سایه شوم جنگ را چه کسانی برداشتند؟

چهارم شهریورماه روزنامه‌ها از قول رئیس قوه مجریه نوشتند؛ «با توافق هسته‌ای سایه شوم جنگ را از سر مردم برداشتیم و امنیت واقعی را به کشور بازگرداندیم». کأنه قبل توافق، کشور در سایه یک جنگ تمام‌عیار بود و شبح حمله دشمن، ارمغانی جز ناامنی برای شهرهای ایران باقی نگذاشته بود لیکن برجام چون عصای موسی معجزه کرد و به طرفةالعینی، هم سایه شوم جنگ را از سر مملکت برداشت، هم امنیت واقعی را ارزانی کشور کرد! آقایان جوری منت توافق را سر ملت می‌گذارند که تو گویی برجام ضمن حفظ امهات صنعت هسته‌ای، نه فقط همه تحریم‌ها را لغو کرده بلکه مهم‌تر، سایه شوم جنگ را هم از سر مردم برداشته! اگر چنین باشد دولت اعتدال را باید «معجزه همه هزاره‌ها» نامید! به کدام نشان؟ به نشان همین برجام! اما باید دید واقعا همین‌گونه است؟ سی‌ مرداد اوبامای از نظر بعضی‌ها مبادی آداب و باهوش طی نامه‌ای به قانون‌گذاران دموکرات وعده داد؛ «پس از تصویب توافق هسته‌ای نیز فشارهای اقتصادی علیه ایران ادامه خواهد داشت، گزینه نظامی هم همچنان روی میز باقی خواهد ماند». این جمله جلاد تحریم را فرض می‌کنیم مصرف داخلی داشته اما آیا اظهارنظر قابل تامل رئیس MI6 در پاییز ۸۹ هم مصرف داخلی برای این مقام انگلیسی داشت؛ «فقط دیپلماسی برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای ایران کافی نیست بلکه باید با کمک این ابزار، دست به فعالیت‌های جاسوسی و اطلاعاتی بیشتری در ایران زد»؟! این جمله، نه در انگلیس، بل در همین سرزمین خودمان مصرف شد آنجا که چند روز بعد یعنی ۸ آذر ۸۹ نخبه هسته‌ای وطن، مجید شهریاری توسط عمال دشمن ترور شد! اگر‌ چه دولت اعتدال همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد دیپلماسی گذاشته، اگر چه حتی آب خوردن را هم بند مقوله تحریم کرده و اگر چه «فقط دیپلماسی برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای ایران کافی نیست بلکه باید با کمک این ابزار، دست به فعالیت‌های جاسوسی و اطلاعاتی بیشتری در ایران زد» این را هم می‌گوییم مال زمان قبل از این دولت بوده، چه کنیم با این یکی خبر در تاریخ ۱۳ مرداد ۹۴؛ «روسای سابق امنیتی رژیم صهیونیستی خواستار حمایت نتانیاهو از توافق هسته‌ای شدند چون اسرائیل را امن اما توان نظامی ایران را محدود می‌کند»؟! این را هم خیال می‌کنیم برای سران صهیونیست مصرف داخلی داشته، چه کنیم با این جمله اوباما در نیمه دوم مرداد؛ «۱۵ سال بعد وقتی از طریق بازرسی‌ها به اطلاعات ایران دست یافتیم موقعیت بهتری برای حمله نظامی است. توافق هسته‌ای برای رئیس‌ جمهور بعد از من و رئیس‌ جمهور بعد از او، گزینه‌های بیشتری جهت فشار اقتصادی و نظامی به ایران به ارمغان خواهد آورد»؟! انصافا مصرف این جمله، بیش از آنکه برای بگومگوهای داخل آمریکا باشد، برای اراک، فردو، نطنز و… یکی هم برای امکان بیشتر حمله نظامی به ایران از طریق بازرسی‌ها و کسب اطلاعات نیست؟! جاش ارنست، سخنگوی کاخ سفید در تشریح سخن رئیس خود می‌گوید: «یکی از مزایای بازرسی از ایران، افزایش اطلاعات در مورد اهداف احتمالی و بالا رفتن ضریب موفقیت هنگام اقدام نظامی علیه ایران خواهد بود» و ارنست مونیز، وزیر انرژی آمریکا ادامه می‎دهد: «بازرسان آژانس قادر خواهند بود حتی از سایت‌هایی که در توافق هسته‌ای اسمی از آنها نرفته بازدید کنند». آخرین روز مرداد، جراید از قول وزیر دفاع آمریکا نوشتند؛ «توافق هسته‌ای، هم بهترین تضمین ابقای تحریم‌هاست، هم بهترین ضامن زنده ماندن گزینه نظامی علیه ایران. حضور نظامی قوی و پرقدرت در منطقه از جمله مهم‌ترین راهبردهای ماست که با برجام کاملا حفظ می‌شود». با وجود این سخنان کدام عقل سلیم باور می‌کند توافق هسته‌ای سایه شوم جنگ را از سر مردم برداشته و امنیت واقعی را به کشور بازگردانده؟ مع‌الاسف عکس این گزاره واقعی‌تر به نظر می‌رسد! در همان روز ۴ شهریور، رسانه‌ها از قول آمانو نوشتند؛ «ایران از این پس پروتکل الحاقی را طبق برجام اجرا خواهد کرد، نه مثل قبل. ما می‌توانیم دسترسی بیشتر به اطلاعات سایت‌های هسته‌ای ایران داشته باشیم. ایران در توافق هسته‌ای، تعهداتی فراتر از موافقتنامه جامع پادمان داده است». آیا مصرف این سخن در راهروهای ساختمان آژانس است یا قلب امنیت کشور؟! باز در همان روز، بخوانید از قول نیکلاس برنز، دیپلمات کهنه‌کار یانکی؛ «ایران قدرتی بزرگ در منطقه است که توافق هسته‌ای می‌تواند ضمن مهار این قدرت، علاوه بر تقویت اسرائیل، کشورهای عربی را هم در مقابل ایران متحد کند». سوای این سخنان، بند ۵ پیوست B قطعنامه ۲۲۳۱ رسما از مهار قدرت دفاعی ایران سخن می‌گوید! این مهم، مانع سایه شوم جنگ است یا مقوم آن؟ این یکی را بخوانید از واشنگتن‌پست؛ «اوباما از طریق توافق هسته‌ای به دنبال تغییر خاورمیانه است. ابزارهای بوش و اوباما متفاوت اما هدفشان یکی است. برجام ابزار اوباماست که موثرتر از ابزار بوش خواهد بود». روزنامه اصلاح‌طلب «شرق» ۱۱ شهریور از قول اوباما می‌نویسد؛ «اختلاف ما با نتانیاهو یک موضوع خانوادگی است. ما همچنان متعهد به حفظ امنیت اسرائیل هستیم». این روزنامه البته الباقی سخنان پرزیدنت را درز گرفت، آنجا که اوباما صریحا می‌گوید: «من اطمینان دارم برجام، امنیت و ایمنی بیشتری، هم برای اسرائیل و هم برای آمریکا در پی خواهد داشت». باید هم «لس‌آنجلس‌تایمز» بنویسد؛ «رد توافق هسته‌ای، نه تنها به منزله رد سود سرشار آمریکا بلکه به معنای رد اعتبار آمریکا خواهد بود. اگر ما دست از برجام برداریم، به رهبری آمریکا در جهان صدمه زده‌ایم. از چنین حماقت خودتحقیرآمیزی می‌توان پرهیز کرد». روزنامه‌های اصولگرا حتی یکی دو روزنامه حامی دولت ۱۲ شهریور از قول اشتون کارتر، وزیر دفاع آمریکا نوشتند؛ «توافق هسته‌ای گزینه نظامی ما علیه ایران را واقعی‌تر می‌کند». اینک وقت مراجعه دگر‌بار به این جمله است؛ «با توافق هسته‌ای سایه شوم جنگ را از سر مردم برداشتیم و امنیت واقعی را به کشور بازگرداندیم». در این‌باره حرف‌ها هست.

اولا از آن روز که خبر برجام آمد، طبق آمار، حجم جنگ و درگیری و نزاع در منطقه غرب آسیا فزونی کاملا محسوسی داشته.

ثانیا بنا به اعتراف و اذعان طرف مذاکره آقایان، جمهوری اسلامی ایران کشوری صاحب نفوذ و دارای قدرت است لیکن توافق هسته‌ای یارای این را خواهد داشت که از ضریب این نفوذ بکاهد و جلوی این قدرت سد بگذارد.

ثالثا شواهد نشان می‌دهد برجام مستعد بازگرداندن سایه شوم جنگ بر سر این کشور است. تو وقتی بنا داری با دست خود، خودت را متفاوت و استثنا در امر بازرسی ‌کنی، تو وقتی بنا داری اندرونی تاسیسات نظامی کشور را جلوی چشم جاسوسان دشمن بگذاری، تو وقتی بنا داری نخبه مملکت را بنشانی جلوی مزدور اجنبی، تو وقتی بنا داری خصم قداره‌بند را با یک دست‌فرمان غلط، علی‌الدوام تحریک کنی به بد حرف زدن، آنهم بد حرف زدن بی‌سابقه، خواسته یا ناخواسته داری سایه شوم جنگ را بر سر این ملت می‌اندازی.

رابعا هدف از مذاکره، نیل به آن توافقی بود که مسبب لغو تحریم‌ها شود یا برجام بدون امضایی (!) که امضاکننده و تضمین‌دهنده گزینه نظامی باشد؟!

