پلاک/ ساقی نامه

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

یک/ دلم تنگ شده بود برایش

بعد از خیلی وقت، دیروز در تحریریه کیهان، “بهروز ساقی” را دیدم. همان تبسم همیشه را با خود داشت و مثل همیشه روی ویلچر نشسته بود. چه فرقی می کند حالا جانباز چند در صد باشد؟! بگویم ۷۰ در صد یا ۷۵ در صد؟! بگویم قطع نخاع یا درد پشت بند درد؟! بگویم جزیره شمالی یا جنوبی؟! بگویم حاج عمران یا قلاویزان؟! اما بگذار بگویم که باز هم کار آلام ساقی همین چند وقت پیش کشیده شد بیمارستان. در جنگ به “سامان” نرسید و وصال قد نداد، تا در زندگی، انیس و مونس “ساسان” باشد. عده ای از درد، فریاد می کشند، اما ساقی تازه وقتی که فریاد دارد، درد می کشد. درد را نمی شود نوشت، باید کشید و تحمل کرد. باید دوری از شهدا را تحمل کرد. باید ورق زد آلبوم خاطرات را. عاشقی سهم ساقی است. تمام دنیا را هم سهمیه اش کنی، باز قطع نخاع است. نمی دانم الان دقیقا چند سال شده که عمر ساقی روی ویلچر زندگی گذشته است. شاید ۲۰ سال، شاید ۲۵ سال، شاید هم بیشتر. ساقی جان خود را با خدا معامله کرده. جانباز ویلچرنشین، مگر چند در صد فاصله دارد تا شهادت؟! به خدا نمی ارزد دل این جماعت را بشکنیم. ساقی وقتی رفت جبهه، با پای خودش رفت، اما امروز هیچ کدام از پاهایش نای راه رفتن ندارد. ساقی بدون ویلچر به جبهه رفت، اما جانباز برگشت. جانباز، آزاده ای است که اسیر دشمن نیست، اسیر دوست شده تا زخم زبان بشنود؛ سهمیه، سهمیه، سهمیه. بعد از جنگ، ویلچر شد سهمیه ساقی. نمی دانم از این ویلچرنشینی چند سال گذشته، اما نام ساقی، آدمی را یک سر می برد به علقمه. علقمه، جزیره جنوبی کربلا بود؛ اشراقی ترین نقطه عاشورا. “عباس” در کربلا هم “خیبری” جنگید. مگر می توان از ساقی سخن گفت و سخن از سقای دشت کربلا نگفت. مگر می توان آن ۲ دست بریده را ندید. مگر می توان برای ساقی اشک نریخت. برای خیبر و بدر و کربلای ۵ و فاو. برای سال های عاشقی. برای مردان بی ادعا. برای آن روزهای خاکی، که ساقی را توان راه رفتن بود. ساقی از جنگ، ویلچر را غنیمت گرفته. ساقی روی ویلچر می نشیند تا ما به راحتی نفس بکشیم و به راحتی از سهمیه، چماق بر سر او بکوبیم و به راحتی طعنه بزنیم او را که مثلا مراقب باش! نخاعت را مبادا با دنیا معامله کنی!! درد همین هاست دیگر. درد همین چیزهاست دیگر. ساقی جز با سقای دشت کربلا معامله نکرده. فرق دارد اشک ساقی در روضه عباس، با گریه های ما. برای امثال ساقی، چشم، فرع بر اشک است. اگر های های گریه نباشد، به چه کار می آید چشم؟! بعد از جنگ، زندگی برای جانباز ویلچرنشین قصه ما، در “خط مقدم درد” گذشته است. شاید هم “خط مقدم شعر”. ساقی، ساقی کلمه هم هست. ساقی کلمه احساس روی کاغذ سپید. ساقی تمام حروفی که نام مقدس علقمه را تشکیل می دهند. ساقی سطر سطر کربلا. ساقی خط به خط خط مقدم. ساقی “بسم رب الشهدا و الصدیقین”. دستی بر احساس دارد این مجنون عباس. برای مطروحه “آقا” شعر قشنگی گفته. تو هم بخوان.  “مستانه آخر ربودی، جامی ز خمخانه دل، خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه دل؛ در گیر و داری که مائیم، دست تو بر شانه دل، در روزگاری که مائیم، عشق تو و خانه دل؛ ما بی شماها غریبیم، جا مانده در شهر هجران، یاد شما می زداید، تاریکی از خانه دل؛ تا چون تویی، هم نفس نیست، دنیا به غیر از قفس نیست، با یادتان می کشد پر، این مرغ دیوانه دل؛ این زخم ها، چلچراغ روشنگر راه وصل است، راهی که ما را رساند، تا کوی جانانه دل؛ شمعی و می سوزی از جان، روشنگر شام هجران، آتش گرفته ز داغت، پرهای پروانه دل؛ تلخی می، دارد این زخم، آوای نی، دارد این زخم، مستی آن یادگاری است، از پیر خم خانه دل؛ در سینه جز بی قراری، جز داغ چیزی نداری، گنجی نهان داری اما درکنج ویرانه دل”.

دو/ خاطره ای به زبان طنز

ساقی دیروز حرف ها زد با من. مثلا یک بار با اشاره به فلان نوشته نگارنده، در مقاله ای به جای جانباز چند در صد، نوشته بود جانباز “عشق در صد”، اما این، به بعضی دوستان جانبازش گران آمده بود. بنده های خدا هنگام تلفظ، زیر کلمه “عشق”، یک “کسره” گذاشته بودند و خوانده بودند جانبازِ عشقِ در صد!! بعد از مدت ها صد در صد خنده ام گرفت!!

سه/ آخرین خاطره

این را هم گفت ساقی، که جمعه از میدان ۷ تیر می خواسته بیاید “کیهان” که می بیند سبزها در میدان ۷ تیر با علائم سبز دارند مانور می دهند و شعار می دهند. گیج شده بود که پس نیروی انتظامی کجاست؟! بسیج کجاست؟! آیا احیا شده اند دوباره جلبک ها، که همین طور دارند در آن هرم گرما علیه مقدسات شعار می دهند؟! ساقی مانده بود که این لامروت ها این بار چقدر قشنگ امت حزب الله را توانسته بودند قال بگذارند. نگران شده بود. به یکی ۲ تا از دوستان خبرنگارش زنگ زده بود که خبر را برای ایشان مخابره کند. آنقدر هم وقت نداشت لابد که دقیق شود در میان آن همه جماعت سبز، که چه می خواهند از جان این مردم. از جان این نظام. القصه! ساقی همین که به کیهان می رسد، می رود اینترنت و در فلان خبرگزاری این خبر را می خواند که: “ابالقاسم طالبی، امروز جمعه در میدان ۷ تیر “سکانس اغتشاش” از فیلم “قلاده های طلا” را کلید می زند”!! در نظر بگیرید قیافه این جانباز محبوب و محجوب را بعد از دیدن این خبر!! و اما حیفم می آید در این “ساقی نامه” متلکی تمیز بار جلبک ها نکنم؛ مگر در همین فیلم و سکانس و برداشت چندم، اغتشاش کنید و الا در عالم واقعیت، “ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم، در ره عشق جگردارتر از صد مردیم؛ هر زمان بوی خمینی به سر افتد ما را، دور سید علی خامنه ای می گردیم”. به ساقی قسم، ما با همین چشمان خودمان می بینیم پیوند ماه و خورشید را.

روزنامه جوان/ ۲ مرداد ۱۳۹۰

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. چشم انتظار می‌گوید:

    لذت بردیم “داداش حسین”
    همیشه یک توسلی به باب الحوائج، ابا الفضائل، قمر منیر بنی هاشم، داری. همیشه به دنبال بهانه می گردی، که سند عشق به یل ام البنین را، مجدد رونمایی کنی. انشاءالله “تو” لاجرعه از دست ساقی کوثر بنوشی و ساقی” از دست سقای دشت نینوا.

  2. سایه می‌گوید:

    “هر زمان بوی خمینی به سر افتد ما را، دور سید علی خامنه ای می گردیم”

    کنایه ها دردناک تر از ترکش هاست،
    و زندگی از آن دردناک تر…

    این را فقط ما می دانیم.

  3. سلاله 9 دی می‌گوید:

    به “سامان” نرسیدند و شب و روزشان در “ساسان ” می گذرد.

    هنر شماست که بغض و خنده را در یک نوشته با هم همراه می کنید.
    “جانبازِ عشقِ در صد” ما را هم مسرور کرد.

  4. عطشان می‌گوید:

    متنتون آنقدر درد داشت که دیگه نمی توم چیزی بگم .

    “به ساقی قسم، ما با همین چشمان خودمان می بینیم پیوند ماه و خورشید را.”

    ان شاءالله .

  5. سادات می‌گوید:

    سلام
    شعر دیگری از این جانباز بزرگوار هدیه میگردد
    آرزو دارم که در محشر, روز فخر این سالارها, آن گاه که دست در دست ساقی به جنت الحسین میروند مارا هم یاد کنند
    کاش من هم شیمیایی می‌شدم
    در هوای تو هوایی می‌شدم

    کاش «موجی» می‌شدم بی ادعا
    غرق اوهام خدایی می‌شدم

    دیدگانم را به «ترکش» می‌زدم
    لایق این روشنایی می‌شدم

    می‌فتادم روی مین بی‌دست و پا
    عاشق بی‌دست و پایی می‌شدم

    می‌نهادم سر به پایت تا ابد
    مرده بودم مومیایی می‌شدم

    بین مرگ و زندگی پل می‌زدم
    باعث این آشنایی می‌شدم

    چون شهیدان در پگاهی دلنشین
    من فدایی من فدایی می‌شدم

    دل به دریای محبت می‌زدم
    قطره قطره کربلایی می‌شدم

    یاد آن روزی که در وادی عشق
    محو مردان خدایی می‌شدم

  6. نفیسه بهادری می‌گوید:

    عالی بود. ممنون

  7. سلاله 9 دی می‌گوید:

    این متن مرا یاد این جمله تان انداخت که:

    {یک لحظه جای جانبازان بودن، یعنی یک عمر ما رایت الا جمیلا.}

  8. فرشاد می‌گوید:

    گفت: اظهارات یکی از ضد انقلابیون فراری که گفته بود «برخورد جمهوری اسلامی با اپوزیسیون به خاطر تندروی خود اپوزیسیون بوده» با فحاشی برخی دیگر از گروه های ضد انقلاب روبرو شده است.
    گفتم: حیوونکی ها بعد از شکست فتنه ۸۸ بیکار شده اند و تازه فرصت پیدا کرده اند که برای سپری کردن اوقات فراغت همدیگر را گاز بگیرند.
    گفت: تقصیر آمریکا و اسرائیل و انگلیس است که آنها را بعد از مصرف به حال خود رها کرده اند. باید یک جوری سرشان را گرم می کردند که اینجور به همدیگر نپرند!
    گفتم: اتفاقا یکی از کاربران سایت ضد انقلابی بالاترین پیشنهاد کرده که گروه های اپوزیسیون به جای درگیری با یکدیگر، مسابقات ورزشی برگزار کنند.
    گفت: مثلا چه جور مسابقه ای؟!
    گفتم: مثلا؛ شیرجه روی چمن! اسب سواری با الاغ! پرش روی نیزه! و….

  9. ف. طباطبائی می‌گوید:

    “به ساقی قسم، ما با همین چشمان خودمان می بینیم پیوند ماه و خورشید را.”

    جدا زیبا و دلنشین بود. بعد از مدتها که از مرگ سبزها می گذره این متلکتون خیلی لذت بخش بود.
    آقای قدیانی این متن و متن ستون بیست و شش رو یه نفس با صدای بلند برای خودم و زن داداشم خوندم نفسم بند اومد.
    جدا شما خسته نباشید.

  10. حی علی الجهاد می‌گوید:

    هم متن قشنگ بود هم شعر آقای ساقی

  11. حی علی الجهاد می‌گوید:

    مطلب ما رو هم بخونید که بعد مدتها بالاخره به روز شدیم:

    آهای جوان! زودباش این معادله را حل کن!

  12. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    اگر طعنه زنندگان یک روز از عمرشان را با یک جانباز و یا حتی خانواده جانباز عوض کنند می فهمند چقدر غرق در اشتباه اند.
    زیبا و دردناک بود این مطالب این پست.

  13. سیداحمد می‌گوید:

    “سهمیه سهمیه سهیمه”
    چقدر متنفرم از این کلمه، متنفرم….

  14. سیداحمد می‌گوید:

    ۸ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  15. سیداحمد می‌گوید:

    این “جانبازِ عشقِ در صد” هم خیلی جالب بود!

  16. به جای امیر می‌گوید:

    ورزش (گفت و شنود)

    گفت: اظهارات یکی از ضد انقلابیون فراری که گفته بود «برخورد جمهوری اسلامی با اپوزیسیون به خاطر تندروی خود اپوزیسیون بوده» با فحاشی برخی دیگر از گروه های ضد انقلاب روبرو شده است.
    گفتم: حیوونکی ها بعد از شکست فتنه ۸۸ بیکار شده اند و تازه فرصت پیدا کرده اند که برای سپری کردن اوقات فراغت همدیگر را گاز بگیرند.
    گفت: تقصیر آمریکا و اسرائیل و انگلیس است که آنها را بعد از مصرف به حال خود رها کرده اند. باید یک جوری سرشان را گرم می کردند که اینجور به همدیگر نپرند!
    گفتم: اتفاقا یکی از کاربران سایت ضد انقلابی بالاترین پیشنهاد کرده که گروه های اپوزیسیون به جای درگیری با یکدیگر، مسابقات ورزشی برگزار کنند.
    گفت: مثلا چه جور مسابقه ای؟!
    گفتم: مثلا؛ شیرجه روی چمن! اسب سواری با الاغ! پرش روی نیزه! و….

  17. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    بخش اول دردناک بود، بخش دوم باحال و نهایتا بخش سوم جلبک‌ستیز!
    ممنون داداش حسین بخاطر این متن مالتی‌حس!!

  18. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۱:۲۰ بامداد
    تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر

  19. قاصدک منتظر می‌گوید:

    تا کنون عباس ها را دیده ای
    بوسه ای از دست انها چیده ای
    بنگر این مستان اتش خورده را
    بازوان تیر و ترکش خورده را

  20. سیداحمد می‌گوید:

    تصاویر زیبای باغ لاله، گچسر، جاده چالوس!
    خیلی زیباست.

  21. ققنوس19 می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    با سلام و احترام به داداش حسین
    خدا قوت .
    باز هم عکس های زیبا .و چه زیبا لاله ها و آلاله ها فکر کنم لاله ها شهدا و آلاله ها جانبازان هستند آنان که درصد عشقشان بیشتر آلاله تر .خداوند صبرجمیل و اجر جزیل بدیشان بدهد. موفق باشید داداش.

  22. سایه می‌گوید:

    (با اجازه مبصر!)

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۳:۲۵ بامداد
    تعداد افراد آنلاین: ۹ نفر

  23. سعید می‌گوید:

    به بهانه تیغ کشیدن بر آمران و ناهیان.
    http://parvanehha.persianblog.ir/
    “وقتی پای وظیفه در میان باشد برای نوشتن دیگر نمی توان معتل چگونه نشستن کلمات کنارهم هم ماند چیزی در سرت نعره می زند نعره ای از اعماق وجودت نعره ای که از گرمایش دندانهایت به هم می سابد خشم تمام وجودت را فرا می گیرد با همین زبان الف و با و جیم و دال باید به کاغذ بگویی به گونه ای که فریادت گوش هایی که نمی خواهند بشنوند را نمی گویم شنوا کند که غرق در خون کند که اگر از سمع عاجزند از درد عاجز نباشند آن چنان که غرشت همچون صور اسرافیل تن های مردگانشان را از ترس از جا برکند،

    باید از میان همه آنچه می توانی بگویی بگردی و از میان اتاق های پهناور ذهنت تیز ترین کلمات را برداری و قلم را به و القم و ما یسطرون قسم دهی که برنده بنویسد،
    …..”

    می خواستم از همه بچه هایی که می نویسند خواهش کنم درباب حمایت از این بچه ها که ظاهرا تنها حامیان امربه معروف و نهی از منکر هستند مطالبی در وبلاگ ها تون منتشر کنید که این کار هم خودش امر به معروفی است و نهی از منکری
    بنویسید و ریشه یابی کنید به هر حال شاید این سنگر هم برای پیروزی به خون ها محتاج است و حتما اینگونه هست
    بنده که فکر می کنم همه بچه هایی که توان نوشتن به هر نحوی دارند امروز وظیفه شان علت یابی و مانور دادن روی این مساله هست به خدا اگر بجنبیم این نان را هم می تونیم به تنور گرم انقلاب بچسبانیم والا که خسران و پشیمانی عاقبتمان است
    یاحق و دیگر هیچ.

  24. 313 می‌گوید:

    به ساقی قسم، ما با همین چشمان خودمان می بینیم پیوند ماه و خورشید را.

    سلام

  25. خود این بابا می‌گوید:

    حسین جان! من از شما تعجب می کنم که قلم قشنگ و خوش خرام خود تو صرف نوشتن از اینجور آدم ها می کنی.شما که سر به آسمان داری و ماه خورشید وستاره ها را رصد میکنی چراباید دریک سقوط ناگهانی ازاوج زحل تا قعر گل سیاه سقوط آزاد کنی و به کسی که مثل چی درگل مانده بپردازی؟ البته می دانم که این بابا بهانه ای بوده تا استادانه مضمون آفرینی کنی.به هرحال تکرار نشه!
    حسین قدیانی: ساقی عزیز! شما در گُل گیر کرده ای و ما در گِل!

  26. ف. طباطبائی می‌گوید:

    شعر آقای ساقی هم زیبا بود.

  27. مرتضی می‌گوید:

    آقا سید چرا حضورت پررنگ نیست؟

  28. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    واقعا قسمت اول حرف دل بود بابای خودم هم جانباز ویلچیر نشین ۲پا قطع هستش وهم باید درد بابا رو تحمل کنیم هم زخم زبون مردم رو(سهمیه سهمیه رفاه وآرامش) که زخم زبون مردم تحمل کردنش ۱۰۰برابر سخت تر از تحمل کردن سختی های بابا هستش.خدا انشاا… بعضی از افراد رو هدایت کنه…
    جانباز عشق درصد خیلی باحال بود

  29. قاصدک منتظر می‌گوید:

    چون که گل بگذشت و گلشن شد خراب
    بوی گل را از که جوییم, از گلاب
    جانبازان یادگاری از شهدای جنگ هستند برای ما که پای مان در گل دنیا گیر کرده است.

  30. بنده ی بد خدا می‌گوید:

    سلام علیکم!
    متن زیبایی بود، قسمت آخرش مخصوصا!
    این یادداشت را بخوانید، ضرر ندارد:
    **اتمام حجت با یک شبهه: آیا احمدی نژاد عوض شده؟!**
    http://nedaiedaroun.parsiblog.com/Posts/65/
    برای بسیاری از دوستان خوب است!
    خدانگهدار

  31. دیدار می‌گوید:

    با سلام خدمت تمامی دوستان و همراهان گرامی

    و در آخر انتظار به سر رسید و پس از گذشت مدت قابل توجهی کم کاری در زادروز منجی عالم بشریت ، قائم آل محمد ، امام عصر و الزمان ، حضرت مهدی (عج) روحی لک الفداء سایت دیداریار افتتاح شد.

    به امید آنکه شما دوستان عزیز و گرامی با نظرات زیبا ، انتقادات کارسازتان ، و پیشنهادات خوبتان ما را در هرچه بهتر شدن این سایت یاری نمایید .

    http://www.didaryar.com

    به امید ظهور هرچه زودتر آقا امام زمان (عج)

    (didaryar.blogspot.com)سابق

  32. مرتضی می‌گوید:

    من تا الان پیام بازرگانی نذاشتم،اجازه هست؟

    ساعت: ۱:۵۳
    تعداد افراد آنلاین: ۱۱ نفر

    داداش حسین بسیجیا فداییییییییییییی داری
    (بلد نبودم مثل سید ف رو بکشم)

  33. ف. طباطبائی می‌گوید:

    بچه که بودم همیشه با جانباز بودن پدرم مشکل داشتم. وقتی میدیدم سر درد بی طاقتش می کنه یا وقتی میدیدم نمیتونه مهمونی و شلوغی رو تحمل کنه خیلی ازش ناراحت میشدم. حتی گاهی اوقات باهاش قهر می کردم!!
    هنوزم وقتی سردرد بی طاقتش میکنه……………..

    نمیشه از آدمهائی که زمان جنگ خوردن و خوابیدن و الان هم دارن خوش میگذرونن انتظار داشته باشیم حرف ماها رو بفهمن. بذارید اونقدر طعنه “سهمیه” بزنن تا جونشون در بیاد. حاضرم زندگیمو بدم ولی دردهای پدرمو نبینم.

  34. یک بسیجی می‌گوید:

    آقای قدیانی یک سر به اینجا بزن. آخر تا کی
    http://www.moheban-zahra.com/post-338.aspx

  35. errfan می‌گوید:

    سلام
    داش حسین
    از شما انتظار داشتیم در مورد طلبه ناهی از منکر یه متن مشتی بنویسی…

  36. به قرآن ما هم تو کار این سیاسیون نادان خودمون موندیم می‌گوید:

    شادی ارواح طیبه شهدا , صلوات…

    http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1366205

  37. لجمن می‌گوید:

    قم سربند یازهرا بست ، ذکر حال شهادت ، خاطرات و تشییع پیکر شش شهید اخیر سپاه علی ابن ابیطالب علیه السلام قم : http://lajman.blogsky.com/1390/05/02/post-74/

  38. فدایی رهبر می‌گوید:

    گرگها خوب بدانند ، گر پدر مرد ،
    تفنگ پدری هست هنوز
    گر که نیکان همگی بار سفر بر بستند
    شیر مردی چو علی خامنه ای ، هست هنوز …

    به ساقی قسم، ما با همین چشمان خودمان می بینیم پیوند ماه و خورشید را.
    انشا الله

  39. قلیدون می‌گوید:

    واقعا سایت جالبی دارید…فقط بهتر است امکانات آن را بیشتر کنید…
    مطالبتان هم واقعا جالب است…
    به قلیدون هم بیایید…
    http://gholeidoon.blogfa.com

  40. سلاله 9 دی می‌گوید:

    داستان سهمیه:
    دوستی داشتم در دوران تحصیل که پدرش جانباز ۷۰ درصد بود، شیمیایی و چند درصدی هم اعصاب و روان، یعنی که گاهی…
    در پیش دانشگاهی روزی یکی از بچه ها به دوستم گفت:”خوش به حال شماها که همین طوری دانشگاه قبولید.” دوستم اما در جوابش گفت: “حاضرم همه ی سهمیه های دنیا را بدهم به تو؛ اما فقط و فقط پدرم یک شب راحت بخوابد.” می گفت: دردهای بابا یک طرف و درد حرف های این و آن هم یک طرف. بابای دوستم سال۸۸ از اسارت دوست رها شد و رفت تا دیگر زخم زبان نشنود.

    {به خدا نمی ارزد دل این جماعت را بشکنیم.}

  41. ف. طباطبائی می‌گوید:

    سلاله عزیز
    حرفهای دوستت رو خیلی خوب می فهمم. خیلی خوب.

  42. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    آقای قدیانی کتاب “نه ده” تان را خیلی دوست دارم. اولین هدیه همسرم به من، کتاب شما بود. الان داشتم کتاب را ورق میزدم. این متن کوتاه را خیلی دوست دارم. هر بار که به صفحه ۱۲۲ میرسم، اشک امانم نمی دهد.

    “از آن روز که خورشید به جای آسمان، در بالای نیزه می درخشید، ۴۰ روز گذشته است. حالا دیگر کاروان اسرا به زخم زبان به تازیانه، به شلاق عادت کرده اند.
    و لب های مبارک سید الشهدا به چوب خیزران.
    ۴۰ روز است یتیمان حسین در خرابه های شام، سکنی گزیده اند. جوانان بنی هاشم جملگی به شهادت رسیده اند. کوچه بنی هاشم را حزنی عظیم و غمی بزرگ فرا گرفته و جز ناله «ام البنین» دیگر صدائی شنیده نمی شود.
    بنی آدم دیگر اعضای یک پیکر نیستند؛ بنی آدم پیکر بنی هاشم را قطعه قطعه کرد و آدم (ع) از محمد (ص) شرمنده شد. بنی آدم به خاطر یک وجب زمین، مردم را به جان حسین انداخت و سم اسب ها تا می توانستند روی ابدان بریده بریده تاختند.
    «ما رایت الا جمیلا»، این همه زشتی دیدی و چشمان کریمانه ات جز زیبائی ندید.
    من خوب میدانم که تو ای دخت بنی هاشم! از بنی آدم جز زشتی چیزی ندیدی.
    «کتاب الله» که زمان پدرت روی نیزه رفت و نماد عترت، سر «ثارالله» بود که باز هم روی نیزه رفت. گلوی بنی هاشم، آنقدر که با تیر و نیزه مانوس بوده با آب انسی نداشته است. بنی آدم به جای آب، تیر سه شعبه وارد گلوی طفل ۶ماهه کرد و از آن روز، از آن آشوب عاشورا، اینک ۴۰ روز است که میگذرد.
    ……..”

  43. سیداحمد می‌گوید:

    سلام بر اهالی قطعه مقدس ۲۶
    داداش حسین خسته نباشی.

  44. سیداحمد می‌گوید:

    آقا مرتضی!

    حضورم پر رنگ نیست؟ 🙂
    ماموریت بودم حاجی! هم اکنون رسیدم منزل؛
    از این لحظه “پر رنگ” در خدمت شما هستم.

    صبر کنید ببینم کی حاضره، کی غایبه!

  45. سیداحمد می‌گوید:

    سلاله ۹ دی!

    چرا دیگر نمی گوئی “بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات”؟

  46. سیداحمد می‌گوید:

    ۷ روز مانده تا ماه میهمانی خدای رئوف…

  47. سلاله 9 دی می‌گوید:

    “بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات”

    الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

    واقعا خیلی وقت بود که نگفته بودم این را. ممنون از توجه مبصر محترم.

  48. به جای امیر می‌گوید:

    لولو (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: علی افشاری، یکی از اعضای سابق و فراری دفتر تحکیم وحدت که مدتی است در میان اپوزیسیون به همکاری با وزارت اطلاعات متهم شده است برای اثبات این که مدحی شماره ۲ نیست بدجوری به تته پته افتاده است.
    گفت: حالا هست یا نیست؟!
    گفتم: من چه می دانم؟ باید دید خودش چه می گوید؟
    گفت: خودش چند نفر دیگر را آدرس داده و به احتمال همکاری آنها با وزارت اطلاعات اشاره کرده ولی گفته است که خودش اینکاره نیست!
    گفتم: ولی یکی از اعضای اپوزیسیون می گوید افشاری در یک مکالمه تلفنی با مدحی گفته بود که احتمال دارد بعد از پایان تحصیلاتش به ایران بازگردد!
    گفت: با آن همه خیانت و همکاری با موساد چگونه می خواهد به ایران برگردد؟!
    گفتم: ای بابا! این که کاری نداره!روی در اداره امور نفوذی های وزارت اطلاعات نوشته ؛«لولو می فرستیم ، هلو تحویل می گیرم».

  49. به جای "به جای امیر" می‌گوید:

    لولو (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: علی افشاری، یکی از اعضای سابق و فراری دفتر تحکیم وحدت که مدتی است در میان اپوزیسیون به همکاری با وزارت اطلاعات متهم شده است برای اثبات این که مدحی شماره ۲ نیست بدجوری به تته پته افتاده است.
    گفت: حالا هست یا نیست؟!
    گفتم: من چه می دانم؟ باید دید خودش چه می گوید؟
    گفت: خودش چند نفر دیگر را آدرس داده و به احتمال همکاری آنها با وزارت اطلاعات اشاره کرده ولی گفته است که خودش اینکاره نیست!
    گفتم: ولی یکی از اعضای اپوزیسیون می گوید افشاری در یک مکالمه تلفنی با مدحی گفته بود که احتمال دارد بعد از پایان تحصیلاتش به ایران بازگردد!
    گفت: با آن همه خیانت و همکاری با موساد چگونه می خواهد به ایران برگردد؟!
    گفتم: ای بابا! این که کاری نداره!روی در اداره امور نفوذی های وزارت اطلاعات نوشته ؛«لولو می فرستیم ، هلو تحویل می گیرم».

  50. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم

  51. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    مهدی هاشمی از مهرداد بذرپاش شکایت کرد

    فرزند هاشمی رفسنجانی به دلیل چاپ مطالبی بر علیه وی از مدیر مسئول سابق روزنامه وطن امروز شکایت کرد.
    مهرداد بذرپاش، صاحب امتیاز و مدیرمسئول سابق روزنامه وطن امروز با شکایت مهدی هاشمی رفسنجانی برای چندمین بار به دادسرای کارکنان دولت احضار شد.
    شکایت مهدی هاشمی از روزنامه وطن امروز به دلیل چاپ مطالبی در خصوص نقش وی در فتنه ۸۸ در ۱۳ شماره این روزنامه بوده است.
    گفتنی است، پیش از این نیز بذرپاش با شکایت آیت الله هاشمی رفسنجانی احضار شده بود، اگرچه دفتر هاشمی رفسنجانی هرگونه شکایت از اشخاص و رسانه ها را تکذیب کرده بود.
    همچنین مهدی هاشمی، در شهریورماه سال ۸۸ برای سرکشی به یکی از شعب دانشگاه آزاد به کشور انگلستان سفر کرد و به گفته دادستان کل کشور و دیگر مسئولان قضایی، از سوی قوه قضائیه به خاطر اتهامات وارده احضار شده اما تاکنون به کشور مراجعت نکرده است.
    —>کیهان<—

  52. سایه می‌گوید:

    مهندس شهید “داریوش رضایی نژاد”…

  53. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    به جای امیر!
    فکر کردم نذاشتید…
    مخلص

  54. سیداحمد می‌گوید:

    آقا مرتضی!
    فدای اون تصویر زیبائی که کنار اسمت داری،
    جناب “به جای امیر” دیگر “به جای” نیاز ندارد.
    کارش را به موقع انجام میدهد.

  55. سادات می‌گوید:

    سلام
    پند امام باید در گوش جان بیفتد
    تا دشمن از تکاپو در هر زمان بیفتد
    ما حیدری شعاریم هرگز نمی گذاریم
    این انقلاب دست نامحرمان بیفتد

  56. طاهره فتاحی می‌گوید:

    سلام بر همه اهالی قطعه عزیز ۲۶٫ آقای مدیر و دوستان هر بدی و خوبی که از ما دیدید رو حلال بفرمایید لطفا. ما فردا عازم هستیم مشهد; پابوس امام رضا. انشاءالله نایب الزیاره همه دوستان قطعه ای هستم. فعلا خداحافظ…

  57. حسین می‌گوید:

  58. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله الرّحمن الرّحیم

    اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ
    مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ
    عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ
    بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ
    وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ «۲۵۵»

    لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ
    بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ
    لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ «۲۵۶»

    اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ
    أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ
    أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ «۲۵۷»

  59. یوسف می‌گوید:

    علامه مصباح:

    بعد از آفات و نابسامانی‌های جنگ جهانی دوم، برخی دانشمندان منشأ پیدایش جنگ را اختلاف مذهبی معرفی کردند و کوشیدند ایدئولوژی جدیدی مطرح کنند که منشأ جنگ را از بین ببرد.

    برای برون رفت از این مشکل، پیشنهاد ایجاد دین جهانی را دادند که بی‌نتیجه ماند، ولی راه دیگری را فیلسوفان پیشنهاد کردند مبنی بر این‌که همه ادیان صحیح است و این امر منشأ پیدایش «پلورالیسم دینی» شد و بر روی آن تبلیغات فراوانی شد.

    عباراتی مانند: «هیچ دلیلی نداریم که شیعه برتر است»، یا «معلوم نیست اسلام برتر از بت پرستی باشد»، «هر که معنویت دارد ارزش دارد»، « ادیان در ظاهر مختلف‌اند ولی در جوهر شبیه یکدیگر هستند»، و ترویج مفاهیمی از قبیل عشق و صلح مطلق، سوژه تبلیغات پلورالیستی است.

    تکیه مکتب امام (ره) در شاخص معنویت روی این است که باید دنبال حقیقت باشیم و ببینم مصلحت دین چیست، که مفهوم سلبی آن این است که در مادیات غرق نشویم، ماده‌پرست نشویم، تمام دل را به پدیده‌های مادی نسپاریم، و عشق به شهوات زندگی را پر نکند.

    با این اوصاف، معنویتی که حتی شامل بت‌پرستی هم می‌شود، از دایره معنویتی که امام (ره) ترویج می‌کرد بیرون می‌رود، چه رسد به این‌که کسانی بگویند دوران اسلام‌گرایی گذشته و امروز بشر به جایی رسیده که بدون استفاده از پروسه دین به حقیقت می‌رسد! استفاده از الفاظ متشابه به عنوان ابزار فریب توسط دشمنان استفاده می‌شود.

    کدهایی مانند این‌که باید از ظواهر دین عبور کرد، یا دوران رسیدن به معنویت از راه دین گذشته و بدون دخالت دین هم می‌شود به حقیقت رسید، مواردی است که بیشتر باید مورد توجه قرار بگیرد و فریب این جملات به ظاهر دلنشین را نخوریم.

    از جمله آفاتی که باید خود را در برابر آن حفظ کنیم دام اشتراک لفظی و فریب الفاظ را خوردن است.

    برگشت به دورانی که «آگوست کنت» دین و سحر و جادو را خویشاوند می‌خواند، ارتجاع و عقب‌گرد است نه تکامل و پیشرفت!

    مبدأ پیدایش بهائیت که امروز در دنیا به عنوان اسلام نوین معرفی می‌شود و با سوء استفاده از مزایای اسلام گسترش پیدا کرده، از یک طلبه ساده، فقیر و منحرف بود که با تحریک یک جاسوس، ایجاد شد.

    جریان بهائیت با همین ادعای دروغین ارتباط با امام زمان(عج) شروع شد، و ما باید این انحراف را جدی بگیریم، باید عمیق‌تر برخورد کنیم، چشم بسته حرف کسی را قبول نکنیم، هرچند او کمک‌های مالی و خدماتی انجام داده و جوایزی هم بدهد.

  60. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    آسانسور معراج! املاک امامت! آهن آلات ملائک! کنسرو سید!
    رب گوجه فرنگی تبرک! قهوه خانه علقمه!
    یعنی چی آخه؟؟؟
    …………
    هرچقدر به انتخابات نزدیکتر میشیم ، سخنان گوهر بار بیشتری از احمد توکلی
    به گوش میرسه. ایشون در جدیدترین اظهار نظرشون فرمودند : دولت به دستور
    احمدی نژاد آمار نمیده!
    اون موقع که آمار میداد یکی میگفت دروغ میگه ، یکی میگفت بلوف میزنه
    یکی میگفت سنگ بزرگ علامت نزدنه! یکی میگفت عوام فریبیه.
    آمار نمیده، یکی میگه دروغ میگه!! یکی میگه چرا آمار نمیده،
    یکی میگه تیم من، تیم تو، تیم ما، تیمت، این بود تیمت…..!!!
    به قرآن دلم برای احمدی نژاد میسوزه. آخه یک نفر به چند نفر؟؟
    استوانه، لاری، قالی، توکل، مجلس، مشا، جماران، جوان، حاج منصور!!
    کاخ سفید، فائزه، اوباما، جورج سوروس( عشق حاج حسین شریعتمداری!)
    مایکل لدین، اسرائیل، اعراب، سفیانی، هیتلر، بقا، مسکن مهر، مکتب ایرانی
    الماسی برای فریب!
    خدا شاهده هر کس دیگه ای جای حاج محمود بود، یا خود کشی میکرد
    یا کافر میشد، یا فرار میکرد، یا دیوونه میشد.
    امسال یکی از شبهای قدر رو فقط برای محمود احمدی نژاد اختصاص میدم
    دیگه به اندازه اینقدر که گردن ما حق داره. نداره؟

  61. mariam می‌گوید:

    با عرض سلام
    به همه اهالی قطعه ۲۶ و التماس دعا
    “ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم، در ره عشق جگردارتر از صد مردیم؛ هر زمان بوی خمینی به سر افتد ما را، دور سید علی خامنه ای می گردیم”.
    مرحبا

  62. مهره اضافه می‌گوید:

    قطعه قطعه مهره
    سلام
    خدا قوت
    عاشقی سهم ساقی است. تمام دنیا را هم سهمیه اش کنی، باز قطع نخاع است…
    ممنون ک هستین (:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.