افراط در تفریط!

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

قبل التحریر ۱: دین مبین اسلام، آنقدر عمیق و محکم، اما دقیق و با ملاحظه است که فی المثل مسافر یا بیمار لایطاق را از گرفتن روزه، معاف کرده، تا بعد قضای آن را به جا آورند. اسلام حقا که برترین دین، کامل ترین دین، بلکه تنها دین، و حد واسط سهل گیری های شل و ول مسیحیت و سخت گیری های بی حد و مرز یهود است. شگفتا! در همین احکام روزه، نیک اگر بنگری خواهی یافت که چقدر خدا هوای بنده خود را داشته است تا مبادا روزه سبب فشار مافوق طاقت گردد. اندک مروری بر رساله مراجع گرانقدر تقلید، این حافظان راستین شریعت و شعور و شرعیت، من جمله موید این مهم است که اگر روزه دار دید تشنگی و گرسنگی دارد به قیمت جان او تمام می شود، مکلف است روزه خود را پیش از اذان افطار کند و اگر بعدا قضای آن روزه را به جا آورد، هیچ بر او گناهی نوشته نخواهد شد. القصه! یکی از افراد بیرون از دایره مراجع عظام شیعه که در توهم بزرگی و تصور پوچ تصاحب رساله غوطه ور است، هفته گذشته با سوء استفاده از اعتدال موجود در احکام اسلام، ایضا اعتدال به وجود آمده در ایام ماضیه و فضای جاریه (!) حرف خنده دار و مضحکی زد، راه تفریط پیمود و قند در دل معاندان آب کرد! این جناب مدعی شد؛ «هر وقت روزه دار احساس تشنگی کرد، می تواند تا آن حد که رافع عطش باشد، آب نوش جان کند!» این فرد اساسا فراموش کرده که یکی از فلسفه های روزه، اتفاقا همین است که آدمی تشنه و گرسنه شود، و اگر قرار بر این باشد که موقع تشنگی یا گرسنگی، و با اندک فشاری، آب بنوشیم، خب اصلا چه حاجت به روزه داری است؟!؟! واقعا جای این سئوال از محضر ایشان باقی است؛ «با در نظر گرفتن حکم جنابعالی، اصولا فرق میان ماه رمضان و سایر ماه های سال در چیست؟!؟! و مگر نه این است که در الباقی ایام نیز، آدمی هنگام تشنگی، آب می نوشد؟!؟! گیرم چند قلوپی بیشتر!!» ماه رمضان آمده که ما، یکی هم متحمل فشار عطش شویم و تا اذان مغرب صبر پیشه کنیم؛ جز این صبر به عشق خدا -و نه فقط به حکم خدا- مزه رمضان، حقا که از بین می رود. آنچه برای روزه دار، استثناء شده، مال موارد کاملا استثنائی است که بسیار به ندرت پیش می آید، نه اینکه حکم بدهیم؛ «هر که احساس تشنگی کرد و به فشار دچار آمد، می تواند اندازه چند قلوپ آب بخورد!» من هم الان خودم خنده ام گرفته!! 🙂 مگر کسی هم هست که روزه باشد، اما دچار فشار و تشنگی و گرسنگی نشود؟؟!!

قبل التحریر ۲: اینکه «اسلام» را تنها دین شمردم، اولا؛ برگرفته از این آیه شریفه است؛ «ان الدین عندالله الاسلام». بنابراین ما هر چند در مقام واقعیت، منکر ادیان آسمانی دیگر نمی شویم، اما در عالم حقیقت، اصولا و اساسا به دینی جز اسلام، آنهم «اسلام امیرالمومنین علی علیه السلام… به به از نام بلند علی» قائل نیستیم. ثانیا؛ یهودیان اگر واقعا به یهودیت اعتقاد داشته باشند، باید بر اساس آموزه های حضرت موسی، دست از آئین یهود بردارند و به اسلام بگروند، چرا که وعده رسالت «محمد» -درود خدا بر او و خاندان او باد- مهم ترین و آخرین بشارت کلیم الله بوده است. ایضا مسیحیان، خود به نیکی می دانند -و حتی در انجیل بارنابا به وضوح خوانده اند- که تداوم مسیح و امتداد مسیحیت در دین اسلام است. طرفه حکایت اینجاست؛ ما مسلمین، بیش از یهودیان و مسیحیان، به فرامین ۲ پیامبر آسمانی شان باورمندیم.

با این دست فرمان، لابد در آینده به اینجا هم خواهند رسید

اگر روزه دار، برای خوردن سحری، دیر از خواب بلند شد و دید که؛ «ای دل غافل! تا اذان صبح به افق آن قبرستانی که در آن ساکن است، همه اش ۱۰ دقیقه مانده»، می تواند آرام و با طمانینه، غذایش را کوفت کند تا هنگام اذان صبح. همین که اذان را دادند، بر روزه دار فرض است که برود نماز صبحش را خیلی سریع، بی حضور قلب، و با عجله بخواند و بعد برگردد سر سفره، الباقی غذا را بلمباند!! در این حالت، اگر مثلا تا نیم ساعت و ۳۳ ثانیه بعد از اذان صبح، غذا خوردن روزه دار طول کشید، بر این روزه دار خوابالو فرض است که دقیقا نیم ساعت و ۳۳ ثانیه هم از آن طرف، دیرتر افطار کند!! اما آمدیم و طرف در دقیقه ۲۰ دید که دیگر نمی کشد!! او باید به اندازه ای که شورش درنیاید، آب، آب هویج یا شیربستنی -در برخی منابع به آب ذغال اخته سن ایچ و دیگر هیچ هم اشاره شده!- میل کند. حال جای این سئوال پیش می آید که؛ «تکلیف این ۱۰ دقیقه و ۳۳ ثانیه چه می شود؟» هیچ! روزه دار باید فردای آن روز، دقیقا ۱۰ دقیقه و ۳۳ ثانیه زودتر دست از خوردن سحری بکشد!! منتهی شرط است که این بار فرد روزه دار، شب زودتر بخوابد تا از آن ور هم زودتر بلند شود، در غیر این صورت، محاسبه ریز دقایق سحری و افطار، با شخص مکلف، و خارج از توان منِ کمترین است!!

– فرضا روزه دار می بیند که تا اذان مغرب، مثلا یک ساعت و ۴۵ دقیقه مانده. بر او واجب است که دستش را بگذارد روی شکمش! به محض شنیدن اولین صدای قار و قور، می تواند برود ساعت را به مقدار لازم جلو بکشد!! یا اینکه با سیم کارت رایتل، زنگ بزند به یکی از آشنایان ساکن در جایی که آنجا افق مشتی تری دارد!! و به او با قصد قربت بگوید؛ هی ناقلا! دل من پیش تو، افق تو مال من!!

– ظهر شده و روزه دار احساس گرسنگی می کند. می تواند از بستگان بخواهد که حواسش را پرت کنند!! بدیهی است مدت پرتی حواس، اگر بیش از نیم ساعت باشد، خیلی دیگر تابلوست!! ذکر این نکته لازم است که روزه دار باید مطمئن شود که حواسش از نوشیدن آب پرت شده یا خوردن غذا؟؟!! قطعا احکام اینقدر هم دیگر شل و ول نیست که تو حواست برای خوردن ۴ تا خرما از یخچال پرت شود، اما بروی چلوکباب بخوری!!

– در هنگام روزه سیاسی، با تداعی خاطرات تحصن وکیل الشیاطین در مجلس ششم، خوردن ژامبون بوقلمون در جای خلوت بلامانع است!!

– روزه دار در خانه است و مهمان دارد. از سویی گرسنگی هم بیداد می کند. به بهانه چشیدن غذا، می تواند تا آن حد که قشنگ سیر شود، غذا را مزمزه کند!! حال آمدیم و همین فرد، فردای آن روز، جایی مهمانی دعوت بود و باز هم احساس گرسنگی کرد!! صرف نظر از اینکه فرد مذکور بهتر است معده و لوزالمعده خود را به دکتر نشان دهد، استثنائا باید با رمز «چند خوردی چرب و شیرین از طعام» صبر کند، لیکن دقیقا دقایقی که گرسنه شده را مد نظر قرار دهد. مثلا ۲ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۵۶ ثانیه. این فرد می تواند زمان به دست آمده را یا یک جا، یا به مرور در روزه های آتی از ماه رمضان طلبکار باشد و از آن برای خوردن زودتر افطار یا منت گذاشتن سر خداوند استفاده کند!!

– هنوز نیم ساعت از سحری نگذشته که فرد می بیند تشنه شده! ناظر بر زمان زیاد باقی مانده تا افطار، این فرد باید تا خرخره و آنقدر آب بخورد که در طول روز، دیگر دچار تشنگی نشود که احیانا دوباره بخواهد آب بخورد!! طبعا اگر در این هنگام، فرد روزه دار، بازی دربیاورد و فقط تا حد رفع عطش آب بخورد، دیگر نمی تواند در طول روز آبی بنوشد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود!! گفته باشم؛ نگید نگفت!!

– اگر روزه دار در طول روز، احساس تشنگی کرد، فقط باید آب بخورد، آنهم چند قلوپ!! اما یک وقت هست که تشنگی دارد به طرف فشار می آورد. در اینجا باید دید فشار، حداقلی است یا حداکثری؟! اگر فشار کم بود، علاوه بر آب، می تواند از آب میوه هم استفاده کند، اما اگر فشار زیاد بود، نوشیدن دوغ، ماء الشعیر و پپسی هم توصیه شده!!

تذکر: از آنجا که دوغ، بدتر آدم را تشنه می کند، بعد لمباندن دوغ* دوباره می توان آب نوشید، تا حدی که اثر دوغ از بین برود!! لذا یک وقت می بینی تشنگی شما کاملا برطرف شده، اما چون هنوز اثر دوغ در دهان آدمی هست، بر روزه دار فرض است که آنقدر آب بخورد که کاملا مزه دوغ از بین برود!! در این باب، آنچه اهمیت دارد از بین رفتن اثر دوغ است، نه رفع شدن تشنگی شما!!

تبصره: اگر فرد متمولی، خارج از این موارد، روزه خود را عمدا بخورد، از آنجا که این از خدا بی خبر، علی القاعده نباید اعتقادی به مقوله «گداپروری» داشته باشد، بر او حتم است که به جای اطعام فقرا، به ۶۰ نفر از اغنیا آنهم در رستوران برج سفید افطاری بدهد!

تکمله: در ماه های غیر از ماه مبارک، برای خواندن نماز صبح ادا، تا وقتی که فرد، صبحانه نخورده باشه، وقت داره واسه نماز!!

*شاید شماری از خوانندگان این ایراد را بگیرند که «لمباندن» معمولا برای غذا به کار می رود، نه نوشیدنی ها. ایشان غافل اند که دوغ، خودش یک غذای کامل است!!

وطن امروز/ ۳۰ تیر ۱۳۹۲/ شماره ماقبل آخر!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۷۲ دیدگاه

مناجات شریعتی برای امروز…

تقدیم به امید حسینی آهستان

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: حسین قدیانی

خدایا! به علمای ما مسئولیت، و به عوام ما علم، و به مومنان ما روشنایی، و به روشنفکران ما ایمان، و به متعصبین ما فهم، و به فهمیدگان ما تعصب، و به زنان ما شعور، و به مردان ما شرف، و به پیران ما آگاهی، و به جوانان ما اصالت، و به اساتید ما عقیده، و به دانشجویان ما نیز عقیده، و به خفتگان ما بیداری، و به بیداران ما اراده، و به مبلغان ما حقیقت، و به دین داران ما دین، و به نویسندگان ما تعهد، و به هنرمندان ما درد، و به شاعران ما شعور، و به محققان ما هدف، و به نومیدان ما امید، و به ضعیفان ما نیرو، و به محافظه کاران ما گستاخی، و به نشستگان ما قیام، و به راکدان ما تکان، و به مردگان ما حیات، و به کوران ما نگاه، و به خاموشان ما فریاد، و به مسلمانان ما قران، و به شیعیان ما علی، و به فرقه های ما وحدت، و به جهال ما شفا، و به خودبینان ما انصاف، و به فحاشان ما ادب، و به مجاهدین ما صبر، و به مردم ما خودآگاهی، و به همه ملت ما تصمیم و استعداد فداکاری و شایستگی نجات و عزت بخش…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴۹ دیدگاه

«حاسبوی نظرسنجی» قبل از «تحاسبوی انتخابات»

از انتخابات ۲۴ خرداد، چند هفته ای می گذرد اما هنوز مجادله موافقان و مخالفان نظرسنجی، میان هر ۲ جناح اصلاح طلب و اصولگرا ادامه دارد که ناظر بر نتیجه انتخابات، اصولگرایان با حرارت بیشتری در نفی یا اثبات نظرسنجی اقامه دلیل می کنند. البته به واسطه گذر زمان، عمده مباحث در فضایی عاقلانه تر دنبال می شود. در هر حال، اصولگرایان برای جبران پاره ای ندانم کاری ها، لازم است تکلیف خود را با موضوعاتی از قبیل همین نظرسنجی کاملا روشن کنند. جز این باشد، افق روشنی در انتخابات های آتی برای جریان اصولگرایی متصور نخواهد بود.

اما استدلال دوستانی که نظرسنجی را ملاک معتبری برای انتخابات نمی دانند چیست؟! امهات سخن ایشان در زیر می آید.

نتیجه انتخابات های اخیر با اغلب نظرسنجی های انجام شده فاصله دور و دراز دارد.

هر نامزدی فقط صحه بر نتیجه نظرسنجی هایی می گذارد که در آنها وضع بهتری دارد. لذا ملاک قرار دادن نظرسنجی ها، بیش از آنکه گشاینده راه باشد، گمراه کننده و محل ازدیاد مجادلات است.

اصولا مردم ایران دقیقه نودی هستند و در روز آخر، بلکه آخرین ساعات رای گیری، ممکن است متاثر از جو غالب، نظر خود را تغییر دهند. لذا معیار قرار دادن نظرسنجی، سودی ندارد. وانگهی، ما عمل بر اساس تکلیف می کنیم، چه کار داریم به نظرسنجی؟!

موافقان نظرسنجی اما دلایل زیر را اقامه می کنند.

اگر نظرسنجی مراکز معتبر را تا آخرین لحظه انتخابات، رصد کنیم، اتفاقا همخوان با نتیجه چند انتخابات اخیر است.

نظرسنجی های غیر علمی و پوپولیستی برای ما نیز فاقد اعتبار است. ما فقط به آن قسم نظرسنجی ها استناد می کنیم که به تجربه، درستی و دقت شان معلوم شده.

«جو غالب» در روزهای آخر انتخابات، اتفاقا منتج از داده های نظرسنجی شکل می گیرد و عمدتا به نفع نامزدی تمام می شود که بر اساس آخرین براوردها و واپسین نظرسنجی ها، گوی سبقت را از دیگران ربوده. بر فرض که مردم ایران دقیقه نودی باشند. ما هم نظرسنجی ها را تا دقیقه ۹۰ بلکه تا وقت های اضافه ادامه می دهیم. منتهی شرط است که معطوف به نتایج نظرسنجی ها، سیاست ورزی خردمندانه انجام شود. کاری که مع الاسف اصولگرایان انجام ندادند. داده های نظرسنجی در روزهای منتهی به ۲۴ خرداد، بسی واضح موید این مهم بود که کنار کشیدن عارف، ایضا تفرق اصولگرایان، موج خوبی به نفع روحانی درست کرده. «جو غالب» متاثر از همین موج، کفه آرای روحانی را نسبت به دیگران سنگین تر کرد.

¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤ ¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤

اگر منظور از نظرسنجی، نظرسازی هواداران نامزدهاست، قطعا معیار دانستن نظرسنجی ها کاری عبث است. اینکه هر نامزدی به هر کجا می رود، عده ای بگویند؛ «آنجا سونامی درست شده»، بیشتر به طنز شبیه است تا نظرسنجی. لیکن اگر منظور از نظرسنجی، نظرسنجی درست و علمی باشد، حتما و قطعا نظرسنجی، یکی از ملاک های مهم برای انجام سیاست ورزی خردمندانه در فصل رای گیری است. طرفه حکایت اینجاست؛ صرف نظر از مجادلات نظری، تقریبا هیچ کس در مقام عمل، مخالفتی با انجام نظرسنجی ندارد، چرا که همگان اینگونه تبلیغ یا وانمود می کنند که نامزد مد نظرشان پیشتاز امر انتخابات است! من البته در این باب، کاری با راست و دروغ این نوع نظرسنجی ها ندارم، اما مگر می توان از انتخابات که مراجعه به رای مردم است سخن گفت و از نظرسنجی که مراجعه به نظر مردم برای کشف رای ایشان است غافل شد؟! بالاخره ما یا ساز و کار انتخابات را قبول داریم یا نداریم؟! اگر قبول داریم، باید بپذیریم که یکی از راه های برد در انتخابات، اولا؛ مداقه عمیق روی نتایج نظرسنجی هاست تا آخرین لحظه ها، ثانیا؛ انجام فعل سیاسی متناسب با خروجی نظرسنجی ها. من نه با «الخیر فی ما وقع» مشکل دارم، نه با «عسی ان تکرهوا…». منتهای مراتب، نظرسنجی را در حکم بازی دست گرمی قبل از مسابقه حساس انتخابات می دانم. تیمی که شل و ول تمرین کند، هرگز در مسابقه، رنگ برد را نمی بیند. ما در نظرسنجی ها، در این بازی های تدارکاتی، معایب مان -آثار تفرق!- خیلی خوب معلوم شد، اما شگفتا که این عیوب را اصلاح نکرده، همین طور بی وحدت وارد میدان رقابت شدیم! القصه، هر چه به روزهای آخر نزدیک تر می شدیم، باخت مان قابل پیش بینی بود، ما اما به جای پیش گیری، به جای رفع معایب… حتی می خواهم بگویم؛ به جای عمل به تکلیف، و به جای تشخیص درست تکلیف، دستی دستی لیف باخت به تن خود کشیدیم! فی الحال در ماه مبارک رمضان قرار داریم. شهرالله الاعظم به عبارتی ماه «حاسبوا قبل ان تحاسبوا» است. یک نظرسنجی راست و حسینی روی اعمال خود داشته باشیم، به راحتی خواهیم فهمید که آن دنیا جای مان کجاست. از قضا، سیلی نظرسنجی، هم درست بود، هم به موقع. مسئله اینجا بود؛ ما خواب نبودیم، بلکه خودمان را به خواب زده بودیم… و شوخی گرفته بودیم «حاسبوی نظرسنجی» را قبل از «تحاسبوی انتخابات».

جوان/ ۲۰ تیر ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱۱ دیدگاه

اینک ملت «بهشتی انقلاب» است

تقدیم به شهید بهشتی که بهای بهشت را با خون مظلوم خود پرداخت

یک: در میان همه نوحه‌خوانی‌های پدرم «بهشتی‌ام، بهشتی‌ام، ای حمزه خمینی‌ام» از همه زیباتر است. هنوز این نوار کاست را دارم. بابا اکبر «بهشتی‌ام، بهشتی‌ام» را همیشه وصل می‌کرد به «گلبرگ سرخ لاله‌ها» و آنقدر شهید بهشتی را دوست می‌داشت که هنگام اعزام به جبهه، وقتی همه از او خواستند نوحه بخواند، باز همین «حمزه خمینی» را خواند و دست آخر گفت: «در انقلاب اسلامی نمی‌شود از شهادت سخن گفت الا اینکه یاد بهشتی و ۷۲ تن به میان آید.»

دو: واقعا حق شهید بهشتی بود لقب زیبای «سیدالشهدای انقلاب». سیدالشهدای مظلوم انقلاب که در برابر آماج ناجوانمردی‌ها همیشه می‌گفت: «خوب است اجازه دهیم گاهی خدا از ما دفاع کند.» و خدا چه خوب از بهشتی دفاع کرد، با خون مطهر خود شهید بهشتی! لازم بود این خون ریخته شود! اگر این شهادت مظلومانه نبود، همچنان پشت بهشتی حرف می‌زدند و شعار می‌دادند؛ هم سرمایه‌دار می گفتند و هم مرتجع! متناقض‌ترین شعارها، عجبا که هنگام فرود بر فرق بهشتی، جمع می‌شدند با هم!! آخرش هم عده‌ای نفهمیدند بهشتی زیادی افراطی بود یا در تفریط اصرار داشت؛ هزینه این «فهم» شد جان بهشتی!! سخن‌ها گفت خدا با خون سیدالشهدای انقلاب… و تا انقلاب انقلاب است، جوشش خون شهید بهشتی متوقف نخواهد شد. این خون، خیلی از تهمت‌ها را از سر انقلاب باز کرده و می‌کند. گویی خون بهشتی هم بیشتر به فکر انقلاب است تا خودش!!

سه: چند سال پیش در میان آرشیو روزنامه‌های اول انقلاب، خیلی برایم مهم بود که ببینم واکنش دشمن به خبر شهادت شهید بهشتی چه بوده. از همه جالب‌تر، واکنش جالب و معنی‌دار آن روزنامه آمریکایی بود با این تیتر درشت؛ «بولدوزر آیت‌الله خمینی از کار افتاد»!

چهار: صرف‌نظر از واکنش دشمن، تعابیر دوست هم بسیار قابل تامل بود. امام اعتقاد داشت؛ «جانسوزتر از شهادت بهشتی، مظلومیت او بود.» و می‌گفت؛ «بهشتی یک ملت بود برای ملت ما.» آری! «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود» تا بهتر معلوم شود چرا رهبر فرزانه انقلاب، دل خوشی از شعار «آمریکا در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه!» نداشتند.

پنج: شاید از آن رو علیه بهشتی مظلوم، شعارهای متضاد ـبه شکل متحد!ـ سر داده می‌شد که او خود «جمع اضداد» بود، لذا برای شناخت شهید بهشتی، «هوشیاری مضاعف» لازم است. سیدالشهدای انقلاب اگر چه اهل کار گروهی بود اما هرگز گروه‌گرا نبود. خروجی گروه‌گرایی، «مرید پروری» است اما شهید بهشتی کار گروهی را برای «پرورش مدیر» می‌خواست. پرورش مدیر برای انقلاب، نه جمع کردن مرید به گرد خود! شهید بهشتی اگر چه خود دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود اما خط قرمز پررنگش را با دشمن اصل کاری می‌کشید، نه این و آن. آبروی جمهوری اسلامی برای شهید بهشتی بسیار مهم‌تر از منافع حزب جمهوری اسلامی بود و هر جا میان این دو، تعارض به وجود می‌آمد، حزب خود را هزینه انقلاب می‌کرد، نه برعکس. بهشتی بیش از آنکه «تکلیف محور» باشد، سعی در «شناخت درست تکلیف» داشت که اگر نیک بنگریم، این هنر است و الا هر کسی عاقبت، یک تکلیفی برای خود دارد! بهشتی نه شعارزده بود، نه به بهانه پرهیز از شعارزدگی، دست از شعارهای قشنگش برمی‌داشت؛ «آمریکا! از دست ملت ایران، عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.» با وجود این شعار آرمانی ‌اما حرف دیگر شهید بهشتی این بود؛ «سخن گفتن بس است، عمل کنیم… و تنها سخنی را بگوییم که راهگشای عمل باشد». بهشتی معتقد بود؛ «تلخی کلام صادقانه از شیرینی سخن منافقانه گواراتر است». مع‌الاسف گروه‌گرایانی که از کار تشکیلاتی قرائت غلطی دارند، دورویی را به صداقت ترجیح می‌دهند و خروجی سیاست‌ورزی نابخردانه‌شان جز این نیست؛ «جبهه گرفتن علیه حرف حساب»! اگر خروجی گروه‌گرایی تشدید تفرقه است، نتیجه کار گروهی شهید بهشتی هیچ نیست الا بسط وحدت، چرا که شهید بهشتی با همه بزرگی و وزانت، خود را دبیرکل حزب جمهوری اسلامی می‌دانست، نه دبیر کل اصل جمهوری اسلامی. شهید بهشتی، جمع میان بصیرت سیاسی و بصیرت دینی بود و حزب و تهذیب را با هم می‌خواست. اگر در حزب به عنصر اخلاص اهمیت می‌داد، لیکن این حق را برای نظام قائل بود که به بهانه اخلاص، وحدت را قربانی نکند. شهید بهشتی بجا حرف از اخلاص می‌زد و بجا حرف از وحدت. سیدالشهدای انقلاب،‌ ملاک خودی و غیرخودی را هرگز دوری و نزدیکی با حزب جمهوری اسلامی نمی‌دانست و هر چند حزب داشت اما افقی فراتر از نگاه حزبی برای خود متصور بود. دبیرکل حزب جمهوری‌اسلامی، همگان را ارجاع به «بیعت با ولی فقیه» می‌داد، نه دیدگاه‌های بسته و خسته درون‌گروهی. خود را «شیفته خدمت» می‌‌دانست نه «تشنه قدرت»، منتهی راه درست و خردمندانه رسیدن به قدرت را نافی خدمت نمی‌‌خواند. شهید بهشتی زیبا سخن می‌گفت لیکن زیباتر عمل می‌کرد… و صد البته به تکلیف انقلاب هم فکر می‌کرد و اینگونه نبود که تنها و تنها به تکلیف حزب جمهوری اسلامی اندیشه کند. کسانی که علی‌الدوام دم از تکلیف می‌زنند اما عمدتا تکلیف خود را اشتباه تشخیص می‌دهند، باید برای ایشان «جشن تکلیف» گرفت! واقعا چه می فهمند از تکلیف، «تکلیف اولی ها»؟ شهید بهشتی اما سیاستمداری بود که به وقتش مدارا داشت، به وقتش سازش‌ناپذیری. واقعا برای رای و نظر مردم احترام قائل بود، چه منتخب مردم، نامزد مد نظر حزب خودش باشد، چه نباشد. سیدالشهدای انقلاب، نه مثل کسانی بود که هنگام شکست در انتخابات، مردم را فرودست و نادان و عوام می‌خواندند، نه مثل کسانی است که وقتی رای نمی‌آورند، مردم را خسته از مبارزه و حماسه و مقاومت می‌دانند. شهید بهشتی پیوند تکلیف و تشخیص بود. محل اتصال فهم و شعور با شور و شعار. اگر من باب نظر و کتاب و علم‌ورزی، شهید مطهری به عدد آدم‌های انقلاب اضافه کرده، از دریچه عمل و حرف حساب و سیاست‌ورزی، جذب حداکثری شهید بهشتی واقعا مثال‌زدنی است.

امروزه روز چه کسی نقش شهید بهشتی را ایفا می‌کند؟! سوال مهمی است. آیا واقعا بولدوزر آیت‌الله خمینی از کار افتاده؟! ناظر بر این همه حماسه و معطوف بر اذعان دوست و اعتراف دشمن، اینک «بهشتی زمان» ملت رشید و غیور ایران است. اگر دیروز بهشتی یک ملت بود برای ملت ما، فی‌الحال ملت ما بهشتی این روزهای انقلاب است. بگذریم که این یکی بهشتی یعنی بهشتی خامنه‌ای را دیگر نمی‌توان ترور کرد! نه، ایران پر از بهشتی نیست، فقط یک بهشتی دارد؛ «ملت نستوه ایران». پس «آمریکا! از ملت ایران، عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر».

وطن امروز/ ۱۲ تیر ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹۰ دیدگاه

کدام اکثریت؟ کدام اقلیت؟ اقتصاد ۱۰۰ درصد

همه‌اش ۴‌ جمله! کلا ۵ درصد! این تمام سهم اقتصاد و معیشت و دغدغه‌های ملموس مردم در سخنرانی مطول روز شنبه رئیس‌جمهور منتخب بود. اگر چه این سخنرانی حس و حال رسانه‌ای داشت اما عمومی‌تر از آن بود که جناب روحانی برای غفلت از حوزه اقتصاد بهانه‌ای داشته باشد. مع‌الاسف فرد منتخب از همه چیز سخن گفت الا اصل‌کاری‌ها. این روزها مهم‌ترین سوال مردم از حسن روحانی این است: «چرا این همه اقتصاد کمرنگ و بی‌فروغ است در سخنرانی‌های شما؟! نکند در مقام عمل نیز مثل سخن و سخنرانی به حاشیه ببرید اقتصاد را». امروز (یکشنبه) روبه‌روی دکه روزنامه‌فروشی، نگاهی انداختم به تیتر یک روزنامه‌ها. جراید دوم خردادی، بخشی از سخنان روحانی را تیتر یک کرده بودند و پاره‌ای رسانه‌های اصولگرا، بخشی دیگر را. هر یک به زعم خود، داشتند ادعا می‌کردند که شیخ حسن بیشتر به جناح ما نزدیک است! اولا روحانی هر چند به صورت مستقل نامزد انتخابات شد، اما خواهی نخواهی قرابت بیشتری با جریان اصلاحات دارد. انکار این امر بدیهی و اکتفا به فلان موضع درست، حقا که ساده فرض کردن مخاطب است!‌ بعضی دوستان اصولگرا به جای این مصادره کردن‌های بی‌مزه، بهتر است اندکی در رفتار و گفتار انتخاباتی خود تامل بیشتر کنند که اصولا با کدام ندانم‌کاری، قافیه را به حسن روحانی باختند؟! ثانیا اصولگرا، راستی، ‌چپی، دوم خردادی،‌ حتی مستقل خواندن روحانی، چه فرقی برای مردم می‌کند؟! این خربزه‌ها کی برای مردم درگیر در معضلات اقتصادی، نان شده که حالا بشود؟! گیرم حسن روحانی نماینده آقای هاشمی نباشد و رسما به وکالت از حضرات این طرفی، وارد صحنه شده باشد؛ خب که چی؟! سهم مشکلات مردم و نقش اقتصاد در این بکش مکش‌های سیاسی چیست و کجاست؟! برای مردم، نه راست بودن روحانی مهم است، نه چپ بودن او. آنچه اهمیت دارد عزم رئیس‌جمهور برای بازکردن گره‌های ریز و درشت اقتصادی است. القصه، همان نظرسنجی‌هایی که ایام منتهی به ۲۴ خرداد موید پیشی گرفتن حسن روحانی از محمدباقر قالیباف بود، این روزها حاکی از این مهم است که بیش از ۷۰ درصد مردم، «اقتصاد» را اولویت اول خود می‌دانند… و این نیز قطعا «رای اکثریت» است! اکثریت‌تر از اکثریت شکننده ۰/۷ درصدی! منتخب ملت آن روز که در کنفرانس مطبوعاتی، خود را رئیس‌جمهور همه ایران خواند، امثال مرا ـکه با همین نگاه فراجناحی، رای به قالیباف داده بودندـ امیدوار کرد؛ فرد منتخب اگر چه خیلی اقتصادی نیست اما لااقل دارای چنین دیدگاه درستی است، لیکن سخنان روز شنبه دکتر روحانی و تاکید مکرر و البته بی‌جهت روی رای اکثریت، حاکی از مشورت غلط به منتخب ملت بود. در این باره چند نکته وجود دارد:

یک: حسن روحانی حتی اگر «۵۰ + فقط یک رای بیشتر» هم می‌داشت رئیس قوه مجریه قانونی بود اما این هم هست که اکثریت ۲۵۰ هزار نفری، این همه حالا «رای اکثریت، رای اکثریت» ندارد!

دو: ناظر بر نکته بالا، همان به که جناب روحانی بر اساس مطالبات عمومی، متحد و یکپارچه همه ملت حرکت کند، نه اکثریت. و مگر می‌توان منکر این مهم شد که اولین و اساسی‌ترین مطالبه ولایت، ملت اعم از اکثریت و اقلیت، بلکه قانون و عقل و شرع از رئیس‌جمهور منتخب، حل معضلات اقتصادی است؟!

سه: تاکید غیر ضرور بر رای اکثریت، فروکاستن حسن روحانی از رئیس‌جمهور همه ایران به رئیس‌جمهور همان کسانی است که به او رای داده‌اند. این نه‌ تنها ظلم بعضی مشاورین، در حق منتخب ملت است،‌ بلکه همین اول بسم‌الله، خبر از نوعی شکست می‌دهد. اگر دیدگاه «خود را رئیس‌جمهور همه ایرانیان پنداشتن»، دیدگاهی پیروزاندیشانه است، لاجرم تاکید روی رای اکثریت (آن‌هم شکننده‌ترین اکثریت!) نگاهی از پیش مغلوب است. مهم‌تر از اتخاذ موضع درست، خراب نکردن آن با حرف غلط بعدی است.

چهار: اصلی‌ترین شعار جناب روحانی «اعتدال» است، اعتدال اما بیشتر به عمل است تا حرف. این درست که حرف اعتدال را بیش از همه حسن روحانی می‌زند اما در مقام عمل، بهترین تجلی اعتدال، رفتار اصولگرایان بود که بعد از ۲۴ خرداد، دبه درنیاوردند و دم از تقلب نزدند. نامزدهای اصولگرا -در راس ایشان محمدباقر قالیباف- هم یارایشان بود که با دستاویز قرار دادن پاره‌ای چیزها، ادعاهایی مطرح و پیروزی با ۰/۷ درصد را در دور اول به کام فرد منتخب تلخ کنند اما جملگی از در تبریک و شادباش و همکاری و وحدت درآمدند. لذا بر جناب روحانی فرض است که قدر این فضای مناسب برای خدمت را بداند. نامزدهای اصولگرا نه مثل آقای هاشمی در سال ۸۴ به خدا نامه گلایه‌آمیز نوشتند و نه حکایت فتنه‌گران سال ۸۸ آب به آسیاب دشمن ریختند. فی‌الحال منتخب ملت هیچ بهانه‌ای برای قصور در کار و خدمت ندارد. حقا که فضا مناسب برای حرکت درست در وادی اقتصاد است، به این شرط که خود منتخب ملت، این همه «اکثریت-اقلیت» نکند و مطالبات آحاد ملت را وجه‌المصالحه دیدگاه غلط برخی دور و بری‌ها قرار ندهد.

پنج: امروزه روز یکی از مهم‌ترین جلوه‌های افراط و تفریط و خروج از مسیر اعتدال، اتفاقا همین تاکید بر رای اکثریت است. این زیبنده نیست که از سویی شعار اعتدال سر دهیم و از دیگر سو به گونه‌ای سخن بگوییم که تداعی‌گر شکاف اکثریت و اقلیت باشد. ظاهرا بعضی مشاوران جناب روحانی هنوز در فضای تبلیغات انتخابات سیر می‌کنند و یادشان رفته که وارد فضای پس از ۲۴ خرداد شده‌ایم. البته از حق نگذریم که جایی از سخنرانی مطول شنبه، حسن روحانی تاکید کرد عضو هیچ حزب و گروهی نیست، مع‌الاسف آنچه ناقض این سخن درست است، هیچ نیست الا تقسیم کردن ملت به اکثریت و اقلیت… و شاید به عبارت بهتر و ناظر بر رای فرد منتخب، بد نباشد ادعا کنیم؛ تقسیم کردن ملت به عدد ۲‌!

شش: واقعاً اگر قرار باشد دولت مستقر بر اساس خواست اکثریت -چه قاطع، چه شکننده- حرکت کند، تکلیف اولویت‌های فرابخشی و برنامه‌هایی در حد و قواره سند چشم‌انداز چه می‌شود؟! و مگر اکثریت و رای اکثریت ثابت است؟! همان اکثریتی که ۲ خرداد به خاتمی رای داد، روز سوم تیر به احمدی‌نژاد رای داد و حالا قرعه اکثریت به نام حسن روحانی افتاده. وانگهی! آنقدر مطالبات مردم، صرف نظر از دعوای اکثریت و اقلیت، واضح و آشکار است که می‌توان قسم خورد حتی قریب به اتفاق رای‌دهندگان به روحانی هم دغدغه‌های خرد معیشتی و کلان اقتصادی دارند.

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

همچنان که هشتم خرداد یعنی ۲ هفته قبل از انتخابات، معطوف به بازی ناشیانه اصولگرایان در زمین سیاست، نیز سخن‌وری شیخ دیپلمات در عرضه تبلیغات، نتیجه انتخابات ۲۴ خرداد را پیش‌بینی کرده بودیم، اینک مناسب‌ترین وقت برای این سخن است؛ «گره‌های اقتصادی را با کلید شکسته نمی‌توان باز کرد»! آری، بیم آن می‌رود که مشورت‌های غلط، کلید روحانی را دو نیم کند!

وطن امروز/ ۱۰ تیر ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۸۸ دیدگاه

می شه؟؟!!

🙂 بچه ها! نمی دونم چرا هنوزم امید دارم انتخابات بره مرحله دوم!! 🙂

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۵۰ دیدگاه

خدا ما را با خودش کشیده

می‌خواهم از حکمت کار خداوند سخن بگویم؛ خدایی که اغلب فراموشش می‌کنیم، منتها با ذکر مقدمه‌ای. اگر چه ۲۴ خرداد، ملت همه در یک صف واحد، «سمفونی وحدت» نواخت اما نمی‌توان منکر منازعات قبل و بعد انتخابات شد. اصولاً طبیعت انتخابات، اقتضای مجادله دارد. اگر قبل انتخابات، به سبب تبلیغات، مناظره می‌شد، اینک بازنده‌ها در پی مقصرند و برنده‌ها دنبال سهم و سود. برنده‌ها به بازنده‌ها طعنه می‌زنند و بازنده‌ها به هم! حتی آنان که دغدغه اخلاق و مداقه پرهیز از بگومگو دارند، خیلی نمی‌توانند بی‌طرف بمانند و دست آخر وارد گود می‌شوند. اصلاً بخشی از شیرینی انتخابات به همین مباحث شورانگیز است، به این شرط که حریم تقوا حفظ شود؛ خط قرمزی، نهایتی، حد و حدودی داشته باشد مجادلات. کسانی که بعد از ظهر سه‌شنبه، مسابقه حساس ایران و کره‌جنوبی را نگاه کردند، لابد شهادت می‌دهند که در طول بازی، ایران فقط صاحب یک موقعیت گل شد که آن هم ناشی از اشتباه مدافع کره‌ای بود. البته بچه‌ها خیلی محکم و جانانه دفاع کردند، لیکن هرگز نمی‌توان منکر کفه سنگین‌تر چشم‌بادامی‌ها شد. رفتن به جام‌جهانی برای هر کشوری به غایت شیرین و شورانگیز است. ایران و غیر ایران هم ندارد. هر کجای دنیا اگر سوت پایان بازی فلان داور، به منزله صعود بهمان کشور به جام جهانی باشد، فی‌الفور مردم به خیابان‌ها می‌ریزند و جشن می‌گیرند. آنچه سه‌شنبه شب در ایران رخ داد، حقیقتاً یک «جشن ملی» بود. این معجزه توپ گرد و مستطیل سبز است که بی‌هیچ داعیه‌ای، همه را با هم متحد و یکدل می‌کند. دیدیم که به طرفه‌العینی، بلکه به اعجازی، همه تقسیم‌بندی‌ها رنگ باخت. ناگهان، همه با هر سلیقه‌ای، «من» را فدای «ما» کردند و بی‌خیال دعوا مرافعه‌های سیاسی و مرزبندی‌های گروهی، دقیقاً «یکی» شدند. این «یکی» شدن، از جمله جلوه‌های «وحدت کلمه» مد‌ نظر بزرگان است. شادی و سرور، فرع مسئله است، آنچه اهمیت دارد همین اتحاد است و الا ای بسا که غم و اندوه، مسبب وحدت توده‌ها شود، مثل ایام عزاداری. قدر مسلم، روزهایی که سبب‌ساز وحدت می‌شود، بسیار غنیمتی و مهم اند. من آخرین ساعات روز سه‌شنبه، دقایقی پای اینترنت، از این سایت به آن سایت و از این خبرگزاری به آن پایگاه مجازی رفتم اما جادوی توپ گرد را ببین که همه این رسانه‌ها -بلااستثنا!- ترجیح داده بودند ساعاتی بی‌خیال جنگ و جدل، کرکره منم‌منم را پایین بکشند و بپردازند به «حماسه اولسان». اساسا صعود به جام جهانی و پس‌لرزه‌های جذابش، آنقدر موضوعیت رسانه‌ای دارد که تفرق بعد از انتخابات را کاملاً تحت‌الشعاع کاریزمای خود قرار دهد. راستش دیروز غروب، هنگام برگشتن به خانه، گیر کرده بودم توی ترافیک شور و شعف چهارراه‌ ولیعصر. داشتم از شادی مردم لذت می‌بردم و خود نیز همراهی می‌کردم که یک آن احساس کردم؛ خدا، تیم ملی جمهوری اسلامی ایران را به رغم برتری محسوس کره‌جنوبی به جام‌جهانی برد، بلکه برای ساعاتی ممتد و خاطره‌انگیز، منازعات سیاسی، جای خود را بدهد به دوستی و محبت و لبخند و مهربانی و صفا و اتحاد و صمیمیت و تفاهم و شیرینی و شربت و مصافحه. اینکه حالا بازی ایران و کره‌جنوبی بود؛ یک بار دیگر برو بازی ایران و استرالیا را تماشا کن. در همان نیمه اول، دست‌کم باید پنج گل مسلم از کانگوروها می‌خوردیم! نه که بخواهم شعار بدهم‌ها… واقعاً فکر می‌کنم توی یارکشی، خداوند، ملت ما را با خودش برداشته… و آنقدر نسبت به ما حساس است که اصلاً دوست ندارد دعوای ما را ببیند. من دیشب فهمیدم که خدا گاهی با خون محمد جهان‌آرا با ما سخن می‌گوید، گاه با گل رضا قوچان‌نژاد! خدا بارها و بارها ثابت کرده یار ماست… دوستان! هم‌تیمی‌های خدا! این وسط، ما چند بار یاریگر خدا بوده‌ایم؟!… و اگر جز این نیست که «وحدت کلمه» را خدا بر زبان خمینی و خامنه‌ای انداخته، ما تکلیفی جز دست رد زدن بر سینه تفرقه نداریم.

جوان/ ۳۰ خرداد ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۲۲ دیدگاه

رضا قوچان نژااااا«بزن دست قشنگه رو»ااااااد

«قطعه ۲۶» صعود مقتدرانه تیم ملی ایران به جام جهانی را شادباش می گوید

…و حالا حماسه فوتبالی!!

تحت لوای خوشگل ترین پرچم سبز و سفید و قرمز و الله اکبری دنیا

قلب قلمم تند تند دارد می زند. روزنامه دارد می رود زیر چاپ. همه اش ۱۵ دقیقه وقت دارم از یک صعود شیرین و دوست داشتنی بنویسم… و بنویسم؛ هورا… بنویسم؛ آخ جون! جام جهانی… کاش می شد صدای بوق شادی و شعف ماشین ها را نوشت! دارد می آید… عجیب هنرمندانه می زنند ملت؛ تکی، ممتد، چند تایی، شیپوری، عشقی، ناز و زیبا… می روم بیرون… غوغایی است در خیابان… همه ملت شادند… همه شادند… این شادی، پیر و جوان و زن و مرد و این وری و آن وری نمی شناسد… همه شادند… اما یکی از آن طرف خیابان دارد داد می زند؛ «ایران عروسیه، کره چیز سوزیه»!! به او حق می دهم! واقعیتی است… حالا شعارش همه گیر شده! مرد میان سالی، از فرط خوشحالی دارد گریه می کند… چه آدم با عشقی است… همه ملت چند متری پریده اند هوا… هورا… راننده BRT را نگاه! دارد دست قشنگه را می زند… و عجب بوق عجیبی می زند… خدای من! این از آن ترافیک هایی است که اصلا دوست ندارم باز شود… ترافیک شادی و شعف یک ملت تاریخی… ماشین بغل دستی ازم می خواهد بوق بزنم… می زنم… عجیب، موزون است حرکاتش، با اینکه دست کم باید ۷۰ را رد کرده باشد… سمند کناری، صدای رادیو را داده بالا… پیام «آقا» دارد پخش می شود… راستی! دارم فکر می کنم که ما الان ۲ تا رئیس جمهور داریم؛ احمدی نژاد و روحانی!! هر ۲ هم قانونی!! ۲ تا رئیس جمهور شاد… (و مگر می توان منکر نقش دولت محترم، در فتوحات مختلف ورزشی از قبیل مدال های بی مثال المپیک یا همین رفتن به جام جهانی شد؟!) القصه! هر ۲ رئیس جمهور ما را همه دنیا می شناسند… حماسه سیاسی ما را، انتخابات ما را، رضا قوچان نژاد ما را… و ملت مسرور و به شدت زنده ما را همه دنیا می شناسند… من اما با همه سیاسی بودنم، اصلا نمی دانم کره جنوبی چه جوری اداره می شود و احیانا رئیس جمهورش کیست؟!… واقعا، واقعا واقعا واقعا حق با کارلوس کی روش جنتلمن بود که آخر بازی از خجالت مربی بی ادب و هتاک کره ای ها درآمد… چوی بی چشم و رو، روزهای گذشته، در اوج عصبانیت نشان داد که پرچم ایران و ملت با فرهنگ ایران و جمهوری با شکوه اسلامی، انگار دارد روی مخش راه می رود!! دقیقا مثل آن توپی که قل خورد و قل خورد و قل خورد و رفت و چسبید به تور دروازه چشم بادامی ها… عجب گلی زدی تو پسر!! ممنون قوچان نژاد محبوب… بچه ها! بابت «حماسه اولسان» متشکریم… واقعا گل کاشتی سیدجلال حسینی… عجب دفاعی هستی تو پسر!!… وای! خیابان را نگاه… کل چهارراه ولیعصر پر شده از این شعار؛ «ایران عروسیه، کره چیز سوزیه»!! وای… عاشق این شعارم؛ «لالالای لای لالای لالای، لالای لالای لای لالای لالای… ایران قهرمان می شه، خدا می دونه که حقشه…». فکر کنم همین جا خوب است! نوشته ام را تمام می کنم و ایمیل می کنم برای روزنامه… توی این ترافیک عشق و اشک و شادی و جشن و سرور، راحت ترین کار این است که یک دستم روی فرمان باشد، یک دستم روی لپ تاپ!! تازه… بوق هم بزنم…

وطن امروز/ ۲۹ خرداد ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱۸ دیدگاه

«اصولگرایی» زنده است، چون «همت جهادی» زنده است

واکاوی رای پر رمز و راز مردم در انتخابات شوراها

از پیروزی بزرگ اصولگرایان در انتخابات سراسری شورای شهر و روستا، بی هیچ اغراقی، سرور بی حد دارم. خدا را شکر که رای مردم به جریان اصولگرایی و همت جهادی، همچنان ادامه دارد. اندکی اگر عاقل باشیم می فهمیم که این پیروزی، آنقدر معنی دار و اصیل است که می تواند تلخی نتیجه انتخابات ریاست جمهوری را تحت الشعاع کار و خدمت قرار دهد. به شکرانه این انتخاب، سجده شکر به جا آوردم و بعد، عکسی از دکتر قالیباف و مهندس چمران را بالای وبلاگم گذاشتم به این نشانه که الی الابد «همت جهادی چاره ساز است». به این نشانه که راه برونسی ها و بابانظرها و همه آن شهدایی که با کار، سخن می گفتند، نه شعار، ممتد و لاینقطع است. القصه! شباهنگام هشتم شهریور سال ۹۱ -یعنی تقریبا ۱۰ ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری- در تحریریه روزنامه جوان نشسته بودم و با دوست خوبم محمدرضا کائینی درباره انتخابات سخن می گفتم. جایی به فراخور بحث، رفیق شفیق ما گفت: «اما شوراها هم خیلی مهم است ها»، که من جواب دادم؛ «شوراها برای ما اصول گرایان، مولد نتایج شیرینی مثل دست یابی به پارلمان و ریاست جمهوری بود. دریغ است اگر تنها و غریب رها شود». همین مکالمه مختصر کافی بود که همان جا دست به قلم ببرم و برای شماره فردای «جوان» از ضرورت غافل نشدن از شوراها مطلبی بنویسم… و بنویسم؛ «تکیه زدن اصول گرایان بر صندلی های قدرت، اول بار از انتخابات شورای شهر دوم شروع شد. سال بعد اما در یک بازه زمانی معین، هم انتخابات ریاست جمهوری است و هم انتخابات شوراها. مبادا به بهانه اهمیت طبیعتا بیشتر اولی، از دومی غفلت کنیم. ریاست بر جمهور در قاموس اصول گرایی یعنی خدمت بر جمهور، یا سربازی برای جمهور. یکی از بهترین جاها برای نیل به این موضوع، همین شوراهاست. در جراید دوم خردادی می بینم و می خوانم که اصلاح طلبان بعضا به این صرافت افتاده اند؛ به جای تمرکز روی انتخابات ریاست جمهوری، متمرکز روی انتخابات شوراها شوند تا از همان پله صعود اصول گرایان، صعود کنند. مخلص کلام اینکه؛ در درازمدت، خطر باخت در انتخابات شوراها از خطر باخت در انتخابات ریاست جمهوری بیشتر است. ما که اصول گرا هستیم، فکر کنم بیشتر از اصلاح طلبان باید بفهمیم این حرف حساب را».

ستون پلاک روزنامه جوان/ ۹ شهریور ۱۳۹۱

طرفه حکایت را نگاه کن! اصلاح طلبان که در خواب هم نمی دیدند برنده انتخابات ریاست جمهوری شوند، متاثر از پاره ای اتفاقات -که خیلی هم ربطی به خودشان نداشت!- بر کرسی قوه مجریه تکیه زدند. اولا؛ مردم با اینکه دغدغه اقتصاد داشتند، متاثر از فضا، ترجیح دادند که به دولت فعلی و شعارزدگی، «نه» بگویند. این فضا آنقدر سنگین بود که مردم با اینکه ۸ سال طعم خدمت جهادی و کارایی قالیباف را چشیده بودند، رای به نماد اعتراض دادند. نماد اعتراض به دولت فعلی و نماد اعتراض به شعارزدگی. ثانیا؛ آنچه از شیخ حسن روحانی، یک رئیس جمهور ور دل ۲ خردادی ها ساخت، بیشتر تفرقه و خیانت و جهل بعضی دوستان خودی بود، تا ابتکار ایشان. گفت: «چون موریانه بیشه ما را ز ریشه خورد، کاری که کرد تفرقه با ما تبر نکرد». با این همه، ناظر بر نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، دغدغه ای مرا آزار می داد؛ آیا اکثریت مردم -ولو اکثریت ۷ دهم درصدی!- فی الواقع شعار را به کار، سیاست زدگی را به تدبیر امور، و قیل و قال را به قول و قرار ترجیح داده اند که ۸ سال کار قالیباف را فدای ۲ هفته مهارت روحانی در فن بیان کرده اند؟! گیرم حالا هر چقدر هم فضای «نه» به این موضوع و آن موضع، سنگین باشد!! این نیز آزارم می داد که آیا مردم واقعا به جریان پر خیر و برکت اصولگرایی که قالیباف فقط یکی از ثمرات آن است، «نه» گفته اند؟! نتیجه انتخابات شوراها اما بسی پر رمز و راز جلوه کرد. در فضای تبلیغاتی انتخابات شوراها که نه خبری از معایب روی مخ دولت فعلی بود، نه اثری از شعارزدگی و گفتمان نمایی، همه دیدیم که مردم، «ایجابی» رای دادند، نه «سلبی». «آری» گفتند، «نه» نگفتند. این نتیجه موید این مهم است که ما اگر با دست خودمان -و البته با درایت و سوء استفاده دشمن بیرونی!- گند به فضای تبلیغات نزنیم و بی خود و بی جهت، فضا را ناموسی نکنیم، مردم مرض ندارند که کفران نعمت خدمت کنند. نتیجه انتخابات شوراها نشان داد که اخلاق و منطق و نظم و آرامش اگر بر فضای تبلیغات سایه افکند، همچنان رای مردم به کار است و کار و کار. نتیجه انتخابات شوراها نشان داد که مردم از «آری» گفتن به جریان اصولگرایی لحظه ای نادم و پشیمان نیستند، شرط است که با ندانم کاری و بلاهت و بعضا خیانت، صدای شان را جور دیگری درنیاوریم! نتیجه انتخابات شوراها نشان داد که مردم قدردان زحمات ۸ ساله قالیباف هستند، اما گناهی ندارند که گاهی مجبور می شوند به جای رای ایجابی، رای سلبی بدهند! آنکه در انتخابات ریاست جمهوری، مرتکب اشتباه یا گناه یا هر عنوان مجرمانه دیگری شد، یا نفهمید و بی بصیرتی کرد، ولله مردم نبودند. حقا که در انتخابات ریاست جمهوری، بازی برده را باختیم، اما خدا را باید سجده کرد از زنده بودن و استواری کار و خدمت و همت جهادی. راستی، چهارشنبه ۲۳ تیر ۷۸ سخنان شیخ حسن روحانی در دانشگاه تهران، بسی روادارانه تر از سخنان جناب علم الهدی بود در روز چهارشنبه ۹ دی هشتاد و اشک! آن روز اگر هاتفی از غیب، پیام می آورد که همین شیخ حسن، قرار است روزی رئیس جمهور شود، آنهم با گرایش مستقل، بلکه متمایل به اصلاح طلبان، احدی باور نمی کرد!! آن ایام دوم خردادی ها، شیخ حسن را محافظه کار اقتدارگرای دست راستی سنتی بی پایگاه اجتماعی و فاقد رای می خواندند!! تاریخ عجب پندآموز است. رئیس جمهور منتخب! گمانم بیش از آحاد مردم، باید ممنون مومنین و حزب اللهی هایی باشی که ۲۳ تیر، در یک صف واحد، برای هر بند سخنان تان یک «تکبیر» می فرستادند، لیکن ۲۴ خرداد، بعضی از همین جماعت، آنقدر تیر به نامزد اصولگرا زدند که شما بشوی رئیس جمهور… یک چشم به هم زدن بود از «تکبیر دیروز» تا «تکفیر امروز».

وطن امروز/ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶۲ دیدگاه