نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
“آیا کسی که ۱۶۸ هزار تومان پول شام می دهد، نمی تواند به عنوان “خیرین مالچ پاش” کمک کند که ریزگردها از آسمان ایران محو شوند؟”
“خیرین مالچ پاش” 🙂
عالـــــــــــــــــــــــــــی
عالــــــــــــــــــــــــــــی
…
“آیا مادر شهید هم غذای ۱۶۸ هزار تومانی به بچه اش داد که شهید شد؟”
چقدر سوال بی جواب!
رستوران گردان برج میلاد منوی غذای کاملی دارد که مشابه آن در خیلی رستوران های دیگر موجود است! احتمال قریب به یقین دو سوم این ۱۶۸ هزار تومان بابت فضای رستوران و گردان بودنش است، البته باز هم این رقم قابل هضم نیست!
آدم هر قدر که پولدار باشد ولی دادن چنین هزینه ای برای یک وعده غذا خریت است!!!
مدیرعامل برج میلاد گفته : رستوران گردان، بنز برج میلاد است و مسلما همه مردم ایران نمیتوانند سوار ماشین بنز شوند ودر برج میلاد پنج رستوران وجود دارد که رستوران گردان تنها یکی از آنهاست و رستوران های دیگری همچون رستوران محیطی و یا فست فود ساخته شده است که افراد می توانند از آن استفاده کنند.
یعنی پول مان کفاف ۴ تا رستوران دیگر را می دهد؟؟؟ما به پراید هم راضی هستیم.
{آیا کارت را روی صورت پابرهنه ها می کشد یا عابربانک؟ }
شک نداشته باشید کسی که ۱۶۸ هزار تومان برای یک شام هزینه کند تحت هیچ شرایطی نمی فهمد گرسنگی و بی پولی و اجاره نشینی به چه معناست که بخواهد برای رفع مشکلات مردم قدمی بردارد!
حساب آن تاجر و فلان سرمایه گذار جداست ولی آقایان یقه سفیدی که متاسفانه در این رستوران دیده شده اند هیچ گاه نخواهند توانست خدمتی به مردم بکنند!
جناب “علی اکبر بهشتی” عزیز جدیدا عاشق کبوترها شده اند ها؛
البته نه، ایشان از گذشته به این پرنده زیبا علاقه مند بودند!
عکس کبوتر بنده را به یاد کبوتر های دوست داشتنیه بقیع می اندازد!
گیر دادی به این مالچ، ها! خیلی خوب بود مثل اون چهارتای قبلی… رفتیم جدید رو بخونیم
دیدم چند نفر کلیپ ساختند، دلم نیامد در مدح مداح ولایت، از بقیه عقب بمانم هرچند:
http://miladps3.persiangig.com/GH26/ghete26.mp4
حسین قدیانی: نقدت بر “قصه پریا” را خواندم. فیلم را ندیده ام اما نقد تو را چرا. آفرین! بابت کلیپ هم بدون “هر چند”، ممنون!!
سلام حاج حسین
یه حرفی دارم خطاب به همه ی اونایی که از طریق لینک نظرات وبلاگ شما میان تو وبلاگای ما و چرت و پرتایی که سزاوار خودشونه بار دیگران می کنن.کسانی که شهدای گمنام رو استخونهای ناشناس و مزار پاکشون رو گورستان خطاب می کنن و چرندیات دیگه که بهشون دیکته میشه و میان که تو وبلاگای ما مثلا امتحان یاد گرفته هاشونو پس بدن:
اولا این قدر بزدل هستید که نشونی نمیذارید.به قول حاجی خامسا(!) شما غلط کردید بیشمارید!
دیگه وب گذر که دروغ نمیگه مثل شماها!!!
امروز که رفتم تو وبلاگم دو بازدید داشت.یکی خودم و یکی یکی دیگه.حالا چطوری میشه که دو نفر با اسم مختلف سوزن و رهگذر کامنت بذارن؟!!!مثلا که چی؟یعنی تعداد مخالفین حکومت زیاده.انقدر بیچاره اید که هر کدومتون که تو سایت های مذهبی میرید به اسم و جای چند نفر کامنت میذارین؟باز هم غلط کردید بیشمارید و در
آخر این که …(مفرد جمع مکسر ا ل ا و ی غ!) خودتی!!!
از دست سید علی “نائب امام زمان (عج الله فرجه)” “امام خامنه ای” عصبانی باشید و از این عصبانیت بمیرید…
راستی نظر خصوصی یه وقت بخوایم بذاریم راهی نداره؟
حتما از مسولین هم هستند که این غذاها را بخورند…..
این افراد دیگر با این اشتها و معده های با کلاس، دیگر نمی فهمند درد یک دانشجوی بی بضاعت را، نمی دانند که یک کارگر ساده چگونه شرمنده همسر و بچه هایش می شود وقتی که سالی یک بار هم نمی تواند یک رستوران معمولی برود…
سلام
خیلی عالی بود داش حسین..خدا خیرت بده
التماس دعا
خییییییییییییییلی توپ بود
مخصوصا این :آیا کتک خوردن این بچه توسط پدر، مصداق کودک آزاری است یا بی عدالتی آزاری؟… پس ما فضولیم؟!
آیا آیا آیا …. پس پاسخش چی داداش جان :
پیش بینی من اینه که هرکس می تونه پاسخی برای این آیاهاداشته باشه .
علی فریمانی : تمام گرانی این غذای ۱۶۸ هزارتومانی تقصیر احمدی نژادبود درمناظره چون اگه غیرازاین بودقطعا غذا اونجا می شد ۱۶۸۰۰ تومان .
ف ه : چه خبره ، مگه ساندویچ مخصوص خاندان آقای استوانه ی که بشه ۱۶۸هزارتومان . تازه بایدتوصف وایستی خارج ازنوبت هم که نمی شه . ایش
شیخ بی سواد : پول منوکه شهرام جون حساب کرده یعنی ۳۰۰ میلیون ازقراره روزی ۱۶۸ هزارتومان می افته تقریبا ۱۷۸۵ وعده .
ممدمنافق : ای بیچاره ها اگه یه وعده باجرج سورس هم غذابشی یاباملک عبدلی هم… بشی ارزش داره به کل غذاهایی که درانواع برج هاازمیلادگرفته تا درگذشت و…ملت می خورن .
اسی پاتر : بچه های باصفای مکتب ایرانی فقط با اجنه آب دوغ خیارمی خورن . ورابطه ای بابرج میلادندارند اصلا .
راس الفتن : بنده هیچ وقت منافع شخصی ام رو به منافع استوانه .. ببخشید برج میلادترجیح ندادم .
موسوی : اگه تقلب نشده بود و من رییس جمهور بودم به هرایرانی یک وعده غذای ۱۶۸ هزارتومانی بالای برج میلادمی دادم .
ق ق : دراسرع وقت پرونده ی افرادی که ازاین غذاخورده باشند خارج ازنوبت رسیدگی می شه .
حاج حسین شریعتمداری : ازقبل پیش بینی می شد که بلاخره هدف ازتاسیس برج میلاد سروغذاهای گران قیمت باشد .
داداش حسین قدیانی به اتفاق ستاره ها : فلافل کوچه کثیف مسجد ارگ رو عشق است .
خب برج میلاد هم که پولو برای خودش برنمی داره که! می ده به دولت لابد! دولت هم که خودش بخشی از پولو بابت غذا به برج میلاد داده. درواقع یه جور “جیب به جیب” کردنه. چرا حرص می خورید؟!
من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس کس نمی گردد بدین بالا خوری ها!
سلام. یک کلیپ گذاشتم تو مداد شمعی.در رابطه با موضوع طلبه سیرجانیه.”گناه آهنگر و سر مسگر”
از دست ندید.نظر یادتون نره.
یا علی
آیا در مملکتی که یکی با ۱۶۸ هزار تومان، زندگی یک ماهش را می چرخاند و دیگری با همین پول یک وعده غذا در ارتفاع می خورد، عدالت هم هست؟!
آیا حضور در صحنه فقط مختص فلافل خورهای کوچه کثیف است؟
آیا پایین شهری ها باید شهید شوند، که امنیت غذای ۱۶۸ هزار تومانی تامین شود؟
آیا بچه یک کارمند اگر از پدرش بخواهد با خانواده برای یک بار هم که شده، رستوران برج میلاد غذا بخورند، این بچه، خلف ناصالح و مصداق پسر نوح حساب می شود؟ آیا کتک خوردن این بچه توسط پدر، مصداق کودک آزاری است یا بی عدالتی آزاری؟… پس ما فضولیم؟!
آخ که چقدر دردناک بود این متن ؟
خداییش حالم به شدت بد شد آخه داداش کسی هم هست به این سوالاتون جواب هم بده اصلا اونایی که این غذا هارو می خورن تا حالا شده یک ثانیه به این سوال ها فکر کنند فقط فکر جواب دادن پیش کش
خدایا کمی عقل به بعضی ها عنایت بفرما!
در کشورهای اروپائی مردم به دنبال غذای حلال هستند، حالا بعضی ها اینجا به خوردن “لابستر” روی آورده اند!
پول که بادآورده باشد یا خرج غذای ۱۶۸ هزار تومانی می شود یا خرج لابستر ۴۰ هزار تومانی!!!
چندشمان شد!!!
وای خدایا من محاسبه کردم ما که چهار نفریم اگر یه وعده غذا برج میلاد بخوریم میشه ۶۷۲ هزار تومان وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
این پولا که چیزی نیست بابا (آهان بالاخره نباید کم بیاریم دیگه)
واقعا مرحبا جناب قدیانی.
با این متن همه جانبه مطمئن شدم شما جز نوابغ نویسندگی و وب نویسی هستید.
در ضمن اصلا گمان نکنید متنتان مصداق آیه«وَلاتَجَسَسوا» بوده است!!!!
دیشب جلوی میهمانم تخم مرغ آب پز گذاشتم
دیشب مادرم با چای وکشمش سر کرد
او قلبش برای انقلاب می تپد
اما وسعش نمی رسد یک نوار قلب بگیرد
ومن می دانم که نوار قلب هم
همه ی منحنی های دردش را نشان نمی دهد
مادرم دفترچه ی خدمات درمانی ندارد
وهمیشه ابوالفضل به دادش می رسد
او برای شهیدان اشک می ریزد
حلوا می پزد
به ما یاد می دهد که چگونه شب های جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم
او قبر شهیدان را با دست می شوید
وقتی باد چادر وصله دارش را تکان می دهد
بوی فقر وغربت
تمام پرچم های سبز و سرخ را به بوسه می گیرد….
(قزوه)
این قبیل رستوران ها برای “افراد غیر عادی” است نه “افرد عادی” مثل ما!
سلام
با “محمود ابوعمره!” به روزم. لطفا نظر یادتون نره!
http://sabteasrar.loxblog.com/
http://adeldarbandi.blogfa.com
به امید ظهور
حالا ما بی خاصیت ولی خداییش ۱۶۸ هزار تومن خیلیههههههههههه اونم واسه یه پرس غذا
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۰۰:۱۴
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجیها فــــــدائی داری….
جناب شهردار! با شنیدن این خبر چقدر شوکه شدید؟!
http://www.kayhannews.ir/900405/14.HTM#other1401
خل و چل (گفت و شنود)
گفت: «جان بولتون» خطاب به گروه های اپوزیسیون گفته است «ابداً نباید نگران نفوذی های دیگری مانند مدحی باشید! ما به شدت مراقب هستیم».
گفتم: مگر طی چند دهه گذشته مراقب نبودند پس چرا وزارت اطلاعات توانست مدحی را به حیاط خلوت اپوزیسیون نفوذ دهد؟!
گفت: جان بولتون گفته است نفوذ مدحی به خاطر بی احتیاطی خود اپوزیسیون بوده است و از این پس احتیاط بیشتری به خرج می دهیم.
گفتم: مدحی را عوامل «سیا» و «موساد» به اپوزیسیون معرفی کرده بودند.
گفت: چه عرض کنم؟! این آمریکایی ها هر کدامشان از دیگری خل و چل ترند.
گفتم: دو نفر را که با هم دعوا کرده بودند به کلانتری بردند. افسر نگهبان از مامور پلیس پرسید موضوع چیه؟ مامور گفت هر کدام دیگری را به دیوانگی متهم کرده اند، افسر نگهبان برای امتحان به یکی از آنها گفت؛ برو خونه ما، ببین من خونه هستم یا نه؟ و یارو راه افتاد که برود دومی خندید و گفت؛ جناب سروان دیدی عقلش کمه؟ افسر پرسید چطور مگه؟ و یارو گفت؛ خب! تلفن می کرد ببینه شما خونه هستین یا نه؟!
برادر حسین این سوالات را از دولت عدالت محور بپرس .راستی ۲۶ سال قبل از دکتر که همه دزد و … بودند چرا در این ۶ ساله با این همه درامد نفتی هنوز به عدالت نرسیده ایم؟
این مدل نوشته های شما من را خیلی تحریک میکند که یک بار این گونه بنویسم اگر جواب داد حتما ادامه میدهم ، فکر میکنم کلا تاثیرگذاری خوبی دارد و خواننده همانطور که در یکی از نظراتم هم گفتم با خواندن این سوالات که جوابش در متن نیست و اینکه علت و معلول ها را در هم میپیچید بهترین جواب را به وجدان خود میدهد ضمن اینکه خواندن این نوع نوشته ها لبخند را هم روی لب مینشاند
ای کاش یک جوری این قضیه را به فتنه!! ۸۸ وصل میکردی پول بیشتری بهت میدادن تا تو هم با همسرت بروی بالای برج میلاد از رستوران گردانش به ریش ما فتنه گران پابرهنه بخندی
یکی بعد از اعلام نتایج آقای کروبی میگفت ” حالا فهمیدیم چند تا گوسفند تو ایران داریم”
یکی بره دم رستوران گردان آمار حمار های ایران را هم بگیرد. یه چند تایی از اون پولدار حسابی ها می شناسم ولی هرچه دقت می کنم میبینم اونا سخت گیر تر نباشند در خرج شان ، سهل گیر تر نیستند. فقط کسانی پولشان را دور میریزند که بی زحمت به دست آورده باشند . آخه آدم اگه دلت می خواد در ارتفاع غذا بخوری یه سفر هوایی برو .ارزان تر می افتد ها!
بنظر این حقیر اگر فلسفه ساخت برج میلاد ، استفاده طبقه بی درد دین از آن و فخر فروشی آنها به مالکان اصلی انقلاب باشد بهتر است که برج میلاد را به خاری در چشم پایتخت ام القرای اسلامی تشبیه کرد .
راستی از بابت افتخاری که شهرداری تهران برای مدیریت این خار در چشم یافته تبریک ما را بپذیرد .
روزگار ِ آزگارےست..
با ۳۴۱ هزار تومان به چند طریق می توان برخورد کرد:
ماهی یک مرتبه پدر و مادر می تونن دور از چشم بچه ها برن اون رستورانه و باقی ماهو گشنگی طی کنن.
می تونن یکی شون برن و دور از چشم از ما بهتران داخل رستوران غذا رو بردارن بیارن بیرون و یه ماه با اون سر کنن و از ظروف مزخرف(طلاکاری شده!) برای دکوراسیون خونه ی باکلاسشون(!) تو کوچه کثیفه استفاده کنن.
می تونن ظروفو بیارن و به قیمت گزاف تر بفروشن!
می تونن مثل ندید بدیدا همون جا غذاهرو بخورن تا خرخره و باد کنن تا بتونن تا پایین برج پرواز کنن!
می تونن غذاهرو واسه یادگاری بگیرن خشک کنن و باهاش پز بدن!
می تونن جهنمه ۱۶۸ تومن،واسه کلاسش یه قاشق بخورنو بلند شن!و بعدش صدتا بد و بی راه نثار خودشون کنن!
می تونن ماهی دو دفعه برن و عوضش به تکدی گری،دزدی و … مبادرت بورزن!
می تونن غذاهرو بگیرن فریزر کنن(البته اگر ۱)فیزر داشته باشن۲)تو فریزرشون جا بشه)و روزی یه مقدار ازش بخورن!جهت تبرک و تیمن!
می تونن پدر و مادر با ولع بخورن،بچه ها نگاه کنن!
می تونن بچه ها با ولع بخورن،پدر و مادر نگاه کنن!
.
.
.
راستی میزای رستوران چقدین؟!چند متر در چند متر؟!چند تا گارسون غذا رو میارن؟گارسونا چند تا دست دارن؟
راستی گردش رستوران حکما به خاطر تسریع هضم غذاست؟یا ظرف غذا؟!
سلام[گل]
[گل]هوالشهید[گل]
گاه سخت است آنچه را که در دل داری بگویی
گاهی هم دلی نیست که از درونش چیزی بگویی
می دانید شهید یعنی چه؟
می خواهید برویم در کدام فرهنگ لغت به دنبال آن بگردیم؟
موفق وکربلایی باشید[گل]
فرق بین اسلام پابرهنه ها با اسلام این جماعت همین است.
اسلام پابرهنه ها آب در شیر میریزند و با نانمیخورند که همه خانواده سیر شوند
اسلام یقه سفیدها سواربر تخت گردان زبیر مینشینند و میچرخندو میچرخند
سلام داداش حسین. خدا قوت. طنز تلخی بود. کمی تلخ تر از قبلی ها.
پول که معلوم نباشه از کجا اومده خوب باید در جائی مثل رستوران برج میلاد خرج بشه دیگه. آقایون مسئولین هم برن بخورن. اونقدر بخورن تا جونشون در بیاد. اون قشری که عمری نمی تونن فکر رفتن به برج میلاد رو هم بکنن خدائی دارن.
غمگین شدم.
تصاویر کمتر دیده شده از ترور رهبرانقلاب
به گزارش مشرق، در ششم تیر ۶۰ مقام معظم رهبری در حالی که در مسجد جامع ابوذر تهران در حال سخنرانی بودند توسط منافقین با ضبط صوتی که مقابلشان قرار داشت ترور شده و جسم مجروحشان به بیمارستان بهار لو انتقال داده شد.
تصاویری که مشاهده خواهید کرد مربوط به همان واقعه می باشد.
http://mashreghnews.ir/fa/news/53909/تصاویر-کمتر-دیده-شده-از-ترور-رهبرانقلاب
وقتی اسم این خاتمی منافق ملعون رو تو خبرگزاریا میبینم بعد از اینکه به یکباره کل سلولهای بدنم تعجب می کنه، چند تا سوال ابتدایی برام پیش میاد، کلا این بابا با چه رویی حرف می زنه؟ چرا اصلا باید حرف بزنه؟ به نظرتون این ملعون با این خیانتایی که کرده اگه تو یه کشور دیگه غیر از جمهوری اسلامی بود تا حالا کاری باهاش نکرده بودن که موجب عبرت تمام نسلهای تاریخ و تمام موجودات عالم بشه؟
باباجون تو رو جون هر کی دوست داری! حرف نزن، همچین که اسمت رو می بینم خون تو رگام غلغل می کنه، بی اختیار روزنامه های زنجیره ای، ۱۸ تیر، قتلهای زنجیره ای، تعلیق هسته ای، فقر و فساد و تبعیض، توهین به مراجع، توهین و انکار امام زمان(عج)، شاعر خوندن پیامبر(ص)، جمهوریت بدون اسلامیت، دست دادنت با اون دختره، حوادث ۸۸، خر تروا، ۲۵بهمن و هزار تا چیزه دیگه از جلو چشمم رد میشه.
حالا حرفم زدی، زدی! دیگه برای نظام دیگه شرط نزار، بابا شرط نزار، جون ملک عبدالله شرط نزار، تو رو به همون جورج سورست شرط نزار، وقتی شرط میزاری من در تمام بدیهیات دچار شک وتردید می شم و کلا هنگ می کنم!!! اصلا سیستمم رو خاموش کردم رفتم، دیگه شرط نزار باشه!
خدارو شکر ۱۷۰ نکردن آدمای با انصافین
ان شا الله که قسمت هممون بشه یه غذای مشتی اونجا بخوریم
تف به هیکل کسی که برای یک وعده غذا مبلغی معادل یارانه ماهانه خانواده ای ۴ نفره را می پردازد.
مانده ام این قطعه ۲۶ نبود ما چه می کردیم ؟!
…
دوستان!
برای کامنت خصوصی، فقط کافیست بالای کامنتتان ذکر کنید “خصوصی”.
سلام
سال ۶۴ یا ۶۵ بود که مرحوم پدرم با دوستانش در دستورانی بین راه غذایی خورده
بودند که به قیمت آن سالها گران شده بود و پدرم که آدم دست و دل بازی هم بود
ولی در این مورد آنچنان احساس گناه می کرد که فردای آن روز را تا سه روز روزه
بود به عنوان کفاره گناهی که فکر می کرد مرتکب شده
ساعت ۱۸:۹
افراد آنلاینی که وبگذر نشان می دهد: ۱۴
در حالی که ۲۷ نفر آنلاین هستند!
این وبگذر هم کلا گیج می زند!!!
/؟؟؟؟؟………………
هرچی مفسده اقتصادیه میره اونجا. خدارو شکو که ما هنوز نمی تونیم بریم وقتی رفتیم باید به خودمون شک کنیم
اول سلام. و اینکه نظرم در مورد این نوشته نیست که درباره ی هزار باره خوانی این بند است که روی مزار اکبر قدیانی نوشته شده…
که غوغاست که هر بار که میخوانم مطمئن تر میشود دلم…
که مصمم تر میشوم با همین چند جمله…
که در خانه اگر کس است یک حرف بس است…
پخش روایت تلویزیونی «دا» از امشب
علی تقیپور تهیهکننده در گفتوگو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس گفت: امشب اولین قسمت از مجموعه روایت تلویزیونی کتاب «دا» به مدت ۱۵ دقیقه از شبکه اول سیما پخش میشود. در اولین قسمت مجموعه به روایت اولین فصل از کتاب خواهیم پرداخت در این بخش به زندگی خانم حسینی در دوران کودکی و زمانی که ایشان در بصره زندگی میکردند، خواهیم پرداخت.
وی در ادامه توضیح داد: در روایت تلویزیونی کتاب «دا» به متن کتاب وفادار بودیم و سعی شده با تلاش و همت دوستان تصویرسازی و روایت داستان به گونهای صورت گیرد تا مخاطب هرچه بیشتر با اثر ارتباط برقرار نماید.
تقیپور در ادامه به مراحل تولید مجموعه اشاره کردو گفت: تاکنون حدود ۷۰ درصد از تصویربرداری رئال مجموعه انجام شده و تصویرسازیها به اتمام رسیده و در حال حاضر در مرحله متحرک سازی تصاویر و مونتاژ و صداگذاری هستیم.
وی به زمان پخش مجموعه اشاره کردو گفت: مجموعه در ۱۲۰ قسمت ۱۵ دقیقهای آماده پخش خواهد شد که در حال حاضر روزهای یکشنبه و سهشنبه از شبکه اول قبل از اذان مغرب پخش میشود. احتمالاً زمان پخش مجموعه به سه روز درهفته خواهد رسید.
تعدادی از هنرمندان زن از جمله پریوش نظریه، بهناز جعفری، افسانه بایگان، شقایق فراهانی، نیوشا ضیعمی و… در روایت داستان حضور دارند.
تعدادی از عواملی که در ساخت مجموعه همکاری دارند، عبارتند از:
براساس خاطرات سیده زهرا حسینی و به اهتمام سیده اعظم حسینی / کارگردان: سینا عطائیان/ تهیهکننده: علی تقیپور/ سرپرست متحرک سازی: میثم حسینی/ گروه تصویرساز: عاطفه مجیدینژاد، آرش میرهادینژاد، مژده توحیدی، فاطمه فخرایی منش/ آهنگساز تیتراژ: طاها و رضا شجاع نوری.
سلام
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است انگار…
اینم یه جورشه خب…..اما همین میشه که فکر میکنن خبریه و آدمای خاصی اند…چون میرن فقط برای یک وعده غذا معادل همه فست فودایی که یه عده میخورن پول میدن
ثروتی که به توهم خودبزرگ پنداری منجر می شود….آیا؟
سلام داش حسین
اخوی این یه دعوتنامه است به جهت دعوت شما برای پیوستن به جنبش وبلاگی اعلام حمایت از طرح تفکیک جنسیتی دانشگاه ها.حاجی اگه تونستی راجع به این طرح که الان واقعا خیلی ها براشان دغدغه شده به خصوص بیشتر مراجع تقلید و دانشجو ها یه مطلبی چیزی بنویس توی روزنامه ات یا سایتت خواهشن ما را دریاب . حالا که تمام پایگاهای اطلاع رسانی حزب الله رو می بندند مثل هفته نامه ۹ دی ما مظلوم واقع شدیم .
این وبلاگ : “http://zolahd.mihanblog.com/post/46” داره امضا جمع میکنه تا الان فکر کنم ۴۰۰تایی امضا کردن حالا چقدر موفق باشه نمی دونم ولی حاجی مراجع محترم عظام هم اکثرشان در این خصوص استفتا دادند و موافق هستند . واقعا آمدن پای کار دارن سخنرانی می کنند مصاحبه می کنند .حالا نمی دونم مسئولین کی بیان پای کار و این طرح رو اجرا کنند
فقط می دونم که در اجرای این طرح هم خیر آخرت هست و هم خیر دنیا.
خلاصه اگه تونستی یه امضا ان وبلاگ جمع اوری امضا را مهمان کن اگر هم دلت خواست و توانستی در این خصوص مطلبی بنویس و گمنامان را دریاب…
اجرکم عندالله
این هم لینک خبر مراجع که گفتم:
http://snn.ir/news.aspx?newscode=13900404003
آیا بعد از غذای ۱۶۸ هزار تومانی می توان از عدالت علی سخن گفت؟
واقعا گل گفتی داداش. برای خشمگین کردن خدا راههای ساده تری هم هست!
البته یه خوبی هم داره. بالاخره این پول اگه تو اینجا خرج نشه ، توی انتالیا و دوبی و کوشی اداسی خرج میشه.
حالا من موندم معده ای که غذای ۱۶۸ تومنی سرو میکنه! ماه رمضون چیکار میکنه؟!!
حسین قدیانی: القصه! روزه کله گنجشکی!!
آیا معده آدمی، رویش می شود روی غذای ۱۶۸ هزار تومانی، ترشحی، آنزیمی، اسیدی، چیزی بپاشد؟
چی بگم دیگه!
همون فلافل بیشتر میچسبه البته از نوع کوچه تمیزش! تازه اونی که ساندویچ میپیچه باید دستکش داشته باشه!
سم الله الرحمن الرحیم
صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام حضور حاج داداش حسین بسیجی ها!
لطفاً بپرسید آنجا ( برج میلاد ) چک هم قبول می کنند؟ یا نقدی است؟ و اگر شخصی دست چک نداشت _ غیر عادی بود _ چه کند؟ یا اگر شخصی نامش میلاد بود تخفیف می دهند؟یا … ما هم داریم راه می افتیم ها! دستمون را بگیرید!؟ یا حق / موفق تر باشید!
دلم تنگ شده بود برا قطعه.
سلام بر داداش حسین و باقیه بروبچه های با عشق قطعه
ولی هیچی فلافل کوچه کثیف یا به اصطلاح کوچه ظلمت نفسی نمیشه.
یه زمانی ابوحیدر پرچمدار بود اما الان رقابت پیچیده تر شده 😀
بابت ۲۰:۰۶ ممنون حاجی.
سلام…خیلی وبلاگت جالبه..چند تا از مطالبت رو خوندم…
بازم میام..اگه دوست داشتی به منم سر بزن..خوشحال میشم..برای تبادل لینک هم منو با کتاب اسرار لینک بده وبگو بهم که با چه اسمی لینک بدمت…منتظرتم..تا بعد
شاهکار و تامل برانگیز چون همیشه!
هه!
آیا می توان در مورد غذای ۱۶۸ هزار تومنی سوال پرسید یا باید ابتدا ۱۶۸هزار تومن پول داد؟!
دوستان پیشنهاد میکنم متن “خبرگزاری چیزنا/ «ادغام» شفاف سازی شد” و کامنتاشو از دست ندید. کولاکه.
کارد بخور به اون شکماشون
اونایی که این پولا را میدن مطمئن باشید که درامدشون حلال نیست اگرم حلال باشه
شیعه امیرالمومنین نیستن
سلام قطعه
راستی در آن بالا، قبله کدام سمت است؟
آنانکه در رستوان گردان نشسته اند
هر لحظه قبله شان عوض می شود
در اصل قبله آنها همه دنیایشان است
نگران نمازشان مباش
آنها در مقابل معبودشان – دنبا – دائما در سجده اند!
سلام داداش حسین بزرگوار…خدا رو شکر که اونجا غذا نمی خوری و داداش حسین خوب مایی ….اما این کوچه کثیف را اگر می شود حذف کنید ….کوچه کثیف دیگه چیه؟خب کوچه صنف لباس فروشها …کوچه آخر پایین شهر…..کوچه …..این همه اسم ….شما هم که اهل ذوق . کثیف که اسم خوبی نیست برای جایی که بنده های خوب خدا آنجا غذا می خورند…..
سیراب از حوض کوثر و سیر از: ….{و لحم طیر مما یشتهون}باشید.
برای رضا:
شما که پا برهنه ای کار خوبی نکردی فتنه گر شدی.الان اونا دارن اون بالا غذا می خورن شما اومدی طرفای مسجد ارک.بی عدالتی اینه.برو یقه اونا رو بچسب .در ضمن افتخار ما این است که رئیس جمهور را اگر از خودمان باشد اما بی توجه به عدالت به نقد می کشیم.شما به احمدی کاری نداشته باش. تو که پاهات برهنه است رفتی فتنه کردی چه کنی؟….
کد لوگوی سایت کجاست؟
سلام…