
سلام حضرت آقا. عازم مشهدم و مثل همیشه توقفی کوتاه در زادگاه معلم شهید که با تیغ، ریش میزد و هرگز با ریش، تیغ نزد. همان روشنفکر متعهدی که در اسلام بهشتی و خامنهای، نه تنها قابل تحمل بلکه لایق تشکر بود اما در اسلام قاعدین مکرر تکفیر شد و مرتب علیه عاقبتش درشتگویی میشد. حضرت آقا! از همین قوم که ضمن سوءبهره از علامهی جبههی عقیده، مکرر مصباح عزیز را خرج سیاست سست خود کردهاند- یکی هم آقای روانبخش است که سال نود و دو، حسین قدیانی را به جرم لابد نابخشودنی رأی به جناب آقای قالیباف، اولا متهم به اهانت به مصباح کرد و ثانیا رسما مدعی شد که امروز فلانی، فردای بهمانی است. حضرت آقا! آن روزها من دو یادداشت دربارهی مصباح نوشته بودم که احتمال میدهم هر دو را خوانده باشید. «مصباح و چند آه دیگر!» و «اما بهشتی زمان کیست؟» عناوین آن دو متن بودند که در نهایت ادب و احترام و در سایهی اشارات فراوان به خدمات بعضا بینظیر علامه، به ارائهی چند پرسش از مصباح پرداخته بود. سال گذشته نیز در حالی که گروه بدخیم پایداری مثل همیشه به تفرق و تشتت مشغول بود، من از زاویهی حریت، به دفاع از مصباح و مؤسسهی مصباح در مواجهه با جریان فتنه و انحراف پرداختم که آن نوشته نیز در کانال تلگرامم موجود است. بماند که دو دههی پیش یعنی در نخسین روزهای روزنامهنگاری، با انتشار متن «مصباح هدایت» در کیهان حاجحسینآقای شریعتمداری، این توفیق را داشتم که به وسع قلیل خود قدردان فضلای حوزه باشم. با همهی اینها، روزهای اخیر اما یکی دیگر از کاسبان مصباح- که دوست ندارم با بردن نامش، وزانت این نامه را کم کنم- تکفیریسم را به اوج رساند و پای مطلبی از راقم این سطور- که به دفاع مستدل از شما آقای عزیزتر از جان اختصاص داشت- این کامنت را گذاشت: «این خط و این نشان! تو روزی با همین شدت و حدت، خود خامنهای را خواهی زد!» حضرت آقا! به من حق بدهید که ناظر بر قضاوتهای فرهنگی و نیز ذکاوتهای سیاسی، از یک دوگانه حرف بزنم: اسلام بهشتی و اسلام قاعدین. امثال روانبخش محصول اسلام سراسر دافعهی قاعدین هستند که تا از آدمها دشمن برای شما نتراشند، آرام نمیگیرند. حالا میفهمم چرا امسال در سالروز ارتحال امام، تمام خطبهتان را در مدح جمهوریت جلو بردید. تا بر همه مشخص کنید تعاریفتان از این و آن، آنچه زیاد دارد ماده و تبصره است. شگفتا! کوچکترین عناصر گروهک پایداری در ورای آزادی انتقاد از بهشتی و مطهری اخیرا به صرافت نقد خمینی و خامنهای هم افتادهاند لیکن احدی حق ندارد تلنگری به اسلام قاعدین بزند. دفاع تاریخی شما از جمهوریت، فقط تذکری به جزئیات رفتار شورای محترم نگهبان نبود، بلکه به زعم من، کلیات اسلام ساکتین نهضت امام خمینی را به چالش کشید. همان اسلام که به رغم میل شما امام جمهور، احمدینژاد را مثل یک جام زهر در سوم تیر به جمهوری اسلامی تحمیل کرد و نظرکردهی امام زمان خواند. حضرت آقا! ریزهمگسکی هستم که بود و نبودم، فرقی به حال سیمرغ سماواتی که شما باشید و شجرهی طیبهی ولایت ولی مطلق حقی که شما باشید، ندارد اما برای خودم لازم میدانم که به کوری چشم کاسبان مصباح، خط و نشان بکشم که اگر مدعیان دروغین علامه، حق را قطعهقطعه هم بکنند، باز از فرزند شهید اکبر قدیانی چیزی جز عشق به سیدعلی مشاهده نخواهد شد. حضرت آقا! با این وجود، دلیل انتشار نامه این است که سال هشتاد و هشت بارها از خود میپرسیدم: «چرا باید بیست و پنج درصد بازداشتیهای فتنه، از خانوادهی شهدای دههی شصت باشد؟» الغرض! کامنت آن روحانینما بر اصحاب معرفت روشن میکند که ماجرای این ریزش تلخ، از کجا آب میخورد. حضرت آقا! صریح مینویسم که به اسلام قاعدین نقد فراوان دارم. من بر خلاف خانم آسیه باکری که سالهای متمادی، طعنهها و متلکها را در دلش جمع کرد و بعد ناگهان با پیوستن به سبزها و بنفشهای ضد شما بغضش را خالی کرد؛ به اقتضا حق نقبزنان به فردای خلقالله را کف دستشان میگذارم و آرزو به گورشان میکنم که از صاحب این قلم خصم شما تراشیده شود. حضرت آقا! از ساکتین نیمهی خرداد چهل و دو متنفرم، چون در دوگانهی خون باکری و پول محصولی، چسبیدند به پول محصولی و ناجوانمردانه، نام مطهر «جبهه» را هزینهی گروهک پایداری کردند. این بدترین اختلاس در تاریخ جمهوری اسلامی است. حضرت آقا! قاعدین زباندراز ضد بهشتی، همان کسانی هستند که با وجود سایهی مستدام شما، با ما سخن از «رهبر آینده» میرانند و داماد علمالهدی را به رخمان میکشند. چه مضحک است قیاس ماه با مهتابی. لسان ناطق شما علیه بنیصدر اول کجا و زبان ناقص رئیسی علیه بنیصدر دوم کجا! معلوم نبود اگر آیتالله جنتی، زاکانی را نمیفرستاد، عاقبت این انتخابات چه میشد. ولی حضرت آقا! اسلام قاعدین همان اسلام نمکنشناسهایی است که این روزها حتی به آقای زاکانی هم رحم نمیکند. فساد قالیباف تمام شد و نوبت فساد زاکانی رسید. وای بر این اسلام تکفیری که هزاری هم حضرتعالی به جماعت بگویید که «شما مگر دادگاهید؟» باز مرغ منیتشان یک پا دارد. حضرت آقا! فرصت خوبی است برای روشن شدن بسیاری از حقایق تا علتالعلل بریدن شمار کثیری از بستگان شهدای دههی شصت از نظام، بیش از پیش روشن شود. مرا بابت صراحت در این نامه عفو کنید، چون نمیخواهم به فرجام آن فرزندان شهدایی دچار شوم که روزگار هشتاد و اشک، شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» سردادند. خبرگزاری فارس وابسته به سپاه وابسته به شما، در عصر ریاست رئیسی بر قوهی قضا، در خبری جعلی، ضمن آوردن نام من در کنار نام صبا آذرپیک و پگاه آهنگرانی، دو دروغ بزرگ گفت. اولا مدعی شد نگارندهی این دردنوشت «محکوم امنیتی» است و ثانیا ادعا کرد مرا نیز رئیسی بخشیده. لازم است زیارت حرم سلطان جان و جهان را به فال نیک بگیرم و پرده از برخی شبهات کنار بزنم. اقلا شما میدانید که اگر بسته به نظر خود رئیسی بود، من الان سال دوم زندانم بود. عجبا از غرض و مرض آن خبرگزاری که عنایت حق شما را ترجمه کرد به لطف رئیسی. قطع به یقین، تذکر شما نبود، جای من محبس بود. آنهم سر یک مطلب غیورانهی عاشورایی بر ضد دنائت خانم مولاوردی. جا دارد مخاطب محترم نامه بداند که کوهی از شکایت توسط دولت روحانی علیه این قلم تنظیم شده بود که قضات تحت امر رئیس وقت قوه، این شکایتها را انبار میکردند تا کی نقدی متوجه رئیسی کنم و متعاقب آن یکی از آن پروندهها باز شود. در خود دولت هم عناصری به من گفتند که ما خودمان این شکایتها یادمان نیست! چطور الان رسیدگی شده؟ و اما حضرت آقا! آیا من «محکوم امنیتی» بودم؟ نه! من اصلا و ابدا از اینکه نامم در کنار نام پگاه آهنگرانی و صبا آذرپیک آورده شد، ناراحت نیستم. خواهرانم هستند با مقادیری کم یا زیاد، اختلاف عقیده و تفاوت سلیقه. آنچه بر من گران آمد، دیدن نامم در خبرگزاری غیر حرفهای فارس بود. کاش تقوا نداشتم و کاشتر خبرگزاری بودم و اسامی بعضی از این محکومین امنیتی اخیر- که از قضا لباس سپاه را هم دزدیدهاند- در این متن میبردم. فارس البته هرگز جرئت ندارد که در راستای امر شریف خبررسانی، صداقت را صدر سیاست بنشاند، چون نانش قطع میشود. حضرت آقا! من نانخور هیچ کدام از ادارههای جمهوری اسلامی نیستم؛ انشاءالله فرزند ارادههای انقلاب اسلامی هستم و سر همین اندک ترسی از بیان بعضی وقایع ندارم. در روزهای گذشته مجبور شدم حق روحانی برخاسته از اسلام قاعدین را آنجور که لایقش بود، کف دستش بگذارم. آن آخوند کاسب مصباح، اگر برای خود این حق را قائل است که نگران ده سال بعد من باشد، من هم این حق را برای خود فریضه میدانم که از او بخواهم عوض این نگرانی بیخود، نگران ساعت ده شب کس و کار خودش باشد. اگر در اسلام ساکتین روحالله، آن نگرانی از سر خیرخواهی است، پس چرا نگرانی مرا حمل بر اهانت میکنند؟ متنفرم از امثال این روحانینمای عاری از کرامت که کامنت منحوسش، در روزهای گذشته بارها مسبب اشک مادرم شد. کیستند اینها که خود را با خدا عوضی گرفتهاند؟ به راستی! این آخوندهای باکریستیز کیستند که با وجود شما، برای ایتام شهدا خط و نشان میکشند که تو حتما چپ میکنی؟ این «حتما» را از کجا درآوردهاند که اینقدر راحت شلاق به عاقبت آدمها میزنند؟ چه میخواهند حضرت آقا، این کاسبان علامه از جان ما؟ آیا رواست که دوست فرزند شهیدم- که رفاقت سی ساله با او دارم- به من بگوید: «بیا! این هم جواب همهی نوشتههایت از هشتاد و هشت تا الان و نیز پاسخ آن سنگ که نزدیک بود جانت را بگیرد! حالا باز از جمهوری اسلامی تعریف کن!» اذن دارم لعنت کنم صغیر و کبیر این خوارجمسلکها را؟ حضرت آقا! بیش از بیست سال است که در رسانههای مکتوب و مجازی قلم میزنم و الحمدلله از مسعود بهنود تا سیدعلی خامنهای خواننده دارم لیکن تا کنون ندیدهام حتی منافقین آلبانینشین، دعوایی را بهانه کنند و به پیکر پدر شهیدم متلک بیندازند. این جنایت اما از کوتولههای داعیهدار مصباح برآمد و وقیحانه استوری کردند که تن بابااکبر دارد در گور میلرزد. خون سرخ بابااکبر شهید، خط قرمز پررنگ من است. آن شهید مظلوم عصر امام. روزگاری که شما به عشق خمینی در تبعید بودید، فرقهی ضد خمینی، پالوده با همان انجمنی میخورد که آب خوردن در لیوان امام را حرام میدانست. قاعد اگر بخواهد مجاهد بسازد، محصولش میشود تکفیریسم. عمرا باور کنیم ساکتین نهضت امام، دستبوس صدیق شما هستند. حضرت آقا! ما ولایت شما را قبول داریم، چون ولایت خمینی را قبول داریم. بدون خمینی، همه هیچیم و این را شما از همه بهتر میدانید. من، نهضت و نظام بدون امام را نقشهی شوم معتقدین به اسلام منهای جمهور میدانم. ملاهای بیخمینی که قبل از انقلاب مکرر امام ما را میزدند، خوب بدانند خمینی زودتر از خامنهای در قلب ما نشست. من، نه آسیه باکریام؛ نه محسن هاشمی. نه میگذارم که ضد انقلاب شوم؛ نه به طمع پست، لالمونی میگیرم. من یک حزباللهی شبیه سعید قاسمی و حسن عباسی نیستم که بازی در زمین محروم رفسنجانی کنم. مرحوم هاشمی عشق میکرد که این نابخردان و دیگرانی از قبیل نقدی و یکتا و رسایی، قطعنامه را پای هاشمی مینوشتند. حضرت آقا! پذیرش قطعنامه، عاقلانهترین تصمیم شخص خمینی بود تا بابااکبرها کمتر شهید شوند و کمتر ایتام شهدا از آخوندهای خودخداپندار، زخم زبان بشنوند. هاشمی میخواست با سوءاستفاده از تحلیل علیل مصباحپرستهایی که حتی یک کتاب هم از علامه نخواندهاند اما برای ما بازی با نام فقیه فقید میکنند، هم «فرماندهی جنگ» باشد و هم «سردار صلح» لیکن امام و شما با زیرکی و تفسیر درست پایان جنگ، این فرصت را از مرحوم هاشمی گرفتید. آیا جنگ ایران و عراق تا کی میخواست ادامه پیدا کند که حس جنگجویی این افراطیهای خشونتطلب عاری از چمران و خالی از باکری ارضا شود؟ حضرت آقا! هزاری هم شما بگویید که «هاشمی بارها تا مرز شهادت رفته» باز سخنوران کاسب مصباح، مرحوم هاشمی زمان دفاع مقدس را همانجور میزنند که محروم رفسنجانی عصر فتنه را. اینقدر ابله. شما بگویید: اسلام این تندروهای بیعقل، اسلام بهشتی است یا اسلام قاعدین؟ بهتر از من میدانید که جماعت حتی متلک به «مرد میدان» هم انداختند و «سردار دلها» را نیز «هاشمیچی» خواندند. اینقدر احمق. اینها همان قبیلهی بیاخلاقی هستند که ده سال تمام علیه باقر قاسم، هر تهمتی زدند ولی خودشان تاب این را نداشتند که حقیر، از عدم علاقهی آن قهرمان وطن به شیوهی مدیریت تمرکزگرای جلیلی پرده بردارم. سعید جلیلی خود به خوبی میداند که چه دارم میگویم. یک قبیله در حمایت نابخردانه از جلیلی ریختند سرم ولی من کم نیاوردم. حضرت آقا! ملبس مد نظر این نامه نوشته که قصد شکایت از مرا دارد. کاش شکایتش را عملی کند تا یک بار برای همیشه بگویم نسلهای مختلف خانوادهی شهدا چه کشیدند از قاعدین. همانها که در امتداد عدالتخواهی احمدینژادی، هرگز ثروت محصولی را ندیدند اما ملک بهشتی و مطهری چشمشان را گرفت. اینقدر لجن. مادران ما اگر ازدواج مجدد کردند، یک طعنه زدند و اگر نه، طعنهای دیگر. اینقدر متعفن. حضرت آقا! لعنت خدا بر آن روحانی مدعی مصباح که آرزوی ضد خامنهای شدن امثال مرا دارد. کشتند جماعت نفهم، ما را با چهار تا تعریفی که شما از مصباح کردهاید. انگار نه انگار که تذکر رصد همزمان واقعیت و آرمان و نیز نتیجه و تکلیف، تلنگر صریح و تذکر صحیح شما به مصباح و مصباحیسم بود. انگار نه انگار که شما آقای عزیزتر از جان، همین سالگرد امام، کل سخنتان را به مدح جمهوریت اختصاص دادید. ستایش مردم توسط سیدعلی، یعنی حکومت اسلامی به قرائت قاعدین، ابدا قابل جمع با جمهوری اسلامی به روایت خامنهای نیست. راستش حضرت آقا! تعجب میکردم سالهای گذشته از علامه که چطور با وجود آن همه سابقه در نقد ذات و اساس رأی مردم، گاه برای ما اصلح هفت ساله معین میکرد و البته خیلی زود از لنکرانی به جلیلی میرسید. خوب میدانم که شما نیز مثل آیات بصیر؛ حسنزاده و جوادی آملی، از همان اول نگاه مثبتی به استاندار رفسنجانی- محمود احمدینژاد- نداشتید لیکن این سیاستورزی غلط دار و دستهی مصباح بود که اصالت قالیباف را فروخت به خسارت محض نامحمود. حضرت آقا! اقلا من دو اسلام میبینم و اسلام خامنهای سوای اسلام قاعدین است. در اسلام قاعدین، فرزندان شهدا پس زده میشوند لیکن چشمدریدهای مثل تتلو چشمش را تا ناف رئیسی جلو میآورد. فیالمثل میان کم و کیف سخن شما دربارهی بدحجابها، موسیقی، سینما، تئاتر، رفاه، نسل جوان و الی آخر با ادبیات امامجمعههای تعطیلی مثل علمالهدی چه نسبتی برقرار است الا نسبت معکوس؟ این خروجی اسلام علمالهدی است که این همه جوانان مشهدی را سر مسائل باخود و بیخود به بلوار سجاد میکشاند. در این باب، قصور و تقصیر علامه و مؤسسهی امام خمینی هم سر جای خود محفوظ است. وقتی شومنهای گروه پایداری توهم میزنند که حتی بهشتی و مطهری هم عدول از عدل داشتهاند، این یعنی یک جای کار اسلام قاعدین بد لنگ میزند. اسلام قاعدین، آسیه باکری را به بغض میرساند ولی تتلو را در اوج مینشاند. اسلام قاعدین، خود را قیم همهی همسران شهدا میخواند که تو چرا با این ازدواج کردی و با آن نه. که با این حساب، تو چرا هنوز خود را «همسر شهید» میخوانی. اینقدر رذل. حضرت آقا! این حرفهای تلخ را صادقانه و البته شجاعانه با شما در میان میگذارم، چون گروهک پایداری، بلایی سر امت حزبالله آورده که احدی قادر به بیان حرف حق نباشد. این حرفها را من به شما میزنم، چون هیچ فرد دیگری جرئت بیانش را ندارد. من فحش و ناسزای جماعت را به جان میخرم و رک و راست، خطاب به شما میگویم که احمدینژاد از زیر عبای اسلام قاعدین سبز شد و بعد هم فتنهی سبز، فتنهی بنفش شد. آیا چون پیام شما در ورای فوت مصباح، دو یا بگو چهار خط بیشتر از پیام شما در ورای فوت فرزند مرد همیشه در انتخابات- محجوب- بود، من نیز باید از نقد علامه بترسم؟ هیهات! مصباح هر چه در حوزهی فرهنگ خوش درخشید؛ معالاسف در عرصهی سیاست، نه مدیر بود و نه مدبر و الا اختیار خودش را دست پایداری نمیداد. من ابایی ندارم از بیان حرف حق. ابا باید از خدا باشد، نه سیل استوری علیه پدر شهیدم. از مروجین اسلام قاعدین صدالبته بیش از این انتظاری نیست. جوجههایی که امروز از لرزش تن اکبر قدیانی در قبر سخن میگویند، از تخم همان قاعدینی هستند که تازه روز رحلت امام به انقلاب پیوستند. دروغ میگویم؟ من فرزند خمینیام؛ امام بتشکنی که قاعدین، لیاقت خوردن آب در جام ولایتش را نداشتند. پدر من، شهید گروهان بهشتی گردان مقداد بود. درود بر بهشتی. زنده باد مقداد. مرگ بر هتاکان شهید که تا عکس یک فرزند شهید را با پوششی غیر از چادر میبینند، یاد کلیشههای مسخرهی ذهن پوکشان میافتند. نه که همهی آقازدهها مصداق زینب و رقیهاند. حضرت آقا! شما فرزندان روحانیها را بیشتر و بهتر از حقیر میشناسید. لطفا به اهالی اسلام قاعدین حالی کنید که آسیه باکری کلیشه نیست. که هیچ فرزند شهیدی کلیشه نیست. گروه پایداری عوض مهدی باکری با صادق محصولی چرخیده، لذا به برداشت وارونه از «فرزند شهید» رسیده. ما اهل دوز و کلک و ریا نیستیم. خودمانیم. پدران ما نیز اهل فیلم و فیگور نبودند. مخلصسازی به مفلسسازی منجر میشود. به تخریب بهشتی و مطهری توسط شومنهای ملعون تلویزیون. این محصول اسلام قاعدین است که ماهی یک مجری زن در خارج کشف حجاب میکند. این محصول بیست و سی است که رسانهی ملی خاموش است و مستندهای BBC بیشتر هوادار دارد. این محصول سخنان علمالهدی است که با وجود رضاجان و حرم دلربایش، جوان مشهدی شعار «زنده باد رضاخان» میدهد. این محصول کامنتهای بعضی از اساتید مؤسسهی امام خمینی منهای جمهوریت است که جمهور نود و هشت درصدی بدل میشود به جمهور اقلیت. کلا چند تا فرزند شهید دههی شصت مثل من به دفاع از نهضت و نظام و خمینی و خامنهای مشغولند که شاگرد علامه مصباح، آن کامنت عاری از منطق را میگذارد؟ البته خروجی پایداری همین است. حتی رسایی هم از پایداری بیرون آمد، چون نطفهی این گروهک، اصلا و اساسا برونگرا و همراه با دافعه بسته شده. مخلصسازی اگر کاریکاتوری پیاده شود، میشود حکایت امروز همین گروهک پایداری که عمری ما را با اصلحی به نام جلیلی کشت ولی یک دفعه پیچید سمت رئیسی. جلیلی هم بود و پیچید سمت رئیسی. تو سیاستمدار نبودی آقای مصباح، چون بهشتی نبودی. چون خیلی بهشتی نبودی و چون خیلی خامنهای نبودی. حضرت آقا! من از اسلام به سیاق قاعدین متنفرم، چون از ریاکارپروری متنفرم. نه خمینی و نه شما، ریاکار پرورش نمیدادید و نمیدهید. تصویر شما با کتاب شاملو یعنی بیزاری شما از اسلام ریاکارپرور. دفاع شما از فروغ نیز. مشوقین اسلام بیاسلام قاعدین اما ذله کردند خانم شهره پیرانی را با کوهی از کامنت که «چرا شهید داریوش رضایینژاد، شجریان گوش میداد؟» لابد پسفردا نوبت پیشگویی آیندهی آرمیتا میرسد. حضرت آقا! صراحت این نامه را بر حقیر ببخشید. عمدا صریح نوشتم تا دیگر احدی توهم نزند که فضول دیروز و امروز و فردای فرزند شهیدی است. ما با وجود ولیفقیه، آقابالاسر نمیخواهیم. اینکه همسر محترم شهید حمید باکری با کی ازدواج کرده؛ اینکه همسر محترم شهید مهدی باکری چه جور چادری سر میکند؛ اینکه همسر محترم شهید محمد بلباسی چه آهنگی گوش میکند و اینکه من در کدام کافهی شام چه سیگاری کشیدم، به هیچ حزباللهی یا حزباللهینمایی مربوط نیست. لطف کنید و در یک تذکر خیر، ما را از شر اسلام قاعدین همیشه ضد مجاهدین نجات دهید. پدر ما را صدام درنیاورد؛ کسانی درآوردند که با یک من ریش، دین این ملت را تیغ میزنند. خوب میدانم شما هم مثل خمینی از روحانیهای متعفن و متحجر و متعصب و متکبر، چه خونها که به دلتان نشده. آخوندهای فرقهی قاعدین بدانند که «فرزند شهید» کلیشه نیست و حزبالمصباح همان حزبالله نیست. علامه در مقام یک عالم، احترامش واجب است اما آنجا که بحث «مصباح پایداری» است، دیگر نمیتوان در برابر انحراف و انشعاب و انشقاق، سکوت کرد. اگر این گروهک به خود حق میدهد که هنوز هم آیتالله مهدوی را بکوبد، ما نیز در نقد علامهی پایداری محقیم. خروجی علامه- آنجا که عوض عقیده به سلیقه چسبید و به جای فرهنگ، سیاست را برگزید- برکشیدن محصولیهای دشمن باکریها بود. حضرت آقا! کاسبان مصباح یعنی همان شومنهای پوپولیست که عدل را منهای عقل دنبال میکنند، ذرهای نسبت به عدالت، معرفت ندارند. جماعت جالبیاند. شاخکهای عدالتخواهانهشان علاوه بر خانهی بهشتی و ماشین مطهری، به عبای خمینی و عمامهی خامنهای هم حساس است و بارها دیدهاید درشتگویی جماعت بسیج دانشجویی تهران و امام صادق را نسبت به امنای خود در دفتر رهبر و بیت رهبری. این نگاه کج به عدالت، ثمرهی سیاستورزی مصباح است. ثروت محصولی را نبین ولی حتی به ولیامر هم گیر بده. این در حالی است که به رغم دروغ بزرگ احمدینژاد، صادق محصولی بعد از جبهه ثروتمند نشد. از قضا پولش را روی خون باکریها تحصیل کرد. دوره افتادهاند کاسبان علامه که نهادهای امنیتی باید با حق برخورد قضایی کنند. آیا بعد از برخورد نهادهای امنیتی با حسین قدیانی، نوبت رسیدگی به شکایت خانوادهی شهدا از مصباحیستها هم میرسد یا خائنین به خون شهیدان باکری تا همیشه در حاشیهی امنیت قرار دارند؟ باکریها را قبل از صدام، محصولی خون به جگر کرد؛ آنجا که اوصاف خود را نثار مهدی و حمید کرد. اگر نماد جمهوری اسلامی محصولی است، مرگ بر جمهوری اسلامی و اگر باکری است، درود بر جمهوری اسلامی. اگر مظهر جمهوری اسلامی خطبههای خندهدار علمالهدی است، مرگ بر جمهوری اسلامی و اگر خطبههای مغزدار خامنهای است، درود بر جمهوری اسلامی. گیرم یک بار و دو بار و سه بار تقطیع کرده باشند سخن علمالهدی را؛ الباقی چی؟ سکنات امامجمعهی مشهد چی؟ واقعا چرا منادیان عدالت هرگز با ما از حقوق و مزایای علمالهدی حرف نمیزنند؟ مگر نه آنکه حاجآقای مشهد، جوری برای حفاظت از خود پروتکل گذاشته، کأنه همتراز روحالله و سیدعلی است؟ چه میکنند فرزندان ایشان در شهر امام رضا؟ گلی به جمال آقای واعظ که اقلا نسبتش با امام رضا آدمی را یاد نسبت هاشمی با امام خمینی میانداخت. علمالهدی دقیقا چه کاره است که این همه ویژه میخواهد و ویژه میخورد و ویژه زندگی میکند؟ مگر خون همسر پیر دیروز و همسر جوان امروز و نیز دختر ایشان، چقدر از خون تودهی مشهدیهای عزیز رنگینتر است که کل مشهدالرضا باید طفیلی این دردانهها باشد؟ خیلی اگر عدل و داد برای عدالتخواهان مهم است، بررسی کنند که چرا زندگی ویژهی ویژهخوارهای شهر برونسی و چراغچی، آدمی را یاد خدم و حشم مأمون میاندازد؟ اگر این است جمهوری اسلامی، آری! مرگ بر جمهوری اسلامی. حضرت آقا! من برای رئیسجمهور منتخب احترام قائلم ولی اگر بخواهند با وجود بهشتی بیتکرار «بهشتی ثانی» بتراشند یا اگر بخواهند لقب مقدس «سید خراسانی» را خرج داماد سرخانهی علمالهدی کنند، حتما و قطعا رئیسیچیها را بدون هیچ هراسی خواهم زد. حد و مرزها باید مشخص باشد. من آزادهتر از آنم که از تهدید بترسم یا خام تطمیع شوم. رسیدن از جمهور نود و هشت درصدی به جمهور فعلی، محصول اسلام قاعدین است. حضرت آقا! تا شما هستید، ما رهبر آینده نمیخواهیم. شما خمینی مایی و واصل آن بتشکن قرن به مهدی فاطمه. چقدر «شما» گفتم. بدم آمد. حضرت آقا! هنوز پیشانی من معطر است از بوسهی دههی شصتی تو. اما متنفرم از جای مهر روی پیشانی اساتید اخلاق پایداریچی؛ وای اگر یک فرزند شهید گرینکارت شیطان داشته باشد. حضرت آقا! ما با وجود تو هیچ غمی از شکایت هیچ آخوندی نداریم. تو بگذار به من بگویند نوریزاد یا اصلا نوریزاده. اسمم را ولی در فارس نزنند. تو بگذار مرا دخترباز کافهها بخوانند ولی دستبوس علمالهدی ندانند. این ننگ بالاتری است: دست کفالعباسی تو باشد و من اما بخواهم دستبوس امثال علمالهدی باشم. یا علی بن موسی…
به نام خدا
یه قطعهی کوچکی بود از بهشت…
یه قلم و دستی که باش مینوشت!
یه شاهراهِ طویلی از کامنتها
مثل راهِ شیری و بیانتها…
ستارههای کهکشانِ این راه
جمله گردِ طوافِ «حضرت ماه»!
«سیداحمد»، خدا بیامرزتش…
«پیامِ بیزرگانی» بود عادتش!
اندِ مرام… اندِ هواداری بود…
تیکه کلامش؛ «فدایی داری!» بود
فدائیانِ قطعهی بیست و شیش…
کم نبودند البته هم کم و بیش…
اونی که اما کم نداشت حواشی
دیوونه بود؛ «دیوونهی داداشی»!
از اون پایهکارهای آسوپاس بود!
پیلهای که رسما اونجا پلاس بود!
همیشه پایِ ثابت و برقرار…
یا منتظر بودش یا «چشمانتظار»!
اونوقتا خب، اینستا اینا نبود…
هیچ ویروسی مثلِ کرونا نبود!
رئیسِ هیچقوه، «رئیسی» نبود
ویروس اگه بود، «انگلیسی» نبود!
یه نت بود و یه «حسین قدیانی»!
فکر کن مثل نگینِ «سلیمانی»…
«شمعِ سوزانِ ماهِ تابان…» یعنی
خلاصه یهکلام؛ «یعنی که یعنی»!
اما حالا… اگه رفتی اینستا…
خواستی یهپست بذاری فوری واستا!
عکسِ شهید نذاری! فوتی فقط!
از زندههام… «سلبریتی» فقط!
از همه آدما… از همه اقشار...
بین هنرمندا… ترجیحا «افشار»!
اینجا، اونجا، هرجا، با هر لباسی
بارباپاپا… زبلخان… یا «رئیسی»!
واسه اینکه پستت یهو نپره
«مثبت_۱۸» بذار… یادت نره!
اگه نخواستی، نداشتی از اونا
آمار بده از واکسنِ کرونا…
یهچی بگو شیرین مثل قند باشه
دشمنشاد و «اینستاپسند» باشه!
فقط یهکاری کن صفحهت قشنگ شه
پر از عکس شاخ و داف و پلنگ شه!
بعدش توی فالوورات ولوش کن...
هرکی نکرد لایک اونو آنفالوش کن!
کامنتاشم راستی نخونده پاک کن
حرف حسابی زد، زرتی بلاک کن!
خب دیگه…
ما استارترو زدیم! 🙂
سلام بر حسین*
شعری از دیوونهی داداشی
سلام فرزند شهید عزیز
کاری به دیدگاهت درباره علامه مصباح و موسسه امام ندارم. انتقادات فراوانی به نوشته جنابعالی دارم ولی اون چیزی که بیشتر از همه انگیزه شده برای ارسال این پیام به شما اینه که شما به خاطر فرزند شهید بودنه که خودت رو به حضرت آقا نزدیک میبینی و این حق شماست ولی به خاطر خودنزدیک بینی به رهبر جامعه حق نداری بی ادبانه در برابر ایشون حتی در ذهن مبارکت حرف بزنی. از شما معذرت میخوام ولی نوشته تون هرچه توانمند بود به همان اندازه عاری از ادب بود، حتی نسخه ویرایش شده آن. فرزند محترم شهید عزیز، مرزی بین گستاخی و شجاعت وجود داره که فقط با چراغ ادب میشه مرئیش کرد… خداوند ما رو شرمنده شیرمردان و شیرزنانی که پدران و مادران شما بودند نکنه و شما رو به حق اونا در پناه خودش از شر شیطان حفظ کنه
سلام آقای قدیانی
من گهگاهی نوشته های شما رو می خونم.
انصافا قلم قوی ای دارید (فارغ از محتوی)
در جریان هستم که چند روز اخیر مورد حمله برخی قرار گرفته اید.
امیدوارم روزهای سخت بگذره و شما در آرامش بیشتری بنویسید.
امیدوارم حال دلتون خوب باشه و خدا رفتگانتون رو با اولیا محشور کنه به ویژه پدر بزرگوارتون شهید قدیانی عزیز رو
در پناه حق
خام یا رند، کدام هستی؟
سلام برادر
بیش از ۷۹.۳۴٪ با حرف هات حال کردم
بیش از ۵۹٪ حرف حساب داشت
بیش از ۸۰٪بهت حق میدم
بیش از ۹۵٪درک میکنم دغدغه ات رو
جرمت این بود که اسرار هویدا کردی
ناگهان کودک فریاد زد پادشاه لباس ندارد
چقدر زود بزرگ شد این کودک پر شور
البته بزرگِ خام و انقلابی نه دیپلمات
همیشه از تند روی میترسم اما نمیدونم چرا با این تندروی حال کردم
اما
نگذار که پایداری چی ها با تحریکت تو رو هل بدن همونجایی که آرزوش رو دارن
کمی هم خود دار باش
شقشقیه یکی از خطبه های امیرالمومنین بود نه همه ی خطبه هاش
یه مگسی که دورت میچرخه وقتی هی باهاش کلنجار بری بیشتر اذیتت میکنه
اینا ارزش کش دادن رو ندارن
تو رهاشون کن
حرفی که باید میگفتی گفتی
مبادا از بغضِ پایداری چی ها فریاد یا لثارات العثمان سر بدی سردار
واقعا نیازی نیست امثال لاریجانی رو مدح کنی از بغضِ پایداری
اینطوری باقرِ قاسم که مدحش کردی با لاریجانی یه کاسه میشه عشقم
سلام.مدتی بود مطالب شما رو نخونده بودم از ۸۸ دنبالتون می کردم حتی به دوستان معرفی تون کردم کتاب شمارو هم دارم حواشی این چند روزه باز منو بیادتون انداخت.انتقادات به پایدارای ها بجا ولی فک کنم کمی بیانصافی کردید نسبت به علامه مصباح.متن من چند جلد از کتاباش رو خوندم تمام سخنرانی سالهای اصلاحات رو خومدم نفی جمهوری ندیدم که اینطوری شما نوشتی.منم تو سیاست و مباحث انتخاب اصلح نظر ایشون رو نداشتم ولی صفا و درستی و صداقت جلیلی رو قاطی سیاسی کارها نمیدونم.اگر سخت با ایشان می توانستند کار کنند بخاطر رعایت مسائل بود.نباید نکوهش کرد درستی را.علم الهدی رو دنبال نمیکنم ولی می دانم بخاطر انتصابش میخورد هرچند که منتصبین باید خیلی رعایت کنند ولی تحقیر کس دیگری با عنوان داماد سرخوانده اصلا درست نیست.قصاص قبل جنایت نیست برادر.وقتی حضرت ماه هست حتما مهتابی مورد توجه نیست همانطور که تا سال ۶۸ بود مهتابی هم نور دارد ولی این کجا و ان کجا.سید خراسانی جدید را اولین بار از کلام دوستان دیگری درامد شما سال ۹۶ را مجددا مرور کنید تحلیلهای چرایی نامزدی ناگهانی اقای رئیسی را.خلاصه فکر کنم یک مقدار تند رفتی و تر و خشک را با هم زدی.
درود خدا برشهیدان و مخلصین راه شان.
سلام
این روزها بدترین روزهای زندگیم است
گاهی بغض میکنم
گاهی غصه می خورم و اشک می ریزم
موافق بعضی از حرفاتون هستم ولی مگر نه اینکه رهبر انقلاب هم شما را می شناسد و
هم بهتر از تک تک علماء و مردم آیه الله مصباح و مؤسسه ش را…
ایشون هم جبهه ی پایداری را می شناسد و هم رجانیوز را…
مگر نه اینکه در قلب رهبرمون حرفایی ست که با یک توهین و جسارت به ایشان،
به یک اطاعت نکردن، به یک نامردی می توانستند مطرح کنند و این نامردمان را به ما
بشناسانند…
ولی سکوت ایشون دلایل زیادی داره.
اگر رهبرمون الگوی ماست پس ما هم باید تحمل و صبر کنیم.
آنها می خواهند ما خانواده های شهدا مثل خودشان باشیم، دل رهبرمون را بیازاریم
بخاطر همین تموم نمی کنند و ادامه می دهند. کامنت پشت کامنت، توهین و ترغیب
پشت سر هم…
این روش آنهاست.
ما اگر بصیرت داشته باشیم باید بدانیم از این حرفا و کامنت ها و افشا کردن های ما چه
کسانی شاد می شوند و بهره می برند و این روزها جشن شان است.
به رهبرمون فکر کنیم که آیا این متن ها و پاسخ دادن ها و افشاگری ها باعث رضایت
و شادی ایشان است یا خیر…
إن شاء الله طوری زندگی کنیم که همیشه باعث لبخند رضایت امام زمان عج و
رهبر عزیزمون باشیم.
هر متن و کامنتی از شما می بینم بغض می کنم و دعاتون می کنم.
إن شاءالله هر چه زودتر این روزهای تلخ تمام شود.
سلام و عرض ادب
به نظرم غیرمنصفانه و بیادبانه تروخشک رو با هم سوزوندی!
احساس کردم بیش از دغدغه حق … عقدههایی شخصی منشأ بسیاری از جملات بود …
بعید میدونم هیچیک از افرادی که مورد لطف قراردادی به این میزان با قطعیت بشه در موردشون حکم داد!
حسین آقا, حرفهات مظلومیت حضرت آقا رو تداعی میکنه, میان این جماعت
با شما اصلا آشنایی نداشتم و بعد جنجال به پا شده و جستجو اینترنتی با شما و مطالبتون آشنایی مختصری پیدا کردم، حس کردم حرفها از سینه سوخته و اشک مادر و خاک پدر زبانه کشیده. اما آهسته و پیوسته برادر. خیبری دود نداره، سوز داره. کاش حرمت مخاطب نامه رو بیشتر حفظ میکردید.
سلام ح ق عزیز
راستش را بخواهی من هم چندوقتی بود داشتم از حضرت آقا به …میرسیدم
متن شما بسیار دلگرمی بزرگی بود که آن دیگران با حضرت آقایمان جدایند.
بسیار به دنبال کلمه ای برای اسلامشان میگشتم و دافعه و جاذبه علی بسیار خواندم بنظرم قاعدین شما مناسب است.
دمت گرم و قلمت حق باد
سلام . فارغ از محتوا ، یک اصل وجود دارد در اسلام عزیز و آن هم ، آزادی بیان است . هرکس این اصل اسلام را قبول ندارد ماهم او را قبول نداریم.
شاهد بودیم که فراتر از انتظار سقوط کرده ای؛ اما با این گزینش در تأیید دیدگاه ها باز هم شگفت زده مان کردی!
تو اگر آزادی بیان می فهمیدی و به آن اعتقاد داشتی پست بنده را نیز میگذاشتی تا یا خودت یا به اصطلاح طرفدارانِ اینک مشکوکت، آن را نقد می کردند. اما حجت بر خودت نیز تمام است که بر باطلی و جرئت مواجهه با حق را نداری. آن را که حساب پاک باشد از محاسبه و نقد باکی نیست.
این نیز از طنز زمانه ماست که مخفف اسم باطل، ح ق باشد؛ و طنزتر آنکه، باطل خود را نیز بفریبد و به این خفّت دلخوش کند!!!
قلمتان رسا، سایه تان مستدام…..
چقدر خوب حق این گروهک تازه بدوران رسیده کثیف را کف دستشان گذاشتی… خوشم آمد از این همه جسارت…. این جماعت حتی از مجاهدین منافق هم پست تر هستن؛ به اسم انقلابی پشت ولی فقیه پنهان میشن و ریشه اسلام و جمهوریت رو با هم میزنن!! هدفشون چی بود؟؟ که یکی مثل مصباح رو ولی فقیه کنن!! و خودشان هم تا چند دهه دورش برقصن و پست پاسکاری کنن!! ولی با فوت ایشون پروژه فعلا منتفی شد و با داشتن جای خالی یک پدر معنوی، فعلا دچار بحران هویت شده اند… ولی جناب قدیانی نگران نباشن. ملت ایران هوشمندتر از این حرفها هستن که زیر علم این جماعت سینه بزنن… گنده شان که جلیلی هست دیدیم در این ۳ انتخابات اخیر چقدر رای داشت… پایگاه اجتماعی شون در همین حده…
گروهک کفتار صفت پایداری بدجور از قلم اخیرتان به صرافت افتاده و دچار سوزش شده… همینکه این جماعت بصورت هماهنگ مثل کفتار زوزه کشان به شما حمله ور شده اند مشخص میکنه راه شما درست هست و تیرتان به هدف خورده… لاشه متعفن تفکرات تاریخ گذشته این جماعت رو باید هر چه زودتر چال کرد. علامه کمی بیشتر عمرش به دنیا وفادار بود نعوذبالله برایش سند ششدانگ یک دین جدید هم صادر میکردن!!! نسخه همان مدلی که برای بهاء الله و بهائیت پیچیدن…
درود بر شما.. من یک دهه شصتی هستم که نه جبهه رفتم و نه هیچکدام از خانواده ما جبهه بوده ولی برای شما و پدران شهیدتان احترام زیادی قائلم و شما خانواده شهدا را وارث حقیقی انقلاب میدونم. اما امروزه متاسفانه گرفتار اشخاصی هستیم که با اینکه بویی از جبهه، مبارزه، انقلاب و جنگ نبرده اند ولی خودشان را داعیه دار و طلبکار انقلاب و کشور میدونن و با عضویت در گرهک فرقه ای پایداری افکار متحجرانه و قرون وسطایی خودشون رو حق میدونن!! امثال رسایی و مابقی آخوندهای متحجر این گروهک برای انقلاب چکار کرده اند که الان به متن چن صد کلمه ای یک فرزند شهید گیر داده اند و ارتش سایبری شان به فحاشی و متلک پراکنی روی آورده؟؟ به قیافه یکی مثل رسایی نگاه کنید. به دستهای سفید و گوشتی اش نگاه کنید. آیا این دستها و قیافه کسی هست که در راه انقلاب جهاد کرده؟؟ یا دستهای کسی هست که برای آبادانی مملکتش بیل دست گرفته باشه؟؟ خیر.. اینها دستهای آدم پست میز نشین و راحت طلبی هست که انقلاب و مبارزه رو فقط در سی دی های آرشیوی دفاع مقدس دیده.. قیافه ها را نگاه کنید.. مشخصه تا حالا آفتاب مهتاب ندیده هستن و برای کشور و انقلاب قسم میخورم حتی ۵ دیقه هم زیر آفتاب تابستون تحمل نخواهند کرد.. بچه سوسول های جبهه ندیده پایداری حق ندارن با قایم شدن پشت علامه مصباح به ترک و تازی مشغول باشن و کلکسیون فحش راه بندازن… امثال خامنه ای، هاشمی، طالقانی، بهشتی و رجایی برای انقلاب سر، دست و بعضا جان داده اند.. شماها چه داده اید؟؟ جز زبان درازتان برای فحاشی از منتقدین و کوبیدن مخالفان برای انقلاب چه دستاوردی داشته اید؟؟؟ شماها خوارج زمانه هستید و موقعی که ریاستتان بخطر بیفته، حتی قران هم آتش خواهید زد… ملت شماها را بهتر از خودتان میشناسند…
حسین جان
دیدگاه امروزت قبول.. ان شاء الله اندازه یک حج برایت ثواب داشته باشد.
لطف کن اگر امکان دارد مطلبی در مورد مداحان نوچه این جماعت که زبانشان برای هتاکی دراز هست و اکثرا از بیسوادهای این عرصه و کوچه بازاری هستن هم چیزی بزار.. بخدا شنیدن نوحه که نه، جیغ های فجیع و اراجیف این جماعت حرمت شکن در روزهایی که عزادار مولایمان هستیم از خنجر به قلب دردناکتر هست… کجا رفتن نوحه خوان های قدیم؟؟ و چرا ما جوون ها باید اراجیف این جماعت لمپن را تحمل کنیم؟؟؟ اصلا چرا این جماعت اینقدر زور برداشته اند که کسی جلودارشون نیست؟؟ از کی تا حالا مداحان اسلحه داشتن؟؟ از کی تا حالا اینها کف خیابون عربده میکشیدن؟؟ این ها ترم آخر لات بازی رو رد کرده اند و دارن به ریش محرم و صفر میخندن!! من اسم اینها رو گذاشتم “مداحان پایداری” تا مشخص بشه از کدام آبشخور فکری هستن.. مداحی که با کلت کمر به ملت حمله کنه، مداحی که برج ساز باشه، مداحی که با آهنگ هایده و مهستی مداحی کنه بدرد امام حسین نمیخوره.. والله زشته.. بالله خوبیت نداره… جمع کنید این اراذل و اوباش رو… حسین خان، من قلمم ضعیف هست و سواد درست حسابی ندارم . از شما و قلم شیوا و روانتان التماس دارم به حرمت این چند ماهی که تا محرم وقت هست در اینباره روشنگری کنید و پته این جماعت دغل باز و گرگ صفت رو بریزید روی آب… اجرتان با مولا..
بنام خدا،
سلام ساکن بیت حضرت ماه،
اگر پدر شما تا آخرین روز حیات(دنیوی)شان اسلحهاش را زمین گذاشت، تو(شما) هم حق داری قلمت را زمین بگذاری.
ادعای بصیرت نمیکنم، ولی سالهاست حرف دل من دقیقا همین حرفهاست؛ اما نه قلم و نه سوادِ ادبی شما رو دارم، ونه تعداد گوشِ شنوایی بیشتر از چند ده نفر دارم.
منِ همسایهی امام رضا(ع) ، سالهاست نماز جمعه رفتن برایم سخت است چون باید اقتدا به امام جماعت!ی بکنم که به اندازهی مثقالی قبولش ندارم.
بنویس حسین آقا، خدا پشت و پناهت.
کاش به اندازه همین وبلاگ کوچک تحمل نشر نظر مخالف را نشان می دادید!
نوشتم. خواندید. مشکلی نیست. امیدوارم صاحب وبلاگ حداقل نظرم را دیده باشد…
«ح.ق» تبدیل شده به یک سنبل!
سنبلی از کسی که زیادی بادش کردند (فاعل: رسانه های انقلاب) و نتیجه اش شد همین: حمله به مصباح انقلاب!
سنبلی از کسی نان و نمک کیهان و وطن امروز را خورد، اما پشت پا زد به همه آرمان های اصیل انقلاب.
پشت رهبرم رهبرم نقد خود را پنهان نکن ح.ق عزیز!
این مقاله شما، چه بخواهی چه نخواهی نقد تند و تیزی است به تعریف و تمجیدهای بی پایان رهبر حکیم انقلاب از مصباح عزیز.
شما بخواهی یا نخواهی، بفهمی یا نفهمی، مزه «روش عن فکری» غربزده با طعم سیگار و کافه نشینی و… (این سه نقطه کلی حرف دارد!) به دهانت نشسته و قرار نیست بتوانی هم خدا را نگهداری و هم خرما را.
حالا اگر قرار است بحث کنی که خدا کدام سمت است و خرما کجاست، همین می شود که گفته اند: باز صد رحمت به امروز نوریزاد!
سلام حسین جان ناراحت نباش برادر عزیز
امام صادق علیه السلام:
قابِلِ السَّفیهَ بالإعراضِ عَنهُ و تَرکِ الجَوابِ یَکُنِ الناسُ أنصارَکَ؛ لأنَّ مَن جاوَبَ السَّفیهَ و کافَأهُ قد وَضَعَ الحَطَبَ على النارِ
با بى اعتنایى به سفیه و ندادن جواب او، با وى مقابله کن، تا مردم جانب تو را بگیرند؛ زیرا کسى که جواب سفیه را بدهد و مقابله به مثل کند، هیزم روى آتش نهاده است
بحارالأنوار جلد۷۱ صفحه۴۲۲
امام على علیه السلام:
مَن غاظَکَ بِقُبحِ السَّفَهِ علَیکَ، فَغِظهُ بحُسنِ الحِلمِ عَنهُ
هرکه با رفتارِ زشتِ سفیهانه تو را به خشم آورد، تو نیز با عملِ زیباىِ بردبارانه او را به خشم آر
غررالحکم حدیث۸۶۲۰