«آتش به اختیار» یعنی کار «اراده» می‌خواهد، نه «اداره»!

وطن امروز ۲۳ خرداد ۱۳۹۶

در جمهوری اسلامی، مردم همیشه در صحنه، هرگز اینگونه نبودند و نیستند که بیرون گود بنشینند و مدام، این و آن را نقد کنند! نقد اگر بوده، کار جهادی مخلصانه بی‌اذن و دستور هم بوده. چه در عرصه فرهنگ، چه در عرصه سیاست و چه در عرصه خدمت، به‌موازات همه نقدها، همواره شاهد تلاش‌های خودجوش نیز بوده‌ایم. این مهم، در مقاطع مختلف انقلاب بوده و باز هم خواهد بود. اینکه ما مدعی هستیم «مردم، خودشان را صاحبان اصلی انقلاب می‌دانند» عمدتا ناظر بر همین کارهای درون‌زا و خدمات خالصانه بی‌حقوق و مزایاست، نه صرف حضور در یوم‌الله ۲۲ بهمن یا یوم‌الله انتخابات! اساسا وجه ممیزه انقلاب اسلامی با سایر انقلاب‌ها و جمهوری اسلامی با سایر نظام‌ها، در همین روحیه جهادی و البته حفظ و تثبیت و امتداد آن است! آن گروه دانشجویی جهادی که از شهرهای بزرگ، بلند می‌شود می‌رود روستای لب مرز و به قدر وسع خود، خدماتی عمرانی یا فرهنگی ارائه می‌دهد، قبل از دیدار اخیر دانشجویی حضرت آقا هم «آتش به اختیار» بوده! پس اشتباه محض آنجاست که فکر کنیم فرمان جدیدی صادر شده! نخیر! فقط و فقط تأکید مجدد شده بر همان فرامین قبلی که همچنان باید وسط صحنه بود! و بلکه بیشتر از قبل، چرا که قصورها و تقصیرها متأسفانه بیشتر شده! در مواجهه با مشکلات، نسخه بعضی‌ها صرفا نقد است و نسخه بعضی‌ها صرفا انفعال اما «اینجا جمهوری اسلامی است» و مردم پای کار دارد! همان مردمی که وجود «کمیته امداد» را نفی‌کننده «مؤسسه خیریه» خود نمی‌دانند! همان مردمی که وجود «صدا و سیما» را نفی‌کننده بصیرت‌افزایی و شبهه‌زدایی خود در صفحات مجازی نمی‌دانند! و همان مردمی که وجود «ارتش و سپاه» را نفی‌کننده «بسیج» نمی‌دانند! اگر دشمن بعثی قرار است ۸ سال تمام، به پشتوانه همین آمریکای خبیث و همین شیوخ مرتجع منطقه، دردسر برای ما درست کند، مردم همیشه در صحنه ما، آن مردمی نیستند که صحنه را خالی کنند! «آتش به اختیار» یعنی حضور مرجع تقلیدی کهنسال در جبهه! یعنی حضور پیرزنی در جبهه، با بافتنی‌هایش! یعنی حضور دخترکی خردسال در جبهه، با قلکش! یعنی این همه دانشجوی شهید! این همه طلبه شهید! این همه کارگر شهید! دقت شود! «آتش به اختیار» آنجا که در «مکتب اسلام» قرار می‌گیرد و از لسان «ولی‌فقیه» صادر می‌شود، «آتش به اختیار حق» است، نه «اختیار نفس»! از قضا، نفس عافیت‌طلب، همواره گلستان بی‌خیالی را بر آتش کار و خدمت و تلاش، برتری می‌دهد لیکن جوان دانشجویی که ایام فراغت را کنار نهر خین حاشیه خرمشهر به کمک به مردم ولی‌نعمت اختصاص می‌دهد، در درجه اول، بر نفس خود مهار زده و آنگه، آتش به اختیار، روانه وادی خدمت‌رسانی شده! بگذار صریح‌تر سخن بگویم! خمینی و خامنه‌ای وقتی راحت‌تر و ساده‌تر سخن می‌گفتند و می‌گویند، آحاد مردم، اصل سخن را می‌گرفتند و هنوز هم می‌گیرند! آحاد مردم، بسی فرق دارند با فلان فعال مریض مجازی، که از هر سخنی، بدترین برداشت ممکن را می‌کند! آنی فرض کنید امام راحل عظیم‌الشأن، در این عصر و در این روزگار، می‌فرمودند «نگذارید انقلاب، دست نااهلان و نامحرمان بیفتد»! واکنش جماعت دل‌آلوده، کاملا قابل پیش‌بینی بود! جمله‌ای دارند امام بزرگوار ما، مبنی بر آنکه اگر مردم دیدند نمایندگان دارند تخطی از اسلام می‌کنند، بروند مجلس و بریزند بیرون آنها را! مردم عزیز و بصیر ما اما معنای اصلی این سخن را هم حتی دشمن‌پسند و وحدت‌شکن و ضد قانون، تفسیر نکردند و «باطن کلام» را و «منظور سخن» را گرفتند، لیکن فرض کنید جمله مذکور امروز بیان می‌شد! آیا استبعادی داشت که این جماعت همیشه فراری از قانون، بخواهند به خمینی همیشه دعوت‌کننده به قانون، یاد بدهند که مجلس در رأس امور است؟! و میزان رأی ملت است؟! یعنی همان جملات خمینی! طرفه حکایت اینجاست که ما امروز با جماعتی قلیل‌العده اما علیل‌العقل طرفیم که هم کج‌فهم تشریف دارند و هم استادند در زدن خود به نفهمی! حرف از «قانون» بزنی، برداشت به «تصلب» می‌کنند! حرف از «نقد» بزنی، برداشت به «تخریب دولت» می‌کنند! حرف از «مقاومت» بزنی، برداشت به «تضعیف ملی‌گرایی» می‌کنند! و حرف از «مدافعان حریم امنیت کشور» بزنی، برداشت به «مدافعان اسد» می‌کنند! با این حساب، فرض است بر من و ما که از عقل پاره‌سنگ برداشته، توقعات بیجا نداشته باشیم که مثلا درست و دقیق، منظور «آتش به اختیار» را بفهمند! من البته بگویم که حتی این جماعت هم خواسته یا ناخواسته، آتش به اختیارند اما به فرمان و به اختیار دشمن بیرونی! یکی هست هنگام آتش به اختیاری، اسیر نفس و اسیر خواست دشمن می‌شود و از شلیک هیچ فتنه‌ای و دروغی و دغلی به انتخاباتی با ۴۰ میلیون رأی دریغ نمی‌کند و یکی هم سوار قطار می‌شود و در معیت دوستان دانشجوی خود، می‌رود جنوب تا با کمترین پول ممکن در حد هیچ و با کمترین امکانات ممکن در حد هیچ، مدرسه نیمه‌ساز روستایی را تمام کند! در مورد دوم، آتش به اختیاری، باری از دوش مردم و دولت و نظام برمی‌دارد و در مورد اول، بار فتنه را تحمیل می‌کند به گرده همین نظام و همین دولت و همین مردم! ناظر بر شرایط، باورم هست تأکید بر مقوله «کار غیر از سازوکار اداری» یا همان «آتش به اختیار» نمی‌شد صورت نگیرد! لازم بود این تأکید! لازم بود که بیش از پیش بدانیم شرط تحقق کار، نه داشتن میز و صندلی و اداره، بلکه داشتن اراده است! اداره باشد و اراده نه، کاری جز کاغذبازی پیش نمی‌رود اما اراده اگر باشد، در اداره هم نباشی و میز و صندلی هم نداشته باشی، باز کار و خدمت ممکن است! بگذریم که اصلا و اساسا برای انجام بسیاری از کارها، همان به که «ایستاده» باشی! و خاصیت پست و صندلی، دعوت آدمی به «نشستن» است! نبود پول، فقدان امکانات، عدم حمایت دولت و کم‌توجهی این و آن، هیچ کدام بهانه انفعال نمی‌شود! باید روحیه کار انقلابی داشت! باید اینطور فکر کرد که امروز «۱۲ بهمن ۵۷» است و کار زیاد و صندلی هیچ! آن روز، چه کسی به کجا منصوب بود، که اتفاقا آن همه هم کار پیش رفت؟! پس کار، اراده می‌خواهد، نه اداره! و من، فرمان «آتش به اختیار» را اول‌بار، از خمینی شنیدم در همه آن روزها و در همه آن سخنان که با وجود دولت، مخاطب را ملت قرار می‌داد! و از ملت می‌خواست! و از ملت، تنبلی و سستی را قبول نمی‌کرد! مع‌الاسف دولت محترم فعلی، اهمیت تقاضای کار جهادی از ملت را صدچندان کرده! در هر حوزه‌ای، به شکل خودجوش باید از بارها و از کارها کم کرد اما «خودجوش» یک مقوله است و «خودسر» مقوله‌ای دیگر! در جمهوری اسلامی، هیچ بزرگواری، اندازه امام و حضرت آقا بر کار خودجوش تأکید نکرده‌اند و هیچ بزرگواری اندازه این دو بزرگ، به نفی خودسری نپرداخته‌اند! بنابراین «آتش به اختیار» تنها و تنها مجوزی البته مسبوق به سابقه برای خدمت بیشتر و گسترده‌تر و ملی‌تر و کم‌خرج‌تر است، نه خروج از مناط انضباط! از همه بیشتر، آن کسی رهرو راه عمار است، که بیشتر از همه کار کند! و «کار» هم الحمدلله یک مفهوم انتزاعی نیست که در راه تحقق آن، نتوان آتش به اختیار عمل کرد! تو می‌بینی امام را دارند تحریف می‌کنند؛ آتش به اختیار، روشنگری کن! این مهم، نه مجوز وزارت ارشاد را می‌خواهد، نه حکم از صدا و سیما! بردار و حقایق امام را تبیین کن! روزنامه نداری؛ صفحه مجازی تأسیس کن! تو می‌بینی مردم فلان محله، بهمان مشکل را دارند و راه حلی هم بدون کمک از دولت یا شهرداری، به ذهنت می‌رسد؛ بسم‌الله! در نهایت، لازم است اشاره به یک نکته! صرف‌نظر از جماعت قلیل و عمدتا مجازی‌باز که از فرط بلاهت، وحدت و اتحاد و با هم بودن را تنها برای ۲ ساعت می‌خواهند و قبل و بعد این ۲ ساعت، اندک احترامی برای مدافعان مظلوم حریم امنیت کشور قائل نیستند، دیدیم و خواندیم و شنیدیم که این روزهای اخیر، حتی نکته‌بینان جناح مقابل و عاقل‌ترهای‌شان، صحه کامل گذاشتند بر مقوله «آتش به اختیاری» و ضمن نقد رویه دور از عقل و انصاف مجازی‌بازها، تصریح کردند که واقعا اگر می‌خواهیم از بار مشکلات کم شود، ضمن دانستن قدر، ارزش و البته معنی و مفهوم پیام رهبر، همه باید به میدان کار بیاییم و بهانه‌ها را وانهیم! دوستان! عزیزان! مخالفان! موافقان! معاندان! مجازیان! خیلی سخت نیست فهم این امر ساده که «حضرت آقا»ی ما یا همان عزیز فرزانه که رسانه دشمن «آیت‌الله خامنه‌ای» می‌خواندش، ناظر بر وجود مشکلات، کمافی‌السابق، مردم را دعوت مجدد به میدان کار و تلاش کرده! هر که دلش برای ایران می‌سوزد، آستین همت بالا بزند و هر که نه، پرده بردارد از میزان فهم و شعور خود! قدر مسلم، همان خمینی که معتقد بود «خرمشهر را خدا آزاد کرد» همان خمینی است که می‌گفت «من از این چهره‌های نورانی و بشاش شما رزمندگان، حسرت می‌برم! من وقتی با این چهره‌ها مواجه می‌شوم، احساس حقارت می‌کنم!» بله! زمان امام، توئیتر نبود و الا مجازی‌بازان، کم بر پیر جماران خرده نمی‌گرفتند که فقط خدا؟! پس رزمندگان چی؟! یا خدا! روح خدا فرمان فتح مجلس را صادر کرد! وقتی مردم خودشان عقل دارند و خودشان منظور ولی‌امر را بهتر از همه می‌فهمند، کجایند شکلک‌های اینستاگرام که کمی بخندیم به این مجازیان بی‌خرد؟! اماما! ما بعد از تو، تلگرام را هم دیدیم اما بدین کودنی، جماعتی را هرگز! به خلف شایسته تو که عمری را به نفی خودسری گذرانده، می‌خواهند آموزش بدیهیات بدهند! نه عجب حضرت روح‌الله، که عقل‌شان اندازه زمان فراخوان وحدت‌شان است! ۲ ساعت، هر چند سال یک بار!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۴ دیدگاه