خدا قوت که با توافق هسته‌ای سایه شوم جنگ را از سر مردم برداشتید و امنیت واقعی را به کشور بازگرداندید! باورم هست کمی آهسته‌تر هم می‌توان از خود تعریف نابجا و غیرمنطبق با واقعیت کرد! چه خبر است؟ دیروز در همین «وطن امروز» مصاحبه‌ای قدیمی کار شد با پدر و مادر شهید محمود کاوه. سردار لشکر ویژه شهدا نقشه یکسره موفقیت‌آمیز «فتح‌المبین» را -بعد از این عملیات- بارها و بارها مرور دوباره می‌کرد بلکه چگونه می‌شد یک اسیر کمتر به دشمن می‌دادیم! درباره همه عملیات‌ها همین رویه را داشت. چه بسا هنگام مرخصی، شب‌بیداری می‌کشید و روی همین نقشه‌ها خوابش می‌برد! آن‌وقت از محمود کاوه می‌پرسیدی؛ «عملیات کار که بود؟» جواب می‌داد: «ما هیچ نقشی نداشتیم، همه کار را بچه‌های این مردم با توکل بر خدا انجام دادند»! این یک نگاه است، یک نگاه هم آن است که حضرات دارند و برای کار نکرده منت سر ملت می‌گذارند؛ «با توافق هسته‌ای سایه شوم جنگ را از سر مردم برداشتیم و امنیت واقعی را به کشور بازگرداندیم»! خونش را محمود کاوه داد، خون دلش را ملت خورد؛ خونش را رضایی‌نژاد و احمدی‌روشن دادند، خون دلش را ملت خوردند؛ آن‌وقت کلاسش را آقایان می‌گذارند! بار جنگ با لعین داعشی ساخته و پرداخته طرف مذاکره حضرات، آنهم کیلومترها جلوتر از خاک وطن، روی دوش سردار قاسم سلیمانی است، پز امنیت و برداشتن سایه شوم جنگ را یکی دیگر می‌دهد!

شهید طهرانی‌مقدم

حقا که سایه شوم جنگ را موشک ده‌هزار کیلومتری طهرانی‌مقدم از سر این کشور دور کرد. تبعات نامعلوم حمله آمریکا به سوریه و اینکه موشک‌های حزب‌الله لبنان معلوم نیست چه بلایی سر حیفا و تل‌آویو بیاورند، با دسترنج شهید طهرانی‌مقدم، شهید عماد مغنیه و صدالبته مقاومت و درایت سیدحسن نصرالله حاصل شده؛ نگه داشتن دشمن در همان بیرون مرزها، با مجاهدت شیربچه‌های بسیجی سپاه قدس حاصل شده؛ خون را «شهید مدافع حرم» می‌دهد و خون دل را دختر ۳ ساله او می‌خورد؛ آن‌وقت پز این‌همه را حضرات می‌دهند؛ «با توافق هسته‌ای سایه شوم جنگ را از سر مردم برداشتیم و امنیت واقعی را به کشور بازگرداندیم»! من هم‌الان معنای «اعتدال» را فهمیدم! اعتدال یعنی به خاطر گل روی امنیت این مرز و بوم، محمود کاوه یک بار شهید شود و حاج‌قاسم بارها، سپاهی دیروز یک بار و سپاهی امروز بارها، ارتشی دیروز یک بار و ارتشی امروز بارها، سردار دیروز یک بار و سردار امروز بارها، سرهنگ دیروز یک بار و سرهنگ امروز بارها، بسیجی دیروز یک بار و بسیجی امروز بارها، لیکن پزش با این مردمان محترم باشد! از این همه اخلاص و فروتنی، بیم از آن است شرمنده ‌کنید خون شهدا را و خون دل مادران شهدا را! قیامت چگونه می‌توانند این همه تواضع شما را پاسخ دهند، خودشان می‌دانند!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴۶ دیدگاه

شالا!؟

«««ان‌شاءالله»»»

انقلابی‌ترین خمینی

«روح منی خمینی بت‌شکنی خمینی»

امام خمینی

حزب الله سایبر ۲۸ مرداد ۱۳۹۴

«یا حسین»

چه خواندن، چه نوشتن؛ زبان فارسی آنقدر برایم مهم است که کچل کرده‌ام این بچه‌های وبلاگم را! فضای مجازی و غیر مجازی ندارد! هم باید درست بنویسیم، هم باید درست بخوانیم و الا خودمان با دست خودمان، ویران خواهیم کرد این شهد شیرین، زبان دیرین را! باری از دبیر گروه ورزشی روزنامه وطن امروز، محسن معتمدکیا که با حفظ سمت، مدیر رسانه‌ای تیم ملی هم هست پرسیدم؛ «این کی‌روش، چیزی هم فارسی یاد گرفته؟» گفت: «نه خیلی، اما بیشترین جمله‌ای که استفاده می‌کند «ان‌شاءالله» است!» با تعجب پرسیدم؛ «چطور؟» جواب داد؛ «راستش برای خودم هم سئوال شده بود چرا این همه کارلوس «ان‌شاءالله» می‌گوید؟ یک بار در همان روزهای برزیل و جام جهانی، موضوع را با سرمربی تیم ملی درمیان گذاشتم! خندید و گفت: «این کفاشیان، هر وقت در جواب خواسته‌ای از خواسته‌های من «ان‌شاءالله» می‌گوید، حتم می‌کنم آن کار را انجام نمی‌دهد! یعنی همین که می‌گوید «ان‌شاءالله» می‌فهمم وعده سر خرمن دارد می‌دهد! بنابراین من هم از او یاد گرفته‌ام وقتی یکی ازم پرسید آیا فلان بازی را می‌بریم، جواب بدهم «ان‌شاءالله» که خودش خود به خود بفهمد ماجرا چیست!» حسین! بحث فقط کفاشیان نیست‌ها! جدی جدی کی‌روش به این نتیجه رسیده ما ایرانی‌ها هر وقت می‌گوییم «ان‌شاءالله» کار مد نظر را انجام نمی‌دهیم!» نمی‌خواهم حالا مثل بعضی از این هم‌وطنان، ژست‌های خاص بگیرم و مستند به یک جمله آدمی در مایه‌های کی‌روش که اتفاقا او را بیشتر در امر کاسبی، حرفه‌ای می‌دانم تا مربی‌گری، حکم کلی علیه ایرانی جماعت صادر کنم لیکن گور بابای کی‌روش! انصافا خود توی خواننده و خود من نویسنده، از این جمله «ان‌شاءالله» استفاده درست می‌کنیم یا غلط؟ بگذار رک باشم و صریح! آیا بهتر نیست در مواجهه با تمنایی خارج از توان‌مان، به جای سوء‌‌استفاده از «ان‌شاءالله» یعنی مایه گذاشتن از «الله» یک کلام «نه» بگوییم؟! کاربرد «ان‌شاءالله» برای وقتی است که ما با همه عزم و انگیزه، قصد داریم از انجام تا فرجام کاری را دقیق و عمیق پیش ببریم اما در عین حال، متوجه اراده و مشیت حضرت احدیت نیز هستیم و می‌گوییم «ان‌شاءالله»! با این حساب، وای بر من حسین قدیانی، اگر مخاطب ازم سئوال کند؛ «وبلاگ را امشب به روز می‌کنی؟» و من با علم بر آنکه حس و حال نوشتن ندارم، همین‌طور بی‌خود و بی‌جهت بگویم «ان‌شاءالله»! خب مشتی! می‌میری یک کلمه بگویی «نه»؟! چرا دیگر «ان‌شاءالله» را بدنام می‌کنی؟! و چرا بی‌مبنی، خرج از «الله» می‌کنی؟!

وصیتنامه

چند روز پیش، مادرم از کارم سئوال کرد و اینکه چرا دیگر برای «کیهان» نمی‌نویسی؟ توضیح کافی دادم! و بعد، ادامه دادم؛ «متمرکز بر یک روزنامه باشم، حس می‌کنم عاقلانه‌تر باشد لیکن گاهی برای وبلاگم «قطعه ۲۶» متن مجزا می‌نویسم، متن‌هایی که خصوصی‌تر، بی‌تکلف‌تر و صمیمی‌تر باشد. البته چندی است این قبیل نوشته‌ها را به سایت «حزب‌الله سایبر» هم می‌دهم. القصه! نوشته که با مخاطب، راحت‌تر شد؛ نوشتنش سخت‌تر هم می‌شود! فلذا فلان متن سیاسی را اتفاقا خیلی آسان‌تر می‌نویسم تا متن راحت اما سخت «شب‌های عذاب وجدان»! خوانده‌ای از وبلاگ؟» مادرم گفت: «همین چند روز پیش خواندم و کلی هم با اون قصه آخرش گریه کردم!» به مادرم گفتم: «اسم ستونم در سایت «حزب‌الله سایبر» را گذاشته‌ام «ان‌شاءالله»! گفت: «حالا چرا ان‌شاءالله»؟ گفتم: «بنا دارم «ان‌شاءالله» تمرین کنم هر وقت می‌گویم «ان‌شاءالله» استفاده درست کرده باشم از این جمله، نه که بی خود «الله» و «ان‌شاءالله» را هزینه عدم جرئت خود برای «نه» گفتن کنم! واقعا دوست دارم «ان‌شاءالله» ستون «ان‌شاءالله» را مرتب بنویسم و مکرر». مادرم از این همه «ان‌شاءالله» که گفتم خنده‌اش گرفت و گفت: «ان‌شاءالله». گفت «ان‌شاءالله» و بعد، نمی‌دانم چه شد بغض کرد! حتی قطره اشکی هم از چشمانش جاری شد؛ «حسین! این را تا به حال برایت نگفته بودم! هیچ می‌دانی بعد از مامان و بابا، اولین کلمه‌ای که یاد گرفتی چی بود؟ تازه پدرت تلویزیون خریده بود! از این چوبی‌های گنده که در هم داشت! تو چهار دست و پا، عدل می‌رفتی می‌چسباندی خودت را به صفحه تلویزیون! خدا رحمت کند اکبر را! بهت می‌گفت: «بگو خمینی!» تو می‌گفتی: «خمنی»! جخ، این «خمنی» که می‌گفتی، بیشتر به «خامنه‌ای» شبیه می‌شد تا «خمینی»!  پدرت می‌خندید و می‌گفت: «بگو امام خمینی!» تو می‌گفتی: «مام خمنی»! اکبر می‌خندید و رو به من می‌کرد و می‌گفت: «این ی الف بچه ۳ ساله هم گمانم سر از مسائل سیاسی درمی‌آورد که خمینی را شبیه خامنه‌ای می‌گوید!» بعد هم بنا می‌کرد تو را بگیرد روی دست، پرتت کند بالا! کیفی می‌کردها! حسین! یک روز بابات داشت از تلویزیون، صحبتهای امام را گوش می‌داد که ملت، مرتب «ان‌شاءالله» می‌گفتن! خود امام هم این «ان‌شاءالله» را زیاد استفاده می‌کرد! آن روز… شب بود البته! پدرت هم همراه جماعت حاضر در حسینیه جماران، مرتب می‌گفت «ان‌شاءالله». تو بغل من بودی! آمدی پایین! رفتی بغل بابا! رفتی بغل بابا و همراه اکبر، هی می‌گفتی «شالا» یعنی «ان‌شاءالله»! این‌قدر اکبر کیف کرد از این «شالا» گفتنت که حد نداشت! ولش می‌کردی، می‌خواست بخوردت! هی اکبر تو را می‌بوسید، همچین محکم هم می‌بوسید؛ هی تو می‌گفتی «شالا! مام خمنی شالا»! یادش به خیر! روزگار خوبی بود!»

