خیمه خورشید کجاست؟

وطن امروز ۲۷ آبان ۱۳۹۵

راهپیمایی اربعین، تفسیر «ما رایت الا جمیلا»ی زینب است! زیباتر از این تصویر، دیگر چه می‌خواهی؟! این راه، حتم دارم که ختم می‌شود به رهایی! تو اگر شیدای خورشیدی، شتاب کن که مقصد این نور «ظهور» است! برخیز! «برخیز ای چاووش شهر عشق برخیز، غسل زیارت کن ز نهر عشق برخیز؛ بربند محمل را و برپا کن علم را، آواز ده، آواز عشاق حرم را؛ هر سر که پیمان بلا دارد بیاید، هر کس هوای کربلا دارد بیاید!» دوست داری «آدم» و «حوا» را ببینی؟ نگاهت را از این مسیر میسر جدا نکن! همه هستند؛ همه آنها که باید باشند! فقط که قصه «جابر» نیست! گوش کن! این همان «نوحه نوح» است؛ «باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین، بی‌نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است». پیامبر کشتی‌نشین، خود ساکن سفینةالنجات حسین است! و چشم اگر بگشایی «ابراهیم» را هم می‌بینی! و «هاجر» را! که دیگر تشنه نیست! اینجا سراسر «گلستان» است! نه خبری از «آتش» است و نه مجالی برای «عطش»! راحت بنوش از زمزم عشق، حضرت اسماعیل! «صفا» اینجاست! و «مروه» هم! اینجا جان می‌دهد برای «سعی»! برای هروله! و برای آنکه «موسی» سینای درون خود را بیابد! اینجا مقدس‌ترین وادی زمین است! فاخلع نعلیک! اینجا فقط «خدا» پرستیده می‌شود! اینجا قطعه‌ای از آسمان است! بهترین جای عرش! و چشم اگر باز کنی، «عیسی» را هم خواهی یافت! و «یحیی» را! یحیی را که در سر، سودای حسین می‌پروراند! اینجا «یعقوب» دگربار «یوسف» را می‌بیند! نه آن نبی که فقط «عزیز مصر» بود! اینجا کنعانیان، «عزیز خدا» را می‌بینند! سیدالشهدا را! وارث آدم را! همان که از «محمد» است! و «محمد» از او! «حسین» را همه می‌شناسند! و عاشورایش، آشناست برای ابنای آدم! اینجا «داوود» خوش دارد برای کربلا بخواند! با همان لهجه توحیدی! ما جز زیبایی، اینجا صدایی نمی‌شنویم! اینجا مترجم نیاز ندارد! همه زبان هم را می‌فهمند! جابر! آهسته قدم بردار! بگذار خوب نگاهت کنیم! اربعین، رزق ما نشد اما سلام بر اربعینیان را که می‌توانیم! حسین‌جان! دنیا و آخرت ما تویی! و توافق ما با خون تو، عهدی است که در آسمان‌ بسته شده! همان آسمان خون علی‌اصغر! کدخداپرستان می‌خواستند حتی از عاشورای تو «درس مذاکره» بسازند لیکن با کنگره هل من مبارز اربعین، پاسخ‌شان را دادیم! بنا داشتند عاشورای تو کمرنگ شود؛ نمی‌دانستند تازه، اربعین در راه است! بزرگ‌ترین اجتماع بشریت! حسین‌جان! چه خوب فرماندهی می‌کنی بر قلب آدم! دوست داریم حکومتت را! راه تو، تنها راه رهایی است! رهایی از چاه غیبت! کاش به علمدارت بگویی دست ما را بگیرد! چند شب پیش، ماهی که «بدر» شده بود، چه دستی گرفت از دل ما! چه صحنه زیبایی! غریبانه خواندیم؛ هر آنچه از «عباس» روضه بلد بودیم! سقای سپاهت را می‌گوییم… بهتر بگویم؛ برادرت را… آری! برادرت را که وقتی رفت، فریاد زدی: «الان انکسر ظهری!» حسین‌جان! نقل «الان» نیست! سالیان درازی است زندگی بی‌مهدی، کمر ما را شکسته! نخواستیم این زمان بی‌صاحب‌الزمان را! از ما، که برای خون تو «منتقم» در نمی‌آید! از این پاییز لعنتی، که برای فصل‌ها «پادشاه» درنمی‌آید! کاش تو برای ظهور دعا کنی! که وارث آدمی! اربعین، «خیمه خورشید» کجاست؟! خسته شده‌ایم دیگر از این همه خیمه‌شب‌بازی! کارمان شده انتخاب از میان گزینه‌های بد و بدتر! لعنت بر این روزگار! کاش می‌شد منتقم خون تو را انتخاب کرد! ما امام می‌خواهیم! «سیاست» بس است؛ «سمات» می‌خواهیم! و آدینه‌هایی که این همه خالی از خورشید نباشد! حسین‌جان! حالا که باد فقط به پرچم تو می‌وزد، دعا کن برای ما… برای ما و برای تمام هستی! تقویم را نگاه کن! چه خاکی گرفته! افتاده‌ایم به التماس! به توبه! به جمعه‌های سرشار از ندبه! به ابراز ندامت! و به اینکه نشد! نتوانستیم! غلط کردیم! حسین‌جان! بنی‌آدم، امام می‌خواهد! منتقم خون تو را! مهدی فاطمه را! هل من ناصر ینصرنی؟! آری! این بار نوبت ماست که بگوییم؛ «هل من ناصر ینصرنی؟!»

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۱ دیدگاه

پست‌تر از دشمن

وطن امروز ۲۶ آبان ۱۳۹۵


هیلاری از آشی که خودش برای فتنه‌گران پخت، نخورد!

همان هیلاری کلینتون که سال ۸۸ از نردبان خباثت و رذالت اهل فتنه بالا رفت تا جماعت را بیش از پیش به کار زشت نپذیرفتن نتیجه انتخابات تهییج و تشویق کند، خودش در ورای انتخابات اخیر آمریکا خیلی زود پیروزی نامزد برنده را به وی تبریک گفت و نه‌تنها تبریک گفت که برای کمک به او اعلام آمادگی هم کرد! آنهم در چه شرایطی؟ در شرایطی که با کمترین میزان اختلاف، نتیجه را به ترامپ واگذار کرد، نه اختلاف فاحش ۲۴ و ۱۳! آنهم در شرایطی که در اغلب نظرسنجی‌ها از رقیب خود جلوتر بود! آنهم در شرایطی که صرف‌نظر از آرای الکترال، اصلا و اساسا رای مطلق او کمی بیشتر از ترامپ بود! محاکمه سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان، از این واضح‌تر؟! اثبات جرم و جنایت سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان از این آشکارتر؟! لگد زدن به صندوق آرا و نتیجه انتخابات، آنقدر مذموم است که حتی همان دعوت‌کننده به این کار کثیف، به خودش که می‌رسد، بشدت پرهیز دارد دامن را آلوده به این لکه ننگ کند! پس تبریک هیلاری به ترامپ، ناخواسته یعنی تسلیت به سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان! همان شیطان که با بهره از خوی پلید فتنه‌گران، ایشان را به خوردن بیشتر از میوه ممنوعه لگد زدن به نتیجه انتخابات فراخواند، لاجرم این عمل شنیع را برای خود نپسندید! بی‌آبرویی برای سران فتنه و تتمه بی‌منطق‌شان از این بیشتر؟! رسوایی از این بیشتر؟! طعام آلوده‌ای که شیطان برای معده خود نمی‌پسندد، شما تا خرخره خوردید! پس نوش جان‌تان این بی‌آبرویی! و این رسوایی! حق شما همین است! که حتی توسط مادر داعش هم ناخواسته، هم محاکمه شوید و هم محکوم! آری! تبریک هیلاری به ترامپ، یعنی تسلیت روزگار به راقم «نامه سرگشاده»! و الباقی شرکا! از این بالاتر، آیا ننگی هم متصور هست؟! شاید تعجب کنید! من اما معتقدم حتی از این بالاتر هم ننگی متصور هست! تصویر کنم برای‌تان؟ به روی چشم! هیلاری کلینتون همان شیطانی است که در معیت اوبامای جلاد، بارها و بارها افتخار کرد به وضع رژیم گسترده تحریم‌ها علیه ملت ایران، همان که «تحریم‌های فلج‌کننده» نامید تا آنجا که علاوه بر نفت و این بانک و آن شرکت، فلان داروی مورد نیاز هم به فهرست دور و دراز تحریم‌ها اضافه شود! و همان شیطانی است که در کتاب خاطراتش تصریح می‌کند؛ «برای آنکه دولت‌ها، گروه‌های بنیادگرا (بخوانید تکفیری‌های مخالف ایران) را به رسمیت بشناسند، بیش از ۱۰۰ سفر خارجی انجام دادم»! آن‌وقت اهل فتنه، رسما و علنا حمایت می‌کنند از چنین جانوری! و آنقدر داغ به او اشتیاق دارند که هنوز نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا اعلام نشده، گور بابای رای مردم آن‌سوی اقیانوس اطلس، خبر پیروزی هیلاری را در بوق می‌کنند! آنهم در شرایطی که ساعاتی بعد مشخص می‌شود طرف اصلا شکست خورده! شاهکار ماندگار روزنامه منتسب به معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد! و گیرنده بیشترین یارانه مطبوعات! تا این کلکسیون ننگ کامل شود، لازم است اشاره کنیم به روزنامه‌ای که لباس روحانی را با رنگ لباس کلینتون ست می‌کند! نیستی ببینی «غرب‌زدگی» را حضرت جلال! نیستی ببینی همین روزنامه، قبلا هم لوگو را با رنگ پرچم تکفیری‌هایی ست کرده بود که از دامن هیلاری بیرون آمده‌اند! اینک گمانم تصویر شد برای توی خواننده، آن «ننگ بالاتر»! حمایت از واضع تحریم‌های فلج‌کننده علیه ملت ایران، آن هم در تیترهای ۶ ستونی! و عکس‌های آنچنانی! و ابراز ناراحتی که چرا طرف رای نیاورد! ناراحتی از رای نیاوردن مادر داعش! ناراحتی از رای نیاوردن مادر تحریم‌های فلج‌کننده علیه ملت ایران! مع‌الاسف، آنقدر دوست داشتند هیلاری، با این کارنامه سوپرسیاه، رئیس‌جمهور آمریکا شود که ژانگولربازی‌شان در صفحه نخست، «جهانی» شد! و آبروی رسانه ایرانی و اصحاب ایرانی رسانه را یکجا با هم برد! خوب شد دنیا، عکس یک روحانی و کلینتون را ندید! خوب شد فقط همان «خبر» دیده شد! طرفه حکایت اینجاست؛ با وجود این «بالاترین ننگ» قلم خود را در امتداد تاریخ مطبوعات این مملکت هم قلمداد می‌کنند! به واضع تحریم‌های فلج‌کننده علیه آحاد ملت ایران که می‌رسد، حمایت و هواداری لیکن به سردار شهید مدافع حرم امنیت وطن که می‌رسد، تیتر می‌زنند؛ «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! هیهات! شهید زنده است! و «محسن خزایی» زنده است! و خون مطهر او در جبهه شام، آبروی رفته را به جوهر قلم بازگرداند! مرده شمایید؛ با این همه ننگ! با این همه بی‌آبرویی! با این همه رسوایی! همان که برای هواداری از او، شرف خود را به کشتن دادید، خیلی خوب به شما آموخت که بعد از شکست در انتخابات، زنجیر نباید پاره کرد! و همان که برای هواداری از او، حیثیت خود را به ورطه مرگ فرستادید، حتی داروهای مورد نیاز بیماران را هم به فهرست بلندبالای تحریم‌های فلج‌کننده‌اش علیه ملت ایران اضافه کرد! اینک اما ملت ایران، استوار و باشکوه، ایستاده است! هنوز! و همچنان! و صدالبته آنچه فلج شده، آبروی اصحاب فتنه است! با خود می‌اندیشم که آیا ممکن است از پست‌ترین دشمنان هم، پست‌تر شد؟! فتنه‌گران زنجیره‌ای نشان دادند که ممکن است! هم ممکن است کاری که دشمن برای انتخابات خود نمی‌پسندد، تو علیه صندوق آرای مملکت خودت انجام دهی و هم ممکن است رسما و علنا از یک دیو بدکاره بی‌رحم دفاع کنی، تا سر حد جنون! آهای زنجیره‌ای‌ها! مادر داعش، مادر شما هم هست! کم نبوده که برادری خود را در حق تکفیری‌ها به اثبات رسانده باشید! فقط می‌ماند یک نکته و والسلام! هر وقت نتیجه انتخاباتی را واگذار کردید، لطفا دست‌تان را از دست مادرتان جدا نکنید! گم و گور می‌شوید؛ باید در زباله‌دانی تاریخ مطبوعات این کشور، دنبال‌تان بگردیم!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰ دیدگاه

پروانه‌ای که شمع شد

تقدیم به روح مطهر شهید محسن خزایی

وطن امروز ۲۵ آبان ۱۳۹۵

هنوز هم عاشق یعنی پروانه‌ای که برنمی‌گردد! رفته بودی از شمع حامی حرم، خبر بیاوری، خودت شدی خبر! رفته بودی بگویی این‌بار چه لاله‌ای پرپر می‌شود، خودت شدی لاله پرپر! خودت شدی رزمنده! مدافع حرم! شهید! زنده‌باد آن خبری که با خون مخابره شود! ما را یارای شنیدن نبود و الا باورم هست بعد از شهادت، بعد از «سلام بر حسین»، گفتی: «محسن خزایی، خبرنگار صداوسیما، آسمان!» هان ای شهید! آسمان چه جور جایی است؟! ما که دیگر از دست این همه خاک، کم آورده‌ایم! خوشا به سعادتت! ایام اربعین، همه کربلا می‌روند؛ تو رفتی پیش خود «حسین»! و با این «رفتن»، آبروی اصحاب رسانه را خریدی! تهیه خبر، از دل خبر! و نه از پشت مانیتور! ارسال خبر، از سنگر جنگ! پابه‌پای رزمندگان! خون تو، رسانه را رسالتی دگربار بخشید! حالا «رسانه ملی» برای «امنیت ملی» شهید هم می‌دهد! در این «حالا» هم گذشته هست و هم آینده! احسنت بر مردانگی‌ات شهید خبرنگار! تو کجا و جماعتی که لوگوی خود را، یک روز با لباس «ام داعش» و دگر روز با پرچم تکفیری‌ها ست می‌کنند کجا؟! تو از امنای قلم، از کاروان «و ما یسطرون» هستی! همان پروانه‌ای که رفته بود سوختن شمع را مخابره کند لیکن خودش هم سوخت! همان آبرویی که قلم به مزدان زر و زور و تزویر از اصحاب رسانه بردند، تو با خون سرخ خود، دوباره خریدی! حالا دیگر هر وقت تلویزیون، حلب را نشان دهد، خون تو را نشان داده! خون تو یک نشانه است! و خودش بالاترین خبر! اینکه خبرنگار، دل را باید به دریای درد بزند! اقیانوس رنج! وسط معرکه! عمق نبرد! رفته بودی تا رنج شمع را مخابره کنی، دیدی دریغ که خودت نسوزی! عاشق شده بودی! عاشق نور! عاشق مدافعان روشنایی! حالا «شام» برای تو، یعنی امضای روسپیدی! و من حتی همین چند خط را هم مدیون خون تو هستم! چه اعتبار بزرگی بخشیدی به قلم، به خبر، به دوربین، به میکروفن و به همه ما رسانه‌ای‌ها! چشمت به رزم حامیان حرم بود اما در سر سودای آسمان داشتی! آرزوی سمات! خوشا به سعادت تو خبرنگار شهید! راحت شدی! شهادت، حسن ختام محشری است برای زندگی پروانه! ما اما هنوز باید زخم سیاست بخوریم! و ترکش دروغ و دغل! وعده خدا کجا، وعده کدخداپرستان کجا؟! آسمان تو کجا، آسمان ما کجا که اصلا دیده نمی‌شود! اف بر این ذرات آلاینده اختلاس! و فساد! و دود! تو اما تا می‌توانی صفا کن با هوای تازه شهادت! در فصل خزان، شگفتا که خون تو شکوفه زد! رفته بودی «روایت» اما چون دل داده بودی به دردانه‌های مدافع حرم، خدا «شهادت» را روزی‌ات کرد! الا ای شهید راوی! در قهقهه مستانه‌ات «عند ربهم یرزقون» باش! چه کار داری به ما؟! مایی که کارمان از «حسرت» گذشته است! اجازه می‌دهی «حسادت» کنیم به عاقبت سماواتی‌ات؟! اجازه می‌دهی؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱ دیدگاه

سگ زرد همیشه برادر شغال است!

روزنامه جوان ۲۰ آبان ۱۳۹۵

یکم- بعد آن مناظره معروف که خیال می‌کردیم وقت شادی است، «پدربزرگ» ضمن رونمایی از حکمتهایی که همیشه در آستین دارد، ضد حالی اساسی، تحویل‌مان داد؛ «الان، حال فلانی را گرفته، خوشحال هستید، اما ایشان با این دست‌فرمان، حال افراد دیگری را هم خواهد گرفت که متعاقب آن، شما ناراحت خواهید شد»! ما اما چند سال طول کشید بفهمیم پیرمردی که فقط سواد خواندن و نوشتن دارد و از قضا در آن انتخابات هم‌رای ما بود، چه دارد می‌گوید! بگذریم که بعدها معلوم شد بزرگان نیز توصیه‌هایی مبنی بر رعایت اخلاق در مناظرات انتخاباتی و بخصوص مناظره مد نظر کرده بودند!

دوم- در مثل مناقشه نیست؛ «باخت هیلاری» یا «برد ترامپ» شگفتا که بیش از خود آمریکا، اینجا در ایران، عده‌ای را «مسرور» یا «مغموم» کرده! و این همه در حالی است که در عوض رای نیاوردن یک دیو، دیو دیگری رای آورده! متاثر از این رای، خواه برجام بماند، خواه نه، مسئله اساسی اینجاست که ما چه خواهیم کرد با اعتماد از دست‌رفته انبوه فرهنگیان، سر این فساد بزرگ؟! چه خواهیم کرد با رکود؟! با بیکاری؟! با تورم و گرانی؟! با تعطیلی توامان چرخ هسته‌ای و ارج؟! و با هزار و یک مشکل دیگر؟!

سوم- کسانی که ادعا می‌کنند برجام سرشار از فایده است یا حتی کسانی که ادعا می‌کنند سود این توافق بر ضررش می‌چربد، خوب است بر ما معلوم کنند چه فرقی هست میان توافقی که بواسطه بدعهدی‌های ممتد اوباما، فوایدش از روی کاغذ فراتر نمی‌رود، با همان توافق، وقتی که توسط ترامپ پاره‌پاره شود؟! اگر قرار است برجام، توافقی خوب باشد اما تنها روی کاغذ و اگر قرار است ناظر بر برجام، تحریم‌ها لغو شود اما باز هم تنها روی کاغذ، انصافا این کاغذپاره، پاره‌پاره شود بهتر نیست؟! پر واضح است که من در این بند از یادداشت، فرض را بر این گرفته‌ام که ترامپ به وعده خود عمل کند و برجام را پاره کند، لیکن از کجا معلوم رئیس‌جمهور جدید آمریکا، صرف نظر از نمایش‌های تبلیغاتی، همین راه امروز کاخ سفید را نرود؟! اینکه واقعا چه بلایی قرار است سر برجام بیاید، شاید بیش از «تحلیل‌های معطوف به پیش‌بینی» نیازمند گذر زمان است اما نکته مهم اینجاست که اگر ترامپ بر برجام وفادار هم بماند، باز خبری از لغو تحریم‌ها نخواهد بود، چرا که سگ زرد، همیشه برادر شغال است! سئوال اساسی اینجاست؛ «اگر ناظر بر برجام، قرار نیست تحریم‌ها لغو شود، چه فرقی می‌کند رئیس‌جمهور آمریکا چه کسی باشد؟!» و نیز اینجاست؛ «اگر قرار است فواید برجام، تنها روی کاغذ محدود بماند، آیا برای ما، پاره کردن این توافق خسارتی هم دارد؟!»

چهارم- قدر مسلم، نتیجه انتخابات یانکی‌ها در آن‌سوی اقیانوس اطلس، برای ملت ما «قسیم نار و جنة» نیست! صدالبته تاریخ حتما «فروپاشی غرب» را خواهد دید و قطعا آن کیش معرکه که «بهمن ۵۷» لرزه بر اندام شیطان بزرگ انداخت، منجر به مات شدن شاه روسیاه «تمدن برهنه» خواهد شد لیکن آن رخداد میمون، باورم هست که از مسیر بصیرت ابنای آدم خواهد گذشت، نه لزوما باخت هیلاری به ترامپ! از قضا، حتی آن روز هم «روز جوزدگی» نیست! به جد بر این باورم که اگر ترامپ، برای «انقلاب اسلامی» از کلینتون بهتر بود، عمرا رئیس‌جمهور ایالات متحده می‌شد! یعنی نمی‌گذاشتند! آمریکا، ایران نیست که «بهشت اپوزیسون» باشد! این جمهوری اسلامی است که رئیس‌جمهورش، ضمن حمله به دستگاه قضایی و گلایه از شکستن قلم‌ها و بستن دهان‌ها، وقتی به خلوت می‌رود آن کار دیگر می‌کند و خواهان توقیف رسانه‌های انقلابی می‌شود! عاقبت خوب است بر ما معلوم کنند که میان ریاست بر قوه مجریه و سخن گفتن از جایگاه اپوزیسیون، دقیقا چه نسبتی برقرار است؟!

