قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی
جامعه/ وقتی مسئولین خبررسانی می کنند!
نمی دانم این چه طرز خبررسانی در حوزه کارهای اجرایی است که باب شده میان بعضی مسئولین ما. عمدتا مسئولین رده میانی. می بینی فلان مسئول، در زمینه کاهش ترافیک کلان شهری مثل تهران، مسئولیت مستقیم دارد، خبر می دهد که ترافیک پایتخت بیشتر از قبل شده و علاوه بر آلودگی هوا، به آلودگی صوتی و بصری شهر دامن می زند. یا بهمان مسئول در امور درمان و بهداشت، خبر می دهد که شیوع یک نوع بیماری زیاد شده و ملت باید مراقب باشند. خب، اینها را که مردم خودشان هم می دانند؛ آمار دادن وظیفه مسئولین است یا کاهش معضلات؟! انگار عادت کرده اند بعضی ها به این نوع خاص از اطلاع رسانی. توی مسئول باید خبر بدهی که در زمینه کاهش آمار ترافیک چه کار کرده ای، یا فقط به این بسنده کنی که بزرگ راه های شهر، به پارکینگ وسایل نقلیه، تغییر کاربری داده اند؟! یعنی این را خود مردم نمی دانند؟! از این موارد متاسفانه یکی دو تا نیست. به عنوان مثال، چندی پیش یکی از مسئولین وزارت آموزش و پرورش خبر داد، یعنی آمار داد که شهریه های غیر قانونی نسبت به قبل در مدارس سراسر کشور بیشتر شده. آیا مردمی که خودشان با مدرسه و تحصیل بچه های شان در ارتباط اند، نمی دانند این موضوع را؟! گفتنش چه دردی را دوا می کند؟! و از همه مهم تر اینکه، حضرات مسئول، باید آمار افزایش شهریه غیر قانونی مدارس را بدهند، یا اعلام کنند که چه کرده اند برای جلوگیری از این کار غیر قانونی؟! در همین بند، به همین چند مورد که گفتم بسنده می کنم، اما توی خواننده، همین امروز اگر روزنامه ها را با دقت بیشتری بخوانی، خواهی دید که زیاد است از این دست موارد. همه این موارد مثل این می ماند که یک طبیب، به مریضش بگوید؛ متاسفانه شما بیماری سختی داری و این بیماری دارد به دیگر نقاط بدنت هم سرایت می کند و البته مسری هم هست و چه و چه!! گمانم وظیفه طبیب، درمان بیماری است، نه بیان عمق آن، و البته گمانم مسئولین هم بعضا فراموش کرده اند که در برابر امراض اجتماعی، نقش طبیب گونه دارند، نه صرفا بیان معضلات حوزه کاری شان. این درد که گفتم، البته به حوزه مسائل سیاسی هم سرایت کرده. می بینی طرف با نامه سرگشاده ای که نوشت، کلید فتنه و تفرقه را با هم زد، اما حالا ۲ روز در میان، لباس دلسوزان بر تن می کند و در قامت مصلح جامعه، ظاهر می شود و مصاحبه می کند که نگران وحدت جامعه است و دغدغه مشارکت حداکثری دارد در انتخابات مجلس!! تو که همراه با خاندانت علیه ۴۰ میلیون رای کشور، اعم از اکثریت و اقلیت شمشیر کشیدی، نگران وحدت و مشارکتی، یا کما فی السابق، بیم سهم خود داری از قدرت؟!
فرهنگ/ خبررسانی با عکس اضافه!
نمی دانم درد کلیک بیشتر است یا بازدید فزون تر یا چه، که چنین می کنند برخی رسانه های مجازی و سایت های سایبری. منظورم استفاده مکرر ایشان از تصاویر فلان هنرپیشه زن است که از کشور گریخته یا بهمان هنرپیشه زن هالیوودی که شایعه شده می خواهد به ایران بیاید. البته اطلاع رسانی و مخالفت با این قبیل سفرها و سفیر فرهنگی جبهه انقلاب اسلامی بودن و دغدغه سلامت فضای هنری جامعه داشتن، یک چیز است، و اینکه تو با همین بهانه ها دم به ساعت عکس های همین هنرپیشه ها را در مدل ها و ژست های مختلف کار کنی، یک چیز دیگر. یعنی عکس نزنی، نمی شود؟! آیا با ابزار ابتذال می توان جلوی ابتذال را گرفت؟! آیا برای یک سایت خبری که نام اصول گرایی را هم بر تارک خود یدک می کشد، زیبنده است چنین تصاویری؟! دیروز پسر همسایه می گفت: تصویر فلان هنرپیشه را در گوگل سرچ کردم، اغلب تصاویر از روی سایت های فلان آمد و بهمان که معروف اند به اصول گرا بودن!! عزیزان! لطفا این قبیل موارد را همان بدون عکس، به ویژه عکس های آنچنانی، اطلاع رسانی کنید، ممنون می شویم. چرا که مهم تر از حرفه ای بودن در خبررسانی، این است که در تعهد خود، و اصول گرا بودن مان حرفه ای و متخصص باشیم.
سینما/ یادی از «آژانس شیشه ای»
نمی دانم این را بنویسم یا نه. بگذار بنویسم. دوستی دارم که تا به حال، و مثل خیلی ها فیلم «آژانس شیشه ای» را زیاد دیده. این دوست می گوید؛ اوایل که فیلم را می دیدم همه حق را به «عباس» می دادم و «حاج کاظم»، اما چندی است که به «صاحب آژانس» و «سلحشور» و… هم حق می دهم! نظر این دوست را با دوستان دیگری هم در میان گذاشتم و راستش، دلم سوخت برای بچه های جنگ، که هر چه می گذرد، مظلوم تر می شوند. کاش شهری شدن و مدرن بودن و زندگی های اتوکشیده، نبندد دست و پای احساس را. این روزها همه دست حاج کاظم را می بینند که شیشه آژانس را شکست، اما سخن اینجاست؛ دل بچه های جنگ، یعنی اندازه شیشه های یک آژانس مسافرتی هم ارزش ندارد؟! از نسل عباس و حاج کاظم، غروب ۵ شنبه ای در بهشت زهرای تهران، جانبازی را دیدم که می گفت: خیلی دلم شکسته، خیلی! بخواهم بنویسم؛ چند تا «پلاک» می شود، یک کلمه از حرف هایش، و فقط یکی از سرفه هایش. بیاییم و به قول قشنگ حاج کاظم، مهربان تر باشیم با امثال عباس.
دل شکستگی/ یادی از «ابراهیم حاتمی کیا»
نمی دانم آیا درست است که این همه من و تو «آژانس شیشه ای» را ببینیم و از آن یاد کنیم، اما یادی از ابراهیم حاتمی کیا، کارگردان این فیلم رویایی نکنیم؟! میثم محمدحسنی، یعنی آقای دوئل، می گوید؛ روزی در اوج فتنه، حاتمی کیا را دیدم سوار بر موتور خاکستری اش، دست بر قضا، وسط ماجرا، ایستاده به تماشا یا هر چه. اما هر چه بود، در خط مقدم بود. به حرف که افتاد، داشت از همین گلایه ها می کرد و البته چشمش به وسط خیابان بود…
روزنامه جوان/ ۱۷ مهر ۱۳۹۰
قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی