روحانی دونقطه صالحی!
روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
- بایگانی: یمین
رأی من، خون تو
روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
- بایگانی: یمین
نقدی به نظام جمهوری اسلامی
وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
- بایگانی: یمین
صلاحیتش را تأیید کنید!
کانال تلگرامی وطن امروز
اگر قرار باشد نهاد قانونی ناظر انتخابات، در بررسی صلاحیت نامزدها، چشم خود را در برابر فاحشترین خیانت انتخاباتی یعنی فتنه علیه خود انتخابات، خود صندوق اخذ رأی، خود کلیت آرا و خود آرای اکثریت ببندد، و اگر قرار باشد شورای نگهبان، بینترین استناد رد صلاحیت یعنی سابقه فتنهگری علیه چند انتخابات را درز بگیرد، از این طرف هم میتوان به ماجرا نگاه کرد و پرسید:
یک- آیا اساسا فلسفه وجودی شورای نگهبان زیر سوال نمیرود؟!
دو- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به منزله تأیید صلاحیت نامزدهایی است که اندک التفاتی به ساز و کار انتخابات ندارند؟!
سه- آیا بازی دادن فتنهگران دائمی علیه صندوق آرا، آنهم در مقام نامزد انتخابات، خدای نکرده این تصور را ایجاد نمیکند که از نظر شورای نگهبان، فتنه علیه انتخابات، خیلی هم حالا جرم و جنایت بزرگی نیست؟!
چهار- واقعا با کدام مصلحت، میتوان حکم به تأیید صلاحیت نامزدی داد که اگر نتیجه انتخابات، باب دلش نباشد، هیچ ابایی ندارد به نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی تهمت تقلب بزند و اگر نتیجه انتخابات، باب دلش باشد هم، باز هیچ ابایی ندارد که این بار بردارد بگوید؛ «اینجا هم البته نیت تقلب داشتند اما نتواستند!»
پنج- اگر هیچ مصلحتی، واقعا عرض میکنم؛ هیچ مصلحتی، حکم به تأیید صلاحیت هیچ فتنهگری علیه انتخابات در هیچ انتخاباتی نمیدهد، آیا میتوان پذیرفت فتنه علیه انتخابات، مهمترین استناد رد صلاحیت باشد اما باسابقهترین فتنهگر علیه انتخابات، تأیید صلاحیت شود؟!
شش- اصلا و اساسا جمهوری اسلامی برای چه باید انتخابات برگزار کند و مردم برای چه باید در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار است کارگردان شورش سرگشاده علیه ساز و کار همین انتخابات هم تأیید صلاحیت شود؟!
هفت- اگر دانهدرشتترین فتنهگر علیه انتخابات، اذن نامزدی پیدا کند، آیا همین «تأیید صلاحیت» را دلیل نمیگیرد که دوفردای دیگر ادعا کند؛ «من از نظر ناظر انتخابات یعنی شورای نگهبان و یعنی مفسر قانونی قانون اساسی، فتنهگر علیه انتخابات شناخته نمیشوم، که اگر میشدم حتما مرا رد صلاحیت میکردند»؟!
هشت- آیا تأیید صلاحیت چنین فردی، اولا قبح فتنه علیه انتخابات را نمیریزد؟! و ثانیا آیا سبب نمیشود طرف این بار در مقام نامزد انتخابات، دست بازتری برای چنگ انداختن بر صورت قانون داشته باشد؟!
نه- اگر انتخابات، حریم رأی مردم است -که هست- آیا تأیید صلاحیت فتنهگر بزرگ علیه این حریم مقدس، بدترین خدشه به حرمت انتخابات نیست؟!
ده- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به این معناست که با تأیید صلاحیت نامزدهای فتنهگر علیه انتخابات، علاقهمندان به نظام را که همواره و در هر میدانی جان خود را برای دفاع از اسلام و ایران کف دست گرفتهاند، دلسرد کنیم؟!
*** *** ***
خمینی ملاک باشد یا خامنهای، هیچ فرقی ندارد؛ هر دوی این رهبران خداباور، آحاد مردم را ولینعمت انقلاب اسلامی دانستهاند و در عین حال، همه را سفارش به «قانون» کردهاند. ما کی و کجا از شورای نگهبان خواستهایم صلاحیت فلان نامزد رد صلاحیت شده را تأیید کند، چون مثلا در ماجرای برجام، همفکر، همراه و همرأی ما بوده است؟! ما اصولگرایان وقتی میگوییم قانون، آنقدر هم به آن التزام عملی داریم که حتی زودتر از اصلاحطلبان مدعی، پیروزی آقای روحانی در انتخابات را به ایشان تبریک بگوییم و الا اگر عالم ریاضی آنقدر بیدر و پیکر است که ۱۳ میتواند از ۲۴ بزرگتر باشد، هفتدهم درصد اصلا عدد حساب نمیشود! وقتی بزرگان این انقلاب، خود را خادم ملت و همه را در پیشگاه قانون، برابر میدانند، احدی نباید توهم بزند که از خمینی و خامنهای، از مردم، از قانون و از ساز و کار قانونی انتخابات، بالاتر و بزرگتر است؛ هر که میخواهد باشد! «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که مدام شکلک درمیآورد علیه انتخابات، آخرش هم نفهمید ۴۰ از منیت خودش و ۲۴ از ۱۳ بزرگتر است، نتیجه انتخابات اگر باب میلش بود یک جور به نظام تهمت میزد و اگر نبود جور دیگر، حتی با دروغ بزرگ تقلب، به دشمن جلاد، چراغ سبز تحریم بر گرده ملت را نشان داد، آخرش همین فرد، برای نامزدی در همان انتخاباتی که مکرر علیه ساز و کارش فتنه کرده بود، تأیید صلاحیت شد!» آقایان انقلابی، محترم و معزز شورای نگهبان! امثال راقم این سطور، بخواهیم هم نمیتوانیم بفهمیم سختی کار شما را لیکن برای آینده جمهوری اسلامی و برای نام جمهوری اسلامی، نخواهید جمله داخل گیومه را! که بردارند بگویند؛ «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که از قانون بالاتر بود!» بینی و بینالله! در عالیجناب، این لیاقت را میبینید که برود خبرگان، برای این ملت، رهبر معین کند؟! البته اگر میبینید، اگر تأیید صلاحیت او را قانونی میدانید و اگر از پس جواب یومالعیار قیامت به حضرت احدیت برمیآیید، گور بابای این یادداشت! حتما صلاحیت ایشان را تأیید کنید! که ما از شورای نگهبان، نه عمل به مندرجات خودمان، بلکه تنها و تنها عمل به مر قانون را میخواهیم.
- بایگانی: یمین
متولد ماه بهمن
تولد: سوم بهمن سی و دو

پدرم! تولدت مبارک… همین!
- بایگانی: یمین
صبح سپید مجعد
وطن امروز ۲۳ دی ۱۳۹۴
گمانم تا به حال، وزارت ارشاد مجسمهای در خور شأن و مقام استاد ساخته بود، اگر که حمید سبزواری هم همان اول انقلاب، فلنگ را میبست و بیرون از گود موشکباران تهران، قهوهخانهای کنار قبرستان پرلاشز را پاتوق خود میکرد و به جای شهدای وطن، در مدح «هیچ» دری وری میگفت! و این است قصه مظلومیت «شاعر انقلاب» که هرگز اجازه نداد انقلاب اسلامی در «خط مقدم شعر» تنها بماند. اگر دولت یعنی همین دولت که عدل، در روز شهادت مصطفی احمدیروشن و در اوج خوشسلیقگی مقدمات سیمان ریختن در قلب رآکتور اراک را فراهم میکند، دم حضرت استاد گرم که «شاعر دولتی» نیست! شاعران دولتی سبیل خود را با پول بیتالمال چرب میکنند تا سال ۸۸ یارایشان باشد علیه ۴۰ میلیون رای ملت، پاچهخواری عالیجناب را بکنند! با شعر و سه نقطهچین اما قواعد ریاضی بهم نمیخورد! و ۲۴ از ۱۳ کوچکتر نمیشود! حمید سبزواری در جبهه مردم است، نه جبهه سیاست! حمید سبزواری در جبهه انقلاب است، نه جبهه ضد انقلاب! شعرای جبهه ضد انقلاب، هم از توبره ارشاد میخورند، هم از آخور صدای آمریکا! دولتیهای دوقبضه! یک شاعر، یک اهل قلم، یک رماننویس اما با کمک چه چیزهایی میتواند علیه انقلاب شکلک درآورد؟ یک موی سپید بلند ترجیحا مجعد میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. چند تایی مجموعه شعر میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. کمی تبحر در پیچ و تاب دادن به کلمات میخواهد که استاد بهترینش را دارد. حمید سبزواری اما نخواسته از ۲۲ بهمن ۵۷ تکان بخورد! راستی که از سرودههای انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفتهای! در هر حماسهای از حماسههای انقلاب، امضای زیبای استاد ما هست! شاعری را میشناسم که ۲۲ بهمن جو زده شد، گفت: «همین امشب در مدح امام دکلمهای میسرایم». هنوز نسروده! هنوز نیامده! هنوز نجوشیده! و نخواهد سرود، نخواهد آمد، نخواهد جوشید! شاعری برای انقلاب، لیاقت میخواهد! آن روزها که شاعر انقلاب در مدح انقلاب شعر میگفت، هنوز صدای انقلاب به ساختمان وزارت ارشاد نرسیده بود! به حمید سبزواری، خون شهدای میدان ژاله، سفارش شعر میداد! استاد خود «وزیر شعر انقلاب» است. شعر گفتن به سفارش وزیر وزرا هنری است مختص شاعران دولتی! شاعران دولتی زود پیر میشوند اما استاد ما در سن ۹۰ سالگی چنان علیه رامش و آرامش و سازش و آسایش سخن میراند که تنها و تنها از شعرای جوان برمیآید. این هم از معجزات انقلاب اسلامی است که فیالواقع جوانترین شاعر انقلاب، همان پیرترین شاعر انقلاب باشد! اگر حضرت روحالله در پیام موسوم به قطعنامه، همان خمینی ۵۷ است، بلکه خمینیتر از آن بهمن خدایی، باید هم شاعر انقلابش در اوج سپیدمویی، خروشی چون جوانان داشته باشد. آری! هنوز هم «بحر را موجها زنده دارند». استاد خود موج زندهای است که نه با پیامک خبرگزاریها میمیرد، نه حتی با مرگ! او در زندگی، در شعر، در سنگر هنر و در جنگ تن به تن کلمات، در قافیهها و ابیات، بارها و بارها دعوت حق را لبیک گفته! مرده آن شاعری است که به دعوت بیبیسی شعر میگوید تا پیازداغ تحریم را بیشتر کند! بعضی شعرا هنوز هم نخود لوبیای آش شور فتنه هستند! شاعری که شبها خواب دلار میبیند، صبح، نمک به زخم شعر میپاشد! عشق است اما استاد خودمان، با آن صبح سپید مجعدش! درود قلم بر تو باد حضرت حمید!
- بایگانی: یمین
خط بد پزشکان
حزبالله سایبر ۲۱ آذر ۱۳۹۴
هر چند روایت دومی که از حادثه معروف به بخیهکشی ارائه شد متفاوت از روایت زمخت و باورنکردنی اولی بود اما از آنجا که افکار عمومی به خصوص در فضای مجازی هنوز درگیر این ماجراست، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر میرسد.
یکم-
قدر مسلم وقتی پول، حاکم بین طبیب و بیمار شود، بیپولی از یک «درد» تبدیل به یک «جرم» میشود و آنوقت تیم طبابت این جرأت را مییابد که هر جور دلش خواست با این مجرم برخورد کند.
دوم-
هر وقت حوادثی از این دست رخ میدهد عدهای با این ادعای البته درست که «ما پزشک خوب، بیادعا و مردمی هم کم نداریم» سعی در تلطیف فضا دارند. منتهای مراتب باید دید تکرار مکرر کدام حادثه غیر قابل تحمل، تا این حد مردم را نسبت به جامعه پزشکی دارای «موضع منفی» کرده که این قشر یا این صنف را متهم میکنند به پولکی بودن؟!
سوم-
متأسفانه واکنش اطبا به نقدهایی از این دست به گونهای تند و افراطی است که تو گویی ما نه با یک قشر یا یک صنف، بلکه با یک «باند» طرفیم! فیالمثل در رسانه ملی درباره خیلی مشاغل «طنز انتقادی» ساخته میشود اما خدا نکند در یکی از این برنامهها تلنگری به پولکی شدن اهل طبابت زده شود؛ از وزیر تا وکیل، چنان باند تهاجمی ساخته میشود کأنه مقدسات عالم مورد نقد قرار گرفته!
حاکم شدن پول به عنوان تنها فصلالخطاب میان دکتر و مریض، نیز واکنشهای باندی، ما را به عنوان اهل قلم متعهد که یکی هم متعهد به مردم و آلام ایشان هستیم، ناچار بدانجا رسانده که کم و بیش درباره پولکی شدن ایضا باندی شدن جامعه پزشکی، با آحاد ملت حس همنظری داشته باشیم.
چهارم-
چند ماه پیش برای نشان دادن زانوی چپم وقت گرفتم از یکی از بهترین متخصصان امر. در نهایت شگفتی متوجه شدم پول یک ویزیت ۵ دقیقهای ۸۵ هزار تومان است!
برای من البته رقم واقعا زیادی بود لیکن هیچ چارهای نداشتم الا تن دادن به موضوع. حداقل دلم به این خوش بود که دکتر … پایم را میبیند. بعد از چند هفته + چند ساعت معطلی در روز قرار، به خیالم نوبتم شده که بروم داخل اتاق دکتر اما در کمال بهت، فهمیدم که اتاق کذایی، اتاق یکی از زیرمجموعههای ایشان است!
جناب زیرمجموعه از من خواست فلان جور بایستم و فلان جور دراز بکشم و فلان جور راه بروم که دست آخر حوصلهام سررفت:
«میبخشید خانم محترم! من اگر میخواستم شما زانوی مرا معاینه کنی که ارتوپد سر خیابان محل سکونتمان بود! تازه ۸۵ هزار تومان هم بابت ویزیت نمیگرفت! از آن سر شهر آمدهام میدان آرژانتین که دکتر … مرا ببیند! خودشان تشریف ندارند؟»
درآمد: «من الان از حالتهای مختلف زانوی شما عکس میگیرم، جناب دکتر روی تصاویر نظرشان را میدهند!» گفتم: «من خودم عکس زانویم را دارم که تازه هم هست! اینجا آمدهام که آن معاینهای که الان شما انجام دادی را جناب دکتر انجام دهد!» جواب داد: «ایشان هم همان معاینهای را میکند که من الان کردم!»
القصه! «وضع زانوی شما هیچ تعریفی ندارد! خطر آرتروز جدی است! خیلی زود باید عمل شوی که بیمهبردار هم نیست! هزینهاش حدود ۱۰ میلیون است که البته هزینه پلاتینها و پیچ و مهرههای جذب شونده در گوشت پا جداست!» کل صحبت دکتر سهنقطهچین بود با من، که شد ۸۵ هزار تومان!
یعنی هیچ مهلت ندادند که از وضع زانویم اندک تعریفی برای ایشان کنم که قبلا یک بار عمل شدهام و دوباره رباط و مینیسک را با هم پاره کردهام و از این حرفها! معاینه روی زانو را هم که یکی دیگر انجام داد!
باز هم القصه! بیرون مطب، یکی از رفقای فوتبالی را دیدم که روزگاری با هم در هر ۳ باشگاه پاس در مقطع نوجوانان، هما در مقطع جوانان و فجر در مقطع امیدها همبازی بودیم. سر حرف که باز شد، گفت:
«زانویم را پیش دکتر بهمانی عمل کردم. حدود ۲ سال پیش، سر جمع ۱۲ میلیون برایم آب خورد! بعد از عمل، پدرم به طریقی متوجه شد که اصلا عمل را دکتر بهمانی انجام نداده، بلکه دانشجویانش انجام دادهاند! و ایشان فقط ناظر بوده و یکسوم آخر عمل را هم پیچانده رفته و…!»
پنجم-
واضح است اتفاقاتی از این دست، برای اغلب مخاطبان این متن هم رخ داده. یک وقتهایی «شایعه» مبنای یک تهمت میشود، یک وقتهایی «سلسلهای از واقعیتهای رنگارنگ، جورواجور و البته تلخ» که اینجا دیگر بحث «اتهام» نیست، بلکه پولکی بودن برچسبی میشود که دقیقا بر پیشانی جامعه پزشکی ما میچسبد! و البته بعله! ما پزشک مردمی هم کم نداریم!
ششم-
سئوال اساسی اینجاست؛ چرا پزشکان منباب حرفهشان باید سوگند بخورند؟! این قسم قرار است خورده شود که چه بشود؟! و چه فرقی داشته باشد با زمانی که فرض بگیریم قرار نبود سوگندی برای کار طبابت در کار باشد؟! اینکه بعد از زدن تنها یک بخیه، به مادر بچه بگویند: «بخیه فلان قدر خرجش میشود و حالا نزدیم هم نزدیم! خود به خود خوب میشود!» و اینکه مادر بچه، به خاطر نداشتن کمترین پول ممکن، قید الباقی بخیهها را بزند، واقعا چه نسبتی دارد با آن سوگند خورده شده؟!
هفتم-
باری دکتری عمومی به خود من گفته بود: «سعی کنید حتیالمقدور دمپر ما پزشکان آفتابی نشوید!» گفتم: «بله خب! انشاءالله همه سالم و سلامت باشند که اصلا نیازی به مزاحمت برای دکتر نباشد». دوباره گفت: «این را فقط از آن رو نگفتم که انشاءالله همه در صحت باشند! اینکه خب بله! اما باز هم سعی کنید خیلی دمپر دکتر جماعت نگردید!» و در حالی که داشت نسخه را مینوشت، ادامه داد:
«تو خیال میکنی برای چی ما دکترها نسخه را اینقدر بدخط مینویسیم؟ شاید فکر کنی رازی از رموز پزشکی در این مسئله هست اما من که خودم دکتر هستم میگویم که این مسئله یعنی این افه، رازی از امراض پزشکان است، نه رازی از رموز پزشکی!»
*** *** ***
این دولت و آن دولت ندارد. باورم هست مواردی از این دست، در دلسرد کردن مردم، حتی از تحریم هم نقش موثرتری ایفا میکند. روزگاری به طبیب، «حکیم» هم میگفتند… و حکیم، هرگز به مریض خود به چشم عابربانک نگاه نمیکرد!
حکیم سوگند میخورد؛ سوگند را نمیخورد! گیرم آن بخیههای زده نشده، ولو با آوردن مقداری گوشت اضافه و بلکه هم عفونت خوب شود اما نخ بخیهای هم آیا هست برای ترمیم این همه شکاف میان جامعه و جامعه پزشکی؟!
- بایگانی: یمین
السلام علیک یا اباعبدالله
- بایگانی: یمین
عقربههای نیویورکی
وطن امروز ۱۱ مهر ۱۳۹۴
نه جناب ظریف! این یک یادداشت اتفاقی نیست! و اینطور نیست که دستم با دکمههای کیبورد تصادف کرده باشد یهویی! انقلابی پای حرفش میایستد! انقلابی هم میایستد! بزدلی پیشه ما نیست! انقلابی وقتی «مرگ بر آمریکا» میگوید میایستد پای این شعار! در مقام عمل! و من باز هم میگویم؛ اسلحه دستم بود، انتقام آیلان و علیرضا و آرمیتا را از اوبامای جلاد، جلاد همه رقمه، جلاد همه جوره، با یک گلوله میگرفتم! پای این شلیک هم میایستادم! و بانگ برمیآوردم؛ «و قاتلوا ائمة الکفر»!
نه جناب ظریف! دست دادن شما به اوباما اتفاقی نبود! اتفاقا جنابعالی دنبال فرصت میگشتید تا بعد از قائم با شک برجام، فریضه واجب سکسک را آنهم در راهروهای سازمان ملل به جاآورید! خیالتان راحت شد؟ این هم از دست دادن به اوباما! و صد حیف که احترام مد نظر رئیستان در کابینه به پاسپورت ایرانی برنگشت و الا با ملک سلمان هم میشود دست داد! با شمر! با یزید! حتی با حرمله هم میتوان دست داد! «اتفاقی» کدام صیغه است؟ «تصادف» کدام صیغه است؟ آدم میتواند با خود شیطان هم دست بدهد! با خود خود شیطان! آدم این استعداد را دارد که از پشه هم کمتر باشد! که رفت در بینی نمرود! و از شن! که رفت در بینی کاخ سفید! در طبس! اما آدم چه خوب، مثل آدم بایستد پای حرفش! و تقصیر خود را گردن تقدیر نیندازد! و مرد باشد و بگوید؛ این بود تدبیر ما! رک و راست!
نه جناب ظریف! بهتر آن است راستش را بگویید! و بگویید که نسبت بعضیها با شیطان بزرگ «لحمک لحمی و دمک دمی» است! چرا راستش را نمیگویید که اوباما و جانکری را دوست میدارید؟ همه که قرار نیست رئیس جمهور زن کشور مارادونا باشند! در سپاه حضرت رسول هم بودند کسانی که ابوسفیان را دوست داشته باشند! و ما در همین جمهوری اسلامی، رئیس جمهوری داشتیم که زن نبود اما زنانه از کشور فرار کرد! واعطشای بنیصدر رسما کاخ سفید را مخاطب قرار داده بود! خیلی هم حالا اشکالی ندارد! همه که قرار نیست تشنه آب فرات باشند! عدهای هم باید باشند بلکه اجل مهلتشان دهد تا بگیرند در بغل اوباما را! دست دادن کافی نیست! چنان باید اوباما را در آغوش فشرد که نگرانی جلاد تحریم منباب سرنوشت انتخاباتی بعضیها جبران شود! چنان باید رئیس جمهور آمریکا را بوسید که بوی ادوکلن اوباما حالاحالاها در بدن آدم بماند! مرد بودن فقط به جوانمردان توصیه نشده! همه باید مرد باشند! همه حتی عشاق سینهچاک پرزیدنت روسیاه! و نباید اینگونه باشد که بعد مصافحه، اجر عمل خود را ضایع کنیم! و بگوییم؛ یهویی بوده! شما راستش را بگو، من قول میدهم لااقل از آن بخش که مربوط به صداقت در کردار است، تجلیل کنم! و البته بعد، این مهم را خاطرنشان کنم که جناب ظریف! وزیر خارجه جمهوری اسلامی، واو به واو صحیفه نور خمینی بتشکن است، نه حضرتعالی! با این حساب، اولا شما خیلی هم حالا آدم مهمی نیستید، ثانیا بوسه فرضی شما بر لب لعل اوباما هم به عبارتی خیلی اتفاق مهمی نخواهد بود! الان و تا همین دست دادن ۶۰ ثانیهای هم اصولگرایان بیخود شلوغش کردهاند! اصلش ما همه به شما بدهکاریم! شما ثابت کردی دست دادن از سر شوق و اشتیاق به رئیس جمهور آمریکا، نه تنها مردهای را زنده نمیکند، بلکه میتواند همزمان باشد با فاجعه منا! و احترام کذایی هم به پاسپورت ایرانی برنگردد! و سعودی زپرتی، به شخص شخیص جنابعالی ویزا ندهد! و آن معامله را با قیمت نفت کند! و این معامله را با حجاج بیتالله!
نه جناب ظریف! بدهی ما به شما تمامی ندارد! شما ثابت کردید میتوان توافقی با آمریکا بست، آنطور که اوباما میگوید؛ «ضامن امنیت بیشتر برای اسرائیل» اما ساختار و ساختمان تحریم، آنطور که جانکری میگوید؛ «باقی بماند»! شما ثابت کردید با نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها، همچین نیست که چرخ دیگر کارخانهها بچرخد! شما ثابت کردید بیعرضگی ادوار دولت در عرصه اقتصاد، ربطی به صنعت هستهای ندارد! و اینطور نیست که با دادن هستهای، دشمن، در باغ سبز، نشان اقتصاد ما دهد! شما ثابت کردید پیادهروی با جانکری، مشکل مسکن را حل نمیکند! و دست دادن با اوباما، قیمت خودرو را پایین نمیآورد! شما ثابت کردید خندیدن به اجنبی، اتفاقا مزید دشمنی اوست، نه کاهنده عداوتش! شما ثابت کردید هر چقدر بیشتر به سران کاخ سفید بخندیم، سعودی وحشیتر میشود! شما ثابت کردید مذاکره با آمریکا قادر نیست شب عزای اقتصادی دولت را تبدیل به جشن عروسی کند! شما ثابت کردید وقتی دولت نمیتواند ۴ قلم کالا را درست توزیع کند، ناشی از بیتدبیری اعتدالیون است، نه «مرگ بر آمریکا»! شما ثابت کردید آمانو میتواند از پایگاه نظامی ما بازدید تشریفاتی اما رسمی کند، وزیر امور خارجه دولت اعتدال هم به اوباما دست بدهد، اما لغو تحریم؟ حالا بچرخ تا بچرخیم!
نه جناب ظریف! اتفاقا خوب شد به اوباما دست دادید! و اتفاقا خوب شد چون شمایی هم وزیر خارجه جمهوری اسلامی شد! فقط کاش بگویید سعودی به شما چرا ویزا نداد؟ شما که فرسنگها با «خبر مرگش» فاصله داشتید! «اخوک عبدالله»! «اخوک آل سعود»! «اخوک بشکه»! «اخوک خوک»! زرشک! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! من تکرار میکنم که این یک یادداشت اتفاقی نیست! و وزیر خارجه جمهوری اسلامی، یعنی کلمه کلمه این جمله مختصر و مفید انقلابی؛ «پاسخ، سخت خواهد بود و خشن»! عمر خود دولتها چقدر است که عمر وزارت وزیر خارجهای چون شما چقدر باشد؟! اصول سیاست خارجه جمهوری اسلامی، به وقت لزوم، نه بسته به فلان حرف رئیس جمهور است، نه بسته به بهمان حرف وزیر خارجه! و صدالبته، جمله اخیر هم هرگز اتفاقی نوشته نشده! فقط با روسای جمهور بود، ما الان همه باید جاسوس سیا میشدیم! و فقط به حضرتعالی بود، ما الان باید همه دست در دست اوباما میگذاشتیم!
نه جناب ظریف! از سر احساس نبود که خمینی گفت؛ «از هر که بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت»! روح خدا، نه اتفاقی سخن میگفت، نه تصادفی رفتار میکرد! آن ابرمرد، همین امروز را میدید که علیه سعودی، آن همه با خشم موضع میگرفت! و ما فرزندان خمینی هستیم! ما اتفاقی تیتر نزدیم؛ «خبر مرگش»! ما پای تیترمان ایستادهایم! و شما را توصیه میکنیم به ایستادن پای دستی که به اوباما دادید! این هم شد حکایت آن تلفن کذایی سال پیش؟! دولت محترم شعارش «تقدیر» بود یا «تدبیر»؟! اشبهالناس به آن فرد قبلی، همین فرد فعلی است؛ واگذاری امور به اجنه، یعنی همین واگذاری امور به اتفاق و تصادف! اگر دیروز دست دادن به اجنه، امور را تدبیر نکرد، امروز هم کاری از دست دادن به اجانب، آنهم یهویی ساخته نیست!
نه جناب ظریف! اگر رئیس جمهور قبل فقط یک بار وزیر خارجه خود را در حین مأموریت از کار برکنار کرد، معالاسف رئیس جمهور فعلی این کار را با حضرتعالی چند بار کرده! سیاست «مدارا با دشمن، تندی با دوست» بارها حضرتعالی را در حین مأموریت، از کار برکنار کرده! شما آن روز که مشغول پیادهروی با جانکری شدید، از وزیر خارجه جمهوری اسلامی تبدیل به فقط وزیر خارجه دولت اعتدال شدید! و آن روز هم که با اوباما دست دادید! و آن روز هم که ویزایتان را سعودی صادر نکرد! و بسیاری روزهای دیگر! زین سبب است که نوشتم؛ «شما خیلی هم حالا مهم نیستید»! با این همه، فرض است بر شما، لااقل حرمت آن ۴ تا حمایت مشروط بزرگان از خود را نگه دارید! که صدالبته این حمایتهای مشروط از خیلیها بوده!
نه جناب ظریف! هر ثانیه آن ۶۰ ثانیه مصافحه شما با اوباما، دهها حجگزار ایرانی مشغول جان باختن بودند! شگفتا! سعودی هم بر بیتدبیری خود، نام «اتفاق» گذاشته! و من شک ندارم، آنجا و آن لحظه، شما وزیر خارجه دولت اعتدال بودید و بس! و نه وزیر خارجه انقلاب خمینی! و نه وزیر خارجه «از آل سعود نخواهیم گذشت»! میدانم! خیمه حجاج در صحرای منا، خالی بود! و زرق و برق سازمان ملل را نداشت! میدانم! حجاج بیتاللهالحرام، لباسی به تن نداشتند الا احرامی سپید، به رنگ کفن! اما با خط اتوی شلوار پرزیدنت وحشی، میشود باز هم سر هزاران طفل معصوم را برید! و سر ابنای بشر کلاه گذاشت! میدانم! دست حجاج، تنها چند سنگ بود که بر صورت شیطان بزنند! و رمی جمرات به جاآوردند! اما دست شما، درست در همان لحظه، در دست شیطان بود! شیطان بزرگ! میدانم! و این را هم خوب میدانم که شما با «الفبای تدبیر» بیگانهاید و اصلا در آن حد نیستید که بخواهم بنویسم؛ «با الفبای مبارزه بیگانه هستید»! شما و مبارزه؟
نه جناب ظریف! دفعه بعد ۶۰ ثانیه را بکنید یک ساعت! از قبل هم خواهش میکنم برنامهریزی کنید! اصلش اعتدال یعنی همین که حاجی جمهوری اسلامی در آغوش خدا باشد و وزیر خارجه دولت اعتدال در آغوش کدخدا! عاقبت، همه که نباید «حج» بروند؛ عدهای هم باید «کج» بروند! گفت: «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا»! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! به خدا راضی نیستیم دفعه بعد، اعمال مصافحه با شیطان بزرگ را نیمه کاره رها کنید! ما اما زمان خود را به وقت صاحبالزمان تنظیم کردهایم! و این همه را «نشانه» میدانیم! ساعتهای دوزمانه، عقربههای نیویورکی، کلاس کار انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود را پایین میآورند! ساعت ما فقط یک زمان را نشان میدهد! شما راحت باش آقای ظریف! و به هر که میخواهی دست بده… تشریفاتی! یهویی! اتفاقی! تصادفی!
- بایگانی: یمین
خودت کلمهاش را پیدا کن!
مکه آلسعود
شهر نزول جرثقیل، نه جبرئیل!
آنچه در زیر میآید برشی کوتاه از سفرنامه حج حسین قدیانی است که در تاریخ دوشنبه هفده آبان ۸۹ ساعت یکونیم نیمهشب نوشته شده.
از در و دیوار پیداست به شهر مکه رسیدهایم. اتوبوس میپیچد به «مرکز توجیهالحاج» و پشت سر چند اتوبوس دیگر. از مدینه تا مکه، تابلویی به نام «غدیر خم» که در همین مسیر است ندیدم اما تابلوست که آلسقوط بدش نمیآید به هر بهانهای زوار خانه خدا را با یک صف عریض و طویل درگیر کند که مثلا چه خبر است! نه به این اسم دهان پر کن «مرکز توجیهالحاج» و نه به توزیع آب زمزم در بطری یک بار مصرف برای زائرین در این مرکز. این آب زمزم را در مرکزی غیر از «توجیهالحاج» و مثلا «توزیعالماء» هم میشد داد! و اصلا ما هم باورمان شد که این آب زمزم است! به صرف این برچسب روی بطری؛ «مکتبالزمازمةالموحد»! و چند جوان عرب و یا شاید هم کارگر خارجی داشتند دعوا میکردند این وقت شب. و شانه خالی کردن از زیر کار. و این همه آنچه که «مرکز توجیهالحاج» ما را بدان توجیه کرد! و در همین مرکز، اوج خصومت آلسقوط با ایرانیها را به وضوح میشد دید. این جمله را به عربی و انگلیسی و اردو و آلمانی و فرانسوی و روسی نوشته بودند ولی به فارسی نه. و جمله؛ «وزاةالحج. ترحب بضیوفالرحمن و تتمنی لهم حجا مسرورا و سعی مشکورا. اخی الحاجالکریم… الخ!» و دشمنی با شیعه را فروکاستن تا این حد که «اهلا و سهلا» را به زبان سارکوزی بگویی اما به زبان سلمان، نه! آنهم در کجا؟ در حج! و با یک اقیانوس مسلمان! و این همه آدم از قوم سلمان! تا رسیدن به مسجدالحرام و استقرار در هتل، مثل خورهها داشتم دید میزدم بیرون را که نام یک مدرسه به نظرم جالب آمد؛ مدرسه «عبداللهابنزبیر»! شارع؟ همان اول باید دقت میکردم که نکردم. این مدرسه جان میدهد برای اینکه آقازاده فراری، مهدی هاشمی محصلش باشد! کمی بیشتر در شهر چرخ میزدیم مدرسه «معاویةابنابیسفیان» را هم لابد میدیدیم! در مدینه خبر گرفتم از اوضاع تهران که دوستی گفت: «شایعه شده مهدی هاشمی در خفا برگشته!» پرسیدم از صحت و سقمش. گفت: «نمیدانم!» فقط این را میدانم که الان سمت چپم مسجد تنعیم است. از جمله مواقیت شهر مکه. و آن دورتر؛ برج ساعت یا همان برجالابراج معروف که چه سریع ساخته شد. و انصافا چه عظمتی! و منقش به الله اکبر! و نماد خانه خدا از راه دور. خانه خدا در پستترین زمینها و نمادش در اوج آسمان! و نمادش یک بت! بتی بزرگ که شکستنش کار ابراهیم نیست. ابراهیم تبر داشت. با تبر نمیتوان بت برجالابراج را شکست. و راستش هیچ کجا رسول خدا را غریبتر از شهرش مدینه ندیدم و هیچ کجا خدا را غریب تر… نه! غریبتر که کفر میشود؛ خودت کلمهاش را پیدا کن! هیچ کجا خدا را … از شهرش مکه و خانهاش کعبه ندیدم. حکام آلسقوط خیال میکنند صاحبخانه خانه خدا هستند؛ سایه هر بتی که بخواهند بر سر خانه خدا خراب میکنند! نزدیکای مسجدالحرام، مکه را با این شکل و شمایل، بیشتر شهر نزول جرثقیل دیدم تا جبرئیل. اما گریههای مادرم که بغل دستم نشسته، حکایت از آن دارد که تحت هر شرایطی اینجا خانه خداست. اینجا کعبه است. اینجا صفا و مروه دارد. عرفات دارد. فاطمه اینجا به دنیا آمده. آدم و حوا اینجا به معرفت زهرا رسیدهاند. مزار خدیجه اینجاست. محمد در همین زمین پا به گیتی گذاشته. مزار عبدالمطلب و ابوطالب اینجاست. غار حرا اینجاست. کوه ثور اینجاست. حجرالاسود اینجاست. رکن یمانی اینجاست اما «هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود!»
- بایگانی: یمین
بسم الله…
http://opload.ir/im/4m94/3e64cf4fb2931.png
همچنان «خمینیترین وبلاگ»
بیانیهی خانواده استوانه!
http://www.jahannews.com/vdcjmoexouqettz.fsfu.html
«آیتالله و خواندهاش در برابر این همه ظلم، سکوت اختیار کردهاند»!
کر شدیم از این همه سکوت!
«جناب عالیجناب! ما منکر سوابق انقلابی شما در «مکتبخانه سیداحمد» روستای سقریه، واقع در بخش نوق، از توابع بهرمان شهرستان رفسنجان استان کرمان نیستیم! ایضا منکر سابقهدار بودن خاندان شما هم نیستیم!» 🙂
http://www.hamshahrionline.ir/details/32244
http://www.vatanemrooz.ir/content/newspaper/Version1671/0/Page16/Block143561/newspaperb_143561.jpg
أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَه الْمُعْتَدینَ؟
کجاست درهم شکنندهی شوکت و قدرت ستمکاران و متعدیان؟
«اگر جراید زنجیرهای، رنگ لوگوی خود را با پرچم تروریستهای تکفیری ست میکنند، مرفهین بیدرد هم علیالدوام مشغول سلفی گرفتن هستند؛ روزی با سلفیها، روزی با آفرینندگان سلفیها! انصافا جز مشتی لعین داعشی، جز مشتی ملعون در مایههای همین بشکه سعودی به درک واصل شده یعنی ملک عبدالله، جز عبدالله اردنی، جز سران قدارهبند غرب، جز ضد انقلاب سلطنتطلب، جز مشتی همجنسباز و جز مشتی آشوبگر روز عاشورا، آیا جماعت دیگری هم پیدا میشود که این همه اصرار داشته باشد بر افترای تقلب به نظام ۳۰۰ هزار شهید ما؟»
«همین سالیان اخیر در «مریوان» برف باریده بود عین چی! ماشین با آنکه شاسیبلند بود، هیچ رقمه قادر نبود صندوق رای را رهسپار روستاهای اطراف کند! بچههای انتخابات مانده بودند چه کنند! یکیشان پیشنهاد داد؛ «یا علی میگوییم و به عشق «حضرت آقا» صندوقها را پیاده تا هر کجا شد میبریم!» برف در بعضی ارتفاعات، تا بالای زانو هم میرسید اما بنازم وجدان دستاندرکاران انتخابات جمهوری اسلامی را که عاقبت، یک روستا را هم از قلم نینداختند! «من یک موی شما کوخنشینان را به همه دنیای کاخنشینان نمیدهم» یعنی در نظام الهی ما، روستایی اگر منزلتی بالاتر از شهری نداشته باشد، شأن پایینتری هم ندارد! چه میکنید آقایان؟ چه میگویید؟ اگر جمهوری اسلامی را واقعا اهل تقلب در رای مردم یا تخلف در انتخاب مردم میدانید که روزی موفق به این خبط میشود و دگر روز نه، فرض است بر شما این حداقل از وجدان را داشته باشید و دیگر، نامزد همچین انتخابات متقلبانهای (!) نشوید!»
اونهایی که دنبال صندوق شفاف بودند -البته چشماشون مشکل داشت و ندیدند!- نظرشون در خصوص صندوقهای رأی سفیدپوش خط مقدم چیه؟!
نکنه اونجا هم مثل اینجا تقلب شده بود؟!
خمینی هنوز خمینی است و خامنهای همان خمینی…
{{{«خ» و «م» و «ی» و «ن» و «ی» در «خمینی» و «خامنهای» مشترک است. یعنی من هر وقت مینویسم «خامنه ای»، در دل خود «خمینی» هم دارد اما «خامنهای» یک «الف» و یک «ها» از خمینی بیشتر دارد که روی هم می شود؛ «آه». این «آه» والله نشان میدهد که خامنهای از خمینی مظلومتر است. البته ما اجاز نمیدهیم «آه» نایب روحالله به سینه چاه گره بخورد! دوره جام زهر گذشت. یا ظافر!}}}
رژه!
گفت: «تِد کروز» نامزد ریاست جمهوری آمریکا گفته است اگر رئیسجمهور بشوم «توافق با ایران» را پاره میکنم.
گفتم: از این بهتر چه میشود؟! «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.»
گفت: منظورش این است که باید به ایران حمله نظامی بشود!
گفتم: همه مقامات آمریکایی از دموکرات و جمهوریخواه و صهیونیستهای آیپک و کلان سرمایهداران دور هم جمع شدند و بعد از اینکه دیدند حمله نظامی به ایران برایشان ممکن نیست و هیچ غلطی نمیتوانند بکنند، به مذاکره تن دادند! حالا معلوم نیست این یارو فسقلی چرا هنوز از راه نرسیده، تهدید به حمله نظامی میکند؟!
گفت: حیوونکی تازهکاره، هنوز نمیدونه دنیا چه خبره! و اگر رئیسجمهور بشه که نمیشه، تازه سیلی خوردنش از ایران شروع میشه و…
گفتم: یارو میگفت؛ من بچه که بودم، بیشتر از اینکه از گم شدنم بترسم، از پیدا شدنم وحشت داشتم، چون وقتی پیدا میشدم، چنان کتک میخوردم که هفت پشتم پیش چشمم رژه میرفتند.
چشم انتظار؛
واقعا «أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَه الْمُعْتَدینَ؟»
اللهم عجل لولیک الفرج…
پسر شهید؛
زیباترین جمله داداش حسین از نظر من، همچنان همین جمله است!
{{{«خ» و «م» و «ی» و «ن» و «ی» در «خمینی» و «خامنهای» مشترک است. یعنی من هر وقت مینویسم «خامنه ای»، در دل خود «خمینی» هم دارد اما «خامنهای» یک «الف» و یک «ها» از خمینی بیشتر دارد که روی هم می شود؛ «آه». این «آه» والله نشان میدهد که خامنهای از خمینی مظلومتر است. البته ما اجاز نمیدهیم «آه» نایب روحالله به سینه چاه گره بخورد! دوره جام زهر گذشت. یا ظافر!}}}
«از سفینه نجات روحالله، مدعیانی گندهتر و گردنکلفتتر از ایشان پیاده شدند، آب از آب تکان نخورد!»
واقعا این جمله در روزنامه هم چاپ شده؟
اگه شده که خیلی هم عالی است!
ــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
چاپ که شده اما با کمی اعتدال! 🙂
«از سفینه نجات روحالله، مدعیانی پیاده شد، آب از آب تکان نخورد!»
ی مشکل بزرگ من با دوستان وطنی اینه الان؛
وقتی میخوان جملهای رو دچار اعتدال کنن، بعضا یادشون میره افعال رو هم متناسب با تغییرات اعمال شده، اصلاح کنن!
«از سفینه نجات روحالله، مدعیانی پیاده شد…»!!
معالاسف از بس این اتفاق در نوشتههایم افتاده، مخاطب بعید نیست فکر کند کلا در به کار بردن افعال مفرد و جمع، مشکل دارم!
نه که بیسواد هم هستم، این حس در مخاطب، مشدد میشود!!
.
.
.
ای تاریخ! بشکند قلمت اگر این قبیل مسائل را پای قلم من بنویسی!
گفته باشم از الان، نگی نگفت! 🙂
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1671/1/143583/0
آقا نگو!
یه وقت دیدی این «متن شما» مثل «ریش حاج سعید» نقش «کاتالیزور» رو پیدا کرد!
و قوه قضاییه در حرکتی تاریخی و نمادین در یکسال، این خانواده رو کمپلت فرستاد اوین!!
🙂
ـــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
همیشه خوشم اومده از کامنتهای ملیح و نکتهدار…
احسنت اخوی!
«مکتبخانه سیداحمد»! 🙂
آقا سید؛ آدرس؟
به قول داداش؛ آی دلم!
«خمینی و خامنهای رهبر ما هستند»
.
.
.
«بعضیها اگر میخواهند «ر ه ب ر ا پ و ز ی س ی و ن» باشند به سلامت!»
«اگر بعضیها دوست دارند اپوزیسیون را رهبری کنند، به سلامت! از سفینه نجات روحالله، مدعیانی گندهتر و گردنکلفتتر از ایشان پیاده شدند، آب از آب تکان نخورد!»
احسنت!
زیبا بود و به جا…
جالبه!
برخی که بدهکاری سنگینی به ملت دارن، حالا طلبکار شدن!!
«من یک موی شما کوخنشینان را به همه دنیای کاخنشینان نمیدهم» یعنی در نظام الهی ما، روستایی اگر منزلتی بالاتر از شهری نداشته باشد، شأن پایینتری هم ندارد! چه میکنید آقایان؟ چه میگویید؟
هاشمی به جونیور در حال رفتن به زندان:
«انقلاب هم از اوین آغاز شد!»
عجب! فکر کنم قراره انقلاب بشه!!
