چفیه

تا عاشورا: ۱۰۵ روز

“مناجات محمد پولی زاد با خدا همراه با فایل صوتی به زودی در قطعه ۲۶”

… خدایا! من درست از وقتی چیز یعنی ببخشید؛ از وقتی دستم به دهنم رسید با نظام چپ کردم. الانم حکایته یارو رو تو ده راه نمی دن، سراغ کدخدا رو می گرفت، هر چی نامه می نویسم، هر چی جزجیگر می زنم، هیشکی، هیشکیا منو آدم حساب نمی کنه … اون آوینی هم زیاد منو تحویل نمی گرفت. روایت فتح رو کنترات باید می داد به من. به من می گفت: پولکی … بعد نمی دونم چی شد منو از کیهان انداختن بیرون. کی؟ … هان؛ زمان دولت این ممد تمدن بود … خلاصه، خدا! الان این جمهوری اسلامی خیلی بد شده. یه پروژه نون و آبدار به آدم نمی ده، هیچی، تو زندانم نمی ذاره نظرای وبلاگمونو تایید کنیم. از بس آپ نکردیم وبلاگمونو داریم ذره ذره آب می شیم … من می دونی از کی شلوارم ۲ تا شد؟ … از وقتی فهمیدم هیزم … تخم عقاب کاشتن انگاری تو چشم ما. همیشه یه زن رو نگه می داشتم در سایه، یه زنم نگه می داشتم برای روز مبادا … خلاصه؛ یه غلطی کردیم ما خدا اما تو قلم عفو بکش روی اعمال ما … الهی، علف! البته علف باید به دهن بزی شیرین بیاد … گفتم؛ بزی، یاد یه بز افتادم تو بشاگرد که یه بنده خدایی داشت شیر اون زبون بسته رو می دوشید، منم خوشم اومد ازش. از بزه نه ها، از عفت خاتون. اونجام حاج والی داشت خدمت می کرد، ما شدیم نماینده مجلس و همین که این عفت خاتونو دیدیم ازش خوشمون اومد؛  اون اوایل به چشم چیز، بعد شد به چشم هیز. سر همین تو بشاگردم شلوار ما ۲ تا شد … شلوارم که ۲ تا بشه، خرج میذاره رو دست آدم … بالاخره تو همین فکرا بودم که چجوری واسه خودم پول دست و پا کنم که … یه پروژه دیگرو انداختم تو دامن فرهنگ کشور و همین طور به موازات فرهنگ، جیب خودمونم اعتلا داشتیم می دادیم که سر صحنه، بازم تخم عقاب، کار دستمون داد ….

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس

اثری صمیمی از مدیر وبلاگ قطعه عشق:

کاری از محمد مقدم:

دوستی با نام “حیدری ام” که نه، بلکه “بنیاد” این بلا را آورده سر چشمان ما:

این طرح زیبا را یکی از دوستان فرستاده. طراح این طرح را نمی دانم کیست.

خودشان و یا شخص دیگری بگوید، با ذکر سپاس، نامش را خواهم برد:

***سطور زیر را حتما بخوانید***

نکاتی بسیار مهم و حیاتی با شما عزیزان: یک: بابت همه چیز ممنون. چه برای دعایی که همیشه در حق من می کنید، چه برای طرح های زیبایی که می کشید و چه اشعاری که می سرایید. دو: یکی از دوستان زحمت بکشد و در کامنت، مراقب کم شدن هر روز این روزشمار عاشورا باشد و به من یادآوری کند. سه: افراط و تفریط بد است و هر کاری معقول و منطقی آن خوب است؛ حتی مدح ماه. حسی آشنا به من می گوید که طرح های شما عزیزان درباره حضرت ماه، مقداری زیاد شده. این را از آن جهت می گویم که طرح های شما به قطعه ۲۶ که وبلاگ خودتان است، تقدیم می شود و حجم این تعداد طرح از حضرت ماه به همان اندازه که برای شما امری خوب و شایسته است، شاید برای من به عنوان خادم شما در قطعه ۲۶ صحیح نباشد و با حرف و حدیث هایی همراه باشد. از یاد نبرید هر طرح و یا شعری از شما عزیزان که در قطعه ۲۶ می گذارم، با آنکه محصول شور و شعور عاشورایی خود شماست اما به پای خادم شما در قطعه ۲۶ نوشته می شود. به شما عزیزان قول می دهم، شده از خوابم بزنم، وقت می گذارم و طرح های شما را پوشش می دهم اما شما هم قول بدهید در طرح هایی که می فرستید، جمله ای و یا چیزی نگویید که قابل دفاع نباشد و مثلا غلو باشد. غلو بد است چه درباره بزرگانی در رده و حد و اندازه خورشید و ماه، چه درباره ستاره حقیر و کم سویی چون من. از شما تمنا می کنم از پیش بینی و پیش گویی هم به شدت پرهیز کنید. اینکه کدام عزیز با کدام عزیز وعده داده شده در عصر ظهور مطابقت دارد و کدام یک ندارد، این کار امثال من و شما نیست. من خودم گاهی یک حرفی می زنم، فقط پای خودم گیر است ولی وقتی شما یک چیزی هم روی حرف من می گذارید، دفاعش را برای من یک مقدار سخت می کنید و با عرض معذرت درد سر مرا بیشتر. بهتر است طرح هایی که می فرستید مرتبط با همان متن باشد. مثلا توقع داشتم درباره همین متن یعنی “چفیه”، به اندازه زحمت من، شما هم طرحی از چفیه می کشیدید و در انتهایش جمله شهید محمد رضایی را می آوردید. به هر حال هر ۲ طرف از هم متوقع تر شده ایم و این بد نیست و باعث می شود بازدهی کارمان بالاتر برود. من از طرفی دلم نمی آید ولو یک طرح شما را پوشش ندهم و از طرف دیگر بدانید که در قطعه ۲۶ که وبلاگ خودتان است، هیچ کس اندازه خود من با “خط قرمز” روبرو نیست. بارها شده چیزی نوشته ام و بعد کار کردن آن را در وبلاگ صلاح ندانسته ام. اگر گاهی یک خط نظر شما نقطه چین و یا حدف می شود و اگر گاهی کلا یک و یا چند نظر شما تایید نمی شود، بدانید که تا به حال یک سوم همین اندازه که برای تان مطلب نوشته ام، نوشته دارم که گذاشتن آن را در قطعه ۲۶ به هر دلیلی کار درستی ندانسته ام. چهار: در فاصله دیشب تا امشب ۲ پیامک، یک تماس و ۸ کامنت داشتم مرتبط با ۳ پست اخیر قطعه ۲۶ و همه با این مضمون: فلانی! تو که می توانی اینقدر خوب و قشنگ (به زعم این عزیزان) از “علی” بنویسی، با “خدا” درد دل کنی و درباره “شهدا” قصه هایی بر اساس واقعیت تعریف کنی، چرا قلم خود را آلوده به سران فتنه و مثلا به کروبی فلان فلان شده می کنی. (این فلان فلان شده را من اینطوری نوشتم؛ دوستان خودشان عریان ناسزا گفته بودند و عجبا که هم زمان، مرا توصیه به رعایت شان قلم کرده بودند. زیاد دارم شبیه این نمونه. مثلا در بهشت زهرا دوستی می گفت: چرا درباره کروبی …. همچین می نویسی؟ و بعد من درآمدم؛ مشتی، لااقل من درباره کروبی هر چه می نویسم، او را … خطاب نمی کنم). این نقد اما صحبت یک نفر دو نفر نیست؛ زیاد از من این ایراد را گرفته اند. در همین موج انتقادات اخیر هم حرف حساب لااقل برخی دوستان به خصوص دوستان عزیز دانشجو همین بود، اگر چه عده ای دیگر، نقد منصفانه این عزیزان را آلوده به نقد مغرضانه و توام با ناسزا و دروغ و تهمت و غیبت و ناخالصی های دیگر نمی کردند، بهتر بود. پنج: من درعرصه نوشتن برای خود رسالتی قائل هستم؛ رسالتی به من می گوید ایجابی بنویس و رسالتی دیگر از من می خواهد سلبی بنویس و این هر دو، تقاضایی درست است. به هر حال کار من نویسندگی است و نویسندگی یعنی ریسندگی تار عقل در پود عشق. تار “لا” در پود “نعم”. تار “نه” در پود “آری”. تار “نقد شب” در پود ” مدح ماه” و حتی گاه تار “نفی شب پرستی” در پود “اثبات نور دوستی”. من هم به قول رضا امیرخانی عزیز؛ سوادم در حد کارم و یعنی اندازه همین “خواندن و نوشتن” است. من چون کارم نویسندگی است و چون به قول حضرت استاد در مقدمه “نه ده”؛ در عالم نویسندگی هم همان آدم عالم فوتبالم و کمی تا قسمتی “خوره” تشریف دارم و به احدی پاس نمی دهم، پس بدیهی است از همسنگران دیگر، چه در این فضا و چه حتی در فضای روزنامه بیشتر مطلب بنویسم و هر که بامش بیش برفش بیشتر. من اگر روزی ۵ هزار خط می نویسم، بدیهی و طبیعی است که ۱۰ خطش هم حالا به هر دلیلی مشکل دار باشد؛ ناصواب باشد، ناثواب باشد و یا حتی ناسزا باشد. این فقط املای نانوشته است که شکارچی نمره ۲۰ از دست معلم است. بنویسی و اگر چون من زیاد هم بنویسی، غلط هم خواهی داشت. شش: هرگز برای این قلم در پی تراشیدن مقام عصمت نبوده ام که اگر چنین بود، جلوی این قلم، خود قبل از دیگران این همه خط قرمز نمی گذاشتم و آن را قبل از انتشار، برای نقد به این و آن نمی دادم. این هم که گاه رجز می خوانم؛ جوهر قلمم سرشاز از خون پدرم است، فقط و فقط مربوط به محسنات این قلم است. در این قلم، حسنی اگر هست مربوط به خون مطهر پدرم و منوط به دعای شما خوبان است و عیبی اگر، بی شک مربوط به خودم که باید سعی کنم با کمک شما معایبم را کم کنم. هفت: همان معصوم که فرموده به احدی ناسزا نگویید، این را هم گفته که؛ در فتنه، آبروی منافق را ببرید. مرز بردن آبروی منافق و در عین حال فحاشی نکردن به او، قبول کنید که با این حجم کار، باریک، ظریف و شکننده است. من وقتی درباره سران فتنه و مثلا درباره جناب کروبی، به مسئله “تجاوز” اشاره می کنم، گمانم این شرح واقعی خود شیخ بی سواد و البته با زبانی نزدیک به طنز است، نه ناسزای من به او و امام معصوم هم چیزی قریب به این مضمون فرموده که؛ به دشمن ناسزا نگویید و همان کار دشمن و یا همان حرف دشمن و یا همان خبط و خطای دشمن را شرح دهید. قبول کنید که این کار سختی است؛ هم خریت ذاتی … (ذاتی که حالا ناسزاست) … هم خریت اکتسابی یکی از سران فتنه را شرح دهی و هم حریت قلم و شان قلم و ادب طرف مقابل و یا بهتر بگویم؛ ادب طرف منافق  را حفظ کنی. با این همه قبول دارم به احدی نباید ناسزا گفت. خواه سران فتنه و خواه حتی آمریکا و اسرائیل اما همان مالک اشتر علی که به مروت و جوانمردی شهره بود، به فرموده ابوتراب در پاسداری از دین خدا “خشن” بود. کاش خدا به همه ما و در درجه اول به این حقیر بیاموزد و یاد دهد کجا باید خشن باشیم و کجا نرم خو و مهربان. هشت: در موج اخیر انتقاد از این قلم، دوستانی نقد مرا بر خود فریضه دانستند اما کاش به همان “نقد” بسنده می کردند و به لوازم انتقاد، خود را پایبند می کردند و دامن نکته گیری خود را به لکه دروغ و تهمت و ناسزا آلوده نمی کردند. کسانی که با من محشورند، مرا مشهور به خود رایی و انعطاف ناپذیری نمی دانند. حتی اگر طالب فیض نبوده ام، افتادگی آموخته ام و می دانم که؛ “هرگز نخورد آب زمینی که بلند است”. برای من که زمینی پست و ضمیری ساده و صمیمی دارم، نقد سالم همسنگرم مثل “آب” می ماند، گاهی اما آب شما را آلوده می کنند و گاه چشم مرا، و آب زلال شما را به چشم من، آلوده می نمایانند. در این موج اخیر اما هر دوی این اتفاق رخ داد. همان مسئله سازانی که هدف شان مسئله سازی و اختلاف افکنی است، از سویی نزد من می آمدند و روحیه می دادند که فلان سایت و بهمان وبلاگ را بکوب. محکم تر بکوب. دمت گرم و از دیگر سو می دیدم و می شنیدم که به منتقدین من هم می گفتند که دیدی؟ باز حسین قدیانی به کروبی ناسزا گفته. یک وقت کم نیاوریها. این بار شدیدتر او را بزن. چیزی هم که شکر خدا زیاد است آیه و روایت در زمینه منع فحش و ناسزا و باز دوباره نزد من می آمدند و باز دوباره می رفتند نزد برخی دوستان. می گویم “برخی دوستان”، چون یقین دارم که در موج اخیر لااقل شماری از منتقدین، خود عمله و اکره مسئله سازان بودند. مسئله سازانی که از نظر من “مسئله” شان اصولا مسئله نیست، بلکه “مصیبت” است. (مراجعه شود به متن برای علی امام عمار رهبر تمار) نه: ما اگر در شجاعت و پایمردی الگوی مان مالک اشتر علی است، در ادب و حلم و عفو و گذشت هم باید از آن جوانمرد نخعی درس بگیریم. من آنقدر شجاعتش را دارم که به دشمن با نیت هزار بار بگویم؛ “غلط کردید بیشمارید” و آنقدر وجدان دارم که اگر عمومی و در دید عموم به دوستی، منتقدی، برادری حرف نامربوط زده ام، همین جا و در ملا عام عذرخواهی کنم. من به این کاری ندارم که در دعوای اخیر کدام یک از دوستان منتقد، منصف بودند و کدام یک مغرض و باز به این کار ندارم که در این دعوا کدام یک از ما مالک بود و کدام یک، به بهانه انتقاد و یا به اسم دفاع از خود، آب دهان به صورت دیگری پرتاب کرد، من فقط به دل نازنین ماه نگاه می کنم، وقت مشاهده دعوای دو ستاره. ما که خوشبختانه عددی نیستیم که “آقا” پی به قهر و آشتی ما ببرد اما من فقط فکر می کنم به دل پر درد علی، وقت نظاره منازعه دو عمار. من به ریشخند معاویه به پوزخند عمروعاص به زهر خنده اغیار فکر می کنم در لحظه مناقشه دو یار. من به خوشحالی غیر خودی ها فکر می کنم، وقت تماشای دعوای خودی ها و دیگر به هیچ چیز کار ندارم که این وسط چه کسی دارد راست می گوید و چه کسی ناراست و احیانا در طرف مقابل من عده ای مغرض، به انتقاد منصفانه عده ای دلسوز رخنه کرده باشند. دل “آقا” بشکند، چه فرقی می کند، حق با کدام فدایی ماه است. دل “آقا” بشکند، چه فرقی می کند، در جبهه مقابل من، صف منتقد و مغرض، نامشخص باشد. من به خودم هم می گویم؛ دل “آقا” بشکند، چه فرقی می کند، مدافع من در مقام دفاع، حرف حق زده و یا سخن نامربوط و باز خدا را شکر که ما عددی نیستیم و ماه هم آنقدر مشغله دارد که نبیند دعوای ۲ ستاره را. آری؛ من به این فکر می کنم که مالک اشتر را هم من و هم شما الگو و اسوه می دانیم؛ بیاییم ما هم مثل مالک، مسیرمان را عوض کنیم، به مسجد برویم و برای هم نماز بخوانیم که هنوز یک شب از لیالی قدر باقی مانده و معلوم نیست چقدر از عمر من. مرا دو فردای دیگر که در یک وجب جا بخوابانند، دستم از افراد آن لاین اینجا از اهالی قطعه ۲۶ از دوست از دشمن از منتقد؛ از منتقدی که معتقد است دارم بی ادبی می کنم، از منتقدی که می گوید اگر تندتر نروی باید از مقام نویسنده تندروها بودن استعفا بدهی، از باتوم از فلافل از موتور هزار از ریش توپی و از دانیال های عزیز میدان شوش کوتاه است و متاسفانه خرمایی هم بر نخیل نیست. پس من بیشتر از آنکه پاسخگوی نقد و یا محبت شما باشم، باید به آخرت خود فکر کنم و پاسخگوی خدا باشم. ده: بارها گفته ام و باز هم می گویم؛ بچه بسیجی به همان دلیل که حق دارد مرا تشویق کند و حین خواندن نوشته من برایم دست بزند و تکبیر بفرستد، حق نقد هم برایش محفوظ است. عیبی ندارد؛ شما سرباز ولایت باشید اما به من ایراد داشته باشید؛ همین سربازی شما برای خامنه ای (که هم من و هم شما مدعی فدایی بودن در راه ایشان هستیم) کافی است برای من که با افتخار گرد از کفش شما بگیرم. بی هیچ اغراقی و در کمال آرامش و دقت، این را دارم می گویم. همسنگر بسیجی من اگر خودش را مثل من ستاره حضرت ماه می داند، برای من همین طواف گرد ماه مهم است؛ خواه در چند مسئله با من اختلاف نظر داشته باشد، خواه نداشته باشد. کسی که خود را سرباز “آقا” می داند، برای من کافی است که فارغ از نظرش درباره نوشته های من، او را چون برادر تنی خود دوست بدارم. من چون شان و مقام و منزلت شما عزیزان را ندارم و خود بیش از شما از معایب ریز و درشت خود باخبرم و خوب می دانم اگر پرده ها کنار رود، اول کسی که رسوا می شود و آبرویش می رود، حسین قدیانی است، لاجرم شما را فدایی تر از خود در راه ولایت می دانم که من اگر حرفش را می زنم، شما دارید به آن عمل می کنید. شان شما سربازی برای ولایت است و من وقتی می بینم ولو یک متن مرا ولو فقط “من مستاجر نیستم؛ خانه ام بیت رهبری است” را تایید می کنید، از صمیم دل خدا را شاکرم که اگر من و شما را الگو، مالک اشتر علی است اما اسوه مالک، علی است و این علی است که به ما به همه ما یاد داد حتی در جنگ تمام اسلام با تمام کفر، حتی در مهربانی تمام پدرها با تمام یتیمان، باید تیغ را بر گلوی خصم، خالصانه کشید و دست را بر صورت یتیم، مخلصانه کشید و بدون ذره ای بغض شخصی و یا حب نفسی و فقط برای رضای خدا کار کرد که علی سراسر خدا بود و “خدا” نبود؛ خدای بندگی بود. الهه پرستش. رب النوع عبادت. علی بت نبود. مجسمه نبود. تجسم خدا پرستی بود و این بود که علی پرستان را به اشتباه انداخت. می گویند؛ علی قربانی عدالت خود شد اما من فکر می کنم علی قربانی عبادت خود هم شد و از بس قشنگ عبادت می کرد خدا را که در خدا غرق می شد و همین شد که عده ای را به اشتباه انداخت. بس کنم؛ نه منتقد مغرض و نه منتقد منصف و نه دوست و نه سران فتنه و نه حتی آمریکا و اسرائیل را، وای بر ما اگر مواجهه مان با ایشان از روی کینه و یا سکینه درون سینه باشد. “همت” بود که گمانم گفت: ما باید هر کاری که می کنیم فقط برای رضای خدا باشد. یازده: دیر وقت است و آنقدرها سوادی ندارم؛ حیف و صد افسوس و آه که گمانم الان “صفار هرندی” خواب باشد. فکر کنم اینگونه مواقع، آخر مطلب می نویسند؛ … “و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین” … یک وقت سوتی نداده باشم؛ پس فردا همین را دست بگیرند! دوازده: با این همه دعوای ما با مسئولین نامحترم بنیاد مثلا شهید به قوت خود باقی است و تازه با ایشان اول دعواییم؛ اگر آقایان رویه خود را اصلاح نکنند و از خانواده معظم شهیدان در ملا عام و به صورت رسمی عذرخواهی نکنند و اگر این خطای بزرگ خود را جبران نکنند، ما هم برنامه های مفصلی برای ایشان داریم؛ شکستن شیشه های بنیاد در عوض شکستن دل مادران شهدا، یکی از برنامه های ماست و این کار را با تمام حرمتی که برای امنیت این نظام مقدس قائلیم، خواهیم کرد، چرا که اگر قرار است دل مادران شهدا بشکند، همان به شیشه بنیاد بشکند. امنیت نظام ما را نه شیشه بنیاد شهید، که دل مادر شهید تعیین می کند. حرمت نام “شهید” برای ما از امنیت این نظام سرتا پا بدهکار و مدیون به خون شهدا و سراپا مقروض به خون دل مادران شهدا بسیار، بسیار، بسیار بالاتر است. دیگر برنامه ای که مسئولیت آن را خود به عهده می گیرم این است؛ شماره مدیران متخلف را در همین وبلاگ خواهم گذاشت و در صورت عدم بازگشت از این راه غلط، مجبورم نشانی متخلفین در این زمینه به خصوص آقایان … و … را در همین وبلاگ بگذارم. خار در چشم پر از خون و استخوان در گلوی پر از بغض اما اعلام می کنم که من هم مثل “حاج کاظم” حاضر به مذاکره هستم ولی نه با “سلحشور” که فقط با “احمد”، چرا که این بار گوشت قربانی “عباس” نیست، کلمه پاک و منزه شهید است، چرا که بهشت را به شهید دهند و به کارت بنیاد شهید ندهند، چرا که بچه خیبری بعد از “۹ دی” هم دود دارد و هم اگزوز و هم سوز و هم یک آه خانمان سوز. پس الان اتفاقا وقت خوبی برای قصه تعریف کردن است. (نمی دانم چی شد خنده ام گرفت! دم جمهوری اسلامی گرم که به برکت خون شهدا، نه این شهدای جعلی، آنقدر آزادی داریم که خیلی راحت هر مدیر متخلفی را تهدید می کنیم. کاش همان اندازه که ما این نظام را عاشقانه دوست داریم، مسئولین هم یک هزارم عشق ما، کلمه “شهید” را دوست داشتند و آن را فقط برای چشم و چراغ این ملت و شمع محفل بشریت خرج می کردند … وانگهی؛ دل تان می آید به خاطر ۴ تا شماره، وبلاگ ما را ببندید؟ … ببندید، فتنه بعدی خودتان باید بیایید در فضای سایبر از نظام دفاع کنید؛ شما هم که این کاره!… نگذارید دل خانواده شهدا بشکند. نگذارید آه مادران شهدا دامن کسی را بگیرد). القصه؛ خوب می دانید وقتی قطعه ۲۶ مثلا ۶۷ نفر آن لاین دارد، ۵۰ نفرشان بسیجیانی هستند که با باتوم به اینترنت وصل می شوند. من این کار را حتی اگر به قیمت بستن قطعه ۲۶ تمام شود، خواهم کرد. بخورد بر سر قطعه ۲۶ و نویسنده قطعه ۲۶ ای که فرزند شهید باشد و بی حرمتی به نام مقدس شهید را ببیند و خود را به در و دیوار نزند، خود را آتش نزند. لازم شد خودمان را در جلوی بنیاد شهید به آتش می کشیم و قبلش بنیاد شهید را به آتش می کشیم اما نمی گذاریم حضرات برای نشان دادن انسان دوستی خود از نام شهید مایه بگذارند و برای نمایش نادرست و کاریکاتوری از “جذب حداکثری”، دل نازنین ماه ما ستاره ها را بشکنند و واژه مقدس شهید را نردبان آرزوهای خام خود کنند و به هر ننه مرده ای شهید بگویند و هراز درد بی خبری را پدر و مادر شهید بنامند. اگر مسئولین نظام قصد دارند نهایت لطف و عطوفت خود را حتی به متهمین مرده نظام و به خانواده این متهمین مرده نشان دهند، اصلا لزومی به خرج کردن از نام مقدس شهید و سوء استفاده از این عنوان خدایی نیست. حضرات می توانند خیلی راحت از عناوین پرطمطراق دیگری که الحمدلله در این نظام به وفور یافت می شود استفاده کنند و مثلا در همایش چهره های ماندگار و یا “مرده های ماندگار” از این متهمین، از پدر و مادرشان، عمه و عموی شان، خاله و دایی شان و حتی از دختر خاله پسر عمه دوست دخترشان هم نجلیل کنند. کور بشود چشم بخیل اما اگر بخواهید از نام شهید سوء استفاده کنید، ما  به شکل ناجوری “ندید بدید” می شویم و آن وقت ماجرا کمی بیخ پیدا می کند و بر حلقوم شما، فرزند شهید نقش سیخ پیدا می کند. کاری نکنید که ما انتقام سران فتنه را هم از شما بگیریم. برای ما گذشتن از نام مقدس شهید، بسی بدتر از گذشتن از خون پاک پدران شهیدمان است و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم زیر بار این خفت نمی رویم. امام گفت؛ آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، مسئولین نامحترم بنیاد مثلا شهید هم بدانند هیچ غلطی نمی توانند بکنند.

