عیدانه

العبد/ بهاریه ۶۷: امسال نوروز عید ما نیست. یعنی عید هست ولی ما عید نمی گیریم، یعنی نمی شود بگیریم. نمی توانیم بگیریم. با این سریال ها٬ آهنگ ها٬ زن ها، حتی مردان آهنین هم خارج می زند. تازه امتحان ها هم قوز بالا قوز. شهوت مجردی هم که دیگه هیچی. اصلا نمی دانیم قرار است چه بشود. وظیفه مان بر روی زمین مانده. البته مال همه همینطور است. پدر ها٬ مادرها٬ خواهرها و برادر ها(البته ما که نداریم)٬ رفیق ها٬ مونس ها٬ همدم ها٬ استاد ها٬ شاگردها٬ کوچک ها٬ بزرگ ها٬ متوسط ها٬ زن ها٬ مرد ها٬ سفید ها٬ سیاه ها٬ سائل ها٬ مسئول ها٬ این وری ها٬ اون وری ها٬ با حجاب ها٬ بی حجاب ها٬ خوب حجاب ها٬ بد حجاب ها٬ مذهبی ها٬ کافر ها.(حسین قدیانی: آخیش… تموم شد!) دل مان عادت کرده است دیگر به بی کسی. یادش به خیر قدیم ها. صفایی داشتیم. همه اش را دنیا گرفت٬ یعنی خودمان دستی دستی بهش دادیم رفت تمام شد. ما مانده ایم و یک کوله پشتی بر زمین مانده و یک باتلاق که ذره ذره نفس نفس و بندبند وجودمان را در خود فرو می برد. تازه اگر اینها کنار بروند که نمیروند٬ زمان را چه کنیم؟ چه خاکی به سر اون یا خودمان بکنیم؟ همین جوری داره می ره جلو. ما هم شاید هر روز، شاید هفته ای یک بار و شاید هم گاه به گاه با دیدن کسی یا خواندن چیزی یا یه چیزی تو این مایه ها هی می خواهیم شروع کنیم از فردا و پس فردا برسیم به لقای حضرت دوست و اگر هم اون چیز یا کس نباشه، به زندگی زیرپوستی خودمان ادامه می دهیم… و انگار نه انگار که لحظه به لحظه به هزاره غیبت افزوده می شود. انگار نه انگار که بدجوری بوی ظهور می آید و انگار نه انگار که می میریم. کذب الوقاتون ولی داد میزنه ظهور نزدیک است اونم بدجور. با این حال٬ عید تبریک دارد آیا؟ اصلا نوروز که می شود به عمرمان اضافه می شود یا کم؟ اینجاست که می شود گفت: “انکسر القلم و الکاتب ینظر الیه نظرا متحیرا”.

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    “نوروز که می شود به عمرمان اضافه می شود یا کم؟”

    ممنون از شما.

  2. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  3. شافی می‌گوید:

    انکسر القلم….
    یا علی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.