نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».
۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم ا…
جالب بود بند شش از همه جالب تر
سلام بر قطعه ۲۶ ماندگار و جاوید…
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (١)اللَّهُ الصَّمَدُ (٢)لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ (٣)وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ (۴)
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (١)مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ (٢)وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (٣)وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ (۴)وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (١)مَلِکِ النَّاسِ (٢)إِلَهِ النَّاسِ (٣)مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (۴)الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ (۵)
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (۶)
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ (١)لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (٢)وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (٣)وَلا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ (۴)وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (۵)لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ (۶)
چقدر با کیفیت هستند این تصاویر قلعه رودخان… و چقدر خندیدم با بخش ششم
حسین قدیانی: میلاد! منتظر پاسخ تو به جوابم در کامنت پست قبلی هستم. لحظاتی بعد از تایید، جواب دادم؛ اگر جوابم را ندیدی، ببین!
واقعا سرانه مطالعه تو کشور ما کمه… باید زیادش کنیم…چجوری؟…
باید هی کتاب و روزنامه و مجله و قطعه ۲۶ و از اینجور چیزا بخونیم…
جون من سانسور نکن…
وبلاگ قلیدون…
آیا خواندن “بوق نزن، سالار خسته است”، مطالعه نیست؟!
عالی عالی عالی
چند نمونه تقدیم میشود:
۱ کیلو باش ، آدم باش!
بوق نزن ، شاگردم خوابه!
تاریکه……….سرنوشتم
از عشق تو لیلی…………رفتم زیر تریلی!
دنبالم نیا، اسیر میشی
اشکالی نداره، منم یه روز بزرگ میشم ( مخصوص مینی بوس!)
منمشتعلعشقعلیمچهکنم (من مشتعل عشق علیم چه کنم)
به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد
نورپایین ، نشانه شعوربالاست
بگو ماشاالله
عاقبت محصل درس نخون!!
از عشق تو سر به بیابون میزارم
یا دهنده بی منت
جوانی المثنی ندارد
حسین قدیانی: در گردنه حیران، روی یک کامیون نوشته شده بود: “همه از ما می ترسند، ما از نیسانی ها”… آخ که چقدر شکارم از رانندگی نیسانی جماعت!
نمیدونم چرا اسم ماشین رو روی نیسان گذاشتن!
طریقه ساخت نیسان:
۴ عدد تیرآهن + ۴ جفت لاستیک + یه سطل رنگ آبی+ ۲ تا آیینه کتابی
عکس ها خیلی زیبا و کارت پستالی است.
من هم سه تا سؤال ذهنم را خیلی مشغول کرده و آن هم این که “م.ه” تا به حال چند واحد پاس کرده؟ اصلا پاس کرده؟ و دیگر این که کی بلاخره دکترایش را می گیرد و برمی گردد که برویم استقبال؟
سلام داداش حسین! خسته نباشی!
باز خودمم؛… “دیـوونـه ی داداشـــــی”
از خاطرت نرفت که ما رو، مشــــتی؟!
یه آس و پاس تو قطعه ی بهشــــتی!
راستش از بس این در و اون در زدم…
خسته شدم؛… به ســـیمِ آخـــر زدم!
چپ کرد دیگه، فرمونِ بی ســــواتیم!
بی ترمزه، حرف هایِ عشـــقِ لاتیم!
نه داوری،… نه متهم،… نه شاکی،..
دیدیم خفن خیطه،… زدیم به خاکی!
این روزا چون کور شده چشـمِ غیـرت!
یه نموره، نم کشــــــــــــــیده بصیـرت!
ما تو سیاست، رک و راستیم، استاد!
حق اگه اینه، ما نخواستیم،… افـتاد؟!
دلم داداش! مونده توی ســه راهی!!!
بریده ام!… فــــــــــــــــــدای تو الهی…
حسین قدیانی: ممنون! چقدر خوشحال شدم اسمت رو دیدم. هیچ معلومه کجایی شما؟!
سر تیتر چنتا از روزنامه های غیر کیس!!
روزنامه شرق:
بر خورد نزدیک با انحرافیها
احمد توکل: داستان فقط داستان چند رمال و جن گیر نیست
روزنامه ابتکار:
آیت الله شاهرودی مسئول تنظیم روابط قوا
عارف، اصلاح طلبی که اصول گرایان میپسندند!
آفتاب یزد:
چین ، ایران مصرف کننده کالاهای دست چندم خود میداند
روزنامه آرمان:
احمد توکل: داستان فقط داستان چند رمال و جن گیر نیست
روزنامه ابرار:
در نیمه دوم سال، رکود اقتصادی بیشتر میشود!
روزنامه اسرار:
احمدی مقدم: میزان کشف قتل و جنایتها بسیار! بالاست
روزنامه جمهوری اسلامی:
جریان انحرافی، مراجع را سد راه خود میداند
( احتمالا منظور از مرجع ، آیت الله کاخ نشین هست)
روزنامه توسعه:
مهدی هاشمی از مهرداد بذر پاش شکایت کرد
آخی چه شعر قشنگی و از آن قشنگ تر حضور دیوونه داداشی… دستش درست
سلام
یک/در مظلومیت هاشمی همین بس که از استوانه نظام به مخروط نوک تیز نظام, تغییر شکل داده!
دو/اخی! “م.ه”! ابن مظلوم! جهنم مکان! ناز نازی مامان! معلوم نیست کدوم گوری رفته که گم و گور شده! از یابنده تقاضا می شود در اسرع وقت این گوگوری مگوری را تحویل ق.ق محترم بدهد که این قوه برای محاکمه اش روز و شب ندارد!
سه/کدوم علافی جرات کرده به دولت تهمت بزنه! دولت که هیچ, اگر کسی به جریان انحرافی ضمیمه ی دولت هم تهمت بزنه, هرچی دیده از چشم خودش دیده ها!
چهار/الف)لاریجانی ب)ضرغامی ج)فلانی د)واقعا
پنج/فکر کنم با این حساب بعضی اقایون ستاره ی دنباله دار شوند!
شش/دو دو تا هفت تا کی به کیه!
من چند روز تو فکر دیوونه داداشی بودم، گفتم از آقای قدیانی هم بپرسم، شاید خوششان نیاد.به هر حال خوشحالم که کامنت ایشون را دوباره دیدم.
یک دنیـــــ ح ق: دلم برایت تنگ شده بود. ـــــا ممنون داداش حسین!
سلام .
جالبه اینجا حجم کامنت ها بعضا از حجم خود پست بیشتره!
تمام لذت دیدن فونت درشت در اینه که “حسین قدیانی” را کامل و درست بنویسیم!
مخلصیم اساسی…
حسین قدیانی: کامل و درست، جمله را ۲ خطی می کرد که می زد توی ذوق!
منم روی یه “ماک” دیده بودم نوشته بود “همه از من میترسن من از نیسان آبی!”
از طرف میخواستن امتحان آییننامه بگیرن میپرسن سر یه چهارراه یه ماشین آتشنشانی هست و یه سواری و یه دوچرخه و یه نیسان؛ حق تقدم با کیه؟
میگه اول آتشنشانی، بعد سواری، بعد دوچرخه!
میگن پس نیسان؟!
میگه نیسان؟! نیسان رفـــــــــــــــــــــــــــــــت!!!
حسین قدیانی: وای وای وای!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! آی دلم!!
تو ببین ما شاگردیم ، اینقدر مینویسیم،
استادمون قلمش گرم بشه چقدر مینویسه؟؟
الله اکبر
سلام
بابت کامنت دیشب ببخشید! بعدا اصل موضوع را فهمیدم! البته
عقیده ا م همان است هزار هزار تای بعضی فدای خاک ویلچیر یه جانباز
وقتی حرف های آقای غفوردی فرد را خواندم ناگاه یاد این جمله افتادم:
حب الشی یعمی و یصم
سلام داداش حسین!
حسین قدیانی: سلام بر مبصر! خوبی؟! بهتری؟!
خوبم!
بهترم، مخلصم.
شرمنده دیر اومدم؛
واقعا ببخشید.
“یه یاد سید سجاد” عزیز!
ممنون بابت “بسم الله” که در کامنت اول گفتی.
سلاله!
ممنون بابت “۴قل”
دیوونه داداشی!
آفرین بابت شعر زیبات،
ولی غیبتت بیش از حد مجاز بود!
سلام حاجی
سلام سیدنا
چرا پسورد من عوض شده؟
وقتی هم که میخوام پسورد جدید رو به ایمیلم بفرسته،خطا میده!!!
سیستم مشکل داره؟؟؟؟
حالم گرفته شد،اساسی!
حسین قدیانی: بچه های فنی درستش می کنند. اردو خوش گذشت؟!
کلا بچه های خوبی هستید!
خدا برای برای قطعه۲۶ و داداش حسین حفظتون کنه!
ای بابا،نپرس از حالم حاج حسین
۲ تا کلیپ با ۳ تا تیزر (برای مسجدمون)+ ۳ تا کلیپ (برای یادواره شهید بابانظر)+ یکی هم برای نیمه شهبان+ فیلم و سیانسی که سر خانواده دارم در میارم ( خصوصی: برای ازدواج!)
+ مکانیکی + کم خوابی =(مساوی شد با) رو به موت شدنمون تا به این لحظه!!!
نرفتم
رفقا که رفته بودن،حسابی کیفور شده بودن و برگشته بودن
هی روزگار
هی
حسین قدیانی: زرشک!
به ما هم دارد خوش می گذرد!
جدیدا هر وقت اسم “م.ه” را می شنوم یاد شهرام جزایری بدبخت می افتم!
چقدر بد شانس بود این بیچاره!
شهرام انگشت کوچک مهدی هم نیست!
البته این روزها آب زرشک هم خوب می جسبه ها!
دعا کن برامون حاجی،محتاجیم حسابی
حسین قدیانی: با اون بندی که لو دادی، اصولا این روزها به چیزی که زیاد احتیاج داری، همین دعاست!!
خیلی متن جالب و مفرحی بود!
خسته نباشی داداش حسین.
لو دادم که دادم
جنایت که نمی خوام بکنم
آی ملت بنده قصد ……. دارم
حرفیه؟!!!
بابا،من خواستم دعا کنید
چرا و چطور و… با خودم
هرچی باشه،یک نیمچه حقی به گرده شماها داریم
۶ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف….
باشه آقا جواد!
آرام باش شما؛
ما دعات می کنیم.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱:۵۸
تعداد افراد آنلاین: ۱۵ نفر
ماشالله…
داداش حسین عزیز فــــــــدائی داری…
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام حضور داداش حسین بسیجی ها!
با احتساب ستاره ها فکر کنم که به یقین بیشترین بدهکاری را آسمان به بانک ها دارد زیرا این همه ستاره آن هم از نوع واقعی و حقیقی اش را دارد ! خدا به دادش برسداین آسمان!
موفق باشید
نزدیک بود تا صبح نخوابم
فشارم بالا پایین شد چندبار
ممنون سیدجان،خدا خیرت بده
جواد آقا!
براتون صبر جمیل آرزو دارم؛ من هم یه جورایی مشکل شما رو دارم!
البته فعلا در حال مبارزه هستم به قول شهید آوینی: زندهترین روزهای زندگی یک مرد روزهایی است که در مبارزه میگذرد…!
“گفت و شنود”
نداریم!
حسین قدیانی: خیلی عجیب بود!! حاج حسین آقای شریعتمداری معمولا هیچ وقت نمی گذاشت “گفت و شنود” تعطیل بشه.
{جخت بلا معتقدم آقای هاشمی با نوشتن نامه سرگشاده اصلا کلید فتنه را نزد، و تازه، اگر هم زد، به من و شما ارتباطی ندارد. انقلاب برای آقای هاشمی است، دل ایشان خواسته بود که علیه انقلاب فتنه کنند که فی الواقع هم نکردند.}
می ترسم یک چیزی بگویم و سه نقطه شوم. فقط این که خیلی زیبا است این عبارت. خیلی. خدا لعنت کند بعضی ها را.
در چند کامنت قبل به نظر شما اقا جواد, قصد چه کاری را دارند ?
الف)کاندیداتوری مجلس
ب)رفتن به انگلیس و گرفتن یقه “م.ه” و باز گرداندنش
ج)گوش دادن به ناگفته های هاشمی از جنگ
د)هیچ کدام! پس کدام!
در هر صورت انشالله این ستاره ی حضرت ماه حاجت روا به خیر شوند.
آقا جواد و آقا مرتضی،
آفرین به هر دوی شما،
مبارزه کنید،
شما می توانید،
موفق می شوید!!!
حاج مرتضی!
مبارزه همواره هست، نوعش فرق می کنه معمولا!
این نوع مبارزه هم، فکر کنم از سخت ترین هاش باشه که واقعا مرد می خواد
الا ای حال، نباید بیکار نشست!!!!
آستین ها رو باید زد بالا و دست به کار شد…
این کلیپ صوتی از آقا، خیلی جالبه،گوش کن:
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/4677/13870910_1975_32k.mp3
یاحق
ممنون آقا سید
روحیه بده،روحیه بده….
با این ننوشتن گفت و شنود ما را از کار و کاسبی انداختند!!
شاید یادشان رفت.
حسین قدیانی: یادشان رفت؟! هرگز! شاید ما باید قدردان زحمات ایشان باشیم که همیشه ما را با “گفت و شنود” خندانده اند. به هر حال گاهی سوژه برای پرداختن موضوع، یاری نمی کند نویسنده را.
قاصدک منتظر!
متوجه شدید جواد قراره چه کار کنه؟
همه فایل صوتی که جواد گذاشت را گوش کنید!
آخرش هم الهی آمین بگید!!! 🙂
سلام آقای قدیانی، وقت به خیر.
فرمودید: “خوب است این “م. ه” فراری است حالا، و الا بعید نبود به جای افسر جنگ نرم، پای سرداران جنگ نرم را هم به دادگاه باز کند.”
جدا همینطور است. آدمی که از این راه دور چنین نفوذی دارد، اگر داخل کشور بود چقدر شر می رساند. همان بهتر که گورش را گم کرده، انشاء الله به عذاب الهی گرفتار شود.
حسین قدیانی: “م. ه” ایران بود، مصباح یزدی رو دادگاهی می کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام برادربه سنگرماهم سربزنیدخوشحال میشم….جاتون
خالی امروزهادی عزیزمیهمانمان کرده بود…
بچه ها جدی میگم
شما بچه های سایبری، از پاکترین و باصفاترین هایین
دعا کنین سر نمازهاتون نه برای من، بلکه برای همه ی جوون های …!!!
شب بر همه ی ستاره های حضرت ماه، خوش
یاحق
اینکه فرمودید بد حسابان بانکی “ستاره دار” می شوند، شاید ستاره دار به معنای مورد نظر ما و شما نباشد.
کلانترهای آمریکائی را دیده اید یک ستاره بر روی لباسشان نصب می کنند و آن ستاره باعث افتخار و اعتبارشان است. شاید این ستاره که مسئولین می گویند از جنس همان ستاره آمریکائی ها باشد.
بدهکاران کلان بانکی اساسا از مردم عادی و ضعیف نیستند، معمولا از ما بهتران هستند.
خوب در نظام بانکی ای که برای گرفتن وام ۵۰۰ هزار تومانی باید ۲ ضامن معتبر داشته باشی، کسی که بتواند ده ها میلیون وام بگیرد و پس ندهد، باید هم به خودش افتخار کند و ستاره ای به او تقدیم شود!!
کلیپهای صوتی سایت آقا رو معمولا میگیرم؛ جالبه این یکی از قلم افتاده بود!
ممنون مش جواد!
یه بار یه پیامک برای دوستان فرستادم که: بالاخره من هم زن گرفتم اونم یه همزن خارجی!
ملت تو خوف و رجا موندن!!
عاقبتمون بخیر بشه الهی!
آسید!
چشم! فقط تو مبارزه جایی کم آوردم میگم سیداحمد گفته کم نیار!! مشکلی که نیست؟!!
سلام بر مبصر محترم قطعه!
مطلب را در همان کامنت اقا جواد(همان جا که گفته بودند: خصوصی) گرفتم و در اخر سوال ۴ گزینه ای, برای ایشان دعا کردم!
بعضی وقتها متنی که توی سایت کیهان قرار میگیره کامل نیست یا با اصل روزنامه فرق میکنه؛ شاید این بار هم همین باشه…
خدائیش نوشتن هر روز گفت و شنود کار هر کسی نیست.
این اواخر هم خیلی از لطیفه های پایانی تکراری شده بود.
مگه یه نفر چقدر جوک بلده. البته من جوک زیاد بلدم
منتها ۹۹% جوکا بالای ۱۸ سال که چه عرض کنم، بالای ۲۵ ساله!
بهتره حاج حسین یه تل به شیخ بزنه. هر چی گفت بنویسه!
باور کن ملت از خنده منفجر میشن. خیلی دلم برای شیخ بیسواد تنگ شده
عالمی داشت برای خودش. واقعا جفا کرد در حق بهشتیان!!
جدا از شوخی دل آدم میسوزه به خدا. خدایا عاقبت همه ما را ختم بخیر بگردان
“م. ه” ایران بود، مصباح یزدی رو دادگاهی می کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این را خیلی خوب آمدید!
برای آقا جواد هم دعا خواهیم کرد انشالله در این انتخاب سربلند باشند و عاقبت بخیر شوند و خوشبخت
داداش حسین غم و غصه و بدبختیو اونقده قشنگ بیان میکنی که میمیریم از خنده.
خیلی کارت طلاست،ای ول داری به خدا.
آقا سید جون خیلی نوکریم،فدای جدت.چیزی شده؟مریض شدی؟
عکس های جناب “علی اکبر بهشتی” فضای زیبای قطعه مقدس۲۶ را زیباتر می کند؛
از طرف همه بچه ها ممنونم از ایشان.
گزینه صحیح را انتخاب کنید یا به گزینه ها اضافه کنید:
اگر م.ه. در ایران بود چه اتفاقی می افتاد؟
۱-همه مون اوین بودیم
۲- همه تون اوین بودین
۳-همه شون سر پست های کلیدی بودن
۴- همه سر کار! بودن
۵-قوه قضائیه بی کار میشد
۶-همه موارد فوق
اوه…. تموم نمیشه… بقیه اش با بقیه
بچه ها در این برهه حساس کنونی که سایت دچار مشکل شده، جا داره من از مرورگر اکسپلورر که اخیرا ازش رو برگردوندیم تشکر کنم!
الان من با هیچ مرورگری نتونستم کامنت بذارم جز همین اکسپلورر عزیز!
الحق قدیمیا درست گفتن که “دود از کنده بلند میشه!”
,وااااااااااااااااااااااااااااااای ….
چه قدر دلم برا اینجا تنگیده بووووود …
داداش التماس دعا
خوش به حالتون که هم دیگرو دارید …
ما که به هوای درس … مجبوریم با کسایی سر و کله بزنیم که اصول دین رو از رو هم بلد نیستن بخونن …
ای بابا …
سلام
یه تغییر کوچیک تو عکس بالای سایت
http://dc136.4shared.com/img/3YrqmhTO/s7/0.691127917557722/croppedHeader.jpg
التماس دعای فرج
سایتت باز نمیشد گفتم شاید قوه غذاییه فیلترت کرده دیدم ننننننننع مرورگرم قات زده
http://www.absarnews.com/fa/pages/?cid=11070
شهید اکبر قدیانی در سایت بنیاد شهید :
http://77.237.95.143:82/profile.aspx?shenasname_id=155693&ostan=%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86&shahrestan=%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86&bakhsh_shahr=%D9%85%D8%B1%D9%83%D8%B2%D9%8A&dehestan=&abadi=&golzar=%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA%20%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7&segment=26&row=63%D9%85%D9%83%D8%B1%D8%B1&column=44&page=1
۳ روز مانده تا ماه میهمانی خدا رئوف….
بسم الله
سلام
چطوری داداش حسین یا حاج حسین یا ….. بچه بسیجی ها
نگا به هاشمی چیزی نگو که به …….. میگم راهی کهریزک بشی
به (ف.ه) چیزی نگو که میگه به پسرم تجاوز شده توسط شما ما دیگه چطور باور کنیم ؟
به (م. ه) چیزی نگو که کسی نیست دیگه راجع بهت پست بزنه حسین قدیانی
دادگاهی می شود به حسین قدیانی شلاق نزنید
به اسفند خان که دیگه چیزی بگی دیگه قاطی می کنم طاقت ندارم
اسفند خان: حسین جان بیا فالت بگیروم کف دستتو بده اگه دروغ گفتم پولم نده
وکیل (گفت و شنود)
گفت: «احمد- ف» یکی از ضد انقلابیون مارکسیست و پناهنده بلژیک در صفحه «فیس بوک» خود بدجوری به علی افشاری و نیک آهنگ کوثر حمله کرده است.
گفتم: چرا؟! واسه چی؟!
گفت: خطاب به آنها نوشته «وقتی کیهان حرف از نفوذی های وزارت اطلاعات می زند و شما بیشتر از بقیه عصبانی می شوید به هدف شوم(!) کیهان کمک کرده اید»!
گفتم: به حق چیزهای نشنیده! خب! دیگه چی؟!
گفت: نوشته «به جای فحش دادن به کیهان با خونسردی از خودتان دفاع کنید»!
گفتم: یعنی توضیح بدهند که چه کسی آنها را از مرز رد کرده و در استانبول ترکیه برایشان هتل رزرو کرده و….
گفت: چه عرض کنم؟! ولی همین یارو «احمد- ف» نوشته «من هم حاضرم شهادت بدهم که شما دو نفر از پاک ترین و سالم ترین افراد اپوزیسیون هستید»!
گفتم: یارو به جرم دزدی محاکمه می شد. وکیل مدافعش گفت؛ جناب قاضی! موکل من یکی از شریف ترین مردم جامعه است و متهم با عصبانیت به او گفت؛ مرتیکه! از من پول وکالت گرفتی، داری از یکی دیگه دفاع می کنی؟!
فان حزب الله هم الغالبون
ده بار گفتم یه شماره حساب بده هر کسی اندازه وسعش
برای خرج و مخارج سایت هزینه کنه. با سلام و صلوات که نمیشه سایت
نگه داری کرد. نتیجش میشه همین که یکی میاد هک میکنه ۴ تا لیچار هم
مینویسه.
دلم برات تنگ شده بود اساسی…
سلام همسنگر
بیش از ۱۰۰۰ کلیپ و فیلم تخصصی
( کلیپهایی با موضوعات سیاسی ,فرهنگی,مذهبی ,رسانه,سخنرانی )
سلام. خوب می نویسی اما یه عیب بزرگی داری از نوشته هات معلومه مغرور شدی. دلخوش به تعریف اطرافیانت نباش. چون کسانی که همیشه ازت تعریف میکنن در حقیقت دارن بهت ظلم میکنن. اگه کمی تو احوالات بزرگانمون دقیق بشی میبینی که تعریف کنندگان و از خودشون دور می کردن. من دشمنی با تو ندارم اما غرور از نوشته هات میباره. مواظب خودت باش چون … به این آدرس یه سری بزن من که وقتی مطالبشو خوندم از خودم بیزار شدم. یه مطلبی در مورد آقای قاضی توش نوشته شده. بخونش شاید یه کم به خودت بیای. یاحقhttp://salmanonline313.blogfa.com/
سلام هزارباره بر قطعه ی مقدس و معزز ۲۶
گمنام؛
یه سوال جدی!
در این مطالب، نویسنده به هیچ مسئله شخصی نپرداخته؛
از مسئولین گفته و سخنانشان را طنز گونه بررسی کرده؛ چه طور به این نتیجه رسیدید
که مغرور شده؟
از آیت الله قاضی اسم بردید،
تا آنجا که ما راجع به آقای قاضی شنیدیدم، انسان های وارسته ای چون ایشان،
پیش نمی آمد از دیگران ایرادهای بی جا بگیرند.
به عنوان برادر کوچکتان عرض می کنم به جای اینکه از خود بیزار شوید و به دیگران تهمت غرور بزنید، سعی کنید به خودسازی بپردازید. یکی از مهمترین درس هائی که می توانیم از آقای قاضی بگیریم خودسازی ایشان بود.
بسم الله و درود .
گذشته از اینکه رفسنجانی هستم واقعا از دست رفسنجانی هایی که مسئول شده اند خسته ام . میدونی برادر حسین ، این روزا فقط شرمندگی اش مونده واسه ما ، این اکبر آقی هاشمی بهرمانی که معروفه به هاشمی رفسنجانی یه روزگاری باعث افتخارمون بود به خدا نمی دونم چی شد یه دفعه نمی دونم به قول ما رفسنجانی ها شیخ اکبر عاقبت به خیر نشد ، با امام بود تا وقتی که فرزند نامبارکش به جوانی رسید آره قصه اش بدجوری زبیریه بدجوری ، نمی دونی چقدر دلم هوای شیخ اکبر بیست و پنج سال پیشو کرده نمی دونی چقدر دلم برای همه ی زجرایی که کشید سوخته نمی دونی ، این آتشی که از دل زبانه کشیده بالاخره فرومی نشینه فقط تو رو به جان عزیزت دعا کن ، یه رفسنجانی دیگه داره دست و پا می زنه بیاد مجلس اگه راه پیداکنه کلکسیون مفسدین رفسنجانی کامل می شه این بنده خدا اصلا احوالاتش خوب نیست… راستی می خواستم یه چیزی بهت بگم وقتی بهت می گم برادر حسین یاد حاج حسین آقا خرازی می افتم ، چقدر مومنانه می خندید ، با اینکه خیلی ها اسمشون حسینه ولی اسم تو منو بدجوری یاد داداش حسین می اندازه…
یا علی . التماس دعا.
با عرض پوزش در کامنت قبلی من بجای آقای اکبر هاشمی بهرمانی نوشته شده آقی اکبر هاشمی بهرمانی و فقط و فقط اشتباه چاپی است . باز هم معذرت…
یا علی
سلام
ما یک سوال اساسی از شما پرسیدیم که کلا به جز ” سلامش ” را سانسور کردید !
+ وبلاگ دچار مشکل شده است . در این چند روز ، تازه امروز توانستم صفحه اول وبلاگ را ببینم . ( با سه مرورگر امتحان کردم ولی جواب نداد)
سلام به بر و بچ قطعه
بسی دلتنگ شده بودیم برایتان در این چند روز هک شدن!
دیروز سالروز شهادت شهیدنظرنژاد بود(بابانظر)
کلیپی رو برای نمایش در مراسمی ه به همت بچه های ستاد یادواره این شهید برگزار شد،آماده کردیم.
http://s1.picofile.com/file/7104214408/babanazar_9dai_blogfa_com_.3gp.html
باحجم ۹ مگابایت
http://s1.picofile.com/file/7104502896/babanazar_9dai_blogfa_com_2.3gp.html
با حجم ۵ مگابایت
آقا اجازه! نمیشه بیکار نباشیم و به دولت تهمت…ببخشید از دولت انتقاد کنیم؟
یه سوال دیگه ام داشتیم:نمیشه فراری نباشیم و اینقد زود به شکایاتمون رسیدگی بشه؟
ممنونم از این وقتی که در اختیارم گذاشتید.
میدونم پخش نمیکنید!!!!
هر گل که میدهد به چمن صفا / گلچین روزگار امانش نمیدهد
خدایا، این اکبر آقا پسته فروش، دنیا رو گلستان کرد، پس این گلچین کجاست؟؟
سلام. از ما گفتن بود خواستی به درون خودت رجوع کن ببین چقدر از تعریفات خوشحال میشوی. این آقا سید هم زود بهش بر می خوره. حرفمون برادرانه بود. ما ارزوی هر چه بهتر شدن شمارو داریم. راستی یادم رفت بگم دست به قلمتان عالی است هر جا که از عباسمان (ع) میگویی حال و هوایمان عوض می شود. اگر اخلاصتان بشتر از این باشد که حال است تاثیر گذاریتان نیز بیشتر خواهد بود. یا حق
با “دُل دُل” و هینده! پتیکو پتیکوهایش خاطره ها داشتیم در قطعه. چه ناجوانمردانه…
گمنام؛
چون برادرانه حرفتان را زدید، من هم برادرانه جواب دادم!
خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر بگرداند.
سلام اخوی؛
http://rajanews.com/detail.asp?id=97221
این خبر رو خوندم کلی حال کردم با این کاوه، فقط مونده باراک اوباما ازش شکایت کنه.
خوش بحال کاوه اشتهاردی که این ادما ازش عصبانین.(اکبر،محمد، مهدی، محسن، فائزه، فاطمه و یاسر همگی ه.ر. + سید محمد خاتمی، مهدی کروبی، عبدالله جاسبی، حسین موسویان، مجتبی ناطق نوری، ابوالفضل فاتح و مهدی خزعلی….)
جانم فدای رهبر
سلام
خوبید همگی
چند روز بود نه سایت شما و نه سایت دوئل باز نمیشد توی سیستمم
بالاخره امشب باز شد
خیلی خوشحالم که بالاخره تونستم بیام
اینجا نظر میدم ولی به خاطر مطلب بالایی که به نظرم جالب و درست اومد
ولی به نظرتون بهتر نبود به جای ولایت و ملت مینوشتین امام و امت؟
ما باید بگیم امام خامنه ای تا بقیه هم بگن امام خامنه ای
التماس دعای فرج
موفق و موید باشید زیر سایه آقا امام زمان و در رکاب امام خامنه ای
هرچند خیلی دیره، ولی من هم به نوبه ی خودم حضور مجدد “دیوونه داداشی” رو درقطعه ی مقدس خیر مقدم عرض می کنم.
شما که نبودی به جات همه “دیوونه ی داداش” بودند.