نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
“می بینی طرف با نامه سرگشاده ای که نوشت، کلید فتنه و تفرقه را با هم زد، اما حالا ۲ روز در میان، لباس دلسوزان بر تن می کند و در قامت مصلح جامعه، ظاهر می شود و مصاحبه می کند که نگران وحدت جامعه است و دغدغه مشارکت حداکثری دارد در انتخابات مجلس!! تو که همراه با خاندانت علیه ۴۰ میلیون رای کشور، اعم از اکثریت و اقلیت شمشیر کشیدی، نگران وحدت و مشارکتی، یا کما فی السابق، بیم سهم خود داری از قدرت؟!”
احسنت!
” نگران وحدت و مشارکتی، یا کما فی السابق، بیم سهم خود داری از قدرت؟!”
گزینه ۲ صحیح می باشد
“خبررسانی با عکس اضافه!”
.
“یعنی عکس نزنی، نمی شود؟! آیا با ابزار ابتذال می توان جلوی ابتذال را گرفت؟!”
خیلی نکته مهمی بود؛
اتفاقا چقدر جدیدا این مسئله باب شده است.
ممنون که به این موضوع اشاره کردید.
از آژانس شیشه ای و حاتمی کیا، حق و زیبا گفتید، ممنون داداش.
خسته نباشید!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهالی قطعه مقدس۲۶ میلاد امام رئوف، امام عشق، علی بن موسی الرضا بر همه شما مبارک.
اگر جریان آژانس و حاج کاظم و عباس را در سال ۹۰ روایت کنیم، صد رحمت به شرایط آژانس در آن سال می کنیم!
داداش حسین، مدت ها بود می خواستم خواهش کنم اشاره ای هم به معضلات، در آموزش و پرورش داشته باشید. از وضعیت فرهنگی در مدارس گرفته تا ارتباطات ما ورائی! و مصرف برخی اقلام و… البته ناگفته نماند، در این مدت وزارت وزیر جدید، انصافا” کارهای خوبی شده، که بعضی از آن ها بی سابقه بوده. ولی با همه ی این حرف ها مشکلات وجود دارد و اشاره ی گذرای شما به آماری که دادید، می طلبد بررسی جدی تر را در این زمینه. ممنون
این خبر رسانی با عکس های اضافه توسط آن وبلاگ ها و سایت هایی که فرمودید، بعضا” موجب شده افرادی هم که پیگیر و علاقمند اخبار و اطلاعات آن هستند، به نوعی دچار تناقض و تعارض شوند.
متأسفانه برای باور بخشی از واقعیات جامعه، مردم باید شکستن ها را با چشم ببینند، نه اینکه با گوش بشنوند.
شکستن شیشه توسط حاج کاظم را، همه دیدند اما شکستن دل عباس و امثالهم را همه نشنیدند! و امان از دست چشم سر، که غالبا” بیگانه است با چشم دل و گوش جان. و این یعنی غربت همان عزیزانی که شما گفتید.
یعنی اگه طرف در یک متنی نوازش نشه اون متن یه چیزی کم داره ای ولا ای ولا.
عید بر داداش حسین و آقا سید و همه دوستان مبارک.
دعا کنیم آقا به زودی همه مان را بطلبد.
پلاک خواندنی ای بود، مثل همیشه.
در پناه حق باشید.
اول عید رو به همه دوستان تبریک عرض می کنم. لحظات خوشی داشته باشید.
ضمنا پلاک پر نکته ای بود. نکته اول ذهن خیلی از مردمو درگیر کرده. بارها شده موقع اخبار وقتی مسئولین از این آمارهای اعصاب خورد کن می دادن عکس العمل اطرافیامو دیدم که چقدر کلافه میشدن از این حرفها!! به نظر من این سبک حرف زدن مسئولا نشونه اینه که زیاد برای مردم ارزش و احترام قائل نیستن.
راجع به خبر رسانی هم خوب گفتید، خیلی ها با باز کردن بعضی از همین سایت های خودمون چشمشون به تصاویری می افته که اصلا دوست ندارن ببینن.
و
“بیاییم و مهربان تر باشیم با امثال عباس”
خدا قوت آقای قدیانی.
آمار دادن وظیفه مسئولین است یا کاهش معضلات؟! انگار عادت کرده اند بعضی ها به این نوع خاص از اطلاع رسانی…البته هردوش باهم باشه خوبه ،همه که همه چی دون نیستن!ولی مثل اینکه اینا اصل و وِل کردن چسبیدن به فرعیات و حاشیه.
فرهنگ/ خبررسانی با عکس اضافه!…این موضوعو دوستان تو کامنتاشون بارها تو سایت های خبری متذکر شدن ولی خوب کو گوش شنوا؟
سینمای ایران یعنی آژانس شیشه ای
این روزها«همه»دست حاج کاظم را می بینند که شیشه آژانس را شکست، اما سخن اینجاست؛ دل بچه های جنگ، یعنی اندازه شیشه های یک آژانس مسافرتی هم ارزش ندارد؟!…توروخدااین جوری نگیدمعلومه که ارزشش بیشتره من بااین همه ای که شما گفتید موافق نیستم بهتربودمیگفتید بعضیا.من احساس میکنم الان تو جامعه ما خیلی بیشتر ازگذشته بحث انقلاب و شهدا جابازکرده ومهم شده یعنی مهم که بود ولی خوب خودتون که بهترمیدونین بعضیابه یه چیزایی اهمیت میدن که پشیزی ارزش نداره.اون اسوه ایثارهم که گفت دلم خیلی شکسته من نمیگم حقو بهش نمیدم منم بودم دلم میشکست اصلا پاره پاره میشد،ولی خوب احتمالا اون عزیز جانباز زیاد به اتفاقات بدی که تو فضای جامعه حاکم هست فکر میکنه ولی اتفاقات خوب،آدمهای خوب کم نیستن تو جامعه.بی اغراق،همین شما که تو بهشت زهرا کنارش بودین،وهمه ی اونایی که حماسه ۹دی رو آفریدن،همین خودش یه دنیا امیدِ،نیـــست؟معلومه که هست؛والا خودم اولین کسی بودم که دق میکردم.منم هروقت اخبار فسادوفحشاء واختلاس وفتنه و… رو میشنوم دلم میگیره ولی همیشه امید دارم وایمان به پیروزی حق بر باطل.به قول یکی شر “هست” و خیر “باید” باشد.البته دراینکه ماکم گذاشتیم بحثی نیست ولی باید دلجویی کرد از این عزیزان حتما شماهم همین کاروکردید…
گاه می شود دلِ شکسته را بند زد و او را دلبندِ خود کرد و البته گاه سنگِ صبور هم طاقتِ شنیدنِ درددلهایِ مارا ندارد و غمگنانه می شکند.
اللهم عجل لولیک الفرج
خوب بود گریزی به چند موضوع زده بودید اخوی
راجع به پاراگراف اول نظری ندارم البت بعدی از مدتی فهمیدم مسری را با “س” می نویسند
اما پاراگراف دوم:
چند وقت پیش تازه خبر فلان هنرپیشه ایرانی رو یه خبرگزاری رو خوندم و گفتم یکی از دوستان کپی کنه رو بخش خبر های یه سایت مذهبی که البت با ذکر منبع که بعدا ترکش هاش نصیبمان شد
اما پاراگراف سوم درد دل خیلی هاست ولی آخه یه عده هستند که به نام جانباز جنگ دارند چیز چیز می کنند و جانباز های واقعی خونه نشین شدن البت تو شهر ما اینجوره
یارو کاندید شده و نوشته جانباز و برادر شهید خب این برا چیه نمی دونم برا اینا جنگیده؟ خوبه اون موقع سرباز بوده به خدا قصد ندارم بگم شهدای سرباز والامقام نیستن، دایی خودم یرباز ارتش بود شهید شد
البت حکایت های شهید و جانباز و ایثارگر باز نشده به درستی در شهر ما
حالا یه سوال پیشنهاد شما که پسر شهیدی و مثل بقیه ترکش ها نصیبت شده پیشنهادی برا بهبود وضعیت خودمون(فرزندان شهید) چیه؟ اصلا خودمون نه
برا بهبود وضعشون شما پیشنهادی داری؟ اصلا تا حالا فک کردی؟
بابا دم حاتمی کیا گرم به خدا
جلال معترف؛
گفتید بنده کم پیدا ام،
ماموریت اداری هستم و به سختی به اینترنت دسترسی دارم!
دوستان عفو بفرمایند.
دکمه (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: سایت کلمه متعلق به موسوی که از لندن اداره می شود کیهان را به باد فحش و ناسزا گرفته.
گفت: اینکه تازگی نداره، پرسیدم تازه چه خبر؟!
گفتم: این دفعه اعتراض کرده که چرا کیهان رابطه فتنه سبز با منافقین را فاش کرده است.
گفت: مگر خودشان در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ با صراحت به ائتلاف با منافقین و بهایی ها و سلطنت طلب ها و مارکسیست ها و عبدالمالک ریگی و بقیه اجق وجق ها افتخار نمی کردند؟!
گفتم: حالا که فتنه با شکست روبرو شده دارند دنده عقب می گیرند.
گفت: ولی هنوز هم که حاضر به نفی منافقین و مرزبندی با آنها نیستند.
گفتم: عیب از خودشان است. یارو به دکتر مراجعه کرد و گفت؛ آقای دکتر! چند روز است که وقتی لباس می پوشم، کمرم خم می شود. دکتر نگاهی به او انداخت و گفت؛ مرد ناحسابی! دکمه یقه پیراهنت را به جادکمه ای شلوارت بسته ای!
سلام از حاتمی کیا بیشتر از این چند خط باید گفت همچنین اژانس شیشه ای و عباسی که قبل جنگ ی زمین داشت با تراکتور بعد جنگ همون زمین رو داشت بی تراکتور توی جمهوری اسلامی باشی و این همه مظلومیت… یاد مستند کاپوچینو (درد دل حاتمی کیا ) افتادم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام
پس از تبریک میلاد با سعادت امام رضا (ع) به شما داداش گرامی!
اما وزارت آموزش و پرورش را ره کنید! همان به که آمار بدهد و سراغ اصلاح بخش نامه ها و تغییر کتاب های درسی نرود چون تا حالا که هرچه بوده بیشتر کار را خراب تر کرده اند! کاش گوشی بود به درد دل های یک معلم ۲۶ سال سابقۀ آموزش و پرورش گوش می داد !
کاش قبل از اینکه کلاس را به مقصد قبرستان ترک کنم کسی صدایم را می شنید! به قول معروف: هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم! انجمن معلمان دلسوز رو به انقراض!
…………………….
یک نمونه از شاهکارهای این وزارت ، مدرسۀ نمونه ای در شهر مااست با ۲۲۰ دانش آموز پسر : بدون فضای آموزشی مناسب – عدم حضور معلمان مجرب به دلیل دور از شهر- حذف همان سه وعده ناهار پارسال – حذف همان سه جلسه کلاس اضافۀ تقویتی – دوری از شهر – نداشتن سرویس ایاب و ذهاب – و….. فاعتبرو یا اولواالابصار!
حاج کاظم: خیبری ساکته، داد نمی زنه، دود نداره… سوز داره….
.
.
.
.
.
نکات خیلی مهمی بود و ذکرش ضروری. اتفاقا من هم از بعضی از این سایت ها و وبلاگ ها با این کارشان تعجب می کردم.
انگار خود رسانه ای شده اند برای تبلیغ آن ها!
راستی عیدتون مبارک . از طرف همتون نائب الزیاره بودم و جمیعا دعاتون کردم.
اگه آقا بپذیرن.
داداشمون رو هم اختصاصی. دیگه دیگه…!
“عزیزان! لطفا این قبیل موارد را همان بدون عکس، به ویژه عکس های آنچنانی، اطلاع رسانی کنید، ممنون می شویم.
البته اگر این عزیزان از آمار بازدید بالایی که همین عکس ها به ارمغان می آورند بتوانند بگذرند!
بعونک یا بصیر
دل شکستگی// آقای حاتمی کیا خیلی پچیده شده اند. یعنی وقتی می خواهند حرف های دلشان را در قالب فیلم ارائه دهند، قصه را زیاد می چرخانند. نمونه بارزش فیلم “به رنگ ارغوان”. بخاطر یک کار پژوهشی، این فیلم را بین تعدادی از جوانان پخش کردیم و نظرشان را پرسیدیم. اکثریت معنایی بسیار متفاوت از چیزی که خود ایشان در تحلیل فیلم گفته بودند، ارائه کردند. نمیگویم همه چیز باید مستقیم به مخاطب گفته شود اما به نظرم این نحوه پرداخت فیلم هم مانع از انتقال مفاهیم بلند ذهنشان شده جوری که الان متاسفانه خیلی ها دیگر ایشان را فیلم ساز اررشی نمیدانند.
به نام الله پاسدار خون شهدا !
حسین جان سلام!
فقط می خواستم بگم دیشب نماز رفته بودم مسجد جواد الائمه (ع) شب ولادت پدر بزرگوارش. یاد بابا اکبرت هم بودم یاد مسعود رضوان ( که بچه مسجد ما بوده و بچه های مسجد جواد الائمه عکسش رو زدند توی مسجد و می گن شهید اون مسجده ما هم تلافی کردیم و عکس بابا اکبرت رو زدیم و گفتیم مال مسجد ماست!! البته هر دوتا شون با بابای من دست بودند و فوتبال بازی می کردند و خوشا به حالشون که همه می خوان یک جوری خودشون رو به اینها بچسبونن!! ) هم بودم و فاتحه ای که از دستمان بر می آمد. تا روح شادشان شادتر گردد.
التماس دعا یا علی!!
بعضیا مرده پرستن حاج ابراهیم ببخشی ها! ولی بذار بمیری خیابونیو که هلی کوپتراحمد وکاظمونذاشتن توش بشینه به اسمت می کنن.بت می گن شهید زنده واز تو خاطره هانقل می کنن هموناییکه خاطرتو نخواستن فیلم خاطراتتو می سازن.حاجی گفت به من میگن منافق ونفوذی!
خاک بر سر اوناییکه فک می کنن اگه ابراهیم تو آتیشه جهنمی شده.نمی فهمن همون ققنوسیه که سید مرتضی گفت بر دامنه ی اتشفشان منزل گرفته.ابراهیم همیشه خلیل خداست.چی بش می گن که به شهیدی فر میگه مرد حسابی من همون حاتمی کیام؟!
حاجی گفت سینما دباغ خونه ست پوستمونو کندن.جوونا بیان وارد عرصه ی سینما بشن.می گفت بودجه برا فیلم جنگی به ما نمی دن.تحقیرمون می کنن.واقعا این تازه
به دوران رسیده ها کین که نمی خوان به امثال حاتمی کیا اعتماد بکنن؟
که وجود حاتمی کیا وامثال اون مثل سدیست در مقابل این سیل بنیان کن.
لالایی لالایی……ابراهیم امید مایی
میان این همه غوغا، میان صحن و سرایت
بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟
منی که باز برآنم که دعبلانه برایت
غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت
من و عبای شما؟ نه من از خودم گله دارم
من از خودم که شمایی، چقدر فاصله دارم
هنوز شعر نگفته توقع صله دارم
منی که شعر نگفتم مگر به لطف دعایت
چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد
همان دقیقه که چشمم، درست کنج گهرشاد
بدون وقفه به باران، امان گریه نمی داد
هزار تکه شد این من، به لطف آینه هایت
چنان که باید و شاید، غزل غزل نشدم مست
که دست من به ضریحت در این سفر نرسیده است
من این نگاه عوامانه را نمی دهم از دست
اجازه هست بیفتم شبیه سایه به پایت؟
دوباره اشکِ خداحافظی رسیده به دامن
دوباره لحظۀ تردید بین ماندن و رفتن
و باز مثل همیشه در آستانۀ در من ـ
کبوترانه زمین گیر می شوم به هوایت
####
سکوت کرده دوباره، جهان برای من و تو
نبود و نیست صدایی به جز صدای من و تو
و می روم به امیدِ دوباره های من و تو
میان این همه غوغا میان صحن و سرایت
“سید حمیدرضا برقعی”
…