۲ بریده از «۷۲ دقیقه قبل از شهادت»

طرحی که میلاد پسندیده از طرف قطعه ۲۶ تقدیم کرده به مادران شهدا

دقیقه ۶۴/ ۶۴ دقیقه قبل از شهادت

۸ دقیقه قبل از شهادتم، از فرط تشنگی، مرگ را برای یک لحظه جلوی چشمم دیدم، اما چون هنوز ۸ دقیقه مانده بود تا تیر بخورم، فکر می کردم که اگر فقط به دلیل تشنگی به شهادت برسم، شاید شهید حساب بشوم، اما شهید صد در صد محسوب نمی شوم. یعنی چی که از تو بپرسند؛ فلانی برای چی شهید شد، تیر به کجایش خورد؟ و تو بگویی؛ هیچی! تشنه بود، شهید شد! برای آنکه از تشنگی تلف شوی، جنگ لازم نیست، اما دروغ چرا؟ من داشتم از تشنگی هلاک می شدم. حتی حسن هم وقتی چند باری قمقمه اش را نشانم داد، چطور می توانستم قبول کنم، که خودش از من تشنه تر بود؟ اصلا آن یک قلوپ آب، کدام یک از ما را سیراب می کرد. حتی یک نفرمان را هم نجات نمی داد. من که از بس آب دهانم را قورت داده بودم، دیگر آبی در دهان نداشتم. از بس تشنه بودم که نفس کشیدن برایم سخت شده بود. به هر حال دم و بازدم نیازمند مقداری رطوبت در دهان آدمی هست، که من نداشتم. بچه ها هم نداشتند. حتی خواستم شعری سرودی چیزی بخوانم و خودم را مثل آخرین دقایق مانده به اذان مغرب ماه مبارک، بزنم به آن راه، که دیدم نمی توانم. یعنی زبان نمی چرخید در دهان. درست یادم نمی آمد که آخرین بار کی آب خوردم، فقط می دانستم که ما داشتیم اسیر می شدیم؛ اسیر تشنگی، کاش دست بعثی ها! چشمم تار می دید سوسوی ستاره ها را. دراز کشیدم و زل زدم به آسمان و همین طور که داشتم ماه را نگاه می کردم، در دلم خدا را شکر گفتم که نگاه به ماه، چشم آدم را نمی زند. بعد دیدم که همه آن ۸ نفر هم مثل من دارند آسمان را نگاه می کنند. بعد نمی دانم چی شد که قاسم و مرتضی و محمد و مجتبی به شهادت رسیدند. قاسم و مرتضی و محمد و مجتبی دیگر تشنه نبودند.

دقیقه ۶۳/ گلی که آفساید بود

گل دوم را در همین دقیقه خوردیم. همان گلی که آفساید بود. همان گلی که اولش کمک داور دست خود را به علامت آفساید تا نیمه بالا آورد، اما وقتی اشاره داور را دید، زود پایین آورد دستش را. همان دست که به جای پرچم، یک لنگ داشت، تا بیشتر فرق “زمین میلان” با زمین بازی “آث میلان” معلوم شود. البته کمک داور مستاجر همسایه دیوار به دیوار ما بود و بر عکس “اسی بد قلق” اصلا هم اهل دود و دم نبود. اگر هم می کشید، در قهوه خانه “مش غلام” تفریحی قلیون می کشید. بعدها فهمیدیم که از آن همه سیگار بوکسی، “اسی بد قلق” ۱۰ تایش را آب کرده بود و گذاشته بود کف دست کمک داور. کمک داوری که کفترباز تیر بود و اگر لب خط زمین میلان در حال کمک داوری پیدایش نمی کردی، حتما پشت بام داشت کفتر می پراند. عاقبت یک روز به جای کبوترها، خودش از پشت بام پرید و افتاد مرد! حالا اینکه خودکشی کرده بود یا نه، تا مدتها بحث روز محل بود. همچنان که برای مدتی در محل، بحث روز این بود که حق تیم ما را در روز روشن خوردند و با پولش، سیگار را بوکسی گرفتند و کشیدند! هر چند که “اسی بد قلق” خودش می گفت: تمام این سیگارها را در طول راه تهران-مشهد (راه رفت) کشیده، اما با یک حساب سرانگشتی می شد قبول کرد که داور مسابقه فینال بین تیم ما و تیم دخانیات داشت عینهو چی خالی می بست. همین قالتاق بازی ها بود که باعث شد آخر بازی بین عمو رجب و اسی بدقلق دعوایی شود که اگر در و همسایه وساطت نمی کردند، حکما یکی شان باید آن دیگری را می کشت، اما عمو رجب و اسی بدقلق زنده ماندند. عمو رجب یک سال بعد از ما در “نقطه صفر سمایی” شلمچه، تیر به پهلویش خورد و به شهادت رسید، اما اسی بد قلق، الان نزدیک ربع قرن است که برای تهیه سیگار، به هیچ بقالی، پول نداده! آخ هم نگفته! یعنی سلامتی شاید برای سیگارش مضر بوده، اما سیگار با سلامتی او هیچ کار نداشته!! گفتم که، آخ نگفته!

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: صبا 

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چیکار داری می کنی داداش… دیوونه مان نکن!… ما طاقت نداریم

  3. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    دراز کشیدم و زل زدم به آسمان و همین طور که داشتم ماه را نگاه می کردم، در دلم خدا را شکر گفتم که نگاه به ماه، چشم آدم را نمی زند.

    سلام بر حضرت ماه

  4. سیداحمد می‌گوید:

    واقعا از آن داستان هائی است که شیدا می کند مخاطب را!
    بی نهایت سپاس داداشم.

  5. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسینِ باهوشی که من می شناسم، اصل داستان را رو نکرده!
    فکر کن؛
    کتاب را بگیریم، چه کیفی دارد خواندنش!

  6. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اون آخرش را نفهمیدم چی شد؟!
    حسین قدیانی: بریده ای از کتاب را گذاشتن، معایبی دارد و خوبی هایی. مهم ترین عیبش این است که مخاطب شاید برخی صحنه ها را نگیرد. اگر هم منظورت جمله سیگار و سلامتی بود، همین نفهمیدن، اتفاقا خیلی خوب است و نشان می دهد بچه های قطعه هیچ کدام شان اهل دود نیستند! از مادها به این طرف، پاک ترین بچه های ممکن!

  7. سیداحمد می‌گوید:

    ۷۵ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یا حسینِ زهرا…

  8. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چه عکس های دلربایی… داداش حسین، خدا اجرت بده که پروازمون دادی:

    آن دم صبح قیامت تاثیر *** حلقه در شد از او دامنگیر

    دست در دامن مولا زد در *** که على بگذر و از ما مگذر

    (شهریار)

  9. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    میگم اگه این کتاب چاپ بشه داداش حسین یه آدرس پستی بهمون میده تا کتاب رو پست کنیم وامضاویه چند طی برامون یادگاری بنویسه.البته پول پست و همه چیزا رو تو پاکت میزاریم.
    حسین قدیانی: حضوری حالش بیشتره… خرجش کمتر!

  10. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    حضوری که نمیشه آخه ما بچه شمال چی جوری پاشیم بیایم تهران؟؟
    حسین قدیانی: من میام شمال! یه تنی هم به آب می زنیم!

  11. سیداحمد می‌گوید:

    “از مادها به این طرف، پاک ترین بچه های ممکن!”

    🙂

  12. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  13. چشم انتظار می‌گوید:

    این فضا و داداشش و مبصرش و بچه هاش امشب واقعا” فضاییه.

  14. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    در خدمتیم

  15. چشم انتظار می‌گوید:

    کلا” داداش با آب تنی رابطتون خیلی خوبه. بیشتر عکس هایی که ازتون دیدیم یا کنار دریایین یا توی دریا!

  16. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    رابطه شون با آب تنی خوبه؟!
    دست رو دلم نذار که خونه! داداش حسین، نه تنها علاقه شدیدی به آب تنی دارن، بلکه علاقه شدیدی به شنا در نیمه شب دارن! مگه نخوندین سفرنامه شمال را، پارسال؟!
    حسین قدیانی: اگر نبود که دریا، کوسه داشت، برای من اندازه کوزه ارزش نداشت!

  17. میلاد پسندیده می‌گوید:

    خداوکیل منظورت از گذاشتن این حلقه در چی بود؟… بدجور گیر کردم توش!
    حسین قدیانی: با عکاس جماعت زیاد می پرم. مثل همین عباس حاجی پور. عباس همیشه می گه: حتی توی اتاقت کلی سوژه هست برای عکاسی، که خیال می کنی معمولی و بی خود است، اما همه قشنگی اش اتفاقا به همین معمولی بودنش است… و اما؛ معمولا میان نوشته و عکس ها تناسبی را در نظر می گیرم. حتما میان این سطور و این ۲ عکس، یک تناسبی هست…

  18. میلاد پسندیده می‌گوید:

    کوسه استوانه ای شکلی که با خاندانش نامرئی می شوند! 🙂

  19. سیداحمد می‌گوید:

    “اگر نبود که دریا، کوسه داشت، برای من اندازه کوزه ارزش نداشت!”

    عجب!
    اتفاقا دریای شمال خوب کوسه هائی دارد، خوب!

  20. چشم انتظار می‌گوید:

    امشب خبر سیما با خوشحالی زاید الوصفی به جهت برگشتن ساعت رسمی به جای خود با این مضمون می گفت: مردم یک ساعتی بیشتر می خوابند.
    ولی در اینجا باید به ستاره های قطعه ی مقدس ۲۶ تبریک گفت که، یک ساعتی بیشتر بیدار می مونند و این “معاشقه ی شاهد و مشهود” رو در “کشاکش دقایق” می خونند.

  21. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم رب الفاطمه(س)

    ۴۶* از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال شد:

    چگونه است که همه مومنین در قبر مورد سوال و امتحان قرار می گیرند مگر شهید؟

    حضرت فرمود : امتحانی که در زیر برق شمشیر داده است، برای او کافی است.

    (کنز العمال، ج۴،ص۴۰۷)

  22. چشم انتظار می‌گوید:

    مرد اگه مَرده باید دریایی باشه. اون هم دریایی پُر ز کوسه. حال می خواد این دریا کوسه ی واقعی داشته باشه یا کوسه از نوع محو شدنی. سفرنامه ی شمال رو پارسال خوندم سید احمد!

  23. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    ما که دریا بغل دستمونه فکر نمیکنم سرو ته سالی ۵بار لب دریا بریم.خوش به حال تهرانیا که عشق دریا هستن

  24. میلاد پسندیده می‌گوید:

    صد در صد بین این عکسها و متن ها ارتباط هست… نه یکی که چندتا!

  25. چشم انتظار می‌گوید:

    من حدس می زنم این کوبه ی در، “داداش” بی شباهت با درب مستعار به شهادت نباشه. ولی خدایی رد شدن از در هایی که رنگ و بویی از شهادت دارند، کار هرکس نیست.

  26. حی علی الجهاد می‌گوید:

    دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
    تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
    دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت
    باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
    هم عفاالله صبا کز تو پیامی می‌داد
    ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
    عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
    فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
    من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
    دام راهم شکن طره هندوی تو بود
    بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
    که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
    به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
    کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود

    به امید روزی که در حلقه شهیدان راه‌مان دهند …

  27. سیداحمد می‌گوید:

    در میخانه را گیرم که بستند… کلیدش را چرا یا رب شکستند…

  28. میلاد پسندیده می‌گوید:

    مسلماً اگر برای این متنهای گلتان، عکس اف اف می گذاشتید تناسب نداشت!
    حسین قدیانی: نه لزوما! چرا که آیفون شهادت، حتما تصویری است… با همین «اف اف» نسل ها بعد از ما، همین رابطه را بر قرار می کنند که من و تو با این حلقه… پس چرا ما خودمان را از این ارتباط، محروم کنیم؟! فلسفی شدها!!

  29. علمدار می‌گوید:

    سلام بدجوری دلم گرفته بود یه جارو میشناختم زدم نیومد گفتم بیام اینجا خودمو خالی کنم… بدجور بدجور دلم گرفته از شهدا از خدا از همه همه همه… و الانیکه مینویسم نمیدونم چرا ولی حس میکنم که میشناسمتونو میدونم که جوابمو میدین…
    حسین قدیانی: دل گرفته اتفاقا خیلی خوبه. چه خوبه که برای خوبان داری ناز می کنی… با شهیدان کارها دشوار نیست! گاه هست که باید با همین لحن، گدایی کرد. ماه رمضونی، حاج منصور، توی ارک می گفت: حسین جون! اگه دیگه برات سینه زدم!! اما بعدش گفت: می کشی مرا حسین…

  30. سیداحمد می‌گوید:

    “نمی دونم الان کی توی بچه ها از همه قدیمی تره.”

    خوب بنده از همه قدیمی ترم دیگه!

  31. علمدار می‌گوید:

    به منم یاد بدین چطوری برا خودتون عکس گذاشتین؟

  32. سیداحمد می‌گوید:

    ساعت سایت قاطی کرده داداش!
    ببین من الان کامنت گذاشتم، ولی کامنت پرید بالا!
    حسین قدیانی: آره! جالبه…

  33. شاهد می‌گوید:

    سلام
    داداش حسین خبر داری تو شمال خیری طرف دار داری
    ما هم اهل شمالیم ها
    البته اینجا خیلی ها رو میشناسیم که مخلص شما هستن
    فقط هر وقت خواستی بیای خبر بده خان داداش
    یاعلی
    حسین قدیانی: پس اینجا قطعه ای از شمال است…!!

  34. آذرخش می‌گوید:

    سلام
    گفتید کوسه یاد قدیما افتادم.
    یادتونه اون موقع ها سیداحمد می رفت ماهیگیری، کوسه می گرفت برمی گشت؟
    حسین قدیانی: بله! یادش به خیر! روزهایی که تازه داشت قطعه پا می گرفت… یکی بود به اسم «مهسا سرخ پوست»! یه بار کامنت بدی گذاشت. جواب دادم؛ این چه اسمیه؟! این چه کامنتیه؟! تا مدتها هر جا می رفتم، به من می گفتن: این چه اسمیه؟! این چه کامنتیه؟! دلم تنگ می شه گاهی برای اون بچه ها. انصافا توی فعال شدن قطعه خیلی نقش داشتن. نمی دونم الان کی توی بچه ها از همه قدیمی تره. شاید سیداحمد… شما هم سابقه داری البته!

  35. آذرخش می‌گوید:

    مهسا سرخ پوست رو یادمه. از بچه های قدیمی سایبر بود. اما چه کامنت بدی؟
    می گفتید با کمربند بریم سراغش!

    “روزهایی که تازه داشت قطعه پا می گرفت…” بی نظیرترین روزهای زندگی من بود. یادش بخیر. با قطعه ۲۶ زندگی می کردیم. خواب و خوراک دیگه نداشتیم. حتی ساعت و دقیقه اومدن شما به پیشخوان رو هم از حفظ بودیم.

    فکر می کنم سیداحمد از من خیلی قدیمی تر باشه. اما بقیه بچه ها گمون نکنم. اما من از همون اولین کامنتی که پا به قطعه گذاشتم در کمال پررویی جوری کامنت گذاشتم که انگار هزار ساله شما رو می شناسم. واسه همین عمرا هیچ کس نفهمید من خواننده جدید هستم. یادش بخیر.

  36. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    البته اگر کامنتی حساب کنیم شاید “سید احمد”…

    اما اگر حضوری حساب شود، قطعا “خودم”، شاید هم اولین نفر!

    دیگه دیگه!!

  37. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    “سید احمد” چون که از ساعت ۱۲ امشب ساعت یک ساعت عقب گرد کرده

  38. سیداحمد می‌گوید:

    جناب علمدار؛

    تشریف ببرید اینجا و مراحل عکس دار شدن را ببینید!
    http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm

    ضمنا نوای وبت را هم دوست دارم،
    از آن روزها خیلی خاطره دارم!

  39. گزارش ملکوت می‌گوید:

    تصاویری از فرزندان زهرا سلام الله علیها در بهشت ملکوت :

    ..:: http://Malakootclip.ir ::..

  40. سلام می‌گوید:

    به امید خواندن این کتاب خوب و جالب…

  41. سیداحمد می‌گوید:

    دیوونه داداشی بزرگوار؛

    از اولین لحظه ای که چراغ قطعه۲۶ روشن شد، من در قطعه ۲۶ حضور داشتم!
    مدارکش هم موجوده!
    بگم؟ بگم؟

    اصلا در این مورد با من بحث نکنید که به هیچ وجه نمی پذیرم!
    یعنی که یعنی!

  42. حی علی الجهاد می‌گوید:

    نمیدونم بالاخره کامنتم ارسال شد یا نه

    بماند که ما هم قدیمی هستیم‌ها و کسی هم نمی‌داند به گمانم!
    حسین قدیانی: این ساعت سایت، ریخته بود به هم. فکر کنم چندتایی از کامنتها یه جوری شد! اون شعر تک بیتی رو دوباره می فرستین…

  43. حی علی الجهاد می‌گوید:

    بالاخره درست شد پس

  44. شاهد می‌گوید:

    آقا ما رو شرمنده نکن دیگه
    بهشت کجا شهر ما کجا بهشت با اون همه حوری بی گناه شهر ما با این همه حوری با گناه
    جان داداش این آدرس رو یه نگاه بکن تا منظورم رو متوجه بشی
    http://m-sharif1338.blogfa.com/post-266.aspx

  45. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۲۲
    تعداد افراد آنلاین: ۲۲ نفر

    ماشالله ستاره های حزب الله
    داداش حسین عزیز بسیجیها
    فــ حسین قدیانی: ممنون.ـــــــــدائی داری…

  46. علمدار می‌گوید:

    امروز بعد چند روز نسبتا طولانی بهش سر زدم میخوام امروز براش مطلب بذارم…
    البته سلام…
    ممنون از راهنمایی تون. راستی یه روزم میاد که منم قدیمی میشم…
    اقا سید دعا یادتون نره ها…

  47. حی علی الجهاد می‌گوید:

    اتفاقا وقتی رفرش کردم داشتم دنبالش می‌گشتم فکر کنم سایت‌تون کامنتم رو خورد!

    در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
    جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش

  48. سلام می‌گوید:

    آقای قدیانی!
    من واقعا موندم که شما خیلی متواضع هستید یا خیلی مغرور؟! یعنی دارم هنگ می کنم دیگه.

  49. آذرخش می‌گوید:

    ولی من کامنت حی علی الجهاد رو دیدم.
    زیرش هم داداش نوشته بودن: ممنون.
    حسین قدیانی: شما کلا با همه فرق می کنی…

  50. به جای امیر می‌گوید:

    حقوق ! (گفت و شنود)

    گفت: از اختلاس ۳هزار میلیارد تومنی چه خبر؟!
    گفتم: عجب آدم ندید بدیدی هستی ها؟ آخه ۳هزار میلیارد تومن ناقابل که جای اینهمه سر و صدا نداره!
    گفت: مرد حسابی! اصلاً می دونی ۳هزار میلیارد تومن یعنی چی؟
    گفتم: تو میدونی از زمان کوروش تا حالا چند سال گذشته؟!
    گفت: ۲۵۰۰ سال ولی این چه ربطی به موضوع داره؟!
    گفتم: وقتی رضاخان قزاق بی سواد و پسرش میلیاردها میلیارد پول مردم این مرز و بوم رو غارت کرده اند، کوروش نباید به عنوان یک پادشاه حقوق می گرفت؟!
    گفت: خب! که چی؟!
    گفتم: اگر حقوق ماهیانه کوروش ۱۰۰ میلیون تومن باشه، حقوق سالیانه اش میشه یک میلیارد و ۲۰۰ تومن و جمع حقوق کوروش برای ۲۵۰۰ سال، دقیقا میشه ۳هزار میلیارد تومن. قبول نداری؟ خودت حساب کن!

  51. نادم می‌گوید:

    چقدر قشنگ بود این نوشته. عجب اشکی گرفت از چشمان من. خدا خیرتون بده. تا به حال همچین وبی ندیده بودم با این همه کامنت.

  52. شاهد می‌گوید:

    من چی منم دیدم پیام حی الجهاد رو

  53. شاهد می‌گوید:

    آقا حسین حساب کردی چند تا داداش داری
    حسین قدیانی: این چه سئوالیه آخه؟! شونصدتا!

  54. سیداحمد می‌گوید:

    آذرخش،

    خوب همه دیدن کامنت حی علی الجهاد رو؛
    شاهکار نکردی ها!

  55. حی علی الجهاد می‌گوید:

    رفتم کامنتای قدیمی قطعه رو دیدم/ بهمن ۸۸ و اسفند۸۸ و اینا …

    کامنت آقای کامران نجف‌زاده و آقای ابوالقاسم طالبی و …. کلا بزرگان براتون نظر می‌ذاشتند!!!

    قطعه هم مثل انقلاب ریزش‌هایی داشته و رویش‌هایی و ایضا ثابت‌قدمانی که تا امروز با قطعه پیش آمده‌اند و انشالله این قطار هم‌چنان به پیش برود و به زودی به ایستگاه ظهور و شهادت برسد …
    حسین قدیانی: همه دوستان «بزرگان» اند… و اما الان هم گاهی بزرگانی از آن دست، برای قطعه کامنت می گذارند که اغلب خصوصی است. بر این منوال، آخرین عمومی را آقای زائری برای متن «جهاد اقتصادی به روش آندرانیک» گذاشت که هم تعریف بود و هم طعنه! به هر حال خیلی ها هستند که فقط دوست دارند من مثل همین نوشته بنویسم و کاری با «مقولات» نداشته باشم و اگر داشته باشم، امانت خدا یعنی قلم را بد خرج کرده ام و از این حرفها.

  56. آذرخش می‌گوید:

    سیداحمد

    “نمیدونم بالاخره کامنتم ارسال شد یا نه”
    “اتفاقا وقتی رفرش کردم داشتم دنبالش می‌گشتم فکر کنم سایت‌تون کامنتم رو خورد!”

    خوب گفتم شاید حی علی الجهاد ندیده کامنت خودش رو بقیه هم ندیده باشن.
    حالا شما هی ضایع کن.

  57. سیداحمد می‌گوید:

    خدا اموات همه رو بیامرزه! با این عقب کشیدنِ ساعت یاد مادربزرگم افتادم.
    هیچ وقت نمی گذاشت اول فروردین ساعت اتاقش را یک ساعت ببریم جلو!
    هر وقت هم از ما ساعت می پرسید، میگفت قدیم است یا جدید؟!

  58. یک خواننده می‌گوید:

    فکر میکنم کتاب غافلگیر کننده ای بشه / فقط خواهشا آخرش را رها نکنید البته این نظر منه

  59. آذرخش می‌گوید:

    این هم آموزش تصویری عکس دار شدن:

    قسمت اول:
    http://upload20.ir/upload/13166366481858295915.wmv

    قسمت دوم:
    http://upload20.ir/upload/13166366481574099086.wmv

  60. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    از این شونصد تا داداش، کدام یک را به دیگران ترجیح می دهید؟ لطفا نگوئید همه را به اندازه هم دوست دارم.
    حسین قدیانی: چشم! نمی گویم…

  61. حی علی الجهاد می‌گوید:

    آن کس امانت‌دار است که با قلمش حق را بگوید و یقینا در همه مقوله‌ها حقی برای نوشتن هست …

  62. حی علی الجهاد می‌گوید:

    بابا منم کامنت خودمو دیدم، پاسخ آقای قدیانی رو هم دیدم، حالا دعوا نکنین با هم!

    بعدش که ساعت سایت درست شد، رفرش کردم، بعدش دیگه ندیدم!

  63. سیداحمد می‌گوید:

    آفرین علمدار؛
    سیدمجتبی… به به…

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
    حسین قدیانی: چه خوب می شد اگه همه دوستان، اولین کامنت شان را در قطعه ۲۶ و اینکه مال کدام پست است، پیدا می کردند و در یک پست مجزا می گذاشتیم توی قطعه.

  64. سیداحمد می‌گوید:

    این اولین کامنت بنده است!

    “سیداحمد می‌گوید:
    ۲ بهمن ۱۳۸۸ در t ۰۱:۲۶

    فوق العاده بود.
    هر دفعه که خوندم از ته دلم لذت بردم.
    عالی نوشتی اخوی.
    خدا پدر عزیزت رو با سید الشهدا همنشین کنه.
    ازت ممنونم.”

    متن “بعد از شهداشما چند محافظ داشته اید؟”
    حسین قدیانی: ذخیره می کنم تا به زودی در یک پست عمومی، همه را نمایش دهم. واقعا یادش به خیر!

  65. ف. طباطبائی می‌گوید:

    سلام. خدا قوت.
    این چند بخش از داستان که گذاشتین بی نهایت جذابه. امیدوارم کتاب زودتر از نه دی به دستمون برسه.

  66. شوکران می‌گوید:

    من هر روز بایگانی سایتت رو میخونم، آمار همه رو دارم. سیداحمد از اول که نبود اما بعد که اومد دیگه موند، دیوونه داداشی بعدش اومد، دو بار هم غیبت نسبتا طولانی داشت، بار اول مریض بود اما بار دوم غیبتش غیر موجه بود! آذرخش هم چند بار غایب بود، بجز چشم انتظار و سلاله و صبا و حامد توکلی که یه خط در میون کامنت میذاره و چند نفر دیگه بقیه تقریبا ورودی دو سه ماه اخیرن! خان باجی و ستاره خرازی و عشقستان اسماعیل و… هم قبلا پای ثابت کامنتها بودن که دیکه نیستن!

  67. سایه/روشن می‌گوید:

    به اشک اگر وضو سازی
    و به امام عشق اقتدا کنی،
    شهادت نمی دهی، شهادت می گیری…
    و سلام را در بهشت خواهی داد:

    السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته…
    .
    .
    .
    …::::علی اکبر بقایی:::…

  68. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان!

    ممکن است وقتی مطالب اول را می خوانید، در متن های قبل از این متن “بعد از شهدا….” اسم بچه هائی را ببینید که هنوز هم هستند ولی وقتی به تاریخ ارسال کامنتشان دقت کنید متوجه می شوید که همه بعد از بنده کامنت گذاشته اند!
    کلا اینکه خودم السابقونم!
    حسین قدیانی: از خصوصیت های منحصر به فرد قطعه ۲۶ یکی همین است که برای متن های قدیمی، بعضا خیلی قدیمی، هنوز هم کامنت می آید. کامنت هایی که البته فقط اهالی آرشیو قطعه می توانند ببینند.

  69. آذرخش می‌گوید:

    آذرخش می‌گوید:
    ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ در t ۲۲:۰۳

    “سلام داداش حسین.
    خونه نو مبارک. ایشالا اینجا براتون برکت داشته باشه. خوشحالیم که برگشتید.
    یا علی”

    متن “کجایید ای شهیدان خدایی”
    حسین قدیانی: متن «کجایید ای شهیدان خدایی»… یادش به خیر واقعا!

  70. قاصدک منتظر می‌گوید:

    خدایا! ما را به جرعه ای از عشق مهمان کن و برقی از منزل لیلی بدرخشان تا خرمن وجودمان را خاکستر کند.
    خدایا! نگاه سرشار از لطفت را کماکان بدرقه راهمان قرارده.

  71. سیداحمد می‌گوید:

    شوکران!!!

    چقدر با اطمینان نظر دادید؟
    خیلی از بچه های ثابت را از قلم انداختید!

  72. به یاد قدیم ها و خیلی ها من جمله اندیشه روشن می‌گوید:

    سلام به بچه‌های خوب قطعه ۲۶ و صاحب این قطعه مقدس/ از اون‌جایی که خواننده این قطعه هستیم هنوز یاد قدیم‌ها کردیم و این اولین کامنت را می‌گذاریم اینجا تجدید خاطره‌ای شود همین …

    اندیشه روشن می‌گوید:
    ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ در t ۰۳:۱۸

    سلام

    خداقوت
    آن قدر زیبا حرف های دل مرا نوشته اید که نتوانستم ساکت بمانم!

    “تقدیم به سربازی که برای مولایش سنگ تمام گذاشت …”

    نام مطلبی است تقدیم به شما!!! بخوانیدش!

    از خواندن نظرتان خوشحال می شوم.
    یاعلی
    ……………………………………………………………………………………………….
    خواندم و برایت نظری گذاشتم. ممنون برادر. شرمنده کردی ما را…

    حسین قدیانی: چه خاطره ای! گمان کرده بودم اندیشه روشن از برادران اند و بعد دیدم که نباید می گفتم «ممنون برادر»! آن متن واقعا قشنگ بود. خنده ام گرفته الان از آن اشتباه!!

  73. آذرخش می‌گوید:

    اون موقع هنوز بلد نبودید کامنت ها رو جواب بدید. 😀
    حسین قدیانی: بنده خدا این بچه های وطن امروز، پیر شدند تا به من واضحات وبلاگ را یاد بدهند!!!

  74. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    بابا یه شب نبودیم ببین چی شده.
    السابقون السابقون! اولئک المقربون!!
    …………………………………
    آقا اینطور که بوش میاد فتنه سال ۹۰ هم نزدیکه!
    بذار محمود جون از نیویورک برگرده. اثرات این ۳۰۰۰ میلیارد رو میبینیم!!

  75. سیداحمد می‌گوید:

    هیچ وبی مثل قطعه ۲۶ نیست!
    اهالی قطعه ۲۶ واقعا با این فضا و داداش حسین و متنها و بچه ها و همه همه، زندگی می کنند!
    بارها و بارها داداش حسین و بچه ها از خواب و خوراکشان زدند برای حضور در سایت؛
    البته واقعا زحمات داداش حسین بی حد و اندازه بود… هست!

  76. سیداحمد می‌گوید:

    اسلامی ایرانی،

    فعلا که آقا صادق گفته ۳۰۰۰ میلیارد نبوده،
    ضمنا هیسسسسسسسسسسس!

    آقا صادق گفته هر کی بگه ۳۰۰۰ میلیارد، باهاش برخورد قانونی می کنیم!

  77. سایه/روشن می‌گوید:

    “پای ثابت” اونیه که همیشه کامنت میذاشته و میذاره، یا اونیه که همیشه می خونده و می خونه و وقت کامنت گذاشتن نداشته و نداره؟!
    حسین قدیانی: مهم اینه که هر کسی توی قطعه برای من محترمه.

  78. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    اولین کامنتِ من در تاریخِ ۳۰ اردیبهشت ۸۹ ، ساعتِ ۱۳/۲۲ بوده.

    اما چرا نیست؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    من اسیرِ این صحنه آرایی خطرناک نمی شما!

    گفته باشم!!

    اون یکی از مدارکِ اثبات اول بودنِ بنده در قطعه است که نباید گم شود.
    هر چند شاهد دارم!

  79. کنعان می‌گوید:

    کاش ما لااقل جای اسی بدقلق بودیم!

  80. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    دیوونه ی داداشی می‌گوید:
    ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ در t ۱۳:۲۲

    سلام داداشی جونم..
    نمی دونم شعرام به دستت
    رسیده یا نه !!
    کاش می دونستم …….
    یا حق

    ***
    منظورم شعرهایی هستند که قبل از ایجادِ “قطعه”، برای داداش حسین می گفتم و برای پیامکِ خوانندگانِ “وطن امروز” ارسال می کردم…
    یعنی زمانی که داداش حسین به هیچ وجه زیر بارِ داشتنِ وبلاگ نمی رفتند…
    وای که چقدر برای راه اندازیِ اینجا دعا می کردم…
    چقدر خوشحال شدم وقتی اولین پستِ “قطعه” را در وبلاگِ ساحل دیدم…
    و چقدر غصه می خوردم که نمی توانستم به دلایلی در”قطعه” کامنت بگذارم!!

    و بدانــیـــــــــــــد؛

    “دیوونه داداشی” هیچ وقت از داداش حسین و قطعه جدا نبوده…
    هر غیبتی در گذشته یا حتی در آینده(!)، با گواهی پزشکی همراه است…
    دیگه همین!

  81. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    این هم نام متن اولین کامنتم؛

    “نه ده” سرمه ای است بر دو چشم جادویی…

  82. چشم انتظار می‌گوید:

    من قبلا” اسمم چیز دیگه ای بود کلافه شدم از بس گشتم نتونستم پیدا کنم. فقط اولین کامنتی که گذاشتم و زیر نویس داشت این مضمون بود.

    داداش حسین از بابا اکبر فایل صوتی یا تصویری هم دارین؟
    حسین قدیانی: صوتی آره اما تصویری نه.

  83. چشم انتظار می‌گوید:

    طی یک شب، احتلاس ۲۸۰۰ میلیاردی با گزارش کمیسیون اصل نود، به ۱۷۳۰ میلیارد کاهش یافت! اگه همینطور پیش بره اختلاس گرها کم کم مثل خاندان آل پسته، طلبکار و مالک نظام هم خواهند شد احتمالا”!

  84. میلاد پسندیده می‌گوید:

    دیشب هرچه سعی کردم از آن بیشتر نمی شد کامنت گذاشت!!
    راستی کامنت های اردیبهشت ۸۹ من پیدا نیست داداش!!
    همینجا دستور می دهم هوادارانم فردا بریزند در خیابانها سطل آشغالها را آتش بزنند!!
    حسین قدیانی: آملی می کُشَتِت!!!

  85. میلاد پسندیده می‌گوید:

    از آنچه موجود است، اولین کامنت من این بوده:

    متن “جناب روح الامینی! شما پدر یک مجرم هستید نه یک شهید”
    میلاد پ س ۳ می‌گوید:
    ۲۷ تیر ۱۳۸۹ در t ۰۱:۰۱
    دل ما خون است
    غلط کردند بیشمارند

  86. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اولا ۳۸۰۰ بوده. بعدش ۲۸۰۰ تاش از ایران خارج شده!!!
    اعتبار ارزی و ریالی یعنی همین دیگه!!
    البته این پولا جای دوری نمیره. برای انتخابات بعدی خرج همین اراذل و اوباش
    خودمون میشه! در واقع جیب به جیب شده! جمهوری اسلامیه دیگه.
    آخر دموکراسی. به همه وام میده!! حتی برای فتنه!

  87. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اولین طرحی که برای قطعه فرستادم و همچنین اولین فونت درشت داداش حسین زیر کامنت من، مشترکاً همین بوده که البته الآن دیگر لینک عکسش باز نمی شود و دوباره می گذارم: http://miladps3.persiangig.com/GH26/1.jpg

    متن “دعای پیر زن”
    میلاد پ س ۳ می‌گوید:
    ۱۷ مرداد ۱۳۸۹ در t ۰۱:۰۳
    دوستان گفتند که تخم مرغ بزنیم برای چشم نخوردن جواب کامنت ها
    منم زدم در همین لینک زیر 🙂
    http://aks98.com/images/dsmq89izvlqfxtbydjnn.jpg
    به منم جواب بده داداشی 🙁 اشکمو در نیار حاجی… فدات بشم
    داداش حسین: فدای تو.

  88. میلاد پسندیده می‌گوید:

    نمی کشه فقط برخورد شدید می کنه که بجای قبرستان فقط راهی بیمارستان خواهیم شد!

  89. ف. طباطبائی می‌گوید:

    سلام.
    من چون در کامنت گذاشتن خیلی قدیمی نیستم پس کامنت اولمو نمی ذارم!!
    ولی خوب خودم خدائیش از همون اول، از دی ۸۸ متناتونو می خوندم.
    ماجرا حیثیتی شده.
    حسین قدیانی: شما کامنت آخرت رو بگذار!!

  90. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    من روزای اول اگه اشتباه نکنم با اسم محمد یعنی اسم خودم کامنت میذاشتم.
    سیستم سرچ سایت هم خیلی دقیقه!! آنی میشه پیدا کرد!
    این سید احمد هم اون اولا مبصر شده بود، عین این مبصرای عقده ای!!
    همه نظرات رو سانسور میکرد. ولی خوب بنده خدا کم کم قلق کار دستش اومد.
    خدائیش هم سید احمد نباشه، نظرات خوندن نداره. سید دوست داریم

  91. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سلام و عرض ادب.
    دیدم دوستان دارند کامنتهای اولشان را می گذارند، من هم اعتماد به نفس به خرج دادم و کامنت اولم را می گذارم.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    منم گدای فاطمه می‌گوید:

    ۲۴ تیر ۱۳۹۰ در t ۱۵:۵۲

    اللهم عجل لولیک الفرج*
    سلام آقای قدیانی، وقت به خیر.
    اگر اجازه دهید از امروز رسما عضو کوچکی از این بهشت زیبا باشم.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    البته دوستان دقت کنند به آن کلمه “رسما” که در کامنتم گفتم.
    من از ماه رمضان ۸۹ با اینجا آشنا شدم، ولی خوب آغاز کامنت گذاشتنم از همین۲ ماه قبل بود.

  92. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    #بهترین خاطره یِ کامنتیِ ام:
    _________________________________________________________

    بی ادعا می‌گوید:
    ۱۰ مرداد ۱۳۸۹ در t ۱۱:۴۸

    سلام داداش یه کم انتقاد پذیری بد نیست در شان شما نیست اینطور تند و خشن صحبت کنی زود جوش نیار و نصیحت پذیر باش حتی از کوچکتر ها باشد که من از شما بزرگترم!
    این داش ابراهیم هم دوستت داره که انتقاد می کنه نه تقصیر تو نیست تقصیر امثال دیوونه داداشی یه که زیادی هوادارتن مواظب باش هوا ورت نداره اگه این نظر رو تایید نکنی می فهمم اصلا جنبه انتقاد نداری
    آیا؟؟؟؟؟؟
    داداش حسین: تایید می کنم اما این را بدان ما اینجا هوای همدیگر را داریم؛ شما چرا کمبود اکسیژن پیدا کرده ای، من مانده ام! در ضمن من عاشق دیوونه داداشی ام. حرفی هست؟!

    _________________________________________________________

    بی ادعا می‌گوید:
    ۱۰ مرداد ۱۳۸۹ در t ۱۵:۳۷

    آقا من کم آوردم از جوابت تا خون در رگ ماست جانم فدای رهبر
    هم از جوابت به خودم و هم به ابراهیم واقعا لذت بردم جدی ایتهمه تعریف و غش و ضعف دیوونه داداشی بی دلیل نیست ما هم دیوووووووووونتیییم اگه خدا قبول کنه
    اگه نا خواسته نهراحتتون کردم یا وقتت با ارزشتون رو گرفتم معــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذرت
    بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات

    *** اللهم صل علی محـــــــــــمد و آل محـــــــــــمد و عجل فرجهم ***

  93. شوکران می‌گوید:

    بعد از رعایت اصول نگارشی و تغییر اسم و گذاشتن آواتار، حتما از چند روز دیگه پیدا کردن اولین کامنتی که گذاشتیم و دوباره کامنت کردنش هم جز شرایط تایید شدن کامنتها میشه، بله؟ لطفا اجازه بدید زیر بار این یه مورد دیگه نرم!

  94. سادات می‌گوید:

    سلام
    کامنت اول:
    بزرگی را پرسیدند زنگی چند بخش دارد؟
    گفت: دو بخش, کودکی و پیری
    گفتند: پس جوانی چه؟
    گفت: فذای حسین…
    حسین قدیانی: دوستان! بنویسید برای کدام متن… و همان کامنت را اگر کپی کنید که خیلی بهتر است.

  95. چوک دیریا می‌گوید:

    بسم الله
    سلام
    من وقتی اومدم تو فضای سایبر سال ۸۸ بود یعنی با بسیجی سایبری آشنا شدم وگرنه از جوونی (اول راهنمایی ) تو سایبر گشت می زدیم
    سال ۸۸ تو وبلاگ شما نیامده بودم ولی لوگوتان رو تو دیگر وبلاگ ها دیده بودم عکسی بود ها بچه تو کامنت ها ت وبلاگ همدیگه به هم می گفتن تو از اهالی قطعه هستی؟ قطعه رو به هم معرفی می کردن و ….
    منم کنجکاو بودم ببینم قطعه چیه؟ کجاست؟ البت اومدم چون متنی بود خوشم نیومد اون موقع اهل مطالعه نبودم اما از سال ۸۹ اهل مطالعه شدم علاقه مند به قطعه ولی وقتی لذت بردم و خواننده شدم یعنی پرو پا قرص که نامه نوشتید به صادق جون و در قطعه رو تخته کردن بعد به گمونم عقب نشینی کردید از مواضعتون دیگه نا امید شدم آخه هنوز که هنوزه دلیلش رو ندوستم
    بعد یه توهینی کردین بعد آقا یه صحبت کرد معذرت خواهی کردین و یه سری دوستان گفتن حسین قدیانی خائن است به خون پدرش و ازین جور حرف ها که دیگه از اون موقع گفتم مظلوم واقع شدی تنهات نذارم و مطالبت رو خوب می خونم و استادی شدی برا من
    اینو باید اعتراف کنم شما علاقه مرا تحریک کردید به نوشتن سیاسی و درس آموختم تو قطعه برا نوشتن بر ا همین شما رو استاد می دونم و سید احمد رو مبصر و قطعه رو کلاس
    لب تابم فارسی نداره اشتباه تایپی رو ببخشید

  96. سلاله 9 دی می‌گوید:

    سلاله می‌گوید:
    ۱۱ فروردین ۱۳۸۹ در t ۱۱:۰۷

    سلام. به نظرم قلمتان زمینی نیست. به اراجیف این جلبکا هم اهمیت ندهید. پیروز باشید در تمامی نبردها.

    “آیا آثار آوینی هم مثل خودش روی مین خواهد رفت؟”

    ******
    این را هم بگویم که قطعه ۲۶ ای شدنم را مدیون شیخ بی سواد و سوتی هایش هستم. شیخ باعث آشنایی من با این قطعه مقدس شد.
    اواخر دی ۸۸ بود که در وطن «نامه ملانصرالدین به شیخ بی سواد» را خواندم وخیلی پسندیدم و آن متن را از روزنامه جدا کردم و بعد از آن مطالب را از وطن پیگیری می کردم. تا قبل از آن نوشته های دیگری را هم از آقای قدیانی خوانده بودم؛ اما چندان به نام نگارنده توجه نمی کردم. فروردین پارسال بود که نام نویسنده را در اینترنت سرچ کردم و آمدم این جا و ماندگار شدم.

  97. شاهد می‌گوید:

    سلام

  98. شاید یه ستاره می‌گوید:

    آقا سید کجاست؟

  99. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    کامنتای قبلی رو خوندم، از بعضی از توهینهائی که بهت کردن،
    سرم سوت کشید.
    خدائیش اگه من جای تو بودم یا بیخیال نوشتن میشدم، یا نظرات رو میبستم.
    سالاری سالار. هر جا میبینم یه متن علیه انقلاب نوشته شده، دلم قرص و
    محکمه که ما هم یه حسین قدیانی داریم که به موقش میزنه تو دهنشون.
    دستت رو میبوسم که بوسیدن داره این دست.

  100. مهاجر می‌گوید:

    سلام علیکم به همه بسیجیایی که الحمدلله از اطرافشون و اتفاقایی که داره می اوفته خبر دارن.این یکی از دغدغه های سید علی مون عزیز دلمونه.
    دیر به دیر به این سایت سر میزنم ولی خیلی دوست دارم بخونم و بدونم.
    ماشالله.
    خدا قلمتون رو پایدار کنه.
    اسعدالله ایامکم

  101. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    آهسته گویمت نکند بشنود رباب:
    از عمرِ اصـــغرش فقط شش ماه مانده است…
    .
    .
    .
    سلام بر حسین*

  102. سیداحمد می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛

    جدا دست شما درد نکنه!

