حق: دوگانهی #بهشتی و #مصباح بیش از آنکه دوگانهی دو شخص باشد، دوگانهی دو شخصیت بلکه دوگانهی دو مکتب است. مکتبی که جام جم عبدالحمید دیالمه را تقدیم به خمینی میکند و مکتبی که جام زهر محمود احمدینژاد را تحمیل به خامنهای میکند. مکتبی که ناجوانمردانه مظلوم است و مکتبی که عادت دارد به ظلم بزرگ پیشبینی آخر و عاقبت آدمها. مکتبی که ختم به احلی من العسل هفتم تیر میشود و مکتبی که ننگ سوم تیر را تا ابد بر پیشانی تاریخ باقی میگذارد. مکتبی که شریعتی را با وجود همهی معایبش همچنان مفید میداند و مکتبی که شبانهروز از شعاع دایرهی شریعت کم میکند و اگر نتواند به امروز خلقالله گیر بدهد، وقیحانه و در اوج تبختر- بدتر از رمالها- به پیشگویی فردای افراد میپردازد. مکتبی که خانقاهش را بازیدراز میداند و مکتبی که در اوج کجفهمی «سردار دلها» را در فهم سیاست، ضعیف میخواند. مکتبی که به حزب رستگار جمهوری اسلامی منجر میشود و مکتبی که تفالههای نفلهی گروهک لجن و متعفن پایداری را در نهایت وقاحت، جبهه میپندارد. مکتبی که شیفتهی افزودن بر شمار ولایتمدارها حتی از فلانها و بهمانها است و مکتبی که ذیل متن فرزند شهید در مدح ولیامر، کامنت میگذارد: «این خط و این نشان! تو روزی با همین شدت و حدت، حضرت آقا را خواهی زد». مکتب مدرسهی ماندگار حقانی که مدام هزینهها را پایین میآورد و مکتب مؤسسهی امام خمینی اما امام خمینی منهای جمهوریت. مکتب هفتاد و دو تن و مکتب کاسبی با واژهی نخنمای اصلح. مکتب «حتی با بنیصدر هم بر مدار اخلاق رفتار کنید» و مکتب تکفیری امثال روانبخش و سربخش. مکتب شهادت و مکتب حسادت. مکتب بصیرت واقعی و مکتب خودعمارپنداری بلکه مکتب خودخداپنداری. مکتب حلال شبهات و مکتب از قضا شبههآفرین که «ما حکومت اسلامی را قبول داریم و به جمهوری اسلامی هیچ اعتقادی نداریم». مکتب السابقون نیمهی خرداد چهل و دو و مکتب بیخیال سیاست قبل انقلاب تا زمان امام و حاجی انا شریک بعد از رحلت پیر جماران. همهی باورم به مکتب اول است و از عمق وجود از محصولات ریز و درشت مکتب دوم متنفرم. مکتبی که ابدا برای هویت مستقل و حریت مستقل و فردیت مستقل بنیآدم هیچ ارزشی قائل نیست و رسما و علنا تمنا دارد که همه همان جور زندگی کنند و بمیرند که باب دل جماعت باشد. سلمنا! مصباح دقیقا و عمیقا «مطهری زمان» است و حتی در عدم توانایی تربیت درست فرزند هم مطهری زمان است. مثل گروهک پایداری به علامه مصباح، مثل علی مطهری به شهید مطهری است. سلام بر بهشتی. والسلام…
یسار
وصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
به نام خدا
یه قطعهی کوچکی بود از بهشت…
یه قلم و دستی که باش مینوشت!
یه شاهراهِ طویلی از کامنتها
مثل راهِ شیری و بیانتها…
ستارههای کهکشانِ این راه
جمله گردِ طوافِ «حضرت ماه»!
«سیداحمد»، خدا بیامرزتش…
«پیامِ بیزرگانی» بود عادتش!
اندِ مرام… اندِ هواداری بود…
تیکه کلامش؛ «فدایی داری!» بود
فدائیانِ قطعهی بیست و شیش…
کم نبودند البته هم کم و بیش…
اونی که اما کم نداشت حواشی
دیوونه بود؛ «دیوونهی داداشی»!
از اون پایهکارهای آسوپاس بود!
پیلهای که رسما اونجا پلاس بود!
همیشه پایِ ثابت و برقرار…
یا منتظر بودش یا «چشمانتظار»!
اونوقتا خب، اینستا اینا نبود…
هیچ ویروسی مثلِ کرونا نبود!
رئیسِ هیچقوه، «رئیسی» نبود
ویروس اگه بود، «انگلیسی» نبود!
یه نت بود و یه «حسین قدیانی»!
فکر کن مثل نگینِ «سلیمانی»…
«شمعِ سوزانِ ماهِ تابان…» یعنی
خلاصه یهکلام؛ «یعنی که یعنی»!
اما حالا… اگه رفتی اینستا…
خواستی یهپست بذاری فوری واستا!
عکسِ شهید نذاری! فوتی فقط!
از زندههام… «سلبریتی» فقط!
از همه آدما… از همه اقشار...
بین هنرمندا… ترجیحا «افشار»!
اینجا، اونجا، هرجا، با هر لباسی
بارباپاپا… زبلخان… یا «رئیسی»!
واسه اینکه پستت یهو نپره
«مثبت_۱۸» بذار… یادت نره!
اگه نخواستی، نداشتی از اونا
آمار بده از واکسنِ کرونا…
یهچی بگو شیرین مثل قند باشه
دشمنشاد و «اینستاپسند» باشه!
فقط یهکاری کن صفحهت قشنگ شه
پر از عکس شاخ و داف و پلنگ شه!
بعدش توی فالوورات ولوش کن...
هرکی نکرد لایک اونو آنفالوش کن!
کامنتاشم راستی نخونده پاک کن
حرف حسابی زد، زرتی بلاک کن!
خب دیگه…
ما استارترو زدیم! 🙂
سلام بر حسین*
شعری از دیوونهی داداشی
دست مریزاد
نامه به حضرت آقا عالی بود.
نامه به آقای بی نظیر بود. حرف دل خانواده شهدا و خیلی از مردم را زدید.
خانواده شهید
الان وقت این حرفاست؟؟؟
جبهه انقلاب نیازی به این دوگانه سازی ها نداره
بصیرت هم چیز خوبیه