سردبیر: رضا شکیبایی

مادام که هجری خورشیدی «هجر خورشید» باشد

بهار، بی تو «بهار» را کم دارد

خجسته باد «بهار زمین»

امید که «زمان» هم «بهار» خود را ببیند

در هزار و ششصد و چهل و هفتمین یا به عبارت بهتر در آخرین متن وبلاگ قطعه ۲۶ در سال ۹۴ می‌خواهم زنده کنم خاطره آخرین شماره روزنامه «وطن امروز» در همین سال ۹۴ را. رضا شکیبایی، سردبیر محترم از مدت‌ها قبل گفته بود که قصد دارد آخرین شماره را با یک صفحه یک امام زمانی ببندد. به من هم گفت: «چیزی بنویس» که متأسفانه قلم یاری نکرد، با آنکه چندین و چند ساعت وقت گذاشتم! یعنی نشد که بشود! انصافا خیلی هم تلاش کردم، خیلی هم نوشتم اما هیچ کدام، آنی نشد که مد نظر بود! حتم نوشتم پای بی‌سعادتی! القصه! پیشنهاد رضا همین بیت از حضرت سعدی بود؛ «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم». من به رضا مشورت دادم که عوضی‌های آن‌طرفی برمی‌دارند تیتر را دست می‌گیرند که «ابراز ندامت وطن امروز از هر چه تا الان نوشته!» رضا گفت: «این درست که تحریف و دروغ، کار یومیه این جماعت است لیکن فکر نمی‌کنم در این باره هم چنین کنند اما بر فرض که برداشتند مدعی شدند وطن امروز از هر چه تا کنون نوشته اظهار پشیمانی کرده! من اتفاقا صحه می‌گذارم! چرا که واقعا معتقدم؛ «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم» بی‌تعارف! اصلا من خودم امضاء می‌کنم زیر این بیت را، زیر این جمله را که «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم». پشیمانی هم دارد! جز «حکایت دوست» یعنی حکایت حضرت مهدی موعود، اگر هر چه نوشته و گفته باشیم، صدالبته پشیمانی دارد!» رضا شکیبایی را دوست دارم، نه فقط به این دلیل که با تنها یک عضو در سرویس سیاسی که همان دبیر سرویس باشد، روزنامه را سرپا نگه داشته، بلکه اتفاقا به همین دلایل! به اینکه اسیر مشهورات زمانه نیست! اصلش این جمله از آن اوست که در یکی از این متن‌هایم نوشته‌ام؛ «چه ننگی از این بالاتر که امام زمان داریم و نمی‌دانیم کجاست؟!» و من حالا که بحثش داغ است، بگذار این را بگویم؛ ۲۲ دی در وطن امروز متنی نوشتم با تیتر «ما همه پیغمبرزاده‌ایم!» حال و هوای امام زمانی داشت یادداشت. متن خوبی بود. حتی می‌خواهم بگویم قوی بود و منسجم؛ «در جهان، هر آزاده‌ای فرزند خمینی است، که مرز برای روح‌الله «مرز عقیده» بود. تا وقتی آدم هست، ما پیغمبرزاده‌ها خط خود را از قابیل نمی‌گیریم و هرگز خیال نمی‌کنیم پسر نوح، از نوح هم به نوح نزدیک‌تر بود! در عالم، امتحاناتی هست که از زیر بار آن، شانه خالی نمی‌توان کرد. امتحان آدمیت. آزمون مهدویت. قسم به «نوح زمان» جهان پرتلاطمی است! پر از توفان! پر از غم! خدایا! دریای زمان، دیری است به ساحل آرامش نرسیده! به ما «پیغمبرزاده‌های آدم ندیده» رحم کن، که سپیده‌دمی می‌خواهد این یلدای غیبت! بس است! ما تسلیمیم ‌ای آفریننده آدم! غلط کردیم! توبه! زندگی بی‌معصوم، کار ما نیست!» جالب اینجاست که تقریبا هیچ کجا این متن را منعکس نکرد، هیچ کجا! آن‌وقت متن «انقلاب را با ذکر مثال توضیح دهید» که فقط جوابی بود به اراجیف یکی از دست‌اندرکاران، تقریبا همه کارش کردند! حتی از همین مثال دم دستی هم می‌توان پی برد به مظلومیت امام زمان. واقعیت آن است که ما ان‌شاءالله منتظر حضرت هستیم اما نه آن‌چنان که باید و شاید! فی‌الواقع منتظر هستیم و منتظر نیستیم! منتظر هستیم، چون بالاخره منتظر آمدن حضرت که هستیم! لیکن منتظر نیستیم، چون… چون بعضا و ان‌شاءالله ناخواسته بیش از اندازه دل‌مان را به نتیجه فلان انتخابات خوش می‌کنیم، چون بعضا و ان‌شاءالله ناخواسته جوری رفتار می‌کنیم که انگار بی‌‌ظهور حضرت هم، حالا خیلی به ما بد نمی‌گذرد، چون بعضا و ان‌شاءالله ناخواسته امید داریم به نقطه‌های خیالی! آری! «امید به نقطه‌های خیالی» فقط کار فلان دیپلمات نیست! ما هم، تا یکی از خودهای‌مان فلان انتخابات را می‌برد، هم‌چین غرق شادی و شعف می‌شویم که پاک یادمان می‌رود مرد اصل کاری که از آدم تا خاتم منتظرش بوده‌اند، هنوز نیامده است! گاهی اگر نباشد این نجواهای رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی با مولای‌شان حضرت حجت، که اساسا یادمان می‌رود! اخیرا در مجله «پاسدار اسلام» مصاحبه‌ای می‌خواندم از حجت‌الاسلام رحیمیان با عارف واصل آقامرتضی تهرانی. موضوع گفت و گو، رهبر انقلاب بود. بروید این مصاحبه را پیدا کنید و حتما چند بار بخوانید. دقیق و آرام و شمرده و چند بار. آقامرتضی تهرانی در آن مصاحبه گفته بودند؛ «فتنه را مشخصا همان چند جمله‌ای جمع کرد که حضرت آقا در انتهای خطبه نماز جمعه به امام زمان عرض کردند، آنهم با آن حالت خشوع و خضوع». روح سعدی شاد! «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم». هم‌الان، تبریک گفتن بابت مناسبت بهار، حتما و قطعا موضوعیت دارد اما مبادا جوری این تبریک را غلیظ و پررنگ بگوییم کأنه مشکل ما نیامدن «بهار زمین» بود که الحمدلله آمد! نخیر! مشکل ما از غیبت «بهار زمان» است و از غیبت «امام زمان» است! ما به جبر روزگار، خیلی حدیث نداریم از مولای‌مان امام زمان اما یکی از آنها این است؛ «برای تعجیل در فرج من بسیار دعا کنید، که فرج شما هم در همان است». گمانم اینجا حضرت دارند می‌فرمایند که اگر گشایش کارهای خودتان هم برای‌تان ملاک است، باز باید برای تعجیل در ظهور من دعا کنید! گفت: «تا نیایی، گره از کار بشر وا نشود». دقت شود! من هرگز نمی‌خواهم بگویم به بن‌بست رسیده‌ایم بلکه می‌خواهم بگویم به بن‌بست رسیده‌ایم! من، هم برای آن «نمی‌خواهم» ادله دارم، هم برای این «می‌خواهم» اما بیشتر برای همین دومی! دیروز به یکی پیامک دادم؛ «مبارک باشه بهار!» جواب داد: «داری طعنه می‌زنی؟ کدوم بهار؟» گاه فکر می‌کنم چنین روزهایی، زمان دارد غبطه می‌خورد به حال زمین! و گاه فکر می‌کنم اینکه بهار، غم دارد، ناشی از همین غبطه است! عجالتا کار راحتی است که این سطور آخر سالی را مثل این نویسنده‌باکلاس‌ها، این شاعرباکلاس‌ها، این آدم‌باکلاس‌ها، بگذرانم به تبریک بهار، اما واقعیت آن است که یک سال دیگر هم گذشت و خبری نشد از یوسف فاطمه! یک سال! یک سال! یک سال! هر چه نگاه می‌کنم می‌بینم بیشتر جای «تسلیت» است تا «تبریک»! چقدر دعا کردیم ۹۴ سال ظهور امام زمان‌مان باشد! حیف! از قرار، تو هم لایق یار نبودی، مثل ما! این هم از بهاریه وارونه ما، ای مولای ما… تا نیایی حکایت همین است! خدایا! آب خوش می‌خواهی از گلوی بشریت پایین برود یا نه؟! وای از زمستان ما، اگر این است وصف بهارمان! «خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود، ز دام خال سیاهش کسی رها نشود؛ خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار، به نزد یار چو ما پست و بی‌بها نشود؛ جواب ناله‌ی ما را نمی‌دهد دلبر، خدا کند که کسی تحبس‌الدعا نشود؛ شنیده‌ام که از این حرف یار خسته شده، خدا کند که به اخراج ما رضا نشود؛ مریض عشقم و من را طبیب لازم نیست، خدا کند که مریضی من دوا نشود؛ ز روزگار غریبم گشته است معلوم، شفای ما به قیامت بجز رضا نشود». وبلاگ قطعه ۲۶ سال ۹۵ را سال ظهور امام زمان آرزو می‌کند، اگر که این چند ساعت باقی‌مانده از ۹۴ هم خبری نشد! مانده‌ام «ثانیه‌ها» را بشمرم یا «تازیانه‌ها» را؟! «هر چه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم؛ سعدیا بی وجود صحبت یار، همه عالم به هیچ نستانیم؛ ترک جان عزیز بتوان گفت، ترک یار عزیز نتوانیم».

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۱ دیدگاه

انقلاب را با ذکر مثال توضیح دهید!

وطن امروز ۲۴ اسفند ۱۳۹۴

موافقم؛ «فحش‌نامه» هستند بعضی از این «روزنامه‌»ها! البته این فقط روزنامه‌های زنجیره‌ای نیستند که به موازات تحریف و دروغ، زبان به ناسزا باز می‌کنند! بددهانی و آلوده کردن زبان به فحش، کار یومیه بعضی‌های دیگر هم هست، آنجا که به جای پاسخ متین به منتقد، یک روز او را «بزدل» و «بی‌شناسنامه» و «هم‌صدا با اسرائیل» می‌خوانند، دگر روز «خائن». لذا اگر روزنامه‌ای علیه شیربچه‌های مدافع حرم ناسزا بگوید، خودش را از قد و قامت یک روزنامه، تبدیل کرده به یک «فحش‌نامه»، آن فرد هم که مشهور به درشت‌گویی در حق دوست و در عین حال، شهره به بزک کردن دشمن است، آنجا که «جلاد تحریم» را با اوصافی آن‌چنانی می‌نوازد کأنه اوباما عزیزترین برادر اوست، فی‌الواقع می‌شود یک «فحش‌نامه متحرک»! بنابراین به جد با این سخن موافقم؛ «فحش‌نامه» هستند بعضی از این «روزنامه‌»ها! هم‌چنان که «ناسزاگو» هستند بعضی از این افراد که به جای خدمت به ملت، هر چه فریاد دارند، نه بر سر آمریکا، که بر سر «مرگ بر آمریکا» این جهانی‌ترین شعار بشریت می‌کشند!

شگفتا از میزان بی‌میزان کدخدا دوستی این جماعت که تو گویی آمریکا را از «پرزیدنت مؤدب و باهوش» هم بیشتر دوست می‌دارند! تا آن حد که فلان عضو عزیزکرده مذاکرات، یک کلام اگر در باب بدعهدی طرف غربی لب به سخن بگشاید، به جای تصدیق سخن درست او، او را تا حد همان راننده تاکسی و لبوفروشی پایین می‌آورند که اساسا صلاحیت اظهار نظر درباره برجام را ندارند! پس رد صلاحیت، فقط کار شورای نگهبان نیست! صدالبته جناب صالحی در ایام مذاکرات هم «وزیر خارجه» نبود اما لابد آنقدر نقش ممتاز و متمایزی داشت که اندکی بعد، مدال کذا بر سینه‌اش بچسبد! درباره برجام هم چه کسی بهتر از او برای پاسخ‌گویی، اما وای از آن روز که همین جناب، یک کلام -و نه بیشتر!- درباره بدعهدی غربی‌ها زبان به سخن باز کند! واقعا خوب شد نمردیم و معنای اعتدال مد نظر حضرات را ملتفت شدیم! تولی در مواجهه با دشمن و تبری از دوست! طرفه حکایت اینجاست که آقای صالحی از بدعهدی اوباما سخن می‌گوید، این سخن به آقای رئیس گران می‌آید! و باز هم طرفه حکایت اینجاست که همین جناب صالحی، در صحن بهارستان، وقتی از فلان نماینده ‌شنید که طرف غربی به هزار و یک دلیل غیر قابل کتمان، بدعهد است و در مذاکره با او، این همه نباید خوش‌بین و خوش‌خیال بود، قشقرق راه ‌انداخت، مظلوم‌نمایی ‌کرد، دست آخر هم، من و ما را متهم ‌کرد به خیانت! حالا چرا خیانت؟ چون وقتی آقایان دیپلمات‌ نشسته‌ بودند پای میز دیپلماسی، منتقد خیرخواه، از قضا ناظر بر همین بدعهدی دشمن -آقای صالحی کمی دیر به فهم این مهم نائل آمد!- تمنا می‌کردند از دوستان وزارت خارجه که حتی‌المقدور بیشتر امتیاز بگیرند و کمتر امتیاز بدهند، بخصوص در شرایطی که اولا خواهان مذاکره، طرف مقابل بوده و نه ما! ثانیا سرمایه -در اینجا یعنی صنعت هسته‌ای- دست ماست و با وجود این سرمایه گران‌قدر که به قیمت جان شهدای هسته‌ای بدست آمده، حق آن است که از موضع بالا مذاکره کنیم، نه اینکه علی‌الدوام بگوییم «رسیدن به هر توافقی، بهتر از عدم توافق است»! با چنین گارد مضحکی، طرف مذاکره تو هر کشوری باشد، نتیجه از قبل معلوم است، چرا که تو طمع آن سوی میز را تحریک کرده‌ای به فزون‌خواهی در گرفتن امتیاز! هم‌الان در بعضی از این ویژه‌نامه‌های نوروزی، یک «خط مشترک» یا به عبارت اصح، یک «فحش مشترک» همین است؛ «متهم کردن اصحاب نقد به خیانت و خنجر زدن از پشت»! اما براستی! «خائن» چه کسی است؟ و چه کسانی در مقوله مذاکرات مرتکب «خیانت» شده‌اند؟ آیا جز جماعتی که مدعی بودند خزانه خالی است، آنهم به دروغ؟! و آیا جز جماعتی قلم به مزد که در برابر این دروغ، نه فقط سکوت کردند، بلکه رسالت مطبوعاتی خود را فراموش کرده، مدام پر و بال دادند به این ادعا؟! آیا جز جماعتی که با دست‌فرمان «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» طمع دشمن طماع را به احسن وجه تحریک کردند که تا می‌تواند امتیاز را بزرگ و نقد بگیرد و وعده را کوچک و نسیه بدهد؟! و آیا جز جماعتی قلم به مزد که به جای نقد این سخن نسنجیده، دقیقا همان گرای مد نظر را به دشمن دادند که برای این دولت، «اصل توافق» مهم‌تر از «محتوای توافق» است؟! آیا من و ما که منبعث از تجارب آشکار، بدعهدی‌های امروز دشمن را می‌دیدیم و دوستان را تشویق به مذاکره درست‌تر، اصولی‌تر و حرفه‌ای‌تر می‌کردیم، خنجر از پشت به آقایان زدیم یا جماعت قلم به مزدی که به جای فروختن قلم به قیمتش، آن را همین‌طور مفت به آقای ظریف فروختند که «بله! شما راست می‌گویی. رسیدن به هر توافقی، ولو بدترین توافق، بسی بهتر از عدم توافق است»؟! در اینجا، نهایت تعجب من از رئیس وزیر خارجه است که دشمن را «باهوش» خطاب می‌کند اما وقتی حاضر نیست دعوت منتقد به هوشیاری بیشتر تیم دیپلماسی را وقعی بنهد، -چه می‌نویسم که به سبب این دعوت، هزار و یک ناسزا هم بار منتقد می‌شود!- لااقل نمی‌کند این هوش را از طرف آمریکایی بیاموزد! طرف آمریکایی مکرر در مکرر ناظر بر هم و غم آن دسته از عناصر آمریکایی که از تیم مذاکراتی خود، امتیاز گرفتن بیشتر و امتیاز دادن کمتر تمنا داشتند، از دیپلماتهای ما امتیاز مضاعف که جای خود دارد، رسما باج می‌خواستند، طرف ایرانی اما نه تنها این‌چنین نکرد، که مشوقین خود به گرفتن امتیاز بیشتر را یک روز گفت «بی‌سواد»، یک روز گفت «تندرو»، یک روز گفت «افراطی»، یک روز گفت «بی‌عقل» و این روزها هم که دارد می‌گوید «خائن»! لذا اوباما در مذاکرات هسته‌ای، از عدم هوشیاری، شاید هم بیهوشی بعضی‌ها سوءاستفاده کرد، نه آنکه ذاتا فرد باهوشی باشد، که اگر بود، این همه در منطقه غرب آسیا سیلی نمی‌خورد از سردار سلیمانی و شیربچه‌های حزب‌الله. حال گمانم معلوم شده باشد خائن در حق منافع ملی چه کسی است! اصحاب قلمی که با نگاه به نفع اتفاقا دنیوی ملت، شعار «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» را به نقد عقلی نشستند یا قلم به مزدانی که بوق خوشحالی زدند برای این شعار بی‌مبنا؟! این که حالا «پنج بعلاوه یک» بود؛ تو اگر در مذاکره با برادران زپرتی سعودی هم، به جای حرکت بر مبنای عقل و خرد، منافع ملی را در دیپلماسی نفتی مد نظر، مدام خرد و کوچک و حقیر کنی، نفت را می‌کنی مفت! «مفت» بلکه هم «ارزان‌تر از مفت» مثل قلم داعیه‌داران حمایت از آقای روحانی و شرکا در این همه فحش‌نامه زنجیره‌ای، که در کارنامه کثیف‌شان حتی اهانت به ساحت مقدس صاحب والامقام این ایام هم دیده می‌شود. بارها شده «فاطمه» را بزنند، بارها شده «فاطمیه» را. حرف دل ما را زدی آقای رئیس! فحش‌نامه است… و از این هم بدتر است، آن روزنامه‌ای که به خاطر خوشایند دولت، حاضر باشد حتی مجیزگوی موضع کاملا غلط فلان دولتمرد باشد، حاضر باشد منافع ملت را قربانی کند، حاضر باشد تکرار کند ناسزای دولتی‌ها را، و حاضر باشد آنچه فی‌الواقع سزاوار خودش است، بار اصحاب نقد کند!

برخلاف آنچه چندی پیش گفته شد، هم ما حق داریم درباره برجام حرف بزنیم، هم آقای صالحی، هم آن لبوفروشی که از دیشب رسما شد چاقاله بادام فروش! «بهار» هم آمد، لیکن هنوز در زمین دل بعضی‌ها، یک ذره وجدان شکوفه نزده!

کارگر و کارمند و استاد و دانشجو و طلبه و مرد و زن و یکی هم آن مادر چند شهید، اگر قرار بود تن به طاغوت و دیکتاتوری و منم‌منم بدهند، اصلا و اساسا انقلاب نمی‌کردند! ما این آزادی را از فلان دولت نگرفته‌ایم که بهمان دولت بخواهد آن را از ما بگیرد! ما میرزابنویس ملت هستیم و مثل بعضی‌ها نیستیم که مردم را فقط به خاطر رأی دادن به جناح و جریان خودمان بخواهیم! ما از غم و رنج و مشکلات معیشتی مردم مشهد خواهیم نوشت که به اصولگرایان رأی دادند و از غم و رنج و مشکلات معیشتی مردم تهران خواهیم نوشت که به اصلاح‌طلبان رأی دادند. ما نانجیب نیستیم و با هیچ نانجیبی هم برادر نیستیم! ما با هیچ ضد انقلاب و فتنه‌گری برادر نیستیم! اینکه هم یکی در مایه‌های فلانی بگوید «من انقلابی‌ام»، صدالبته هیچ فایده‌ای ندارد! ما هم تأکید می‌کنیم هیچ فایده‌ای ندارد! جمله فاخر «من انقلابی‌ام»، به مردان انقلابی می‌آید، به «خمینی» و به «خامنه‌ای» و به آن بسیجی شهید جبهه شام، این کشته راه وطن، این مانع کشیده شدن جنگ در داخل، این بیرون نگهدارنده دشمن در همان دورها، این مرد بی‌ادعا، این مظلوم، که حتی پیکرش هم برنگشت، بلکه سندی محکم باشد برای این ادعایی که داشت؛ «من حتی برای یک تشییع جنازه هم حاضر نیستم به انقلاب زحمت بدهم!» آری! «من انقلابی‌ام» زیبنده این شهید است و رهبر این شهید و الا فردی که ناظر بر بدعهدی طرف غربی هم حاضر نیست علیه دشمن موضع بگیرد -لیکن حاضر است علیه فلان عضو تیم دیپلماسی که به یک گوشه این بدعهدی اشاره داشته، حرف بزند!- اگر بگوید «من انقلابی‌ام» قطعا و حتما هیچ فایده‌ای ندارد الا آنکه موجبات انبساط خاطر مردم را فراهم کند!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۶ دیدگاه

شما را درک می‌کنیم آقای روحانی!

روزنامه جوان ۱۸ اسفند ۱۳۹۴

خیلی از انتخابات نگذشته و هنوز تنور سیاست گرم است. جریانی که دولت اعتدال را «رحم اجاره‌ای اصلاح‌طلبان» می‌خواند، عدل در چنین ایامی فشار خود را به رئیس کابینه مضاعف می‌کند بلکه آقای روحانی، تندتر از هر اصلاح‌طلب تندرویی موضع‌گیری کند. حجم فشار به رئیس قوه مجریه آنقدر بالاست که می‌طلبد ایشان طعنه‌ای هم نثار آقای صالحی کند! چرا؟ چون صالحی فلان‌جا گفته که غربی‌ها به تعهدات خود در برجام، آن‌طور که انتظار می‌رفت عمل نکرده‌اند! خوب شد نمردیم و معنای اعتدال را فهمیدیم! نه به آن مدال دیروز که روی سینه وزیر خارجه دولت قبل چسبید؛ نه به آنکه می‌گفتند «اگر زحمات صالحی  نبود، اصلا شاید برجام به فرجام نمی‌رسید»، نه به طعنه زمخت امروز! طعنه‌ای که حتی صالحی را هم فاقد صلاحیت پاسخگویی در برابر سؤالات برجامی می‌داند! بامزه آنکه دیگر  متولیان دستگاه دیپلماسی دولت اعتدال هم در این چند روز اخیر کم و بیش بر مدار همان حرف آقای صالحی، به نقد بدعهدی طرف غربی نشسته بودند! تا دیروز معتقد بودند برجام را چه به راننده تاکسی و لبوفروش، حالا رسیده‌ایم به جایی که صالحی هم باید حکایت همان عوام‌الناسی دانسته شود که در موضوع برجام، شایستگی حرف زدن ندارند! حقا که چه بی‌معرفت است این «آفتاب تابان برجام» که از شدت سوزش، حتی رحم به چشم صالحی ندارد! با همه این تفاصیل، ما باز هم درک می‌کنیم آقای روحانی را! از یک‌سو زیر فشار مدعیان اصلاحات قرار دارند و از سوی دیگر زیر فشار نتیجه انتخابات هفتم اسفند؛ آنجا که در «خبرگان» آیت‌الله امامی‌ کاشانی را بالای خود می‌بینند و آنجا که در «مجلس» مشاهده می‌کنند برخلاف سنت جمهوری اسلامی، دولتی نتوانسته در اولین انتخابات مجلس زمان خود، اکثریتی همسو را روانه خانه ملت کند. آری! درک باید کرد جناب روحانی را، چه هنگام سخن، چه موسم سکوت! خیلی لازم نیست با رئیس فعلی قوه مجریه، سابقه رفاقت داشته باشی تا خصوصیات فردی ایشان را بشناسی. جناب روحانی در ایام مناظرات تلویزیونی نشان دادند هرگز اهل صبر و سکوت در برابر نقد و احیانا اهانت نیستند، تا آن حد که آقای محسن رضایی بر میزان اندک حوصله و تحمل ایشان خرده گرفتند. لیکن باید درک کرد آقای روحانی را، همانطور که گفتم حتی در موسم سکوت! فردی پیدا شده و مدعی است: «آقای روحانی ۳ درصد بیشتر رأی نداشت و با حمایت من رئیس‌جمهور شد»، اما رئیس کابینه اعتدال به جای جواب به این فرد، آقای صالحی را می‌نوازد! فی‌الحال شمای خواننده می‌توانی در دلت زمزمه کنی که البته صالحی، حقش بود! من اما ضمن تأکید دوباره روی مقوله مهم «درک  کردن روحانی به خصوص هنگام سکوت» لاجرم این جمله را هم خواهم نوشت: «مادام که رئیس قوه مجریه جواب آن ادعای ۳ درصدی را ندهند، یعنی پذیرفته‌اند که درانتخابات ۹۲ تنها و تنها ۳ درصد رأی داشته‌اند!» و خب، این خیلی بد است! صد البته معتقدم فشار این روزها،‌ اگر کمی کم شود، شاهد پاسخ رئیس قوه مجریه به ادعای ۳ درصدی خواهیم بود! صرف‌نظر از فشارهای این‌چنینی، فشار دیگری از ناحیه برجام، سوار بر دوش آقای روحانی است. به نظر می‌رسد این بار، نه سخنان رقبای انتخاباتی، که بدعهدی‌های ادامه‌دار طرف غربی تا این حد صدای آقای روحانی را «رسا» کرده است! منتهای مراتب زیبنده‌تر بود این «صدای رسا» بر سر همان طرف بدعهد غربی خراب می‌شد، نه آقای صالحی! راستی آقای صالحی! فرجام برجام دقیقا یعنی همین! و دقیقا همین است آخر و عاقبت رضایت از ریختن سیمان در قلب صنعت هسته‌ای کشور! آن روز در صحن بهارستان، یادتان هست متأثر از فلان مزاح بهمان نماینده، چه قشقرقی در حمایت از برجام راه انداختید؟! بفرمایید! این هم تشکر جناب روحانی از شما! شما البته بیشتر از ما باید جناب روحانی را درک کنید، چرا که بار سنگین است و فشار زیاد! آنقدر که رئیس قوه مجریه، بعضا مجبور می‌شود از فلان فتنه‌گر بزرگ به عنوان «برادر عزیز» یاد کند! در ادامه می‌خواستم بنویسم «حیف که من و ما اهل تهمت تقلب زدن به انتخابات جمهوری اسلامی نیستیم و الا عین آب خوردن رأی ۳‌ درصدی یا هفت‌دهم درصدی را بهانه می‌کردیم برای چسباندن انگ تقلب به فرد پیروز ۹۲» اما دیدم «حیف» جمله را رسما خراب می‌کند، که رعایت قواعد میدان انتخابات «نقطه ضعف» ما نیست که «حیف» بخواهد! «نقطه قوت» ماست! لذا بدون «حیف»، جور دیگری جمله مدنظر را می‌نویسم: افترای تقلب به انتخابات نظام جمهوری اسلامی، کار من و ما نیست لیکن اگر می‌شد اصولگرایان نیز رأی هفت‌دهم درصدی سال ۹۲ را بهانه می‌کردند و علیه فرد پیروز آن انتخابات همان می‌کردند که برادر عزیز جناب روحانی یعنی «آقای خ» علیه فرد پیروز انتخابات ریاست جمهوری قبل از آن انجام داد، در آن صورت حتم دارم رئیس دولت یازدهم ولو به تلویح در مقام دفاع از اصحاب فتنه بلند نمی‌شدند، آن هم دو بار ظرف تنها دو روز! آقای روحانی خود بهتر از همه می‌دانند که حصر دو تن از سران فتنه یا ممنوع‌التصویری آن دیگری، عکس‌العمل ملایم -البته به جد معتقدم بیش از حد ملایم- نظام بود به آن همه عمل بر مدار فتنه… و اساسا این عکس‌العمل انجام شد که بنا به هر دلیل مر عدالت و مر قانون درباره اصحاب فتنه اجرا نشود. اگر آقای روحانی، حکم مفسد‌فی‌الارض را می‌داند، خوب است به جای نقد عکس‌العمل بیش از حد ملایم دستگاه‌های موظف در مواجهه با سران فتنه، اندکی هم مداقه روی معیشت ملت داشته باشند، روی اموری چون رکود و تورم. من اما مهم‌ترین نتیجه سخنان مدنظر را این می‌دانم که ظاهرا اصولگرایان هم در ورای انتخابات ۹۲ می‌بایست همان  رفتار و گفتار اصحاب فتنه در ورای انتخابات ۸۸ را تکرار می‌کردند! در آن صورت، ما هم لابد می‌شدیم «برادر عزیز» و نه «بی‌سواد بزدل»! بزدل از قضا همین «برادر عزیز» است که بارها و بارها در خفا بیان داشته که اساسا امکان تقلب در انتخابات نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد اما شجاعت و شهامت اعلام عمومی همین نکته بدیهی را ندارد! ما البته هرگز و حتی به بهانه سخنان اخیر آقای روحانی هم معتقد نیستیم که تبریک زودهنگام‌مان به ایشان در خرداد ۹۲ اشتباه بود اما خوب است به بهانه آنکه دارد به ما فشار وارد می‌شود، هر حرفی را نزنیم و هر موضعی را نگیریم! اینک صرف‌نظر از رئیس قوه مجریه، سطور بعدی را بخوانید. اصحاب فتنه چنان دور بر داشته‌اند که گویی ما باید عذرخواهی کنیم برای فتنه‌ای که ایشان سال ۸۸ علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی به راه انداختند! گویی ما باید عذرخواهی کنیم برای شعار «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است»! گویی ما باید عذرخواهی کنیم که اینها نفهمیدند ۲۴ از ۱۳ بزرگ‌تر است! گویی ما باید عذرخواهی کنیم که اینها قواعد میدان انتخابات را رعایت نکردند، که چون با نظر اکثریت ملت مخالف بودند، پس حتما در انتخابات تقلب شده! گویی ما باید عذرخواهی کنیم که اینها با اتهام فتنه و آن همه بلوا و آشوب، زمینه‌ساز موج جدید تحریم‌ها شدند! گویی ما باید عذرخواهی کنیم که جان را بسیجی در همه این روزها فدای ایران می‌کند، آن وقت شعار «جانم فدای ایران» مال اینها باشد! آخر، با جماعتی طرفیم که روزگار فتنه، آن همه هم‌صدایی و هم‌راهی با دشمن کردند، آن وقت جوری گارد می‌گیرند کأنه ما به ایشان یک عذرخواهی بزرگ بدهکاریم! نظام در مواجهه با کسانی که حکمی جز حکم صادره در حق مفسدفی‌الارض برای‌شان متصور نیست، قناعت کرده به حصر در خانه‌های مجلل و یک قلم هم ممنوع‌التصویری، حالا ما یک عذرخواهی درشت هم بدهکار شده‌ایم به حضرات! من همچنان که چند روز پیش در همین روزنامه نوشتم، باز هم تکرار می‌کنم که «ای تاریخ! بشکند قلمت اگر ننویسی اینجا «بهشت اپوزیسیون» است، که اینجا بسیجی باید برود جان دهد تا حتی آن که نظام را قبول ندارد، در اوج امنیت برود رأی دهد». آن وقت همین جمله را «شرق» بر می‌دارد تحریف می‌کند که فلانی گفته چون شماری از بسیجیان در جبهه شام بودند، اصولگرایان در انتخابات شکست خوردند! سال ۸۸ انتخابات به آن بزرگی را تحریف کردند، این قبیل وارونه‌نمایی‌ها که کار هر روزه زنجیره‌ای‌هاست! در جهت اثبات صداقت نظام در امر انتخابات، نه که خداوند، دشمن و دشمن‌دوستان را احمق آفریده، حتی می‌‌توان BBC را هم شاهد گرفت، حتی‌‌تر دوستان داخلی BBC را، که اگر نتیجه انتخابات در نظام مظلوم جمهوری اسلامی از قبل معلوم بود، آیا باز هم این همه تکاپو می‌کردند در امر انتخابات؟! آن وقت حتی حاضر نیستند به یک عذرخواهی خشک و خالی! تازه طلبکار هم هستند! غم و غصه برادران بسیجی از دست داده با ما، زندگی در «بهشت اپوزیسیون» سهم این جماعت! تقسیم کار جالبی است! فتنه‌گر افراطی می‌شود برادر عزیز رئیس‌جمهور، بسیجی جان فدا می‌شود تندرو! اگر اینگونه است، چه عیبی دارد؟ معذرت‌ را هم بگذار ما بخواهیم!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۸۲ دیدگاه

انتخابات مدیون شماست

وطن امروز ۱۱ اسفند ۱۳۹۴

از یک زاویه می‌توان اظهارنظر آقای مرعشی را به فال نیک گرفت بلکه بنشینیم و ببینیم «توسعه‌نیافته سیاسی» کیست. آیا چون اکثریت ملت ایران به نومحافظه‌کاران -که به غلط اصلاح‌طلب یا اعتدالی خوانده می‌شوند- رأی ندادند، می‌توان ایشان را «عقب‌مانده سیاسی» خواند؟ و آیا چون مردم شمال تهران با استفاده از حضور نه‌چندان پررنگ پایین‌شهری‌ها، توانستند موجبات پیروزی نومحافظه‌کاران را فراهم کنند، دارای «بلوغ سیاسی» هستند؟ این یک نوع واکنش به پیروزی و شکست در انتخابات است، یک نوع هم آن است که ما از جناب زاکانی دیدیم. آنجا که در کنار ۲۹ اصولگرای دیگر در تهران شکست خوردند اما هرگز این باخت را بهانه تمرد از اخلاق و ادب نکردند. آری! ثبت شد این جمله که ما رأی مردم را به خوب و بد تقسیم نمی‌کنیم. حال کافی است نگاه‌ آقای مرعشی به شکست نومحافظه‌کاران در سراسر ایران را مقایسه کنیم با نگاه دوم. گمانم از ورای این قیاس «عقب‌مانده سیاسی» خود به خود خودش را نشان می‌دهد. «عقب‌مانده سیاسی» یعنی کسانی که مردم را تنها و تنها به شرط رأی دادن به جماعت خود می‌خواهند. اگر مردم تهران ۳ دوره متوالی رأی به اصولگرایان دهند و ایشان را روانه بهارستان کنند، حتما از نظر سیاسی عقب‌مانده یا توسعه‌نیافته هستند لیکن کافی است چون ۷ اسفندی، اسفند خود را به نفع نومحافظه‌کاران دود کنند. آنجا می‌شوند فهیم، دارای بلوغ سیاسی، محترم! روز اگر دوم خرداد باشد، همین مردم که اکنون توسط حضرات «عقب‌مانده سیاسی» خوانده می‌شوند، لابد باید «جلوداران عرصه سیاست» خطاب شوند اما خدا نکند همین مردم، آرای اکثریت را حکایت سال ۸۸ رهسپار صندوق فلانی کنند؛ هم فتنه علیه کلیت آرا آزاد است، هم لگدپراندن به آرای اکثریت آزاد است، هم نشانه رفتن اصل نظام آزاد است، هم دمیدن در بوق سراسر دروغ تقلب آزاد است، هم بی‌احترامی به جمیع مقدسات آزاد است و هم همه چیز که حضرات نومحافظه‌کار می‌خواهند! لذا مصداق تام و تمام عقب‌مانده سیاسی، نه ملت سلحشور ایران که بزرگ‌خاندان اشراف است. آنجا که سال ۸۸ با نوشتن نامه سرگشاده علیه جمهور، فتنه علیه انتخابات را کلید زد و آنجا که حتی دست بردار از سر همین رئیس‌جمهور فعلی هم نیست! یک روز می‌گوید «روحانی ۳ درصد بیشتر رأی نداشت و با حمایت من رئیس‌جمهور شد» و دگر روز می‌گوید «اصلا فرد مد نظر من، نه روحانی که یکی دیگر بود»! اینها که برشمردم، هم مصداق عقب‌ماندگی سیاسی است، هم مصداق بی‌اخلاقی سیاسی و هم مصداق عدم تقوای سیاسی. لیکن اوج توسعه سیاسی -به معنای رعایت قواعد بازی سیاست- آنجا بود که سال ۹۲، تنها یک اختلاف هفت دهم درصدی فرد پیروز را معین کرد اما نامزدهای جناح اصولگرا، اولین نفراتی بودند که به جناب روحانی تبریک گفتند. پس تصور کردن خود به عنوان محور حق و آنگاه سنجیدن خوب و بد ملت با این محور، در وهله نخست مؤید همین بلوغ‌نیافتگی در مقوله سیاست است! سیاست بی‌پدر و مادر،‌ از قضا همین است؛ همین که تو برداری شهرستانی‌ها را فاقد بلوغ سیاسی بخوانی به این جرم که اکثریت‌شان به جریان حضرت عالی نظر مساعد نشان نداده‌اند. باورم هست «فتنه» نشأت از همین نگاه متکبرانه می‌گیرد. تو با این نگاه، لازم باشد این حق را هم به خود خواهی داد که علیه آرای عقب‌مانده‌های سیاسی (!) دست به شمشیر فتنه ببری؛ نه رأی‌شان را قابل خواندن بخوانی، نه حتی خودشان را آدم بدانی! پرواضح است که «تهران» نام یکی از شهرهای «ایران» است! حضرات اما طوری علیه ساکنان سایر شهرها گارد گرفته‌اند کأنه «ایران» نام یکی از شهرهای «تهران» است! مجلس خبرگان رهبری ایضا مجلس شورای اسلامی، مجالسی متعلق به همه مردم ایران هستند و صدالبته اگر افرادی، تنها ناظر بر رأی مردم شریف و عزیز تهران- روی این «شریف و عزیز» تاکید مضاعف دارم- بخواهند برنده و بازنده انتخابات را معین کنند، از جمله مصادیق «عقب‌مانده سیاسی» هستند. اما سخنی با گروه قلیلی از دوستان خودی. «کوفه» خواندن «تهران» بی‌تعارف بیانگر نوعی «بی‌معرفتی سیاسی» است. یعنی چه این حرف‌ها؟ چطور مردم تهران وقتی ۳ دوره مجلس را به افراد همسو با ما می‌سپارند، شهیدپرور و ولایی و اهل درد و با معرفت خوانده می‌شوند اما کافی است باری علیه من و ما رأی دهند! اگر به «تلک الایام نداولها بین الناس» ایمان داریم، ‌لاجرم باید اندکی تأمل کنیم و بعد از سبک و سنگین کردن حرف مد نظر، تحلیل خود را به رشته تحریر درآوریم. لذا صمیمانه از این دوستان عزیز می‌خواهم که «صبوری» را هم به «بصیرت» خود اضافه کنند. اولا صبر و بصر همواره با هم آمده‌اند، ‌ثانیا بساط این انتخابات را نظام جمهوری اسلامی پهن کرده. اگر به بهانه رأی شهرستانی‌ها به اصولگرایان، حق نداریم ملت ایران را «عقب‌مانده سیاسی» بخوانیم، به بهانه رأی تهرانی‌ها به گروه مخالف خود هم حق نداریم حرف‌های نازیبا بزنیم که دست آخر، جز به نتایجی زشت منجر نخواهد شد. این همه که نوشتم اما مقدمه‌ای بود برای این متن که در ادامه، خطاب به مولای‌مان امام خامنه‌ای خواهم نوشت. آقاجان! دشمن گمان می‌کرد بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۸ دیگر در این نظام الهی خبری از انتخابات نخواهد بود لیکن ایستادگی شما پای آن انتخابات، پای آن کلیت ۴۰ میلیونی و پای آن اکثریت ۲۴ میلیونی، باعث شد بعد از ۸۸، این دومین انتخابات مجلس در نظام مردمی جمهوری اسلامی باشد. شما در پیام خود، از ما ملت، از وزارت کشور و از شورای نگهبان تشکر کردید، اما راستش را بخواهید «از بد حادثه می‌ترسیدیم! تو به ما جرأت توفان دادی!» آقاجان! اگر همه هم و غم دشمن بر این استوار شده که ما در راه دفاع از ولایت فقیه، خسته شویم، دشمن این را بداند که ما در این «راه روح‌اللهی» از هیچ چیز خسته نخواهیم شد. شما آن روز، از همه ملت، حتی از زاویه‌داران با نظام خواستید بیایند و رأی دهند اما حضرت آقا! تا در این مرز و بوم بسیجی هست، شما هرگز از داعیه‌داران دروغین «جانم فدای ایران» نخواهید خواست که حتی اگر نظام را قبول ندارند، یعنی فقط من‌باب ملی‌گرایی، بروند به میدان جنگ با لعین داعشی که چشم طمع دوخته به مرز مقدس ما. آقاجان! رأی را آسان می‌توان داد، آنچه اما از این هم آسان‌تر است، این است که بسیجی به عشق امام خود، از زن و زندگی بگذرد و برود جبهه شام، تا دشمن را در همان بیرون مرزها نگه‌دارد. آقاجان! تاریخ خواهد نوشت که روز ۷ اسفند شماری از بسیجیان شما، در خط مقدم جنگ با لعین داعشی، مجال شرکت در انتخابات پیدا نکردند تا حتی زاویه‌داران با نظام هم بروند و در نهایت امنیت، رأی خود را درون صندوق بیندازند! بالاتر از این چه افتخاری یک نظام می‌تواند داشته باشد؟! راستی علمدار ولایت! بسیجیان فدایت… فدای یک لبخند شما ای نایب بر حق مهدی موعود.

ارسال شده در صفحه اصلی | ۷۸ دیدگاه

پیروزی اصول‌گرایان در هر ۲ انتخابات بر ملت شهیدپرور ایران مبارک

«ایران» نام یکی از شهرهای «تهران» نیست!

«تهران» اما فقط نام یکی از شهرهای «ایران» است!

زنده باد ملت سلحشور ایران که حتی در دولت اعتدال هم رأی به اصول‌گرایان دادند

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۳۳ دیدگاه

در جمهوری اسلامی «آزادی» نیست!

روزنامه جوان ۸ اسفند ۱۳۹۴

خیلی هم نباید معادله را سخت کرد. اگر همه این نامزدهای محترم، طبق قوانین انتخاباتی نظام جمهوری اسلامی، واجد شرایط انتخاب شدن توسط مردم‌ بودند، لاجرم همه آرای مأخوذه، در وهله اول یعنی رأی به اصل نظام. اینکه حالا چه کسی اول شده و چه کسی آخر، فرع قضیه است و تنها خلاصه می‌شود در یک بازه زمانی چند ساله. اکثریت مطلق یا شکننده مردم، ممکن است چهار سال به یک جناح، نه بگویند و چهار سال دیگر به جناح مقابل، اما آنچه محدود به این دوره و آن دوره نمی‌شود، ایستادگی ملت، پای اصل نظام است. این «ایستادگی» و این «اصل» نباشد، نه جناحی باقی می‌ماند و نه حتی دعوای جناحی! دیروز ملت، وظیفه خود را انجام داد و بار دیگر حماسه آفرید. امروز اما نوبت دولت است. دولت، دولت همه ملت است و باید برای همه ملت کار کند. گمانم دو سال و نیم برتری دادن سیاست بر اقتصاد بس است. به چشم برهم زدنی، سال آخر فعالیت دولت اعتدال فرا می‌رسد و زودتر از آنچه فکرش را بکنی به خود می‌آیی و می‌بینی ماه آخر فعالیت دولت اعتدال سررسیده، هفته آخر، روز آخر، ساعت آخر. فرض است بر دولت محترم که به جبران قصور و تقصیر این دو سال و نیم از دست رفته، به معنای درست کلمه تندروی کند در صراط وسط خدمت و راه میانه معیشت. در این حوزه، نقد دولت با هدف تسریع مقوله خدمت، نه‌ تنها اشکالی ندارد، بلکه واجب است، لیکن طعنه‌هایی از این دست که «روحانی ۳ درصد بیشتر رأی نداشت و با حمایت من رئیس‌جمهور شد» یا «فرد مدنظر من ناطق بود که چون نیامد، مجبور شدم به روحانی بگویم بیاید» آن هم از سوی مدعیان حمایت از دولت اعتدال، واقعا چه سودی برای دولت دارد، چه سودی برای ملت؟! قدر مسلم من و ما منت منیت خود را بر سر این دولت نگذاشته و نخواهیم گذاشت، چه اینکه زودتر از جماعت مدعی اصلاحات، به فرد پیروز انتخابات ۹۲ تبریک گفتیم. ما اگر منتی هم بر سر دولت می‌گذاریم، «منت ملت» است؛ «منت همه ملت». حقا که شکر حماسه دیروز حاصل نمی‌شود الا با کار واقعی برای این مردم. کار واقعی برای این مردم یعنی کاستن از رکود و بیکاری، یعنی افزایش رشد اقتصادی و الا اینکه آقای روحانی چند درصد رأی داشتند و با حمایت چه کسی رئیس‌جمهور شدند، هیچ موضوعیتی برای ملت ندارد. اگر آقای هاشمی، از دولت، سیاست -آن هم به معنای سیاست موسوم به بی‌پدر و مادر- می‌خواهد، ما همان را از دولت می‌خواهیم که ملت می‌خواهد. می‌دانم فرض خنده‌داری است، اما فرض کنید چه در مجلس و چه در خبرگان، مردم حتی به یک اصولگرا هم رأی نداده باشند! اصلا گیرم خود اصولگرایان هم به خودشان رأی نداده باشند! ما حتی در آن صورت هم باز از مردم خواهیم نوشت و غم و غصه‌های‌شان. ما مردم را برای آن نمی‌خواهیم که چون دیروزی بیایند و به افراد مدنظر ما رأی بدهند و بعد بروند خانه‌شان، تا چهار سال بعد! ما مثل داعیه‌داران دروغین اصلاحات نیستیم که روزی مردم را تا عرش بالا ببریم و روز دیگر مدعی شویم مردم، لشکر قابلمه به دست فلان جناح هستند! و حتی برای مرگ موش هم حاضرند چند ساعت توی صف بایستند! ما البته مثل اصحاب منیت هم نیستیم که نتیجه انتخابات را فقط به شرط رأی دادن مردم به نامزدهای مدنظر خود قبول کنیم! از سال ۸۸ حدود هفت سال می‌گذرد، اما مدعیان تقلب، حتی یک سند هم برای داعیه زشت خود ارائه ندادند! اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد ۸۸، تنها یک اختلاف ناچیز، رئیس‌جمهور بعدی را معین کرد تا خدای خمینی و خامنه‌ای، حتی بدین سبب هم از این نظام الهی دفاع کند که اگر جمهوری اسلامی اهل تقلب بود، اینجا بسترش فراهم‌تر بود! چهار سال پیش در انتخابات همین مجلس فعلی، همه متوجه شدند که یکی از سران فتنه رفت و در فلان شهر، رأی خود را درون صندوق انداخت. طرف اگر واقعا قبول داشت که جمهوری اسلامی اهل دست بردن در آرای مردم است، آیا باز هم می‌رفت و رأی می‌داد؟! در همین انتخابات دیروز، نامزدی هم بود که در روزنامه‌اش بارها نظام را متهم به تقلب کرد! او نیز اگر واقعا این اتهام را قبول داشت، آیا باز نامزد انتخابات می‌شد؟! آن هم با آن همه تبلیغ؟! اصلا همین که  BBC این رسانه روسیاه می‌آید و در اوج وقاحت، از مردم می‌خواهد به این افراد رأی بدهید و به این افراد نه، آیا فی‌حد‌ذاته بیانگر این مهم نیست که حتی از نظر دشمن‌ترین دشمن این نظام مظلوم هم، انتخابات کاملا پاک و سالم برگزار می‌شود؟! اگر جز این بود، آیا باز هم رسانه‌هایی از این دست حاضر می‌شدند له یا علیه نامزدهای انتخابات موضع بگیرند؟! راستی! اگر نتیجه انتخابات در نظام مقدس جمهوری اسلامی، از قبل معلوم بود، آیا رسانه‌های دشمن، باز هم حاضر می‌شدند این همه وقت، بلکه پول خود را خرج تبلیغ برای فلان لیست و ضدتبلیغ برای بهمان لیست کنند؟! آری! اگر خدا بخواهد، حتی پروپاگاندای دشمن هم با رفتار و گفتار خود، سندی مستند می‌شود من‌باب سلامت انتخابات در جمهوری اسلامی! از این حیث، جا دارد تشکر کنیم از رسانه روباه پیر که ناخواسته نشان داد هر چه درباره انتخابات‌های قبلی جمهوری اسلامی گفته، به شهادت موضع امروز خودش، فی‌الواقع هیچ نبوده الا دروغ! حقا که خدا اگر بخواهد بطالین را هم مستخدم جبهه حق می‌کند، اما حتی این مهم هم سبب نمی‌شود که در امر تأیید صلاحیت نامزدهای انتخابات، به گونه‌ای باز عمل کنیم که یک سوی انتخابات، دشمن قداره‌بند باشد! به جد بر این باورم جمهوری اسلامی «بهشت اپوزیسیون» است! طرف برداشته نظام را متهم به تقلب کرده، حال بی‌آنکه اندک عذری خواسته باشد، دو مرتبه شده نامزد همان انتخاباتی که مدعی تقلب در آن بود! واقعا در جمهوری اسلامی «آزادی» نیست! «کیلومترها آن‌سوتر از آزادی» است که باید کلی فکر کرد و عنوانی برایش دست و پا کرد! اینجا «معدن کرامت» است، تا آن حد که حتی از مخالفان هم دعوت می‌شود برای حضور در انتخابات! اینجا اما هیچ کس گوش اصحاب «جانم فدای ایران» را نمی‌گیرد که «داعش ایران را تهدید کرده! حالا وقت جان دادن برای ایران است، در مقام عمل! بفرمایید جبهه شام!» جان دادن برای ایران در مقام عمل اما کار هر کسی نیست! جنگ با لعین داعشی، بسیجی می‌خواهد! دل شیر می‌خواهد! سردار قاسم سلیمانی می‌خواهد! جمهوری اسلامی هیچ وقت از مخالفان خود دعوت نخواهد کرد که برای ایران، دست از جان شیرین بشویند! عدد این کار نیستند! این دیگر رأی دادن نیست، بلکه از جان گذشتن است! رأی را چه آسان می‌توان داد؛ چه آسان! آنچه سخت است، دل بریدن از یک دختربچه سه ساله شیرین‌زبان است! آنچه سخت است، این است؛ آخرین نگاه تو به مادرت! آنچه سخت است این است که تو مادر باشی و همین دیروز عصر، خبر شهادت جگر گوشه‌ات را آورده باشند! بی‌هیچ خبری از پیکرش! آهای بسیجی جنوب شهری! که دیروز در خط مقدم نبرد با لعین داعشی، مجال این را پیدا نکردی که در سرنوشت خود شرکت کنی! که رأی بدهی! من سرنوشت تو را می‌دانم! یک دنیا مظلومیت و بعد هم شهادت! ‌ای تاریخ! قلمت بشکند اگر ننویسی که اینجا بهشت اپوزیسیون است! که اینجا بسیجی باید برود جان دهد تا حتی آنکه نظام را قبول ندارد، در اوج امنیت برود رأی دهد!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۷۶ دیدگاه

اخلاق ۳ درصدی هاشمی!

عکس یک و تیتر یک روزنامه وطن امروز ۲ اسفند ۱۳۹۴

وطن امروز ۳ اسفند ۱۳۹۴

آقای روحانی شاید فکرش را هم نمی‌کرد در این حدود ۳ سال ریاستش بر کابینه اعتدال، درشت‌ترین طعنه را از آقای هاشمی دشت کند؛ «روحانی ۳ درصد بیشتر رأی نداشت! و با حمایت من رئیس‌جمهور شد!» واقعا باید از عالیجناب پرسید این چه طرز حمایت کردن است؟! و مگر نه آنکه به فرموده شارع مقدس؛ «و لَا تُبطِلوا صَدَقَاتِکم بالمَنِّ و الأَذَی»؟! گیرم جناب روحانی در انتخابات ۹۲، ۳ درصد رأی داشت، آیا باید کسی که خود را حامی ایشان می‌داند این مسأله را آن هم به عمومی‌ترین شکل ممکن به روی رئیس قوه مجریه بیاورد؟! و آیا این همان اخلاقی است که این روزها عالیجناب زیاد از آن دم می‌زنند؟! صد البته باید خطاب به آقای هاشمی بگوییم که شما اگر دارای این حد از توانایی بودید که با حمایت خودتان از کسی، او را رئیس‌جمهور کنید، هرگز چنین نمی‌شد که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۸۴ شکست بخورید! آن هم از کی؟ از استاندار خودتان! و اما سخنی با آقای روحانی! شما در این حدود ۳ سال آنقدر با من و مای منتقد بد تا کرده‌اید که حق داشته باشیم بعد از آن جمله گهربار(!) آقای هاشمی، یک کلام بگوییم «به جهنم!» لیکن ما اینگونه نمی‌گوییم و اینگونه نمی‌نویسیم و معتقدیم در مواجهه با رئیس‌جمهور قانونی مملکت،‌ اگر نقد آزاد است، حرف‌هایی از این جنس که فلانی را من رئیس‌جمهور کردم، هرگز زیبنده نیست. آقای روحانی! وقتی دهان منتقد را مثلا درباره فساد کرسنت می‌بندید و وقتی به نقد منتقد خیرخواه وقعی نمی‌نهید، عوارضش می‌شود همین که باید از ناحیه اول داعیه‌دار حمایت از دولت اعتدال، اینچنین طعنه درشتی دریافت کنید! صدالبته ما حق پاسخ را برای شما در برابر آن سخن آقای هاشمی محفوظ می‌داریم و بسیار دوست داریم جواب حضرتعالی را بشنویم!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۸۸ دیدگاه

درباره انتخابات (۲)

آنچه در پست قبلی درباره رأی دادن به تمام لیست اصولگرایان نوشتم، الحمدلله امری پذیرفته شده میان قریب به اتفاق جریان اصولگرایی است. خود من نسبت به بعضی افراد این لیست، نظر منفی و نسبت به بعضی دیگر نظر خنثی دارم. یعنی اگر بخواهم تنها و تنها بر مبنای دلم رأی بدهم، فکر کنم به ۸ یا ۹ نفر این لیست نباید رأی بدهم اما تویی که داری این متن را می‌خوانی چه بسا از چند نفر دیگر بدت بیاید و آن دیگری هم از چند نفر دیگر! حال فرض کنید هر که برای خود یک لیست «سی منهای فلان عدد» درست کند! نتیجه آن خواهد شد که خودمان با دست خودمان زمینه ورود افراد کمتری از عناصر اصولگرا به مجلس را فراهم کرده، نیز زمینه ورود افراد بیشتری از جبهه مقابل. سر همین، در متن قبلی از عبارت «سی منهای عقل» استفاده کردم. شکر خدا تجربه ۹۲ هم پیش روی ماست. و باز شکر خدا شاهد نوعی بلوغ در سیاست‌ورزی دوستان اصولگرا هستیم. این مهم را باید به فال نیک گرفت. تکلیف و نتیجه، از قضا در اغلب موارد، نه در تعارض با هم، بلکه در امتداد هم هستند. تکلیف به ما می‌گوید رأی بدهیم به تمام این لیست، کسب نتیجه دلخواه هم صدالبته با این وحدت در فرایند رأی دادن، بیشتر امکان و احتمال وقوع دارد. قدر مسلم ما باید قدم خود را درست برداریم تا فرداروزی احیانا اگر شکست خوردیم، خود را ملامت نکنیم که اگر فلان کار را می‌کردیم، احتمال پیروزی بیشتر می‌شد. حالا چرا من اینقدر از شکست حرف می‌زنم؟! آیا چون در جمهوری اسلامی سنت است که اولین دوره انتخابات مجلس در هر دولتی، رأی مردم عمدتا به نامزدهای همسو با آن دولت باشد؟! نه لزوما! و این «نه لزوما» وقتی تشدید می‌شود که در میان مردم باشیم و بدانیم و بفهمیم که رکود، تورم، بیکاری و… باعث شده که مردم خیلی راضی از دولتی نباشند که پشتش را کرده به همه این مشکلات، در عوض، آغوش بازش تنها از آن دشمن است! آن سنتی هم که عرض شد، از آن رو بود که دولتها معمولا در ۲ یا ۳ سال اول فعالیت خود، عمدتا موجبات رضایت مردم را فراهم کرده بودند. الان اما مردم در مهمترین اقدام دولت از نظر خود دولت یعنی برجام، خیلی چشم‌انداز روشنی نمی‌بینند. و نه تنها نمی‌بینند، که این سخن، از مردم زیاد شنیده می‌شود که همه‌اش برجام، برجام، برجام، همه‌اش سیاست و سیاست خارجی! پس کی اقتصاد و معیشت؟ مردم این را هر چند دیر اما به خوبی فهمیده‌اند که «گشایش اقتصادی» لزوما از بستر «سازش سیاسی» حاصل نمی‌شود. و اینگونه نیست که تو اگر من‌باب دل دشمن، مانع چرخش سانتریفیوژها شدی، چرخ اقتصاد شروع کند به چرخیدن. با این حساب، من چرا این همه حرف از شکست می‌زنم؟! شما «آقای حق‌گو» را نمی‌شناسید! ایشان معلم ورزش ما بود در مقطع ابتدایی. من از این معلم عزیز ۲ پند نیکو به یاد دارم که عجیب به درد این متن می‌خورد. ایشان، یکی این را همیشه می‌گفت: «همیشه فکر کنید ۲ هیچ از حریف‌تان عقب هستید! با این فرض بروید داخل زمین! با این فرض، شما اگر گل اول را به حریف خود زدید، زودی بنا نمی‌کنید به عقب‌نشینی! چرا که باید گل دوم را بزنید، بلکه تازه مساوی شوید!» و یکی هم این را همیشه می‌گفت: «حتی در فوتبال سیزده‌بدر هم بازی را شوخی نگیرید! بگذارید عطش برد، همیشه با شما باشد! بگذارید چنان عطش برد در شما چیره باشد که اگر فوتبال سیزده‌بدر را باختید، خیال کنید در فینال جام جهانی شکست خورده‌اید!» دوست عزیزی که داری این متن را می‌خوانی! اصلاح‌طلبان را همیشه در صحنه بدان! و همیشه احتمال بردشان را بده! اصلا فرض کن هنوز مسابقه شروع نشده، ۲ هیچ از او عقب هستی! این قبیل فرضیات، از قضا باعث می‌شود مهره‌ها را به گونه‌ای بچینی که احتمال بردت بیشتر شود! ۹۲ چرا ما به آقای روحانی باختیم؟! چون فکر نمی‌کردیم به ایشان ببازیم! چون فکر شکست را نکرده بودیم! چون فکر می‌کردیم ۲ هیچ جلو هستیم از ایشان! چون فکر می‌کردیم صحنه خالی است؛ گل و بلبل است، سیزده‌بدر است! به عبارتی راست می‌گوید آقای هاشمی! «فقط ۳ یا ۴ درصد رأی داشت آقای روحانی» اما سیاست‌ورزی عالیجناب با عدم اتحاد ما اصولگرایان، جمع شد و جناب روحانی رئیس جمهور مملکت شد! پس اولین و مهمترین راه برای رسیدن به پیروزی آن است که اتفاقا احتمال شکست را بدهی! این همه را که گفتم، این انتخابات و آن انتخابات ندارد اما برای مکانیسم رأی دادن در انتخابات خبرگان، علاوه بر همه این نکات، به موارد دیگری هم باید اندیشه کرد. تا ببینیم چی به چی هست و به قول معروف؛ چند چندیم، خوب است ابتدا صلواتی نثار روح آیت‌الله مهدوی کنیم. بعد هم خوب است این نقد را به نظام وارد کنیم که تو اساسا و اصولا چرا کاری می‌کنی که حتی دشمن قداره‌بندی چون آمریکا و انگلیس هم در انتخاباتی به حساسیت انتخابات خبرگان، نامزد و لیست داشته باشد؟! والله جمهوری اسلامی بهترین جای ممکن برای اپوزیسیون است! اینجا «بهشت اپوزیسیون» است! طرف، نامزد انتخابات خبرگان رهبری است که برای ما رهبر معین کند، می‌بینی قبل از هر چیز «نامزد بی‌بی‌سی» است! واقعا چرا باید اینگونه باشد؟! این، انتخاباتی است در داخل نظام یا انتخاباتی است که در آن حتی «صدای آمریکا» هم نامزد دارد؟! من می‌خواهم بدانم آیا حد و مرز دموکراسی کجاست؟! تا آنجا که شیطان بزرگ و روباه پیر هم یک طرف انتخابات خبرگان رهبری جمهوری اسلامی باشند؟! فی‌الحال باید بخندیم یا گریه کنیم؟! آری! فی‌الحال باید بخندیم و پز بدهیم که جمهوری اسلامی، فی‌الواقع کیلومترها جلوتر از خط مقدم دموکراسی در حال حرکت است؟! یا گریه کنیم و متأسف باشیم که اگر نخواهیم دشمن جلاد، یک طرف انتخابات ما، آنهم انتخابات خبرگان رهبری ما باشد، چه کسی را باید ببینیم؟! این متن، چند خط پایین‌تر، به قربان آیت‌الله جنتی هم خواهد رفت اما حضرت آیت‌الله! گله‌ها داریم ما از شورای نگهبان! آیا این همه شهید داده‌ایم که آمریکا و انگلیس، در انتخابات خبرگان رهبری، نامزد رسمی داشته باشند؟! پس این شورای شما دقیقا تشکیل شده که نگهبان چه چیزی باشد؟! اینکه من گفتم ما باید فرض کنیم در هر انتخاباتی ۲ هیچ عقبیم، فقط یک افه نبود! واقعا ۲ هیچ عقبیم! این سو، یک رسانه ملی است که باید عادل باشد و در جانب بی‌جانبی! و اگر از دستش در رفت و مثلا در «بیست و سی» چیزی نازک‌‌تر از گل بار عالیجناب کرد، چنان باید از طرف مدعیان متهم شود که انگار نه انگار در همین موضوع برجام، رسما بدل به «ارگان دولت» شد و به هزار نحو ممکن از مردم خواست همراه دولت، شاد باشند و تبریک پشت تبریک! این از رسانه این سو، اما بنازم رسانه‌های آن سو را! آیا جز این است که رسانه‌های آن سوی آب، بدون هیچ محدودیتی، رسما و علنا تبلیغ عالیجناب و… را می‌کنند اما رسما و علنا اعلام می‌کنند که مردم ایران! به این ۳ آیت‌الله رأی ندهید؟! به حدی که تو گویی «شورای نگهبان معکوس» راه انداخته‌اند برای ما؟! و اما گمانم به خوب جایی رسیده‌ام تا مشخصا وارد مقوله نحوه رأی دادن دوستداران انقلاب در انتخابات خبرگان شوم. من ضمن اینکه متوجه منطق کم و بیش حکیمانه حضور بعضی آیات و حضرات در لیست آقای هاشمی هستم و هرگز به بهانه این حضور، به خود اجازه نمی‌دهم عزیزانی از این دست را عناصر عالیجناب بنامم، لیکن متوجه منطق کم و بیش زیرکانه رادیو بی‌بی‌سی هم هستم که هم مبلغ شخص آقای هاشمی است، هم مبلغ صدر تا ذیل لیست ایشان! در اینجا چیست هدف دشمن؟ آیا جز صحنه‌آرایی به نوعی که آیات جنتی، یزدی و مصباح وارد مجلس خبرگان نشوند؟! دقیقا از ورای همین زاویه است که آقای هاشمی مدام می‌گوید به تمام افراد لیست من رأی بدهید! لیست ایشان اما در ۸ نفر با لیست جامعه مدرسین مشترک است. بیاییم این احتمال را بدهیم که لیست عالیجناب رأی خوبی از مردم گرفت. در این صورت، نامزدهای مشترک حتما وارد مجلس خبرگان خواهند شد و ما نیز قطعا از ورود نامزدهای مشترک -البته منهای یک نفر!- به مجلس خبرگان شاد خواهیم شد اما در این صورت، آیا این احتمال وجود ندارد که حضرات آیات جنتی، مصباح و یزدی از ورود در مجلس خبرگان بازبمانند؟! من همین جا بگویم که اتفاقا برخلاف باور شمای خواننده، خیلی برایم تفاوتی ندارد که جناب جنتی وارد مجلس خبرگان شوند یا جناب موحدی. البته تفاوت که دارد لیکن نه خیلی! بحثم سر نقشه دشمن است، نقشه خطرناک دشمن! و عملیاتی شدن آن! آیا چیزی از این بدتر هم هست که دشمن بگوید این ۳ نامزد نباید با اقبال مردم روبرو شوند، و دقیقا همین هم بشود؟! اینجاست که من باید کلی حساب و کتاب کنم و ببینم آیا رأی دادن به نامزدهای مشترک، به مصلحت هست یا نیست؟! و آیا اینجا هم لیستی رأی دادن به مصلحت هست یا استثنائا بنا به دلایلی نیست؟! این مهم اما مشخص نمی‌شود الا آنکه نظرسنجی قابل اتکایی پیش روی‌مان باشد که متأسفانه نیست! ما دقیقا نمی‌دانیم مردم نه چندان معتقد به نظام، برای خبرگان، تنها نام ۲ نفر اول لیست عالیجناب را می‌نویسند یا به همه لیست رأی می‌دهند؟! و اصلا نمی‌دانیم دقیقا چقدر مشارکت می‌کنند؟! اگر می‌دانستیم مشارکت این افراد محدود بود، ایضا تنها اکتفا به نوشتن نام ۲ نفر اول لیست مد نظر می‌کردند، من این شجاعت را دارم که از حرفم در متن قبل دست بکشم و بگویم همان به که به تمام لیست جامعه مدرسین -البته به جز یک نفر!- رأی بدهیم. مسئله اینجاست که برآورد دقیقی در این باره نداریم و فضا به گونه‌ای است که مجهولات انتخابات خبرگان، بسی بیشتر از معلومات آن است! حال چه باید کرد؟! آیا باید بر مبنای بعضی احتمالات، در خبرگان هم لیستی رأی داد؟! یا باید بر مبنای بعضی احتمالات دیگر، قید رأی دادن به نامزدهای مشترک را زد؟! همین جا بگویم که چون فضای انتخابات خبرگان، کمی بیش از حد پیچیده شده، فعلا نه می‌توان رأی دهندگان به تمام لیست جامعه مدرسین را شماتت کرد، نه کسانی را که تمایلی به رأی دادن به نامزدهای مشترک ندارند. شاید بد نباشد صبر کنیم تا روزهای آینده، بلکه فضا تا حدودی دست‌مان آمد. من همان‌طور که در متن قبلی هم نوشتم، بنایم بر این است که به هیچ کدام از نامزدهای مشترک رأی ندهم، با این تحلیل که عاقبت، نامزدهای مشترک حتما رأی خواهند آورد. آنچه برای من مهم است این است که نکند رأی امثال من به نامزدهای مشترک باعث عدم رأی آوری علامه مصباح، آیت‌الله یزدی و آیت‌الله جنتی شود. یعنی درجه آخر جوری شود که صدر تا ذیل لیست هاشمی وارد خبرگان شوند. نکته مهم اینجاست که باید «بصیرت در لحظه» داشت. آنچه دیشب و امشب نوشتم، از برای تحلیلم بود برای همان دیشب و امشب. تحلیلی که با توجه به گنگی فضا، خیلی هم نمی‌تواند ادعای درستی و راستی داشته باشد. در این باره، فکر کنم لازم است دوستانی که در انتخابات خبرگان، مثل من فکر می‌کنند یا نه، خواهان لیستی رأی دادن هستند؛ هر ۲ گروه بدانند که «بصیرت در لحظه» حاصل نمی‌شود الا با «انعطاف». شاید ۴۸ ساعت یا ۲۴ ساعت قبل از انتخابات، من به این نتیجه رسیدم که برخلاف نظر دیشب و امشبم، لیستی رأی بدهم، شاید هم دوستان دیگر به همان نتیجه الان من رسیدند. از ۹۲ به این طرف، به شهادت این همه نوشته‌های انتخاباتی، باید فهمیده باشید که چقدر برای من رأی آوردن اصولگرایان و رأی نیاوردن داعیه‌داران اصلاحات مهم است اما یک طرف انتخابات خبرگان، انگلیسی ایستاده که شب تا صبح و صبح تا شب، علیه آیات ضد انگلیسی تبلیغ می‌کند. قطعا هر نامزد اصولگرایی که وارد مجلس خبرگان شود، برای من باعث شادی است اما من شادی مشترک با دشمن را دوست ندارم! و اگر هم مجبور شدم به نامزدهای مشترک رأی ندهم، هرگز به خاطر نظر منفی یا حتی نظر خنثی نسبت به ایشان نیست، بلکه به خاطر نظر منفی نسبت به دشمن و دشمن‌دوستان است! «سی منهای عقل» همان‌قدر غیر عاقلانه است که «شانزده بعلاوه خنده BBC»! تا شبهای دیگر، فعلا!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴۳ دیدگاه

درباره انتخابات (۱)

در انتخابات مجلس «سی منهای عقل» ممنوع!

در ادامه «نکته دوم» متن «ملت ایران سمت خدا ایستاده» نیز در ادامه پاسخم به «کامنت امیرحسین» در همان متن، اشاره کنم به چند نکته. اولا: سیاست به خصوص وقتی که به گذر انتخابات می‌رسد یعنی بررسی احتمالات. من در انتخابات خبرگان، ضمن احترام فراوان به آیاتی چون موحدی کرمانی، امامی کاشانی و… هرگز به این بزرگواران رأی نخواهم داد و اصلا به هیچ نامزدی که در لیست عالیجناب باشد، رأی نخواهم داد. چرا؟ یک آنکه سئوال می‌پرسم از بعضی نازنینان؛ «به چه دلیل قبول کردید عالیجناب، شما را در لیستش بگذارد؟!» خود همین خبط و خطا، به اندازه کافی برای من بس است که رأی به هیچ یک از افراد لیست هاشمی ندهم. دو آنکه برای من موضوعیت اساسی دارد که علامه محمدتقی مصباح یزدی، نیز آیات احمد جنتی و محمد یزدی، این علمای مبارز ضد انگلیسی با رأی بالا وارد مجلس خبرگان شوند ان‌شاءالله. همین جا جا دارد تشکر ویژه کنم از موقعیت‌سنجی آیت‌الله حکیم حائری شیرازی. هر چند حق آن بود که ایشان در لیست تهران جامعه مدرسین باشند اما ایشان وقتی خود را در لیست ندیدند، با آنکه از طرف آقای هاشمی دعوت به حضور در لیست شده بودند، هرگز حاضر نشدند وارد لیست عالیجناب شوند، لذا قید نامزدی در انتخابات خبرگان را زدند. ثانیا برای روشن شدن بیشتر بحث، باید برویم سروقت بررسی احتمالات. در لیست عالیجناب، من احتمال می‌دهم آقای روحانی رأی بیاورند چون عاقبت رئیس جمهور هستند، ایضا احتمال می‌دهم آقای هاشمی رأی بیاورند چون آقای هاشمی هستند! از طرفی دیگر، این لیست با آن لیست دیگر، در ۸ عضو مشترک هستند. من اگر بخواهم به جماعتی حتی به یک نفر از این ۸ عضو مشترک رأی بدهم با این استدلال که در لیست دیگر هم هستند، چه اتفاقی می‌افتد؟! تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد، باید این مهم را احتمال بدهیم که لابد جماعتی به صدر تا ذیل لیست عالیجناب رأی خواهند داد. در این صورت، بزرگواری چون جناب موحدی، هم رأی من حزب‌اللهی را خواهند داشت، هم رأی دیگران را. این در حالی است که برای آیات جنتی، مصباح و یزدی چنین چیزی وجود ندارد. حالا گمانم راحت‌تر بتوان آن اتفاق را حدس زد! ثالثا: رأی ندادن به افراد مشترک این ۲ لیست، هم مبنای آرمان‌گرایانه دارد، هم مبنای واقع‌گرایانه. مبنای آرمان‌گرایانه را که در آن سئوال داخل گیومه مطرح کردم و هیچ هم توضیح اضافی گمانم نمی‌خواهد لیکن مبنای واقع‌گرایانه آن است که من اصولگرا چرا جوری رأی بدهم که آرای آیات موحدی کرمانی و امامی کاشانی و… از آرای حضرات آیات مصباح، یزدی و جنتی فزونی بگیرد؟! من حتی باید این احتمال ولو ضعیف را هم بدهم که رأی دادن به اعضای مشترک این ۲ لیست، خدای نکرده منجر به حذف این ۳ عنصر انقلابی خار چشم دشمن شود، که سیاست در گذر انتخابات، هیچ نیست الا محاسبه همین احتمالات ولو بسیار ضعیف. رابعا ضمن احترام به نامزدهای مشترک، الباقی ۸ نفر را می‌گردم و نامزدهای دیگری پیدا می‌کنم. حسن بزرگ و عاقلانه این کار آن است که دیگر، آرای اعضای مشترک، بر سر عناصر انقلابی مد نظر خراب نمی‌شود. قرار نیست علامه مصباح، آیت‌الله جنتی و آیت‌الله یزدی، هم از بی‌بی‌سی فحش بشنوند، هم متأثر از ندانم‌کاری ما در روز انتخابات، آرای نامزدهای مشترک، از آرای این عزیزان بیشتر شود. عاقبت، بزرگواری که قبول کرده در لیست هاشمی باشد یا قبول نکرده از حضور در این لیست اعلام برائت کند -اعلام برائت به آن معنی که بگوید احترام آقای هاشمی بر ما واجب، اما من اصلا و ابدا نمی‌خواهم در لیست ایشان باشم و حضورم را در این لیست تکذیب می‌کنم- همان به که تنها رأی هاشمی‌چی‌ها را داشته باشد، نه رأی من و ما را! خامسا فرض است بر عناصر دارای نفوذ میان انقلابی‌ها؛ افرادی چون حاج‌حسین آقای صفار هرندی، شریعتمداری، نیز روحانیون صاحب مخاطبی چون حاج‌آقای پناهیان و دیگران از این دست، که در صورت قبول داشتن این استدلال، کنار هم بنشینند و جهت جلوگیری از پراکندگی آرا، یک لیست جدید برای خبرگان تهیه کنند. لیستی شامل ۸ نامزدی که در لیست جامعه مدرسین هستند اما در لیست آقای هاشمی نیستند، بعلاوه ۸ نامزد دیگر از این مستقل‌ها که شایستگی کسب رأی از امت حزب‌الله را داشته باشند. و این کاری است شدنی.

این از این، و اما ۴ نکته دیگر. یک آنکه لازم است نامزدهای جریان اصولگرایی به قول معروف یک پوست‌اندازی بکنند. پوست‌اندازی به نفع نسل جوان‌تر این جریان یا به عبارت اصح، پوست‌اندازی به نفع عقل و خرد. به خداوندی خدا هیچ گناهی ندارد به جای بعضی آقایان، اعتماد کنیم روی نیروهای جوان اصولگرا. این جوانان، هم از نظر محبوبیت، برتری دارند، هم از نظر کارایی و تحلیل. لااقل در مجلس شورای اسلامی می‌توان از ایشان به عنوان نماینده استفاده بهینه کرد. جایی که خیلی هم حالا محتاج تجربه و این حرفها نیست. نکته بعدی آن است که باید از دوست خوبم برادر وحید یامین‌پور بابت انصراف‌شان به نفع نامزد جریان اصولگرا در شهر قم تشکر کنم. صدالبته وحید هم نامزدی اصولگراست لیکن اگر این دوست عزیز، نامزد رسمی جریان می‌بود، من حتما از دیگر نامزدهای دارای علقه به اصول انقلاب اسلامی توقع می‌داشتم که به نفع او کنار بکشند. قطعا و طبعا کاری که وحید انجام داد، هم احتمال پیروزی نامزد اصولگرا در شهر قم را بیشتر کرد، هم احتمال شکست نامزد آن جناح را. سیاست‌ورزی درست یعنی همین! و دقیقا یعنی همین که تو آن کاری را انجام دهی که احتمال برد تو را بیشتر و احتمال برد حریفت را کمتر کند. نکته سوم آنکه اصل در یک انتخاب درست، رأی دادن به «نامزد اصلح» است، یعنی همان «عمل به تکلیف» اما چه کنیم که در بازی انتخابات، «نتیجه» را هم باید لحاظ کرد. در «بازی انتخابات» حتما «پیروزی با نامزد صالح» بهتر است از «شکست با نامزد اصلح» و حتما یک «پیروزی خفیف» بهتر است از یک «شکست» چه می‌خواهد خفیف باشد، چه می‌خواهد سنگین. این محاسبات نبود، همان‌طور که گفتم تنها و تنها می‌بایست رأی خود را به فرد اصلح دهیم. آخرین نکته اینکه در انتخابات مجلس شورای اسلامی، من بر مبنای همین محاسبات ناگزیر، به صدر تا ذیل لیست اصولگرایان رأی می‌دهم، حتی به کسانی که دوست‌شان ندارم! این لیست ۳۰ نفره، اگر تنها منهای یک نفر هم بشود «سی منهای عقل» شده، چرا که احتمال رأی آوری یک نامزد مورد حمایت آمریکا و انگلیس را بیشتر می‌کند. از این واضح‌تر هم آیا چیزی هست؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۵ دیدگاه