دهه ۸۰ به سرعت برق و باد، حوادثی در جهان رخ داد که اگر هاتفی از غیب خبر دهد؛ دهه ۹۰ «دهه ظهور» است، اصلا تعجب برانگیز نیست که جهان هرگز به سرعت دهه ۸۰ در «مسیر ظهور» حرکت نکرده است. تعیین وقت برای زمان ظهور، حتما کذب است، اما به نظر می رسد «قطار انتظار» روی «ریل ظهور» افتاده و چندان فاصله ای با «ایستگاه بهار» ندارد. این، مهم ترین چیزی است که من از تحولات این روزهای دنیا می فهمم. امروز گفتمان اصلی بشریت، «گفتمان اعتراض» است و اعتراض، ناشی از لبریز شدن کاسه انتظار است. اعتراض، زبان نجیب و محجوب انتظار است. اعتراض، اسم شب پر رمز و راز انتظار است. اعتراض، لسان سرخ مکتب انتظار است. دنیا دارد به سمت و سویی می رود که مقصدش جز «منجی عالم بشریت» نیست. حوادث دنیا انگار عجله دارد که پر کند «پازل ظهور» را. اگر تا پیش از دهه ۸۰ سخن گفتن از ظهور، به نوعی خلسه معرفتی، بلکه امید واهی برای جهانیان می مانست، اینک اما طبیعی ترین و بدیهی ترین خبر ملموس برای دنیا، اتمام دوران غیبت است. خبری که از «دهه ۹۰» انتظار شنیدنش می رود، و اگر نرود، تعجب برانگیزتر است تا اگر برود. به این معنی که دنیا آماده به نظر می رسد برای ظهور. هم «آماده» و هم البته «مستعد». نه! من اصلا بنا ندارم که بگویم دهه ۹۰ حتما دهه ظهور است، بلکه معتقدم: از دهه ۹۰ به بعد، عمر انتظار، مثل عمر بهار، کوتاه و زودگذر به نظر می رسد. در اینجا مرادم از بهار، «بهار زمین» است که فصلی بیش نیست. زود می آید و زود می رود، اما «بهار زمان» فصل مانای آخرالزمان است. فصلی که در عوض دیر آمدنش، دیر خواهد پایید و دور و دراز خواهد شد. ظهور، همچون قله ای است که بشریت تا دهه ۸۰ برای فتح آن، جانها کند و جانها داد و جام زهرها سر کشید، اما خود قله را هرگز ندید. گویی بی هدف، ناامید می دوید. دهه ۸۰ اما بلندای قله، رخ بالای خود را نشان داد به اهل عالم. این بود که طفل پیر دنیا زبان باز کرد و بی هراس از لکنت، فریاد زد و داد کشید و اعتصاب کرد و اعتراض و اعتراض و اعتراض. دهه ۹۰ اما دهه عبور از آخرین پیچ تاریخ آخرالزمان است. یعنی از ۹۰ به بعد، هر آن سال که تا ظهور طول بکشد، چیزی بیشتر از سختی عبور از آخرین گردنه غیبت نیست. چقدر یعنی این زمان، طول خواهد کشید؟! یک دهه، کمتر، بیشتر؟! قطعا طول این زمان، آنچنان اهمیت ندارد؛ مهم این است که زمین و زمان، «بهار توامان» می خواهند، و دهه ۹۰ اصلا بعید نیست که آخرین برگ سفرنامه غیبت باشد. در این برگ، دنیا به «زبان مشترک» رسیده است، و از حلقوم بشریت، فقط یک شعار شنیده می شود؛ شعار اعتراض به وضع موجود. در این شعار، نه فقط شیعه و سنی، که حتی مسیحی و یهودی هم با هم وجه اشتراک و وحدت دارند. این روزها دنیا مرزهای جغرافیایی خود را از دست داده و فی الواقع دهکده ای کوچک شده است، اما نه آن دهکده ای که رضایت دهد به کدخدایی نظام سلطه. این دهکده مثل کشتی می ماند که ناخدای باخدا می خواهد، اما فاصله اش تا «ساحل قله» هر لحظه از لحظه قبل، کم و کمتر می شود. دهه ۹۰ «چون که صد آید»، نویدبخش فتح «قله بهار» است، لیکن «چون که صد آید، نود هم پیش ماست». از این دهه به بعد، آنکه اولین نفر به «آفتاب» خیر مقدم خواهد گفت، «ماه» است. اگر نقش ماه، آنقدر مهم و حیاتی است که بدون او، کمر خورشید در «کربلای تاریخ» می شکند، پس عن قریب باید بتابد آفتاب تا نشکند کمر روزگار. در عصر غیبت خورشید، ماه هرگز اجازه نداد تاریکی و ظلمت، پهن کند سایه سرد و سنگین خود را بر سفره شب. در این عصر، ماه، ماه خوبی بود برای آفتاب. ماه زخم خورد، اما اجازه نداد سنت نورانگی فراموش، و «آئین روشنایی» خاموش شود. ماه اگر نبود، مرز دنیا را به تباهی، به سیاهی می کشیدند و زبان اعتراض را می بریدند. انقلاب اسلامی، ماهی بود برای آفتاب انقلاب جهانی. انقلاب اسلامی در «مکتب انتظار»، سوتکی در گلوی طفل پیر بشریت است؛ تا انتظار نمیرد و اعتراض، حق آزادی بیان داشته باشد.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
دهه ۸۰ «بوی پیرهن یوسف» شنیدیم. دیر نیست در جهانی که از «کنعان» بزرگ تر نیست، «چشم یعقوب» به جمال یار گمگشته روشن شود. دهه ۹۰ «عطر مهدی» می دهد. انقلاب اسلامی، پیراهن یوسف زهرا بود، و اینک فصل برداشت محصول انتظار است. این محصول، فقط «عزیز مصر» نیست؛ از نیل تا فرات، و از شرق تا غرب، و از شمال تا جنوب، عزیزش می خوانند. باور کن عزیز، این «نوروز» نوروز دیگری است.
آنقدر نظام جمهوری اسلامی را دوست می داریم که حتی اگر افرادی در مایه های سران فتنه، قدمی ولو کوتاه، برای کاستن از فاصله دور و دراز خود با نظام بردارند، بی نیاز از «نیت خوانی»، سعی می کنیم حمل بر صحت کنیم و این اتفاق را حتی المقدور، رخدادی مبارک بخوانیم. کتمان نمی کنم عصر جمعه یعنی یوم الله ۱۲ اسفند که از رای دادن آقای خاتمی در انتخابات، مطلع و مطمئن شدم، به دوستانم در تحریریه روزنامه «وطن امروز» گفتم: «عن قریب است که اپوزیسیون، خاتمی را به باد فحش بگیرد. شاید بهتر باشد از این پس در نوشته هایم ملاحظه این مسئله را بکنم و خاتمی را همان طور ننوازم که در فتنه ۸۸ نقدش می کردم». این را هم گفتم که به هر حال، ما استقبال می کنیم از هر کار کوچک یا بزرگ و مهم یا غیر مهمی که آتش بر خرمن دشمن بنشاند. بگذریم که از همان فتنه ۸۸ هم معتقد بودم که لااقل من باب حق و عدل و قضا، جرم خاتمی قابل قیاس با جرائم دیگر سران فتنه نیست، هر چند که اصلا جرم کمی نیست. خاتمی جز تذبذب، صفت دیگرش بزمی بودن است. آدم بزمی، در صدر نشستن را دوست می دارد و قدر دیدن، موضوعیت دارد برایش. آدم بزمی دوست می دارد محبوب هر جمعی باشد و بزرگان هر جماعتی دوستش داشته باشند. شاید از همین رو بود که خاتمی در فتنه ۸۸ هرگز مثل موسوی و کروبی، ترمز پاره نکرد، اما این نیز هست که مع الاسف، سکوتش از رضایت بود! فی المثل شاید خاتمی راضی به آشوب عاشورا نبود، اما در برابر آن هتک حرمت تاریخی، هیچ وقت موضع درست، عمومی و شفافی اتخاذ نکرد، چرا که نمی خواست پایگاهش میان فتنه سبز و جایگاهش میان بزرگان نظام، بیش از پیش خراب شود. خودش گاهی به این و آن می گوید: بیش از این نتوانستم مانع تندروی موسوی و کروبی شوم! خاتمی اما به سبب خصلت بزمی بودن، خر فتنه و خرمای نظام را با هم می خواهد. لذا یکی به نعل و یکی به میخ می زند و عجبا که مثل دیگر اصحاب بزم، نام این کردار خود را نفاق، حتی تذبذب، نمی گذارد، بلکه اعتدال می نامد! اعتدال قطعا از اهل حکمت، رواست، و حتما صفت نیکویی است، لیکن آنچه خاتمی بدان اشتغال دارد، اعتدال نیست؛ افراط در بزمی گری است. روزگار گاهی به انسان بزمی، به سان دوم خرداد ۷۶ روی شیرین نشان می دهد، گاهی هم البته آن روی ترش خود را. سال های سال است که روزگار، سر ناسازگاری دارد با خاتمی. حتی قبل از فتنه ۸۸ و دقیقا تا امروز، و اگر اصلاح نکند آقای خاتمی، اصلاحات خود را، بعید به نظر می رسد که شاهد آشتی روزگار با خود باشد. تاملی بر رفتار آقای خاتمی در ۶ ماه گذشته، تردیدی باقی نمی گذارد که وی خواهان تحریم انتخابات بود. خاتمی تردید داشت که در نخستین انتخابات بعد از فتنه ۸۸ با چه میزان مشارکتی، مردم از صندوق آرا استقبال می کنند. متاثر از همین تردید، خاتمی نزدیک ۶ ماه با چراغ خاموش حرکت کرد، تا اگر مشارکت، بالا بود، شکست خورده اصل کاری خوانده نشود، و اگر مشارکت، پایین بود، ژست پیروزی بگیرد. هر چند خاتمی ۶ ماه تمام با چراغ خاموش حرکت کرد و به عبارتی برای نظام، کلاس گذاشت، اما خون «مصطفای شهید» از قبل هم معلوم بود که مثل روز، «روشن» خواهد کرد عرصه انتخابات را. لیکن خاتمی تردید داشت! تردید او روز انتخابات رفع شد؛ آنجا که فهمید چه خبر است! لذا رفت و رای داد و صدالبته جوری رای داد که هم دیده شود و هم دیده نشود! رای خاتمی، پیام او به نظام بود که؛ من عضوی از خانواده بزرگ نظامم، اما این رای، پیام روشن تری هم داشت. این پیام آن بود: «بابت فتنه سال هشتاد و اشک، غلط زیادی کردم. لطفا نظام، ملت، ولایت، همه و همه مرا ببخشند»! نظام و راس نظام البته اعتنایی به این پیام خاتمی نکرد. به عبارت بهتر، نه اعتنا کرد و نه بی اعتنایی. نظام، شان خود را نگه داشت، اما اپوزیسیون، از آنجا که اصولا شانی ندارد، پیام خاتمی را به وضوح دریافت کرد و او را به باد فحش و سزا و ناسزا گرفت. طرفه حکایت این جاست: برای اهل سیاست، قدم بعدی خاتمی، راحت قابل پیش بینی بود. معلوم بود چه خواهد کرد خاتمی… اینکه بیاید و از رای خود دفاع کند، اما پیام رایش را، خود بگوید، نه رایش!! حنای خاتمی مدت هاست که دیگر رنگ ندارد. چه وقتی فتنه می کند، چه وقتی فتنه را با سکوت خود تایید می کند، چه وقتی فلان اقدام را تائید نمی کند، چه وقتی تحریم می کند، چه وقتی رای می دهد، چه وقتی فحش می شنود، چه وقتی روی رای خود، ماله کشی می کند و همچنان از موسوی و کروبی به عنوان عناصر دلسوز نظام یاد می کند! مسئله خیلی روشن است. تو اگر موسوی و کروبی را دلسوز می خوانی، که این ۲ قائل بر تحریم انتخابات باشکوه و کم نظیر یوم الله ۱۲ اسفند بودند، لیکن اگر آمدی و رای دادی، دیگر چه لزومی دارد به گند زدن روی ۳ نقطه خوری ات؟! رای دادی، همه از دوست و دشمن، پیام رایت را گرفتند؛ واکنش بعدی ات دیگر چه صیغه ای است؟! چه چیزی را با کدام سفسطه، می خواهی توضیح دهی و جبران کنی؟! یعنی حد بزمی بودن کجاست، که گفت: «نه در مسجد، دهندم ره که مستی، نه در میخانه، کین خمار، خام است». پخته باید بود، حتی در سیاست ورزی، حتی تر در مواضع ۲ گانه! و الا محبوب همه نمی شوی، بلکه از همه بد و بیراه می شنوی! آیا آقای خاتمی، در ورای بزمی بودن، این محصول را می خواست؟! بعید می دانم!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
ایام فتنه ۸۸ از جمله شعارهای فتنه گران، این بود: «بسیجی واقعی، همت بود و باکری». این شعار، البته آنطور که سبزها فکر می کردند، شعار روی مخی نبود! اصولا ما بدمان نمی آمد که سبزها هم به این صرافت افتاده بودند که مردانگی در شعاع ستاره های شهر ماست. اصلا یکی از اهداف فعالیت های فرهنگی ما در بسیج این بود که همت و باکری را لااقل با زبان جماعت مثلا دگراندیش، آشنا کنیم که انگار موفق بودیم! هر شعاری از همت و باکری، صرف نظر از محتوا، بازی در زمین بسیجی نسل امروز است، و چه چیزی از این بهتر؟! همت و باکری مثل آفتاب اند. تو حتی اگر بخواهی، نور آفتاب را به نفع شب پرستان مصادره کنی، عاقبت نخواهی توانست، چرا که آفتاب، حتی اسمش هم تب و تاب دارد. همت و باکری یعنی اطاعت محض از ولایت فقیه در زمان غیبت. پیام، بیش از آنکه در شعار ساخته شده درباره همت و باکری، مستتر باشد، در اسم این ۲ شهید نهفته است. از همه اینها گذشته، شعار «بسیجی واقعی، همت بود و باکری» به عبارتی، شعار درستی هم هست! اگر منظور از این شعار، این است که ما حتی خون «مصطفای شهید» را هم در امتداد جوشش خون شهدای دهه ۶۰ بدانیم، قطعا همین طور فکر می کنیم. وانگهی! نظر ما درباره شهدای بسیج، از هر نسلی و از هر فصلی، چیزی فراتر از شعار «بسیجی واقعی…» است. ما خاک پاک سنگ مزار همت و مصطفای شهید را به عنوان «تبرک» استفاده می کنیم و «مقدس» می خوانیم. بسیجی، بسیجی است؛ دیروز و امروز و فردا ندارد، و الا چه باک از طعنه ها، که به «علی» می گفتند، ما «محمد» را قبول داریم و برای «سیدعلی»، از خواب شان با «امام» پرده برداری می کنند!! اصولا حتی اسم «محمد» یعنی «علی» و حتی نام «خمینی» یعنی صحه بر «خامنه ای». ما تشکر می کنیم از هر فتنه گری که با هر نیتی، دم از همت و باکری بزند. ما ۲۰ سال دیگر، از هم الان، استقبال می کنیم از شعار «بسیجی رشید، فقط مصطفای شهید». این شعار، قشنگ ترین بازی ابلهان در زمین بسیجیان فرداست. بگذار بازی کنند!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
این نوشته تمام نمی شود، الا این که بپرسیم؛ منافق واقعی کیست؟! لیبرال واقعی کیست؟! فتنه گر واقعی کیست؟! باورم هست حتی به صفات زشت نیز نباید گند زد که خلاف هم برای خودش اصولی دارد! آقای خاتمی! «منافق صددرصد، رجوی است و بنی صدر»!! شما که از شعار همت و باکری، طرفی علیه ما نبستید، لیکن این لطف ما به شما، عیدی نوروز ۹۱ تان که ما شما را، عمرا «منافق واقعی» بدانیم، که نفاق هم الحق، آداب خودش را دارد!! شما یک بزمی دمدمی مزاج صددرصد هستی و اصولا خیلی سیاسی نیستی. ورود شما در سیاست، محصول یک «سوء تفاهم بزرگ» است.
وطن امروز/ ۲۴ اسفند ۱۳۹۰
برد و باخت، «اخلاق» می خواهد، یا به تعبیر عامیانه، «ظرفیت». هم آنکه می برد و هم آنکه می بازد، باید رعایت کند چیزهایی را، که بازی های دنیا پر است از فراز و نشیب. اگر چه فاتح اصلی حماسه ماندگار ۱۲ اسفند، آحاد ملت اند، لیکن نمی توان منکر برد و باخت نامزدها، لیست ها و گروه های سیاسی شد. قطعا تا یکی دو روز دیگر، همه کاندیداهای محترم این دوره از انتخابات، متوجه رای مردم می شوند. از این ۲ حال، خارج نیست؛ یا راهی «بهارستان» می شوند، یا در جایی دیگر مشغول خدمت، که به لطف خدا، برای خدمت، چیزی که در این کشور زیاد است، صندلی است. البته چه خوب است اگر که به بهانه آرمان گرایی، واقع گرایی را تعطیل نکنیم و به اندازه خود، تشکر کنیم از اصحاب سیاست، که با رقابت گرم شان، یکی از اضلاع موثر حماسه آفرینی ملت بودند. با این همه، شکر حضور ملت، علاوه بر سجده به درگاه خدا، حتما مکلف به ۲ «تکلیف واجب» می کند؛ یکی اصحاب سیاست را، یکی اصحاب قدرت را. بر سیاسی ها فرض است به احترام رای ملت، حتی المقدور به رقابت پایان دهند و فضای عمومی کشور را برای خدمت، «آرام» نگه دارند. جز این کنند، ناسپاسی کرده اند. «آرامش»، پیش فرض رخوت نیست، بلکه اسباب خدمت است. بر اصحاب قدرت نیز فرض است که قدر این ملت را بدانند و جواب محبت بی حد و حصر مردم را فقط و فقط با کار بدهند. مردمی که جمعه، چنین به صحنه آمدند و این چنین حماسه ای آفریدند، مردمی که زن و مرد و پیر و جوان و دختر و پسر و شهری و روستایی و بالاشهری و پایین شهری، همه با هم یک دل و یک صدا شدند، مردمی که سلیقه های مختلف و عقیده های متفاوت، اندک لطمه ای به وحدت شان نزد، مردمی که در صف دور و دراز رای، اعضای یک پیکر شدند و قطره های زلال یک دریا شدند؛ حتما لایق مسئولینی خادم، پرکار و حریص در خدمت رسانی اند. برای این مردم، هر اندازه که کار شود، باز هم کفه لطف مردم، سنگین تر است. پس فرض است بر قوه مجریه که جواب محبت مردم را با کار بدهد. این مردم لایق خبر افتتاح اند، نه احیانا اخبار پروژه های نیمه تمام. ما هیچ وقت، دولت مستقر را با دولت سازندگی و اصلاحات نمی سنجیم، بلکه با خودش قیاس می کنیم. ظرفیت خدمت رسانی در این دولت، بالاست و اگر حواشی بگذارد، دولت فعلی در مقوله خدمت، دولت مستعدی است. تو ببین و خود قضاوت کن که خبر پیشرفت هسته ای، خبر افتتاح بیمارستان، خبر احداث بزرگراه، خبر افزایش حقوق کارمندان و کارگران، خبر بیمه های تکمیلی، خبر کم کردن گرانی، خبر یارانه ها، خبر بالا بردن ارزش پول ملی، خبر کم شدن فاصله ها، خبر توزیع منابع ثروت به عدالت و اخباری از این دست، با دل این ملت خوب و مهربان و صمیمی چه می کند؛ احیانا خبر اختلاس و خبر انحراف و خبر حرافی بی مبنا، با همین دل چه می کند؟! بار خدمت، البته فقط روی دوش دولت نیست. قوای مقننه و قضائیه نیز در شعاع تکالیف خود، کارشان مصداق خدمت است، که در این نوشته، مرادم از «خدمت»، هر آن کاری است که لبخند رضایت بر لب ملت بنشاند. سهل است که توسعه خطوط مترو، افتتاح پل صدر و درست کردن فلان ورزشگاه در پایین ترین نقطه شهر تهران، خوشحال می کند اهالی پایتخت را و بگومگوی شهرداری و دولت بر سر بودجه مترو، روی مخ تهران نشینان راه می رود. آیا مردمی که در حسینیه ارشاد و مسجدالنبی و مسجد لرزاده و کجا و کجا ۳ ساعت صف ایستادند تا بلکه رای خود را درون صندوق بیاندازند، سزاوار چه هستند؟! اینکه از حضرات، کار ببینند، یا اینکه از حضرات، دعوا ببینند؟! سپاس به چیست؟! ناسپاسی به چیست؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
این نوشته را با تذکر در باب «اخلاق برد» و «اخلاق باخت»، شروع کردم. مجلس شورای اسلامی، کمتر از ۳۰۰ نماینده می خواهد و طبعا انتخاباتی از این دست، بیش از برنده، بازنده دارد. آنکه رای نیاورده، حق اعتراض دارد، اما حق اعراض ندارد. حق سرپیچی از قانون ندارد. آنکه رای نیاورده، باید رعایت کند اخلاق باخت را. باید تمکین کند به رای مردم، که آرای مردم را جماعتی از معتمدین همین مردم، می شمارند. راهی شدگان بهارستان هم باید اخلاق برد را رعایت کنند. آفت برد، غرور است و برد و باخت، از پی هم می آیند. مردمی که پای صندوق، «اخلاق رای دادن» را به خوبی نمایش گذاشتند و دنیایی را مات و مبهوت از حضور خود کردند، مردمی که در طول ایام تبلیغات، «اخلاق هواداری» را قشنگ و با طمانینه مراعات کردند، نامزدی را سزاوارند که اخلاقش به ملت رفته باشد؛ خواه انتخابات را باخته باشد، خواه انتخابات را برده باشد، که مهم تر از برد و باخت، اخلاق برد است و اخلاق باخت. در این انتخابات، نه نامزد پیروز و نه قطعا نامزد مغلوب، هیچ کدام نمی توانند ادعای فتح گفتمان سیاسی خود را داشته باشند. «گفتمان ملت» صدر هر گفتمانی نشسته است. دنیا اینک، خمینی و خامنه ای را به ملتی بزرگ، باشکوه، فدایی، وفادار، عاشق، هم رای و هم نظر می شناسد. القصه! وقتی کلاس کار ملت ما اینقدر بالاست، چه خوب اگر که بیاید به این کلاس، مجلس ما، دولت ما، نامزد پیروز ما، نامزد شکست خورده ما. فتنه ۸۸ را یادتان هست؟! گمانم نامزد بازنده، بی کلاسی کرد و الا این نمی شد که الان، رای دادن سیدمحمد خاتمی در شهر دماوند، زلزله بیاندازد در اردوگاه بدخواهان! نامزد مد نظر، اگر کمی کلاسش به ملت ایران رفته بود، اگر کمی عقل داشت، این بلا را بر سر جریان اصلاحات نمی آورد.
آری! ما همه باید بیاییم به ملت ایران! اگر «اخلاق دریا» نداشته باشد، قطره از دریا دور می شود… صادقانه اعتراف می کنم که قلمم قفل کرده است! کلیدش دست کلمات نیست! زبان فارسی مگر چند حرف دارد که با آن بشود مردم کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری را وصف کرد که قریب ۱۰۰ درصدشان در انتخابات شرکت کردند؟!
هی رفیق! من پایه ام… می آیی با هم «اشک شوق» بریزیم؟!
جوان/ ۱۵ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
“آیا کسی که ۱۶۸ هزار تومان پول شام می دهد، نمی تواند به عنوان “خیرین مالچ پاش” کمک کند که ریزگردها از آسمان ایران محو شوند؟”
“خیرین مالچ پاش” 🙂
عالـــــــــــــــــــــــــــی
عالــــــــــــــــــــــــــــی
…
“آیا مادر شهید هم غذای ۱۶۸ هزار تومانی به بچه اش داد که شهید شد؟”
چقدر سوال بی جواب!
رستوران گردان برج میلاد منوی غذای کاملی دارد که مشابه آن در خیلی رستوران های دیگر موجود است! احتمال قریب به یقین دو سوم این ۱۶۸ هزار تومان بابت فضای رستوران و گردان بودنش است، البته باز هم این رقم قابل هضم نیست!
آدم هر قدر که پولدار باشد ولی دادن چنین هزینه ای برای یک وعده غذا خریت است!!!
مدیرعامل برج میلاد گفته : رستوران گردان، بنز برج میلاد است و مسلما همه مردم ایران نمیتوانند سوار ماشین بنز شوند ودر برج میلاد پنج رستوران وجود دارد که رستوران گردان تنها یکی از آنهاست و رستوران های دیگری همچون رستوران محیطی و یا فست فود ساخته شده است که افراد می توانند از آن استفاده کنند.
یعنی پول مان کفاف ۴ تا رستوران دیگر را می دهد؟؟؟ما به پراید هم راضی هستیم.
{آیا کارت را روی صورت پابرهنه ها می کشد یا عابربانک؟ }
شک نداشته باشید کسی که ۱۶۸ هزار تومان برای یک شام هزینه کند تحت هیچ شرایطی نمی فهمد گرسنگی و بی پولی و اجاره نشینی به چه معناست که بخواهد برای رفع مشکلات مردم قدمی بردارد!
حساب آن تاجر و فلان سرمایه گذار جداست ولی آقایان یقه سفیدی که متاسفانه در این رستوران دیده شده اند هیچ گاه نخواهند توانست خدمتی به مردم بکنند!
جناب “علی اکبر بهشتی” عزیز جدیدا عاشق کبوترها شده اند ها؛
البته نه، ایشان از گذشته به این پرنده زیبا علاقه مند بودند!
عکس کبوتر بنده را به یاد کبوتر های دوست داشتنیه بقیع می اندازد!
گیر دادی به این مالچ، ها! خیلی خوب بود مثل اون چهارتای قبلی… رفتیم جدید رو بخونیم
دیدم چند نفر کلیپ ساختند، دلم نیامد در مدح مداح ولایت، از بقیه عقب بمانم هرچند:
http://miladps3.persiangig.com/GH26/ghete26.mp4
حسین قدیانی: نقدت بر “قصه پریا” را خواندم. فیلم را ندیده ام اما نقد تو را چرا. آفرین! بابت کلیپ هم بدون “هر چند”، ممنون!!
سلام حاج حسین
یه حرفی دارم خطاب به همه ی اونایی که از طریق لینک نظرات وبلاگ شما میان تو وبلاگای ما و چرت و پرتایی که سزاوار خودشونه بار دیگران می کنن.کسانی که شهدای گمنام رو استخونهای ناشناس و مزار پاکشون رو گورستان خطاب می کنن و چرندیات دیگه که بهشون دیکته میشه و میان که تو وبلاگای ما مثلا امتحان یاد گرفته هاشونو پس بدن:
اولا این قدر بزدل هستید که نشونی نمیذارید.به قول حاجی خامسا(!) شما غلط کردید بیشمارید!
دیگه وب گذر که دروغ نمیگه مثل شماها!!!
امروز که رفتم تو وبلاگم دو بازدید داشت.یکی خودم و یکی یکی دیگه.حالا چطوری میشه که دو نفر با اسم مختلف سوزن و رهگذر کامنت بذارن؟!!!مثلا که چی؟یعنی تعداد مخالفین حکومت زیاده.انقدر بیچاره اید که هر کدومتون که تو سایت های مذهبی میرید به اسم و جای چند نفر کامنت میذارین؟باز هم غلط کردید بیشمارید و در
آخر این که …(مفرد جمع مکسر ا ل ا و ی غ!) خودتی!!!
از دست سید علی “نائب امام زمان (عج الله فرجه)” “امام خامنه ای” عصبانی باشید و از این عصبانیت بمیرید…
راستی نظر خصوصی یه وقت بخوایم بذاریم راهی نداره؟
حتما از مسولین هم هستند که این غذاها را بخورند…..
این افراد دیگر با این اشتها و معده های با کلاس، دیگر نمی فهمند درد یک دانشجوی بی بضاعت را، نمی دانند که یک کارگر ساده چگونه شرمنده همسر و بچه هایش می شود وقتی که سالی یک بار هم نمی تواند یک رستوران معمولی برود…
سلام
خیلی عالی بود داش حسین..خدا خیرت بده
التماس دعا
خییییییییییییییلی توپ بود
مخصوصا این :آیا کتک خوردن این بچه توسط پدر، مصداق کودک آزاری است یا بی عدالتی آزاری؟… پس ما فضولیم؟!
آیا آیا آیا …. پس پاسخش چی داداش جان :
پیش بینی من اینه که هرکس می تونه پاسخی برای این آیاهاداشته باشه .
علی فریمانی : تمام گرانی این غذای ۱۶۸ هزارتومانی تقصیر احمدی نژادبود درمناظره چون اگه غیرازاین بودقطعا غذا اونجا می شد ۱۶۸۰۰ تومان .
ف ه : چه خبره ، مگه ساندویچ مخصوص خاندان آقای استوانه ی که بشه ۱۶۸هزارتومان . تازه بایدتوصف وایستی خارج ازنوبت هم که نمی شه . ایش
شیخ بی سواد : پول منوکه شهرام جون حساب کرده یعنی ۳۰۰ میلیون ازقراره روزی ۱۶۸ هزارتومان می افته تقریبا ۱۷۸۵ وعده .
ممدمنافق : ای بیچاره ها اگه یه وعده باجرج سورس هم غذابشی یاباملک عبدلی هم… بشی ارزش داره به کل غذاهایی که درانواع برج هاازمیلادگرفته تا درگذشت و…ملت می خورن .
اسی پاتر : بچه های باصفای مکتب ایرانی فقط با اجنه آب دوغ خیارمی خورن . ورابطه ای بابرج میلادندارند اصلا .
راس الفتن : بنده هیچ وقت منافع شخصی ام رو به منافع استوانه .. ببخشید برج میلادترجیح ندادم .
موسوی : اگه تقلب نشده بود و من رییس جمهور بودم به هرایرانی یک وعده غذای ۱۶۸ هزارتومانی بالای برج میلادمی دادم .
ق ق : دراسرع وقت پرونده ی افرادی که ازاین غذاخورده باشند خارج ازنوبت رسیدگی می شه .
حاج حسین شریعتمداری : ازقبل پیش بینی می شد که بلاخره هدف ازتاسیس برج میلاد سروغذاهای گران قیمت باشد .
داداش حسین قدیانی به اتفاق ستاره ها : فلافل کوچه کثیف مسجد ارگ رو عشق است .
خب برج میلاد هم که پولو برای خودش برنمی داره که! می ده به دولت لابد! دولت هم که خودش بخشی از پولو بابت غذا به برج میلاد داده. درواقع یه جور “جیب به جیب” کردنه. چرا حرص می خورید؟!
من از روییدن خار سر دیوار دانستم که ناکس کس نمی گردد بدین بالا خوری ها!
سلام. یک کلیپ گذاشتم تو مداد شمعی.در رابطه با موضوع طلبه سیرجانیه.”گناه آهنگر و سر مسگر”
از دست ندید.نظر یادتون نره.
یا علی
آیا در مملکتی که یکی با ۱۶۸ هزار تومان، زندگی یک ماهش را می چرخاند و دیگری با همین پول یک وعده غذا در ارتفاع می خورد، عدالت هم هست؟!
آیا حضور در صحنه فقط مختص فلافل خورهای کوچه کثیف است؟
آیا پایین شهری ها باید شهید شوند، که امنیت غذای ۱۶۸ هزار تومانی تامین شود؟
آیا بچه یک کارمند اگر از پدرش بخواهد با خانواده برای یک بار هم که شده، رستوران برج میلاد غذا بخورند، این بچه، خلف ناصالح و مصداق پسر نوح حساب می شود؟ آیا کتک خوردن این بچه توسط پدر، مصداق کودک آزاری است یا بی عدالتی آزاری؟… پس ما فضولیم؟!
آخ که چقدر دردناک بود این متن ؟
خداییش حالم به شدت بد شد آخه داداش کسی هم هست به این سوالاتون جواب هم بده اصلا اونایی که این غذا هارو می خورن تا حالا شده یک ثانیه به این سوال ها فکر کنند فقط فکر جواب دادن پیش کش
خدایا کمی عقل به بعضی ها عنایت بفرما!
در کشورهای اروپائی مردم به دنبال غذای حلال هستند، حالا بعضی ها اینجا به خوردن “لابستر” روی آورده اند!
پول که بادآورده باشد یا خرج غذای ۱۶۸ هزار تومانی می شود یا خرج لابستر ۴۰ هزار تومانی!!!
چندشمان شد!!!
وای خدایا من محاسبه کردم ما که چهار نفریم اگر یه وعده غذا برج میلاد بخوریم میشه ۶۷۲ هزار تومان وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
این پولا که چیزی نیست بابا (آهان بالاخره نباید کم بیاریم دیگه)
واقعا مرحبا جناب قدیانی.
با این متن همه جانبه مطمئن شدم شما جز نوابغ نویسندگی و وب نویسی هستید.
در ضمن اصلا گمان نکنید متنتان مصداق آیه«وَلاتَجَسَسوا» بوده است!!!!
دیشب جلوی میهمانم تخم مرغ آب پز گذاشتم
دیشب مادرم با چای وکشمش سر کرد
او قلبش برای انقلاب می تپد
اما وسعش نمی رسد یک نوار قلب بگیرد
ومن می دانم که نوار قلب هم
همه ی منحنی های دردش را نشان نمی دهد
مادرم دفترچه ی خدمات درمانی ندارد
وهمیشه ابوالفضل به دادش می رسد
او برای شهیدان اشک می ریزد
حلوا می پزد
به ما یاد می دهد که چگونه شب های جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم
او قبر شهیدان را با دست می شوید
وقتی باد چادر وصله دارش را تکان می دهد
بوی فقر وغربت
تمام پرچم های سبز و سرخ را به بوسه می گیرد….
(قزوه)
این قبیل رستوران ها برای “افراد غیر عادی” است نه “افرد عادی” مثل ما!
سلام
با “محمود ابوعمره!” به روزم. لطفا نظر یادتون نره!
http://sabteasrar.loxblog.com/
http://adeldarbandi.blogfa.com
به امید ظهور
حالا ما بی خاصیت ولی خداییش ۱۶۸ هزار تومن خیلیههههههههههه اونم واسه یه پرس غذا
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۰۰:۱۴
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجیها فــــــدائی داری….
جناب شهردار! با شنیدن این خبر چقدر شوکه شدید؟!
http://www.kayhannews.ir/900405/14.HTM#other1401
خل و چل (گفت و شنود)
گفت: «جان بولتون» خطاب به گروه های اپوزیسیون گفته است «ابداً نباید نگران نفوذی های دیگری مانند مدحی باشید! ما به شدت مراقب هستیم».
گفتم: مگر طی چند دهه گذشته مراقب نبودند پس چرا وزارت اطلاعات توانست مدحی را به حیاط خلوت اپوزیسیون نفوذ دهد؟!
گفت: جان بولتون گفته است نفوذ مدحی به خاطر بی احتیاطی خود اپوزیسیون بوده است و از این پس احتیاط بیشتری به خرج می دهیم.
گفتم: مدحی را عوامل «سیا» و «موساد» به اپوزیسیون معرفی کرده بودند.
گفت: چه عرض کنم؟! این آمریکایی ها هر کدامشان از دیگری خل و چل ترند.
گفتم: دو نفر را که با هم دعوا کرده بودند به کلانتری بردند. افسر نگهبان از مامور پلیس پرسید موضوع چیه؟ مامور گفت هر کدام دیگری را به دیوانگی متهم کرده اند، افسر نگهبان برای امتحان به یکی از آنها گفت؛ برو خونه ما، ببین من خونه هستم یا نه؟ و یارو راه افتاد که برود دومی خندید و گفت؛ جناب سروان دیدی عقلش کمه؟ افسر پرسید چطور مگه؟ و یارو گفت؛ خب! تلفن می کرد ببینه شما خونه هستین یا نه؟!
برادر حسین این سوالات را از دولت عدالت محور بپرس .راستی ۲۶ سال قبل از دکتر که همه دزد و … بودند چرا در این ۶ ساله با این همه درامد نفتی هنوز به عدالت نرسیده ایم؟
این مدل نوشته های شما من را خیلی تحریک میکند که یک بار این گونه بنویسم اگر جواب داد حتما ادامه میدهم ، فکر میکنم کلا تاثیرگذاری خوبی دارد و خواننده همانطور که در یکی از نظراتم هم گفتم با خواندن این سوالات که جوابش در متن نیست و اینکه علت و معلول ها را در هم میپیچید بهترین جواب را به وجدان خود میدهد ضمن اینکه خواندن این نوع نوشته ها لبخند را هم روی لب مینشاند
ای کاش یک جوری این قضیه را به فتنه!! ۸۸ وصل میکردی پول بیشتری بهت میدادن تا تو هم با همسرت بروی بالای برج میلاد از رستوران گردانش به ریش ما فتنه گران پابرهنه بخندی
یکی بعد از اعلام نتایج آقای کروبی میگفت ” حالا فهمیدیم چند تا گوسفند تو ایران داریم”
یکی بره دم رستوران گردان آمار حمار های ایران را هم بگیرد. یه چند تایی از اون پولدار حسابی ها می شناسم ولی هرچه دقت می کنم میبینم اونا سخت گیر تر نباشند در خرج شان ، سهل گیر تر نیستند. فقط کسانی پولشان را دور میریزند که بی زحمت به دست آورده باشند . آخه آدم اگه دلت می خواد در ارتفاع غذا بخوری یه سفر هوایی برو .ارزان تر می افتد ها!
بنظر این حقیر اگر فلسفه ساخت برج میلاد ، استفاده طبقه بی درد دین از آن و فخر فروشی آنها به مالکان اصلی انقلاب باشد بهتر است که برج میلاد را به خاری در چشم پایتخت ام القرای اسلامی تشبیه کرد .
راستی از بابت افتخاری که شهرداری تهران برای مدیریت این خار در چشم یافته تبریک ما را بپذیرد .
روزگار ِ آزگارےست..
با ۳۴۱ هزار تومان به چند طریق می توان برخورد کرد:
ماهی یک مرتبه پدر و مادر می تونن دور از چشم بچه ها برن اون رستورانه و باقی ماهو گشنگی طی کنن.
می تونن یکی شون برن و دور از چشم از ما بهتران داخل رستوران غذا رو بردارن بیارن بیرون و یه ماه با اون سر کنن و از ظروف مزخرف(طلاکاری شده!) برای دکوراسیون خونه ی باکلاسشون(!) تو کوچه کثیفه استفاده کنن.
می تونن ظروفو بیارن و به قیمت گزاف تر بفروشن!
می تونن مثل ندید بدیدا همون جا غذاهرو بخورن تا خرخره و باد کنن تا بتونن تا پایین برج پرواز کنن!
می تونن غذاهرو واسه یادگاری بگیرن خشک کنن و باهاش پز بدن!
می تونن جهنمه ۱۶۸ تومن،واسه کلاسش یه قاشق بخورنو بلند شن!و بعدش صدتا بد و بی راه نثار خودشون کنن!
می تونن ماهی دو دفعه برن و عوضش به تکدی گری،دزدی و … مبادرت بورزن!
می تونن غذاهرو بگیرن فریزر کنن(البته اگر ۱)فیزر داشته باشن۲)تو فریزرشون جا بشه)و روزی یه مقدار ازش بخورن!جهت تبرک و تیمن!
می تونن پدر و مادر با ولع بخورن،بچه ها نگاه کنن!
می تونن بچه ها با ولع بخورن،پدر و مادر نگاه کنن!
.
.
.
راستی میزای رستوران چقدین؟!چند متر در چند متر؟!چند تا گارسون غذا رو میارن؟گارسونا چند تا دست دارن؟
راستی گردش رستوران حکما به خاطر تسریع هضم غذاست؟یا ظرف غذا؟!
سلام[گل]
[گل]هوالشهید[گل]
گاه سخت است آنچه را که در دل داری بگویی
گاهی هم دلی نیست که از درونش چیزی بگویی
می دانید شهید یعنی چه؟
می خواهید برویم در کدام فرهنگ لغت به دنبال آن بگردیم؟
موفق وکربلایی باشید[گل]
فرق بین اسلام پابرهنه ها با اسلام این جماعت همین است.
اسلام پابرهنه ها آب در شیر میریزند و با نانمیخورند که همه خانواده سیر شوند
اسلام یقه سفیدها سواربر تخت گردان زبیر مینشینند و میچرخندو میچرخند
سلام داداش حسین. خدا قوت. طنز تلخی بود. کمی تلخ تر از قبلی ها.
پول که معلوم نباشه از کجا اومده خوب باید در جائی مثل رستوران برج میلاد خرج بشه دیگه. آقایون مسئولین هم برن بخورن. اونقدر بخورن تا جونشون در بیاد. اون قشری که عمری نمی تونن فکر رفتن به برج میلاد رو هم بکنن خدائی دارن.
غمگین شدم.
تصاویر کمتر دیده شده از ترور رهبرانقلاب
به گزارش مشرق، در ششم تیر ۶۰ مقام معظم رهبری در حالی که در مسجد جامع ابوذر تهران در حال سخنرانی بودند توسط منافقین با ضبط صوتی که مقابلشان قرار داشت ترور شده و جسم مجروحشان به بیمارستان بهار لو انتقال داده شد.
تصاویری که مشاهده خواهید کرد مربوط به همان واقعه می باشد.
http://mashreghnews.ir/fa/news/53909/تصاویر-کمتر-دیده-شده-از-ترور-رهبرانقلاب
وقتی اسم این خاتمی منافق ملعون رو تو خبرگزاریا میبینم بعد از اینکه به یکباره کل سلولهای بدنم تعجب می کنه، چند تا سوال ابتدایی برام پیش میاد، کلا این بابا با چه رویی حرف می زنه؟ چرا اصلا باید حرف بزنه؟ به نظرتون این ملعون با این خیانتایی که کرده اگه تو یه کشور دیگه غیر از جمهوری اسلامی بود تا حالا کاری باهاش نکرده بودن که موجب عبرت تمام نسلهای تاریخ و تمام موجودات عالم بشه؟
باباجون تو رو جون هر کی دوست داری! حرف نزن، همچین که اسمت رو می بینم خون تو رگام غلغل می کنه، بی اختیار روزنامه های زنجیره ای، ۱۸ تیر، قتلهای زنجیره ای، تعلیق هسته ای، فقر و فساد و تبعیض، توهین به مراجع، توهین و انکار امام زمان(عج)، شاعر خوندن پیامبر(ص)، جمهوریت بدون اسلامیت، دست دادنت با اون دختره، حوادث ۸۸، خر تروا، ۲۵بهمن و هزار تا چیزه دیگه از جلو چشمم رد میشه.
حالا حرفم زدی، زدی! دیگه برای نظام دیگه شرط نزار، بابا شرط نزار، جون ملک عبدالله شرط نزار، تو رو به همون جورج سورست شرط نزار، وقتی شرط میزاری من در تمام بدیهیات دچار شک وتردید می شم و کلا هنگ می کنم!!! اصلا سیستمم رو خاموش کردم رفتم، دیگه شرط نزار باشه!
خدارو شکر ۱۷۰ نکردن آدمای با انصافین
ان شا الله که قسمت هممون بشه یه غذای مشتی اونجا بخوریم
تف به هیکل کسی که برای یک وعده غذا مبلغی معادل یارانه ماهانه خانواده ای ۴ نفره را می پردازد.
مانده ام این قطعه ۲۶ نبود ما چه می کردیم ؟!
…
دوستان!
برای کامنت خصوصی، فقط کافیست بالای کامنتتان ذکر کنید “خصوصی”.
سلام
سال ۶۴ یا ۶۵ بود که مرحوم پدرم با دوستانش در دستورانی بین راه غذایی خورده
بودند که به قیمت آن سالها گران شده بود و پدرم که آدم دست و دل بازی هم بود
ولی در این مورد آنچنان احساس گناه می کرد که فردای آن روز را تا سه روز روزه
بود به عنوان کفاره گناهی که فکر می کرد مرتکب شده
ساعت ۱۸:۹
افراد آنلاینی که وبگذر نشان می دهد: ۱۴
در حالی که ۲۷ نفر آنلاین هستند!
این وبگذر هم کلا گیج می زند!!!
/؟؟؟؟؟………………
هرچی مفسده اقتصادیه میره اونجا. خدارو شکو که ما هنوز نمی تونیم بریم وقتی رفتیم باید به خودمون شک کنیم
اول سلام. و اینکه نظرم در مورد این نوشته نیست که درباره ی هزار باره خوانی این بند است که روی مزار اکبر قدیانی نوشته شده…
که غوغاست که هر بار که میخوانم مطمئن تر میشود دلم…
که مصمم تر میشوم با همین چند جمله…
که در خانه اگر کس است یک حرف بس است…
پخش روایت تلویزیونی «دا» از امشب
علی تقیپور تهیهکننده در گفتوگو با خبرنگار رادیو و تلویزیون فارس گفت: امشب اولین قسمت از مجموعه روایت تلویزیونی کتاب «دا» به مدت ۱۵ دقیقه از شبکه اول سیما پخش میشود. در اولین قسمت مجموعه به روایت اولین فصل از کتاب خواهیم پرداخت در این بخش به زندگی خانم حسینی در دوران کودکی و زمانی که ایشان در بصره زندگی میکردند، خواهیم پرداخت.
وی در ادامه توضیح داد: در روایت تلویزیونی کتاب «دا» به متن کتاب وفادار بودیم و سعی شده با تلاش و همت دوستان تصویرسازی و روایت داستان به گونهای صورت گیرد تا مخاطب هرچه بیشتر با اثر ارتباط برقرار نماید.
تقیپور در ادامه به مراحل تولید مجموعه اشاره کردو گفت: تاکنون حدود ۷۰ درصد از تصویربرداری رئال مجموعه انجام شده و تصویرسازیها به اتمام رسیده و در حال حاضر در مرحله متحرک سازی تصاویر و مونتاژ و صداگذاری هستیم.
وی به زمان پخش مجموعه اشاره کردو گفت: مجموعه در ۱۲۰ قسمت ۱۵ دقیقهای آماده پخش خواهد شد که در حال حاضر روزهای یکشنبه و سهشنبه از شبکه اول قبل از اذان مغرب پخش میشود. احتمالاً زمان پخش مجموعه به سه روز درهفته خواهد رسید.
تعدادی از هنرمندان زن از جمله پریوش نظریه، بهناز جعفری، افسانه بایگان، شقایق فراهانی، نیوشا ضیعمی و… در روایت داستان حضور دارند.
تعدادی از عواملی که در ساخت مجموعه همکاری دارند، عبارتند از:
براساس خاطرات سیده زهرا حسینی و به اهتمام سیده اعظم حسینی / کارگردان: سینا عطائیان/ تهیهکننده: علی تقیپور/ سرپرست متحرک سازی: میثم حسینی/ گروه تصویرساز: عاطفه مجیدینژاد، آرش میرهادینژاد، مژده توحیدی، فاطمه فخرایی منش/ آهنگساز تیتراژ: طاها و رضا شجاع نوری.
سلام
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است انگار…
اینم یه جورشه خب…..اما همین میشه که فکر میکنن خبریه و آدمای خاصی اند…چون میرن فقط برای یک وعده غذا معادل همه فست فودایی که یه عده میخورن پول میدن
ثروتی که به توهم خودبزرگ پنداری منجر می شود….آیا؟
سلام داش حسین
اخوی این یه دعوتنامه است به جهت دعوت شما برای پیوستن به جنبش وبلاگی اعلام حمایت از طرح تفکیک جنسیتی دانشگاه ها.حاجی اگه تونستی راجع به این طرح که الان واقعا خیلی ها براشان دغدغه شده به خصوص بیشتر مراجع تقلید و دانشجو ها یه مطلبی چیزی بنویس توی روزنامه ات یا سایتت خواهشن ما را دریاب . حالا که تمام پایگاهای اطلاع رسانی حزب الله رو می بندند مثل هفته نامه ۹ دی ما مظلوم واقع شدیم .
این وبلاگ : “http://zolahd.mihanblog.com/post/46” داره امضا جمع میکنه تا الان فکر کنم ۴۰۰تایی امضا کردن حالا چقدر موفق باشه نمی دونم ولی حاجی مراجع محترم عظام هم اکثرشان در این خصوص استفتا دادند و موافق هستند . واقعا آمدن پای کار دارن سخنرانی می کنند مصاحبه می کنند .حالا نمی دونم مسئولین کی بیان پای کار و این طرح رو اجرا کنند
فقط می دونم که در اجرای این طرح هم خیر آخرت هست و هم خیر دنیا.
خلاصه اگه تونستی یه امضا ان وبلاگ جمع اوری امضا را مهمان کن اگر هم دلت خواست و توانستی در این خصوص مطلبی بنویس و گمنامان را دریاب…
اجرکم عندالله
این هم لینک خبر مراجع که گفتم:
http://snn.ir/news.aspx?newscode=13900404003
آیا بعد از غذای ۱۶۸ هزار تومانی می توان از عدالت علی سخن گفت؟
واقعا گل گفتی داداش. برای خشمگین کردن خدا راههای ساده تری هم هست!
البته یه خوبی هم داره. بالاخره این پول اگه تو اینجا خرج نشه ، توی انتالیا و دوبی و کوشی اداسی خرج میشه.
حالا من موندم معده ای که غذای ۱۶۸ تومنی سرو میکنه! ماه رمضون چیکار میکنه؟!!
حسین قدیانی: القصه! روزه کله گنجشکی!!
آیا معده آدمی، رویش می شود روی غذای ۱۶۸ هزار تومانی، ترشحی، آنزیمی، اسیدی، چیزی بپاشد؟
چی بگم دیگه!
همون فلافل بیشتر میچسبه البته از نوع کوچه تمیزش! تازه اونی که ساندویچ میپیچه باید دستکش داشته باشه!
سم الله الرحمن الرحیم
صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
با سلام و احترام حضور حاج داداش حسین بسیجی ها!
لطفاً بپرسید آنجا ( برج میلاد ) چک هم قبول می کنند؟ یا نقدی است؟ و اگر شخصی دست چک نداشت _ غیر عادی بود _ چه کند؟ یا اگر شخصی نامش میلاد بود تخفیف می دهند؟یا … ما هم داریم راه می افتیم ها! دستمون را بگیرید!؟ یا حق / موفق تر باشید!
دلم تنگ شده بود برا قطعه.
سلام بر داداش حسین و باقیه بروبچه های با عشق قطعه
ولی هیچی فلافل کوچه کثیف یا به اصطلاح کوچه ظلمت نفسی نمیشه.
یه زمانی ابوحیدر پرچمدار بود اما الان رقابت پیچیده تر شده 😀
بابت ۲۰:۰۶ ممنون حاجی.
سلام…خیلی وبلاگت جالبه..چند تا از مطالبت رو خوندم…
بازم میام..اگه دوست داشتی به منم سر بزن..خوشحال میشم..برای تبادل لینک هم منو با کتاب اسرار لینک بده وبگو بهم که با چه اسمی لینک بدمت…منتظرتم..تا بعد
شاهکار و تامل برانگیز چون همیشه!
هه!
آیا می توان در مورد غذای ۱۶۸ هزار تومنی سوال پرسید یا باید ابتدا ۱۶۸هزار تومن پول داد؟!
دوستان پیشنهاد میکنم متن “خبرگزاری چیزنا/ «ادغام» شفاف سازی شد” و کامنتاشو از دست ندید. کولاکه.
کارد بخور به اون شکماشون
اونایی که این پولا را میدن مطمئن باشید که درامدشون حلال نیست اگرم حلال باشه
شیعه امیرالمومنین نیستن
سلام قطعه
راستی در آن بالا، قبله کدام سمت است؟
آنانکه در رستوان گردان نشسته اند
هر لحظه قبله شان عوض می شود
در اصل قبله آنها همه دنیایشان است
نگران نمازشان مباش
آنها در مقابل معبودشان – دنبا – دائما در سجده اند!
سلام داداش حسین بزرگوار…خدا رو شکر که اونجا غذا نمی خوری و داداش حسین خوب مایی ….اما این کوچه کثیف را اگر می شود حذف کنید ….کوچه کثیف دیگه چیه؟خب کوچه صنف لباس فروشها …کوچه آخر پایین شهر…..کوچه …..این همه اسم ….شما هم که اهل ذوق . کثیف که اسم خوبی نیست برای جایی که بنده های خوب خدا آنجا غذا می خورند…..
سیراب از حوض کوثر و سیر از: ….{و لحم طیر مما یشتهون}باشید.
برای رضا:
شما که پا برهنه ای کار خوبی نکردی فتنه گر شدی.الان اونا دارن اون بالا غذا می خورن شما اومدی طرفای مسجد ارک.بی عدالتی اینه.برو یقه اونا رو بچسب .در ضمن افتخار ما این است که رئیس جمهور را اگر از خودمان باشد اما بی توجه به عدالت به نقد می کشیم.شما به احمدی کاری نداشته باش. تو که پاهات برهنه است رفتی فتنه کردی چه کنی؟….
کد لوگوی سایت کجاست؟
سلام…