آری! جهاد ادامه دارد

وطن‌ امروز ۲۱ خرداد ۱۳۹۶

تفاوت میان مدیر جهادی با آن عنصر سیاسی که بر مدار توهم می‌چرخد، تنها در این نیست که اولی بعد از شکست در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ ضمن پذیرش رأی مردم، به نامزد پیروز، تبریک می‌گوید و دومی هنوز چند ساعت مانده تا پایان مهلت رأی‌گیری انتخابات ۸۸ اعلام پیروزی می‌کند! آری! از یاد نباید برد که آنچه هفته‌های گذشته توسط نامزدهای جریان کار و خدمت رخ داد، باری هم در ۹۲ تکرار شد! با این همه، هرگز معتقد نیستم تنها محل افتراق نامزدهای جهادی با نامزدهای سیاسی، در تمکین از نتیجه انتخابات، احترام به رأی اکثریت، خضوع در برابر قانون و خشوع در برابر سازوکار انتخابات است! اینها که خب هست و هم ۹۲ دیدیم هست و هم ۹۶ اما تفاوت بسیار مهم دیگر مدیر جهادی و مدیر سیاسی در این است که مدیر جهادی بر خلاف مدیر سیاسی، در راه خدمت به ملت، شرط نمی‌گذارد و منت سر مردم نمی‌گذارد و هرگز اینگونه فکر نمی‌کند که چون مردم در ۹۲ به من رأی نداده‌اند یا چون مردم در ۹۶ به آن نامزد که به نفعش انصراف دادم، رأی نداده‌اند یا چون صندلی شهرداری را در روزهای آینده ترک می‌کنم، پس کار و خدمت و تلاش و جهاد، بماند برای وقتی دیگر! عاقبت، نامزدهایی را دیده‌ایم که حتی با وجود رأی مردم هم، چندان روحیه خدمت نداشته و ندارند؛ گو اینکه معتقدند مردم، تنها و تنها به درد رأی دادن به ایشان می‌خورند و حالا اگر مشکلی هم این وسط دارند، خیلی نباید توقع رفع مشکلات از نامزد پیروز انتخابات داشته باشند! در این تفکر آمیخته با تکبر، تو اگر انتخابات را ببازی، جنبه باخت از خود نشان نخواهی داد و اگر انتخابات را ببری، نه جنبه پیروزی و نه احیانا جنبه کار! دیروز اما برای بار چندم ظرف این ۲۰ روز اخیر، شاهد بودیم که شهردار تهران در جهت عمران و آبادی بیشتر شهر، طرحی بزرگ را به سرانجام رساند؛ «افتتاح ۲۲ کیلومتر از عمیق‌ترین خط متروی پایتخت». روزهای قبل هم، طرح‌های دیگری بود که لابد اخبار آن را شنیده‌اید. همین دیروز، قالیباف در حالی خبر «تکمیل حدود ۱۵ پروژه دیگر تا پایان این دوره مدیریتی» را داد که همه می‌دانیم ایشان آخرین روزهای خود را در سمت شهردار تهران می‌گذراند! طرفه حکایت اینجاست که قالیباف در روزهای اخیر، چنان مشغول استمرار کار و خدمت است که گویی انتخابات سال ۹۶ قرار است ۲۹ خرداد برگزار شود! یا انگار نه انگار چند روز دیگر، دیگر قرار نیست ایشان شهردار شهر ما باشند! مدیر جهادی برآمده از دل جبهه و جنگ و خاک فکه و شلمچه اما آنجا که بحث کار و خدمت و تلاش درمیان است، چه کار دارد به این حرف‌ها؟! در «فرهنگ شهادت» تو خود را مکلف به خدمت می‌دانی، حتی خدمت به کسانی که اکثریت‌شان به تو رأی نداده‌اند! در «فرهنگ خدمت» تو تا روز آخر مسئولیت، همانطور کار می‌کنی که ۳ ماه اول حضورت در شهرداری! و درست مثل همه روزهای قبل! با همان انگیزه! و با همان عزم جزم! حالا اگر آقای فلانی، حتی اندازه دوست انگلیسی خود «جک استراو» هم انصاف ندارد که صحه بر تفاوت مشهود میان تهران ۱۲ سال پیش با تهران فعلی بگذارد و اگر حتی اندازه نهادهای بین‌المللی عمدتا وابسته به حضرت کدخدا هم انصاف ندارد که صحه بر توان بالای مدیریتی و اجرایی محمدباقر قالیباف بگذارد، این دیگر بحث علی‌حده‌ای است! قدر مسلم، همه رفقای چشم‌آبی آقایان، هر وقت مجالی برای سفر به تهران یافتند، تأکید عمده‌شان بر ۲ نکته بود؛ اولا ناظر بر مدیریت شهر، اثر خاصی از تحریم، بر در و دیوار پایتخت جمهوری اسلامی دیده نمی‌شود هیچ، تهران کاملا زنده و سرپاست! ثانیا بسیار فرق دارد این شهر، با شهری که ۱۲ سال پیش هم در سفر کذا و مثلا برای بستن توافق کذا مشاهده کردیم! البته اشتباه نشود! این تاییدات، برای من و ما و یکی هم شهردار جهادی‌مان، خیلی محل افتخار نیست، لیکن فراموش نمی‌کنیم مواردی از این دست، اعتراف دوستان بین‌المللی همان آقایانی است که صبح تا شب، از ما نگاه به بیرون را می‌خواهند! خوب است طیاره این نوشته را آرام‌آرام فرود بیاورم با قدردانی از زحمات بی‌مزد و بی‌منت شهرداری که این روزها به طریق اولی نشان داد برآمده از همان مکتبی است که «قاسم سلیمانی» را پرورش داده! از قضا، نیروی حافظ امنیت هم، کار با شرط و شروط نمی‌کند! «مجلس» دست این‌وری‌ها باشد یا آن‌وری‌ها، شیربچه‌های حافظ امنیت، برای جانفشانی در راه تأمین امن و امان نهاد قانون و قانونگذاری، از هیچ تلاشی مضایقه ندارند! چند روز دیگر، شهادت همان امامی است که قالیباف، بزرگراه کم‌کننده فاصله شمال و جنوب شهر را به نام نامی ایشان اختصاص داد؛ «امام علی»! اینکه در عرض نیم‌ساعت و فقط با یک بزرگراه، از نیاوران به شهرری می‌رسی، از جمله دلایل راقم این سطور است که به شهردار شهرم بگویم یا علی! و بگویم آقای قالیباف! «صندلی» که نباشد، «مدیر جهادی» تازه «ایستاده‌تر» کار می‌کند! پس همان که خود گفتی؛ «جهاد ادامه دارد!»

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳ دیدگاه

در خان‌طومان برای بهارستان

وطن امروز ۲۰ خرداد ۱۳۹۶

چند هفته پیش در انتخابات، رأی داد و چند روز پیش در امتحانات، جان! و این قصه همیشگی تأمین‌کنندگان امنیت این کشور است! چند هفته پیش، شنیدن دشنام دوست و چند روز پیش، دیدن دشنه دشمن! و این هم قصه همیشگی تأمین‌کنندگان امنیت این کشور است! چند هفته پیش، تحریم مالی از ناحیه دوست و چند روز پیش، تهدید جانی از سوی دشمن! و این هم باز، قصه همیشگی تأمین‌کنندگان امنیت این کشور است! چند هفته پیش، خنجر از پشت و چند روز پیش، تیر از مقابل! و باز این هم قصه همیشگی تأمین‌کنندگان امنیت این کشور است! لباس‌شخصی‌ها! خشونت‌طلب‌ها! مداخله‌کنندگان در سیاست! آه از این همه مظلومیت «سپاهیان عزیز» که حتما باید اینگونه مظلومانه و در دسترس و از نزدیک شهید شوند تا از نظر جماعتی قلیل اما پرادعا، لااقل برای چند روزی «محترم» شمرده شوند! خان‌طومان کجا و میدان بهارستان کجا؟! اما آن رزمنده جان بر کف، چند سال پیش در جبهه شام به شهادت رسید برای همین جبهه مجلس! و برای همین سنگر قوه مقننه! و برای همین نهاد قانون‌گذاری! رخداد ۱۷ خرداد ۹۶ می‌توانست هر روز و در ابعادی به مراتب بزرگ‌تر رخ دهد، اگر سپاه قدس، قائل به این نظریه کاملا مبتنی بر عقل نبود که دشمن را در همان موطن اصلی خود متوقف نگه دارد! پس به عدد شهدای روز چهارشنبه، همه شهدای مدافع حرم امنیت کشور را اضافه کنید! آری! گاه هست که تو در بهارستان، شهید نمی‌شوی لیکن هر کجا که به شهادت برسی، یکی هم برای تأمین امنیت همین بهارستان است! و «قانون‌گرایی» از این بالاتر که تو برای تأمین امن و امان قانون و قانون‌گذار، دست از جان شیرین بشویی؟! باز هم به این بچه‌ها بگویید «ضد قانون»! باز هم به این بچه‌ها بگویید «مدافعان اسد»! باز هم به این بچه‌ها بگویید «افراطی»! باز هم به این بچه‌ها بگویید «تندرو»! باز هم به این بچه‌ها بگویید «ترمزبریده»! و باز هم شعار بدهید «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»! لیکن از یاد نبرید که جان را برای ایران، همان رزمنده تقدیم کرد که بی‌تفاوت نسبت به غزه و لبنان نبود! هیهات! آنچه مؤید ایرانی بودن و ایران‌دوستی و ملی‌گرایی است، فقط تأییدی در فلان صفحه شناسنامه نیست، که ملیت منافقین هم ایرانی بود و هنوز هم ایرانی است! آنچه واقعا حکم به ملی‌گرایی یک ایرانی می‌دهد، نه شعار «نه غزه، نه لبنان» که احترام گذاشتن به مصادیق ملیت است! و از جمله این مصادیق «قانون» است! یکی در انتخابات می‌بازد و با وجود کوهی از شکایت مستند، هرگز تخطی از موازین قانونی کشور نمی‌کند؛ یکی هم هنوز انتخابات تمام نشده، اعلام پیروزی می‌کند! این دومی هم ایرانی است اما بدان سبک و سیاق که گروهک ضاله منافقین می‌پسندد! که داعش می‌پسندد! مگر چه کرد روز ۱۷ خرداد، داعش؟! الا حمله به نهاد قانون‌گذاری کشور؟! حمله به قانون که فقط اسلحه نمی‌خواهد! تو می‌توانی دروغ بزرگ تقلب را اسم رمز آشوب کنی و به همه پندها و اندرزها و هشدارها و تذکرات مبنی بر حرکت روی ریل قانون، رسما بخندی و قریب ۲ سال، با آبروی مملکت بازی کنی و به دشمن، گرای تحریم بدهی و بی‌آنکه از اعضای رسمی داعش باشی، رسما داعشی باشی! با همان توهم! و با همان توحش! بی‌خود نیست که زنجیره‌ای‌ها، روزی لوگوی روزنامه خود را با رنگ پرچم تکفیری‌ها ست می‌کنند و روز دیگر وقیحانه تیتر می‌زنند «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد!» نه! آن که کشته شد، در سوریه نبود! در همین ایران خودمان بود! آنجا که جماعتی وقیح، انصاف، وجدان، ایمان، ملیت و قانون‌گرایی خود را بارها و بارها کشتند! آنجا که طعنه زدند و زخم زبان زدند «داعش را با مذاکره هم می‌توان رام کرد!» جناب آقای کرباسچی! ۱۷ خرداد، شما کجا بودید که در بهارستان نبودید؟! بسی دوست داشتیم بدون خون و خون‌ریزی و جنگ و جدال و اسلحه و گلوله، شاهد هنرنمایی حضرتعالی باشیم! والله با من بود، شما را اعزام می‌کردم نه به سوریه، بلکه به همین بهارستان! وقیحانه می‌گویید اتحاد؟! با کی؟! با شما؟! شما در اتحاد با ابوبکرالبغدادی هستید! شما در اتحاد با برادران سعودی خود هستید! شما در اتحاد با منافقین هستید! شما در اتحاد با تروریست‌ها هستید! کم از پشت، خنجر زدید به مدافعان حرم؟! کم کنایه زدید؟! کم نیش زدید؟! اگر داعش، نهاد قانون‌گذار را هدف گرفت، شما هم مکرر اصل و اساس قانون را تخریب کرده‌اید! و هیچ بویی بدتر و حال‌بهم‌زن‌تر از تمرد از قانون نیست! داعش اسلحه دارد و با گلوله علیه قوه مقننه قیام می‌کند و شما روزنامه دارید و با قلم علیه قانون قیام می‌کنید! داعش در بهارستان، کپی برابر اصل شما بود در هشتاد و هشتستان! داعش هم اگر انتخابات برگزار کند، قبل از رأی‌گیری، اعلام پیروزی می‌کند! و من این همه را نوشتم تا بگویم رأی دادن در انتخابات جمهوری اسلامی زیباست اما خون دادن در امتحانات جمهوری اسلامی، از آن هم زیباتر است! و این دومی، کار «شهید» است! همان مظلوم همیشگی که اگر دشنه دشمن هم نباشد، دشنام دوست، سهم او را بخوبی می‌دهد! هان ‌ای شهدا! حالا دیگر از زخم‌زبان‌ها راحت شدید! ما را اما، این قصه ادامه دارد…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰ دیدگاه

تا مبارزه هست، ما هستیم!

اینستاگرام ۱۳ خرداد ۱۳۹۶

«مزار پلارک»، «عطر خمینی» می‌دهد! و پلاک هر شهیدی، دقیق‌ترین نشانی «بیت امام» است! «خط امام» یعنی وصیت‌نامه‌ی همان شهید که هیچ وقت پیکرش از خط برنگشت! «صدای امام» را من هر صبح جمعه از لابه‌لای جیک‌جیک گنجشک‌های ۲۶ و ۲۷ و ۲۸ می‌شنوم! به همان نازی! به همان زیبایی! به همان صلابت! آری! «حرم امام» در قطعه‌ی شهداست! «مرتضی آوینی» روایت خود را از «فتح امام» گرفته بود! «صیاد» را امام، صید کرده بود! «محمدابراهیم» یعنی «همت خمینی»! «متوسلیان» از متوسلان ممتاز امام بود! «چمران» از امام یاد گرفته بود سخن گفتن با گل آفتاب‌گردان را! به «فرزندان خمینی»، «برادران دستواره» را هم اضافه کنید! و به «عشاق روح‌الله»، مادر شهیدی که پنج‌شنبه‌ها، بساط چای و خرمای خود را می‌گذارد در همان زنبیل سرخ ۳۰ سال پیش! و می‌نشیند روی سکوی جلوی در مسجد تا اتوبوس بیاید! می‌آید! به‌زودی می‌آید و همه‌ی ما را می‌برد جنوبی‌ترین نقطه‌ی شهر! جایی که «برج» ندارد اما تا دل‌تان بخواهد «ایستگاه صلواتی» دارد! و مورچه‌هایی که مجنون شیرین‌زبانی‌های دختر ۳ ساله‌ی شهید مدافع حرم‌اند! برخیز خمینی! برخیز و ببین که روزگار، آخرش هم نتوانست ذائقه‌ی ما را عوض کند! ما همان نوزادان درون گهواره‌ایم! همان دبستانی‌ها که همه‌ی امیدت بعد از خدا، به ما بود! همان بچه‌ها که قلک‌ خود را می‌شکستیم تا مبادا دل امام‌مان بشکند! همان‌ دانش‌آموزان «گروه سرود آباده» که هنوز هم «خواب بابا» را می‌بینیم! و هنوز هم مثل تو معتقدیم: «آنهایی که «خواب آمریکا» را می‌بینند، خدا بیدارشان کند»! اماما! بعد از تو، خیلی‌ها رنگ عوض کردند اما خون شهدا هم‌چنان سرخ است! و هم‌چنان می‌جوشد! و هم‌چنان «حاج‌قاسم» زنده است! و حالا بعد از «کربلا»، «قدس» را نشان دارد! حق با تو بود؛ «راه قدس، از کربلا می‌گذرد!» و همه‌ی راه‌ها نیز از کربلا می‌گذرد! از شب عاشورا! بیعت را هم اگر بردارد خامنه‌ای، ما باز دست از آرمان‌های بلند انقلاب تو نمی‌کشیم! بگذار طعنه‌زنان، ما را ملامت کنند اما مگر تو را ملامت نمی‌کردند؟! مگر تو سختی ندیدی؟! و مگر نگفتی که اکنون خمینی، سینه‌ی خود را در برابر تیرها سپر کرده است؟! اماما! بعد از تو، جانشین شایسته‌‌ات نیز در برابر همه‌ی فتنه‌ها، سینه‌ی خود را سپر کرده! اما هر چه می‌گذرد، فتنه‌ها بزرگ‌تر می‌شود! و دسیسه‌ها جدی‌تر می‌شود! و کینه‌ها پررنگ‌تر می‌شود! و مبارزه بیشتر می‌شود! اما «تا مبارزه هست، ما هستیم!» و همین را هم تو به ما یاد دادی! و تو از ما خواستی! ماندن را! ایستادن را! نترسیدن را! قوی بودن را! توکل فقط به خدا را! امید را! ایمان را! دل آرام را! قلب مطمئن را! روح شاد را! ضمیر امیدوار را! و شگفتا! پیام خامنه‌ای هم همین است! و پیام خدا هم همین! «ولا تهنوا و‌ لا تحزنوا و انتم‌الاعلون ان کنتم مؤمنین!» ایمان ما به همان خدایی است که خمینی را بعد از آن همه سال تبعید، صحیح و سالم به آغوش وطن برگرداند و نه فقط از پدران ما، بلکه حتی از شن‌های بیابان هم برای او «سرباز» درست کرد، هم‌چنان که از «شکاف دریا» برای «موسی»! و از «زبان نالان» برای «عیسی»! و از «۷ آسمان» برای «محمد»! و از «ذوالفقار» برای «علی»! و از «صبر» برای «حسن»! و از «خون ۶ ماهه» برای «حسین»! السلام علیک یا روح‌الله! سلام بر تو امامی که به ما آموختی؛ خدا از خواباندن مچ هیچ فتنه‌ای و هیچ آتشی و هیچ قهری و هیچ غضبی و هیچ مکری و هیچ جنگی ناتوان نیست! و اگر اراده کند، بدون «جهان‌آرا» هم می‌تواند «خرمشهر» را آزاد کند! خدایا! خدایا! تا «انقلاب مهدی» از «نهضت خمینی» محافظت بفرما! خامنه‌ای رهبر، به لطف خود نگهدار! رزمندگان اسلام، نصرت، عطا بفرما! زیارت کربلا، نصیب ما بگردان! آمین یا رب‌العالمین…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱ دیدگاه

«خط امام» یعنی خط قانون

وطن امروز ۱۱ خرداد ۱۳۹۶

قریب ۳۰ سال بعد‌ از ارتحال امام، خوب است ببینیم صرف‌نظر از مرسومات، عنوان «خط امام» به کد‌ام جریان تعلق می‌گیرد‌؟! آیا من، چون د‌ر جماران، همسایه‌ د‌یوار به د‌یوار امام بود‌م؟! یا من، چون با حضرت روح‌الله، چند‌ین آلبوم عکس د‌ارم؟! یا من، چون پد‌رم، پسر پسر امام بود‌؟! یا من، چون ۱۲ بهمن، د‌ر پلکان سوم و چهارم و هفتم طیاره، همراه امام بود‌م؟! یا من، چون فلان روز، بهمان حکم را از بنیانگذار جمهوری اسلامی د‌ریافت کرد‌م؟! یا من، چون بعضی‌ها به جریان همسو «خط امام» می‌گویند‌؟! یا من… آری! همین من، چون فرزند‌ شهید‌ی هستم که پد‌رم بی‌آنکه سپاهی یا ارتشی باشد‌، به عشق امام، از جان خود‌ گذشت؟! بسم‌الله الرحمن الرحیم! فرزند‌ شهید‌ د‌هه ۶۰ بود‌ن، د‌لیل بر آن نیست که تو د‌ر «خط امام» باشی! تمام د‌نیا حتی آمریکا و اسرائیل هم جریان تو را «خط امامی» بخوانند‌، باز د‌لیل نمی‌شود‌! از امام، حکم د‌اری، د‌اشته باش! د‌ر هواپیما با امام بود‌ی، بود‌ی که بود‌ی! چند‌ نسل آن‌طرف‌تر به خمینی می‌رسی، من را چه می‌گویی که رسما «پیامبرزاد‌ه‌»ام و چند‌ نسل آن‌طرف‌تر به «حضرت آد‌م» می‌رسم؟! با امام، د‌ر مرز ایران و ترکیه، عکس د‌اری، خیلی هم عالی، فقط بگو د‌وربین، نیکون بود‌ یا کانن؟! آجر خانه‌ات، مماس روی د‌یوار حسینیه است، احسنت به سیمان تو! مع‌ذلک «خط امام» یعنی «خط امام»، نه «خاطره با امام»! وانگهی! هیچ خاری را د‌ید‌ه‌ای که بی‌خاطره با گل باشد‌؟! تو به من بگو چقد‌ر نوکری برای این مرد‌م را افتخار می‌د‌انی، تا من به تو بگویم چقد‌ر د‌ر «خط امام» هستی! د‌ولتی که جز «حرف» کارنامه د‌یگری ند‌اشته باشد‌، د‌ر «خط باد‌ هوا» است، نه «خط امام»! جریانی که با سران استکبار و حکام مرتجع منطقه، مرزبند‌ی آشکار ند‌ارد‌، د‌ر «خط یاسر عرفات» است، نه «خط امام»! جماعتی که نسبت به مبارزه با فساد‌ و تبعیض، حساسیت ند‌ارد‌، د‌ر «خط حقوق‌های نجومی» است، نه «خط امام»! «امام بزرگوار ما» فقط یک پیرمرد‌ محترم نورانی نبود‌؛ هم خط د‌اشت و هم خط می‌د‌اد‌! و هنوز هم خط د‌ارد‌! و هنوز هم خط می‌د‌هد‌! «خط مبارزه»! «خط انقلاب»! «خط سازش‌ناپذیری!» «خط برائت»! و البته «خط قانون»! و صد‌البته «خط انتخابات»! تقریبا همه که پای کار شخصیت کاریزمای امام بود‌ند‌، پس چرا توجه امام به «قانون اساسی»؟! تحقیقا همه که او را بانی انقلاب می‌د‌انستند‌ و غافل از نظراتش نبود‌ند‌، پس چرا تذکر امام به «انتخابات»؟! بنابراین د‌ورترین آد‌م‌ها و عناصر و جریان‌ها به «امام و خط امام» فقط جماعتی نیست که به مبارزه و عد‌الت و موازین اسلام ناب و همراهی با آه پابرهنه‌ها التزام عملی ند‌ارد‌، بلکه تو اگر «ضد‌ قانون» یا «ضد‌ انتخابات» عمل کنی، باز هم یعنی «ضد‌ امام» رفتار کرد‌ه‌ای و «ضد‌ خط امام» ولو آنکه د‌رخت گلابی حیاط خانه‌ات، شاخه‌هایی هم د‌ر حیاط خانه امام د‌اشته باشد‌! ولو آنکه عکس د‌اشته باشی با امام، به عد‌د‌ نفوس خلائق! ولو آنکه پد‌رت، نسبتی با پسر امام د‌ر افق د‌اشته باشد‌! ولو آنکه یار طیاره بود‌ه باشی! ولو آنکه احکام جد‌اگانه از خمینی د‌اشته باشی! ولو آنکه عنوان «خط امام» را د‌زد‌ید‌ه باشی! و ولو آنکه چون من، پد‌ر را د‌ر جنگ تحمیلی از د‌ست د‌اد‌ه باشی! د‌قت کنید‌! من نمی‌خواهم بگویم «خط امام» به این چیزها هست و نیست، بلکه می‌خواهم بگویم اصلا و ابد‌ا به این چیزها نیست! اگر خمینی بت‌شکن، با وجود‌ آنکه خود‌ «بنیانگذار نهضت انقلاب اسلامی» بود‌، هرگز عد‌ول از «قانون» نکرد‌، حتما د‌ر «خط امام» نیست جریانی که اعتراض خود‌ را، نه از «راه قانون»، بلکه از «بیراهه فتنه» د‌نبال می‌کند‌! و اگر «امام بزرگوار ما» با وجود‌ آنکه خود‌ «بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی» بود‌، هرگز عد‌ول از «کلیت انتخابات» و «رأی اکثریت» نکرد‌، قطعا د‌ر «خط امام» نیست جریانی که د‌ر کارنامه‌اش لکه ننگین فتنه ۸۸ و لگد‌ زد‌ن به ۴۰ میلیون رأی ملت و نپذیرفتن آرای اکثریت وجود‌ د‌ارد‌! شاهد‌ بود‌یم که از نظر قطعی شورای نگهبان د‌رباره انتخابات ۲۹ ارد‌یبهشت، فقط یک ساعت گذشته بود‌ که جناب رئیسی بیانیه د‌اد‌ند‌ مبنی بر تمکین از قانون! و اد‌امه همان مسیر قانونی که د‌ر ۱۰ روز اخیر انجام د‌اد‌ند‌! این یک خط است، یک مکتب است، یک فرهنگ است، یک کلاس است؛ یک بی‌کلاسی و بی‌فرهنگی و بی‌مکتبی و بی‌خطی هم بعد‌ از ظهر جمعه ۲۲ خرد‌اد‌ ۸۸ رخ د‌اد‌ که هنوز چند‌ ساعت به پایان رأی‌گیری ماند‌ه، نامزد‌ی بیاید‌ جلوی د‌وربین‌ها و میکروفن‌ها، اعلام پیروزی کند‌! اینکه به نامزد‌ مد‌ نظر، می‌گوییم «متوهم»، بی‌خود‌ نیست! او و همپالکی‌ها، اگرچه برای «اد‌عای تقلب» سند‌ی جز نظریه فاخر «د‌اماد‌ فلان جا» ارائه ند‌اد‌ند‌ اما از حق نگذریم که هم برای «توهم» خود‌، کوهی از سند‌ به ما نشان د‌اد‌ند‌ و هم البته برای «توحش» خود‌! آنجا که تا ماه‌ها بعد‌ از ۲۲ خرد‌اد‌ ۸۸ هیچ وقعی به هیچ پند‌ و اند‌رزی ننهاد‌ند‌ و هرگز حاضر نشد‌ند‌ اعتراض خود‌ را از مجرای قانون، پیگیری کنند‌! بله! حق با آقای ابطحی است: «تقلب، اسم رمز آشوب بود‌»! و الا اگر قرار بود‌ مستند‌ به ۴ تا سند‌ و ۴ تا مد‌رک باشد‌، لااقل این حد‌ از عقل و شرع و شرف را به کار می‌بستند‌ که وسط ساعات اخذ رأی، اعلام پیروزی نکنند‌! تا خوب خوب خوب بفهمیم چه کسی و چه جریانی د‌ر «خط امام» است، لاجرم باید‌ بفهمیم چه کسی و چه جریانی د‌ر «خط قانون و انتخابات» است و چه کسی و چه جریانی د‌ر خط «ضد‌ قانون و انتخابات»! پس قیاس می‌کنیم ۲ رفتار را و ۲ جریان را که یکی ۸۸ انتخابات و اخلاق و عقل و شرع و شرف را با هم باخت و د‌یگری ۹۲ و ۹۶ فقط و فقط انتخابات را! د‌ر همین انتخابات اخیر، جریان بازند‌ه انتخابات، د‌ر حالی اعتراض خود‌ را تنها و تنها از مجرای قانون پیگیری کرد‌ که ۶ مؤلفه بسیار مهم، بهانه را برای عد‌ول او از قانون، از قضا بسیار فراهم‌تر از بازند‌ه ۸۸ می‌کرد‌، لیکن آنکه واقعا د‌ر «خط امام» است و آن جریان که حقیقتا د‌ر «خط امام» است، د‌ریایی از بهانه هم د‌اشته باشد‌، باز تمرد‌ از قانون و خروج از سازوکار انتخابات نمی‌کند‌! اولا سال ۸۸ هنوز روز رأی‌گیری بود‌ و هنوز مهلت رأی‌د‌اد‌ن ملت باقی بود‌ که فلانی اعلام برد‌ کرد‌! د‌ر سال‌های ۹۲ و ۹۶ اما هنوز شورای نگهبان، بر صحت انتخابات صحه نگذاشته بود‌ که نامزد‌های بازند‌ه، هم از د‌ر تبریک به منتخب اکثریت وارد‌ شد‌ند‌ و هم از د‌ر ابراز موفقیت برای او! ثانیا بر خلاف فرد‌ باغی و جریان یاغی ۸۸ که بنا به اعتراف خود‌شان، تقلب تنها یک اسم رمز برای آشوب بود‌، نامزد‌ د‌وم انتخابات امسال، با اسناد‌ متعد‌د‌ تخلف و مد‌ارک فراوان کارشکنی، سراغ مراجع ذی‌صلاح رفت! ثالثا بر خلاف نفر د‌وم ۸۸ د‌ارای رکورد‌ بیشترین رأی نامزد بعد‌ از نامزد‌ اول بود‌! رابعا نفر پیروز انتخابات اخیر، بر خلاف نامزد‌ پیروز ۸۸ رکورد‌ کمترین نصاب رأی نامزد‌ اول را از آن خود‌ کرد‌! خامسا از د‌اخل و خارج و د‌ر فضای مجازی و غیر آن، د‌ه‌ها نقشه کشید‌ه شد‌ تا بلکه نامزد‌ د‌وم انتخابات ۹۶ ایضا جریان حامی، تحریک به همان کاری شوند‌ که سال ۸۸ باغی‌ها و یاغی‌ها د‌ر کف خیابان انجام د‌اد‌ند‌! و شگفتا! اینجا اگر نقشه‌کشی‌ها برای وسوسه آشوب بود‌، سال ۸۸ اما مکرر آشوب‌طلبان د‌عوت شد‌ند‌ به قانون! و نصیحت شد‌ند‌ به رعایت سازوکار انتخابات! ساد‌سا ۱۶ میلیون ۹۶، از ۱۳ میلیون ۸۸، عد‌د‌ بیشتری د‌ر حد‌ ۳ میلیون رأی د‌اشت! به این ۶ مؤلفه اما ۶۰ مؤلفه د‌یگر هم اضافه شود‌، باز گفتار متین و رفتار متمد‌نانه آن نامزد‌ و آن جریان که در برابر قانون و سازوکار انتخابات، مطیع است، ذره‌ای تغییر نمی‌کند‌! آنی اما فرض کنید‌ نامزد‌ مغلوب ۸۸ با علم و آگاهی نسبت به این ۶ مؤلفه، قرار بود‌ جای آقای رئیسی باشد‌! گمانم این بار، یک هفته قبل از انتخابات، پیروزی خود‌ را اعلام می‌کرد‌! کجایند‌ شکلک‌های فضای مجازی که من با مد‌د‌ از آنها، اند‌کی راحت‌تر با آقای آشنا سخن بگویم؟! جناب مشاور حسن روحانی! «رئیسی، موسوی نیست» و تمام؟! پس تحریم‌هایی که د‌ر بستر فتنه، مجال تصویبش فراهم شد‌، چه می‌شود‌؟! پس چه می‌شود‌ آن همه لطمه به آبرو و حیثیت نظامی که این همه خون مطهر به پایش ریخته شد‌ه؟! اصلا آیا قابل شمارش است ناسزاهایی که به بهانه اد‌عای د‌روغ آقایان، به نهضت خمینی د‌اد‌ه شد‌؟! «مرگ بر اصل ولایت فقیه» چرا؟! برد‌ن آبروی نظام مظلوم ما چرا؟! گرا د‌اد‌ن به د‌شمن د‌ر جهت تحریم اقتصاد‌ی این ملت چرا؟! فتنه علیه قانون چرا؟! فتنه‌آفرینی علیه انتخابات چرا؟! لگد‌ به ۴۰ میلیون رأی و د‌عوت به ابطال انتخابات چرا؟! عد‌م تمکین د‌ر واد‌ی نظر و عمل، د‌ر برابر قضاوت نهاد‌ قانونی شورای نگهبان چرا؟! آیت‌الله جنتی که همان آیت‌الله جنتی است! و اغلب اعضای شورای نگهبان هم که همان هشتاد‌ و هشتی‌ها! و شورای نگهبان هم که همان! پس اینجا، بحث ۲ شخص نیست که این، او نیست و او هم این! نخیر! بحث ۲ خط است؛ «خط امام» و «خط ضد‌ امام»! «خط قانون» و خط «ضد‌ قانون»! «خط انتخابات» و خط «ضد‌ انتخابات»! و به جرأت می‎خواهم بگویم «خط قانونگرایی» و «خط نوفرقانیسم»! و مگر نه آنکه همه گروهک‌های ضاله و تروریستی، د‌ر شمار حامیان جریان فتنه و تمرد‌ از قانون، جا خوش کرد‌ه‌اند‌؟! مع‌الاسف، آنچه روزهای اخیر و ماه‌های اخیر، از فتنه‌گران ۸ سال پیش تا امروز د‌ید‌یم، مؤید‌ این نظر بود‌ که اصلا و اساسا به این جماعت پررو و وقیح، رأفت نیامد‌ه! فرصتی اگر به ایشان بد‌هی، عوض آنکه آن را به مجرایی برای عذرخواهی و بازگشت تبد‌یل کنند‌، وقیح‌تر می‌شوند‌ و پرروتر! روزی به ساحت مقد‌س امام رضا علیه‌السلام اهانت می‌کنند‌ و د‌گر روز، روز مراسم تشییع شهد‌ا را مخل شاد‌ی مرد‌م، تفسیر می‌کنند‌! و من حالا می‌فهمم که چرا خمینی بت‌شکن، فرصتی اگر من‌باب انابه به جریانات مغایر با مصالح ملت می‌د‌اد‌، لیکن حد‌ و حد‌ود‌ این مهلت را هم معین می‌کرد‌! و از جایی به بعد‌، د‌یگر با ایشان فقط بر اساس لیاقت‌شان برخورد‌ می‌کرد‌! آنی فرض کنید‌ خلف صالح امام، سال ۸۸ پای قانون و پای انتخابات و پای ۴۰ میلیون رأی و پای رأی اکثریت و پای همه موازین و همه سازوکارهای مربوط به انتخابات و من‌جمله همین نهاد‌ قانونی شورای نگهبان نمی‌ایستاد‌ند‌! کد‌ام شورای نگهبان می‌خواست سلامت کد‌ام انتخابات را تایید‌ کند‌؟! و اساسا کد‌ام انتخابات برگزار می‌شد‌ که حسن روحانی بتواند‌ برند‌ه آن باشد‌؟! پس فتنه‌گران را اگر اند‌کی از شرف و اقلی از انصاف بود‌، حتم کنید‌ به جای زیاد‌ه‌روی د‌ر وقاحت، تبریک به آن نظم و نظامی می‌گفتند‌ که ۸۸ پای د‌اوری شورای نگهبان ایستاد‌ تا این «نهاد‌ قانونی» همچنان محترم و همچنان مرجع باقی بماند‌! تا ۹۲ و ۹۶ هم همچنان سرپا باشد‌ که د‌رباره انتخابات، قضاوت نهایی را انجام د‌هد‌! ما اما از موضع توهم، قلم د‌ست نگرفته‌ایم! و انتخابات را شاید‌ ببازیم لیکن اخلاق و قانون و مد‌نیت را هرگز! و اگرچه رأی نهایی نهاد‌ قانونی انتخابات را به منزله رسمی شد‌ن باخت خود‌ و برد‌ حریف می‌د‌انیم اما باز هم تمکین برابر قانون و سازوکار انتخابات د‌ر نظام مقد‌س جمهوری اسلامی را وظیفه خود‌ تلقی می‌کنیم! ما باز هم از کلیت انتخابات د‌فاع می‌کنیم و به رأی مرد‌م احترام می‌گذاریم و به فرد‌ منتخب اکثریت تبریک می‌گوییم و او را رئیس همه جمهور می‌خوانیم، ولو آنکه ما را، با وجود‌ چنین نگاهی و اینچنین د‌ید‌گاهی «خشونت‌طلب» بخوانند‌! این همان ناسزای آشنایی است که از ما بیشتر، «امام بزرگوار ما» د‌شت کرد‌! د‌شمن و د‌شمن‌د‌وستان، از همه بیشتر، شخص امام را می‌زد‌ند‌! و هنوز هم از همه بیشتر، امام را می‌زنند‌! «باید‌ «مرگ» را از شعارهای خود‌ حذف کنیم» یعنی زد‌ن همان امامی که آرزو د‌اشت حتی از کلیساها هم ناقوس «مرگ بر آمریکا» به صد‌ا د‌رآید‌! هان ‌ای خمینی بت‌شکن! ما بهانه‌ایم! و هنوز هم د‌عوا بر سر آرمان‌های بلند‌ انقلابی است که تو با نام و یاد‌ «خد‌ا» به‌راه اند‌اختی! ایستاد‌گی ما پای صحیفه تو نبود‌، جماعت را چه کارشان با ما بود‌؟! اماما! نه د‌ر جماران، همسایه تو بود‌یم و نه با تو د‌ر تبعید‌ اما مگر آن روز نیمه خرد‌اد‌ که یک تنه علم قیام برد‌اشتی، کسی را جز خد‌ا د‌اشتی؟! و مگر سوم خرد‌اد‌، با وجود‌ آن همه اصحاب خاکی‌پوش، کسی را جز خد‌ا د‌اشتی؟! و مگر هیچ وقت، کسی را جز خد‌ا د‌اشتی؟! با وجود‌ چنین خد‌ایی که کافی است برای عبد‌، من تازه می‌فهمم که چرا این همه «آد‌م» تنها بود‌! و چرا این همه «نوح» تنها بود‌! و چرا این همه «ابراهیم» تنها بود‌! و چرا این همه «موسی» تنها بود‌! و چرا این همه «عیسی» تنها بود‌! و چرا این همه «محمد‌» تنها بود‌! و چرا این همه «علی» تنها بود‌! اما نه! «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند‌»! یکی هست آن بالا، که د‌یگر نمی‌خواهد‌ «علی» را تنها ببیند‌! او همان خد‌ایی است که موسای تنها را د‌ر حالی که طفلی بیش نبود‌، د‌ست فرعون د‌اد‌ تا بزرگش کند‌! اطفال د‌رون گهواره ۴۲ را اما خد‌ا خود‌ بزرگ کرد‌! و سوم خرد‌اد‌، خرمشهر را خد‌ا خود‌ آزاد‌ کرد‌! خد‌ایا! ما بند‌گان ضعیف هستیم! ما بند‌گانی هستیم که هیچ ند‌اریم! ما هیچ‌ایم! و هر چه هست تویی! ما اگر چنانچه خلاف می‌کنیم، ناد‌انیم! تو بر ما ببخش!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰ دیدگاه

«تا ساعاتی دیگر» اقامه‌ی نماز جمعه به امامت خطیب جدید

photo_2017-05-31_00-45-49

اینستاگرام ۸ خرداد ۱۳۹۶

گمانم اگر از مخاطبان قدیمی‌تر، بخصوص بچه‌های وبلاگ «قطعه‌ی ۲۶» بپرسید که بعد از شنیدن اسم «حسین قدیانی» بیشتر از همه، یاد چه چیزی می‌افتید، اغلب‌شان با طعنه‌ای آمیخته به طنز بگویند؛ «تا ساعاتی دیگر!»

القصه! ما هر وقت در وبلاگ‌مان نوشتیم که «فلان متن «تا ساعاتی دیگر» در «قطعه‌ی ۲۶» منتشر می‌شود» نشد که بشود! «ساعاتی دیگر» به «روزهایی دیگر» و «روزهایی دیگر» به «هفته‌هایی دیگر» و «هفته‌هایی دیگر» به «ماه‌هایی دیگر» تبدیل ‌می‌شد اما دریغ از انتشار متن وعده‌داده شده! حتی مورد داشتیم که «تا ساعاتی دیگر» قرار بر انتشار مصاحبه‌ی من با «حاج‌صادق آهنگران» در وبلاگ «قطعه‌ی ۲۶» باشد لیکن بعد از گذشت بیش از ۶ سال و تغییر ۲ رئیس‌جمهور، هنوز «تا ساعاتی دیگر» فرا نرسیده باشد! و هنوز هم که دارم این مختصر را می‌نویسم، فرا نرسیده باشد! باری یکی از مخاطبان عزیز، برایم این کامنت را گذاشت که فکر کنم فلانی، یا معنای «ساعت» را نمی‌داند یا سیر در عالمی می‌کند که ساعت در آنجا لزوما ۶۰ دقیقه و این حرف‌ها نیست!

دوباره القصه! به شهادت انتشار ۱۸۲۵ متن، از اواخر ۸۸ که وبلاگم راه افتاد تا الان، من هرگز نویسنده‌ی تنبل یا روزنامه‌نگار بدقولی نبوده‌ام اما نمی‌دانم چرا هر وقت می‌گویم «تا ساعاتی دیگر» مانعی در کارم بوجود می‌آید!

سه‌باره القصه! اواسط سال گذشته که هنوز البته مانده بود تا اینستایی بشوم، به سبب همه‌ی آنچه در بالا شرحش رفت، کف دست خودم را داغ کردم تا برای همیشه قید «تا ساعاتی دیگر» را در وبلاگم بزنم! ای بسا روزهایی که هم متنم کاملا آمده بود و هم حتم داشتم از انتشار آن در روزنامه، اما دیگر اسیر وسوسه نشدم و هرگز ننوشتم این ۳ کلمه‌ی کوفتی را: «تا ساعاتی دیگر»!

چهارباره القصه! بعد از ظهر که متنم آماده شد و همانی هم شد که می‌خواستم، در دل گفتم بیایم و این «تا ساعاتی دیگر» را یک تستی در اینستا بزنم، بلکه شاید اینجا یخش گرفت! اما باید بودی و قیافه‌ی مرا می‌دیدی، هنگامی که سایت «وطن امروز» را رفرش کردم و فهمیدم که نخیر! «تا ساعاتی دیگر» ظاهرا با خودم مشکل دارد و خیلی فرق نمی‌کند وبلاگ باشد یا اینستا!

پنج‌باره القصه! انتشار متنم به دلایلی افتاد برای شماره‌ی سه‌شنبه‌ی روزنامه! پس ضمن عذرخواهی از شما سروران ارجمند، «تا دقایقی دیگر» و البته ان‌شاءالله، شما را دعوت می‌کنم به خواندن خاطره‌ای ناب و قدیمی از نمازجمعه‌ی «حضرت آقا» مربوط به اوایل انقلاب!

در یکی از آدینه‌های سال ۵۸ امام‌جمعه‌ی تازه مستعفی تهران یعنی مرحوم منتظری می‌آیند جایگاه خطبه و ضمن عذرخواهی از ملت، بنا می‌کنند تعریف و تمجید از امام‌جمعه‌ی جدید: «هر چه فضیلت از من پیرمرد سراغ دارید، در ایشان که الحمدلله جوان هم هستند، بهترش پیدا می‌شود و تازه! اگر نمی‌دانید، بدانید که آقای خامنه‌ای بر خلاف من، «خطیب» و «سخن‌وری بسیار قهار» هم هستند!»

ساعتی بعد، خطبه‌های خطیب جدید، در بلندمرتبه‌ترین شکوه ممکن، تمام می‌شود و ایشان بنا می‌کنند نماز! مردم اما خیلی دوست داشتند ببینند امام‌جمعه‌ی جدیدشان، نماز جمعه را چگونه و با چه لحن و با کدام سوره‌ها می‌خواند! مثل «آیت‌الله منتظری» ساده و حتی بدون سوره‌ی «جمعه» یا مثل «آیت‌الله طالقانی» باز هم ساده اما با سوره‌ی «جمعه»! خلاصه! چیزی نمی‌گذرد که خطیب محترم، نماز را شروع می‌کنند؛ «الله اکبر. بسم‌الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین…».

من البته این خاطره را از زبان عموهایم و آنها هم از زبان پدر شنیده‌اند: «دیدید در مسجد، به سبب امری، حال نمازگزاران، ناگهان خوب‌تر می‌شود و همه‌ی کسانی که به نماز ایستاده‌اند، این حس مثبت را در خودشان و حتی دیگران متوجه می‌شوند؟! یعنی همین که ایشان «الله اکبر» را گفت، من متوجه تغییر حال ملت شدم! اصلا جوی شد و جوری شد که نگو! من حتی بعید نمی‌دانستم که یکی از نمازگزاران، از فرط صفا با نماز این خطیب خوش‌صدا و خوش‌سیما، رسما نماز را بی‌خیال شود و بگوید؛ «به‌به!» خدایی به عمرم، هم‌چین نمازی و هم‌چین لحنی و هم‌چین حالی و هم‌چین حسی ندیده بودم! و همان‌طور که داشتم به اذکار نماز توجه می‌کردم، امام را شکر گفتم بابت انتخاب چنین خطیبی! با آن خطبه‌! با این نماز! در همین افکار بودم که دیدم بعله! سوره‌ی جمعه! و خوب فهمیدم حال ملت، دوچندان خوب شد، با شنیدن این سوره‌ی زیبا! با آن لحن نورانی و دل‌ربا! تا اینکه رسید به اینجا: «یا ایها الذین آمنوا! اذا نودی للصلاة، من یوم الجمعه، فاسعوا الی ذکرالله و ذروالبیع، ذلکم خیر لکم، ان کنتم تعلمون». یک آن دیدم در کنار آن حس خوش کاملا ملموس، یکی چند نفر آن‌طرف‌تر، هی می‌گوید؛ «به‌به» و هی گریه می‌کند! حاضر بودم نمازم را با نماز او عوض کنم، حتی با این ذکر عجیب و غریب به‌به!»

بر خامنه‌ای، رهبر خوبان، صلوات!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳ دیدگاه

درخواستی برای دیدار با «سرباز جمهور»

اینستاگرام ۷ خرداد ۱۳۹۶

ح‌سین ق‌دیانی: ۱۲ سال تمام، نماز صبح خود را در مسجد محله‌ای خواندی که آن روز، در آن محله، کار داشتی! و الان هم «اذان صبح به افق تهران» است! آری! ۱۲ سال، اذان صبح برای ما تهرانی‌ها، به افق شهرمان بود اما برای شهردار جهادی‌مان، به افق کار و خدمت و تلاش… خدا قوت محمدباقر قالیباف! راستی سردار! من، چه موسم انتقادات هشتاد و هشتی و چه موسم حمایت‌های ۴ سال پیش و‌ ۴ هفته‌ی پیش، هرگز شما را از نزدیک ندیده بودم و هنوز هم ندیده‌ام! پس این مختصر، قبل از هر چیز، «یک درخواست دیدار» است با سربازی که سردار شد؛ با سرداری که خلبان شد؛ با خلبانی که فرمانده شد؛ با فرمانده‌ای که شهردار شد و با شهرداری که خداوند منان، گویا مقدر کرده هم‌چنان «سرباز جمهور» باقی بماند! چه بهتر! برادرت هم «سرباز جمهور» بود که شهید شد و الا خداوند، از دوچهره‌هایی که بیشتر «سربار جمهور»ند تا «رئیس ‌جمهور»، «شقی» شاید بسازد، «شهید» اما هرگز! سردار! حالا که می‌رود «شهردار» هم نباشی و هیچ سمتی جز سربازی برای جمهور نداشته باشی، درخواست دیدار با شما، از سوی نویسنده‌ای چون من، فقط یک هدف می‌تواند داشته باشد؛ با کمال میل، آماده‌ام برای نگارش خاطرات شما از جبهه و جنگ! تا یک بار برای همیشه در تاریخ، ثبت شود که هیچ کس، قدر صلح و امنیت را بیشتر از آن سردار موبوری نمی‌داند که در فکه و شلمچه و طلائیه و مجنون و اروند و هور، شاهد پرپر شدن برادرانش بود! همان سرداری که «شب حنابندان»، برادرش را در آغوش نگرفت تا مبادا دل آن دیگر برادرانش بشکند! همان سرداری که پیکر غرق در خون برادر شهیدش را در آغوش نگرفت تا مبادا دل پدر و مادر آن دیگر برادران شهیدش بشکند! هان ای سرباز جمهور! من آماده‌ام…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵ دیدگاه

شهدا ضامن شادی مردم‌اند

آلودگی خود را پای مردم ننویسید

عکس: فارس، محمدامین انصاری

وطن امروز ۶ خرداد ۱۳۹۶

داشتم با «سردار باقرزاده» حرف می‌زدم. می‌گفت: «یکی از شهدای تازه‌ تفحص شده، شهیدی است به نام «علی محمدرضایی» که قصه‌ عجیبی دارد! این شهید عزیز، بیسیم‌چی «سردار عراقی» جانشین وقت نیروی زمینی سپاه بود. از بچه‌های لشکر ۸ نجف‌اشرف اصفهان اما اهل قزوین. لابد می‌دانی که تعدادی از بچه‌های «لشکر ۸» از استان قزوین بودند. ما پیکر پاک این شهید را در «ام‌الرصاص» پیدا کردیم و بر اساس شواهد متوجه شدیم که از شهدای عملیات «کربلای ۴» است! نکته عجیب اینجاست که بدانی استخوان پای این شهید، درون یک پای مصنوعی بود! یعنی این شهید، جانباز هم بوده! و با همان وضع، همچنان مشغول رزم! آن هم کجا؟ ام‌الرصاص! آن هم کی؟ کربلای ۴! از این عجیب‌تر اینکه بدانی برادر این شهید، سال پیش در جبهه‌ شام به شهادت می‌رسد، بی‌آنکه پیکرش بازگردد! تو حالا خانواده‌ای و پدر و مادری را تصور کن که ۳۰ سال پیش، یک شهید جاویدالاثر داده‌اند و این سالیان هم، یکی دیگر! آن‌وقت، یک سال بعد از شهادت دومین شهید و بعد از ۳۱ سال، پیکر مطهر شهید اول بازمی‌گردد!»

القصه! بغض داشت صدای سردار! و گلایه‌ای بلندبالا از فلان عنصر فتنه‌گر که تشییع پیکر شهیدانی از تبار شهید محمدرضایی را واکنش به نتیجه‌ انتخابات یا در جهت مخالفت با شادی مردم تفسیر کرده بود: «قبلا هم از این نامردی‌ها کرده بودند! بنویس این نامردی‌ها را! بنویس! بنویس که ما به وزارتخانه‌های مرتبط مثل امور خارجه، اول سال، اگر قراری بر تشییع شهدای تفحص شده باشد، برنامه می‌دهیم! بنویس که قسمت ایثارگران همین وزارتخانه در جریان برنامه‌ قبلی ما بود! در «تشییع میدان بهارستان» آن‌وقتی که ما برنامه دادیم، اصلا و ابدا نمی‌دانستیم که چند ماه بعد، مراسم ما می‌خواهد با فلان دور از مذاکرات، تلاقی داشته باشد! در اوج نامردی، اصحاب تفحص را و آن همه تشییع‌کننده را متهم کردند به تخریب مذاکرات! و حالا گیرم تلاقی پیدا کرده! مگر مذاکرات این حضرات، حول چه محورهایی بود که تشییع شهدا می‌شود مخل آن؟! این دوره هم، ما از چند ماه پیش، روز تشییع را اعلام کرده بودیم! هم به دستگاه‌ها و هم به جراید! پس چرا می‌نویسند مخالفت با نتیجه‌ انتخابات یا شادی مردم؟! مگر مهیا کردن تشییع این همه شهید، کار یک روز و ۲ روز است؟! خودشان از شهدا و پیام شهدا و تشییع شهدا می‌ترسند؛ آن‌وقت، تفحص را متهم می‌کنند به سیاسی‌کاری و سوءاستفاده از شهدا! بنویس این نامردی‌ها را!»

