نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
واقعاً گل گفتید… اینقدر که گنبد لذت داره، ضریح لذت نداره… درست برعکس امام حسین… آخیییی
منتظریم
بسم رب الفاطمه(س)
۶۲* امام رضا علیه السلام:
هرگاه برای شما پیشامد سختی روی داد، از ما کمک و یاری بجویید.
(مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۲۹ )
سلام
زیارت قبول باشه ایشالا. ما رو از دعا فراموش نکنید.
تازگی ها بدجوری گیر دادم به عکس های قدیمی! امروز هم نوبت عکس های شما بود. البته ببخشید ولی یه ذره دستکاریشون کردم.
http://up6.iranblog.com/images/t9wbjddeshs9hmd1rwp.jpg
http://up6.iranblog.com/images/81vhe4yd9hsvsxwulgf6.jpg
http://up6.iranblog.com/images/2ph7d3tzu2e42yc6fy6v.jpg
http://up6.iranblog.com/images/wpx3xrtcxdtqep3nuoff.jpg
خوش به سعادتتون. خودتون دارید میرید مشهد، اشک ملتو چرا در میارید؟ ما به شدت در این گونه موارد حسود می شویم!! همیشه به آدمهائی که میرن مشهد حسودیم میشه. البته به شدت با خوندن این متن کوتاهتون دلمون هوای زیارت کرده.
“اون اولین لحظه که چشم آدم به گنبد امام رضا می افته، خدا می دونه که دل عاشق چه غوغایی می شه…”
التماس دعاااا
سلام علیکم
کاش بتوانم خودم را برای «اوس کریم» لوس کنم و بگویم؛ اول مرا ببوس تا بعد بگویمت «طوس»
التماس دعا آق داداش
راستی برادر چرا دیگه فونت درشت نمی بینیم
الا ان اولیا الله لاخوف و لاهم یحزنون …
آقامجید! در ۷ + ۸ یا ۸ + ۹ یا چی + چی، اصلا دعوایی نیست و همه با هم در کسب قدرت، وحدت دارند و به جز شهدا، همه چهره های شاخص اصولگرا حتی جاسبی، در این همایش های سیاسی نماینده دارند. اصول گرا اما تو بودی، که شهادت بعد از جنگ، از اصولت بود…
دلم می خواهد رایم را در تابوت بیاندازم…
سلام داداش عــــــــــــــــــــــــالی بود،عالی.خیلی به دلم نشست.چو از دل برآمد به دل نشست.نایب الزیاره ماهم باشید.
…«مشهدالرضا» طیاره نمی خواهد، یک دل آواره می خواهد. اگر شب اول قبرم از من ایرانی بپرسند، کعبه ات کجاست، کاش بتوانم خودم را برای «اوس کریم» لوس کنم و بگویم؛ اول مرا ببوس تا بعد بگویمت «طوس». بهشت را اتفاقا به بهانه هم می دهند؛
شرط است که با بهانه های قشنگ زندگی کنی و با بهانه های قشنگ بمیری. خدایی که ناز بنده اش را می خرد، دوست دارد ناز کردن بنده اش را….
فقط و فقط مخصوص داداش حسین گل قطعه ، اصلاً برا تو سرودن ، باور کن…
عصری کنار حوض و غزل ….چند نقطه چین سینی چای و ظرف عسل….چند نقطه چین
سیبی به روی صورتتان غلت می زند دستم نمی رسد که بغل….چند نقطه چین
تو خاطرات سادگی ات را به من بده بی اشتباه و بدون دغل….چند نقطه چین
آرایه های موی سیاهت نگفتنی ست چشمت پر از جناس و مثل….چند نقطه چین
افتاده عکس غرورت میان حوض دستم به آب خورد و گسل….چند نقطه چین
دیشب به خواب من آمد قرار تو گویا رسیده وقت عمل….چند نقطه چین
آهنگ خنده هات چقدر دلنواز بود مفعول و فاعلات و فعل….چند نقطه چین
زل می زنم به آینه شاید ببینمت در انتهای دور زحل….چند نقطه چین
حالا دلم شبیه اناری شکسته است آه ای خدای عزّ و وجل….چند نقطه چین
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
غرق نور است و طلا/گنبد زرد رضا/بوی گل، بوی گلاب/می رسد از همه جا/مثل یک خورشید است/می درخشد از دور/شده از این خورشید/شهر مشهد پر نور/چشمها خیره به او/قلبها غرق دعاست/بر لب پیر و جوان/همه یا رضا یا رضاست/
ای خدا کاش که من/یک کبوتر بودم/روی این گنبد زرد/شاد می آسودم/می زدم بال و پری/دور تا دور حرم/از دلم پر می زد/ماتم و غصه و غم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى
الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى
الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلَاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً
کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِک
سلام حاج حسین آقای قدیانی
خیلی التماس دعا
به مناسبت سفر حضرت آقا به کرمانشاه چند تا پوستر از صحبت های امروز ایشون تهیه کردم که اگر صلاح دونستسد منتشر کنید
التماس دعا
موفق باشید
http://www.pic.iran-forum.ir/images/g12nzzm2w7u9r451ygn.jpg
http://www.pic.iran-forum.ir/images/ip5zyxpjfhcri0dpsf7n.jpg
http://www.pic.iran-forum.ir/images/3fi58ndhi5mx23p2xkb9.jpg
http://www.pic.iran-forum.ir/images/hu0wjc5xwbv4rjx2c4.jpg
http://www.pic.iran-forum.ir/images/pr5080ba8cp6w5la77uq.jpg
http://www.pic.iran-forum.ir/images/1evuznk12vr41b4qgf.jpg
ما ریزه خوار سفره پر بار حضرتیم….
سلام داداش حسینم؛
با همین چند جمله کوتاه اساسی صفا کردیم. ممنون داداش.
حاجی التماس دعا…
داداش حسین،
اونقدر عزیز هستی که اگه با دل آواره بیای، آقا میزبانته انشاءالله. و اگه با جسم بیای، ما افتخار میزبانیت رو داریم. ولی خود و خدایی خواستی با جسم بیای خبرمون کن. خواهشا”.
خیلی بالا نگاه می کردین داداش حسین. معلومه از همون بچگی هم دیدتون وسیع و عمیق بوده. راستی اون ظرف گندم دست کیه؟
اهل بیت، سلمان را از ما گرفت، اما امام رضا را به ما داد…
ای کاش سلمان های بیشتری داشتیم
فدای قبرهای بی چراغ بقیع
“لحظه ای فرض کنید که بحرین در بازی سه شنبه ایران را می برد یا مثلا مساوی می گرفت. در این صورت اگر مردم بحرین از پیروزی تیم کشورشان، ولو اینکه تیم صد در صد مورد رضایت شان نباشد، مسرور و خوشحال می شدند، آیا درست بود که این شادی را تعبیر به ناسپاسی ملت بحرین در برابر بزرگواری های جمهوری اسلامی، اعم از ملت و حکومتش قلمداد کنیم؟! بدیهی است که پاسخ، منفی است. این شادی فرضی، هرگز تنافری با این ندارد که شیعیان بحرین به «آقا»ی ما مثل سنی های مصر، «امام خامنه ای» می گویند.”
اشاره جالبی بود!
تحلیل منطقی ای بود. کاملا عاقلانه و واضح منظورتونو بیان کردین.
ممنون آقای قدیانی، خدا قوت.
این بخش دوم متنتان درست مثل رنگش صدر جدولی بود… دقیقاً بعد از گل آندو همچین چیزایی در فکرم می چرخید… عجب گلی بود خداییش.
کاش می شد بیایم استقبال.
.
.
.
یعنی میشه؟
داداش دیدگاه عاقلانه ای داشتید که به زیبائی هم بیان کردید، ممنونم.
ممنون بابت عکسهای زیبا، خصوصا عکس داداش حسینِ ما!
این هم به نمایندگی از طرف همه بچه ها:
داداش حسین عزیز فـــــــــــــــــــــــــــدائی داری…
دعامون کن داداش!
۵۴ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
پلاک۲۶
چه عکس قشنگی!!
سلام آقای قدیانی، عصرتون بخیر.
مطلبتون خواندنی بود و عالی. متشکرم.
ضمنا حاج آقا سلام همه ما رو به امام رضا برسونید، هفته پیش مشهد بودم ولی خوب دلم بازم تنگه. سفرتون به خیر.
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)*
لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)*
آهان یک نکته ریز… چند بار “مسَـلّم” را “مسلِم” خواندم… کاش تشدید ها را هم می گذاشتید.
راستی دستت درست که یادم آوردی گوش کنمش… دمش گرم:
http://miladps3.persiangig.com/audio/piece-of-Heaven.mp3
آرام آرام… عجلو بالصلاة…
آخیی… به ترتیب گوش کنید:
http://ww.razavi.tv/razavitv/uploads/mp3/mp3_file-1.mp3
http://ww.razavi.tv/razavitv/uploads/mp3/mp3_file-4.mp3
سلام
این هم هدیه من:
هر عاشقی که پیرو اولاد حیدر است
مست از سبوی حضرت موسی بن جعفر است
هر جا دری به روی دلم بسته می شود
بال و پرم ز جور زمان خسته می شود
بالی به عشق مشهد و قم باز می کنم
تا آستان فاطمه پرواز می کنم
بی بی برای قلب پریشان سکینه است
قم، جلوه گاه تربت پنهان، مدینه است
معصومه ای که مرقد او قبر مادر است
خود بی قرار صحن و سرای برادر است
با اینکه قبله خانه دادار سرمد است
آرامگاه قبله نما سوی مشهد است
باید دوباره سائل کوی کرم شوم
شاید مسافری ز حرم تا حرم شوم
تا اینکه باز شاه کرم می خرد مرا
شمس الشموس تا به حرم می برد مرا
از عطر آستان رضا مست می شوم
بی خود از آنچه غیر رضا هست می شوم
او ثقل خاندان کریمان و ثامن است
حتی برای آهوی درمانده ضامن است
بر تشنگان به جام طلا باده می دهد
آقا برات کرب و بلا ساده می دهد
در این حرم که مامن سبز فرشته هاست
یک در به سوی جنت و یک در به کربلاست
آقا دوباره باز دلم تنگ دلبر است
در سر هوای روضه ی یک شاه بی سر است
دلتنگی ام ز جنس غریبی و ماتم است
حسی شبیه غربت ماه محرم است
حسی به رنگ روضه و غم رنگ اشک و خون
با یاد عصر روز دهم، گریه و جنون
یاد عمو و العطش و مشک و تیغ و دست
چشمی که از جدایی سقا به خون نشست
یاد نماز آخر سردار بی سپاه
یاد گلو و خنجر و گودال قتلگاه
یاد فرار و زاری اطفال بی پناه
یاد هجوم لشگر اعدا به خیمه گاه
یاد فغان و ناله جانسوز دختری
گفتا به سیل اشک به آزرده مادری
” این کشته فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست ”
التماس دعا
یا علی
شادی روح شهدا صلوات
http://www.amin2060.mihanblog.com/
“بی کسم ای شاه پناهم بده؛”
سلام مرا هم به امام رضا علیه السلام برسانید و خدمت شان بفرمایید “لطف شما بیشتر از جرم ماست”
باور کن تو برنامه ی نود این هفته، عادل حتما” یه پالس منفی می فرسته که مثلا” بحرین یه یار کمتر داشت، یا اخراج مشکوک بود و یا… بلاخره یه جورایی همیشه می خواد ساز مخالف بزنه.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
هُرم حرم
باز کبوتر دلم، سوی حرم روانه شد
باز برای پر زدن، سعی و صفا بهانه شد
باز هوای غربتِ مدینه در، سرای دل
باز میان زائران، صحبت عاشقانه شد
مکه برای اغنیا، من به طواف کوی تو
آمدم و سیلِ دعا، پشت سرم روانه شد
خرج سفر، به کعبه ی طوس، بهانه است و بس
بانگ رضا، رضا، رضا، باعث این بهانه شد
بهر جواب ممتحن، در شب کفن و دفن من
لوس نمایم و پس از، بوسه، حرم نشانه شد!
قطعه ای از بهشت در، ارض و سمای مشهد و
قطعه ی بیست و شش از آن، نادره ی زمانه شد
چشم به انتظارِ آن، حاجی و کربلایی ام
کبوترِ دلِ حسین، وارد آشیانه شد!
شعر به سبک دشتی و شور به سبک مشتی و
قسمت هر ستاره ای، یاد و دعا، اعانه شد.
مرحوم آیت الله بهجت هر وقت که “آقا” به سفر استانی می رفتن، برای سلامتی ایشون ختم صلوات میگرفتن. حالا ما هم برای سلامتی آقا و برای اینکه سفری بی خطر داشته باشن، صلوات بفرستیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/3600
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
در ضمن شما را به بازدید از غرفه عمارنامه در نمایشگاه رسانه های دیجیتال دعوت می نمایم.
مصلی تهران غرفه ۳۹۹
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
هیچ وقت متن طولانی هیچ روزنامه نگار و نویسنده ای رو غیر از متن های داداش حسین تا آخر نخوندم. حالا کسی می خواد خرده خوب بگیره. چی کار کنم که نخوندم!
درضمن،
داشتم با خودم فکر می کردم اگه داداش حسین مجری برنامه ی ۹۰ بود چی می شد. خداییش فوتبال مملکت یک سر و گردن سبک و کلاس و معرفتش بالاتر از همه ی دوران فوتبال می رفت. اونوقت مثلا” متن مسابقه ی پیام کوتاه رو به جای مزدک، سید احمد می خوندن و هر کدوم از بچه ها یه نقشی در کمک به داداش حسین به عهده می گرفتند! اونجا بود که خاطرات خیلی از بچه بسیجی های فوتبالیست و پیشکسوت های اهل حسینیه و جبهه و جنگ از پستوی خاک گرفته ی صدا و سیما خارج می شد.
با اجازه مسئول مربوطه!!
آنلاین: ۱۹ نفر
چیزی به ذهنم نرسید!!!
سلام!
ملاج (گفت و شنود)
گفت: دولت آمریکا اعلام کرده که ۲ ایرانی را به اتهام تلاش برای ترور سفیر عربستان دستگیر کرده است!
گفتم: پشه چی هست که فشار خونش باشه! سفیرعربستان در آمریکا عددی نیست که ایران قصد ترور او را داشته باشد.
گفت: اتفاقا مجله آمریکایی «تایم» هم دقیقا با همین تحلیل نوشته که اتهام دادگستری آمریکا به ایران خیلی احمقانه است و «رابرت مولر» رئیس اف .بی.آی هم با تمسخر گفته است این سناریو شبیه فیلمنامه های هالیوودی است!
گفتم: چه عرض کنم؟!
گفت: نشریه آمریکایی «آتلانتیک» و چند رسانه دیگر آمریکایی هم نوشته اند این سناریو برای انحراف افکارعمومی از جنبش وال استریت و خیزش های اسلامی منطقه جعل شده ولی نمی تواند افکارعمومی را منحرف کند.
گفتم: عده ای راهزن برای فتح یک قلعه رفته بودند. یکی از محافظان قلعه با سنگ وسط ملاج رئیس راهزنان زد و رئیس دزدها با عصبانیت به او گفت؛ مرد حسابی مگر سپر به این بزرگی را نمی بینی که سنگ را به وسط ملاج من می زنی؟!
اى روى تو نور بخش خلوتگاهم… یـــــادِ تو فروغِ دلِ ناآگاهم
آن ســــــــرو بلند باغ زیبایى را… دیدن نتوان، با نظر کوتاهم!
“امام روح الله”
هیچ وقت سفر اقا به قم را یادم نمیره اون موقع نوشتیم : آقایه من شهر بدون وجودت به تاپ تاپ افتاده ، برگرد.الانم یه روز آقا نیست دلمون تنگه.
در وبلاگ فجر نور جهت تعجیل در ظهور امام زمان ، روضه دو طفلان حضرت زینب (سلام الله علیها) بر پاست.بفرمائید روضه.
سلام با مطلبی پیرامون بررسی وضعیت انتشار نشریات ارزشی بروزم منتظر نظرات شما هستم مشق شبhttp://3tir.hamweblogi.com/
آقای قدیانی و برادرم سابقم.
شنیده بودم که مدتی است در رفتارهایت تغییراتیبه وجود آمده است. اما امرو به من اثبات کرد دیگر نباید حسن قدیانی حزب اللهی دانست و او را باید نماینده قشری از مردم دانست که جاهلانه تماشای آی فیلم رو به هر چیز دیگری ترجیح می دم.
بهت توصیه می کنم کمی فکر کن و به مواضع گذشته ات برگرد.
هماهنگی فعالان فضای مجازی به برکت تشریففرمایی حضرت آقا به کرمانشاه http://safaeinejad.ir/?p=360
سلام به گرمی چای داغ در زیر کرسی مصلحت سنجی
بد نبود اگر یه خورده فقط فقط یه خورده اطلاعاتت را افزایش می دادی تا از روی شکم همینطوری ننویسی یه عده قربون صدقت برن تو هم تو این توهم بقیه نظرات را سانسور کنی
اقای محترم اولا پرسپولیس با نماینده عربستان بازی داشت نه نماینده بحرین دوما چه کسی گفته بچه ها با پرچم بحرین رفتن ورزشگاه شما به خودت زحمت می دادی می دادی حد اقل لای ارزال می نشستی تا تحلیلت کمی نزدیک واقعیت باشه
بچه های حزب الله معطل سخنان امثال شما نمی مانند.
سلام داداش حسین عزیز و آقا سید بزرگوار، خسته نباشید.
زیارت قبول داداش.
مطلبو خوندم، اگر دروغ نگم در بازی های جام باشگاه ها که بچه ها رفتن ورزشگاه من از این حرکتشون خوشم اومده بود، چون در مقابل تیم سعودی از بحرین دفاع کردن.
اما تو این بازی حریف بحرین بود و هدف هم جام جهانی، طبیعتا خیلی ضایع بود اگر بخوایم ببازیم یا مثلا مساوی بگیریم. ضمن اینکه این همونطور که شما گفتید این تیم نماینده شیعیان مظلوم بحرین که نبود. اینا همونائی بودن که بعد از بردشون پرچم عربستانو بالا بردن. اینا نماینده شکم گنده های آل خلیف بودن.
نگاه شما منطقی بود و حرفی درش نبود.
ما هم دلمان زیارت آقا می خواهد….
دعا کنید بطلبدمان …
…
میگن امروز یعنی ۲۱ مهر مصادف بوده با عاشورای ۶۱ هجری.
نمی دونم چقدر این دقیقه، ولی وقتی شنیدم که دیگه شب شده بود و روز تموم،
و آه یک حسرت…
.
.
.
کل یوم عاشـــــــورا
کل ارض کربـــــــــلا
سلام…
در مورد بازی با بحرین همان هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد بهترین جواب به رفقایمان است!
اما در مورد بازی با فلسطین نظر من کمی مایل است به پیشکسوت اهل قلم…..
ما که میدانیم تیم فلسطین در حد ما نیست ، پس قناعت به یک برد مثلا سه – صفر بهتر نبود؟! فوتبال اگر کمی سیاسی ست اما اکثرش باید اخلاقی باشد ، باید!….
قبول باشه زیارتتون
خیلی التماس دعا
همیشه افراط و تفریط گند زده به زندگی و …. و باعث قاطی شدن یه سری مسائل با هم شده
سلام
زیارت قبول
به نظرم حال و هوای فوتبال و مرامهایش خیلی برای جوانمردی بی ظرفیت هستند یا شاید ادم های فوتبالی نمی خواهند در فرهنگ فوتبال انقلابی بکنند
تاکی باید در زمینی که دشمن برای غفلت طراحی کرده بازی کنیم
آتشفشان بصیرت استغفا داد. کلا خود درگیری داشت!!
سلام کسی از حرف من نرنجه/ بعدی که خوندی بریز تو گنجه
آهای کریمی آقاجون کجایی؟ / حدادیان گوش کن به من خدایی
هرچی دلتون خواست به محمود گفتید/حواستون هست که یهو نیفتید
نیمه پر لیوان رو ندیدید/به قسمت خالیه اون چسبیدید
یاد امام و شهدا رو خوندید/پلاک عشق وتو خاکا نشوندید
پس چرا حرف آقا رو نخوندید/ پای عهد و قرارتون نموندید…
اینم یه کلیپ توپ از سیاست خارجی مقام معظم رهبری
اینم لینکش:
http://sarafrazan2.blogfa.com/post-57.aspx
برادر حسین سلام میخواستم بدونم به نظر شما چرا دکتر از واژه بیداری اسلامی استفاده نمیکنه و مدام میگه بیداری انسانی؟؟
عکس/ جوانی که بخاطر بی پولی ازدرد به خود می پیچد
سلامت نیوز : دنیای غریبی است آقا … دراین مملکت عده ای ۳۰۰۰ میلیارد اختلاس می کنند و کمی آنطرف تر «رضا» در عنفوان جوانی بخاطر بی پولی از درد به خود می پیچد.
آقای رئیس جمهور درابتدای مهرماه از دانش آموزان پرسیده : اگر بجای رئیس جمهور بودید چه می کردید؟ …. و دختر رضا درجواب این پرسش نوشته است : اگر بجای آقای رئیس جمهور بودم ، اولین کارم این بود که دست و پای پدرم را به او پس می دادم.!!
دخترک امروز از من پرسید :یعنی نامه ام رامی خواند؟! … و من نتوانستم جوابش را بدهم.
رضا ۳۹ سال سن دارد. دو سال قبل براثر سانحه برق گرفتگی (۱۱۰۰۰ ولت) به فلاکتی گرفتار آمد که در عکس می بینید … شرکتی که رضا در استخدامش بوده توانسته خود رااز پرداخت خسارت به او رها سازد… آنها راههایی را بلد بوده اند که (رضا) هنوز هم به درک آن نرسیده … است.
در این دو سال چه برخانواده رضا رفت ؟… وقتی که ۱۱ عمل جراحی را شاهد بودند … بخدا سوختند. همه شان سوختند ….. مثل رضا
پدرش که کارگر بازنشسته راه آهن است تنها مایملک اش از این دنیا که در یک خانه دو اطاقه خلاصه شده بود را فروخت و خرج فرزندش کرد و خودش به فلاکتی باور نکردنی به اجاره نشینی در دورترین نقطه شهر رفت.
پیرمرد ، حالا مجبور است درخیابان های شاهین شهر و با اتومبیلی که همشهریان از سر دلسوزی دراختیارش می گذارند بدنبال مسافر بدود بلکه از پس مخارج درمان دردهای فرزندش که زیرگوشش ناله های جگرخراش می کند برآید … اما نمی آید.
کلیه های (رضا) دارد عفونت می کند. عروق اش تاب گردش خون از دست می دهند. استخوانهایش مرتب رشد می کنند واز زیر پوست بیرون می زنند…
آنوقت وقتی در روزنامه می خوانم که دراین مملکت افرادی ۳۰۰۰ میلیارد تومان اختلاس می کنند آنهم درحالیکه (رضا) پول خرید ۴ دانه کپسول ضد چرک را ندارد ، جان به سر می شوم.
باری … دولت فخیمه در ارتفاعات و قلل گام می زند و از مدیریت جهان سخن می گوید اما (رضا) در پست ترین نقطه عمیق زندگی ، پایی ندارد تازندگی ساده خود را گام بزند و زندگی محقرش رامدیریت کند.
آقا … کجا داریم می رویم ؟
دانشکده توانبخشی تهران برای پروتز دست و پای رضا فاکتور صد میلیونی صادر کرده و مدیر بهزیستی قول داده اگر مسئولان بالاتر قبول کنند ۲ میلیون تومان آنهم پس از طی مراحل قانونی و بلند و کوتاه شدن آدمی مثل رضا که پا ندارد (شاید) به او کمک نماید.
بسیار خوب ، این از کرامت دولت کریمه ، دولتی که می گویند رئیس جمهور محترمش برای رفاه مردم شبها خواب ندارد. به آمریکا می رود تا حقوق امثال رضا را از شکم استکبار جهانی استیفاء نماید… اما می پرسم ما – مردم – در کجای این قصه قرار داریم؟ مایی که مسلمانیم و درد و رنج آدمیان را باعینک نوعدوستی قواره می کنیم.
با شما هستم : حاج آقا… حاج خانم … آیا می توانید یک گل لبخند به دختر بچه ای که پدرش دست و پا ندارد هدیه کنید؟
رضا می گوید : بنویس من از کسی پول نمی خواهم… اگر کسی قصد کمک دارد هزینه پروتز دست وپایم را بپردازد تا وقتی دخترم در عالم بچگی می پرسد : پس کی دست و پایت برمی گردند تا مرا مثل بچه های دیگر به پارک ببری؟… جوابی داشته باشم.
این روزها ، رضا ، در آغوش کشیدن فرزندش را یک (رویا) می داند. بیائید به رویای ساده (رضا) جامه عمل بپوشانیم.
به قدر مسلمانی خود…
شماره تماس جهت دریافت اطلاعات بیشتر : ۰۹۱۳۵۵۰۰۹۶۹
قلقلک (گفت و شنود)
گفت: بسیاری از رسانه ها و تحلیل گران برجسته آمریکایی و اروپایی ادعای دولت آمریکا درباره تلاش ایران برای ترور سفیر عربستان را یک داستان جعلی دانسته اند.
گفتم: حالا چه دلیل و سندی برای این ادعا ارائه کرده اند؟!
گفت: سند و دلیلی که ارائه نکرده اند فقط دادستان کل آمریکا می گوید یک ایرانی تبعه آمریکا به سفارش سپاه قدس از یک باند بزرگ قاچاق مواد مخدر در مکزیک خواسته است با دریافت ۵/۱ میلیون دلار سفیر عربستان را ترور کند!
گفتم: حالا که بدون دلیل و سند می توان حرف زد، دادستان کل ایران هم باید بگوید، یک تبعه آمریکا به سفارش اوباما از همان باند مکزیکی خواسته است با دریافت ۵/۱میلیون دلار سر هیلاری کلینتون را زیر آب کند!
گفت: هفته نامه آمریکایی «فارین پالیسی» با تمسخر خطاب به دادستان آمریکا نوشته است برای ادعای خود دلیلی نیاورد که باعث رسوایی بیشتر می شود.
گفتم: از شخصی پرسیدند اگر ۴ تا کله گوسفند داشته باشیم و ۱۶ تا پاچه از کجا می توانیم بفهمیم که کدام پاچه مال کدام کله است؟ و یارو جواب داد، اینکه کاری ندارد، پاچه ها را قلقلک می دهیم، هریک از کله ها که خندید می فهمیم پاچه مال همان کله است!
می کشی مرا حسین…
یا حسین
از سر شب تا حالا سایت خیلی بد و به سختی باز میشه، چرا؟؟؟
سلام داداش- می تونم خودمو لوس کنم بهت بگم داداش…دیگه حدود یک سالی می شه به بهشت و قطعه ی با صفاش سر می زنم…
حرفای خوبی برای جواب به اونایی که بعد بازی نماینده ی ایران با نماینده ی بحرین کلی ایراد و اشکال گرفتن و حالا می فهمم که بی راه هم نمی گفتن
ممنون داداش
آخرین پستم دیدِ کمی مسلمانانه به فامیل هاست!
اینجا تهران… چهارمین شب بدون حضور آقا… شهر به نفس افتاده است، آقا جان برگرد
سلام داداش حسین سالار،زیارت قبول حاجی.
جای همه تون امروز کرمانشاه و گیلانغرب خالی بود. نمیدونید چه کردن مردم،
متاسفانه تلوزیون استقبال بی نظیر مردم محلی رو نشون نداد، دیدنی بود خداوکیلی.
با چنان عشق و هیجانی به استقبال اومده بودن که هر بیننده ای رو تحت تاثیر قرار میداد.
الان بهم تقلب رسوندن که بگم (به قول داداش حسین):
“چشم خامنه ای روشن، چشم دشمناش کور!”
تقبل الله اعمالکم انشاءالله
منتظر دست آورد های سفر زیارتی داداش حسین هستیم.
سلام
خداحافظ ش ر ه ن ا ی
اما دیگر شرهانی نداریم…
منتظرم
یاعلی
لبیک یا امام خامنه ای
سلام داداش عزیزم
خیلی مردی به خدا
نه فقط تا خود ظهور میخامت بلکه بعدش کنار اونی که باید باشی میخامت
فقط ی نکته ای به نظرم اومد بهت بگم
یه جای متن خیلی اغراق کردی و زیاده روی کردی یه چیزایی تو مایی کفرشده
کریمی مداح امام حسینم همینو گفت
کمکم کن تو سوال اولی(نکیر و منکر تو قبر) بگم علی دیگه هرچی که بگن بگم حسین
حالا تو آمدی به جای حسین نوشتی علی بن موسی الرضا
به نظرت یه کم بدجور نیست
البته هرجور صلاحته
موفق باشی
نقدی بر تبلیغ شیر وارنا – ترفندی نگهدارنده برای ماندگاری مخاطب!
وبلاگ راستیان
http://rastiyan.mihanblog.com
سروده جدید علیرضا قزوه راجع به “وال استریت و سپاه قدس”
اینها که ایستاده اند در وال استریت
و داد می زنند ۹۹ درصد ما
اینها هم از سپاه قدس اند؟!
یازده سپتامبر هم لابد
کار سپاه قدس بود!
و کسری بودجه امریکا
سقوط ارزش آقای اوباما…
حتّی گرسنگی سومالی
سقوط بورس لندن
کوررنگی سازمان ملل
و سونامی هایی که در راه اند…
تمام شان کار سپاه قدس است!
دمپایی یی که رد شد روزی
از کنار گوش آقای بوش
کار سپاه قدس بود!
و مردمی که می جنگند در لیبی
تمام شان عضو سپاه قدس اند!
جوانان میدان التحریر
زنان بحرینی
که خواب شاه عربستان را آشفته کرده اند
یک شعبه از سپاه قدس اند
اسناد ویکی لیکس
ترور مالکم ایکس هم لابد کار سپاه قدس بود
با این همه
عالی جناب اوباما!
حکایتی ست که می گوید
هیچ شیری
موش مرده نمی گیرد
لااقل می گفتی گاوی،
بوفالویی
پرزیدنت صهیونیستی…
شما که در هالیوودتان
گنجشک را با هواپیما عوض می کنید
آدمها را با روبات
غول هایی می سازید
که هرچه تیر می خورند نمی میرند
شما که می توانید از یک موش مرده
یک شیّاد بسازید
و هر لحظه از دوربین هایتان
یک فاحشه بیرون بیاورید
می توانید از ترکیب کوکائین و کوکاکولا
جاسوس بسازید
اماّ
ما هم بیکار نبودیم
گیرم به طنز در نطنز
یا به جد در نجد
عشق را غنی سازی کردیم با عقل
پیوند زدیم شعر را با فریاد
عالی جناب اوباما !
با همان دماغ پینوکیویی ات
از زیر دشداشه ی شیخ نفت
بیرون بیا لطفا …
حالا نوبت توست
یا حبیبی…
تکان نخور که منفجر خواهی شد
در زیر کلاه کوچک شیمون پرز!
– انفجار پشت انفجار-
تکان نخور آقای پرز!
که متّصل شده با فیبر نوری
به دمت
بچه های سرراهی بالاترین…
و متصل شده اند به تو
جرسی ها و چرسی ها
با تمام تخس هایی
که پستان مادرشان را گاز گرفته اند
که متصل شده اند به تو جیرجیرک ها و قورباغه ها
و متصل شده است به تو خبرگزاری بی بی سی
با تمام نوه ها و نتیجه هایش
تکان نخورید!
تمام تان در محاصره ی سپاه قدس اید!
لبخند بزنید
قطعنامه صادر کنید
و شکلک در بیاورید
شما در مقابل دوربین مخفی مردم قرار دارید…
بسم رب الحسین(ع)
۲روز دیگر می شود چهل روز مانده به محرم…
وچه زیبا می شود که در این چهل روز با خواندن چهل زیارت عاشورا (هر روز یک زیارت عاشورا) به استقبال محرم برویم به امید اینکه محرم را خوب درک کنیم و ارباب بی کفن کربلای همگیمان را امضا کنند…انشاالله
*****************************
تاریخ شروع طرح:سه شنبه ۹۰/۷/۲۶
تاریخ پایان طرح:شنبه۹۰/۹/۵شب اول محرم
*****************************
درصورتی که تمایل دارید در این طرح شرکت نمایید لطفا اطلاع دهید. در صورت امکان در فضای مجازی و غیر مجازی در اطلاع رسانی این طرح حقیر را یاری کنید.
یاعلی مدد
مدحی ۲(گفت و شنود)
گفت: انتشار سلسله مقالاتی که مصطفی تاجزاده از زندان برای سایت های ضد انقلاب می فرستد باعث شک و تردید گروه های اپوزیسیون نسبت به وی شده است.
گفتم: چرا؟! چطور مگر؟!
گفت: مثلا سایت خودنویس نوشته است؛ این چه زندان و شکنجه ای است که آقای تاجزاده به راحتی علیه رژیم مقاله می نویسد و از زندان اوین برای چاپ به بیرون می فرستد و در سایت های اروپایی و آمریکایی منتشر می شود و تازه، روز به روز هم لپ هایش گلی تر می شود و شکمش جلوتر می آید؟!
گفتم: خب! شاید مسئولان زندان متوجه ارسال این مقالات نشده اند!
گفت: همین سایت نوشته است؛ بر فرض که اولین مقاله را متوجه نشدند، مقالات دوم و سوم و چهارم و پنجم و… که پشت سر هم می فرستد و منتشر می شود چی؟!
گفتم: چند ماه پیش هم که گفته بود تقلب در انتخابات ریاست جمهوری محال بوده است، جیغ اپوزیسیون درآمده بود!
گفت: سایت ضد انقلابی بالاترین نوشته مدحی شماره ۲ همین آقای تاجزاده است که به جای کار کردن برای جنبش سبز، ما را سر کار گذاشته!
گفتم: چه عرض کنم؟! به یارو گفتند با «مترو» جمله بساز، گفت «سر این مترو بگیر»!
سلام و عرض ادب خدمت آقای قدیانی و اهالی قطعه۲۶،
چند روزی نبودم و شدیدا دلم برای فضای این قطعۀ بهشتی تنگ شده بود.
اینجا قطعه ای از بهشت است و اهل این قطعه بودن افتخاریست برای ما.
آقاجان:
از دم صبح، کمیت دل شیدا لنگ است/ بی تو تهران همه جا تار و سحر بی رنگ است
تو که یک روز ز ما دوری و کرمانشاهی/ قدر یکسال برای تو دل ما تنگ است
داداش حسین دلمون تنگ شد، آسید شما کجائی؟ برنگشتی از ماموریت؟
سید جان شما که میری ماموریت داداش حسین هم بی حوصله میشه،دقت کردی؟
جفتتون برگردید تو رو خدا (از اون شکل زرد غمگین ها که بچه ها میذارن و من بلد نیستم بذارم)
سلام!
چند روز پیش یه وبلاگی دیدم که ظاهرا مال بچه های بسیج دانشجویی بود که رفته بودند ورزشگاه آزادی….
البته عکس هایی که تو دستاشون داشتند اون روز ، پرچم ایران و یا زهرا بود…
ولی یه سری عکس که عکس شهدا ی بحرین بود دیدم و لباس هایی پوشیدند که عکس میدان لولو روش بود…..
البته تو ورزشگاه برخورد خیلی بدی باهاشون داشتند…..
نمی دونم شاید به قول شما جاهای بهتری هم هست که از این مسئله بهتر بهره برداری کنیم ….
شاید یک گزارشگر ورزشی می تونه دین خودشو به مردم بحرین حین گزارشگری خودش ادا کنه…..
و یا مثلا یک وزیر امور خارجه با نوع رفتار ش و برخورد با یک مقام بحرینی و…..
در هر حال نیت این افراد تو ورزشگاه دفاع از حق مردم مظلوم بحرین بود ….
شاید اشتباه کرده باشند ولی بعضا دیده می شه که با فتنه گران و ضد انقلاب بهتر رفتار می کنند و لی به بچه بسیجی ها که می رسند با تندی برخورد می کنند …..
سلام رفقا
شعر جدید استاد قزوه با نام : وال استریت و سپاه قدس!!!
اینها که ایستادهاند در وال استریت
و داد میزنند ۹۹ درصد ما
اینها هم از سپاه قدساند؟!
یازده سپتامبر هم لابد
کار سپاه قدس بود!
و کسری بودجه امریکا
سقوط ارزش آقای اوباما…
حتّی گرسنگی سومالی
سقوط بورس لندن
کوررنگی سازمان ملل
و سونامیهایی که در راهاند…
تمام شان کار سپاه قدس است!
دمپایی یی که رد شد روزی
از کنار گوش آقای بوش
کار سپاه قدس بود!
و مردمی که میجنگند در لیبی
تمام شان عضو سپاه قدساند!
جوانان میدان التحریر
زنان بحرینی
که خواب شاه عربستان را آشفته کردهاند
یک شعبه از سپاه قدساند
اسناد ویکی لیکس
ترور مالکم ایکس هم لابد کار سپاه قدس بود
با این همه
عالی جناب اوباما!
حکایتیست که میگوید
هیچ شیری
موش مرده نمی گیرد
لااقل م گفتی گاوی،
بوفالویی
پرزیدنت صهیونیستی…
شما که در هالیوودتان
گنجشک را با هواپیما عوض میکنید
آدمها را با روبات
غولهایی میسازید
که هرچه تیر میخورند نمیمیرند
شما که میتوانید از یک موش مرده
یک شیّاد بسازید
و هر لحظه از دوربین هایتان
یک فاحشه بیرون بیاورید
میتوانید از ترکیب کوکائین و کوکاکولا
جاسوس بسازید
اماّ
ما هم بیکار نبودیم
گیرم به طنز در نطنز
یا به جد در نجد
عشق را غنی سازی کردیم با عقل
پیوند زدیم شعر را با فریاد
عالی جناب اوباما!
با همان دماغ پینوکیوییات
از زیر دشداشهی شیخ نفت
بیرون بیا لطفا …
حالا نوبت توست
یا حبیبی…
تکان نخور که منفجر خواهی شد
در زیر کلاه کوچک شیمون پرز!
– انفجار پشت انفجار-
تکان نخور آقای پرز!
که متّصل شده با فیبر نوری
به دمت
بچههای سرراهی بالاترین…
و متصل شدهاند به تو
جرسیها و چرسیها
با تمام تخسهایی
که پستان مادرشان را گاز گرفتهاند
که متصل شدهاند به تو جیرجیرکها و قورباغهها
و متصل شده است به تو خبرگزاری بی بی سی
با تمام نوهها و نتیجههایش
تکان نخورید!
تمامتان در محاصرهی سپاه قدساید!
لبخند بزنید
قطعنامه صادر کنید
و شکلک در بیاورید
شما در مقابل دوربین مخفی مردم قرار دارید…
۲۳ مهرماه ۱۳۹۰
با اجازه مسئول مربوطه که تشریف نداره، ظاهرا!!
آنلاین ۱۷ نفر منتظر.
سلام.
با نظرت موافقم داداش
بسم رب الفاطمه(س)
۶۳* امام حسن علیه السلام:
همانا محبّت و دوستى با ما اهل بیت رسول الله (صلى الله علیه وآله) سبب ریزش گناهان ـ از نامه اعمال ـ مى شود، همان طورى که وزش باد، برگ درختان را مى ریزد.
(بحارالأنوار، ج۴۴، ص ۲۳)
سلام دوست عزیز؛
وب قشنگ و با حالی داری، مطالبت هم با محتواست.
من داهولم، از این که افتخار دادی و حرف ام رو میخونی خوشحالم، فکر کنم ارزش اینو داشته باشم که یه بار به هم سر بزنی! درسته ما همدیگرو نمی شناسیم و تا حالا هم و ندیدیم ولی خوب همیشه همین طوری آشنائی ها شروع میشه و بعد دوستی های محکم رو شکل میده، حرف های زیادی برا گفتن دارم، حکایت های تلخ و شیرین گذشته که به درد آینده می خوره؛ بهت از همه چیز میگم: سیاست، فرهنگ، اقتصاد، اجتماع و ….؛ حرف بیخودی هم نمی زنم، درسته تازه به دنیا اومدم و هنوز بچه ام، ولی حرف ام حرف های بزرگتر هاست بعضی هاشو شنیدم، بعضی هاشم خوندم، یه کمیشم دیدم، بهت قول میدم بیشتر حرف هام رو تو هیچ سایتی پیدا نمی کنی، چون کشاورزی که منو ساخته سعی می کنه از لا به لای کتاب ها حرف های تازه برات در بیاره، رو هم رفته فکر می کنم مترسک خوبی ام، لا اقل ارزش یه بار دیدن رو که دارم … !!!!!
…
سلام داداش حسین
زیارت قبول
دلمون برات تنگ شده بود
راستی چرا چند وقته دیوونه داداشی نیست؟!
وقتی شاعر قطعه نباشه، اینجا یه چیز گم شده داره
نمیدونین دیوونه داداشی وبلاگ داره یا نه؟
…
اجازه می خوام در فضایی که تقریبا” تمجید از رییس جمهور، در جامعه به جهت مسائل پیرامونی، که همه خبر دارین کم شده و حملات فراوان. و اندک افرادی مثل داداش حسین نقد های بجا و تعاریف بجا در رابطه با ایشون دارند، یک دست مریزاد و یک تشکر از رییس جمهور مکتبی بکنم به خاطر شروع مجلس دانش آموزی با این مطلب که، تشکر کردند از حضور پرشور مردم کرمانشاه به خاطر استقبال از رهبر عزیز انقلاب و تأکید بر رابطه ی عمیق مردم و رهبری معظم، توسط ایشان.
یک کمی هم درد ما رو بچشین بد نیست.
تازه نبودن آقا رو تو شهرتون حس کردین؟ اگه جای ما بودین چه حسی می داشتین؟
همین روزا که استقبال مردمو نشون می داد، از این ناراحت بودم که چرا وقتی میان مشهد اینجوری نمیان، کاش همه میتونستن برن توی خیابون و منتظر آقا بشن. کاش از شوق دیدنش تا صبح تو خیابون می موندیم. کاش همه جا رو به خاطرش گل می زدیم. کاش از شوق اومدنش به هم می خندیدیم و اشک می ریختیم.
اما نمی دونم چرا اینجا این جوریه! فقط روی بنرای عمودی متصل به تیرای چراغ برق خیابونا با فونت ریزی اعلام میکنن که خلاصش اینه:
دیدار فقط صحن جامع، ساعت ۴ والسلام!
تازه اگه هوا خوب باشه و گرنه، که قرارمون توی یکی از رواق هاس. که اگه قصد کنی بری معلوم نیست سالم برمی گردی یا نه. چون زیر دست و پای مردم له میشی.
خلاصه که از درد ما هیشکی خبر نداره. نه قمی ها و نه کرمانشاهی ها!
.
.
.
راستی، دوست دارم زودتر از لنز دوربین آقای “علی اکبر بهشتی” شهرمو ببینم.
پیروی کامنتی که عرض شد! اینی که گفتم مخصوص تحویل ساله، که اونم نصیب زائرین محترم میشه! در مواقع دیگه خودمون از بقیه دیرتر خبردار میشیم، که مثه یه فرشته اومدن حرم و رفتن.
به یه دوستی می گفتم_البته به این قضیه ارتباط خاصی نداره_ اسمشه که ما اینجاییم وگر نه، نه ایام شهادت و نه ولادت، نه محرم و نه ماه رمضون، خلاصه در اوقات خاص نمی تونیم اون جوری که دوس داریم بریم زیارت. چون میگیم مخصوص زائران عزیزه که با سلیقه تشریف دارن و به موقع میان و همیشه نیستن.
حلوا (گفت و شنود)
گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: در خبرها آمده که کره جنوبی قرار است ۱۶ نیروگاه اتمی در عربستان احداث کند!
گفت: موش توی سوراخ نمی رفت، جارو هم به دمش بسته بود! برای آل سعود که در سراشیبی تند سقوط دست و پا می زند، تصمیم به احداث ۱۶ نیروگاه اتمی خنده دار است.
گفتم: می خواهند وانمود کنند که اوضاع عربستان به اندازه ای آرام است که به فکر ایجاد ۱۶ نیروگاه اتمی نیز افتاده اند!
گفت: حیوونکی ها از نزدیکی سقوط خود آنقدر دلهره دارند و نگرانند که عقلشان نمی رسد برای رد گم کردن لااقل به احداث یک نیروگاه اشاره کنند، نه ۱۶ تا که مرغ پخته را هم به خنده می اندازد.
گفتم: یارو به همسرش گفت، برای ناهار حلوا درست کن! و همسرش گفت؛ نیم کیلو آرد بخر با ۵ کیلو روغن! یارو با تعجب پرسید؛ مگه چه خبره! برای نیم کیلو آرد که ۵ کیلو روغن لازم نیست و همسرش گفت؛ مرد حسابی! خودت هم که میدونی از حلوا خبری نیست، پس بذار چرب تر باشه!
خشک سالی شده، ای بارش باران برگرد
جانشین خلفِ پیر جماران، برگرد
نَفَسَت حافظِ این شهر گناه آلود است
نازنین رهبر ما، زود به تهران برگرد…..
قطعه۲۶ امید ماست، داداش حسین کجائی؟
آقا رفته شما هم نمیتونی تهرانو تحمل کنی داداش؟!
خوشا به حال شما که این همه حس وحال خوب دارید…
واسه عرفه راهی ی شش گوشه با صفای اربابم
اما یه چیز بزرگی هست که نیست….یه در به دری همیشگی
یعنی خیلی نبودش حس میشه
یه ترس بزرگ از رفتن وبی لیاقتی وبرگشتن وشکستن حرمتش………
دعا بفرمایید.
یاعلی
سلام داداش و همه ی ستاره ها
من که قراره این طرح “چهل روز مونده به عاشورا”رو انشاا… اجرا کنم.و به هر کی هم می تونم بگم.ممنون که یادآوری کردید.بیاید واسه ظهور آقا و حضور خودمون چله بگیریم…
یا حسین(علیه السلام)….
سلام علیکم و رحمه الله. سالگرد شهادت بابامه!شمام لینک ما هستین.من مراسم سالگرد مجازی ندیدم اما اختراعش کردم.یه ختم قرآنه درخدمتتون باشیم.
سلام…..
خدای زیبا ، زیبایی را دوست دارد….
بچه های قطعه هم به روز شدن وبلاگ رو دوست دارند!
نحن المنتظرون!……
http://www.upsara.com/images/p4czgu2j33tgqcpepd0c.jpg
http://www.upsara.com/images/zwg37t17b9bzggb1hcq8.jpg
http://www.upsara.com/images/hbhuuvtdegpt8oorsv5.jpg
سلام زیارت قبول
همچنان در جوار امام رضا علیه السلام هستید؟ خوش به سعادت تان!
امروز سالگرد عملیات “میمک” (در برخی راهنماه ها عملیات عاشورا نام گرفته) است که در سال ۶۳، در ارتفاعات میمک با رمز “یا اباعبدالله الحسین” انجام شد.
این عملیات با موفقیت به پایان رسید و در آن بخش هائی از خاک پاک میهن عزیزمان از دشمن بعثی باز پس گرفته شد.
شادی روح شهدای این عملیات: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
۵۰ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
یا حسین!
ای همۀ دلخوشی ام… آخرش می کشی ام…
سلام آقای قدیانی
جوانمردی رافقط وفای به عهدبه رهبربزرگواروفرزانه مان می بینم لاغیر.
خسته هم نباشید برادرمحترم که متن تان کاملا منطقی بود.
سلام…
السلام علیک یا سیدالشهداء.
دیگ (گفت و شنود)
گفت: یک سایت سلطنت طلب به گروه های اپوزیسیون پیشنهاد جالب و جذاب و هیجان انگیزی داده است!
گفتم: چه پیشنهادی؟!
گفت: نوشته است، حالا که جنبش تسخیر وال استریت به راه افتاده و دولت آمریکا را تحت فشار قرار داده لازم است گروه های اپوزیسیون هم جنبش تسخیر خیابان فردوسی را راه اندازی کرده و این خیابان را اشغال کنند!
گفتم: شاید منظورش این است که با حضور خود خیابان فردوسی را پر از آشغال کنند!
گفت: چه عرض کنم؟! یکی از گروه های اپوزیسیون با فحاشی به رضا ربع پهلوی نوشته، چرا باز هم مثل پدرت پرت و پلا می گویی؟ اپوزیسیون در آمریکا و اروپا هم توان یک اجتماع ده نفری را ندارد. آنوقت چطوری به ایران برود و خیابان فردوسی را اشغال کند و…
گفتم: یارو به رفیقش می گفت؛ اگر گوشت داشتیم، نخود لوبیا داشتیم و زردچوبه و پیاز هم داشتیم، دیگ همسایه رو قرض می گرفتیم و یک آبگوشت بار میذاشتیم! و بعد کمی فکر کرد و گفت؛ اما حیف که نون نداشتیم!
آقای قدیانی به خدا مبصرت بیشتر کامنتهای منو تائید نمیکنه
اگر هم تائید کنه نصفشو حذف میکنه
آقای قدیانی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
…
سلام حاجی
سلام سید
سلام بچه های خوب قطعه
دلتنگتون شدم شدید
الان هم اشتباها یک سیستم دارای اینترنت افتاده دستم!!!
حاجی جان, بچه ها! شرمنده ام اگه چندیدن روز نبودم
درگیر امورات خیر هستیم, یک یا حسین دیگه مونده فقط!!!
ان شاء الله میایم, با دستانی پر!
فقط دعایمان کنید شما, خمین ما را بس است, در قطعه اگر کس است, که هست!
یاعلی
سلام و روز به خیر. زیارت قبول حاج آقا.
سلام
“به به!… ذکر ارباب. حب الحسین، اجننی. دیوانه شده ام از عشق ات آقا….
بس که مستانه دیدم روی تو را ارباب؛ به لب ات می نهم لب، حال مرا دریاب. ای ماه ولایت، می میرم برایت. ای آقای خوبم. هستی ام فدایت. دست خودم نیست؛ مجنون نام حسین ام. سلام بر حسین. السلام علیک یا اباعبدالله. خودم اینجا، دلم کربلاست؛ ارباب. اجازه بدهی، می خواهم بیایم صحرای عرفات. اجازه هم ندهی، طوری نیست؛ نوکری ات که می توانم. بخواهی نخواهی غلام سیاه تو هستم ارباب. خراب خیمه ات کردی مرا، می خواهی رهایم کنی؟ من که رهایت نمی کنم. از ازل عاشقت بوده ام. ببین صدای قلبم را. می شنوی؟ در نهانخانه دل سینه زنی است. قلب من تکیه کوچکی است؛ متوسل به کربلای تو. “صفا” حرم توست. “مروه” حرم عباس. و سعی من در بین الحرمین. و “هروله” کار زینب بود؛ در فاصله تل زینبیه تا گودی قتلگاه. اگر داغ هجران را زینب چشید و اگر از ورای لب تشنگی سکینه، از خاک کربلا، زمزم نجوشید، هاجر کیست؟ تا کربلا یک افق است، مکه فقط شهری مکرمه است. و الحق که تا کف العباس هست، ابراهیم چه مقامی می تواند داشته باشد؟ و من مدت هاست که صحرانشین عشق توام، ای حضرت عشق علیه السلام. ای شهیدترین امام! عرفات، خیمه توست. رهایم کنی، سر می گذارم به بیابان. ای سالار زینب، مظلوم حسین جان. حج روی بی عشق تو کج روی است. ذکر طواف، زیارت عاشورای توست. و تو چون در راه خدا با غلو جان دادی، غلو در وصف تو رواست. و تو اگر به فرموده پدرت علی که سلام و درود خدا بر او باد، به دهانم خاک بپاشی، من که خاک کربلا را توتیای چشمم می کنم؛ دیوانه را جز رسم دیوانگی نیست. حب الحسین اجننی. کدام امام مثل تو مظلومانه و چنین عاشقانه به شهادت رسید؟ ابراهیم کجا از اسماعیل خود گذشت؟ نوح و ابراهیم و موسی و عیسای ما تویی. فقط تو. و محمد که صلوات خدا بر او باد، می گفت: “حسین منی و انا من حسین”. آری، امام عاشورا! عشق بازی با خدا کار تو بود. خدا حق دارد تو را خون خود بخواند؛ ثارالله. چه قشنگ دلبری کرده ای از ۲ عالم. هر کدام از اعضا و جوارح ات که در دعای عرفه مثال آوردی، زخم خورد در کربلا. دعای عرفه تو، نیایش عابد با معبود نیست. دعای کمیل نیست؛ نجوای عاشق است با معشوق. و چه عاشقانه سخن با خدا را به درازا کشاندی. و حرف پشت حرف. همه خانه خدا را طواف کردند و تو خدای خانه را. قبله فقط برای نماز کعبه است. برای شهادت برای زندگی برای عاشقی، قبله ما کربلاست؛ “حرم الله است حرم، حرم حسین”. باید در وصف تو غلو کرد. تو با غلو از جان خود گذشتی. و قطعه قطعه شد همه آن اعضا و جوارحی که در دعای عرفه، معرف حضور ماست. ابراهیم تاب یک اسماعیل را نداشت. نداشت که خدا برای ذبح، قوچ فرستاد. آنکه هم از علی اکبر گذشت و هم از علی اصغر و هم از عباس و هم از زینب و هم از رباب، تو بودی ارباب. تا غلو نکنی، وصف تو کامل نمی شود. تو عادی به شهادت نرسیدی ارباب. تو در عشق بازی با خدا غلو کردی. و “الان” که دیدی عباس را، کمرت شکست. می خواهی از زبان خودت روضه عباس بخوانم؛ “ساقی تشنه کامم روح ادب عباس، ای امید خیامم ماه عرب عباس؛ تا به خون نشستی پشتم را شکستی، آمدم کنارت از چه دیده بستی؛ بعد تو بی پناهم اهل حرم وای وای، با چه رو پیکرت را خیمه برم وای وای؛ تا که از صدر زین افتادی بر زمین، بعد تو چه سازم ماه ام البنین”.
بخشی از دلنوشت های “داداش حسین” در سفر حج سال گذشته؛
چقدر زیباست.
داداش حسین؛
دلمان تنگ شده برای دلنوشت هایت ها!
سایه/روشن
این اولین کامنت شماست!
“سایه میگوید:
۲۱ دی ۱۳۸۹ در t ۰۰:۱۸
سلام برادر حسین.
از مطالب ارزشمندتان استفاده میکنم. قلم زیبایتان سوز عجیبی دارد. مدت کوتاهیست که با شما آشنا و از مخاطبانتان شده ام. امشب بدجور دلم گرفت، انگار ما دوران کودکیمان هم با همه فرق داشت، نمیدانم اما فکر میکنم کودکی ما باید با بقیه متفاوت باشد. ما دلشوره های مادر وپدرمان را دیده ایم،ما طعم خون را چشیده ایم با همان سادگی و معصومیت کودکی. ما در حقیقت کودکی کوتاهی داشته ایم… ممنون که در بیاد آوردن این خاطرات سهیم بودید…”
مطلب “سلام خانم خامنه، سلام خانم رضائی”
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیلی پیدا کردنش سخت بودها؛
یعنی که یعنی!
سلام آقای قدیانی…
سلام علیکم.
آقای قدیانی نوجوانی ۱۶ ساله هستم .در مدرسه ما قرار شده است علاقمندان درباره زندگی وخاطرات یکی ازشهدای ۸ سال دفاع مقدس تحقیق کنند و آن خاطرات را ارائه دهند.
من نیز دوست داشتم در مورد پدر بزرگوار شما شهید اکبر قدیانی مطالعه کنم اما منبعی به جز کتاب نه ده آن هم قسمت وصیت نامه ایشان در اختیار ندارم.
لطفا اگر کتابی هست معرفی نمایید ویا اگر نه چندتا از خاطرات ایشان،محل ونحوه ی شهادت واطلاعاتی از این قبیل را در اختیارم بگذارید.
از شما ممنونم.
یا علی
۴۹ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
دور حرم دویده ام… صفا و مروه دیده ام…هیچ کجا برای من… کرببلا نمی شود…
سلام بر قطعه بهشتی ما/ احساس میکنم چراغ قطعه روشنه.
اگر حسم درسته پس سلام بر هر دو عزیز
سلام
ممنونم از اینکه وقت گذاشتید.
مطمئنید که اولی بوده؟ خودم که اون بحث توی کامنت ها رو یادم بود.
همون که درباره ی پشت سر هم نوشتن متن ها پیش اومد.
نمی دونم شاید بعد از این نوشته بودم. چون جواب داده بودن تو ذهنم مونده.
اگه برای شما که قطعه رو از حفظین سخت بوده پس برای من حتما ناممکن بوده.
واسه همین بی خیالش شده بودم.
این رو هم بگم که یه نفر دیگه هم با نام سایه کامنت میذاره که من نیستم.
.
.
.
آخه از وقتی به سایه تذکر دادین داره روشن میشه!
“آخه از وقتی به سایه تذکر دادین داره روشن میشه!”
🙂
از این کامنت تا حدود ۲ ماه قبلش، هیچ کامنتی از شما وجود ندارد!
از طرفی شما در این کامنت گفتید: “مدت کوتاهیست که با شما آشنا و از مخاطبانتان شده ام.” یعنی ممکن است ۳ ماه قبل از این کامنت، کامنتی گذاشته باشید؟ در این صورت پس چرا گفتید مدت کوتاهیست؟
اگر اشتباه نکنم، به احتمال قوی همین کامنت اولتان است!
آخه با چه زبونی بگیم دل تنگتیم داداش.
آ سید احمد، شما یه چیز بگین، نه نه نگین! آخه شما خودتونم شریک جرمین. دلمون واسه شما هم یه ذره شده. میاین یه سری می زنین دو تا کامنت تأیید می کنید و یه یاد آوری از یه دلنوشت با حال می کنید و یاعلی.
انتظار سخته، اونم چشم انتظاری!
این هم یه سرقت ادبی با اندک تغییر.
می شینم سر راهت تا که برگردی به قطعه!
خداپشت و پناهت تا که برگردی به قطعه!
سلام علیکم
زیارتتون مقبول درگاه حق
قلمتو استوار
شهادت نصیبتون
التماس دعا
یا حق
سبحان اکرمیان عزیز؛
سلام!
برای تحقیق راجع به شهید قدیانی، متن “روایت من از شهادت بابااکبر” صفحه ۳۸۲ کتاب “نه ده” را بخوانید. کتاب “گردان عاشقان” را هم بخوانید، این کتاب نوشتۀ “اصغر آبخضر” است و از انتشاراتی “نشر هماهنگ” (شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی) منتشر شده است.
کلمه “بابا اکبر” و “شهید قدیانی” را در قسمت تفحص سایت(ستون سمت چپ، پائین ماه شمار قطعه)، جستجو کنید مطالب خوبی پیدا می کنید.
http://upload20.ir/upload/13189621321829972036.jpg
“می شینم سر راهت تا که برگردی به قطعه!
خداپشت و پناهت تا که برگردی به قطعه!”
🙂
آفرین!
طبع همه داره شکوفا میشه.
مطلب های قدیمی را بخوانید، خیلی کیف دارد.
مثلا حج نوشته های داداش را بخوانید، کولاک است!
داداش حسین هم البته امروز برگشتند؛ ان شاء الله کمی ایشان تمرکز کنند و آماده شوند، قطعه ۲۶ به روز خواهد شد.
ممنون سید احمد عزیز. چه عکس با کیفیتیه. انگار همین الساعه، اونجا حضور دارم و دارم برای شادی روح بابا اکبر شهید، این آیه رو می خونم ( ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) و برای خودم فاتحه ای.
زیارت قبول حاجی… حتما یاد بچه های قطعه هم بودین!
کلیپ شعر خوانی مشهدی:
http://www.aparat.com/v/20b02dc95171540bc52912baf3aa709d3327
🙂
بر منکرش لعنت
ســــــــــــــــــلام
رسیدن بخـــــــــــــــــــــــیر.
زیارت قبــــــــــــــــــــــــــول.
ایشالا که سفر خوبی داشتید.
شایعه (گفت و شنود)
گفت: امیرعباس فخرآور، ضد انقلاب فراری که در میان اپوزیسیون به نفوذی وزارت اطلاعات معروف شده می گوید؛ من نفوذی نیستم، بلکه ناصر زرافشان نفوذی است.
گفتم: صدای آمریکا احمد باطبی را هم اخراج کرده و گفته است نسبت به همکاری وی با وزارت اطلاعات مشکوک شده ایم.
گفت: نیک آهنگ کوثر هم توسط اداره مهاجرت احضار شده و متهم است مخفیانه با یکی از مراکز وزارت اطلاعات تماس تلفنی داشته ولی نیک آهنگ می گوید، قصد فریب مامور وزارت را داشته است!
گفتم: اردشیر امیرارجمند مشاور فراری موسوی هم که هنوز نتوانسته اپوزیسیون را قانع کند که چگونه علی رغم مراقبت وزارت اطلاعات موفق به فرار از کشور شده است؟
گفت: سایت بالاترین خطاب به اپوزیسیون نوشته مواظب باشید! کیهان اپوزیسیون را با این شایعات به جان هم انداخته است و می خواهد اپوزیسیون را بدنام کند!
گفتم: کار برای وزارت اطلاعات بدنامی دارد یا کاسه لیسی سیا و موساد؟!… به یارو گفتند شنیده ایم از دزدی و کیف قاپی دست برداشته ای؟ و یارو با عصبانیت گفت؛ ای نامردها، باز هم شایعه درست کردند!
اگه نبوده پس حتما همون اولیه.
البته برای من هنوز هم زمان کوتاهیه وقتی خودمو با پای ثابت های خوندنی مقایسه می کنم! دو سه ماه که دیگه زمانی نیست.
بازم از این که زحمتش رو کشیدین واقعا تشکر می کنم.
واقعا که مبصرین!
همین که حضور مبصر رو داریم پر رنگ تر حس می کنیم یعنی تا اومدن استاد و تشکیل شدن کلاس ها چیز دیگه ای نمونده!
ما اگر بخوایم خود داداش حسین کامنتامونو بخونه و جوابمونو بده باید چه کار کنیم؟بخدا دلم برای داداش حسین تنگ شده سید
این لینکو گذاشتم برا سید احمد که به عاشورای ارباب علاقه منده:
http://www.sarafrazan2.blogfa.com/post-58.aspx
دیکتاتور لیبی “قذافی” هم به درک واصل شد.
قذافی را از محل دفع فاضلاب بیرون کشیدند؛ صدام حسین را از سوراخ موش.
…
پیداش کردم
اگر شب اول قبرم از من ایرانی بپرسند، کعبه ات کجاست، کاش بتوانم خودم را برای «اوس کریم» لوس کنم و بگویم؛ اول مرا ببوس تا بعد بگویمت «طوس».
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی
مشهدت که طیاره نمیخواد یه دل آواره میخواد که منم آواره آواره ام
دلتنگتم آقا!خیلی خسته ام
بی کسم ای شاه پناهم بده