نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
بسم الله…
کامنت اول این پست به نام “باران” ثبت شده بود؛
تعداد کامنت ها هم ۶۴ کامنت بود، که به دلیل مشکل پیش آمده، متاسفانه کامنت های دوستان پاک شد!!!
اوباما؛ دقایقی بعد از تقریر متن (تعبیر «تغییر» با کمی تاخیر، به روایت تقدیر، همراه با تکبیر!!):
.
.
ساعت ۲۲:۳۴ افراد آنلاین ۵۳ نفر
فدایی داری، داداش حسین بسیجی ها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
راستش! من قبل از فتنه ی ۸۸ هم تو رو دوست داشتم حسین قدیانی ولی شرایطش فراهم نبود!
باران میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۶:۰۷
بسم الله…
از اونجایی که جناب الاغ، تو عکس، واسه ما ناز کرده و روشو برگردونده، معلومه که به شخصیتش برخورده!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یـــــــــــ(حسین بن علی)نـــــــــــــوکر میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۷:۲۰
سلام
چه ناز است این تکناز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محصل میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۷:۳۶
ماشاء الله!!!!!!!
خود عکس به تنهایی، هم گویاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرتضی میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۹:۳۳
الله اکبر!
اول آیا؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خون خورشید میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۰:۲۰
سلام آقای قدیانی
من کتاب قطعه ۲۶ و نه ده شما را خوانده ام و خواننده ی پرو پا قرص وبلاگ شما هستم، پس تمام عقاید و تفکراتتان را تا جایی که در وبلاگ به نمایش گذاشته اید، می شناسم.
مسلما من هم طرز فکر مشترکی دارم که هم کتابهایتان را خوانده ام و هم همیشه به وبلاگتان سر می زنم.
ولی من، یک دختر ۱۷ ساله، که شاید به دید بسیاری از آدمها ربطی به سیاست و این قبیل حرفها ندارد، چند سؤال از شما دارم و این سؤالها همه از این جهت است که در این اواخر، اتفاقاتی را به چشم دیده ام که باعث شد به آنچه که اعتقاد دارم و از آن دفاع می کنم شک کنم، در واقع شک واژه ی درستی نیست، شکایت کنم.
سؤال اول: ما ملتی هستیم که ادعا داریم در کشور عزیزمان دموکراسی و مردم سالاری آن هم از نوع دینی اش در جامعه حرف اول را میزند و به نظر مردم احترام میگذاریم و مردم هم برحسب وظیفه، تکلیف خودشان را در ۲۲ بهمن و ۱۲ اسفند به خوبی ادا کردند. با این حال که مردم با این شور، حماسه هایی از این قبیل را رقم زدند، چگونه عده ای میتوانند خواست خود را به خواست مردم ترجیح دهند و آن گونه که خودشان میخواهند رای و نظر مردم را تغییر دهند؟! آیا کشور ما نباید ناظری صالح بر اعمال این آدم ها بگذارد و در صورت تخلف نباید قوه قضاییه به مجازات آنها بپردازد؟!
سؤال دوم: با مشاهده ی تخلفاتی که در ۱۲ اسفند دیدم ، آیا نباید این سؤال برای من پیش بیاید که سال های آتی من، که قرار است به عنوان یک رأی اولی، عقیده ی خود را در صندوق رأی بیاندازم و برای آینده ی کشورم تصمیم بگیرم، چقدر به نظر من احترام گذاشته میشود؟! یعنی آیا من به عنوان یک شهروندی که تا پای جان برای دفاع از رهبر و کشورم ایستادگی میکنم، نباید با خیالی آسوده رأی خود را در صندوق بیاندازم؟!
سؤال سوم: آیا این توقع زیادی است که من میخواهم عدالت در جامعه حاکم باشد؟! البته ما آدم ها زمانی که در حق خودمان، بی عدالتی می شود دم از عدالت میزنیم در حالی که نمیدانیم شاید عدالت واقعی گاهی باب میل خودمان نباشد.
سؤال چهارم: زمانی که فتنه سبز با محوریت تقلب در انتخابات رخ داد همه ی ما پشت رهبر ایستادیم و حرف ستاد انتخابات را در صمت آرای داده شده پذیرفتیم ولی با این بی عدالتی هایی که من دیده ام و تخلفاتی که صورت گرفته آیا دیگر من میتوانم به حرف ستاد انتخابات و امثالهم اعتماد کنم؟!
نکته آخر: اینها همه شکایتهایی به دنبال جواب و در غالب سؤال بود. امیدوارم این را در نظر بگیرید که من همواره تا پای جان پای رهبری ایستاده ام و خواهم ایستاد و برای دفاع از کشورم حاضر به هرگونه اقدامی هستم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احساس میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۰:۲۸
بسم الله
من اولم؟!!
ولی خب بالاخره باید کمی تغییر در نفرات اول هم به وجود بیاد!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهنام میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۰:۴۴
اول؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسلامی ایرانی میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۱:۰۹
این چیه؟ عکس جدید “اوباما” برای انتخابات ریاست جمهوری،
یا محصول جدید “ایران خودرو”؟؟ بنازم به این طراحی داخلی!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدهد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۱:۲۹
همه مسئولان دارند می گویند ۶۴ درصد با نظام موافقند و به نظام آری گفتند.
من با این نظر کاملا مخالفم.
اگر کسی در این انتخابات رای نداده، نشان از مخالفت با نظام نیست، بلکه مخالفت با مجلس است.
مخالف اصل مجلس هم نیست، با نوع انتخاب نمایندگان یا نوع ساز و کاز یا حزب بندی مشکل داره و انتقاد داره. برای همین رای نداده ولی اگر رفراندوم جمهوری اسلامی باشه، مطمئن باش آره میگه و اگر خدای نکرده جنگی باشه، به خاطر کشورش و دینش می جنگه اما الان بدلیل انتقادش به این جمع بندی رسیده که شرکت نکنه.
به نظر من این اظهار نظر مسئولان خطرناک هست و ناخواسته ۶۴% را در مقابل ۳۶% قرار میدن و اون ۳۶% درصد را که به قسمتی از نظام ایراد و انتقاد دارند (که کاملا عادیست) مخالف کلیت نظام جلوه می دهند که این کار به نظرم عواقب بسیار بدی دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برف و آفتاب میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۵:۳۷
خانم خون خورشید؛
متاسفانه بعضی از حزب اللهی ها هم هستند که خیلی به قوانین پایبند نیستند. اما تعدادشون در مقابل کسانی که متعهد هستند، خیلی خیلی کمتره. جای نگرانی نیست ان شاء الله!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برف و آفتاب میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۵:۴۴
جناب هدهد؛
منظور، اینه که؛ حداقل ۶۴ درصد!
و البته کسی که انتقاد داره، بهتره که رای سفید بده؛ نه اینکه اصلا رای نده!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۵:۵۳
تکناز!
چه اسم برازنده ای!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۶:۲۶
خون خورشید؛
با توجه به تخلفات شدیدی که شما شاهد آن بودید(!)، چرا همان موقع تخلفات را گزارش نکردید؟
مراکزی را برای گزارش تخلف، مشخص کرده بودند!
به جای اینکه بعد از گذشت ۲ هفته، اینجا شکایتتان را اعلام کنید، اگر سند و مدرک معتبری داشتید، باید همان موقع اقدام می کردید!!!
انتخابات در ایران، سالم ترینِ انتخابات در سراسر دنیا است.
شک نکنید!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ناشناس میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۶:۳۰
منتظر متنت درباره سیمین دانشور هستیم.
اگر نمینویسی لااقل متنی را که پارسال برایش نوشتی را دوباره بگذار لطفا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۶:۳۶
جناب ناشناس؛
با لحن بهتری هم می شود صحبت کردها!
بفرما! این هم متن قبلی: http://www.ghadiany.ir/?p=6937
متن فعلی ستون ۲۰:۶ را هم بخوان!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برف و آفتاب میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۷:۳۳
جمله ی آخرش از طرف خودتون بودها!
حالا اگه ما بگیم مردیم از خنده؛ چاپلوسی به حساب میاد؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برف و آفتاب میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۷:۴۰
در شکر خوردن، لذتی هست که در نمک پاشیدن نیست! الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، خامنه ای رهبر؛ ۳۴ مرتبه!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهنام میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۸:۵۷
خدا وکیلی این یکی خیلی خنده دار بود. D:
عجب تیکه های باحالی داشت.
من ۳ نقطه خوردم!! من اصلا سران فتنه را به جا نمی آورم! گور بابای پهپاد!
من خودم به آقای جنتی که سایه ایشون، بر سر ما مستدام باشه، از بچگی ارادت داشتم!!
این بیشتر از مصاحبهه، چسبید!
داداش حسین دستت طلا.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوگند میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۸:۵۸
متن اوباما؛ دقایقی بعد از نماز جمعه تاریخی خامنه ای بت شکن، عالی بود!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلاله ۹ دی میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۹:۰۶
اوباما؛ اوج فتنه ۸۸:
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/11/16/132887_188.jpg
اوباما؛ یوم الله ۹ دی ۸۸:
http://images.persianblog.ir/391609_EOPWkDms.jpg
اوباما؛ بعد از تسخیر RQ170:
http://gaea.loxblog.com/upload/gaea/image/%D8%A8%D9%88%D8%B4.jpg
اوباما؛ بعد از یوم الله ۱۲ اسفند:
http://www.duelfa.com/wp-content/uploads/2012/03/barack-obama.jpg
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محصل میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۹:۲۲
وقتی که متن اصلی رو به طنز مینویسید، کامنت ها هم خیلی جالب میشن.
خیلی چسبید. خدا قوت اخوی!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۹:۲۴
“RQ170! پهپاد! برای فتح ایران، بزن بریم به سرعت برق و باد!!
عن قریب، باد پهپاد آمریکا، انقلاب اسلامی را خواهد گرفت!
پهپاد فعلا در حال سوخت گیری است!!
پهپاد! برای جاسوسی به ایران برو!!
.
.
از سران جمهوری اسلامی، عاجزانه می خواهم که یا این طیاره زبان بسته را به ما برگردانند، یا بگویند این طیاره زبان بسته را کی به ما برمی گردانند!!”
و به این صورت بود که پهپاد عاقبت به خیر(!) شد و اوباما بیش از پیش، رسوا!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلاله ۹ دی میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۹:۲۴
RQ170! پهپاد! برای فتح ایران، بزن بریم به سرعت برق و باد!!!
.
عن قریب، باد پهپاد آمریکا، انقلاب اسلامی را خواهد گرفت!
.
پهپاد فعلا در حال سوخت گیری است!!
.
پهپاد! برای جاسوسی به ایران برو!
…
*عاجزانه می خواهم که یا این طیاره زبان بسته را به ما برگردانند، یا بگویند این طیاره زبان بسته را کی به ما برمی گردانند!!*
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۹:۳۱
“روی میز کار من هم، هر کسی گزینه نظامی پیدا کرد، بیاورد، به نامش می زنم!!”
این تیکه را خیلی تمیز آمدید!
اثرات بعضی ها، تا آنسوی مرزها هم رفته!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلاله ۹ دی میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۹:۴۳
“روی میز کار من هم، هر کسی گزینه نظامی پیدا کرد، بیاورد، به نامش می زنم!!”
یعنی که یعنی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۹:۵۷
“اولندش، چه کسی حالا از جنگ با ایران صحبت کرده، که خودم بزنم توی گوشش؟! دومندش، مگر جنگ با ایران، بچه بازی است؟! سومندش، من خودم به «فاتح دماوند»(!!) گفتم که رای بدهد!! چهارمندش، خیلی هم کار خوبی کرد و اصلا به اپوزیسیون چه مربوط؟! چندمندش، من خودم به شخصه، دست و بازوی ملت ایران را می بوسم!! انرژی هسته ای، حق مسلم ایران است!!”
اوباما خودش هم فکر نمی کرد اینچنین تغییر کند!!!
ممنون داداش حسین؛
خدا قوت…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرباز کمپ میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۰:۱۰
از بین همه؛ جمله آخرت را ۳> عشق است…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منم گدای فاطمه میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۰:۴۸
تغییر چشم گیری داشت جناب باراک!!
این جمله باید سر در خانه اوباما و شرکایش، به خط درشت و خوانا نوشته شود:
“مگر جنگ با ایران، بچه بازی است؟!”
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسلامی ایرانی میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۰:۴۹
آخرین سخنان اوباما در مجمع “آیس پک”!! :
ایرانیها که در چهارشنبه سوری، اینجوری! همدیگرو منفجر میکنن،
ببین اگر بمب اتم داشته باشن، با ما چیکار میکنن!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ف. طباطبائی میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۰:۵۷
جالب و خوندنی بود.
خدا قوت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حنظله میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۰:۵۸
طنز زیبایی بود، لذت بردیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یا زینب میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۱:۲۸
عـــــــــــــــــــــالــــــــــــــــــــــــــی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
azadie.ir میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۲:۱۲
آقا! استفاده کردیم بسیار؛
طیب لله انفاسکم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۲:۴۹
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۲:۴۸
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله…
داداش حسین هنرمند بسیجها فـــــــــــــدائی داری…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مجنون میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۳:۰۱
…………
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بانو میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۳:۱۶
اوباما بعد از خواندن متن حسین قدیانی:
تو رو خدا دست از سر من بردارید. پهباد که هیچی، کاخ سفید را دو دستی تقدیمتون می کنم!!
از همه ی مردم ایران، نویسندگان، بسیجیان، وبلاگ نویسان، قطعه داران همه و همه عاجزانه طلب … می کنم.
حسین قدیانی: این قبیل کامنت ها را که به نوعی ادامه متن با ذوق و سلیقه خودتان است، دوست می دارم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیداحمد میگوید:
۲۰ اسفند ۱۳۹۰ در t ۲۳:۴۶
اوباما هر کاری که می کند، هر طور که محاسبه می کند، می بیند نمی تواند از نظر نظامی، با ایران مبارزه کند.
بالاخره اوباما هم برای خودش یک پا سیاست مدار است. وقتی در کنار قدرت نظامی، پشتوانه مردمیِ حکومت ایران را مشاهده می کند، مطمئن می شود جنگ با ایران یعنی پایان زندگی آمریکا و اسرائیل و سایر رفقا!
این متن داداش حسین، جدا از جنبه طنزش حاوی نکته مهمی است!
این سبک عقب نشینیِ آمریکا، فرقی با مرگِ آمریکا ندارد.
اوباما ادعای ریاست جمهوریِ قدرتمند ترین کشور دنیا را دارد. کشوری که به راحتی آبِ خوردن، به هر کشوری که دلش بخواهد لشکر کشی می کند.
اینکه (مثلا) قدرتمندترین کشور دنیا، این چنین در برابر ایران عقب نشینی کرده، خیلی جای بحث دارد. در اوج تحریم ها، اوباما اینطور عقب نشینی کند، خیلی حرف است ها!
با این موضع گیری های اخیر اوباما، حساب کار دست خیلی ها آمده!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احمد میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۰:۲۰
آقا! پهپادمونو که گرفتین؛ از عراق و پاکستان و افغانستانم که بیرونمون کردین، انقلابای منطقه رو هم که اسلامی کردین، نفتم که گرون کردین، آبرو حیثیت(نداشته) منو اربابامم که تو جهان بردین(البته ۳۳ ساله) و غیره و غیره و غیره! یک دفعه یه بمبی چیزیم بزنین این کاخ سیاهو رو سرمون خراب کنین، هم خیال خودتونو راحت کنین هم ما رو. قسمتهایی بود از درخواست اوباما.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احمد میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۰:۲۴
خانم خون خورشید!
تخلف با تقلب که تو جربان فتنه مطرح شد فرفش از زمین تا آسمونه. در ضمن، به تخلفات هم تا حدی که مسولین مربوطه میتونستن رسیدگی میکردن و برخوردهای لازم میشد ولی اون کسی که در نهایت انتخاب میشه کسیه که رای اکثریت مردم رو داره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلاله ۹ دی میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۱:۰۵
به چه خواری و ذلتی، دچار شدند این ها. هیلاری، برگشته گفته:
«ما از دیگر کشورها برای فشار بیشتر بر ایران، انتظار تصمیمهای دشوار و حتی از خودگذشتگی داریم.»
یعنی خودشان هم فهمیده اند، جایگاه ایران را و بی تاثیر بودن تحریم ها را. ابر قدرت کجا بود؟ دیگر کسی برای این بیچاره ها، تره هم خرد نمی کند. به التماس افتادند که از خودگذشتگی کنید و از ایران نفت نخرید. حقیقتا، خاک بر سرشان!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضا عیوضی میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۱:۱۸
سلام؛
اوضاع اسف باری در دانشگاه مفید قم وجود دارد.
شبهه پراکنی در مورد ولایت فقیه و اسلامیت و جمهوریت نطام غوغا می کند.
این دانشگاه هیچ تشکل مذهبی ای ندارد. هیچ بسیجی و هیچ انجمن اسلامی ندارد!
اساتید ضد نطام در این دانشگاه لانه کرده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به جای امیر میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۱:۲۵
مایو (گفت و شنود)
گفت: خاتمی با شرکت در انتخابات به مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس تودهنی زده و پروژه آنها را با شکست روبرو کرده است، چرا که گروه های اپوزیسیون جیغ بنفش می کشند و از عصبانیت یقه چاک می دهند؟!
گفتم: مگر نشنیده ای که در غرب یک عده «گریه کن اجاره ای»! هستند، پول می گیرند و برای مرده ای که به آنها هیچ ربطی ندارد گریه می کنند.
گفت: ولی چند تا گروهک اجق وجق و اجاره ای در قد و قواره ای نیستند که بخواهند درباره کار خاتمی اظهارنظر کنند!
گفتم: حیوونکی ها چه خاک دیگری می توانند بر سرشان بریزند! جز این که در آمریکا و اروپا پای کامپیوتر بنشینند و کلیک کلیک بنگ بنگ ابراز وجود کنند!
گفت: چه عرض کنم!
گفتم: فیلی درون دریا مشغول آب تنی بود. پشه ای از راه رسید و گفت؛ آقای فیل! یک لحظه از آب بیا بیرون کار واجبی دارم! فیل که از آب بیرون آمد، پشه گفت؛ خیلی ممنون! بفرمائید توی آب! فیل پرسید چکار داشتی؟ پشه گفت؛ می خواستم ببینم مایوی من پای تو نباشه!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صبا میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۱:۴۴
http://www.axgig.com/images/87985021919112857744.jpg
دیگه چه جوری بگه مثل سگ از حرفاش پشیمونه؟!
حسین قدیانی: چه عکس قشنگی…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱۳۱۳ میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۳:۰۰
سلام
من یه سوال دارم.
این مشارکت ۶۴ درصدی مجلس چیه؟
این ۹۹ درصد حرفای تو تاکسی چیه؟
راستش ما هر موقع سوار تاکسی میشیم ملت دارن فحش میدن…
حسین قدیانی: من هم هر وقت دیر به سر کارم می رسم، همان حرف های ملت را می زنم! لذا قابل جمع است درصدهایی که گفتین.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا هر کی میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۳:۱۹
سلام. برادر! تیترات به دل ما نمیشینه. به طرز بی قاعده ای فکر میکنی هر دو کلمه ای که هم وزن هستن، حتما باید کنار هم قرار بگیرن.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حنظله میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۸:۴۳
آهای حالا هرکی!!!
باید یه بیست و شیشی باشی تا درک کنی این تیترها رو!
شما که حتی حالشو نداری اسمت را درست بنویسی، خب معلوم است که حوصله فکر کردن هم نداری در باره تیترها!!!
در ضمن یک فکری به حال دلت هم بکن این آخر سالی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محصل میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۹:۱۰
خوش به حالتون جنابان حنظله، احمد، سید احمد و سایر دوستانی که آقای قدیانی، کامنتهاتون که در جواب بعضی دیگر از کامنت ها هست رو میذاره تو دیدگاهها.
گویا ما باید، این آرزو رو به گور ببریم.
حسین قدیانی: اینگونه نبین اصلا!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ف. طباطبائی میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۹:۵۰
با اجازه مسئولین مربوطه!!
جناب “حالا هر کی”
آقای قدیانی در تیتر زدن مهارت خاصی دارن. حالا اینکه شما نمی فهمی، بحثش جداست.
البته اینکه گفتم مهارتشون در تیتر زنی بالاست، فقط حرف من و بچه های قطعه ۲۶ نیست. تیترهای مطالب ایشون از طرف متخصصین فن، برگزیده اعلام شده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ف. طباطبائی میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۰۹:۵۱
**یا ذالجلال و الاکرام**
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ناشناس میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۰:۵۸
http://www.jahannews.com/vdcdxs0xjyt0fz6.2a2y.html
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=119543
آخرین سکانس: اوباما شهادتین را خوانده و اسم خود را به حسین علی اوباما تغییر داد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احساس میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۱:۴۲
فقط میگم
“تف توی هیکلت”
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محصل میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۳:۲۷
آخه، پیش خودم فکر کردم شاید اینجا هم، مثل خیلی جاهای دیگه، مردسالاری حاکمه!
خدا را شکر، انگار اینجوری نیست.
و من الله التوفیق
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا هر کی میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۳:۳۵
سلام به اونهایی که به زعم خودشون جواب من رو دادن. به نظرم میاد خود جناب قدیانی متوجه انتقاد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلاله ۹ دی میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۳:۴۱
“ویژه نامه ها را بخرید؛ با هر گرایشی”
http://www.ghadiany.ir/?p=5633
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشم انتظار میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۳:۵۷
اوباما؛ بعداز ظهر ۲۱/۱۲/۹۰ :
ساعت ۱۳:۵۴ آن لاین ۲۴ نفر…
فدایی داری داداش حسین بسیجی ها!!!
من از اول دوستت داشتم حتی قبل از فتنه ی ۸۸ فقط روم نمی شد بگم!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محصل میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۴:۰۵
حالا هرکی!
فکر نمیکنی که اگه اسمت رو به “کمپوت اعتماد به نفس” تغییر بدی، خیلی بیشتر بهت میآد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمد میگوید:
۲۱ اسفند ۱۳۹۰ در t ۱۵:۰۰
داش حسین!
لطفا اطلاع رسانی کن.
http://www.hizbullahcyber.com/content/114
کامنت ها احیا شدند که! دستتون درد نکنه.
«در شکر خوردن، لذتی هست که در نمک پاشیدن نیست!»
مردیم از خنده؛ دم شما گرم! 🙂
قشنگ بود
سلام!
دمت گرم کلی حال کردم و خندیدم ۲ ماهی می شد که اینجوری نخندیده بودم!
حال کردم، ممنون.
………………………………………………..
دوستان محترم!
داداش حسین در نمایشگاه کتاب امسال، ۴ عنوان کتاب جدید خواهد داشت…
به زودی مقدمه ایشان بر کتاب مجموعه طنز فتنه ۸۸ با نام «آر. کیو ۸۸» را در «قطعه ۲۶» خواهید خواند، که اولین متن ایشان برای وبلاگ، در سال ۹۱ همین مقدمه است…
«آر. کیو ۸۸» گلچینی از بهترین طنزهای مرتبط با فتنه ۸۸ داداش حسین است در ۵۰۰ صفحه که شماری از این طنزها مال زمانی است که این وبلاگ هنوز درست نشده بود و احتمالا شما هم نخوانده اید…