
حسین قدیانی: بیخود نبود خداوند، مسیح را برد آسمان! این زمین چرک، جای همین جاسوسهی بدترکیب است که رحلت آیتالله مصباح را برای شروع خوش و خرم سال جدید میلادی به فال نیک گرفته! کار سختی دارد بابانوئل بیچاره! خوشحالی برای مرگ یک عالم فقط از یک جاهل برمیآید! قبلا هم برداشته بود و با کلمات بازی کرده بود و «سردار دلها» را کرده بود «سردار دلارها»! حیف شیر پاک آن مادر رنجور قمیکلایی که ختم شود به همچین شغالی! جمهوری اسلامی اما هرگز شرمندهی علینژاد فرفرهمو نیست! تا در آبادی خودمان بود، حرفهاش «روزنامهنگار» بود و میتوانست یقهی این و آن را بگیرد؛ چه بد است خاک اجنبی که از آدمی «جاسوس» میسازد! بحث فقط یک روسری نیست؛ غرب حقیقتا لخت کرده وجدان این زننما را! بیندازی مردم کشورت را به جان هم که تو که بدحجابی گارد علیه باحجاب بگیر و تو که مؤمنهای، بیحجاب را بزن و من هم همهی اینها را فیلم کنم برای دنیا که ایران همچین جایی است و جمهوری اسلامی چنین نظامی! رنجویهای گنجوی! یادت هم نباشد که همین دو کلامی که از خبر و خبرنگاری آموختهای، به برکت همین نظام است! رژیم شاه بود، تو در نهایت روی قاطر قمیکلا نشسته بودی! بدبختی قیافه هم نداشتی که از شمال بیایی تهران و در لالهزار، قر بدهی به چند زار! همین زبان درازت را هم مدیون جیم. الف مایی! نظامی که به برکت علمایی چون مطهری و مصباح، به زن یاد داد که اول انسان است و بعد زن! نه! غرب هیچ چیز به تو اضافه نکرده، جز آنکه عریانت کرده! و من حالا میفهمم فسلفهی حجاب را! فلسفهی جمهوری اسلامی را! و اصلا فلسفهی فلسفه را! بیست سال پیش در بیان تفاوت نظام جمهوری اسلامی و رژیم شاهنشاهی، پناه میبردیم به آمار که قمیکلا قبل از بهمن پنجاه و هفت چه بوده و چی داشته و آدمهایش چه تأثیری در جهان داشتند و بعدش دچار چه تحولی شده؛ حالا اما فقط یک نام کافی است: قاسم سلیمانی! یا یک نام دیگر: محمدتقی مصباح یزدی! باری در وبلاگ «قطعهی بیست و شش» سطوری در مدح چمران نوشته بودم و یک جوجهطاغوتی اما کامنت گذاشت که چمران مال نسل شاه بود! شاهپرستها که اینقدر نسل چمران را مال رژیم قبل میخوانند، پس چرا به همخط چمران میگویند «سردار دلارها»؟! مگر نه آنکه الگوی قاسم در کمک به غزه و لبنان، مصطفی بود؟! ایرانی است والله آن فلسطینی که اسرائیل را در همان حوالی جولان نگه داشته تا پایش به تهران باز نشود! و اجنبی است والله آن قمیکلایی که به دشمن گرا میدهد: بیشتر تحریم کن مردم ایران را! چمدان پولی که «سردار دلها» به رزمندهی غزه و لبنان داد، درجهآخر خرج امنیت ایران میشود؛ دلارهایی که وطنفروشها از دشمن میگیرند، در کجا خرج میشود؟! ایرانی بودن به #شناسنامه نیست! میتوان در قمیکلا متولد شد و از تحریم قمیکلاییها ابراز مسرت کرد! میتوان دهها سخنرانی از حضرت علامه پیدا کرد که در آنها #اسلام را صدر #ایران نشانده! مصباح بود دیگر! حکایت مطهری، هیچ ترسی نداشت از ابراز نظر! همینگونهاند صاحبنظران! بماند که تجمیع فقه با فلسفه، آیتالله را در بیان نقطهنظراتش، شجاعتر هم کرده