نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
بسم الله…
دوستان محترم!
داداش حسین، قسمت عمده این متن کوتاه را تلفنی و فی البداهه برای بچه های روزنامه «وطن امروز» خواندند و بر خلاف نوشته های دیگرشان فرصت ویرایش و بازنویسی و… نداشتند!
“ملت ایران! دم تان گرم…”
کوتاه بود ولی زیبا و شیرین بود.
سلام و درود به مردم دماوند را خوب آمدید!
ممنون داداش حسین عزیز…
عالی… مختصر و مفید…دمشان گرم، دستشان درست، و عملشان همیشه بیست باد.
حسین قدیانی: شاید ۸۰ درصد این متن را از پشت تلفن و از خودم، بی هیچ نوشته ای، یا وقتی برای اصلاح، برای دوستان وطن امروز خواندم…
ما تازه داشتیم گرم می شدیم! (زود تموم شد)
.
.
.
ملت ایران! دم تان گرم…
به راستی سلام و درود خدا به همه ملت ایران!
این نوشته فوق العاده زیبا و بسیار ساده ، خیلی خیلی در این لحظات خوش جشن بزرگ ملی به ما چسبید.
شاد باشید!
فقط الهی شکر…
احساس می کنم، دوستان و پیروان جمهوری اسلامی ایران، در سراسر دنیا، جگرشان حال آمد با دیدن این تصاویر!
قربان جمله بندی ام بروم!!
“از پشت تلفن و از خودم”!!! پس می خواستی از کی بخوانی؟!… امروز این ملت ساندیس خور کاری کردن که زبون امثال شما باز بشه و بلبل زبونی کنین… الهی که خدا نسلتون رو از زمین بر نداره هیچ، زیادتون کنه!!
حسین قدیانی: یعنی اگر به سبب آن لاین نوشته شدن(یعنی آن لاین خوانده شدن!!) بد شده، به بزرگی خودتان ببخشید.
متن زیبا و دلچسبی بود آقای قدیانی.
سپاسگزارم.
خدا را شکر که دل رهبرمان را شاد کردیم.
بعد از انتخابات ۸۸ و اتفاقات بعدش، حالا نتیجه این انتخابات شیرین تر شده است.
الحمدلله رب العالمین…
شیرین بود. ممنونم.
ملت ایران! دم تان گرم…
هه هه! اینو نیگا!… شکسته نفسی به تو نیومده… تو اصلا مگه بلد هستی متن بد هم بنویسی؟ اگه بلدی، بنویس دیگه… ما که ندیدیم تا به حال!!
حسین قدیانی: ممنون! اما از آنجا که فردا لابد تحریمی ها، زبان باز می کنند، پرده برداری می کنم از یک شعار قدیمی و اول انقلابی و فراموش شده، خدمت منافق جماعت: «هر کی که رای نداده، حق نظر نداره»!! القصه! مردم بعد از همه پرسی ۱۲ فروردین، این شعار را خطاب به منافقینی می گفتند که در انتخابات، رای نداده بودند، اما با کمال پررویی، می خواستند خودشان را در خیلی چیزهای بزرگ تر از اندازه شان، شریک و سهیم کنند!! حتی در محصولات انتخابات!! لذا مردم، جواب قشنگی به ایشان دادند؛ به به!! «هر کی که رای نداده، حق نظر نداره»!!
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها
ایستادی بر جنگ رودررو
خنجر از پشت میزند دشمن
گویی از ما در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن…
می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست
http://bachehayeghalam.ir/vblog/vatanam-2/
ممنون! مثل همیشه عالی بود. خسته نباشید. البته که نیستید.
کی خسته است؟!
.
.
.
دشــــــــــمن!!
الهی! پیرمرد همشهری من، خیلی هم اول وقت رفته بوده پای صندوق. تا نفس آخر با ولایت…
خدا رحمتش کنه.
بگذارید یکبار دیگر از این نوشته بسیار دلنشین تعریف کنم؛ آخر قیلی قشنگ است.
چه ساده اما هوشمندانه به نکات عمیق و جالبی اشاره کردید.
تقدیر از ملت ایران به ویژه کهن سالان، طعنه سنگین و دندان شکن در حد “پماد سوختگی” و این حرف ها به اسکار و اصغر و نادر و سیمین و ممد تمدن، تقدیر از شهدا و خانواده های معظم شان، رای دادن قشنگ و باکلاس مولایمان، تعطیلی مدارس فردا که یادش بخیر آن روز ها ذوق مرگ می شدیم از چنین اتفاقی، حتی رفتگران زحمتکش را هم یاد کردید.
متن بسیار قشنگی بود و در این لحظات پر افتخار شادیمان را دوچندان کرد.
خدا قوت!
این هم تقدیم به همه شما؛
حرف دل همۀ سربازان امام خامنه ای…
هر کس شود فدائی رهبر مقدس است… آماده ایم هستی خود را فدا کنیم…
http://www.faupload.com/upload/90/Esfand/سلحشور-مانیستیم-پیرو-آشوب-زادگان.mp3
(پیشنهاد می کنم حتما گوش کنید!)
درود به مردم بصیر و انقلابی ایران، واقعا دم همتون گرم!
از اول صبح چهارچشمی نشستم جلوی تلویزیون و صحنه های زیبای حضور مردم رو پای صندوقهای رای نگاه می کردم.
در کنار احساس غرور، احساس دلتنگی شدیدی برای وطنم داشتم و دلم برای شناسنامه ام سوخت که توفیق نداشت مزین به مهر انتخابات بشه!
حسین قدیانی: بابای «نادر» در «جدایی…».
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1549273
«هر کی که رای نداده، حق نظر نداره».
اتفاقاً من امروز رای ندادم… گاهی خدا با وسیله ای مثل داداش حسین، با آدم حرف می زند!!
حسین قدیانی: اشکالی ندارد؛ گاهی برای آدم، مشکلی پیش می آید که نمی تواند رای بدهد، حتی نماز نمی تواند بخواند!! احساس فعلی تو و مسرتت، یعنی که رای داده ای…
مردم کاری کردند اوباما گزینه های روی میز را بریزد زیر میز!
جمله از خودم نیست. اونقدرها هم استعداد ندارم.
«حتی نماز نمی تواند بخواند»!!!
قدر خودت را بدان داداش، که امشب شده ای تریبون خدا!
اتفاقا گمشدن شناسنامه و قضا شدن نماز صبح، هر دو با هم حادث شد… اشکم در آمد… 🙁
حسین قدیانی: ای بابا! نگذار بگویم چه بنده روسیاهی هستم برای خدا!! دیگه کسی این ورا نمیاد…
یه پیام “بی زرگانی” برم؟
ساعت ۲۳:۱۲
تعداد افراد آنلاین: ۳۲ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین عزیز بسیجیها فـــــــدائی داری….
آقای قدیانی! من فیلم “جدایی نادر از سیمین” رو ندیدم و امکان دانلودش هم نیست! به همین دلیل دقیقا منظور شما رو در مورد “بابای نادر” متوجه نشدم.
از لینکی که فرستادید ممنونم، البته من حضور مردم رو از طریق پخش آن لاین شبکه های ایران دیدم و لذت بردم.
بی نشان؛
عکس شماره ۴ و ۱۰، بازیگر نقش پدر نادر، در “جدائی نادر از سیمین” است.
انشالله فیلم را که دیدید کاملا متوجه منظور آقای قدیانی می شوید!
“… و با سلام و درود به آن پیرمردی که بابای «نادر» بود و آن هم آمد و در انتخابات شرکت کرد و معلوم شد تنها چیزی که ندارد «آلزایمر» است و دوست و دشمن را خوب می شناسد و «سیمین» دروغ می گفت،”
همه روسیاهیم… به خاطر کارهای نیکی که نکرده ایم.
خدا برای حرف زدن با بشر، نیاز به وسیله دارد… وسیله اش گاهی حتی درخت زیتون است… بشر اشرف مخلوقات که از درخت کمتر نیست… هر چند هم گنهکار.
الغوث، الغوث… خلّصنا من النار یا رب.
خوب لو میدین، امشب همدیگرو :))
سلام!
دیروز اگر جواب هل من ناصر مولایمان حسین (ع) تیر سه شعبه بود، امروز اما جواب کیست مرا یاری کند مولایمان خامنه ای برگه های رای بود.
ماشاءالله به این ملت؛
یک سلام و درود هم به صدا و سیما و رسانه ملی، می گوییم که امسال، بهتر از گذشته، پوشش داد، حماسه ملت را. جای تقدیر و تشکر دارد؛ کمی خلاقیت را چاشنی برنامه های انتخاباتی کرده بودند…
متن، مثل حضور مردم بود، عالی!
اتفاقا عالی نوشتید. حماسی نوشتید. ممنون…
هنر، نزد ایرانیان است و بس…
ایرانی! گل کاشتی… سنگ تموم گذاشتی!
………………………………………
حسین قدیانی: لطفا بی نیاز از اصلاح من، کامنت بگذارید!! آهای بچه ها! دوباره دارید شروع می کنیدها!! این از این، و اما؛ مشارکت در چهارمحال و بختیاری: ۱۰۰ درصد!!
«هر کی که رای نداده، حق نظر نداره»
واقعا همینطوره!
یعنی هر وقت با کسی برخورد کردید که می دونید تو انتخابات شرکت نکرده ولی داره راجع به مسائل مختلف مملکت نظر میده، یه مشت حواله اش کنید!
درود بر بختیاری ها. خیلی خوشحال شدم.
“مشارکت در چهارمحال و بختیاری: ۱۰۰ درصد!!”
ماشاءالله
مسئولان باید از مردم درس پیروی از ولایت بگیرن بخدا.
اول: تبریک به حضرت خورشید و بعد هم تبریک به حضرت ماه/ این پیروزی بر هممون مبارک باشه انشاالله.
و چه قدر لبخند تو زیباست آقا!
این ۱۰۰ درصد یعنی تعداد افرادی که در چهارمحال و بختیاری رای نداده اند، آنقدر کم بوده که به رتبه تاریخی ۱۰۰ درصد، آسیب نزده در میانگین آرای این استان.
سلام به بر و بچه های قطعه ۲۶!
این کلیپ کوتاه رو هم داشته باشید!
ببینید چی میگه این خانم….http://khabaronline.ir/Images/News/AtachFile/12-12-1390/FILE634663237302630301.flv
این هم یک کامنت بی نیاز از اصلاح:
******************زنده باد ایرانی*****************
یاس معطر (به جای گفت و شنود)
در سالروز رحلت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه(س) این ستون را به سروده ای از علی اکبر لطیفیان در سوگ آن بزرگوار اختصاص می دهیم؛
و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی
دوباره آینه ای در برابرش باشی
نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی
میان راه پرستوی پرپرش باشی
«مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»هاست
نخواست گمشده ای مثل مادرش باشی
خدا تو را به دل بی قرار ما بخشید
و خواست جلوه ای از حوض کوثرش باشی
به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را
چو دید آمده ای سایه سرش باشی
اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد
و تا همیشه تو یاس معطرش باشی
نگاه تو همه را یاد او می اندازد
به چهره ات چه می آید که خواهرش باشی
خدا نخواست تو هم با «جواد» کوچک او
گواه رنج نفس های آخرش باشی
کلیپ مرتضی بامزه بود اما دعا میکنم مذهب این خانم و بچه هاش روز به روز بهتر تر شه چون برای عاقبت بخیری لازمه!
نام ایران زیباست و خاکش بوسیدنی. مردمانش دوست داشتنی ترین مردم دنیا. پر خروشند مانند اروند و پر غرورند مانند دشت عباس.
جمعه با همتی بلند جلوه های زیبایی آفریدیم و فقط با یک انگشت همچون پتکی، بر فرق سر دشمن کوبیدیم؛ و این همه زیبا آفرینی را مدیون مردانگی و غیرت کسانی هستیم که پیکرهای پاکشان در بستر این کشور آرمیده است!
“ملت ایران! دم تان گرم…”
خدایا!
روز به روز بر عزت ملت ایران بیافزا.
“«مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»هاست
نخواست گمشده ای مثل مادرش باشی”
.
.
.
السلام علیکِ یا بنت فاطمه و خدیجه (سلام الله علیهما)
روز شیرینی بود؛ ۱۲ اسفند ۹۰
نگاه ناز حاج حسین و هیبت خاص حاج احمد…
در بهار آزادی
جای شهدا خالی
شیرینی متنهای قشنگ قطعه باعث میشه آدم ناراحتی برنده نشدن تو انتخابات رو فراموش کنه! دیشب با عکسها و عکسنوشتههای شهید خرازی حسابی دلمو خالی کردم و آروم شدم! الان هم که با این متن، کلا، ناراحتی پـــــــر!
یه دلیل دیگه هم برای خوشحالیم که الان متوجهاش شدم اینه که “شیفت اسپیس”ام کار میکنه!!!
اینجا یه عالمه برف اومده! من فکر میکردم به خاطر همین تعطیل شده!
چه روز با شکوهی بود دیروز. ممنون داداش حسین.
و با سلام و درود، به (داداش حسین) بسیجی ها، که در این ایام پر تلاطم، پر نور تر از همیشه، چراغ قطعه را روشن نگه داشت، تا چراغ دل های ما خاموش نگردد. و چراغ راهی باشد، برای انتخاب درست. و باز هم با سلام و درود، به (داداش حسینی) که، ۸۰ درصد این متن را از پشت تلفن و از خودشان، بی هیچ نوشته ای، یا وقتی برای اصلاح، و فی البداهه، برای دوستان وطن امروز خواندند!
و با سلام و درود، به (سید احمد عزیز)، مبصر خوب قطعه، که همیشه تعاریف به جای ما، مربوط به خودش رو، نقطه چین می کنه. که امیدوارم این بار این کار رو نکنه.
و با سلام و درود، به (میلاد پسندیده)، با وجود اینکه، به علت فقدان شناسنامه نتونست رأی بده! باز هم برنده ی انتخاباته و (داداش حسین) ویژه براش مایه گذاشته. و با سلام و درود، به (باران)، که تازه داشته گرم می شده، که تموم شده!
و با سلام و درود، به (حنظله)، که آرزوی شاد باش کرده.
و با سلام و درود، به (خسته نیستم، امیدوارم)، که فقط گفته: الهی شکر…
و با سلام و درود، به (منم گدای فاطمه)، که خدا رو شکر کرده، به جهت شادی دل رهبرش.
و با سلام و درود، به (ف. طباطبایی)، که این انتخابات، براش خیلی شیرین بوده.
و با سلام و درود، به (پاییز)، که ممنونه. و معتقده، مثل همیشه عالی بوده. و میگه دشمن، حسابی خسته ی.
و با سلام و درود، به (یا زینب)، که با سوز دل، به یاد همشهری قهرمانشه. که در راه پشتیبانی از ولایت، از پای صندوق، به اوج آسمون پرواز کرده.
و با سلام و درود، به (بی نشان)، که از اول صبح، چهار چشمی، نشسته جلوی تلویزیون! و صحنه های زیبای حضور مردم رو، پای صندوقهای رأی نگاه می کرده.
و با سلام و درود، به (یـــــــــــ(حسین بن علی)نـــــــــــــوکر)، که دیروز رو، با امروز، در هل من ناصر حسین (ع)، و کیست مرا یاری کند خامنه ای عزیز، مقایسه کرده.
و باسلام و درود، به (سلاله ی ۹ دی)، که همیشه، احادیث زیبا و پر مغزی که از قول معصومین (ع)، می گه، ویتامین روح برای همه است. و به صدا و سیما هم سلام و درود فرستاده، به خاطر پوشش خبری امسال.
و با سلام و درود، به (سجاد)، که متن رو، مثل حضور، عالی توصیف کرده.
و باسلام و درود، به (بانو)، که هنر رو، فقط نزد ایرانیان، دونسته و بس.
و با سلام و درود، به (سوگند)، که به بختیاری های، صد در صدی، درود فرستاده.
و با سلام و درود، به (لبیک یا حسین)، که به ماه و خورشید و فلک تبریک گفته.
و با سلام و درود، به (مرتضی)، که کلیپ همون حاج خانومه رو گذاشته! که پوزه زنی کرده از اسرائیل و…
و با سلام و درود، به (به جای امیر)، که به جای گفت و شنود، معطر کرده فضا رو، با یاس معطر امام رضا (ع)، یعنی؛ بی بی فاطمه ی معصومه علیها سلام.
و با سلام و درود، به (قاصدک منتظر)، که با افتخار، خاک کشورش رو بوسیده، و زیباترین نام، یعنی ایران رو بر زبان جاری می کنه.
و با سلام و درود، به (مرتضی اهوازی) که ۱۲ اسقند ۹۰، براش، یاد آور جای خالی شهیدان، حاج حسین خرازی و حاج احمد متوسلیانه.
و با سلام و درود، به (چشم انتظار)! که فی البداهه و بدون استفاده از نوشته ی داداش حسین! به همه درود فرستاده.
و در آخر…
ملت ایران، دمتان گرم!!!
چشم انتظار؛
ممنون برادر!
کامنت قشنگی بود… آفرین…
سلام به همگی
خیلی قشنگ بود. به سبک انشانویسی دهه شصت و اوایل دهه هفتاد! پرواز کردم به دوران کودکی و غوطه ور شدم در دریای بصیرت امت حزب الله. خدایا شکرت که دشمنان ما را دشمن شاد کردی!
راستی! خبر دارید؟ تیرهای دشمن تموم شده. احتمالاً حالا میره از یه فاصله دور؛ شروع میکنه به فحش دادن و اداهای بی ادبی و خاک تو سری درآوردن، شاید هم مثل یه گربه ای که یه گوشه گیر افتاده شروع کنه به همه چی پنجول کشیدن.
بابا چشم انتظار!!!
قشنگ بود، ممنون.
“و با سلام و درود به رفتگران شهرداری که از فردا زحمت جمع کردن تبلیغات کاندیداها روی دوش شان است”
احسنت بر تو و نوشته ات.
سلام. تلویزیون اعلام کردمشارکت در چهارمحال و بختیاری ۸۸ درصد!
دم همگی گرم …
دوستان محترم!
داداش حسین در نمایشگاه کتاب امسال، ۴ عنوان کتاب جدید خواهد داشت…
به زودی مقدمه ایشان بر کتاب مجموعه طنز فتنه ۸۸ با نام «آر. کیو ۸۸» را در «قطعه ۲۶» خواهید خواند، که اولین متن ایشان برای وبلاگ، در سال ۹۱ همین مقدمه است…
«آر. کیو ۸۸» گلچینی از بهترین طنزهای مرتبط با فتنه ۸۸ داداش حسین است در ۵۰۰ صفحه که شماری از این طنزها مال زمانی است که این وبلاگ هنوز درست نشده بود و احتمالا شما هم نخوانده اید…
“موضوع انشا: انتخابات”
سلام دفترچه ی خاطراتم.
امروز آقا معلم گفت درمورد انتخابات انشا بنویسم.
من هم اول اینجا می نویسم اگر خوب بود پاره می کنم و به دفتر انشا می چسبانم. قول بده صدایش را در نیاوری و به آقا معلم و مامان چیزی نگویی:
تلویزیون می گفت کاندیدا و مردم هردو به گردن هم حق دارند.
راست هم می گفت. سالهاست که ما را تر و خشک کرده.
حالا هم که بزرگ شده ایم؛ از بس دق اش داده ایم و برایمان شانسی و خرت و پرت خریده صورتش چروک چروک شده است و همش دم غروب ها که می شود و آمپرش می رود بالا واگذارمان می کند به امام زاده عبدالله.
هر جا کار بدی کرده ایم دعوایمان کرده و کارهای خوب خوب یادمان داده.
نوک انگشتانش ورم کرده از بس پای دار قالی نشسته است.
بیچاره برای گرفتن پول حلال از خدا ، شب ها را تا صبح کار کرده و چشمهایش پف کرده است.
طفلک صبح ها هم من و داداشم را بیدار می کند هم لیلا و پری و زری را.
اگر هم دیر بیدار شویم با لگد بیدارمان می کند و آخر سر هم طفلکی تا چند روز زانو درد می گیرد از بس محکم زده و به هر پنج تایمان زده.
راستش من اصلا نمیدانم انتخابات یعنی چی.
ولی حالا که آقامعلممان تکلیف داده؛ اگر هیکلم بزرگ تر شد و بچه ها دیگر قوطی کبریت صدایم نکردند و به حدی رسیدم که وقتی وارد اتوبوس شدم همه از جایشان بلند شوند؛ به مادرم رای می دهم که قالی باف است و آنقدر بچه تر و خشک کرده که دیگر خوب بلد است کاندید شود و به گردن همه حق داشته باشد.
خوب نبود