نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
“آیا در نظام جمهوری اسلامی، رهبر، بیت رهبری و کلیت نهاد مجلس، مثلا اندازه رئیس محترم مجلس، منزلت ندارند که نقد دومی، مستوجب بازداشت است، لیکن درباره اولی، خیلی راحت می توانی ادعا کنی که شعبه ای از دفتر رهبری است، مجلس؟!”
وقتی به راحتی تائید صلاحیت می شود، به خودش اجازه می دهد هر حرفی را بزند!
متن شما جامع و کامل بود.
ما کم ندیدیم در این چند وقت اخیر، چنین مسائلی را!
“نه مجلس و دولت که انتخابی اند، حتی نهادهای انتصابی، نظیر دستگاه قضایی و صدا و سیما هم شعبه ای از دفتر ولی فقیه نیستند و نمی توانند باشند.”
فهم این مسئله برای بعضی ها سخت است؛
همانطور که هنوز اهمیت جایگاه ولایت فقیه را درک نکرده اند.
“مجلس، بیخ ریش رای ما ملت است…”
رفتار برخی از این کاندیداها مثل کسی است که در باتلاق فرو می رود و برای بقا، به هر چیزی چنگ می زند! آخر کسی نیست بگوید: عزیزان! مجلس که باتلاق نیست… مجلس جای بهشتی هاست.
شما هم که نوشته ای به برنامه رأی بدهید! کدام برنامه؟ کیست که برنامه ای ارائه کند؟!
انصافاً با این اوضاع تبلیغاتی کاندیداهای بی برنامه، تصیم گرفته ام سه رأی خودم را بدهیم به:
حسین املاکی- حسین خرازی- حسین فهمیده.
والا!
“حد و مرز آزادی بیان در نظام ما کجاست و چگونه ترسیم می شود که سید شهیدان اهل قلم، مجبور شد بگوید: در جمهوری اسلامی، آزادی برای همه هست، الا حزب اللهی ها؟!”
۴۵۰۶۲۰ ثانیه تا حماسه بزرگ انتخابات!
بچه هایی که مثل من رأی اولی اند می فهمند من چی می کشم!
http://camp707.com/archives/2803 بروزم.
وقتی افراد به وظیفه و مسئولیت به دید پست و شغل و مقام نگاه کنند، باید در راه برتری جویی و کسب منافعشان با هم بجنگند و به هر دست آویزی چنگ بزنند!
بعضی از این آقایون اصلا حواسشون نیست که چی میگن!!
هر روز یه حرف بی معنا و تازه ازشون می شنویم.
آیا اینها واقعا از ورود به مجلس، قصد خدمت به انقلاب و ملت رو دارن؟!!
سلام و عرض ادب.
سپاس بابت این متن.
جدا این مسئله، برایمان سوالی بی جواب است!!
معیار برخورد با چنین اظهار نظرهائی چیست؟
دقیقا همان که شما اشاره کردید.
” آیا در نظام جمهوری اسلامی، رهبر، بیت رهبری و کلیت نهاد مجلس، مثلا اندازه رئیس محترم مجلس، منزلت ندارند…”
چه کسی پاسخگوی این سوال است؟
آقای قدیانی!
از مطالب این روزهایتان و فضای حاکم بر سایت، درس های زیادی گرفتیم.
مدیریتتان بی نظیر است.
سپاسگزارم.
……………………….
خدا آخر و عاقبت همه را ختم به خیر بفرماید. انشاالله
هنوزم وقتی میام اینجا از دیدن بلاهایی که سر کامنت ها میاد حالم بد میشه. توهین به شعور افراد…
روزگار غریبی است برادر!
سایت به این خوشگلی. مدیر به این ماهی.
بچه ها یه کمی بهتر کامنت بذارید تا داداش هم عصبانی نشه دیگه!!
بد کامنت میذاریم، داداش عصبانی میشه و دعوامون میکنه و اینجوری میشه که همه میترسیم کامنت بذاریم!!
اینجا الان کجاست؟
شش استفتای انتخاباتی از مقام معظم رهبری و پاسخهای حجتالاسلام فلاحزاده بهعنوان نماینده ایشان، به نقل از “خبر معارف” :
۱- با توجه به اینکه انتخابات نقش مهمی در زندگی ما دارد، آیا شرکت در انتخابات واجب است؟
به نظر حضرت آقا برای کسانی که شرایط را دارند و امکان شرکت در انتخابات برای آنها وجود دارد؛ واجب است.
۲- به چه کسانی باید رأی بدهیم، آیا آزادیم که به هرکسی رأی بدهیم یا باید به مسائلی توجه داشته باشیم؟
افرادی که شورای نگهبان صلاحیت آنها را تایید کردند، صلاحیت نمایندگی را دارند اما به حکم عقل، بین صالح و اصلح، اصلح باید انتخاب شود.
۳- صحبت کردن در مورد کاندیدای انتخاباتی تهمت و غیبت محسوب می شود یا خیر؟
صحبت کردن به معنای مشاوره و استفاده از فکر دیگران یا مشاوره دادن به دیگرانی که می خواهند رأی بدهند در حدی که در انتخاب آن فرد تاثیر دارد، غیبت و تهمت محسوب نمی شود اما آن مواردی که تاثیری ندارد و ربطی ندارد به این موضوع غیبت است و گاهی هم ممکن است تهمت باشد، بنابراین افراد مراعات کنند که اگر در مورد نامزدها هم صحبت می کنند، صحبت های نامربوط نباشد، یعنی مربوط به خود نامزد باشد.
ثانیا مربوط به موضوع انتخاب باشد یعنی فردی که می خواهد وکیل مردم شود و از مسائل دیگر که گاهی جزو اسرار زندگی افراد است، از بیان آنها بپرهیزند که گاهی غیبت و گاهی هم تهمت و جزو گناهان کبیره است و درج درسایت هم همین حکم را دارد، بنابراین مقلدان مراعات کنند.
۴- نامزدهایی که برای انتخابات شدن شام می دهند یا هزینه های آنچنانی می کنند، آیا مصداق اسراف دارد؟
بعضی از موارد ممکن است اسراف هم باشد؛ گاهی مواقع اسراف نیست، اطعام است. افراد باید متوجه این نکته باشند که اطعام جزو شرایط منتخب نیست باید ببینیم خود فرد آیا صلاحیت دارد یا ندارد. صلاحیت به همان معنای اصلحی که گفته شد، باید دید اصلح است یا خیر.