بود! گاه جوری از ضرورت «حکومت اسلامی» سخن میگفت که انگار به «جمهوری اسلامی» به عنوان یک نظریه- و نه در قامت یک نظام- بیاعتقاد است! استاد، سیاستمدار نبود و خوشآمد خلقالله حرف نمیزد و اندک ابایی نداشت که رأی مردم را بدون تنفیذ ولیفقیه، نه #قانونی بخواند و نه #مشروع بداند اما من هرگز ندیدم که حضرت آیتاللهالعظمی مصباح یزدی، وسط رأیگیری مردم، بردارد و بگوید که نامزد مدنظر ما برندهی انتخابات شده! یا در بوق و کرنا کند که چون فلانی رأی نیاورد، پس انتخابات باطل است! به این شهادت، مصباح که جای خود دارد؛ حتی علمالهدی هم بسی روسفیدتر از امثال هاشمی و موسوی و کروبی و خاتمی است! هرگز علامه نگاه ابزاری به مردم نداشت! مردماولیها اما در هشتاد و هشت، دیدیم چه کردند با قوانین انتخابات و قواعد مردمسالاری! سهل است که رأی مردم را حتی از حکم خدا هم بالاتر بخوانی؛ لیکن رفوزهی آزمون دموکراسی شوی! در شرافت مصباح همین بس که هرگز مجیز مردم را نگفت اما در هیچ کجا به رأی مردم (مهمترین تجلی مردمسالاری) بیاحترامی نکرد! رک بگویم: هنوز هم علامه را سیاستورز حرفهای نمیدانم و هنوز هم معتقدم که «پایداری» ناخواسته بیش از خدمت، جفا کرد به علامه؛ اما سخن بر سر پیرمرد شریفی است که نه خدا و نه خلق خدا؛ هیچ کدام لقلقهی زبانش نبودند! مصباح، حقیقتا «عبد صالح خدا» بود و حقا یک «اندیشمند فرزانهی ایرانی»! نقد او به موازین دموکراسی، به عینه پیش روی ماست؛ ترامپ و بایدن در آمریکا و احمدینژاد و روحانی در ایران! تمام حرف حساب علامه این بود: «رأی مردم منهای خرد خدا، عاقبت به خیری ندارد!» ولی تکرار میکنم: مصباح با وجود این نگاه الهی، هرگز زیر میز بازی انتخابات نزد؛ چه وقت برد و چه وقت باخت! شرافت دیگر آیتالله آنجا بود که اتفاقا به ضرورت حرفش دو تا میشد! علامه خیلی فرق داشت با آنها که چون دوم خردادی بودند، تا همیشه دوم خردادی ماندند و چون سوم تیری بودند، تا همیشه سوم تیری ماندند! به محض دیدن انحراف، سریع و صریح آمد و اعلام برائت کرد از نامزد پیروز روز کذا! دوست دارم باز هم شفافتر بنویسم: کاری که آیتالله جوادی با آقای هاشمی نکرد، آیتالله مصباح با آقای احمدینژاد کرد! بگذار اما این مسابقه را مساوی تمام کنم؛ اگر چه نداشتن تعارف، حسن بزرگ مصباح در قیاس با جوادی بود ولی تأسیس حزب، همان کار ناصواب و بیثوابی بود که جناب جوادی نکرد و آقای مصباح انجامش داد! حزب سیاسی کار سیاستمدار است ولی مصباح، شأنی بالاتر از این درگیریها داشت! بماند که من، جوادی و مصباح را با هم میخواهم؛ چه کنم؟! جوادی قنوتهای گریان و مصباح سجدههای طولانی! جوادی رسالههای علمیه و مصباح خطبههای عملیه! جوادی مفسر قرآن و مصباح فقه و فلسفهی اهلبیت! جانم به این جمهوری نازنین اسلامی با این بزرگمردانش، این دردانههایش، این حکمایش! لطفا این پیام را به دل تاریخ ببرید و به گوش شعرا برسانید: ما با وجود امثال مصباح و جوادی، چه لزومی دارد دلتنگ امثال خواجهنظام و خواجهنصیر شویم؟! اگر نیما برای زندهیاد جلال، تنها چشم صورت بود؛ اینجا سخن از رندان روزگاری است که چشم بصیرت و چشمهی معرفت و سرچشمهی احکام خداوندند! حیف نیست جوادی را محدود به یک طیف کنیم؟! حیف نیست که مصباح را خلاصه در یک گروه کنیم؟! نه! حضرت فرمانده علیهالسلام، از سهراهی شهادت کربلای پنج «سردار دلها» نشد! از منبر قم پر شد؛ آن قمقمهی سنگر! قم بود و بعد قیام شد! ابتدا مجتهد و آنگاه مجاهد! ریشه در فقه و تنه از فلسفه و شاخ و برگ با فرمانده! گِل با فقیه و فیلسوف و گُل با سردار دلها! اصلها با فرهنگ و فرعها با مقاومت! پای در اعتقاد و سر در سودای شهادت! آری! سیدالشهدای زمانهی آخر هم که باشی، باز اول باید کفنت را بدهی علما امضا کنند که چه خوش گفتهاند: «مدادالعلماء افضل من دماءالشهداء!» باید هم فقیه در سالگرد فرمانده میرفت! فرمانده متعلق به همهی مردم ایران بود و فقیه نیز! این نمیشود که خون شهید «ملی» باشد و مداد عالم، نه! مداد عالم که #شهیدساز است! هیهات! این فقط سلیمانی نبود که با داعش میجنگید؛ خط به خط تفسیر «تسنیم» جوادی و کلمه به کلمهی «آموزش عقاید» مصباح، جنگ آشکار با داعش در میدان فرهنگ است! رزمندهی بیاعتقاد، مثل درخت بیریشه میماند! شجرهی طیبهی حاجقاسم در کربلای چهار نشکست، چون از لابهلای درس #مصباح و #جوادی فهمیده بود شکست هم مثل پیروزی تنها و تنها دست خداوند است! نه در «کربلای چهار» آنقدری محزون شد سلیمانی و نه در «کربلای پنج» آنچنان فریادی کشید! مجاهد، مجتهدانه میجنگید! میجنگید، چون دوست نداشت باز هم سایهی جنگ بر سر این کشور بیفتد! اذن داشت به نیروهای مقاومت کمک کند، چون این پول، گر چه جیب فلسطینی را پر میکرد ولی هزینه برای امن و امان خودمان میشد! نه به تعداد کم شهدای مدافع حرم، بلکه بسی بیش از شهدای زیاد هشت سال جنگ تحمیلی باید #شهید میدادیم، اگر پای #داعش یا #اسرائیل باز میشد به خاکمان! من این را از عمق «ملیگرایی» و در نهایت «ایراندوستی» مینویسم: کمک ایرانی به عنصر فلسطینی، نوش جان بچههای مقاومت! نوش جان سیدحسن نصرالله که سینهاش را نهفقط برای اسلام، که برای ایران هم سپر کرده! خبرنگار افغان بداند که این، ایران زمان پهلوی نیست که زنده و مردهاش برای احرار افغانستان فرقی نداشته باشد! کاش آقای ظریف، جوابت را اینگونه میداد که کاریاش نمیتوان کرد! خامنهای را همانقدر که دلاورمردان نیروی قدس سپاه دوست دارند، شیربچههای فاطمیون هم دوست دارند! این وسط، گناه من وزیرخارجهی جمهوری اسلامی چیست؟! این، ایران بهمن پنجاه و هفت نیست که طیارهی ولیفقیه، فقط در باند فرودگاه پایتخت ایران، سلامت به زمین بنشیند! فیالحال ولیفقیه، حاکم بلامنازع قلب همهی کسانی است که کرهی زمین را بدون تروریستها، جای بهتری برای سکونت میدانند! ریال، دلار، یورو، روبل، یوان و هر پول دیگری! ما باز هم به مقاومت کمک خواهیم کرد! کمک به مقاومت، هم کمک به امنیت خودمان است، هم کمک به امنیت همسایگانمان است، هم کمک به امنیت همهی جهان اسلام! جاسوسهها بگویند پول فقرا و بیسرپرستها و بیخانمانهای آمریکایی در جیبشان چه میکند؟! حقوقی آیا از این هم کثیفتر هست؛ «مردم ایران را به جان هم بیندازی که دولت آمریکا به پاس این خوشخدمتی، از جیب مردم آمریکا بزند و بریزد در حلقوم تو؟!» شرف یعنی برای مردم کشورت بجنگی و بیشرفی یعنی مردم کشورت را علیه هم بشورانی و پولش را از مردم بدبخت آمریکا بگیری! با پولی که تا الان، سران کاخ سفید به این جاسوسها و جاسوسهها دادهاند، چند تا واکسن کرونا میشد تهیه کرد برای مردم آمریکا؟! «سردار دلارها» لقب خوبی است؛ برازندهی سربازان شیطان بزرگ که یک روز از شهادت حاجقاسم ابراز شادمانی میکنند، دگر روز از فوت مصباح! اما خب! هنوز هم مثل سی سال پیش، خامنهای عصا را تنها از روی #استحباب برمیدارد! ماه، خود عصای آفتاب است در عصر غیبت! و علی، بدون مالک و عمار هم #علی است! چهل تا از این کریسمسها را جمهوری اسلامی دیده و افتخار میکند که برای رهایی قدس؛ سرزمین مسیح میجنگد! جاسوسهها برای «عیسیبن مریم» سجل غربی نگیرند! اگر پرچم مساجد در منطقهی حضور و ظهور پیامبران الهی همچنان بالاست و اگر هنوز هم ناقوس کلیساها در خاورمیانه نواخته میشود، این همه یعنی فرزندان فاطمهی زهرا کار خود را به خوبی انجام دادهاند! پس این ماییم که دنیای جدید را به فال نیک میگیریم! یک ماه دارد در این شب جور جهان میدرخشد که چون حکایت قمر سماوات، نور از ستارهها میگیرد! و این نور با متلک، خاموش نمیشود! فوت علامه هم حکایت شهادت سردار میماند؛ منورتر میکند جبین سیدعلی را! چهل سال پیش کجا بودیم و الان کجاییم؟! فاصله از قدس، یک ملاک است! یک ملاک هم این است که دختر ایرانی، اولین واکسن کرونای ایرانی را میزند! چهل سال پیش، یک کریسمسی بود که قرار بود هفتهی بعدش جمهوری اسلامی سقوط کند اما ما برف آخر هر سالی را دیدهایم! پاییز برای ما فصل خزان نبود؛ گر چه مطهری را دادیم و بهشتی را هم! هم خمینی در سوگ دکتر چمران نشست و هم خامنهای داغدار دکتر شهریاری شد لیکن جمهوری اسلامی، اپوزیسیون قویتری شده است برای نظام سلطه! چهل سال پیش، شایعه کرده بودند جمهوری اسلامی با تولید یک واکسن خاص، نظر آدمها را عوض میکند و حالا معلوم شد که خیلی هم بیراه نمیگفت دشمن! دقیقا و عمیقا جمهوری اسلامی یک واکسن ساخته که نظرها را عوض میکند! بنابراین رشد زن ایرانی به کشف حجاب نیست؛ به کشف استعدادهای خویش است! جمهوری اسلامی استعداد نویسندگی علینژاد را بروز داد و غرب، استعداد برهنگیاش را! تمسخر چادر، چیزی از ارزش حجاب نمیکاهد! همچنان که تمسخر ریش، از شأن مصباح و جوادی کم نمیکند! ما بباز جنگ نرم نیستیم! بباز این جنگ، آن بدترکیبی است که در قمیکلای دوستداشتنی به دنیا آمده اما همان غربی را برای ما کادوپیچ میکند و در زرورق میپیچد که بابانوئلش یک من ریش دارد! کاش این پیرمرد تخیلی، پیامبری هم بلد بود و حالا که سال مسیحی نو شده، میتوانست به اعجاز، کمی #وجدان ارزانی جاسوسهها کند! همین #خوشحالی را سال پیش هم کردند اما شگفتا! از نعش سردار هم میترسند! دقت شود! تهمت «سردار دلارها» علیه زندهی قاسم نبود؛ بر ضد مردهاش بود! اما آیا آدم مرده را سنگ هم میزنند؟! شوربختانه باید #اعتراف کنم که پای موج رادیوی جوادی و «ذات اقدس اله» و خطبههای مصباح و «طرح ولایت» هرگز ملتفت نشدم که یعنی چه اینکه شهید هرگز نمیمیرد؟! و یعنی چه «بل احیاء عند ربهم یرزقون»؟! خوش آمدی به دنیا حضرت مسیح! ویژه باید به فال نیک بگیریم این تولدت را! این سال نوی میلادی تو بود که به عینه به من نشان داد «قاسم هنوز زنده است!» قبلا شک داشتم! قبلش شک داشتم! شک هم نبود؛ قلبم مطمئن نبود که آیا واقعا «قاسم هنوز #زنده است»؟! اما برخلاف حضرت ابراهیم «لیطمئن قلبی» برای من، نه از ناحیهی خدا، که از سوی کدخدا نازل شد: جاسوسهی بدترکیب در عبارت «سردار دلها» ضمن تعویض «دلها» با «دلارها» دلم را مطمئن کرد که آری! «قاسم هنوز زنده است!» گاهی طرح ضدولایت، ولایت خدا را در دلت مینشاند! کاری که جوادی و مصباح نتوانستند با من بکنند! بچه که بودیم، وقتی کسی به ما #فحش میداد، یادمان داده بودند بگوییم «آینه»! سردار دلارها! سردار واحد پول آمریکاییها! سردار دلارهای مردم آمریکا! پول آمریکاییها را بریزند گوشت کنند در تنت که به قاسم سلیمانی، ناسزا بگویی! فحشی چند؟! اولا ببین این پول چقدر #حرام است که هیچ گوشت نمیشود به تنت! همین چهار تکه استخوانی هم که داری، مال گوسفندهای قمیکلای خودمان است! روزبهروز برهنهتر! شببهشب دشمنتر! مثل این عروسهای کجخلق رمانهای غربی! ثانیا پارسال همین وقتها نبود که گفتی #قاسم مرد و بعدش هم بزن و برقص و بکوب؟! قاسم اما نمرده بود! قاسمها نمیمیرند! غاصبها میمیرند! فرقی هم نمیکند؛ غاصب قدس باشی یا غاصب مال یانکیها! از همالان به فکر هشتگ سال بعد باش! این سردار دلهایی که من میبینم، تا کریسمس سال بعد، عصبانیتر میکند شیطان بزرگ را! و تو هم که جاسوسهی کوچک اهریمن! دلها و دلارها! دلارها و دلها! هرگز مرده مپندارید آنهایی را که در راه خدا شهید شدهاند! چشم! ما غلط کنیم مرده بپنداریم قاسم را! «سردار دلها» هنوز هم مافوق قاآنی است! و بیش از او قطارش میرود! و بیش از او سنگ به شیشهاش میخورد! و بیش از او حرف میشنود! ولی خب! همچنان میرود روی ریل رهایی! دلها را بکنی دلارها یا نکنی! گفته بود سید، این حاجقاسم «شهید زنده» استها! شهید زنده! کمی زندهتر از سایر شهدا! عدل از آنهمه پیکر، خدا همان دست با انگشترش را روی زمین حفظ کرد! و ما آن را خاک کردیم! بذر زمین آخرالزمان! بذل عصر صاحبالزمان! نهالی شده برای خود! بهار دیدیمش! سردار دلها! سردار شکوفهها! سردار لالهها! شکوفهها را سال بعد بکن کوفهها! لالهها را دو کریسمس دیگر، بکن لالها! چندی که بگذرد، تو هنوز داری با کلمات بازی میکنی و من اما دارم با همشهریهای خردسال عیسیبن مریم در صحن مقدس مسجدالاقصی، بادبادکبازی میکنم! چند تاییشان هم دخترند! نه والله! نه مصباح، نه جوادی و نه رهبر جفتشان؛ خامنهای، اینقدر هم سختگیر نیستند که تو توهم زدهای! کاش در همین قمیکلا #باباکرم میرقصیدی و هرگز مردم وطنت را به #بابانوئل نمیفروختی!
به نام خدایی که در مجازستان هم «قطعهی بیست و شش» دارد
روی دستم آب و دانه دادمش اما چه شد؟!
بعد عمری بر سر بام کسِ دیگر نشست
ان شاالله عاقبت همه بخیر باشه
سلام. من اصلا زیاد شما را نمی شناسم چند تا متن تان را سالها پیش روزنامه خواندم و الان هم از طریق خبرگزاری ها پیگیر متنی که نوشتید شده ام وگرنه اصلا خبردار نشده بودم… میدانید شما با وارد شدن به صحنه نوشتن متن در وبلاگ و روزنامه و… بالاخره خودتان را در معرض نقد دوست و دشمن قرار می دهید… همه دشمنان هم مشخص نیستند برخی ظاهر الصلاح هستند که دید شما را نسبت به علما و جمهوری اسلامی و برخی قشرهای مذهبی بدبین کند تا دیگر نتوانید تحلیل های درست داشته باشید و برخی ضعف هایی که شاید واقعا هم وجود داشته باشند را برایتان برجسته می کنند… انسان وقتی از افرادی می خواهد انتقاد کند باید مراقب باشد با نقدش افرادی که استوانه و در جبهه حق تاثیرگذار هستند را نزند… مثلا در حکومت امیرالمومنین ابن زیاد ابوموسی اشعری هم حاکم شهر بودند اگر کسی بخواهد از انتقاد این افراد امیرالمومنین را هم بزند و حکومت حق را تضعیف کند به نظرتون کار درستی است؟ شهید باکری وقتی زنده بودند خیلی تهمت ها پشت شون بود الان که شهید شدند ماها دوستشون داریم یا شهید بهشتی هم در زمان حیاتشان خیلی تهمت پشت سرشون بود بعد شهادتشون صداها خوابید ولی آقای مصباح یزدی چون تئوریزین فرهنگی هستند و هنوز در روشنگری جوانان نقش دارند دشمن هنوز قصد تخریب ایشان را دارد چون با زدن ایشان خیلی از نیروهای کارآمد را می تواند از صحنه اجتماع و خدمتگزاری بیرون کند… یک سری ضعف های افراد را که شاید واقعا خیلی مهم و ضربه زننده نباشد بزرگ می کنند بعضی وقت ها هم ظاهر مساله ای که ما می بینیم شاید با باطن قضیه فرق داشته باشد ولی چون ما از باطن قضیه بی خبریم دشمن های نهان با آن ظاهرها ما را به دوستان خدا بدبین می کند…. و بالاخره همه ما ضعف هایی داریم مثلا خود من خیلی اشکالات دارم ولی چون رهبر را دوست دارم دیگران باید ایشان را به خاطر ضعف های وجودی من سرزنش کنند؟ نمیدانم می توانم منظورم را برسانم؟ برخی آدم های اشکال دار هم ممکنه دور و بر آدم های خوب و باتقوا بیایند ولی ما باید آگاه و بصیر باشیم و علم و پرچم را نگه داریم اون افراد هم یا اصلاح می شوند یا ضربه باطنی شان را می خورند و بالاخره خودشان پراکنده می شوند و می روند به همانجایی که به آن متعلق نیستند همان جور که شما می فرمایید که نباید از چادر و سر و وضع کسی ایراد گرفت بعضی هم مشکلات اخلاقی و … ممکنه داشته باشند ما که معصوم نیستیم انسان کامل نیستیم باید با همدیگر مهربان و رئوف باشیم به همدیگر کمک کنیم نه اینکه زیر پای هم را خالی کنیم و از آن بدتر آدم های خوب را هم برانیم…. مطمئنم شما هم از من بترید و هم تاثیرگذاریتان بیشتر است برای همین دشمن بیشتر روی شما کار می کند تا من که یک آدم معمولی هستم و خانه نشین هستم و کسی زیاد به حرفهای من اعتنایی نمی کند…. تازگی یک جاسوس گرفته بودند که سایت عمار زده بود و شدید از دولت روحانی انتقاد می کرد و توهینی های بدی می کرد که من حتی از مومن های انقلابی که دور و برم هستم هیچوقت نشنیده ام حتی از روی انتقادها می شود فهمید کی دوسته کی دشمن … یکی با فرهنگ اسلام آشنا نباشد فکر می کند هه انقلابی ها اینجوری اند و با آنها بد می شود دیگر نمی داند که اون فرد جاسوس است و در پوشش سایت عمار دارد کار می کند همه که بصیرت و آگاهی کافی و لازم را ندارند… شما اولین وظیفه ای که دارید مواظبت از خودتان است نه هیچ کس دیگه… مطئن باشید خون شهدای شماها نیز هیچ وقت هدر نمی شود نه به خاطر زحمات من و شما و کسان دیگر به خاطر ماهیت پاکی خود این خون ها و راهی که برایش این ارواح پاک به عالم بالا صعود کردند….