نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
“آقا!
«ما عشایر حواس مان به همه جا هست؛ مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم».”
ممنون داداش حسین؛
دلنشین بود و البته پر غم و درد…
با خواندن این جمله:
“سخنران این مراسم، سردار علی فضلی بود. مرد محبوب جبهه ها….. یکی پیشانی علی فضلی را می بوسید و دیگری چشمش را.”
یاد این جملات افتادم:
“ای سردار که دنیا را با یک چشم نگاه می کنی، با همان که ما خیال می کنیم نمی بیند. با همان چشم که به شهادت رسید و الان سنگ مزارش روی صورت توست.
.
.
تو شهدا را در بیداری با همین چشم می بینی. مگر نه این است که این چشم تو به شهادت رسیده است؟ مگر نه این است که شهید، شهید را می بیند؟… “بسی گفتیم و گفتند از شهیدان، شهیدان را شهیدان می شناسند”… سردار! اگر تو جانباز چند درصدی، چشمت چه گناهی کرده است؟ چشم تو شهید صددرصد است؛ مثل همه پیکر شهید دقایقی. در دفترچه خاطراتت جای اسم یک شهید خالی است؛ چشم تو. آری! آن شهید والامقام همین چشم توست. هر بسیجی شیدای این چشم توست. این یک چشم معمولی نیست؛ خدا بر چشم تو سرمه شهادت کشیده است. چقدر هم زیبا…”
سلام آقا ی قدیانی، وقت به خیر.
با گذشت سالهای زیاد از جنگ، چرا هنوز سومار آباد نشده؟
جدا غم انگیز است شرح حال امروز سومار.
متن دلنشینی بود که غمی عظیم درونش نهفته!!
لیاقت مردم شهرهائی چون سومار، خیلی بیشتر از این هاست که می بینیم و می شنویم.
سلام!
چقدر این عکسا قشنگ و غمناک…
خوش بحالتون….
خیلی دوست دارم جبهه غرب،خصوصاً قلاویزان و سومار ببینم….
نمی دونم چرا اینقدر کاروان کم می برند اون طرفا…..
چقدر شهدای غرب غریبند…..
سلام برادر
زیارت قبول
مثل همیشه حرف نداره،
مأجور باشید
به شدت دلنشین و مجذوب کننده و البته همراه با بغض بود، خواندن این متن و جملاتش.
حیف است حالا که ۳-۲۲ سال از پایان جنگ می گذرد، هنوز خیلی از شهرهای مرزی ما با کمبود امکانات و مشکلات عدیده روبرو باشند. متاسفانه بعضی از شهرهای جنوبی کشورمان هم پس از گذشت این همه سال، هنوز زخم و ویرانی از جنگ در پیکر دارند.
“ما برمی گردیم به شهرمان”
“حالا چند صباحی است که سومار، صاحب شهردار و شهرداری شده تا بلکه مردم و مسئولین دست به دست هم بدهند و دوباره روح زندگی بدمند به این شهر جنگ زده.”
عکس دوم (غروب عرفه در سومار) در عین زیبائی چقدر پر غم است!
این تصویر را در ذهنم تداعی کرده
http://upload20.ir/upload/1320772394919531875.jpg
عکس های جذاب بر زیبائی متن افزوده.
سپاسگزارم.
چقدر قشنگ اما محزون نوشتی داداش حسین!
همه گمانم این نکته را تصدیق کنند…
«آقا» را دیدی، به ایشان از قول ما بگو؛
«ما عشایر حواس مان به همه جا هست؛ مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم».
و ایضا از قول ما؛
«علمدار ولایت! بسیجیان فدایت»
“برخامنه ای رهبر خوبان، صلوات.”
ألّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم
داداش حسین چقدر غم تو متنت موج میزنه؟
عکس ها هم غم انگیز ترش کرده حاجی.
البته خیلی زیباست
خدا وکیلی مسئولینمون در هر دوره ای، نسبت به مردم شهرای جنگ زده کم لطفی میکنند. اتفاقا مردم کم توقعی هستند. متاسفانه مسئولینمون به مردمی که زیاد غر بزنن و جنجال کنن بیشتر میرسن. حق مردم مظلوم پایمال میشه!!
بد بغضی به همراه داشت این پست. این مردم نیاز به کمک دارند، نیاز به یاری برای احیایِ دیارشان. زیبا بیان میکنید خاطراتتان را.
عکس ها چقدر تاثیر گذارند.
“در سومار، آسمان هم داشت عرفه می خواند” و چقدر محزون و زار!!
۲۷ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
خیلی قشنگ بود.
این خاطراتی که سوغاتی میاری، توی ذهنت ثبت میکنی یا همونجا
مکتوبشون میکنی؟
الان از دیوار سوال پرسیدم؟؟؟
راستی جریان این جواب ندادنا چیه؟ خیلی وقته چیزی ننوشتی.
نکنه از اعمال ذیحجه است؟
افتاده به دام شمع، پروانۀ دل… حاشا که رها کند غمش، خانه دل
مطرود شود ز جرگه درویشان… دیوانه وشی که نیست دیوانۀ دل
“امام روح الله”
اسلامی ایرانی عزیز؛
داداش حسین هم خاطرات را مکتوب می کنند و هم بعضی اوقات به ذهن می سپارند.
از نحوه کلامت در کامنت آخری خنده ام گرفت؛ شیرینی تو!
سید، سالاری برادر
بسم رب الفاطمه(س)
۸۲* امام جعفر صادق علیه السّلام:
به خدا و محمد و علی علیهما السّلام ایمان نیاورده است، کسی که هرگاه برادر مؤمن او برای رفع حاجتی نزد وی بیاید، با چهره باز با او برخورد نکند. اگر بتواند خود حاجت او را برآورد، باید در این باره به سرعت اقدام کند و اگر نمی تواند، نزد دیگران برود تا حاجت او را برآورده سازد و اگر کسی غیر از این باشد که برایت وصف کردم هیچ گونه ولایت و رابطه ای بین ما و او نیست.
(بحارالانوار، ج۷۲، ص ۱۷۶)
اسلامی ایرانی عزیز منم بش میگم جواب بده ولی نمیده
تازه این قسمت که میگم جواب بده نقطه چین می کنه
پس کو دموکراسی؟ آزادی بیان؟ کوش؟
بابا بشکن این روزه سکوت رو کفارش با من حاجی
میگم کچل نکردی شما؟
میگم زودتر رو کن سخنتو با حاج قاسم
با سلام
زیارت شما قبول.
کاملا درست است که مردم غرب کشور بسیار مظلومند.در مظلومیت آنها همین بس که همیشه متهمند به خدایی طلبی و به قول استاد درس جغرافیایم”برون نگری”.خواستم به استاد فرزانه ام بگویم که تنها چند درصد از ما اهالی غرب این عقیده را دارند که اغلب به خاطر اختلاف مذهب با حکومت مرکزی است و … افسوس که استادم به عقیده غلط خود پافشاری می کرد و همکلاسیهای من هم با نگاه سنگینی که به سمت من بود،سخنان او را تصدیق می کردند.هر چند می دانستم دل هیچ کدامشان برای نظام و رهبری نمی تپد و ذره ای عشق ولایت ندارند.بغضم را خوردم و به بقیه درس گوش دادم. اما دلم هنوز به حال مظلومیت شهرم و مردم ولایتمدارش مس سوزد.بی بصیرتی تا به کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سید تو رو جدت، داداش حسین قهره با ما؟
ما که بچه های خوبی هستیم. چقدر این استاد دل نازکه،به داداش بگو هر قدر ناز کنه ما به بالاترین قیمت ممکن نازشو میخریم به مولا.
ساعت ارسال کامنت اول این پست و پست قبلی را ببینید!
🙂
الان کشف کردم!
من نمیدونم این داداش ما جدیدا با کی میگرده، اینجوری شده!!
سید اگه چیزی میدونی بگو، ما آمادگیشو داریم!
در ضمن من کشته مرده این دقایقتم که از ساعت بیشتر طول میکشه!
اسلامی ایرانی؛
دقیقه دقیقه جمع شود، وانگهی ساعت ها شود!
ادامه متنِ قبلی، آپ شد!
بهترین مترجم کسی است که بتواند سکوت دیگران را ترجمه کند.
صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین
ارباب ما معلم عیسی بن مریم است
عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت
قنداقه حسین شرف عرش اعظم است
…………………………………….
هوائی کردی دل ما رو. دمت گرم.
خدا وکیلی باید یه وزارت برای توالت تشکیل بشه. وزارت خلاء!!
کثیف ترین دستشوئیها برای ماست. خیر سرمون مسلمونیم.
نه آب دارن، نه مایع دستشوئی دارن. بعضی جاها هم اینقدر خوفناکه
جرات نمیکنی بری توش!! با خودت میگی … حالا بیا درستش کن. والا!
اسلامی ایرانی!
وزارت خانه ها را دو تا یکی کردند تا دولت کوچک شود!
حالا شما وزارت جدید تاسیس کردی؟
دولت کلا روی کاکل یک نفر میچرخه! منتها هرچی تعداد رفقا کمتر باشه
بهتر میشه دستورات لازم رو داد. اتفاقا فرد مورد نظر برای اداره وزارت مستراح
گزینه خیلی خوبیه، چون خودش استاد گند کاریه!
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
باسلام واحترام
ضمن تبریک دهۀ ولایت ،با موضوع «انتظار در ادیان زمینی » بروزم و منتظر قدوم مبارکتان هستم
……………
احسنت گزارش زیبا و جالبی بود .موفق باشید
سومار در دل ماست…. و دلاور مردان سومار فاتحان دل مرده ما هستند
همان هایی که اکنون عند ربهم یورزقونند
سلام.حاجی جان دمت گرم.وقتی دل نوشته های شمادرباره شهدامیخونم دوباره به زندگی امیدوار میشم.راستی این شعرم به ذهنم اومد/عشق اینکه بمونی توی سنگر/با لباس خاکی بشی توپرپر/تااینکه چشمای قشنگ رهبر/از دست دشمنا نشه یه وقت تر
اطلاعیه روابط عمومی دفتر مقام معظم رهبری (۱۳۹۰/۰۸/۱۷)
روابط عمومی دفتر رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور اطلاعیه ای اعلام کرد: اصحاب رسانه و تریبون از نقل و یا انعکاس هرگونه مطلب منتسب به رهبر معظم انقلاب اسلامی و دفتر معظم له، که خارج از مجاری رسمی دفتر مقام معظم رهبری منتشر می شود، به طور جدی خودداری نمایند.
متن این اطلاعیه به شرح زیر است:
بسمه تعالی
به رغم تذکراتی که تاکنون در جهت ابراز و نشر مطالب منتسب به رهبر معظّم انقلاب اسلامی و دفتر معظمٌ له داده شده، مجدداً با اظهاراتی غیر واقعی و بی اساس در تریبونهای عمومی خصوصاً در زمینهی مباحث مهم و حساس مربوط به قانون اسا� �ی مواجه شدیم که مایه تأسف بود.
امید است هم صاحبان تریبون و هم اصحاب رسانه به این مهم توجه کرده و از نقل و یا انعکاس هرگونه مطلب که خارج از مجاری رسمی دفتر مقام معظم رهبری منتشر می شود، بطور جدی خودداری نمایند.
روابط عمومی دفتر مقام معظّم رهبری
۹۰/۸/۱۷
به نام الله
عالی بود
از طرف ما هم همین رو به” آقا” بگید:
ما حواس مان به همه جا هست؛ مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم
بابا فونت درشت که التماس کردن نداره!خودشون هر موقع بخوان مینویسن!یادتون نره که ایشون یه خورده ـ شایدم یه خورده از یه خورده بیشتر!ـمغرورند!
شماها متن رو بخونید! که قشنگه
مهم اینه که آقا سید هست!
یخ (گفت و شنود)
گفت: روزنامه «هاآرتص» با تمسخر اظهارات نتانیاهو نوشته است تهدیدهای اسرائیل علیه ایران یک «گنده گویی» احمقانه است.
گفتم: ای بابا! چرا نمی گذارند حرفش را بزند و عقده دلش را خالی کند؟!
گفت: «یدیعوت آحارنوت» روزنامه دیگر رژیم صهیونیستی از نتانیاهو پرسیده است با کدام پشتوانه از حمله نظامی به ایران سخن می گویی؟!
گفتم: اتفاقا «رابرت کاپلان» مشاور سابق پنتاگون و از طرفداران سینه چاک اسرائیل روز دوشنبه در مصاحبه با «بی بی سی» به همین موضوع پرداخته و گفته است؛ نتانیاهو امیدوار است بعد از حمله به ایران «جنبش سبز»(!) بار دیگر احیاء شده و به کمک اسرائیل بیاید!
گفت: حیوونکی ها به چه چیزهایی دلشان را خوش کرده اند!
گفتم: چه عرض کنم؟! آموزگار به دانش آموزی گفت؛ یک «موجود» را نام ببر! و دانش آموز گفت؛ آقا اجازه؟ یخ! آموزگار با عصبانیت گفت؛ بی سواد! خجالت نمی کشی؟ و دانش آموز گفت؛ من خودم صد دفعه دیده ام که روی دکه ها نوشته «یخ موجود است»!
عکاسیتون حرف نداره به مولا
راستی چرا یه بارم عکس سید احمد بزرگوار رو نمیزنید؟!
یه سوال دیگه:میشه مدل دوربینتون رو هم بگید؟
خیلی عجیب است ها؛
طرف از مسئولین بلند پایه نظام است، جلسات خصوصی با حضرت آقا دارد. مسلما حرف های محرمانه بینشان رد و بدل می شود.
وقتی جائی کارش گیر می کند آن حرف محرمانه را با پیاز داغ اضافه و جوری که به نفع خودش باشد تغییر می دهد و در میام مردم بیان میکند!
یک بار اگر مسئولی را که از طرف آقا حرفی به دروغ بیان کند، گوشمالی بدهند، دیگر چنین اتفاقی نمی افتد.
بچه شدند مسئولین ما!
نه جناب سید!به قول لرها اینها رو باید انجه انجه کرد!!!تا حالشون جا بیاد!
یه پیام ” بی زرگانی”
ساعت ۱۳:۳۳
تعداد افراد آنلاین: ۲۲ نفر
ماشالله…
داداش حسین بی همتا، فـــــــــــدائی داری…
کامنتِ بیست و شیشی، مثنویِ حماسی ست!
تاییداش آسمونی! نقطه چینـاش اساسی ست!!
کامنت چیِ قطعه ای، عشقِ فــــونــتِ درشـــتـه!
جون می ده با نئشِـگیش! خمــاریش اونو کشته!!
فـونت درشـت خوراکِ کامنت چیِ قطعه ای ست!
حق مسـلّـم همین انـــــرژیِ هســـــتـه ای ست!!
.
.
.
بازم سکوت کن داداش! حال می ده این التماس!
اونکه دلش کم می خواد!.. اصلاً نداره “احساس”!!
_________________________________________________…
«فونت درشت التماس نداره!… فدایــــــــــــــــــــی داره!!»
…
احساس
من که میگم آقا سید، بزرگ مرده گمنام قطعه هستن.
هی من میگم ایشون از بچه های بالا هستن شما باور نمیکنید.
سید سانسور نکن دیگه
آسمان قطعه یعنی همان آسمان هفتم؛
یعنی جایی فراتر از دیدن…
و این آسمان هفتم است که در عکس هفتم رخ نمایانده.
هفت عدد مقدسی ست همان طور که آسمان ما.
.
.
.
سلام علیکم
ای بابا دل بچه ها از نبود فونت درشت خونه ها.
یکم نگران شدم نکنه ما کاری کردیم که آقای قدیانی از دستمون دلگیر شدن
شاید هم درگیر چاپ کتاباشون هستن به هر حال ما تنها کاری که از دستمون بر میاد دعا کردن برای سلامتی ایشون و همه ی ستاره هاست(البته اگه لایق باشیم ) ان شاءالله همین روزها شاهد فونت درشت باشیم.
آقا سید احمد
اگه قرار بود سخنان حضرت آقا در بین مردم مثل خیلی از سخنرانی هاشون مطرح بشه، که جلسه ی محرمانه و خصوصی با مسئولین نمی ذاشتند بعضی ها خیلی بی انصافند.
داداش حسین
انشاءالله با حضور این دو شهید گمنام، سومار هم دارای سکنه می شود و هم سکینه.
البته اگه کسی خورده نگیره، حضور شما هم در این آینده ی نه چندان دور بی تأثیر نیست.
و اما به نظر من، شاه بیت این سمفونی بازگشت به شهر، بی گمان همین یک جمله است که:
مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم.
مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم.
مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم.
مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم.
مرد نیستیم، اگر برایت شهید نشویم.
شمام عجب دنیایی داریدا
انتقادنوشت:
اخوی چقدرروزمرگی زیادشده درنوشته هایت…
تعابیر حضرت آقا در خصوص سردار سلیمانی سال ۷۶ در دیدار اعضا و مسئولان ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت سرداران و ۸ هزار شهید استانهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان:
“خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید.
شما شهید زنده هستید.
بله، شما هم شهیدید.
شما بارها در میدان جنگ به شهادت رسیدید.
و در سال ۸۴ در دیدار با خانوادههای شهدای استان کرمان این جمله را خطاب به سرداران حاضر در این جلسه بیان فرمودند:
سردار سلیمانى هم ایثارگر است، او هم یک شهید است، سردار رئوفى هم همینطور؛ سردار احمدیان هم همینطور. این سرداران، شهید زنده اند؛ به شرطى که این راه را ادامه دهند. البته این شرط و شروط براى همه است.
سلام آقای قدیانی
هروقت می آیم کل مطالب تان رامی خوانم حرف حق جواب ندارد.
سلام ودرودبه رهبربزرگوارآزاداندیشان جهان سیدعلی آقای مهربان
سلامت باشید وپایدار
خصوصی شایدم عمومی!
بعضی از کامنت ها رو بنظرم دلیلی نداره که حذف میکنید!
بنظرم چیز بدی نگفتم که نقطه چین کردید
اگه هم به این دلیل این کارو کردید که بحث ها ادامه پیدا نکنه بازم نیازی نبود چون من که خودم گفته بودم بحث رو ادامه نمیدم
یه حسی، یه بغضی با خواندن این متن در آدم به وجود می آید که می طلبد یک بار دیگر آنچه که پیش از متن “طومار سومار” اضافه کردید، خوانده شود
دوستان محترم!
قطعه ۲۶ تا دقایقی دیگر با ۲ متن به روز می شود…
سلام علیکم
برادران بزرگوار
با نوشته ای درباره منتظری تا ساعاتی دیگر به روز میشوم
قدم رنجه کنید تشریف بیاورید خوشحال می شویم
نظر هم فراموش نشود
جمیعا و عمیقا متشکرمaminrahmanifard.blogfa.com
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/4605
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
ماشالله به علی اکبر بهشتی عزیز، با این همه سلیقه در عکاسی!
بهشتی باشید…
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۳۳
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله ستاره های حزب الله
داداش حسین عزیز فــــــــــــدائی داری…
آقای بهشتی که عکساش همیشه قشنگه.
ولی اینکه ساعت ۲۰٫۴۷ وعده میدی و آخرش عکس یه برگ میذاری
قشنگتره!
۲۶ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
توپ (گفت و شنود)
گفت: رجزخوانی های مقامات اسرائیلی درباره احتمال حمله نظامی به ایران، بد جوری اوضاع رژیم صهیونیستی را آشفته کرده و به هم ریخته است.
گفتم: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. و حالا که می بینی، خدا هم خواسته است.
گفت: به گزارش رسانه های غربی و روزنامه های اسرائیلی، صهیونیست های ساکن فلسطین اشغالی، این تهدیدها را جدی گرفته اند و از ترس شروع جنگ و نابودی اسرائیل، پا به فرار گذاشته اند.
گفتم: دیروز هاآرتص با عصبانیت خطاب به نتانیاهو و ایهود باراک نوشته بود؛ «بهتر است خفه شوید و اینهمه درباره حمله به ایران لاف نزنید»!
گفت: دیروز ایهود باراک هم که از نتیجه معکوس تهدیدهای توخالی شوکه شده بود ادعا کرد که تهدیدی در کار نبوده و اساسا حمله نظامی به ایران یک «هذیان» است!
گفتم: میرزا آغاسی به ناصرالدین شاه قول داده بود یک توپ قوی بسازد که از تهران بتواند به مسکو شلیک کند! و هنگام آزمایش آن، گلوله درون توپ منفجر شد و خدمه آن را لت و پار کرد. میرزا آغاسی خطاب به ناصرالدین شاه که در محل حضور داشت گفت؛ این توپ که خودی ها را اینجور لت و پار می کند، تصور بفرمائید که با دشمن چه خواهد کرد؟!
برخی از ما از نردبان شهدا بالا رفتیم
اما نردبان را شکستیم
از شهدا سود بردیم
بعدها رهایشان کردیم
آرمان های آنها را فراموش کردیم
…
سلام
ابر چشمم زغم دوست پر از باران است
جان به لب آمده و سوخته جانان است
بیست و پنج روز دگر مانده ندا سر بدهیم:
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است…..
از بس فونت درشت فونت درشت کردین، تمام شب داشتم خواب فونت درشت میدیدم! خوابم خیلی طولانی بود، صبح که بیدار شدم هر چی یادم بود یادداشت کردم.
اولین بار نیست خواب اینجا رو میبینم، قبلا هم چند بار کابوستو دیده بودم!
یه بار خواب دیدم منو دار زدی! یه بارم خوب دیدم کشتنت، یه بار دیگه خواب دیدم به مرگ طبیعی مردی!
یه شب خواب دیدم دعوام کردی، من به بابام گفتم، اونم به ملکه الیزابت گفت، ملکه هم دستور داد پروندت رو بردن شورای امنیت محکومت کردن!
چندتا خواب دیگه هم دیدم ولی درست یادم نمیاد چی بود!
خواب دیدم زیر کامنت چشم انتظار فونت درشت گذاشتی، اون پز می داد بقیه هم بهش حسودی میکردن! نمیدونم چی شد یهو همه افتادن به جون هم، کم مونده بود این اسلامی ایرانی چشم انتظار رو قتل عام کنه!
عمو سید احمد ایستاده بود پای تخته اسم بدها رو می نوشت! تو هم هیچ کاری نمی کردی، نشسته بودی رو صندلی بروبر فقط نیگا میکردی، بعد که همگی حسابی از خجالت هم دراومدن، بلند شدی گفتی حالا که اینطور شد پشت گوشتونم ببینید دیگه فونت درشت نمی بینید! بعد رفتی بیرون، مام دوباره شروع کردیم به دعوا!
بقیه اش یادم نمیاد، درهم برهم بود.
سلام علیک و قلبی لدیک و ماچی لپیک
داش حسین من پاهامو زیر شنی جانذاشتم
پای چپم در مدینه الصدر بغداد، پای راست و دست چپم در تهران به خاک سپرده شدند
ضمن اینکه «فقط برای خودت می گما…» من در جنگ رو در رو با آمریکایی ها جانباز شدم. در شهر نجف اشرف و در ۵۰۰ متری حرم مطهر در ابتدای قبرستان وادی السلام
چهار ایرانی هم که یکی از آنها از دوستان من بود، به شهادت رسیدند و در قطعه شهدای جیش المهدی (عج) به خاک سپرده شده اند.
در لحظه ی مجروحیت، آر پی جی در دست داشتم و در میدان نبرد «تن با تانک» حضور داشتم.
انشاالله دوست دارم برای شما به طور مفصل ماجرا را تعریف کنم. اگر شما مایل بودید…
یا علی
سلام بزرگوار
خیلی بهتون سر زدم ولی نمی دونم هیچ وقت نتونستم براتون بنویسم.
خیلی دوست دارم راهنماییم کنین. بهم سر بزنید و با تجربه ها و صحبت های خوبتون یاریم کنین البته وبلاگ من هیچ وقت به پای شما نمی رسه ولی شما بزرگواری کنین و سر بزنید.
یا زهرا
سلام
بالاخره از جبهه غرب سخنی به میان اومد..خداخیرتون بده
…
یاحسین
سلام بر داداش حسین و سید و همه دوستان.
روزگارتون خوش///
شوکران!
شما این خواب های خشن رو می بینی و بعدش بدون سانسور میای تعریف می کنی، نمی گی شاید تو قطعه یه نوجوونی، خردسالی چیزی این ها رو بخونه و قالب تهی کنه!!! بد آموزی داره. هی می گن اینقدر خواب های اکشن نبینین…
ما رو هم که به کشتن دادی!
شوکران عزیز، فیلم “اره” (saw) زیاد نیگاه میکنی؟
آخه این چه خوابائی عزیز من؟ مردم خواب امام راحل رو میبینن!
توی خواب با امام کلی جر و بحث میکنن.
الاایحال توصیه میشه برای یک خواب راحت و آسوده فیلمهای زیر رو ببینی:
۱٫ پدر خوانده! ( هر شب)
۲٫ مهدی به لندن می رود!(هفته ی دانش آموز!)
۳٫ فائزه برگر!(شبهای پنجشبه)
۴٫ بدون عفتم هرگز!(روز جهانی دیابت)
۵٫ پست فطرتهای لعنتی!!(هر وقت یاد شیخ، مهندس،ممد و …. افتادی!)
۶٫ فهرست شیندلر!(نزدیک انتخابات مجلس)
۷٫ سگهای انباری!(۲ خرداد هر سال)
هوالشهید
اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک[گل]
سلام
با طرحی با نام آمانو مترسک آمریکا و صهیونیست ها) به روزم
تشریف بیاورید
با اجازه مسئول مربوطه!!
افراد آنلاین: ۲۳ نفر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام
من هم یکشنبه سومار بودم
مطلبتون که مثل همیشه عالی بود.
اما این بار عکس ها هم بیش از همیشه به دل و به جان می نشست
خصوصا برای من که گوشیم خاموش شده بود و هیچ عکسی نتونستم بگیرم و عکس های شما روزی من شد…
التماس دعا
سلام به برو بچ قطعه ۲۶راستش چند وقتی به وبلکتون سر نزده بودم ولی نسبت به قبل خیلی فرق کرده راستش احساسم این که شما باید جامع تر کار کنید بیش تر رو مسائل سیاسی روز باشید راستش …از نقد کردنتون می ترسم وگر نه…
سلام
عالیییییییی عالییییییییییییییییییییی عالیییییییییییییییییییییییییی می نویسید
سلام
با مطلبی با عنوان “درد ” به روز هستم
تا انسان درد را حس نکند دنبال درمان نمی گردد ،اگر کسی گم گشته ای داشته باشد روز و شب دنبال آن هست اما اگر کسی چیزی یا کسی را گم نکرده باشد برای چه به دنبال آن بگردد ،اصلا دنبال چه بگردد؟…
تشریف بیاورید
“صدای آژیر اشک می آید
در پشت نام های شهیدان
پنهان شوید!
چه روزهای قشنگی بود
چه واژه های قشنگی
“گردان کربلا”
اینجا شبیه شهر نئون هاست
هورا حراج عشق
دلار و بیستون
کوکا کولا و بوکس
هورا به شام های هتل هیلتون
که شور انقلابی خوبان را شیرین کرد
دعای خاص بخش خصوصی
شعری در راستای بهره اسلامی
قصیده ای در مدح بانک ملی و ملت
بگذار بچه های حضرت مولانا
تاجر شوند
ملت یتیم می شد اگر
این مادموازل نبود
خانقاه غیر انتفاعی
مجهز به شعر و شومینه و یاهو
مریدهای تمام وقت می پذیرد
درویش های ترم چهارم
حلاج می شوند!
عارف وشان نیمه مذکر
در آبشار زلف
غسل می کنند
باور کن مجله های فرانسه از کاغذند
در مجله های کوچک پاریس چه می فروشند؟
_صدای ما را از بهشت می شنوید! (این صدای شهیدی است بی سر):
مردان انقلابی بعد از این!
میز نهارتان را
بر نصف النهار ها بچینید
با طناب استوا تاب بازی کنید
کفن مان را بادبان کشتی تفریحی تان کنید!
شبتان آفتابی!
.
.
.
فردا دست های قطع شده
گل می دهند و سنگ فراوان است
فراوان است
فراوان است.”
…..::::علی رضا قزوهـــ::::…..
سلام بزرگوار . بی نهایت از این سایت و مطالبش خوشم اومد . خسته نباشید و اجرتون با خدا . با اجازه اتون لینکتون کردم .
این دیگه بندریه:
زود بش نه، متن حاجی رو بکو نه
ادگو شو جمعه انوسوم ولی از جمعه گذشتن و رو ادنکه
امام علی علیه السلام:
ألا فَمَن ثَبَتَ مِنهُم عَلَی دینِهِ وَ لَم یَقسُ قَلبُهُ لِطولِ أمَدِ غَیبَةِ إمامِهِ فَهو مَعی فی دَرَجَتی یَومَ القیامَة.
بدانید آنان که در زمان غیبت حجت خدا در دین خود ثابت مانده و به خاطر طول مدت غیبت منکرش نشوند، روز قیامت با من هم درجه خواهند بود.
(بحارالانوار ج۵۱ ص۱۰۹)
عصر یک جمعۀ دلگیر…
**اللهم عجل لولیک الفرج**
دوستان محترم!
به دلیل سفر دیروز و امروز داداش حسین به شهر گرگان، قطعه ۲۶ فردا به روز می شود.
از خلف وعده پیش آمده به ویژه درباره متن حاج قاسم سلیمانی عذرخواهی می کنم.
میلاد آقا امام هادی، نوۀ امام رضا و پدر بزرگ صاحب الزمان، بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
سلام ، … نمی دانم ، شاید سلام کافی باشد برای یک دنیا دلتنگی …
۲۴ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
با سلام به شما وخسته نباشید بسیاربرام جالب بود خوندن این مطالب انگار همه جا خود را همراه شما دیدم تونستم جلوی چشمام اون صحنه هارا مجسم کنم. برادر من در همان منطقه به شهادت رسیدند و حتما همانجایی که شما بودید فکه در زیر همان آسمون .وقتی از زیبایی آسمون از آون مکان نوشته بودید انگار از نگاه برادرم این را میخوندم. خیلی دلم می خواد که من هم به این مکان برم . حتما ایندفعه به ایران آمدم آنجا خواهم رفت تا با چشم خودم ببینم کجا برادرم و عزیزان ما به شهادت رسیدند. من از شما قبلا هم خواهشی داشتم میدونم که نوشته های من در حدی نیست که شما بخواهید بخونید ولی چون در مورد شهدای خانواده ام در وبلاگم مینویسم دوست داشتم که شما یکی از پستهام رو بخونید اگر وقت کردید پست من را به اسم (و تو را در هر لباسی زیبا دیدم………) را بخونید در اونجا در آخر مطلبم نوشته برادرم درست چند روز قبل از شهادتش درست تو همون دشتی که شما بودید و اون چند روز بعد به شهادت رسبده نوشته . خواهشم این بود که حتی شده کمی من را برای بهتر نوشتن راهنمایی کنید. ممنون میشم. من آماده هر نوع انتقاد هستم تا بلکه کمکی بشه برای بهتر نوشتنم. امیدوارم که خود شهدا به شما پاداشی در خور این لطفتون بدهند. مرسی موفق باشید
حسین قدیانی: خواندم. خدا همه شهدا را با سیدالشهدا محشور و مشهور کند. نوای سایت تان، خاطره دارد برایم… و اما امان از این جملات اخوی شهید؛ «بسم الله الرحمن الرحیم. لحظات، لحظات حساسی هست. ساعتهایی به شروع عملیات نمانده. دیشب گردان ما و گردانهای دیگر تیپ سیدالشهداحرکت کردیم و آمدیم در بالای فکه و الان که دارم خاطراتم را می نویسم، در حدود ۴۰۰ متر با عراقی ها فاصله داریم. انشالله امشب با یک حمله برق آسا دشمن را دور می زنیم و نابودش می کنیم. انشالله. الان همه بچه ها اینجا هستند و خمپاره دشمن هم روی مان کار می کند. تا لحظاتی بعد تا ساعتهایی بعد عاشقان خدا به معشوق شان می رسند. چهره ما آماده شهادت هست و من در حسرت چهره ها مانده ام. تا ساعتهایی بعد برادران به آرزویی که خیلی وقت انتظار آن را می کشیدند، می رسند و آن شب حمله، شب دیدار مهدی است. ساعت ۶ دقیقه به ۲ بعد از ظهر ۲۱/۱/۶۱».
هدایت کن مرا باگوشه چشمی
صراط تو صراط مستقیم است
بهشت شیعه باشد سامرایت
حریمت عرش جنات النعیم است
بیا و شیعه را دریاب، آقا
قرار ما دم سرداب، آقا
“احسان محسنی فر”
میلاد حضرت امام هادی علیه السلام مبارک.
راهی کربلایم؛ انشاءالله در کنار ضریح شش گوشه ی اباعبدالله، نائب الزیاره همه ی اهالی قطعه مقدس ۲۶ خواهم بود.
اَللَّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُود…
حسین قدیانی: فعلا فقط می توانم بگویم خوشا به حال تان. حتما به یاد قطعه و بچه ها به شکل مخصوص باشید. از زحمات و کامنت های متنوع و قشنگ تان هم ممنون. در ضمن، سلامی به همه بچه های خوب قطعه ۲۶ بدهم و این یعنی یک سلام که بوی کربلا می دهد…
بسم رب الفاطمه(س)
۸۴* حضرت امام هادی علیه السلام:
شخص شکرگزار، به سبب شکر، سعادت مندتر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است. زیرا نعمت، کالای دنیاست و شکرگزاری، نعمت دنیا و آخرت است.
(تحف العقول، ص ۵۱۲)
فوتبال ما به اندازه کافی اعصاب خراب میکنه، حالا اگه خیابانی گزارش کنه دیگه…!
چه جمله ای میشه گفت در توصیف این سبک گزارش؟!
سلاله؛
واقعا مسافر کربلائی؟
خوش به سعادتت و از طرف همه بچه ها، به شدت التماس دعا.
سلام ما را به ارباب برسان…
این عکس از بچگی هات که بالای این پست گذاشتی، یکی از قشنگترین عکس هاته داداش؛
خیلی دوست داشتنیه!
یک سلام که بوی کربلا می دهد… و علیکم السلام…
حسین قدیانی: خوبه سلاله برای قطعه ۲۶ یک سفرنامه ای، چیزی بنویسه. از همون جنس منیف اشمر که قبلا نوشت و قشنگ نوشت. خیلی وقته جای مطالب بچه ها در قطعه خالیه. این آخرین سروده چشم انتظار هم در عین سرعت، خیلی عالی شده. زیاد می خوانمش…
خدا توفیق دهد و لایق باشم، دعاگوی همه ی بچه بسیجی های این دیار و به ویژه اهالی قطعه مقدس ۲۶ (ح ق: و شخص حسین قدیانی!!) خواهم بود؛ علی الخصوص شب عید غدیر در حرم امیرالمومنین علیه السلام.
سلاله نشان داده که قلم خوبی دارد؛
انشالله آنجا به یاد اهالی قطعه ای از بهشت باشد و چند خطی سوغاتی برایمان بیاورد!
سلاله؛
التماس دعا تو بین الحرمین حتما به یادمون باشید مخصوصا عکس کامنتم.
روزی فرا میرسد که به جرم جنون عشق ما را به کربلای تو تبعید میکنند….یاحسین.
سلام داداش حسین.
حسین قدیانی: این تلقی را دوست دارم که متن های عمدتا مطولم در قطعه ۲۶ در حکم جواب من به کامنت های شما یعنی محبت های شما حساب شود. فی الواقع جز این هم نیست.
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا
تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده
تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا…
سلاله ۹دی عزیز
سفرت به خیر، التماس دعا.
از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده که فرمودند:
هر کس که می خواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم “امام حسین” را ترک نکند.
حسین قدیانی: این متن ستون خیمه یعنی «هم بازی» از اون متن هایی شده که حیفم می آید حالا حالاها متن دیگری در ستونش جایگزین کنم.
سلام بر قطعه ای از بهشت و ساکنانش.
میلاد امام علی النقی مبارک.
سلاله عزیز،
سفر خوبی داشته باشی.
دعامون کن، زود هم برگرد.
حق دارید!
متن خواندنی ای شده داداش.
البته متن های قطعه ۲۶ همه خواندنی هستند و وقتی متن جدید روی متن ها قرار می گیرد، من دلم برای متن های قبلی تنگ می شود؛
آرشیو خوانی لذتی دارد غیر قابل وصف!
سلام.
به رسم قدیم ها آمدیم سری بزنیم. واقعن دلمان هوای قطعه ۲۶ کرده بود و چه بوی محرم می دهد این جا …
یاد کرب و بلا به خیر … و پرچم گنبد ارباب که هر بار نگاهش کردم یاد مبصر بزرگوار قطعه افتادم.
هنوز هم که هنوز است هر وقت به این عکس شما و پدر نگاه می کنم عجیب دلم می گیرد …
برقرار باشید و سربلند
دعایمان کنید زیاد
سلام داداش حسین و سید عزیز
عیدتون مبارک/
داداش حسین چشممون به اسمتون روشن.
مسافر کربلا هم سفرشون بی خطر باشه انشاالله.
اینجا که همینطوریشم عطر کربلا داشت، سلاله ۹ دی هم هوایی تر کرد ما را.
همیشه ممنون و مدیون شمائیم آقای قدیانی،
این قطعه بهشتی با زحمات شما به اینجا رسیده است.
بی تعارف عرض می کنم خیلی آرامش بخش است اینجا.
چه وب متنوعی دارین. اصلا معمولی نیست و چقدر مطلب داره. بابت آشنایی خدا را شکر. بچه بسیجی های گرگان خیلی مظلومن. دریاب ما را طبق وعده برادر.
حسین قدیانی: خودتان اما بیشتر باید به فکر باشید. خیلی بیشتر.
حاج حسین آقا سلام داداش، خوبید؟
ایام مبارک حاجی.
چه حال و هوائی داره سایتت حاجی!
دریاب ما را…
“بچه بسیجیهای گرگان خیلی مظلومن”
درسته برادر، خیلی مظلومن… خیلی…
خدا بزرگه… اتفاقا در شرایط سخت، بسیجی باشید خیلی شیرین تره!
کاری کنید که حفظ ارزش ها، سکه رایج و کار اصلی باشد.
“امام خامنه ای”
ممنونیم از داداش حسین که اولین فونت درشتشون اینقدر متبرک با یاد یک شهیده. به ما رسید.
سلاله ای زنسل نه دی، به کربلا راهیست
و این سفر نشانه ی دریا، برای یک ماهیست
به یاد آن همه سردار دشت کرب و بلا
برای بدرقه ات، اشک و غبطه و آهیست
در این سفرِ هجرت از خود، به سوی حسین(ع)
زمان یاد هر ستاره ی قطعه، سحرگاهیست.
میلاد امام هادی علیهالسلام مبارک
اینکه ما رو لایق دونستین و شعر رو خوندین یه دنیا شرمنده ایم داداش.
ای کاش بخش هایی از خواب شوکران تعبیر بشه!!
سلاله عزیز!
سلام مرا هم به امام حسین علیه السلام برسانید.
در آرزوی خاک در یار سوختیم…
سلامی به همه بچه های خوب قطعه ۲۶ بدهم و این یعنی یک سلام که بوی کربلا می دهد…
یعنی درست حدس زدم؟ داداش هم به همین زودی عازم هستند یا شاید هم منظورشون چیز دیگه ایه ….
در هر صورت اگه داداش هم راهی شوند به همین زودی انشاءالله، برگ سبزی به صورت شعر تقدیم خواهد شد انشاءالله.
سلام!
وای شما رفتید به شهر من گرگان!!!!
خوش بحال بچه بسیجی های گرگان…….
چند ماهه که نرفتم ، الان هوایی شدم…..
دیدید چه شهرهای قشنگی داریم….
طبیعت زیبا! اصلاً همه چی باهم داره….
جنگل، دریا ،کوه و دشت در کنار بیابان و شتر !!
واس همین به استان گلستان می گن ایران کوچک…..
امیدوارم خوش گذشته باشه….
سلام. روستای زیارت در نزدیکی گرگان
http://www.upsara.com/images/pf4gd6xdy9tzjxuqd6q.jpg
http://www.upsara.com/images/zwutqbvq32upt6w5lg.jpg
سلام
سلاله ۹ دی عزیز
انشالله به سلامتی برید و برگردید.
تو دوراهی بین الحرمین اگه دلتون شکست, خیلی التماس دعا.
اوف!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
به به سکوت صاب قطعه شکست و چشممون به دست خط حاج آقا رو شن شد
میگم حاجی! گفته بودم اگه سکوت رو بکشنی ، کفارش با منه حالا چی هست کفاره اش؟
پسر شاد شدم بعد از چند مدت سکوت(جواب کامنت ها) صفا کردم از صحبتت
بابا زود باش رو کن متن حاج قاسم رو
به به
سلاله ۹ دی التماس دعا و اگه یادت موند سلام منو به حضرت امیر برسون و از سمت ما با حضرت بیعت کن و بگو ما با رهبر هستیم تا ظهور سرور
یه وقت هایی به بعضی ها حسودی می کنم هر چند عزیز اند برام ولی خب مثل سلاله که در آستانه عید غدیر در بارگاه حضرت امیر که نجوا می کنه با ایشان و بیعتی دوباره
یا حاج اسماعیل دوست و برادرم که ان شاالله عاشورا کربلاست و فک کنم حالا حالا ها نوبت من نشه
ای خدا این چه وضعیه؟ که تا حالا حتی مناطق جنگی هم نرفتم و جون کنیدم عاشورا بریم و اونم نشد
خدا یه صفایی به ما بده نه
“به شکــــوفه ها
به باران*
برسان ســــــــلام ما را”
.
.
.
زمانه (گفت و شنود)
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات طی مقاله ای به دفاع از نظام سرمایه داری پرداخته و آن را بهترین نظام حکومتی دانسته است!
گفتم: یعنی از نظر مدعیان اصلاحات، حاکمیت اقلیت یک درصدی کلان سرمایه داران بر اکثریت ۹۹ درصدی مردم، بهترین راه برای اداره جامعه است؟!
گفت: از اول هم معلوم بود که اصلاح طلبان نوچه های کلان سرمایه داران هستند و در حالی که نان مردم ایران را می خورند، حلیم آمریکا و اسرائیل را هم می زنند.
گفتم: درباره بحران های اخیر نظام سرمایه داری چه می گوید که سراسر آمریکا و اروپا را فرا گرفته است.
گفت: نوشته است، این بحران ها ناشی از عمل نکردن به آموزه ها و توصیه های نظام سرمایه داری است!
گفتم: سگی از جوی آب بیرون آمد و در حالی که خودش را تکان می داد، لباس یک عابر را خیس کرد. به عابر گفتند لباست نجس شده و یارو جواب داد؛ این که سگ نیست! بز است! در همین حال صدای عوعوی سگ بلند شد و یارو گفت؛ یاللعجب! چه زمانه ای شده، بز را ببین که صدای سگ درمی آورد!
کجان اونائی که می گفتن ایران نباید به بحرین ۶ تا گل بزنه؟
نه تنها باید گل می زدن، بلکه باید یه فصل خدا هم کتکشون می زدن.
انشاءلله روزی برسه، بدتر از اینکه آل خلیفه و آل سعود سر شیعیان بحرین آوردن، سرشون میاریم.
بدم میاد ازشون، خاک بر سر های ظالم.
سلام علیکم
چشام چارتا شد فونت درشت دیدم نمی دونید چقدر خوبه دیدن و خوندن این فونت های درشت زیر کامنت دوستان.
چه خبر بوده دیشب فونت درشت و یاد کربلا و حرم عشق.
سلاله بزرگوار برای همه ی ستاره ها و من حقیر بین حرمین خیلی خیلی دعا کن.
منو باش!
اومدم بگم یه جواب زیر کامنت من بزنید دل ملت آب شه.
اومدم دیدم اوووووووه ریخته جواب. فقط دل ما آب شد!!!
زهی خیال باطل!
والا.
حسین قدیانی: همیشه ترفندهای جالبی داری!
آقای قدیانی قطعه۲۶ با فونت درشت و اسم شما، خیلی خیلی دوست داشتنی تر می شود.
خداوند حافظ و نگهدار شما و دوستداران شما.
(این دوست داران شما خیلی مهم بود!!)
یاه یاه یاه
خودم می دونم
یاه یاه یاه
یا به قول سیداحمد “یاح یاح یاح”
😀
سلام
به به فونت درشت
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
رفت سجده و العفو العفو گفت و بلند بلند اشک ریخت…. بلند بلند اشک ریختنش را دوست داشتم ها …همه ی مردم توی رستوران بجای نهار خوردن گوش می دادن و بس … سر از سجده برداشت و از پله ها اومد پایین همه برگشتند سمتش و نیگاش کردن براش تو دلم لاحول ولا قوت الا بالله خوندم که چشم نخوره ، خیلی نورانی و خوشگل شده بود…
وقتی که رفت برای یک عمر تنها ماندم ، من رفیق باز بی رفیق ماندم…
کمرم شکست…
سلام به همه ، التماس دعا ازهمه مخصوصا اونا که راهی اند…
خوب به سلامتی نوشتنت گرفت!
حالا خدائیش، تیریپ بود یا دیدی بچه ها زیادی باهات صمیمی شدن
گفتی یه خورده جمع و جورشون کنم؟
بنویسی، ننویسی باهات شوخی میکنیم! والا.
البته شوخی سالم.
همونطوری که اگه بنویسی یا ننویسی، دوستت داریم.
دوستان محترم!
قطعه ۲۶ تا دقایقی دیگر و احتمالا با ۲ متن به روز می شود
آب پز (گفت و شنود)
گفت: ماجرای سندی که گفته می شود علیه امیرعباس فخرآور به دست آمده و این روزها در میان اپوزیسیون از آن صحبت می شود چیست؟!
گفتم: کپی یک نامه ۳ صفحه ای است که امیرعباس فخرآور برای شخصی به نام «یاسر» در تهران فرستاده و عکس های خود با جرج بوش و چند سناتور آمریکایی را هم ضمیمه آن کرده است.
گفت: خب! که چی؟
گفتم: کسی که این نامه را در دست دارد و کپی آن را در میان برخی از گروه های اپوزیسیون منتشر کرده معتقد است که «یاسر» نام مستعار آقای «ر-ح» یکی از ماموران وزارت اطلاعات در تهران است.
گفت: عکس های خودش با جرج بوش و مقامات آمریکایی را برای چی فرستاده؟
گفتم: می گویند برای این که به مامور وزارت اطلاعات نشان بدهد در آمریکا جایگاه قابل استفاده ای دارد!
گفت: پس بیخود نیست که احمد باطبی و چند تن دیگر از ضد انقلابیون فراری می گویند وقتی تحلیل های او را می شنوند احساس می کنند که حرف های او یک پیش زمینه پنهان دارد!
گفتم: چه عرض کنم؟! یک مرغ، آب جوش خورده بود، تخم مرغ آب پز بیرون می داد!
۲۳ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
متاسفانه در انفجار اخیر، سپاه یکی دیگه از سردارای خوبش رو از دست داد.
شهید سردار حسن مقدم.
روحش شاد
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴿الحجرات: ١٠﴾
کامنتم…
سلام جناب قدیانی
ایام بر شما مبارک…
سلام
خداقوت
انفجار دیروز، خیلی خیلی ناراحت کنندست.
شهداشون که انشاءالله مهمان اولیا خدا هستن ولی خونواده هاشون…
دعا کنیم خدا صبرشون بده.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
هاشمی صلاح نمی دونه پسر دزد و فاسدش برگرده ایران. خب خدا رو شکر!!
می نویسی شهید گمنام
دلم هزاره کهکشانها می گیرد
از این همه غربتشان…
سلام داداش
یه خبر واست داشتم.
خبر داری چند روز پیش در اصفهان یه نگهبان مترو توسط یه ماشین چند ده میلیونی زیر گرفته شد ( دقیقا در محل کارش که یک کیوسک بیشتر نبود ) ؟ خبری داری اون نگهبان ( سعید شیرازی ) فرزند شهید بود ؟ خبر داری توی یکی از دانشگاههای معروف اصفهان ( این آخریه ) دو نفر فرزند شهید را گذاشتند مسئول نظافت دستشویی های دانشکده ها . خبر داری اونها دیپلم به بالا بودند؟ خبر داری بیشتر از چند روز دووم نیاوردند و با خجالت و سرافکندگی اونجا را ترک کردند؟ زنگ زدی بنیاد ببینی واسه فرزندان شهید چه وامی در نظر گرفتند ؟ وام خرید تاکسی .
اصلا خبر داری از قانون مملکت که میگه فرزندان شهید باید در شغلهایی باشند که در شأن شهید و خانواده ایشان است . خبر داری فرزند شهید توی بیابونای نطنز به عنوان نگهبان بیابان محافظت شده داره به صورت شرکتی کار میکنه.
واسه اطلاعات خودت گفتم . آخه یاد اون نوشته ی تو افتادم که می خواستی کارت فرزند شهید بودنت را جلوی زریبافان پاره کنی.
یا حق
سلام داداش حسین… اگر طراحی این عکس جالب نیست ، دلیل دارد و دلیل آن این است که من طراحیش کردم… چه کنیم که تازه کاریم… یا علی
http://up.sibdownload.com/images/xtlw9dmqig1c28aumwu.jpg
عجب تمثیلی است این که علی مولود کعبه است…
یعنی اینکه باطن قبله را در امام پیدا کن! (شهید آوینی)
عید ولایت مبارک …
التماس دعا
بهشتی باشید[گل]
سلام
فردا آخرین فرصت دیدن سردار گمنام موشکی سپاه
۸ صبح-حسینیه عاشقان ثارالله-میدان کلاهدوز
شادی روح شهید تهرانی مقدم و ۱۶ شهید جهاد خودکفایی سپاه صلوات
دوستان محترم!
قطعه ۲۶ با ۳ متن تا دقایقی دیگر به روز می شود…
سلام داداش
من همونم که از اصفهان واست نوشتم. نگفتم که این مطلب را در قسمت پیامها بگذاری بلکه خواستم فکری کنی ، یه تحقیق درباره اش بکنی و بعد متنی بزنی.
نگفتم که توی این شلوغی پیامها گم بشه. اون مطلب را از روی صفحه پیامها بردار و برو تحقیق کن . اگه درست بود فکری کن واسه فرزندانی که بی بابا بزرگ شدند و الان افتخارشون اینه که یه داداش دارند به نام قدیانی که عین خودشونه.
یه خبر توی همین مایه خبر قبلی واست داشتم ولی خیلی دل آدم را می سوزونه . چه کنم که خبر قبلی توی این هیاهوی پیامهای تبریک گم شد.
۲ عکسی که در یکی از جلسات به یادگار از شما گرفتم رو ارسال میکنم !
http://img.www2.zipisoft.com/images/7ua3zuc6la1hbh8qzsv.jpg
http://img.www2.zipisoft.com/images/zrevdx3eaum1wyofvn.jpg
البته تصاویر بیشتری از حضرتعالی دارم که در صورتی که مایل باشید ارسال میکنم ، یاعلی
حسین قدیانی: چه عکسایی!! یادش به خیر!
سلام و درود خدا بر حاج حسین
خیلی عالی بود
منم اونجا بودم
حیف که توفیق زیارتتون رو نداشتم
یا علی مدد/صلوات
باسلام حاج حسین استاد عزیز
این عید سعید بر شما وخانواده قطعه ۲۶ مبارک باشد
همچنانکه بر همه شیعیان وعاشقان امامت و ولایت وجهان مبارک است
امید وارم انشاالله روزی راشاهد باشیم که پرجم لا اله الاالله برفراز همه دنیا به دست مهدی زهرا (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بر افراشته شود .
ودر انروز مومنان حقیقی حتی انها که ازبین ماسفر کرده اند زیر آن پرچم را گرفته باشند
درضمن شهادت تعدای از همرزمان درانفجار انبار مهمات رابرامام عصر و خانوادههای انان وامام خامنه ای تسلیت عرض مینمایم .برای خود انان از درگاه ایزد منان علو درجات وبرای بازماندگان صبر وشکیبائی بر این ضایعه عظمی را مسئلت دارم .
بزرگوار با دو پست جدید در خدمت شما هستیم اگر توانستی وفرصت نمودی یه سری به ما بزن و مارا از راهنمائی خود بهره مند ساز .سخنت توتیای چشم من ومربیان قران است . خانه مارا به قدوم خویش مزین بنما . سرورم نیک بنگر انشاالله اینده چه جوانانی خواهیم داشت
انشاالله با نسلی نو ایران وجهانرا اباد می کنیم الاسلام یعلو ولا یعلی علیه. .
التماس دعا الاحقرذهابی…
با سلام،اولاً از اینکه بعد از مدتها یکی پیدا شدو از شهر فراموش شده ما مطلبی نوشت تشکر می کنم، گفته بودین که شهر شدن سومار در مرحله اول به خود سوماریها برمی گرده می خواستم به عنوان یه سوماری گوشه ای از مشکلات این منطقه رو خدمتتون بگم شاید شما با انعکاس اون بتونید کمکی به ماها بکنید.شهرما تازه دو، سه سالی که صاحب آب آشامیدنی شده ولی شاید باور نکنید برای دو ماه استفاده خیلی معمولی ۱۲۰۰۰۰هزار تومان از ما به اسم حق فاضلاب شهری و آب میگیرند، استاندار خیلی محترم!!!! برای رفع محرومیت از منطقه در زمینه بازارچه مرزی سومار جدیداً با جدا کردن دو روستای آخرسومار(که بازار چه در آنجا واقع شده) و قرار دادن آنها در محدوده گیلان غرب درحالی که بخش میانی و روستاهای آن را جزء قصرشیرین کرده اند و دوباره چند روستای آخری را جزء محدوده گیان غرب کرده اند تا با این حیله عملاً سوماری ها که این همه زجر دیده اند از نعمت وجود بازارچه محروم شوند و کسانی صاحب سومار شوند که حتی یکبار هم به انجا نیامده اند و روز دعای عرفه انجا بیایند و اشک تمساح بریزند خدا وکیلی این انصاف است ماها که جان و مالمان را در راه این مرز و بوم از دست داد ایم و هر زمان دیگر هم که نیاز باشد بدون لحضه ای درنگ آماده جان فشانی هستیم این گونه مورد لطف و عنایت مسئولین قرار بگیریم!!!
زینب همان کسی است که در راه عصمتش
عبـــاس می دهد! نخ معجر نمی دهد…
ولادتش مبارک
.
.
پیامک جمعه ها غروب که به دستتون می رسه ان شاء الله؟
درود بر شما که به فکر شهر شهیدان، شهر عملیات مسلم، شهر شهیدان گمنام هستید. خیلی استفاده کردیم.
من خودم در این شهر همان موقع دعای عرفه سرباز بودم وحالا که اینو دیدم کاملا به یاد اون موقع افتادم. خیلی خوشحالم که به فکر ارتفاعات گیسکه و میان تنگ هستید.