*** *** ***

سر کوچه ما یک بقالی بود که چون تا از پله‌های جلویش بالا نمی‌رفتی، نمی‌شد وارد مغازه شوی، بهش می‌گفتیم؛ «پله‌می‌خوره»! حسن‌پله‌می‌خوره ۸ سال پیش، درست در چنین روزی، برداشت گفت: «اولا رنگش سیاه است و ثانیا اسمش حسین! اوباما، نه تنها با ما که با همه دنیا مهربان خواهد بود! شرط چند؟» مخاطبان عزیز! دعایش با من لیکن آمینش با شما! خدایا! ما را از مرض جوزدگی نجات بده! جوزدگی البته به هر شکل که باشد، مذموم است لیکن بدترین نوع جوزدگی آنجاست که تصور کنیم چون ما از هیلاری خوش‌مان می‌آید، گور بابای رای مردم آمریکا، حق داریم با ست کردن رنگ لباس مادر داعش و آقای روحانی در صفحه نخست روزنامه خود، پیشاپیش شکست ترامپ را به وی تسلیت عرض نماییم! آهای زنجیره‌ای‌ها! وسیله ایاب و ذهاب فراهم است! کم نبوده که برای فهم و شعور شما مجلس ختم گرفته باشیم!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۴ دیدگاه

رئیس ما «جمهور» است

وطن امروز ۱۹ آبان ۱۳۹۵

چه نسبتی دارد با بدیهیات تدبیر، اینکه حتی در افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات هم کمافی‌السابق زبان علیه رسانه‌های منتقد باز کنی، آن هم با چاشنی حمله به دستگاه قضا؟! و جالب اینکه در همان سخنرانی، گله کنی از شکستن قلم‌ها و بستن دهان‌ها؟! اتفاقی که شنبه رخ داد! یکشنبه اما معاون حقوقی، این بی‌تدبیری را کامل کرد، آنجا که ضمن رونمایی از گارد جدید دولت علیه امنای قلم، مدعی کپی‌برداری روزنامه‌های منتقد دولت از «منافقین» شد! واقعا یعنی چه این ادبیات؟! زشت نیست؟! دون ‌شأن لباس روحانیت نیست؟! از الفبای اخلاق و مسلمات مروت به‌دور نیست؟! من که اصلا دوست ندارم از این حرف‌ها بزنیم لیکن حالا که حضرات خیلی دوست دارند با این توهین‌های دم‌دستی و سخیف، «کپی‌بردار از منافقین» را بشناسند، آیا استبعادی دارد «بنده خدا»یی هم پیدا شود و بگوید؛ چه خوب! بد نیست کمکی به ایشان کنیم! و ببینیم از «منافقین» چه کسانی الگو می‌گیرند و سرمشق می‌نویسند؟! اگر ملاک از «منافقین» معنای لغوی آن باشد، یعنی جماعت دوچهره! حال ببینیم از این جماعت دورو و از این صفت زشت دورویی، چه کسی مشغول «کپی‌برداری» است؟! من و ما که در روزنامه و دادگاه، حرف‌مان یک حرف و موضع‌مان یک موضع است یا کسانی که با بدترین پیشینه ممکن مبنی بر فشار به مطبوعات، «ندای آزادی قلم» سر می‌دهند؟! جناب انصاری برای نیل به مقصود، لاجرم باید در این اظهارات مهم آیت‌الله آملی، دقت وافر کنید: «برادر بزرگوار! شما خودتان شفاها یا کتبا، با واسطه یا بی‌واسطه، بارها گفته‌اید چرا با فلان روزنامه یا فلان سایت برخورد نمی‌کنید یا نزد رهبری گلایه می‌کنید چرا دستگاه قضا با فلان روزنامه برخورد نکرده است اما بین اهالی مطبوعات ندای آزادی سر می‌دهید!» آری! کپی‌برداری از «منافقین به معنای عناصر دورو» دقیقا یعنی همین! لذا من‌باب تصحیح آن ادعای عاری از اخلاق و ادب، باید عرض کنم آنچه من و ما مشغول الگوگرفتن از آنیم، صحیفه نور واحد خمینی بت‌شکن است! و اما فرض دیگر آن است که مراد معاون حقوقی از «منافقین»، همین گروهک تروریستی معلوم‌الحال باشد! اشکالی ندارد! این را هم بررسی می‌کنیم که روشن شود «کپی‌بردار از منافقین» آیا روزنامه‌های منتقد دولت هستند یا کسانی که درست من‌باب دل این عناصر شرور و بدخواه، درون مظهر خودکفایی ملت، سیمان ریختند؟! اگر کار اعضای گروهک تروریستی منافقین، کشتن ناجوانمردانه فی‌المثل نخبگان وطن است، مصداق اتم و اکمل کپی‌برداری از منافقین، آنجاست که تو برداری با گلوله‌های داغی از جنس مواد تشکیل‌دهنده سیمان، دسترنج همان نخبه را زنده‌به‌گور کنی! و بمیرانی! و توهم بزنی چون چنین کردی، دشمن این بار دیگر تحریم‌ها را لغو می‌کند! و این دقیقا یعنی «کپی‌برداری از منافقین»! که منافقین، نخبه را می‌کشند و کپی‌بردار از منافقین، دسترنج نخبه را! قطعا و طبعا، ما حرف‌های این «بنده خدا» را آن هم به این معنی و با این لحن، قبول نداریم ولی جز این نیست که جواب آن حرف‌ها، می‌شود این حرف‌ها! پس فرض است بر دولت محترم که به جای چسبیدن گریبان امنای قلم و تهدید و تحدید اصحاب رسانه، دمی هم به فکر برخورد با دزدان سر گردنه باشد! طرفه حکایت اینجاست؛ شما که راه‌به‌راه، من و ما را به محکمه می‌فرستید و حتی برای تحلیلی که هم زمان، صحه بر سمت و سوی آن گذاشته و هم اعتراف نزدیکان خودتان، ما را روانه دادگاه می‌کنید؛ دیگر چغلی ما پیش قاضی‌القضات و بلکه هم بزرگان چه صیغه‌ای است؟! مگر ما پای مندرجات خود را «امضا» نکرده یا از محکمه و دادگاه فراهم شده به علت شکایت شما، فراری بوده‌ایم که چون به خلوت می‌روید، آن کار دیگر می‌کنید؟! وانگهی! نه جناب رئیس معزز دستگاه قضا، نویسنده صفحات روزنامه ما هستند، نه به طریق اولی رهبر عظیم‌الشأن انقلاب! مشکلی دارید، به خودمان بگویید آقایان! و وقتی به خودمان می‌گویید لیکن با زبان محکمه، گناه قاضی چیست که دفاعیه ما محکمه‌پسند است؟! و گناه رئیس قوه‌قضائیه چیست که نه فقط سپری‌ شدن زمان، بلکه حتی اعتراف رئیس بانک مرکزی هم موید تحلیل ماست؟! این بود آنکه بهش می‌گفتید «تدبیر»؟! که بروید وقت رئیس قوه‌قضائیه مملکت را بگیرید که چرا با روزنامه منتقدی که از قضا، حرف حساب زده، برخورد نمی‌شود؟! ما را باش که فکر می‌کردیم اگر رئیس قوه اجرا نزد رئیس قوه قضا برود، مراد از دیدار، معرفی مدیران نجومی است! واقعا که! «التماس از فرنگی و اختلاس از فرهنگی» کم نبود، این هم از شاهکار جدید دولت تدبیر و امید! و اما در نهایت سخنی با آقای روحانی! برادر بزرگوار! این قلم، ودیعه خدای خمینی و انقلاب خمینی به امثال راقم این سطور است! ما این را از شما نگرفته‌ایم، که برای چگونه خرج‌کردنش بخواهیم از حضرتعالی اجازه بگیریم! شما با عرض معذرت، تنها رئیس افرادی از قبیل بیژن زنگنه هستید! رئیس ما که نیستید! رئیس ما «جمهور» است، نه «رئیس‌جمهور»! شک نکنید که ما باز هم از «آه مردم» خواهیم نوشت! ما ملت را تنها نخواهیم گذاشت!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۷ دیدگاه

اخلاص با فرنگی؛ اختلاس از فرهنگی

وطن امروز ۱۵ آبان ۱۳۹۵

ان‌شاءالله حضرات محترم ناظر بر سطور پیش‌رو، نگارنده را به «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» متهم نکنند لیکن وقتی با گذشت بیش از ۵ ماه از ماجرای حقوق‌های نجومی، مقامات دولتی هنوز یک نفر را به قوه‌ قضائیه معرفی نکرده‌اند، وقتی آقای روحانی، بزرگترین فساد ممکن، آنهم از جیب قشر دلسوز معلم را تقلیل می‌دهد به «معوقه بانکی»، وقتی مدیر نجومی اگر هم کنار گذاشته می‌شود، مدیری با حقوق نجومی‌تر جایگزین می‌شود، وقتی خزانه برای خدمت به ملت خالی اما برای برخی همچین پر است که نگو، وقتی از سویی ادعای مبارزه با کاسبان تحریم را دارند و از دیگر سو، توافق را معطوف به لغو تحریم، در ضعیف‌ترین صورت ممکن می‌بندند، وقتی هم با تحریم و هم با توافق، کاسبی دونبش راه می‌اندازند، وقتی خانم ابتکار هدف دولت از توافق را در درددل با رسانه اجنبی به روشنی لو می‌دهد که ناظر بر پیروزی در انتخابات آینده ریاست‌جمهوری بسته شده، نه برداشته شدن تحریم‌ها، وقتی آقای ظریف با ادبیاتی دیگر، صحه بر همین مهم می‌گذارد، وقتی رئیس قوه مجریه، یک روز مدعی می‌شود دولت اعتدال در مواجهه با فساد، حتی به نزدیکان خود هم رحم ندارد و دگر روز، شاهد شکایت رسمی مقامات ارشد قضایی از عدم برخورد دولت اعتدال با مقوله فساد هستیم، وقتی به بهانه خالی بودن خزانه، اینگونه وانمود می‌شود که ما در جریان مذاکره، ناچاریم مدام به دشمن امتیاز بیشتر بدهیم و اندکی بعد معلوم می‌شود خزانه آنقدر پر هست که حتی از صندوق متعلق به گچ و تخته معلم زحمتکش هم می‌توان در مقوله فساد رکوردشکنی کرد، وقتی برای نوشتن از فساد فراوان و خسران فراوان‌تر نهفته در قرارداد «کرسنت» دست و دل و قلم خبرنگار متعهد باید بلرزد، وقتی فریاد مردم در شکایت از «بیکاری» شعار خوانده می‌شود اما ملت ظاهرا چاره‌ای ندارند الا باور وعده سر خرمن گلابی، وقتی نشر اکاذیب کردند که در همان روز توافق، همه تحریم‌ها بالمره لغو می‌شود، اینک اما مردم را حواله به افق می‌دهند، وقتی جیب مردم، هیچ کدام از آمارهای اقتصادی را تایید نمی‌کند، وقتی نه چرخ سانتریفیوژها می‌چرخد و نه چرخ بسیاری از کارگاه‌ها و کارخانه‌ها، وقتی کارگر بینوا من‌باب آن دستور کذا، باید شکر کند که متاثر از تدابیر دولت محترم، به کاروان افراد بیکار اضافه شده، وقتی معلوم شد که مشکلات اقتصادی را بی‌خود گردن صنعت هسته‌ای انداخته بودند و فی‌الواقع مشکل از ناحیه کم‌کاری و کج‌کاری خود حضرات است، وقتی هسته‌ای را دادند لیکن لغو تحریم را نگرفتند، وقتی در برخورد با دشمن، دوستانه عمل می‌کنند اما از تیغ‌زدن جیب زائر اربعین، آنهم با خنده‌دارترین بهانه‌ها اندک ابایی ندارند، وقتی به منتقد که می‌رسد، با فرستادن او به محکمه، جواب تحلیل درست او را می‌دهند لیکن در مقام رویارویی با مصادره اموال ملت ایران توسط دشمن جلاد، نهایتا ۲ تا ایمیل به جان‌کری و دیگر هیچ، وقتی اختلاس را بلدند معوقه بنامند اما اقتصاد را حتی در سال چهارم دولت خود، آگاه نیستند که مساله اول کشور است، وقتی برای وام ازدواج، بانک‌های‌شان، ولو یک آه در بساط ندارند اما همان بانک‌ها وقتی به دردانه‌های بنفش که می‌رسند، سر کیسه را همچین شل می‌کنند که بیا و ببین، دقیقا چه باید گفت در وصف این بساط که حق مطلب ادا شود؟! دولت راستگویان؟! دولت تدبیر و امید؟! دولت اعتدال؟! اگر «اعتدال» یعنی اینکه بگذاری «فرنگی» در قرارداد فلان، سر تو را کلاه بگذارد و تو هم در عوض، «فرهنگی» ملت خود را در بزرگترین تخلف ممکن بچاپی، آری! نام این دولت، «دولت اعتدال» است! اگر «تدبیر و امید» یعنی اینکه با تدبیر حضرتعالی و شرکا، در قلب رآکتور خودکفایی «سیمان» ریخته شود لیکن امید به لغو تحریم‌ها درجه آخر ختم شود به وعده سیب و افق گلابی، آری! نام دیگر این دولت، «دولت تدبیر و امید» است! و اگر «راستگویی» یعنی اینکه به اعتراف خود دولتمردان و البته دولتزنان، توافق فی‌الواقع در حال و هوای انتخابات تنظیم شده باشد لیکن جنابعالی مدعی باشی که در همان روز توافق، همه تحریم‌ها بالمره لغو می‌شود، آری! برازنده‌ترین نام برای این دولت، «دولت راستگویان» است! آهای رئیس بانک مرکزی! عایدی توافق این دولت با دشمن جلاد را برای‌مان گفتی، سپاس! لیکن مساله اینجاست؛ دولت راستگوی اعتدالی مدبر سرشار از امید و گلابی، خودش برای ملت کدام عایدی را داشته که متوقع باشیم عایدی توافقش با دشمن، چیزی بیش از «تقریبا هیچ» باشد؟! نهایتا رونمایی می‌کنم از مدل جدید دولتمردی؛ با «فرنگی» از سر «اخلاص» و با «فرهنگی» از در «اختلاس»!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۹ دیدگاه

بی‌تدبیری حتی در شکایت

متن دفاعیه ح‌سین ق‌دیانی در دادگاه مطبوعات

وطن امروز ۱۰ آبان ۱۳۹۵

ریاست محترم دادگاه
اعضای محترم هیأت منصفه
با سلام و احترام

اینجانب حسین قدیانی با سابقه ۱۵ سال روزنامه‌نگاری، هفته نخست بهمن‌ماه ۱۳۹۲، ۴ متن درباره توافق هسته‌ای وقت نوشتم که در کمال تعجب، دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی از هر ۴ متن شکایت کرد! چه نوشته بودم اما در آن مطالب؟ بگذار مستند لیکن به اختصار بگویم. در نخستین متن به تاریخ اول بهمن ۹۲ ضمن اشاره به عدم پایبندی دشمن به تعهدات، نوشته بودم: «هسته‌ای تعطیل شود، در ازای اینکه قلیل‌ترین حق تو را قسطی آیا بدهند، آیا ندهند؟!» روز بعد یعنی دوم بهمن ۹۲ با اشاره به تذکر مشفقانه حضرت آیت‌الله جوادی آملی مبنی بر «لزوم بازشماری انگشتان دست، بعد از مصافحه با دشمن جلاد آمریکایی» تصریح کردم که متاثر از توافق صورت گرفته، اتفاقا «ساختمان تحریم» سر جای خود باقی می‌ماند. یعنی باز هم متوجه کردن مردمان عرصه دیپلماسی به خباثت دشمن و اینکه مبادا از لبخند سران کاخ سفید، این فراعنه جلاد روسیاه، تلقی به آدم شدن «شیطان بزرگ» نمایند! در ادامه بخشی از متن مذکور را می‌آورم: «آنچه سی‌ام دی‌ماه ۹۲ نقدا لرزید، ساختمان صنعت هسته‌ای کشور بود، نه ساختار تحریم… آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانه‌های ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود؛ سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه‌های ما هستند… آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایه‌ای که شهدای هسته‌ای برای ما به ارث یعنی به امانت گذاشته‌اند، با کار و تلاش مجدانه در داخل، ضمن خنثی کردن اثر تحریم، سرمایه‌ای به سرمایه قبلی‌مان اضافه کنیم؟!» ششم بهمن ۹۲ اما در متن دیگری، ضمن انتقاد از مواجهه دوستانه با دشمن و دشمنانه با دوست، من‌باب خیرخواهی، از دولت محترم خواستم نقد منتقد مشفق را با جان و دل بپذیرد لیکن حتی در آن متن هم عمده خطابم ناظر بر بدعهدی طرف آمریکایی بود! در آن متن از قول سخنگوی وقت کاخ سفید، آورده بودم: «بعد از توافق نهایی، ایران باید بخش قابل ملاحظه‌ای از تاسیسات هسته‌ای خود را کنار بگذارد» و این در حالی بود که دوستان مدعی بودند در خلال توافق، آمریکایی‌ها صنعت هسته‌ای ما را به رسمیت خواهند شناخت! تحریم‌ها هم جملگی در همان روز امضا یا اجرای توافق لغو می‌شوند! اینک برویم سروقت متن آخر که ۷ بهمن ۹۲ با عنوان «هسته‌ای ملت و دیپلماسی دولت» در «وطن‌امروز» منتشر شد. در آن متن با یادآوری عداوت ذاتی و ریشه‌ای آمریکا با ملت عزیز و سلحشور ایران، تصریح کردم که در فرآیند مذاکرات، فرض است ناظر بر تنها هدف تعیین‌شده یعنی «لغو بالمره تحریم‌ها» مفاد توافق را تنظیم کنیم و الا راه را با دست خودمان برای بدعهدی بیشتر دشمن باز گذاشته‌ایم. در متن مورخ ۷ بهمن ۹۲ صرفنظر از ضعیف خواندن مفاد توافق معطوف به لغو تحریم‌ها، به نقد سخن یکی از مشاوران ارشد رئیس‌جمهور محترم پرداختم و خاطرنشان کردم رئیس‌جمهور با هر تعداد رای ولو ۰/۷ درصد، رئیس همه جمهور است و تحت هیچ شرایطی تقسیم‌بندی ملت به‌گونه‌ای که خطر تفرقه را زنده کند، صلاح دولتمردی و مملکت‌داری نیست.

سروران ارجمند!

امروز اما نهم آبان‌ماه سال ۱۳۹۵ هجری خورشیدی است و به‌روشنی خورشید، صحت صحبت‌های قریب به ۳ سال پیش نگارنده به اثبات رسیده است. از شما بزرگواران سوال می‌پرسم: آیا دشمن به تعهدات خود عمل کرده است؟! آیا همه تحریم‌ها، نه حتی در روز توافق، بلکه امروز… آری! امروز نهم آبان ۹۵ لغو شده است؟! آیا دشمن با ما مهربان شده؟! آیا چون ما در قلب رآکتور مظهر خودکفایی «سیمان» ریختیم، ولو یک ذره از خباثت دشمن کم شده؟! آیا مشکل دشمن فقط هسته‌ای ما بود؟! آیا مکرر در مکرر و در اوج وقاحت، خواهان امتیازات بزرگتر دیگری از ما نیست؟! شگفتا که هر چه ۳ سال پیش تذکر داده بودیم، امروز داریم با همین چشم‌های خودمان مشاهده می‌کنیم و از این هم شگفت‌تر که به جای تشکر، خودمان را درون دادگاه می‌بینیم! براستی اگر، هم به اعتراف خود دولتمردان و هم به تایید زمان، سخنان دلسوزانه ما درست بوده، پس چیست وجه این شکایت؟! باز هم از شما سوال می‌پرسم: آیا توافق هسته‌ای آنطور که جناب آقای روحانی وعده داده بود، منجر به لغو همه تحریم‌ها شد؟! اگر شد -که نشده- دقیقا چیست وجه این شکایت؟! مگر من چه نوشته بودم و مگر ما چه گفته بودیم؟! جای بسی حیرت را برای خود محفوظ می‌داریم که هم به تایید روزگار و هم به اعتراف خود دولتمردان، از صدر تا ذیل آن ۴ یادداشت مهر تایید می‌گیرد اما به دادگاه هم باید احضار شویم! و شکایت دولت محترم را هم متحمل شویم! و در کمال بی‌انصافی متهم شویم به «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی»! طرفه حکایت اینجاست؛ من در تمام آن ۴ متن، تنها و تنها «تحلیل»‌ ارائه داده‌ام و فوق فوقش، دولت محترم می‌تواند ادعا کند که من تحلیل تو را قبول ندارم! دیگر «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» چه صیغه‌ای است؟ مگر من خبری به دروغ گفته‌ام که این باشد اتهامم؟! واقعا خوب است دولتی که شعار مظلوم «تدبیر» را سر دست گرفته، لااقل هنگام شکایت از امنای قلم و اصحاب تحریر، اندکی تدبیر پیشه سازد و برای یک تحلیل درست، جرم «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» نسازد! خنده‌دار است یا گریه‌دار، ‌نمی‌دانم اما آن ۴ متن من اگر «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» بود، چه باید باشد اتهام رئیس بانک مرکزی، آنجا که می‌فرماید: «عایدی ملت ایران از برجام «تقریبا هیچ» است»؟! در نهایت پناه می‌برم به خدا که جز او مرا پناهگاهی نیست…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۹ دیدگاه

باغ همانی بود که دادی رفت

وطن امروز ۶ آبان ۱۳۹۵

چه دار و برگ رنگارنگی! چقدر ناز! خدا عالم است چقدر پزش را می‌دادیم! چقدر باعث افتخارمان بود! وای که چه باغ قشنگی داشتیم! پر از درخت! پر از میوه! میوه‌هایی که فقط مختص یک فصل سال نبود! باغ ما «باغ همیشه بهار» بود، از بس باغبان و بچه‌ها برایش زحمت کشیده بودند! چراغ باغ ما همیشه «روشن» بود اما خب! برای اینکه باغ سرپا بماند، حتی داغ هم دیدیم! چند تایی از بچه‌ها را زدند، با همان اسلحه کدخدا! کدخدای نامرد، این باغ را به چشم ما نمی‌دید! می‌گفت: «شما وقتی باغچه دارید، باغ می‌خواهید چه کار؟!» حتی به چاه باغ ما چشم طمع داشت! به همه آن میوه‌ها، همه آن ریشه‌ها، همه آن برگ‌ها! حتی چشم دیدن ریسه‌های باغ ما را نداشت که «نیمه شعبان»… آه! یک آن دلم گرفت! چه چراغانی خوشگلی! از این شاخه به آن شاخه! سمفونی لاله‌ها! لاله‌ها را که کدخدا زد، فکر می‌کرد باغ ما می‌خوابد! باغبان اما نگذاشت! پای باغ ایستاد! پای هر پر هر لاله‌ای ایستاد! پای هر میوه هر شاخه‌ای ایستاد! کدخدا گفت: «پس لااقل بیایید مذاکره!» باغبان گفت: «من که خوشبین نیستم ولی حالا که می‌خواهید بروید با کدخدا دور یک میز بنشینید «قهرمان» باشید»! ما هم تکرار کردیم پند باغبان را! برای طرف خودمان دست زدیم بلکه بیشتر امتیاز بگیرد! تماشاچی هوشیاری بودیم! تشویق می‌کردیم تیم‌مان را به حمله! و به زدن گل بیشتر! متهم شدیم اما به همصدایی با بدترین دشمن خودمان و صمیمی‌ترین دوست کدخدا! با آن همه دفاع روشن از محصول سواد بچه‌ها، متهم شدیم به بی‌سوادی! بد می‌گفتیم که این باغ به هزینه جان شیرین ثمر داده است؛ ارزان نفروشید؟! بد می‌گفتیم که گرگ همیشه گرگ است، حتی وقتی که به جای زوزه، منت می‌کشد؟! تا اینکه روزی خبر آمد مذاکره به بار نشسته! از ما خواستند شادی کنیم! تقدیم دودستی باغ به دشمن اما شادی نمی‌خواست! گرفتن پول خودمان در ازای باغ خودمان شادی نمی‌خواست! تازه! ما خوشبین نبودیم که حتی این پول را هم به ما بدهند! ندادند! کدخدا بدتر شده بود که بهتر نشده بود! می‌رفت با تبر عکس سلفی می‌انداخت! و می‌فرستاد برای ما! با همان تبر آشنا! با همان تبر که افتاده بود به جان همه درختان باغ ما! چه برگ‌ریزانی! صبر نکردند پاییز شود، خود به خود این برگ‌ها بریزند! از ریشه می‌زدند نامردها! جماعت می‌گفتند؛ به دشمن نگویید نامرد! می‌گفتند؛ اصلا به کدخدا نگویید دشمن! می‌گفتند؛ همین که باغ ما را به رسمیت شناخته، خوب است! می‌گفتیم؛ باغ را به درختانش می‌شناسند! می‌گفتیم؛ حالا که با تبر، همه درختان باغ ما را زده؟! می‌گفتند؛ چاه را که با «سیمان» پر کنیم، حل است! و چاه را با سیمان پر کردند! حالا باغ ما، نه درختی داشت و نه حتی چاهی برای گرفتن آبی! باز هم اما حل نشد! و کدخدا هنوز مشکلش با ما حل نشده! خوش به حال قصه‌های قدیمی! چند تا یکی «افسانه» بود! ما اما «هزار و یک شب» واقعا غصه خوردیم! آهای آقای سه‌نقطه‌چین! مگر نگفتی باغ را که بدهیم، همه چیز حل است؟! من درختان باغ‌مان را می‌خواهم! همان که فروختی! مفت! و قطع کردی! با تبر بی‌رحم دیپلماسی! تا بروند با چوبش «روزنامه‌» دربیاورند؛ «صبح بدون تحریم»! قلم‌به‌دستان کلاش جناح گلابی! مثال می‌زنی‌ها! مگر بیل و کلنگ دستت گرفته بودی و مشغول ورز خاک بودی که حالا به ما می‌گویی صبر کنیم تا وقت محصول؟! مگر خودنویس دست پینه‌نبسته‌ات نبود؟! و مگر نگفتی که در همان روز دادن باغ، داغ تحریم تمام می‌شود؟! تو باغ را دادی رفت! با ما از کدام «سیب» سخن می‌گویی؟! «سرِچشمه» چقدر گفتیم سیمان نریزید روی دسترنج مصطفی‌ها! چقدر گفتیم این شیطان قسم‌خورده که آدم نمی‌شود؟! آهای عالیجناب وعده! آقای حرف! باغ همانی بود که دادی رفت…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵۱ دیدگاه

چراغ سبزی در کار نیست!

قضاوت ولایت بر اساس ملاک است

روزنامه جوان ۲ آبان ۱۳۹۵

قصه تنها خمینی نیست؛ برای خامنه‌ای هم، آنجا که پای قضاوت درباره افراد مطرح است، نه حب و بغض، که درستی راه ایشان متر و معیار است. با این جمله کوتاه اما بلند، چند نکته‌ به اختصار بنویسم.

یکم: سال ۸۸ بسی بیش از آنکه دعوا سر محاسن یا معایب فرد پیروز آن انتخابات باشد، جنگ سر این بود که بعضی‌ها هرگز نمی‌خواستند زیر بار نتیجه آرای مردم بروند! این قانون‌گریزی اما تا آنجا پیش رفت که به بهانه رای نداشتن فرد پیروز، پیشنهاد «ابطال انتخابات» را مطرح کنند! یعنی لگد به همه آن ۴۰ میلیون رای! بزرگان اما در نهایت رواداری از جماعت مدعی خواستند بینه ارائه دهند و اعتراض خود را از طرق قانونی پیگیری کنند! کاری که خب، نکردند! اینک اما قریب یک سال است کرارا مشاهده می‌کنیم همان جماعت مدعی رای نداشتن نامزد پیروز ۸۸ اعتراف می‌کنند «با نهی احمدی‌نژاد از ورود به انتخابات ریاست‌جمهوری ۹۶ مهمترین تهدید برای تداوم ریاست‌جمهوری حسن روحانی از میان رفت»! همین اعتراف کافی است برای پذیرش این مهم که حتی بزعم داعیه‌دارن تقلب در سال ۸۸ هم، فی‌الواقع هیچ تقلبی درکار نبوده! اصلا و ابدا!

دوم: پر واضح است اغلب قریب به اتفاق مباحث هشتاد و هشتی، ناظر بر «دروغ بزرگ تقلب» بود لیکن ما اندک واهمه‌ای از مرور تاریخ نداریم! آری! رهبر انقلاب جایی فرمودند؛ «نظر من به فلانی نزدیکتر است تا بهمانی!» اولا این سخن ناظر بر بحث «عدالت اجتماعی» ایراد شد و ثانیا توسط همان عزیزی بیان شد که باری پیش از این، گفته بودند؛ «هیچ کس برای من بهمانی نمی‌شود»! از قضا، هم جمله اول درست است، هم جمله دوم، چرا که سخن را باید در ظرف زمانی آن سنجید! آن «تعویض نگاه» بد است که براساس حب و بغض باشد لیکن وقتی «معیار» یعنی «درستی راه» ملاک باشد، همه این دیدگاه‌های علی‌الظاهر متفاوت، فی‌الواقع در «یک امتداد واحد» خود را تعریف می‌کنند! در مثل مناقشه نیست! طلحه و زبیر، هم آن زمان که از «لسان معصوم» تعریف شنیدند حق‌شان بود و هم آن زمان که «ذوالفقار معصوم» را دیدند؛ چرا که هم پشت آن تعریف «منطق» حاکم بود و هم پشت آن شمشیر!

سوم: تشکر و تذکر و امر و نهی، تنها خلاصه در تعامل بزرگان با رئیس‌جمهور قبل نمی‌شود! این مهم، درباره همه رؤسای جمهور صادق است! حتی درباره همه رجال سیاسی و یا حتی غیر سیاسی! آقایی بوده که سال ۸۸ بعضی‌ها مدعی بودند با تقلب رئیس‌جمهور شده لیکن حالا خودشان اعتراف می‌کنند که او حتی می‌توانست ناظر بر پایگاه رای خود، قاعده ریاست‌جمهوری ۲ دوره‌ای را بهم بزند! اینجا تنها یک چیز ثابت می‌شود و آن دروغ بودن ادعای تقلب است! خوب یا بد، آن فرد رای اکثریت قاطع مردم بود! همچنان که سال ۹۲ هم خوب یا بد، رای اکثریت البته شکننده مردم به رئیس‌جمهور فعلی بود! لذا دفاع رهبر انقلاب از رای اکثریت در سال ۸۸ دفاع بزرگان بود از رای اکثریت و لاغیر! اینی هم که ایشان برای فرد مذکور، مصلحت «نهی» را تشخیص دادند، تنها و تنها خواستن خیر خود آن شخص بود و جامعه!

چهارم: نهایت اشتباه آنجاست که نهی بزرگان را به معنای «چراغ سبز» به رئیس‌جمهور فعلی قلمداد کنیم! آقای روحانی در صورت تایید صلاحیت توسط شورای نگهبان، اگر دوباره از مردم رای بگیرد، باز هم رئیس‌جمهور همه ما خواهد بود و الا که هیچ! اساسا اگر رهبر انقلاب اهل اینگونه چراغ سبز نشان دادن‌ها می‌بودند باید همان سال ۷۶ با درخواست تمدید ریاست‌جمهوری بهمانی موافقت می‌کردند! علمدار فرزانه‌ای که سال ۸۸ آنگونه حماسی پای آرای ملت ایستادند و هرگز زیر بار ابطال انتخابات نرفتند، مبرای از این تحلیل هستند که «نهی» ایشان از یکی، تفسیر به «امر» ایشان به یکی دیگر شود!

*** *** ***

این درست که بعضی‌ها بنا به اعتراف بزرگ خود، ناخواسته به همان نظر ما در سال ۸۸ مبنی بر سلامت انتخابات رسیدند لیکن نه ما و نه رهبر ما، صد سال سیاه، به نظر ایشان مبنی بر قضاوتهای همراه با حب و بغض درباره افراد نخواهیم رسید! لذا آقای رفسنجانی و دیگرانی از این قبیل، اگر قیل و قال راه بیندازند که آقای احمدی‌نژاد خیلی بد است، ما به ایشان خواهیم گفت که او بسی پیش از آنکه رای ما باشد، «استاندار حضرتعالی» بود! یادتان رفته؟! لیکن اگر بگویند که شما ۷ سال دیرتر از من، او را شناختید، ما به ایشان خواهیم گفت: «نه احمدی‌نژاد، که حتی خود شما هم هر آن قدمی که در راه درست و صراط مستقیم بردارید، بی‌آنکه بخواهیم با آینده‌تان «کاسبی سیاسی» کنیم، حمایت‌تان خواهیم کرد! ما مثل شما نیستیم که عمل بر مبنای حب و بغض داشته باشیم! هزار تا ۷ سال دیگر هم به عقب برگردیم، ما از «سفرهای استانی» و «مسکن مهر» و «رونق صنعت هسته‌ای» و… دفاع خواهیم کرد! صدالبته پای نقدهای خودمان در آن زمان هم که مستند و موجود است، ایستاده‌ایم! نه آقای هاشمی! ما نه شما را دیر شناخته‌ایم، نه آقای احمدی‌نژاد را! نه الباقی حضرات را! کار خوب کنید، تعریف‌تان می‌کنیم، کار بد کنید و احیانا بخواهید «نامه سرگشاده» علیه جمهوریت و رای ملت بنویسید، همان را با شما خواهیم کرد که سابق بر این انجام دادیم! ما «یادگار خمینی» هستیم و عمرا احدی را دیر بشناسیم، آنهم ۷ سال! دردانه‌های قلم‌فروشی که حضرتعالی را «پدر معنوی» خود خطاب می‌کنند باید بفرمایند یادگار که هستند که ۷ سال دیر، تازه ملتفت شدند ۸۸ تقلبی درکار نبود! من از آنجا که علاوه بر سیاست، ادب را هم در مکتب ولایت فقیه آموخته‌ام، از همین جا خطاب به شما عرض می‌کنم؛ آقای هاشمی! سلام… آری! سلام… و این همان «سلام»ی است که حضرتعالی یادتان رفت در آن نامه عاری از مهر و تهی از بصیرت، مرقوم بدارید! در ضمن، جناب احمدی‌نژاد، نه ۷ سال پیش، که به عبارتی آمیخته با طنز، ۷۰ سال پیش استاندار خودتان بود! تا یادتان بیاید، عجالتا خداحافظ!»

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳۰ دیدگاه