روحانی دونقطه صالحی!
روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
- بایگانی: یمین
رأی من، خون تو
روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
- بایگانی: یمین
نقدی به نظام جمهوری اسلامی
وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
- بایگانی: یمین
صلاحیتش را تأیید کنید!
کانال تلگرامی وطن امروز
اگر قرار باشد نهاد قانونی ناظر انتخابات، در بررسی صلاحیت نامزدها، چشم خود را در برابر فاحشترین خیانت انتخاباتی یعنی فتنه علیه خود انتخابات، خود صندوق اخذ رأی، خود کلیت آرا و خود آرای اکثریت ببندد، و اگر قرار باشد شورای نگهبان، بینترین استناد رد صلاحیت یعنی سابقه فتنهگری علیه چند انتخابات را درز بگیرد، از این طرف هم میتوان به ماجرا نگاه کرد و پرسید:
یک- آیا اساسا فلسفه وجودی شورای نگهبان زیر سوال نمیرود؟!
دو- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به منزله تأیید صلاحیت نامزدهایی است که اندک التفاتی به ساز و کار انتخابات ندارند؟!
سه- آیا بازی دادن فتنهگران دائمی علیه صندوق آرا، آنهم در مقام نامزد انتخابات، خدای نکرده این تصور را ایجاد نمیکند که از نظر شورای نگهبان، فتنه علیه انتخابات، خیلی هم حالا جرم و جنایت بزرگی نیست؟!
چهار- واقعا با کدام مصلحت، میتوان حکم به تأیید صلاحیت نامزدی داد که اگر نتیجه انتخابات، باب دلش نباشد، هیچ ابایی ندارد به نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی تهمت تقلب بزند و اگر نتیجه انتخابات، باب دلش باشد هم، باز هیچ ابایی ندارد که این بار بردارد بگوید؛ «اینجا هم البته نیت تقلب داشتند اما نتواستند!»
پنج- اگر هیچ مصلحتی، واقعا عرض میکنم؛ هیچ مصلحتی، حکم به تأیید صلاحیت هیچ فتنهگری علیه انتخابات در هیچ انتخاباتی نمیدهد، آیا میتوان پذیرفت فتنه علیه انتخابات، مهمترین استناد رد صلاحیت باشد اما باسابقهترین فتنهگر علیه انتخابات، تأیید صلاحیت شود؟!
شش- اصلا و اساسا جمهوری اسلامی برای چه باید انتخابات برگزار کند و مردم برای چه باید در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار است کارگردان شورش سرگشاده علیه ساز و کار همین انتخابات هم تأیید صلاحیت شود؟!
هفت- اگر دانهدرشتترین فتنهگر علیه انتخابات، اذن نامزدی پیدا کند، آیا همین «تأیید صلاحیت» را دلیل نمیگیرد که دوفردای دیگر ادعا کند؛ «من از نظر ناظر انتخابات یعنی شورای نگهبان و یعنی مفسر قانونی قانون اساسی، فتنهگر علیه انتخابات شناخته نمیشوم، که اگر میشدم حتما مرا رد صلاحیت میکردند»؟!
هشت- آیا تأیید صلاحیت چنین فردی، اولا قبح فتنه علیه انتخابات را نمیریزد؟! و ثانیا آیا سبب نمیشود طرف این بار در مقام نامزد انتخابات، دست بازتری برای چنگ انداختن بر صورت قانون داشته باشد؟!
نه- اگر انتخابات، حریم رأی مردم است -که هست- آیا تأیید صلاحیت فتنهگر بزرگ علیه این حریم مقدس، بدترین خدشه به حرمت انتخابات نیست؟!
ده- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به این معناست که با تأیید صلاحیت نامزدهای فتنهگر علیه انتخابات، علاقهمندان به نظام را که همواره و در هر میدانی جان خود را برای دفاع از اسلام و ایران کف دست گرفتهاند، دلسرد کنیم؟!
*** *** ***
خمینی ملاک باشد یا خامنهای، هیچ فرقی ندارد؛ هر دوی این رهبران خداباور، آحاد مردم را ولینعمت انقلاب اسلامی دانستهاند و در عین حال، همه را سفارش به «قانون» کردهاند. ما کی و کجا از شورای نگهبان خواستهایم صلاحیت فلان نامزد رد صلاحیت شده را تأیید کند، چون مثلا در ماجرای برجام، همفکر، همراه و همرأی ما بوده است؟! ما اصولگرایان وقتی میگوییم قانون، آنقدر هم به آن التزام عملی داریم که حتی زودتر از اصلاحطلبان مدعی، پیروزی آقای روحانی در انتخابات را به ایشان تبریک بگوییم و الا اگر عالم ریاضی آنقدر بیدر و پیکر است که ۱۳ میتواند از ۲۴ بزرگتر باشد، هفتدهم درصد اصلا عدد حساب نمیشود! وقتی بزرگان این انقلاب، خود را خادم ملت و همه را در پیشگاه قانون، برابر میدانند، احدی نباید توهم بزند که از خمینی و خامنهای، از مردم، از قانون و از ساز و کار قانونی انتخابات، بالاتر و بزرگتر است؛ هر که میخواهد باشد! «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که مدام شکلک درمیآورد علیه انتخابات، آخرش هم نفهمید ۴۰ از منیت خودش و ۲۴ از ۱۳ بزرگتر است، نتیجه انتخابات اگر باب میلش بود یک جور به نظام تهمت میزد و اگر نبود جور دیگر، حتی با دروغ بزرگ تقلب، به دشمن جلاد، چراغ سبز تحریم بر گرده ملت را نشان داد، آخرش همین فرد، برای نامزدی در همان انتخاباتی که مکرر علیه ساز و کارش فتنه کرده بود، تأیید صلاحیت شد!» آقایان انقلابی، محترم و معزز شورای نگهبان! امثال راقم این سطور، بخواهیم هم نمیتوانیم بفهمیم سختی کار شما را لیکن برای آینده جمهوری اسلامی و برای نام جمهوری اسلامی، نخواهید جمله داخل گیومه را! که بردارند بگویند؛ «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که از قانون بالاتر بود!» بینی و بینالله! در عالیجناب، این لیاقت را میبینید که برود خبرگان، برای این ملت، رهبر معین کند؟! البته اگر میبینید، اگر تأیید صلاحیت او را قانونی میدانید و اگر از پس جواب یومالعیار قیامت به حضرت احدیت برمیآیید، گور بابای این یادداشت! حتما صلاحیت ایشان را تأیید کنید! که ما از شورای نگهبان، نه عمل به مندرجات خودمان، بلکه تنها و تنها عمل به مر قانون را میخواهیم.
- بایگانی: یمین
متولد ماه بهمن
تولد: سوم بهمن سی و دو

پدرم! تولدت مبارک… همین!
- بایگانی: یمین
صبح سپید مجعد
وطن امروز ۲۳ دی ۱۳۹۴
گمانم تا به حال، وزارت ارشاد مجسمهای در خور شأن و مقام استاد ساخته بود، اگر که حمید سبزواری هم همان اول انقلاب، فلنگ را میبست و بیرون از گود موشکباران تهران، قهوهخانهای کنار قبرستان پرلاشز را پاتوق خود میکرد و به جای شهدای وطن، در مدح «هیچ» دری وری میگفت! و این است قصه مظلومیت «شاعر انقلاب» که هرگز اجازه نداد انقلاب اسلامی در «خط مقدم شعر» تنها بماند. اگر دولت یعنی همین دولت که عدل، در روز شهادت مصطفی احمدیروشن و در اوج خوشسلیقگی مقدمات سیمان ریختن در قلب رآکتور اراک را فراهم میکند، دم حضرت استاد گرم که «شاعر دولتی» نیست! شاعران دولتی سبیل خود را با پول بیتالمال چرب میکنند تا سال ۸۸ یارایشان باشد علیه ۴۰ میلیون رای ملت، پاچهخواری عالیجناب را بکنند! با شعر و سه نقطهچین اما قواعد ریاضی بهم نمیخورد! و ۲۴ از ۱۳ کوچکتر نمیشود! حمید سبزواری در جبهه مردم است، نه جبهه سیاست! حمید سبزواری در جبهه انقلاب است، نه جبهه ضد انقلاب! شعرای جبهه ضد انقلاب، هم از توبره ارشاد میخورند، هم از آخور صدای آمریکا! دولتیهای دوقبضه! یک شاعر، یک اهل قلم، یک رماننویس اما با کمک چه چیزهایی میتواند علیه انقلاب شکلک درآورد؟ یک موی سپید بلند ترجیحا مجعد میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. چند تایی مجموعه شعر میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. کمی تبحر در پیچ و تاب دادن به کلمات میخواهد که استاد بهترینش را دارد. حمید سبزواری اما نخواسته از ۲۲ بهمن ۵۷ تکان بخورد! راستی که از سرودههای انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفتهای! در هر حماسهای از حماسههای انقلاب، امضای زیبای استاد ما هست! شاعری را میشناسم که ۲۲ بهمن جو زده شد، گفت: «همین امشب در مدح امام دکلمهای میسرایم». هنوز نسروده! هنوز نیامده! هنوز نجوشیده! و نخواهد سرود، نخواهد آمد، نخواهد جوشید! شاعری برای انقلاب، لیاقت میخواهد! آن روزها که شاعر انقلاب در مدح انقلاب شعر میگفت، هنوز صدای انقلاب به ساختمان وزارت ارشاد نرسیده بود! به حمید سبزواری، خون شهدای میدان ژاله، سفارش شعر میداد! استاد خود «وزیر شعر انقلاب» است. شعر گفتن به سفارش وزیر وزرا هنری است مختص شاعران دولتی! شاعران دولتی زود پیر میشوند اما استاد ما در سن ۹۰ سالگی چنان علیه رامش و آرامش و سازش و آسایش سخن میراند که تنها و تنها از شعرای جوان برمیآید. این هم از معجزات انقلاب اسلامی است که فیالواقع جوانترین شاعر انقلاب، همان پیرترین شاعر انقلاب باشد! اگر حضرت روحالله در پیام موسوم به قطعنامه، همان خمینی ۵۷ است، بلکه خمینیتر از آن بهمن خدایی، باید هم شاعر انقلابش در اوج سپیدمویی، خروشی چون جوانان داشته باشد. آری! هنوز هم «بحر را موجها زنده دارند». استاد خود موج زندهای است که نه با پیامک خبرگزاریها میمیرد، نه حتی با مرگ! او در زندگی، در شعر، در سنگر هنر و در جنگ تن به تن کلمات، در قافیهها و ابیات، بارها و بارها دعوت حق را لبیک گفته! مرده آن شاعری است که به دعوت بیبیسی شعر میگوید تا پیازداغ تحریم را بیشتر کند! بعضی شعرا هنوز هم نخود لوبیای آش شور فتنه هستند! شاعری که شبها خواب دلار میبیند، صبح، نمک به زخم شعر میپاشد! عشق است اما استاد خودمان، با آن صبح سپید مجعدش! درود قلم بر تو باد حضرت حمید!
- بایگانی: یمین
خط بد پزشکان
حزبالله سایبر ۲۱ آذر ۱۳۹۴
هر چند روایت دومی که از حادثه معروف به بخیهکشی ارائه شد متفاوت از روایت زمخت و باورنکردنی اولی بود اما از آنجا که افکار عمومی به خصوص در فضای مجازی هنوز درگیر این ماجراست، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر میرسد.
یکم-
قدر مسلم وقتی پول، حاکم بین طبیب و بیمار شود، بیپولی از یک «درد» تبدیل به یک «جرم» میشود و آنوقت تیم طبابت این جرأت را مییابد که هر جور دلش خواست با این مجرم برخورد کند.
دوم-
هر وقت حوادثی از این دست رخ میدهد عدهای با این ادعای البته درست که «ما پزشک خوب، بیادعا و مردمی هم کم نداریم» سعی در تلطیف فضا دارند. منتهای مراتب باید دید تکرار مکرر کدام حادثه غیر قابل تحمل، تا این حد مردم را نسبت به جامعه پزشکی دارای «موضع منفی» کرده که این قشر یا این صنف را متهم میکنند به پولکی بودن؟!
سوم-
متأسفانه واکنش اطبا به نقدهایی از این دست به گونهای تند و افراطی است که تو گویی ما نه با یک قشر یا یک صنف، بلکه با یک «باند» طرفیم! فیالمثل در رسانه ملی درباره خیلی مشاغل «طنز انتقادی» ساخته میشود اما خدا نکند در یکی از این برنامهها تلنگری به پولکی شدن اهل طبابت زده شود؛ از وزیر تا وکیل، چنان باند تهاجمی ساخته میشود کأنه مقدسات عالم مورد نقد قرار گرفته!
حاکم شدن پول به عنوان تنها فصلالخطاب میان دکتر و مریض، نیز واکنشهای باندی، ما را به عنوان اهل قلم متعهد که یکی هم متعهد به مردم و آلام ایشان هستیم، ناچار بدانجا رسانده که کم و بیش درباره پولکی شدن ایضا باندی شدن جامعه پزشکی، با آحاد ملت حس همنظری داشته باشیم.
چهارم-
چند ماه پیش برای نشان دادن زانوی چپم وقت گرفتم از یکی از بهترین متخصصان امر. در نهایت شگفتی متوجه شدم پول یک ویزیت ۵ دقیقهای ۸۵ هزار تومان است!
برای من البته رقم واقعا زیادی بود لیکن هیچ چارهای نداشتم الا تن دادن به موضوع. حداقل دلم به این خوش بود که دکتر … پایم را میبیند. بعد از چند هفته + چند ساعت معطلی در روز قرار، به خیالم نوبتم شده که بروم داخل اتاق دکتر اما در کمال بهت، فهمیدم که اتاق کذایی، اتاق یکی از زیرمجموعههای ایشان است!
جناب زیرمجموعه از من خواست فلان جور بایستم و فلان جور دراز بکشم و فلان جور راه بروم که دست آخر حوصلهام سررفت:
«میبخشید خانم محترم! من اگر میخواستم شما زانوی مرا معاینه کنی که ارتوپد سر خیابان محل سکونتمان بود! تازه ۸۵ هزار تومان هم بابت ویزیت نمیگرفت! از آن سر شهر آمدهام میدان آرژانتین که دکتر … مرا ببیند! خودشان تشریف ندارند؟»
درآمد: «من الان از حالتهای مختلف زانوی شما عکس میگیرم، جناب دکتر روی تصاویر نظرشان را میدهند!» گفتم: «من خودم عکس زانویم را دارم که تازه هم هست! اینجا آمدهام که آن معاینهای که الان شما انجام دادی را جناب دکتر انجام دهد!» جواب داد: «ایشان هم همان معاینهای را میکند که من الان کردم!»
القصه! «وضع زانوی شما هیچ تعریفی ندارد! خطر آرتروز جدی است! خیلی زود باید عمل شوی که بیمهبردار هم نیست! هزینهاش حدود ۱۰ میلیون است که البته هزینه پلاتینها و پیچ و مهرههای جذب شونده در گوشت پا جداست!» کل صحبت دکتر سهنقطهچین بود با من، که شد ۸۵ هزار تومان!
یعنی هیچ مهلت ندادند که از وضع زانویم اندک تعریفی برای ایشان کنم که قبلا یک بار عمل شدهام و دوباره رباط و مینیسک را با هم پاره کردهام و از این حرفها! معاینه روی زانو را هم که یکی دیگر انجام داد!
باز هم القصه! بیرون مطب، یکی از رفقای فوتبالی را دیدم که روزگاری با هم در هر ۳ باشگاه پاس در مقطع نوجوانان، هما در مقطع جوانان و فجر در مقطع امیدها همبازی بودیم. سر حرف که باز شد، گفت:
«زانویم را پیش دکتر بهمانی عمل کردم. حدود ۲ سال پیش، سر جمع ۱۲ میلیون برایم آب خورد! بعد از عمل، پدرم به طریقی متوجه شد که اصلا عمل را دکتر بهمانی انجام نداده، بلکه دانشجویانش انجام دادهاند! و ایشان فقط ناظر بوده و یکسوم آخر عمل را هم پیچانده رفته و…!»
پنجم-
واضح است اتفاقاتی از این دست، برای اغلب مخاطبان این متن هم رخ داده. یک وقتهایی «شایعه» مبنای یک تهمت میشود، یک وقتهایی «سلسلهای از واقعیتهای رنگارنگ، جورواجور و البته تلخ» که اینجا دیگر بحث «اتهام» نیست، بلکه پولکی بودن برچسبی میشود که دقیقا بر پیشانی جامعه پزشکی ما میچسبد! و البته بعله! ما پزشک مردمی هم کم نداریم!
ششم-
سئوال اساسی اینجاست؛ چرا پزشکان منباب حرفهشان باید سوگند بخورند؟! این قسم قرار است خورده شود که چه بشود؟! و چه فرقی داشته باشد با زمانی که فرض بگیریم قرار نبود سوگندی برای کار طبابت در کار باشد؟! اینکه بعد از زدن تنها یک بخیه، به مادر بچه بگویند: «بخیه فلان قدر خرجش میشود و حالا نزدیم هم نزدیم! خود به خود خوب میشود!» و اینکه مادر بچه، به خاطر نداشتن کمترین پول ممکن، قید الباقی بخیهها را بزند، واقعا چه نسبتی دارد با آن سوگند خورده شده؟!
هفتم-
باری دکتری عمومی به خود من گفته بود: «سعی کنید حتیالمقدور دمپر ما پزشکان آفتابی نشوید!» گفتم: «بله خب! انشاءالله همه سالم و سلامت باشند که اصلا نیازی به مزاحمت برای دکتر نباشد». دوباره گفت: «این را فقط از آن رو نگفتم که انشاءالله همه در صحت باشند! اینکه خب بله! اما باز هم سعی کنید خیلی دمپر دکتر جماعت نگردید!» و در حالی که داشت نسخه را مینوشت، ادامه داد:
«تو خیال میکنی برای چی ما دکترها نسخه را اینقدر بدخط مینویسیم؟ شاید فکر کنی رازی از رموز پزشکی در این مسئله هست اما من که خودم دکتر هستم میگویم که این مسئله یعنی این افه، رازی از امراض پزشکان است، نه رازی از رموز پزشکی!»
*** *** ***
این دولت و آن دولت ندارد. باورم هست مواردی از این دست، در دلسرد کردن مردم، حتی از تحریم هم نقش موثرتری ایفا میکند. روزگاری به طبیب، «حکیم» هم میگفتند… و حکیم، هرگز به مریض خود به چشم عابربانک نگاه نمیکرد!
حکیم سوگند میخورد؛ سوگند را نمیخورد! گیرم آن بخیههای زده نشده، ولو با آوردن مقداری گوشت اضافه و بلکه هم عفونت خوب شود اما نخ بخیهای هم آیا هست برای ترمیم این همه شکاف میان جامعه و جامعه پزشکی؟!
- بایگانی: یمین
السلام علیک یا اباعبدالله
- بایگانی: یمین
عقربههای نیویورکی
وطن امروز ۱۱ مهر ۱۳۹۴
نه جناب ظریف! این یک یادداشت اتفاقی نیست! و اینطور نیست که دستم با دکمههای کیبورد تصادف کرده باشد یهویی! انقلابی پای حرفش میایستد! انقلابی هم میایستد! بزدلی پیشه ما نیست! انقلابی وقتی «مرگ بر آمریکا» میگوید میایستد پای این شعار! در مقام عمل! و من باز هم میگویم؛ اسلحه دستم بود، انتقام آیلان و علیرضا و آرمیتا را از اوبامای جلاد، جلاد همه رقمه، جلاد همه جوره، با یک گلوله میگرفتم! پای این شلیک هم میایستادم! و بانگ برمیآوردم؛ «و قاتلوا ائمة الکفر»!
نه جناب ظریف! دست دادن شما به اوباما اتفاقی نبود! اتفاقا جنابعالی دنبال فرصت میگشتید تا بعد از قائم با شک برجام، فریضه واجب سکسک را آنهم در راهروهای سازمان ملل به جاآورید! خیالتان راحت شد؟ این هم از دست دادن به اوباما! و صد حیف که احترام مد نظر رئیستان در کابینه به پاسپورت ایرانی برنگشت و الا با ملک سلمان هم میشود دست داد! با شمر! با یزید! حتی با حرمله هم میتوان دست داد! «اتفاقی» کدام صیغه است؟ «تصادف» کدام صیغه است؟ آدم میتواند با خود شیطان هم دست بدهد! با خود خود شیطان! آدم این استعداد را دارد که از پشه هم کمتر باشد! که رفت در بینی نمرود! و از شن! که رفت در بینی کاخ سفید! در طبس! اما آدم چه خوب، مثل آدم بایستد پای حرفش! و تقصیر خود را گردن تقدیر نیندازد! و مرد باشد و بگوید؛ این بود تدبیر ما! رک و راست!
نه جناب ظریف! بهتر آن است راستش را بگویید! و بگویید که نسبت بعضیها با شیطان بزرگ «لحمک لحمی و دمک دمی» است! چرا راستش را نمیگویید که اوباما و جانکری را دوست میدارید؟ همه که قرار نیست رئیس جمهور زن کشور مارادونا باشند! در سپاه حضرت رسول هم بودند کسانی که ابوسفیان را دوست داشته باشند! و ما در همین جمهوری اسلامی، رئیس جمهوری داشتیم که زن نبود اما زنانه از کشور فرار کرد! واعطشای بنیصدر رسما کاخ سفید را مخاطب قرار داده بود! خیلی هم حالا اشکالی ندارد! همه که قرار نیست تشنه آب فرات باشند! عدهای هم باید باشند بلکه اجل مهلتشان دهد تا بگیرند در بغل اوباما را! دست دادن کافی نیست! چنان باید اوباما را در آغوش فشرد که نگرانی جلاد تحریم منباب سرنوشت انتخاباتی بعضیها جبران شود! چنان باید رئیس جمهور آمریکا را بوسید که بوی ادوکلن اوباما حالاحالاها در بدن آدم بماند! مرد بودن فقط به جوانمردان توصیه نشده! همه باید مرد باشند! همه حتی عشاق سینهچاک پرزیدنت روسیاه! و نباید اینگونه باشد که بعد مصافحه، اجر عمل خود را ضایع کنیم! و بگوییم؛ یهویی بوده! شما راستش را بگو، من قول میدهم لااقل از آن بخش که مربوط به صداقت در کردار است، تجلیل کنم! و البته بعد، این مهم را خاطرنشان کنم که جناب ظریف! وزیر خارجه جمهوری اسلامی، واو به واو صحیفه نور خمینی بتشکن است، نه حضرتعالی! با این حساب، اولا شما خیلی هم حالا آدم مهمی نیستید، ثانیا بوسه فرضی شما بر لب لعل اوباما هم به عبارتی خیلی اتفاق مهمی نخواهد بود! الان و تا همین دست دادن ۶۰ ثانیهای هم اصولگرایان بیخود شلوغش کردهاند! اصلش ما همه به شما بدهکاریم! شما ثابت کردی دست دادن از سر شوق و اشتیاق به رئیس جمهور آمریکا، نه تنها مردهای را زنده نمیکند، بلکه میتواند همزمان باشد با فاجعه منا! و احترام کذایی هم به پاسپورت ایرانی برنگردد! و سعودی زپرتی، به شخص شخیص جنابعالی ویزا ندهد! و آن معامله را با قیمت نفت کند! و این معامله را با حجاج بیتالله!
نه جناب ظریف! بدهی ما به شما تمامی ندارد! شما ثابت کردید میتوان توافقی با آمریکا بست، آنطور که اوباما میگوید؛ «ضامن امنیت بیشتر برای اسرائیل» اما ساختار و ساختمان تحریم، آنطور که جانکری میگوید؛ «باقی بماند»! شما ثابت کردید با نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها، همچین نیست که چرخ دیگر کارخانهها بچرخد! شما ثابت کردید بیعرضگی ادوار دولت در عرصه اقتصاد، ربطی به صنعت هستهای ندارد! و اینطور نیست که با دادن هستهای، دشمن، در باغ سبز، نشان اقتصاد ما دهد! شما ثابت کردید پیادهروی با جانکری، مشکل مسکن را حل نمیکند! و دست دادن با اوباما، قیمت خودرو را پایین نمیآورد! شما ثابت کردید خندیدن به اجنبی، اتفاقا مزید دشمنی اوست، نه کاهنده عداوتش! شما ثابت کردید هر چقدر بیشتر به سران کاخ سفید بخندیم، سعودی وحشیتر میشود! شما ثابت کردید مذاکره با آمریکا قادر نیست شب عزای اقتصادی دولت را تبدیل به جشن عروسی کند! شما ثابت کردید وقتی دولت نمیتواند ۴ قلم کالا را درست توزیع کند، ناشی از بیتدبیری اعتدالیون است، نه «مرگ بر آمریکا»! شما ثابت کردید آمانو میتواند از پایگاه نظامی ما بازدید تشریفاتی اما رسمی کند، وزیر امور خارجه دولت اعتدال هم به اوباما دست بدهد، اما لغو تحریم؟ حالا بچرخ تا بچرخیم!
نه جناب ظریف! اتفاقا خوب شد به اوباما دست دادید! و اتفاقا خوب شد چون شمایی هم وزیر خارجه جمهوری اسلامی شد! فقط کاش بگویید سعودی به شما چرا ویزا نداد؟ شما که فرسنگها با «خبر مرگش» فاصله داشتید! «اخوک عبدالله»! «اخوک آل سعود»! «اخوک بشکه»! «اخوک خوک»! زرشک! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! من تکرار میکنم که این یک یادداشت اتفاقی نیست! و وزیر خارجه جمهوری اسلامی، یعنی کلمه کلمه این جمله مختصر و مفید انقلابی؛ «پاسخ، سخت خواهد بود و خشن»! عمر خود دولتها چقدر است که عمر وزارت وزیر خارجهای چون شما چقدر باشد؟! اصول سیاست خارجه جمهوری اسلامی، به وقت لزوم، نه بسته به فلان حرف رئیس جمهور است، نه بسته به بهمان حرف وزیر خارجه! و صدالبته، جمله اخیر هم هرگز اتفاقی نوشته نشده! فقط با روسای جمهور بود، ما الان همه باید جاسوس سیا میشدیم! و فقط به حضرتعالی بود، ما الان باید همه دست در دست اوباما میگذاشتیم!
نه جناب ظریف! از سر احساس نبود که خمینی گفت؛ «از هر که بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت»! روح خدا، نه اتفاقی سخن میگفت، نه تصادفی رفتار میکرد! آن ابرمرد، همین امروز را میدید که علیه سعودی، آن همه با خشم موضع میگرفت! و ما فرزندان خمینی هستیم! ما اتفاقی تیتر نزدیم؛ «خبر مرگش»! ما پای تیترمان ایستادهایم! و شما را توصیه میکنیم به ایستادن پای دستی که به اوباما دادید! این هم شد حکایت آن تلفن کذایی سال پیش؟! دولت محترم شعارش «تقدیر» بود یا «تدبیر»؟! اشبهالناس به آن فرد قبلی، همین فرد فعلی است؛ واگذاری امور به اجنه، یعنی همین واگذاری امور به اتفاق و تصادف! اگر دیروز دست دادن به اجنه، امور را تدبیر نکرد، امروز هم کاری از دست دادن به اجانب، آنهم یهویی ساخته نیست!
نه جناب ظریف! اگر رئیس جمهور قبل فقط یک بار وزیر خارجه خود را در حین مأموریت از کار برکنار کرد، معالاسف رئیس جمهور فعلی این کار را با حضرتعالی چند بار کرده! سیاست «مدارا با دشمن، تندی با دوست» بارها حضرتعالی را در حین مأموریت، از کار برکنار کرده! شما آن روز که مشغول پیادهروی با جانکری شدید، از وزیر خارجه جمهوری اسلامی تبدیل به فقط وزیر خارجه دولت اعتدال شدید! و آن روز هم که با اوباما دست دادید! و آن روز هم که ویزایتان را سعودی صادر نکرد! و بسیاری روزهای دیگر! زین سبب است که نوشتم؛ «شما خیلی هم حالا مهم نیستید»! با این همه، فرض است بر شما، لااقل حرمت آن ۴ تا حمایت مشروط بزرگان از خود را نگه دارید! که صدالبته این حمایتهای مشروط از خیلیها بوده!
نه جناب ظریف! هر ثانیه آن ۶۰ ثانیه مصافحه شما با اوباما، دهها حجگزار ایرانی مشغول جان باختن بودند! شگفتا! سعودی هم بر بیتدبیری خود، نام «اتفاق» گذاشته! و من شک ندارم، آنجا و آن لحظه، شما وزیر خارجه دولت اعتدال بودید و بس! و نه وزیر خارجه انقلاب خمینی! و نه وزیر خارجه «از آل سعود نخواهیم گذشت»! میدانم! خیمه حجاج در صحرای منا، خالی بود! و زرق و برق سازمان ملل را نداشت! میدانم! حجاج بیتاللهالحرام، لباسی به تن نداشتند الا احرامی سپید، به رنگ کفن! اما با خط اتوی شلوار پرزیدنت وحشی، میشود باز هم سر هزاران طفل معصوم را برید! و سر ابنای بشر کلاه گذاشت! میدانم! دست حجاج، تنها چند سنگ بود که بر صورت شیطان بزنند! و رمی جمرات به جاآوردند! اما دست شما، درست در همان لحظه، در دست شیطان بود! شیطان بزرگ! میدانم! و این را هم خوب میدانم که شما با «الفبای تدبیر» بیگانهاید و اصلا در آن حد نیستید که بخواهم بنویسم؛ «با الفبای مبارزه بیگانه هستید»! شما و مبارزه؟
نه جناب ظریف! دفعه بعد ۶۰ ثانیه را بکنید یک ساعت! از قبل هم خواهش میکنم برنامهریزی کنید! اصلش اعتدال یعنی همین که حاجی جمهوری اسلامی در آغوش خدا باشد و وزیر خارجه دولت اعتدال در آغوش کدخدا! عاقبت، همه که نباید «حج» بروند؛ عدهای هم باید «کج» بروند! گفت: «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا»! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! به خدا راضی نیستیم دفعه بعد، اعمال مصافحه با شیطان بزرگ را نیمه کاره رها کنید! ما اما زمان خود را به وقت صاحبالزمان تنظیم کردهایم! و این همه را «نشانه» میدانیم! ساعتهای دوزمانه، عقربههای نیویورکی، کلاس کار انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود را پایین میآورند! ساعت ما فقط یک زمان را نشان میدهد! شما راحت باش آقای ظریف! و به هر که میخواهی دست بده… تشریفاتی! یهویی! اتفاقی! تصادفی!
- بایگانی: یمین
خودت کلمهاش را پیدا کن!
مکه آلسعود
شهر نزول جرثقیل، نه جبرئیل!
آنچه در زیر میآید برشی کوتاه از سفرنامه حج حسین قدیانی است که در تاریخ دوشنبه هفده آبان ۸۹ ساعت یکونیم نیمهشب نوشته شده.
از در و دیوار پیداست به شهر مکه رسیدهایم. اتوبوس میپیچد به «مرکز توجیهالحاج» و پشت سر چند اتوبوس دیگر. از مدینه تا مکه، تابلویی به نام «غدیر خم» که در همین مسیر است ندیدم اما تابلوست که آلسقوط بدش نمیآید به هر بهانهای زوار خانه خدا را با یک صف عریض و طویل درگیر کند که مثلا چه خبر است! نه به این اسم دهان پر کن «مرکز توجیهالحاج» و نه به توزیع آب زمزم در بطری یک بار مصرف برای زائرین در این مرکز. این آب زمزم را در مرکزی غیر از «توجیهالحاج» و مثلا «توزیعالماء» هم میشد داد! و اصلا ما هم باورمان شد که این آب زمزم است! به صرف این برچسب روی بطری؛ «مکتبالزمازمةالموحد»! و چند جوان عرب و یا شاید هم کارگر خارجی داشتند دعوا میکردند این وقت شب. و شانه خالی کردن از زیر کار. و این همه آنچه که «مرکز توجیهالحاج» ما را بدان توجیه کرد! و در همین مرکز، اوج خصومت آلسقوط با ایرانیها را به وضوح میشد دید. این جمله را به عربی و انگلیسی و اردو و آلمانی و فرانسوی و روسی نوشته بودند ولی به فارسی نه. و جمله؛ «وزاةالحج. ترحب بضیوفالرحمن و تتمنی لهم حجا مسرورا و سعی مشکورا. اخی الحاجالکریم… الخ!» و دشمنی با شیعه را فروکاستن تا این حد که «اهلا و سهلا» را به زبان سارکوزی بگویی اما به زبان سلمان، نه! آنهم در کجا؟ در حج! و با یک اقیانوس مسلمان! و این همه آدم از قوم سلمان! تا رسیدن به مسجدالحرام و استقرار در هتل، مثل خورهها داشتم دید میزدم بیرون را که نام یک مدرسه به نظرم جالب آمد؛ مدرسه «عبداللهابنزبیر»! شارع؟ همان اول باید دقت میکردم که نکردم. این مدرسه جان میدهد برای اینکه آقازاده فراری، مهدی هاشمی محصلش باشد! کمی بیشتر در شهر چرخ میزدیم مدرسه «معاویةابنابیسفیان» را هم لابد میدیدیم! در مدینه خبر گرفتم از اوضاع تهران که دوستی گفت: «شایعه شده مهدی هاشمی در خفا برگشته!» پرسیدم از صحت و سقمش. گفت: «نمیدانم!» فقط این را میدانم که الان سمت چپم مسجد تنعیم است. از جمله مواقیت شهر مکه. و آن دورتر؛ برج ساعت یا همان برجالابراج معروف که چه سریع ساخته شد. و انصافا چه عظمتی! و منقش به الله اکبر! و نماد خانه خدا از راه دور. خانه خدا در پستترین زمینها و نمادش در اوج آسمان! و نمادش یک بت! بتی بزرگ که شکستنش کار ابراهیم نیست. ابراهیم تبر داشت. با تبر نمیتوان بت برجالابراج را شکست. و راستش هیچ کجا رسول خدا را غریبتر از شهرش مدینه ندیدم و هیچ کجا خدا را غریب تر… نه! غریبتر که کفر میشود؛ خودت کلمهاش را پیدا کن! هیچ کجا خدا را … از شهرش مکه و خانهاش کعبه ندیدم. حکام آلسقوط خیال میکنند صاحبخانه خانه خدا هستند؛ سایه هر بتی که بخواهند بر سر خانه خدا خراب میکنند! نزدیکای مسجدالحرام، مکه را با این شکل و شمایل، بیشتر شهر نزول جرثقیل دیدم تا جبرئیل. اما گریههای مادرم که بغل دستم نشسته، حکایت از آن دارد که تحت هر شرایطی اینجا خانه خداست. اینجا کعبه است. اینجا صفا و مروه دارد. عرفات دارد. فاطمه اینجا به دنیا آمده. آدم و حوا اینجا به معرفت زهرا رسیدهاند. مزار خدیجه اینجاست. محمد در همین زمین پا به گیتی گذاشته. مزار عبدالمطلب و ابوطالب اینجاست. غار حرا اینجاست. کوه ثور اینجاست. حجرالاسود اینجاست. رکن یمانی اینجاست اما «هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود!»
- بایگانی: یمین
بسم رب الشهدا…
«انشاءالله» نام ستون جدید «حزبالله سایبر» است که هر از چند گاه، به قلم حسین قدیانی به روز میشود… البته انشاءالله!
این متن در روزنامه وطن امروز مورخ ۱۸ مرداد نود و چهار نیز کار شده.
از «خون عباس بابایی» تا «قلم محمود صارمی» خون دلها خورده شد تا همچنان، هم باب «شهادت» باز باشد، هم راه «کتابت».
عجب جمله شیکی!
داداش حسین عزیز؛
«روز خبرنگار» بر شما روزنامهنگار متعهد، فعال، بصیر و خستگیناپذیر مبارک!
«چگونه میخواهیم جواب خون همین «بلندمرد آسمانی» را بدهیم؟»
شهدا شرمندهایم…
جای دیگر!
گفت: در حالی که افکار عمومی نگران توافق وین است و مفاد این توافق از خسارتهای فاجعهبار علیه کشورمان خبر میدهد، بعضیها علیه شورای نگهبان شمشیر بستهاند!
گفتم: علاوه بر شورای نگهبان، علیه سایر مراکز نظارتی نظام هم خاطرهگویی میکنند!
گفت: اینگونه حرفها از افراد عادی و بیخبر از همه جا، دور از انتظار نیست ولی برخی از کسانی که مسئولیتهای حساسی دارند چرا این روزها آب را گلآلود میکنند؟!
گفتم: احتمالا میخواهند افکار عمومی و ذهن نخبگان و کارشناسان را از عواقب فاجعهبار توافق وین منحرف کنند و اذهان را به سوی مسائل دیگر بکشانند.
گفت: ولی بارها ملت را آزمودهاند و به وضوح میدانند مردم هوشیارتر از آن هستند که با این ترفندها فریب بخورند.
گفتم: چه عرض کنم؟! شخصی یک ساعت برای طرف مقابلش از هر دری سخن گفت و بعد یک نفسی کشید و گفت؛ ببخشید زیاد حرف زدم سرتون رو درد آوردم. یارو گفت؛ نه اختیار دارید، شما به فرمایشات خود ادامه بدهید، بنده حواسم جای دیگری است!
ماشاءالله داداش حسین زود به زود وبلاگ را به روز میکند اما در پستهای قبلی همچنان بازار بحث داغ است!
http://www.ghadiany.ir/1394/24108/comment-page-1#comment-177181
تشکر ویژه بابت کامنتهای پرمغز «زمانه بر سر جنگ…» و «فرهنگی»؛
http://www.ghadiany.ir/1394/24108/comment-page-1#comment-177192
http://www.ghadiany.ir/1394/24108/comment-page-1#comment-177199
.
.
.
این کامنت «فرهنگی» هم عالی بود!
http://www.ghadiany.ir/1394/24108/comment-page-1#comment-177170
از شهید بابایی پرسیدند:
«عباس جان چه خبر؟ چه کار میکنی؟»
گفت:
«به نگهبانی دل مشغولیم که غیر از خدا کسی وارد نشود!»
دوستانی که تهران هستند و وقتشان اجازه میدهد، بهشت زهرای فردا را فراموش نکنند.
http://www.ghadiany.ir/1394/24108/comment-page-1#comment-177191
برای شادی روح «حسین جوادی» صلواتی میفرستیم؛
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…»
«قلم، همان به خرج «ملت» شود، نه «دولت»هایی با عمر مستعجل و عقل بعضا مستهلک!»
http://kayhan.ir/fa/print/51965
وقتکشی با پاسخهای نمایشی در برابر پرسشهای فنی و حقوقی!
http://kayhan.ir/fa/print/51958
این ادبیات نسنجیده، پرکردن جدول دشمن است!
«ما هم روستایی هستیم!»
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1667&pid=1&type=0
خدا رو شکر که هستی و مینویسی حاج حسین!
به نظرتون حیف این واژه مقدس «حجتالاسلام» یا بعضا «آیتالله» نیست که اول اسم این آقا میاد؟
به نظرم کلماتی مثل «حجتالفتنه» یا «آیتالتقلب» مناسبتره!
حاج آقا خاطره، این روزها به هر دری میزنه برای انحراف افکار عمومی!
هر کاری میکنه برای اینکه حکم پسر دزد و گردن کلفتش اجرا نشه!
فکر میکنه خیلی زورش زیاده اما غلط کرده!
فکر میکنه خیلی زرنگه اما…
http://www.ghadiany.ir/1394/24115/comment-page-1#comment-177167
سنگ پای رفسنجون یا بابایی دارم «خوشگله»!
http://www.entekhab.ir/fa/news/219297
خبرنگاری که شاخص دلش را روی رضایت خدا تنظیم کرده، حقیقتا ترازوی خبررسانیاش، تراز است و دقیق…
تا مبادا آینهی صداقت، در شلوغی سخن دروغ بشکند!
حال نداشتی، مجبور بودی بنویسی؟!
در شان شهید بابایی بود این متن یا شهید صارمی؟!
در شان قلم خودتم نبود این متن…
یعنی شهید بابایی ۵ سال قبل از شهادتشون این وصیت رو نوشته بودن؟
یا باز هم وصیتنامه دیگری غیر از این وصیت دارن؟
اگر ندارن که خیلی عجیب و البته جالبه!
.
.
.
تاریخ نگارش وصیتنامه: ۲۲ تیر ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۱۵ مرداد ۱۳۶۶
آقای قدیانی!
ممنون که از شهید صارمی هم چیزی نوشتین…
خیلی مظلوم واقع شدن این شهید…
بازم ممنون…
تو رودروایسی میذاری آدمو که روز خبرنگار رو تبریک بگیم دیگه؟ 🙂
دیگه چه کنیم؟ اند مرامیم دیگه! 🙂
سلام همسنگر؛
به روز هستیم!
لطفا تشریف بیاورید و نظر خود را دربارهی ساختار جدید وب برای ما ارسال کنید.
اگر تا به حال با ما تبادل لینک و لوگو نکردهاید، لطفا در نظرات، موافقت خود را مبنی بر تبادل به ما خبر دهید تا تبادل لینک و لوگو را آغاز کنیم.
«منطق ما منطق امام حسین علیه السلام است. اگر دشمن این حقیقت را دریابد، هرگز لحظهای منتظر خستگی ما نخواهد ماند.»
شهید سیدمرتضی آوینی
سلام آقای قدیانی؛
روزتون مبارک!
دست مریزاد.
روز خبرنگار مبارک!
http://images.hamshahrionline.ir//images/2013/1/13-1-16-16535p2.jpg
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940517000464
درود بر ارتش همیشه مظلوم و ارتشیان همیشه پر اقتدار…
دل پر خونی میخواهم…
تا خون گریه کند در مظلومیت ارتشی که در جنگ محور بود و بعد جنگ محجور!
فردا به یاد همه اهالی قطعه هستم؛
و نائب الزیاره انشاءالله…
یادتون هست روز تشییع شهدای غواص توی تهران، هی التماس دعا میگفتم و از قطعه جدا نمیشدم؟
حالا فردا ۱۳ تا شهید میان به شهرم، پابوس امام رئوف…
به منم گفتن بیا برای خادمی شهدا!
یعنی طاقتش رو دارم؟
برام دعا کنید…
کامنت «به جرم عشق» تحریکم کرد برای گذاشتن این کامنت!
۳۰ شهید هم این روزها شهرهای ما را متبرک میکنند.
جای همه شما خالی!
چند روز است شهر به شهر همراهشان هستم و لذتی میبرم غیر قابل وصف!
http://opload.ir/im/4m94/d82b0891e2971.jpg
http://opload.ir/im/4m94/0a3f5cf86eb91.jpg
http://opload.ir/im/4m94/ad88a94d4eb61.jpg
http://opload.ir/im/4m94/0529d552ed491.jpg
سلام آقای قدیانی!
روزتان مبارک…
شما که با نوشتههایتان، هر روز هزاران بار در دل دوستدارانتان متولد میشوید.
شما که با نوشتههایتان، هر روز هزاران بار دل شهدا و امام شهدا را شاد میکنید.
مرحبا به جان دردمندتان…
قلمتان همیشه چون طبع زیبایتان روان باد!
نفستان حق و دلتان گرم و سرتان خوش باد!
و ایضا تنتان به ناز طبیبان و رقیبان نیازمند مباد!
مأجور باشید در پناه مولای مهربانیها…
.
.
.
سلام آقای سیداحمد؛
بابت زحماتتان در قطعه، از شما خیلی سپاسگزاریم.
امیدواریم به زودی در جوار حرم شش گوشه ارباب بیکفن عرض ادب نمایید.
خدای من!
یعنی اگر روزنامه وطن امروز، فردا با این شکل و شمایل منتشر بشه، ما پسفردا، روی پیشخوان دکه روزنامه فروشیها وطن دوست داشتنی رو خواهیم دید آیا؟؟!!
https://instagram.com/p/6IRAnXLhyi/
بخوانیم:
«وجعلنا من بین أیدیهم سدا و من خلفهم سدا فأغشیناهم فهم لایبصرون.»
خدایا!
«وطن» و «وطن امروز» و «هموطنان روستایی» رو از شر فرعون و فرعونزادهها به تو میسپاریم!!
فرهنگی؛
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1668&pid=1&type=0
یعنی «آزادی مطبوعات» موج میزنه در دولت اعتدالها!
.
.
.
در ضمن، سلام!
ممنونم از لطفتان و همچنین دعای خیری که کردید.
انشاءالله بارها و بارها قسمت همه دوستان بشود.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/5994/16/75797/0
حتما خوانده شود…
یه چیز جالب بازم؛
تاریخ نگارش وصیتنامه شهید بابایی: «شب قدر»
تاریخ شهادت: «عید قربان»
ناشناس؛
http://www.ghadiany.ir/1389/2346
تاریخ ولادت شهید سیدعلی دوامی؛ ۲۱ رمضان، تاریخ شهادت هم همان ۲۱ رمضان!
و شگفتا که در سن ۲۱ سالگی!
سلام خدمت دوستان عزیز!
اولا تشکر میکنم از رفقایی که «روز خبرنگار» رو تبریک گفتن. هر چند، من «خبرنگار» نیستم! «روزنامهنگار»م… و این ۲ با هم -اگر حرفهایتر به موضوع نگاه کنیم- تفاوت فراوان دارند!
ثانیا ی چند تا نکته درباره کامتهای پست پایین باید بگم. گمانم لازمه.
یکم: در اسرائیل، رئیس جمهور، عالیترین مقام هست لیکن این پست، کاملا جنبه تشریفاتی دارد. فیالواقع همه کاره رژیم صهیونیستی، نخست وزیر است. البته گاهی رئیس جمهور اسرائیل منباب اعلام حیات، ذرتی پرت میکند؛ «من نگران دعوای نتانیاهو و اوباما هستم! نگرانم رابطه گرم اسرائیل و آمریکا خراب شود! ما به میزان زیادی در دنیای امروز منزوی هستیم! من برای نخستین بار است این همه اسرائیل را تنها میبینم»! منبع این سخن هم از قضا، نه «ویکیلیکس» است، نه «کیهان»! کجاست؟ عارضم خدمت سروران ارجمند، منبع این موضعگیری رئیس جمهور اسرائیل، روزنامه زنجیرهای، زرد، دوم خردادی و اصلاحطلب «آفتاب یزد» است! بگذار نشانی دقیقتر بدهم؛ آفتاب یزد، شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ سال پانزدهم شماره ۴۳۹۵! این روزنامه، به نقل از «معاریو» اظهارات «ریولین» را پوشش داده. حال، حرف حسابم چیست؟ اگر ملاک، سخنان رئیس جمهور اسرائیل باشد، ناظر بر «ما به میزان زیادی در دنیای امروز منزوی هستیم! من برای نخستین بار است این همه اسرائیل را تنها میبینم!» باید بپذیریم که جام زهر را از قضا، اسرائیل نوش جان کرده، نه جمهوری مقدس اسلامی.
دوم: هم نتانیاهو، هم ریولین، هم آن فرد نامحترم کامنتهای پست قبل، هر ۳ هم الان مشغول کشیدن نفس هستند! با منطق همین فرد بخواهیم سخن بگوییم، میشود این جمله؛ «خاک عالم بر سر کسی که هم همنفس با رئیس جمهور اسرائیل است، هم همنفس با نخست وزیر اسرائیل!»
سوم: الحمدلله که هم دشمن ما «احمق» است، هم دشمنپرست ما «کودن»! من اگر معتقدم فلان بند توافق هستهای خوب است اما در شماری از بندها بد، اولی چه ربطی به ریولین دارد و دومی چه ربطی به نتانیاهو؟ در یک مسابقه فوتبال، طرفداران هر ۲ تیم، تیم خود را دعوت به «حمله» میکنند اما این فقط مفسر نامحترم است که این ۲ دعوت جداگانه به حمله را، همصدایی تفسیر میکند! طرفه حکایت بامزه اینجاست؛ منتقد تا دیروز همصدا با نتانیاهو خوانده میشد، امروز همصدا با ریولین!
چهارم: در یکی دیگر از روزنامههای دوم خردادی، دقیقا همین امروز خواندم؛ «جمعی از سران سابق امنیتی اسرائیل با امضای طوماری از نتانیاهو خواستند از نتایج پایانی مذاکرات هستهای حمایت کند چرا که توافق هستهای، توافق خوبی است و در نهایت به نفع اسرائیل تمام میشود»! انصافا اگر بنا بر گفتن چرت و پرت باشد، من نوعی توافق هستهای را خوب میدانم یا بعضیهای دیگر؟ با این حساب، همصدا با «ریولین» ایضا «سران سابق امنیتی اسرائیل» چه کسانی هستند؟
پنجم: اگر خمینی آنهمه شجاعت داشت که خود زیر بار پذیرش ۵۹۸ برود و از آن تعبیر به نوشیدن جام زهر کند، ما نیز آنهمه شجاعت داریم که بانگ برآوریم؛ «چه توافق بشود، چه نشود؛ چه عملی بشود، چه نشود؛ در هر حال «ما به میزان زیادی در دنیای امروز منزوی هستیم! من برای نخستین بار است این همه اسرائیل را تنها میبینم!» پس «مرگ بر اسرائیل» صرف نظر از هر مذاکره و توافقی!
ششم: امید است دیگر احدی نخواهد در این وبلاگ، رئیس جمهور اسرائیل را به ما معرفی کند! ما، هم این حرامزاده را نیک میشناسیم، هم حرامیان را… که توهم زدهاند با یک توافق خسته، میتوان جام زهر دست جمهوری اسلامی داد! امروز موضع دقیقی گرفت جناب دکتر ولایتی؛ «آنچه در وین انجام شد، تنها یک «جمعبندی» بود. روند قانونی پیشبینی شده باید متن برجام را بررسی کارشناسانه و فنی کند، آنگاه شاید بتوان بر آن، نام «موافقتنامه» گذاشت»!
هفتم: به آقایان هاشمی، روحانی و… هیچ کاری ندارم اما متهم کردن تیم دیپلماسی کشور به «خیانت» از مصادیق بیتقوایی است. اینکه توافق، دارای نقاط منفی گیرم فراوانی است، نه دلیل بر نادیده گرفتن نکات مثبت توافق میشود، نه دال بر خائن نامیدن این مردمان مذاکره کننده. فلذا آنچه آزاد است «نقد» و آنچه ممنوع است، هم «افراط» است و هم «تفریط». رفقا! ما با ۶ کشور قدرتمند جهان مذاکره کردیم، نه جزایر قناری! و درست از همین زاویه، معتقدم حد و حدود اخلاق و انصاف را باید رعایت کرد. مثال میزنم! گیرم… -تاکید میکنم گیرم!- فلانی در جمعی محترمانه اما محرمانه به بهمانی گفته باشد؛ «بروید دعا کنید آمریکا زیر میز بازی بزند که توافق نشود»! خب حالا نقل آن چه ضرورتی دارد؟ بنای ما آیا بر حالگیری است یا نقد کارشناسانه؟ به بندهای منفی توافق هستهای، آنقدر نقد وارد هست که ما نخواهیم پای حرفهای محرمانه و جلسات خصوصی را وسط بکشیم. ما و تیم مذاکره، در دو جبهه نیستیم؛ در یک جبهه هستیم، و در یک کشتی نشستهایم! نقدمان هم انشاءالله از سر خیرخواهی است، نه حب و بغض! اساسا و اصولا سخن گفتن به گونهای که گویی یا جناب … دارد دروغ میگوید یا جناب … کاملا اشتباه و واقعا بیبصیرتی است! شمای منتقد، بیا بگو توافق، در اینجایش و آنجایش، فلان اشکال و بهمان ایراد را دارد! دیگر چرا افشاگری و بگمبگم آنهم به سبک و سیاق فلانینژاد؟ دقیقا از ورای همین ریزهکاریهاست که مثلا معتقدم هفتهنامه … توافق هستهای را «درشت» نقد میکرد، نه «درست». حتم دارم و حتم موثق دارم که بزرگان هم، رویههای اینچنینی را هرگز نمیپسندند! پس ایراد از «صفار هرندی» نیست؛ از خود آقایان است که سخن «صریح» را «صحیح» نمیگویند. شما نگاه کنید به موضعگیری جناب استاد رحیمپور در سخنان پیش از خطبه نماز جمعه. یک کلام! خط بزرگان همین است! این فرد نامحترم کامنتهای پست قبل هم، گمانم حکایت رئیس جمهور و نخست وزیر اسرائیل، جام و باده و کوفت و زهرمار و آب شنگولی و عرق سگی زیاد سر کشیده که همه را به کیش خود میپندارد! کم مانده شروع افتضاح پرسپولیس در لیگ برتر را هم جام زهری تلقی کنند دست لنگیهای قطعه ۲۶! 🙂
هشتم: همین جا به بحث مد نظر خاتمه میدهم و اگر منباب تایید کامنتی پر و پوچ، به عزیزی از عزیزان وبلاگ، خصوصا برادر طنازم جناب «اسلامی ایرانی» اهانتی صورت گرفت، خود به شخصه از ایشان عذر میخواهم! در نهایت، و گور بابای سیاست، عجب تیمی ساخته پرویز خانها! گفت: استقلاله… قهرمانه… تیمی که رقیب نداره… لنگیا باید بدونن… ادامهاش بیتربیته!
.
.
.
دوستتان دارم بچهها… خیلی زیاد!
سید احمد؛
درباره شهید دوامی گفتی، یاد این جمله از مادرشون افتادم.
چند روز پیش خدمت مادر شهید دوامی بودیم.
میگفتند:
«حدود یکی دو هفته قبل از اینکه آشوبهای سال ۸۸ تهران شروع بشه، علی اومد به خوابم! دیدم انگار عجله داره و سراسیمه به نظر میرسه! گفتم علی جان! چیزی شده؟ گفت تهران شلوغ شده، باید برم اونجا…»!
مادرشون میگفتن:
«اونموقع نفهمیدم علی چی داره میگه، ولی چند روز بعد متوجه منظورش شدم»!
میگفتن:
«ما فکر میکنیم که کارها رو خودمون داریم انجام میدیم در حالی که شهدا دارن این نظام و انقلاب رو حفظ میکنن!»
شکایت!
گفت: معاون اول رئیسجمهور گفته است ۸۸ درصد مردم با توافق وین موافق هستند و فقط ۴ درصد مخالفند!
گفتم: این آمار دقیق (!) را از کجا آورده است؟ یک نظرسنجی نشان میدهد ۸۱ درصد مردم از متن توافقنامه باخبر نیستند و بسیاری از ۱۹ درصد بقیه هم که متن را خواندهاند نسبت به سرانجام آن و حفظ استقلال و امنیت کشور دچار تردید هستند.
گفت: با وضعیتی که توافق دارد معلوم است هر چه تعداد افراد مطلع از آن بیشتر شود بر تعداد مخالفان افزوده خواهد شد و تازه متوجه میشوند که ۵+۱ چه آشی برای ایران پخته است!
گفتم: چه عرض کنم؟! شخصی به دادگاه مراجعه کرد و گفت؛ فلانی با مشت به من حمله کرده. قاضی از متهم پرسید؛ چرا به او حمله کردهای؟ متهم گفت؛ سال گذشته به من گفت اسب آبی! قاضی پرسید؛ پس چرا یکسال بعد به فکر تلافی افتادی؟ و متهم جواب داد؛ آخه تازه دیشب در برنامه راز بقا، اسب آبی را دیدم و فهمیدم چه ناسزایی به من گفته است!
حسین آقای عزیزم! شما چرا عذرخواهی کنی؟
اتفاقا ذات واقعی این جماعت، موقعی عیان میشه که عصبانی بشن…
کی بهتر از من میتونه رو مخ اینها بره؟
مورد بازم داشتی معرفی کن!
شما که روت نمیشه با طرف رُک صحبت کنی!
گوشی رو بدین دسته من، باهاش شوخی پشت وانتی بکنم!
قولنجش بشکنه…
آهان این رو هم یادم رفت بگم؛
هر وقت تیمت میبازه، میشی تارک فوتبال و من اهلش نیستم و سرم شلوغه!
دو تا برد زاقارت داشتین، باز کری خون شدی؟
مهم رفت و برگشته که خدا رو شکر پرویز سوبله لوله رو نیمکته!
ولی به قول معروف کدام استقلال؟ کدام پرسپولیس؟
یه ناصر خان حجازی بود مرحوم شد!
یه علی پروین هست که محو شد!
چی مونده دیگه؟
همین مونده امیر تتلو بره پرسپولیس! گل بزنه، بعدشم نیناناش بخونه!
اسلامی ایرانی عزیز!
خیـــــــــــــــــــــــــلی خوب گفتین.
عالی بود! 🙂
آخ گفتی اسلامی ایرانی!
این داداش حسین، خیلی باحاله…
وقتی استقلال میبازه، اصلا تلویزیون نگاه نمیکنه که هیچ، چیزی هم بهش بگی، برمیداره جواب میده؛
«چی؟ فوتبال؟ استقلال؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟»
اونوقت خدا نکنه ۲ تا بازی پشت بند هم تیمش ببره!
کریخون میشه واسه ما! 🙂
یعنـــــ عالی ـــــی گفتی اسلامی ایرانی!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940517001113
از «خون عباس بابایی» تا «قلم محمود صارمی» خون دلها خورده شد تا همچنان، هم باب «شهادت» باز باشد، هم راه «کتابت».
فقط من نبودم؛ ظاهرا همه با این جمله شیک حال کردن داداش حسین عزیز!
http://www.farsnews.com/13940518000202
http://fashnews.ir/fa/news-details/36541/
http://tnews.ir/news/733D46041594.html
http://monitor.shafaqna.com/FA/IR/1456280
http://anasr121.mihanblog.com/post/1983
http://parsinews.ir/news/page/342bd52c6be70f3d0b589ef319ca79c9
و…
درود خدا بر خبرنگار شهیدی که در انجام رسالتش، قلم را به کمال رساند و در «کتابت» به «شهادت» رسید!
داداش حسین!
متاسفانه در تقویم چنین روزی نداریم و الا پیشاپیش «روز روزنامهنگار» رو به شما تبریک میگفتیم!! 🙂
فتوشاپه؟؟!!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/450949
شاه مقصود!!
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1668&pid=14&type=0
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1668/14/143343/0
روحش شاد…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آقا میشه بیزحمت اون تبریک ما رو پس بدین؟ 🙂
http://mohannad.persiangig.com/image/Moh15311111.JPG
فروختن قلم جز به خدا، جز به روح خدا، جز به جانشین حکیم روح خدا، و جز به شهیدان راه خدا، معاملهای سراسر ضرر است؛ خواه آن را به «شیطان بزرگ» بفروشی، خواه به «شیطان کوچک» که همین خودت باشی، همین خودم! فلذا قلم، همان به خرج «ملت» شود، نه «دولت»هایی با عمر مستعجل و عقل بعضا مستهلک!
آخ گفتی داداش… چه پول کثیفیه این پول قلم شیطانی.
این سبکشو دیگه ندیده بودیم!!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/450870/
سلام؛
آقای قدیانی…
خدایا خودمون رو به تو سپردیم. گفته دوستمون داره… اونم خیلی زیاد!
خودت خوابایی که برامون دیده به خیر کن! 🙂
http://www.stoneeshop.com/index.html
مهدی هاشمی در بدو ورود به محوطه مقابل اوین متنی را در جمع خبرنگاران قرائت کرد. وی خطاب به خبرنگاران گفت: “ملت بزرگ و فهیم ایران! اکنون که بر اساس حکم محاکم قضایی برای تحمل کیفری که آن را عادلانه و قانونی ندانسته بلکه اغراض سیاسی را در آن عامل اصلی میدانم مهیا گشتهام، به عنوان یک عضو خانواده بزرگ انقلاب اسلامی که همواره در خدمت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بوده و خواهم بود به منظور صیانت و دفاع از حیثیت و شخصیت مبارز، نستوه، خستگیناپذیر یار دیرینه و وفادار حضرت امام خمینی(ره) و همراه و وفادار همیشگی مقام معظم رهبری(!)، پدر بزرگوارم و با توجه به عدم پذیرش خواست اینجانب مبنی بر علنی برگزار شدن دادگاه بار دیگر درخواست اجازه پخش کامل و بدون حاشیه کلیه جلسات محاکمه اینجانب از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران را دادهام و امیدوارم که این تقاضا مورد پذیرش واقع شود. رجاء واثق دارم که این اقدام از سوءاستفاده افراد افراطی و مغرض در ضربه زدن به یکی از ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران(!) پیشگیری خواهد کرد.”
تحت تاثیر قرار گرفتم!
😐
سلام حاجی؛
سلام و درود خدا بر شهید بابایی.
کتاب فوقالعادهای ارتش نوشته با عنوان “پرواز تا بینهایت”.
بعد از مختارنامه وقتی فهمیدم قراره سریال شهید بابایی پخش بشه چه ذوقی کردم!
فکر کردم یه چیز توپی ساختند، ولی به نظرم خیلی بهتر میشد کار کرد…
به هر حال کتاب “پرواز تا بینهایت” رو دوستان فراموش نکنند.
فوقالعاده است و البته سخنان همرزمان ایشان بعد اون سریال، تو برنامه “این شبها” هم شنیدنی بود.
سلام خدا بر شهدای راه عاشقی…
واقعا «حقش بود»!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1669
این تیتر، پیشنهاد «داداش حسین» بود!
تیتر قبلی این بود؛ «رشوهخوار در زندان».
عجب تیتر و عکس ردیفی!!
http://alef.ir/vdchz6niv23n6zd.tft2.html?288110
آخییییی… دلم آتیش گرفت!
اشک تمساح!
«سوء استفاده از احساسات مردم» تنها دلیل انتشار این فیلم، توسط خانواده رفسنجانی است!
اگر قرار باشد دلمان بسوزد، برای مردمی میسوزد که دزدیهای بعضیها، کمرشان را شکسته!
اگر قرار باشد دلمان بسوزد، برای مادر شهید غلامکبیری میسوزد!
.
.
.
دوستان محترم! قطعه ۲۶ انشاءالله تا ساعاتی دیگر با متنی تند و تیز علیه عالیحناب به روز میشود.
این زنجیرهایها همهشون گفتن مهدی هاشمی به زندان رفت با دعای پدر و بدرقه مادر!
انگار میخواسته بره جبهه! 🙂
قدیما یکی میخواست بره جبهه، اینطور میکردن براش…
البته به عبارتی راست گفتن واقعا!
اتفاقا ما هم براشون کلی دعا کردیم که راهی زندان بشن! 🙂
محمد ایمانی: چرا برجام به فرجام نمیرسد؟
http://kayhan.ir/fa/print/52184
عراقچی: به خودمان تبریک میگویم و باید برای این توافق جشن گرفت!
این مثلا دیپلمات جمهوری اسلامیه!
فقط روحانی، ظریف، صالحی، عراقچی، روانچی، نخودچی و ۴ نفر دیگه، هِی به خودشون تبریک میگن و هِی میگن جشن بگیریم!
ای بابا!
یکی پیدا نمیشه یک جشن مفصل به انضمام ۴ تا بزن برقص خوب و همچین مبسوط برگزار کنه؟!
عقدهای شدن این جماعت حداکثری (!) حامی توافق!
اسلامى ایرانى؛
قولنج شکنت حرف نداره!
مایکل لدین:
کاخ سفید از طریق شامر برای موسوی پیام فرستاد!
سبزها در پاسخ خواستار فشار به ایران شدند!!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940519000034
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940518000591
فقط برای مقایسه با پست قبلی
هیچ توضیح و حرفی نمیمونه!
http://dana.ir/News/388364.html
آیین تشییع و تدفین دو شهید غواص، با عنوان «سوره اخلاص» ساعت ۹:۳۰ صبح سهشنبه ۲۰ مرداد ماه، مصادف با روز شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام از مسجد امام صادق واقع در میدان فلسطین به سمت حوزه هنری، واقع در خیابان حافظ برگزار میشود و رو به روی مسجد امام خامنهای حوزه هنری، مراسم خاکسپاری این شهدا برگزار میشود.
آجرکالله یا بقیةالله…
شهادت آقا امام صادق علیهالسلام بر اهالی قطعه ۲۶ تسلیت باد!
http://meysammotiee.ir/files/other/doa/Mashhad-930530%5B01%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/shahadat/Sobh-ShahadatImamSadegh1392%5B02%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/shahadat/ShahadatImamSadegh1392%5B02%5D.mp3
«آنجایی که نوشتههای شما حاکی از اخلاص است، آن نقطه انسان را تکان میدهد. هر چیزی شما ارایه کنید که نشانگر اخلاص باشد، خیلی اهمیت دارد… تا آنجا که میتوانید در این زمینه کار کنید و از هو و جنجالها نترسید. از اینکه به شما بگویند مرتجعید، اصلا نترسید. از اینکه بگویند متحجرید و نمیفهمید، اصلا ملاحظه نکنید. خودشان متحجرند. آنهایی که به شما میگویند متحجر، خودشان ملتفت نیستند که حرف چه کسی را میگویند و از دهان چه کسی حرف میزنند. این حرف از زبان متولیان فرهنگ مسلط جهان است؛ یعنی فرهنگ غرب. آنها خودشان متحجرند. غربیها متحجرند. برایشان هر چیز که مخالف حرف خودشان باشد، غیر قابل تحمل است. ما همه آنچه را که از پدیدههای فرهنگی وجود دارد با سعه صدر تحمل میکنیم. بیش از اندازه لازم تحمل میکنیم. آنها هستند که تحمل نمیکنند و حاضر نیستند فرهنگی غیر فرهنگ خودشان را تحمل کنند. بنابراین از این تهمتها و اهانتها نترسید. شما روشنفکرید؛ شما روشن بینید؛ شما دل سوزید؛ شما آن _به اصطلاح_ بنای نو هستید. نهال نویی که امید به آن هست، شمایید. انشاءالله دنبال کار فرهنگی صحیح و انقلابی و درست بروید و آن را در محیط کار خودتان تامین کنید.»
رهبر انقلاب
حقش بود؟
نه کمش بود!
فقط خدا را شکر که نیشش یک کمی بسته شد، و آن زبون دراز و زشتش دیگه آویزون نیست.
هر وقت میدیدم حالم به هم میخورد.
امروز حین مطالعه مطالب تفسیری حضرت آیتالله جوادی آملی به این روایت از امام باقر علیهالسلام رسیدم.
حضرت به جابربنیزید جعفی فرمودند:
«بدان که دوست ما شمرده نشوی تا چنان محکم شوی که اگر همه همشهریانت گرد آیند و گویند تو مرد بدی هستی، مایه اندوه تو نشود، و اگر همه گویند تو مرد خوبی هستی، شادت نکند…».
سلام!
کی توقیف شد این ۹ دی؟
قبل سخنرانی متحیرالدوله جنتی یا بعدش؟
http://snn.ir/detail/video/431118/202
«چشم به راه»
مستند «کربلای۹۴»؛
امشب، ساعت ۲۰:۳۰ از کانال ۱
فردا «سهشنبه» ساعت ۱۳:۳۰ از کانال ۳
امیدوارم باز لغو نشه!
نفَست گرم قوهی قضائیه که نفَسِ خودش و باباش و ایل و تبارش رو بالا آوردی!
هر چند این حکم با اینکه حقش بود ولی خب کمش بود!!
انشاءالله تا این ۱۰ سال تموم بشه، … هم تموم میشه!!!
آمین…
عراقچی:
«برجام در مجلس باید به صورت بندبند بررسی و به صورت کلی رأیگیری شود!»
رسما مجلس رو دست انداخته!
با این نظر موافقم، چرا که متن در حد قلم جناب قدیانی نبود…
http://www.ghadiany.ir/1394/24199/comment-page-1#comment-177215
«خون بابایی» و «قلم صارمی» یعنی هم باب «شهادت» باز است، هم راه «کتابت»
خیلی قشنگ بود، خیلی!
«میدان ۷۲»: از شهید گفتن سعادت است که نصیب هر قلمی نمیشود و آن قلمی که توفیق نوشتن دارد شانههایش زیر بار مسئولیتی بزرگ میرود. قلمی که از شهدا مینویسد باید مراقب باشد که مبادا نوشتههایش از مرام شهدا فاصله بگیرد و یا پیام آن عزیزان سفر کرده را در لابهلای هوای نفسانی و بازیهای سیاسی جور دیگری تفسیر کند! «هدف وسیله را توجیه نمیکند!» را همه قلم به دستان ارزشی باید یرای خود اصل قرار دهند که مبادا برای انتقاد از دشمنان اجنبی و سرسپردگان داخلیشان از توهین و افترا و تمسخر مدد بجویند. اینها قانون نانوشتهای است که برای هیچکس استثناء و یا سهمیهای ندارد حتی برای فرزندان شهدا… و صد البته که فرزندان شهدا مسئولیت سنگینتری بر دوش دارند چرا که وارثان خود آنها هستند. خلاصه اینکه در باب شهدا نوشتن آنقدر قداست و احترام دارد که باید همانند «قطعه ۲۶» با خون نوشت؛ «اینجا قطعه ای از بهشت است، نه با قلم که با خون باید نوشت».
و اما بعد
این شعار زیبا و پر معنا را باید هر بار که به «قطعه ۲۶» وارد میشوی ذیل هر مطلبی کامنت کرد. نه اینکه خدای نکرده نویسنده محترم به خطا قلم میزند و راه شهدا را گم کرده، بلکه از این باب که گاهی ممکن است در هیاهوی پوچ اربابان ثروت و قدرت، یک شهید را از قلم بیاندازد. هم قدیانی میداند و هم همه ما بچه حزباللهیها که پیامدار اصلی شهدا کسی نیست جز حضرت سیدعلی، و حتما میدانیم که امام شهدا فرمود: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شنا آسیبی نرسد». پس کلام ولایت باید روی دیده منت باشد: «در این سالهایی که دولت نهم و دولت دهم بر سر کار بودند تا امروز، گفتمان انقلاب و ارزشهای انقلاب و چیزهایی که امام به آن توصیه میکردند و ما آنها را از انقلاب آموختیم، خوشبختانه کاملا برجسته شده. مسئلهی سادهزیستی مسئولان، استکبارستیزی، افتخار به انقلابیگری و…».
از عجایب روزگار است؛ جناب عالیجناب سرخپوش که همیشه مورد لطف تیغ تیز قلم حسین قدیانی بودهاند و در باب جریان مخوف عرضه داشتند: «جریان انحرافی یادگاری من شد!» و در جایی دیگر دولت نهم و دهم را به «مرض هاری» تشبیه کردند، این روزها در قطعه ۲۶ سرشان با احمدینژاد زیر یک لحاف فرض شدهاند! عجیب است؛ روزنامهنگاری همچون حسین قدیانی متوجه «نیات … جناب عالیجناب» در نامه بدون سلام و السلام نشده و این روزها تهمتها و افتراهای جراید معلومالحالی همچون شرق و اعتدال علیه احمدینژاد را سند انحراف میداند! آیا اگر این جراید مواجببگیر از احمدینژاد تعریف و تمجید میکردند اکنون دیگر منحرف نبودند، شما آقای قدیانی! دیگر نگران نبودید؟ اگر اینطور است چرا از ذوقزدگی و سرور رسانههای اصلاحطلب در انتشار جدیدترین افاضات «ع ل» که به قول شما میتواند یک سوی محور وحدت اصوگرایان برای شکستن کمر عالیجناب باشد در باب نکوهش منتقدان دولت دلگیرید؟ بالاخره تلکیف را مشخص کنید آقای قدیانی که چه کسی در زمین عالیجناب بازی میکند؛ «آن کسی که مورد توهین و تخریب و تمسخر رسانههای سبز و بنفش و است یا آن کسی که تیتر سخنانش مورد تایید و تشویق این رسانههاست؟!
«به نظرم یکی از علل این دشمنیها، همین پیشرفتهای شماست؛ یعنی میخواهند این پیشرفتها کند شود… عامل دوم این دشمنیها، زنده شدن شعارهای انقلاب است. وقتی شعارهای انقلاب کمرنگ شود، پنهان شود، آنها طبعا بیشتر خوششان میآید و چهرهی همراهتری میگیرند و…».
اطاعت از ولایت و حفظ شان و منزلت ایشان دغدغه همه بچه حزباللهیهاست اما نباید در این امر دچار غرور شویم. اگر به واسطه تیپ بچه مثبتی و یا قلمی که با یاد شهدا میزنیم، خود را صراط مستقیم فرض کنیم و هر کسی که با ما اختلاف نظر داشت را تکفیر کنیم، آیا به مرام شهدا عمل کردهایم؟ آیا صحیح است در قطعه ۲۶ که مزین با نام شهداست احیا کننده ارزشهای انقلاب را به فرض چند مورد اختلاف نظر با رهبری، ضد ولایت معرفی کنیم و بر او بتازیم؟ چطور میشود حسین قدیانی شایعهسازیها و تهمتهای رسانههای مواجببگیر عالیجناب و اعوانش را دستمایه تحقیر و تخریب احمدینژاد قرار دهد و بعد خود را حزباللهی قلمداد میکند؟ نکند قلم زدن در قطعه ۲۶ اینقدر آدم را ملکوتی میکند که به کرامت چشم برزخی میرسد و میتواند سیرت و نفس پنهان را ببیند! و چون در گفتگوی ۲ ساعته بین زمین و آسمان نتوانسته احمدینژاد منحرف را اصلاح کند حالا دیگر محمود از چشمش افتاده و حلال است که هر چه به زبان میآید نثارش کند؟……
.
.
.
خامسا احمدینژاد شهید تهمت است و جرمش پایبندی به شعارها و آرمانهای انقلاب، امام شهدا و شهداست. اگر قرار باشد قطعه ۲۶ پاسدار آرمان شهدا باشد باید از مصائب احیا کننده ارزشهای انقلاب با خون بنویسد. کاش حسین قدیانیها کمی خاکیتر بودند و چشمشان به صحنه سیاسی کشور، کمی ولاییتر بود، که اگر چنین میبود اینگونه دستآویز تزویر نمیشدند.
«تحریم یا پورشه»
سخنرانی حجت الاسلام محسن قنبریان
http://dl.aviny.com/voice/sokhanrani/ghanbarian/tahrim-or-porche.mp3
رهبر عزیز انقلاب:
«ما در خیلی از مسائل دیگر هم در عین تحریم، توانستیم به نقطههای بسیار برجسته و دور، دست پیدا کنیم. یک مثال… ما در صنایع پهباد و موشک به کوری چشم دشمن پیشرفت کردیم
قبلش بگم بنده مسئول روابط عمومی قطعه نیستم!
فقط چون از واژه «تزویر» استفاده شد، گفتم یه سلامی عرض بکنم!
جناب اسماعیلپور یا میدان ٧٢! (چون احتمال دادم متن از جایی به اسم ٧٢ برداشته شده باشه) علیایحال، دقیقا بفرمایید کدام ارزشهای انقلاب احیا شد؟ صد البته مطمئنم رشوه و اختلاس رو جزء ارزشهای انقلاب نمیدونید. مطلب بعدی اینکه یازده روز خونهنشینی در مقابل حکم صریح رهبری را تقلیل دادید به اندک اختلاف نظر! عجبا! اگر قبول دارید که ولی فقیه در همه ادوار تاریخ با عنایت امام زمان انتخاب میشه، پس حتما هم قبول دارید مقابله با نایب امام زمان، یعنی مقابله با حکم امام زمان. چه طرف بداند، چه نداند. و اما شهید تهمت مد نظر شما، بیشتر شبیه «کشته رفاقت» بود! دریغ از یکبار اعلام برائت. اگه شما شنیدی حتما به ما هم خبر بده. ضمن اینکه جناب قدیانی به زعم بنده خیلی زیادی هم از فلانی دفاع کرده. با من یکی ده بار سر همین موضوع کلاه به کلاه شد. و در پایان! حسین آقای قدیانی از صفر تا صد یعنی همالان! نون قلمش رو خورده، نه اسم فرزند شهیدی رو. پس خواهشا هر کس به ایشون نقد داره، فوری نگه تو که بچه شهیدی چرا؟؟!! و در پایانتر! نقد آزاده، جواب نقد آزادتر.
الان رفتم تو سایت این بنده خدا…
از اون احمدینژادیهای شش سیلندره!
کامتنم رو تایید نکن که دوباره از فردا بریزن سرت…
خدایا توبه!
از خیر جواب دادن بهش گذشتم!
بذار تو آرامش باشیم!
عزیزان؛ سید احمد و اسلامی ایرانی!
باز داداش حسینِ استقلالی ما رو تنها گیر آوردینها؟
گفته باشم، کم استقلالی نداریم تو قطعه…
فقط چون ما رسم داریم حرفمون رو تو زمین بزنیم، زیاد اهل کُری نیستیم!
مبصر محترم!
میگم این «تا ساعاتی دیگر» احیانا تا «روزهای دیگر» نبود که؟
🙂
چشم انتظار عزیزم!
شما زورتون به پرسپولیس ده نفره و نه نفره هم نرسیده، کری دیگه واسه کی میخونین؟
پر افتخارترین مربیتون هم بعد از دو بازی استعفا داد!
میدونی چرا؟
بگم؟
بگم؟
.
.
.
نه نمیگم!
فارغ از بحث دو بزرگوار در مورد احمدینژاد؛
خدایی کاش به اندازهای که اختلاس کنندههای دولت قبل دادگاهی شدند، اختلاس کنندههای دولت قبلتر و قبلترتر و دولت کنونی هم محاسبه اعمال میشدند!
کتاب «شذرات المعارف» نوشته عارف علامه، فقیه فطن، مجاهد مجدد، شمس گمنام امام راحل امت، حجت الحق آیتالله العظمى میرزا محمد على شاه آبادى طابثراه می باشد.
لزوم تولید ملی و زیر سلطهی فنون اجانب نبودن را در این بخش کتاب میبینیم:
«بعضی از غفله و جهله را مشاهده مینماییم که تشکر میکنند از اینکه صنایع دشمن، آنها را اداره نموده و میگویند؛ خداوند عالم آنها را خر و حمال ما قرار داده ولی اگر بهنظر منصفانه متوجه شوند می فهمند حمال کسی است که پنبه (غنی شده) را یک من شش قران بهدشمن میدهد و یک من ششصدتومان بلکه متجاوز از او میخرد. حال مشاهده کن و ببین خر کیست و آیا این نعمت است که آن را تشکر کنی یا آنکه از جهت عدم اعمال قوه عاقله و عامله، خود را مورد انتقام خداوند کردهایم و باید استغفار نموده و عرض کنیم «قَالا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا وَإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِین» (۲۳ اعراف) و تغییر دهیم بیحسی را به حس، و بیغیرتی را به غیرت و آیه شریفه «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِی نَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِم» (۷۳ توبه) و آیه شریفه «وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم» (۸۹ نساء) را بهموقع اجرا گذارده و کفار را در امتعه آنها کشته و به ترک مخالطه و مراوده بر آنها خشم نماییم و حس حاجت را منظم عالم خود گردانیده و در این مقام برآییم که امتعه مسلمین را مغتنم و حوائج را به خود آنها و در خود آنها اداره نماییم».
رهبر انقلاب:
پولدار و سرمایهدار و طبقه اشراف نباید به آن حدی برسند و سرمایه آنچنان قدرتی در جامعه پیدا کنند که یک عده پولدار و ثروتمند و گردنکلفت در مسایل سیاسی جامعه دخالت کنند، وکیل بیارند، وکیل ببرند، قدرتمندان را بیارند، رییس جمهور بیارند، سیاستمدارها را عوض کنند، سیاستها را دیکته کنند، قانون را بر قوه مقننه تحمیل کنند! اینها در جامعه اسلامی به هیچوجه مقبول نیست و هر چیزی که به اینجا منتهی بشود یک خطر و واجبالاجتناب است!
http://dl.aviny.com/voice/sokhanrani/ghanbarian/ghanbarian-ashraf.mp3
پیکر روحانی شهید غواص و سه شهید مدافع حرم، در قم و بدون هیچ بنر و پلاکاردی تشییع شد + تصاویر
http://fa.abna24.com/service/iran/archive/2015/08/07/691194/story.html
اینجور که اینا تخته گاز میرن، پس فردا ابلاغیه خوندن زیارت عاشورا بدون لعن و سلام رو هم میدن!
سلام
درود برای وب سایت خوبتون
واقعا عالیه
خدا قوت
شهید بابایی یک الگو ی بزرگ برای جوانان است