رهبرانش هم جونیور و رحیمی و زنجانی باشن!!!
ــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
قشنگ بود!
تحقیر ملت در اراک؛
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/143587
«صدالبته منکر سابقهدار بودن خاندان شما هم نیستیم!»
این جمله، به خصوص با توجه به جمله قبلش* طعنه قشنگی داشت و خوب نشست در متن!
*جناب عالیجناب! ما منکر سوابق انقلابی شما در مکتبخانه سیداحمد روستای سقریه، واقع در بخش نوق، از توابع بهرمان شهرستان رفسنجان استان کرمان نیستیم!
اگه صندوق رای هم شفاف بشه، باز بهونه میگیرن؛
«بعله! ما خودمون با چشم خودمون دیدیم که توی فلان صندوق پونزده تا رای واسه دیجی فسنقری بود ولی موقع شمارش شد یازده تا!»
دور نیست روزی پیشنهاد بدن که در کنار هر صندوق، یک ملاقه هم بذارن تا رای توی صندوق رو، واسه دیدن بهتر، بالا پایین کنه!!
عمو جان!……
رفقا؛
جمله انتهایی کامنت بالا سانسور شد اما عجب جمله خندهداری بودها! 🙂
گریه داشت؛
«مگر ۳۰۰ هزار خون مطهر و سرخ، مسخره آقایان است؟»
خنده داشت؛
«مکتبخانه سیداحمد روستای سقریه، واقع در بخش نوق، از توابع بهرمان شهرستان رفسنجان استان کرمان!»
اتفاقا نکته مهم، کلمات «گندهتر و گردنکلفتتر» بود که متاسفانه در متن روزنامه حذف شده!
عمر دست خداست ولی واقعا این عالیجناب با این سن و سال بالا احیانا به مرگ و سوال و جواب و نکیر و منکر و حساب و کتاب و… فکر نمیکنه؟
ــــــــــــ
حسین قدیانی:
نکیر: اسمت چیه؟
هاشمی: دامت برکاته!
منکر: همالان ی دامتی بهت نشون بدم که کف کنی تو برکاتش!
{صدای کفگرگی از داخل قبر!} 🙂
هاشمی: حالا میخواین ادبم کنین بکنین اما گفته باشم که امام از همان اول انقلاب با این قبیل کارها مخالف بود!
نکیر: بخواب بابا! اینجا دیگه اون دنیا نیست! تو هم الان مُردی!
غفلت مرعشی از بیرون قبر: این جور صحبت کردن با آیت الله، پدرسوختهبازی است!!
دوستان محترم؛
یه چند تا آمار بدم!
«رفسنجانی علیه حقالناس» «هزار و پانصد و هفتاد و هشتمین» متن قطعه مقدس ۲۶ است.
تیرماه، وبلاگ ۱۲ متن داشت.
تا امروز هم که ۲۲ مرداد باشد، فقط ۱۰ متن در همین مدت نوشته شده.
در سال ۹۴ -البته تا الان- قطعه ۲۶ تقریبا یک روز در میان به روز شده.
برای سلامتی نویسنده متعهد و روزنامهنگار خستگیناپذیر، داداش حسین عزیز، صلوات!
زندانی که روزی میزبان پدر بود، امروز میزبان پسر است…
ـــــــــــــــ
حسین قدیانی:
با این دستفرمون، میزبان نوه نتیجهها هم خواهد بود انشاءالله!
راستی! شما همونی نبودی که از شخصیت معتدل و منش موقرانه آیت الله آملی دفاع میکردی همیشه؟
چی شد پس؟؟!!
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
وای مردم از خنده…
یعنی نکیر و منکر هم از دستش سر درد میگیرن!
سید!
سختت نمیشه اینقدر کامنت میذاری؟
خسته نمیشی؟
جدی سوال شده برام…
.
.
.
مطلب خیلی خوبی بود.
ممنون از حاج حسین آقای قدیانی.
یا امام صادق؛
دوستان را کجا کنی محروم، تو که با دشمنان نظر داری؟!
http://bayanbox.ir/download/mp4/7031559667860389394/Panahian-Clip-ZemanateImamSadeq.mp4
ناشناس؛
نه، اصلا!
خیلی هم خوبه… دوست دارم!
شما اگه خسته میشید به بزرگواری خودتون ببخشید!
😐
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست
الان که دارم این کامنت رو مینویسم، نمیدونم ارسال میشه یا نه!
آخه قبلی نشد!
یاد نامههای زمان قدیم افتادم…
از دست کامنتهای بیخود خودم و دعواهای «آقای قدیانی» سر به کوه گذاشتم و الان دارم از دل کوههای بلند، براتون کامنت میذارم! 🙂
حیف که عکس آپلود نمیشه و الا آسمان آبی روز و پرستارهی شب رو براتون میذاشتم.
شب از غایت نزدیکی ستارهها، انگار آسمون برات آغوش وا کرده!
«اللهم صل على محمد و آل محمد»
راستى! کسى مىدونه روستاى سقریه بخش نوق از توابع بهرمان شهرستان رفسنجان واقع در استان کرمان در سال ١٣١٣ چقدر وسعت و جمعیت داشته؟
آخه ظاهرا اجداد عالیجناب از درآمد «املاک و مستغلات» اونجا، همه مملکت رو اداره مى کردن! و همچنان میکنن!!
آقای قدیانی!
بنده رو میفرمایید؟
کی و کجا از آیت الله آملی دفاع کردم؟
ــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
ی چیزی واسه خودم گفتم حالا!
ببین چقدر بده آدم بدون سند حرف بزنه؟ 🙂
روفرمیها داداش!
سیداحمد!
این هم شاگرد بود که شما تربیت کردی؟
چی میشد در اون «مکتبخونه لعنتی» رو گل میگرفتی؟؟
🙂
همین احساس توپی که الان داری از تعطیلات جونیور، مثل احساس ما بود وقتی «ایمون زاید» تو ده دقیقه دروازهتون رو با خاک یکسان کرد!
حس قشنگیه!
میدونم…
ــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
این حس، وقتی قشنگتر میشه که این هفته هم «پرسپولیس» به «سپاهان» ببازه!
آخ بخندیما!!
حالا صبر کن تا بعد بازی، دارم برات!!!
حاج آقا خواب دیده بازی مساوی میشه!
همین دیشب قبل از خواب امام!!
ـــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
شرط میبندم این بازی رو هم میبازه!
سر ی کلپچ!!
باور کن به غیر از هادی نوروزی و مهدی طارمی، هیچ کدوم رو نمیشناسم… و البته سوشا، ولی مربی کاربلدی داریم.
از چوبله حرفهایتره…
بعدشم داداش!
نیمی از فدراسیون، اصفهانی هستن! میخوای بازی رو در نیارن؟
حرفا میزنیا!
فوتبال نفتی که شرطبندی نداره!
بازی دیشب شرط داشت که ٩ تا گل زدن…
ـــــــــــــــ
حسین قدیانی:
کم اوردی بوق بزن!
مشتی! همین هفته اساس هم با ذوب آهن اصفهان بازی داره!
اگه نبرد؟
گذشته از شوخی، اصل این نگاه که مربی خارجی رو برتر از مربی داخلی بدونیم، غلطه!
به من بگو چرا میگی برانکو از مظلومی حرفهایتره؟
چون فقط خارجیه؟
یا دلیل دیگهای هم داری؟
اسلامی ایرانی عزیز!
«یحیی گلمحمدی» قرمزها درست مثل «علی منصوریان» ما آبیها، توی همین چند سال اول مربیگریشون نشون دادن جنم این کار رو دارن.
به جای پول یامفتی که دادن به این اجنبی، پرسپولیس رو دوباره میدادن دست یحیی.
اون بار قبل هم که چند ماه، تیم رو دادن بهش، واقعا خوب نتیجه گرفت اما قربانی دودوزهبازی مهدویکیا و دایی شد!
تیم رو برد فینال جام حذفی، بعد انداختنش بیرون!
من البته منکر دانش بعضی از این مربیان خارجی نیستم لیکن اغلبشون فقط میان ایران واسه پول!
مربی خارجی کاربلد و البته با شخصیت یعنی «ولاسکو»ی والیبال!
برانکو آدم بیشخصیتی نیست، اتفاقا پرنسیب هم داره اما حرفهای به اون معنی که کارلوس کیروش هست، نیست!
تازه، خود کیروش هم، دل به کار نمیده… و بیشتر به فکر جیبشه تا تیم ملی!
البته کیروش برخلاف برانکو، آدم بیشخصیته!
ی بار اومد توی برنامه زنده… ی برنامه «زنده اما کاملا رسمی» جوراب پاش نکرده بود، نصف عرقگیرش هم معلوم بود!!
این یعنی توهین به همه ما ایرانیها…
پول خوب داری میگیری، لااقل درست باید لباس بپوشی، اونم توی ی برنامه رسمی، گفتوگو محور و کلاسیک تلویزیون!
خونه خالهات که نیست!
برادر!
شما به «لیپی» یا «کاپلو» نگاه کن.
کاپلو توی روسیه چند سال مربی تیم ملی بود، ی بار دعوتش کردن رسانه ملی روسها!
گفت: امروز نمیام!
پرسیدند: چرا؟
جواب داد:
پشت کتم ی کم چروک شده، بگذارین فردا با ی کت شلوار مرتب بیام جلوی چشم مردم روسیه!!
کیروش اینطوریه؟؟!!
این حرفا رو کسی داره بهت میزنه که ی صبح تا شب، توی «باغ بالای شهرک شهید محلاتی» -که خوب میدونی کجاست!- روپایی میزد، عمرا توپش میافتاد!
شاید خودتم شاهد بودی، شایدم نه!
اما میدونی که دارم راست میگم! میدونی…
هنوزم توی شهرک، از فوتبال من حرف میزنن، با اینکه ۵ ساله اونجا نیستم دیگه!
من البته قبول دارم!
پرویز مظلومی خیلی هم مربی ایدهآلی نیست اما اگه قراره یکی مثل برانکو یا حتی کیروش مربی اساس باشن، همین مربی بومی بهتره!
میدونی چرا چند ساله پرسپولیس، هیچ رقمه موفق نمیشه؟
چون آه امثال همین یحیی، گریبانش رو گرفته!
یحیی رو به چه جرمی انداختن بیرون؟
پارسال دیگه دیدی چه محشری به پا کرد و طبق نظرسنجی نود، بهترین مربی لیگ شناخته شد، اونم توی تیم بیستاره ذوب آهن!
پرسپولیس، همین یحیی رو انداخت بیرون، در اوج حماقت!!
من از زمان فوتبال بازی کردنم یحیی رو میشناسم!
همون زمان هم به بر و بچ میگفتم که این یحیی، در آینده مربی خوبی میشه!
همیشه با خودش ۴ تا سررسید داشت، نکات فنی رو که از مربیها در تمرین یاد گرفته بود، بعد تمرین، توی ماشینش مینشست مینوشت!
بعد هم پاکنویس میکرد!
ببین!
اگه یک در هزار، بازی رو بردیم، یک هفته جمع کن برو ابوموسی!!
چون تا یه هفته باید کامنتهای زیبای من رو تحمل کنی!!!
به عواقبش فکر کن!!!!
به جوونیت رحم کن!!!!!
ــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
🙂
عزیز من!
وقتی رییس فدراسیون، بیشتر مناسب اجرا در سیرکه، چه توقعی از کیروش داری؟
فوتبالی که مدیرش سیاسی میاد و بعد از دو ماه پرتش میکنن بیرون، سرمربی نهایتا در حد «سه پنج دو» کارایی داره!
فوتبالیستی که تا دیروز موتور سوار بوده، امروز پورشه سوار میشه که دیگه دل به فوتبال نمیده!
دلبر جای دیگه پیدا میکنه!
تعویضشم بکنن، تف تو صورت مربی میکنه!
مربی وطنی، نه شأن داره، نه پرستیژ!
مشکل نفته، نفت…
این نفت لامصب وارد هر حوزهای شد فاسد کرد!
روپاییهات رو هم یادمه و البته زلفای افشونت رو!
ترمیناتور هم اینقدر تغییر نکرد که تو تغییر کردی!!
ــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
بخشی از حرفات که موید همون حرفای خودمه و کاملا قبول دارم لیکن چرا «مربی وطنی، نه شأن داره، نه پرستیژ»؟؟؟!!!
مشکل من از قضا با همین نگاهه…
با علی پروین، امیر قلعه، علی دایی و… کار ندارم اما خود به خدایی همین یحیای شما قرمزها* واقعا نه شأن داره، نه پرستیژ؟؟!!
یا مثلا حسین فرکی، مجید جلالی و خیلیهای دیگه؟!
*تیمتون رو تا فینال برد بالا، بعد پرتش کردن بیرون! هیچ چیز خاصی هم نگفت! سکوت کرد و صبر! بعدم رفت ذوب آهن و اونجا اون شاهکار رو کرد! الانم باز، سرش تو لاک خودشه و به کارش مشغول! حالا همین یحیای ایرانی و دست بر قضا پرسپولیسی، شأن و پرستیژ داره یا نه؟
تیم بازیکن خریده یک و نیم میلیارد، اونوقت دیر سر تمرین میاد و زود هم میره!
تو بازی هم در حد هویج!
مربی شاکی میشه، میگه؛ «دو جلسه محروم!» که مثلا حساب کار دست بقیه بیاد!
مدیر تا میشنوه، بدو بدو مثل اسب میاد یقه مربی رو میگیره که؛
«مردک! به چه حقی بازیکن میلیاردی رو محروم کردی؟ غلط کردی! باید برگرده!»
بازیکن بر میگرده منتها با این تفاوت که حالا بقیه هم برای مربی شاخ میشن!
تو همین تیم شما، مگه بینظمترین بازیکن «کرار» نبود؟
قبلش مجتبی جباری!
تازه، یکی مثل امیر قلعه که برای خودش پدر خواندهایه، کم میآورد!
چه برسه به آقپرویز!
یحیی گلمحمدی هم وجهه اجتماعیش رو وقتی از دست داد که مهدوی کیایی که الان تو هامبورگ حلوا حلواش میکنن، عین یه توپ جمع کن باهاش رفتار کرد!
ـــــــــــــــ
حسین قدیانی:
بگذار از آخر کامنتت شروع کنم!
مگه یحیی مربی تیم نبود؟ اصلا مهدوی کیا، مارادونا!
وقتی یحیی نخواستتش، چرا اون المشلنگه رو درست کردن؟!
حالا میام چند خط بالایی کامنتت!
تیم بازیکن خریده یک و نیم میلیارد، اونوقت دیر سر تمرین میاد و زود هم میره!
تو بازی هم در حد هویج!
مربی شاکی میشه، میگه؛ «دو جلسه محروم!» که مثلا حساب کار دست بقیه بیاد!
مدیر تا میشنوه، بدو بدو مثل اسب میاد یقه مربی رو میگیره که؛
«مردک! به چه حقی بازیکن میلیاردی رو محروم کردی؟ غلط کردی! باید برگرده!»
بازیکن بر میگرده منتها با این تفاوت که حالا بقیه هم برای مربی شاخ میشن!
.
.
.
همینه دیگه رفیق!
من البته نمیخوام منکر مهدویکیا بشمها، ایضا معتقدم یحیی میتونست زیرکانهتر با مهدویکیا برخورد کنه اما تیم وقتی سرمربی داره، همه باید مثل ی سرباز، در خدمتش باشن…
گیرم این سرباز، مهدویکیا باشه یا اصلا مسی!
در اون ماجرا هم، ظلم بیشتر، به یحیی شد، نه مهدی…
این رو قبول کن!
توی اون ماجرا، مهدویکیا و عادل فردوسیپور، دست در دست هم، یعنی دست در دست نود، پدر یحیی رو درآوردن که چرا دو دقیقه بیشتر بهش توی بازی خداحافظی میدون نداد؟!
سئوال من اینه؛
«آبروی پرسپولیس مهمتره یا آبروی مهدویکیا؟!»
یحیی درست یا غلط معتقد بود مهدی به دردش نمیخوره!
لیکن…
مدیر تا میشنوه، بدو بدو مثل اسب میاد یقه مربی رو میگیره که؛
«مردک! به چه حقی بازیکن میلیاردی رو محروم کردی؟ غلط کردی! باید برگرده!»
بازیکن بر میگرده منتها با این تفاوت که حالا بقیه هم برای مربی شاخ میشن!
و اما، من چه جای قلعه بودم، چه جای آقپرویز، لحظهای اجازه نمیدادم جاسم کرار در اساس بمونه، گیرم کریسرونالدو باشه!
حالا گور بابای این حرفا، این دیگه چی میگه توی این پست موندم؟!
http://www.ghadiany.ir/1394/23676/comment-page-1#comment-177446
ول کنم نیست بدبختی!
آقا!
ما راجع به مهدویکیایی صحبت میکنیم که گل پیروزی رو به آمریکا زد.
یکی از با شخصیتترین فوتبالیستهای تاریخ ایران.
زمین تا آسمون فرق داره با این زیر ابرو برداشتهها.
خداوکیلی اون خداحافظی در شأن مهدویکیا بود؟
ضمن اینکه یحیی درسته مربی باهوشیه ولی داره با بازیکنهای گمنام و سر به زیر کار میکنه.
بیشترین حاشیه تیمش اینه که بچه ها تو اتوبوس «پارسال بهار دسته جمعی…» رو خوندن!
یک بازیکن استقلال و پرسپولیس، اندازه کل فوتبالیستهای لیگ، دوستدختر داره!
تو میتونی این آدم رو جمع کنی؟
خود رییس خندان، بزرگترین توهین به ملته! مبارک رفت، این هنوز هست!
ـــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
سال ۸۸ همین بازیکن با شخصیت که هیچوقت، مچبند سبز به دستش نمیبست، همراه نکونام، کریمی و… ناگهان علاقهمند به رنگ منسوب و منصوب به اهل بیت شد، اونم توی بازی ملی!
متوجه منظورم که هستی؟
مهدویکیا اگه شخصیت داشت، به حرف یحیی یعنی مربی وقت پرسپولیس گوش میداد، و بعد بازیهای جام حذفی، توی ی دیدار سمبلیک اما مهم -مثلا با ی تیم اروپایی- از فوتبال خداحافظی میکرد.
حال یک سئوال؛ خود یحیی مگه چطور از فوتبال خداحافظی کرد؟!
کم بازیکنی بود یحیی برای تیم ملی؟؟!!
به خونسردی، هوش و موقعیتسنجی یحیی، من که مدافعی ندیدهام.
محمد پنجعلی نسل قبل را فاکتور بگیری، شک نکن یحیی بهترین مدافع-لیبروی فوتبال ما بود.
حالا مثلا شأنش رعایت شد در بازی خداحافظی؟!
شأن نامجومطلق، ذرینچه، حتی مجتبی محرمی و خیلیهای دیگه رعایت شد؟!
قبول کن این آخرسریها دیگه داشت فیلم هندی بازی میکرد مهدویکیا!
در ضمن، شخصیت فقط به خوب حرف زدن و این حرفها نیست!
سال ۸۹ عقاب آسیا چند ماهی را در آمریکا گذراند.
بیبیسی بهش پیشنهاد داد؛
«بیا ۲ کلمه درباره اوضاع سیاسی، حرف باب دل ما را بزن، فلانقدر بهت دلار میدیم!»
عابدزاده عزیز و دوستداشتنی اما قبول نکرد!
بعد بیبیسی پیشنهاد دیگری به عابدزاده داد؛
«بیا فقط ی عکس با مچبند سبز به ما بده!»
باز هم عقاب آسیا قبول نکرد!
صدالبته بعله!
عابدزاده گاهی که میری ازش امضاء بگیری، به جای امضاء، برات خرچنگ میکشه اما از نظر من، عقاب آسیا خیلی با شخصیتتر از مهدویکیاست.
اصلنش (!) شما نمیخواد از بازیکنان پرسپولیس نقد یا تعریف کنی…
شما بفرما راجع به «بهزاد غلامپور» مطلب بنویس!!
استقلالی رو چه به این حرفا؟؟
ــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
هنوز تو کف اون گلی هستم که از نزدیکای نقطه کرنر خورد!
با کدوم تیم بود خدایا؟
کانه داشت مرغ میگرفت، به جای توپ! 🙂
استاد!
بحث رو پیچ نده عزیزم…
اگه به مچ بنده، که تیم شما کلیتش شاهنشاهیه!
تاج!
سلطنتطلب!
ببین بحث رو از ریل خارج کنی، همین میشه دیگه.
شما دعا کن ما نبریم!
برو یه خورده به درگاه الهی تضرع کن!
چون اگه بردیم، میخوام اندازه «شش گیگ اینترنت» برات کامنت بذارم!
ــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
هم اساس، ذوب آهن رو میبره؛ هم سپاهان، شما رو!
حالا صبر میکنیم…
داداش حسین!
هم متن عالی شده، هم تصاویر، هم جوابتان به کامنتها…
اسلامی ایرانی؛
اگر بنا به این حرفها باشد، فرزند شاه فراری، بیشتر در تمرین پرسپولیس شرکت میکرد تا تمرین تاج!
«کیهان ورزشی» و «دنیای ورزش» اون زمان رو مطالعه کنی، خواهی فهمید…
«چه بسیار «شهید» که صبح، رای خود را در صندوق ریختند و غروب، «خون» خود را بر خاکریز!»
ببخشید! بخش دوم این جمله اشکال نداره؟
ضمنا پیشفرض ذهنیام تو مطالب روزنامهها، اشتباه تایپی بوده و یاد ندارم به بیسوادی نویسنده مطلب فکر یا شک کرده باشم، که از این به بعد فکر میکنم!
ممنون که روشنم کردی! 🙂
ـــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
اشکال بخش دوم اون جمله چیه؟
میشه توضیح بدین!
بخش کوچکی از خاطرات آقای خاطره به نقل از سایت رجا نیوز؛
«با هلیکوپتر به سد لتیان آمدیم. بچهها هم تا ظهر کمکم رسیدند. مهدی و فاطی نیامدند. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچهها خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم. کمی دنبال قایق کشیده شدم. بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد. گر چه آسان است…».
روز یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۷۰ مصادف با «تاسوعای حسینی»
شاید ملالغتی نگاه کردن باشه، نمیدونم! اگر هست ببخشید.
شهید خون خودش رو به خاکریز میریزه یا خونش ریخته میشه؟
در حالت اول فاعل ریختن خون، شهید هست (مثل انداختن رای به صندوق) و در حالت دوم مفعول!
ـــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
صحیح میفرمایید لیکن خودم هنگام نوشتن به این موضوع فکر کردم… و در نهایت، صلاح دیدم به جمله دست نزنم!
یعنی هم شما درست میفرمایید، هم این جمله درست است!
مثال میزنم؛
به تناسب متن، گاه ممکن است این جمله درست باشد:
«حر بن یزید ریاحی، خونش را بر خاک کربلا ریخت بلکه تا ابد مایه عبرت همه احرار عالم باشد».
قبول که دارید انشاءالله؟
.
.
.
بابت این متن، متن زیر و نیز، تایید، بررسی و ویرایش حدود ۱۵۰ کامنت، ایضا جواب دادن به بخشی از نظرات دوستان، نزدیک دو شبانهروز است نخوابیدهام. متن همین پست را ده دقیقهای میتوان خواند لیکن نوشتنش به دلایلی که خودتان هم میدانید بیش از ۸ ساعت وقتم را گرفت! عجالتا بروم بخوابم… فقط خواهشا ساکت باشین و به حرف مبصر هم گوش کنین! 🙂
http://jomhourieslami.net/paper/?newsid=57796
آقای قدیانی!
خواستم نظرتان را درباره بندهای پایانی این متن که احتمالا نوشته جناب مسیح مهاجری باشد، بدانم.
پیشاپیش ممنون!
ــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
فعلا که خوابم میاد نافرم!
بلند شدم حتما متن را خواهم خواند و اگر نظر خاصی داشتم در خدمتم، و الا که هیچ!
در ضمن، روزنامه جمهوری اسلامی را لااقل هفتهای یک بار -اغلب هم پنجشنبهها- میخوانم به خصوص همین ستون «تحلیل سیاسی هفته» را!
.
.
.
یعنی دیگه نا ندارم…. فعلا!
اسلامی ایرانی عزیز!
عـــــــــــــــالی بود جوابهاتون…
مخصوصا «بیشترین حاشیه تیمش اینه که بچه ها تو اتوبوس «پارسال بهار دسته جمعی…» رو خوندن!»
.
.
.
واقعا متن عالی بود و صد البته ربطش به بحث فوتبال! 🙂
من شخصا موضعم با مواضع جناب اسلامی ایرانی مطابقت داره اما بازی پیشکسوتان پرسپولیس و آث میلان (به قول یکی از دوستان: آ سید میلان!) که رفته بودم ورزشگاه، کل ورزشگاه مالدینی رو تشویق میکرد، شاهرودی دست تکون میداد!! 🙂
تا اینکه دقیقه ۲ بازی با توپ شاخ به شاخ شد زیر یه خمش رو گرفت، خودش به خودش لایی زد و افقی از زمین بردنش بیرون!!!
کل ورزشگاه که پرسپولیسی بودن، رفت رو هوا از خنده!! 🙂
.
.
.
در ادامه، این مطلب خیلی به دلم نشست:
بعضیها اگر تا این اندازه، مشکوک به صحت و سلامت انتخابات جمهوری اسلامی هستند، اولا چرا نامزد انتخابات میشوند؟ ثانیا چرا برای انتخابات، نامزد معرفی میکنند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
شما ساکن قم هستی؟
چی کار میکنی؟
چه خبر؟
راضی هستین از امورات زندگی و کار و بار؟
ی کم برای من و بچهها از خودتون تعریف کنین!
از اندرونی زندگیتون که البته قابل تعریف کردنه!
غم و غصهای احیانا ندارین؟
اگه ندارین چرا؟
اگه دارین چرا؟
متاهل هستین یا مجرد؟
پررو هستین یا مثل خودم خجالتی؟
اصالتا قمی هستین که گاهی با لهجه قمی کامنت میگذارین؟
نقدتون به فضای قطعه ۲۶؟
به مطالب؟
به کامنتها؟
اصلا چی شد که اینجا رو پیدا کردین؟
و از کی؟
از کدوم متنم خیلی بدتون اومده؟
و برعکسش؟
قلمم افت کرده یا نه؟
و ی خواهش!
میشه این جوابها رو هم با همون لهجه ملیح و نمکین قمی بدین؟
البته همراه با رعایت دقیق نکات نگارشی و ویرایشی!!
ممنون…
گفت: این «م. ه»، «م. ه» که میگن آموزش حروف الفباست؟
گفتم: نه بابا! ی خفاش زالو صفته که تو روشنای روز، تو چنگال شاهین عدالت، شکار شده!
گفت: پس لابد آبرو دارن که میگن «م. ه»؟
گفتم: اصلا! آبروشون که خیلی وقته بر باده، و دارن تو زیگزاگ «توهم خاطره» دنبالش میگردن، اما تا دلت بخواد این خاندان «دورو»، «رو» دارن! باید سنگ پای قزوین پیششون لنگ بندازه!
گفت: پس عجب پدرسوختههایی هستن!
گفتم: دقیقا! مصداق «انما اموالکم و اولادکم» رو بذار کنار «فتنه اکبر» و «خفت عفت»، چه شود؟!
.
.
.
«گرم باد دم آیتالله آملی که در نهایت، حق گردنکلفت رشوهگیر را کف دستش گذاشت!»
جناب اسلامی ایرانی؛
حاشیهسازی در ورزش فوتبال، کار ستارههاست و الان این ستارهها در همه تیمهای لیگ برتر تقریبا به نسبت مساوی پخش هستند.
مثال نمیزنم چرا که مشهود و لااقل از طریق همین اینترنت قابل پیگیری است.
خودتون هم میگین هیچ کدوم از قرمزها رو نمیشناسین جز یکی دو نفر.
پس کنترل کردن ستارهها و جمع و جور کردن حاشیهها، تنها مال آبی و قرمز نیست که کار مربیان تیمهایی جز این دو تیم رو راحت بدونیم.
اتفاقا کار مربیان تیمهای شهرستانی خیلی سختتره، چرا که مثلا میگم؛
الان پرسپولیس بازی داشته باشه با سپاهان، توی اصفهان.
نیمی از ورزشگاه طرفدار همین قرمزها هستند.
در حالی که اگه بازی توی تهران باشه، تقریبا کل جمعیت، جز چند نفر اندازه ۲ تا اتوبوس، طرفدار پرسپولیس هستند.
این مسئله البته درباره استقلال هم صادقه.
خلاصه نباید اینطور باشه که وقتی مربی وطنی، در یه تیم پرستاره نتیجه میگیره، برداریم مدعی شیم؛
«طرف، خودش هیچ کاره بوده و تیم رو ستارههایی که در اختیار داشت قهرمان کردن!»
اما اگه همین مربی توی یه تیم شهرستانی نتیجه بگیره، مدعی شیم؛
«طرف، چون تیمش حاشیه نداشت، همینطور الکی قهرمان شدن!»
با حسین آقای قدیانی در این مورد همنظر هستم که خواسته یا ناخواسته داره به مربی داخلی به خصوص به مربیان داخلی تیمهای شهرستانی ظلم میشه.
مسئله دیگه این هستش که مربی خارجی نتیجه نگیره، اصلا جوابگو نیست و زود برمیگرده کشورش.
اما خدا نکنه استیلی، دایی، امیر قلعهنویی، مجید جلالی، محمد مایلیکهن، همین یحیی و… نتیجه نگیرن!
همه مطبوعات و همین نود، ولکن یقهشون نخواهند بود!
در این مورد هم به شدت با جناب قدیانی موافقم که «علی منصوریان» و «یحیی گلمحمدی» البته اگه قدر خودشون رو بدونن، میتونن آینده درخشانی در عرصه مربیگری داشته باشن.
در نهایت، باید خاطرنشان کنم من هم مثل شما و بر خلاف حسین آقا، قرمزته هستم اما متاسفانه فکر میکنم امروز ما به سپاهان ببازیم و فردا هم استقلال، ذوب آهن رو ببره.
خیلی خوب و روون بازی میکنه امسال استقلال، البته اگه وسطای فصل از نظر بدنی افت نکنن.
پرسپولیس نیاز به یه مربی هیجانی داره که دانش فوتبالی هم داشته باشه.
مثلا افشین قطبی یا در نوع خارجیاش اولیویرای تراکتورسازی.
مربیانی که هم بتونن به تیم جو بدن، هم به سکوها.
برانکو زیادی ساکت و به قولی جنتلمن هست که اصلا به درد ما نمیخوره.
اینا نظر من بود البته و دوست دارم نظر شما رو هم بدونم.
«اگر جراید زنجیرهای، رنگ لوگوی خود را با پرچم تروریستهای تکفیری ست میکنند، مرفهین بیدرد هم علیالدوام مشغول سلفی گرفتن هستند؛ روزی با سلفیها، روزی با آفرینندگان سلفیها! انصافا جز مشتی لعین داعشی، جز مشتی ملعون در مایههای همین بشکه سعودی به درک واصل شده یعنی ملک عبدالله، جز عبدالله اردنی، جز سران قدارهبند غرب، جز ضد انقلاب سلطنتطلب، جز مشتی همجنسباز و جز مشتی آشوبگر روز عاشورا، آیا جماعت دیگری هم پیدا میشود که این همه اصرار داشته باشد بر افترای تقلب به نظام ۳۰۰ هزار شهید ما؟»
احسنت اخوی. گل گفتی…
راستی آقای قدیانی؛
فیلمی از دوران فوتبال بازی کردنتون دارین اصلا؟!
اگه دارین، میشه بگذارین؟!
بازتاب این متن تا این لحظه؛
http://www.farsnews.com/13940522000189
http://sahebkhabar.ir/news/6997280/
http://www.khorasannews.com/OnlineNews.aspx?newsid=1937649&category=All
http://snn.ir/textversion/detail/news/432367/67
http://www.chaharah.com/News/24111068/
http://www.farhangnews.ir/content/137235http://tnews.ir/news/F6FC46266281.html
داداش حسین؛
چند ساعت دیگه بازی پرسپولیس و سپاهانه!
یعنی چند چند میشه؟
حرف شما راست درمیاد یا اسلامی ایرانی؟
دلشورهای گرفتما!
مرض داشتی شرط ببندی؟! 🙂
ـــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177468
میدونی چیه سید؟
هیچ دوست ندارم فضای کامنتها پر باشه از تعریف قلمم و خودمم و این حرفها!
آدمیزاد کلا ضعیفالنفسه، ی وقت دیدی با همین تعاریف، رسما گمراه شدم!
سر همین، بنا دارم از این به بعد، هر از چندی، یکی از دوستان، بنا کنه از خودش گفتن، از خودش تعریف کردن…
اصلا قصه زندگیاش رو بگه!
هیچ دوست ندارم همه چیز، متمرکز باشه روی خودم!
فعلا که نوبت «مجید قمی» است!
از همین جا نفر بعدی رو اعلام میکنم؛ «پیرمرد»!
جناب پیرمرد بزرگوار!
از همالان آماده باش که به سئوالاتم تا اونجا که رضایت داشتین جواب بدین!
بعد از «پیرمرد» هم «اسلامی ایرانی» هستش!!
چه بهتر! 🙂 کلی میخندیم از دست کاراش…
البته نوبت خودتم فرا میرسهها، مبصر!
یعنی سئوال میکنم ازت در حد بازجویی!!
.
.
.
به شهادت تایید همین کامنتهای اخیر، تنها و تنها ۲ ساعت خوابیدم!
چه مرگم شده یعنی که این همه زود از خواب بلند میشم، با اینکه اونهمه کمخوابی داشتم و خستگی مفرط؟!
دکتر اعتدال-طلب عزیز!
کمکی میتونی بکنی؟
واقعا مشکل حادی شده برام… و یحتمل، یکی از دلایل لاغری!
مشورتی، قرصی، دوایی، کمکی…
.
.
.
در ضمن، وبلاگ هم انشاءالله عمری باشه شامگاه یکشنبه به روز میشه با ی متن غیر سیاسی…
ی چند روز بهتره لااقل به قلمم استراحت بدم؛ خودم که خوابم نمیبره!
http://www.farhangnews.ir/content/137177
مروری اجمالی بر روزنامههای امروز و خط و مشیشان…
خصوصی
من به شما میگم؛ «مرض داشتی»؟!
😐
ــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی، عمومی:
حالا ی خط به کامنتت اضافه کردما!
نزن توی ذوق بچه!! 🙂
“ناظر بر ۲۴ خرداد ۹۲ اما بنازم این همه تناقض را! تا دیروز داعیه داشتند: «این، دموکراتترین انتخابات ممکن است»! حال مدعی شدهاند: «شورای نگهبان و نهادهای امنیتی و نظامی، آنجا هم بنای دستکاری داشتند، منتهای مراتب این بار نتوانستند»! از نظر ایشان، انتخابات تنها وقتی سالم است که یا خودشان برنده باشند یا نماینده محترم! البته با توجه به جدیدترین اظهارات فخیمه، حتی در چنین انتخاباتی هم، باز قصدی برای تخلف یا تقلب بوده، ولو آنکه مقصود حاصل نشده باشد!”
چقدر تو فوتبال مملکتمون خبر هست و ما بیخبریم!
با این گفتگوی «داداش حسین و اسلامی ایرانی» کلی به اطلاعات فوتبالیمون افزوده شد!
چقدر خندیدم با این قسمت؛
«عابدزاده گاهی که میری ازش امضاء بگیری، به جای امضاء، برایت خرچنگ میکشه»!
نمیدونم دوستان این کلیپ رو دیدن یا نه؟
برای من که خیلی جالب بود!
http://www.aparat.com/v/GwxmT/
گفتم از «سیداحمد» این حرفا بعیدهها!
خوب شد چیزی نگفتم!
جای همگی خالی…
روستای «ماهیان» از مناطق ییلاقی استان گلستان…
بین گرگان و علیآباد…
یک منطقه بینظیر و زیبا…
این روزها که همه شهرها درگیر گرمای هوا هستن، باور نکردنیِ که اونجا شب رو با بخاری سر کردیم!
http://opload.ir/im/4m94/033b162d67e21.jpg
http://opload.ir/im/4m94/139b3e1e37171.jpg
http://opload.ir/im/4m94/69c1512a9cb91.jpg
هیس!
مثل اینکه دیگه خوابش برده!
فقط یه چیز؛ بالای اون بخش نکیر و منکر یه علامت ۱۸+ میذاشتی خب!
داداش حسین؛
وقتی در مقابل خواب مقاومت کنی، تا مدتی دیگه خوابت نمیبره.
برای همین هم به مرور زمان، به این روش عادت میکنی و کمکم ذائقهی خوابیدن یا به عبارتی تنظیم خوابت تغییر پیدا میکنه.
یکی دو ساعت خواب آرام شبانه، میارزه به کل خوابیدن تو روز!
ولی سبک کار شما و اغلب متنهاتون متاسفانه طوریه که از اواخر شب شروع میشه و تا سحر ادامه پیدا میکنه.
اون روزهایی که سرتون خلوتتره، ساعت خوابتون رو تنظیم کنید، شاید اثر بهتری داشته باشه.
حتی اگه بشه…
اگه بشه تغییری تو ساعت اوج فعالیتتون بدین شاید بد نباشه!
مثلا از غروب تا سر شب…
خلاصه اینکه؛
یکی از دلایل لاغری همین کمخوابیه داداش گلم…
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1671/2/143575/0
سیداحمد؛
اینم خوبه برای خوندن!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1671/12/143535/0
«رد صلاحیتها به روش اصلاحطلبان»
تحلیل فوتبال دو نفر رو خیلی دوست دارم.
اول؛ داداش حسین.
دوم؛ دکتر صدر.
با «چشمانتظار» درباره خواب صددرصد موافقم و البته مبتلا و گرفتار!
دائما هم از طرف اهل بیت مورد اعتراض واقع میشم اما چه کنم که بهترین زمان برای کار کردن و تمرکز کردن، برام شب هست؟
بدبختی اینجاست؛
عصر که دراز کشیدی کمی خستگی فکری و جسمی رو بگیری و تازه داره چشمت گرم میشه، خانواده از سر لطف صدا میزنن:
بچه! چقدر میخوابی؟ پاشو یه چیز بخور! 😐
حالا تازه ده دقیقه است دراز کشیدیها!
یعنی خواب روزم هم اینطوری زهر میشه!
آدم دلش میخواد اون موقع به خاطر این محبت به جا با سر بره تو دیوار!
«حیات طیبهی اسلامی شامل دنیا و آخرت -هر دو- است. مسأله این است که زندگی دنیوی -که به سمت اهداف الهی حرکت میکند- باید زندگانی حقیقی و راستینِ عادلانه را برای مردم تأمین کند. در اسلام، عدالت مسألهی بسیار مهمی است. ارزشی که از نظر اسلام به هیچوجه و در هیچ شرایطی مورد مناقشه قرار نمیگیرد، عدالت است. عدالت، هدف پیغمبران است؛ هدف انقلاب اسلامی هم بوده است. در سایهی عدالت، زندگی مردم میتواند با رفاه و توسعهی مادی به سمت اهداف معنوی هم حرکت کند… ملت ایران در راه ایجاد جامعهی عادلانه مبارزه و تلاش کرد. نظام مقدس جمهوری اسلامی هدف اصلی خود را ایجاد جامعهی عادلانه قرار داده؛ عدالت با تعریف اسلامی؛ عدالت، همانگونه که اسلام معرفی کرده است؛ بدون انحراف به چپ و راست؛ یعنی صراط مستقیم الهی… در این راه، ما پیشرفتهای قابل توجهی کردهایم اما برای استقرار نظام عادلانهی اسلامی هنوز باید تلاش شود. مهمترین وظیفهی مسؤولان کشور این است که در جامعه عدالت را معنا ببخشند تا مردم عدالت را احساس کنند؛ عدالت در قانون، عدالت در قضا، عدالت در تقسیم منابع حیاتی کشور، عدالت در برخورداریها و دسترسیهای همهی افراد به امکانات کشور. کشور ما امکانات زیادی دارد؛ این امکانات میتواند یک جامعهی مرفه و پیشرفته و توسعهیافته را برای ملت ایران ایجاد کند؛ منتها شرط اصلی این است که در استفادهی از این منابع، عدالت رعایت شود. نظام جمهوری اسلامی پرچم عدالت را بلند کرده است؛ مردم هم مجذوب همین شعار بسیار مهم و اساسی هستند. نظام جمهوری اسلامی موظف است در همهی مراحل عدالت را تأمین کند و مردم نقاط مختلف کشور و قشرهای گوناگون جامعه را از منابع حیاتی کشور برخوردار سازد. این، وظیفهی اساسی است… مسؤولان کشور در ردههای مختلف -در سطح کشور، در سطح استانها و شهرها- موظفند عدالت را رعایت کنند و طبقات محروم را همواره مورد توجه قرار دهند».
بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم شهرستان «رفسنجان» سال ۸۴
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3288
واویلا
واویلا
به سبک حاج محمود بخون!
در همین حد که ثابت شد پرسپولیس غیر قابل پیشبینیه، برای من کافیه!
حاجی! گل گاو زبون دم کنم برات؟
واقعا با این دروازهبان فقط معجزه لازمه تا ببریم!
ولی حالت جا اومد؟
فکر کردی تو نیمه اول کار پرسپولیس تموم میشه؟
داداش حسین!
از این به بعد قبل از بازیهای پرسپولیس، همین برنامه رو پیاده کنید؛
شاید فرجی حاصل شد!
برانکو هم دعاتون میکنه!
🙂
این انقلاب، انقلاب ایران نیست. انقلاب مستضعفین است…
http://www.rajanews.com/news/219512
بیبصیرتی تا کی؟ تا کجا؟
پس کی میخوایم به بینش عمیق نویسنده قهار قطعه ۲۶ ایمان بیاریم؟
کی شده داداش حسین، امری از امور رو پیشبینی کنه، غلط از آب دربیاد؟
جدا کی شده؟
خجالت هم خوب چیزیه!
وقتی داداش حسین گفت «میبازه»، یعنی میبازه!
بدجور هم میبازه!
تمام!
داداش حسین؛
من همینجا از شما عذرخواهی میکنم و شش دانگ «مکتبخانه»ام رو به نامت میزنم!
🙂
سیداحمد!
اگه به پیشبینی باشه که من همون دیشب گفتم بازی رو برای سپاهان در میارن!
تو اوج حملات پرسپولیس، پنالتی میگیرن واسه سپاهان!
فوتبال کثیف، قهرمان کثیف هم میخواد!
بیخود نیست که سپاهان، منفورترین تیم ایرانه!
ولی با این دروازبان زرپرتی، همون یه نیمه رو هم که پایاپا اومدیم، یعنی جنازه پرسپولیس هم حرفی واسه گفتن داره!
یعنی قیافه و هیجانات شما سه نفر برای تکتک گلها تماشایی بودهها!
کاش دوربین مخفی کار میذاشتیم!
