از #اکبر_قدیانی به #حسین_قدیانی
به نام #الله پاسدار حرمت خون شهیدان
سلام پسرم
این نامه را در حالی برایت مینویسم که تو در راه مشهدی. آرزو داشتم با تو و خدیجه و مادرتان در حرم حضرت رضا خاطرهها بسازم اما جنگ نکبتی مانع سفر مشهد شد که هیچ، حتی عدد عکسهای من با تو را به تنها یک تصویر تقلیل داد. خوب میدانم حسرت این خاطرههای نساخته تا ابد در دلت میماند ولی تا میتوانی صبور باش که اجر خدا مخصوص صابرین است
فرزند نازنینم
به واسطهی صادقانهترین رؤیاهای همسنگرم حاجاصغر آبخضر بارها متوجه شدهای که پدرت تا چه حد هوایت را داشته. ایام هشتاد و هشت مکرر به سیدالشهدا و امام و سایر شهدا پز قلمت را دادم و آن روزی که خامنهای حکیم، آن لوح ویژه را برایت نوشت، حتم کردم در قلم حق تو چیزی جز خون سرخ من نیست.
بچهی تخس اما دوستداشتنی
همیشه شجاعتت را تحسین کردهام اما در مصاف با تکفیریهای داخلی بیشتر. نترس اگر فرزندان ناخلف قاعدین که اسلامی متفاوت از بهشتی دارند، اینجور علیه دل مظلوم تو استوری کنند که الساعه دارد تن من در قبر میلرزد. اگر لرزشی هم در گوری باشد، لرزش تن مطهری بزرگ است، ناشی از تفریط علی مطهری و البته لرزش تن مطهری کوچک، ناشی از افراط جهال کجفهم پایداریچی. خدا میداند باکریها چه کشیدند از محصولیها. آسوده باش ای عصارهی من که من به تو و شهامتت افتخار میکنم. اینکه هرگز دستبوس قاعدین نبودهای؛ خواه ذیل مصباح در قم باشند و خواه ذیل علمالهدی در طوس.
حسینم
آنچه پای من غیر نظامی را با وجود دو فرزند، بسیجیوار به جبهه کشاند، عشق به ولیفقیه بود و لاغیر. سال پیش متنی از تو خواندم در دفاع از بودجهی مؤسسهی امام خمینی منهای جمهوریت. حریتت را درک میکنم ولی به راستی! چرا آن متن را نوشتی؟ بگذار از مصباح و فرقهاش، مصباحپرستها دفاع کنند؛ به تو چه؟ همانهایی که نقد خمینی و خامنهای را بلامانع میخوانند ولی از مصباح بت ساختهاند. کاش از سر آزادگی بنویسی که وای بر روحانی و وای بر رئیسی که از شکم مادران شهدا میزنند و بیتالمال را حرام مؤسسههایی میکنند که محصولش بشود تربیت آخوندهای تکفیری و بیتربیت.
اما پارهی تنم
هشدار که این قبیلهی حسود، احمقهای اصلکاریاند؛ نه دشمن اصلکاری. دشمن اصلکاری سینهی مقداد را در شام هدف گرفته. قلمت را جز به گردان مقداد نفروش و تا میتوانی از شاهراه حسنعبدالله خارج نشو…
🔹ادامـه در شـمارهی چـهاردهم حق
🔸سایـت حـقدیلی: haghdaily.ir
🔹کانال تلگرام حق: haghdaily@
🔸حق مــــعبد عــــاشقان قـلم است
به نام خدا
یه قطعهی کوچکی بود از بهشت…
یه قلم و دستی که باش مینوشت!
یه شاهراهِ طویلی از کامنتها
مثل راهِ شیری و بیانتها…
ستارههای کهکشانِ این راه
جمله گردِ طوافِ «حضرت ماه»!
«سیداحمد»، خدا بیامرزتش…
«پیامِ بیزرگانی» بود عادتش!
اندِ مرام… اندِ هواداری بود…
تیکه کلامش؛ «فدایی داری!» بود
فدائیانِ قطعهی بیست و شیش…
کم نبودند البته هم کم و بیش…
اونی که اما کم نداشت حواشی
دیوونه بود؛ «دیوونهی داداشی»!
از اون پایهکارهای آسوپاس بود!
پیلهای که رسما اونجا پلاس بود!
همیشه پایِ ثابت و برقرار…
یا منتظر بودش یا «چشمانتظار»!
اونوقتا خب، اینستا اینا نبود…
هیچ ویروسی مثلِ کرونا نبود!
رئیسِ هیچقوه، «رئیسی» نبود
ویروس اگه بود، «انگلیسی» نبود!
یه نت بود و یه «حسین قدیانی»!
فکر کن مثل نگینِ «سلیمانی»…
«شمعِ سوزانِ ماهِ تابان…» یعنی
خلاصه یهکلام؛ «یعنی که یعنی»!
اما حالا… اگه رفتی اینستا…
خواستی یهپست بذاری فوری واستا!
عکسِ شهید نذاری! فوتی فقط!
از زندههام… «سلبریتی» فقط!
از همه آدما… از همه اقشار...
بین هنرمندا… ترجیحا «افشار»!
اینجا، اونجا، هرجا، با هر لباسی
بارباپاپا… زبلخان… یا «رئیسی»!
واسه اینکه پستت یهو نپره
«مثبت_۱۸» بذار… یادت نره!
اگه نخواستی، نداشتی از اونا
آمار بده از واکسنِ کرونا…
یهچی بگو شیرین مثل قند باشه
دشمنشاد و «اینستاپسند» باشه!
فقط یهکاری کن صفحهت قشنگ شه
پر از عکس شاخ و داف و پلنگ شه!
بعدش توی فالوورات ولوش کن...
هرکی نکرد لایک اونو آنفالوش کن!
کامنتاشم راستی نخونده پاک کن
حرف حسابی زد، زرتی بلاک کن!
خب دیگه…
ما استارترو زدیم! 🙂
سلام بر حسین*
شعری از دیوونهی داداشی
محتاجیم به دعای شهدا بدجور
التماس دعا