وعده عذاب روحانی!

وطن امروز ۱۴ شهریور ۱۳۹۵

رئیس قوه مجریه هفته گذشته آب پاکی را روی دست همگان ریخت: «دولت اگر کاری جز برجام نکرده بود، برای دستاورد ۳ ساله‌اش کافی بود»! وی در ادامه این جمله قصار، ضمن «نعمت» خواندن برجام و دستاوردهای بی‌شمارش(!) گفت: «اگر کفران نعمت کنیم، عذاب الهی نازل می‌شود»! طیب‌الله! طرفه حکایت اینجاست؛ از سویی خود اعوان و انصار دولت اعتدال راه‌به‌راه اعتراف کرده و می‌کنند «برجام تقریبا هیچ دستاوردی برای ملت ایران نداشته» و «بنا به هر دلیل، نتوانسته در زمینه لغو همه تحریم‌ها در همان روز اجرا موفق باشد»، از دیگر سو رئیس کابینه یازدهم مدعی می‌شود: «دولت اگر کاری جز برجام نکرده بود، برای دستاورد ۳ ساله‌اش کافی بود»! یعنی اساسی طیب‌الله! جا دارد برویم گران‌قیمت‌ترین کت‌وشلوارمان را بپوشیم و خوش‌بوترین ادوکلن‌مان را بزنیم و یک کف مرتب نثار دولت اعتدال کنیم! صدالبته این جمله پرمغز «دولت اگر…» یک معنای مهم در خودش مستتر دارد و آن اینکه آهای ملت! لطفا از دولتمردان محترم یازدهم، نه کار بخواهید و نه خدمت، و نه اقتصاد و نه معیشت! یعنی همینی هست که هست! و این درست که برجام، بنا به روایت خود این عزیزان، تقریبا هیچ سودی برای ملت ایران نداشته اما نداشته که نداشته! صرف اضافه شدن همین کلمه ۵ حرفی «برجام» به فرهنگ لغت، برای دستاورد دولت یازدهم کافی است! لیکن اینکه می‌گوید «کافی است» یعنی چه؟! توضیح می‌دهم! یعنی توی منتقد، بیجا می‌کنی از این دولت، بهبود اوضاع اقتصاد را تمنا می‌کنی! یعنی توی کارشناس، بیجا می‌کنی به کرسنت و قراردادهای جدید نفتی نقد وارد می‌کنی! یعنی همینی هست که هست! از نظر دولت محترم، همین یک قلم برجام برای ملت کافی است! دیگر کدام دستاورد؟! برجام دست کدخدا بر سر ما است و خیلی هم عالی! و نه‌تنها عالی، بلکه کافی! بس! تمام! آوردن برجام توسط دولت اعتدال برای ملت، یعنی اتمام رسالت خدمت! و منتهای منت! حالا اینکه بیکاری و رکود و ورشکستگی کارخانه‌ها و نچرخیدن توأمان چرخ زندگی مردم و چرخ سانتریفیوژها هست؛ هست که هست! چرا مردم برجام را نمی‌بینند؟! حالا اینکه برجام در زمینه لغو همه تحریم‌ها در همان روز اجرای توافق، موفق نبوده؛ نبوده که نبوده! خودش که بوده! برجام که هست! و از قضا، همین کافی است برای دستاورد دولت یازدهم! حقا که باید گفت طیب‌الله! نه معمولی، بلکه غلیظ! غلیظ طیب‌الله نگویی، خطر در کمین است! کدام خطر؟! خطر نزول عذاب الهی! یعنی کفران نعمت برجام، مسبب نزول عذاب الهی می‌شود! نزول عذاب الهی! وعده‌ای دیگر از آقای روحانی! من حالا برایم پرسشی به‌وجود آمده: رئیس قوه مجریه دقیقا از طرف چه کسی وعده نزول عذاب الهی می‌دهد؟! خوب است اگر ایشان دستی در عوالم بالا دارند، به ما هم بگویند! و بر ما معلوم کنند که عاقبت، متکی به کدام تکیه‌گاه، وعده عذاب الهی می‌دهند؟! البته پرسش دیگری هم دارم! آیا این وعده عذاب الهی حکایت همان وعده اصلاح ۱۰۰ روزه اقتصاد کشور است؟! و حکایت همان وعده لغو همه تحریم‌ها در همان روز اجرای برجام است؟! اگر هست که طیب‌الله! اگر هم نیست، باز طیب‌الله! دگر بار چند خط اول این یادداشت را مرور کنید! خلاصه‌ می‌کنم برای‌تان حالا! بنا به فرموده آقای روحانی، ایضا بنا به فرموده شرکای ایشان در کابینه یازدهم، «دولت اگر کاری جز «تقریبا هیچ» نکرده بود، برای دستاورد ۳ ساله‌اش کافی بود!» چقدر خوب! ما چقدر خوشبختیم! و چند ماه دیگر لابد خواهند گفت که «دولت اگر کاری جز برجام «تقریبا هیچ» نکرده بود، برای دستاورد ۴ ساله‌اش کافی بود!» هم‌الان پرسش دیگری در ذهنم مطرح شده! اگر برجام برای دولت یازدهم، کافی است به عنوان دستاورد، چرا آقایان نمی‌روند تعطیلات؟! والله ما اینقدر هم راضی به زحمت نیستیم! و دیگر اینقدر هم راضی به خدمت نیستیم!

اینک اما نوبت برگرداندن ورق این نوشته است! این ۳ سال و ۴ سال، وقت این دولت نیست که دارد مثل ابر می‌گذرد! نیک اگر بنگری «وقت و سرمایه این ملت» است! و «۴ سال از عمر نظام مقدس جمهوری اسلامی» که برایش خون سرخ و مطهر داده شده! چه می‌گویید آقایان؟! می‌خواهید «در حد اعتدال!» دولتمردی کنید، عیبی ندارد اما نه آنقدر که دودش برود در چشم وقت و سرمایه این مردم بی‌گناه! آیا چیست گناه این مردم که «تقریبا هیچ» برای‌شان کافی است؟! این شد تجدید میثاق با آرمان‌های حضرت روح‌الله؟! این شد تجدید بیعت با شهیدان رجایی و باهنر؟! این شد پیمودن راه شهدا؟! این شد رسم دولتمردی؟! که منت «تقریبا هیچ» بگذاریم بر سر ملت؟! و همین را کافی بدانیم برای خدمت؟! در بزرگ‌ترین دروغ ممکن و وقتی که می‌بینند برجام در تنها هدفش یعنی لغو همه تحریم‌ها در همان روز اجرای توافق، توفیقی جز «تقریبا هیچ» نداشته، مدعی می‌شوند «برجام سایه شوم جنگ را از سر کشور برداشت»! من به این کار ندارم که دروغ هر چه بزرگ‌تر باشد، باورش راحت‌تر می‌شود یا نه، بلکه حرفم این است: دروغ هر چه بزرگ‌تر باشد، رفتن به جنگ بزرگ‌تری با خداوند منان است! اگر «دروغگو دشمن خداست» آنکه دروغ را بزرگ‌تر می‌گوید، بیشتر دشمن خداست! برجام که در تنها هدفش مانده، غلط زیادی و دروغی بزرگ است اگر مدعی می‌شوند توانسته سایه شوم جنگ را از سر کشور بردارد!

از «احساس» بخواهم مایه بگذارم، باید بنویسم سایه شوم جنگ را از سر این کشور، گرد یتیمی بر چهره فرزند شهید مدافع حرم «تقی ارغوانی» برداشته، نه یک توافق لنگ در هوا! از «شرف» بخواهم مایه بگذارم، باید بنویسم سایه شوم جنگ را از سر این کشور، سردار قاسم سلیمانی به‌همراه شیربچه‌هایش در سپاه قدس برداشته، نه یک توافق لنگ در هوا! از «معرفت» بخواهم مایه بگذارم، باید بنویسم سایه شوم جنگ را از سر این کشور، رهبری حکیمانه و در عین حال دلیرانه و دشمن‌شکن امام خامنه‌ای برداشته، نه یک توافق لنگ در هوا! از «طرف مذاکره خود آقایان» بخواهم مایه بگذارم، باید بنویسم به اعتراف خود یانکی‌ها، آمریکا اصلا و اساسا تاب و توان راه‌اندازی یک جنگ دیگر، آنهم با کشوری در قد و قامت ایران عزیز ما را ندارد که اگر داشت، یک لحظه در حمله تردید نمی‌کرد! از «استدلال و اقامه برهان» بخواهم مایه بگذارم، باید بنویسم مع‌الاسف برجام، چیزی به‌مراتب بزرگ‌تر از آنچه در حمله نظامی آمریکا علیه ایران نصیب کاخ سفید می‌کرد، ارزانی شیطان بزرگ کرده! و باید بنویسم متاسفانه برجام، آمریکا را به دستاوردهایی رسانده که عمرا در جنگ نصیبش می‌شد! با این حساب، آیا مضحک و شرم‌آور نیست که در بزرگ‌ترین و بدترین دروغ ممکن، برای برجام نقش بازدارنده از جنگ تراشیده می‌شود؟! این چند جمله آخر را اما به تلویح بگذرانم و تمام! از یک طرف، شیربچه‌های دلاور همین مردم، در جبهه سخت، نفسگیر و آخرالزمانی شام، مشغول جنگ غریبانه و جهاد مظلومانه با یزیدیان زمانه‌اند، از طرف دیگر، بعضی‌ها در بدنه همین دولت، پا روی گلوی این سرداران بی‌ادعا و سربازان گمنام گذاشته‌اند، بلکه «تحریم از ناحیه دوست» به «تحریم از ناحیه دشمن» هم اضافه شود! برای چنین امری اما گمانم هنوز واژه‌ای آفریده نشده! خیانت، خباثت، وطن‌فروشی… نه! این عناوین هیچ‌کدام دربرگیرنده معنای ماجرای مدنظر نیست! فقط این را می‌دانم که در هر کشوری برای چنین عناصر رذل و بی‌مایه‌ای، نه دادگاه که فی‌الواقع «دادگاه صحرایی» برگزار می‌کنند! آقایان! اگر هر چه زودتر به اتمام این روند که خود حتما در جریان آن هستید مبادرت نکنید، لاجرم موضوع را با وضوح بیشتری با مردم در میان خواهیم گذاشت! دیگر قرار نیست فرزند وطن، در جبهه عجیب شام، هم از روبه‌رو تیر بخورد، هم از پشت خنجر! لطفا تیغ اسلام رحمانی‌تان را از حلقوم جگرگوشه‌های ملت بردارید! لطفا اندکی شرف! و کمی حیا!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۱ دیدگاه

«مسأله اول» در «سال چهارم»!

حاشیه‌ای بر یک تذکر تلخ
وطن امروز ۷ شهریور ۱۳۹۵

????? ??????? ????

حدیث «اغتنم الفرص» گمانم حالاحالاها باید تکرار شود که این بلا را بر سر تدبیر ما و اعتدال ما، هیچ چیز نیاورده الا همین دوری از نهج‌البلاغه. «اغتنم الفرص فانها تمر مر السحاب؛ فرصت‌ها را مغتنم بشمارید که همچون ابر می‌گذرند». حدیث از جنس «تذکر» است، بلکه فرصت‌های گذرا همچون ابر را مغتنم بشماریم. مغتنم نشماریم، همین تذکر تبدیل می‌شود به یک «تذکر تلخ»! فرصت‌ها را مغتنم نشمردی، همچون ابر گذشت و از کف رفت! باورم هست تفاوت است میان صرف یک تذکر و تذکر تلخ! اگر شهریور ۹۲ بزرگان در دیدار اعضای کابینه متذکر این مهم ‌شدند که «اولویت اول کشور مساله اقتصاد است» تنها و تنها یک «تذکر» بود، متأسفانه تکرار همین تذکر در سال آخر دولت یازدهم، یعنی «تذکر تلخ»: «برای حل مشکلات و گره‌های اقتصادی کشور باید کارها از «روال روزمره» خارج شود… اقتصاد مساله اول کشور است… نباید از قضیه حقوق‌های نجومی به آسانی عبور کرد… دولت نباید خود را سرگرم مباحث انتخاباتی کند».

فی‌الحال برمی‌گردیم به زمانی که فرصت بود اما مغتنم دانسته نشد و تذکر بود اما آنچنان که باید جدی گرفته نشد. برمی‌گردیم به ششمین روز شهریور سال ۹۲! دقیقا ۳ سال پیش! دوباره می‌خوانیم تذکرات حضرت آقا را به آقایان: «ما باید اولویت‌ها را رعایت کنیم. شما تازه‌نفسید، وارد کار شده‌اید، در عین حال امکانات‌تان نامحدود نیست، همت‌تان نامحدود نیست، وقت‌تان نامحدود نیست. باید نگاه کنید ببینید اولویت‌ها چیست. به همه‌ امور باید رسید. نمی‌شود یک اموری را معطل گذاشت تا یک کار دیگر تمام بشود، لیکن آنچه نگاه اصلی را به خودش متوجه می‌کند، آن را باید پیدا کرد. به نظر من ۲ مساله است که اقتضا می‌کند ما نگاه‌مان را به اینها توجه بدهیم. اول مساله‌ اقتصاد است… اقتصاد مقاومتی به معنای ریاضت اقتصادی نیست، به معنای در لاک خود رفتن نیست؛ یک معنای کاملا معقول‌تر و عمیق‌تری دارد که قابل فهم و قابل دفاع است و علاج هم همین است. ما باید بتوانیم یک اقتصادی را در کشور به‌وجود بیاوریم که در مقابل بحران‌ها و جزر و مدهای بین‌المللی مقاوم باشد و آسیب نبیند… شاخص بعدی، سلامت اقتصادی و مبارزه‌ با فساد است. ببینید! منصب حکومتی، جایگاه قدرت و منابع مالی است؛ وسوسه‌ها در اینجا انسان را راحت نمی‌گذارد… در درجات پایین ممکن است در مقابل این وسوسه‌ها نتوانند مقاومت کنند. شما باید مراقب باشید. شما باید چشم بصیر بینای خودتان را بر سرتاسر این دستگاهی که زیر اشراف شماست و تحت مدیریت شماست، آنچنان بگسترانید که نگذارید در یک گوشه‌ای ناسلامتى اقتصادی به‌وجود بیاید و این وسوسه‌ها کارگر شود، حتی قبل از آنکه دستگاه‌های نظارتی وارد شوند… بنده گاهی برای این دوستان و مدیرانی که با اینها می‌نشینیم صحبت می‌کنیم، مثال می‌زنم، می‌گویم مثل این نورافکن‌هایی که ملاحظه کرده‌اید در بعضی از قلعه‌ها و مانند اینها، نورافکن نگاه شما هم باید دائم دور بزند. یعنی هیچ خلأیی برای نفوذ وجود نداشته باشد. دائم باید نگاه کنیم، مراقبت کنیم. واقعا فساد مثل موریانه است؛ نگذارید فساد و رشوه و پارتی‌بازی و اسراف و تجمل و خرج‌های زیادی در دستگاه‌تان نفوذ کند». تاریخ: ۶ شهریور ۹۲! ۳ سال پیش! حقا که تدبیر اگر بخواهد «در حد اعتدال!» متوقف بماند، چه کسی می‌گوید سال ۹۵، سال ۹۵ است؟! نخیر! سال ۹۵ می‌شود سال ۹۲! و تکرار همان تذکرات سال ۹۲! یعنی درجا زدن! و بدتر! عقبگرد! عقبگرد ۳ ساله! حالا به عقبگرد N ساله کار نداریم! اینکه خاک‌خوردگان صنعت نفت، ناظر بر قراردادهای نفتی آقای زنگنه و شرکا، خطر بازگشت به دوران قبل از مرحوم مصدق را گوشزد می‌کنند! کار ما با همین نصایح و تذکرات ۳ سال پیش است! تذکراتی که ۳ سال بعد هم تکرار شد! و تلخ شد! آه از تذکر، وقتی که تلخ می‌شود! وقتی که شنونده مراقب «اغتنم الفرص» نیست! وقتی که سیاست هست و خبری از اقتصاد نیست! وقتی که «حقوق نجومی» هست و خبری از «تکلیف نجومی» نیست! وقتی که خیانت هست و خبری از خدمت نیست! دگر بار بخوانید تذکرات روز ۶ شهریور ۹۲ را! تذکراتی به دولتی که در سال اول فعالیت خود است! و تکرار آن تذکرات در سال آخر همان دولت! نمایشی دیگر از واژه اعتدال! دریغا! فرصت‌ها همچون ابر گذشتند و تذکر علی علیه‌السلام شد «تذکر تلخ»! یک تذکر تلخ هم تذکر سیدعلی است، آنجا که در سال آخر دولت یازدهم… آری! در سال آخر فعالیت یک دولت، باید به ایشان دوباره متذکر شوند «اقتصاد مساله اول کشور است»! من سئوال می‌پرسم و فقط هم سئوال می‌پرسم؛ «اگر سال ۹۵، سال ۹۵ است، پس چرا تکرار همان تذکرات سال ۹۲؟!» صد البته «اقتصاد مساله اول کشور است»، اگر در سال اول فعالیت یک دولت به دولتمردان گوشزد شود، هر چه باشد مصداق «تذکر تلخ» نیست لیکن در دیدار هفته دولت سال چهارم قصه فرق می‌کند! خیلی هم فرق می‌کند!

طرفه حکایت اینجاست؛ میز و صندلی ریاست بر جمهور، چه به دولت اعتدال وفا بکند، چه نکند، قدر مسلم «دولت یازدهم» در سال آخر فعالیت خود قرار دارد! و نیک اگر بنگری، از یک سال هم کمتر! دولت می‌تواند این فرصت باقی‌مانده را هم کمافی‌السابق غنیمت نشمارد یا نه، عزم را بر جبران قصور و تقصیر جزم کند! این «تصمیم کبری» اما گرفتن یا نگرفتنش با خود آقایان است که «صلاح مملکت خویش خسروان دانند». بحثم سر قضاوت آن مخاطبی است که شاید چند بار تذکرات شهریوری رهبر انقلاب را به آقایان در لابه‌لای سطور این یادداشت مرور کرده! حتم دارم آن مخاطب حتما خواهد پذیرفت که تأکید بر مقوله اقتصاد به عنوان «مساله اول کشور» چقدر تفاوت دارد اگر در سال نخست فعالیت یک دولت طرح شود یا در سال آخر! شهریور ۹۲ رهبر حکیم انقلاب، ذیل مقوله مبارزه با فساد، تبعیض و بی‌عدالتی به حضرات متذکر شدند نورافکن‌های‌تان را روشن کنید! این همه حقوق نجومی یعنی عوارض خاموشی نورافکن‌هایی که باید روشن می‌بود اما نبود! و مگر جز این بود که ما نیز پیشنهاد دادیم برای یافتن «کاسب تحریم» هر جور که خود آقایان صلاح می‌دانند، هم بر اموال من و ما نورافکن انداخته شود، هم بر اموال امثال صفدر حسینی؟! صدالبته آن را که حساب، ناپاک است، باید هم از محاسبه باک داشته باشد! لیکن این هم هست که «آینه چون روی تو بنمود راست؛ خودشکن، آینه شکستن خطاست»! حمله به منتقد بس است! حمله مشاور ارشد رئیس‌جمهور به وزیر کابینه بس است! حمله سیاست به اقتصاد و صنعت و معیشت بس است! سیاست «این گوش در و آن گوش دروازه» بس است! عقبگرد بس است! توهین و اهانت به شعور جمهور بس است! دولت یازدهم در سال آخر عمر خود بسر می‌برد! در چند ماه آخر! زمانی نمانده!

آقایان! «اغتنم الفرص» را جدی نگیرید، تاریخ نمره‌ای به‌مراتب بدتر از نمره خواننده این سطور به شما خواهد داد! مباحث انتخاباتی یعنی سیاست! درد مردم اما از ناحیه اقتصاد است! و اقتصاد مساله اول کشور! هر چند در سال آخر، تذکر تلخی بود اما لااقل در همین فرصت باقی‌مانده، اندکی خود را درگیر «مساله اول کشور» کنید! دیگر گمانم بس است سیلی سیاست بر صورت اقتصاد! رجایی خدمتش نجومی بود! باهنر تکلیفش نجومی بود! تجدید بیعت با آرمان‌های بنیانگذار جمهوری اسلامی و شهیدان رجایی و باهنر، حتی به فریضه واجب بهشت زهرا رفتن هم نیست! به «خدمت» است! توجه به «مساله اول کشور» است! توجه به مساله اول کشور، آن هم در سال آخر دولت! چه تذکر تلخی! و چه حقیقت تلخی! دولت خیلی عقب است! ۳ سال عقب‌تر از تذکرات! خود این هم یک «تذکر تلخ» دیگر! آهای جماعت! اغتنم الفرص…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۴ دیدگاه

مردود شهریور

با گذشت ۳ ماه از افشای حقوق‌های نجومی و عدم اقدام مناسب
نارضایتی مردم از کارنامه دولت اعتدال به اوج خود رسیده است

وطن امروز یکم شهریور ۱۳۹۵

امروز نخستین روز آخرین ماه فصل تابستان سال ۹۵ است و شاید… شاید آخرین شهریور دولت اعتدال! «اغتنم الفرص فانها تمر مر السحاب؛ فرصت‌ها را مغتنم بشمارید که همچون ابر می‌گذرند». اگر «اغتنم الفرص» اساس کار دولت‌ها باشد، ۴ سال زمان بسیار خوبی برای تحقق بسیاری از وعده‌هاست و الا هیچ تفاوتی با ۴ ثانیه نخواهد داشت! چه بسیار «۱۰۰ روز» می‌گذرد، بی‌آنکه «وعده‌های ۱۰۰ روزه» عملی شود! «غنیمت شمردن زمان» نه‌تنها استفاده بهینه از وقت است، بلکه حتی می‌تواند تهدید را به فرصت تبدیل کند. در ماجرای حقوق‌های نجومی، رسانه‌های متعهد و انقلابی، با اقدام بموقع خود این مجال را در اختیار دولت قرار دادند که از دل یک تهدید، فرصتی شکار کند؛ «بسم‌الله الرحمن الرحیم. ملت شریف ایران! چند هفته‌ای است که موضوع پرداخت‌های نامتعارف و حقوق‌های غیر منصفانه، وجدان ملی را حساس و خاطر مردم‌‌مان را مکدر ساخته است. این مسئله از ‌آن جهت برای اینجانب رنج‌آور است که صرف‌نظر از کم و کیف، ابعاد و زمینه‌‌های آن، می‌تواند پیوندهای عمیق میان دولت و ملت را خدشه‌دار نموده و خدای ناکرده استواری رابطه میان مردم و نظام را نشانه رود. در همین راستا دستور دادم کمیته ویژه‌ای به ریاست معاون اول محترم رئیس‌جمهور برای ۳ هدف «بررسی علل و شناسایی موارد تخلف و سوءاستفاده»، «انجام اقدامات قاطع در خصوص استرداد وجوه و عزل مدیران متخلف» و «تنظیم تصمیمات لازم در جهت تغییر مقررات و ضوابط اجرایی» تشکیل شود و گزارش اقدامات خود را برای اینجانب ارسال نماید. امروز گزارش این بررسی‌ها، تصمیمات و اقدامات کمیته مذکور را از طرف معاون اول دریافت نمودم. ضمن تشکر از زحمات ایشان، بر همین مبنا لازم می‌دانم نتایج آن را به اطلاع شما ملت شریف برسانم…». ذیل همین نامه که سطور ابتدایی آن را احتمالا دوباره مطالعه کردید، حسن روحانی «نتایج» را به اطلاع ما ملت شریف رساند! نتایج مد نظر اما حکایت دستاوردهای دور و دراز برجام(!) آنقدر مطول بود که تکرارش در این مقال نمی‌گنجد! هست! می‌توانید مراجعه کنید و بخوانید! منتهای مراتب بیم از آن است که این «نتایج» هم دقیقا به فرجام «دستاوردهای برجام» گرفتار شود! درباره برجام، آنچه خود آقایان مدعی بودند، این بود که به محض اجرای این توافق، همه تحریم‌ها در همان روز اول، بالمره لغو می‌شود! اینک اما در شرایطی که دست آقایان از خرمای بر نخیل لغو تحریم‌ها کوتاه است، به جای ابراز ندامت و تصحیح روند غلط خود، به «دستاوردتراشی برای برجام» افتاده‌اند! که بوق کشتی‌ها به خوبی می‌زند! فلانی هم خوب تار می‌زند! آری! اگر قرار باشد نتیجه مبارزه با بی‌عدالتی و تبعیض هم حکایت لغو تحریم‌ها تنها محدود به چند بند نوشته روی کاغذ شود و بدتر! به «ذخیره و امانتدار خواندن متخلفین» منجر شود، می‌توان این پیشنهاد را داد که زین پس به جای «قوه مجریه»، بگوییم «قوه حرفیه»! قوه حرفیه و تمام! تاریخ انتشار نامه فوق‌الذکر ۱۵ تیر است! قصه اما از یک ماه قبلش کلید خورد! از خرداد! از همان روزها که اصحاب رسانه هر روز متوجه حقوق نجومی دیگری می‌شدند! ابتدا به ساکن، دولت‌ محترم، یکی‌دو هفته‌ای سکوت کرد لیکن رسانه‌های همسو با حضرات، از در توجیه وارد شدند؛ «گرفتن این قبیل حقوق‌ها، حتی بیشتر، حق مدیران است!»، «مدیر، بخصوص مدیر خوابیده روی پول و ثروت، اگر حقوق کلان نگیرد، احتمال فساد هست!»، «این دریافتی‌ها صرف‌نظر از آنکه قانونی است، به هیچ‌وجه غیرمتعارف محسوب نمی‌شود!» و…! از یاد نبرید که هنوز در خردادیم! همان ماه «سوم خرداد»! چند روز پیش ظریفی می‌گفت: «شهدا در وصایای خود، عمده تأکیدشان روی مقولاتی مثل دفاع از ولایت فقیه، استکبارستیزی، بحث حجاب و مباحثی از این دست است و کمتر روی آنچه امروز از ناحیه حقوق‌های نجومی بدان دچار شده‌ایم تأکید داشتند! شاید به یک دلیل بسیار ساده! بندگان خدا اصلا فکر نمی‌کردند مدیر دولتی ما، پیش چشم این همه خون پاک و مطهر و جلوی چشم یادگاران این همه گل‌ پرپر، راضی به دریافتی غیرمتعارف، آن هم تا این حد غیرمتعارف شود!» نه! این انقلاب نیست که فرزندان خود را می‌خورد! بل این فرزندان ناخلف و صدالبته نااهل و نامحرم‌اند که در حمله خود به ارزش‌ها هیچ رحمی ندارند! یکی مثل سردار شهید سپاه مملکت با گفتن جمله «من هنوز هم پنجاه و هفتی هستم» یاد «تکلیف» خود در جبهه آخرالزمانی شام می‌افتد که مبادا خاک مقدس وطن، آلوده به رد پای لعین تکفیری شود؛ یکی هم دقیقا برعکس حاج حسین همدانی، تنها و تنها یاد «عدد حقوق» خود می‌افتد! آهای شهدای بعد از این یادداشت! لطفا در وصیتنامه‌هایی که می‌نویسید، فکر اینجا را هم بکنید که مدیر دولتی می‌تواند ماهی ۲۰۰ میلیون حقوق بگیرد و تازه! بشود «ذخیره نظام»! چه اعتدال مبارکی! لطفا از یاد نبرید که همچنان در ماه خردادیم! همان ماه «نیمه خرداد»! همان ماه «خمینی»! مدیر مسؤول بی‌اطلاعات که گمان می‌کند در «خط امام» است، یادش رفت در این ماه، فقط اندازه چند کلمه اختصاص به امام پابرهنه‌ها دهد! وقتی سایه بانک مرکزی و پول و صرافی و دلار و ارز بر طول و عرض ساختمان روزنامه‌ات سنگینی کند، معلوم است دیگر نمی‌صرفد این کلام امام؛ «مملکت به خاطر این ریخت و پاش‌ها و اختلاس‌ها محتاج شده است. اگر نه، نفت ما کم است یا ذخایر و معادن نداریم؟ همه چیز داریم لیکن این مفت‌خوری‌ها و اختلاس‌ها و گشاده‌بازی‌هایی که به حساب مردم و از خزانه عمومی می‌شود، مملکت را بیچاره کرده است! اگر اینها نبود، احتیاج پیدا نمی‌کرد که از اینجا راه بیفتد برود آمریکا، در برابر میز آن مردک [رئیس‌جمهور آمریکا] گردن کج کند که مثلا به ما کمک کنید». اینکه امروز، امام بزرگوار ما را در مصاف با منافقین و عناصر ساده‌لوح، تنها می‌گذارند، یکی هم برای آن است که دیروز، امام مظلوم ما را در مصاف با اسلام غیر رحمانی مرفهمین بی‌درد تنها رها کردند! هنوز اما در ماه خردادیم! سکوت اولیه دولت به علاوه سفسطه رسانه‌های همسو، نه‌تنها کارگر واقع نشد، بلکه موضوع فیش‌های نجومی را به خبر یک مردم بدل کرد! از نظر مردم، دولت در درس «مبارزه با فساد و تبعیض و بی‌عدالتی» نمره زیر ۱۰ گرفته بود! و اینگونه بود که مهر «تجدید خرداد» ثبت شد در کارنامه دولت! این مهر تجدیدی آنقدر اظهرمن‌الشمس بود که جمله «مردم به دولت نمره خوبی نمی‌دهند» این روزها حتی از ناحیه عناصر جبهه اصلاحات هم به کرات شنیده می‌شود! در ماجرای فیش‌های نجومی هنوز اما در خردادیم! اواخر ماه! دولت که وضع را اینگونه می‌بیند، ضمن بیان «عذرخواهی» قفل سکوت را می‌شکند! مردم اما عذرخواهی تنها را هرگز کافی نمی‌دانند و منتظر اقدام انقلابی دولت در این زمینه‌اند! دولتمردان بنا می‌کنند به یکدیگر نامه نوشتن! گزارش دادن! گزارش دادن به خود! و به ملت شریف ایران! نه خبری از اقدام انقلابی است، نه حتی خبری از «اغتنم الفرص»! خرداد تمام می‌شود! وارد تیر شده‌ایم! بعضی دولتمردان به مدد رسانه‌های همسو سعی می‌کنند این قبیل دریافتی‌ها را در دولت قبل ریشه‌یابی کنند! افکار عمومی اما این فرافکنی را پس می‌زند! بازار کامنت‌ها گرم است! «سال اول دولت اعتدال بود، یک چیزی!»، «سال ۹۵ سال ۹۲ نیست، سال ۹۵ است؛ بی‌خیال عمو!»، «بر فرض این موضوع هم ریشه در دولت قبل داشته باشد! شما که همه اقدامات دولت قبل را زیر سئوال بردید، چرا این یکی را حفظ کردید؟!»، «۲ روز دیگر برجام را هم کار دولت قبل می‌خوانند!» و «یک کلام بگو با این مدیران برخورد نمی‌کنیم، خلاص!» رسیده‌ایم به اواسط تیر! روز عید فطر! رهبر انقلاب اما برخلاف رویه جاری در خطبه‌های این عید سعید، رک و صریح به موضوع ورود می‌کنند؛ «اولا این حقوق‌ها، برداشت‌های غیرمنصفانه و ظالمانه از بیت‌المال است، ثانیا این برداشت‌ها نامشروع، گناه و خیانت به آرمان‌های انقلاب اسلامی است، ثالثا دریافت‌های نامشروع باید برگردانده شود و اگر کسانی بی‌قانونی کرده‌اند مجازات شوند. اگر سوءاستفاده از قانون هم شده، باید اینها را از این کار‌ها برکنار کنند». چند نفر از مدیران متخلف استعفا می‌دهند! شاید هم عزل شده باشند! دولت در این زمینه شفاف عمل نمی‌کند! هنوز در ماه تیریم! هوا داغ است! اخباری به گوش مطبوعات می‌رسد مبنی بر اینکه مدیران جایگزین هم بله! یعنی رفتن یک مدیر نجومی و آمدن یک مدیر نجومی دیگر! همین خبرها باعث می‌شود که افکار عمومی، میزان صداقت عذرخواهی سخنگوی دولت و وزیر اقتصاد را به چالش بکشد! سخنان رئیس‌جمهور در کرمانشاه قطع می‌شود! مردم از «بیکاری» گله دارند! از بیکاری و رکود و عزم غیر جزم دولت در راه مبارزه با فساد! هر چند فریاد اعتراض مردم به «شعار» تعبیر می‌شود اما روحانی قول می‌دهد دولت در راه مبارزه با فساد، با هیچ‌کس حتی با نزدیکان خود تعارف نکند! تیر با همه روزهای بلندش به سرعت برق و باد تمام می‌شود! وارد مرداد شده‌ایم! گرما کشنده و بی‌سابقه است! خبر خاصی نیست! دولتمردی به دولتمرد دیگری نامه جدیدی نمی‌نویسد! ملت شریف ایران اما کماکان منتظر اقدام انقلابی دولت در زمینه مبارزه با تبعیض است! چیزی از مرداد نگذشته که دستگاه‌های مربوط، زمزمه‌های مطبوعات متعهد را تأیید می‌کنند؛ «مدیران جایگزین هم دریافتی‌های نجومی دارند!» و یک خبر بدتر! «مدیران قبلی به رقم دریافتی خود اعتراض داشته و حقوق بیشتری می‌خواسته‌اند!» معلوم شد اساس این استدلال که «مدیر، بخصوص مدیر خوابیده روی پول و ثروت، اگر حقوق کلان نگیرد، احتمال فساد هست» تا چه حد اشتباه است! از مرداد چند روز می‌گذرد! ادعا می‌شود تعداد مدیرانی که دریافتی نجومی داشته‌اند، خیلی کم‌ است! ادعا می‌شود ۱۵۰ نفر! این عدد به تندی آب می‌رود! همه‌اش ۱۰۰ نفر! کمی بعد مدعی می‌شوند ۵۰ نفر از میان ۱۰۰۰ نفر! مرداد روی مخی است برای مردم! این بار بوی کودتا علیه عدالت به مشام می‌رسد! افکار عمومی درگیر است؛ «دولت بگوید با همین ۵۰ نفر چه برخوردی کرده؟!» مردم فهمیده‌اند بعضی از این ۵۰ نفر، وابستگی‌هایی با بعضی اعضای کابینه دارند! لیکن اینقدر هم فهمیده‌اند که طبق وعده رئیس‌جمهور، دولت اعتدال در راه مبارزه با بی‌عدالتی اهل تعارف نیست! اما آیا دولت می‌تواند تجدیدی خود در ماه خرداد را به مهر «قبول شهریور» گره بزند؟! پاسخ این پرسش را آقای نوبخت می‌دهد؛ «صفدر حسینی ذخیره نظام و امانتدار بزرگ است!» طولی نمی‌کشد که «ذخیره نظام و امانتدار بزرگ» بعد از ۲۹ سال غذا خوردن با نی، به کاروان شهدا می‌پیوندد! حاج رجب محمدزاده با شهادت غریبانه‌اش بهترین پیام ممکن را صادر می‌کند! ملت پیام شهید جمهور را می‌گیرد! و خیلی زود دوگانه «مردان تکلیف» و «مدیران حقوق» شکل می‌گیرد! از میان دولتمردان، هیچ‌کس زیر تابوت «مرد تکلیف» دیده نمی‌شود! دولت با کیست؟! در کدام جناح است؟! و با عدالت چندچند است؟! آیا آن همه نامه نوشته شد که دست آخر برسیم به این نتیجه که مدیر شاسی‌بلند «ذخیره نظام» است؟! آخرین ساعات مرداد! اغتنم الفرص! دیشب سخنگوی دولت به «ملت شریف ایران» اظهار داشتند که «دریافت‌ها غیرقانونی نبوده و کسی به قوه قضائیه معرفی نشده»! دریافت‌ها غیرقانونی نبوده و تمام؟! خسته نباشید واقعا! این شد نتیجه آن همه نامه‌نگاری؟! از قضا این را ملت از قبل می‌دانست که عده‌ای من‌باب قطر شکم خود، حتی قانون هم برای خود وضع کرده‌اند! نیز اشاره کردند که «از میان ۱۰۰۰ نفر، تنها ۳ درصد آلوده به دریافتی‌ غیرمتعارف بوده‌اند»! البته به این اشاره نکردند که همین ۳ درصد هم توسط شخص خود ایشان «امانتدار بزرگ و ذخیره نظام» خوانده شدند! آیا با این وضع، امیدی هم به اجرای عدالت در دولت اعتدال هست؟! خرداد! تیر! مرداد! و اینک شهریور! اغتنم الفرص! آقای سخنگو دیشب باز هم بر قصور دستگاه‌های نظارتی صحه گذاشتند! اولا آیا این هم تقصیر قوه قضائیه است که سخنگوی دولت، با القاب و عناوین آنچنانی در مدح مدیر متخلف، اینچنین به الباقی مدیران متخلف گرا می‌دهد که نترسید! ما هوای‌تان را داریم؟! و آیا تلقی دیگری هم از این مداحی‌ها می‌توان داشت؟! ثانیا دستگاه نظارتی یعنی همین ما مطبوعات! ما که انصافا در این ماجرای فیش‌های نجومی سنگ تمام گذاشتیم، آقایان چگونه دستمزد ما را دادند؟! جز اینکه به بهانه پرداختن به این موضوع، متهم به اهانت به رئیس‌جمهور شدیم؟! و متهم به تندروی و افراط شدیم؟! طبق گفته دیشب جناب سخنگو تنها «۱۳ نفر در رابطه با موضوع دریافتی‌های نجومی، تحت عنوان استعفا یا عزل برکنار شدند»! همین هم که در جلسه تودیع و معارفه شد «ذخیره و امانتدار»! آنوقت در اوج بی‌اخلاقی، ایشان مطبوعات را متهم به بی‌اخلاقی و تقطیع سخنان خود می‌کنند! نخیر آقای نوبخت! لطفا پای حرف خود بایستید! «صفدر حسینی ذخیره نظام و امانتدار بزرگ است»، نه تقطیع سخنرانی حضرتعالی، که روح حاکم بر سخنان شما بود! نه شما «لااله‌الاالله» گفتید و نه ما، فقط «لااله» آن را کار کردیم! اهانت به رسانه‌هایی که ناظر بر رسالت مطبوعاتی خود، کجی‌ها و کژی‌ها را به دولتمرد متذکر می‌شوند، اهانت به همه ارکان نظام است! آقایان دوست دارند همه روزنامه‌ها، یا روزنامه ایران باشند یا روزنامه اطلاعات! نخیر! ما مدیر مسئول بی‌اطلاعات نیستیم که کیلومترها آن‌طرف‌تر از یک چیزهایی، ۲ ساعت کشتی بگیریم، بلکه مفتخر شویم به بوسیدن دست فلان وزیر! بوسه ما بر دست خمینی است و بر دستخط خمینی است؛ «مملکت به خاطر این ریخت و پاش‌ها و اختلاس‌ها محتاج شده است. اگر نه، نفت ما کم است یا ذخایر و معادن نداریم؟ همه چیز داریم لیکن این مفت‌خوری‌ها، اختلاس‌ها و گشاده‌بازی‌هایی که به حساب مردم و از خزانه عمومی می‌شود، مملکت را بیچاره کرده است! اگر اینها نبود، احتیاج پیدا نمی‌کرد که از اینجا راه بیفتد برود آمریکا، در برابر میز آن مردک [رئیس‌جمهور آمریکا] گردن کج کند که مثلا به ما کمک کنید».

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴۷ دیدگاه

ما از «صحن انقلاب» بیرون نرفته‌ایم!

وطن امروز ۲۴ مرداد ۱۳۹۵

گم شده‌ام! بعد از کمی این‌سو و آن‌سو رفتن، دیگر مطمئنم گم شده‌ام! خرده‌سالی بیش ندارم! شاید ۶ سال! کمتر! دارم گریه می‌کنم که می‌برندم «دفتر گم‌شدگان»! چند پله بالا می‌رویم! چند قدم برمی‌داریم! می‌رویم داخل یک اتاق که پنجره‌هایش باز است! کبوتری سفید روی لبه پنجره‌ نشسته! خیلی زود می‌شوند ۲ تا! و بیشتر! طوری که دیگر نمی‌شود شمرد! زل می‌زنم به بیرون پنجره! وه که چه قاب محشری! تو گویی قطعه‌ای از بهشت! چشم می‌دوزم به گنبدی که تا بخواهد در آن بالا به یک نقطه ختم شود، کلی ناز می‌کند! چه هشت زیبایی! آری! مشهدم! صحن انقلاب! صحن سراسر خاطره! و خاطره آن روز داغ تابستانی! که اندکی بعد، رفتم بالکن اتاق! پنجره فولاد! سقاخانه! عجب عظمتی! چقدر آدم! چقدر بهشت! «ولایت عشق»! و حالا که نگاه می‌کنم، فکر می‌کنم هرگز آن ‌همه پیدا نبوده‌ام! چه گم شدن مبارکی! اینجا عشق به مشکل نمی‌افتد! اگر صحن، صحن و سرای شما باشد، تا باشد از این گم‌شدن‌ها! آقا جان! اذن ورود می‌دهی؟ «اللهم صل علی علی‌ بن موسی‌الرضا المرتضی، الامام التقی النقی و حجتک علی من فوق‌الارض و من تحت‌الثری، الصدیق الشهید، صلاة کثیرة تامة زاکیة متواصلة متواترة مترادفة کافضل ما صلیت علی احد من اولیائک». یا عالم آل محمد! اینک همه عالم گم شده‌اند! و ما در جست‌وجوی «آدم» می‌گردیم! هست و نیست! آخرین بار که او را دیده‌ایم، برمی‌گردد به هزار و اندی سال پیش! خیلی بیشتر از یک عمر! حتی بیشتر از عمر نوح! گمانم بیش از یعقوب، حال ما را خواهرت معصومه سلام‌الله علیها می‌فهمد! کجا آدم چنین دردی در سینه داشته؟! زمان، صاحب خود را گم کرده! و این گره همه بشریت است! گره همه ابنای آدم! باز هم می‌بندیم به پنجره فولاد شما! بهترین جای ممکن برای این توسل! تا شما را هر که امام خوانده، تا حضرت مهدی موعود آمده! ولی عهد! ولی عصر! چه رابطه عظمایی! متواصل! متواتر! مترادف! و این فقط قصه «مکتب مشهد» نیست! واقعیت آن است که غیبت، مکتب تمام زمین و تمام زمان را به «مکتب غربت» تبدیل کرده است! تاریخ را در وصف تو اشتباه نوشته‌اند! نه، تو «ولیعهد مأمون» نبودی! بلکه ولایت داشتی بر «آدم»! و بر همه آدم! و هنوز هم ولایت داری بر ما! و هنوز هم امام مایی! امروز روز میلاد همه بشریت است! روزی فراتر از این صفحات کاغذی سررسید! ‌ای متولد شهر پیامبر! حیف که اختیار مدینه دست قابیلیان است و الا باید مسجدالنبی را آذین بست، با همان چراغ‌های صحن انقلاب! خداوند دل‌سپردگی ما ایرانیان را به اهل بیت می‌دانست که از آل محمد، رضای ایشان را روانه دیار ما کرد! خداوند به دل ما نگاه کرد و الا آفتاب را کی دیده‌ای که «ولیعهد تاریکی» شود؟! تاریخ را در وصف تو چه غریبانه نوشته‌اند! تو ولی عهد مایی! ولی عهد آدم! حوا! تمام هستی! حد فاصل بهشت و جهنم! از جمله شروط رستگاری سلسله آدمی‌زاد! شرط پذیرش توحید از ابنای آدم! ضامن سعادت انسان! ثامن‌الحجج! صاحب آستان قدس! راستی که چه آستان مقدسی! و چه امام رئوفی! و چه روز بزرگی! و چه راز مبارکی که تا ولی عهد را هر که قبول داشته، تا ولی عصر هم آمده! اما ‌ای ولی‌نعمت ما! ظهور مردی از فرزندان تو، حاجت مشترک همه فرزندان آدم است! زمان به دعای تو احتیاج مبرم دارد! ما گم ‌شده‌ایم! در این برهوت که نامش دنیا باشد! بعد از کمی این‌سو و آن‌سو رفتن، دیگر مطمئن هستیم گم شده‌ایم! خرده‌سالی بیش نداریم! هزار و اندی سال است هیچ روزگاری بر بشریت نگذشته! شده‌ایم تمثال مجسم رانده شدن آدم از بهشت! شیطان دارد به ریش ما می‌خندد! حال و روز خوبی نداریم! گم‌ شده‌ایم! توافق با ابلیس باعث پیدا شدن ما نشد! تحریم‌ها ادامه دارد! آدم در تحریم محبت است! تحریم انسانیت! تحریم بهشت! دست ما را یک مرد باید بگیرد! جماعتی نامرد، پیش چشم تو ‌ای ضامن عالم و آدم، عزم کرده‌اند از شیطان برای ما «منجی عالم بشریت» بسازند! آب در سقاخانه تو باشد و آن‌وقت آن را گره بزنند به زلف وعده و وعید دشمن! من اما چشمم همچنان به آن پنجره روشن است! و به آن منظره روشن است! ما در صحنه هستیم! ما از «صحن انقلاب» بیرون نرفته‌ایم! ما را «پنجره فولاد» خوب می‌شناسد! و اگر تو دعا کنی، دوباره پیدا می‌شود خورشید… نه این‌گونه که هست و نیست! دوباره پیدا می‌شود خورشید!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۱ دیدگاه

اهانت نوبخت به روحانی!

توهین به رئیس‌ جمهور یا به شعور جمهور؟
وطن امروز ۲۱ مرداد ۱۳۹۵

نمی‌دانم چه عداوتی با عدالت دارند که یک روز از در عادی جلوه دادن حقوق‌های نجومی وارد می‌شوند، دگر روز و در بدترین تحلیل ممکن مدعی می‌شوند مدیران کذا با دریافت این ارقام بلندبالا از افتادن به ورطه فساد مصون می‌مانند، روز دیگر حمایت از این گرگان در لباس چوپان را چنان به عنصر غلظت می‌آلایند که جلوی چشم مردم، رسما به طرف می‌گویند «ذخیره نظام و امانت‌دار بزرگ» و آن دیگر روز هم با برجسته کردن عبارت «توهین به رئیس‌ جمهور» تمام هم و غم خود را صرف چیزهایی از این دست می‌کنند بلکه اساسا موضوع فیش‌های نجومی به ورطه نسیان سپرده شود! اگر مهم‌ترین وجه عدالت، مبارزه با فساد، تبعیض، فزون‌خواهی و ویژه‌خواری است، این همه یعنی عدم پای‌بندی درست و درمان حضرات به اجرای عدالت! مدام می‌گویند و می‌نویسند و پوشش می‌دهند و در بوق و کرنا می‌کنند که به رئیس‌ جمهور توهین شده!‌ یک روز معاون اول می‌گوید به رئیس‌ جمهور توهین شده، یک روز معاون حقوقی، یک روز وزیر کشور و هر روز هم در این همه رسانه که دارند! معلوم نیست این دولت‌مردان نگران‌‌ شأن رئیس‌ جمهور و دل‌واپس جای‌گاه قوه مجریه، آن روز که همین رسانه‌های اصلاحات‌چی‌ نان به نرخ روزخور، رئیس‌ جمهور و کل کابینه را یک‌جا به باد این اهانت عاری از ادب گرفتند که «دولت اعتدال، رحم اجاره‌ای اصلاح‌طلبان است»  کجا بودند؟! و دقیقا کجا بودند؟! نکند از منظر آقایان، اهانت در روز روشن، آن هم به همه دولت که صد البته شامل حال آقای روحانی هم می‌شود، توهین به رئیس‌ جمهور محترم نیست، لیکن انجام بدیهی‌ترین تکالیف یک خبرنگار و معرفی چند مدیر از ملت بهتران، هتاکی به رئیس‌ جمهور محسوب می‌شود؟! و آیا توهین اصل کاری به جای‌گاه ریاست جمهوری همین نیست که با رفتار و گفتار خود، جوری وانمود کنیم کانه رئیس‌ جمهور و مثلا همین جناب صفدر حسینی، نعوذبالله حتی در دریافت‌های نجومی هم به نوعی با هم شراکت دارند؟! که اگر علیه مدیران شاسی‌بلند ۲ کلمه حرف حساب بزنی، عینا می‌شود اهانت به رئیس‌ جمهور؟! از میان رسانه‌های متعهد به آرمان عدالت و ملتزم به دغدغه‌های جمهور، به‌راستی کدام‌یک به رئیس‌ جمهور توهین کرده که آقایان آن هم در ایام نزدیک به «روز خبرنگار» این‌چنین از اهانت رسانه‌ها و روزنامه‌ها به مقام ریاست جمهوری به شکوه افتاده‌اند؟! آیا واقعا من و ما به آقای روحانی توهین کرده‌ایم یا فی‌الواقع داریم هزینه تقید خود به پابرهنه‌های خمینی بت‌شکن را می‌پردازیم؟! با این حساب، اهانت را به رئیس‌ جمهور چه کسی کرده است؟! رسانه‌های انقلابی یا مدعیانی که خواسته یا ناخواسته، نفر اول کابینه را هم‌صف و هم‌صنف مدیران اهل زد و بند و بخوربخور معرفی می‌کنند؟! القصه!‌ جناب روحانی، هم در دیدار با مردم کرمان‌شاه و هم در مصاحبه تلویزیونی خود، این را بیان کردند که دولت اعتدال در راه مبارزه با بی‌عدالتی، به این نگاه نمی‌کند که طرف به لحاظ سیاسی یا خانوادگی به کدامین خط و ربط وابستگی دارد. من این جمله را «تلویحا» نوشتم اما این یکی را دیگر رئیس‌ جمهور به تصریح گفتند که «دولت اعتدال در راه مبارزه با فساد و مظاهر بی‌عدالتی کاملا جدی است». خب! با این حساب، آیا توهین‌کننده به رئیس‌ جمهور، من و ما هستیم یا با کمال تاسف، آقای نوبخت که در مقام سخن‌گوی دولت اعتدال، کم مانده در مدح مدیر غیر قانع به حقوق ماهی ۵۷ میلیون، شعر هم بخوانند؟! و آیا غیر از این است که «ذخیره نظام و امانت‌دار بزرگ» خواندن مدیران دردانه، نه تنها مخدوش‌کننده جملات جناب روحانی، بلکه بدترین اهانت به رئیس‌ جمهور محسوب می‌شود، آن هم متاسفانه از سوی اعضای ارشد کابینه؟! من البته در بحث «توهین به رئیس‌ جمهور» باز هم به جملاتی خواهم پرداخت، لیکن این را داخل پرانتز باید بنویسم؛ (آقایان! ‌یادتان هست در جواب این ادعای عاری از منطق که «به مدیر باید اضافه بر سازمان، حقوق کلان و مزایای ویژه داد تا به قول معروف چشمش سیر باشد» راقم همین سطور، ردیه نوشت که نخیر! اتفاقا «تخم‌ مرغ دزد، شتر دزد می‌شود»؟! اینک طرفه حکایت این‌جاست؛ شما از پول بیت‌المال به صفدر حسینی ماهی حدود ۶۰ میلیون ناقابل حقوق دادید که بر اساس داعیه‌تان، چشم سیر داشته باشد! داشت؟ یا برداشت نامه درخواست افزایش حقوق روی میزتان گذاشت؟! به حرف منتقد خیرخواه گوش نمی‌کنید، همین می‌شود! و البته بدتر از اینها هم خواهد شد اگر همین منتقد مظلوم را بخواهید با لطایف‌الحیل، «توهین‌کننده به رئیس‌ جمهور» جا بزنید که من البته بعد از بستن پرانتز به آن خواهم پرداخت!) چطور توهین به رئیس‌ جمهور جرم است و مدعی‌العموم باید بدون فوت وقت بدان ورود کند اما توهین به اصل و اساس جمهوری اسلامی -که رئیس‌ جمهور تنها جزئی از اجزای آن است، آن هم قابل تعویض!- باید با «برجام داخلی» رفع و رجوع شود؟! و بعدش هم صلوات بفرست و تمام؟! چطور در مواجهه با درنده‌خویان سال ۸۸ که لگد به شکوه ۴۰ میلیون آرای ملت زدند و مستند به شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» قصدی جز براندازی نظام مقدس و مظلوم جمهوری اسلامی نداشتند، پیشانی‌بوسی و ترحم و مدارا، لیکن در برابر اهانت‌کننده به رئیس‌ جمهور، کلفت کردن  رگ گردن؟! مگر رئیس‌ جمهور از جمهوری اسلامی بزرگ‌تر است؟ ما البته متر و معیاری جز «قانون» نمی‌شناسیم. ما بر این باوریم که قانون، ملاک است و اگر عضوی از اعضای کابینه هم ولو آنکه نفهمیده دارد چه می‌گوید، دچار اهانت به منتخب ملت شده، باید مجازات شود. مدام یاد گرفته‌اند می‌گویند آقای روحانی مظلوم است! یا حتی بدتر! مظلوم‌ترین رئیس‌ جمهور است! بله البته! مدیر بانکی اگر آن باشد و سخن‌گو هم این، رئیس‌ جمهور می‌شود مظلوم‌ترین رئیس‌ جمهور! آقای روحانی خودش گفت «در مبارزه با فساد، خط قرمز نمی‌شناسد»، آن وقت اطرافیان، از طرف، «ذخیره و امانت‌دار بزرگ» می‌تراشند برای نظام! اگر حالا فرض کنیم مظلوم باشند؛ آری! مظلومیت آقای روحانی از این ناحیه است! و یکی هم از ناحیه غیر مقدسه پول! مدیری با دریافتی ماهی ۲۰۰ میلیون، هم جمهور را مظلوم می‌کند، هم رئیس‌ جمهور را! او فقط خودش را می‌بیند، نه جمهور را، نه رئیس‌ جمهور را! من تمنا می‌کنم از بعضی حضرات که این همه به شعور جمهور توهین نکنند! اولا آقای روحانی، نه اولین رئیس‌ جمهور جمهوری اسلامی است و نه آخرین آن! ثانیا مواضع حضرات مدعی یادمان نرفته که به بهانه نقد رئیس‌ جمهور قبلی همین نظام، مرتکب چه اهانت‌هایی می‌شدند! ثالثا فرض است بر بعضی دولت‌مردان که اگر بر خلاف رئیس‌ جمهور، اهتمام جدی به امر مبارزه با فساد ندارند، هر چه زودتر این صندلی را به اهل آن بسپارند و بدانند که عدالت هرگز به حاشیه برده نخواهد شد! رابعا اهانت به جمهور هم صد البته جرمی است نابخشودنی! شعر و شعار خواندن درد مردم و فریاد مردم -همین مردم کوچه و بازار خودمان!- زیبنده دولتی نیست که حتی دشمن جلاد این مردم را هم «مودب و باهوش» توصیف می‌کند! آیا این اخلاق و احترام است که روزی با اهانت به تقریبا نیمی از جمهور که بنا به هر دلیل، به فردی غیر از رئیس‌ جمهور منتخب رای داده‌اند، صف واحد ملت را تقسیم بر ۲ کنیم و روزهای دگر، گاه بگوییم مردم بی‌سوادند، گاه بگوییم مردم نمی‌فهمند، گاه بگوییم مردم حق اظهار نظر ندارند و گاه چیزی نگوییم و یک راست حواله‌شان دهیم «به جهنم»؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۳ دیدگاه

از اون بالا صفدر میایه!

روزخند
وطن امروز ۲۰ مرداد ۱۳۹۵
وقتی چرخ دوچرخه هم نمی‌چرخه!

کلا که در حال مشاهده لغزشیم! آن از کارنامه دولت در امور ارزشی، این هم از کارنامه دولت در امور ورزشی! خواننده‌ای که شما باشید؛ ما ۳ تا دوچرخه‌سوار فرستاده بودیم المپیک که اولی همان اوایل راه تصادف می‌کند، دومی کمی جلوتر در حالی می‌پیچد که جاده نمی‌پیچد و سومی هم خیلی خبر واضحی از سرنوشتش در دست نیست! فقط این‌قدر معلوم است که او نیز به خط پایان نرسید! نکردند رفقا لااقل یکی‌شان از خط پایان رد شوند! اصلا به عنوان نفر آخر از خط پایان رد شوند! برای گرفتن عکس سلفی مثلا! هر جور که صلاح می‌دانند! از خط پایان رد شوند، حالا چطوری‌اش خیلی مهم نیست! یعنی من و سردبیر روزنامه و مهدی محمدی هم عازم ریو شده بودیم، حکما همین نتیجه عاید ورزش کشور در رشته دوچرخه‌سواری می‌شد! «طرفه حکایت اینجاست» این متن را هم بنویسم و تمام! طرفه حکایت اینجاست که حسن روحانی در ایام مناظرات انتخاباتی وعده داده بود در دولت تدبیر و امید، هم چرخ کارخانه‌ها باید بچرخد، هم چرخ سانتریفیوژها! فی‌الحال اما چرخ کارخانه‌ها و سانتریفیوژها نمی‌چرخد هیچ، حتی چرخ دوچرخه‌ دوچرخه‌سواران المپیکی ما هم نمی‌چرخد! آن‌وقت حضرات گله می‌کنند که چرا مردم عادی با دوچرخه این‌ور و آن‌ور نمی‌روند؟! بروند که چه بشود؟! به امید رسیدن به کدام خط پایان؟! این مختصر را نوشتم برای تکرار جمله‌ای آشنا؛ «روحانی مچکریم!» و ایضا تذکار مثلی آشناتر؛ «بگو دوچرخه!» اما ادامه‌اش را نگو! نگو… که رکود و بیکاری و این‌همه تبعیض نجومی از ناحیه مدیران فیکس دولت اعتدال، کاری با اغلب پدران و مردان و باباهای این ملت کرده که حتی سبیل خود را هم نتوانند به‌راحتی بچرخانند! یادش بخیر… به «خیر» که نه! یادش به متضاد خیر! قول داده بودند هم چرخ کارخانه‌ها بچرخد، هم چرخ سانتریفیوژها! آری! قوه مجریه اگر بخواهد بسنده کند به مشتی «شعر» و «شعار»، حتی چرخ دوچرخه دوچرخه‌سوار المپیکی مملکت هم تا خط پایان نمی‌چرخد! عجالتا ریز می‌نویسم که زنده باد تبعیض! و در چرخش باد چرخ ماشین مدیران شاسی‌بلند! وقتی همه وقت را وقف دفاع جانانه از دردانه‌های فیش و حقوق و مزایا می‌کنند، همین می‌شود دیگر! سیمان ریخته می‌شود درون قلب دسترنج ارزش‌کاران! همچنان‌که دست‌انداز گذاشته می‌شود جلوی چرخ دوچرخه ورزش‌کاران! وظیفه دیگری که ندارند! بگذار فقط چرخ حقوق ناحق خود را بچرخانند! از بس حامی شرکا هستند، زبانم لال کم مانده مثلا همین جناب سخن‌گوی دولت اعتدال بردارد بخواند؛ «از اون بالا صفدر میایه!» همچنان که از عنوان این ستون برمی‌آید، دست‌فرمان این متن، طنز است! مزاح کردم ابتدای نوشتار! سرت را بالا بگیر قهرمان! با هر ۳ نفرتان هستم! خجالت را باید کسانی بکشند که نمی‌کشند! با تلمبه دوچرخه شما، چنان شکم خود را باد کرده‌اند که اصلا شما را نمی‌بینند! و ما را! و همه ملت را! عوض شما که اصلا به خط پایان نرسیدید، این جماعت هر خط قرمزی را بگویی رد کرده‌اند! راستی یک سئوال! المپیک، رشته «بندبازی» ندارد؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۵ دیدگاه

فیش حقوقی صیاد

وطن امروز ۷ مرداد ۱۳۹۵

«یک بار ما رفته بودیم کرمانشاه. علی هنوز ازدواج نکرده بود. یک ارتشی آمد در خانه و مقداری آذوقه به ما داد. حالا علی به ما قبلا سفارش کرده بود که از این جور چیزها به هیچ‌وجه نگیریم. من به آن ارتشی گفتم: اینها چیست؟ گفت: مال جناب سروان است! من پاکت‌ها را گذاشتم آشپزخانه اما درشان را باز نکردم. تا اینکه سر و کله علی پیدا شد و من ماجرا را برایش تعریف کردم. علی خیلی ناراحت شد که چرا آن پاکت‌ها را که ظاهرا چای بودند، آوردم خانه. بعد از چند روز، دوباره سر و کله همان مرد پیدا شد. این بار من هیچ پاکتی از او نگرفتم. بعدها در پادگان ارتش، این ارتشی برای خودشیرینی، یک جوری به علی حالی می‌کند که پاکت‌ها کار او بوده! بنده خدا که فکر می‌کرد با تشویق علی روبه‌رو می‌شود، با اخم‌وتخم علی مواجه شد که تو به چه حقی از بیت‌المال برای خودشیرینی استفاده کرده‌ای؟! بعد هم علی به آن مرد می‌گوید: پول پاکت‌ها با محتویاتش چقدر می‌شود؟ خلاصه! آن پول را برمی‌گرداند بیت‌المال و طرف را هم یک هفته بازداشت می‌کند!» فکر می‌کنید راوی خاطره بالا چه کسی باشد؟! حدس می‌زنید در خاطره بالا «علی» چه کسی باشد؟! القصه! بهار ۸۵ یعنی ۱۰ سال پیش رفتم مشهد تا برای مجله «یاد ماندگار» با خانم «شهربانو شجاع» مصاحبه کنم. شهربانو شجاع اما همین ۳ روز پیش درگذشت. او مادر امیر شهید علی صیاد شیرازی بود. با این توضیح مختصر، لابد جواب ۲ سئوالی را که پرسیدم، گرفتی! و خوب وقتی هم گرفتی! در این روزهای سرشار از فیش! حالا یک پرسش دیگر؛ در فلان مناظره تلویزیونی انتخابات ریاست‌ جمهوری ۹۲ کدام نامزد بر سینه کوبید و گفت «من سرهنگ نیستم، حقوق‌دانم»؟! این یکی دیگر، توضیح مرا نمی‌خواهد! جوابش را حتما می‌دانی! حسن روحانی! آفرین! صدآفرین! «آفرین» را به توی خواننده گفتم، «صدآفرین» را به حسن روحانی! اصلش مبارزه با فساد را باید با همین خاطره شروع کرد! با همین چند پاکت چای! تخم‌مرغ‌دزد، شتردزد می‌شود! برای این مدیران نجومی هم اولش از همین پاکت چای شروع شد! اصلا شاید از یک استکان چای! پس صیاد فقط قهرمان مبارزه با منافقین نیست، قهرمان مبارزه با نفاق درون، فساد درون، منیت درون، کدخدای درون و شیطان بزرگ درون هم هست! درون هر نفسی، یک اوبامای به‌شدت مبادی آداب و باهوش هست که اگر بینی‌اش را به خاک نمالی، دمار از روزگارت درمی‌آورد! علی‌ای‌حال آنجا که نفس، آدمی را دعوت به فساد می‌کند، چه سرهنگ باشیم و چه نباشیم، باید صیاد را الگو قرار دهیم! صیاد را! پس یک بار دیگر خاطره بالا را مرور کنیم! چه جالب! محل وقوع آن خاطره هم «کرمانشاه» است! «شهید جمهور» چه خاطره‌ای در کرمانشاه از خود به یادگار گذاشت، «رئیس‌ جمهور» چه خاطره‌ای؟! «سروان صیاد شیرازی» چه خاطره‌ای، «حقوق‌دان حسن روحانی» چه خاطره‌ای؟! «بعد از چند روز، دوباره سر و کله همان مرد پیدا شد. این‌بار من هیچ پاکتی از او نگرفتم». خب می‌گرفتی مادر! روحت شاد شهربانو شجاع اما یعنی فرزند تو، این امیر دلاور ارتش اسلام، این خار چشم منافقین و این اسطوره بی‌بدیل مرصاد، اندازه ۴ تا پاکت چای از بیت‌المال حق ندارد؟! «بعد هم علی به آن مرد می‌گوید: پول پاکت‌ها با محتویاتش چقدر می‌شود؟ خلاصه! آن پول را برمی‌گرداند بیت‌المال و طرف را هم یک هفته بازداشت می‌کند!» عجبا! پول پاکت‌ها دیگر برای چه؟! اصلا پاکت چی هست که پولش چقدر باشد؟! و یک «عجبا»ی دیگر! یک هفته بازداشت، تنها به خاطر ۴ تا پاکت چای؟! آری! یک هفته بازداشت، تنها به خاطر ۴ تا پاکت چای، که «تخم‌مرغ‌دزد، شتردزد می‌شود!» بعضی از این مدیران نجومی توهم زده‌اند ما ملت بعد از شنیدن نام «جمهوری اسلامی» تنها و تنها یاد ایشان و شرکا می‌افتیم لیکن مگر صیاد مرده است؟! از قضا، پرورش مدیران از ما بهتران، محصول فاصله گرفتن از «مکتب صیاد» است! زیادی به سرهنگ نبودن خود ببالی، مدیرانت هم می‌شوند همین شرکا که جز «حقوق» تقریبا هیچ چیز دیگری نمی‌دانند! کیست مگر سرهنگ؟! جز آنکه از مادر، زن، بچه و مال و منال این دنیا می‌گذرد تا به هزینه جان شیرین خود امنیت را ارزانی همگان کند؟! باورم هست آن جمله قصار مناظراتی، آه بسیاری از پیشکسوتان جبهه و جنگ را به همراه داشت! و این هم یک آه دیگر! که خدا دید و شنید! اینک خدا باز هم مشغول سخن گفتن با دولت است! خدا دارد با خاطره «سروان علی صیاد شیرازی» آنهم در شهر «کرمانشاه» با حضرات سخن می‌گوید! از این واضح‌تر؟! از این رساتر؟! خون کدام‌یک از این مدیران بی‌شرم و حیا پررنگ‌تر از خون صیاد ما بود؟! جان کدام‌یک از این مدیران پرطمطراق شیرین‌تر از جان صیاد بود؟! کدام این جماعت، نخبه‌تر از صیاد بودند؟! کدام این جماعت، بیش از صیاد به کشور سود رساندند؟! بعضی بر این باورند «عقیل و شمع بیت‌المال» یک مفهوم انتزاعی است اما به شهادت صیاد، هرگز این‌گونه نیست! دنیا یعنی تفاله چای! دنیا با همه زرق و برقی که دارد، آخرش یعنی تفاله چای! آب بینی بز! لنگه کفشی پاره! یکی اما در همین دنیا می‌شود صیاد، یکی هم اجازه می‌دهد تفاله چای او را صید کند! مرگ اگر شهادت هم باشد، باز یعنی دل بریدن از دنیا! و صیاد آن‌گونه زیست، که در قنوت نمازش از خدا شهادت طلب می‌کرد! آن را که حساب پاک است، چه هراس از مرگ؟! «فتمنوا الموت» کار صیاد است! و کار مادر صیاد که در طول آن مصاحبه، آرزویی جز پیوستن به پسر شهیدش نداشت! جا دارد به تأسی از قرآن، خطاب به بعضی‌ها بگوییم؛ آیا شما هم قادر هستید مثل صیاد، این همه راحت، طلب مرگ کنید، در حالی که آب بینی بز، چند کیلو تفاله چای یا لنگه کفشی پاره، شما را صید خود کرده است؟! حق دارد مولای خراسانی ما اگر که در دیدار رمضانی با اعضای کابینه، نهج‌البلاغه برای دوستان می‌خوانند! نهج‌البلاغه یعنی راه علی! راه عدل! راه صیاد! علی صیاد شیرازی! چه اسم زیبایی! و چه رسم زیبایی! در آن عصر شوم مثلا اصلاحات، دولت بنا داشت ذائقه ملت را عوض کند اما غوغایی به راه انداخت ملت زیر تابوت امیر ارتش اسلام! علی‌الظاهر جنگ نبود لیکن ملت، سروان و سرهنگ و سردار خود را فراموش نکرده بود! ذائقه‌اش عوض نشده بود! الان هم ذائقه ملت عوض نشده! مردم صیاد خود را دوست می‌دارند! سردار بی‌محافظ! سروان اهل عدل و داد! سرهنگ محجوب! «علی همیشه می‌گفت: پول برای من، با کثافت هیچ فرقی نمی‌کند. الان کسی این حرف‌ها را باورش نمی‌شود ولی علی بعد از پیوستنش به دانشگاه افسری، همه حقوق خود را به من می‌داد. می‌گفت: مادرجان! من یک جور بلدم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم اما شما ۵ تا پسر و ۲ تا دختر داری. حتی بعد از ازدواج هم، بخشی از حقوقش را می‌داد به من، که قبول کردنش برای من سخت بود. حاضر بود خودش و خانواده‌اش در سختی زندگی کنند اما به ما هیچ گزندی نرسد. تا وقتی شهید شد، هیچ وقت نشد این مقرری را به ما ندهد. علی فکر می‌کرد پدرش با حقوق ناچیز بازنشستگی، چگونه می‌تواند این خانواده شلوغ و پر رفت‌وآمد را بچرخاند».

*** *** ***

دوباره که دارم می‌خوانم، فکر می‌کنم این متن «فیش حقوقی صیاد» است! دقیقا! با همه جزئیات! کاش در جلسه بعدی هیأت دولت، هنگامی که اعضای کابینه مشغول نوش جان کردن چای هستند، یکی پیدا شود خاطره اول این یادداشت را برای حضرات بخواند! دقیقا! با همه جزئیات!

بعدالتحریر: «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها!» با همه علایقم به روحیات انقلابی، هر وقت به این جمله برمی‌خورم، دوست دارم بنشینم و کلی ردیه برایش بیاورم! اقلش این است که بگویم سید شهیدان اهل قلم، هنگام بیان این جمله، دیگر زیادی احساساتی شده بود! و اصلا یک چیز دیگر؛ آیا ممکن است در جمهوری اسلامی همه آزاد باشند الا حزب‌اللهی‌ها؟! راستش را بخواهید اساسا خیلی موافق این نوع نگاه نیستم! هم از مظلوم‌نمایی بدم می‌آید، هم از اینکه بخواهیم خدای نکرده قضاوت‌های احساسی درباره نظام داشته باشیم! با همه این اوصاف، می‌خواهم اعترافی بکنم و بالاتر! دستانم را در برابر این جمله به علامت تسلیم بالا بیاورم! آری! خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم، چرا که «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها»! نور ببارد به آن قبر مرمرینت مرتضای آوینی! حرف حساب، جواب ندارد! دولت هم اگر از ما شکایت به دستگاه قضا نبرد، هستند عزیزانی که در روز روشن، میز و صندلی سردبیر روزنامه را به خیابان منتقل کنند! آه! در جمهوری اسلامی همه احترام دارند الا حزب‌اللهی‌ها! آنجا که هنگام ورود به ساختمان نیم‌بند روزنامه، متحیر می‌مانی که میز و صندلی سردبیری، کف خیابان چه می‌کند؟! و اصلا چرا این همه مأمور؟! اینجا چه خبر است؟! القصه! ساعت ۱۴ روز سه‌شنبه، زنگ زدم دفتر که ایمیل‌تان را چک کنید! متنم را فرستاده‌ام! تیترش را هم زده‌ام «فیش حقوقی صیاد»! بچه‌های دفتر اما گفتند: «ریخته‌اند روزنامه و دارند وسایل را یکی‌یکی می‌برند بیرون!» به طرفةالعینی آماده شدم و راه افتادم! در راه زنگ زدم به یکی از همکاران که این بار کدام متن روزنامه، این بلا را سر ما آورده؟! خنده تلخی تحویلم داد و گفت: «مأموران فلان نهاد با کلی باربر ریخته‌اند روزنامه، از اتاق سردبیری شروع کرده‌اند دارند یکی‌یکی وسایل را می‌ریزند کف خیابان! که چی؟! که حکم تخلیه دارند! وقتی رسیدند اتاق سردبیری، سردبیر می‌خواست نماز بخواند که به او گفتند نمازت رو برو توی خونه بخون! و البته سردبیر بی‌آنکه با جماعت وارد بگومگو شود قامت بست اما آنها حتی حرمت نماز را هم نگه نداشتند و در همان‌ حین، میز و صندلی‌ها را داشتند می‌بردند بیرون!» با اعصابی خراب، تلفن را قطع کردم و کلی در دلم به خودم بد و بیراه گفتم که حالا باز برو ردیه بیاور علیه جمله آوینی! همین جا بگویم که من خود از آن دسته‌ام که دیوانه‌وار معتقدم روزنامه‌نگار حتی اگر بمیرد هم نباید روزنامه را تعطیل کند اما خود به خدایی من اگر جای سردبیر روزنامه بودم، دیگر «وطن امروز» را درنمی‌آوردم! گمانم ما همان کودکان گل‌فروش سر چهارراهیم! روزنامه‌های زنجیره‌ای که یک روز سردار همدانی را می‌زنند، یک روز سردار سلیمانی را، و هنوز از تهمت بزرگ تقلب عذری نخواسته‌اند، سر و مر و گنده، اما «وطن امروز» وسایل اتاق سردبیرش باید کف خیابان باشد! «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها» به شهادت شکایت فلان نهاد دولتی از من و ما نیست، به شهادت رفتار دوستانی است که این بلا را سر ساختمان «وطن امروز» آوردند! و این داغ را مضاعف می‌کند! مگر ما متوقع هستیم که وزیر ارشاد از ما حمایت کند؟! مگر ما متوقع کمک اعضای کابینه هستیم؟! هیهات! «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها» نه برای این است که دولت اعتدال -بخوانید یکی از دولت‌های جمهوری اسلامی!- ما را می‌زند! اینکه خب طبیعی است و باید هم بزند! یعنی رسیده‌ایم به جایی که باید بگوییم؛ وقتی دولت جمهوری اسلامی، حزب‌اللهی‌ها را می‌زند «اینکه خب طبیعی است و باید هم بزند!» طرفه حکایت اینجاست که جمله مد نظر را آوینی گفت، نه از آن رو که «BBC» یا دوستان داخلی‌ رسانه روباه پیر علی‌الدوام خط حزب‌الله را وارونه جلوه می‌دهند، بل از آن رو که دوست هم بعضا عرصه را بر جوان انقلابی تنگ می‌کند! آنقدر که چون دیروزی اصلا امکان انتشار روزنامه برای ما ممکن نباشد! روزگار غریبی است نازنین! خوش به حالت آقای دعایی! هم با حق دم‌ می‌خوری و هم با باطل! روزنامه‌نگار یعنی تو! گور پدر روزنامه‌نگار متعهد، مستقل و آزاد! قلم را باید فروخت! هر روز به یک جناح! هر روز به یک نهاد! باید ساخت! باید پاخت! باید هم در جلسات بزرگان آفتابی شد و هم از ایشان حکم داشت، هم فصلی یک بار با تیترهای ۶ ستونی برای فتنه جشن تولد گرفت! غبطه می‌خورم به این همه آسودگی! رئیس همان نهادی که آن بلا را سر اتاق سردبیر روزنامه ما آورد، تو را از دور هم ببیند به احترامت بلند می‌شود! برایش بلند می‌شوی! سلام علیکم! در نهایت غلظت! ادای حروف از انتهای مخرج! تشدید روی همه حروف! خوش به حالش! خوش به حالت! حکم تخلیه سهم ما، حکم داشتن از بزرگان سهم تو! آن وقت من‌باب اعتدال، افه مستقل بودن سهم تو، افترای حکومتی بودن سهم ما! تقسیم کار جالبی است! ما که راضی به رضای خدا هستیم! همین! همین و دیگر هیچ!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴۸ دیدگاه

روز قدر

گمانم «روز قدر» هم داریم و آن روزی است که تو بیایی. آن روز، از هزار ماه بالاتر نیست، از همه روزگار بالاتر است. تمام این مدت، آدمی‌زاد چه خوش‌خیال، فکر می‌کرد کلید قفل مشکلات بشریت، مثلا دست نهادی است به نام «سازمان ملل»، جایی که عالم بشریت را از دست بطالین نجات دهد! دیگر به اینجای قصه فکر نکرده بودیم که یکی را می‌خواهیم ما را از دست همین سازمان ملل نجات دهد! «سازمان ملل» یعنی همین روزگار! همین روزگاری که فرمانش دست شیطان است؛ آدم می‌خرد، آدم می‌فروشد! چه ارزان شده قیمت آدمی‌زاد! سمساری بزرگی به نام یونیسف! پیراهن عثمان!‌ خنجر شمر! کاش یکی آن شعر سعدی را از ورودی سازمان ملل بردارد! آقای بان کی‌مون! بنی‌آدم اعضای یک پیکرند؟! من تحلیلی بر خروج فلان کشور از بهمان اتحادیه ندارم اما کاش کشورها یکی‌یکی از این سازمان غیر ملل می‌آمدند بیرون! سازمان! کدام سازمان؟! سازمانی هم دارد این دنیا؟! لعنت خدا بر کسانی که فکر می‌کنند دوره انقلابی‌گری گذشته! این جماعت این‌گونه می‌اندیشند، چون هم‌کاسه با کدخدا هستند و هم‌پیاله با شیطان بزرگ! نخیر آقا! وقت، وقت انقلاب است! انقلاب علیه جامعه جهانی! و علیه این نظم بی‌نظم ظلم‌آلود! امشب شب قدر است! باید احیا را انقلابی گرفت! خداوندا! خلاص کن ما را از این جهنم شیطانی! ما بنده تو هستیم! و تنها تو را می‌پرستیم! و حمد و ستایش را تنها مخصوص تو می‌دانیم!‌ خداوندا! روزگار با همه بدی‌هایش هرگز نتوانسته ذائقه ما را عوض کند! اذان ما، همان اذان بلال است! اذان همان شیخ نیجریایی! ما شهادت می‌دهیم که «علی» ولی و حجت تو برای ابنای آدم است! منشور حقوق بشر، بلای بزرگی بر سر بچه‌ها آورده! طفل سوری را زنده می‌گیرد، مرده پس می‌دهد! بی‌خود نبود که مرغابی‌ها دامن آن ابرمرد انقلابی را چسبیده بودند! دنیای بی‌علی یعنی دنیای بی‌عدالت! یعنی همین دنیا! «لات» دیگر تنها یک مجسمه ساکن نیست! حرف می‌زند! امر می‌کند! آدم می‌کشد! آن وقت می‌گویند وقت انقلابی‌گری نیست! شگفتا! به شمشیر ابن ملجم راضی‌ترند تا ذوالفقار علی! نخیر آقا! دنیا با این وضع، انقلاب می‌خواهد! یک انقلاب جهانی! گشایش از راه سازش نمی‌گذرد! مکه را فتح دوباره‌ای لازم است! فتحی برای همیشه! و رأیت الناس یدخلون فی دین‌الله افواجا! یونیسف، خانه خدا را همین‌گونه که هست دوست دارد! که سنگینی کند سایه بت‌ها و سایه برج‌ها و سایه بشکه‌های مشبک بر سرش! کعبه را از این مظلومیت، مگر حضرت منتقم بیرون بیاورد! الیوم، یوم‌الانتقام! هاجر دوباره باید «سعی» کند! و زمزم دوباره باید بجوشد! زمان، امام می‌خواهد! دوباره آدم، دوباره نوح، دوباره ابراهیم! دبیر کل سازمان ملل وارث آدم نیست! این صندلی را از نفر قبلی به ارث برده! خسته شده‌ایم از این خیمه‌شب‌بازی! بزک کردن ابلیس! مؤدب خواندن جناب جلاد! توافق با خنجر شمر! خدایا! ما به این وضع معترضیم! جهان به کام ابنای آدم نیست! این می‌رود، آن می‌آید! زمان اما همچنان در جست‌وجوی امام خویش است! دنبال مردی از تبار ابوتراب! مردی که اهل معامله نباشد! و برگرداند قیمت آدمی را به آدمی! نخیر آقا! انتظار یک مفهوم انتزاعی نیست! یک مفهوم انقلابی است! گرگ، خود یونیسف است! و از همه‌جا بدتر، سازمان ملل است! دنیا انقلاب می‌خواهد! کدخدا مشروعیت حکومت بر جهان را ندارد! کدخدا از همه جلادتر است! وارث فرعون! وارث نمرود! خداوندا! فرعون هست و نمرود هست و اما ما همچنان بی‌سرپناهیم! رحمی، رحمی که شمر با خنجرش برگشته! و حرمله با تیر سه‌شعبه‌اش! و این‌بار می‌خواهند همه آدم را به اسیری ببرند! اینجا هیچ‌کس، آدم را دوست ندارد! وحشی شده‌اند نهادهای بین‌المللی! حقوق اشقیا را سر برج می‌دهند! سر برج‌الابراج! و این قصه تلخ همان آدمی است که تو آن را آفریدی! مپسند بر ما این روزگار را! روزگار دیگری باید! از بهشت رانده‌شدگانیم! روزگار دیگری باید! کاش مبارک سحری باشد انتهای شب قدر! کارمان رسیده به ادعیه انقلابی! به اشک‌های انقلابی! شنیده‌ایم مقدرات ما در شب قدر رقم می‌خورد! خداوندا! قرآن ناطق را بر ما بفرست که بی‌معصوم، هیچ تعریفی ندارد حال و روز آدمی! این بار همه جهان باید فتح شود! جهنمیان، دنیا را جهنم کرده‌اند بر آدم! اسماعیل برای قربانی شدن آماده است! در جبهه شام، عطر سپیده می‌زند! بوی پیراهن یوسف! امشب شب قدر است! چه مصیبت عظمایی! امام زمان داشته باشیم و ندانیم کجا مشغول شب‌زنده‌داری است! من اما گمانم «روز قدر» هم داریم! آن روز که مردی از تبار علی، تکیه بر دیوار کعبه زند! ما دوباره به بهشت برخواهیم گشت! تو وعده داده‌ای به ما خدایا…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹۵ دیدگاه

این همان جامعه جهانی است!

وطن امروز ۲۲ خرداد ۱۳۹۵

واقعا تکان‌دهنده است. تکان‌دهنده و بی‌سابقه. اظهارات یا به عبارت بهتر اعترافات بان کی‌مون را می‌گویم؛ «حذف نام عربستان از فهرست سیاه دردناک بود. احتمال قطع بودجه برنامه‌های سازمان ملل وجود داشت»! این همان دنیا، همان سازمان ملل و همان جامعه جهانی است که آقایانی از تبار روحانی و ظریف، دم به ساعت، ما را دعوت به آن می‌کنند! جامعه جهانی جایی است که دبیرکل سازمان مللش امروز اعلام می‌دارد عربستان در لیست کشورهای تروریستی قرار دارد و فردا، نام عربستان را از این فهرست بیرون می‌کشد و پس فردا، گویی عذاب وجدان گرفته باشد توضیح می‌دهد؛ «حذف نام عربستان از فهرست سیاه دردناک بود. احتمال قطع بودجه برنامه‌های سازمان ملل وجود داشت»! آری! به بودجه سازمان ملل بستگی دارد اینکه مهم‌ترین حامیان تکفیری‌ها توسط جناب دبیرکل، تروریست خوانده شوند یا نشوند! همان بودجه‌ای که قطع و وصلش با آمریکاست! و آن‌وقت، دم این مجانین جامعه جهانی، این عشاق سینه‌چاک نظم نوین، گرم که ما را رهنمون به چنین جنگلی می‌کنند! اگر مراد از جنگل، جایی است که قانون ندارد، هیچ جنگلی بی‌قانون‌تر، بدتر و رسواتر از همین جامعه ‌جهانی نیست. من بنا بر تطویل این متن مختصر ندارم لیکن ناظر بر اعترافات بان کی‌مون، خطاب به رئیس حقوق‌خوانده قوه اجرا عرض می‌کنم این همان جامعه جهانی است که شما ما را دعوت به هضم شدن در آن می‌کنید! به هر عبارت که نگاه می‌کنی مهم‌ترین نهاد جامعه جهانی، همین سازمان ملل است. وقتی کشوری در مایه‌های عربستان می‌تواند براحتی و تنها با صرف مقداری پول، فلان حرف و بهمان نظر این سازمان، بلکه دبیرکل این سازمان را بخرد، وای به حال دل‌خوش کردن به توافق با کدخدای این جامعه جهانی! مع‌الاسف دولت محترم، همه تخم‌مرغ‌های خود را در سبد جامعه جهانی گذاشته تا ذیل توافق با اجزای این جامعه، گشایش اقتصادی برای مردم به ارمغان آورد!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۸ دیدگاه