اسلامی ایرانی؛
منو چرا میزنی؟
ناسلامتی منم پرسپولیسی هستما!!! 🙂
«به بهانه سکوت امام خامنهای از ۲۷ تیر تا الان»
سکوت کردهای آقا، بیا که دلتنگیم
اگر چه پای ولایت هنوز میلنگیم
سکوت کردهای انگار خستهای از ما
تو را خدا نکند که گسستهای از ما
سکوتتان پر از نالههای فریاد است
خدای من نکند این سکوت، بیداد است
دلم برای وطن شور میزند آقا
ز فتنههای کسان، شور میزند آقا
به زیر شعر سکوتت اگر چه بشکستیم
سه هفتهای است که دلتنگ نغمهات هستیم
شهید آمده است در شهر شهر کشورتان
و رمز اینکه بمانید پشت رهبرتان
امام خامنهای جان من فدای شما
ببین که نوکرتان مانده است پای شما
به خاطر دل ما نه، به خاطر این راز
به خاطر شهدا لااقل سخن به نواز
«سلامتی امام خامنهای صلوات»
ـــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
صدالبته «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» لیکن بسیار سابقه داشته رهبر انقلاب گاهی قریب یک ماه، بلکه ۴۰ روز سخنرانی عمومی نداشته باشند. فلذا این قبیل اشعار -با همه زیبایی- زیاد جای مانور ندارد، آنهم در این شرایط حساس که بیش از شور، شعور میطلبد. القصه! همین چند روز پیش، رهبر انقلاب، ضمن دیدار با مردمان مذاکره کننده، تیم دیپلماسی کشور را مورد تفقد و لطف خود قرار دادند، از زحمات ایشان تشکر وافر کردند، نکاتی هم البته متذکر شدند. از دوستان، به جد تقاضا دارم فضای مباحث میان خود را هرگز به سمت و سوی این قبیل واگویهها نبرند! فیالواقع امور را با «صبر و بصر» باید تحلیل کرد.
http://kayhan.ir/fa/news/52299
ولی خیلی وقت بود اینجوری واسه بازی پرسپولیس، هیجانی نشده بودم!
از این تیم، فقط و فقط یه اسم مونده!!
ما هم بیخیالش شدیم، منتها این «««استقلالیا»»» ول کن نیستن!!!
مزایده هم گذاشتن، چون استقلال مشتری نداشت، ملغی شد!!!!
ما همهاش چوب این شیش تاییها رو میخوریم!!!!!
مجید قمی؛
رفتی گل بچینی عمو؟
نکنه شما هم دسته جمعی رفتید زیارت؟ ولی بهار که تموم شده!
فکر کنم داداش حسین خوابن و الا عرقگیر قرمزهای قطعه به خصوص «اسلامی ایرانی» پرچم بود! 🙂
اگرم بیدارن که چقدر باکلاسن!! 🙂
http://media.farsnews.com/Media-NR/Uploaded/Files/Documents/Fars24/lastedition.pdf
http://7sobh.com/content/
«فیالواقع امور را با «صبر و بصر» باید تحلیل کرد».
داداشم!
برو سراغ این مغازههای لبنیاتی که شیر طبیعی میارن.
شیر تازه بگیر با دوغ تازه.
دوغ رو شبا بخور که خیلی خوبه واسه خواب.
شیر رو هم میجوشونی، یه لیوان صبح، یه لیوان غروب (البته لیوان من یعنی نیم لیتر!) روزی دو تا موز هم میزنی به بدن.
بستنی کیلویی میخری، چهار پنج تا قاشق بستنی با شیر میریزی تو مخلوط کنی، میری بالا.
سیبزمینی هم اگه بتونی روزی حداقل یکی تو برنامهات بذار.
افزایش وزنت تضمینیه.
اینایی که بهت گفتم رو خودم زمانی که باشگاه میرفتم تجربه کردم.
بخور حالش رو ببر!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکول حسین قدیانی:
مشتی! با این برنامه فشرده که دادی، پس کی وقت کنم مطلب بنویسم؟
🙂
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
http://meysammotiee.ir/files/other/haftegi/Gomnam-Haftegi930703%5B07%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/haftegi/Gomnam-Haftegi940508%5B02%5D.mp3
62 روز مانده تا محرم!
اللهم عجل لولیک الفرج…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
به به!
دلم تنگ شده بود برای این روزشمار نوستالژیک!!
.
.
.
«یا ایهاالعزیز…».
دم دوست خوبم «میثم مطیعی» عزیز گرم و عاشورایی…
سلام علیکم!
ضمن تشکر به خاطر
«اگر بعضیها دوست دارند اپوزیسیون را رهبری کنند، به سلامت!»
و تقدیر صمیمانه به خاطر
«اولا چرا نامزد انتخابات میشوند؟ ثانیا چرا برای انتخابات، نامزد معرفی میکنند؟»
جسارتا کلمهی «همچین» در ادبیات محاوره استفاده میشود و استفاده از آن در ادبیات مکتوب و معیار اشتباه است.
موفق باشید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
ممنون لیکن خیلی کلمات، به صورت مشترک، هم در «ادبیات محاوره» استفاده میشن، هم در «ادبیات مکتوب».
فلذا نقدتان درباره «همچین» فکر کنم وارد نباشد.
«عکس کمتر دیده شده اسیران غواص با دست بسته»
http://8news.ir/article/5073.html
سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستمدیده شما…
سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی بالگشوده شما…
سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطر و جان زندگان را سیراب کردید…
خاک بر سر نشیم؟!
http://www.entekhab.ir/fa/news/220597
سلام آقای قدیانی؛
حق با شماست…
فقط یه احساس دلتنگی بود… همین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
ممنون از زمانهسنجی و نقدپذیریتان.
البته همانطور که گفتم واقعا «سروده زیبایی» بود…
تو کامنتهای پست قبلی نکتهی قشنگی گفته بودید درباره علی لاریجانی؛
«علی لاریجانی با همه «پرسه در مه» زدنهایش آدم بهدردبخوری برای جناح اصولگراست و ارزش این را دارد که در مجموعه اصولگرایان حفظ شود».
به هر حال این آدم عضوی از اعضای اصولگرایان بوده ولی رقبایش در همین جناح اصواگرایی، زودتر دارن میجنبن برای بیرون بردنش از این جناح!
و از سوی دیگر هم شاهدیم…
حجاریان: لاریجانی دولت روحانی را همراهی میکند.
عطریانفر: «لاریجانی نقد» بهتر از «عارف نسیه» است.
روزنامه ابتکار: احتمال ائتلاف لاریجانی با حامیان دولت… شاید لاریجانی سرلیست حامیان دولت برای انتخابات شود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
ی بخشی از این مواضع، جنگ روانی اصلاحطلبان در آستانه انتخابات مجلس است.
از زاویه دیگر، همین حرفها نشان میدهد علی لاریجانی عنصر مهمی است که دوم خردادیها دوست دارند ایشان را مال خود کنند.
این مسئله درباره دکتر ولایتی، حتی به نوعی محسن رضایی هم صادق است.
در این باره چند نکته میتوان گفت:
اولا
آقایان لاریجانی، ولایتی، رضایی و امثالهم باید بدانند -حتما میدانند البته!- دوم خردادیها به آدمها دقیقا مثل آدامس تاریخ مصرفدار نگاه میکنند! روزی سعید حجاریان، از جنبش دانشجویی چنان سخن به مدح میگفت کانه اعوان و انصار پیامبر گرامی اسلاماند! دگر روز، همین مغز متفکر اصلاحات برداشت گفت: «جنبش دانشجویی حرف مفت است»!
ثانیا
فرض است بر این آقایان محترم، حد سخن خود را رعایت کنند، و مثلا اگر بنای نقد گروه پایداری را دارند، جوری نباشد که مایه سرور جناح دوم خرداد باشد. «اندازه نگه دار که اندازه نکوست». این «اندازه نگه دار که اندازه نکوست» یعنی هم گفتن «سگ فلانی و گربه بهمانی شرف دارد به علی لاریجانی» اشتباه است، هم واکنش زیاده از حد رئیس مجلس به این سخن نادرست.
ثالثا
……
رابعا
هم بر گروه پایداری نقد وارد است، هم بر لاریجانی و ولایتی و رضایی و … اما خطر بزرگ، کاستن از شعاع دایره جریان اصولگرایی است. فلذا هم باید حمید رسایی و مهدی کوچکزاده را محترم شمرد، هم باید آقایان فوقالذکر را. اینها همه اصولگرا هستند انشاءالله.
خامسا
من خودم قبول دارم که هم کار دکتر ولایتی عزیز در انتخابات ۹۲ رسما «نامردی» بود، هم بعضی رفتار و گفتار علی لاریجانی رسما «بیمعرفتی» لیکن طیف انشاءالله حزباللهیتر، مومنتر و مخلصتر جناح اصولگرا باید مراقب باشد به هیچ بهانهای، بازی در زمین فلانینژاد نکند! این خط که علی لاریجانی و امثالهم به خاطر چند خبط و خطا باید از جرگه اصولگرایی خارج شوند خط مشترک جریان انحرافی و پدر جد این جریان یعنی آقای رفسنجانی است.
سادسا
این خط خطرناک البته تا دیروز فقط بسنده کرده بود به تخریب ناجوانمردانه آقایانی نظیر قالیباف، لاریجانی، توکلی، رضایی، ولایتی و… اما امروز آرام آرام سراغ عزیز فرزانهای در مایههای صفار هرندی هم دارد میرود! آیا فردا احیانا نوبت به اساتیدی چون حسین شریعتمداری یا حتی رحیمپور ازغدی نخواهد رسید؟!
سابعا
اگر نقدهای گروه پایداری در اغلب مواقع به لاریجانی و… صحیح است لیکن معتقدم همه حق، نزد این گروه نیست. بنابراین گاهی نقد لاریجانی و… هم به این گروه ممکن است حق باشد. نکته مهم اینجاست؛ ما آنقدر نباید مشغول تخریب همدیگر شویم که جز «تفرقه» عایدی دیگری نداشته باشد.
ثامنا
نقد من به مواجهه غلط دوستان بسیجی با بعضی عناصر سر جای خود محفوظ اما آمدیم و علی لاریجانی یا علیاکبر ولایتی رسما خواستند به روحانی یا حتی به هاشمی یا حتی به سران فتنه متصل شوند! فرض است دیگر! ما آنروز به این آقایان خواهیم گفت: «ببین از که بریدی و با که بنشستی؟!» حتی باز هم از زاویه عقل، شعور و بصیرت، تلاش برای حفظشان خواهیم کرد اما گیرم این تلاش جواب نداد! به درک! به درک اسفلالسافلین!! چه نوشتم در انتهای همین متن؟ حال، همان را با اندکی تغییر، تکرار میکنم؛ «اگر بعضیها دوست دارند اپوزیسیون را «سربازی» کنند، به سلامت! از سفینه نجات اصولگرایی، مدعیانی گندهتر و گردنکلفتتر از ایشان پیاده شدند، آب از آب تکان نخورد!»
.
.
.
با این همه، تمنایی دارم از رفقا!
دمی درنگ و آنی تامل کنید در مواجهه بزرگان با جناب عالیجناب.
اگر ما را اسوه و الگو «خط ولی فقیه» است، باید همه هم و غم خود را بر این متمرکز کنیم؛
از سویی اجازه ندهیم عناصری چون هاشمی به «دشمن بیرونی» بپیوندند!
از دیگر سو، اجازه ندهیم عناصری چون لاریجانی به «دشمن داخلی» بپیوندند!
سیاست در این است، مصلحت در این است، زیرکی هم در این است…
آنچه برای ما موضویت دارد «انقلاب اسلامی» یعنی «جمهوری اسلامی» است.
صرف این تلاش که عناصر این انقلاب و این جمهوری، همچنان «حفظ» شوند عملی مأجور است انشاءالله.
و اما، آمدیم و میان حفظ انقلاب اسلامی یا حفظ جمهوری اسلامی، و حفظ مثلا همین جناب عالیجناب، ناچار شدیم… تاکید میکنم «ناچار شدیم» تنها یکی را حفظ کنیم!
در آن صورت، ضمن زدن یک اردنگی به ماتحت طرف -آنهم به محکمترین حالت ممکن!- تنها یک سخن خواهیم گفت:
«عشق است انقلاب اسلامی، عشق است جمهوری اسلامی».
در این باب، گمنام همه آنچه را باید میگفتم گفتم!
.
.
.
و اما سخنی خارج از موضوع!
امروز هم به حول و قوه الهی، اساس بازی را از ذوب آهن خواهد برد اما بیم از ۲ نکته مهم دارم؛
یک اینکه جاسم کرار بیشخصیت در ادامه فصل و با حاشیههایش پدر تیم را درآورد!
دو اینکه از میانه فصل به بعد، اساس از نظر بدنی، تحلیل برود!!
در نهایت سلامی عرض میکنم گرم و صمیمی خدمت «شش گیگ اینترنت» دوست عزیزم حضرت «اسلامی ایرانی»! 🙂
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177455
««منچستر انگلیس؟ سهنقطهچین پرسپولیس!»»
««««به سبک تیفوسیهای آبی بخون!»»»»
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177496
بچهها خبر دادن دانشجوها فردا جلوی مجلس تجمع دارن!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
کدام بچهها؟ و چرا؟ که چه بشود؟
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940523000394
زیباکلام هم در زمان انتخابات، وقتی روحانی و عارف رای نداشتن گفت:
«قالی رو به روحانی و عارف ترجیح میدهم!»
که پایداریها سر این حرف تا مدتها قالی و طرفدارای اصولگراش رو میزدن! زدنیها!!
اما بعد که رای روحانی بیشتر شد و حتی بعد از انتخابات همین صادقخان زیباکلام چنان قالی رو میزد که هفته پیش به خاطر اون نامه اعتراضی به قالی، دیگه صدای همه دراومد و خودشم مجبور به عذرخواهی شد.
این رفتار «کم و بیش منافقانه» و «بیش و کم مزورانه» رو مطمئنا با «روحانی و ظریف» هم خواهند داشت. حتی در مورد بعضی اعضای دولت یا تیم مذاکره -مثلا عراقچی- هم شاید چنین رفتاری داشته باشند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
صرف نظر از موافقتم با نظرتان، کامنت خوبی هم بود کلا!
متشکر…
لیکن نکتهای بگم که گمانم مهم باشه؛
قالیباف در این مملکت رئیس جمهور نخواهد شد الا رعایت چند مهم…
اولا
این قبیل مواقع، رک و راست، و سر وقت، بیاد بزنه توی دهن امثال همین زیباکلام اما خیلی شسته رفته و شیک و محترمانه. چنین کاری، حتم دارم اتفاقا به نفع تعداد آرایش تمام خواهد شد، نه به ضرر.
ثانیا
تمرین کنه در فریضه بسیار واجب حاضرجوابی! مثلا اگر در مناظرهای، یکی آمد و به او گفت: «من سرهنگ نیستم، حقوقدان هستم!» ایشان هم فیالفور بگه: «انقلاب خمینی نبود، بعضی از این عالیجنابان «اسلام قلابی» به خوردمان میدادند! «اسلام روحانینماهای متحجر»! «اسلام آمریکایی»! «اسلام مرفهمین بیدرد»! «اسلام آخوندهای درباری»! «اسلام مرتجعین آل سعود»! البته آقای روحانی! عصبانی نشوید که این «عبارات عینا مال امام است!»
ثالثا
شما عزیزان قبول دارید «حرف بیحساب» کمتر میزنم. باور دارم همین جواب، و فقط همین جواب را قالی به شیخ داده بود، انتخابات را «برده» بود. تاکید موکد دارم روی این ادعا. اگر گاه هست که با «نشان دادن یک کلید» میتوان از مردم رای گرفت، حتما و قطعا با «یک جواب به هنگام و کوبنده» هم میتوان. این را از یاد نبرید! خوب یا بد، و متاسفانه یا خوشبختانه، خیلی اوقات، «حرف» بیشتر در قلب مردم مینشیند و در ذهن مردم میماند تا «عمل»! وقتی حاضرجواب نباشی، و وقتی جواب را نتوانی درجا، جانانه و ماندگار بدهی، حالا هی برو اتوبان ۲ یا اصلا ۲۰ طبقه بساز!!
سلام!
اول-
روزگاری که شیخمهدی کروبی هنوز سوار بر کشتی انقلاب بود و برای نمایندگی مجلس کاندید شده بود، روحانی مسجد ما گفت: «من به کروبی رای میدهم!» گفتم: «چرا؟» گفت: «کروبی با همه انتقاداتی که به وی دارم و داریم، حرف گوشکن است. کروبی رییس مجلس خواهد شد و جایی که لازم باشد، به نفع جناح انقلاب، رای و نظر خواهد داد». برایم تعجب برانگیز بود لیکن وقتی در موضوع کنار گذاشتن لوایح موسوم به «لوایح دوقلو» در مجلس ششم و یا به چالش کشیدن سخن شیرزاد که گفته بود؛ «ما در موضوع هستهای به دنیا دروغ گفتهایم!» رفتار شیخمهدی کروبی را مشاهده کردم و ولایتپذیری او را به عینه دیدم، به تیزبینی روحانی مسجد محل پی بردم. به هر حال باید پذیرفت کروبی با همه انتقاداتی که به وی وارد بود، از امثال محمدرضا خاتمی، مزروعی، میردامادی و… خیلی بهتر و مقبولتر بود. برای انقلاب هم لااقل ۲ تا سیلی خورده بود. برخی مواقع حتی نفراتی در جناح مقابل را باید رندانه به نفع انقلاب حفظ، و حتی یارگیری کنیم، نه اینکه با دست خودمان، و در نهایت بیتدبیری، افرادی از جناح خودی را پرت کنیم بیرون؛ چه حالا بیرون از جناح اصولگرا، چه حالا بدتر، بیرون از کشتی نجات انقلاب اسلامی.
دوم-
در مثل مناقشه نیست! حکایت روباهی که با تفرقه بین سه گاو زرد، سفید و قهوهای، هر سه را طعمه جناب شیر کرد! این مثل یا ضربالمثل، برای مشکوک شدن به دلسوزی برخی آقایان ملوّن، کافی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
عالی بود!
از قضا، و با این کامنت خوب، یاد رفتار، گفتار و کردار رئیس مجلس ششم افتادم در همان بازه زمانی!
آنروزها مهدی کروبی، علنی و عمومی در صحن مجلس -مجلس قدیم، در خیابان امام خمینی- عجیب جوابی به افراطیهای دوم خردادی داد، با آنکه خودش هم دوم خردادی بود، لیکن یک دوم خردادی خوشخیم و در خط خمینی و خامنهای: «مگر از روی جنازه من رد شوید که با علم بر نظر مخالف رهبر انقلاب، اجازه دهم لوایح دوقلو در مجلس مطرح شود، چه رسد به آنکه بخواهد تصویب شود… حالا تا جان در بدن دارید بروید تحصن کنید! آنقدر تحصن کنید زیر پایتان علف سبز شود! شما با این تندرویها، آبروی هر چی اصلاحطلب دوم خردادی هست را بردید و همچنان هم دارید میبرید! من خط امام را که اینک متجلی در خط رهبر انقلاب است، به شما نخواهم فروخت! خجالت نمیکشید بیبیسی دارد برای لوایح دوقلو، نیز برای تحصنتان دست میزند؟!» بعد هم، از صندلی بلند شدند و مجلس را ترک کردند!
.
.
.
من این را بعدها شنیدم به واسطه یکی از اساتید… که جناب کروبی، از محل مجلس قدیم، پیاده رفتند بیت بلکه «حضرت آقا» را ببینند. میدانید دیگر! حدود ۱۰ دقیقه بیشتر فاصله نیست میان مجلس قدیم و بیت رهبری. اصلا یک جاست به عبارتی! القصه، به ایشان اجازه ملاقات ندادند مسئولان دفتر! ظاهرا گفتند: «بروید غروب بیایید یا فردا صبح» اما خود حضرت آقا که به طریقی متوجه موضوع شدند، فورا گفتند: «همین الان به ایشان بگویید بیایند». آنجا کروبی برمیدارد به حضرت آقا میگوید: «من با این جماعت، در یک جناح فکری هستم لیکن اگر بخواهند علیه شما و خط و مشی انقلاب اقدامی کنند، خودم به حساب همهشان میرسم! هیچ نگران نباشید! خودم همهشان را حریفم!» شگفتا! جناب کروبی، بعد از این جملات، نمیدانم دقیقا چه سخنی علیه نمایندگان دوم خردادی مجلس ششم میگویند که بزرگان جواب میدهند: «حالا اینها انشاءالله همچین هم نیستند!»
.
.
.
رفقا! خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند! بدون هیچ شرح دیگری!!
چرا «ثالثا……» همچین شد؟؟!!
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177524
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
یک چیز درباره علی لاریجانی میخواستم بگویم که البته «مثبت» هم بود اما ولش کن!
دیگه زیادیش بود!!
اعتراض به روند بررسی مذاکرات در مجلس!
از طرف «بسیج دانشجویی» شاید هم «انجمن اسلامی دانشجویان مستقل!»
از دانشجوها و اقشار ملت دعوت کردند…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
معتقدم هرگز نیازی به این قبیل حرکات و تجمعات نیست!!
کی میخوان این دوستان البته دلسوز و صدالبته مخلص ما سر عقل بیان، خدا عالمه؟؟
باز هم همان دعای قدیمی را تکرار میکنم، دوستان در دلشان «آمین» بگویند در صورت موافقت البته!
خدایا! این «شهوت تجمع» رو از جماعت حزبالله بگیر!
در عوض، «شهوت تعقل» نصیبشان کن!!
.
.
.
بابا! مگه توی همین کاغذ روزنامه و صفحه سایت، توافق رو نمیتونیم نقد کنیم؟
دیگه تجمع برای چی؟
شلوغ کردن اوضاع برای چی؟
بررسی برجام با «متانت» و از «مسیر قانونی» یعنی اینکه دوستان، جوگیر نشوند!
تجمع برای چه؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
دیروز، عزیزی از سران بسیج دانشجویی، تماس گرفت و منباب مشورت ازم پرسید:
آیا به نظرت خوب است بابت این کار اخیر قوه قضا، تجمعی تشکرگونه جلوی دفتر قاضیالقضات…
بهتر آن دیدم سئوالش تمام نشده، خیلی زود و محکم و در یک کلام بگویم؛
«نه!»
بعد هم ادامه دادم؛
«دقیقا چه اتفاقی توی مملکت بیفته، شما له یا علیه راضی میشین که استثنائا و محض رضای تعقل، تجمع رو بیخیال شین؟؟؟!!!»
میخوای تشکر کنی از قوه، قلم بردار و نامه بنویس، اونم نه طوری که دیگه غلو بشه!
والسلام!
تجمع واسه چی؟
اومدیم و جماعتی هم مخالف حکم اخیر بودن!
اونا هم باید تجمع کنن پس دیگه؟
یعنی پرسپولیس از سپاهان، اونم توی زمین خودش، اوت دستی بگیره، دوستان عزیزمون رو ول کنی، واسه اون اوت دستی هم این ظرفیت رو دارن که جلوی هتل محل اقامت برانکو ی تجمعی برپا کنن!!
البته باید منبع خبر این ناشناس نیز مشخص شود.
شاید تنها یک شوخی در فضای مجازی باشد.
ببخشید که چند کامنت جداگانه ارسال نمودم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
انشاءالله همینطور باشد اما از این دوستان، همچین حرکاتی، هیچ بعید نیست!
وانگهی!
این خبر، شایعه هم بوده باشد، ناظر بر سابقهدار بودن این مردمان تجمع کننده (!) اصل و اساس جوابهای داده شده در کامنتهای بالا، نه تنها نیازی به حذف ندارد، بلکه همچنان به قوت خودش باقی است!
یعنی ی کارایی میکننا…
ی بار رفتم توی این جلساتشون به عنوان مدعو!
بیشترین کلمهای که توی این جلسه بیان شد، همین «تجمع» بود!!
درآمدم؛
«کانه ناف شما عزیزان را با تجمع بریدن!»
خدا قوت داداش حسین!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
آقا! نظرت چیه ی تجمع هم ما بر پا کنیم؟
مکان: مکتبخانه سیداحمد روستای سقریه!
زمان: بوق سگ!!
دلیل: همینطور شخمی، محض خنده!!!
سخنران: اسلامی ایرانی!!!!
سخنران قبل از خطبهها: صبا!!!!!
قاری: جاسم کرار عبدالصمد مرفاوی!!!!!!
هلال احمر: دکتر اعتدال-طلب!!!!!!!
http://jahannews.com/vdccm4q042bq1p8.ala2.html
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177528
در جواب جوابی که دادی، میخوام بگم:
با اینکه ۹۲ خودم به قالیباف رای دادم اما به نظرم قالیباف هیچ وقت رییس جمهور نخواهد شد.
آدمی که تا یک هفته قبل از انتخابات تو همه نظرسنجیها اوله و بعد با یک مناظره، میتونه از آدم نچسبی مثل روحانی، رییس جمهور بسازه، دیگه قابل سرمایهگذاری نیست.
به نظرم جریان اصولگرایی اگر میخواد برنده باشه باید اول کامل کامل کامل وحدت کنه…
بعد ی آدمی پیدا کنه که هم خوشنام باشه، هم کار سیاسی بلد باشه، هم حرف زدن بلد باشه…
بعد که رای آورد، دولت رو بده دست قالیباف! تا جون داره کار کنه!! 🙂 تمام!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
اینکه جوری صحبت کنیم کانه عمر سیاسی – انتخاباتی قالیباف تموم شده، گمونم نه درسته، نه حتی مصلحت!
لیکن اون چند خط آخر کامنتت واقعا با مزه و قشنگ بود!!
ظاهرا جز این هم چارهای نیست!!!
.
.
.
آقا! دارین من رو مشغول این حرفها میکنین که بازی اساس رو نبینمها!!
خیال نکنین نمیفهمم…
برگزار کنیم!
جمعیتمون بیشتر از تجمعات دوستان نشه، کمتر نمیشه!
تازه الان فصل پسته هم هست!
با محصول باغهای اطراف مکتبخانه، از دوستان پذیرایی میکنیم!
خیلی هم شیکه!
🙂
به نظرم بازیهای امسال لیگ -حداقل بازیهای استقلال و پرسپولیس که تا حالا دیدم- از سالهای قبل بهتر شده و سریعتر.
بازی دیشب پرسپولیس و سپاهان هم واقعا قشنگ بود.
هر چند که بازی پایاپایی بود و واقعا حق پرسپولیس باخت با اون نتیجه نبود.
البته داور هم ی پنالتی الکی برای سپاهان گرفت و گلهای اول و چهارم سپاهان هم در حد بوندسلیگا بود!
یعنی اگه ده بار دیگه با دست پرتاب کنن، اونطوری گل نمیشه!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
کری خواندن جای خود اما منم معتقدم؛
«بازی پایاپایی بود و واقعا حق پرسپولیس باخت با اون نتیجه نبود».
البته بگم؛
حقش باخت بود اما نه دیگه با اون نتیجه! 🙂
«تفکر» سیادت دارد بر «تجمع»!
تجمع هم حکایت «هر سخن جایی و هر نکته زمانی دارد» وقتی دارد برای خود!!
«تفکر» سیادت دارد بر «تجمع»!
تجمع هم حکایت «هر سخن جایی و هر نکته زمانی دارد» وقتی دارد برای خود!!
واقعا…
آقای قدیانی؛
درباره دیگران طوری حرف میزنید که انگار کاملا اطمینان دارید راه آنها غلط و راهی که شما میروید عین «صراط مستقیم» است!
یک بار شده فکر کنید شاید اشتباه باشه این تصور؟
«زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست، در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست؛ در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست، در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست؛ تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند، عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست؛ چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش، زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
اولا
خیلی این شعر را دوست دارم. ممنون که گذاشتی.
ثانیا
من حتی هنگام نوشتن هم مکرر به خودم نهیب میزنم؛ «آیا این کلمه، این جمله، این پاراگراف و این متن، حرف «حق» است یا حرافی «باطل»؟! با این همه، هرگز متصور نیستم آنچه میگویم و مینویسم -حتی یک نقطهاش!- «صراط مستقیم» است. من کجا و صراط مستقیم کجا؟ دکتر عزیز! واقعا همچین تصور «خودصراط مستقیمپندارانه»ای درباره خودم و قلمم ندارم که حالا بخواهم ببینم درسته یا اشتباه؟
ثالثا
بهترین شکر خدا؟ حتم کنین همه ما دعاگو، و از خداوند منان، نیز «یا من اسمه دوا و ذکره شفا» یعنی «حضرت سیدالشهدا» خواهان سلامتی کامل شما هستیم.
رابعا
اختلاف سیاسی بین ما سر جای خود اما دوستی و رفاقت ما هم سر جای خود.
خامسا
جواب ندادیا!
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177475
سادسا
برم فوتبال ببینم که ده دقیقه هم هست شروع شده…
ضمن عرض سلام، بنده اون شش گیگ رو تقدیم داور و فدراسیون میکنم!
و در پایان این شعر رو عرض میکنم؛
«هر چی درخت کاج است، هدیه به تیم تاج است!»
هر جوری خواستی بخون!
ضمنا اون برنامه غذایی که وقت نمیخواد!
من سه برابر اون برنامه رو اجرا میکردم و به همه کارام هم میرسیدم!!
🙂 🙂 🙂
«یا من اسمه دوا و ذکره شفا» یعنی «حضرت سیدالشهدا».
بی «ثارالله» مگر تمنایی هم میتوان از «الله» داشت؟!
نه تنها «اسم اعظم» خداست «حسین»، بلکه حتی «خون خدا»ست «حسین».
«مگر از روی جنازه من رد شوید که با علم بر نظر مخالف رهبر انقلاب، اجازه دهم لوایح دوقلو در مجلس مطرح شود، چه رسد به آنکه بخواهد تصویب شود… حالا تا جان در بدن دارید بروید تحصن کنید!… من خط امام را که اینک متجلی در خط رهبر انقلاب است، به شما نخواهم فروخت!»
عجب! واقعا این جملات رو کروبی گفته؟
واقعا باید برای عاقبت به خیر شدنمون دعا کنیم…
«وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
عین جملات کروبی در آن روز حساس رو که خب، یادم نیست لیکن کلیتش همین است که نوشتم.
خوب یادم هست کیهان به قلم شخص حاج حسین آقای شریعتمداری، آن ایام در ۲ متن جداگانه به تشکر ویژه از رئیس وقت مجلس پرداخت.
خودم هم متنی در صفحه ۱۴ نوشتم.
متنی هم خوب یادم هست سردبیر وقت کیهان، حاج حسین آقای صفار هرندی نوشتند که خیلی هم سر و صدا کرد!
الان که بیشتر فکر میکنم، اتفاقا یادم میاد جملات غلیظتر از این هم گفتند آقای کروبی!
به حدی که رسانههای دوم خردادی تا چند وقت بنا کردن زدن ایشون!
خوب یادم هست.
این را هم خوب یادم هست؛
خدا رحمت کند حاجبخشی را! با لندکروز معروفش -و به نشانه اعتراض- رفته بود جلوی مجلس! ول کن هم نبود! القصه، چند روزی زمان تحصن مجلس ششم، همانجا ماند تا اینکه این واکنش کروبی را از رادیوی لندکروزش شنید؛ دیگه بیخیال شد و رفت! «دم این شیخ گرم! به خدا خیلی مرده!» جملهای بود که من بعدها -در بهشت زهرای تهران- از همین حاجبخشی، و در وصف همین جناب کروبی شنیدم!
خصوصی
دو تا غلط املایی در جوابتان به کامنتهای بالا
رخدادی؛ خردادی
دل دل؛ در دل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی، عمومی:
ممنون. اصلاح شد.
حالا گذشته از این مباحث، جلسات کمیسیون مشترک رو از تلویزیون میبینید؟
نظرتون چیه راجع به سوالات نمایندگان و جوابایی که داده میشه؟
واویلا
واویلا
فقط به سبک حاج محمود!
لایی نخوری تو آزادی صلوات بفرست!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
🙂
🙂
هیچ چیزی جز قطعه ۲۶ نمیتونست منو وادار کنه که فوتبال ببینم!!!
🙂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
من رو بگو که در آستانه نوشیدن «جام زهر» قرار دارم!
فقط ۲۰ دقیقه مونده به آخر بازی…
خدایا! رحم کن…
خدایا رحم کن…
🙂
«یک اینکه جاسم کرار بیشخصیت در ادامه فصل و با حاشیههایش پدر تیم را درآورد!»
افقی شد!
🙂
دارم میترکم از خنده!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
هنوز ۱۰ دقیقه مونده اما گمان نکنم اتفاق خاصی بیفته! {بیا!! گل دوم رو هم خورد!!!} و با اونکه نصفی از پیشبینیام درست از آب درومد و دیروز سپاهان، قرمزها رو برد، لیکن خداوند، گاهی از طریق فوتبال هم سخن میگوید با آدمی؛
«در امور سیاسی و غیر سیاسی، گیرم ۴ تا و ۴ جا فرجام کار رو درست حدس زدی اما ی وقت خیال نکنی خبریه حالا!»
گذشته از سخن خدا، یک کلام هم از سخن خلقش؛
«عجیب مربی باهوش، متخصص، متشخص، زیرک و مودبی است این یحییخان گلمحمدی! در کامنتهای بالاتر هم اشاره کرده بودم به این مهم! فصل پیش، یحیی وقتی ذوب آهن رو تحویل گرفت که تیم دوم شهر اصفهان، رسما ته جدول بود اما تا رده چهارم آورد بالا ذوب آهن رو! چیزی در مایههای معجزه بود این کار! یعنی اگه ملاک، فقط نیمفصل دوم لیگ قبل باشه، ذوب آهن رو باید قهرمان اون جام حساب کنیم!»
http://www.ghadiany.ir/1394/24199/comment-page-1#comment-177257
http://www.ghadiany.ir/1394/24199/comment-page-1#comment-177262
قابل توجه داداش حسین عزیز!
http://www.ghadiany.ir/1388/172/comment-page-1#comment-177582
آی دلم!
🙂
آی فکم…
آی آی آی…
بچهها! کمک…
اسدقلال رفت تو بحران!
فارغ از این حرفها، اگه فوتبال اونیه که مسی بازی میکنه، اینها دارن ی قل دو قل بازی میکنن!
از داروخانه ی ورق «الپرازولام ۰/۵» بگیرید، نصف کنید بخورید.
به شدت خوابآور و کاهش دهنده سطح هوشیاریه.
تا ۸ ساعت بعدش رانندگی نکنید.
ساعت خوابتون رو باید تنظیم کنید.
تنها عارضهی شایع این دارو وابسته شدن بدن به اونه…
لذا بیشتر از ۱۷ تا ۲۰ روز این دارو رو مصرف نکنید.
من هم بهترم، ممنون!
خدا رحم کرد که هستیم در خدمتتون!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
متشکر دکتر گرامی بابت لطفی که کردین.
خدا را هم شکر که بهتر شدین.
خوشحالم از صمیم قلب.
از همون اول که شروع به تعریف از یحیی کردی، مشخص بود نیم نگاهی به باخت هم داری!
مومن زیرک!!
فعلا استراحت کن تا بعدا با هم گیگ رد و بدل کنیم!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
این کامنت رو گذاشتی، مثلا بگی مبادی آداب هستیها!
نگی نفهمیدم! 🙂
وای وای وای…
عالی بووود!
بیست!
آخ دلم!
ترکیدم از خنده!
خدا نکشدت!
عجب پیام سنگینی! الهی علف!!
در گفتگوی رجانیوز با پژمانفر در خصوص شکایت دولت از وی مطرح شد؛
«مثل اینکه همه باید بروند جهنم، و کسی حرف خلاف میل آقایان نزند!»
http://www.rajanews.com/news/219532
این زندان رفتن مهدی هاشمی که منم خیلی دل خوشی ازش ندارم، فقط یه دلیل داره!
موضعگیری پدر درباره حوادث ۸۸!
همین و بس……
داداش حسین!
اون پیام مهمت بابت شکست، فوقالعاده بود!
دل و رودهمون پیچید تو هم!
فقط «که» جا داشت که باز بیشتر به کار برده بشه که خندهدارترش هم میکرد!! 🙂
به رفقای مازندرانی وبلاگ، دیدن این کلیپ شهدایی رو توصیه میکنم.
http://www.bloghnews.com/fa/doc/video/125065
یکی بیاد من رو جمع کنه!!
🙂
آی آی آی…
خدا بگم چی کارت نکنه داداش حسین!!
اینا چی بود نوشتی؟
برم … که بدبخت شدم!
واقعا طنازی داداش حسین!
در عرض ده دقیقه، کولاک به پا کردی…
ذوقزده!
گفت: روزنامههای زنجیرهای از رفت و آمد چند هیئت اروپایی به ایران بدجوری ذوقزده شدهاند و آن را به حساب دستاوردهای توافق وین نوشتهاند!
گفتم: ولی هیچکدام از این هیئتها دست به هیچ اقدامی در عرصه اقتصادی کشور نزدهاند.
گفت: پس برای چه آمدهاند؟!
گفتم: عضو هیئت رئیسه اتاق بازرگانی میگوید، برخلاف فضاسازی برخی رسانهها، سفر هیئتهای اروپایی فقط ژست سیاسی است و هیچ سودی نداشته است.
گفت: یعنی روزنامههای زنجیرهای از وعده و وعید خشک و خالی اروپاییها ذوقزده شدهاند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! شخصی از شخص دیگری یک میلیون تومان طلب داشت و طرف مقابل از پرداخت بدهی خود طفره میرفت. روزی طلبکار به در خانه بدهکار رفت و با سر و صدا طلب خود را مطالبه کرد. بدهکار گفت؛ اگر ۵۰۰ هزار تومان آن را فردا بدهم، ۴۰۰ هزار تومان را هفته بعد و ۹۹ هزار تومان را دو هفته بعد، چقدر باقی میماند؟ طلبکار گفت؛ هزار تومان و بدهکار فریاد کشید و گفت؛ مرد حسابی! خجالت نمیکشی برای هزار تومان اینهمه سر و صدا راه انداختهای؟!
نظر به جایگاه خطیر ایشان، به جای آنکه برای بازماندگان، صبر آرزو کنم، ی کار دیگه میکنم! 🙂 برای اهل صبر، بازماندگی آرزو میکنم!!
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1672&pid=1&type=0
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1672/1/143633/0
بترکی تو! 🙂
اگر گذاشتی امشب کار کنم!
میرم میام میبینم یه چیز جدید اضافه شده!
آقا! نصفه شبه…
نمیشه با صدای بلند خندید!
مراعات حال ما رو هم بکن!
امشب تلفات ندیم خوبه!
ناشناس؛
«کار» گفتی و کردی کبابم!
یک پرونده ساده که همیشه یک ساعته ترتیبش رو میدم، از غروب تا حالا باهاش درگیرم و هنوز هیچی به هیچی!
بس که این قطعه ۲۶ جذابه!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رفقا؛
کامنت خندهدار داداش حسین بنا به رعایت پارهای ملاحظات، همانطور که احتمالا خودتان هم متوجه شدید، منتقل شد به اولین متن وبلاگ قطعه ۲۶!
http://www.ghadiany.ir/1388/172
و البته… یادش به خیر!
«««فکرش را هم نمیکردم که سرانجام انتظار دیدارم با میرحسین بدینجا ختم شود ولی من، نه میرحسین که حامیانش را به جای روز روشن در شب تاریک مشاهده کردم؛ آنجا که جای دست دوستی نخستوزیر دوران جنگ، سنگی سنگین به سنگینی انتظار ۲۰ ساله، فرق سرم را شکافت، مرا بیهوش کرد تا ضربات سنگهای دیگر جسم نحیفم را بیش از این نیازارد…»»»
دورانی داشتیما… دورانی!
http://www.ghadiany.ir/1388/174
«««بنده به عنوان یک چیز کوچک از جنبش سبز با این نظر موافق نبودم و با نظر دیگری موافق بودم و با خودم همچین میاندیشیدم که ما اگر در چارچوب همین قانون اساسی نتوانیم براندازی کنیم، پس اصلا این زندگی به چه دردی میخورد و این در حالی است که نظام باید سعهصدر خود را بالا ببرد و اسرائیل را به آمریکا، آمریکا را به انگلیس، انگلیس را به معاند، معاند را به بدذات، بدذات را به بزغاله گوساله، بزغاله گوساله را به گوسفند شبیهسازی شده، گوسفند شبیهسازی شده را به اورانیوم غنیشده، اورانیوم غنیشده را به اورانیوم ۲۰ درصد، اورانیوم ۲۰ درصد را به منیزیم، منیزیم را به عناصر جدول مندلیف، عناصر جدول مندلیف را به عناصر دلسوز و عناصر دلسوز را به عناصر گازسوز تبدیل کند، نه اینکه حالا چون یک عده در روز عاشورا هتکحرمت کردند، اینها را بفرستد زندان! بلکه باید کار فرهنگی کرد و نباید از بلندگوهای رسمی به اینها بگوید بزغاله گوساله! این کار حتیالمقدور از بلندگوهای غیر رسمی صورت بگیرد بهتر است!»»»
🙂 قلم جادویی داریها داداش!
و اینکه؛
چه فازی میده خوندن قدیمیترین، و یکی مونده به قدیمیترین متن قطعه ۲۶!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
فاز که… آره! فاز میده اما سرم درد گرفت با خوندن این متن!
یعنی داغون شدما…
http://www.ghadiany.ir/1388/172
باور میکنین همالان جاش درد گرفت؟؟!!
اوووووف…
از این متن، تا همین متن فعلی ۱۵۷۸ بار سرم درد گرفته…
بلکه یا بخندونمتون یا ازتون اشک بگیرم…
و در هر دو حال، حرف حسابم زده باشم!
.
.
.
عجیب سردردی گرفتم لاکردار…
میگیره، بد میگیره! خیلی بد!!
برم…
داداش؛
شاید ما سرمون درد نگیره ولی قلبمون به شدت تیر میکشه!
بدون شرح!
http://opload.ir/im/4m94/7dea637abc621.jpg
فقط داداش حسین نخواند!!!
{اولین متن وبلاگ قطعه مقدس ۲۶}
«««به جای مقدمه»»»
فکرش را هم نمیکردم سرانجام انتظار دیدارم با میرحسین بدینجا ختم شود ولی من، نه میرحسین که حامیانش را به جای روز روشن، در شب تاریک مشاهده کردم؛ آنجا که جای دست دوستی نخستوزیر دوران جنگ، سنگی سنگین به سنگینی انتظار ۲۰ ساله، فرق سرم را شکافت، مرا بیهوش کرد تا ضربات سنگهای دیگر جسم نحیفم را بیش از این نیازارد. اما جناب موسوی! اگر سنگ دوستانت بر جسم و جان خراش آورد، امان از حرفهایت، بیانیههایت، شاخ و شانه کشیدنهایت و خندههای شیطانی آن سوی آب که روح را آزرد و بی تاب و مجروح کرد. جناب میرحسین! دوست داشتم در فضایی مهربانانهتر با تو سخن بگویم. قرارمان این نبود؛ تو قرارمان را بهم زدی، با حرفهایت و سنگهای اطرافیانت!
قصه آن شب را میخواهی بدانی؟… شاید برایت مهم نباشد اما قصه آن شب، متن شکایت من از توست. تو متهم هستی به ریختن خون فرزند یک شهید. من هم رهایت کنم، مادربزرگم دستبردار نیست. آخر من تنها یادگار پسری فرزند شهیدش هستم… میدانی تا همین امروز اعتراضات مدنی تو به قیمت جان چه بیگناهانی تمام شده است؟! جانباز دوران جنگ را طرفداران تو، و نه بعثیهای خبیث، باز جانباز کردهاند! این ننگ را کجا میخواهی ببری آقای نخستوزیر دوران جنگ؟! بنده خدا رضا برجی حق دارد از تو بپرسد؛ «روی خون چند نفر میخواهید رئیسجمهور شوید؟!»
دوشنبهشب* همان شبی که تو غروبش به بهانه بیانیه، فرمان آشوب دادی، همان شبی که تو بعد از این فرمان، به دامان خانه بازگشتی و در آشیانه آرام گرفتی، میلیشیای دموکراسی، ناشیانه به جان ملت افتاد و تنها در خیابان آزادی، هفت نفر را به شهادت رساند. در آن شب که تب آتش و دود بالا گرفته بود، دوستانت و دستانت بوی باروت میدادند. اعتراضشان مدنی بود اما بوی خون میداد. گنگ خواب دیده شده بودند. حجاریان که گفته بود؛ «اصلاحات خون میخواهد!» چرا تعارف کنیم؟ تو مشکلت احمدینژاد نیست! در سر، نه سودای اصلاحات، که خیال کودتای مخملین داری. حداقل رفتار و گفتارت این را میرساند. در دل چه میاندیشی، خدا عالم است اما باز هم خدا عالم است که با امثال ساسیمانکن نمیتوان انقلاب کرد!
امر گاهی بر آدم مشتبه میشود. اشتباهی گمان میکند که کار تمام است. این گمان سنگ به دستان هوادار تو بود. البته همه هواداران تو را با یک چوب نمیرانم. عقلایشان خوب مردمی هستند. هر چند بعید میدانم که دگر بار، به تو روی خوش نشان بدهند و رای بدهند. تو حتی صدای مسیح مهاجری را هم درآوردی! در سرمقاله «جمهوری اسلامی» خطاب به تو، با عتاب و بعد از کلی حساب و کتاب و آب و تاب، نوشته بود؛ «چرا وقتی ولایتفقیه و شورای نگهبان را قبول نداشتهاید، اصولا نامزد انتخابات شدهاید؟!»
اما از صفحات کاغذی به کف خیابان برگردیم. خس و خاشاکی که به اسم تو، دنبال رسم براندازی بودند، با خود میپنداشتند این ظلمت و تاریکی، همیشگی است اما نیک که بنگری ره افسانه زده بودند. سحر نزدیک بود. نماز آدینه را دیدی؟ زیارت قبول! میدانم در آن نماز نبودی. سرباز انقلاب بودن، لیاقتی میخواهد که خدا سعادتش را برای همیشه به آدمی نمیدهد. خواه مرجع تقلید باشی، خواه قائممقام رهبری. بزرگتر از شما بودند کسانی که میخواستند بر صورت خورشید، خاک بپاشند. سرنوشتشان را تو بهتر از ما میدانی… و خوب میدانی که قرارمان این نبود؛ تو قرارمان را بهم زدی، با حرفهایت و سنگهای اطرافیانت!
چه بسیار که از در نصیحت به تو میگویند؛ «به سیم آخر زدهای اما هنوز دیر نشده!» جناب موسوی! معمولا رسم روزگار بر این است؛ «زود، دیر میشود!» تو قبل از آنکه بخواهی با پا پس کشیدن، منت بر نظام و ملت بگذاری، اول باید جواب این خونها را بدهی. قهرمانبازی بماند برای بعد!
دوشنبهشب، من بیآنکه عضو نیروی انتظامی باشم؛ دوشنبهشب، من بیآنکه عضو بسیج باشم، راهی خانه بودم اما نمیدانستم خانه رفتنم جرم بود! من نه سپاهیام، نه مدعیام حزباللهیام و نه هیچ، الا فرزند یک شهید. بیش از ۱۰ سال سابقه کار مطبوعاتی دارم و تا کنون یاد ندارم در نوشتههایم اشاره کرده باشم به فرزند شهید بودنم اما از آنجا که شما وقتی حال و روز امروز خود را خراب میبینید از نخستوزیریتان در دوره جنگ مایه میگذارید، چه باک اگر دیگران بدانند مرا هم با همان دوره عهد و پیمانی ناگسستنی است؟! واقعا این ننگ را کجا میخواهی ببری آقای نخستوزیر دوران جنگ، که همه قاتلان پدر من و تمام دشمنان شهدا پشت شما درآمدهاند؟!
همان کسانی که به صدام دستور کشتن پدر مرا دادند، این روزها برای تو دست میزنند! همان کسانی که حاجاحمد متوسلیان، این حیدر کرار سپاه خمینی را به اسارت بردند، این روزها در مدح تو شعر میخوانند! همان منافقینی که در مرصاد، نقشه فتح تهران را کشیده بودند، این روزها با تو ابراز همدردی میکنند! فرح پهلوی و فرزند شاه مخلوع را با تو چه نسبتی است؟ چه شده که شیمون پرز به طرفداری از تو برخاسته؟ اینها که روزگاری مقابل همه ما… تاکید میکنم همه ما، صفآرایی کرده بودند، اینک پشت تو سنگر گرفتهاند! راستش را بگو! این ۲۰ سال با خودت چه کردهای؟ تو عوض شدهای یا آنها؟ نه به آن سکوت ۲۰ سالهات، نه به این همه هیاهو! نه به آن تفریط، نه به این افراط! راستی، فریادت هم مثل سکوتت، مشکوک و معنادار است. البته قرارمان این نبود؛ تو قرارمان را بهم زدی، با حرفهایت و سنگهای اطرافیانت!
جناب میرحسین! نظامی که خمینی پایه آن را گذاشت و خامنهای ادامه دهنده راهش است، دوستانی دارد و دشمنانی. نه هر کسی برای این دوستی سزاوار است و نه هر ناکسی برای این دشمنی لایق. امثال شما شاید روزگاری دستی در سپاه دوست داشتهاید و لیکن امروز، نه آنگونه است که با داد و بیداد و فریاد مبدل به دشمن نظام شوید! جمهوری اسلامی، جمهوری مقدسی است که خبیثترین شیاطین عالم دشمن آنند؛ صهیونیستها، سران شیطان بزرگ، ابرسرمایهداران عرصه رسانه و… پس با این خودنماییها، بیزحمت خودتان را دشمن نظام جا نزنید!
علی علیهالسلام را دشمنی سزاست همچون عمروعاص و معاویه. ابن ملجمها و قطامها گر چه در تقاطع براندازی، با سران کفر به یک نقطه مشترک میرسند اما امثال پسر ملجم حقیرتر از آنند که دشمن ابوتراب لقب گیرند. چنین افرادی بیش از آنکه دشمن علی باشند، آلت دست دشمن اصلیاند. نه! نظام در شناخت دوست و دشمن اشتباه نمیکند. ما یک «خودی» داریم و یک «غیر خودی» و این وسط هستند کسانی که نقششان بیشتر از «نخودی» نیست. نخودیها، نه به سکوتشان اعتباری هست، نه به فریادشان اما هم سکوتشان و هم فریادشان قند در دل دشمن آب میکند و دشمن را به یک چیزهایی امیدوار. بیچاره دشمن! بیچاره رئیسجمهور آمریکا که باز هم به امید خبرهایی از ایران نشست اما از کودتای مخملین، طرفی نبست.
این ننگ را به کجا میخواهی ببری آقای نخستوزیر دوران جنگ؟! تو امروز رایحه دوران امام را میدهی یا بوی خباثتهای شیطان بزرگ؟! تو امروز، چیزی از دیروز خود باقی نگذاشتی! آمریکا، انگلیس و اسرائیل، آنقدر از تو خوبی دیدهاند که گناه با امام بودنت را و گناه انقلابی بودنت را و گناه ۸ سال نخستوزیری دوران جنگت را بخشیدهاند! از نظر اوباما، تو دیگر پاک پاکی!… و این یعنی قرارمان این نبود؛ تو قرارمان را بهم زدی، با حرفهایت و سنگهای اطرافیانت! همان سنگ که پدران بسیاری را داغدار عزیزانشان کرد و بر سر من نیز نشانهای گذاشت…
گفت: «به کسی که جرمش آتش است، به خاکستر قناعت کردهاند! چه جای شکایت است؟»** شکایتی از محضر دوست نیست! جان امثال من چه ارزشی دارد که برای یار خراسانی قربانی شود؟! ما اما گریبان آنهایی را که به صورت خورشید خاک میپاشند رها نخواهیم کرد؛ پس بسمالله…
«حسین قدیانی، وطن امروز نهم تیرماه ۱۳۸۸»
««ساعاتی پس از ترخیص، بعد از حدود ۲ هفته بستری بودن در بیمارستان شهدای تجریش»»
توضیح ضروری: این متن، تنها و تنها به عنوان آزمایش درست شدن وبلاگ، آنهم توسط جواد آقایی وطن امروز، در قطعه ۲۶ گذاشته شد! بنابراین تاریخ نگارش این متن «یازدهم دیماه ۸۸» نیست! اصلا سال ۸۸ داداش حسین، هیچ سر و کاری با اینترنت نداشت، چه رسد به اداره وبلاگی یا تایید کامنتی!*** ایشان با اینکه ۱۰ سال قبل از فتنه، روزنامهنگاری را شروع کرده بود اما به قول خودش فی حد ذاته اهل فضای مجازی نبود…
* شامگاه ۲۵ خرداد هشتاد و هشت.
** جمله از آن عارف نامی و واصل متصل «بایزید بسطامی» است.
*** امور وبلاگ از قبیل گذاشتن متن و تایید کامنت، تا مدتها بلکه ماهها، توسط «جواد آقایی» و گاهی هم «کمیل نقیپور» یا «ثمانه اکوان» انجام میشد! آن ایام، داداش حسین وقتی میخواست به کامنتی جواب بدهد، این جواب را به این دوستان میگفت، آنها هم از قول داداش و البته به نام خود حسین قدیانی تایپ میکردند!! 🙂 بندگان خدا شده بودند جورکش قطعه ۲۶!!! 🙂 شاید ۶ یا ۷ ماه طول کشید که امور قطعه ۲۶ را خود داداش یاد بگیرد و انجام دهد!!! 🙂 این وسط، مهمترین مشکل، عدم آشنایی شخص شخیص حسین قدیانی با مقوله «تایپ» بود!!! 🙂 هماینک اما شاید خودتان هم به این نتیجه رسیده باشید که داداش ماشاءالله تایپیست بیستی شده برای خودش…
«نظامی که خمینی پایه آن را گذاشت و خامنهای ادامه دهنده راهش است، دوستانی دارد و دشمنانی.
.
.
.
نه هر کسی برای این دوستی سزاوار است و نه هر ناکسی برای این دشمنی لایق.
.
.
.
نظام در شناخت دوست و دشمن اشتباه نمیکند.»
چقدر امشب قطعهگردی کردم!
یک- http://www.ghadiany.ir/1388/172
دو- http://www.ghadiany.ir/1388/174
سه- http://www.ghadiany.ir/1388/177
چهار- http://www.ghadiany.ir/1388/135
پنج- http://www.ghadiany.ir/1388/9
شش- http://www.ghadiany.ir/1388/10
هفت- http://www.ghadiany.ir/1388/11
هشت- http://www.ghadiany.ir/1388/12
نه- http://www.ghadiany.ir/1388/13
ده- http://www.ghadiany.ir/1388/14
«بعد از شهدا، شما چند تا محافظ داشتهاید؟!»*
یازده- http://www.ghadiany.ir/1388/15
دوازده- http://www.ghadiany.ir/1388/16
سیزده- http://www.ghadiany.ir/1388/17
چهارده- http://www.ghadiany.ir/1388/18
«سردار! حریف ما فتوشاپ نیست».
پانزده- http://www.ghadiany.ir/1388/19
شانزده- http://www.ghadiany.ir/1388/20
هفده- http://www.ghadiany.ir/1388/21
هجده- http://www.ghadiany.ir/1388/22
نوزده- http://www.ghadiany.ir/1388/23
«ما در شلمچه بودیم، آقازادهها در تورنتو!»
بیست- http://www.ghadiany.ir/1388/24
«خمینی آنقدرها هم که «VOA» می گوید خوب نیست!»
و…
هزار و پانصد و هفتاد و هشت- http://www.ghadiany.ir/1394/24246
جالب اینکه نخستین کامنتهای ۱۰ متن اول وبلاگ، عمدتا مال یکی دو سال بعدشه، اما هر چی میایم جلو، از اونجا که ملت، دیگه یواش یواش فهمیده بودن یه قطعه بیست و ششی هم هست، نخستین کامنتها، مربوط میشه به همان روز یا همان روزهای نوشتن مطالب.
از همین جا، تشکر میکنم از جواد آقایی عزیز! تا اونجا که میدونم پیشنهاد داشتن وبلاگ رو ایشون به داداش حسین دادن. بگذریم که تا اواسط سال ۸۹ عمده امور قطعه ۲۶ هم دست ایشون بود، با همون شرحی که در کامنت قبلیام گفتم…
* من یک سوال دارم؛ «چرا کسانی که از انقلاب هیچ حفاظتی نمیکنند، این همه محافظ دارند؟! و مادر سمیه که این همه برای انقلاب، خون جگر خورده، هیچ محافظی نباید داشته باشد؟!»
احسنت به این قلم… ماشاءالله!
یه دونهای داداش حسیـــــ ق د ی ا ن ی ـــــن!!!
این رتبهی ته جدول پرسپولیس، منو یاد رتبهی سی و یکم هاشمی بین سی نفر انتخابات مجلس انداخت!
همینطوری به ذهنم اومد…
منظور بدی نداشتم! 🙂
«از سفینه نجات روحالله، مدعیانی گندهتر و گردنکلفتتر از ایشان پیاده شدند، آب از آب تکان نخورد!»
دمت گرم!
سلام خدمت دوستان.
عذرخواهی میکنم که دیر رسیدم خدمتتون جهت انجام وظیفه و پاسخ به اوامر داداش حسین قدیانی.
دسترسی به اینترنت نداشتم تا الان!
آقای قدیانی!
الان این بازجویی بود یا سوال دوستانه؟ صندلی داغه؟
باشه داداش!
اصلا ما استقلالی و نظرمون ۱۸۰ درجه با «اسلامی ایرانی» متفاوت، اصلا منبعد پرسپولیسیها ۶ تا خوردن از استقلال خوبه؟
گِرا میگیری با بر و بچ بریزی سرمون، کُلکوفتمون کنی؟! 🙂
چشم! فقط در اول جواب، از اطاله کلام پوزش میطلبم.
{تیریپ شخصیتهای مهم در پشت تریبون و البته همراه با دهانی خشک شده و پایی لرزان از استرس!} 🙂
اهم اهم اهم…
سلام به تمامی دوستان محترم قطعه مقدس ۲۶!
سئوالاتتون رو سعی میکنم با لهجه ملیح و نمکین قمی جواب بدم، البته امیدوارم این نمکین جواب دادن، شور نکنه جوابها را!!
شما ساکن قم هستی؟
– بله مالِ قمیم! بچه نافِ قم!
چی کار میکنی؟
– چی کاری داری؟ بوگو واست بکنیم اما واس اینکه عَـ من بدونین، توضی (توضیح) میدم باراتون. جدای از شغل اداری که دارم، مشغول کار هنری هستم؛ به صورت حرفهای در سطح استانی و کشوری بازیگری و کارگردانی را دنبال میکنم به مدت ۱۵ سال. البته این امر، شوق من هست نه شغل من!
چه خبر؟
– هیچ، سلامتی! خبری نی! هوا گرمه، مشغله ذهنیمُم توی این مدت، یُخده زیاده و مام کلا صبوریم!
راضی هستین از امورات زندگی و کار و بار؟
– چِر نباشم؟ تنِم سالم نی که هـَ (هست)! سایه بابا ننه بالا سرِم نی که هـَ! نون حلال درنَمیارم که میارم. اهل نماز روزه نیستم که به بریکَتی شیر حلال مادر و بزرگ شدن توی هیئتها و مجالس امام حسین و راهنماییهای پدر، هستم روپام شکر خدا. بقیه مشکلامُم واس نَمَکیشه! اَی نباشه که زَندِگی مَزه نَدیره! میشه مِث (مثل) خربزه کاشون، بینمک!
ی کم برای من و بچهها از خودتون تعریف کنین!
-آدم میذاری لا منگنه وُوو. خو ازم بپرس! من چی مدونم چیچی باس بگم؟ (بچه قمم… خیلی سنگین و متین البته خیلی پر انرژی و شادم. کودک درونمم خیلی شر و شیطونه! نگاهم به زندگی و اتفاقات روزمره نگاهی طنزه! طنز رو خیلی دوست دارم. بچه حزباللهی هستم و انشاءالله معتقد.)
-از اندرونی زندگیتون که البته قابل تعریف کردنه!
– هاع؟ عَـ چیچی؟ اندرونی؟ یَنی باس چو کنم؟ اندرونی یَنی کجای زندگی؟
غم و غصهای احیانا ندارین؟
– نـــــــــــِ! کلا آدم شاد و با روحیهایَم. (ناصحم گفت به جز غم چه هنر دارد عشق؟ گفتم ای ناصح عاقل! هنری خوشتر ازین؟) زَندِگی بی غم، مَگ میشه؟ نـِ، میشه؟ نـِ، خدایی میشه؟ نَمیشه… ناگفته نمونه خوشگلیش به این غماشهوُوو!
اگه ندارین چرا؟ اگه دارین چرا؟
-نِـ، نَدیرَم؛ نگاه میکنم به هم ردیفای خودِم، میبینم اوستا کریم، خیلی بِم لطف داشته. چِش سیفیدیه بخوام ناشکریش کنم که یُهو قهریش میگیره یه لاپلهای (پشت پا) میزنه بِم با صورت میخورم زمین!
متاهل هستین یا مجرد؟
– (با گونهای سرخ شده از حیا!) زن دارم، نِـ که نَدیشتَ باشم اما نامزدیم. انشاءالله دو سه هفته دیگه میریم سَر خونه زَندِگیمون از عالم برزخ درمیام! 🙂 چقدر هم واقعا ما الان توی برزخیم! 🙂
پررو هستین یا مثل خودم خجالتی؟
– شما خجالتیای؟ هِع! وِلمون کن تُر حضرت عباس. حاج حسین! شما و خجالتی؟ دوور عَ (از) شوخی، خجالتی نـِ نیستم اما بیادبُم نیستمُوُوو! خونواده دارم، سَر سفره ننه بابامونُم بزرگ شدیـــم، به جاش با جسارت اِینَهو (!) شیر حرفم رو میزنم، عـَ هیشکیُم باکی ندیرم! حرفمم رُک میزنم، به جاشُم احترام نگَر میدارم! گیلیم خودِمو عـَ آب درمیارم…
اصالتا قمی هستین که گاهی با لهجه قمی کامنت میگذارین؟
– حال بیبینُ! دو دَف (دفعه) قمی حرف زدمُ، بیبین چه بساطی درآوردین! بَلبشو راه ننداز تُر قران. قمی کُجی بووو؟ من بچه تِیرونم، فقط یُخده لهجه دارم. (اصالتا آبادانی هستم اما به دنیا آمده و بزرگ شده شهر مقدس قم. بازار مشترکم! 🙂 با توجه به اصالتم متاسفانه نمیتونم عربی تکلم کنم، فقط ۶۰ یا ۷۰ درصد مکالمههاشون رو متوجه میشم. جالب اینه که حضرت پدر، کامل مسلط هستند به زبان عربی و حتی به زبان عربی ۶ کشور مهم عرب زبان جهان با لهجه همون کشور مسلطند اما بنده چون تا قبل از ازدواج، از زبان عربی و اقوام آبادانیمون خوشم نمیومد هیـــــــــــچ رغبتی به یادگیری نداشتم تا اینکـــــــــــــه ازدواج کردم و همسرم عربی رو به من آموخت چرا که مجبور بودم یاد بگیرم. به دلیل آبادانی بودن ایشون، توی خونه بیشتر عربی صحبت میکنن تا من یاد بگیرم. در حال حاضر خیلی زبان عربی رو دوست دارم و فرهنگ و تمدن خوزستان خیلی برام جذاب شده. کاری به این ندارم که میگن «بچه کجایی؟» میگه «هنوز زن نگرفتم که بدونم!» اما واقعا فرهنگ و تمدن خوزستان کمنظیره. با حفظ گویش خیــــــــــــلی زیبای قمی بُ قرآن قسم! توی چند متن قبلتون عرض کردم به دلیل ارادتی که به شهدا دارم، خیلی اوقات بیسیم مکالمه شهدا رو گوش میدم چرا که واقعا آرامم میکنه مخصوصا مکالمه شهید مهدی زینالدین (آقا مهدی ما بچه قمیها) با شهید جواد دلآذر (که توی مکالمههاش با شهید زینالدین، جواد قمی خطاب میشد) این اسم رو برگزیدم البته با همفکری دوست و برادر خیلی خوبم…)
نقدتون به فضای قطعه ۲۶؟ به مطالب؟ به کامنتها؟
– بچهترَ اونم که بخام ایراد بیگیرم عـَ کاریتون. بیشتر دارم یاد میگیریم بصیرتِمُم میبرم بالا!
اصلا چی شد که اینجا رو پیدا کردین؟ و از کی؟
– ما نـِ ، شما ما رو پِیدی (پیدا) کردی! یکی عَ دوستام بِم معرفیتون کِ (کرد) مام اومدیم بیبینیم چجور جائیه که دیدم نــــِ ، ایولااا، نــــــــــِ ، ایولاااااا، نـــــــــــــــــــِه…
از کدوم متنم خیلی بدتون اومده؟ و برعکسش؟
– تقریبا عَ همشون خوشِم میاد، مخصوصا طنزنوشتهها، جز بَضیاشون که نَمیفهمم یُخده سنگینه آدم گیج میشه گیریپپاچ (!) میکنه. کلی وَریو (مستاصل) میشم تا ملتفت شم چی بو جریان! مام که سواد مواد اینچیزار نَدیریم که! میمونیم هاجی واج که این چیچی گفت؟ الان باس چُ کنم یَنی؟ چی شده؟…
قلمم افت کرده یا نه؟
– خب بــــــســــــه شما که پرچمیت بالاس حاجی، این حرفارُم نزن تُر حضرت عباس آدم دلیش میگیره! مِی (مگه) ما این حرفار با هم داریم؟ نِـ، خیلیُم خوب مینویسی! به حرف این حسوتام (حسودها) نرو. عـَ تو سولاخ تیفال بونه درمیارن ایرادا بنیاسرائیلی میگیرن! نَمیفهمن که! میخوان خرابیت کنن! بِشون بگو تو بیلزنی، پاش بُر دم در خونه خودتون بیل بزن!
و ی خواهش!
– دستور!
میشه این جوابها رو هم با همون لهجه ملیح و نمکین قمی بدین؟ البته همراه با رعایت دقیق نکات نگارشی و ویرایشی!! ممنون…
– امیدوارم در جوابها و استفاده از لهجه ملیح و نمکین قمی زیاده روی نکرده باشم و تونسته باشم درست ادا کنم! 🙂 اگر جسارت شد و یا حق مطلب ادا نشد، پوزش میطلبم.
عضو کوچک قطعه ۲۶؛ مجید قمی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
🙂 یعنی عالی بود، عالی!
.
.
.
ممنون و متشکر بابت قبول این محاوره.
یکی دو روز نبودم، دیر جوابت رو دادم که حتما میبخشید.
واقعا قشنگ و خندهدار شده… احسنت!
و اما نفر بزرگوار بعدی «پیرمرد» محترم است…
آقا سید احمد این کامنت رو داشته باشید:
{بیبصیرتی تا کی؟ تا کجا؟ پس کی میخوایم به بینش عمیق نویسنده قهار قطعه ۲۶ ایمان بیاریم؟ کی شده داداش حسین، امری از امور رو پیشبینی کنه، غلط از آب دربیاد؟ جدا کی شده؟ خجالت هم خوب چیزیه! وقتی داداش حسین گفت «میبازه»، یعنی میبازه! بدجور هم میبازه! تمام!}
با این یکی:
{آی دلم! 🙂 آی فکم… آی آی آی… بچهها! کمک…}
.
.
.
مردونهتر بود یه قدری از بار مسئولیت باخت رو به عهده میگرفتید!
هم از توبره و هم از آخور؟
ببخشید ضربالمثله و توش جای مناقشه نیست. جسارت تلقی نشه!
یا حق.
آخ جون!
پس یه عروسی افتادیم! 🙂
بادا بادا مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا!
این حیاط و اون حیاط میپاشن نقل و نبات
بر سر عروس و دوماد
ای یار مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا!
.
.
.
داماد ما قشگنه ایشالا مبارکش باد
خیلی خوش آب و رنگه ایشالا مبارکش باد
.
.
.
خلبانان خلبانان ای امید خلق ایران
پرواز کن پرواز کن
فرشته حق یارت باد
الله نگه دارت باد
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1671/1/143586/0
آفرین!
«اگر جراید زنجیرهای، رنگ لوگوی خود را با پرچم تروریستهای تکفیری ست میکنند، مرفهین بیدرد هم علیالدوام مشغول سلفی گرفتن هستند؛ روزی با سلفیها، روزی با آفرینندگان سلفیها! انصافا جز مشتی لعین داعشی، جز مشتی ملعون در مایههای همین بشکه سعودی به درک واصل شده یعنی ملک عبدالله، جز عبدالله اردنی، جز سران قدارهبند غرب، جز ضد انقلاب سلطنتطلب، جز مشتی همجنسباز و جز مشتی آشوبگر روز عاشورا، آیا جماعت دیگری هم پیدا میشود که این همه اصرار داشته باشد بر افترای تقلب به نظام ۳۰۰ هزار شهید ما؟»
«یعنی در نظام الهی ما، روستایی اگر منزلتی بالاتر از شهری نداشته باشد، شأن پایینتری هم ندارد!»
نمونهاش اینجا حاجی؛ بدرقه شهدای غواص در این محل:
http://haydarva.blog.ir/post/35
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1671/1/143584/0
میلاد فرخنده خانم حضرت معصومه سلام الله علیها بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد!
http://meysammotiee.ir/files/other/veladat/MiladHazratMasoumeh1393%5B03%5D.mp3
http://meysammotiee.ir/files/other/veladat/MiladHazratMasoumeh1393%5B02%5D.mp3
http://kayhan.ir/fa/print/52516
سیداحمد؛
امروز بسی خجالت کشیدیم! بابت همون کارای دیشب!
رئیس گوشمان را پیچاند! 🙁
آقا مجید قمی!
پیوستنت به جرگه متاهلین را تبریک و تسلیت عرض مینمایم.
انشاءالله خوشبخت شوید و در پناه حضرت معصومه.
بچه باحال قمی!
مجید قمی؛
خوشحال شدیم از آشنایی شما!
😉
تحریف امام؛
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=30499
پس چرا دیگه از حاج محمود مداحی و مولودی نمیذارید؟
…؛
شاید چند تا مناسبت، فقط میثم مطیعی گذاشتم ولی این دلیل بر چیز خاصی نیست!
ما به حاج محمود ارادت داریم!
http://dl.aviny.com/voice/madiheh/hazrat_masoumeh/93/karimi-Milad-Hazrate-Masoomeh-1393-01.mp3
ترجمه!
گفت: میکروفون باز لاوروف، وزیرخارجه روسیه کار دستش داد و به خبر مهم و فوری رسانههای جهان تبدیل شد.
گفتم: چطور مگر؟!
گفت: لاوروف در کنفرانس خبری مشترک با عادلالجبیر، وزیرخارجه آلسعود، در حالی که تصور میکرد میکروفون بسته است، به زبان روسی او را یک «احمق ملعون» نامید و این ماجرا بلافاصله در سراسر دنیا منتشر شد.
گفتم: خب! لاوروف چه پاسخی داده است؟
گفت: ماستمالی کرده و گفته است رسانهها سخن او را وارونه ترجمه کردهاند!
گفتم: یعنی به وزیرخارجه آلسعود گفته است «ملعون احمق» و رسانهها آن را وارونه کرده و «احمق ملعون»! ترجمه کردهاند؟!
سلام؛
چرا هر چی پست و موقعیت دسته چندمیه، در کابینه و تجمعات میدید به من؟!
مجید قمی؛
کامنتتان بسیار زیبا بود. مخصوصا لهجهش! طنزپرداز هم که هستید و البته مثل همه قمیها؛ بانمک!
اینم بگم دلتون بسوزه!
اینجا هوا بسی خنک و آسمان پر از ستاره است و در ایوان قطعهخوانی میکنیم!
سلام به همه عزیزان و بزرگواران قطعه ۲۶!
ممنون از لطفتون آقا سید احمد.
اسلامی ایرانی عزیز!
سپاس از لطفتون. شتر و در خونه و این حرفها.
شما که فدایی داری. 🙂
ناشناس!
ممنون از محبتتون؛
توی خونه ما جدای از «این حیاط و اون حیاط» میخونن:
«مجید ما ناز داره، ناز به جمالش داره؛ داماد ما ناز داره، ناز به جمالش داره»
با لهجه محشر و زیبای آبادانی! 🙂
خانم صبا!
خواهش میکنم.
اوامر آقای قدیانی رو اطاعت کردیم و البته اطاله کلام شد.
بله چند روزی است هوا خُنُک شده…
شبام زیری نوری ماه هَندونه آب تاراش میکُنیم یَنی یَک کیفی میده اِینَهو (همچون) بهشت! 🙂
با سلام؛
تا بوده همین بوده!
یک روز که خود برندهاند، بهترین و آزادترین انتخابات رقم خورده و یک روز که بازندهاند، دستور به ریختن در خیابانها داده میشود و……
«به خدا پناه میبرم از بستن دهان منتقدان و رقیبان»
http://akhunde-online.blog.ir/1394/05/19
سلامتی قمیهای قطعه، بهویژه در این روز عزیز؛
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
یه سوال؛
الآن شورای امنیت ملی داره برجام رو بررسی میکنه؟؟
نتیجهای داشته؟
یعنی به طور مثال تا حالا گفتن فلان بند از توافق نباید اجرا بشه به این دلایل؟
به هر حال رهبری این همه گفتن «چه تصویب بشود چه نشود»، این تصویب نشدنها از کجا قراره دستورش برسه؟ اصلا میرسه؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
این «رهبری» دقیقا کیه و چیه که میگین؟؟؟!!!
«رهبر» یا «رهبر انقلاب». تمام.
این «رهبری» طرز حرف زدن عالیجناب بیشرفه…
حالا خود آقا گاهی میگن رهبری، از تواضع هستش، ما که دیگه نباید بگیم رهبری…
رئیس سازمان انرژی اتمی تصریح کرد:
مذاکره کنندگان عصاره ملت بودند و مملکت ما مملکت چند صدایی است که خدا این اجازه را داده است تا صداهای مختلف را بشنویم… طبق تاکیدات مقام معظم رهبری، باید با قدرت، نتیجه کار و مذاکرات خود را برای مردم توجیه و استدلال کنیم و شخصا مسئولیت آنچه را در بعد فنی در برجام آمده است میپذیرم.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940525000540
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
در ادامه جوابم به کامنت بالا!
دیگه هیچ کسی این عنوان «مقام معظم رهبری» رو -ولو جمله مال ی کی دیگه باشه- توی کامنتش نیاره.
این اولا اشتباهه، ثانیا بر خلاف ظاهرش، مثل همون «رهبری» اهانتآمیزه.
این عنوان رو اول بار «مهندس ملعون» استفاده کرد!
این رو بدونین رفقا…
فوق فوقش بگین «رهبر معظم انقلاب».
البته همون «رهبر انقلاب» یا «امام خامنهای» بهتره.
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
سلام؛
نکیر و منکر عالی بود!
مخصوصاٌ اظهار نظر غلفت خانوم مرعشی! 🙂
مجید قمی؛
گفتی مکالمه بیسیم شهدا رو گوش میکنی، فکری بودم چی برات بخونم و به چه سبکی!
خلاصه که حالا حالاها باهات کار داریم و دست از سر تازه دومادمون بر نمیداریم!
ما طُیفه دومادیم! 🙂
به نظرم از یک نگاه رهبر انقلاب، تقدیر و تشکر میکنن از اعضای مذاکره کننده، چون شاید هر چی در توان داشتن پیاده کردن و خب دیگه حریف اون چند کشور نمیشدن تو مذاکره.
به هر حال طرف مقابل رو تکتک «کلمات» کار کرده تا بتونه تفسیرهایی رو که خودش میخواد بعد از توافق داشته باشه!
حالا اومدن و توافق کردن؛
واقعا تو کشور چند تا تحلیلگر درست و حسابی نداریم، بیان حسابی بررسی کنن موضوع رو؟
ما که هر چی شنیدیم این بود که این گروه بگه خوب نیست! گروه دیگه بگه عالیه!
فقط بازیهای سیاسی… این وسط جای بحث و بررسی علمی کجاست؟
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی؛
من خواستم به طور مبسوط تو قطعه ۲۶ بررسی کنم……
راستی دوستان!
نظرتون در مورد صحبت های اخیر حاج حسین آقای شریعتمدار چیه؟
تو این حدود ۲ سال دولت تدبیر و امید، واقعا از تحلیلهاشون حظ میبردم ولی این آخری آشکارا دارن از زبان رهبری صحبت میکنن!
هر چند کاملا مشخصه که حرفشون صحیحه ولی شاید بهتر میبود یه طوری نگن که وانمود بشه انگار سخنگوی آقا هستن…
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی؛
بحث و بررسی علمی و نکات خطرناک توافق در بعضی از «یادداشت روز»های کیهان گفته شده!
کلیپهای «دو نقطه» مرکز سفیر فیلم هم در این زمینه نکاتی را گفتند.
«موسی» که دید حال و هوایت، دادت به دستهای «رضا»یت
اشکی نشست گوشهی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت
از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت
رنج سفر برای تو آسان، شب از قبیلهی تو هراسان
شد قبلهی دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت!
من تشنهای رسیده به دریا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکهی قم را: از راه آمدهست گدایت
کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهی به سمت خدایت
لبخندِ شهر تو نمکین است، قم قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جانهای ما، «کریمه»! فدایت
ای دختر یگانهی مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیامده دیگر، کو همسری به شأن سرایت؟
میبارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به روی ما، به دعایت
این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
«قاسم صرافان»
پشت ورقه!
گفت: بالاخره ماجرای پولهای مسدود شده ایران که قبل از توافق مبلغ آن را ۱۵۰ میلیارد دلار اعلام کرده بودند و حالا میگویند فقط ۶ میلیارد دلار است به کجا کشید؟
گفتم: قبل از توافق میگفتند ۱۵۰ میلیارد دلار که همه مردم را مشتاق توافق کنند و حالا که وقت پاسخگویی به وعدههاست میگویند حداکثر مبلغ آن ۶ میلیارد است.
گفت: ولی باید با صراحت و به روشنی پاسخ بدهند که چرا ۱۵۰ میلیارد ناگهان به ۶ میلیارد رسیده است؟
گفتم: چه عرض کنم؟! استادی داشت ورقه یکی از دانشجویان را تصحیح میکرد، دید در محل پاسخ به سؤال نوشته است، جواب سؤال در پشت ورقه است. استاد رفت پشت صفحه دید نوشته؛ استاد عزیز! اگر جوابی داشتم که همان جا مینوشتم، آوردمتون اینجا که خلوت باشه و بهتون بگم جان مادرت از این سؤالها نکن!
ناشناس!
ممنون سلامت باشین. 🙂
دکتر سلام، قسمت ۸۹؛
ویژه نامهی«م. ه»ی بابا! 🙁
http://download.snn.ir/filmosot/drsalam89/drsalam89-hq-92.mp4
مجید قمی؛
شادوماد! ما خیلی دوست میداریم تو عروسی شما شرکت کنیم ولی از اونجایی که حاجی مخالف هر گونه تجمع هستند 🙂 لذا به دادن بیانیه و پیام بسنده میکنیم. (فقط موندم بعضی حرکات … رو چطور تو متن بگنجونم!)
یه دانشجوی سابق؛
منظور از بحث و بررسی علمی، بررسی توافقنامه از لحاظ فنی، از لحاظ اقتصادی که چقدر برامون هزینه بره، از لحاظ حقوقی و غیره!
به نظرم تحلیل این موضوعات، چیزی فراتر از نوشتن چند تا متن توسط دوستان روزنامهنگار باید باشه.
مثلا اساتید دانشگاه کجان؟ چی کار دارن میکنن؟……
مصاحبهی جواد لاریجانی با تسنیم رو حتما بخونید!
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/825908
در یک کلام اینکه؛
جملهای پیدا نمیکنم نثار مجلس محترم بکنم از این همه بیتفاوتی!
جواد لاریجانی: جریان اصلاحات هیچ کمکی به دولت در امر مذاکرات نکرد. چون اینها صرفا سوت و کف میزدند. این جریان اصولگرا بود که دلسوزانه نقد میکرد، بند به بند آن را میخواند، اشکالات را میگفت، راهنمایی میکرد، انصافا هم رکورد جریان اصولگرا در کمک به دولت برای مذاکرات قابل مقایسه با اصلاحات نیست. آنها سوت میکشیدند و کف میزدند تا در انتخابات مجلس از آن استفاده کنند، آیا یک کلمه هم در هدایت این مذکرات گفتند؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
شرمندهها! این رو با توجه به کامنتهای قبلیات دارم میگم!
الان این سخنان جناب جواد لاریجانی مثلا نقد فنی، اقتصادی یا کارشناسانه توافق بود؟*
اگه معتقدی بود -که منم همین عقیده رو دارم البته- لطفا دیگه اساتید دانشگاه رو خراب نکن سر جماعت روزنامهنگار!
مگه روزنامهنگار اهل صبر و بصر، چیزی سوای این حرفها داره میگه؟
جخ تا حالا هم -صرف نظر از مواردی تک و توک مثل همین جناب جواد لاریجانی یا استاد رحیمپور- هر چی نقد درست درمان فنی، کارشناسانه، اقتصادی و ایضا انتقاد درست درمان عمومی و دلی بوده، مال همین همکاران بصیر و در عین حال صبور مطبوعاتی بوده**، اونوقت شما میگی اساتید دانشگاه کجا هستن؟؟
توی سلف سرویس دانشگاه هستن!!
اونجان…
* گفتم شاید اینم مصداق دعوای جناحی باشه از نظر شما!
** از قضا، خود شما هم کم استفاده نکردی از این نقدها!
ناشناس؛
همین جا کفایت میکنه! 🙂
http://www.jamnews.ir/detail/News/542014
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
هر چند غیرت انقلابی حاجحسینآقای شریعت فینفسه ستودنی است اما در این مورد، حق را با جناب مقدمفر میدانم. بهتر است مدیرمسئول محترم و معزز کیهان، استدلال خود را در رد توافق اقامه کنند، در عین استقلال از رهبر و نظر رهبر. له توافق هم البته موافق هزینه کردن از حضرت آقا نیستم. هر کی حرف خودش رو بزنه، بینیاز به مایه گذاشتن از بزرگان. «آقا» الحمدلله زبان دارن خودشون، فلذا له توافق، علیه توافق یا جفتش رو خودشون میتونن بیان کنن.
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/143736
بدون شرح!
http://upir.ir/khordad94/guest/15-8-16-9123277.jpg
حاجی بخیل نباش! 🙂
زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی؛
اساسا متن درست درمان، واحد و متفقالقولی آقایان دیپلمات منتشر کردهاند؟
که حالا قابل بررسی فنی باشد؟؟
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/830976
به نظرم شما هم گرم و خشک هستی.
مراجعه به طب سنتی خیلی کارسازه.
البته گاهی تهیه و مصرف برخی دستوراتش وقتگیر هست.
اگر تا حالا نرفتید یه سر بزنید.
زمانه بر سر…؛
فکر میکنم با آقای قدیانی موافقم. خیلی از اساتید دانشگاه، بعد از مطالعه مطالب حسین شریعتمداری، حسین قدیانی، مهدی محمدی و… در کیهان و وطن امروز، تازه دوریالیشون میفته که اصلا چی به چی هست!
بیانصافی نکنیم بهتره……
استاد صفار هرندی؛
http://jahannews.com/vdcdxn0o9yt0sx6.2a2y.html
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1675&pid=1&type=0
http://kayhan.ir/fa/issue/504/1
وای این لبخندهای ملیح و آرامش خاص آقا حین سخنرانی امروزشون منو کشته بود!
نفر بعدی!
گفت: یکی از نمایندگان مجلس ششم گفته است هر طور شده باید در انتخابات آینده مجلس، تندروها را ریشهکن کنیم!
گفتم: منظورش از تندروها چه کسانی هستند؟
گفت: اگر سابقه او را بدانی متوجه میشوی که منظورش از تندروها کسانی هستند که پای استقلال و تمامیت ارضی کشور ایستادهاند و مخصوصا آنهایی که معتقدند رژیم کودککش اسرائیل باید از صفحه روزگار حذف شود.
گفتم: خب! زودتر میگفتی. حالا فهمیدم این نماینده مجلس ششم کیست؟ همان که در اوج عملیات روانی آمریکا و اسرائیل و انگلیس علیه برنامه هستهای ایران پشت تریبون مجلس رفت و از زبان اسرائیل گفت؛ ۱۹ سال است درباره برنامه هستهای خود به دنیا دروغ گفتهایم!
گفت: و آقای کروبی که رئیس مجلس بود به او نهیب زد که چرا از زبان اسرائیل حرف میزنی؟! و حالا احتمالا باز هم از آن طرف آب صدایی شنیده است.
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177529
http://www.ghadiany.ir/1394/24246/comment-page-1#comment-177545
گفتم: بیخود نبود که نتانیاهو فتنهگران را بزرگترین سرمایه اسرائیل در داخل ایران میدانست.
گفت: حالا چه اصراری دارد از این چرندیات بگوید؟
گفتم: برای اینکه مثلا مطرح شود!! … یارو به دکتر گفت؛ آقای دکتر نمیدانم چرا هیچکس به من محل نمیگذارد؟! دکتر گفت؛ نفر بعدی!
مژده شادىبخش رهبر مسیحا نفسمان:
“با وجود رجزخوانیهاى استکبار و دنبالههاى آن، بدون تردید، عزت و قدرت اسلام، به برکت حضور مردان و جوانان و زنان مجاهد، روشن و تضمین شده است و آینده منطقه به ملتهاى مسلمان تعلق دارد.”
به کورى چشم دنبالههاى استکبار!
اصحاب سررسید حتی از ساعتی قبل از اعلان و اعلام متن توافق، با هر چه در توان داشتند کوشیدند دهان حزبالله را ببندند……
#درود بر حاج حسین شریعتمداری
علت اشتباه یا اهانتآمیز بودن اون عنوان را متوجه نمیشم! میشه توضیح بدید لطفا؟
صحبتهای آقا مثل همیشه دلمون رو قرص کرد…
الحمدلله رهبری داریم که اجازه کوچکترین سوء استفاده دشمن رو در هیچ شرایطی نخواهد داد.
حالا دولت هر کی میخواد باشه و هر نظری میخواد داشته باشه!
.
.
.
وقتی آقای روحانی با اوباما تلفنی صحبت کرد و بقیه ماجراها، یه دوست حزباللهی میگفت:
«ما کاری به روحانی نداریم، حرف رهبر مهم هست و آمریکا همچنان شیطان بزرگ است!»
سلام و خدا قوت!
چند روزی نبودیم اما…
اولا
من منکر زحماتی که دوستان روزنامهنگار میکشند هیچ وقت نشدم و خودم هم دارم دنبال میکنم نوشتهها رو… دم این بچهها هم گرم! منتها هر چی بیشتر کار بشه روی این توافق و تحلیلهای قویتری انجام بگیره قطعا بهتره! به هر حال کسی که به عنوان مثال مهندسی هستهای یا فیزیک هستهای خونده، انتظار میره بهتر بتونه بررسی کنه این توافق رو از زاویهی تخصص خودش.
ثانیا
بله درست گفتید! تقریبا هر چی تحلیل بوده کار بچههای مطبوعات بوده (اگه به همین مقدار راضی باشیم!) و من هم از این گله دارم که بقیه کجان؟ (اگه اونجا نباشن!) بنابراین در مورد بچههایی که دارن مطلب مینویسن، بیانصافی هم نکردم!
.
.
.
ناشناس!
لینک گذاشته شده اتفاقا موید نظرم بود درباره نقدی که فقط داره توسط جریان اصولگرا صورت میگیره و همانطور که گفتم جای خالی متخصصین، تو امور مربوط به خودشون خالیه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
از جواب متینتان ممنون، لیکن متخصصین امر، خیلی هم حالا تماشاچی نیستن!
اساس اینکه اسمی از ایشان برده نشود یا نقدشان به اسم خودشان تمام نشود، یک «مصلحت» است.
بنا به ضرورت، نقد این جماعت اهل فن، اغلب مواقع در همان فضای نخبگانی باقی میماند…
که البته کمی بعد، به واسطه دوستان روزنامهنگار یا دیگران، عمومی و رسانهای میشود.
راستش رو بگو!
این عکسها رو از کجا گیر میاری؟
سلام داداش حسین…