بزرگتر ما شهادت است!

آن روز که فرزند شهید قشقایی، از شهدای هسته ای، داشت برای «آقا» متن قشنگش را می خواند، چشمانش بود و غرور، سینه اش بود و سپر! محکم ایستاده بود؛ چفیه بر دوش! بغض در سینه اش نسبت به دشمن، بیشتر از بغض در گلویش بود، به خاطر دوست! جمهوری اسلامی که خودش معجزه است، اما بنازم اعجاز خون شهید را. سال پیش، همین موقع، چه کسی «آرمیتا» را می شناخت، چه کسی «علیرضا» را؟! خدایا! اضافه کن بر درجات شهید بهشتی که چه بهشتی سخن می گفت از همین زمین و چه خوب فهمیده بود قصه شهادت را… «شهدا افتخار ما هستند؛ ما افتخار را از دست نمی دهیم، به دست می آوریم». بین عشاق خون حسین، اولین و آخرین قاعده این است: «می خواهی به دست بیایی، باید شهید شوی». زرنگ بودند شهدای هسته ای. با رفتن شان، هم به خودشان جان دادند، هم به ما، هم به خانواده شان… به همه! راهپیمایی ۲۲ بهمن را نگاه می کنم، جوشش خون شهدای هسته ای را می بینم. انتخابات ۱۲ اسفند را نگاه می کنم، جوشش خون شهدای هسته ای را می بینم. جوشش خون شهید، برکت خون شهید، خون شهید، شهید… من اصلا کاری به گزینه های روی میز آقای اوباما ندارم! انقلاب اسلامی، روی میز کارش، برگ برنده ای دارد به نام «خون شهید». گمانم خیلی سخت نباشد مبارزه با جمهوری اسلامی، الا به یک شرط! سران نظام سلطه، مفهوم همین چند خط را که نوشتم، بفهمند!! اینکه حالا دشمن است، ما هم راستش دقیق و عمیق نمی دانیم خصلت خون شهید را، که چگونه بیمه می کند، هر انتخاباتی را و هر امتحاناتی را. با عرض معذرت از همه نامزدهای انتخابات، اعم از نفر اول و آخر و پیروز و مغلوب، می خواهم بگویم در انتخابات یوم الله ۱۲ اسفند به شکل محسوسی، خون شهدا به پیروزی رسید. ظاهر رای مردم، رای دادن به ترکیب لیست الف و ب بود، اما باطن این رای را که نگاه می کنی، فقط و فقط لیست شهدا را می بینی. انگار خصلت بیمه کنندگی داشته باشد، خون شهید! چند قطره خون می دهد، اما میلیون ها برگه رای را بیمه می کند. اصلا خون امام حسین، گیرم با احتساب سر بریده، مگر چند قطره بود؟! هنوز خدا دارد حکمرانی می کند با خون حسین که خون خودش است! اختیار خون هر شهیدی دست خداست، چه رسد به خون «آقای شهیدان».

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

روز انتخابات، گزارشگر صدا و سیما از مادر پیر ۲ شهید پرسید: چرا آمده ای رای بدهی؟! پیرزن گفت: وظیفه ام است. گزارشگر گفت: شما که با شهدای تان، وظیفه تان را انجام داده اید دیگر! مادر ۲ شهید گفت: بچه هایم به خاطر خودشان رفتند جبهه، من هم به خاطر خودم آمده ام اینجا. این ۲ تا ربطی به هم ندارد!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

ایام تبلیغات، در همین رسانه ملی، جناب کواکبیان، نگاه کلان اندر خردی کرد به مهرداد بذرپاش و طعنه زد؛ کاش به جای شما، بزرگ ترهای جبهه متحد می آمدند که ما بتوانیم ۲ کلمه بحث کنیم! مهرداد بذرپاش اما، راحت عبور کرد از این طعنه و جوابی نداد. نمی دانم بزرگی و سیادت به چیست، ولی اگر به همان چیزهایی باشد که مد نظر آقای کواکبیان است، آقای کواکبیان لابد باید خیلی کوچک باشد، در برابر کسی که در کارنامه اش، نشستن بر صندلی کابینه دولت جمهوری اسلامی و معاونت رییس جمهور به چشم می خورد. بزرگی اما به میز و صندلی نیست، و خدا از آنجا که بدش می آید از انسان مغرور، گاهی با رای مردم عزیز سمنان، سخن می گوید با جناب کواکبیان!! کواکبیان از آن دست نامزدهایی بود که برای گرفتن رای مردم، اتفاقا فضایی ترین وعده ها را می داد و حتی گاهی، سمنان را برای پایتختی جمهوری اسلامی، بهتر از تهران می دانست!! با این همه، مردم سمنان همیشه عزیزند؛ چه به کواکبیان رای بدهند، چه رای شان را از صاحب نظریه لویی جرگه پس بگیرند. کواکبیان عمده وظایف نمایندگی خود را متمرکز بر حمله به دولت، -نه حتی نقد دولت!- تمسخر سیاست های اصولگرایانه حکومت، یکی به نعل و یکی به میخ زدن و نطق های تند کرده بود. در فتنه ۸۸ هم، اغلب طرف اصحاب فتنه چرخید، هر چند گاهی به مذاق این سوی میدان، چیزهایی می گفت که از تحلیلش می گذرم. کواکبیان اما انتخابات جمعه را تحریم نکرد و خرج خود را از فتنه گران جدا کرد. البته تحریم هم می کرد، اتفاقی نمی افتاد! چه اینکه بزرگ تر ایشان یعنی سیدمحمد خاتمی، هم راه تحریم را امتحان کرد و هم راه مشارکت را، اما این هر ۲ کار، برای نظامی که استوار روی خون ۳۰۰ هزار شهید است، محلی از اعراب ندارد. شان جمهوری اسلامی، بالاتر از این است که خاتمی، بر آن باشد یا با آن. جمهوری اسلامی بدهکار کسی نیست! ممنون کسی نیست! قرار نیست ممنون کسی باشد؛ چون که در انتخابات شکست خورد، یا چون که در انتخابات شرکت کرد! من نمی دانم آقای خاتمی با شرکت در انتخابات، خودش را کوچک کرد، یا بزرگ، اما کوچک و بزرگ این جماعت، اصلا محل اعتنای جمهوری اسلامی نیستند! خاتمی، آن خسرویی است که دارد صلاح مملکت خویش می سنجد، لیکن رای ندهد و رای بدهد، فرقی برای ما ندارد! او هنوز هم دلش برای خودش دارد می سوزد؛ دلسوز نظام نیست، دلسوز خون شهدا نیست. دلش برای ملت، نسوخته. حالا که دشمن دارد به خاتمی فحش می دهد، ما شاید من باب اخلاق و جوانمردی، چیزهایی را حتی المقدور نگوییم و نبینیم، اما من باب خون شهدا، رای دادن و رای ندادن او برای مان علی السویه است. ما با خاتمی، بی حساب نشده ایم که فرش قرمز برایش پهن کنیم! حالاحالاها باید منت نظام را بکشد خاتمی و حالاحالاها باید رای بدهد. خاتمی رای می تواند بدهد، اما رای نمی تواند بگیرد، چرا که لیاقت این نوع مشارکت در نظام را ندارد. قرار نیست ما جورکش فحاشی دشمن به خاتمی باشیم. حتی می خواهم بگویم تقصیر دشمن هم نیست، آنجا که به خاتمی فحش می دهد. این فحاشی ها، نه تقصیر دوست است و نه تقصیر دشمن، بلکه تقصیر خود آقای خاتمی است و به ما ربطی ندارد. ما به آقای خاتمی، هیچ تشکری بدهکار نیستیم، همچنان که دلیل ندارد از طرف مردم سمنان، عذر بخواهیم از آقای کواکبیان. دموکراسی، شاید جای اخلاق باشد، اما جای این حرف ها نیست! گفت: بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد! من هنوز هم، بیش از امثال این و آن، دلم برای ۴۰ میلیون رای ملت در انتخابات ۸۸ می سوزد. پس به جای این حرف ها، با من سخن از خون شهیدان «حسین غلام کبیری» و «امیرحسام ذوالعلی» بگویید. سران فتنه که جای خود دارند، ما هنوز با بعضی مدعیان اصلاح طلبی بی حساب نشده ایم. با برخی کارها، حقیقت ماجرا، بدهکار مصلحت نمی شود. حقیقت، هیچ رشوه ای را از جانب مصلحت، قبول نمی کند. در عوض رای خاتمی، قرار نیست، خون پاکی پایمال شود و اصلا قرار نیست اتفاقی بیفتد. خاتمی رای داد؛ داد که داد! تحریم کرد؛ کرد که کرد! از دشمن دارد فحش می شنود؛ می شنود که می شنود! به ما چه؟! اهل نفاق و فتنه، به ما چه؟! آنچه به ما ربط دارد، «سیدعلی حسینی خامنه ای» است و آحاد ملت.

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

من نمی دانم بزرگتر مهرداد بذرپاش در جبهه متحد کیست، اما جهت تنویر فکر مغرور آقای کواکبیان، باید به ایشان بگویم که در جمهوری اسلامی، بزرگتر خانواده شهدا، «سیدعلی حسینی خامنه ای» است و این مهم، کفایت می کند برای بزرگی هر خانواده شهیدی. این که نوشتم، البته نافی این نیست که این را هم بنویسم و بگویم؛ بزرگ مهرداد بذرپاش، سال ها پیش از این، در یک شب اردیبهشتی، جاده اهواز-خرمشهر، یک جاده بهشتی، شب شروع عملیات «الی بیت المقدس» به کاروان شهدا پیوست، تا این افتخار برای دولت احمدی نژاد بس باشد که روزی، البته روزگاری(!) در کابینه اش فرزند شهید دهه شصتی، نماد حضور نسل جوان در عالی ترین سطوح مدیریتی جمهوری اسلامی بود. بزرگ مهرداد بذرپاش، اینک در «قطعه ۲۶» آرمیده است، آقای کواکبیان!

وطن امروز/ ۱۷ اسفند ۱۳۹۰

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

    دوستان محترم!
    برای روح پاک پدر مهرداد بذرپاش، که دقیقا در یک روز و یک ساعت و یک جا، با پدر داداش حسین، به شهادت رسیدند، فاتحه ای بخوانیم…

  2. یک نفر می‌گوید:

    سلام
    احسنت

  3. معین می‌گوید:

    بارک الله داداش حسین!

  4. لبیک یا حسین می‌گوید:

    حسین آقا! عالی بود! عالی…

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “بزرگ مهرداد بذرپاش، اینک در «قطعه ۲۶» آرمیده است، آقای کواکبیان!”

    احسنت!
    ممنون داداش حسین؛
    کواکبیان و کواکبیان ها، چوب غرور و نفاقشان را خوردند.
    البته با آنها بی حساب نشدیم، ولی…

    بنازم قدرت بی نهایت خدا را…
    حسین قدیانی: جاهایی از این متن، گریه ام می گیرد، جاهایی خنده! خنده ناجور البته! دشمن داره به خاتمی فحش می ده، می ده که می ده!! بگذار بده!! می خواهم بگم؛ حقشه!! حتما حقشه!!

  6. سربازةٌ می‌گوید:

    “بزرگتر ما شهادت است!”
    احسنت.

  7. پژواک می‌گوید:

    مطلب شما در پایگاه اطلاع رسانی پژواک منتشر شد:
    http://www.pejvaknews.ir/fa/pages/?cid=17131

    در صورت تمایل pejvaknews.ir را در قسمت پیوندهاتون لینک بدید
    بنر سایت: http://www.pejvaknews.ir/files/fa/news/1390/8/18/13499_459.jpg
    یا علی

  8. سیداحمد می‌گوید:

    بله؛
    بی شک حقشه!
    البته این فحش ها خیلی هم براش کمه!
    من موندم بعضی ها چرا دست و پای خودشونو گم کردن!
    خاتمی برای من و شما که رای نداد؛ برای موقعیت خودش رای داد.
    بعضی ها طوری رفتار می کنن که انگار مملکت قحط الرجاله و منتظر بودن خاتمی برگرده!!!
    موقعی که خاتمی آشوب به پا کرد، آقایان خفه خون گرفته بودن، ولی حالا به به و چه چه راه انداختن.
    ملعون رفته تو یه روستا رای داده، که طبق معمول دروغ بگه و به بعضی ها بگه رای دادم! به بعضی ها بگه ندادم!

  9. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    ماشالا “حسین قدیانی”

  10. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اگر علی کفاش هم، مثل لویی شانزدهم رای نمی آورد، همه بچه های
    “قطعه ۲۶” رو به یک شام دعوت میکردم.
    علی ای حال، این نوشته واجد شرایط دعوت به یک فلافل در “کوچه کثیف” میباشد!

  11. «اگر خبرم را شنیدی، مطمئن باش که به دو جای بدنم شلیک خواهند کرد، به مغزم چون برای خدا می‌اندیشد و به قلبم چون برای مردم می‌تپد.»
    فرازی از سخنان مهندس شهیدعلی انصاری استاندار مکتبی گیلان، خطاب به همسرش.
    قابل توجه آقای کواکبیان!

  12. سیداحمد می‌گوید:

    “خاتمی، آن خسرویی است که دارد صلاح مملکت خویش می سنجد، لیکن رای ندهد و رای بدهد، فرقی برای ما ندارد!

    قرار نیست ما جورکش فحاشی دشمن به خاتمی باشیم.”

    اصلا این حرف ها چه ارزشی دارد، وقتی که:

    “من هنوز هم، بیش از امثال این و آن، دلم برای ۴۰ میلیون رای ملت در انتخابات ۸۸ می سوزد. پس به جای این حرف ها، با من سخن از خون شهیدان «حسین غلام کبیری» و «امیرحسام ذوالعلی» بگویید. سران فتنه که جای خود دارند، ما هنوز با بعضی مدعیان اصلاح طلبی بی حساب نشده ایم. با برخی کارها، حقیقت ماجرا، بدهکار مصلحت نمی شود.”

    «حسین غلام کبیری»…«امیرحسام ذوالعلی»…

  13. مجنون می‌گوید:

    سلام؛
    ممنون حسین آقا!
    راستی خاتمی کیه؟

  14. حنظله می‌گوید:

    متن زیبایی بود؛ خدا قوت اخوی.

    از این قبیله اگر چند عاشقان رفتند/ هنوز راه همان است و مرد بسیار است…

    “شهید لاله سرخ فام جبهه ها و لؤلؤ صدف های لا اله الا الله است و پیروی راهش، ذوالفقار خشم و غیرت، بر سر خناسان و وسوسه گران است.”

  15. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “در جمهوری اسلامی، بزرگتر خانواده شهدا، «سیدعلی حسینی خامنه ای» است و این مهم، کفایت می کند برای بزرگی هر خانواده شهیدی.”
    سلامتی «سید علی حسینی خامنه ای» و شادی روح شهدا صلوات.
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  16. شهید آینده می‌گوید:

    فوق العاده بود!
    اسم شهید که میاد متن یه حس خاصی داره، نمیشه بیانش کرد!
    اللهم عجل لولیک الفرج…

  17. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حالا حالا ها جا داشت که از شیرینی های انتخابات بگویید… چه زود تعطیلش کردید؟!
    حسین قدیانی: خیلی هم بی ارتباط با انتخابات نبود، اما در مجموع، قبول دارم حرفت را…

  18. محصل می‌گوید:

    ان شاالله فقط یک جا سر دو راهی قرار بگیری:
    فقط و فقط بین الحرمین؛
    هر وقت دلتون شکست ما رو هم یاد کنید.
    التماس دعا…

  19. برف و آفتاب می‌گوید:

    یعنی کسی هست که فکر کنه نیت خاتمی از این کارها خالصانه بوده؟!! هدف شوم مردک هرچی هست؛ حتما از نظر خودش انقدر برای ما خطرناک هست، که ارزش فحش خوردن رو داشته باشه! غافل از اینکه “خون شهید … بیمه می کند، هر انتخاباتی را و هر امتحاناتی را.”

  20. برف و آفتاب می‌گوید:

    متن هایی که برای هاشمی می نویسید معلوم نیست به دستش می رسه یا نه. اما این متن حتما به دست کواکبیان می رسه. آی حرص بخوره!!!

  21. ناشناس می‌گوید:

    احسنت.

  22. علی می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی
    دلم گرفته!
    براستی در کجای دنیا سراغ داری که مردمش چنین مشارکت گسترده ای در انتخابات داشته باشند؟
    انتخابات اخیر در کشور ما چنان بی نظیر است که کشورهای دارای دموکراسی(!) نظیر ایالات متحده و… نصف این هم نیست!
    ملتی که در برف و باران به ندای امام خویش لبیک گفته و جواب یاوه گویان خارجی و داخلی رو قاطعانه دادند که منجر به آن شد عده ای امثال م-خ برای عدم حذف همیشگی از نظام، پای صندوق حاضر شوند؛ چون می دانستند مردم به اینها توجهی ندارند…

  23. آذرخش می‌گوید:

    لعنت ابدی خدا بر اصحاب فتنه.
    چه رای دهندگان، چه رای ندهندگان.

  24. آذرخش می‌گوید:

    پیشخوان چرا این شکلی شده؟
    این چه وضعیه آخه؟
    اینم از تبعات مناظره احمدی نژاد.
    حالا از کجا بفهمیم کی به کیه تو پیشخوان؟
    حسین قدیانی: نمی دانم! آخرین نسخه به روزرسانی وردپرس، گمانم کلاس گذشته برای شما!!

  25. آذرخش می‌گوید:

    راستی درود بر روح پر فتوح بابا اکبر شهید و پدر مهرداد بذرپاش.
    خوش به سعادت اون ها که رفتن.

  26. آذرخش می‌گوید:

    اینم شانس ماست دیگه!
    بعد هی بگید برو رای بده.
    والا!

  27. علی می‌گوید:

    آقای قدیانی! شما که همه رو حذف کردی؟ حتما دلایلی دارید؛ ما همیشه دوستت داریم!
    چون متنی که نوشتم، موضوعش با حذفیاتی که شما انجام دادید عوض شد، اون “دلم گرفته” رو در متنی که براتون ارسال کردم، حذف کنی بهتره!

  28. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سلام و عرض ادب.
    متنی بود در حد قطعه ۲۶! سپاسگزارم آقای قدیانی.

    می گویند حتی عمل نیک را هم اگر برای فریب و سوء استفادۀ خاصی انجام دهی، به درگاه خدا پذیرفته نمی شود.
    یعنی نیت، مسلما اهمیت بالائی دارد.
    این رای دادنِ مکارانۀ خاتمی هم انشالله در پرونده اش درج شده و به وقتش چنان انتقامی از او می گیریم که…
    حسین قدیانی: البته این رای دادن، نکته منفی کارنامه پر از منفی خاتمی نیست!! حرف من این بود؛ رای دادنش مهم نیست!!

  29. سیداحمد می‌گوید:

    باید با “سر” بریم تو “صورت” این آخرین نسخه وردپرس!
    🙁

  30. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    متوجه منظور شما شدم.
    در امتداد فرمودۀ شما، عرض بنده این است، بعضی ها که ذوق زده شده اند از رای دادن خاتمی، باید بدانند اصلا اتفاق مثبتی نیافتاده است.
    شاید نمی توانم منظورم را درست بیان کنم. شرمنده…
    حسین قدیانی: حتی می تواند اتفاق مثبتی باشد؛ هست که هست، اما!!

  31. سین می‌گوید:

    آره! عکس بابات قشنگ شده جناب دیکتاتور… چقدر شبیه باباتی تو؟!
    امیدوارم برداشتم از تو غلط باشه.
    دارم میرم سفری که نیاز به حلالیت داره…
    خوشم نمیاد اینجا بگم ولی خوب مجبور شدم…
    دارم میرم مکه
    برم ببینم چی میشه…

  32. سحر می‌گوید:

    آهان یه چیزی!
    ریشاتو بزنی یا یه کم کوتاهش کنی، بیشتر شبیه بابات میشی بخدا! سنگینیشونم اذیتت نمی کنه والا…
    اینقد بدم از مردایی میاد که یه من ریش میزارن.
    البته صرفا بخاطر روحیه خودت اینا رو گفتم و گرنه بمن چه؟
    خدایا آخه من چرا اینقدر دلسوزم، هان؟!
    حسین قدیانی: گیر دادن شما به اندازه، حجم، سطح، بعد، عمق، درازا، ژرفا، سینوس، کتانژانت، فر، فرمژه(!) و رنگ ریش من، شاید فضولی باشد، اما متوجه ربطش به دلسوزی نمی شوم!!

  33. یا زینب می‌گوید:

    خیلی جوکه این خاتمی واقعا.
    تیتر قشنگ بود. خدا قوت.

  34. م.طاهری می‌گوید:

    “بچه هایم به خاطر خودشان رفتند جبهه، من هم به خاطر خودم آمده ام اینجا. این ۲ تا ربطی به هم ندارد!”

  35. ف. طباطبائی می‌گوید:

    متن زیبائی بود.
    راجع به خاتمی و کواکبیان خیلی خوب گفتین.

    “خاتمی رای داد؛ داد که داد! تحریم کرد؛ کرد که کرد! از دشمن دارد فحش می شنود؛ می شنود که می شنود! به ما چه؟! اهل نفاق و فتنه، به ما چه؟! آنچه به ما ربط دارد، «سیدعلی حسینی خامنه ای» است و آحاد ملت.”

  36. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    حقا که تو از سلاله فاطمه ای
    با خنده خود به درد ما خاتمه ای
    زیباتر از این نام ندیدم به جهان
    سید علی حسینی خامنه ای
    اللهم احفظ سید علی

  37. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    می فهمم مقصود کلامتان را!!
    به فرض که امری مثبت باشد (که نیست)، هست که هست!! خاتمی منافق و فتنه گر، به ما چه؟!

    مجددا تشکر می کنم بابت همه لطف هایتان.

  38. حنظله می‌گوید:

    یک داستان واقعی، نوشته یک مبتدی

    چند وقت پیش یکی از دوستان صمیمی ام در مسجد بعد از نماز مغرب و عشا رو کرد به من و گفت: فلانی اگر خدا بخواهد اوایل اسفند ماه عازم زیارت کربلا هستم، پیاده! چشمانش بدجوری برق می زد. من که خیلی غبطه خوردم به توفیقش گفتم: خدا قبول کند انشاالله، چه سعادتی!

    گفت: حالا که جور شده است بروم، بیا و این انگشتر عقیقت را بده که در طول این سفر با خود داشته باشم، تازه اینطوری همیشه به یادت هستم. (همیشه یک جورهایی چشمش توی این انگشتر ما بود) گفتم: بی معرفت، یعنی اگر این را ندهم، ما را فراموش می کنی؟! خلاصه انگشتر را دادم و التماس دعا گفتم.

    چند روز بعد او را بعد از نماز جلوی مغازه اش دیدم، خیلی پکر بود. جویا شدم احوالش را، که متوجه شدم سفر پیاده کربلا بنا به دلایلی کنسل شده و تازه این همه ماجرا نبود؛ رفیق ما همان وسط های کلاس های توجیهی سفر پیاده کربلا، اسمش برای خادمی راهیان نور در جنوب کشور در آمده بود، آن هم جزو بچه های تیم که همراه با کاروان ها به مناطق مختلف میروند، اما این بنده خدا بین این دو، سفر کربلا را انتخاب می کند و از خادمی راهیان نور که امسال برای اولین بار به نامش در آمده بود استعفا می دهد.

    حالا هم که هر دو توفیق را با هم از دست داده بود، خیلی داغان شده بود؛ چه اشکی می ریخت وقتی اینها را برایم تعریف می کرد. هق هق کنان گفت: نمی دانم چه گناهی کردم که نه امام حسین(ع) نه شهدا، هیچکدام مرا قبول نکردند، بی آبرو شدم رفت. دستش را دراز کرد گفت بگیر!! انگشتر عقیقم را کف دستم گذاشت و خداحافظی کرد و سریع رفت.

    چند روزی ندیدمش، نه مسجد، نه مغازه؛ تا که شب پنجشنبه قبل از انتخابات آمد در خانه مان. خوشحالی در چهره اش موج می زد. گفت: فلانی، می دانی چه شده؟! قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: اسمم برای خادمی راهیان نور در آمده، منطقه فتح المبین، فردای انتخابات می روم.

    انگار دنیا را به او داده باشند؛ چشمانش برق عجیبی داشت در آن تاریکی شب. خیلی خوشحال شدم، دستم را دراز کردم، انگشتر عقیق را کف دستش گذاشتم و التماس دعا گفتم.
    حالا نوبت دل و چشم های من بود که بارانی شود…
    حسین قدیانی: خیلی قشنگ بود؛ کوتاه و خوب! به تغییرات ویرایشی مختصری که در قصه ات دادم، دقت کن!

  39. برف و آفتاب می‌گوید:

    چه جالب! فحش دادن و حلالیت خواستن در آن واحد!!

  40. سیداحمد می‌گوید:

    “مردم سمنان همیشه عزیزند؛ چه به کواکبیان رای بدهند، چه رای شان را از صاحب نظریه لویی جرگه پس بگیرند.”

    همیشه همین طور بوده؛
    مهم نظر مردم بوده و هست!

    به افرادی که این روزها، خودشان را عقل کل می پندارند و مردم سمنان و بعضی شهرهای دیگر را سرزنش می کنند، چه می شود گفت؟!

  41. حنظله می‌گوید:

    چشم!
    همین که وقت گذاشتید و توجه نمودید بسیار سپاسگزارم؛ بماند از تعریفتان که حسابی ذوق مرگمان کرد.
    دعا کنید قسمت شود ما هم امسال عید برویم زیارت شهدا، بدجوری دلم هوای فکه کرده است.

  42. چشم انتظار می‌گوید:

    روی میز کار انقلاب اسلامی، خون شهید است. اما، روی میز کار بعضی ها، شیشه ای است، که درون آن، خون شهید و خانواده ی شهید و ملت شهید پرور ایران است!!

  43. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوصی؛
    تمام مطالبی که چند روز پیش، در کامنتم، در خصوص کواکبیان و مقایسه ی او با توکلی، که علی القاعده مع الفارق بود! پس گرفتم داداش. ممنون که اینقدر کمک کار ما هستید.
    حسین قدیانی/ عمومی: احمد توکلی خیلی با کواکبیان، از یک زاویه، و از منظر دیگر، با علی مطهری فرق می کند. احمد توکلی حتی با آقایان قالیباف و لاریجانی هم فرق می کند. با من باشد، به جز ۳ یا ۴ موضع گیری، به مابقی کارنامه زمان فتنه ۸۸ احمد توکلی نمره ۲۰ می دهم. او در مجلس هم، یک وکیل حرفه ای است که البته گاهی در نقد دولت، تند می رود، اما مجلس، بیش از آنکه جای آقاتهرانی باشد، جای توکلی است. از سوی دیگر، مجلس، بیش از آنکه جای آقاتهرانی باشد، جای امثال حسینیان و کوچک زاده و رسایی هم می تواند باشد که نماینده اند و فعال، گیرم با شیب طرفداری بعضا نا به جا از دولت!! خنده دار اینکه من خودم به جناب آقاتهرانی رای دادم، اما در ۴ سال گذشته، ایشان در مجلس، نمایندگی نکرد و نماینده به معنای حرفه ای آن نبود. معلم اخلاق را نمایندگان از غیر مجلس هم می توانند استخدام کنند! من البته لابد دلیلی دارم که به آقاتهرانی رای دادم، لیکن دوستان محترم! گاهی ما تند می رویم حتی در نقد آقایان قالیباف و لاریجانی. گاهی حرفهایی می زنیم که هم درست نیست و هم مصلحت نیست. کش دادن فتنه ۸۸ اگر به معنای تجارت با مقوله فتنه باشد، خودش فتنه گری است. نباید جوری باشیم که انگار مشکل شخصی داریم با امثال توکلی و لاریجانی و قالیباف و حتی علی مطهری و حتی خاتمی و حتی هاشمی. من اتفاقا درک می کنم مردم شریف قم را که چرا و با کدام دلیل و تحلیل، رای دادند به علی لاریجانی و چون زاویه رای شان را می دانم، حتما تحسین شان می کنم. در سیاست، حقیقت نباید فدای مصلحت شود، اما حقیقت، لزوما رای و نظر و ایده ما نیست. برخی از ما جوری هستیم که مثلا اگر ۲ فردای دیگر، قالیباف، پل صدر تهران را افتتاح کرد، نه فقط مسرور نمی شویم که ناراحت هم می شویم! این طرز نگاه، یعنی مرگ اصول گرایی. علی لاریجانی و قالیباف در فتنه ۸۸ اشتباهات بزرگی داشتند، به زعم ما خواص بی بصیرت بودند، اما درک اقتضائات امروز جمهوری اسلامی، یعنی چه؟! بصیرت داشتن در این پیچ حساس تاریخ، یعنی چه؟! بله! خود من، علیه خاتمی، این مطلب را نوشتم، اما اگر همین رویه را آقای خاتمی ادامه بدهد و فاصله اش را با سران فتنه بیشتر کند(حالا با هر نیتی!) حتما به آن تند و تیزی فتنه ۸۸ نمی گیرمش به باد نقد. اینها که دارم می گویم، فهم درست از شرایط داشتن است و احساسی عمل نکردن. بس است دیگر! ادامه اش بدهم، می شود یک پست!!

  44. چشم انتظار می‌گوید:

    نمی دانم این حرفی که می زنم، باز از اون حرف هاست! یا حرف درستیه.
    البته که نظام ما، استوار روی خون ۳۰۰ هزار شهید است، لکن؛ معتقدم کیفیت خون شهید، مهم تر از کمیت آن است. یعنی اگه انقلاب اسلامی، حتی ۵۰ شهید هم، تقدیم راه سید الشهدا (ع) می کرد، همین بود که الان بود. و اگر ۵۰۰ هزار هم، همینگونه.
    بلا تشبیه، بلا تشبیه، بلا تشبیه، مگر شهدای کربلا، چند نفر بودند؟ اما اثر آن…
    البته این حرف، نافی توفیق آسمانی شدن ۳۰۰ هزار لاله ی پرپر، و صدها و بلکه هزاران شهید، بعد از دفاع مقدس نیست. که: (شهادت فقط نصیب مردان خدا می شود).

  45. سحر می‌گوید:

    عجب دیکتاتوری راه انداختید؟
    چه تو دنیای مجازی چه…

  46. بانو می‌گوید:

    خاتمی پایش را یک زمانی از گلیمش زیادی دراز کرد؛ همان روز باید می فهمید که با دستان خودش برای خودش قبر کنده است!

  47. محصل می‌گوید:

    …………

  48. چشم انتظار می‌گوید:

    حلاجی کردن و سنجیده عمل کردن، از روی فهم درست، این می شود که؛ در نگاه انسان اهل فن و تحلیل، یک آدم می تواند، کارنامه ی متعددی در دوران مختلف داشته باشد. و قضاوت روی آدم ها، باید تابعی از عقل باشد. و صد البته عقلی که معیارهای سنجش انقلابی را پذیرفته باشد.
    و این، برداشت من از اون چیزی بود، که شما اشاره فرمودید.
    .
    .
    بعضی مواقع با خودم می گم؛ اگه هر کس دیگه ای می بود، از این توضیح دادن خسته می شد. و عطای روشن گری و بصیرت دهی رو، به لقایش می بخشید. اما تعهدی که شما نسبت به ما، و مسئولیت خطیری که دارید، خستگی سرش نمی شه. ممنون.

  49. چشم انتظار می‌گوید:

    مدتی بود با بضاعت اندک خودم، چند کلامی خدمت این (سحر) و افطار! و دم اذون! و آخرای غروب! آفتاب لب بوم! و اسامی دیگه! … می رسیدم. اما حالا می بینم همین که داداش حسین، در حقشون لطف می کنه، و کامنت هاشون رو تأیید می کنه، خراب نکنم عمل کریمانه ی ایشون رو.

  50. mohammad.gomnam می‌گوید:

    سلام. اول تشکر از سیداحمد عزیز بابت راهنمایی شون در پست قبلی…
    ثانیا: کوچکتر از آنم که راجع به این پست نظری بدم. ولی از نظرات مختلف جدا استفاده کردم. اگه کامنت های مخالف بیشتر تایید شه و سانسور نشه و احیانا نقطه چین نخوره، فکر میکنم کامنت های موافق هم بیشتر میشه و از این حالت مناظره ای که در سایت به وجود میاد، میشه خیلی استفاده کرد… چه بسا هر انسانی ممکنه اشتباه کنه… اینم بگم که محبت های حسین آقا مارو پررو کرده… و الا ایشون حق دارند که هر نظر و دیدگاهی که صلاح میدونن، تایید کنن و جای اعتراضی نیست. التماس دعای فراوان. یا حق!
    حسین قدیانی: یک کامنت، در قطعه ۲۶ به دلیلی که از همه کمتر، نقطه چین می شود، دلیل انتقاد است!! عمدتا نقطه چین شدن یک کامنت، ربطی به انتقاد ندارد.

  51. بی نشان می‌گوید:

    “من هنوز هم، بیش از امثال این و آن، دلم برای ۴۰ میلیون رای ملت در انتخابات ۸۸ می سوزد. پس به جای این حرف ها، با من سخن از خون شهیدان «حسین غلام کبیری» و «امیرحسام ذوالعلی» بگویید…”
    هر وقت از شهدای فتنه یاد می کنید بغضی راه گلویم را میبندد؛ در پایتخت تنها کشور شیعه برای این جور شهید دادن باید خون گریه کنیم. آقای قدیانی لطفا بیشتر از شهدای فتنه بنویسید، شهدایی که حتی در تلویزیون جمهوری اسلامی هم نامی از آنها برده نشد، فریاد از این مصلحت گرایی……..

  52. ناشناس می‌گوید:

    تو یک روز شهید شدند و تو یک قطعه؟ واقعا؟

  53. میلاد پسندیده می‌گوید:

    سلام بر قطعه ای ها!

    خیلی وقت بود که آرزوی سلامتی نکرده بودم… دلم تنگ شده!… سلام بر همه.

    سلامت بمانی، حسین قدیانی.

  54. ناشناس می‌گوید:

    عجب رازی است در این جاده اهواز ـ خرمشهر و در قطعه ۲۶ … !!!

  55. ناشناس می‌گوید:

    از این رسم و از این نگاه سنتی که دوستی در کامنتش گفت برای شادی روح شهید فاتحه بفرستیم خوشم آمد. حالا شادی ارواح شهدا و امام شهدا صلوات…

  56. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۴۳
    تعداد افراد آنلاین: ۳۰ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین عزیز فـــــــــــــدائی داری…

  57. خاتمی اگه رای داد، به زنده موندن خودش تو فضای سیاسی رای داد. دلم به حال این روزاش می سوزه؛ شتر سواری اونم دولا دولا خیلی سخته!

  58. ناشناس می‌گوید:

    بهترین پاسخ و بهترین واکنشی بود به خاتمی که تا الان خواندم. جامع جمیع جهات دیدگاه امت حزب الله و مانیفست عزت در نظام جمهوری اسلامی.

  59. سعید می‌گوید:

    “و خدا از آنجا که بدش می آید از انسان مغرور، گاهی با رای مردم عزیز سمنان، سخن می گوید با جناب کواکبیان!”

  60. ناشناس می‌گوید:

    سلام حسین آقا
    مطلب مناسب و اثرگذاری بود.
    به نظر من یکی از بچه ها محور بشه و بقیه بچه ها رو جمع کنه برای آقا مهرداد رای نمادین جمع کنیم. متاسفانه همین اصلاح طلبان در تلاشند که ایشون تو مجلس نره. واقعا نمی دونم این بذرپاش با این روزنامه وطن امروز چه بلایی سر اصلاح طلبان خصوصا مهدی هاشمی در آورده که این آقایون ولکنش نیستند.

  61. سوگند می‌گوید:

    ممنون…متن شما که مثل همیشه عالی بود.

    و این که می خواستم تشکر کنم، برای گذاشتن تصویری از پسر شهید قشقایی در سایتتان.

  62. برف و آفتاب می‌گوید:

    “…حتما به آن تند و تیزی فتنه ۸۸ نمی گیرمش به باد نقد.”

    فکر کنم به این می گن “جذب حداکثری” به معنای خیلی زیاد!
    هرچند که درکش یه ذره مشکله!!

    حالا باز بگین دیکتاتور!!

  63. به جای امیر می‌گوید:

    شیشه (گفت و شنود)

    گفت: سایت بالاترین که تحت مدیریت منوشه امیر اداره می شود بدجوری از دست خاتمی عصبانی شده و جوش آورده است.
    گفتم: چه بهتر از این که رژیم کودک کش اسرائیل از شرکت او در انتخابات عصبانی شود؟
    گفت: سایت منوشه امیر خطاب به گروههای اپوزیسیون نوشته است؛ چرا واقعیت را نمی گوئید؟ خاتمی با شرکت در انتخابات انگشت آبی خود را در چشم جنبش سبز فرو کرده است.
    گفتم: باز هم چه بهتر از این که انگشتش را در چشم فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ فرو کرده باشد.
    گفت: نوشته است؛ دیگر به خاتمی امیدی نیست. وقتی در انتخابات شرکت می کند چرا هنوز هم فکر می کنید مخالف رژیم است؟!
    گفتم: یارو شیشه رفته بود توی چشمش، داد زد و به رفیقش گفت؛ بیا اینو در بیار. رفیقش که گیج شده بود گفت؛ چی رو در بیارم؟ شیشه رو؟ و یارو با عصبانیت گفت؛ خنگ خل و چل معلومه که شیشه رو میگم. پس فکر کردی صدات کردم که ادای منو درآری؟!

  64. ناشناس می‌گوید:

    دیشب خواب بابامو دیدوم دوباره… اسم وبلاگ رو بذار دهه ۶۰!

  65. صبا می‌گوید:

    خاتمی ان شاالله که توبه کرده!! ولی ضد انقلاب از برگشتن!! این جور آدم ها به نظام هم خیلی ناراحت نباشه. اگه خدایی نکرده، نظام دوباره اینها رو بپذیره بازم دشمن می تونه ازشون استفاده کنه.
    از آقای بذرپاش خوشم میاد، یه بار توی جشنی بودیم، روز دختر بود، به همه ی دخترا نفری یک ربع سکه هدیه دادند.
    همنشین ارباب شان امام حسین علیه السلام باشند ان شا الله. پدر شهید شان البته!

  66. برف و آفتاب می‌گوید:

    فقط یه چیزی به ذهنم می رسه:
    اومدیم و به احتمال یک هزارم درصد، نیتش صادقانه بود؛ اون وقت ما حق نداریم طردش کنیم! ما عمل آدم ها رو می بینیم؛ نه نیتشون رو. زد و توبه کرد! اونم صادقانه! خدا رو چه دیدی!!!

  67. سلام
    فوق العاده بود. کامنتها و پاسخ هایشان هم جالب بود، خصوصا آن کامنتی که می رفت پست شود.
    پایدار باشید.
    امسال مسابقه ای چیزی نمی گذارید برای عید؟!
    ما اراده فرموده ایم اول بشویم والا!
    حسین قدیانی: انتخابات و… کمی وقتگیر شد! ببینم فرصت می شود یا نه؟! اما حتما برای بهار، کار ویژه ای صورت خواهم داد؛ حالا شاید به دور و درازی بهاریه سال قبل نباشد.

  68. محمد تقی می‌گوید:

    سلام! بسیار متن و مطلب جالبی بو د. از شما که حرف دل دلسوزان را به این زیبایی می نویسید و می گویید، متشکرم.
    با توجه به شناختی که دوستان از شما دارند حتما گله مند از شما نمی شوند، اگر مطالب بغض آلود و پر از کینه امثال سحر و سین را درج و انتشار ندهید. شخصا از این توهین ها دلگیر می شوم و باعث تعجبم می شود که چطور نان هر قرص ۵۰۰ تومان و بیشتر را بخوریم و اینقدر کوتاه بین و کوتاه فکر باشیم، که در این عصر و زمانه، به ریش دیگران کار داشته باشیم.

  69. عمار می‌گوید:

    بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات…
    اللهم صلی علی محمد و آل محد وعجل فرجهم.

  70. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا حی و یا قیوم**

  71. حامد می‌گوید:

    سلام.
    خیلی وب فوق العاده ای دارین.
    من همیشه سعی میکنم مثل شما متن بنویسم.
    همیشه بهتون سر میزنم.
    شما هم به ما سر بزنید و اگه امکانش هست ما رو لینک کنید.
    التماس شهادت

  72. سنگربان می‌گوید:

    من اون شب صحبت های کواکبیان رو شنیدم….
    تو دلم مونده بود چرا بذر پاش جواب این حرفشو نداد……
    نمی دونستم فرزند شهید…..

    خیلی خوشحالم کواکبیان و اون شاعر مجلس رای نیاوردن…..
    صومعه سرایی ها که از دلخوش خیلی ناراضی بودن….
    اما این دفعه مردم خیلی بصیرت به خرج دادن، راستش فکر نمی کردم آقای خصوصی بتونه رای بیاره…..
    حالا امیدوارم این یکی دیگه مردم رو ناامید نکنه….

    اینم بگم که، نه رای خاتمی مارو خوشحال می کنه و نه حرف هاشمی مارو ناراحت…..
    مردم دیگه برای حرف و رای اینا، تره هم خورد نمی کنند….

    متن متفاوتی بود….
    ممنون….

  73. علی نظری می‌گوید:

    سلام!
    پدرم حالش خوب نیست؛
    اینجا همه به خدا نزدیکن؛
    براش دعا کنید، ممنون…

  74. سلام مجدد!
    من الان رسما تشویق شدم هر برنامه ای گذاشتید شرکت کنم.
    خوب حالا برای خودم کف بزنم یا شما؟
    راستی! مدتی قبل در بهشت زهرا علیه السلام و قطعه مقدس ۲۶، با کسی که از دویدن پسر کوچولویی با شلوار بند بندی توی قطعه ۲۶ در دهه ی ۶۰، کلی خاطره داشت، یک عالمه غیبتتان را کردیم. 🙂
    حسین قدیانی: عجب!!

  75. ............ می‌گوید:

    سلام خدای مهربانم!

    چند وقتی هست که برایت نامه ننوشته ام؛
    تو نیک میدانی هر از گاهی که چنگال غم بر قلبم می افتد برایت می نگارم.
    اینجا می نویسم اینجا که پرستوهایش کوچ کرده اند.
    اینجا که بالهای خسته ام را بر خا ک ساییده ام……

    به روزم…

  76. بهنام می‌گوید:

    بغض در سینه اش نسبت به دشمن، بیشتر از بغض در گلویش بود، به خاطر دوست!
    اضافه کن بر درجات شهید بهشتی که چه بهشتی سخن می گفت از همین زمین و چه خوب فهمیده بود قصه شهادت را… «شهدا افتخار ما هستند؛ ما افتخار را از دست نمی دهیم، به دست می آوریم». بین عشاق خون حسین، اولین و آخرین قاعده این است: «می خواهی به دست بیایی، باید شهید شوی».

    شهیدلر باش وردیلر،باش ساخلیاخ . . .

  77. ایرانی می‌گوید:

    ……………

  78. سیدحمزه می‌گوید:

    سلام. عشقمی حاج حسین!

    حاجی! این دوستامون چی جوری کنار کامنتاشون عکس می‌ذارن؟

  79. سیداحمد می‌گوید:

    سیدحمزه؛

    به این سایت سر بزنید.
    مراحل عکس دار شدن را توضیح داده است!

    http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm

  80. پرستوی گمنام می‌گوید:

    زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهدات نیست.(امام خامنه ای)
    گروه فرهنگی دیدار از تیر ۱۳۹۰ شروع به فعالیت کرد. هدف ما از راه اندازی این گروه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا و بازماندگان عرصه ایثار، مقاومت و شهادت بوده که به صورت برنامه های ماهانه و بازدید از آسایشگاه ها، خانواده های ایثارگران و شهدا در جهت تجلیل از جانفشانی آن بزرگواران می باشد. این گروه محلی برای اتصال همه وبلاگ نویسان ارزشی عرصه مقاومت هست و از همکاری و هم یاری همه دوستان استقبال می کنیم. به امید روزی که قدمی در مسیر سبز آن جانفشانان برداریم.

    دیدار های برگزار شده تا امروز:
    ۱٫ دیدار با جانبازان آسایشگاه ثارالله تهران.
    ۲٫ دیدار با جانبازان آسایشگاه امام خمینی مشهد.
    ۳٫ دیدار با خانواده ی شهید برونسی.
    ۴٫ دیدار با جانبازان آسایشگاه شهید بهشتی تهران.
    ۵٫ دیدار با خانواده شهید بروجردی.

    منتظر حضور گرم شما در شبکه اجتماعی دیدار هستیم.
    یا حق

  81. اللهم عجل لولیک الفرج می‌گوید:

    مرگ بر ضد ولایت فقیه…

  82. علی نظری می‌گوید:

    سلام داداش حسین!
    یه لطف میکنی نظرتو درباره ی اون مطلبی که تو پست قبلی کامنت گذاشتم، بگی؟
    عنوانش این بود:
    ما هم جوهر داریم
    ما رو خوشحال میکنی… خیلی…
    دعات میکنم.
    حسین قدیانی: خب مرد مومن! همین جا کامنت می کردی متن مد نظرت را… پست قبلی این وبلاگ با این همه کامنت، دقیقا می شود کدام پست؟!

  83. سینا می‌گوید:

    یعنی من عاشقتم سوبله چوبله!…

  84. تازه وارد می‌گوید:

    امروز مشخص شد مورد اعتماد ترین و بهترین یار و فرد در این نظام برای رهبری عزیز کیست.
    الله اکبر
    الله اکبر
    الله اکبر

  85. همگام با ولایت تا ظهور می‌گوید:

    سلام
    رای دادن خاتمی همان قدر بی اهمیت است که رای ندادن آن. جنازه ی خاتمی در سال ۸۸ کنار آقاسلطان بود و خون و آبرویش توسط دشمن تشییع شد که پیکرش را خاک هم نپذیرفت تا همچنان شاهد حضور بی روحش باشیم!!
    خدا گفت از حق خود می گذرد اما حق الناس با مردم است. من از مردمم و حتی سخن گفتن درباره ی مسئله ی غیر مهمی چون او را در این قطعه جایز نمی بینم برادر!
    اما از این همه پیروزی در شعف هستم و شگفت!
    که دعای اماممان چه زود مستجاب شد که: ما آنچه باید بکنیم کردیم و آنچه باید گفت گفتیم و پس از این نیز خواهیم کرد اما ای سید و مولای ما دعا کن برای ما پشتیبان ما تویی صاحب این انقلاب تویی…

  86. یه بنده خدا می‌گوید:

    من یه سخنرانی تو گوشیم داشتم که این فکر رو تو سرم انداخت که تو فضای مجازی هر چند کم مبارزه ای داشته باشم. چند روز پیش دوستم در مورد شما که دست به قلم دارید و تو خط چنین مبارزاتی هستید صحبت می کرد و وقتی سخنرانی گوشی منو گوش داد، گفت که خود شمایید. خیلی واسم جالب بود. حالا تشریف بیارید این میوه ی موعظتونو ببینید.
    حسین قدیانی: آخرین متن وبلاگ تان به لحاظ فرم، قشنگ بود، اما به لحاظ محتوی، حتما اینگونه نیست…

  87. همگام با ولایت تا ظهور می‌گوید:

    ببخشید! کسی می دونه که چرا علی مطهری رای آورد؟ اون که خیلی تابلو و ضایع بود توی ایام نمایندگیش؛ چطور کسی نشناختش!؟

  88. سایه/روشن می‌گوید:

    …:::مـــــن و “مـــــــــــاه”:::….
    http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/18279526691347033193.jpg

  89. سیاست خارجی می‌گوید:

    به روز هستم…
    یا علی!

  90. سیداحمد می‌گوید:

    جناب سیاست خارجی؛ (و سایر دوستانی که وبلاگ دارید!)

    لطفا آدرس وبت هایتان را هم درست بگذارید!

  91. ا.د می‌گوید:

    ………………….

  92. به جای امیر می‌گوید:

    بوق (گفت و شنود)

    گفت: مگر گروههای اپوزیسیون ادعا نمی کنند که طرفدار آزادی هستند و رأی دادن یا ندادن حق همه افراد جامعه است؟ پس چرا از رأی دادن خاتمی عصبانی شده و اینقدر جیلیز و ویلیز می کنند؟!
    گفتم: از این عصبانی هستند که چرا خودشان رأی نداده اند!
    گفت: خب! آنها هم می توانستند مثل خاتمی در انتخابات شرکت کنند و رأی بدهند!
    گفتم: مرد حسابی! آنها به آمریکا و اروپا و اسرائیل پناهنده شده و ساکن آنجا هستند.
    گفت: ولی برخی از گروههای اپوزیسیون ابراز امیدواری کرده بودند که با تحریم ها و فشارهای آمریکا و اروپا، جمهوری اسلامی سقوط می کند و آنها به ایران باز می گردند!
    گفتم: یارو به نامزدش زنگ زد و گفت؛ حاضر شو الان میام که بریم توی خیابون ها یک گردش بکنیم و چند تا بوق هم بزنیم. نامزدش با خوشحالی پرسید ماشین خریدی؟ و یارو گفت؛ نه! بوق خریدم!

  93. سیداحمد می‌گوید:

    ایام شهادت سردار خیبر، حاج محمدابراهیم همت است!
    صلواتی نثار روح مطهرشان کنیم…

    http://upload20.ir/upload/13311556601762228900.jpg
    http://upload20.ir/upload/13311556611232958396.jpg
    http://upload20.ir/upload/13311556611846942084.jpg

  94. 1313 می‌گوید:

    فرازهایی از توبه نامه شهید ۱۳ ساله کرجی- شهید محمودی:

    بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله:
    از این که حسد کردم…
    از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
    از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم….
    از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم….
    از این که مرگ را فراموش کردم….
    از این که در راهت سستی و تنبلی کردم….
    از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…..
    از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم….
    از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند….
    از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم….
    از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم….
    از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم….
    از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم….
    از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم….
    از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
    از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند….
    از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود….
    از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری…..
    از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم….
    از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند….
    از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم….
    از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم….
    از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم….
    از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم….
    از این که “خدا می بیند” را در همه کارهایم دخالت ندادم….
    از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم….
    از ……
    و…..

  95. هوشنگ می‌گوید:

    خاتمی اگر واقعا گرفتار سرزنش و فحش اصحاب فتنه شده، میشود گفت که در حال دادن کفاره همراهی با آنها در ایام ماضی است. میخواستم بگویم حتی در این حالت هم وضعیت او ربطی به ما ندارد.
    هر چند که هنوز زود است که از واژه برگشت به دامن امام و ملت برای تفسیر یک رای دادن ساده خاتمی استفاده کرد، اما همه ما از برگشت هر کدام از عوامل فتنه به آغوش ملت و رهبری، در دل استقبال میکنیم ولی هورا برای آنها نمیکشیم چرا که در ساده ترین شکل، این شادمانی باعث شرمندگی بیشتر خود او میشود.
    خاتمی حالا حالاها کار دارد تا به فرض پشیمانی از گذشته هم که شده، جبران مافات کند.

  96. بنیادی می‌گوید:

    ……….

  97. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **لا اله الا الله الملک الحق المبین**

  98. محصل می‌گوید:

    قابل توجه دوستانی که معتقدند شاید خاتمی توبه نموده پس باید بخشوده شود، عرض میکنم که:
    طبق احکام وارده،”اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد، روزه و نماز، وقتی را که کافر بوده باید قضا نماید”.
    این یعنی چی؟ یعنی خدا خودش هم، حماقت آدم ها رو قبول نداره، و صرف برگشتن و توبه نمودن، وظایفی که به گردنش بوده ازش ساقط نمی کنه. حالا اگر این آقا، یک رای بده نه هنر فرموده و نه از نظر هیچ کس قابل قبوله. مگر اینکه تمام غلط کاریهایی رو که توی این مدت انجام داده، جبران کند.

  99. مهدی می‌گوید:

    اللهم کن لولیک، الحجه ابن الحسن…

  100. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    امشب شب جمعه است، چند تا کلیپ از شهدا دیدم و باز دلم هوایی شد. آقای قدیانی دعاتون می کنیم اگه با یه مطلب قشنگ از سردار بدر، شهید آقا مهدی باکری دلمونو شاد کنید.
    شادی روح شهدا صلوات…

  101. mohammad.gomnam می‌گوید:

    سلام. خسته نباشید دوستان ولایی عزیز.
    خدا میدونه که دوریتون چقدر برام سخت و ملال آوره. چند روزی اگه خدا بخواد عازم کربلای ایرانم. جای همتونو خالی میکنم. حلالم کنید. مخصوصا شما حسین آقا که ما با نظرات گاه و بیگاهمون شما رو اذیت کردیم. اگه توهینی از جانب حقیر به هر یک از رفقا شد عذر میخوام. باز هم از حاج حسین عزیز معذرت میخام. دلم برای خودتون و قلمتونو بینندگان وبلاگتون شدیدا تنگ میشه.
    یا حق…

  102. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۳۷
    تعداد افراد آنلاین: ۲۴ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین بسیجیها فــــــــــــدائی داری…

  103. چشم انتظار می‌گوید:

    مرحومه خانم سیمین دانشور، در سن ۹۰ سالگی به همسرش جلال آل احمد پیوست. شادی روحش صلوات.
    این هم لینک متن زیبای داداش حسینِ ادب شناس و خوش قریحه ی مان.
    http://www.ghadiany.ir/?p=6937
    حسین قدیانی: عجب! خدا رحمتش کند… نمی دانستم… ان شاء الله در جوار مغفرت، جلال و جمال الهی، آرام گرفته باشد… خوش به حال «جلال»… باز هم بهار با غم آمد… برای سیمین دانشور، فاتحه ای بخوانیم…

  104. مهدی می‌گوید:

    سخنان آقا در مورد آقای خاتمی: “نظام مردم سالاری دینی متکی به انتخابات است… هر کسی به نظام اسلامی اعتقاد دارد و در این اعتقاد صادق است، شرکت در انتخابات را وظیفه خودش می داند. ولو حالا ممکن است اعتراضی هم به یک چیزی، به خود این انتخابات، به یک شکلی از اشکال انتخابات داشته باشد. لیکن در عین حال و با وجود اعتراض، وارد میدان انتخابات می شود، این وظیفه است”.
    حسین قدیانی: برای این سخن عام رهبر، دنبال مصداق نگردید.

  105. آزاد اندیش می‌گوید:

    سلام علیکم
    با (ای مسافر کوچک چه شده؟) به روز هستم.
    اگر قدم رنجه فرمودین با نظرتان و بمان را منور کنید.
    تمام آرامش ما در این کشور عزیز به برکت خون شهیدان است و اگر روزی قرار باشه به شهدا رای بدم ۳ و ۴ سال طول میکشه تا اسمشون رو بنویسم و شاید هم بیشتر ای کاش الگوی تما کاندیدها شهید بهشتی باشد و یا شهدای ارزشی دیگر.

  106. محصل می‌گوید:

    جناب آقای قدیانی،
    دسترسی به نوشته های قدیمی این قطعه، چگونه امکان پذیر است؟

  107. سایه/روشن می‌گوید:

    “نگاه کن به چشمان “جلال”… این چشمکی که الان برای تو زد؛
    “یادگاری” شوهر برای همسری است که به جای “بچه”، خودش را گذاشته در تخم چشمان زنی با نام “سیمین”.”
    .
    .
    .
    …::::س” مثل “سیمین”… مثل “سووشون”::::….

  108. سیداحمد می‌گوید:

    جناب محصل؛

    انتهای ستون یسار، زیر قسمت نوشته های تازه، قسمتی را می بینید به نام “قطعات قطعه”.
    روی نام هر ستون که کلیلک کنید، آرشیو همان ستون را مشاهده خواهید کرد!

  109. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم**

  110. سایه/روشن می‌گوید:

    چه اسفندها… آه!
    چه اسفندها دود کردیم!
    برای تو ای روز اردیبهشتی،
    که گفتند:
    این روزها می رسی،
    از همین راه.

    …:::زنده یاد قیصر امین پور:::….

  111. محصل می‌گوید:

    جناب سید احمد؛
    و من الله التوفیق..

  112. مجید می‌گوید:

    امام خامنه ای: “انتخابات ۱۲ اسفند پاسخی قاطع به توهم سلب اعتماد مردم از نظام بود”.
    جوابی قاطع تر از این به بزرگ خانواده اشرف؟

  113. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    در شدائد و گرفتاری ها، بهترین ذکر این است که از پیامبر(ص) به ما رسیده است:

    لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم لا مَلجاً و لا منجَا مِنَ اللهِ الا اِلَیه.

    {حضرت آیت الله بهجت}

  114. سلام برادر حسین.
    شهید زنده سعید تاجیک رو فراموش نکنیم.
    با مطلبی راجع به سعید تاجیک بالام.

    یاعلی

  115. آقاموسی می‌گوید:

    این تیپ نگارشتون بیشتر آدم رو یاد سرمقاله های محمد قوچانی میندازه؛ البته با فاصله شدید محتوایی!!!

  116. علی نظری می‌گوید:

    ما جوهر داریم! آنقدر که از سر انگشتمان زده بیرون، چکیده پای آن برگه های امتحانی که شهدا دستمان دادند. سر این امتحان شهدا مراقبند! شش دونگ حواسشان جمع است کسی تقلب نکند. برگه ها را هم همین مراقب ها صحیح میکنند، اما نمره را خدا میدهد. یا بیست یا صفر. نمره ی دیگری در کار نیست! ۱۹تای دیگر فاصله ی کوفه است تا کربلا؛ وقتی همان زنجیری دست و پای بعضی را بست و خانه نشین کرد که روزگاری جا خوش کرده بود بر دستان زینب(س).
    بوش راست میگفت، یا با اویم یا بر او. آدمی یا بل هم ازل است یا خلیفة الله. یا با سقیفه دست می دهد یا دستش را از داغ سقیفه.
    آه عباس(ع)! آنروز که تو رفتی آبرویت را از علقمه بیاوری کسی به تو نگفت ساعتی چشمت را بببند بر روی حسین(ع) و بعد باز کنو ببین که دنیا با توست؟! و تو چشمانت را دادی که مبادا روزی بسته شود بر حسین(ع)!
    راستش منبع امتحان ما همین داستان توست. ۲۰ را کسی میگیرد که خوب جغرافیای کربلا را یاد گرفته باشد و حسابی ادبیات عباس(ع) را از بر کرده باشد. فرمول دو دوتا چهار تای تو پای علقمه را هم که بفهمد همه ی جمع و تفریق های ریاضی را فوت آب است.
    منو بابا علی جان با هم امتحان دادیم کارنامه ی مرا بعدها میدهند، اما شاگرد زرنگ که باشی و نفر اول، نمره ات را زود اعلام میکنند. برگه ی امتحانی او از این به بعد مشق شب من است. همان برگه ای که پایین آن نوشت:
    ((خدایا این رای را از من بپذیر ))

    ………………………….
    سلام داداش!
    اینم اون متن که گفتم؛
    لطفا نظر بدید.
    حسین قدیانی: تعابیر و جملات قشنگی داشت نوشته ات. کنایه های خوبی داشت… و پایان خوبی؛ «خدایا! این رای را از من بپذیر».

  117. یگانه سادات می‌گوید:

    سلام!

    پارسال دیگه این موقع بود که داشتم وسایلمو جمع میکردم برم کربلا.
    اما امسال دارم وسایلمو جمع میکنم که برم شلمچه؛ نمیدونم ناراحت باشم یا خوشحال!
    ناراحت باشم که امسال دیگه مثل پارسال شب تحویل سال روبروی ایون طلا نیستم یا خوشحال باشم که حداقل دارم جایی امسال میرم که باز بوی حرم ارباب رو حس میکنم.

    حلال کنید… عازمم!

  118. به جای امیر می‌گوید:

    زورو! (گفت و شنود)

    گفت: سایت گویانیوز معروف به «سیانیوز» و چند سایت ضدانقلابی دیگر خطاب به کیهان نوشته اند «خاتمی دیگر رهبر جنبش سبز(!) نیست»!
    گفتم: حالا به کیهان چه ربطی دارد که خاتمی رهبر فتنه سبز باشد یا نباشد؟!
    گفت: نوشته اند خاتمی دیگر رهبر جنبش نیست که کیهان بخواهد از رأی دادن او علیه جنبش سوءاستفاده کند!
    گفتم: مگر چیزی به نام فتنه سبز وجود خارجی هم دارد که بحث رهبری آن در میان باشد؟!
    گفت: نوشته اند خاتمی به جنبش(!) خیانت کرده و رهبران ما موسوی و کروبی هستند که در حصر به سر می برند!
    گفتم: ولی برخی از خبرها حکایت از آن دارد که حصر موسوی و کروبی به درخواست خودشان بوده تا از انتقام مردم در امان باشند و از مسئولان امنیتی هم خواسته اند این قضیه لو نرود!
    گفت: یعنی گروههای اپوزیسیون بعد از اینهمه پالس و نشانه هنوز متوجه این موضوع نشده اند؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! از یک خل و چل پرسیدند؛ اسب سفید رستم، چه رنگی بود و مال کی بود؟ جواب داد؛ رنگش مشکی بود و مال زورو بود!!

  119. محمد می‌گوید:

    سلام برادر!
    با مطلب “حماسه ۹ مارس مردم بحرین = حماسه ۹ دی ایران اسلامی// تصاویر + اخبار” به روزم.
    حتما ببینید و حتی الامکان روی این محور و نیز مظلومیت مومنان غریب بحرین عنایت نموده و رویش کار کنید.
    http://bahrain.parsiblog.com/Posts/156/
    یا علی(ع)

  120. 1313 می‌گوید:

    …………………

  121. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    در انتخابات یوم الله ۱۲ اسفند به شکل محسوسی، خون شهدا به پیروزی رسید.
    انقلاب اسلامی، روی میز کارش، برگ برنده ای دارد به نام «خون شهید».
    جمهوری اسلامی که خودش معجزه است، اما بنازم اعجاز خون شهید را.
    انگار خصلت بیمه کنندگی داشته باشد، خون شهید!
    اختیار خون هر شهیدی دست خداست…

    چه تعابیر و توصیفات قشنگی کردید، از جوشش “خون شهید”.
    آری! خون شهدا، چه ها که نمی کند.
    “السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره”

  122. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “با من سخن از خون شهیدان «حسین غلام کبیری» و «امیرحسام ذوالعلی» بگویید…”

    گاهی پنج شنبه ها که به بهشت زهرا می روم، به ندرت پیش می آید که مادر و پدر شهید غلام کبیری، سر مزار فرزندشان، نباشند. خجالت می کشم که مستقیم به چشمان مادرش، نگاه کنم. به راحتی از چشمان همیشه خیس مادرش، می شود فهمید که داغ شان خیلی تازه است. خدا لعنت کند، باعث و بانی اش را. شهدای فتنه ۸۸، از جمله مظلوم ترین و گمنام ترین شهدایند. خیلی کم، ازشان، یاد می شود. بیش ترین جایی که نامی از ایشان برده شده، گمانم همین وبلاگ قطعه ۲۶ باشد. چند وقت پیش، در جمعی، درباره فتنه ۸۸، صحبت می کردیم، خیلی تعجب کردم و البته تاسف خوردم که اکثریت شان اصلا نمی دانستند که شهدایی مثل حسین غلام کبیری و بسیجیان شهید فتنه، بوده اند. گاهی در زمینه تبلیغی و شناساندن شهدای مان، ضعیف عمل می کنیم.

    شادی روح این شهدای عزیز،‌ صلوات.

    “ألّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم”

  123. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم!

    داداش حسین در نمایشگاه کتاب امسال، ۴ عنوان کتاب جدید خواهد داشت…

    به زودی مقدمه ایشان بر کتاب مجموعه طنز فتنه ۸۸ با نام «آر. کیو ۸۸» را در «قطعه ۲۶» خواهید خواند، که اولین متن ایشان برای وبلاگ، در سال ۹۱ همین مقدمه است…

    «آر. کیو ۸۸» گلچینی از بهترین طنزهای مرتبط با فتنه ۸۸ داداش حسین است در ۵۰۰ صفحه که شماری از این طنزها مال زمانی است که این وبلاگ هنوز درست نشده بود و احتمالا شما هم نخوانده اید…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.