خداوندا! به تو پناه می‌برم از بستن دهان منتقدان

ریاست محترم قوه مجریه، جناب دکتر روحانی، با سلام و احترام

امروز نخستین روز نمایشگاه مطبوعات است لیکن فقدان سعه‌صدر از جانب وزارت ارشاد دولت اعتدال، چنان عرصه را بر رسانه‌های منتقد تنگ آورده که شمار کثیری از اصحاب قلم، عطای شرکت در نمایشگاه مطبوعات را به لقای آن بخشیده‌اند. امری که لابد قبول می‌فرمایید به هیچ وجه زیبنده وزارت ارشاد دولتی نیست که ذیل شعار «اعتدال» وعده داده بود به خدا پناه ببرد از بستن دهان منتقد. آقای رئیس‌جمهور! چنان دستمان را بسته‌اند که حتی برای تیترزدن درباره حکام آل‌سعود هم باید تاوان پس بدهیم و روانه محکمه شویم! گو اینکه وزارت ارشاد در دوگانه «وطن امروز» و سردمداران سفاک سعودی، مدعی همان رژیمی است که امام راحل عظیم‌الشأن در وصفشان فرمودند؛ «اگر از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت». جناب دکتر روحانی! لااقل معطوف بر انعکاس‌های خارجی خبر محاکمه روزنامه بابت تیترهای مربوط به حکام آل‌سعود، باید دانسته باشید که در کوتاه‌ترین بازه زمانی ممکن و صرف‌نظر از سایر شکایت‌های وزارت ارشاد، روزنامه «وطن امروز» فقط ۲ بار در رابطه با سران آل‌سعود روانه محکمه شد! آن هم به خاطر تیترهایی که هم مابه‌ازا در «واقعیت» داشت، هم ناظر بر «حقیقت» بود. و هر چند که آحاد ملت، از همان اول، حق را به ما داد و از شاهکار وزارت فخیمه ارشاد، انگشت حیرت به دندان گزید، لیکن اندکی بعد فجایع رخ داده در کشور یمن و سرزمین منا باعث شد افکار عمومی به شکل مضاعفی جانب «وطن امروز» را بگیرد. این همه در حالی است که حضرتعالی، خود نیز چند باری علیه حکام آل‌سعود زبان به سخن گشوده، باری از توطئه نفتی سعودی گلایه‌ کرده‌اید و باری از خام‌اندیشی شاهزاده‌های جوانی که اگر مهار نشوند معلوم نیست چه سرنوشتی برای منطقه رقم خواهند زد. ریاست محترم جمهور! گیرم که از تبعیض مشهود یارانه‌ای توسط وزارت ارشاد بگذریم، گیرم که این بی‌عدالتی محض را نادیده بگیریم، گیرم که تذکرات پی در پی و توبیخ و در محکمه نشان دادن بابت نقدهای هسته‌ای را فراموش کنیم و گیرم که از یاد ببریم نقد اقتصادی و… به جای جواب متین شنیدن از دست‌اندرکاران، منجر به حضور مکرر روزنامه در دادگاه شده، هرگز یارای‌مان نیست که از ۲ شکایت وزارت ارشاد، معطوف بر تیترهایی درباره آل‌سعود صرف‌نظر کنیم. مع‌الاسف در این ۲ مورد، تنها بحث مظلومیت روزنامه و نویسندگانش در میان نیست، بلکه پای آبروی دولت هم در میان است. آقای روحانی! وزارت ارشاد دولت اعتدال، آنقدر عرصه را بر رسانه و روزنامه و قلم و مقوله شفافیت در امر اطلاع‌رسانی تنگ کرده که اخیرا شاهد بودیم حتی صدای سازنده فیلم تبلیغاتی شما هم درآمده! به حدی که ضمن یادآوری مجدد جملاتی که برای سخنرانی شما در مراسم تحلیف نوشت، از «کم‌تحملی و کارنابلدی وجه اطلاع‌رسانی و پاسخگویی دولت» انتقاد کرده، می‌نویسد؛ «هر آینه شمار حتی دوستان نزدیک و یاران همدل و همراهانی که دیگر هیچ گوشی را شنوای نصایح مشفقانه خود نمی‌یابند، افزون‌تر می‌شود و من راستش هر چه بیشتر می‌گذرد در فایده و صداقت و واقعیت آن حرف‌هایی که قلم در خون آزادی‌خواهان این وطن زده و نوشتم و آن تصاویری که فریم به فریمش را از گوشت و پوست و جان و آرمان‌های مؤمنانه عزیزترین عزیزان خود ساخته‌ام، مرددتر می‌شوم». رئیس قوه مجریه! هر چند همین حالا نیز خیلی دیر شده و حتی به نومیدی خیلی از همراهان دولت اعتدال انجامیده، لیکن بر این باوریم چاره‌ای نیست الا تصحیح این مسیر غلط. و صدالبته از آنجا که تذکرات و دادگاهی کردن‌های ممتد و دامنه‌دار وزارت ارشاد، در هیچ موردی مثل مورد حکام سعودی، به اعتبار و حیثیت دولت نزد افکار عمومی ملت ایران لطمه نزده، فرض است که اولا این ۲ شکایت پس گرفته شود، ثانیا وزارت ارشاد از آحاد مردم به ویژه بعد از فاجعه منا عذرخواهی کند. در نهایت ضمن آرزوی توفیق برای جنابعالی، وزارت ارشاد را دعوت به تجدیدنظر جدی در این روند غلط می‌کنیم.

روزنامه «وطن‌امروز» ۱۶ آبان ۱۳۹۴

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۵۰ دیدگاه

هفت‌تیرکشی در پسابرجام

وطن امروز ۷ آبان ۱۳۹۴

بادیگارد خاندان جوری هفت‌تیر می‌کشد کانه هنگام ورود به سه‌راه یاسر باید پاسپورت نشان داد! و قبلش ویزا گرفت! و اصلا یک حرف دیگر! در حادثه دردناک سه‌راه یاسر، گیرم پسر شهید لاجوردی نبود و یک راننده تاکسی بود! آیا حق داشتند با انجام آن عمل زشت، افکار عمومی را تا این حد جریحه‌دار کنند؟! و اگر جای پسر شهید لاجوردی، چهره‌ای بود ناشناس، یکی از عوام‌الناس، آیا دستش به جایی بند بود؟! نه حتی برای شکایت، که فقط برای حکایت؟! و اصلا یک حرف دیگر! اینجا تهران است یا تگزاس؟! من که گمان دارم خیلی هم ایراد از بادیگارد کذایی نیست! باورم هست هر محافظی، چند صباح که با خاندان بپرد، کم و بیش آلوده به اخلاق حسنه (!) حضرات می‌شود! که انقلاب یعنی ما! و کمی هم من‌باب لطف، خمینی! نیست خود خاندان، زیادی تغییر مشی داده‌اند، لاجرم محافظ کذایی را هم «بادیگارد» باید خواند! ما یک «محافظ مسؤولان جمهوری اسلامی» داریم، یک «بادیگارد خاندان»! این دو با هم فرق می‌کنند! اولی در خط مقدم جنگ با لعین داعشی، غریبانه به شهادت می‌رسد، دومی با سوء‌استفاده از شغل خود، هفت‌تیر به رخ خلق‌الله می‌کشد! آن هم در سه‌راه یاسر! کمی پایین‌تر از جماران! کمی آن‌سوتر از حسینیه ابرمردی که خود را «خادم پابرهنه‌ها» می‌دانست و از توده مردم با عنوان «ولی‌نعمت» یاد می‌کرد! می‌خواهم ببینم آیا تمامی ندارد بدهی انقلاب به این خاندان که هر دم از این باغ بری می‌رسد؟! براستی هفت‌تیر بر شقیقه چند انتخابات باید بگذارند تا طلب خود را تمام و کمال از انقلاب ستانده باشند؟! اینجا تهران است؛ صدای ما را از دوران پسابرجام می‌شنوید! شاید از تگزاس! مجمع‌الاضداد! چه تناقضی! جولان دادن بادیگارد ۳ تا نقطه‌چین آن هم در سه‌راه یاسر! عمار، عمار، یاسر! یاسر به گوشم! و من به جای هیأت نظارت بر مطبوعات ‌بودم «وطن امروز» را بابت همین متن هم می‌فرستادم دادگاه! اساسا هفت‌تیر و سیمان و سنگ و آشوب و یقه‌درانی کار بردگان شیطان بزرگ است؛ دادگاه رفتنش با احرار انقلابی! آخر باید یکی بدهی انقلاب اسلامی به خاندان را حساب کند یا نه؟! راستی خاندان عالیجناب! فرزندان این ملت چند تا سیلی از بادیگاردهای شما بخورند با شما بی‌حساب شده‌اند؟! این بدهی کی تمام می‌شود؟! کاش دقیقا بگویید بچه‌های این مردم، چقدر به شما بدهکارند؟! و چند لگد، آن هم جلوی خانواده‌شان؟! و کاش حساب کنید دوچرخه لاجوردی شهید چقدر بدهی دارد به بی‌ام‌و؟! و کاش بگویید مشخصا به چند انتخابات جمهوری اسلامی تهمت تقلب بزنید با نظام بی‌حساب می‌شوید؟! غلط نگفته باشم ما هر روز صبح باید برویم سه‌راه یاسر، سیلی‌مان را از خاندان بخوریم و بعد برویم سر کار! و این همه سهم ما از دوران اعتدال است! وقتی اعتدال در فرهنگ غرب رنگ ‌شود، کاریکاتور عدالت می‌شود! اعتدال یعنی بزرگ خاندان هر روز تحلیل غربی‌ها را عرضه کند، دادگاهش را ما برویم! تهمت دروغ تقلب را خاندان بزند، ما دعوت شویم به رعایت اخلاق! آری! ما خیلی به این خاندان بدهکاریم! «مجمع‌الاضداد»! عجب وصیتنامه‌ای نوشت لاجوردی! سیلی‌خورش ملس است! و صدالبته اول بدهکار این خاندان، خود خمینی است! خمینی نباید می‌گفت من بوسه بر دست و بازوی بچه‌های سه‌راه شهادت می‌زنم! مگر کاخ‌نشینان سه‌راه یاسر مرده‌اند که خمینی خود را خادم پابرهنه‌ها می‌دانست؟! و ما پابرهنه‌ایم! لاستیک بی‌ام‌و روی استخوان پابرهنه‌ها «اپرای اعتدال» می‌نوازد! دل‌نوازتر از صدای خش‌خش برگ پاییزی زیر پای رهگذران! اصلش اعتدال یعنی همین که محافظ مسؤولان جمهوری اسلامی، با ۲ بچه در یک خانه نقلی ۴۰ متری زندگی کند، سپس در راه حفاظت از حرم خانم زینب سلام‌الله‌علیها به شهادت برسد و آن‌وقت بادیگارد خاندان هم در اوج مروت و مردانگی، هفت‌تیر بکشد در سه‌راه یاسر! بزرگ خاندان فقط در یک قلم، برای هر سال، فلان جلد خاطره می‌دهد بیرون، آن‌وقت متملق‌های زنجیره‌ای مدعی هستند عالیجناب هنوز سکوتش را نشکسته! و وای از آن روز که عالیجناب، سکوتش را بشکند! دیگر بس است این حقه‌بازی‌ها، چرا که صدای سکوت خاندان، این بار با هفت‌تیرکشی در سه‌راه یاسر شکست! اسکی روی آب در روز تاسوعا! هفت‌تیرکشی خیابانی در ماه محرم! غش کردن به سمت آشوبگران عاشورا در سال ۸۸! و گویا آن واعظ متخلق به اخلاق سکولار، به خاندان که می‌رسد لال می‌شود تا بگوید؛ «می‌خواهید به انتخابات تهمت تقلب بزنید، خب بزنید! دیگر چرا علیه ملت هفت‌تیر می‌کشید؟» و اصلا یک حرف دیگر! خیبری را دود این بی‌ام‌وهای هفت‌تیرکش خفه کرده یا دود آن موتوری مسافرکش گلوبندک که روی طلق موتورش عکس امام و حضرت آقا گذاشته؟! حالا دیدید حق با حاج‌منصور ارضی است که «خدا زودتر خبر مرگ این جماعت را برساند»؟! این جماعت هر چه استخوان رأی و راه این ملت را خرد می‌کنند باز بدهی مردم به ایشان تمام نمی‌شود! و من تازه فهمیدم «پسابرجام» یعنی چه! آهای چیزلمات ننر نازنازو! شما مراقب باش النگوهایت نشکند که تهدید به قتل به این می‌گویند!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۸۹ دیدگاه

عشق است «هیأت ملت»

عکس: عباس حاجی‌پور آرانی

قمر بنی‌هاشم

وطن امروز ۲۹ مهر ۱۳۹۴

فلان توافق با همه معایبش و با همه امتیازات نقدی که در ازای مشتی وعده نسیه داده، چیزی بیشتر از یک «اسم رمز» یا «اسم مستعار» نیست. در ورای این «بازی نقش‌ها» نقشه‌هایی بس خطرناک‌تر از توافقک‌ها کشیده‌اند! ‌که چی؟ که خمینی بشود فقط یک قاب عکس‌ روی دیوار! یک احترام ظاهری، لیکن هنگام اجرا صرف‌نظر از وصیت‌ امام و پیام شهدا کار خودشان را بکنند! در مواجهه با عکس امام و شهدا سر تعظیم فرود آورند اما هنگام عمل، هم صحیفه امام را بپیچانند، هم وصیت شهدا را. اینکه امام گفته «اگر از صدام بگذریم، از آل‌سعود نخواهیم گذشت» یک احترامکی برایش قائل شوند اما درست در هنگامه‌ فاجعه منا، خیلی ظریف و در عین حال خیلی زمخت اظهار دارند: «عربستان از داعش و دیگر تروریست‌های تکفیری ضربه خورده… و عربستان دوست ماست» و از این حرف‌های ذیل عنوان اخوک عبدالله! اینکه باری نوشتم آدمی می‌تواند فقط وزیر دولت وقت باشد، نه وزیر نظام جمهوری اسلامی، نه وزیر خمینی بت‌شکن و نه وزیر خون شهدا، دقیقا از ورای همین منظر است. کار را به جایی رسانده‌اند که وزیر خارجه آلمان در همین تهران و در حضور آقایان، امیدوار به تغییر رفتار جمهوری اسلامی در قبال کشورهای منطقه می‌شود و حتی از اسرائیل هم نام می‌برد! همان «اسرائیل نجس» از دیدگاه امام خمینی.

والله نقشه‌ها کشیده‌اند برای انقلاب و انقلابی‌ها. در این نقشه، این جماعت همه حقی دارند؛ حتی حق دارند در برابر تهمت تقلب به یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی سکوت کنند، بر «دروغ اکبر» ماله بکشند، زمینه‌ساز تحریم شوند، آبروی نظام را ببرند، آنگاه بی‌آنکه اندک عذری بخواهند صندلی‌نشین هم بشوند! کوچک‌ترین اعتراضی هم به جماعت کنی، انگ‌بارانت می‌کنند که اخلاق را زیر پا گذاشته‌ای! خود مجازند هر رگ گردنی را علیه ملت و نمایندگان ملت کلفت کنند، در جوار این همه شهید منا، هنوز هم با بشکه‌های سعودی نرد عشق ببازند، امام راحل و شهدای ادوار انقلاب را رسما و علنا بپیچانند، ما اما حق حتی یک اعتراض هم نداریم! که اگر اعتراض کنیم، حواله‌مان می‌دهند به جهنم! واقعا کسی هست تصویر و تصور کند مظلومیت حزب‌الله را؟! چند روز دیگر یوم‌العیار عاشوراست و کمی بیشتر اگر به حضرات رو بدهیم یارای این وقاحت را خواهند داشت که از «اخلاق سکولار» بر فرق جواب نه به امان‌نامه‌ شمر هم چماق بلند کنند! والله نقشه این است که از انقلاب اسلامی صورتی باقی بماند عاری از سیرت انقلابی. یک انقلاب اسلامی که اسمش البته همان انقلاب اسلامی باشد اما خالی از محتوای ضد ظلم! به انقلاب اسلامی چه مربوط که عربستان آبشخور اصلی تروریست‌های تکفیری است؟! به انقلاب اسلامی چه مربوط که آمریکا اول حامی بشکه‌های سعودی است؟! به انقلاب اسلامی چه مربوط که وزیر خارجه آلمان چشم در چشم آقایان در مقام تطهیر اسرائیل نجس و حرام‌زاده برآید؟! به انقلاب اسلامی چه مربوط که حرم عقیله بنی‌هاشم در خطر است؟! فوق فوقش باید با داعش هم به بازی برد برد برسیم و دیگر آن راه پرافتخار را نرویم که سردار شهید حاج‌حسین همدانی رفت! با این حساب ایراد اصل کاری حتی به امام خمینی هم بازنمی‌گردد بلکه بی‌تعارف باید سوال از حسین‌بن‌علی علیه‌السلام کرد که چرا فرمودند یکی چون من هرگز با یکی چون یزید بیعت نمی‌کند؟! و شگفتا! تا یک کلام حرف از انقلاب و انقلابی‌گری می‌زنیم، مشکلات اقتصادی مردم را برای‌مان لیست می‌کنند! کانه مقصر رکود اقتصادی، عنصر بلندبالای «مقاومت» است؛ یا لباس بدون جلیقه ضد گلوله سردار سلیمانی یا لباس آغشته به خون سردار مدافع حرم! یا شعار «مرگ بر آمریکا» یا شعار «هیهات منا الذله!» فرض است بر ما از چماق اخلاق سکولار که عین بی‌اخلاقی است نترسیم، نهراسیم، انقلابی باقی بمانیم و از حضرات بپرسیم که اگر رواداری با دشمن، نتیجه اقتصادی مد نظر را نداشته، گناه خون سردار همدانی‌ و سردار همدانی‌ها چیست؟ و شگفتا از نفاق‌شان که تا دیروز مواضع خود را با پرچم داعش ست می‌کردند، اسد را می‌زدند، مقاومت را می‌زدند و امروز،‌ داعیه‌دار علمدار مدافع حرم شده‌اند! و باز باید رک و راست بپرسیم که شما اگر این همه نگران اوضاع اقتصادی مردم هستید، چرا در برابر فتنه زمینه‌ساز تحریم، آن سکوت گوش‌خراش را کردید؟ و چرا همان سال ۸۸ بر گوش سران فتنه که اول مسبب دور جدید تحریم‌ها بودند نخواباندید؟ و نه‌ تنها بر گوش اصحاب فتنه سیلی نزدید که تا آنجا که یارای‌تان بود خیانت بی‌مثال فتنه‌گران را ماست‌مالی کردید! شما اگر اینقدر نگران فشار تحریم بر گرده ملت بودید، در وهله اول باید خط خودتان را از خط فتنه، متمایزتر می‌کردید، حال آنکه از دیروز تا امروز داعیه‌تان آن است که ان‌شاءالله فتنه نبوده و گربه بوده! و باز هم شگفتا! به موازات این همه سنگ اوضاع بد معیشتی مردم را به سینه زدن، باز هم مدعی عبور مردم از رکود و تنگناهای اقتصادی هستید! چند روز پیش یکی از آقایان اظهار داشت عده‌ای از خوشحالی مردم ناراحت می‌شوند! باز هم باید پرسید از کدام خوشحالی و از کدام مردم حرف می‌زنید؟ مصادیق این خوشحالی کجاست؟ و این مردم کیستند؟ لابد منظورتان از مردم خوشحال، همان مردمی بودند که در مازندران با استقبال چشم‌نواز خود موجبات «مضحک‌ترین عذرخواهی ممکن» را فراهم آوردند تا مسئول ستاد استقبال مردمی از سوی مردم مازندران به خاطر عدم استقبال مدنظر معذرت‌خواهی کند! واقعیت آن است که ما از خوشحالی مردم حقیقتا خوشحال می‌شویم اما وقتی می‌بینیم مردم ناراحت از دست‌فرمان غلط آقایان هستند، بهتر آن می‌بینیم که انگ‌ها را به جان بخریم اما پژواک غم و رنج آحاد ملت باشیم. ما مثل بعضی‌ها نیستیم که ملت را به این و آن بفروشیم، چه اینکه ما دولت را هم برآمده از رای ملت می‌دانیم و اصل را ملت می‌دانیم، نه دولت‌های چند ساله! قلم ما، آبروی ما، و قطره قطره خون ما فدای راه این ملت، فدای راه روح‌الله، فدای خون شهدا. و تا خمینی، خمینی است ما اجازه نمی‌دهیم شامورتی‌بازی‌ها و شارلاتان‌بازی‌ها از آن ابرمرد بی‌بدیل، فقط یک قاب عکس واجب‌الاحترام روی دیوار بسازد! ما خط سیاست خارجی خود را بی‌تعارف از وزیر خارجه دولت اعتدال نگرفته‌ایم که تصور کنیم داعش ضربه‌های اساسی به عربستان زده! نخیر! ما داعش را از قضا دست‌پرورده بشکه‌های سعودی می‌دانیم و با افتخار اعلام می‌کنیم خط سیاست خارجی خود را از سطر سطر صحیفه نور امام می‌گیریم، ایضا از کلمه به کلمه وصایای شهدا. روزگار اگر مشغول امتحان غیرت ماست، بداند که این دشمن‌دوستی‌ها ذره‌ای از بغض ما نسبت به شیطان بزرگ کم نمی‌کند. سرسره‌بازی روی خون شهدای منا و کاسبی با تحریم از همان زمان فتنه، همان به هنر آقایان باشد. هنر ما انقلابی ماندن در روزگاری است که توهم‌ زده‌اند چون حسین علیه‌السلام می‌تواند با چون یزید لعنت‌الله‌ بازی برد برد داشته باشد! چند روز پیش از این پیشنهاد دادیم به آقایان که برای شناسایی کاسب تحریم و باز شدن گره ذهنی خود، به هر نحو که صلاح می‌دانند مرجعی بیابند جهت رسیدگی به اموال مدعیان و منتقدان. سکوت در برابر این پیشنهاد، همه چیز را برای ملت روشن‌تر از پیش کرده است. وقتی ملت ناراحت از رکود و تورم، می‌بیند که بعضی‌ها همچنان چشم به سیاست خارجی دوخته‌ و داخل را واگذار به کرم اوباما و جان‌‌کری کرده‌اند، واقعا و دقیقا باید از چه چیزی خوشحال باشد؟! شرمنده اگر ما مثل فلانی قادر نیستیم ناراحتی ملت را خوشحالی ملت ببینیم! و شرمنده اگر خمینی برای ما نه قاب عکسی روی دیوار، که مردی همچنان وسط میدان است! گیرم توانستید درون قلب رآکتور اراک را با سیمان پرکنید، لیکن قلب مالامال از عشق ما به خمینی با سیمان سنگ نمی‌شود! با هیچ مصالحی! و با هیچ مصلحتی!

مجنون

گرم باد دم  معرفت محرم که همیشه خوب موقعی از راه می‌رسد. به تأسی از جمله معروف خمینی که گفت: «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است» باید گفت: «محرم و صفر است که انقلاب اسلامی را زنده نگه داشته است» و الا آقایان توهم می‌زدند نظامی چون نظام جمهوری اسلامی در همه زمینه‌ها اهل بازی برد برد با نظامی چون نظام جلاد تحریم ایالات متحده است! «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» امسال بهنگام‌تر از هر سال دیگری سر رسید تا هشداری باشد برای جماعت که هرگز از گندم ری نخواهند خورد! در آستانه محرم، امسال اولین شهید را سیدعلی حسینی خامنه‌ای تقدیم حضرت سیدالشهدا کرد؛ «سردار شهید حاج‌حسین همدانی!» خجالت از روی این شهید عاشورایی نمی‌کشید که در شام هم از بازی برد برد با لعین داعشی سخن می‌رانید؟! بشار اسد شناسنامه ایرانی ندارد اما حتم دارم ایرانی‌تر از جماعتی است که می‌خواهند با تئوری‌های مسخره، حضور داعش در جوار حرم عقیله بنی‌هاشم را نهادینه کنند.

یا حسین شهید! لبیک ما نشان به نشان شهدای‌مان هنوز هم به ندای «هل‌من‌ناصر» امام عاشوراست. خط ما را خون سرخ تو ترسیم می‌کند. و این ظاهرا بزرگ‌ترین گناه ماست! آری! دولت ملت ما دستگاه اباعبدالله است. و این ظاهرا بزرگ‌ترین گناه ملت ماست! عشق است این گناه… و عشق است «هیأت ملت» که نه از کودکی، از ازل عاشقت بوده‌اند حسین جان!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱۱ دیدگاه

شوی اخلاق زنجیره‌ای‌ها!

سردبیر روزنامه «وطن امروز» در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

دیروز و امروز در رسانه‌های زنجیره‌ای دیدم که ناظر بر جمله «صدالبته در عالم سیاست نام چنین مواجهه‌ای دیگر بچه‌ننربازی نیست بلکه بی‌تعارف ذیل عنوان پدرسوخته‌بازی تعریف می‌شود» در یادداشت روز ۲۶ مهر «وطن امروز» روزنامه را حسابی نواخته، با زشت‌ترین تعابیر ممکن، متهم به عدم رعایت اخلاق کرده‌اند. من هم البته فکر می‌کنم برای آنچه آقای صالحی در مجلس انجام داد نویسنده می‌توانست از اصطلاحی بهتر از «ذیل عنوان پدرسوخته‌بازی» استفاده کند. نمی‌دانم، شاید «شامورتی‌بازی»، شاید «شارلاتان‌بازی»، شاید…

حزب‌الله خیلی مظلوم است؛ با جماعتی طرفیم که یک انتخابات را، یک انتخابات ۴۰ میلیونی را… آری! همه عظمت یک انتخابات باشکوه را بی‌هیچ سندی به تقلب متهم کردند، و بی‌آنکه بابت این «دروغ اکبر» اندک عذری بخواهند دقیقا با همان ساز و کار انتخاباتی دولت‌نشین هم شده‌اند. تازه، ادعای اخلاق هم می‌کنند!

آری! صرف‌نظر از وزیر خارجه دولت سابق یعنی همین رئیس سازمان انرژی اتمی دولت فعلی و صرف‌نظر از یادداشت روزنامه، اصطلاحی نظیر «پدرسوخته‌بازی» کلمه ناقص، اشتباه و ابتری است برای وصف این جماعت زنجیره‌ای.

– پی‌نوشت: این همه در حالی است که نویسنده مطلب برخلاف هوچی‌گری زنجیره‌ای‌ها، شخص را با این صفت نخوانده بلکه گفته فلان رفتار در عالم سیاست ذیل این عنوان تعریف می‌شود. و تاریخ قضاوت خواهد کرد که این‌گونه تعریف می‌شود یا نه.

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۷ دیدگاه

چه‌ کسی بود صدا زد سیمان؟

هیأت متوسلین به کدخدا!

برشام

وطن امروز ۲۶ مهر ۱۳۹۴

سیمان را نه این و آن که توافق هسته‌ای وارد ادبیات سیاسی کشور کرد. بر اساس این توافق قرار است در قلب رآکتور اراک سیمان ریخته شود. چه بسیار نخبه ایرانی که از خواب و خوراک خود زدند، شب‌بیداری کشیدند و از قضا در اوج تحریم برای صنعت هسته‌ای کشور قلبی نوپا و سرزنده دست و پا کردند لیکن جناب صالحی و دیگر شرکای مافوق تن به توافقی دادند که بر اساس آن باید قلب رآکتور اراک با سیمان پر شود. آنی خود را بگذارید جای آن نخبه وطن که عرق ریخت و خون داد تا قلب رآکتور اراک سند مستندی باشد دال بر خودکفایی و خوداتکایی جوان ایرانی؛ حال باید علاوه بر شهید، شاهد شهادت قلب رآکتور اراک باشد، آن‌هم به دست توافق امثال ظریف و صالحی، و آن‌هم با سیمان! آنی خود را بگذارید جای آن متخصص صنعت هسته‌ای که مشخصا محل کارش رآکتور اراک بود! آنی خود را بگذارید جای زن و بچه یا مادر و پدر این متخصص! به راستی چه کسی خوشش می‌آید که ببیند با سیمان محصول دست‌رنج قیمتی‌اش را پر کرده‌اند؟ شگفتا! سیمان فی‌الواقع قرار است درون قلب رآکتور اراک ریخته شود، یعنی در عالم واقعیت قرار است روی احساس و عواطف خانواده شهدای هسته‌ای و دیگر اندیشمندان این عرصه مهم و حیاتی سیمان ریخته شود، آن‌وقت جناب صالحی رگ گردن کلفت می‌کند! که چی؟ که نماینده مجلس مرا تهدید کرده! عجب! سربازان خط مقدم دیپلماسی این همه نازک‌نارنجی بودند و ما نمی‌‌دانستیم! چطور دشمن هر روز، و متاثر از دست‌فرمان غلط دوستان دیپلمات، ایران و ایرانی را تهدید می‌کند رگ گردن آقایان اندک ورمی نمی‌کند لیکن به تهدید خودشان که می‌رسد این‌همه حساس می‌شوند و احساسی؟! یعنی تهدید همه ایران اندازه تهدید فلان دیپلمات ارزش صرف غیرت ندارد؟! باورم هست اگر یک‌صدم این غیرتی که روی خودشان داشتند روی مملکت هم می‌داشتند، دیگر توافق هسته‌ای این همه دل‌بخواه دشمن از آب درنمی‌آمد. همچین قپی در می‌کنند که نماینده مجلس مرا تهدید کرده کأنه نماینده مذکور با کارد سلاخی بالای سرشان ایستاده! خجالت هم چیز خوبی است! ما را باش فکر می‌کردیم بعضی از این دیپلمات‌ها اگر انقلابی نیستند لااقل با الفبای مردی و مردانگی حداقلی از مؤانست را دارند! هم‌الان یادم آمد روزگار کودکی را. و نه حتی دبستان که آمادگی و مهد کودک! آنجا و آن روزها اگر پسربچه‌ای در مواجهه با یک تهدید هم‌کلاسی خود قیصریه را می‌خواست به آتش بکشد، همه به آن هم‌کلاسی نازک‌نارنجی می‌گفتند: «بچه‌ننر!» و بعد ادامه می‌دادند: «حالا این یه حرفی زد! تو چقدر بچه‌ای!» صدالبته در عالم سیاست نام چنین مواجهه‌ای دیگر «بچه‌ننر‌بازی» نیست، بلکه بی‌تعارف ذیل عنوان «پدرسوخته‌بازی» تعریف می‌شود! چطور مافوق همین دیپلمات، و در بدترین اتهام ممکن، منتقد خود را «حواله به جهنم» می‌دهد تهدیدی رخ نداده اما وای از آن روز که به حضرات احساسی و نازک‌طبع عرصه دیپلماسی از گل نازک‌تر گفته شود! آری! همه به یاد دارند که رئیس قوه مجریه، باری پیش از این جمله اصحاب نقد را حواله به جهنم داد! ما هم می‌خواستیم مثل آقای صالحی ‌بازی درآوریم باید می‌نوشتیم که اولا صرف این حواله دادن به جهنم یعنی تهدید به قتل جمیع جماعت منتقد! و ثانیا یعنی مشخص کردن جایگاه ابدی کشته‌شدگان، آن‌هم در جهنم! جز این است؟ و این درحالی است که نماینده مجلس، برای حرف خود، کلی اما و اگر گذاشته، بی‌آنکه اشاره به جهنم رفتن آقای صالحی بعد از مرگ کذایی داشته باشد! درجه آخر و من‌باب خیرخواهی توصیه می‌کنیم آقایان را که کمی بزرگ شوند! عاقبت، چنین توافقی تنها و تنها محصول درشت‌خویی با هم‌وطن و نرم‌خویی با اجنبی است. آقایان! در جوار ماه محرم «هیأت  متوسلین به کدخدا» زده‌اید اشکالی ندارد. می‌نویسیم پای لیاقت‌تان که تدبیر اقتصادی را به‌جای همت جوان ایرانی، تقاضا از دشمن می‌کنید اما می‌خواهید به کدخدا توسل کنید، خب! توسل کنید، دیگر چرا برای نمایندگان ملت خودتان ‌بازی درمی‌آورید؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶۸ دیدگاه

پیشنهادی به رئیس جمهور

وطن‌امروز ۲۵ مهر ۱۳۹۴

جناب آقای روحانی! با سلام و احترام

از بعد استقرار دولت اعتدال، حضرتعالی مدام علیه منتقدان دولت به‌ویژه منتقدان سیاست خارجه اتهام «کاسب تحریم» را استفاده کرده، مع‌الاسف همچنان استفاده می‌کنید. این در حالی است که ناظر بر توهین‌آمیز بودن اصطلاح «کاسب تحریم» ایضا جایگاه مهم و ملی سمت ریاست‌ جمهوری گمان همگان بر این بود که شما بعد از یکی‌دو بار استفاده از این اصطلاح، دیگر زیبنده جایگاه رئیس‌ جمهور نمی‌دانستید که باز هم منتقدان خیرخواه خود را حواله به این اتهام دهید. در آخرین نمونه، و در اجتماع مردم ساری، شاهد بودیم که باز هم اصطلاح «کاسب تحریم» بر زبان شما و علیه جماعت منتقد جاری شد. گویی این اصطلاح برای حضرتعالی به یک «گره ذهنی» تبدیل شده. از ورای همین زاویه «پیشنهادی کاملا عملیاتی» ارائه می‌شود بلکه رئیس‌ محترم قوه مجریه با رهایی از این گره ذهنی، و در شرایطی که الحمدلله برجام هم در مجلس به تصویب رسیده، بی‌هیچ بهانه‌ای، به امور بدیهی و وظایف طبیعی دولت بپردازد و رفتار و گفتار خود را به طریق اولی منطبق با سوگند خورده شده در ابتدای کار کند. و اما پیشنهاد! پیشنهاد آن است که حضرتعالی جهت باز شدن گره فوق‌الذکر، به هر نحو که صلاح می‌دانید مرجعی معین کنید برای رسیدگی به اموال و دارایی‌های این ۲ گروه.

گروه الف همه افرادی که در دولت شما از اصطلاح «کاسب تحریم» علیه منتقدان بهره می‌جویند. من‌جمله بعضی وزرا و معاونان حضرتعالی، بعضی عناصر نزدیک به شما در خارج از دولت مثل آقای رفسنجانی و اطرافیان، نیز بعضی صاحبان رسانه که جملگی به تأسی از حضرتعالی هر از چند گاه عنوان «کاسب تحریم» را علیه منتقدان به کار می‌گیرند.

گروه ب چهره‌های منتقد دولت.

همین‌جا اعلام می‌کنیم کم و کیف این رسیدگی و نیز مرجع رسیدگی‌کننده، به صلاحدید حضرتعالی باشد و شما در این انتخاب کاملا مبسوط‌‌الید باشید. واضح و مبرهن است که عدم پاسخگویی به این پیشنهاد، چه نتیجه‌ای را در اذهان عمومی و افکار آحاد ملت در پی خواهد داشت.

والسلام علیکم. حسین قدیانی

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۱ دیدگاه

خدا کند فامیلی رئیس‌جمهور بعدی «روشنفکر»‌ نباشد!

«در حاشیه دادگاهی شدن دوباره روزنامه وطن‌امروز»

شیخ حسن حیا کن مجریه رو رها کن

وطن امروز ۱۴ مهر ۱۳۹۴

سیاست «مدارا با دشمن، تندی با دوست» یک بار دیگر به جای وزارت امور خارجه، متجلی در رفتار و گفتار وزارت ارشاد شد و هیات نظارت بر مطبوعات در اقدامی به مراتب عجیب‌تر از دفعات قبل، روزنامه «وطن امروز» را بابت انتشار یادداشتی که در توصیف آیت‌الله طالقانی و جلال ‌آل‌احمد نوشته شده بود دادگاهی کرد. شگفتا! متن «پسرعموها از زبان یکدیگر» هم توسط دولت «به خدا پناه می‌برم از بستن دهان منتقد» تحمل نشد! دیروز بعد از شنیدن خبر دادگاه روزنامه، یک بار دیگر رفتم و از صدر تا ذیل یادداشت مذکور را خواندم و ناظر بر مصداق شکایت یعنی «توهین به مقامات» خدا خدا کردم نام خانوادگی رئیس جمهور بعدی «روشنفکر» نباشد و الا احدالناسی حق نخواهد داشت در دوره جناب آقای روشنفکر(!) از اصطلاحاتی نظیر «روشنفکر غرب‌زده»، «روشنفکر کراواتی»، «روشنفکر ستون پنجم دشمن»، «روشنفکر اجنبی‌پرست» و… استفاده کند! یعنی چون نام‌خانوادگی رئیس دستگاه اجرا «روحانی» است ما حق نداریم از روحانی و روحانیت و حوزه و حجره حرف بزنیم؟! و مستند به سخنان خمینی بت‌شکن در دوگانه «اسلام ناب» و «اسلام آمریکایی» دو کلمه حرف حساب بزنیم؟! آخر تنگ‌نظری تا کی و تا کجا؟! مع‌الاسف این شکایت دوباره و این دادگاهی کردن چندباره آنقدر غریب و دور از ذهن است که من جای دست‌اندرکاران بودم لااقل برای لاپوشانی و حداقل من‌باب فرافکنی دبه درمی‌آوردم که متن این شکایت کاملا «تصادفی» تنظیم شده و عملی بوده از سر «اتفاق»! یعنی که «یهویی»! اما براستی بر چنین دست فرمانی «اعتدال» می‌توان نام نهاد یا «تدبیر»؟! چطور در مواجهه با آل‌سعود وحشی، اول از زبان عاطفه استفاده می‌کنند، بعد از زبان دیپلماسی و آنگاه در صورت جواب نگرفتن و از سر اضطرار از زبان اقتدار اما در مواجهه با من و ما این همه بی‌مبنا و خارج از بدیهی‌ترین قواعد؟! با این حساب فرض است بر هیأت نظارت بر مطبوعات که مطبوعه این ۴ وزیر منتقد را هم حواله به دادگاه دهند چرا که راقم این سطور اگر در متن مربوط به آیت‌الله طالقانی و زنده‌یاد جلال اشاره‌ به راه و رسم روحانی به معنای فرد ملبس به لباس روحانیت داشت، وزرای محترم مشخصا شخص آقای روحانی را خطاب قرار داده‌اند!

***

خارج از فضای این یادداشت، سؤالی می‌پرسم از جناب رئیس قوه مجریه. عربستان با ما دقیقا چه رفتار و گفتاری داشته باشد، دولت اعتدال، زبان اقتدار خود را علیه ایشان کارگر خواهد کرد؟! گفت: «مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/ چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد».

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱۶ دیدگاه

ستون شهر

«اللهم انی ارغب الیک»

?????? ????? ?? ???? ??? ???

وطن امروز اول مهر ۱۳۹۴

ستون شهر

رفته بودم ارتفاعات تهران. همراه باد پاییزی. باران می‌بارید و نمی‌بارید. دقایقی تکیه دادم به البرز و چشم دوختم به شهر. الحمدلله می‌شد دید! تهران را سفره‌ای دیدم بی‌انتها. پهن شده در پهنایی ممتد. دشتی بی‌پایان. پایانی باز! پر از برج که از این بالا کوچک به نظر می‌رسیدند. قوطی‌کبریت‌های چند طبقه. ساختمان‌های طبقاتی. و هر کدام به شکلی. دل‌‌بخواه حضرت سازنده. بی‌روح. باری به هر جهت. بی‌نظم. شلوغ. در آن شهر درندشت و در میان آن‌‌همه عمارت بی‌معمار ۲ گلدسته بلندبالا دستان خود را در برابر خدا به علامت تسلیم بالا برده بودند. مناره‌های مصلی. و گنبدی بزرگتر از «سلطانیه» که ۱۴ هزار نفر فقط زیر گنبد گنجایش دارد. عاقبت در میان این همه قوطی‌کبریت مطبق، هر شهری به جرعه‌ای آسمان نیاز دارد. و جایی برای تنفس راحت. تو بخوان عبادت. و مصلایی. یعنی مکان صلاة. جایی که حتی معماری‌اش فریادزننده «حی‌علی‌الصلاة» باشد. موضعی برای تنظیم رابطه آدمی با خدا. و با خودش. و با دیگران. هم «میعاد» به معنای محل قرار تو با دیگر اهالی شهر، هم «میقات» به معنای محل قرار تو و دیگر اهالی شهر با خدا. که «یدالله مع‌الجماعه». و جا شدن ۱۰۰ هزار نفر در شبستان‌های پنج‌گانه، تنها یک قلم از این جماعت. و مساحت قابل توجهی از این مجموعه شبستان، بی‌هیچ ستونی. و با ساده‌ترین اما شکیل‌ترین معماری در سقف و دیوار و صدالبته در ایوان و رواق. و از میان ایوان‌ها و رواق‌ها، چند تایی بی‌هیچ مانندی در مساجد مسلمانان. چه به حیث معماری، چه به حیث عمق و ارتفاع. حقا که میعاد و میقات ام‌القرا باید در شأن نام انقلاب اسلامی باشد و زیبنده زیباترین خلوت دسته‌جمعی با خدا. و همان کارکرد «مسجدجامع» در بلاد قدیم. با همان کم و کیف معماری. و مصلی را در قلب شهر، جامع‌ترین مسجد تهران یافتم که در دل خود «مسجدجامع» مجزایی دارد شامل همین گنبد و ۲ مناره مشروحه و بی‌نظیر در دنیای اسلام و ایضا گنبدخانه و شبستان شرقی و غربی. این همه به اهتمام معماری معمار ایرانی. و دریافتم که چه خوب شد این زمین «مصلی» شد! و الا برجی هم از تپه‌های عباس‌آباد کولی می‌گرفت! و کلاه دیگری سر شهر می‌رفت! و سر ما!  داستان تکراری برج و تراکم! قصه مکدر فروش آسمان! همان‌جا در ارتفاعات البرز شکر گفتم خدا را بابت نعمت مصلی. یادآور عروج روح‌الله! و معراجی که آسمانش فروشی نیست! مال قنوت خود مردمان شهر است! و سندش «ربنا…» و مستند به «اللهم…». جایی به نام خدایی‌ترین گریه‌های آدمی‌زاد. در غلتان روی گونه «اهل الکبریاء و العظمه». و مگر نه آن است که هر مصلایی باید معراج آدمیان باشد؟ و جایی برای رجوع به خدا؟ و مگر نه آن است که «ما همه از خداییم و به سوی خدا بازمی‌گردیم» قبل از مرگ باید متجلی در زندگی باشد؟ و مگر نه آن است که در بلاد اسلامی عظمت هر شهر را از ابهت مساجد آن می‌شناسند؟ و مگر نه آن است که مساجد مزین به معماری اصیل «اذان» را نه فقط از روی مناره‌ها بلکه با خشت‌خشت دیوارهای‌شان می‌گویند؟ و باز دریافتم معماری به همان دلیل که قادر است روح را از یک شهر بگیرد، قابلیت روح بخشیدن به شهر را نیز دارد. و این توانایی را دارد که به شهر «جان مجدد» دهد و در رگ‌های حیات آن «خون مشدد» دمد. و از همان بلندای شهر مشاهده کردم اگر آن ‌همه برج هر کدام ساز ناکوک خودش را می‌زند، مناره‌ها و گنبد مسجد جامع مصلی سازه‌هایی هستند برای «نوازش چشم» و «تربیت بصری». و اصلش معماری اصیل یعنی بنایی بر مبنای همین تربیت. که معماری به موازات ایفای نقش مربی‌گری باید یادآور «رب» باشد. و مشاهده معماری ره‌برنده به «شهود». مجال دادن به چشم برای دیدن جایی جز برج. جایی با معماری مدور. بالارونده. جایی برای آشتی با فطرت. درجه آخر، آن تهران که «ام‌القرا» خوانده می‌شود باید نمادی فراتر از این میدان و آن برج داشته باشد. نمادی نوازش‌دهنده روح. و حرکت در جهت تعالی. عروج. و مرتبط با معنی. و عامل فزونی معرفت. معماری اگر خدا را به یاد آورد «عرفه» به جز «زمان» -روز عرفه- «مکان» خود را هم درمی‌یابد. و امروز «روز عرفه» است. روز نیایش. روز دعا. روز خضوع و خشوع در برابر خدا. و برای نوشتن از مصلای روح خدا چه روزی بهتر از امروز؟ و مگر نه آن است که دعای عرفه یعنی معماری سخن گفتن با خدا آن‌هم توسط خون خدا؟ و مگر نه آن است که شکوه یک مکتب را، و شوکت یک انقلاب را یکی هم به معماری آن می‌سنجند؟ ذات معماری لیبرالی یعنی منیت. یعنی سلفی عکس گرفتن آهن و سیمان و آجر با خودشان، با برج! اما ذات معماری دینی یعنی معرفت. و ارائه تصویری از سیر الی‌الله. و ذوب کردن خود در خدا. آهن و سیمان و آجر همان است لیکن دعوت یک معماری به «حدیث نفس» است، دعوت معماری دیگر به «حضرت دوست». و دمیدن در این تذکار که «هر چه هست از اوست». و این همه یعنی معرفت به خدا. و برای نیل به این معرفت چه روزی بهتر از امروز؟ و برای درک عروج چه جایی بهتر از مصلی؟ آن‌هم با سازه‌های اصیل. گنبد. مناره. شبستان. صحن. و این همه را تو بخوان «مصلی». «صلاة» ستون دین. «مصلی» ستون شهر. و مصلای امام، اصلش یعنی تفاوت تهران قبل و بعد از انقلاب اسلامی. هم «معماری در انقلاب» و هم «انقلاب در معماری». با چندین شبستان که هر یک تداعی‌گر بخشی از تاریخ معماری ایران عزیز است. و ادای دین توامان، هم به معماری ایرانی، هم به معماری اسلامی. و تجمیع این دو در هم. معماری با هویت. ریشه‌دار. معماری دیرین. معماری توجه دهنده انسان به آسمان، نه معماری خط‌کش گذارنده میان زمین و آسمان. معماری تذکار. معماری تذکر. معماری ذکر. تاباندن نور از پنجره به داخل، و نه حائل گذاشتن میان آدمی و خورشید. و نه خط فاصل گذاشتن میان نور و زمین، با برج. با خط‌کش. با خط. با ضلع. دنیا اگر ایران را یکی هم به معماری آن می‌شناسد، وای بر آن شهر که در کنار این همه برج یک مصلی نداشته باشد. مصلی البته حرمتی دارد. این فقط ۴ طبقه از برج جهان‌نمای اصفهان نیست که مخل مساجد میدان امام شده. برج‌های دولتی مشرف بر مصلای امام خمینی هم خوب بود احترام جامع‌ترین مسجد شهر را نگه می‌داشتند. و این معضل در خوش‌بینانه‌ترین حالت یعنی نفهمیدن عظمت معنای مصلی، و درک نکردن عظمت معماری مصلی. و عدم تأمین مالی ساخت تتمه این بنای باشکوه در خوش‌بینانه‌ترین حالت یعنی عدم همراهی ادوار مختلف دولت با این سازه ملی که تعلق به سجده ملت دارد در برابر خدا. با این ملک ملکوتی که با درایت حکومت از گزند برج و برج‌سازان در امان مانده فرض است مهربان‌تر تا کنند. امروز یوم‌العرفه است. و مصلای امام خمینی این ظرفیت مهم را دارد که نشان دهد عرفه فقط در زمان مابه‌ازا ندارد. من‌باب این «شناخت» هر شهری به مصلایی نیاز دارد و نیاز ام‌القرا به مصلی بیش از هر شهر دیگری است. فرهنگ نهفته در هر تمدنی را یکی از انسان‌هایی می‌شناسند که تربیت کرده، دیگری از معماری آن. اگر انسان انقلاب اسلامی یعنی مصطفی چمران و مصطفی احمدی‌روشن، معماری انقلاب اسلامی بلاشک در جایی چون مصلی نمود دارد.

ماکت مصلی

رفته بودم ارتفاعات تهران. همراه باد پاییزی. باران می‌بارید و نمی‌بارید. دقایقی تکیه دادم به البرز و چشم دوختم به شهر. الحمدلله می‌شد دید! ابر و باد و خورشید مشغول بازی‌های پنهان اندرپرده بودند. شهری که به البرز باشکوه تکیه داده، جانمازی به وسعت مصلی می‌خواهد. گنبد مصلی، یک رنگ فیروزه‌ای، یک آبی‌آسمانی به شهر بدهکار است. و خداوند منان، سایه یک آفتاب بر سر این گنبد. و بر سر ما. امروز روز عرفه است. و نه خیلی دورتر عاشورا. و نه خیلی دورتر اربعین. سخن گفتن با خدا از زبان ثارالله حلاوت دیگری دارد. عرفه، عاشورا، اربعین یعنی که حضرت سیدالشهدا بزرگترین «معمار زمان» است. اگر خمینی ریشه شجره طیبه انقلاب اسلامی را در قیام خون خدا جست‌وجو می‌کرد، از نظر خامنه‌ای فرعها فی‌السماء انقلاب اسلامی این انقلاب تمام ناشدنی یعنی پیوند خوردن انقلاب اسلامی با انقلاب جهانی حضرت موعود. خدایا! زمان نیاز مبرم به معماری دارد. آخر این درد را کجا ببریم که روز روز عرفه است و هیچ نمی‌دانیم در کدامین وادی خیمه زده است مهدی فاطمه! گفتم که؛ «زمان نیاز مبرم به معماری دارد».

دعای عرفه

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۳ دیدگاه

او کی دعوت حق را لبیک نگفته بود؟!

صبح پیامک آمد «آیت‌الله خزعلی دعوت حق را لبیک گفت». بالطبع متاثر شدم؛ انالله و اناالیه راجعون لیکن با خود گفتم «او کی دعوت حق را لبیک نگفته بود؟!»

مرگ که جای خود دارد، همه ۹۰ سال زندگی آیت‌الله خزعلی علی‌الدوام لبیک بود به دعوت حق. ایشان قریب به یک قرن، انقلابی زندگی کرد؛ رفتار، انقلابی. گفتار، انقلابی. و موسم عروج هم باز انقلابی. این‌ یار خمینی و یاور خامنه‌ای، نه از سوابق خود چماق بر سر این و آن ساخت و نه با سابقه درخشان خود معامله باطل کرد.

مع‌الاسف عناصری را می‌شناسیم که از سویی سوابق انقلابی خود را به ثمن بخس می‌فروشند و از دیگر سو، و در اقدامی مضحک، همان سوابق فروخته شده و معدوم را یک روز سر هم‌قطاران خود می‌کوبند، دگر روز سر نسل جوان مؤمن و انقلابی! عاقبت، با شترسواری دولا دولا آن‌هم روی شتر جنگ جمل، عاقبت به خیری حاصل نمی‌شود.

خزعلی آیت‌اللهی بود که پیری را بهانه نکرد تا از موضع انقلاب و مواضع انقلابی اعلام بازنشستگی کند. لبیک گفتن به دعوت حق، حقا که نه «طفل ۶ ماهه» می‌شناسد، نه پیرمردی در سن و سال «حبیب». آیت‌الله خزعلی «حبیب انقلاب» بود و «محبوب انقلابی‌ها» اما کسانی که هم‌اینک رسم ناکثی پیشه کرده، مدام دعوت باطل را لبیک می‌گویند، مرگ‌شان نیز لبیک گفتن به دعوت حق نخواهد بود. اگر مرگ آن دم به سراغ آدمی بیاید که در راه باطل باشد، فقط «مرگ» است و نه «لبیک گفتن به دعوت حق». این لبیک هزینه‌ دارد و آیت‌الله خزعلی به نیکی از پس هزینه آن برآمد.

ایشان زبیری بود که از «امتحان عبدالله» سربلند بیرون آمد. اگر میان «دعوت حق» و «دعوت فرزند» دوگانگی رخ دهد، اگر میان «دعوت خدا» و «دعوت خود» دوگانگی رخ دهد، و اگر میان «دعوت عدل» و «دعوت نفس» دوگانگی رخ دهد، آن کیست که چون آیت‌الله خزعلی، دعوت حق و خدا و عدل را لبیک بگوید، بی‌هیچ ملاحظه‌ای؟! زبیری که از امتحان عبد‌الله سربلند بیرون بیاید، باید هم تنفس در «بنیاد غدیر» کند. اسلام چنین زبیری می‌خواهد، نه چونان زبیری! انقلاب اسلامی نیز! مانده‌ام در سلیقه بعضی‌ها که چرا در میان آن همه اسوه صدر اسلام، الگو از زبیر، از عبدالله بن‌ زبیر گرفته‌اند؟! آیت‌الله خزعلی اگر می‌خواست در یک انتخابات شرکت کند، اینگونه نبود که قبل انتخابات علیه شورای نگهبان و نظارت استصوابی متلک بیندازد، بعد انتخابات علیه رأی مردم و حق‌الناس! آیت‌الله خزعلی، نه انقلاب اسلامی را به شرط پست و مقام می‌خواست و نه انتخابات را به شرط رأی آوردن خودش یا نامزد مدنظرش! انقلاب به ایشان صندلی می‌داد یا نمی‌داد و مردم به ایشان رای می‌دادند یا نمی‌دادند، اندک تاثیری در خلوص ناب «حبیب انقلاب» نداشت؛ هم به رای ولی‌فقیه گردن می‌نهاد، هم به رای مردم. ایشان نه اهل نگارش نامه سرگشاده بدون سلام و والسلام، که مبادی آداب انقلابی‌گری بود. رئیس «خاندان ماقبل ادبیات» اگر خیلی دوست دارد زبیر را الگوی خود کند، چرا زبیر صدر اسلام؟ وقتی در همین حوالی زبیری عاقبت به‌خیر هست که از امتحان عبدالله خود سربلند بیرون آمد، چرا زبیر صدر اسلام؟!

آیت‌الله خزعلی قریب قرنی انقلابی زندگی کرد تا نشان به نشان آن همه محاسن سپید، تهمت «تازه به دوران رسیده» ارزانی همان تهمت‌زننده باشد! دولت‌مرد یا دولت‌زنی که منافع ملی را به نفع اجنبی می‌فروشد، توامان با تحریم و توافق کاسبی می‌کند، دکان دو نبش باز می‌کند، دشمن را بزک می‌کند و اجنبی را با آن همه جنایت، ملقب به القاب آن‌چنانی می‌کند، بی‌تعارف مشغول لبیک گفتن به دعوت باطل است. «دعوت خدا» قابل جمع با «دعوت کدخدا» نیست. حق و باطل، بازی برد برد ندارند؛ میان‌شان جنگ است! بدا به حال او که علی علیه‌السلام را به معاویه بفروشد اما بیشتر بدا به حال او که از دوگانه پسر ابی‌طالب و پسر ابی‌سفیان سالم بیرون آید لیکن گیر کند در انتخاب میان «آقا» و «آقازاده»!

سلام و صلوات خدا بر آیت‌الله خزعلی که علی‌الدوام دعوت حق را لبیک می‌گفت و لعنت خدا بر لبیک‌گویان به دعوت فتنه، دعوت دروغ، دعوت تقلب. عالیجنابان! نتانیاهو ۲۵ سال دیگر اسرائیل را نخواهد دید! دعوت خدای غزه را لبیک بگویید! و در لبیک‌گویی، آیت‌الله خزعلی را الگو بگیرید!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۹ دیدگاه