چشم سردار تفحص! می‌نویسم! آری! می‌نویسم اما علیه خودت! چرا خواب جماعت را بهم می‌زنی؟! چرا می‌خواهی با «تشییع شهدا» یکی هم «پیام شهدا» را منتقل کنی؟! چرا دست از شعائر شهدا برنمی‌داری؟! مگر نمی‌بینی بیم دارند از «مرگ بر آمریکا» که همان شعار شهدا بود؟! مگر نمی‌بینی هیهات‌شان از «عزت» است و نه «ذلت»؟! مگر نمی‌بینی اسلحه‌ شهدا را دست حاج‌قاسم برنمی‌تابند؟! مگر نمی‌بینی اصل و اساس رزمندگی را می‌زنند؟! اینها سردار سلیمانی را تا همین حد دوست دارند که ضامن امنیت رانت‌خواری‌شان باشد و الا سخن از «فرهنگ شهادت» اگر بگوید، او هم می‌شود «خشونت‌طلب»! مگر ندیدی چه کردند با موشک‌های شهید طهرانی‌مقدم؟! گمانم سر تو در خاک ام‌الرصاص بود و وقت نکردی مناظره‌ها را ببینی! عامل ابقای تحریم‌ها مشخص شد؛ وصیتنامه‌ سردار شهیدی که دنیا را بدون «غده‌ سرطانی» می‌خواست! می‌دانی فرمانده‌ تفحص! هیچ روزی برای مشایعت پیکر شهدا، از نظر این جماعت، روز مناسبی نیست! آخر اینها بر خلاف اغلب رأی‌دهندگان‌شان که هر چند سال یک بار شادی می‌کنند، هر روز و هر شب، بساط شادی‌شان پهن است! سلطان «دید»ند و امپراتور «بازدید»! شبی در خانه‌ شیخ رمال! شبی در لانه‌ شیخ کذاب! روزی در بند اختلاط! روزی در کار اختلاس! چکار داری به جماعت؟! بگذار خوش باشند! شهدا خراب می‌کنند این خوشی را! هر روز که بیایند! حین مذاکره، مذاکره را! حین مغازله، مغازله را! حین رانت‌خواری، رانت‌خواری را! حین حقوق نجومی، حقوق نجومی را! تشییع پیکر شهدا! بس کن سردار! ذائقه‌ جماعت، عوض شده! عوضی شده! هر که بیشتر و بهتر بدزدد، نمی‌بینی که به‌زعم ایشان، «ذخیره»تر می‌شود؟! و «امانت‌دار»تر؟! تشییع پیکر شهدا! گمانم تو گیر کرده‌ای در جنوب! و حضرات در شمال! تو در ام‌الرصاص! حضرات در کیش! تو در دوکوهه! حضرات در توچال! تازگی‌ها زرنگ هم شده‌اند! ذره‌بین می‌اندازند در دل‌نوشت آدم! توهین فلانی به چیز! به شیخک اولی از سمت راست! به ناطقی از دیار کور! به شعار اعتدال! تشییع پیکر شهدا! سردار تفحص! شهید امروز را برنمی‌تابند و تو اما از دل جنگ، شهید برای‌شان کشف می‌کنی؟! مگر ندیدی فردای شهادت سردار سپاه قدس، تیتر زدند: «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»؟! شگفتا! دستگاه‌های مسئول، «تو» هم به ایشان نگفتند! تشییع پیکر شهدا! ۴ تکه استخوان! زخم زبان! زمانه‌ زخم! زبانه‌ آتش! گدازه‌ فتنه! ذبح حقیقت، پیش پای مصلحت! زر و زور و تزویر! و دروغ بزرگی به نام تدبیر! هان ‌ای آقایان وقیح! هان ‌ای حضرات بی‌حیا! شما اگر مدافع شادی واقعی این مردم بودید، به جای مردم‌فریبی و رقیب‌هراسی و دروغ، مشکل بیکاری و رکود را حل می‌کردید! درد شما «شادی مردم» نیست؛ ترس از پیام شهداست! درد شما «تشییع پیکر شهدا» نیست؛ پیام این مشایعت است! و پیام این دردانه‌های شهادت است! درد شما «شادی خودتان» است، نه شادی این مردم! لطفا از مردم و از شادی مردم، استفاده‌ ابزاری نکنید! و این همه از پیام شهدای این مردم نترسید! از قضا، شهدای این دیار رفتند و ۳۰ سال بعد با تابوتی پر از این پیام برگشتند که شادی، حق هر شب و هر روز همه‌ این ملت است، نه فقط یک شب! و نه فقط بخشی از ملت! ملت برای شما یعنی روز انتخابات و شبی هم پایکوبی و بعد هم خفقان! و مگر نه آن است که حتی اعتراض ۲ روز دیگر دختران و پسران شنبه‌شب به بیکاری و رکود را چون دوره‌ قبل، حواله به جهنم می‌دهید؟! اصلا یک سئوال! آن روز که ما در بهارستان بودیم و شما در مذاکره، دقیقا چه داشتید رد و بدل می‌کردید که از آن تشییع باشکوه، تعبیر به «مزاحم» کردید؟! هیهات! شهدای این مردم، مزاحم شادی این ملت نیستند! اصحاب تفحص هم! من، همه‌ شما را دعوت می‌کنم به یک پیشنهاد! برویم نزد همان جوانان شاد شامگاه شنبه، یعنی پروپاقرص‌ترین رأی‌دهندگان به جریان خودتان، با این پرسش که «آیا مسئول بی‌کفایت، مخل شادی همیشگی و نشاط دائم شماست یا روز تشییع شهدا؟!» قدر مسلم، جواب رد به این پیشنهاد یا نادیده گرفتن آن، یعنی اعتراف بزرگ شما به پدیده‌ زشت مردم‌فریبی! و اذعان بزرگ شما به اینکه حتی نزد رأی‌دهندگان‌ پای ‌کارتان هم، بی‌آبرو و بی‌مایه هستید! گفت: «شهیدان زنده‌اند، الله‌اکبر!» که اگر «زنده» نبودند، رجالگان زر و زور و تزویر را، این همه از ایشان، هراس نبود! پس خوش‌آمدی سبک‌بار باوفای ام‌الرصاص! دیدی که «برادر» اسلحه‌ات را زمین نگذاشت؟! دیدی که پیکر او هم برنگشت؟! دیدی که بر ما چه گذشت؟! شنیدی تهمت‌های آشنا را؟! یا اخا ادرک اخاک…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۹ دیدگاه

زینبیه‌ای که هست؛ حسینیه‌ای که بود!

الساعه داشتم «شریعتی» را می‌آمدم پایین که چشمم افتاد به «گنبد فیروزه‌ای»! همان تریبون فریادهای سرخ «معلم انقلاب» بر سر «زر و زور و‌ تزویر»! همان محراب جنگ‌های آتشین کویر! همان «سوتک» بر دهان پسرک فقیر که خود را برآمده از جایی می‌دانست که آبادی ندارد! همان سنگر «پیامبر انقلاب حسین»! و همان جان گرامی که عاقبت، در غرب، تسلیم روزگار شد و در جنوب، برای همیشه آرمید تا «زینبیه‌ی دمشق» همواره برای ما یادآور معلمی عاصی و سراسیمه باشد که هیچ نامی جز نام «زینب» آرامش نمی‌کرد:

«زینب! ای زبان علی در کام! ای رسالت حسین بر دوش! ای که از کربلا می‌آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی جلادان، هم‌چنان به گوش تاریخ می‌رسانی. ای زینب! با ما سخن بگو! مگو که بر شما چه گذشت! مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی! مگو که جنایت در آنجا تا به کجا رسید! مگو که خداوند، آن‌روز، عزیزترین و پرشکوه‌ترین ارزش‌ها و عظمت‌هایی را که آفریده است، یک‌جا در ساحل فرات و بر روی ریگ‌زارهای تفتیده‌ی بیابان طف، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه کرد تا بدانند که چرا می‌بایست بر آدم سجده کنند! آری زینب! مگو که در آنجا بر شما چه رفت! مگو که دشمنان‌تان چه کردند! و دوستان‌تان چه کردند! آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می‌دانیم. ما همه را شنیده‌ایم. تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده‌ای. تو خود شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی، هم‌چون برادرت که با قطره‌قطره خون خویش سخن می‌گوید. اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه کنیم! لحظه‌ای بنگر که ما چه می‌کشیم! دمی به ما گوش کن تا مصائب خویش را با تو بازگوییم. با تو ای خواهر مهربان! این تو هستی که باید بر ما بگریی. ای رسول امین برادر! که از کربلا می‌آیی و در طول تاریخ، بر همه‌ی نسل‌ها می‌گذری و پیام شهیدان را می‌رسانی. ای که از باغ‌های سرخ شهادت می‌آیی و بوی گل‌های نوشکفته‌ی آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای که قافله‌سالار کاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر!»

القصه! از ماشین پیاده شدم و با بغضی در گلو، ایستادم به این عکس! سوژه، حسینیه‌ای بود که روزگاری، با زر و زور و تزویر، مجاهدت‌ها می‌کرد! سوژه در خیابان شریعتی بود! هان ای دکتر! خوش به حالت که در زینبیه‌‌ هستی! آنجا هنوز هم برادران ما مشغول قیام علیه زر و زور و تزویرند! اینجا اما یادش بخیر! حسینیه‌ای بود…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴ دیدگاه