نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
ره صد ساله را، چقدر زود رفت این مصطفای شهید…
بسم رب الشهدا و الصدیقین
کاش بهار ۹۱ باشد بهار زمین و زمان، هردو با هم… به برکت خون شهدای هسته ای و تمام شهدای راه اسلام و قرآن.
به روزیم با:
۱) به مناسبت سالروز شهادت عبدالحسین برونسی؛
* ۹ خاطره از شهید عبدالحسین برونسی/
* گالری عکسهای شهید برونسی با بیش از ۵۰ عکس/
* خاطره شهید برونسی از شب عملیات/
۲) سرداری که در حلبچه جاودانه شد (گزارش تصویری از سردار شهید حاج خیرالله صفری زاده، فرمانده حفاظت اطلاعات قرارگاه مقدم جنوب)
http://Www.RadepaClip.com
“«۹۰» با «مصطفای شهید» چهره شد”
عالی بود آقای قدیانی.
متن های این روزهاتون فوق العاده شده.
خدا قوت.
زیبائی اش غیر قابل وصف بود.
شما فوق العاده اید آقای قدیانی.
“تو سال ۹۰ را چهره کردی، با خون سرخت، در میان قرون و اعصار، با مادرت، با پدرت، با همسرت، با چشمان خرمایی رنگ علیرضا که نیستی ببینی چه دلی برده از ما.”
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اوباما در نشست آیپک پس از سیلی که در انتخابات از ملت ایران خورد، در آستانه ی چهارشنبه سوری عنوان کرد:
ملتی که می تواند در یک شب، شب چهارشنبه آخر سال این همه آتش بازی کند، اگر هسته ای شود، دنیا را به آتش می کشد!
سلام خدا بر شهیدان…
“«ابالفضل» چهره «سال کربلا» نبود؛ کربلا را چهره کرد، آنجا که کنار نهر علقمه، آب را به عشق ارباب، به آب برگرداند.”
مصطفای شهید!
“تو سال ۹۰ را چهره کردی، با خون سرخت…”
سلام حاج حسین!
داداش متنت بوی شهادت میداد….کلی حال کردیم.
خدا آقا مصطفی و بقیه شهدای هسته ای و جهاد علمی و همه شهدای جنگ رو با اربابشون اباعبدالله محشور کنه…انشالله.
و دو صد البته یاد پدر موشکی ایران شهید حاج حسن تهرانی مقدم رو هم گرامی میداریم.
و یادمون هم نره که شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون اند …
دعا میکنم همگی ما شهید شیم……
یا حق
شیرینی جملات پایانی تان، همیشه وصف ناشدنی است:
راستی مصطفی! شنیده ام عاشق «روضه عباس» بوده ای. «ابالفضل» چهره «سال کربلا» نبود؛ کربلا را چهره کرد، آنجا که کنار نهر علقمه، آب را به عشق ارباب، به آب برگرداند.
“ما بچه های «گردان مصطفی» ایم. خون تو زبان یک نسل را باز کرد.”
با این جمله خیلی احساس غرور کردم.
و می خواهم بگویم:
“مصطفی شهید” حقا که نسل ما با خون تو، بیش از پیش “روشن” شد.
در باغ شهادت باز باز است حتی در اروپا…
http://www.jahannews.com/vdcaoenuy49n6y1.k5k4.html
بیائید امسال زودتر از آقا، سال را نامگذاری کنیم.
مثلا یکی از اینها:
سال اطاعت از ولایت
سال اطاعت دولت از ولایت
سال اطاعت بی چون و چرا از ولایت
سال اطاعت بی چون و چرای دولت از ولایت
سال اطاعت بی چون و چرای مجلس و دولت از ولایت
سال…
آقای قدیانی بنظرم جای یک متن در این حول و حوش قبل
از تحویل سال، در قطعه خالی نباشه، بهتره!
سلام آقای قدیانی؛
۲ سالی می شه که با وبلاگ شما همیشه همراهم هر چند همیشه نظر ندادم.
امشب می خوام بعد از دو سال از شما یه درخواستی بکنم، که حتما در آستانه ی عید اگه اجابت کنید بسیار خوشحال می شم.
وبلاگ من قدمتش از وبلاگ شما چند سالی بیشتره هر چند غنای مطالب شما چندین سال جلوتر!
بعد مدت ها حالا که توستم پایان نامم دفاع کنم آپ کردم با «گربه ی اژدهایی» خیلی دوست دارم این مطلب بخونید و بقیه ی وبلاگم یه نگاه بندازید و ضعف و قوت قلم منو با نظراتتون مورد نوازش قرار بدید. http://spiyanechartopart.blogfa.com/
لبخند بزن رزمنده! 🙂
با تشکر…
حسین قدیانی: «گربه اژدهایی» را خواندم. خوب بود. موضع انتقام گیری که حق مسلم ماست را خوب طرح کرده بودید. در نوشته های کوتاه این چنینی، استفاده بیشتر از کنایه و ایهام، خیلی کمک می کند به غنای نوشته.
خوشم اومد، گذاشتم!
http://rajanews.com/detail.asp?id=119902
http://rajanews.com/detail.asp?id=119878
تیتر و متن هر دو زیبا و تلنگری بود……
خصوصاً این قسمتش؛ “«ابالفضل» چهره «سال کربلا» نبود؛ کربلا را چهره کرد، آنجا که کنار نهر علقمه، آب را به عشق ارباب، به آب برگرداند.”
بهاریه زیبا و دلنشینی بود.
باز هم بگو برادر! باور دارم هنوز هم حرف های ناگفته مانده است با سال ۹۰، هنوز هم درد و دل داریم با امسال.
“امسال” هم مثل همه سال های عمرمان بدهکار است به ما؛ جوانی مان را ، دوستان پرکشیده مان را، غصه هامان را ، دردهامان را .
“امسال” هم مثل همه سال های گذشته بدهکار است به ما یوسف زهرا را.
بگو برادر، باز هم بگو!
دوازدهم اسفند مردم ادای احترام کردند به خانواده محترم احمدی روشن که عید اولشان بود.
اولاً عکس اولت خیلی قشنگ بود.
ثانیاً وقتی از یک موضوع، چند متن برای چند روزنامه مختلف می نویسی… می خواستم بگویم تکراری می شود… اما یادم آمد که دروغگو سگ است!… سگ هم که دشمن خداست!! (مغالطه از نوع فردوسی پوری)
ثالثاً طرحی زده ام برای چهارشنبه سوری… ببینید:
http://miladps3.mihanblog.com/post/95
حسین قدیانی: سوزوندی بدبخت رو که!!
خیلی وقت است که مخصوص قطعه مقدس بیست و شش، یک طرح جانانه نزده ام… مسابقه بهاریه نمی گذارید؟!!
حسین قدیانی: نه وقتی مانده و نه رمقی…
جنگ نبود، بسیجی اما «شهید هسته ای» داد، تا همت و باکری، افتخار کنند به نسل ما.
الان نوبت توست، تا برای ما از «بهار بهشت» بگویی.
سلام به همگی
———————————————-
خداوند بار دیگر به ما لطف کرد و روز شانزدهم یه پسر کاکل زری بهمون داد- که ان شاء الله عاقبت به خیر بشه- خلاصه سرمون شلوغ شد. امروز که مقداری فراغت بال پیدا کردم، اومدم متن های ۱۶ م تا امرو زو یه نفس خوندم(ماشاءالله به نفس!!!). مثل همیشه رسا بود و بیش از همیشه شهدایی. دست مریزاد!
حسین قدیانی: تبریک! بسی تبریک…
در “اولین بهارِ بی تو”،
“به شدت روزگار، با تو بودن” را تجربه می کند.
آن زمان که چهره ی معصومت را به آسمان بخشیدی؛ نیش خند می زدی به چهره های منتخبِ سال، به اعدادِ فانیِ سال های گذشتنی.
تو چهره ات را به ابدیت، به “آن سوی هستی”، به جاودانگی پیوند زدی.
داداش حسین؛
تشکر بابت زحماتی که در این چند روز کشیدید.
مطالبتان یکی بهتر از دیگری است!
سالاری به خدا…
“شهادت در رکاب امام خمینی زیباست، اما دفاع از ولی فقیه حاضر، از آن هم زیباتر است. خون دادن برای امام خمینی زیباست، اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای از آن هم زیباتر است.”
{حسین قدیانی}
“و چه زیبا به ما و بازی های امروزمان می خندند …”
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/76436507881371782169.jpg
.
.
.
از وبلاگِ: خاطرات جبهه.
http://davodabadi.persianblog.ir/tag/
“بسیج ، مرد این میدان است (یادداشت روز)”
http://www.kayhannews.ir/901224/2.htm#other201
آقا مصطفی! خون تو ضامن ضربان رگهای این انقلاب شد. اسلام نیازمند شهداست و انسانیت نیازمند تزریق خون. در سال ۹۰، از خون تو چه نیازها که برآورده شد. آقا مصطفی! خون تو بر پیکره سال۹۰ همچون نهری جاری شد و چهره این سال از شما روشنی یافت. آقا مصطفی! خون تو با خون امام حسین(ع) در کربلا و خون دستان بریده قمر بنی هاشم آمیخته شد. آقا مصطفی! تو با شهادتت ثابت کردی که آزادگی نمرده و هنوز پسر مظلوم علی(ع) یاور دارد و مادرت به خواهر حسین(ع) مژده داد که صدای اذان علی اکبر هنوز به گوش می رسد… گوش کنید… می شنوید…
“مصطفای شهید! امسال می خواهیم با اسم و رسم قشنگ تو، «روشن» کنیم سفره ۷ سین مان را. بهار، بی تو به سر نمی شود.”
“ناز ۹۰ خون تو بود. رمز و راز حماسه ۱۲ اسفند، خون تو بود. مصطفای شهید! جبهه ما، جبهه خون شهداست.”
مصطفای شهید!
افتخار مایی…
انکار نمی کنم که زیاد به شما حسودی کرده ام.
ما به یادت، در قنوت نماز، دعای فرج می خوانیم.
شما هم به یاد ما باش و دعایمان کن…
شهید خداوردی قنبری:
شهادت پایان مرگ و مردگیهاست. ما با خون خود به این مردگیها پایان خواهیم داد و ضامن ضربان مداوم رگهای امت اسلامی خواهیم شد، اسلام نیازمند به شهداست و انسانیت نیازمند به تزریق خون، ما با شهادت خود همه این نیازها را برآورده خواهیم ساخت.
قاصدک؛
همیشه کامنت هایت خوب است ولی اخیرا، کامنت های خیلی زیبائی می گذاری.
ممنونم…
خسته ! (گفت و شنود)
گفت: آیا قتل عام مردان و زنان و کودکان افغانی توسط نظامیان آمریکایی نقض حقوق بشر نیست؟!
گفتم: بر منکرش لعنت!
گفت: تیراندازی نظامیان آمریکایی به مردم افغانستان و عراق برای تفریح! و سر بریدن آنها و گرفتن عکس یادگاری با قربانیان چی؟!
گفتم: از جنایتکاران محکوم به اعدام که ارتش آمریکا برای آدمکشی استخدام می کند انتظاری غیر از این نمی رود.
گفت: موشک پرانی و بمباران هوایی مردم مظلوم غزه و قتل عام کودکان «بی پناه» فلسطینی توسط اسرائیل و صدها و هزاران جنایت دیگر از این دست نقض حقوق بشر نیست که سازمان ملل درباره آن سکوت کرده و می کند؟
گفتم: چه عرض کنم؟!
گفت: ولی با وجود سکوت سازمان ملل در مقابل اینهمه جنایت، دبیر کل سازمان ملل از زحمات نماینده آمریکا در این سازمان تشکر کرده است!
گفتم: یارو سوار الاغ بود، یکی از رهگذران گفت؛ خسته نباشی! و یارو گفت؛ می بینی که من سوار الاغ هستم و خسته نمی شوم! و طرف گفت؛ منظور من هم الاغ بود!
http://www.faupload.com/upload/90.1/Esfand/FILE63465849966118653.flv
آقا سید احمد!
در کلاس درس قطعه ۲۶ و در محضر استاد، درس پس می دهیم.
اجر شما با حضرت عباس
مصطفی! در این مملکت، می رسد سال هایی که فرزندان ما، خاک محل شهادت تو را توتیای چشمان شان کنند. مگر ما خاک «مجنون» را سرمه جزیره چشمان خود نکرده ایم؟! مگر در آب هور، شقایق قایق عاشورا نبوده ایم؟!
فرزندم باید تو را وصف کند. مصطفای شهید!
بگذار از مادرت بگویم که در «مکتب شهادت» معلمی کرد تا معلوم شود که «زینب» هنوز هم سلاله دارد. در رشادت مادرت، همین بس که حتی «آقا» به او اجازه اشک داد، اما مادر تو، پیش دشمن گریه نکرد! هیچ کس اشک هایش را ندید.
مثل همیشه: قوت قلب بسیجی ها
قایق عاشورا . . .
شادی روح مطیع ولایت، فرمانده دلاور لشگر عاشورا، آقا مهدی باکری صلوات
حسین قدیانی: شهید مهدی باکری/ ولایت، محور اصلی جامعه ماست… یعنی همه چیزها بر حول محور ولایت شکل می گیرد…
سکوت و سنگینیِ نگاهِ این چهار تن را با هم و در یک زمان بر نمی تابم.
بسم رب الشهدا: باکری، همت، زین الدین و شوشتری.
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/96367133720732821289.jpg
چند روز پیش مهمان شهدا بودیم. روی همه ی اتوبوسهای اردو عکس مصطفای شهید را زده بودیم، یک نسل سومی را…
ممنون از حضور گرمتون آقای قدیانی خیلی خوشحال شدم.
به هر حال هرچند کوتاه و مفید اما مهم تر از همه متبرک کردن وبلاگ ما بود با قدم و قلمتون.
یا علی
نصف شبی خوب اشکمون رو درآوردی فرزند شهید قدیانی
شهد شیرین شهادت بر شهیدان مبارک باد.
و چقدر فاصله است بین شما و ما فاصله ای بیشتر از زمین تا ثریا
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
شهاد شهد شیرین زمان است
شهادت انتهای افتخار است
خوشا آن بی دلان مست سرمست
کجایند بی، خودان در خدا مست
دلا سودای یاران در سرت هست
گرفتی تنگ و باران در سرت هست
به یاد بوذر و سلمان و تمار
به یاد آن همه عمار و عمار
دلا نی سوز دارد نغمه سرده
که وقت شادمانی و سرور است
که در قعر سیاهی های ایام
نه دور است، آنچه نزدیک است نور است
خدا قوت! انشاالله که زیر سایه حق و آقا امام زمان (عج) همیشه استوار و با رمق باشی.
کی خستس؟
**یا حی و یا قیوم**
ممنون بابت تبریک…
#زنجیره ی پیامکی برای فیلم تحسین شده رهبر انقلاب؛ قلاده های طلا
http://sms88sms.persianblog.ir/post/1196/
……………………
سلام
مهمترین و به یادماندنیترین جمله رهبر انقلاب در سال ۹۰ از نظر شما
در سالی که گذشت بیش از ۶۰ صفحه از صفحات پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب به متن سخنان و پیامهای ایشان اختصاص پیدا کرد. مرور این سخنان میتواند نکات و زوایای جدیدی از این سخنان و پیامها را پدیدار کند. اگر شما نظراتتان را درباره مهمترین و به یادماندنیترین جمله رهبر انقلاب در سال ۹۰ بیان کنید، نتیجهی این ابراز نظرها، جالب توجه و حاوی نکات ارزشمندی خواهد بود.
حال، به نظر شما مهمترین و بهیادماندنیترین جملهی حضرت آیتالله خامنهای در سالی که گذشت، کدام جمله است؟
نظرتان را از طریق همین صفحه ارسال و یا به شماره ۱۰۰۰۱۰۲۸ پیامک کنید تا در ذیل همین نوشته منتشر شود.
برای سهولت در انتخاب میتوانید از صفحات «بیانات»، «پیامها» و جستجو عبارت مورد نظر خود را بیابید.
آدرس این پست در سایت معظم له
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=19243
تقریبا یک ماه پیش که دو تا از جوان های فامیل و هم سن و سال خودم، از شهرستان، آمدند تهران، تا رسیدند؛ ازم پرسیدند: از اینجا، چه جوری میشه رفت بهشت زهرا؟
تعجب کردم، معمولا هربار که می آیند، آمار فلان فروشگاه و مرکز خرید را می گیرند. گفتم: بهشت زهرا؟! چه خبره؟
گفتند: می بری مون سر مزار احمدی روشن؟ گفتم: بهشت زهرا نیست که! امامزاده علی اکبر چیذره. گفتند: خب همین جایی که میگی، می بری ما رو؟
فردا صبحش که رفتیم چیذر، پدر شهید احمدی روشن هم، سر مزار فرزندش بود. تا ما را دید، حرفی زد که خیلی به درد ماها می خورد. خیلی تمیز و به بهترین نحو ممکن.
گفت: جوانی را سراغ ندارم که مثل مصطفی، خدمت پدر و مادرش را کرده باشد. این بچه، خیلی احترام والدین اش را داشت. می خواست برود کربلا، من و مادرش، راضی نبودیم و نگران اش می شدیم. گفتیم: نرو! نرفت. به خاطر ما، قید کربلا رفتن را زد…
____________
می خواهیم مثل مصطفای شهید، باشد آخر و عاقبت مان، گمانم باید از “خانه” های مان شروع کنیم و اصلی از اصول عاقبت به خیری و “و بالوالدین احسانا”.
____________
“الان نوبت توست، تا برای ما از «بهار بهشت» بگویی…لابد می رسانی سلام ما را به «حسین»”
وقتی با یک شهید هم سن و سال باشی یا فاصله ی سنی کمی با اون داشته باشی، حرف زدن از او و نوشتن در مورد او لذت و زیبایی خاصی داره.
این حس در متن های زیادی که در مورد مصطفی شهید نوشتین کاملا به خواننده منتقل میشه و حس مخفی دیگه اون حسرتی است که پنهان در کلمات شماست، “حسرت شهادته” اللهم الرزقنا توفیق الشهاده…
۱۷۳* امیرالمومنین علی علیه السلام در پایان عهدنامه خود به مالک اشتر:
من از خدا به گشایش رحمت و بزرگی قدرت اش، (بر آنکه هر چه بخواهد، عطا می کند) می خواهم که پایان زندگی من و تو را به نیک بختی و شهادت قرار دهد.
(نهج البلاغه نامه۵۳)
انشاءالله این دعای امیرالمومنین، شامل حال همه مون بشه…
امروز، سالروز شهادت شهید عبدالحسین برونسی است.
*قطعه ۲۶ و سردار کار؛ اوس عبدالحسین برونسی”
“نمی دانم از این شهید در سنگر جنگ، چند قطره خون تقدیم اسلام شد، اما می دانم که مقدس تر از خون سرخ و مطهرش، قطرات عرقی بود که می ریخت روی پیشانی اش، تا با افتخار، “کارگر انقلاب اسلامی” باشد.
http://www.ghadiany.ir/?p=6801
http://www.ghadiany.ir/?p=6849
حضور استاد، (محمد حسین صفار هرندی) با حکم زعیم عالیقدر، و مرجع شیعیان جهان، امام خامنه ای (حفظه الله) در مجمع تشخیص مصلحت نظام، مبارک باد.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/106034/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%D8%A2%D9%8A%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AE%D8%B2%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B3-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%B1%D9%8A
سلام؛
فکر کنم دیشب دکتر یه سر به وبلاگ شما زده بود، وقتی گفت که «آیا درسته تلویزیون ایام انتخابات بره سراغ بی حجابا و بعد بگیر بگیر بشه؟ این تناقض یه روزی کار دست ما می ده ها».
زود یاد قطعه ی ۲۶ افتادم!
امروز جوابای دکتر ۷۰ درصد خوب بود، بویژه اینکه دلمو خنک کرد از بعضی نماینده های…
نوشته های اخیرتان، عجیب بوی کربلا می دهد…
کربلایی باشید.
پروین اعتصامی… یادش به خیر که امروز سالگرد اوست!
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی… فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم… کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست… پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت… این اشک دیدهی من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است… این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است… آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهی سرشک یتیمان نظاره کن… تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود… کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
سوال اول و دوم رو که نماینده میپرسه، میگم اینا دیگه چه سوالاییه!!!!!!
جواب سوالای دوم به بعد رو که رییس جمهور میده، میگم اینا دیگه چه جواباییه!!!!!!!!
به خصوص ماجرای اون یازده روز، شده ماجرای هاله نور! (عزیزم سندش موجوده میخوای بگم بیست و سی یادآوری کنه).
خوب خدا رو شکر می کنیم که نماینده های عزیز دل خودشون، تونستن در این روزهای آخر نمایندگیشون یه قدم اساسی باسه مشکلات کشور بردارن، به خصوص برادر خلاق،
خوش فکر، باسابقه، مجاهد فی الارض، جناب پرسنده سوال!
(از دو تا نماینده عزیز دل همدیگه، بیشتر از اینم نمیشه توقع داشت!).
و از پاسخ دهنده تشکر می کنیم بابت جوابهای دقیق و روشنگرانشون، به خصوص در مورد همه سوالا!
حسین قدیانی: کمی پایین آمده شان بعضی از قوای نظام جمهوری اسلامی. روزگاری در همین کشور، خامنه ای رئیس جمهور بود و دیالمه نماینده مجلس… گمانم اگر مصاحبه من و بچه های قطعه ۲۶ را دگربار مرور کنید، خیلی شکیل تر از آن چیزی بود که در مجلس گذشت… علی مطهری مثل پسربچه ها سئوال می کرد، احمدی نژاد مثل دختربچه ها جواب می داد!!
اینو ببینید، قشنگه!
http://www.faupload.com/upload/90.1/Esfand/13901224001.flv
سلام، یک سؤال!
مشایی به درد معاونت اولی نمیخورد؛
ولی
هاشمی به درد ریاست مجمع تشخیص میخورد!؟
با همه اینها، هرچه آن خسرو کند شیرین بود…
حسین قدیانی: از آنجا که جریان منحرف ادعا دارد؛ حتی اگر خامنه ای امر کند، زنمان را هم طلاق می دهیم(!!) لذا پرسیدن چنین سئوالی، بر فرض ضرورت، اصلا حق اهل و عیال انحراف نیست. «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود»، شعر گنده تر از دهانی است برای منحرفان شیرین عقل!! انگار ما منتظر بودیم شما تایید کنید کار رهبر را!! این از این، و اما، «آقا» کار حکیمانه می کنند. فعلا تغییر رئیس مجمع، ضرورت بالفعل ندارد…
“علی مطهری مثل پسربچه ها سئوال می کرد، احمدی نژاد مثل دختربچه ها جواب می داد!!”
واقعا وضعیت امروزِ مجلس همین بود که گفتید!!!
هیچی ! (گفت و شنود)
گفت: روزنامه واشنگتن پست می نویسد؛ تحریم نفتی ایران نتیجه معکوس داشته و آمریکا را با بحران افزایش فلج کننده قیمت بنزین و گازوئیل روبرو کرده است.
گفتم: مردم فرانسه هم دولت این کشور را به خاطر تحریم نفتی ایران عامل گرانی سوخت می دانند و سارکوزی را در جریان نطق انتخاباتی با گوجه فرنگی و لنگه کفش و تخم مرغ گندیده بدرقه کردند!
گفت: دولت انگلیس هم به همین علت با فشار شدید مردم و اعتراض و اعتصاب روبرو شده است.
گفتم: چه عرض کنم؟!
گفت: یک هفته نامه انگلیسی نوشته است اگر اتحادیه اروپا دست به یک تحریم دیگر علیه ایران بزند، اعتراض ها در کشورهای اروپایی و آمریکا به جنگ خیابانی مردم با دولت ها تبدیل می شود.
گفتم: در آن قدیم ندیم ها یارو دو تا کیسه پر از شیشه بار قاطر کرده بود، دروازه بان شهر با چوبدستی روی یکی از کیسه ها کوبید و پرسید بارت چیه؟ و یارو گفت؛ اگه یکی دیگه بزنی، هیچی!
این سؤالات و شبهه ها را اگر در جمع حزب اللهی ها و قطعه ۲۶ مطرح نکنیم پس برویم در جمع فتنه گران و انحرافیون مطرح کنیم؟
بعد هم متهم به اهل و عیال انحراف و شعر گنده تر از دهن و این چیزها شویم!
من که هستم که کار رهبری را تائید کنم یا تائید نکنم.
آقای قدیانی از اینکه به بنده ابراز لطف فرمودید ممنون.
حسین قدیانی: بر فرض، کنار گذاشتن هاشمی از تخت مجمع، فرض باشد؛ آیا رهبر به پشتوانه جناب ۱۱ روز دورکاری، باید قید هاشمی را بزند؟!! نه عزیز! از صراحتم ناراحت نشو، که قصه این است: احمدی نژاد اصلا ارزشش را ندارد که «آقا» بخواهد در این مقطع، تعامل مد نظر را با هاشمی داشته باشد. بگذریم که هاشمی در تخت مجمع، هم مهار می شود و هم بی خطر!! زیاد جدی نگیر تخت مجمع را!!
ضمن تشکر از همه آقایان اعضای محترم، ریاست و دبیرخانه مجمع، برای دوره ی پنجساله جدید شخصیت های حقوقی و حقیقی نامبرده در زیر را با ریاست جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی تعیین می کنم.
خوشم میاد که آقا بهش نمیگه: آیت الله هاشمی!
حسین قدیانی: دربند این حرفها هم نباش! «آقا» نیازی به اعتنا یا بی اعتنایی یا مثلا تحقیر آقای هاشمی ندارد!! مثل من و خودت فرض نکن نائب امام زمان را.
تحقیر نیست، اصلا مگه ایشان آیت الله است؟
مثل صانعی که مرجع نیست، میگن هست!
لقب خودساخته و اعوان و انصار ساخته به جایی میرسد که رسانه ملی و مجری نمازجمعه و… میگن آیت الله هاشمی.
بابا الکی لقب آیت خدا را خرج هر کس و ناکسی نکنید، بگذریم که در حجت اسلام و مسلمین بودنشان هم محل تردید است.
این جملۀ داداش حسین، واقعا حرف حق است:
“آیا رهبر به پشتوانه جناب ۱۱ روز دورکاری، باید قید هاشمی را بزند؟!!”
ضمنا چقدر بد و زشت است که دروغ، عادی شود!
احمدی نژاد و دور کاری؟
نه پس! من بودم ۱۱ روز نرفتم پاستور!!!
از احمدی نژادی که تو مناظره، اونجور رقیب هاش رو با استدلال های قوی، ناکار کرد، انتظار شنیدن جواب های درست و حسابی داشتیم. خیلی آبکی جواب داد. آدم که جواب نداشته باشه بده، همین می شه دیگه!
در مورد خانه نشینی هم، پیچوند جوابشو. فقط گفت من تعطیل نکردم کارمو. یعنی همون “دورکاری” دیگه!
آقای احمدی نژاد؟
بله بفرمایید:
اینها که گفتی همه شوخی بود و میخواستی شب عیدی مردم رو خوشحال کنی؟
پ نه پ!!!! فکر کردی جدی بود؟
ساعت ۰۴: ۰۹
افراد آنلاین: ۶۳ نفر
خبریه؟!
۱۷۴* امیرالمومنین علی علیه السلام:
حکمت و فرزانگى، از خزینه هاى غیب، ظهور و بروز یابد.
(غررالحکم، باب حکمت)
“قطعه تکانی آقای ۲۶”
http://www.ghadiany.ir/?p=5644
**لا اله الا الله الملک الحق المبین**
میلاد؛
خبر این بوده که مطالب اخیر داداش حسین، مثل همیشه برای بالاترینی ها خیلی جذاب بوده!!!
ممنون از جواب هایی که به کامنت ها می دهی… داداش حسین عزیز!
قایق عاشورا . . .
پیشنهاد: یه متن با همین عنوان خوب میشه اگه بنویسین!
سالروز شهادت شهید مهدی باکری گرامی باد.
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/30593463756494180013.jpg
ما بچه های “گردان مصطفی” ایم …
چه جمله ی زیبایی، به به!!
“… کربلا را چهره کرد، آنجا که کنار نهر علقمه، آب را به عشق ارباب،
به آب برگرداند.”
سلام!
دوکوهه، السلام ای خانه ی عشق…
ابراهیم در را باز کرد در حالی که دانه های درشت اشک از چشمان آسمانی اش به پایین سرازیر می شد دستی بر شانه ی مصطفی زد و گفت، بیا داخل، وارد که شدند دیگر ابراهیم تمام پهنای صورتش خیس شده بود، رو به مصطفی کرد و گفت، خوش آمدی فعلا جای حاج احمد بخواب تا احمد برگردد…
به خاطر مطالب، تشکر!!
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام. خداقوت بسیجی!
این جمله را شنیدی که میگن بسیجی خستگی را خسته کرده؟ هیچ ربطی نداشت! بماند. خواستم یه پیشنهاد بدم. تا آخرش باهام باش. تازه دیروز adsl را وصل کردم و نشستم برای گشت و گذار در دنیای اینترنت. اول چند تا سایت باز کردم و از اون سایت ها به قول خودشون سراغ همسنگرانشان؟! رفتم. خیلی طول کشید. مدام پنجره جدید باز میکردم. گذشت… امروز داشتم توی خیابون میرفتم و با خودم فکر میکردم. ناگهان به ذهنم اومد (البته قبلش توی دو تا وبلاگا دیدم یه طرح زدند با چنین مضمونی که به مناسبت روز شهدا ۴تا گرافیست عرصه سایبری به طور همزمان از شهدا طرح زدند.) که به تموم بچه بسجیا که توی عرصه جنگ نرم و سایبری فعالیت میکنند پیام بفرستم که بیایم یه سایت واحد جامع از تموم چیزایی که کار میکنند اعم از (عکس، فیلم، کاریکاتور، متن و….) راه اندازی کنیم. اینطوری چندتا مزیت داره. اگه گفتی چه مزیتهایی!؟ نمیخاد، خودم میگم!
۱٫ بهتر و بیشتر با کمک هم میتونیم کار کنیم.
۲٫ اگه کسی دنبال یه مطلبی بخاد بگرده باید خیلی وقت بذاره و هزار تا گراف و گروف و نمیدونم سایبر و از اینجور پسوندا بگرده تا بتونه پیدا کنه اگه پیدا کنه! اینجوری زودتر و با سرعت بیشتر میتوند مطالب را پیدا کند.
۳٫ وقتی همفکری باشه بهتر میتونیم جلوی جنگ نرم دشمن بایستیم.
۴٫ نقاط قوت و ضعف را بهتر میشناسیم.
۵٫ بعضیا فکر خوبی دارند و بلد نیستند چه جوری پیاده کنند، و بالعکس. اینجوری میتونیم پیوند بخوریم و کارهای جالبتری انجام بدیم.
۶٫ اینجوری هرکس یه فکر داره و کار میکند ولی اونجوری هرکس چند تا فکر داره و کار میکند. ببین کدومش بهتره
۷٫ مزایای دیگه که فعلا به ذهنم نمیاد؟!
به هرحال ما بسیجی هستیم و دنبال نام و آوازه نیستیم و قصد داریم که در جنگ نرم و بیداری اسلامی پیروز بشیم و از امام خامنه ای دفاع کنیم. این کار مستلزم اینه که از خودمون بگذریم مثل شهدا که خیلی ازشون دم میزنیم. و بیایم یه سایت جامع و کامل از همه طرحا راه اندازی کنیم و جلو بریم. قصد دارم این پیام را به تعداد خیلی زیادی از شهدای زنده عرصه سایبری بفرستم. امیدوارم که قبول افتد. این فعلا فقط یه طرحه. ممکنه اجرایی بشه و ممکنه اجرایی نشه. بستگی به احساس نیاز و یکدلی تموم بچه بسیجیای عرصه سایبری داره. خواهشا یه کم روش فکر کن و خبرشا به ایمیلم بفرست که موافقی یا نه؟ و اگه طرح یا نظری در موردش داری برام بفرست. برای همنسگریات هم بفرست.
m_eb110@YAHOO.COM
یازهرا سلام الله علیها
ابراهیمی
شهدا را گزینشی انتخاب می کنید؟ چرا از بقیه شهدای هسته ای مطلب نمی نویسید؟
مطالبتان در اعتراض خسته کننده شده؛ فقط نقاط ضعف را می بینید، پس نقاط قوت چی؟
سلام آقا حسین
دلتنگ نوشته هاتون بودم خیلی … تو نت همش دنبالتون … دوستاتون تو یه وبلاگ از دادگاهتون گفته بودن و ما نگران خیلی … ولی به روز نشدن که خبر دوباره اومدنتونو بگن …
التماس دعای شدید
بوی بهار می آید بوی جوانه های حیات بر سر برگهای زندگی.
این بهار است که می داند بعد از موت زنده می شویم
و سر انگشتان آفتاب بر سر و صورت خاک دست نوازش می کشد و
باد گیسوی طبیعت پریشان میکند
نغمه ی حیات در رگهای خیس طبیعت جاری میشود
ابر چمشمه های منت خداوند را بر سر غرور و بی عاطفگی سرازیر میکند
خدایا تو را سپاس که نجوای طبیعت را میشنوم
تو را سپاس برای آنچه تو میدانی و من نمی دانم
در این هیاهو صدای چک چک قلب های منتظر را می شنوم که با کاروان بهاری
به سوی دریا شدن در حرکت است
تا جوانه های به خاک روییده را از چنگال تیغ ظلم نجات دهد
بهار می آید اما دیر ، بهار دنیا زودتر آمد
انگار همه ی عالم شنیدند و از خواب مرگ بیدار شدند
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَیُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا
وَکَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (روم ۱۹)
بهار می آید در شکوه نفس هایش نقش جاودانه دارد ،
آنگاه که مردانی از جنس خاک تبلور آفتاب می شوند
آنگاه که آسمان دست در دست کودکی می نهد
بهار می آید و بهار بشریت ماه هاست که آمده است
ولی بهار حقیقت نیامده است
الهم عجل لولیک الفرج
عیدتون مبارک
بدون اجازه لینکتون کردم.
دوستان محترم!
داداش حسین در نمایشگاه کتاب امسال، ۴ عنوان کتاب جدید خواهد داشت…
به زودی مقدمه ایشان بر کتاب مجموعه طنز فتنه ۸۸ با نام «آر. کیو ۸۸» را در «قطعه ۲۶» خواهید خواند، که اولین متن ایشان برای وبلاگ، در سال ۹۱ همین مقدمه است…
«آر. کیو ۸۸» گلچینی از بهترین طنزهای مرتبط با فتنه ۸۸ داداش حسین است در ۵۰۰ صفحه که شماری از این طنزها مال زمانی است که این وبلاگ هنوز درست نشده بود و احتمالا شما هم نخوانده اید…
نجوایی با علیرضا… http://moud2011.blogfa.com/post/41
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
آه
کلام
چهره شهید روشن چقدر مظلوم بود؛ خدا رحمتش کند.