***

سروده ای از سرباز سید علی/ وبلاگ پیروان ولایت: حسین قدیانی کارش درسته/ نه دنبال مقام نه فکر پُسته/ حسین بسیجیه اونم بی ترمز/ دلش بزرگه مثل تنگه هرمز/ توی سرش BBC موج نمی ده / لنز چشاش VOA نشون نمی ده/ آنتن ماهوارش به سمت ماهه / حرف دلش دشمن درد و آهه/ هر چی باشه حسین بچه شهیده/ به هر کس و ناکسی باج نمی ده/ با سنگ زده تو شیشه های بنیاد/ پرونده بابا اکبرو می خواد/ گفته اگر بابای من شهیده/ روح الامینی این وسط چی می گه/ هر شب جمعه تو بهشت زهرا/ درد دلش رو می گه پیش بابا/ ارتش سایبریش همیشه پیشه/ مرکزشم قطعه بیست و شیشه/ قطعه ای که خودِ خودِ بهشته/ شرح بهشتم شده وب نوشته/ بُرجک دشمن و همین جا سوت کرد/ به توپ اصلاحات همین جا شوت کرد/ اصلاحات و وقتی کشید به چار میخ/ خاتمی رفت زباله دان تاریخ/ نوشته هاش زمزمه های مَرده/ مثل باباش فقط فکر نبرده/ سلاح رزمنده اگر تفنگه/ امروز حسین با قلمش می جنگه/ به دشمنا می گه خسید و خارید/ غلط کردید اگر که بی شمارید/ خوب بدونید ما اهل کوفه نیستیم/ به پای رهبر تا تَهش می ایستیم/ لباسمون همیشه رنگ خاکه/ برای جنگ با دشمناش چه باکه/ آره ماها همه گروه فشاریم/ به کوری شما ما بی شماریم/ خامنه ای اگر که لب تر کنه/ بسیجی نسلتون رو پرپر کنه/ ما اهل کوفه نیستیم اهل دردیم/ دور قد سیدعلی می گردیم/ حسین می گه خامنه ای مُراده/ اون اهل آسمونه ما پیاده/ هرکسی به ولایتش شک داره/ دامن مادرش یه کم لک داره/ میونش هم با شیخ زیادی خوب نیس/ تو چشم شیخ زده با نی ساندیس/ همون نی ساندیسی که نظام داد/ بیایم به پای صندوقا تو خرداد/ خلاصه که داداش حسین یه مرده/ رو می کنه دستای پشت پرده. پاسخ من: اگر کار منم یه کم درسته/ این دعای شماس که کار درسته/ یه روز اگه منو فراموش کنین/ تو روضه حضرت ام البنین/ منم میشم یه ستاره مرده/ قورتم می ده لولوی شب درسته/ من خاک پای شما هم نمیشم/ اینه یه کم اگه کارم درسته.

“سید محمد” این خبر را برای قطعه ۲۶ فرستاده که من از صحت و سقم آن بی خبرم ولی از اصل چنین حرکتی به شدت و تا پای جان استقبال می کنم و از همه دوستان می خواهم در چنین تجمعاتی حضور پر شور داشته باشند که لااقل برای ما خانواده شهدا و برای ما نسل ۹ دی اندازه روز حماسی “نه ده” اهمیت حیاتی دارد: بسم رب الشهداء و الصدیقین … شهدای  ما، مکرر ِشهدای کربلا و مخالفان ملت ما، مکرر یزید و وابستگان او هستند .کربلا کاخ ستمگری را با خون درهم کوبید؛ و کربلای ما کاخ سلطنت شیطانی … (صحیفه ی امام (ره) جلد ۹ – صفحه  ۴۴۵) تجمع اعتراض آمیز مردمی مقابل ساختمان مرکزی بنیاد شهید وامور ایثارگران، در اعتراض به بی حرمتی به خون شهدا و اعطای بی حساب و کتاب نام مقدس شهید به سه تن از آشوبگران و متهمان فتنه ۸۸ وهمچنین اقدام به نام گذاری خیابانی در سطح شهر به نام آشوبگران. با حضور خانواده های معظم شهدای انقلاب و دفاع مقدس، طلاب و دانشجویان و امت شهید پرور. زمان: دوشنبه ۱۵/۶ ساعت ۱۰٫۳۰ صبح

تقدیم به “سید احمد” دوست داشتنی که نیمه همین ماه یا علی گفت و “عشق” آغاز شد

این داستان واقعی است؛ در نوشتن آن اما به تخیل خود بها داده ام
سال به دوازده ماه در خانه خدا نمی آمد. خودش می گفت. نه نمازی نه روزه ای و نه هیچ چیز دیگر اما آن طنابی که او را به خدا وصل کرد، چفیه یک شهید بود. قصه دارد؛ دانشجوی دانشگاه شاهد بود. دانشگاهی نزدیک بهشت زهرا. ماجرا برمی گردد به ۳ سال پیش و یک روز غم انگیز پاییز که به سرش زده بود بعد از کلاس سری بزند به بهشت زهرا. در راه هوا طوفانی شد. باد و باران. رگبار و تگرگ. خیس آب شده بود یا آنطور که خودش می گفت؛ کانه موش آب کشیده. خودش را پناه داده بود به قطعه ای از بهشت زهرا که مسقف به قطعات آلومنیومی است. الان قطعه اش یادم نیست. شمال شرقی همین قطعه مقدس ۲۶ که خوب است بهشت زهرا بروهای حرفه ای، شماره قطعه را برایم کامنت کنند. القصه؛ نشسته بود روی یک صندلی، جلوی مزار شهید حسن سبکرو. هیچ کس در بهشت زهرا نبود، جز گنجشکی که داشت چند قبر آنطرفتر جیک جیک می کرد و پروانه ای که نشسته بود روی گل باغچه کوچک کنار مزار همین شهید حسن سبکرو. در حال خودش بود که ناگهان باد شدت گرفت. آنقدر شدید که می ترسید نکند این سقف آلومنیومی خراب شود روی سرش. سقف روی سرش خراب نشد ولی چند ردیف بالاتر از جایی که او نشسته بود، صدای شکستن شیشه آمد. رفت ببیند چه خبر است که دید شیشه محفظه آلومنیومی مزار شهید محمد رضایی، تحت تاثیر وزش شدید باد، شکسته و قاب عکس شهید افتاده روی زمین. قاب را برداشت و دید که قاب عکس شهید هم شکسته اشت. کدام قاب؟ قابی که خیلی معروف است و برای اغلب شهدا شبیه آن را یکی زده اند. حکما شما هم شبیه آن را دیده اید. همین الان در بهشت زهرا از این قاب خاطره انگیز کم نیست. قابی که لوحی طلایی دارد و عکسی سیاه سفید از امام دارد و تصویری از شهید و چند خط از وصیت نامه شهید. قابی که حاشیه اش هم طلایی است. از این قاب قدیمی ها. نمی دانم ۲ ریالی شما را توانستم بیاندازم یا نه. خلاصه قاب را برداشت و خرده شیشه ها را از قاب جدا کرد و قاب را گذاشت سر جایش و بعد دید که چند متر آنطرفتر چفیه ای هم افتاده در زمین. خم شد و چفیه را برداشت. چفیه کاملا خیس شده بود. آب چفیه را گرفت و یکی دو بار در هوا تکانش داد که دید پایین چفیه با خودکار آبی نوشته شده: می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. زیر این جمله امضایی هم بود و نامی. محمد رضایی. دوباره به سنگ مزار شهید خیره شد و حتم کرد این چفیه هم از این محفظه آلومنیومی زمین افتاده و این نوشته هم بی شک دستخط شهید محمد رضایی است. بی آنکه اعتقادی به این چیزها داشته باشد؛ این را من نمی گویم، خودش می گفت. خودش می گفت: بی آنکه اعتقادی به این چیزها داشته باشم، نمی دانم چه شد که چفیه را مالیدم به سر و صورتم. به چشمم و بعد نمی دانم چه شد که من هم بدتر از آسمان، بغض گلویم شکست و شروع کردم به اشک. از آن گریه هایی که آدم دوست ندارد بند بیاید. از آن گریه هایی که سبک می کند آدم را از چی؟ لابد از بار گناه. از آن گریه های دوست داشتنی. از آن گریه ها. از آن گریه ها. به سلیقه خودم قاب و چفیه را گذاشتم در محفظه و هنوز چند قدمی دور نشده بودم که دوباره باد شدت گرفت. به دلم افتاد نکند باد رحمی نکند به این محفظه بی شیشه. قاب و چفیه و یک شمعدان و پلاک و آری؛ همین ها بود، چیز دیگری نبود، با خودم بر داشتم و راه افتادم سمت خانه شهید، جایی که تحویل بدهم این امانت را. دیگر هوا تاریک شده بود و پرنده پر نمی زد در بهشت زهرا. آن شب با همان وسایل برگشتم خانه و بعد از غسل، پلاک این شهید را به گردن انداختم و چفیه را هم و بعد از ماهها ایستادم به نماز. یادم نمی آمد از آخرین نمازم چقدر می گذشت. بعد از نماز خوابیدم و خوابم نمی برد. همه اش داشتم فکر می کردم به این شهید. امید داشتم که در خواب، ببینم این شهید را که چرا دروغ؟ خوابش را ندیدم. فقط صبح سابقه نداشت با صدای موذن از خواب بیدار شوم. در کوچه ما مسجدی هست که موذنش نوجوانی خوش صداست. از خواب بلند شدم و به سرم زد نماز را در مسجد بخوانم. ۱۵ نفر، فوقش ۲۰ نفر. این چفیه ای هم که انداخته بودم گردنم، قیافه ام را برای شان کمی خلاف عادت و غلط انداز کرده بود. چند تایی شان هم غلط نکرده باشم مرا به خود نشان می دادند که؛ “چه غلطای زیادی”  … آفتاب از کدوم طرف درومده مهربون شدی. این را بچه های مسجد نگفتند؛ خودم به خودم گفتم. بچه مسجدی که از این اراجیف گوش نمی دهد.
***
حسین قدیانی: داداش مرتضی! میان کلامت شکر، این “آفتاب از کدوم طرف درومده مهربون شدی” را تو داری می گویی دیگر … حالا ادامه بده.
***
کجا بودم؟ … بله؛ داشتم می گفتم برای تان که ۳ صف برای نماز تشکیل شده بود و من هم صف آخر ایستادم به نماز. بعد از نماز من هم مثل بقیه ایستادم به سلام؛ اول به امام حسین، بعد به امام رضا و بعد به امام زمان. وسطای سلام به حضرت حجت بودم که چشمم افتاد به تصاویر شهدا روی دیوار اما تصویر یک شهید چه آشنا بود برایم. سلام که تمام شد رفتم جلو. خدایا، من این شهید را کجا دیدم؟ چقدر برای من قیافه اش آشناست. کمی حواسم را جمع کردم و زیاد طول نکشید که … باور کردنی نبود؛ یعنی شهید دیروز بهشت زهرا، شهید محمد رضایی بچه محل ماست؟ چقدر دنیا کوچک است خدایا. از مسجد زدم بیرون. در پیاده رو به یکی از افرادی که او هم برای نماز آمده بود، گفتم: می دانی خانه شهید محمد رضایی کجاست؟ گفت: پدرش که الان مسجد بود. با تعجب پرسیدم: می شود پدر این شهید را به من نشان دهی؟ گفت: اگر از مسجد نرفته باشد. برگشتیم مسجد و کمی مرد جوان مکث کرد و این طرف و آن طرف را نگاه کرد و گفت: اوناهاش. خدا را شکر هنوز از مسجد نرفته. همانی است که دارد روی صندلی نماز می خواند. کمرش درد می کند پیر مرد و نمی تواند ایستاده نماز بخواند. این کوچه، خیر سر ما ۸ شهید دارد، اسمش اما “نسترن” است. اگر کاری نداری، من با اجاز مرخص شوم. چشمم به پیرمرد بود و به مرد “نه” گفتم و چشم از پیرمرد برنمی گرفتم. از همان پشت سر هم شناختم پیرمرد را. پیرمرد غریبه نبود. مستاجر ما بود. یک آن همه برخوردهای بدی که با پیرمرد در این مدت ۲ ساله کردم از خاطرم مثل برق و باد گذشت. مثل آن شب چهرشنبه سوری که آمد بیرون به من گفت: پسر جان! من به صدای توپ و ترقه شما حساسم. من مخم نمی کشد نارنجک می اندازید به دیوار. نکن این کار را جوان. خیر از جوانی ات ببینی و من خاک بر سر یک چشمی گفتم و بعد هنوز پیرمرد از در خانه رد نشده بود که یک ترقه دیگر انداختم و پیرمرد برگشت و گفت: تو هم یک روز پیر می شوی و بعد آهی کشید و رفت. پیرمرد را “حاج رضا” صدا می زدیم. با خانم پیرش زندگی آرام و بخور و نمیری داشت. در همین افکار بودم که دیدم خیلی آرام پیرمرد از صندلی بلند شد و عبایش را آویزان کرد به جالباسی و بعد از چند قدم، ایستاد جلوی تصاویر شهدا. کمی آن ور و این ور را نگاه کرد که کسی نباشد. خدا شکر مرا ندید. رد نگاهش را گرفتم و رسیدم به شهید محمد رضایی. دستش را حاج رضا گذاشته بود روی سینه اش و داشت چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد. حیفم آمد به هم بزنم خلوتش را. داشت با پسرش با جگر گوشه اش صفا می کرد. کارش که تمام شد آمد به طرف در ورودی مسجد. من که مات مانده بودم، دیدم در سلام تعجیل کرد و من هم جوابی دادم و ناگهان حاج رضا گفت: چه چفیه قشنگی انداختی گردنت آقا مرتضی. بده من هم یک عکس با چفیه تو بگیرم. چفیه را در آوردم و دادم به پیرمرد و به حاج رضا گفتم: این چفیه مال خود شماست. چفیه را گرفت و آورد کمی بالاتر جلوی صورتش قرار داد و شروع کرد به بو کردن. دوباره بو کرد. تعجب کرده بود. بی آنکه من چیزی بگویم، چفیه را باز کرد و کامل ورانداز کرد. آن نوشته پایین چفیه را که دید، عینک ته استکانی اش را کمی بالاتر برد و دوباره شروع کرد به خواندن و درآمد: این دست تو چه کار می کند، این مال پسرم محمد است. دکمه لباسم را باز کردم و پلاک را هم از گردنم درآوردم و گفتم: این را هم خوب نگاه کن. این هم برای پسر شهید شماست. حاج رضا، نگفته بودی پدر شهیدی؟
***
غروب همان روز با آقا جمشید شیشه بر و حاج رضا رفتیم بهشت زهرا. صبحش برای تصویر این شهید به سلیقه خودم قابی که فکر کنم خیلی خوشگل از آب درآمده بود، خریدم. به بهشت زهرا که رسیدیم آقا جمشید خیلی زود دست به کار شد. لولای پلاستیکی را عوض کرد و شیشه را جوری جا انداخت که دیگر به همین راحتی نشکند. پلاک را برای آخرین بار از گردنم در آوردم و بوسیدم و دادم یه آقا جمشید. آقا جمشید هم بوسه ای زد بر پلاک و حاج رضا گفت: بده من هم پلاک پسرم را ببوسم. پلاک را پیرمرد اما نبوسید. مالید به چشمانش. همچین آرام و با احساس که هم اشک مرا درآورد و هم گریه شیشه بر محل را. بعد نوبت چفیه بود. چفیه را داشتم می دادم به آقا جمشید که حاج رضا گفت: نه، این مال خودت. گفتم: آخه … گفت: این مال خودت. گفتم: ولی این برای پسر شماست. گفت: ظهری، راستش بعد از نماز مادر محمد، گرفت خوابید و بعد که از خواب، پیرزن بلند شد رو کرد به من که؛ حاج رضا، آن چیزی که صبح برایم تعریف کردی؟ گفتم: خب! گفت: الان من خواب محمد را دیدم. گفت: مادر، به پدر سلام برسان و بگو؛ این چفیه هدیه من به مرتضی است. یک وقت دل این پسر را نشکنی. با چفیه من آشتی کرده با خدا. به حرمت آن نماز، این چفیه را بگو پدر از این پسر نگیرد. من در بهشت جبران می کنم برای بابا. راستی مادر، ما اینجا دست مان خیلی باز است؛ چرا چیزی از ما نمی خواهی؟

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. shaghaiegh255 می‌گوید:

    پس چه قشنگه روزی ۱بار سلام بر حسین تا آخر این ۱۱۰ روز

  2. ساقی رضوان می‌گوید:

    سلام
    طاعات قبول

    ولی دیشب من خون دل خوردم توی گلزار!:(

  3. هپلی می‌گوید:

    سلام

    زیبا و دلنشین بود. مثل یه خواب. یه رویا…

  4. مصباح می‌گوید:

    سلام
    اول؟

  5. حسن می‌گوید:

    سلام.
    من هم یه دوستی دارم تو قطعه ۲۴ . الان تقریبا هم سنیم یا شاید من الان یه کوچیک ازش بزرگتر باشم . متاسفانه هیج نسبتی هم با هم نداریم . داستان دوستیمون دراز و خصوصی.
    من بهش سر می زنم . روزای سرد . روزای گرم . روزای بارونی . دم غروب .
    خلاصه کلی سراغش و می گیرم . خیلی دوستش دارم. ولی نمی دونم چرا سراغی از من نمی گیره. شاید هم می گیره ولی من چشمم کوره و نمی بینم . ولی خدا کنه تو این شبا یه نیم نگاهیم به ما بکنن.

  6. مصباح می‌گوید:

    سلام
    دهم؟

  7. ya zeinab می‌گوید:

    “ما اینجا دست مان خیلی باز است؛ چرا چیزی از ما نمی خواهی.” … داستان عجیبی بود و تاثیرگذار! روح تمام شهدا شاد! یاعلی

  8. اندیشه روشن می‌گوید:

    سلام
    عبادات شب قدرتان قبول و دعاهایتان مستجاب

    کاش این شهدا با دستان بازشان دست ما دست بسته ها را هم بگیرند …

    کاش به ما هم خودی نشان بدهند که حسرت به دل ماندیم از بس صدایشان کردیم اما نه بی انصافی است … خیلی وقت ها صدایشان را شنیده ایم … خیلی وقت ها دستمان را گرفته اند اما خودمان نفهمیده ایم … و این از بی معرفتی خودمان است … مدیونشانم زیاد خصوصا این روزها …
    یاعلی

  9. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام علیکم
    نمیدونم چرا تازگیها همین شهدایی که میگید دستشون بازه باهام سرسنگین شدن.هر چی صداشون می کنم دریغ از جوابی که من بهش دلخوش باشم. شاید هم مثل اون چیزی که راجع به سلام بر حسین گفتید شهدا جوابشون رو از پیش می فرستن
    فقط این منم که درکش رو ندارم
    اینجا واقعا برای من مثل بهشت زهراست گاهی که دلتنگ میشم و نمیتونم برم اونجا میام اینجا یه گوشه قطعه میشینم و با شهدا ذکر دل میگم.ممنون که این فرصت رو به من دادید
    التماس دعا

  10. ya zeinab می‌گوید:

    “سید احمد” تبریک ما را بپذیر انشاالله زیر سایه امام زمان زندگی سرشار از آرامش نصیبتون بشه!

  11. سید هاشم می‌گوید:

    راستش خیلی سخته از شهدا چیزی بخواهیم!
    یعنی چیکار کردیم براشون که حالا چیزی ازشون بخواهیم؟ اما شهدا خیلی بزرگتر از حد تصور ما هستند، درست آن موقع که داری توی باتلاق گناه غرق میشی و تصورت اینه که دهها طناب هم نمیتونه نجاتت بده، با انداختن یک پارچه از طرف یک شهید و گرفتن آن میتونی نجات پیدا کنی، فقط باید به گونه ای رفتار کنیم که وقتی شهدا میان ما رو نجات بدهند رومون بشه دستمون رو تو دستشون بگذاریم.

  12. ܓ باز باران ܓ می‌گوید:

    اللهم الزقنا شهاده فی سبیلک

    یاعلی

  13. امید می‌گوید:

    السلام علی المهدی و علی آبائه

    …این کوچه، خیر سر ما ۸ شهید دارد، اسمش اما “نسترن” است…
    …ما اینجا دست مان خیلی باز است؛ چرا چیزی از ما نمی خواهی….
    رومون نمیشه چیزی بخوایم…

    رأی گیری بین المللی؛ فلسطین یا رژیم صهیونیستی؛
    ۱۲۷۲۵۷ نفر رأی داده اند؛ نتیجه:
    Palestine – 88.9%
    Israel – 11.1%

    آدرس رأی گیری:(کلیک روی پرچم فلسطین یا دکمه رادیویی):
    http://www.palestineorisrael.com/

    لینک دانلود: تشرف امام خامنه ای(ادام الله ظله العالی) به محضر مبارک امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه):
    http://youngboys2020.blogfa.com/post-2429.aspx

  14. ندا حق می‌گوید:

    دلم قطار تهران-اندیمشک می خواد…بد هواییمون کردی برادر…

  15. سکوت می‌گوید:

    آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند ؟:((
    التماس دعا دوستان
    التماس دعا حسین آقا
    شما را قسم به خون این شهیدان ما زمینیها رو در این شبها و لحظه ها از یاد نبرید…

  16. gomnam124 می‌گوید:

    سلام .
    آســـــــــمونــــــــــی بود . ای خدااااااااااااااااا.

  17. پلاک شهادت می‌گوید:

    سلام داداش .
    چه داستان دلنشینی . استناد میکنم به صحبت خودتون که ابتدا برای داداش سید احمد نوشتید . ” شهدا منتظرن یه یا علی بگیم اونوقته که تا آخر خط دستمون رو می گیرن . حکایت همین آقا مرتضی . یه یا علی گفت و عشق آغاز شد . چه عشقی بالاتر از اقتدا به یک شهید برای قدم گذاشتن در راه زندگی ؟ شهدا خیلی با معرفت هستند . من این رو با گوشت و پوست خودم حس کردم . خیلی جاها دستم رو گرفتن و مسیر درست رو نشونم دادن .
    ممنون داداش بابت این داستان دلنشین که یقینا روی خیلی ها تاثیر میگذاره .
    بابا اکبر دست شما در بهشت خیلی بازه . شما رو خدا خیلی دوست داره دعا کنید که ستاره های قطعه همه عاقبت بخیر بشن و همگی با شهادت رهسپار اون دنیا بشن .
    برای شادی روح بابا اکبر صلوات بفرستیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  18. سیداحمد می‌گوید:

    متن زیبا و تاثیر گذاریه داداش حسینم.

    اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلک…

    داداش حسین بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.

  19. محمد صادق کریمی می‌گوید:

    به کسی هنوز فاش نگفته ایم اما همه می دانند – خدا که سر جای خود – ما آرزویمان شهادت است
    خدا خیرت بدهد
    التماس دعا

  20. نسترن می‌گوید:

    سلام چقدر زیبا بود. واقعا ما چرا از شهدا چیزی نمی خواهیم؟؟؟

  21. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام دوباره
    الان برای بار دوم متن رو خوندم و برگشتم به مدتی پیش و دیدم که لطف شهدا به من اونقدر زیاده که قابل وصف نیست. اما حس میکنم که مثل همیشه اونان که منو صدا کردن و این منم که با حواس پرتی جوابشون رو ندادم.
    شکر که خدا محبت شهدا و شوق شهادت رو در دل ما گذاشته
    التماس دعا

  22. بی دل می‌گوید:

    شهدا آدم های عجیبی نبودند…..فقط حواسشان خیلی جمع بود…
    سلام بر شهیدان*

  23. ندا حق می‌گوید:

    وااا…تقلب؟؟؟؟ چرا اول عوض شد؟؟؟؟؟؟

  24. spento126 می‌گوید:

    داداش کجا بودی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ما منتظر نوشته های حماسه آفرینت بودیم
    این شبا ما رو خیلی دعا کن
    می دونم وقت نداری ولی به وبلاگم سر بزن
    یا علی

  25. spento126 می‌گوید:

    داداش حسین کتاب سنفونی مورچه ها رو کی به چاپ می رسونی ؟؟؟؟

  26. مجنون می‌گوید:

    سلام
    طاعات قبول
    اینقدر امر به معروف نکردیم که خودشان دست به کار شدن
    فکر کنم دیدن که از دست ما کاری ساخته نیست.یعنی از ما ناامید شدن؟؟
    یه جریانی مشابه همین برای دایی ام که پدر شهید است اتفاق افتاده
    اگر خواستید در یک فرصت مناسب همش رو براتون تعریف میکنم

  27. خان باجی می‌گوید:

    سلام علیکم
    مبارک سید احمد باشه و اهل بیت پشت و پناهش باشه.
    این واقعیت به زیبایی هر چه تمام ترسیم شده اما از یه قسمتش خیلی خوشم اومد .
    (((((بعد از غسل، پلاک این شهید را به گردن انداختم))))) .
    آری؛ گفت: شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام.

  28. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسینم

    “شمارش معکوس تا روز عاشورا: ۱۱۰ روز ”

    عجب شمارش معکوسی حاجی،
    فکرتون تا چه جاهائی میره…………

  29. مهدی می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی
    راستش سایت شما رو خیلی دیده بودم که همکارم(اگه بگم میشناسیش) هر روز تو دفتر باز میکرد و مطالبتون رو می خوند و بعضاً خلاصه شده ش رو برام تعریف می کرد و منم حال. ولی تا به حال خودم مطلب کاملی از دستنوشته هاتون نخونده بودم میشه گفت این اولیشه و به خاطر موندی ترینش راستش بغض دلم ترکید و موهای بدنم سیخ …
    دستت درست نمی دونم دیگه چی بگم فقط از خدا می خوام هر چی تو دلته برآورده بشه…
    یاعلی

  30. غریب می‌گوید:

    سلام برادر حسین
    نکنه فکر کردی من واقعا غریبیم که جواب سلامم رو نمیدی ؛زرشک اگه ما غریبیم پس امام زمان (عج)چیه؟
    حالا نظر ما کشک حرف ما مفت،جواب سلام که حکما واجبه،نیست؟دل ما سنگ هسته ولی سنگ هم میشکنه نمیشکنه؟ایطور نیست کاکو؟ بگذریم.
    این زیارت نامه رو تقدیم می کنم به همه برادران و خواهران عزیز قطعه ۲۶:
    “””السلام علیک یا بنت رسول الله ،السلام علیک یا بنت امیرالمومنین،السلام علیک یا بنت فاطمه و خدیجه،السلام علیک یا بنت الحسین الشهید،السلام علیک یا رقیه بنت الحسین،السلام علیک ایتها المظلومه الشهیده،السلام علیک ایتها المعصومه المضطهده.
    لعن الله من قتلک و لعن الله من ظلمک ،اللهم استجب لنا و تقبله بکرمک و عزتک و عافیتک و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین اجمعین و سلم تسلیما کثیرا یا ارحمم الراحمین…..””””””
    التماس دعا.
    تذکر دستورری برای خواندن:در قسمت اول زیارت نامه به همه «علیک» ها کسره بدید نه فتحه!!!

  31. کمک کمک! می‌گوید:

    سلام داداش تکلیف ما چی شد؟

  32. امین 2060 می‌گوید:

    ما اینجا دست مان خیلی باز است؛ چرا چیزی از ما نمی خواهی؟
    شهادت قسمت ما می شد ای کاش

  33. سعید می‌گوید:

    شهید یعنی خیر…یعنی برکت…یعنی فقط خوبی

  34. ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است *ما برآنیم که این ذکر جهانی بشود
    اللهم عجل لولیک الفرج.
    __________________________________
    با سلام و عرض تسلیت مولای متقیان.

    آقای قدیانی با عرض پوزش می خواستم خدمتتون عرض کنم طرحی رو که به اسم من کار کردید رو من از توی نظرات وبلاگ یکی از دوستان دیدم. چون داشتم برای قطعه هم نظر میزاشتم گفتم اینم بزارم همونجور که من لذت بردم از این کار شما و دیگر ستاره ها هم لذت ببرید. ئر هر صورت کار من نیست اگه براتون زحمتی نیست اسم من رو بردارید تا تو این مورد حق الناسی گردنم نباشد . انشا الله.
    واقعا ببخشید.
    ___________________________________
    یعنی حسین هم گناهان مرا دیده است؟ علی هم. فاطمه هم. وای. وای از این بی آبرویی. خدایا، با چه رویی بیایم در خانه ات؟
    بارها عفو تو را به بازی گرفته ام. هنوز توبه نکرده، شکسته ام عهدم را. چه بد بنده ای بودم برای تو.
    من با گناه، علی را تنها گذاشتم. من اهل کوفه نیستم. از دلم کوفه ساخته ام. من با چه رویی خدایا، خودم را شیعه علی بدانم؟
    می ترسم. در سعی میان خوف و رجا چه سخت است هروله.
    من ستاره ام و می ترسم به جای ماه، به تاریکی دل ببندم. من ستاره ام و گاهی ماه را مدح می کنم اما بیم دارم که نکند که گناه، روزی مرا مداح شب کند.
    حیف است ستاره باشی و عاقبت خفاش داشته باشی. حیف است ستاره باشی و به جای مهتاب، دخیل به شب به تاریکی به ظلمات ببندی. حیف است ستاره باشی و نسبتت با ماه با اصل خویش را گم کنی. حیف است ستاره باشی و دلت برای خورشید تنگ نشود. حیف است ستاره باشی و هم عصری با شب، هم زمانه بودن با تاریکی، تو را از سحر از انتظار صبح صادق غافل کند. ماه را ببین. آرام ندارد در فراق خورشید. ماهی یکی دو بار حتی دیده نمی شود. گویی خورشید اذن حضور می دهد به ماه، ابتدای هر ماه. این نوری که بر جبین ماه است، آیا محصول کدام دیدار است؟ آیا می شود ماه بود و نائب خورشید بود و او را ندید؟ آیا می شود ماه به ما بگوید کدامین صحرا خیمه زده است خورشید؟
    من ستاره ام و مولای من حضرت ماه است. دستی که از دامن خورشید کوتاه است، کاش رها نکند عبای ماه را. کاش ما قدر خامنه ای را بدانیم و در شب قدر دعایش کنیم. کاش خوب ستاره ای باشیم برای آقا. کاش ما دلش را نشکنیم. ماه به اندازه کافی دشمن دارد. پر از خفاش است لشکر شب.

    شاید باشن افرادی که قشنگ می نویسن اما تا حالا اینقد کسی حرف دل منو نزده بود ! !
    این رو از ته دلم می گم .

    هر ستاره ای پاره تن ماه است و امشب این قرص ماه، ماه شب قدر چه زیباست. کاش بدانم من هم از سلاله نورم.
    شمع عاشق ما پروانه هاست.!!!!!!!!!!!

    یعنی اقا من بی لیاقت رو هم دوست دارن؟؟؟؟؟؟؟؟

    ___________________________

    تو این شبا خیلی التماس دعا.
    تابعد.
    یا علی.

  35. محمد می‌گوید:

    صلی الله علیک یا ثارالله
    سلام.
    خیلی خیلی سخته که چیزی از شهدا بخوام. چون کاری واسشون انجام ندادم. روم نیشه آخه!!!!!!! چی بهشون بگم؟؟؟؟ بگم یه بنده گنه کار رو سیاهم و هیچ کاری هم برای شما نکردم و بعد لیست خواسته هامو بهشون بدم!!!!! خیلی سخته! آدم این موقع هاست که شرمنده شهدا میشه!!!!! وای خدا! یه آبرویی به ما بده که حداقل رومون بشه جواب سلام شهدا رو بدیم. خواسته هامون پیش کش.
    داداش شما که پسر شهیدی، شما که با قلمت دل شهدا رو شاد میکنی و دل دشمناشون رو خون میکنی، برای ما گنه کارا از شهدا بخواه!
    دعا بفرمایید. یا حق!

  36. مادر حسین فدایی رهبر می‌گوید:

    پدر شهید رضایی نمی خواست پرونده پسرشو از بنیاد شهید سابق پس بگیره؟!
    اللهم ارزقنا شهاده فی سبیلک

  37. mohammadmoqadam می‌گوید:

    احسنت
    دلم نیومد برای این نوشته زیبا طرحی آماده نکنم
    تقدیم به وبلاگ مقدس قطعه ۲۶
    http://drahmadinejad.persiangig.com/image/yarekhorasaniasa1.1.PNG

  38. farzand shahid می‌گوید:

    طیب الله انفسکم. من تا کنون حداقل ۲ حاجت بزرگ از شهدای گمنام گرفته ام، بر منکر این معجزات نفرین باد. بر کسانی که میخواهند شهید دروغین بتراشند لعنت باد.

  39. farzand shahid می‌گوید:

    طیب الله انفاسکم.
    من تا کنون حداقل ۲ حاجت بزرگ از شهدای گمنام گرفته ام، بر منکر این معجزات نفرین باد. بر کسانی که میخواهند شهید دروغین بتراشند لعنت باد.

  40. میثم شاید حامد می‌گوید:

    سلام حاجی
    نماز و روزه ات قبول…..حاجاتت برآورده ایشالا

    خوبی حاجی؟

    یه چند شب نیومدم….اما مثل اینکه ترکوندی عزیز
    این مطلب آخرت کولاک بود

    من نمیدونم این چفیه سّرش چیه….من که خیلی دوستش دارم

    خدا قوت مومن

    دوستان عزیز ما رو فردا شب حتما” دعا کنین…بی زحمت
    یا علی

  41. میثم شاید حامد می‌گوید:

    شمارش معکوس تا روز عاشورا: ۱۱۰ روز

    عاشورا شاید…..شاید شروعش از شهادت مولی الموحدین باشه
    خنجر شاید شروعش، از شمشیر خارجی ِ ملعمون باشه

    عاشورا شاید شروعش از بیت الحزان علی باشه….از دست مولا…..دست حسین (ع) و دست عباس (ع)
    تل زینبیه شروعش شاید از اشک های زینب کری (س) باشه

    اشک ……….اشک………….اشک

    یا علی
    یا حسین
    یا عباس

    یا مهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدی

  42. ریحانه می‌گوید:

    سلام بر تو ای حسین ابن علی
    سلام بر آن کشته مظلوم
    سلام بر علی اکبر
    سلام بر آن شیر خوار کوچک
    سلام بر آن بدنهای برهنه شده
    سلام برآن به خاک افتادگان در بیابان ها
    سلام بر آن دور افتادگان از وطن
    سلام بر آن دفن شدگان بدون کفن
    سلام بر ان سرهای جداشده
    سلام بر آن مظلوم بی یاور
    سلام بر ان کسی که رب جلیل و قادر اورا پاک و مطهر نامید
    سلام بر کسی که عهد و پیمانش شکسته شد
    سلام بر آن کسی که پرده حرمتش دریده شد
    سلام بر ان کسی که خونش به ظلم و ستم ریخته شد
    سلام بر آن کسی که سرش بریده شد
    سلام بر ان محاسن به خون خضاب شده
    سلام بر ان بدن برهنه
    سلام بر تو ای مولای من
    سلام بر تو ای ارباب من
    سلام بر رسول الله
    سلام بر علی ولی الله
    سلام بر مادرمان فاطمه زهرا
    سلام بر حسن مجتبی
    سلام بر زینب کبری
    سلام بر ابوالفضل العباس
    سلام بر رقیه
    سلام برعلی اکبر
    سلام بر علی اصغر
    سلام بر محسن ابن علی
    سلام بر شهدای کربلا
    سلام بر حسین مظلوم
    سلام بر کربلا
    سلام بر نینوا
    شمارش معکوس تا روز عاشورا: ۱۱۰ روز
    سلام بر شما خداقوت اینم دلتنگیم….
    http://img.b-zone.ro/images/72950241664911201059.bmp

  43. امین 2060 می‌گوید:

    سلام
    سید احمد جان تبریک می گم.
    ان شاءالله به حق مادرت فاطمه زهرا زندگیتون پر از خیر و برکت باشه.

  44. عشقی می‌گوید:

    سلام!
    چرا از شهدا چیزی نمی خواهیم ؟ چرا از شهدا چیزی نمی خواهیم؟ چرا از شهدا چیزی نمی خواهیم؟
    چرا از شهدا چیزی نمی خواهیم؟
    نکند ان دنیا یقه مان را بگیرند و بگویند : از شهدا باید هم شرمنده باشید چون از آن ها چیزی نخواستید . اگر هدایت جوان ها را از شهدا می خواستید…
    چقدر ما دوریم از همه چیز…

  45. یاسر می‌گوید:

    سلام
    ایام تسلیت . اشکمان را درآوردی با این مطلبت حسین آقا
    با دلتنگی در شب قدر بروزم

  46. مجتبی می‌گوید:

    بسیجیای خیابون خوارزمی بیدارن!
    آروم بخواب حسین آقا!
    نام این خیابون عوض نمیشه!
    یکی از همون بسیجیا

  47. محمد رضا می‌گوید:

    صلی الله علیک یا ابا عبدالله

  48. رحیل می‌گوید:

    اشک ما را چرا در آوردی؟
    خیلی….خوششششششششششششششش به حالت مرتضی!

  49. ایمان می‌گوید:

    بسم الله

    خیلی زیبا بود داداش . خوش به حال آقا مرتضای شما .

    دو تا نکته دیگه : کاش ایام شهادت مولا نمی گفتین تا ما یه تبریک به سید احمد می گفتیم ولی در گوشی ” آقا سید مبارکه ”

    نکته دیگه هم این که محله ما هم با این که کلی شهید داره ولی با عدد شماره گذاری شده مثلا ۲۶/۳ . یادمون باشه بگیم به اسم شهدای جدید کنن . یاعلی

  50. والفجر می‌گوید:

    هوالحق
    با”پاسخ به یکی از شبهات اهل سنت درباره سجده بر مهر “بروزم.
    یا علی مدد
    “برای تعجیل در فرج حضرتش صلوات”

  51. رحیل می‌گوید:

    ۱۱۰ رو خیلی خوب انتخاب کردی…یعنی تا عاشورا آقامون صاحب الزمان میاد؟؟؟؟؟؟؟

  52. رحیل می‌گوید:

    السلام علی باکین علی الحسین…..

  53. صحابه ای از صدر اسلام می‌گوید:

    اللهم الرزقنا شهادة فی سبیلک

  54. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    عجب ماجرای دلنشینی.
    بازم از این ماجراها بنویس. حیف صفحات این سایت که به اسم کثیف منافقین
    وطن فروش آلوده بشه. بازم از شهدا بنویس.

  55. طاهره فتاحی می‌گوید:

    سلام.
    قطعه ۵۳ سقف داره.ولی فکر میکنم شمال غربی قطعه ۲۶ باشه.مطمئن نیستم.
    در ضمن سید احمد مبارک باشه…

  56. صحابه ای از صدر اسلام می‌گوید:

    دلم نیومد نگم.
    با کسب اجازه از “سید احمد”!

    ساعت ۱:۱۳
    افراد آن لاین:۵۶

  57. kosar می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    خیلی چسبید :ما اینجا دستمون بازه چرا چیزی نمی خواهید؟
    ممنون از داستان.

  58. امید می‌گوید:

    السلام علی المهدی و علی آبائه
    جانباز شیمیایی احمد غلامی پس از تحمل ۲۵ سال سرفه های خشک و کم بینایی و سوزش سینه شب ۲۱ ماه مبارک رمضان همزمان با لیالی قدر به کاروان شهدا پیوست.
    http://www.seratnews.ir/fa/pages/?cid=9713

  59. کهف حصین می‌گوید:

    از وقتی بنیاد شهید لگد مال کرد فرهنگ شهادت را در حوزه ی استحفاظی اش
    خون دل می خوریم وقتی از شهید و شهادت می شنویم .
    ولی چه جانسوز بود این نوشته .
    خدا اجرتان دهد.

  60. سید محمد می‌گوید:

    بسم رب الشهداء و الصدیقین
    … شهدای ما، مکرر ِشهدای کربلا و مخالفان ملت ما، مکرر یزید و وابستگان او هستند .کربلا کاخ ستمگری را با خون درهم کوبید؛ و کربلای ما کاخ سلطنت شیطانی…(صحیفه ی امام (ره) جلد ۹ – صفحه ۴۴۵)
    تجمع اعتراض آمیز مردمی مقابل ساختمان مرکزی بنیاد شهید وامور ایثارگران
    در اعتراض به بی حرمتی به خون شهداو اعطای بی حساب و کتاب نام مقدس شهید به سه تن از آشوبگران و متهمان فتنه ۸۸ وهمچنین اقدام به نام گذاری خیابانی در سطح شهر به نام آشوبگران.
    با حضور خانواده های معظم شهدای انقلاب و دفاع مقدس ، طلاب و دانشجویان و امت شهید پرور
    زمان :دوشنبه ۱۵/۶ ساعت ۱۰٫۳۰ صبح

  61. طاهره فتاحی می‌گوید:

    قطعه ۲۴ .
    شمال شرقی قطعه ۲۶ ,قطعه ی بیست و چهاره…

  62. امینی می‌گوید:

    من رو از زندگی انداختی حسین جون. بابا کارو زندگی دارم.خوندن نوشته هات و بعضی وقتها هم ترکیدن بغض بد جور ما رو گذاشته سر کار.خدا به برکت همه شهدا به قلمت بیشتر از این برکت بده.

  63. سرباز سیدعلی می‌گوید:

    بسم رب الخامنه ای

    قبل التحریر : شعر زیر را به پاس زحمات بی دریغ حسین قدیانی دوست بسیار عزیزم سرودم ، ان شاء الله که همه ما سربازان وفاداری برای حضرت ماه امام خامنه ای باشیم .

    حسین قدیانی کارش درسته *نه دنبال مقام نه فکر پُسته

    حسین بسیجیه اونم بی ترمز *دلش بزرگه مثل تنگه هرمز
    توی سرش BBC موج نمی ده * لنز چشاش VOA نشون نمی ده
    آنتن ماهوارش به سمت ماهه * حرف دلش دشمن درد و آهه

    هر چی باشه حسین بچه شهیده*به هر کس و ناکسی باج نمی ده

    با سنگ زده تو شیشه های بنیاد* پرونده بابا اکبرو می خواد

    گفته اگر بابای من شهیده *روح الامینی این وسط چی می گه؟؟

    هر شب جمعه تو بهشت زهرا *درد دلش رو می گه پیش بابا

    ارتش سایبریش همیشه پیشه *مرکزشم قطعه بیست و شیشه

    قطعه ای که خودِ خودِ بهشته* شرح بهشتم شده وب نوشته

    بُرجک دشمن و همینجا سوت کرد *به توپ اصلاحات همینجا شوت کرد

    اصلاحات و وقتی کشید به چار میخ* خاتمی رفت زباله دان تاریخ

    نوشته هاش زمزمه های مَرده *مثل باباش فقط فکر نبرده

    سلاح رزمنده اگر تفنگه *امروز حسین با قلمش می جنگه

    به دشمنا می گه خسید و خارید *غلط کردید اگر که بی شمارید

    خوب بدونید ما اهل کوفه نیستیم *به پای رهبر تا تَهش می ایستیم

    لباسمون همیشه رنگ خاکه *برای جنگ با دشمناش چه باکه

    آره ماها همه گروه فشاریم *به کوری شما ما بی شماریم

    خامنه ای اگر که لب تر کنه *بسیجی نسلتون رو پرپر کنه

    ما اهل کوفه نیستیم اهل دردیم *دور قد سیدعلی می گردیم

    حسین می گه خامنه ای مُراده* اون اهل آسمونه ما پیاده

    هرکسی به ولایتش شک داره *دامن مادرش یه کم لک داره

    میونش هم با شیخ زیادی خوب نیس*تو چشم شیخ زده با نی ساندیس

    همون نی ساندیسی که نظام داد* بیایم به پای صندوقا تو خرداد

    خلاصه که داداش حسین یه مرده * رو می کنه دستای پشت پرده

  64. محمدعلی می‌گوید:

    مثل اینکه برگشت سران فتنه به عرصه سیاسی آغاز شده اونم از جایی که تا دیروز تندترین پایگاه خبری علیه سران فتنه بود.
    خبرگزاری فارس که یغه درانی او علیه سران فتنه شهره خاص و عام بود با خاتمی مصاحبه کرده و به جای واژه سران فتنه از رئیس بنیاد باران استفاده کرده و درباره روز قدس نظر او را گرفته است.
    و این ضرب المثل این جا باید گفت که هرچه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک
    آقای قدیانی تو که نمی خواهی از این قضیه به سادگی عبور کنی که اگر این کار را بکنی معلوم می شه خودت هم به اونها وصل هستی و از اونجا خط می گیری و تمام اون حرفات علیه مشایی و دیگران که زدی باد هوا میره

  65. ser nevis می‌گوید:

    خوش به حالت سید احمد

  66. حیدری ام می‌گوید:

    آآآآآآآآآآی…. ایهاالناس…
    تو رو خدا یکی به من بگه چطوری طرحهایی رو که طراحی کردم برای برادرحسین بفرستم؟
    خودش که جوابم رو نمیده! لااقل شما بگید…
    بخدا بیش از دوهفته است که درگیر این قضیه هستم!!!

  67. سحر می‌گوید:

    سلام
    شهدا مثل اربابشون خیلی زیبا دلبری میکنن. خوش به حال اون کسی که قصد کنن به راه بیارنش.
    این شمارش معکوس رو همینطوری نزدید که…حکمتش چیه؟

  68. محمدحسن می‌گوید:

    چی بگم.. که هر چی از قشنگیش بگم کم گفتم
    خدا برکت قلمتو زیاد کنه. خدا بهت حال بده اساسی که بهم حال دادی اساسی
    خدا دوستت داشته باشه زیاد. خدا دست باز همین شهیدا رو دور گردنت بندازه ایشالا
    خدا از تواضع و غرور مقدس همین شهدا بهت بده ایشالا

  69. طهورا135 می‌گوید:

    سلام اقای قدیانی.
    شروع عاشورا از شهادت حضرت علی نیست،عاشورا از غدیر اغاز شد.

  70. مهدی می‌گوید:

    واسه ما هم دعا کن
    جانم فدات

  71. فدایی رهبر می‌گوید:

    لبیک یاخامنه ای *** لبیک یا حسین است

  72. یارحجت می‌گوید:

    هوالحبیب
    سلام

    یا علی

    التماس دعا

    آگاه باشید که حسین را منتظرانش کشتند

  73. صادقانه می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی، داستان عجیب و تاثیرکذاری بود. خیلی شرمنده داداشم شدم. آخه خیر سرم برادرم شهید شده(البته بعد از اینکه بنیاد مثلا شهید کلی به خودش فشار آورد که شهید حسابش بکنه یا نه آخه برادر من جزء خبرنگارهای
    هواپیمای c-130 بود که سقوط کرد.) ولی کم پیش اومده ازش چیزی بخوام. اونم کم میاد به خوابم شاید همین علتشه که من یادم رفته دستش خیلی بازه…!!! .خلاصه خط آخر تلنگر خوبی برای من بود. اشکم در اومد.

  74. با سلام
    رسول آفتاب طلوع کرد
    ملاحظه بفرمایید.

  75. یارحجت می‌گوید:

    هوالحبیب
    مجددا سلام
    خیلی قشنگ بود
    خیلی
    منو به یاد یادگاری که یکی از شهدا بهم داده بود انداخت ، اما حیف که با بی لیاقتیم اونو از دست دادم

    تو این شبا برای منه بی لیاقتم دعا کنین

    التماس دعا

    یا حق

    آگاه باشید که حسین را منتظرانش کشتند

  76. اقاقیا(نغمه سابق) می‌گوید:

    سلام.
    هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
    زیبا بود
    خیلی

  77. آری نزدیک است
    …..
    ساعت ۲: ۳۰ ====۳۰ نفر عاشق آن لاین

  78. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    اشک و آآآآه ه ه ه ه ه ه

  79. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    با اجازه بزرگواران صاحب پیام

    ساعت خیلی دیر وقت
    بازدید امروز: ۹۵۴
    افراد آنلاین: ۲۴

  80. شیخ رووودار می‌گوید:

    داداش حسین
    امروز ما بیشتر از اینکه محتاج عکس آقا باشیم
    محتاج رسم آقا هستیم
    اخوی کمی هم از تفکرات آقا بنویس

  81. شیخ رووودار می‌گوید:

    راستی از زحمات شما ممنونم

  82. هدی می‌گوید:

    اشکمودر اوردی
    عوضش منم دعا میکن شب آخر حسابی اشکت در بیاد

  83. سیداحمد می‌گوید:

    یه “پیام بی زر گانی” برم؟

    ساعت ۲:۵۶ نیمه شب.
    تعداد افراد آنلاین ۱۷ نفر.

    داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.

  84. طاهره فتاحی می‌گوید:

    به جناب “حیدری ام”.
    سلام.طرحایی رو که کار کردی توی یه سایتی آپلود کن.بعد آدرسی رو که اون سایت بهت میده (که طرحت اونجا قرار داره) اینجا کامنت بذار.
    اینم دوتا سایت برای آپلود طرحاتون:
    aks98.com
    img98.com
    البته کار کردن توی سایت aks98 ساده تره.چون فارسیه…

  85. محمد مقدم می‌گوید:

    داداش حسین نمیدونم این عکسو دیدی یانه؟
    من که تازه دیدم
    دیدم جالبه گفتم شاید خوشت بیاد
    http://www.freezpic.com/pics/dedea2edb4da5a24a8d876a10797fa11.jpg

  86. سیداحمد می‌گوید:

    به به!
    عجب شعری.
    آفرین به سرباز سیدعلی.

  87. حیدری ام می‌گوید:

    به خانم “طاهره فتاحی”

    خدا خیرت دهد انشاءالله
    خدا یک در دنیا و صدهزار در آخرت نصیبت بشه…
    الهی آمین

  88. gomnam124 می‌گوید:

    ما منتظریم تا محرم گردد / هنگامه ی امتحان میسر گردد
    ما دانیم تیغ و حلقوم شما / یک مو زسر علی اگر کم گردد
    شمارش معکوس تا روز عاشورا: ۱۱۰ روز .

  89. فدایی رهبر می‌گوید:

    کجا رفت تاثیر سوز دعا **** کجایند مردان بی ادعا
    کجایند شورآفرینان عشق **** علمدار مردان میدان عشق

    آه دلم برای امام زمان تنگ شده او درمانده واقعی است

    من امشب خبر می کنم درد را **** که آتش زند این دل سرد را
    ذوق و شوق نینوا کرده دلم **** چون هوای جبهه ها کرده دلم
    کو سنگر بهترین ماوای من **** آه جبهه کو برادر های من
    سنگر خوب و قشنگی داشتیم **** روی دوش خود تفنگی داشتیم

    سرزمین نینوا یادش بخیر **** کربلای جبهه ها یادش بخیر

    با علی در بهر بودن کافی نیست **** ای برادر نهروان در پیش روست

    با نوای کاروان – باربندید هم رهان
    این قافله عزم کـــــــربـــــــلــــــا دارد

    لبیک یا سید علی خامنه ای
    http://WWW.VALAYAT-ESHGH.MIHANBLOG.COM
    منتظریم کی شب حمله فرا می رسد **** امر ز فرماندهی کل قوا می رسد

    در کشور ما عشق و مقتدا خامنه ایست
    فرماندهی کل قوا خامنه ایست
    دیروز اگر عزیز مصر یوسف بود
    امروز عزیز دل ما خامنه ایست

    شور حسین است چه ها می کند **** نام حسین درد دوا میکند

  90. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    به به قربون شعر سرباز سید علی برم… بابا داداش حسین فدات یه کم اگر؟!! خیلی حتما

    اگه اون خبر راسته من حاضرم دوشنبه بیام تهران… آی نفس کش

  91. فدایی رهبر می‌گوید:

    محبت در رگ و در پوست داریم *** امیر المومنین را دوست داریم
    تشیع بهترین فرهنگ دنیاست **** ملاک آدمیت عشق مولاست
    چرا سنی نمی خواهد بفهمد ***** فقط حـــــیدر امیر المومنین است
    محبت در رگ و در پوست داریم *** امیر المومنین را دوست داریم
    به هر مسجد که نامی از علی نییست **** خدا داند که بنیادش خراب است
    نماز بی ولایت بی نمازی است **** عبادت نیست نوعی حقه بازی است
    چرا سنی نمی خواهد بفهمد ***** وضوی بی ولایت آب بازی است
    امیر المومنین یا شاه مردان **** شهادت را نصیب ما بگردان
    محبت در رگ و در پوست داریم *** امیر المومنین را دوست داریم

  92. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    اووووووف

    چه کرده این شخص نا شناس با این طرحش در حد مطالب قطعه ۲۶ بود جون داداش

  93. ماورا می‌گوید:

    شما که خواب ندارید

    نماز روزه ام ندارید؟

    با با سحر نزدیکه ، چی می خواید نصفه شبی؟

  94. فدایی همت می‌گوید:

    بسم رب العلی العظیم
    ببببببببببببببببببببببه چقد آقا فدایی داره.بازم جا موندم. چه دیر پیدا کردم اینجا رو
    اینجا قطعه ای از بهشت است بی وضو وارد نشوید.سلام اهالی با صفای قطعه ۲۶و حامیان ولایت. طاعاتتون قبول.
    – مولامون غریبونه شهید شد.دیگه تاب موندن ندارم.این دل پر از آتش درده که
    میخواد فوران کنه.سرکشی ظلم تا کجا؟صبر تا کی؟میخوام فریاد بزنم .قیام کنم همه ی کفر رو نابود کنم و دینم رو عشقم رو به دنیا معرفی کنم. اما نمیدونم چه جوری-
    ای خدای علی ما رو از علمداران جهاد در جبهه جنگ نرم قرار بده. پای آرمانمون می ایستیم تا ظهور مولا.
    جناب آقای قدیانی با تشکر و سپاس از زحمات شما پیشنهاد دارم اگر ممکنه یک بخش دل نوشته برای امام زمان تو وبلاگ بذارین که حرفامون رو برا آقا بنویسیم- یه بخش اخبار سیاسی مهم روز هم اگه بذارین بد نیست-باز هم تشکر و التماس دعا

  95. امید می‌گوید:

    السلام علی المهدی و علی آبائه

    طرحی که گفتید مال کیه؟
    غلط نباشه، مربوط به وبلاگ «نفوذی» است؛ این طرح رو در کلیپ «بچه ها فتنه»(در هنگام اشاره به وجوه اشتراک میر یزید، میرعمر، میر معتصم) استفاده کرده، آدرس کلیپ:
    http://nofuzi.blogfa.com/post-50.aspx
    در این کلیپ سعی شده است تا ابعاد و اعماق فتنه به زبان قابل فهم برای کودکان
    نمایش داده شود. این اقدامات سبب می شود تا تیم های پایه کشور بصیرت لازم
    را کسب کنند تا در آینده برای انتخاب تیم ملی مشکل نداشته باشیم !
    این کلیپ شامل شخصیت های پینوکیو ، پروفسور بالتازار ، جیمبو ، پت و مت
    و چند شعر از عمو پورنگ می باشد.

    ضمناً، این نظر سوم امشبه، نظر دوم از ساعت ۱:۱۷ منتظر تأیید است؛ هیچ کس تو سانسور به امید نمی رسه. در هر صورت التماس دعا

  96. فدایی همت می‌گوید:

    آخه نمیگین این همه مطلب رو ما کی بخونیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    بیچاره شدم.از کارو زندگی افتادم

  97. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    جسارت نباشه حاج حسین بهتر از گل
    امروز بعد از نماز صبح وایسیم واسه مطلب جدید یا نه؟
    چه کنیم دیوانه ات هستیم دیگر 🙂

  98. خط شکن می‌گوید:

    باسلام
    به یاد همه شهدا و عاشقان ولایت .
    شما لینک شدید
    بلوغ سیاسی / http://sayehnews.blogfa.com/

  99. اقاقیا(نغمه سابق) می‌گوید:

    صلا بود این شعر و طلا تر از اون کسیه که باعث شد این شعر سروده بشه.
    التماس دعا
    یاعلی**********************************

  100. حیدری ام می‌گوید:

    تقدیم به سرباز ولایت

    http://aks98.com/images/gre2nib880j1ams5aa1.jpg

  101. منتظر خورشید می‌گوید:

    قطعه ۵۳

  102. یکی از پروانه ها می‌گوید:

    الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بــــاالغیب وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳)کسانی که ایمان می آورند به (غــــــــــــــــــــیب وبپا می دارند نماز را و از آنچه روزی آنهاست انفاق می کنند)
    سلام داداش(بعد دید که چند متر آنطرفتر چفیه ای هم افتاده در زمین. خم شد و چفیه را برداشت. چفیه کاملا خیس شده بود. آب چفیه را گرفت و یکی دو بار در هوا تکانش داد که دید پایین چفیه با خودکار آبی نوشته شده: می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم. زیر این جمله امضایی هم بود و نامی. محمد رضایی.)
    عالم غیب زیباست وچشم دل می خواهد ما اصلا در این دنیا هستیم برای عالم غیب
    اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم وایدامامنا الخامنه ای
    اللهم عجل لولیک الفرج

  103. shiner می‌گوید:

    تنم لرزید داداش، واقعا همچین اتفاقی افتاده؟
    البته می دونم شهدا از این کرامات زیاد داشتن اما این خیلی جالب بود. یعنی میشه یه بار هم یه تظری به من بکنن؟ ای خدا!

  104. صحابه ای از صدر اسلام می‌گوید:

    دلمون خیـــــلی هوای یه رجزِ” قمر بنی هاشمی” کرده، که بلرزونه پشت هرچی شمر زمانه ست،
    و گرم کنه دل عاشقای امام رو.

    که حسینی ها اگه ۷۲ نفر هم باشن،
    باز میگن:
    غلط کردید بیشمارید.

    ستاره های نزدیک ماه!
    روز قدس؛
    سلام ما رو به امام خوبیها برسونید.

  105. shiner می‌گوید:

    راستی داداش! اگر این خبری که گفتید واقعیه ما هم پایه ایم.
    بیشتر اطلاع رسانی کنین که ستاره های بیشتری بیان.
    من توفیق ندارم از خونواده شهدا باشم ولی دلم بدجور آتیش گرفته. فکر کردن ساکت می شینیم که هر غلطی دلشون خواست بکنن؟ خدا لعنتشون کنه. خیانت به خون پاک شهدا آخه تا کجا؟

  106. یکی از پروانه ها می‌گوید:

    سلام داداش حسین .امام علی علیه السلام فرمود :مهدی علیه السلام وارد بیت المقدس شود وبه امامت او مردم نماز می گذارند …مهدی علیه السلام جلو رفته ومردم ونیز عیسی علیه السلام پشت سر او نماز گزارند وعیسی (ع)با او بیعت نماید .الامام المهدی ،ص ۵۵۷
    اللهم عجل لولیک الفرج .اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم واید امامنا الخامنه ای

  107. amir می‌گوید:

    دم سرباز سید علی گرم خیلی شعر قشنگی بود
    حال کردم شبی
    متنا بخونم بر می گردم

  108. علیرضا می‌گوید:

    سلام.
    خداخیرت بده چه خوب گریه کردم .نیمی از ثواب از ان شما.قبول باشد انشاالله.

  109. amir می‌گوید:

    ما اینجا دست مان خیلی باز است؛ چرا چیزی از ما نمی خواهی؟

  110. سیده می‌گوید:

    سلام
    ما فقط راه بنیاد شهید شهرری رو بلدیم. شما اگه میشه آدرس بدید تا ما هم بتونیم بیایم.
    التماس دعا

  111. شاهد می‌گوید:

    داداش حسین اشک من بچه شهید رو در اوردی

  112. amir می‌گوید:

    با خودکار آبی نوشته شده: می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم
    این خود کار ابی هم حکایتی دارد ها
    می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم
    می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم
    می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم
    می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم
    اللهم عجل لولیک الفرج. اللهم عجل لولیک الفرج.
    اللهم عجل لولیک الفرج.

  113. شاهد می‌گوید:

    داداش حسین اشک یه بچه شهیدو در آوردی

  114. amir می‌گوید:

    در مورد خبری که زدید من اگر بتونم از شهرستان میام فقط تو راهپیمایی اطلاع رسانی کنید

  115. محمدحسن می‌گوید:

    راستی داداش حسین این قطعه که تو نوشتت گفتی قطعه ۲۷ هستش… ولی تا اونجا که یکم یادمه قطعه ۲۸ هم مسقفه… ولی خلاصه قطعه ۲۷ رو که مطمئنم… بابام اونجا کلی دوست شهید داره که بغل دست همدیگه خوابیدن…

  116. amir می‌گوید:

    هم اکنون بیش از هفت هزار جانباز شیمیایی در شهر تهران زندگی می کنند که از این تعداد ۶ هزار جانباز شیمیایی فاقد پرونده جانبازی هستند. آلودگی هوا یکی از مهمترین مشکلات جانبازان شیمیایی ساکن تهران است.
    اینا الان تو سایت صراط خوندم
    ۶ هزار جانباز شیمیایی فاقد پرونده جانبازی هستند
    واقعا که ……… منبع خبر+ خبر شهادت یک جانباز
    http://www.seratnews.ir/fa/pages/?cid=9713

  117. amir می‌گوید:

    شمارش معکوس تا روز عاشورا: ۱۱۰ روز
    این دفعه کربلا تکرار نمیشود واین سر دشمنان ماه است که بر نیزه می رود

  118. amir می‌گوید:

    مد شده هرکس می خواهد بگوید من هستم یکی از این دو راه را انتخاب می کند: یا به کیهان فحش بدهد و یا تازگی ها به حسین قدیانی. این معنایش این نیست که شریعتمداری یا قدیانی یا هر کس دیگر هیچ عیب و نقصی ندارند اما اگر حاج احمد متوسلیان می دانست اولویت اول بچه حزب اللهی ها بعد از ۳۰ سال می شود کوبیدن هم دیگر، هیچ گاه نمی گفت: “ما باید پرچم اسلام را در انتهای افق بر زمین بکوبیم…”
    http://www.amirihosain.blogfa.com/
    امیرحسین ثابتی

  119. داداش رضا می‌گوید:

    داش حسین کجا نشسته ای که می خوان اسم یه خیابون رو به نام یکی از کشته های کهریزک کنن ، اونم به اسم شهید !!

    http://www.jahannews.com/vdcbf5b8frhbf5p.uiur.html

  120. دیوونه داداشی می‌گوید:

    “شمارش معکوس تا روز عاشورا : ۱۱۰ روز”

    سلام بر حسین*

  121. amir می‌گوید:

    ۸۰درصد شیعیان نیجریه مقلد رهبر انقلاب
    http://iusnews.ir/?pageid=114894&80درصد شیعیان نیجریه مقلد رهبر انقلاب&1389-06-11

  122. دیوونه داداشی می‌گوید:

    “پلاک را برای آخرین بار از گردنم در آوردم و بوسیدم و دادم به آقا جمشید. آقا جمشید هم بوسه ای زد بر پلاک و حاج رضا گفت: بده من هم پلاک پسرم را ببوسم. پلاک را پیرمرد اما نبوسید. مالید به چشمانش. همچین آرام و با احساس که هم اشک مرا در آورد و هم گریه شیشه بر محل را.”

    “نمی دانم چه شد که من هم بهتر از آسمان، بغض گلویم شکست و شروع کردم به اشک. از آن گریه هایی که آدم دوست ندارد بند بیاید. از آن گریه هایی که سبک می کند آدم را، از چی؟ لابد از بار گناه. از آن گریه های دوست داشتنی… از آن گریه ها… از آن گریه ها…”

    شاید من هم یاد خاطره خودم از بابا اکبر افتاده بودم…

  123. ناسپاسی مردم تو را از کار نیکو باز ندارد زیرا هستند کسانی بی آنکه از تو سودی برند تو را می ستایند.چه بسا ستایش اندک آنان برای تو سودمندتر از ناسپاسی ناسپاسان باشد.
    امام علی (ع)،نهج البلاغه،حکمت ۲۴

  124. عتید می‌گوید:

    سلام فرزند شهید
    شما واقعا با خون پدرتون مینویسید. نشد یه بار بیایم اینجا و هوایی نشیم. دارم الان میرم مزار شهدا تنها کاری که براتون از دستم برمیاد اینه که دعا کنم به حق مادرم و این ایام, همیشه با خون شهدا در سابه ولابت حق قلم بزنی.
    یا حق

  125. عشقی می‌گوید:

    سلام!
    در تاریخ ۸۰/۶/۲۸
    آقا این جملات را فرموده اند:
    امروز که حکومت اسلامى تشکیل شده و نظام جمهورى اسلامى به وجود آمده است، ما معناى بسیارى از آیات قرآن را مى‏فهمیم، که قبل از تشکیل حکومت اسلامى، تصویر گنگ و مبهمى از آن آیات داشتیم. امروز که دشمنیهاى استکبار و قدرتهاى ظالم و ستمگر و افزون‏طلب در مقابل چشم ماست و صف‏آراییهاى آنها را مشاهده مى‏کنیم – توطئه‏ها و نقشه‏هاى آنها و نوع فریب افکار عمومى یا فریب بعضى ذهنهاى آلوده برخى از خواص – براى ما آشکارمى‏شود که عمق معناى آیه قرآن چیست و به کجا اشاره مى‏کند و چه آسیبهایى را براى ذهن خوانندگان و متدبّران در قرآن مجسم مى‏کند. قدر این را باید دانست.

  126. امین 2060 می‌گوید:

    “خوب می دانید وقتی قطعه ۲۶ مثلا ۶۷ نفر آن لاین دارد، ۵۰ نفرشان بسیجیانی هستند که با باتوم به اینترنت وصل می شوند”

    سلام
    شعر فوق العاده بود
    ماشاءالله سرباز سید علی

  127. عشقی می‌گوید:

    سلام!
    من داشتم طرحی که شما گفتید رو بدون اینکه بدونم شما گفتید می کشیدم. بعد اومدم دیدم شما گفتید! چه کنم که دیر شد. ببخشید!
    فکر می کنم تا ۱۰ دقیقه دیگه آماده بشه. آخ لجم می گیره که اگه دیر نمی کردم چقدر خوب می شد . قبل از اینکه شما بگید …آخی…چقدر حیف شد. حالا البته بد هم نشد. فهمیدم چقدر دل به دل لینک است.

  128. shaghaiegh255 می‌گوید:

    سلام اقای قدیانی
    امروز که تعطیل نیست با سردبیر وطن امروز تماس بگیرید
    فرصت یک کار فرهنگی درباره مظلومیت شهدای بسیج درفتنهاخیر داره از دست میره حیفه فرصت خیلی مناسبیه

    چند روز قبل درباره کارفرهنگی باشون صحبت کردم اینجا نمیشه توضیح بدم
    فعلا باید برم خداحافظ
    سردبیر براتون میگه

  129. عون می‌گوید:

    باز هم اشک من رو درآوردی ژ-۳
    هزاران چون من فدای یک قطره خون شهید که ما هر چه از شرف و ناموس داریم از برکت خون اینهاست….
    راستی اگر خواستی جائی را آتش بزنی همان بنیادش را آتش بزن……

  130. بیچک می‌گوید:

    شهید: نامدار شاهین
    نام پدر: عبدالمحمد
    محل تولد: ایلام
    تاریخ شهادت:۲۳/۱۲/۶۷
    نام عملیات: والفجر۱۰
    محل شهادت: شاخ شمیران
    من سرباز هستم، آینده را به چشمان خویش می گیرم و به گذشته فکر میکنم، پس از مدتی فکر و اندیشه به این نتیجه میرسم که دو راه دارم، یکی اینکه رفتن را انتخاب کنم و حسین وار مانند شهدای گذشته جانم را قدا کنم و به صف این شهیدان بپیوندم، دوم اینکه مانند کفار و یزیدی ها بمانم و زندگی کنم، بخورم و بخوابم و هیچ حرکت و هجرتی نداشته باشم.
    من راه نخست را انتخاب می کنم و هجرت می کنم و راه شهدا را ادامه میدهم.
    از شما برادران خواهانم که برای شادی روح من و هم رزمانم سنگرها را پر کنید، چرا که خالی گذاشتن این سنگرها خیانت به خون شهداست.

  131. بیچک می‌گوید:

    شهید محمدرضا فرهادی
    نام پدر: عباسعلی
    محل تولد: بیرجند- خراسان جنوبی
    شهادت: ۵/۳/۶۵
    عملیات خندق
    خداوندا، اگر هیچکس نداند تو میدانی که ما برای برپایی پرچم دین تو قیام کرده ایم و برای عدل و داد در پیروی از رسول تو در مقابل جهل و طاغوت ایستاده ایم و در پیمودن این راه لحظه ای درنگ نمی کنیم، خداوندا تو می دانی که فرزندان این سرزمین در کنار پدران و مادران خود برای عزت دین تو به شهادت می رسند و با لبی خندان و دلی پر از شور و امید به جوار رحمت بی انتهای تو بال و پر می کشند.
    برادرانم بیایید، تا امروز با ساختن خویش رسالت عظیمی را که خون شهدای طول تاریخ بر گردن ما نهاده است به اتمام برسانیم و با قامتی استوار و سربلند از این آزمایش بیرون بیاییم. مهمترین مسئولیت دانش آموزان در سنگر مدرسه تحصیل علم و اخلاق است. بیایید لحظه ای بیندیشیم که اگر فردای قیامت از ما بپرسند که دوران جوانی خویش را در چه راهی گذراندید؛ چه جوابی خواهیم داشت؟
    خدایا از ماندن در این دنیا خسته شده ایم ما را به سوی خودت بخوان، روزها از پی هم میگذرند و سعادتمندان کسانی هستند که از لحظه به لحظه این دوران استفاده کرده و توشه ای برای آخرت خویش مهیا میکنند و آماده میشوند تا در حیات جاودانه سربلند باشند.
    خدایا من نمیخواهم که در بستر بمیرم
    یاری ام کن تا در دل سنگر بمیرم
    دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله
    دور از کاشانه و خواهر و مادر بمیرم
    دوست دارم خاک ایران را ز دشمن پاک سازم
    در راه اسلام و آزادی این کشور بمیرم
    دوست دارم نیمه شب با نعره الله اکبر
    دشمنان را قلع و قمع سازم چون سرلشکر بمیرم
    دوست دارم تا شوم قربانی راه خمینی
    همچنان پروانه در جانم فتد آذر بمیرم
    دوست دارم همچو باران بر تنم خمپاره بارد
    پیکرم گردد به مانند گل و پرپر بمیرم
    دوست دارم نام رهبر را به خون خود نویسم
    دیده ام باشد به نام نامی رهبر بمیرم
    دوست دارم چهره ی مهدی زهرا را ببینم
    با تبسم بر رخ آن حجت اکبر بمیرم
    دوست دارم کربلایی راه من یابد ادامه
    من به خون غلطان شوم همچون علی اکبر بمیرم

  132. دیوونه داداشی می‌گوید:

    #شمارش معکوس تا روز عاشورا : “۱۰۵”روز#

    چقدر زود گذشت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    یعنی که یعنی!

  133. بیچک می‌گوید:

    سلام
    خداقوت داداش حسین بچه بسیجی ها

  134. داداش بازم که گل نوشتی…
    خداییش اشکمونو در اوردی
    خیلی با احساس و روون نوشتی

    ما اینجا دست مان خیلی باز است؛ چرا چیزی از ما نمی خواهی؟

    پایدار باشی داداشی
    باقی بقایت
    یا حق

  135. ساغر می‌گوید:

    سلامداداش
    حیف که الآن تهران نیستم وگرنه منم تجمع میومدم.

  136. امیر خان می‌گوید:

    داداش حسین اینم ایمیلمه اگه میشه کمکم کن دستت درد نکنه: mr_malekan@yahoo.com

  137. عشقی می‌گوید:

    سلام!
    ببخشید که ۱۰ دقیقه توی محله ی ما ۱ ساعت میشه!
    درست شد بالاخره
    بفرمایید
    http://pichak.net.img4u.net/images/b5oxcl1lpc9ux7rhgzs0.png

  138. خواهر شهید کاظم می‌گوید:

    سلام بر قطعه ۲۶٫قطعه۲۹، قطعه ۴۰ ، قطعه ۵۰ ، سلام بر تمام قطعه های بهشتی که خدا در عوض بی نشانی مزار مادر نه در مدینه که همین جا کنار شهرهایمان هدیه کرده به ما!
    گاهی چقدر غافلیم از حضور زندگانی که در عرش روزی می خورند ، ما مردگان
    گاهی چقدر کوچکیم ما در برابر بزرگیهایشان
    و بیشتر اوقات چقدر بزرگ ومهربانند آنها نسبت به ما !
    و نمی دانم چه طور میتوانیم شکر داشتن این گوهر گرانبها را به جای آوریم.
    بغض در گلویم و اشک در چشمانم نشسته که این خطوط را مینگارم. اما چفیه کاظم خود حکایتی دیگر دارد برای خودش….
    وقتی در معراج شهدا برادرم چفیه را از دور گردنش باز میکند و در کیسه ای می گذارد و به خانه می آوردجهت یادگاری هنوز قطعاتی از وجود او در میان چفیه به یادگار مانده بود. پس از چند روز که در شلوغی مراسم چفیه فراموش شده بود آن را میآورند که شست وسو داده و نگه دارند متوجه میشوند که هنوز از او یادگتری میان چفیه است.
    در حیاط درختی بود که خود او کاشته بود. چفیه را با همان امانت پای درختش دفن کردند.
    هنوز سنگ مزار را نگذاشته بودند که در مشهد به خواب یکی از نزدیکان می آید و میگود: آن امانت مرا برایم بیاورید.
    شاید هیچ یک از ما خواهر و برادر ها لیاقت داشتنش را نداشتیم که چفیه او قسمتمان نشد.
    چفیه را بردیم همانجا روی مزار خودش دفن کردیم. و حالا وقتی در هیا تمان به عنوان خادم چفیه به دور گردنم می اندازم چقدر حسرت میخورم برای امانتی که امانت دار خوبی برایش نبودم.

  139. عشقی می‌گوید:

    سلام!
    ۱۰:۴۸
    ۲۶ نفر آنلاین

  140. فاطمیون می‌گوید:

    دعوای ما با مسئولین نامحترم بنیاد مثلا شهید به قوت خود باقی است و تازه با ایشان اول دعواییم؛ اگر آقایان رویه خود را اصلاح نکنند و از خانواده معظم شهیدان در ملا عام و به صورت رسمی عذرخواهی نکنند و اگر این خطای بزرگ خود را جبران نکنند، ما هم برنامه های مفصلی برای ایشان داریم

    داداشی ما همه جوره پاتیم…ندا بدی کن فیکون میکنیم…

  141. عشقی می‌گوید:

    سلام!
    خصوصی
    چی شد آقا حسین؟
    خوب نبود طرحم؟

  142. ... می‌گوید:

    آری امشب چشم سر را باید بیدار داشت تا چشم جان بیداری و بینایی یابد و دل از بندها برهد و ما چه زیانکاریم اگر از شب قدر تنها بیداری چشم نصیبمان شود و راهی به ورای آن بر اقلیم جان نیابیم.
    خدایاااااااا
    تقدیر ما را در شب قدر بگونه ای رقم بزن که در دنیا و آخرت بالاترین افتخار ما شیعه بودن ما باشد شیعه ی واقعی حضرت امیرالمومنین علیه السلام وبس…
    التماس دعا

  143. علیکمال می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    طاعات و عبادات قبول
    خدا بگم چکارت نکنه، شبهای قدر هر وقت میخواستم بگم الهی العفو یاد «الهی علف» کروبی احمق میافتادم و خندم میگرفت. اول اونو لعن میکردم بعدش تورو داعا.
    راستی توی قم با بچه بسیجیا یه جوّ خوبی رو در مورد به درک رفته های کهریزک راه انداختیم، با آقای روانبخش هم صحبت شده، قراره که یه کارایی بکنیم. دعامون کن
    زت زیاد

  144. زهرا رمضانپور می‌گوید:

    سلام علیکم.
    نوشتۀ خیلی عالی و تأثیرگذاری بود. همون حالی بهم دست داد که وقتی شلمچه و دوکوهه و فکّه بودم بهم دست داد.(جایی که منو حسّابی زیر و رو کرد. به قول یکی از راویامون که بهم می گفت:شهدا تورو حسابی چلوندن، تکوندن و پهنت کردن تا خشک بشی!(این داخل پرانتزی رو فقط برای شما گفتم. لطفاً حذف کنید.))
    با عرض معذرت من اگه اینو نگم…
    اوّلاً که اعلام اسامی متخلّفین بنیاد از سوی شما نشه مثل اعلام اسامی مفسدین اقتصادی که عمریه وعده شو می دن!
    دوماً برادر من، گذشت دورۀ دو ریالی. دو ریالی کجا بود؟ الآن دورۀ کارت تلفنه. فوق فوقش کارت تلفن. اون باید بیفته یا وقتی می ذاریمش داخل تلفن مجاز بشه!
    امشب اگه خدا بخواد مراسم برای احیا حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)خواهم بود. فردا هم دعای ندبه در جمکران. جای همه تون خالی.
    التماس دعای ویژه دارم.
    یاعلی

  145. amir می‌گوید:

    گرگ ها گرد درخت زیتون می رقصند .

    وحشت به عیادتم آمده ، آتش روشن کنید ! هم باورانم! تبرهاتان کو ؟؟؟ بت ها را بنگرید که بر گرد قدس طواف می کنند! حج باطل نام ها را بنگرید و برگشتن لقب ها را از مکه ؛ کجا فراموش کردید عهدهای دیر بسته تان با محمد صلی الله علیه و آله را ؟! مادران اشک ، فرزندان زخم ، بزرگ کرده اند …
    http://basiratedaneshjooyi.blogfa.com/post-40.aspx
    وبلاگ بصیرت دانشجویی
    حتما بخوانید .

  146. امین 2060 می‌گوید:

    بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ

    وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ
    و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؟

    «کارِ ما نیست شناساییِ رازِ‌ گلِ سرخ
    کارِ ‌ما شاید این باشد
    که در افسونِ گلِ‌ سرخ شناور باشیم.»
    http://qoran1430.persianblog.ir/

  147. عشقستن اسماعیل می‌گوید:

    سلام
    قربان نگاه خسته ات ای فرزند
    چشمان به خون نشسته ات ای فرزند
    ……

  148. دیوونه داداشی می‌گوید:

    #خصوصی#

    شرمنده حسین جون،
    تا عاشورا ۱۰۵ روز مونده فدات شم، نه ۱۰۹ روز!
    البته یه بار عمومی فرستادم ، انگار متوجه نشدی عزیزم.

  149. مجاور امام رضا(ع) می‌گوید:

    چفیه ام کو ؟! چه کسی بود صدا زد : هیهات !! عشق من کو ؟! مهربان مونس شب تا به سحرگاه ام کو؟! چفیه ی شاهد اشکم به کجاست ؟!من چرا واماندم ؟! مأمن این دل طوفانی بی ساحل کو ؟! ای سحرگاه ! تو را جان شمیم نرگس ، چفیه منتظر صبح کجاست ؟! تربت کرب و بلا ! تو بگو چفیه ی سجاده چه شد ؟ ای مفاتیح ! بگو همدم دیرینه ی نجوایت کو ؟! آی مردم ، به خدا می میرم !! مرگ بی چفیه ! خدایا هیهات !! چفیه ام را به دلم باز دهید. عهد ما ، عهد وفا بود و صفا بود و ابد! گر چه من بد کردم ولی ای چفیه ! بدان بی تو دلم می میرد !!

  150. مجاور امام رضا(ع) می‌گوید:

    چفیه …! چفیه!

    ای شال شب های سرد کردستان ام!

    چفیه!

    ای چتر روز های گرم مهران ام!

    چفیه …! چفیه!

    ای یادگار یاران و همة آبرویم!

    ای آبروی باران و ای ابر آرزویم!

    با درد فشار دندان هایم بساز که از درد می سوزم.

    فریادم را چاه باش.

    مگذار سازِ های هایِ من ، قهقهه ساز صف دشمن باشد!

  151. ه.علی مددی می‌گوید:

    سلام
    آقای قدیانی توروخدامجدداتجمع ۱۵شهریورساعت ۱۰:۳۰روبیشترتبلیغ کنید.
    ازهمه میخوام تااونجایی که براشون مقدوره این تجمع رورونق بدند.اگرهم خبراین تجمع سندیتی نداره یه روزوبایدفراخوان بزنیم وهمه مایه بذارن یه تجمع توپ ودندان شکنی ردیف کنیم.
    قربون آقای قدیانی وهمه بروبچه های ولایی.

  152. ya zeinab می‌گوید:

    اول سلام و بعد یک خبر! لینک “تغییر نام یک خیابان به اسم یکی از جان باختگان کهریزک+عکس” در جهان نیوز http://jahannews.com/vdcbf5b8frhbf5p.uiur.html عنوان پربیننده ترین و پربحث ترین عناوین را کسب کرد!

  153. سید هادی می‌گوید:

    سلام
    تقریبا همه نوشته هاتان را میخوانم. خداوند حفظتان کناد! فقط گاهی مطالب آنقدر طولانی میشود که در نگاه اول از خواندن همه آن نا امید میشوم… در هر حال خداوند به قلم و قدمتان برکت دهاد!

  154. حاج مرتضی می‌گوید:

    سلام داداش.به روی چشم.
    اصلا در مورد طرح ها خودت رو اذیت نکن.چون همه اهالی قطعه میدونن که کار اصلی شما چیه.وفکر نکنم با نذاشتن طرح ها تو پستها یا تایید نکردن نظرات ناراحتی ایجاد بشه.::حداقل از طرف خودم::.

  155. sifalaw می‌گوید:

    هدیه ی روز بیست و دوم
    * و من خفف فی هذا الشهر عما ملکت یمینه خفف الله علیه حسابه، و من کف فیه شره کفف الله عنه غضبه یوم بلقاه، و من اکرم فیه یتیما اکرمه الله یوم بلقاه؛

    کسی که در این ماه بر زیر دستان خویش آسان بگیرد، خداوند حساب او را آسان می گیرد، و کسی که شرش را از دیگران بردارد، خداوند در روز ملاقات با خویش غضبش را از او زایل خواهد کرد و کسی که در این ماه یتیمی را اکرام کند خداوند در روز ملاقات با خویش او را گرامی می دارد.

  156. yusuf می‌گوید:

    بر سبیل کلام همان یاران زیبا بیان:
    شونصدم؟ آیا!

  157. yusuf می‌گوید:

    برای بنیاد شهید:
    تا این برادران ریا کار زنده اند
    این گرگ سیرتان جفا کار زنده اند
    یعقوب درد می کشد و کور می شود
    یوسف همیشه وصله ی ناجور می شود…

  158. amir می‌گوید:

    برای ما گذشتن از نام مقدس شهید، بسی بدتر از گذشتن از خون پاک پدران شهیدمان است و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم زیر بار این خفت نمی رویم.

  159. amir می‌گوید:

    در دعای روز بیست ودوم ماه مبارک رمضان، رو به درگاه الهی می‌گوییم:
    «اَللّهمَّ افتَح لی فیه ابوابَ فَضلکَ وَ اَنزل عَلَیّ فیه بَرَکاتکَ وَوَفّقنی فیه لموجبات مَرضاتک واسکنّی فیه بحبوحات جَنّاتکَ یا مجیبَ دَعوَه المضطَرّینَ»
    «خداوندا! در این روز بر من درهای فضل و کرمت را بگشا و بر من برکاتت را نازل فرما و بر موجبات رضا و خشنودیت موفقم بدار و در وسط بهشت‌هایت مرا مسکن ده، ای پذیرنده دعای پریشانان و درماندگان!»

    ……………………………
    شرح دعای روز بیست‌ودوم ماه مبارک رمضان/
    آیت‌الله مجتهدی: خدا به فضل خودش با ما معامله می‌کند
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8906080718

  160. به نام خدای زهراء

    قلمت رو شکر

  161. shaghaiegh255 می‌گوید:

    افراط و تفریط بد است و هر کاری معقول و منطقی آن خوب است؛ حتی مدح ماه. حسی آشنا به من می گوید که طرح های شما عزیزان درباره حضرت ماه، مقداری زیاد شده. . به شما عزیزان قول می دهم، شده از خوابم بزنم، وقت می گذارم و طرح های شما را پوشش می دهم اما شما هم قول بدهید در طرح هایی که می فرستید، جمله ای و یا چیزی نگویید که قابل دفاع نباشد و مثلا غلو باشد. غلو بد است چه درباره بزرگانی در رده و حد و اندازه خورشید و ماه، چه درباره ستاره حقیر و کم سویی چون من. از شما تمنا می کنم از پیش بینی و پیش گویی هم به شدت پرهیز کنید. اینکه کدام عزیز با کدام عزیز وعده داده شده در عصر ظهور مطابقت دارد و کدام یک ندارد، این کار امثال من و شما نیست.
    این دقت عالیه

    داداش حسین
    امروز ما بیشتر از اینکه محتاج عکس آقا باشیم
    محتاج رسم آقا هستیم
    اخوی کمی هم از تفکرات آقا بنویس

    آفرین

  162. روجا می‌گوید:

    سلام ودرود بیکران تقدیم حاج حسین قدیانی
    آقای قدیانی عزیز در کوبیدن درنده خویانی چون میر فسیل موسوی و شیخک ملعون کروبی و روباه مکار ممد تمدن ..هیچ شکی به خودتون راه ندهید و از شدت حملات بر علیه این موجودات پست نکاهید این موجودات نفرت انگیز تمام توان خود را برای نابودی اسلام و جمهوری اسلامی بکار گرفتند و تمام توان آمریکای جنایتکار و اتگلیس ابلیس خبیث و اسرائیل اشغالگر و کشورهای مرتجع عربی و سلطنت طلبان و لیبرالها و منافقین و کمونیستها و اراذل و اوباش … را هم بکار گرفتند تا دل رهبر عزیز ما را خون کنند و بر اسلام و جمهوری اسلامی عزیز و رهبر فرزانه ما ضربه وارد سازند که به لطف خدا و رهبری داهیانه رهبر عزیز و هشیاری و بصیرت عامه مردم و فداکاری بسیج این حرامیان از خدا بی خبر و این فتنه گران قدرت پرست حرام خور از رسیدن به اهداف شوم و پلیدشان باز ماندند و مفتضحانه شکست خوردند و البته ناگفته نماند که نوشته های عالی شما هم در این مورد بی نهایت ضربات کاری بر پیکر فتنه گران خبیث وارد ساخت شما حسین عزیز یک تنه کار یک لشگر یک سپاه رزمنده را در میدان نبرد با این ابلیسان سید و شیخ و میرک نما انجام دادید و باید به شما خسته نباشید گفت ..حسین عزیز این فتنه گران هر چه در توان خود و اربابان خارجی شان داشتند بکار گرفتند تا بر پیکر اسلام و انقلاب و ولایت زخم کاری وارد سازند خوب شما چرا باید ضربات کوبند بر اجساد این دیوان و ددان و مزدور آمریکا وارد نسازید حسین عزیز ضربات کاری و کوبنده ات را بر پیکر میر فسیل و ممد تمدن و کروبی ابله شدت ببخش(وضربوا منهم کل بنان) و بر این اوباش آمریکایی ترحم نکن .حسین فاطمه به بازوان و مغز شما یاری برساند .
    حسین جان لطفا “عالیجناب چهچه” ممد رضا شجریان مطرب مفلوک و مزدور را هم با قلم شیوایت نوازش کن این مطرب فرتوت نباید ببیند که خیانتها و اراجیفش بی پاسخ می ماند . پرتوان باد قلم شیوا و بی نظیر حاج حسین قدیانی پدیده ای که خواب را بر چشمان کور و بی سوی فتنه گران منافق حرام کرد.
    در ضمن اقدام تاسف آور بنیاد موسوم به شهید را شدیدا محکوم می کنیم .

  163. هپلی می‌گوید:

    سلام بر قطعه
    خدا رحمت کنه امام رو… روحش شاد…
    حرفش رو گوش ندادیم آخر و عاقبتمون این شد. بابا مگه امام(ره) نگفت هر مسلمون اگه یه سطل آب بریزه اسرائیل رو آب می بره؟ چرا هیشکی گوش نکرد؟ بابا چی میشد هر کی یه سطل آب می ریخت؟ اسراف می شد؟ الان اسرائیل رو آب برده بود و ما مجبور نبودیم ظل گرما بریم توی خیابون مرگ بر اسرائیل بگیم اونم با زبون روزه! به جونشما مغز آدم آب پز میشه! اما چه میشه کرد؟ توی رو در وایستی آقا و امام(ره) ناچاریم بریم دیگه! ای کاش امام(ره) راهپیمایی رو مینداخت بعد افطار. خیلی خوب میشد…

  164. محمدحسن می‌گوید:

    راستی داداش حسین… چرا تو نوشتت اسم قطعه رو درست نکردی!؟ اگه استیل نوشته اونه که اونطوری باشه که خب اکی !! افتاد.. ولی اگه یادت رفته گفتم یادآوری کنم.. قطعه۲۷

  165. طهورا135 می‌گوید:

    سلام اقای قدیانی.
    گاهی اتفاق این چنین که می نویسم است
    ناگهان گلوله ای سلام میکند
    بی جواب هم کمانه می کند
    بعد سال های سال مرد
    پشت قاب بر تو خیره میشود
    روی مین دراز میکشد
    در هوا فرشته ها زار زار گریه میکنند
    گاهی اتفاق
    پرچمی ست که در هجوم باد
    بال بال میزند ولی
    رنگ عوض نمیکند
    این تمام اتفاق نیست
    گاهی اتفاق
    مینویسد از گلوله با تفنگ
    شعر بوی خون تازه میدهد
    مرد غلت میزند ومادری
    اشک های نا تمام را به چفیه هدیه میکند
    گاهی اتفاق…

  166. نازنین می‌گوید:

    سلام داداش حسین. الان که محمد پولی زاد این مطلب رو بخونه کف می کنه.واقعا با این قلمتان چشم خیلی ها رو در آوردید.آفرین و هزار آفرین:حسین قدیانی کارش درسته/نه دنبال مقام نه فکر پسته.

    چه اشک ها و چه خنده های شیرین و خاطره انگیزی از قطعه مقدس داریم !!

  167. نازنین می‌گوید:

    سلام داداش حسین. الان که محمد پولی زاد این مطلب رو بخونه کف می کنه.واقعا با این قلمتان چشم خیلی ها رو در آوردید.:حسین قدیانی کارش درسته/نه دنبال مقام نه فکر پسته.

    چه اشک ها و چه خنده های شیرین و خاطره انگیزی از قطعه مقدس داریم !!

  168. خان باجی می‌گوید:

    سلام علیکم
    آقای قدیانی با خوندن مطلبتون انقدرم خونم به جوش اومده که حتی اگر تجمع روز دوشنبه صحت داشته باشه نمی تونم تو خونه بمونم . صبر ندارم . اسم شهید لایق پدر امثال شما و لایق امثال برادر منه .
    و اما ..
    اگر قرار شد جلوی بنیاد شهید خودتون رو به آتش بکشید یادتون باشه آزمایش عدم اعتیاد بدید . چون پس فردا مثل اون جانبازی که دوسال قبل برای عدم رسیدگی به مشکلاتش جلوی مجلس خودشو به آتش کشید و جناب پرسه در مه گفتند که ایشان جانباز نبود یه معتاد بود (!) به شما هم تهمت اعتیاد نزنن . ضمن اینکه معتادین هم حق زندگی دارن .
    .
    آقای قدیانی دلخورم ازتون . جواب دعوت همه رو اینجوری میدید ؟ البته اگر دوست ندارید منم دیگه اصراری ندارم .

  169. مرتضی اکبریان می‌گوید:

    سلام حسین جان خسته نباشی داداش. فقط دو روز نیومدم چقدر مطلب نوشتی. دمت گرم با این متن پولی زاد خیلی حال کردم. دستت درد نکنه. این قضیه تخم عقاب و نمایندگی مجلس رو نگرفتم.ای کاش بیشتر در موردش بنویسی. بی شرف کم دل ما رو خون نکرده با فحش نامه هاش.
    التماس دعا

  170. مهجور می‌گوید:

    صلی الله علی الباکین علی الحسین(ع)
    عالی بود داداشی!شب قدرت عجب قدری داشته در کنار شهید گمنام که نتیجش این نوشته ۱۲ بندی بود!از هیچ چیز فروگذار نکردی آفرینبر خدای “حسین”افرین که خونش هنوز اونقدر در جوششه که پشت و پناه دین و ایمان محبینش باشه!جز دعا برای پایداری این قطعه مقدس نمیتونم بکنم این شب های عزیز ببخش اگه آزردیمت البته ما در حد این حرفا نیستیم!
    مولا حسین یارت!

  171. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    با بخش یوم مطلب صمیمی تان بسیار موافقم و می گویم بروی چشم و البته درباره بخش دوازدهم به بنیاد می گویم حرف داداش حسین حرف ما هم هست… خداییش نگذارید انقام سران فتنه را هم از شما بگیریم… تا دوشنبه هفته بعد وقت دارید!

    خیلی دوست داشتم برای هر مطلبی که می نویسی یک طرح بزنم ولی حیف که وقت نیست

  172. آفاق ظهور. . . می‌گوید:

    مسیرهای راهپیمای وتجمع جنبش سبز از سوی میر حسین موسوی اعلام شد. . . .
    طی بیانیه ای از سوی میر حسین موسوی (مد)مسیر های تجمع و راهپیمایی برای جنبش سبز در استان های مختلف مشخص شد .بر این اساس مسیر ها را در شهر ها و روستا های مختلف بشرح زیر میباشد.
    وبقیه در وبلاگ

  173. یه دوست می‌گوید:

    سلام آفرین حرفتون حقه
    خدا قوت

  174. محمّد محبّی می‌گوید:

    سلام ! دقیقا از همون مطلب “محمّد بود” که به مناسبت سوم خرداد نوشته بودی ، با روبلاگت آشنا شدم . همون یکی کافی بود تا به سبک نگارشت علاقه پیداکنم . اون مطلبت که در مراسم تشییع سردار شهید علی هاشمی پخش شد که معرکه بود . بعد هم که مصاحبه ت رو توی نشریه پنجره خوندم و به واقع تصدیق کردم که کارت حرف نداره . طیِّ این چند ماه هر چند روز یک بار به وبلاگت سر زدم و نوشته هات رو خوندم . به چندین نفر هم معرفی ت کردم تا با این قلم زیبا و تند و تیز افراد بیش تری سر و کار داشته باشن . ولی این اولین بار است که توی بخش نظرات اومدم . راستشو بخوای این بار هم کارم گیرت افتاده و گرنه منو چه به نظر نوشتن و نظر خوندن ! بگما ؛ بهت انتقاداتی هم دارم ولی الان نمیگم چون بار اولی که نمیان هنوز به رابطه ی ایجاد نشده رو با یه ایراد خرابش کرد . بگذریم . من هم یه وبلاگ دارم . از تو خیلی قدیمی ترم ولی مسلما نه قدرت تو رو دارم و نه حال و حوصله ی شما رو ! بعد از جریانات ۹ دی دیگه به روز نکرده بودم تا امروز ! خب به هر حال شما کارت اینه و فقط مینویسی ! ولی من کار و زندگی اجازه نمیده بیام و زیاد دست به کیبرد بشم . به هر حال خوشحال میشم اگه به ما هم سر بزنی ! اه ؛ دیدی ! داشت فراموشم میشد . همون کار اصلی که منو به بخش نظراتت کشوند . وبلاگ من بلاگفا است . هر چی خواستم به وبلاگت لینک بدم و آدرشس وبلاگت رو بذارم توی بخش پیوندهای وبلاگم نشد ! میدونی دلیلش چیه ؟

  175. یه دوست می‌گوید:

    آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
    آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
    یا شهید

  176. عمار می‌گوید:

    سلام
    این پست شما امروز اطلاع رسانی شد
    ولی به خاطر این بلاگفا نتونستم بذارم تو وب اگه ایمیل براتون بیاد تو بسته هست
    یا علی

  177. . می‌گوید:

    باریک ا… داش حسین.نشون دادی که درخت سیب هرچی پربارتر افتاده تر.ماشاا…. تواضع.قلمتو عشق.بند۶و۷و۱۰ عالی بود.راستی یه پیشنهاد:خواستید شیشه هابنیادو پایین بیارید فراخوان بدید قبلش عکس شهدا رو پرینت بگیریم بریزیم تو بنیاد و بچسبونیم به دیواراش.بدونن روخون چنتا شهید میخوان پابزارن.
    حق یارمون.یاعلی

  178. بنده ی روسیاه می‌گوید:

    سلام اولین باره که پیام می ذارم
    تو این چند مدتی که میام اینجا عاشق این وبلاگ و نوشته هاش شدم معرکه ای به مولا
    من نه بسیجی ام و نه لیاقتشو دارم اما عاشق شهیدام
    اون داستان واقعی اشکمو در آورد.
    اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک…
    التماس دعا

  179. ناشناس می‌گوید:

    سلام خدا بر شهیدان
    سلام خدا بر مجاهدین راه حق

  180. ناشناس می‌گوید:

    سلام خدا بر شهیدان
    سلام خدا بر مجاهدین راه حق
    سلام خدا بر کسانی که این حماسه و شور رو آفریدن

  181. کمیل نقی می‌گوید:

    با داستان چفیه اشکمو درآوردی

  182. محمد طه می‌گوید:

    سلام.راستش را بخواهی تذکراتت و نکاتت
    و…را اندازه ی مقاله هایت دوست دارم وقبول.
    درست،منصفانه،دلسوزانه،صادقانه،دقیق،منطقی،
    به جا،دوستانه و… .
    خدا راشاکرم بخاطروجود همسنکرانی مثل شما.

  183. انصاری می‌گوید:

    عرض سلام و ادب و احترام
    نمی دانم برای ادای سپاس و قدردانی از شما چه بگویم لیکن به یک جمله بسنده می کنم و آن هم این است که دستتان درد نکند حقیقتا.. با این روایت از شهید اشک را باز با چشمانمان مهربان کردین
    انشاءالله شهادت خودتان..
    خصوصی:………………………………………
    حسین قدیانی: با تشکر از شما که قبلش اجازه گرفتید اما من بنا به دلایلی، به دیگرانی هم که چنین تقاضایی را مطرح کرده بودند (در زمینه ساخت فیلم از قصه های من) صد در صد جواب منفی دادم.

  184. ramin می‌گوید:

    خاطره فوق العاده بود.

    ممنون

  185. سمیه می‌گوید:

    منم مثل خودتون فرزند شهیدم و اگه خداقبول کنه سینه چاک ولایت.وقتی پاهامو تو قطعه ۲۶ میذارم یه حس عجیبی دارم .نمیدونم شاید چون دردامون یکیه .روحیه میگیرم قوت می گیرم. خداقوت برادر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.