شالا

این هم علت انتخاب نام «ان‌شاءالله» برای ستونم در سایت «حزب الله سایبر»! دیگر می‌ماند اشک‌های عزیز مادر، هنگام تعریف خاطره بالا… مخاطره «شالا»! تمامی نداشت یعنی! می‌باریدها… باریدنی! تو اما بخند حضرت پدر! حق داری… حتی حق داری در قهقهه مستا‌نه‌ات «عند ربهم یرزقون» باشی!

شهید اکبر قدیانی

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۰۳ دیدگاه

بازتاب «ق ع (!) ر م ا ن ی پ ر س پ و ل ی س»

مزاح حسین قدیانی با اساتید معززش حاج‌حسینین صفار و شریتعمدار

حزب‌الله سایبر ۲۷ مرداد ۱۳۹۴

کاریکاتور

همان‌طور که می‌دانید اگر جدول لیگ برتر را برعکس کنیم، پرسپولیس از هم‌الان قعرمان (!) لیگ است. با هم بازتاب این رخداد محیرالعقول را مرور کنیم.

محمدحسین صفار هرندی: من در مصاحبه‌ قبلی هم هرگز نگفتم لنگی‌ها خوب بودند بلکه در قیاس با دینامیت‌سازی اشترانکوه گفتم خوب بودند! یعنی به نسبت آنچه در لوزان بسته شد، الحق‌ و الانصاف، تیم برانکو بهتر بسته شده! و من باز هم تاکید می‌کنم هرگز نگفتم پرسپولیس خوب بوده، فقط گفتم خوب بوده، منتهای مراتب خوب بوده در قیاس با چی؟ این از این! و اما، من کی از قول بزرگان باشگاه پرسپولیس گفتم این باخت بی‌شرمانه قرمزها، عزتمندانه بوده؟ این نامردی یک خبرنگار بود، در حالی که عین جمله من این بود؛ «از نظر بزرگان، این باخت بی‌شرمانه لنگی‌ها، عزتمندانه بوده» و نه قرمزها! همین جا خوب است از فرصت استفاده کنم و به ۲ نکته مهم اشاره کنم. اولا ما باید دقایق خوب بازی تیم برانکو را هم ببینیم یا نه؟ بالاخره این تیم در دیدار با سپاهان، ولو برای دقایقی از حریف خود دو بر یک جلو افتاد که خود همین موید تدین، امانتداری، شعور و شهامت این مردمان بی‌غیرت پرسپولیس است! جخ «سلطان» هم دقیقا به همین موضوع اشاره، و من هم عینا همان را نقل کردم که پروین گفته بود! حالا البته بعله! کی گفته لنگی‌ها را نباید نقد کرد؟ اما این نقد نباید جوری باشد که زحمت سرخ‌ها در خوردن ۴ گل، نادیده گرفته شود! مگر گل خوردن، آنهم ۴ تا، الکی است؟! کلی تیم باید سوتی بدهد بلکه موفق به خوردن ۴ گل شود و به همین راحتی‌ها نیست! دوستان لطفا یک جوری بازی اصفهان را نقد نکنند که مناره‌های منارجنبان بلرزد! اینکه نزده برای خودش داره می‌لرزه! ثانیا من هم آن روز (کدوم روز؟) دقیقا جمله‌ام همانی بود که خودم از سلطان شنیده بودم.

حسین شریعتمداری: من خودم از سلطان با همین گوش‌های خودم شنیدم قرمزها بد بودند هیچ، در یک سوم انتهایی بازی خیانت هم کردند که البته ان‌شاءالله ناخواسته بوده باشد، هر چند نتیجه (نتیجه چی؟) یکی است. وقتی پرسپولیس، اول است اما از آخر، این یعنی چی؟ از یک طرف، نمایندگان محترم شهر اصفهان در مجلس گرفته‌اند خوابیده‌اند، از آن طرف، ما هم نشنیده یک سخن از قول بستگان سببی سلطان نقل می‌کنیم گویی حالا مرتکب چه خبطی شده‌ایم؟ من علم دارم؛ نه تنها علی آقا، بلکه همایون بهزادی و حتی پرویز قلیچ‌خانی، وحید قلیچ، بیت آقای وحید و آقای وحید بیت هم درباره آنچه این مردمان لنگی از اصفهان آورده‌اند کاملا ناراضی هستند و مشخصا مجلس باید در این مورد ورود، و ضمن بررسی دقیق بازی، حتی‌المقدور نتیجه را به نفع استقلال خوزستان، این کربلای خونین ایران برگرداند! اینکه فرمودند «چه تصویب بشود، چه تصویب نشود» یعنی اگر پرسپولیس حتی بر فرض که ۴ بر ۲ سپاهان را می‌برد، باز هم بازنده بازی بود! و در این بازی، شاهد هستیم سرخ‌ها ۴ تا گل نقد خوردند، در عوض تک و توک اوت‌دستی نسیه! و بالاخره در این باره، گفتنی‌های دیگری هست که این بار استثنائا همین جا می‌گویم! من یک ساعت پیش، پیش برانکو بودم! یعنی راستش مترجم برانکو پیش خبرنگار کیهان ورزشی بود! حالا چه فرقی می‌کنه؟! مهم، آن چیزی است که نقد داده‌ایم رفته! القصه! چلنگر، رفتنی بیرون از موسسه، به خود من گفت: «چلنگر یعنی برانکو، برانکو یعنی چلنگر!» صرف نظر از این جمله که به تنهایی بیانگر مخالفت علی پروین با برانکو هست! و بر اساس اسناد و شواهد غیر قابل انکار -کیهان بعدها آن را منتشر خواهد کرد!- می‌توان نتیجه گرفت آنچه بیان شد تنها مشتی از خروار و بخشی از آوار بوده!

مقدم‌فر: مانده‌ام این وسط حرف «کیهان بچه‌ها» را قبول کنم یا «قدیانی. دات. آی. آر» دارد راست می‌گوید؟!

حمید رسایی: هفته نامه ۹ دی طبق قانون می‌تواند منتشر شود!

حسن رحیم‌پور ازغدی: هر که معتقد باشد گل دوم ذوب آهن به اس‌اس، جام زهر بوده، بی‌سواد است!

علی لاریجانی: گفته‌اند چلنگر با همکاری عادل، مرا رئیس مجلس کرده‌اند! این توهین به  آیات عظام نیست؟

محمدجواد ظریف: هرگز یک لنگی را تهدید نکنید!

عراقچی: اگر پرسپولیس به لیگ یک هم سقوط کند، باز باید در شورای عالی امنیت ملی بررسی شود، نه مجلس!

احمد شیرزاد: ۳۷ سال است درباره ۶ تایی‌ها دروغ گفته‌ایم! آن بازی را اصلا استقلال برد!

هاشمی رفسنجانی: شکست پرسپولیس از شکست حصر آبادان بالاتر بود!

و باز هم: لیزری که تماشاگر لنگی روی صورت داور انداخت، از کار دیده‌بان شهید عملیات فتح‌المبین بالاتر بود!

و همچنان: از روبرتو کارلوس، رودگولیت، رشیدی یکینی، بیات زنجانی، موسوی اردبیلی‌ و تیجانی‌بابان‌گیدا می‌خواهم دسته‌جمعی نامزد انتخابات خبرگان شوند!

زاکانی: خداداد به من گفت بروید دعا کنید به مارک بوسنیچ گل نزنم!

طیب‌نیا: یارانه طرفداران پرسپولیس از این ماه قطع می‌شود!

زیباکلام: وقتی نفت داریم، اصلا فوتبال به چه دردی می‌خورد؟!

نهاوندیان: توافق پرسپولیس با برانکو، از نیمه دوم لیگ بعد، آثار مثبت خودش را نشان می‌دهد!

فرج‌الله سلحشور: گل آخر سپاهان، متاثر از بازپخش سریال «یوسف پیامبر» در شبکه استانی اصفهان بود!

غفلت مرعشی: اینکه در لیگ امسال شاهد حضور ۳ تیم با نام «استقلال» هستیم، پدرسوخته‌بازی است!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۳ دیدگاه

«رفسنجانی» علیه «حق‌الناس»

«««وطن امروز ۲۲ مرداد ۱۳۹۴»»»

صد و ده

خمینی و خامنه‌ای رهبر ما هستند

همان صد و ده

بعضی‌ها اگر می‌خواهند «ر ه ب ر ا پ و ز ی س ی و ن» باشند به سلامت!

بی‌ عشق خامنه‌ای نتوان عاشق مهدی شد

یا علی می‌گوییم و به عشق «حضرت آقا» صندوق‌ها را پیاده تا هر کجا شد می‌بریم

«چیزی در صندوق ریخته شد، چیز دیگری خوانده شد»! این ادعای عالیجناب است مربوط به هر ۲ مرحله ۸۴! ۸۸ هم که دیگر اظهرمن‌الشمس است! ناظر بر ۲۴ خرداد ۹۲ اما بنازم این همه تناقض را! تا دیروز داعیه داشتند: «این، دموکرات‌ترین انتخابات ممکن است»! حال مدعی شده‌اند: «شورای نگهبان و نهادهای امنیتی و نظامی، آنجا هم بنای دستکاری داشتند، منتهای مراتب این بار نتوانستند»! از نظر ایشان، انتخابات تنها وقتی سالم است که یا خودشان برنده باشند یا نماینده محترم! البته با توجه به جدیدترین اظهارات فخیمه، حتی در چنین انتخاباتی هم، باز قصدی برای تخلف یا تقلب بوده، ولو آنکه مقصود حاصل نشده باشد! آنی فکر کنید در آخرین رخداد مردم‌سالارانه خرداد، دکتر قالیباف رئیس‌جمهور شده بود! چه می‌کرد ایشان؟ یک وقت هست طرف، گلوی خود را مبدل به بلندگوی دشمن می‌کند؛ یک وقت هست کیلومترها جلوتر از اجنبی، به خصم قداره‌بند خط می‌دهد! طبق نظر اهل فن، بسیاری از سخنان مخدوش چند وقت اخیر این خاندان، جملگی عنوان «مجرمانه» دارد. اگر جراید زنجیره‌ای، رنگ لوگوی خود را با پرچم تروریست‌های تکفیری ست می‌کنند، مرفهین بی‌درد هم علی‌الدوام مشغول سلفی گرفتن هستند؛ روزی با سلفی‌ها، روزی با آفرینندگان سلفی‌ها! انصافا جز مشتی لعین داعشی، جز مشتی ملعون در مایه‌های همین بشکه سعودی به درک واصل شده یعنی ملک عبدالله، جز عبدالله اردنی، جز سران قداره‌بند غرب، جز ضد انقلاب سلطنت‌طلب، جز مشتی هم‌جنس‌باز و جز مشتی آشوبگر روز عاشورا، آیا جماعت دیگری هم پیدا می‌شود که این همه اصرار داشته باشد بر افترای تقلب به نظام ۳۰۰ هزار شهید ما؟ اصلش بر این باورم؛ اگر بعضی اظهارنظرها «جرم» است، با «مجرم» باید صرف‌نظر از تشخیص مصلحت، تنها و تنها بر مبنای عدالت، آنهم «عدالت حداکثری» رفتار کرد. از قضا، مصلحت هم حکم به اجرای عدل و داد می‌دهد به‌ ویژه درباره خواص خدانشناس که چند صباحی است بیش از روح خدا، توافق خسته‌ای را بهانه کرده، مدام خواب کدخدا را می‌بینند! عقیده‌ای هست مرا محکم و مبنایی! بعضی‌ها اگر تا این اندازه، مشکوک به صحت و سلامت انتخابات جمهوری اسلامی هستند، اولا چرا نامزد انتخابات می‌شوند؟ ثانیا چرا برای انتخابات، نامزد معرفی می‌کنند؟ مگر ۳۰۰ هزار خون مطهر و سرخ، مسخره آقایان است؟ مگر ملت شهیدپرور، مسخره آقایان است؟ مگر انقلاب اسلامی، مسخره آقایان است؟ مگر بهمن ۵۷ مسخره آقایان است؟ مگر یوم‌الله ۱۲ فروردین، مسخره آقایان است؟ مگر مردم‌سالاری دینی، مسخره آقایان است؟ مگر شورای نگهبان، مسخره آقایان است؟ مگر وزارت کشور، مسخره آقایان است؟ مگر مادر فرزند از دست داده همیشه حاضر در صف رای، مسخره آقایان است؟ مگر جمهوریت، مسخره آقایان است؟ مگر اسلامیت، مسخره آقایان است؟ مگر قانون، مسخره آقایان است؟ مگر عدالت، مسخره آقایان است؟ در اوج جنگ، زیر باران گلوله و آتش، اصحاب مخلص و فداکار انتخابات، خطر را به جان خود می‌خریدند، صندوق رای را می‌بردند آن سوی خط مقدم، بلکه حتی «شهید بعد از این هم» عاقبت در سرنوشت خود مشارکت کند! چه بسیار «شهید» که صبح، «رای» خود را در صندوق ریختند و غروب، «خون» خود را بر خاکریز! حال آیا سهم این منظومه باشکوه، تهمت تقلب است؟

انتخابات در امتحانات

همین سالیان اخیر در «مریوان» برف باریده بود عین چی! ماشین با آنکه شاسی‌بلند بود، هیچ رقمه قادر نبود صندوق رای را رهسپار روستاهای اطراف کند! بچه‌های انتخابات مانده بودند چه کنند! یکی‌شان پیشنهاد داد؛ «یا علی می‌گوییم و به عشق «حضرت آقا» صندوق‌ها را پیاده تا هر کجا شد می‌بریم!» برف در بعضی ارتفاعات، تا بالای زانو هم می‌رسید اما بنازم وجدان دست‌اندرکاران انتخابات جمهوری اسلامی را که عاقبت، یک روستا را هم از قلم نینداختند! «من یک موی شما کوخ‌نشینان را به همه دنیای کاخ‌نشینان نمی‌دهم» یعنی در نظام الهی ما، روستایی اگر منزلتی بالاتر از شهری نداشته باشد، شأن پایین‌تری هم ندارد! چه می‌کنید آقایان؟ چه می‌گویید؟ اگر جمهوری اسلامی را واقعا اهل تقلب در رای مردم یا تخلف در انتخاب مردم می‌دانید که روزی موفق به این خبط می‌شود و دگر روز نه، فرض است بر شما این حداقل از وجدان را داشته باشید و دیگر، نامزد همچین انتخابات متقلبانه‌ای (!) نشوید! عجبا! هم می‌خواهید نان انقلاب را بخورید، هم می‌خواهید سنگ ضد انقلاب را به سینه بزنید! هم می‌خواهید نان خمینی را بخورید، هم می‌خواهید علیه گودنشینان دست به قیام بزنید! هم می‌خواهید نان خامنه‌ای را بخورید، هم می‌خواهید «حق‌الناس» و «رای‌الناس» را قربانی منافع شوم خود کنید! هم می‌خواهید نان ملت را بخورید، هم می‌خواهید عکس یادگاری بگیرید با جلاد تحریم! جناب عالیجناب! ما منکر سوابق انقلابی شما در مکتب‌خانه سیداحمد روستای سقریه، واقع در بخش نوق، از توابع بهرمان شهرستان رفسنجان استان کرمان نیستیم! صدالبته منکر سابقه‌دار بودن خاندان شما هم نیستیم! موکدا می‌گویم؛ گرم باد دم آیت‌الله آملی که در نهایت، حق گردن‌کلفت رشوه‌گیر را کف دستش گذاشت! ما «آملی» را تنها نمی‌گذاریم، چون «عدالت» را تنها نمی‌گذاریم! اگر بعضی‌ها دوست دارند اپوزیسیون را رهبری کنند، به سلامت! از سفینه نجات روح‌الله، مدعیانی گنده‌تر و گردن‌کلفت‌تر از ایشان پیاده شدند، آب از آب تکان نخورد!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۰۸ دیدگاه

«آملی» تنها نیست!

«حسین قدیانی ۲۰ مرداد ۹۴ قطعه ۲۶ بهشت زهرا، مقابل رکن رکین شهدای دستواره»

آقای آملی! با سلام و عرض ادب. آنقدر به دست‌اندرکاران نظام مقدس جمهوری اسلامی، نامه نوشته‌ام که به اسباب آن آگاه باشم لیکن این بار بدون رعایت عرف و مراعات تعارف، حضرتعالی را «آقای آملی» خطاب می‌کنم و بی‌هیچ تطویل دیگری، می‌روم سر اصل سخن.

یک: دست‌فرمان این ۲ سال اخیر دستگاه قضا کم و بیش جای سپاس دارد. شاهدیم در احکام صادره، پست و مقام افراد، ایضا وابستگی‌شان به فلان خانواده و بهمان خاندان حتی‌المقدور مخل عدالت به نظر نمی‌رسد. اصل اینکه برای قوه قضائیه، عمل به مر عدالت، بسی مهم‌تر از ملاحظه جایگاه این متهم و پایگاه آن مجرم است، فی‌نفسه عملی مأجور نزد حضرت داور است.

دو: در «مکتب ولی فقیه» نکته‌ای بس حیاتی آموخته‌ایم؛ «تذکر» جای خود، «تشکر» هم جای خود. فلذا من و ما اگر شهامت نقد داریم، شجاعت این را هم داریم که به وقت لزوم، هرگز اجازه ندهیم دستگاه قضا تنها بماند. اگر دولت نباید تنها بماند، اگر مجلس نباید تنها بماند، به طریق اولی قوه قضائیه هم نباید احساس تنهایی کند. این را حضرات دستگاه قضا بدانند؛ «جناح فرهنگی مومن و حزب‌اللهی متوجه فشار بی‌اندازه اصحاب زر و زور و تزویر به فرشته عدالت هست».

سه: قوه قضائیه «قوه قضائیه» است، نه «مجمع تشخیص مصلحت نظام». برای قوه قضائیه، تشخیص مصلحت، ذره‌ای نباید موضوعیت داشته باشد. آنچه برای دستگاه قضا موضوعیت دارد تشخیص عدالت است. با این همه، آمدیم و بعضی مدعی شدند؛ «تشخیص مصلحت نیز از تکالیف مجریان عدالت است!» حتی با این حساب، باورم هست هیچ مصلحتی برای دستگاه قضا، مهم‌تر از عمل به مر عدالت نیست. اگر قوه بنا دارد مسبب افزایش اعتماد مردم به امرای قضاوت شود، لاجرم باید مصلحت خود را در تشخیص عدالت بداند و بس. رویه فعلی، نسبتا همین را نشان می‌دهد. هر چند معتقدم حکم اخیر، اولا حدود ۲ دهه پیش باید صادر می‌شد، ثانیا کمی بی‌ملاحظه‌تر. اینکه خاندان عالیجناب با تهیه فیلم مسخره وداع، موجبات واکنش آحاد جامعه حتی قاضی‌القضات محترم را فراهم می‌آورد، موید این نکته است؛ «پری عدل و داد، یک کلام، زیادی به این جماعت رو داده!»

چهار: نظر به قصور روسای سابق و اسبق، امروزه روز باری مضاعف روی دوش دستگاه قضاست. این را ما نیک می‌دانیم که چه رسالت سنگینی بر دوش قوه قرار دارد. منتهای مراتب، اگر عدالت همراه با درایت و حکمت -و نه مصلحت!- اساس رفتار و گفتار مجریان عدل و داد باشد، خیلی چیزهای ناممکن، ممکن خواهد شد ان‌شاءالله. شاید احدی در این مملکت فکرش را نمی‌کرد روزی این جماعت گردن‌کلفت، محاکمه شوند، چه رسد به آنکه رهسپار زندان شوند اما همه اینها فی‌الحال اتفاق افتاده. از دیگر سو، همین مسئله اجرای «مجازات جایگزین» برای مجرمین عادی و بدون سابقه، باز هم امری پسندیده به نظر می‌رسد. فردی که بابت برگشت خوردن یک چک ۱۰ میلیون تومانی روانه زندان شده کجا و این مجرم گردن‌کلفت اخیر کجا؟! وقیحانه آنهم جلوی در زندان «فیلم وداع» پخش می‌کنند و حکم خود را «غیر قانونی، نامشروع» و یا «پدرسوخته‌بازی» می‌خوانند! هم فرض و هم فریضه است بر دستگاه قضا که با اتخاد تدابیری محکم، اصولی و سفت و سخت، مانع مسخره کردن قانون توسط این خواص خدانشناس شوند. آیا مردم عادی هم این جرئت را دارند جلوی در زندان، فیلم وداع بگیرند، اشک تمساح بریزند، و به ریش قوه بخندند؟! اگر نه، خاندان عالیجناب هم نباید این جرئت را داشته باشند. از جمله اهداف انقلاب اسلامی، برابر دانستن همه در پیشگاه قانون بود. این، هدف جمهوری اسلامی نیز هست.  

پنج: بنا به فرموده قاضی‌القضات محترم «هرگز نباید برای تخریب رای صادره «فیلم وداع» درست کرد» اما اساسا و اصولا چرا «فیلم وداع» درست می‌شود؟ صدالبته ملت، این اقدام ساختارشکن، جلف و بی‌شرمانه را به حساب رذالت خاندان متقلب خواهد نوشت اما یک سئوال مهم؛ «اگر به پرونده طرف، در همان ۲ دهه پیش، رسیدگی می‌شد آیا باز هم شاهد این قبیل سلفی‌گرفتن‌های خارج از حد و مرز، آنهم یک روز مقابل در دادگاه و یک روز مقابل در زندان می‌بودیم؟!» و یک سئوال مهم‌تر؛ «اگر به جای رسیدگی تنها به فلان بخش از بهمان پرونده طرف، همه جرائم این فرد با دقت وافره بررسی قضایی می‌شد، آیا باز هم این همه گستاخانه به حکم صادره واکنش نشان می‌دادند؟!» پس قبول کنیم بخشی از ایراد برمی‌گردد به ترحم بی‌دلیل و بی‌مبنای خود قوه.

شش: اگر مصلحت و تشخیص مصلحت، هرگز وظیفه دستگاه قضا نیست، جذب و یا حفظ افراد در مجموعه نظام هم به هر نهادی مربوط باشد، اندک ارتباطی با دستگاه عدلیه ندارد. بگذار خیال‌ همه را راحت کنم. اگر بابت همین متن، حکم من «اعدام» است، قوه حتما باید مرا اعدام کند، و هرگز ملاحظه این را نکند که ۴ جا برای دفاع از انقلاب و امام و شهدا قلمی زده‌ام! زده‌ام که زده‌ام! جناب گردن‌کلفت، فرزند هر که می‌خواهد باشد، باشد! قوه باید عدالت را حداکثری اجرا کند، نه حداقلی! شاید… آری، شاید در آن صورت، دیگر شاهد فیلم وداع و عکس سلفی و این قبیل مسخره‌بازی‌ها نمی‌بودیم! تاکیدم بر «شاید» از آن روست که خوب می‌دانم خاندان عالیجناب از بس بی‌نزاکت و عاری از ادب تشریف دارند، سنگ پای قزوین را با آن‌همه سیاهی، روسفید کرده‌اند!

*** *** ***

آقای آملی! این همه را نوشتم تا بگویم من یعنی حسین قدیانی، همان نویسنده نامه معروف به حضرتعالی هستم در اوج فتنه، در مسجدالحرام، دقیقا مقابل خانه خدا و مشخصا مقابل رکن یمانی. آن روز اگر به جای گردن از مو نازک‌تر این حقیر، یقه همین گردن‌کلفت‌ها را گرفته بودید و در مواجهه با آن «نامه معصومانه» تفسیر بصیرانه‌تری ارائه می‌دادید، اینک خبری از «کمدی وداع» نبود! همان که دیروز، در اوج شجاعت، شما را دعوت به مر عدالت کرد، امروز هم در اوج شهامت، از شما و مجموعه تحت امرتان بابت محاکمه و زندانی کردن اصحاب ارتشا و اختلاس، تشکر از روی اخلاص می‌کند، نیز تذکر از روی اخلاص می‌دهد. در هر حال، و نشان به نشان تیتر این نامه، هیچ روزی و هیچ کجا، فرشته عدل را تنها نخواهیم گذاشت.

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۲ دیدگاه

از «خون» تا «قلم»

«خون بابایی» و «قلم صارمی» یعنی هم باب «شهادت» باز است، هم راه «کتابت»

شهید عباس بابایی

«بسم‌ الله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. به خدا من از شهدا و خانواده شهدا خجالت می‌کشم وصیت‌نامه بنویسم. حال سخنم را برای خدا و در چند جمله، ان‌شاءالله خلاصه می‌کنم؛ خدایا! مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده. خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم. هر چه هست، از آن توست. پدر و مادر عزیزم! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم. عباس بابایی. بیست و دوم تیر شصت و یک مطابق با ۲۱ رمضان سال ۱۴۰۳ قمری.» دیروز پنج‌شنبه ۱۵ مرداد ۹۴ بیست و هشتمین سالگرد شهادت سرلشکر خلبان «عباس بابایی» بود. ارتشی عاشق، غروب ۱۵ مرداد ۶۶ تا همسایگی خدا اوج گرفت. آسمانی بود؛ آسمانی‌تر شد! ۱۵ مرداد ۶۶ عدل مصادف شده بود با «عید قربان»! عید قربان… همان روز که «ابراهیم» خواست قید «اسماعیل» را بزند، عباس بابایی خودش را به قربان‌گاه فرستاد! و خودش را قربانی راه خدا کرد، آنهم در بلندای سپهر! برای امروز، حرفها داشتم مطول و دور و دراز لیکن به طریقی چشمم افتاد به وصیت‌نامه مختصر و مفید شهید بابایی. این وصیت‌نامه را چند بار خواندم… و دست آخر دیدم با چند جمله، همه حرف را خود این شهید زده. «بسم‌ الله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. به خدا من از شهدا و خانواده شهدا خجالت می‌کشم وصیت‌نامه بنویسم. حال سخنم را برای خدا و در چند جمله، ان‌شاءالله خلاصه می‌کنم؛ خدایا! مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده. خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم. هر چه هست، از آن توست. پدر و مادر عزیزم! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم. عباس بابایی. بیست و دوم تیر شصت و یک مطابق با ۲۱ رمضان سال ۱۴۰۳ قمری.» اگر شهیدی در مایه‌های «عباس بابایی» خودش را خیلی به این انقلاب بدهکار می‌داند، لطفا یکی بدهی من به خون همین شهید را حساب کند! الباقی شهدا را حالا نمی‌گویم! انقلاب را حالا نمی‌گویم! راستی! توی خواننده چقدر بدهی داری به خون سرخ خلبان سبک‌بار؟ هیچ حساب کرده‌ای؟ و هیچ محاسبه کرده‌ایم یوم‌العیار قیامت، چگونه می‌خواهیم جواب خون همین «بلندمرد آسمانی» را بدهیم؟ فردا شنبه ۱۷ مرداد «روز خبرنگار» است، سالروز شهادت مظلومانه «محمود صارمی» در افغانستان به دست گروهک طالبان. اصلش چه فرقی می‌کند از ۱۷ مرداد ۷۷ تا ۱۷ مرداد ۹۴ چند سال، چند ماه، چند هفته، چند روز، چند ساعت، چند دقیقه و چند ثانیه گذشته باشد؟ داغ این محاسبات، نسخه‌ای است که فقط برای مادران شهدا پیچیده شده و بس! محمود صارمی در دیار غربت، غریبانه رخت شهادت به تن کرد تا خبرنگار، هم «آینه» باشد، هم «ترازو». آینه باشد صاف و زلال؛ ترازو باشد تراز و میزان. آینه باشد بلکه جامعه در حقیقت وجود «نون و القلم» واقعیت خود را مشاهده کند؛ ترازو باشد بلکه جامعه در معیار ذی‌وجود «و مایسطرون» از داشته و نداشته کارنامه خود باخبر شود. اصحاب رسانه به تاسی از خون شهید صارمی، هنگام «تنظیم خبر» اگر گاهی به جبر کار و اجبار روزگار، مجبورند واقعیت یا بخشی از واقعیت را قربانی کنند، ان‌شاءالله قربانی مصلحت خدا و رضایت الهی کنند، نه منفعت نفس و منیت اماره! کاش‌ اصحاب رسانه به تاسی از خون شهید صارمی، هنگام «تنظیم خبر» هرگز صداقت را قربانی «سخن دروغ» و حقیقت را قربانی «سخن شلوغ» نکنند! گمانم مصلحت ما قلم به دستان نیست این همه مخفی شویم پشت عنوان «مصلحت» آنهم بی‌هیچ عذر موجهی. «نان» فروشی است؛ «قلم» اما نمی‌توان برایش قیمتی گذاشت! فروختن قلم جز به خدا، جز به روح خدا، جز به جانشین حکیم روح خدا، و جز به شهیدان راه خدا، معامله‌ای سراسر ضرر است؛ خواه آن را به «شیطان بزرگ» بفروشی، خواه به «شیطان کوچک» که همین خودت باشی، همین خودم! فلذا قلم، همان به خرج «ملت» شود، نه «دولت»هایی با عمر مستعجل و عقل بعضا مستهلک! از «خون عباس بابایی» تا «قلم محمود صارمی» خون دل‌ها خورده شد تا همچنان، هم باب «شهادت» باز باشد، هم راه «کتابت».

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹۳ دیدگاه

هرگز یک انقلابی را تهدید نکنید!

روح خدا

هر چند مخاطب، خانم موگرینی بود لیکن «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» محکم‌ترین جمله وزیر امور خارجه تلقی شد ظرف این ۲ سال اخیر! فی‌الحال بر جناب ظریف و سایر مردمان دستگاه دیپلماسی فرض‌ است حرمت این جمله را نگه دارند و الا «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» با همه زیبایی حکایت باد هوا می‌شود! «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» اگر متجلی در رفتار و گفتار دوستان وزارت خارجه شود، حکما بیشتر به دل می‌نشیند. اینک باید پرسید: «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» چقدر در سکنات تیم دیپلماسی مشاهده می‌شود؟ هیچ آیا مشاهده می‌شود؟ آمدیم و دشمن قداره‌بند، نه یک ایرانی، بلکه کل ملت ایران را علی‌الدوام تهدید کرد و حتی پس از توافق خسته هسته‌ای هم باز گزینه نظامی روی میز را به رخ همگان کشید! در آن صورت، تکلیف چیست؟ تکلیف «هرگز یک ایرانی…» چیست؟ آمدیم و مثل همین روزها آقای اوباما مدعی شد «بعد از توافق هسته‌ای، گزینه‌های فشار علیه ملت ایران را به صورت مضاعف برای جانشین خودم تضمین می‌کنم!» ناظر بر «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» چه باید باشد واکنش دکتر ظریف و الباقی همکاران؟ این جمله «هرگز یک ایرانی…» را همین‌طور گفته‌ایم که گفته باشیم یا نه، تعهدی هم در مقام عمل بدان داریم؟ بگذار کتمان نکنم! بعضی بر این باورند «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» بیشتر یک «شوی تبلیغاتی» بود تا معیار و ملاکی برای حرکت عزت‌مندانه وزارت امور خارجه! من اما بنای داوری ندارم که این قضاوت، تا چه حد منطبق بر واقعیت است! فقط یک چیز می‌دانم! اخیرا «وزیر خارجه شیطان بزرگ» در جلسه شورای روابط خارجی، سخنان بسیار قابل تاملی بیان داشت: «چند ماه پیش یک محموله حاوی کمک‌های انسان‌دوستانه از سوی ایران رهسپار یمن شد. خیلی زود با ظریف تماس گرفتم و هشدار دادم این کار می‌تواند برهم زننده خیلی چیزها و باعث یک نبرد جدی شود و ما هرگز آن را تحمل نمی‌کنیم. وزیر خارجه ایران، اندکی بعد خودش با من تماس گرفت و گفت: «قرار نیست این محموله به ساحل یمن برسد یا حتی از آب‌های بین‌المللی خارج شود!» چند روز بعد هم این کشتی تغییر مسیر داد و راهی کشور خودشان یعنی ایران شد»! نگارنده بعد از بستن گیومه‌، تنها و تنها اکتفا به یک «علامت تعجب» کردم ولی کاش می‌شد جلوی این اظهارنظر «جان کری»، هزاران علامت تعجب گذاشت! «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» خطاب به خانم موگرینی بیان شد که برسیم به این سخنان آقای کری؟ حقا که خسته نباشید! از قرار تهدید یک ایرانی که جای خود دارد، حتی می‌توان محموله حاوی کمک‌های بشردوستانه ملت و دولت ایران را هم با یک تماس تلفنی، کأن‌لم‌یکن تلقی کرد! به‌ راستی این بود آخر و عاقبت «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید»؟! گیرم جمهوری اسلامی عزم کرده به ملتی از ملل دنیا که تحت ستم و ظلم، روزگار را آزگار سپری می‌کند، کمکی خیرخواهانه کند شامل مقادیری لباس، دارو، غذا و چند بطری آب معدنی! یعنی برای این بدوی‌ترین و بدیهی‌ترین عمل ممکن هم، اذن باید از آمریکا بگیریم؟ چه می‌کنند آقایان با آبرو و حیثیت نظام مقدس جمهوری اسلامی؟ چه می‌کنند؟ «هرگز یک ایرانی…» که درجه آخر، خودش را در این ۲ تماس تلفنی نشان داد لیکن عالیجنابان! با این دست فرمان‌ نابخردانه اگر «هرگز یک انقلاب را تهدید نکنید» لطف کرده‌اید به برند خمینی و خامنه‌ای و شهدای‌شان. در ضمن «یک انقلابی را هم هرگز تهدید نکنید»! سخن به زبان تکریم باید گفت با بچه‌های انقلاب! بچه‌های انقلاب «زبان انگلیسی» را خوب می‌فهمند اما خوابش را ببینید که «زبان زور» را تحمل کنند! این را، هم به دشمن گفتم، هم به بعضی از این داخلی‌ها که نه سال ۸۸ «حق‌الناس» را رعایت کردند، نه امروزه‌ روز «حق سخن» را! آری! آدابی دارد بیان برای خود. مبادی این آداب نباشیم به سرنوشت جمله «هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید» مبتلا خواهیم شد!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶۲ دیدگاه

قربانیان خون‌های آلوده! درک کنید اوضاع را…

اکبر بهمنی: مگر همین شماها نبودید که همین «فابیوس» را «نماینده اسرائیل در مذاکرات» می‌خواندید؟! مگر همین شماها نبودید که همین «فابیوس» را به عنوان «دست بیرون آمده از آستین نتانیاهو» یاد می‌کردید؟! مگر همین شماها نبودید که در وصف همین «فابیوس» می‌گفتید: «آمده بازی مذاکرات را بهم بزند»؟! مگر همین شماها نبودید که ادعا می‌کردید همین «فابیوس» «عامل اسرائیل» است تا توافق هسته‌ای انجام نشود؟! مگر همین شماها نبودید که در وقیحانه‌ترین تحلیل ممکن، هر منتقدی را «همصدا با نتانیاهو» و هر مخالفی را «همراستا با اسرائیل» می‌خواندید؟! چه زود رنگ خون‌تان عوض شد! و باز هم چه زود رنگ عوض کردید! حال همان «فابیوس» «با همان مشخصات» به ایران آمده تا سهم فرانسه را از مذاکرات بگیرد و این وسط، شماها با مواضع‌تان چه فرش قرمز پررنگی برای این مردک پهن کردید! اینک باید «همراستا با اسرائیل » و «همصدا با نتانیاهو» برای همگان عیان شده باشد حتی برای خود شماها! حرف ما این نیست که وزیر خارجه فرانسه نباید به ایران سفر کند، حرف ما از همان اول روشن بود! ما می‌گفتیم اگر جناب فابیوس می‌خواهد به ایران بیاید شرط آن است؛ «عذرخواهی همراه با غرامت»! آری! توافقی هم باید ما با او می‌کردیم! در نهایت، سخنی کوتاه با شما قربانیان پرونده خون‌های آلوده! من حال و روز شما را سعی می‌کنم درک کنم اما براستی یک سوال؛ «مگر با خون شهریاری شهید و خون‌ دل احمدی‌روشن چگونه رفتار شد که حالا بخواهند به خون آلوده شده شما رسیدگی درست و حسابی کنند؟!»

درک کنید اوضاع را! دولت با فابیوس توافق کرده! درک کنید اوضاع را!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰۶ دیدگاه

توافق خسته‌ای!

وطن امروز ۴ مرداد ۱۳۹۴

IMG_8974_resize

حسین قدیانی در ۳۴ سالگی…

دولت اسبق و سابق و فعلی و آینده ندارد. تا سایه ولی‌فقیه بر سر این ملت بلند است، یک امهاتی هست که فقط ربط به «جمهور» دارد. از جمله این امهات «انرژی هسته‌ای» است که به کوری چشم دشمن و دشمن‌پرست، حق مسلم ملت ما باقی خواهد ماند ان‌شاءالله. خدایی که من می‌شناسم؛ حالا صبر کن! اجازه نخواهد داد یک قطره از خون یک شهید هسته‌ای هدر رود. آنچه از هر توافقی بالاتر است، دست خداست. بگذریم که «توافق هسته‌ای»، «توافق خسته‌ای» به نظر می‌رسد! این سوی میز، برداشت آن سوی میز را قبول ندارد و بالعکس! توافق، یکی است اما به جای «المیزان» شاهد تفاسیری هستیم بس «نامیزان» بلکه ۱۸۰ درجه مغایر هم! این مهم حکایت از چه دارد؟ آیا نگارنده را قصد بر آن است که جان‌کری را خدای نکرده به دروغگویی (!) متهم کند یا استغفرالله، مردمان این سوی میز را؟ عجالتا هیچ‌کدام! پس این همه تفسیر متضاد، حکایت از چه دارد؟ جز آنکه توافق به لحاظ حرفه‌ای «تفسیر پذیر» تنظیم شده؟ توافق، متضمن نفع ایران باشد یا آمریکا یا هر دو یا هیچ‌کدام، اساسا «نافرم» است؛ نافرم است که این سوی میز، تفسیر خود را ارائه می‌دهد، آن سوی میز، حرف خودش را می‌زند! انصافا بر چنین چیزی، نام «توافق» می‌توان گذاشت که حالا سر خوب یا بد بودنش دعوا کنیم؟ گمانم دعوا در «پله دوم» بی‌فایده است! باید به همان «پله اول» برگشت و به «مرور بدیهیات» نشست تا ببینیم اصلا نام آنچه آورده شده را می‌توان «توافق» گذاشت؟ اگر می‌توان، پس چرا هیچ تفسیری از توافق، موید هیچ تفسیر دیگری از توافق نیست؟ مگر نه آن است که هر توافقی باید آدابی داشته باشد؟ بی‌تعارف، یک عقد ساده میان فلان داماد از «عشایر قره‌چورلو» و بهمان عروس از «عشایر اصا‌نلو» صدها پله از این «مثلا توافق هسته‌ای» محکم‌تر است! صرف‌نظر از اصل و اساس انشای نوشته شده، شعار «هر توافقی…» خشت اول اما خشت کجی بود که این چنین معوج کرده «ثریای توافق» را! با این شعار، معلوم بود که توافق هم بشود، باز نتیجه ایده‌آل حاصل نمی‌شود! «خوشبین نبودن به نتیجه مذاکره با آمریکا» امروز دارد علت‌العلل خود را نشان می‌دهد! امروز… و در این همه تفسیر متفاوت از توافق، که هر یک ناقض آن دیگری است! «من به نتیجه مذاکره با آمریکا خوشبین نیستم» نه از آن رو بیان شد که احتمال توافق با آمریکا را نمی‌داد، بل بدان علت بیان شد که روزگار پس از توافق، یعنی همین کشمکش‌ها را در «خشت خام» و به «محک تجربه» می‌دید. اتفاقا بارها فرموده شد؛ «احتیاج آمریکا به مذاکره، ایضا به توافق، بیش از نیاز ماست». خود همین یعنی از نظر بزرگان، نیل به توافق، خیلی هم امر غیر ممکنی نبوده و نیست. اینکه حالا «شیطان بزرگ» است! آدمی حتی می‌تواند به راحتی آب خوردن، با خود «شیطان رجیم» هم توافق کند! منتهای مراتب، خوش‌خیال، آن کسی است که فکر ‌کند با این قبیل توافقات، شیطنت شیطان، تمام می‌شود! وقتی دیروز بزرگان، علنی سخن خود را بیان کردند، دبه درآوردن‌های مکرر دشمن در همین امروز را می‌دیدند که اولا وسط مسابقه، مبادرت به تعویض اسب می‌کند، ثانیا با مردمان مذاکرات، سخن به زبان تهدید می‌گوید، ثالثا تعهد به هیچ چیز، حتی به وعده سر خرمن خود ندارد. باورم هست آحاد ملت هم، خوشبین به نتیجه مذاکره با یانکی‌ها نبودند و الا می‌شدند حکایت این «گروهک جشن‌سرخود شادی‌اولی»، رفتار و گفتار سبک از خود بروز می‌دادند! با این همه، کاش  همان دیروز «ملاحظات حکیمانه» رعایت می‌شد بلکه امروز شاهد این همه تفسیر به رای و این همه بدعهدی نمی‌بودیم، آنهم در شرایطی که هنوز جوهر قلم توافق خشک نشده! دیروز جمع می‌شد این بساط، امروز مجبور نبودیم زیر بار توافقی برویم که اوباما در وصفش بگوید؛ «به هیچ وجه لازم نیست آمریکا توافق هسته‌ای با ایران را متوقف کند، چون رئیس‌جمهور بعدی، با وجود این توافق، گزینه‌های بیشتری برای فشار علیه ایران خواهد داشت». وقتی فرزانه‌ای در مایه‌های آیت‌الله جوادی از سر خیرخواهی، این مردمان را به شمارش انگشتان دست، بعد از مصافحه با شیطان بزرگ توصیه کردند، ترجمان دیگری بود از همان عدم خوشبینی! صدالبته هنوز بازی تمام نشده! بر شورای‌عالی امنیت ملی، نیز مجلس محترم شورای اسلامی فرض است که به «وظیفه انقلابی» یعنی «تکلیف عاقلانه» خود عمل کنند، لیکن به راستی ما باید تفسیر چه کسی از این توافق مثلا هسته‌ای را باور کنیم؟! تفسیر این مردمان خودمان یا آن نامردمان بدزبان؟! حضرات اگر می‌فرمایند؛ «دشمن دروغ می‌گوید» پس اولا چرا به همین دشمن کذاب، لقب «مودب» می‌دهند؟! ثانیا چرا علی‌الدوام می‌خواهند دماغ دراز این دشمن دروغگو را عمل جراحی کنند، بلکه شیطان بزرگ را نزد ملت ایران، «بزک» کرده باشند؟! ثالثا کدام دشمن دروغگو، به کدام عهد خود وفا کرده که آمریکا دومی‌اش باشد؟! رابعا چطور ما به همین دشمن، همین لقب «دروغگو» را می‌دهیم، انگ‌های رنگارنگ دشت می‌کنیم؛ «دوره شعار دادن علیه دشمن گذشته»، «با جامعه جهانی (!) باید کنار آمد»، «کشور را با شعار دادن علیه آمریکا نمی‌توان اداره کرد» و… لیکن خودشان آزادند هر جا به نفع‌شان بود، دشمن را «باادب» بخوانند، هر جا به نفع‌شان بود «دروغگو»؟! نکند این بود، آنچه به آن «اعتدال» می‌گفتند؟! و اگر می‌فرمایند؛ «ملاک، تفسیر ما از توافق است، نه تفسیر راست یا ناراست دشمن»، لاجرم این مهم را نیز باید توضیح دهند که آیا سازمان ملل، شورای امنیت و شورای حکام آژانس، حرکت بر اساس تفسیر ایشان می‌کنند یا تفاسیر مطروحه آن سوی میز؟ البته پاسخ، کاملا روشن‌ است! این نهادهای خیر سرشان بین‌المللی، به گواهی همین قطعنامه هفته پیش، صدسال سیاه، منافع مشترک کاخ سفید و اسرائیل را فدای احدالناسی نخواهند کرد! راه رفتن به سیاق «کدخدا» درجه آخر منتهی می‌شود به همین برداشت‌های متناقض، من اما چاره کار را رجوع دوباره می‌دانم به اندیشه و آرمان «روح خدا». همه باید به «خمینی» برگردیم، بویژه آنها که داعیه‌دار «خط امام» هستند! اگر «عالم، محضر خداست»، «جمهوری اسلامی، محضر روح خداست». در محضر روح خدا، آیا زیبنده است تن به توافقی دهیم که فلان دستاورد مهم کشور را ۲۵ سال، معطل خود کند، بهمان دستاورد مهم دیگر را ۱۰ سال؟! این یکی، نه نقد ما به توافق که جمله یکی از همین مردمان مذاکرات است؛ «برای تسلیحات، باید مورد به مورد اجازه بگیریم»! واقعا چرا؟ در محضر روح خدا، با آن همه سر نترس و سودای انقلابی، واقعا چرا باید برای «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه» اجازه از اجنبی بگیریم، آن هم مورد به مورد؟! خیلی دوست دارم بدانم در ازای این امتیاز ممتاز و متمایز، متقابلا ما چه چیزی از دشمن گرفته‌ایم؟ این امتیاز را که دشمن اصلا سخن از «لغو تحریم» نمی‌گوید، بلکه علی‌الدوام می‌گوید؛ «تعلیق تحریم»؟! یا این امتیاز را که دشمن اصلا سخن از «تعلیق همه تحریم‌ها» نمی‌گوید، بلکه علی‌الدوام می‌گوید؛ «تعلیق قطره‌چکانی بخشی از تحریم‌ها»؟! یا این امتیاز را که دشمن «تعلیق قطره‌چکانی بخشی از تحریم‌ها» را هم منوط یعنی مشروط کرده به راستی‌آزمایی آژانس؟! اخیرا از قول جناب آقای دکتر … چیز عجیبی خواندم؛ «روز اجرای توافق، آن روزی است که تحریم‌ها برداشته شود»! عجبا! قلم در دست ماست اما بازی با کلمات و جملات را ایشان انجام می‌دهد! «تحریم‌ها باید در همان روز امضای توافق و به شکل کامل لغو شود» کجا و این جمله فخیمه کجا؟! بر اساس این جمله، اگر تحریم‌ها ۳۰۰ سال بعد از توافق هم برداشته نشود، هیچ خرده‌ای نباید به هیچ‌یک از افراد این سو یا آن سوی میز مذاکره گرفت، چرا که لابد هنوز به روز اجرای توافق نرسیده‌ایم! کاش فقط با کلمه بازی می‌شد، گاه دستاورد شهریاری شهید هم مشمول همین بازی‌ها می‌شود! «سیاست» ممکن است «امر خوبی» باشد اما وای از «سیاست‌بازی» و «توافق»‌ ای‌بسا «چیز بدی نباشد» لیکن وای از «توافق‌بازی»! توافق‌بازی یعنی «مذاکره برای مذاکره» یا «مذاکره برای صرف توافق» و نه «مذاکره برای نیل به یک توافق خوب که در آن، همه تحریم‌ها در همان روز امضای توافق به شکل کامل لغو شود». در محضر روح خدا، عشق است بند بند صحیفه‌نور امام، نه بندهای توافقی که حتی موافقانش هم مکرر اعتراف کرده‌اند هیچ نباید از آن انتظار معجزه داشت! این هم لابد نوع خاصی از تدبیر است؛ «آدمی توافقی را خوب، حتی مبارک بخواند، لیکن متوقع باشد ملت هیچ توقعی از آن نداشته باشد!» همه جور توافقی را دیده بودیم الا توافق خوبی که در «مقام اجرا» خیلی هم نباید از آن متوقع بود! اینک ۲ پرسش مطرح می‌کنم، به امید شنیدن جوابی فراخور سوالات مطروحه.

یکم؛ اگر توافق، خوب است و قابل تبریک، پس چرا بعضی‌ها این همه هراس دارند از بالا رفتن سطح توقعات؟! این هم، آن توافق، توافق، توافقی که شبانه‌روز دنبالش بودند! حالا دیگر بهانه‌ چیست؟ واقعا اگر بناست توافق، هیچ معجزه‌ای نکند، یعنی در «روز عمل» هیچ گره‌ قابلی را باز نکند، پس چرا از اصل و فرع آن، با عنوان «توافق خوب» یاد می‌کنند؟! پس چرا ۲ سال تمام، همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد این توافق کذایی گذاشتند و تقریبا همه امور ملت را معطل سیاست خارجه نگه داشتند؟!

دوم؛ اگر توافق، علاوه بر آنکه خوب است و قابل تبریک، «فتح‌الفتوح»تر از حماسه خرمشهر هم تشریف دارد، عالیجنابان بفرمایند دیگر چرا مایه از صلح امام حسن علیه‌السلام می‌گذارند؟! عاقبت، در دوقدمی قلعه یهودیان به‌ سر می‌برند یا دوران تلخ‌کامی صدر اسلام؟!

چیزهای زیادی هست که دیپلمات‌ها باید از انقلابی‌ها بیاموزند، من‌جمله همین انشا نوشتن! انقلابی، زرنگ‌تر از این حرف‌هاست! نه زیر حرف می‌ماند، نه زیر برف! پدر رفته بود جنگ… و تنهایی انشا نوشتن، نسل مرا «مرد» بارآورد! ما ندادیم انشای خود را پدر برای‌مان بنویسد، چرا که او اردیبهشت ۶۱ در جاده جهنمی اهواز – خرمشهر، کارهای مهم‌تری من‌جمله «شهادت» داشت! نسل من، از تبار «احمدی‌روشن» است. از جنس «علیرضا». فی‌الحال از «روح خدا» مسیحایی‌ترین ارثی که به ما رسیده «صحیفه‌ نور» است. هر از چند گاه، تورقی می‌کنم صفحاتی از این مجموعه را. آخرین بار، ۱۰ روز پیش بود. مداقه‌ای کردم روی نزدیک ۲۰ صفحه از صحیفه. شب قبلش «صحیفه سجادیه» مرا با «چگونه دعا کردن» آشنا کرده بود؛ شب فوق‌الذکر، «صحیفه‌ نور» مرا با «چگونه ادعا کردن». آری! ادعاها داشت خمینی! ادعاهای همراه با عمل! این نبود که چون «پیرمردان منور» فقط اهل دعا باشد کنج خرابات، احیانا تسبیحی بچرخاند، ذکری بگوید و والسلام! خمینی «جهانی بنشسته در گوشه‌ای» نیز نبود؛ بنشسته در گوشه‌ای، جهان را متحول کرد! بی‌چاره‌های زنجیره‌ای، یک جا هم خواستند واقعا از امام «تعریف» کنند، باز فروافتادند در چاه «تحریف»! ادعا داشت خمینی، سیلی حیدری بخواباند بر صورت شیطان بزرگ، بلکه علی‌الدوام تحقیرش کند! نیمه خرداد ۴۲ خمینی جز خدا چه کسی را داشت که یک‌تنه، علیه آن شاهک آمریکایی به مبارزه برخاست، هر روز بیشتر از روز قبل، تحقیرش می‌کرد؟! «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند» یعنی تحقیر ابلیس! ادعا داشت خمینی، «ما اگر از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت!» امام که پای داعیه‌اش ایستاد بماند، حتی تاریخ هم صحه گذاشت بر صحیح بودن ادعای صحیفه! تیتر یک مشهور، محبوب و انقلابی «خبر مرگش» اگر چه به نام «وطن امروز» تمام شد، لیکن صادقانه اعتراف می‌کنیم آن ۲ کلمه حرف حساب، نور صحیفه روح‌الله بود که بر دل روزنامه ما تابیده شد! در خشت خام دیروز، چه می‌دید خمینی؟ همین امروز را! خامنه‌ای هم دیروز، دبه درآوردن‌های متوالی همین امروز را می‌دید که هیچ خوشبین نبود به مذاکره! مردان بزرگ، سخن نمی‌گویند الا به حکمت! خیلی هم محتاج حرکت نیستند! این، رئیس‌جمهور بی‌ادب و بی‌هوش یانکی‌هاست که هی از این کشور به آن کشور می‌رود، لیکن ابرمرد چفیه به دوش ما، بنشسته در حسینیه امام خمینی، تنها و تنها با یک جمله آن هم غیرمستقیم، ضمن متوجه کردن آمریکا از ابعاد نامعلوم حمله نظامی به شام، رسما شیطان بزرگ را کوچک و از جنگ علیه سوریه منصرف می‌کند! صحیفه نور، مال دیروز است، لیکن برای به روز بودن، گاه هست که باید دیروز را بخوانی، آن هم دقیق و عمیق، بلکه فردایت لنگ عصای جان‌کری نشود! تو خمینی را بخوان، خوب و بد هر توافقی، خودش را نشان می‌دهد!

hjhjhj

«صحیفه نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی برای گرفتن بدیهی‌ترین حق خود بخواهد قید حقوق‌ ای‌بسا مهم‌ترش را بزند، اشتباه است». در اینگونه مواقع، تجربه نشان داده آدمی از حقوق مهم‌ترش می‌گذرد، لیکن به آن حق مد‌نظر نیز آنطور که فکرش را می‌کرد، نمی‌رسد! این مهم را تجربه در «مقام عمل» یعنی «مرحله اجرا» نشان داده، نه در «برگه انشاء» که فی‌الواقع، کاغذی بیش نیست! «صحیفه‌ نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی برای گرفتن بدیهی‌ترین حق خود بخواهد زیر بار فشار دشمن برود، بدان حد که حرف زور شنیدن از اجنبی را «تئوریزه» کند، عین ذلت است». در اینگونه مواقع، تجربه نشان داده آدمی فشار دشمن را متحمل می‌شود اما بدیهی‌ترین حق خود را مگر در همان «انشاء مرقومه» به چنگ آورد، نه در «عالم واقعیت»! «صحیفه‌ نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی برای درمان امراض اقتصادی خود بخواهد نسخه گدایی از خصم قداره‌بند تمنا کند، عین بی‌تدبیری است». نشست و برخاست با امثال وزیر خارجه فرانسه، حل‌المسائل مشکلات اقتصادی این کشور نیست! اروپا خودش درگیر «ریاضت اقتصادی» است! لطفا برند جمهوری اسلامی را آسیب نزنید! دیروز، خوب خودش را لو داد این فابیوس کثیف؛ «من نماینده صهیونیست‌ها بودم در مذاکرات»! کاش این مردمان وزارت امور خارجه «الفبای غیرت» را رعایت کنند و به این بی‌چشم و رو که جدای از این مواضع، دستی آلوده به خون جوانان کشورمان هم دارد، هرگز اجازه ورود به خاک مقدس وطن ندهند. هم «حرمت دولت» باید محفوظ بماند، هم «احترام ملت». فابیوس اگر به ایران بیاید، عادلانه‌تر آن است روانه «قوه‌قضائیه» شود تا «قوه مجریه»! ۳۰۰ هزار شهید، پای شجره طیبه انقلاب اسلامی، خون نداده‌اند که این‌ همه راحت، با «عزت ملی» بازی شود! جلوی پای این ملعون، «خط قرمز» باید گذاشت، نه آنکه «فرش قرمز» پهن کرد! «صحیفه‌ نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که آدمی جنگ زرگری دشمن با ابواب جمع خودش را باور کند، هیچ نیست الا حماقت در تحلیل». سگ زرد برادر شغال است! کنگره از کاخ سفید، بدتر، کاخ سفید از کنگره بدتر! جمهوری‌خواهان از دموکرات‌ها بدتر، دموکرات‌ها از جمهوری‌خواهان بدتر! جنگ اینها، تنها بر سر بیشتر چاپیدن ملت‌هاست و الا هیچ با هم «دعوای آرمانی» ندارند! زیاد که به آمریکا رو بدهی، هنوز اینقدر وحشی هست که باز آرزوی تنفس در هوای «کاپیتولاسیون» کند! «صحیفه‌نور» به ما می‌گوید: «اساس این فرآیند که خودمان با دست خودمان، ایران عزیز را به یک کشور استثنا در آژانس بدل کنیم، خیانت در حق نخبگان و اندیشمندان وطن است». فی‌الحال، جمهوری اسلامی دارد نان همین صحیفه را می‌خورد و آنقدر هم «قدرت فرامنطقه‌ای» دارد که کدخدا با آن همه باد و بروت، خواهان مذاکره با ما باشد. چه لاف گزافی است اگر مدعی شویم توافق اخیر، جایگاه ایران را نزد جهانیان ارتقا بخشیده! از تنگه باب‌المندب تا ساحل مدیترانه، آنکه دارد مهره‌های شطرنج جنگ با دشمن را درست و ماهرانه جابه‌جا می‌کند، سرهنگ ارتشی و سردار سپاهی ماست! اگر فرجام برجام، جز این نیست که ما باید برای تامین تسلیحات نظامی خود، مورد به مورد از دشمن، اجازه بگیریم، بعضی‌ها حد سخن را نگه دارند و بیهوده لاف نزنند که توافق فلان، جایگاه جمهوری اسلامی را مرتفع کرده! این جایگاه اگر مرتفع نبود، اساسا و اصولا شیطان بزرگ، منت ما را نمی‌کشید برای مذاکره! حضرات، آه از نهاد این جایگاه، بلند نکنند، الباقی سخنان‌شان پیشکش! بعضی چه بی‌خود، دلواپس جایگاه جمهوری اسلامی شده‌اند! جنگ با لعین داعشی، آن هم بی‌جلیقه ضد گلوله، چنان جایگاه فرزندان دلاور خمینی و خامنه‌ای را نزد جهانیان مرتفع کرده که حتی سران ذاتا بی‌ادب کاخ سفید هم، هنگام سخن گفتن درباره «ژنرال سلیمانی» مبادی آداب می‌شوند و معترف به حقیقت! در اینجا اعلام می‌کنم اگر کسی بخواهد به جایگاه رفیع جمهوری اسلامی در دنیا خدشه وارد کند با صحیفه نور روح‌الله طرف است! هر توافقی اما به شرط آنکه هزار جور نشود تفسیرش کرد، به شرط آنکه باب میل دشمن نباشد، به شرط آنکه همه تحریم‌ها را در همان روز اجرای توافق لغو کند و به شرط آنکه گزینه‌های فشار علیه ملت ایران را برای رئیس‌جمهور بعدی کاخ سفید، تضمین نکند، البته آزاد و بلامانع است! اینک رونمایی می‌کنم از چهارمین پیشنهاد خود به مجلس محترم شورای اسلامی، در عرض یک ماه اخیر! چنین توافقی را با سر قبول کن! جناب آقای روحانی! دلواپسی ممنوع! لب را «هنر خنده» بیاموز…

1000

حسین قدیانی در ۴ سالگی…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹۷ دیدگاه