شکر نعمت کیفری!

وطن امروز ۲۹ مهر ۱۳۹۵

من و یک برگه دیگر از طرف دبیرخانه شورای‌ عالی امنیت ملی! این بار اما وقتی سردبیر روزنامه کلیتش را گفت، به خیالم به قصد جبران آن دادسرای ۲ سال پیش، اگر عذری نخواسته‌اند، لااقل تشکرکی از حقیر کرده‌اند! واقعا اینگونه فکر می‌کردم، چرا که به عینه داریم می‌بینیم بدعهدی یانکی‌ها را، لغو نشدن همه یا حتی کلیت تحریم‌ها را، فزون‌خواهی شیطان بزرگ در طلب سهم بیشتر را، امتداد دشمنی دشمن را و صدالبته غلط بودن مسیر این مردمان دستگاه دیپلماسی را، که با شعار «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» بنشین که تحریم‌ها لغو شود! و آیا مطالب ما، چیزی جز پیش‌بینی همین چیزها بود که امروز به وضوح داریم مشاهده می‌کنیم؟! لیکن شگفتا از خیالات خام، آنجا که سردبیر، برگه احضاریه را نشانم داد؛ «این بار رسما باید بروی دادگاه، آنهم کیفری!» به روی چشم حضرات شورای عالی امنیت ملی! در برابر قانون، گردنی داریم از مو باریک‌تر اما وقتی شواهد، صحت یادداشت‌های من و ما را نشان می‌دهد، لاجرم حق افسوس را هم برای خود محفوظ می‌داریم که در این بلبشو، نخ دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، با آن‌ همه کار سخت و برزمین‌مانده در حوزه خطیر «امنیت ملی» گیر کرده در سوزن یک‌لاقبایی چون راقم این سطور! باور بفرمایید هم‌الان رفتم و ۴ متن مورد شکایت را مجددا مرور کردم! از قضا آنچه امروز شاهد آنیم، مسبب ایمان قلبی بیشتر و باور عینی فزون‌تر من به صحت یادداشت‌های مد نظر شد، حتی بسی بیشتر از زمان نگارش آن یادداشت‌ها، که «هسته‌ای ملت و دیپلماسی دولت» عنوان یکی‌شان بود! و آیا فی‌الواقع جز این است که درون رآکتور هسته‌ای ملت، حتی حاضر به ریختن سیمان هم شدند اما دیپلماسی سراسر اشتباه دولت اعتدال، منجر به لغو همه تحریم‌ها، نه در روز امضای برجام شد، نه در روز اجرای برجام، و نه تا به امروز؟! براستی مقوله خطیر امنیت ملی، نیز شورای عالی امنیت ملی و دبیرخانه این شورا، گریبان من و ما را باید بچسبد یا حضراتی که صرف نظر از نقد خیرخواهانه منتقد مشفق، مسیر غلط دیپلماسی خود را تا آنجا پیش بردند که برسیم به امروز؟! که برسیم به جایی که شرط لغو تحریم‌ها بشود خودتحریمی؟! که برسیم به جایی که شرط لغو تحریم‌های دشمن بشود تحریم از ناحیه دولت خودمان؟! که برسیم به جایی که شرط لغو تحریم‌ها بشود تحریم شیربچه‌های حافظ امنیت کشور؟! که برسیم به جایی که شرط لغو تحریم‌ها بشود عدم تعصب سردار سلیمانی به بیرون نگه‌داشتن داعش در همان بیرون مرزها؟! که برسیم به جایی که شرط نفس کشیدن ما همانا مردن ما شود؟! عجبا که مخل امنیت و امنیت ملی فی‌الواقع همان توافقی است که رسما دارد برای متوقف کردن تروریست‌های حرامی در خارج از خاک مقدس وطن، دبه‌های دلخواه دشمن را درمی‌آورد، آن‌وقت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی، ناظر بر مقوله «امنیت ملی» گریبان مرا باید بچسبد! لابد آن همه انگ جهنمی و تهمت بی‌سواد به منتقد، از طرف بعضی‌ها بس نبود که علاوه بر دادسرا، به دادگاه هم حواله‌مان می‌دهند! ضربه به امنیت ملی آنجاست که تو با بی‌تدبیری محض، گمان کنی قصه عمرسعد و گندم ری افسانه است! که گمان کنی چون تو سیمان ریخته‌ای در قلب رآکتور خودکفایی، دشمن هم نرم می‌شود! که گمان کنی چون تو کوتاه آمده‌ای، دشمن وفای به عهد می‌کند! که گمان کنی «گشایش اقتصادی» نه از صراط مستقیم «اقتصاد مقاومتی» بلکه از راه بی‌راهه «سازش سیاسی» حاصل می‌شود! اوج ضرر و خسران برای «امنیت ملی» آیا همین نیست که براساس پس‌لرزه‌های برجام، شاهد این شرط از سوی دشمن بدکاره و بدعهد باشیم که اولا دلاورمردان ضامن امنیت کشور باید از طرف داخل هم تحریم شوند و ثانیا اصلا ایشان را چه به داعش؟! بینی و بین‌الله آیا خطری بزرگ‌تر از این شرط هم برای امنیت ملی کشور متصور هست؟! در حیرتم از این اعتدال که تصور می‌کند مشکل ما با آمریکای جلاد از طریق ایمیل قابل حل است لیکن به ۴ تا متن چو من حقیری که می‌رسد، سالی دادسرا و سالی هم دادگاه کیفری! خود جان‌کری رسما دارد می‌گوید آمریکا به همه تعهداتش در برجام عمل کرده، آن‌وقت جناب روحانی مایه از قول شیطان می‌گذارد که وعده داده به تعهدات برزمین‌مانده جامه عمل بپوشاند! عجیب اعتدال مبارکی است! اصرار خود دشمن بر تمدید دشمنی است، ایشان اما مدعی می‌شود که نخیر! قول دوستی داده! و وفای به عهد! کدام وفا؟! کدام عهد؟! مگر قرار نبود در همان روز امضای برجام همه تحریم‌ها بالمره لغو شود؟! و آیا جز این بود که ما همان روزها نوشتیم برجام ناظر بر لغو تحریم‌ها توافق دقیقی نیست؟! و دست دشمن را برای سوءبرداشت باز می‌گذارد؟! و آیا جز این بود که ما همان روزها نوشتیم آمریکا حتی به همین هم عمل نمی‌کند؟! حالا ما شدیم بدمن قصه برجام؟! و ناقض امنیت ملی؟! وقتی با منتقدی که حتی زمان هم بر اثبات حرفش صحه گذاشته اینگونه برخورد می‌شود، فی‌الواقع این من و ما هستیم که باید پناه به خدا ببریم وقتی رسما بنا دارند دهان‌مان را ببندند! دهان فرزندان خمینی اما بسته نخواهد شد! ما بچه‌های صحیفه‌ نور هستیم! ما هنوز خیلی مانده در انقلابی نوشتن حتی به گرد پای خمینی بت‌شکن برسیم! و فاش می‌گویم که اگر این حاشیه‌تراشی‌ها نیت شوم ترساندن نیروهای انقلابی را در پی دارد، ترس ما از خداوند منان است و لاغیر! ما حتما به دادگاه خواهیم رفت اما با همان جملات صحیفه ‌نور حضرت روح‌الله به دادگاه خواهیم رفت! ما حتما به دادگاه خواهیم رفت اما جای این تعجب بلندبالا را برای خود محفوظ خواهیم داشت که وقتی خود قاضی‌القضات عزیز هم عینا همان هشدارها و همان تذکرات منتقد خیرخواه را مکرر در مکرر دارد به آقایان گوشزد می‌کند، کمی هضم این دادگاه رفتن برای ما سخت می‌شود! ما اما حتما به دادگاه خواهیم رفت چرا که عنصر انقلابی، نه از قانون فراری است و نه بیمی از مواجه شدن با موازین قانونی دارد! من با افتخار، کوچک‌ترین فرد از آحاد این ملت واحدم، نه در شمار شرکای بعضی‌ها، که با وجود این همه فیش نجومی، هنوز از معرفی حتی یک مدیر ویژه‌خوار به دستگاه قضایی امتناع کرده‌اند! اتفاقا آنچه به امنیت ملی و ذهنیات افکار عمومی آسیب می‌زند، یکی هم همین نوع خاص از اعتدال است که دولت محترم در شب پرداخت یارانه باید عزا بگیرد لیکن برای بذل و بخشش‌های ماهی ۲۰۰ میلیونی، هم ردیف قانونی داشته باشد، هم ردیف بودجه! به ملت که می‌رسد خزانه خالی اما به دردانه‌ها که می‌رسد خزانه پر! آری! لطمه به «امنیت ملی» یکی هم ناشی از همین چیزهاست که امنیت را از فکر و ذکر مردم سلب می‌کند! همان مردمی که نمی‌دانند وعده آقای رئیس کابینه مبنی بر عدم خط قرمز در دولت اعتدال در مواجهه با مفاسد اقتصادی را باور کنند یا اینکه قوه مجریه حتی یک نفر را متاثر از پرونده فیش‌های نجومی به قوه‌ قضائیه معرفی نکرده‌ است! هان‌ ای اعضای محترم شورای عالی امنیت ملی! من از کوچه‌های چند شهید داده جنوب شهر با شما سخن می‌گویم! از میان مردم آشنا! جایی حوالی خط راه‌آهن! نمردیم و خدشه خودمان بر «امنیت ملی» را هم دیدیم! نمی‌دانستیم اگر بگوییم آب خوردن این مردم گره بر زلف «سلام بر حسین» خورده، نه تحریم، شکایت از ما می‌شود! لیکن اگر می‌دانستیم باز هم می‌گفتیم و باز هم می‌نوشتیم که درس کربلا یعنی اولا «مرگ با عزت بهتر از زندگی بی‌حسین است» و ثانیا «زندگی بی‌حسین، تو را به ملک ری نمی‌رساند»! چه طرفه حکایتی! بدعهدی را اوباما و جان‌کری کرده‌اند، تصور اصلاح دشمن را روحانی و ظریف، آن‌وقت من و مدیرمسول «وطن امروز» باید برویم دادگاه! «حاج‌کاظم» و «عباس» که فیلم بود اما سهم من همین برگه احضاریه بود که دادید! سپاس!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۹ دیدگاه

ملت ایران مسخره شما نیست!

وطن امروز ۲۷ مهر ۱۳۹۵

روز امضای برجام، کنار بعضی از این خانواده‌های شهدای هسته‌ای، چه به ملت وعده داد رئیس دولت؟! جز اینکه تحریم‌‌ رفت پی کارش و زین پس وقت جشن و شادی است؟! حسابش با خودتان! از روز امضای برجام چند روز می‌گذرد؟! و از روز اجرای برجام چند روز؟! همه حرف این بود که اگر هسته‌ای را همان‌گونه اداره کنیم که شیطان بزرگ می‌خواهد، تحریم، بی‌تحریم! و سیمان ریختن حضرات در قلب رآکتور خودکفایی، ختم به فردای بدون تحریم می‌شود! شگفتا که آن «فردا» هنوز نیامده است اما دشمن مترصد بدعهد هر روز یک گام جلو آمده است! ابتدا به ساکن، وعده دشمن و دشمن‌دوستان این بود که در صورت انصراف از امهات صنعت هسته‌ای، تحریم‌ها هم به تاریخ می‌پیوندد لیکن هیچ معلوم نیست حد یقف و انتهای این وضعیت یک‌طرفه که مدام ما امتیاز جدید بدهیم و مدام دشمن دبه جدید درآورد، کجاست؟! دبه درآوردن‌های دشمن، یک روز این است که بعد از هسته‌ای، حالا نوبت موشک است! یک روز این است که بعد از موشک، حالا نوبت تحریم نیروهای ضامن امنیت توسط خود دولت ایران است! یک روز این است که شما را چه به جنگ با داعش؟! و هر روز هم فزون‌خواهی دیگری! واقعا مضحک است! قاسم سلیمانی و شیربچه‌هایش از سویی باید توسط عناصری از داخل کشور تحریم شوند و از سوی دیگر باید اساس جنگ و جهادشان با تروریست‌ها که متضمن بیرون نگه‌داشتن حرامی‌ترین حرامیان از خاک مقدس وطن است زیر سوال رود، که چه بشود؟! که مثلا تحریم‌ها لغو شود! تعجب می‌کنم از آقایان روحانی و ظریف و الباقی شرکا بابت این همه حسن ظن به دشمن! گمانم در تاریخ، نوبر باشد این حد از حسن ظن به دشمن! دشمن رسما دارد می‌گوید که اگر می‌خواهید تحریم‌ها لغو شود، لاجرم باید پای داعش به ایران باز شود! مسخره‌ترین شرط ممکن برای لغو تحریم! اگر می‌خواهید نفس بکشید، لاجرم باید بمیرید! غیر از این است؟! این تعامل دشمن است با ما در میدان عمل، آن‌وقت حضرات، مدعی می‌شوند سران کاخ سفید قول داده‌اند به وعده‌های خود در برجام عمل کنند! و آن‌وقت‌تر، جناب جان‌کری اعلام می‌کند «آمریکا به همه تعهدات خود در برجام عمل کرده»! خطابم با این مردمان مشغول در دستگاه دیپلماسی است! اگر دشمن خودش را مسخره کرده، اجازه ندهید شما را هم مسخره کند! و باز هم خطابم با همین مردمان است! اگر شما با عرض عذرخواهی، خودتان را مسخره دشمن کرده‌اید، ما اجازه نخواهیم داد ملت، مسخره وعده‌های شما شود! آیا شرط از این مسخره‌تر هم ممکن هست که لغو تحریم‌ها مشروط شود به عدم تعصب سردار سلیمانی به امنیت کشور؟! و لاجرم به حضور داعش در خاک وطن؟! خوب است جناب روحانی، روزی چند بار این سوال را با خود مطرح کند که چرا با وجود فراخوان ۲ سال پیش به اساتید دانشگاه مبنی بر حمایت از برجام، هیچ پاسخ مثبتی به ایشان داده نشد، حتی از سوی اساتید لیبرال؟! واقعا آن که فقط یک جو و نه بیشتر، غیرت یا حتی عقل عافیت‌اندیش دنیوی داشته باشد، حاضر می‌شود از برجامی دفاع کند که در آخرین قلم، شرط لغو تحریم‌ها را ممانعت ایران از بیرون نگه‌داشتن تروریست‌های تکفیری در همان بیرون مرزها قرارداده؟! آیا در این شرط مضحک و مسخره که اگر تو لغو تحریم‌ها را می‌خواهی، ناچار باید چکمه داعش را روی سینه خود تحمل کنی، فردایی هم متصور هست؟! «من به مذاکره با آمریکایی‌ها خوشبین نیستم» ناظر بر همین بدعهدی‌ها و همین دبه‌درآوردن‌های شوم بیان شد و الا احدی اندازه رهبر انقلاب، مسرورتر از این مهم نخواهد بود که در زندگی اقتصادی مردم، گشایش بیشتری به وجود آید! منتهای مراتب داریم می‌بینیم که راه رسیدن به «گشایش اقتصادی» اصلا و ابدا «سازش سیاسی» نیست! اگر پشت‌بند این وعده‌های ریشه‌دار در تاریخ، وفای به عهدی بود، عمرسعد در حسرت گندم ری نمی‌ماند! و اما از قرار، مردمان دستگاه دیپلماسی، گوش شنوایی برای این بدیهیات ندارند! خب، تکلیف چیست؟! آیا باید من‌باب مراعات دست‌فرمان سیاست خارجی حضرات، آنقدر در برابر دشمن بدعهد کوتاه بیاییم که در نهایت، سنگ در دست بچه‌های مقاومت، توسط دولت خودمان تحریم باشد، بلکه سگ هار داعشی، خاک مقدس وطن را آلوده به پای نجس خود کند؟! آهای آقایان موظف بر نظارت بر برجام! کجا هستید؟! یک کلام سخنی بگویید، بلکه شک در قدرت تکلم‌تان نبریم! آهای نمایندگان مجلس! اعضای مجمع تشخیص! علمای اسلام! یعنی باید برویم خیابان شهید بهشتی، با مجسمه «حمزه خمینی» این واگویه‌ها را درمیان بگذاریم؟! آمدیم و دولت دلش نخواست این رویه را تغییر دهد! یعنی باید برای نفس کشیدن خود بمیریم؟! خدایا! ما جز تو کسی را نداریم؛ هیچ کس!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۲ دیدگاه

همین عاشورا…

وطن امروز ۱۹ مهر ۱۳۹۵

قابیل هست و خون هابیل بر زمین مانده است و آدم اما نیست! توفان غم هست و بار بنی‌آدم بر زمین مانده است و نوح اما نیست! آتش بلا هست و زمزم نمی‌جوشد و ابراهیم اما نیست! لشکر دشمن در تعقیب است و پیش رو هم دریایی از خون و موسی اما نیست! کجایید حواریون روح‌الله؟! در این چند روز باقی‌مانده، من دنبال عصای محمد می‌گردم! و تیغ دودم ابوتراب! آری! تو را می‌خوانیم یا صاحب‌الزمان! که هنوز علم برپاست! و خیمه هنوز پابرجاست! هنوز مانده تا عاشورا! عبور از این دریا، اعجاز تو را می‌خواهد! و جز تو کیست مخاطب این ندا که «هل من ناصر ینصرنی»؟! «تا که نتوانند حاشایت کنند» بیا و معجزه کن! با آن همه «مکن ای صبح طلوع» گله‌ای از سپیده عاشورا نداریم، اگر که سحرش همراه با ظهور تو باشد! تا چند شام غریبان، عمه سادات و نماز شب نشسته؟! تا چند عصر عاشورا، وارث آدم و کمری این‌چنین شکسته؟! یعنی هنوز آب، سهم طفل رباب نشده است؟! آقاجان! تاریخ را ورق بزن! با معجزه! و «تغییر ده قضا را»! اصلش را بخواهی، تو از زمین نرفته‌ای، برای همین اعجاز! و باید هم روز آمدن تو عاشورا باشد! اما کاش همین عاشورا بیایی… همین عاشورا!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۵ دیدگاه

سیاه روسپید

وطن امروز ۱۷ مهر ۱۳۹۵

یا جون! حسب و نسب ما هم ناچیز است! و ما نیز چون تو، پدر و مادری داریم که هیچ نامی از ایشان در هیچ صفحه‌ای از تاریخ نیست! تاریخ، قرن‌هاست که ما را به هیچ گرفته! گمانم بوی بد ما، جوهر قلم مورخان را آزار می‌دهد!

الا ‌ای غلام آفتاب! اگر تو، جز اربابت «حسین» هیچ نداشتی، ما نیز جز ارباب‌مان «حسین» هیچ نداریم… خودت نگاه کن دیگر!

ای سیاه روسپید! ممنون که همه غلامان تاریخ را روسفید کردی! ان‌شاءالله نسبت ما به تو برگردد! و راستش «عبدالله» نام تو بود، نه فرزند زبیر! اگر فرزند زبیر هنوز هم از حکومت دین، فراری است، بگذار همه این چند صفحه سررسید، پر باشد از خاطرات پدرش!

یا جون! می‌بینی عاقبت غلامی برای «حسین» را؟ اربابی شده‌ای برای خود! اینک همه احرار دوست دارند ریشه خود را در خون تو جست‌وجو کنند!

ای سیاه روسپید! روز عاشورا، یادت هست که گله داشتی از بوی ناخوشایندت، از حسب ناچیزت و از چهره سیاهت؟! اینک نسل‌اندرنسل، دوست داریم معطر به همان عطر تو شویم، حتی حسب‌مان برگردد به تو… و حتی‌تر، چون تو روسفید شویم!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۴ دیدگاه

گند‌‌‌‌‌‌‌‌‌م ری تمام شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌!

وطن امروز ۱۱ مهر ۱۳۹۵

چیست حرف حساب محرم؟! و هر سال از راه می‌رسد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که چه پیغام د‌‌‌‌‌‌‌‌‌هد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ما را؟! الا آنکه مرگ با عزت، شرف د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به زند‌‌‌‌‌‌‌‌‌گی تحت زعامت ائمه کفر؟! الا آنکه رهرو راه اباعبد‌‌‌‌‌‌‌‌‌الله، د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رست حکایت امامش، لحظه‌ای نباید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ راضی به سازش با یزید‌‌‌‌‌‌‌‌‌یان باشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌؟! مفاهیمی از این د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست اما تنها یک روی سکه پیام عاشورا به آیند‌‌‌‌‌‌‌‌‌گان است، لیکن پیام د‌‌‌‌‌‌‌‌‌یگری هم د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عاشورا بد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان شرط که از یاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نبریم از گند‌‌‌‌‌‌‌‌‌م ری نخورد‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ آنکه فکر می‌کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جنگ با مظهر حق، د‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیایی هم د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر پی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌! و به د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رهم و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ینار نرسید‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ آنکه فکر می‌کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌شیرینی برای د‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمن و برید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ن سر اطفال سپاه حق، آسایشی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر پی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌‌‌‌! الان هم قصه همین است. به رفع تحریم د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر همان روز امضا یا اجرای فلان توافق نرسید‌‌‌‌‌‌‌‌‌؛ آنکه فکر می‌کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با تخته کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ن د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر هسته‌ای، اصلاح می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شیطان بزرگ! مگر نه آن است که ان‌شاءالله با نیت لغو همه تحریم‌های ظالمانه، حتی د‌‌‌‌‌‌‌‌‌رون قلب مظهر بارز خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌کفایی هم راضی به ریختن سیمان شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌؟! تحریم‌ها برد‌‌‌‌‌‌‌‌‌اشته شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌؟! یا به فهرست تحریم‌های قبلی، تحریم‌های جد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هم اضافه شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌؟! شما اینجا و گیرم ناخواسته، نه فقط قلب رآکتور اراک، که قلب هر ایرانی آزاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی‌خواهی را شکستید‌‌‌‌‌‌‌‌‌، قلب آرمیتا و علیرضا را شکستید‌‌‌‌‌‌‌‌‌، قلب همکاران «شهریاری شهید‌‌‌‌‌‌‌‌‌» را شکستید‌‌‌‌‌‌‌‌‌، قلب اند‌‌‌‌‌‌‌‌‌یشمند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان صنعت هسته‌ای را شکستید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اما د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر عوض، د‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمن نه تنها وفای به عهد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نکرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که رقم هنگفتی از سرمایه این ملت را هم بالا کشید‌‌‌‌‌‌‌‌‌! آنهم د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر د‌‌‌‌‌‌‌‌‌وره پسابرجام! د‌‌‌‌‌‌‌‌‌وره‌ای که توهم زد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه بود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و مرتب اد‌‌‌‌‌‌‌‌‌عا می‌کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رفتار و گفتار د‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمن با ما خوب می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌! خوب شد‌‌‌‌‌‌‌‌‌؟! هسته‌ای را که د‌‌‌‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رفت هیچ، حتی بر شعار «مرگ بر آمریکا» و نقش و نگار هنرمند‌‌‌‌‌‌‌‌‌ان انقلابی بر د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر و د‌‌‌‌‌‌‌‌‌یوار شهر خرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه گرفتید‌‌‌‌‌‌‌‌‌! اینکه کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هیچ، حتی اوج اعتراض خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به بالاکشید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ن اموال ملت ایران توسط د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ولت آمریکا را محد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ به فرستاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ن ۲ تا ایمیل! اینکه کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هیچ، اد‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیات‌تان را هم با سران کاخ سفید‌‌‌‌‌‌‌‌‌، آنچنانی و سرشار از تسامح کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌! اینکه کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هیچ، هر چه فریاد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌‌‌‌اشتید‌‌‌‌‌‌‌‌‌، به جای د‌‌‌‌‌‌‌‌‌شمن، بر سر منتقد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خیرخواه خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کشید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌! حتی حواله به د‌‌‌‌‌‌‌‌‌وزخش هم د‌‌‌‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌! اینکه کرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هیچ، د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر نهایت بی‌خرد‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی و بی‌تد‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیری، بنا د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ارید‌‌‌‌‌‌‌‌‌ خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌ با د‌‌‌‌‌‌‌‌‌ست خود‌‌‌‌‌‌‌‌‌، شیربچه‌های د‌‌‌‌‌‌‌‌‌لاور ما را که ناظر بر امنیت کشور و متوقف نگه ‌د‌‌‌‌‌‌اشتن حرامیان د‌‌‌‌‌‌ر همان بیرون مرزها، مشغول غریبانه‌ترین جنگ ممکن هستند‌‌‌‌‌‌، تحریم کنید‌‌‌‌‌‌!  بند‌‌‌‌‌‌گان ان‌شاءالله خد‌‌‌‌‌‌ا! این د‌‌‌‌‌‌شمن اگر وفای به تعهد‌‌‌‌‌‌ د‌‌‌‌‌‌اشت که الان باید‌‌‌‌‌‌ چند‌‌‌‌‌‌ ماه از لغو همه تحریم‌ها می‌گذشت! به حسین بن علی با آن عظمت، پشت کرد‌‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌‌، عاقبت از گند‌‌‌‌‌‌م ری نخورد‌‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌‌! و شما هم نخواهید‌‌‌‌‌‌ خورد‌‌‌‌‌‌ اگر که فکر کنید‌‌‌‌‌‌ کوتاه آمد‌‌‌‌‌‌ن از آرمان‌های انقلاب خمینی، ناز و نعمتی د‌‌‌‌‌‌ر پی د‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌! لذا د‌‌‌‌‌‌رس کربلا تنها این نیست که زند‌‌‌‌‌‌گی جز جهاد‌‌‌‌‌‌ و عقید‌‌‌‌‌‌ه نیست! د‌‌‌‌‌‌رس د‌‌‌‌‌‌یگر کربلا آن است که تو اگر از جهاد‌‌‌‌‌‌ و عقید‌‌‌‌‌‌ه هم بگذری، د‌‌‌‌‌‌شمن کوتاه‌بیا نیست! جلوتر می‌آید‌‌‌‌‌‌! و امتیاز بیشتر می‌طلبد‌‌‌‌‌‌! و سهم فزون‌تر می‌خواهد‌‌‌‌‌‌! آهای بند‌‌‌‌‌‌گان ان‌شاءالله خد‌‌‌‌‌‌ا! خیلی اگر د‌‌‌‌‌‌لتان به حال د‌‌‌‌‌‌نیای این مرد‌‌‌‌‌‌م می‌سوزد‌‌‌‌‌‌، راهش «گشایش اقتصاد‌‌‌‌‌‌ی» است، نه «سازش سیاسی»! خیال‌تان تخت که د‌‌‌‌‌‌شمن جور تنبلی شما را نخواهد‌‌‌‌‌‌ کشید‌‌‌‌‌‌! د‌‌‌‌‌‌شمن، د‌‌‌‌‌‌شمن است، نه جورکش قصورات شما! بی‌عرضه بود‌‌‌‌‌‌ن شما و اینکه حتی د‌‌‌‌‌‌ر سال چهارم د‌‌‌‌‌‌وره خود‌‌‌‌‌‌ هم نمی‌د‌‌‌‌‌‌انید‌‌‌‌‌‌ اقتصاد‌‌‌‌‌‌ مساله اول کشور است، باعث ترحم د‌‌‌‌‌‌شمن نمی‌شود‌‌‌‌‌‌، بلکه جری‌تر می‌کند‌‌‌‌‌‌ او را! واقعا اگر همانطور که د‌‌‌‌‌‌ر مناظره گفتید‌‌‌‌‌‌ «باید‌‌‌‌‌‌ برسیم به جایی که مرد‌‌‌‌‌‌م به د‌‌‌‌‌‌ولت یارانه بد‌‌‌‌‌‌هند‌‌‌‌‌‌، نه بالعکس» پس «برو کار کن، مگو چیست کار»! علی‌الد‌‌‌‌‌‌وام اعتماد‌‌‌‌‌‌ به قول و قرار د‌‌‌‌‌‌شمن بد‌‌‌‌‌‌عهد‌‌‌‌‌‌ که نشد‌‌‌‌‌‌ کار! که آب و نان نشد‌‌‌‌‌‌ برای این مرد‌‌‌‌‌‌م! والله من و ما یعنی قائلان به اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی، بیش از شما می‌د‌‌‌‌‌‌انیم و پیش از شما قبول د‌‌‌‌‌‌اریم که زند‌‌‌‌‌‌گی حضرت اباعبد‌‌‌‌‌‌الله تنها خلاصه د‌‌‌‌‌‌ر نیم‌روز عاشورا نمی‌شود‌‌‌‌‌‌! پد‌‌‌‌‌‌ر ایشان، همان ابوترابی بود‌‌‌‌‌‌ که از فرط کار و خد‌‌‌‌‌‌مت، د‌‌‌‌‌‌ست‌های زبر و پینه‌بسته د‌‌‌‌‌‌اشت! اساسا شهره بود‌‌‌‌‌‌ند‌‌‌‌‌‌ به اهتمام شبانه‌روز و بی‌مزد‌‌‌‌‌‌ و منت برای خلق خد‌‌‌‌‌‌ا! یک چیز عجیبی و یک جور عجیب‌تری که «نه خد‌‌‌‌‌‌ا توانمش خواند‌‌‌‌‌‌، نه بشر توانمش گفت، متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را»! براد‌‌‌‌‌‌ر حسین بن علی نیز! اصلا خود‌‌‌‌‌‌ حضرت سید‌‌‌‌‌‌الشهد‌‌‌‌‌‌ا! از قضا اگر اصرار د‌‌‌‌‌‌ارید‌‌‌‌‌‌ به ما یاد‌‌‌‌‌‌ بد‌‌‌‌‌‌هید‌‌‌‌‌‌ که محد‌‌‌‌‌‌ود‌‌‌‌‌‌ کرد‌‌‌‌‌‌ن حسین، تنها به یک نیم‌روز، کاری غلط است، ما به شما می‌گوییم سلمنا! پس به جای کاسبی توأمان با تحریم و توافق، لطفا یک تکانی به خود‌‌‌‌‌‌تان د‌‌‌‌‌‌هید‌‌‌‌‌‌! والله ملت د‌‌‌‌‌‌ارد‌‌‌‌‌‌ چوب تنبلی شما را می‌خورد‌‌‌‌‌‌، نه صنعت هسته‌ای را! مثلا الان که هسته‌ای را د‌‌‌‌‌‌اد‌‌‌‌‌‌یم رفت و قلب رآکتور اراک را با سیمان پر کرد‌‌‌‌‌‌یم، د‌‌‌‌‌‌رست شد‌‌‌‌‌‌؟! فی‌الحال سوالی و عرضم تمام! چطور د‌‌‌‌‌‌ر تحریم «شهریاری شهید‌‌‌‌‌‌» توانست غنی‌سازی ۲۰ د‌‌‌‌‌‌رصد‌‌‌‌‌‌ را ارزانی ما ملت کند‌‌‌‌‌‌ و چطور با وجود‌‌‌‌‌‌ همین تحریم، قاسم سلیمانی و شیربچه‌هایش قاد‌‌‌‌‌‌رند‌‌‌‌‌‌ با حرامی‌ترین اشقیای تاریخ بجنگند‌‌‌‌‌‌ لیکن شما حتی آب خورد‌‌‌‌‌‌ن مرد‌‌‌‌‌‌م را که اصلش بسته به «سلام بر حسین» است، گره می‌زنید‌‌‌‌‌‌ به زلف تحریم؟! هزاره سوم که نه، شما را باید‌‌‌‌‌‌ «اعجاز همه هزاره‌ها» خواند‌‌‌‌‌‌! از ماد‌‌‌‌‌‌ها به این طرف که نه، از ماد‌‌‌‌‌‌ها به آن طرف و اساسا از ماد‌‌‌‌‌‌ها به هر طرفی، گمان نکنم د‌‌‌‌‌‌ولتی مثل د‌‌‌‌‌‌ولت اعتد‌‌‌‌‌‌ال بر سر کار آمد‌‌‌‌‌‌ه باشد! هان‌ ای مرد‌‌‌‌‌‌م! چرا شکر نعمت نمی‌کنید‌‌‌‌‌‌؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۷ دیدگاه

از قضا سخنی با شجریان

وطن امروز ۷ مهر ۱۳۹۵

سپیده‌دم دیروز که در جست‌وجوی متنی قدیمی از آرشیو سایت «وطن امروز» ناگهان چشمم به مصاحبه با شجریان افتاد، مرغ سحر ناله سر کرد و داغ مرا تازه‌تر کرد؛ «از هم دور افتاده‌ایم!» این سخن اما بیش از آنکه تیتر یک آن روز ما باشد، گله خود ایشان بود از روزگار! و شکایت از جدایی! القصه! رفتم به روزهای دور! دورتر! دهه ۶۰! و آن شب‌هایی که با کاست شجریان سپری می‌شد! در آن ضبط‌‌صوت‌ قدیمی! شب‌هایی که شجریان گوش می‌دادیم و تازه صبح، اول دعوا بود! دعوا با جماعتی که ما را رسما مسخره می‌کردند! نیز موسیقی سنتی و اصیل را! کد می‌دادند به ما که برویم مبتذل‌های آن‌سوی آب را گوش دهیم! یا که هم غربی! اساسا جامعه متدینی که انسی با موسیقی داشت، عمدتا شجریان و ناظری و از این دست گوش می‌داد! و این علاقه آنقدر عمیق بود که حتی اصحاب موسیقی سنتی را در منازعات موسیقایی دهه ۶۰ تنها نگذارد! فی‌الحال سوال! آیا من و ما که آن روزها، این همه از سنتی‌خوانان در برابر حامیان موسیقی عاری از ادب و خالی از هنر «ای قشنگ‌تر از پریا» یا سینه‌چاکان موسیقی غربی دفاع می‌کردیم، من‌باب این بود که شجریان مثلا موضع سیاسی مطابق با جریان مورد علاقه ما اتخاذ می‌کرد؟! قطعا نه! نه خودش به این معنی سیاسی بود و نه ما او را برای این معنی می‌خواستیم! قصه این بود که اولا شجریان، موسیقی را اصیل و سنتی اجرا می‌کرد، ثانیا برای همه می‌خواند! نه برای خوشایند تنها فلان گروه! دقت شود! داریم درباره یک «چهره هنری» حرف می‌زنیم، نه یک «عنصر سیاسی»! جناب پروفسور سمیعی عنصر سیاسی نیست، پس چه باک اگر ایشان را همه آحاد ملت دوست داشته باشند؟! مثال از این دست بسیار است! جناب استاد فرشچیان! یا بازیگر توانمند عرصه سینما، علی نصیریان! این عزیزان را همه ملت، صرف‌نظر از اختلاف سلیقه و عقیده، دوست می‌دارند، چرا که «چهره فراگیر» محسوب می‌شوند! و صدالبته خود ایشان مراقب هستند که همچنان اینگونه باقی بمانند! از این رو وارد «سیاست‌بازی» نمی‌شوند! این عدم ورود، قطعا به معنای «تنزه‌طلبی» نیست! و ناظر بر وحدت کلمه آحاد ملت، اتفاقا بد هم نیست چهره‌هایی همه‌پسند داشته باشیم! چهره‌هایی محبوب هم من، و هم آن روزنامه‌نگار مخالف خط من! سال ۸۸ امثال من هرگز از شجریان متوقع نبودیم که چون روزگاری «دود عود» گوش می‌دادیم و علاوه بر این، دفاع هم از امثال او می‌کردیم، ایشان هم من‌باب جبران، به صحنه بیایند و موضع کذا اتخاذ کنند لیکن متوقع این هم نبودیم که به واسطه شماری از افراد سوءاستفاده‌چی، به ورطه همراهی و همصدایی با دشمن تمام این مرز و بوم بیفتند! ما با فهم دقیق ماجرا، از قضا قائل بودیم به فرق میان «چهره‌های هنری» و «عناصر سیاسی» و لذا کی و کجا خرده بر مثلا استاد مشایخی گرفته‌ایم که چرا فتنه را عینا مثل جوانان انقلابی محکوم نکرده‌اند؟! باورم هست در آن مقطع، اشتباه بزرگی مرتکب شدند آقای شجریان! و ان‌شاءالله که ناخواسته! عاقبت، جمع و جماعتی را از خود رنجاندند که در منازعات دهه شصتی، کم در مقام دفاع از موسیقی سنتی و اصحابش بلند نشده بودند! طرفه حکایت اینجا بود؛ همان‌ها که پیش از این، حتی از در تمسخر هم بلند شده بودند و «هاهاهاها» می‌کردند و همان‌ها که در مواجهه با موسیقی مبتذل و موسیقی غربی، مدام به من و ما بد و بیراه می‌گفتند، ناگهان شدند مرید شجریان! ضمن طلب شفای عاجل برای ایشان، از خواننده‌ «ایران، ‌ای سرای امید» می‌پرسیم ما شما را برای چه می‌خواستیم، سینه‌چاکان سیاست منهای ‌صداقت، شما را برای چه می‌خواستند؟! آیا جز این است که ما شما را، نه برای مطامع سیاسی، که تنها و تنها برای همه مردم می‌خواستیم؟! و می‌خواهیم؟! مگر «ربنا»ی حضرتعالی در خط جناح مورد علاقه ما در میدان سیاست بود؟! در خط خدا بود ان‌شاءالله! ما نمی‌خواستیم شما را با نیرنگ، تنها به یک رنگ خاص درآورند، بلکه می‌خواستیم حکایت خسرو شکیبایی هر رنگی و هر طیفی و هر طایفه‌ای، شما را دوست داشته باشند. آری! حکایت «خسرو شکیبایی»! لیکن آیا جریان «شجریان‌اولی» هم همین قصد را داشت یا ضمن سوءاستفاده از جایگاه شما، مسبب بعضی دورافتادگی‌ها شد؟! آیا شما را برای همه خواستن بد بود یا اتفاقا این بد بود که شما را بردارند هزینه کنند برای دشمن همه این مردم؟! آیا حیف آن «نوا» نبود که مصاحبه با «صدای دشمن» کند؟! آنهم با آن محتوا؟! آیا حیف آن «ربنا» نبود که برود اباطیل «رسانه‌های کدخدا» را باور کند؟! شما به واسطه بعضی شیطنت‌ها، دروغ بزرگ دشمنی را باور کردید که این روزها حتی کدخداشمارندگانش هم گله‌های بلندبالا از بدعهدی‌ و عدم صدق او دارند! واقعا علت چیست که از هم دور افتاده‌ایم؟! علت گمانم آن است که فتنه حتی برای شما هم «نقشه» کشیده بود! نقشه جدایی! نقشه دورافتادگی! که به جای اجماع بر سر صدای شما، دعوا باشد روی موضع سیاسی شما! آقای شجریان! سرکشی من به آرشیو روزنامه، اصلش به مقصد دیگری بود لیکن مشاهده «از هم دور افتاده‌ایم» شما را گرفتم به فال نیک! و از نوشته مد نظر خود گذشتم، بلکه بعد از دورانی دورافتادگی، ناظر بر تحبیب قلوب، چند کلامی با شما سخن گفته باشم! قطع به یقین ما مثل آن نامزد انتخابات نیستیم که از صدای شما، برای خودمان خرج کنیم! مخلص کلام! همه باید برگردیم به «ربنا»! «همه از خداییم، به سوی خدا برویم»! ربنا لاتزغ قلوبنا… خدایا! دل‌های ما را به باطل میل مده، پس از آنکه به حق هدایت فرمودی، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشاینده بی‌منت.

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۵ دیدگاه

ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند

وطن امروز ۲۹ شهریور ۱۳۹۵

از واقعه غدیر تا ماجرای کوچه بنی‌هاشم چند ماه فاصله بود؟! و از آن ظهر گرم که پیامبر در حجةالوداع، دست علی را به عنوان جانشین بعد از خود بالا برد تا ظهر عاشورا چند سال فاصله بود؟! و چیست راز این تلنگر معنا‌دار تقویم که تنها با ورق زدن چند صفحه، اعظم اعیاد امت پیامبر، به «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» ختم می‌شود؟! اگر یوسف نبی را فرزندان یعقوب به چاه انداختند، چه بسیار شب که حضرت ابوتراب، به اراده خود رهسپار نخلستان می‌شد، چرا که برای آه خود، مونسی جز چاه نمی‌یافت! و این است تفاوت مظلومیت علی که خلیفه ختم‌المرسلین بود لیکن غدیردیده‌ها، به اسم پیامبر به مصافش می‌رفتند! که «قرآن ناطق» بود اما آیات الهی را به رخش می‌کشیدند! من واقعا متحیر و مات و مبهوت مانده‌ام که آخر چه نسبتی دارد با واقعه غدیر، اینکه تا سالیانی حتی قبر امام مظلوم ما معلوم نبود! و تا به امروز، قدر او! «وحدت» آنقدر برایش موضوعیت داشت که لاجرم ۲۵ سال، قید حق خود را بزند اما فی‌الحال فریاد از این طرفه حکایت که برای حفظ وحدت، باید آهسته‌تر نام مبارک علی علیه‌السلام را بر زبان جاری کنیم! شگفتا! امروز هم بعضی‌ها دوست می‌دارند ملت ما، عینا مثل امت زمان پیامبر رفتار کند! که در یک کلام! دوباره تنها بماند علی! ما ذوالفقار می‌خواهیم چه کار؟! کربلا درس مذاکره بود! هدف این است! ما به جای عبرت گرفتن از تاریخ، بسنده کنیم به تکرار آن! و برای علی، نه عمار، که روزی حکایت ناکثین باشیم! دگر روز حکایت مارقین! و هر روز در کار پر کردن جدول قاسطین! آخر از اعتدال به دور است که مالک را فقط دار و دسته معاویه تخریب کنند! از داخل هم باید او را زد! هم پهن کردن تور صندلی! و هم پهن کردن تور تحریم! آهای جماعت! «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»! و به جهنم که از این شعار بدتان می‌آید! «به جهنم» را باید درست مصرف کرد! جایش همین‌جاست! اگر خمینی بت‌شکن، ملت ما را از امت صدر اسلام بهتر می‌دانست، یکی هم از آن رو بود که غدیر برای ما تنها یک واقعه تاریخی در آخرین حج پیامبر گرامی اسلام نبوده و نیست! ما دقیقا همین امروز، دست علی را در دست پیامبر می‌بینیم! و مشخصا همین امروز، ولایت فقیه را ولایت رسول‌الله می‌خوانیم! اصحاب کدخدا، از کل واقعه غدیر، تنها به این بسنده کرده‌اند که جلورفته‌ها برگردند عقب! یعنی که عقبگرد! فهم تاریخ در حد اکابر! به آن جلورفته‌های حجةالوداع اما از این رو امر برگشتن داده شد که صحنه بالا رفتن دست علی توسط پیامبر و به عبارت بهتر، صحنه تکمیل رسالت حضرت رسول را مشاهده کنند و ببینند. در نامه اخیر سردار جبهه مقاومت، علی‌الظاهر هیچ اشاره‌ای به واقعه غدیر خم نشده بود لیکن میان آن چند خط کوتاه، هزاران کتاب بلند، حرف و سخن و نکته وجود داشت! یک جمله‌اش این بود: «نه یک قدم و صد قدم، که صدها کیلومتر جلوتر از مرزها دارم می‌جنگم و از قضا همین است سند همراهی من با ولایت و مردم عزیزتر از جانم!» یک جمله دیگرش این بود: «علی دیگر به مالک نمی‌گوید برگرد!» یک جمله دیگرش این بود: «ما هرگز اجازه نمی‌دهیم باز هم آه علی گره به سینه چاه بخورد!» یک جمله دیگرش این بود: «برای عمار، دست علی، تنها در ظهر روز غدیر خم بالا نیست!» یک جمله دیگرش این بود: «غدیر، دیگر به ماجرای کوچه بنی‌هاشم نمی‌رسد!» یک جمله دیگرش این بود: «ما اهل صندلی نیستیم، علی تنها بماند!» یک جمله دیگرش این بود: «سربازان علی در میدان سیاست هم باید همین‌گونه زیرک و کیس باشند!» یک جمله دیگرش این بود: «اگر می‌خواهید نااهلان و نامحرمان بر صندلی‌های ریاست تکیه نزنند، راهش سیاست‌ورزی صحیح است، نه خالی کردن سنگر مقاومت!» یک جمله دیگرش این بود: «شب و روزت را هم اگر من‌باب امنیت همه این مردم با هر گرایشی، داری هزینه می‌کنی، حق منت‌ نداری!» یک جمله دیگرش این بود؛ «من آنقدر جنگیدن برای امنیت این مردم را دوست دارم که همین لباس خاکی مرا بس!» یک جمله دیگرش این بود؛ «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین!»

*** *** ***

اعظم اعیاد امت است! اعظم اعیاد امت شما یا بقیةالله! بی‌قرارمان کرده اینکه هیچ نمی‌دانیم کجایی! نمی‌بینی که در هر فصلی، بهانه وصل تو را می‌کنیم؟! یعنی همین دوری و جدایی است سهم ما؟! کاش ابنای آدم، از تو «پادشه خوبان» می‌توانست «ظهور» را عیدی بگیرد! کاش می‌آمدی و دستی بر سر روزگار می‌کشیدی! و بر سر زمان! سالیانی است دور و دراز که دارد دوران یتیمی خود را طی می‌کند! یا صاحب‌الزمان! فردا غدیر است و فرداتر عاشورا! هل من ناصر ینصرنی؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴۲ دیدگاه

روز آمدن تو؛ پادشاه فصل‌ها

وطن امروز ۲۵ شهریور ۱۳۹۵

متولد «آذر» هستم که باشم! خیلی حال نمی‌کنم با پاییز! غمش را جلوتر از خودش می‌آورد! تولد من مصادف شده با مرگ برگ‌ها! و عجله آفتاب برای غروب! و کوتاهی نور! و بلندی تاریکی! و خوب می‌دانم دارم با این دل‌نوشت، عشاق فصل برگ‌ریزان را از خود می‌رنجانم، لیکن اگر جماعت حق دارند که یک هفته مانده به سومین فصل سال، فرش قرمز برایش پهن کنند، بگذار من هم آسوده حرفم را بزنم که فقط از نگاه شاعر «پاییز، پادشاه فصل‌هاست»! کلا ۴ تا فصل داریم، پادشاه هم برایش تراشیده‌اند! کاش معلوم می‌کردند اگر «پاییز، پادشاه فصل‌هاست» پس سمت «بهار» چیست؟! و اصلا چه کسی می‌گوید سیستم حکومتی این ۴ فصل سال «پادشاهی» است؟! گفت: «ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی؛ دل بی‌تو به جان آمد، وقت است که بازآیی»! آری! به آن وقت می‌گویند «پادشاه فصل‌ها»! به وقت آمدن یار! به وقت بهار! تا پاییز چند روز مانده؟! اجازه دارم پشت سرش «غیبت» کنم؟! غیبت آفتاب! غیبت نور! و هر چه می‌کشیم، از همین «غیبت» است! و مگر نه آن است که پاییز، ساعات شب را بر ساعات روز، برتری می‌دهد! مصداقی از غلبه تاریکی بر نور! حالا مگر بوی ۴ صفحه از اوراق «حسنک کجایی» و «تصمیم کبری» اینقدر ارزش دارد که کوتاه شدن زمان حضور خورشید در فصل پاییز را فراموش کنیم؟! چه طرفه حکایتی! «پادشاه آسمان» فی‌الواقع «خورشید» است لیکن عنوان «پادشاه فصل‌ها» عدل باید تعلق بگیرد به آن فصل که از زمان حضور خورشید می‌کاهد! مثلا چه لذتی دارد این ریختن برگ درختان؟! اول مهر یعنی دقیقا اول بی‌مهری! رفتن بچه‌های آدم به مدرسه، لیکن مدرسه بی‌‌آموزگار! و بی‌آدم! و بی‌نوح! و بی‌روح! برای من پاییز، استعاره از غیبت خلاصه همه اولیا و عصاره همه انبیا و مظهر همه خوبی‌هاست! پاییز برایم تجلی غیبت است! و اینگونه است که از غیبت کردن پشت سر این فصل سرد، واهمه‌ای ندارم! آهای سینه‌سپرکرده‌های سومین فصل سال، شلاقم بزنید! اگر قرار است شلاق پاییز، برگ سبز زیبا را زرد کند، خشک کند، از شاخه بریزاند و بمیراند، چرا من تنزه‌طلبی پیشه کنم؟! اگر بهار روح‌افزا، انقطاع سرما و سردی است، امان از این پاییز دلگیر که بین آدمی و گرما و حرارت و نور فاصله می‌اندازد! «فاصله» از «فصل» می‌آید؛ از «فصل پاییز»! این کلمه لعنتی «فصل»، نمی‌دانم چرا اینقدر به «پاییز» می‌آید! شاید چون خود پاییز مظهر فصل و جدایی است! جدایی برگ از شاخه! جدایی شاخه از درخت! جدایی درخت از لباس سبز! و جدایی ما از نور! یعنی ۴۰ طیف مختلف از ۴ رنگ زرد و نارنجی و قهوه‌ای و کبود، اینقدر زیباست که به کوتاه شدن سایه خورشید از سر بنی‌آدم بیارزد؟! این تصاویر خوشگل پاییزی را نخواستیم! زیباست اما نخواستیم! هفته‌ای بیش به پاییز نمانده! به من تسلیت عرض کنید! و به «کوکب‌خانم»! و به «حسنک»! و به «کبری»! و به همه آن طفل معصوم‌هایی که می‌روند «الفبا» بیاموزند! الفبای بی‌آموزگاری! الفبای فراق! الفبای فاصله! اجازه خانم‌معلم! ما بابای خود را گم کرده‌ایم! و نمی‌دانیم صاحب‌مان کجاست! ۱۱۷۷ سال و ۲۷۰ روز است! یعنی آقای ما کجا رفته؟! و در کدامین وادی خیمه زده؟! وقتی گمش کرده‌ایم، چه فایده از نوشتن «بابا»؟! و نوشتن «آب»؟! و نوشتن «نان»؟! اول مهر، فقط قصه برگ درختان نیست؛ بنی‌آدم هم دارد می‌ریزد! پاییز، پادشاه هیچ چیز نیست الا غم دوری! فصل‌ها هنوز پادشاه خود را پیدا نکرده‌اند! و زمین و زمان هنوز صاحب خود را! و ابنای آدم هنوز امام خود را! غریبانه است چقدر این آخرالزمان! هم محرومیم از خانه خدا! و هم محرومیم از خلیفه‌اش! هست و نیست! کاش به جای نوشتن «بابا»، می‌شد پدر را ببینیم! و کاش می‌فهمیدیم «پادشاه فصل‌ها» آن روز است که او بیاید! روز وصل! یعقوب دوباره باید یوسف را ببیند! و آتش دوباره باید بر ابراهیم گلستان شود! باید برگردیم به اول ابتدایی! به نقطه بای بسم‌الله! ما هنوز معلم خود را ندیده‌ایم! و هنوز درسی فرانگرفته‌ایم! «اولین روز مهر» اولین روزی است که او بیاید! و من این همه را نوشتم تا بگویم عاشق پاییزم! آنجا که تلاقی می‌کند با عاشورا! آنجا که رنگ «آدم» به خود می‌گیرد! پاییز در راه است اما عاشورا نیز! و سرخی هنوز هم بالاترین رنگ است! خدایا! «عرفه» گذشت و ما اما هنوز «آدم» را پیدا نکرده‌ایم! دلبسته‌ایم به عاشورای پیش رو! و به ناحیه مقدسه ظهور! و به کعبه و کربلا! و قدس! کدخداباوران بر این پندارند که زمان همه چیز را حل می‌کند لیکن اعتقاد ما این است که صاحب‌الزمان همه چیز را حل می‌کند! همان امام غایب از نظر! سالیانی فراتر از عمر نوح است که او را ندیده‌ایم، در حالی که تمام تاریخ، قدومش را به انتظار نشسته! تا او نیاید، نام هر فصلی «پاییز» است! از این خزان آخرالزمانی، جز تو شکایت به که بریم؟! «یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم؛ رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی»!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۵ دیدگاه

آری! «جگرمان سوخت»

وطن امروز ۱۸ شهریور ۱۳۹۵

رئیس دولت اعتدال بنا به اعتراف خود، مبلغ اسلامی است که پسوند «رحمانی» را یدک می‌کشد. یعنی مثلا چند پله مهربان‌تر از «اسلام انقلابی» که بزرگ‌ترین مبلغش شخص امام راحل عظیم‌الشأن بود. حال بیاییم ببینیم این «اسلام رحمانی» فی‌الواقع چند پله مهربان‌تر از «اسلام انقلابی» است یا نه؛ حکایت آن مثل معروف است که «ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستمکاری بود بر گوسفندان»! القصه! دیروز که داشتم محتوای تیتر یک «وطن امروز» چهارشنبه را می‌خواندم، بیشتر متوجه عمق معنای اسلام رحمانی مدعیان اعتدال شدم! اسلام رحمانی در مقام عمل یعنی شجره ملعونه سعودی، از حجاج وطن اعم از شیعه و سنی کشته بسازد و آنقدر زیاد که از این کشته، پشته بسازد، آنوقت این باشد درددل همسر شهید جگرسوخته ما که «آقای ظریف مصاحبه کرد و گفت ما با اینکه ۵۰۰ شهید دادیم ولی رابطه‌مان با سعودی دچار مشکل نشده است!… ما درباره شهدای‌مان هیچ حمایتی از دولت ندیدیم!… به آنها می‌گویند «برادران سعودی»! آنها برادر می‌شوند؟!… اگر واکنش قاطع رهبر معظم انقلاب نبود، امکان بازگشت ابدان شهدای ما وجود نداشت…»! و این یعنی «اسلام رحمانی»! البته معنای دقیق‌تر این اسلام، حقا که «اسلام غیر رحمانی» است! طرفه حکایت اینجاست؛ شجره ملعونه سعودی برای دیوار سفارت خود گریبان چاک می‌کند، لیکن مبلغان اسلام غیر رحمانی رحمانی(!) ناظر بر جان‌باختن نزدیک به ۵۰۰ هموطن خود، چنان بی‌مایه و سرد، مایه می‌گذارند که خانواده این قربانیان جملگی دل پردرد داشته باشند از دست حضرات! بخوانید: «اگر سیاست دولت این است که در روابط با سعودی‌ها تنش ایجاد نشود، باید گفت در شرایطی که آنها ۵۰۰ ایرانی را کشته‌اند، ما نباید پیگیری کنیم؟! به نظرم اگر حادثه تعرض به ۲ نوجوان ایرانی یا حادثه جرثقیل، بدرستی پیگیری می‌شد، شاید حادثه منا پیش نمی‌آمد. بالاخره سعودی‌ها می‌فهمیدند ایران نسبت به حقوق اتباعش حساسیت ویژه‌ای دارد ولی وقتی می‌بینند پس از تجاوز به نوجوانان ایرانی، وزارت امور خارجه واکنش درستی نشان نمی‌دهد و به دنبال آن چند ایرانی در مسجدالحرام شهید می‌شوند و باز وزارت امور خارجه واکنشی نشان نمی‌دهد، حادثه منا را هم با خیال آسوده پیش می‌آورند». اینک گمانم وقت مناسب‌تری برای طرح این پرسش است که آیا واقعا «اسلام رحمانی» چند پله مهربان‌تر از «اسلام انقلابی» است؟! البته هست و نیست! اسلام رحمانی در مواجهه با آن خون‌آشامان بی‌رحمی که «برادران سعودی» می‌خواندشان، چند پله ناقابل که چه عرض کنم، هزاران پله مهربان و اهل مماشات است، لیکن آنجا که به جان بی‌جان هموطن خود می‌رسد، آنقدر مهربانی یادش می‌رود که خانواده قربانی حج، با دلی خون بردارد بگوید: «جگرمان سوخت!» خواهرم! ‌ای شیرزن داغدار! راستش را بخواهی ما هم سوختیم وقتی درددل‌های تو را خواندیم! منتهای مراتب، این را بدان که تو تنها نیستی! مادر شهید مدافع حرم هم دل خونی دارد از دست حضرات مبلغ اسلام مثلا رحمانی! آنجا که خودتحریمی شیربچه‌های قاسم سلیمانی در سپاه قدس را کلید زدند، دولت اعتدال، خیلی خوب مزد صبر این مادر شهید را داد! سرکار خانم دکتر روح‌افزا! اگر شما از همصدایی آقایان با شجره ملعونه سعودی غمگینی، مادران شهید مدافع حرم هم از همصدایی حضرات با لعین داعشی دل خونی دارند! همصدایی با تروریست‌های تکفیری، آیا مصداقی جز این هم دارد که بردارند با دست خود، سرباز خط مقدم نبرد با حرامی‌ترین حرامیان تاریخ را اینگونه تحریم کنند؟! من حالا می‌فهمم چرا «بانک» دقیقا باید بر وزن «تانک» باشد! شلیک از جناح پول بیت‌المال یعنی پول خود مردم، آنهم به قلب بچه‌های همین مردم که غریبانه دارند در جبهه شام می‌جنگند، بلکه پای اجنبی اصلا و اساسا به خاک پاک وطن نرسد! آری! قصه این است… و دیروز معلوم شد که بزرگان هم از دست این اسلام مثلا رحمانی و این دست‌فرمان بی‌رحم آقایان، چقدر گله دارند! مهربان و رئوف و رحمانی، نه اسلام رحمانی، بلکه علمدار انقلاب اسلامی و پرچمدار اسلام انقلابی است؛ آنجا که نه از حق ایرانی می‌گذرد، نه از حق اسلام.  شگفتا از این همه حکمت و دوراندیشی ولی امر مسلمین جهان، آنجا که در نهایت بصیرت، متذکر می‌شوند که فاجعه حج سال گذشته، نه به نزاع عرب و غیر عرب ربط دارد، نه به دعوای شیعه و سنی! شجره ملعونه سعودی، همه احرار را از خود رنجانده؛ خواه عرب باشد، خواه غیر عرب و خواه شیعه باشد، خواه سنی! سلام و صلوات خدا بر شهدای حج! سلام و صلوات خدا بر روح خدا و حضرت سیدعلی! سلام و صلوات خدا بر اهل صبر و بصر، بر بازماندگان فاجعه فراموش‌نشدنی حج! خدایا! زودتر ماه محرم را به ما برسان! مگر اشک ما، جاری بر علم علمدار کربلا شود که تسلا یابد! سقای دشت کربلا! غریبیم، غریب! روزگار دست رد به سینه ما زده! دست ما را بگیر… و دست تاریخ را… و دست زمین و زمان را! گفت: «الان انکسر ظهری».

ارسال شده در صفحه اصلی | ۴۹ دیدگاه