۵- استفاده از بیت المال برای تبلیغات انتخاباتی چه حکمی دارد؟
استفاده از بیت المال چه برای تبلیغات انتخاباتی و یا غیر انتخاباتی حتی برای تبلیغات دینی کلاً باید برحسب قوانیین باشد، یعنی مقراراتی که برای مصرف بیت المال و اموال دولتی مشخص شده است و خلاف آن هم شرعا حرام است و هم موجب ضمان است. کسی که خرج کند، ضامن است و باید جبران کند و به این معنا نیست که خرج می کنیم، بعدا هزینه آن را می پردازیم، نه اصل کار خلاف است.
۶- مقام معظم رهبری شرکت در انتخابات را واجب دانستند، انتخابات اصلح را هم واجب دانستند، در بحث انتخاب اصلح شروط دیگری هم هست؟ بعضی می گویند در انتخاب اصلح مقبول جامعه هم مطرح است، آیا انتخاب اصلح قیدی دارد یا خود انتخاب اصلح از دید فرد مهم است، ولو اینکه هیچ کس به آن رأی ندهد؟
مقبول جامعه بودن یا نبودن از همان رأی مردم مشخص می شود که آیا مقبول هست یا خیر. شهرت افراد دلیل اصلح بودن ایشان نمی شود، ممکن است کسی مشهور باشد ولی اصلح نباشد، یا یک کسی مشهور نباشد ولی اصلح باشد. سعی کنید به اصلح رأی بدهید ولو آنکه آن فرد، شهرتی بین مردم نداشته باشد.
اینجا قطعه ای از بهشت است؛
نه با قلم که با خون باید نوشت…
“مجلس، شعبه ای از رای ماست.”
این روزها نمی شود به برنامه ها هم زیاد اعتماد کرد… امروز یک حرف می زنند، فردا خودشان هم کتمان می کنند.
خدا به همه ی رای هایمان رحم کند.
حسین قدیانی: نه! انصافا خودتان ببینید… وقتی کامنت تان، مثل همین، آرایش و ویرایش درستی دارد، چقدر بهتر می شود. پس با حفظ نکات گفته شده، ستون نظرات خودتان را مثل همیشه، زیبا و زیباتر نگه دارید.
با اجازه ی داداش حسین.
جناب عابر!
بلاهایی که سر کامنت ها میاد، جز خودمون، هیچ کس مقصر نیست. حالا شما، سالی، واحدی!! از اینجا گذر کردی، حالت بد شده؟!!!!!! شما دلتون به حال کسی نسوزه.
بعدشم؛ هیچ کس بیشتر از خود داداش حسین، برای بچه ها دلسوز تر نیست.
اتفاقا” این عین معرفت و مرامه. و ربط دادن هر چیزِ نامربوط، به شعور و بی شعوری، از فرهنگ پایین آدمه!
از جنابعالی تقاضا داریم! که مثل یک عابر محترم، تا چراغ سبزه، سریع از روی خط عابر عبور کنید…
سلام!
تمام این چیزهایی که شما این روزها نوشتید، هم بسیار عالی بود، هم کلی چیز تازه یادمان داد.
اما مشکل من همچنان باقی است.
این را واقعا می گویم که هنوز درست نمی شناسم این حضرات کاندید را!
چند نفری نامشان آشناست. اما سی نفر را عمرا بتوانم درست انتخاب کنم.
جمعه نزدیک است و من هرچه می گذرد بیشتر دچار استرس می شوم.
هر طوری که صلاح می دونید مرا راهنمایی کنید.
حسین قدیانی: این کار را شاید در قطعه ۲۶ به نحوی انجام دادم، شاید هم نه!
کاملا بی ربط!!
به نظرم؛ یکی از مهمترین دلایل عدم رعایت نگارش کامنت ها، عجله کردنه. که این رو بارها، داداش حسین و سید احمد، یاد آوری کردند. البته… این رو برای خودم می گم؛ از حقیر، که به مرز چهل سالگی دارم می رسم و درصد خطاها زیاد، چندان بعید نیست!! ولی بقیه، رعایت کنند!!
اونهایی که ادعا کردند: (مجلس، شعبه ای از بیت رهبری است!) و بعضی جاها هم، اطاعت از امر ولی فقیه رو، طوق بردگی فرض کردند! و…، اگر از روی نادانی و جهل به موضوع باشد، که وا اسفا به ما، که بدون شناخت، یا حداقل به اعتماد دیگران، به اونها رأی دادیم. و اگر هم از روی آگاهی و تعمد، چنین اظهار نظرهایی بکنند، جز چند نقطه! چیز دیگه ای نمی تونم در وصفشون بگم…
سلام حاج حسین سالار.
مخلصیم حاجی.
داداش! من انتخابات تهرانم. از بین این همه نامزد، ۱۰ نفر بیشتر نتونستم پیدا کنم.
لازمه که حتما به ۳۰ نفر رای بدیم؟
دچار استرس شدم!
یک نکته!
راهنمایی هایی که داداش حسین، در قالب متن های انتخاباتی، در این چند روز فرمودند، هر چند که کلیات و مفاهیم آن، در همه جا قابل استناد است، لکن؛ برای هر منطقه و شهر و شهرستان، ناچارا” باید بومی سازی شود. بدین معنی که، ممکن است بعضی شهرهای بزرگ، وضعیتی مشابه تهران داشته باشند. اما کسانی که در شهرهای کوچک، یک و یا دو نماینده دارند، وضعیتشان متفاوت است. از جهتی هم کارشان راحت تر، و هم سخت تر است. راحت تر، به این خاطر که، تکلیفشان با لیست و جبهه و … روشن است. و فقط باید روی سوابق فرد، برنامه های احتمالی! و حضور در دایره ی اصولگرایی، سنجش شود. و به نظرم، اینجا دیگر فرقی نمی کند، که تفکراتش به پایداری، نزدیکتر باشد، یا متحد، یا سایر مشتقات اصولگرایی! هنگامی که رقیبش، یک اصلاح طلب افراطی، یا وابسته به جریان انحرافی است.
به هر حال، خیلی از قوانین را، آرای نمایندگان تصویب می کند. و چهره بودن و سرشناس بودن، همه جا کارساز نیست. ضمن این که بی تأثیر هم نیست.
پس…
حضور با توکل به خدا، و متکی نبودن به صرف لیست و جبهه، استرس انسان رو کم می کنه. هر چند که استرس اصلی، که همون تعدد لیست هاست، متأسفانه همچنان پا بر جا!
چشم انتظار! چه جواب قشنگی دادین به “عابر”.
ممنون و آفرین.
قطعه خوب و قشنگی داشتیم
وه چه یاران یه رنگی داشتیم
نت، ما را لایق خود کرده بود
قطعه ما را عاشق خود کرده بود
نفرت از عاملین فتنه داشتیم
انتقاد از ساکتین فتنه داشتیم
قطعه کامنت ما را دوست داشت
هر بسیجی قطعه را دوست داشت
روز ها در پی پست پرپر میزدیم
برای (اول آیا) به هر در میزدیم
این بار دگر ما هم بر هم شدیم
ما به هم دگر نامحرم شدیم
ارث ما این انشعابات مانده است
خاطراتی ز آن انتخابات مانده است
“مجلس، شعبه ای از اراده ملت است.”
دیروز گفتم استرس دارم برای انتخابات و نمی تونم اصلح رو تشخیص بدم. امروز توکل به خدا کردم و شروع کردم به تحقیق. چیزای خیلی جالبی راجع به کاندیداهای شهرمون فهمیدم که امیدوارم کمک کنه به انتخاب درست. البته تحقیقم فقط در حد سوابق کاریشون بود نه برنامه هاشون. ظاهرا بعضیا برنامه خاصی بجز انتخاب شدن ندارن. فعلا به تحقیقات ادامه میدم و امیدم به خداست تا اون دنیا بتونم جوابگوی انتخابم باشم.
واقعا این جمله درسته که “مجلس، شعبه ای از اراده ملت است” بنابراین از ماست که بر ماست.
رأیی بدیم که باری از روی دوش انقلاب بلند کنه؛ نه اینکه خودش بار بشه روی دوش انقلاب عزیز. درست نمیگم؟
بابا ما خبرهای این آقا رو به عنوان “طنز” می خونیم! سخت گرفتید ها! بچه که زدن نداره!!
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۴۸
تعداد افراد آنلاین: ۲۲ نفر
ماشالله…
داداش حسین بی همتا، فــــــــــــــدائی داری…
تحلیل خوبی بود. ممنون.
اما به نظرم این حرف مطهری بیشتر به متلک می مانست تا کج فهمی.
“مجلس، شعبه ای از شعبات متعدد مردمسالاری دینی در نظام ماست ….”
با تمام وجود امیدوارم در این انتخابات حضور مردم به گونه ای باشد که تیتر اول همه خبرگزاریها فقط و فقط ایران باشد. هرچند متاسفانه رسانه های معاند در این مواقع هم کور میشوند و هم کر!!!
آقای قدیانی، پست های شما در مورد انتخابات آنقدر عالی هستند که فکر میکنم نه تنها مردم ایران رو به حضور پرشور و با بصیرت ترغیب میکنند،بلکه ما رو هم وسوسه میکنند که هر جور شده تا انتخابات خودمونو برسونیم ایران و اول صبح بریم تو صف و رای بدیم و بعدش با انگشت جوهری و خیالی آسوده از انجام تکلیف برگردیم سرجای اولمون! باور کنید جدی میگم……
تقدیم به بزرگ زاده عزیز!!!!!!!!
-آنروزها صحبت از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و بررسی سلب صلاحیت وی در مجلس شورای اسلامی بود. از مسجد اعظم ارومیه به همراه دو نفر از دوستان، بیرون آمدیم و در ماشین فولکس آقا مهدی [باکری] نشستیم. هنوز مسجد از جمعیت پر بود و ما منتظر یکی دیگر از دوستان داخل مسجد بودیم. من به آقا مهدی گفتم: به نظر می رسد که مجلس در مورد رئیس جمهور خیلی تند می رود. مگر به این راحتی ها می شود از رئیس جمهور سلب صلاحیت کرد. ایشان فرمودند: دَدَه! (پدر) این حداقل کاری هست که مجلس می کند، اگر کسی در مقابل ولی فقیه بایستد، باید اعدام شود.
حسین علایی، مهدی باکری در اندیشــه و عمل، چاپ اول، صفحه ۳۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۲- ما که رفتیم، مادر پیری دارم و ۱ زن و سه بچه قدو نیم قد، از دار دنیا چیزی ندارم جز یک پیام: قیامت یقه تان را میگیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید.
(قسمتی از وصیتنامه شهید مجید محمدی)
۱- مجلس، شعبه ای از بانک مرکزیه!
۲- همین الان یا به قول خودت، هم الان! ۳ جا کار میکنی، دم عیدی چه حالی بکنی!!
۳- حتما لیست مورد نظرت رو حتی اگه شده در لفافه، بگو.
امروز لیست پایداری رو نگاه میکردم، یکی از نامزدها متولد ۵۸ بود!
مثل اینکه با اون یکی نامزدی اشتباه گرفته بود!
حسین قدیانی: مورد ۲ خیلی باحال بود، اما کاش قسمت عیدی اش، واقعیت داشت!!
جوجه تیغی (گفت و شنود)
گفت: چه خبر؟!
گفتم: یکی از مدعیان اصلاحات که به انگلیس پناهنده شده است می گوید؛ اگر در ایران مانده بودم، بعید نبود که در انتخابات شرکت کنم.
گفت: خب! چطوری؟!
گفتم: ایشان می گوید؛ البته می دانم که شورای نگهبان صلاحیت مرا تایید نمی کرد.
گفت: حرف حساب زده! فهمیده حقشه که رد صلاحیت بشه!
گفتم: چه عرض کنم؟! یک جوجه تیغی گوشه ای نشسته و زار زار گریه می کرد. پرسیدند چیه؟ چته؟! گفت؛ هیچکس حاضر نیست منو بغل کنه!
داداش غصه نخور. پارتی که شما پیش خدا داری، رد خور نداره.
بحثهای مجلس و دولت و فلان و فلان همش بهانست.
ما همه به عشق تو میایم اینجا. یدووووونه ای….
سلام داداش!
در این فضای شاید خاکستری، آدم دلتنگ مردان خدایی و خاکی می شود…
و کمی هم دلتنگ تو… و قطعه ات…
………………………….
سلام
به بهانه فیلتر شدن سایت های ارزشی:
“فیلتر”مان کنید، ملت ما “پایدار”تر می شود!
http://tarjoman-e-eshgh.mihanblog.com/post/37
—–
یاد فیلتر شدن قطعه افتادم و اونهمه سوال بی جواب…
**یا قاضی الحاجات**
جناب آقای قدیانی بدون دامت برکاته!
با عرض سلام!
مدتی است به قطعه شما سرک می کشم اما سعادت و توان اظهار نظر نسبت به افاضات غرور آفرین شما را ندارم.
هم اکنون همای سعادت روی دوشم نشسته و سوال و پیشنهادی دارم:
با توجه به اینکه خیلی از افراد هم سنگر و هم فکر جناب عالی(بی ادبیه اما نمی دونم چرا واژه عالی جناب سر خورد توی ذهنم؟!) در سراسر وطن عزیزمان زیاد هست(مثلا در شهرستان ما فسا) آیا بهتر نیست مکان، حزب یا جریانی، همه این افراد را یه جا و تحت یه لوای مقتدر جمع کند تا هم باعث ایجاد وحدت گردد و هم راجع به برخی موارد مثل بازداشت دوست عزیزمان، اتحاد و اعتراض ما، نیروی فشاری جهت احقاق حقمان باشد؟
با تشکر/ مدیریت پارک!
سلام. داداش حسین! منم استرس دارم. هر کاری میکنم، نمیتونم ۳۰ نفر اصلح را پیدا کنم. لطف کنید، مثل همیشه، روشنمان کنید. با تشکر از لطف شما.
قطعه ای از بهشت؟
چه جالب!
ممنون از قاصدک منتظر به خاطر راهنمایی اش.
اما من منظورم این بود این سایت متعلق به کدام جناح ما اصولگرایان است؟!
و در ضمن، فقط به عنوان یک تازه وارد سؤالی برام ایجاد شده!
اینجا اگر قطعه ای از بهشت است، پس چرا همش پر از توهین و تهمت و ناسزاست؟
حس غرور عجیبی بهم دست داد وقتی اصغر فرهادی روی صحنه آکادمی رفت تا اولین اسکار را برای ایران سبز به ارمغان بیاورد. حس غروری که زمان نخل طلای کن کیارستمی بهم دست داده بود. زمانی که خاتمی در کاخ الیزه مورد استقبال متفاوت شیراک قرار گرفت. زمانی که خاتمی در مجمع عمومی گفتگوی تمدنها را جاری کرد.
موفقیت بزرگ فرهادی را به فرج ا… سلحشور، مسعود ده نمکی، احمد نجفی، ابوالقاسم طالبی، محمدرضاشریفی نیا، حمیدرضاپگاه، جمشید هاشم پور، داریوش ارجمند، بهاره افشاری، محمد صادقی و همه شرف فروشان تسلیت میگم.
حسین قدیانی: تا آنجا که من می دانم، تا شرفت را نفروشی، بعضی ها به تو جوایز بین المللی نمی دهند!! بگذریم که بوش، با قرار دادن ایران در لیست کشورهای محور شرارت، گند قشنگی زد به تز گفت و گوی تمدن های یک بی شرف!!
خیلی خوب به شبهات پرداختید. حال و روز بعضی ها، واقعا تاسف برانگیز شده. چه ظلمی می کنند به این نظام؛ با این قبیل حرف های بی سر و ته شان و تهیه خوراک برای ضدانقلاب.
“حدیث انتخاب”
۲* رسول خدا صلی الله علیه و آله:
کارگزاران شما [نتیجه] اعمال شما هستند…
(شرح شهاب الاخبار، ص۲۶۰)
من در میان شما باشم یا نباشم، به شما وصیت و سفارش می کنم که نگذارید این انقلاب، بدست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
“امام خمینی رحمه الله”
……………………
وصیت شهید حیدر باقری:
بدانید هر رای که شما به صندوق می ریزید، مشت محکمی است که به دهان ضد انقلاب و اربابان آمریکایی می زنید و یک قدم او را وادار به عقب نشینی می کنید.
سلام!
امروز خیلی زجر کشیدم اما نتونستم حرف بزنم، احساس کردم تو این محیط دارم خفه میشم.
من خبرنگارم و همیشه سعی کردم خودم رو زیاد درگیر اتفاقات یا حاشیه های بعضی از خبرهای بی ربط نکنم.
اما امروز خیلی فرق داشت خبر گرفتن اسکار اصغر فرهادی بین بچه های سرویس فرهنگ و ادب خیلی سر و صدا کرد. رفتم بالا بینشون، دیدم همه خوشحالن اما زجر کشیدم! میدونید برای چی بود؟! برای عکس فرهادی و روبوسی با اون خانم!
وقتی اعتراض کردم، همه برگشتن نگام کردن و گفتن تو خبرنگاری! یه کم فکرتو باز کن! حالا انگار چیکار کرده!
آقای قدیانی! میشه امشب قلمتونو خرج اسکار فرهادی کنید؟! هر چند شاید ارزششو نداشته باشه…
“هم این و هم آن”
http://www.kayhannews.ir/901208/2.htm#other200
یگانه سادات عزیز!
زجری که میکشیم، رزم ماست.
از بس حالم بد شد یه چیزی نوشتم خطاب به آقای فرهادی……………..
با مطلب: فرهادی یا طالبی! مسئله در این است!
به روزم….http://saleky.persianblog.ir/
هر چهار سال یک بار
شناسنامه؛ استامپ می شود
انگشت سبابه ام درد می کند
تریبون ها؛ قد می کشند
من؛ کف می زنم
و تمام کوچه ها آسفالت می شود
امتحانات است یا انتخابات نمی دانم؟
پای اولین صندوق صدقات می ایستم
و برای تمام صندوق ها سلامتی آرزو می کنم.
“اکبر اکسیر”
ممنون! سلاله ی ۹ دی، از حدیث کوتاه و زیبایتان.
……………………………………
همین فرهادی اگه جایزه اسکارش رو مثلا تقدیم میکرد به یک شهید
(فرض محال که محال نیست و همچین کاری جرات و شهامت هم لازم داره)
از طرف همین جلبکها، مورد لعن و طعنه و نفرین قرار میگرفت.
به هرحال، دیدن اصغر فرهادی در کنار غولهای سینما، اگرچه غرور آفرین نبود
ولی جالب بود.
بازی رنگها …
مصطفی واحدی اسفند ۹۰
در و دیوار شهرها پر شده از پوسترهای افرادی که به ظاهر موجه هستند و در باطن ا… اعلم،
ای کاش تمام سال ایام تبلیغات انتخاباتی بود که محرومین مورد اهمیت بودند و همت انقلابی و عدالتخواهی سر مشق کارها و فعالیتهای روزانه ی مسولان بود. شعارهای آرمانی کنار عکسهای زیبا شده توسط فوتوشاپ ذره ای به اجرا در می آمد.
آری تمامشان دیریست که درد دین دارند و دایه دار نظریه های جهانی برای مدیریت اقتصاد ،جامعه ، اخلاق و رفع معضلات جامعه هستند.
خاکی تر از خاک، شجاع تر از حضرت قمر بنی هاشم، دردمند تر از فقرا و دلسوز تر از مقام معظم رهبری در مورد انقلاب و حتی انقلابهای منطقه، همه کارنامه ی درخشان عملکرد بر دست و گیوه های عدالتخواهی را به پا کرده اند. آری تا کمر برای مردم خم میشوند و خادم ملت اند.
سفره های رنگین شام با کیفیت LED از اکبر جوجه گرفته تا ران فیل و گوشت ماهیچه ی شیر آمریکایی(که البته در این مورد هدفهای ضد استکبار جهانی نهفته است که نژاد شیرهای آمریکایی را به انقراض بکشند)، از کمک هزینه ازدواج تا بن کتاب و حتی ارسال گوشت و نان و روغن به درب خانه ها، از مسئولین رئوف که وابسته به یک کاندیدا هستند تا خوش رویی تمام نامزدهای یک کرسی مجلس…
حضور حداکثری در این یکی دو ماه قبل از اتخابات در صفوف نماز از واجب گرفته تا مستحب و میت و آیات و …
شکوه آشپزخانه های شخصی در ایام محرم و صفر و پذیرایی هیات ها و …
همه به برکت اتخابات مجلس است
هر ستادی یک کمیته ی امداد و است یک مطبخ آماده برای صرف غذا با منویی بسیار متنوع ….
بازار ارج نهادن و احترام گذاشتن به تک تک آحاد مردم گرم گرم است.
و شهوت لمس کردن پارچه ی یشمی مخمل صندلی مجلس تضادها و قاعده ها و عقاید را هم به استسهال کشانده. به هر وسیله ای باید رای را از آن خود کنی…
آنها که دم از رجایی می زنند هنوز الفبای زندگی رجایی که خدا محوری و ولایت پذیریست را ندارند، و الباقی که دم از انقلاب و جبهه و ولایت میزنند گویی نمی دانند که آن بزک کردگان و عروسکان خیمه شب بازی تهاجم فرهنگی که در ستادشان مشغول به فعالیت هستند از پایه مخالف این انقلابند.
کانون های قدرت و ثروت یارکشی کرده و هر یک به نوعی به یک کاندیدا متصل شده اند و آماده ی آنند که از این مرکب گل کاری شده به بهترین وجه بارکشی و سوء استفاده کنند.
حنجره ها دیگر به خر خر افتاده از فرط خستگی در گرفتن حقوق مردم در پشت تریبونها و خواب نیز از پلکها چند وقتی است فرار کرده و صدای مناجات شبانه نامزدها (الهی انا محتاج لرای امتی و مشتاق لجلوس کرسی مجلسی، و انا مدیر و مدبر و مخلص و … انت ناظر لنیت قلبی فی الرفع الحوائج المالی فی اهل بیتی و ذریتی…) حاکی از خضوع وخلوصشان در عرصه ی انتخابات است.
دیگر بس است حرف و ظاهر سازی و گریه و تعظیم…
و یادآورد می شوم ای نامزد که دوره ی خدمتت در مجلس ۴ سال است و شاید اولین شب خانه ی آخرتت به خاطر عوام فریبی ها و بی تقوایی ها چند صد سال به طول انجامد.
و برای خود نیز از خدا مدد میجوییم که در این امتحان ثابت قدم بوده و بتوانیم در این بازی رنگها، انتخابی اصلح کنیم که آنچه گفته شد معیار های از عدم صلاحیت نمایده مجلس جمهوری اسلامی است.
ومن ا… توفیق
http://www.faupload.com/upload/90/Esfand/99copy.jpg
سلام. زنده باشی برادر. همه جور لذت می بریم با قلمت. دمت گرم و راهت پر رهرو باد.
درس هم پس می دهیم؛
رای دادن یا ندادن مسئله این است!
http://arshiha.persianblog.ir/post/122/
إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم
شاکر هستیم که سابقه گذشته انتخاباتی ایران اسلامی نشان داده که زد و بندهای سیاسی در سطح کلان کمترین اثر در نتیجه آن را دارد. احزاب به لحاظ محتوایی و هم تشکیلاتی آنقدر نقص دارند که در مقابل کوچکترین فشاری از اشخاص دست اول سیاسی از اصول ادعایی خود عدول کرده و حتی نظر جامع تشکیلاتی را بهسادگی برای آنها زیر پا میگذارند و البته این تنها ناشی از نگاه قدرت محور سیاسیون به یک حزب است و همین موضوع امروز آنچنان گریبانگیر اصولگرایان شده است که تشکیلات ادعایی شان را در حد سهمخواهی زمان انتخابات کوچک کرده است و این ره فقط به سوی ترکستان میگراید.
انتخابات عرصه امتحانات شما سیاسیون شده است. شمایی که امروز داعیه لسانتان اصول گرایی و کدخدایی سیاسی انقلاب است، آیا جز مایهی ننگ حامیان انقلاب و سرافکندگی مردم هستید؟ اشخاصی که برای نیل به مسندها و کرسیهای بیتالمال، به تعبیری تکلیفی؛ جز احساس خطر دائمی را بهانه نمیکنند.
وای! که خود را وارث جایی میدانید که هر کرسی آن با خون بیش از هزار شهید آبیاری شده است. پس کی فرصت خدمت میابید؟!
اکنون و در آستانه انتخابات، نظامی که هیچ گاه در گرماگرم فتنهها زمین نخورده است چگونه درگیر سهمخواهیهای غیر انسانی شده است. سیاسیون! آن عده مردمی که تنها دلیل اعتقادشان به نظام دینی رفتار و عملکرد پاکدستانی چون رهبر عزیزانقلاب است با این فضا چه برخورد درخوری داشته باشند؟ نتیجهای جز کم شدن اعتماد میبینید؟ هاشا به غیرت شما از عزت و کرامت ملتی که فقط برای اصل نظام به میدان میآیند.
اما اصفهان که قطب رزمندگان و فدائیان نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده است امروز جولانگاه افرادی شده که به تعبیر امیر بیان چون اشتری که به علف تازه بهاری رسیدهاند به مال خدا چنگ میاندازند! مرد صداقت باشید و ارث پدری نداشتهیتان را که با بیتالمال آمیخته شده و آن را مبذول مینمایید مشخص کنید. صرف هزینههای انتخاباتی در شهرداری یک نفر آن هم در ماههای منتهی به انتخابات و ریخت و پاش فعلی دیگر کاندیداها را کدام عقل سلیمی خدمت میداند. شمشیر از رو بستهاید که بجای وابستگی به کانون ثروت عدهایی از بیتالمال هزینه کرده و میکنید. وظیفه سنگین شورای نگهبان است که امثال شما را بیش از پییش زیر ذره بین قرار دهد و از بازیهای سیاسی شما نهراسد که إن شاءالله همین گونه است و الا این خیانت، بسیار بزرگ تر از دست درازی به بیتالمال خواهد بود.
اشتباه بزرگی است که گمان میکنید تنها حزب و مجموعه اصلح هستید. آن زمانی که بنام جبهه متحد اصفهان دم از اتحاد زدید در اعضا اصلی و کمیته داوری قدرتخواهی خود را به وضوح نشان دادید و بسیاری، اعم از تشکلهای دانشجویی بارها هشدار شدید به این اقدام را دادند و عدهای (بسیار ساده انگارانه و با عنوان برخورد منصفانه) زیر این علمی که علمدارانش صلاحیت نداشتهاند قرار گرفتند و امروز میبینند آنچه که پیش بینی میشد. اکنون هم که نتیجه زد و بند مخرب شما لیست ضعیف شده وجود در لیست نه به صلاحیت صرف که بیشتر به تشخیص گردانندگان پشت صحنه بستگی دارد و این تشکیلات شماست؟!
جمعیتی که از یک سوراخ دو دوره متوالی گزیده میشود و وارد سیاسی بازی جام اصفهان میشود محکوم به بازی خوردن است هرچند نتایج این بی اخلاقیهای سیاسی را حق خود نداند.
تعدادی هم به هر بهانه پای محیط علمی-سیاسی نمیگذارند اما از هر اقدامی ظاهری جهت اغواء مردم استفاده میکنند. متأسفانه این نوع اقدامات بیشرمانه مورد نظر تعداد دیگری از کاندیداها نیز قرار گرفته که افشا و برخورد با این اعمال قبیح در این برهه وظیفه خواص اصولگرای شهری است.
تشکلهای دانشجویی اصفهان با افتخار به استقلال کامل از تک تک افراد و گروهها ضمن تواصی سیاسیون به حق، هشدار جدی خود از پیامدهای فضای آلوده سیاسی فعلی را که جز کاهش اقبال و اعتماد مردم به انتخابات نیست اعلام میکند و همچون گذشته بیواسطه اعلام موضع نموده هر نکته لازم را بدون کوچکترین هراسی به امت شریف منتقل خواهد کرد که بدترین نوع خیانت، خیانت به مردم است(امام علی (ع)). بیشک افرادی راهگشای وضع پیچیده سیاسی هستند که به فرموده امام خامنهای امانتدار، متخصص، مخالف شدید فساد، دردشناس مردم،عدالتخواه، جوانگرا و شجاع باشند.
برادر عزیزمان جناب آقای دکتر زاکانی سخنگوی جبهه متحد اصولگرایان در همایش مشارکت حداکثری در انتخابات فرمودند: «ما تلاشمان را برای اینکه ساکتین فتنه در لیست جبهه متحد نباشند، کردیم اما زورمان بیشتر از این نرسید؛ اینکه گفته میشود آقای الف هم در لیست ما وجود دارد، دلیلش این است که زورمان نرسید».
این جملات را باید یک «اعتراف بزرگ» دانست! اما اعتراف به چه؟
۱٫ اعتراف به اینکه در لابهلای لیست جبهه متحد، علیرغم تلاشهای صورتگرفته و علیرغم آنچه تاکنون جبهه متحد ادعا میکرد، سرانجام تعدادی از عناصر نامطلوبی که به عنوان ساکتین فتنه شناخته میشوند، توانستهاند نفوذ کنند.
۲٫ اعتراف به اینکه جبهه متحد تاکنون با مردم و بدنه اجتماعی اصولگرایی برخورد صادقانهای نداشته است؛ زیرا تا قبل از این، همواره اینگونه تبلیغ میشد که «ساکتین فتنه» خط قرمز جبهه متحد است و یکی از ملاکهای اصلی صلاحیت ورود به لیست جبهه متحد مرزبندی صریح با فتنه بوده است.
۳٫ اعتراف به اینکه سهمخواهیها و قبیلهگراییها نتیجهای جز نفوذ عناصر نامطلوب در جبههای که قرار بود سامانه وحدت نیروهای انقلاب باشد، نداشته و سرانجام به اسم وحدت اصولگرایان، با ساکتین فتنه وحدت شده است.
۴٫ اعتراف به اینکه سامانه معیوب و ناقص ۷+۸ کارآمدی لازم و قدرت جلوگیری از نفوذ ساکتین فتنه را نداشته و اگر امثال علی مطهری هم نتوانستهاند وارد لیست شوند، نه به خاطر اعتقاد اعضا به حذف ساکتین فتنه و فیلترینگ قوی ۷+۸ بلکه یا به جهت زور امثال آقای زاکانی بوده و یا از ترس آبروریزی بیشتر بوده است.
۵٫ اعتراف به اینکه همه دغدغهها و نگرانیهایی که جبهه پایداری از ماهها پیش در خصوص ناکارآمدی ۷+۸ و خطر حضور نمایندگانی از طرف آقایان لاریجانی و قالیباف در آن مطرح میکرد، صحیح و منطقی و دوراندیشانه بوده است، هرچند همواره با بیمهری و کملطفی دوستانی نظیر دکتر زاکانی مواجه میشد.
۶٫ اعتراف به اینکه خطر اتصال و نزدیکی به کانونهای قدرت و ثروت که از مدتها پیش توسط مقام معظم رهبری نسبت به آن هشدار داده شده بود، تا حدودی نادیده و ناشنیده گرفته شده و متأسفانه این جبهه در این پرتگاه خطرناک لغزیده است.
۷٫ اعتراف به اینکه نمیتوان به لیست ۳۰ نفره جبهه متحد از صدر تا ذیل رأی داد؛ و مردم باید برای شناخت افراد لیست تلاش بیشتری کنند. زیرا با وجود تلاشهای مخلصانه امثال آقای زاکانی متأسفانه تعدادی از ساکتین فتنه با توسل به کانونهای قدرت و ثروت توانستهاند در لیست جبهه متحد نفوذ کنند.
اما نکته پایانی؛
با این اعتراف بزرگ باید فاتحه «لیست جبهه متحد» را خواند. اعتراف آقای زاکانی و اذعان به حضور عناصر نفوذی در این لیست، تأکید و تأیید مجددی است بر اینکه «لیستی رأی دادن» هیچ وجه و حجیّت شرعی ندارد.
با این وصف، از برادر مخلص و عزیزمان جناب آقای دکتر زاکانی انتظار میرود شجاعانه روشنگری کرده و با معرفی اسامی افراد نفوذی در لیست جبهه متحد مانع رأیآوری ساکتین فتنه آن هم به اسم اصولگرایان شوند.
تکمیلی
یک سایت نزدیک به آقای زاکانی پس از انتشار مطلب فوق ادعا کرد که چنین نقل قولی از زاکانی صحت ندارد که جهت اطلاع سایت مزبور لینک خبر درج شده در سایت نسیم در ادامه آمده است:
‘همایش مشارکت حداکثری در انتخابات’/۲- زاکانی: ما تلاشمان را برای اینکه ساکتین فتنه در لیست جبهه متحد نباشند کردیم اما زورمان بیشتر از این نرسید/ اگر با جبهه پایداری رقابت کنیم زمینه ظهور کسانی که در مجلس ششم حضور داشتند را فراهم کردهایم.
وطنم ای شکوه پابر جا….
http://www.faupload.com/upload/90/Esfand/سالار-وطنم.mp3
سلام!
بعد از حدود دو ماه تونستم متنتون رو بخونم.
خیلی خیلی خیلی جالب بود.
استدلالات خوبی داشت و خیلی قشنگ تبیین کردید.
خیلی ازش لذت بردم.
فقط یه چیزی رو متوجه نشدم و اون اینکه کی گفته مجلس شعبه ای از بیت رهبریه؟
آخه من فرصت نداشتم اخبارها رو بخونم.
موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای
وارث؛
جمله “مجلس شعبه ای از بیت رهبری است” را در گوگل سرچ کنید، متوجه می شوید این حرف از کدام … است!
(نقطه چین را طبق میل خودتان پر کنید!)
حسین قدیانی: الف) علی پروین! ب) علی لاریجانی! ج) علی شون! د) هیچ کدام!
اسم علی لاریجانی رو نبر داداش!
خیلی خطرناکه! خیـــــــــــــــــلی خطرناکه!
الان علی، از آقا صادق خطرناک تر شده!!!
**یا ارحم الراحمین**
سلام. صبح هر چقدر تلاش کردم وارد وبلاگ شما، دوئل، عکاس مسلمان و تلخندک بشوم باز نشد، اما باقی وبلاگها باز شدند، خیلی حالم گرفته شد، طوری که به بعضی از دوستان هم این خبر را دادم، فکر کردم فیلتر شدید!!!!!
بازم خدا رو شکر.
حس غرور برای ایران سبز خیلی بامزه بود سمندری!
به نظرم یه جای دیگه هم همچین حس غروری برای ایران سبز بوده یادش رفت بگه. حضور مهاجرانی تو الجنادریه. این یکی واقعا برای ایران سبز شعف انگیز بود و همین جور حسهای مختلف بود که بیرون میزد. افتخار بزرگی برای ایران سبز بود. واقعا دست بوسی ملک عبدلی!
ممنون از داداش حسین و سید احمد گرامی
دقیقا به جواب سوالم پی بردم 😀
خدا آخر عاقبتمون رو با این «علیون» ختم بخیر کنه
البته باز گاهی علی پروین قابل تحمل تر از باقی علیون هستش ها. حداقل عین بعضیها جفنگ نمیگه.
آقازاده مطهری مگه نگفته؟ چیکار به دامادشون داری؟!
پسر کو ندارد نشان از پدر *** تو بیگانه خوانش، بخوانش تو خر!
اسلامی ایرانی می گوید:
امروز لیست پایداری رو نگاه میکردم، یکی از نامزدها متولد ۵۸ بود!
مثل اینکه با اون یکی نامزدی اشتباه گرفته بود!
بنده عرض میکنم:
آقای اسلامی ایرانی عزیز! سن نمایندگان مجلس اول و کلا مسوولین اول انقلاب چقدر بود؟؟ متوسط سن سرداران جنگ چند سال بود؟ همت و حاج احمد و حسن باقری و بقیه چند سال داشتند که هر کدومشون یه لشکرو هدایت میکردن؟؟ ازینا که بگذریم. دانشمندان هسته ای کشورمان چند سال دارن؟
لطفا آپ جدید “نشست انتخاباتی بلوغ (به چه کسی رای بدهیم)”
را در وبلاگ “بلوغ راهی به سوی آسمان ” بخوانید.
“اعلام موجودیت لیست “اصولگرایان اصلح” در تهران”
http://www.nedayeenghelab.com/vdcfcedm.w6dmtagiiw.html
حسین قدیانی: این کامنت را تایید می کنم و احتمالا به اغلب اعضای این لیست رای خواهم داد.
فوری: دادستان تهران از محمد حسن نکوپندار(سایت نارنجک) شکایت کرده است.
چرا؟: به جرم طرح زدن و انتقاد ضربتی علیه آقایان علی لاریجانی و قالیباف…
داستان: سایت نارنجک(محمد حسن نکوپندار) در چند روز قبل طرح هایی از آقایان علی لاریجانی و قالیباف منتشر کرده است که باعث روشن شدن ما(بسیجیان و حومه) شده که موجب نگرانی، دلهره و آزردگی بعضی ها شده است.
نکته: دست و پایتان به هر جا می رسد این مطلب رو یک کلاغ چهل کلاغ کنید!
پایان: فراموش نکنید که قبضه نارنجک از دستتان رها نشود.
کلا با مطالبت حال میکنم. اینم یه شعر از روزبه بمانی که حرف دل ماست:
ای مبتلاتر از همه ما را جواب کن/ راهی برای رفتن ما انتخاب کن/ این زندگی وعده ما و شما نبود/ ما را برای این همه مردن مجاب کن/ ما بین آسمان و زمین تاب خورده ایم/ ما زهر از جام پر از آب خورده ایم/ ما که بنای رفتنمان راه راست بود/ عمری میان یسار و یمین تاب خورده ایم…
سلام حسین جان!
احساس میکنم یه مقدار سایت داره شلوغ پلوغ میشه ها!!!!!
تقدیر سارکوزی از فیلم جدایی…
http://ww1.rajanews.com/detail.asp?id=118194
کی بود حس غرور کرده بود؟!!!
بیل (گفت و شنود)
گفت: مگر اوباما نگفته بود که تحریم نفتی ایران برای ایجاد نارضایتی در مردم و نهایتاً اعتراض آنها به مسئولان جمهوری اسلامی ایران است.
گفتم: البته که گفته بود و اضافه کرده بود که این تحریم ها انتخابات مجلس در ایران را تحت الشعاع قرار داده و باعث حمایت مردم از اصلاح طلبان می شود!
گفت: ولی حالا اوباما اعتراف کرده که هزینه تحریم نفتی ایران بر دوش مردم آمریکا سنگینی می کند و شبکه ای.بی.سی می گوید افزایش سرسام آور قیمت بنزین در آمریکا و اروپا که نتیجه این تحریم هاست به جای آن که انتخابات مجلس ایران را مختل کند، انتخاب مجدد اوباما را به خطر انداخته است!
گفتم: یارو بی هوا پای خود را روی بیل گذاشت و دسته بیل محکم توی صورتش خورد و با عصبانیت به عده ای که از این حالت به خنده افتاده بودند گفت؛ به جای خنده و مسخره کردن یکی واسطه دعوا شود و ما را از هم جدا کند!
قبل از اینکه شما ایده ی تبلیغی خودتون رو اجرا کنید، عده ای که عددی هم نیستند، دست به انتشار لیست های یک شبه برای تطهیر چهره ی کاندیدهای مورد حمایت آقای کانون ثروت زدند.
سایتهای ۵۹۸ و بی باک هم فیلتر شدند. از جامعه ای که بزرگانش از بنی صدر در مقابل شهید مظلوم بهشتی حمایت کردند چه انتظاری میشود داشت.
گرفتی چی میگم؟ (اگه نگرفتی به افشاگری روح الله حسینیان در سایت رجا مراجعه کن.)
ولی خب آزادی بیان برای همه هست به جز سایت های ارزشی که بخوان از کسانی که در راه ولایت پایدارند حمایت کنن. اصلا چه معنی داره وقتی که جبهه متحد اصولگرایی هست و آیت الله بزرگی همچون آیت الله مقتدایی دامت برکاته از آن حمایت میکنن، سایت اصولگرا بره و از جبهه پایداری که کوچک زادگان در آن عضو هستن و بزرگ زادگان درش نیستن حمایت کنه!
حقیقت باز به سخن سید شهیدان اهل قلم پیوست. “در جمهوری اسلامی برای همه آزادی هست مگر حزب اللهی ها”
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای قدیانی شما گفتید که شک دارید کسی بسیجی باشد و شلاق این نظام را نخورده باشد. من هم شک دارم کسی از جبهه ولایی که به گفتمان سوم تیر نفس میدهد حمایت کند و سایتش فیلتر نشود. پس شما که فیلتر نشدید معلوم میشود در همان خطی حرکت میکنید که آن ها میخواهند. واقعا برای خودم و شما و بصیرت متاسفم.
کاش آیت الله مصباح تمام آبرویش را هزینه ی این گفتمان نمیکرد. مگر چه اشکالی داشت م. ه یا ف. ه.
کانون ثروت و قدرت همیشه بد هستند و تفاوتی ندارد که چه کسی پرچمدار آن باشد. پس در نتیجه اتحاد با این کانون ها برای حزب الله غیر ممکن و نشدنی است.
چقدر جای این سخن امام در سایت ها خالی است که فرمودند: “ما مامور به انجام تکلیف هستیم نه نتیجه”.
حسین قدیانی: البته مامور به انجام منیت و غرور و گرفتار شدن در آفت بصیرت هم نیستیم!!
آرام آرام… عجلوا بالصلاة…
دوستان محترم!
تا دقایقی دیگر قطعه ۲۶ با ۲ متن به روز می شود…
آقای اسلام ایرانی یا خانم اسلام ایرانی!!
دیالمه هم همسن این آقای متولد ۵۸ بود؛ در ضمن، فکر کنم، بذر پاشم ۵۸ باشه که از خیلیا لایق تره که من اگه ساکن تهران بودم، حتما به ایشون رای میدادم. عمیقا معتقدم مجلس نیاز به هوای تازه دارد. مگه داداش حسین خودمون چند سالشه؟! ماشالله یه لشکره…
حسین قدیانی: اولا «اسلامی ایرانی» به شدت مضاعف، مرد است!! ثانیا به جز تعریف آخرت، تقریبا قبول دارم باقی نظرت را…
……………………..
می کشی مرا حسین!
“اولا «اسلامی ایرانی» به شدت مضاعف، مرد است!”
نمیدونید چقدر با این جمله خندیدیم؛ قشنگ ترین جمله ای بود که در وصف اسلامی ایرانی، می شد گفت!
………………………………..
حسین قدیانی: با کمی پس و پیش، لیست «اصول گرایان اصلح» را مناسب می دانم که در سایت «ندای انقلاب اسلامی» درج شده.
دوباره سلام!
الان نظرات را خوندم…به هیجان اومدم! منم یه چیزکی در مورد اسکار فرهادی نوشتم. بخونید خوشحال میشم!
http://nimekhosusii.parsiblog.com/Posts/111
باشه…ولی کامل نیست. البته به نظر من!
در هر حال ممنون از جواب.
نوری زاده و دوستان بعد از انتخابات ایران:
————–_ ———– (/_\)
————————-,((((^`/-
————————((((–(۶-/-
———————-,(((((-,,—-/
–,,,_————–,(((((–\”._–,’,;
-((((\\-,…——-,((((—\—-`,@)
-)))–;’—-`”‘”‘””((((—(——´´
(((–\————(((——/
-))–نوری زاده،مهاجرانی|
((–|——–.——-‘—–|
))–/—–_-‘——`t—,.’)
(—|—y;—,-“”””-./—/\–
)—/-.\–)-\———`/–/
—|.\—(-(———–\-\’
—||—–//———-\\’|
—||——//——-_\\’|ا
—||——-))—–|_\–||
—/_/—–|_/———-||
—`'”——————\_|
نمی دانم چرا ما ایرانی فرق دوغ و دوشاب نمی توانیم بدانیم. یا میدانیم ولی خود را تو کوچه بن بست از پیش تعیین شده ساکن و همه عمر به این سکونت افتخار نموده و در جا میزنیم. چرا شما آقا و یا سرکار خانم نویسنده خود را کاسه ای میدانید که از آش داغ ترید؟
وقتی وکلا خود را با افتخار وکیل الدوله میدانند و یا با کمال افتخار اعلام مینمایند اگر بفهمیم قانونی فکر آقا را هم ناراحت نموده است آن قانون را را با همه ادعای استقلال ذبح شرعی میکنیم! شما چرا با دلایل آبکی دارید خرما به بغداد و برنج به گیلان میبرید و ادعای آزادی و آزاد منشی دارید؟
نکته/ انشای ۹۰ در صد نوشته ها از آبشخوری واحد است همین. هر چند چاپش نمیکنید که اگر این کار به عمل بر آمد همه نوشته شما قابل نقد خواهد بود هر شماره با ده تا دلیل ثبت شده در نوشته های برادران ارزشی که همه ضد تئوری پردازی شما هستند.
ببینیم تا چه در نظر آید؟