حق: درست در روزهایی که #فتنه و #انحراف مشغول تخریب آیتالله مصباح و مؤسسهی امام خمینی هستند، متن محمدعلی ابطحی دربارهی ایشان- در خلال نقد یک فیلم- نجیبانه بود. اینکه جناب ابطحی در متن خود دچار حب و بغض نشده، قابل تحسین است. به خصوص اگر حواسمان به افتراق مشی و تفاوت مشرب خودمان با جریانی که ابطحی تعلق به آن دارد، باشد.
گمانم حرف حساب آقای ابطحی در متن مذکور همان است که سال نود و دو نوشتم: «تلاش برای تبدیل مطهری زمان به بهشتی زمان، خارج از تدبیر است و ظلم ناخواستهی بعضی از دوستان به ایشان». آن روزها گروهک پایداری حقیر را متهم به اهانت به علامه کرد و این در حالی است که یکی از نخستین مندرجاتم در کیهان- حدود بیست سال پیش- دفاع از فقیه فقید بود با تیتر «مصباح هدایت».
الان هم ذیل مقدمهی فوقآمد، همین قصد را دارم.
جریان فتنه مدعی است: «خرج بودجه از بیتالمال برای مؤسسهی تحت ریاست آیتالله، مخل اقتصاد حرفهای است».
جریان انحرافی اما حرفش را واضحتر میزند: «دلیل سکوت این روزهای علامه در قبال کمکاریها و کجکاریهای دولت این است که ایشان- نعوذبالله- نمکگیر بودجهی مجریه هستند».
پاسخ حق به شبههی جریان فتنه:
به همان دلیل که دول غربی، هم به دانشگاههای مدرن خود بودجه اختصاص میدهند، هم به مراکز دینی سنتیشان؛ ایضا به همان دلیل که دولت خودمان، نهتنها برای فلان دانشکدهی بهمان دانشگاه تهران بودجه تعیین میکند، بلکه هر ماه حقوق امثال صادق زیباکلام را هم از بیتالمال میپردازد، قوهی اجرا موظف به تأمین مالی مؤسساتی مثل مؤسسهی امام خمینی نیز هست و احدی نمیتواند منکر خدمات نظریعقیدتی فراوان این مؤسسه باشد. بله! مؤسسات بیمحصول، حسابشان جداست اما اقلا در حوزهی فلسفه- چه اسلامی و چه محض- هم علامه مصباح اعتبار جهانی دارد، هم مؤسسهی ایشان. کم هم شبههزدایی نکردهاند، برخلاف بودجهبگیران شبههزا.
پاسخ حق به شبههی جریان انحرافی:
اولا محافظهکاری و دنیاسنجی با یک من سریش به آیتالله مصباح نمیچسبد. علامه در روزهایی که هاشمی و الیآخر رئیسجمهور بودند، نقدشان میکرد و بعضا چقدر هم تند و تیز. ثانیا علامه مصباح مگر کاتب کیهان یا راقم وطن امروز است که هر جا نقد سه قوه لازم باشد، ورود کنند؟ شأن و شغل آیتالله، مثل علامهی ذوالفنون حضرت آیتالله حسنزاده است؛ ورود عنداللزوم در سیاست. مثل شهید مطهری. بیان کلیات و نه ورود در جزئیات. افتخاری بدهند و چراغی بیفروزند. لذا «علامهی بزرگ» را با «من کوچک» عوضی نگیرید.
به نام خدا
یه قطعهی کوچکی بود از بهشت…
یه قلم و دستی که باش مینوشت!
یه شاهراهِ طویلی از کامنتها
مثل راهِ شیری و بیانتها…
ستارههای کهکشانِ این راه
جمله گردِ طوافِ «حضرت ماه»!
«سیداحمد»، خدا بیامرزتش…
«پیامِ بیزرگانی» بود عادتش!
اندِ مرام… اندِ هواداری بود…
تیکه کلامش؛ «فدایی داری!» بود
فدائیانِ قطعهی بیست و شیش…
کم نبودند البته هم کم و بیش…
اونی که اما کم نداشت حواشی
دیوونه بود؛ «دیوونهی داداشی»!
از اون پایهکارهای آسوپاس بود!
پیلهای که رسما اونجا پلاس بود!
همیشه پایِ ثابت و برقرار…
یا منتظر بودش یا «چشمانتظار»!
اونوقتا خب، اینستا اینا نبود…
هیچ ویروسی مثلِ کرونا نبود!
رئیسِ هیچقوه، «رئیسی» نبود
ویروس اگه بود، «انگلیسی» نبود!
یه نت بود و یه «حسین قدیانی»!
فکر کن مثل نگینِ «سلیمانی»…
«شمعِ سوزانِ ماهِ تابان…» یعنی
خلاصه یهکلام؛ «یعنی که یعنی»!
اما حالا… اگه رفتی اینستا…
خواستی یهپست بذاری فوری واستا!
عکسِ شهید نذاری! فوتی فقط!
از زندههام… «سلبریتی» فقط!
از همه آدما… از همه اقشار...
بین هنرمندا… ترجیحا «افشار»!
اینجا، اونجا، هرجا، با هر لباسی
بارباپاپا… زبلخان… یا «رئیسی»!
واسه اینکه پستت یهو نپره
«مثبت_۱۸» بذار… یادت نره!
اگه نخواستی، نداشتی از اونا
آمار بده از واکسنِ کرونا…
یهچی بگو شیرین مثل قند باشه
دشمنشاد و «اینستاپسند» باشه!
فقط یهکاری کن صفحهت قشنگ شه
پر از عکس شاخ و داف و پلنگ شه!
بعدش توی فالوورات ولوش کن...
هرکی نکرد لایک اونو آنفالوش کن!
کامنتاشم راستی نخونده پاک کن
حرف حسابی زد، زرتی بلاک کن!
خب دیگه…
ما استارترو زدیم! 🙂
سلام بر حسین*
شعری از دیوونهی داداشی