  103. جماران می‌گوید:

    اى دوست، ببین حال دل زار مرا…. ویـن جانِ بلا دیده بیمار مرا
    تا کى درِ وصلِ خود به رویم بندى؟….جانا، مپسند دیگر آزار مرا

    “امام روح الله”

  104. سیداحمد می‌گوید:

    جناب شوکران بزرگوار،

    می بینیم چقدر برای گذاشتن آواتار به زحمت افتادید،
    پس راحت باشید و زیر بار این یکی! نروید.

  105. چشم انتظار می‌گوید:

    پس از بررسی و جستجوهای فراوان اولین کامنتم را پیدا کردم. از این کامنت معلوم می شه من از همه قدیمی ترم حتی از داداش حسین!!! باور ندارین به این قسمت از کامنت دقت کنید:
    “به جمع دوستان خوش آمدی”
    البته شوخی کردم این متن تو در تو و کلمات به هم چسبیده، بعد از رفع فیلتر سایت داداش حسینه.
    ثابتم در این فضا، اما قدیمی نیستم
    با وجود هر ستاره واقعا” من کیستم

    پیام تشکر حسین قدیانی از دکتر احمدی نژاد
    ارسال شده در ۳ دی ۱۳۸۹ توسط حسین قدیانی
    (این قسمت خصوصی
    داداش حسین از همون کامنت هاییه که اصلا” خوشت نمیاد و من اون زمان اصلا” حالیم نبود!)
    احمدقاسمی می‌گوید:
    ۴ دی ۱۳۸۹ در t ۱۶:۵۹
    بعضی خوشحالی هارونمی شه به زبون آوردولی بگم حسین عزیزهمونقدرکه ازنبودت بغض راه گلوموبست همونقدرهم بابودنت واومدنت بغض گلوموگرفته به جمع دوستان خوش آمدی یه پیشنهادبه بروبچه های قطعه ۲۶ دارم نمی دونم عملی می شه یانه ولی چقدرخوبه زمینه ای فراهم بشه یه روزهمه اعضارسمی وغیررسمی دربهشت زهراقطعه مقدس ۲۶ باحاج حسین قراری بزاریم وهم باهمدیگه چهره به چهره آشنابشیم هم قوت قلبی برای این سردارعزیزباشیم هرچندکمی دشواربه نظرمی رسه ولی شدنیه اونایی که موافقن نظربدن .

  106. میلاد پسندیده می‌گوید:

    با نظر ایرانی اسلامی موافقم…

  107. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان!

    کامنتهای قدیمی به زودی در یک پست مجزا به نمایش در خواهد آمد.

  108. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه ادرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با ارامش به خانه می رسیم. نکند عکس انان را ببینیم و عکس انها عمل کنیم!
    برای شادی روح شهدا صلوات

  109. ش. علوی می‌گوید:

    آقای قدیانی! خیلی وقته که مشتری وبتونم اما این اولین کامنتمه برای شما. همه بچه های اینجا رو هم می شناسم چرا که متن های شمارو همراه با کامنتا می خونم. از همه جالب تر این سیداحمده که خیلی جاها اندازه خود شما درباره اش حرف می شه و می گن که یه پیام بازرگانی مثل سید احمد قطعه ۲۶ بریم!! واقعا این وبلاگ مثل دریا می مونه. الان ۲ ساعته که اینجام و انگار برایم یه دقیقه بود. یعنی اصلامتوجه نشدم که زمان داره می ره. امروز توی همایش دیدمتون یه لحظه. انگار پیر شدین! باعث افتخار ماین.

  110. سیداحمد می‌گوید:

    ۷۴ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یا حسینِ زهرا…

  111. سایه/روشن می‌گوید:

    ….:::::سلام علی آل یاسین::::….

  112. سیداحمد می‌گوید:

    آقایون مدعی حقوق بشر، یکی یکی دارند سالن جلسه سازمان ملل را ترک می کنند!!!
    حسین قدیانی: نمی دانم درست باشد نظرم یا نه، اما آیا بهتر نیست کسی که اصلا سازمان ملل را قبول ندارد، -و اگر ندارد، حق دارد- لااقل هر سال و در هر اجلاس عمومی، نرود آمریکا؟! آنهم با این همراهان؟!

  113. سلاله 9 دی می‌گوید:

    نیمی از سال جهاد اقتصادی گذشت…

    {اندک اندک کم می شود از هرم این گرمای سوزان، و جوجه را در پائیز باید شمارش کنیم که چه کاشته ایم و چه برداشت کرده ایم. داد از این گذر ایام، اگر که به غفلت بگذرد. به چشم بر هم زدنی، از سال ۹۰ یک سوم گذشت و تا پایان سال “جهاد اقتصادی” تنها چند ماه، بلکه می خواهم بگویم تنها چند روز باقی مانده

    به راستی فرق سال جهاد اقتصادی با سال های گذشته در چه چیز باید باشد؟! آیا این نام، با خود حامل هیچ مرامی نیست؟!

    چه بوده “تیتر یک” در این چند ماهی که از سال “جهاد اقتصادی” گذشته؟! “کار” یا “آمار”؟! “همت مضاعف” یا “بوق مضاعف”؟! “حوادث تلخ” یا “حماسه های شیرین”؟!

    واقعیت و حقیقت این است که قفل “جهاد اقتصادی” با “کلید کار” باز می شود، نه “ارائه آمار”، حتی آمار درست.

    من این روزها بیش از آنکه نگران آرایش مجلس بعدی باشم که دست چه گروهی می افتد، نگران سالی هستم که “جهاد اقتصادی” خوانده شده. بیش از آنکه خدمت، احتیاج به روزشمار افتتاح داشته باشد، این سال مظلوم “جهاد اقتصادی” است که محتاج شمارش معکوس است! به طرفه العینی این سال تمام می شود، اما آخر سال، مردم، مسئولین را نه به “آمار”، که به “کار” می سنجند. آیا در این ثلثی که از سال “جهاد اقتصادی” گذشته، آماری هست از رضایت مردم از دست حضرات؟!… و ایضا رضایت قلبی “آقا”؟!…}
    قطعه مقدس ۲۶، ۳۱ تیر ۱۳۹۰، «جنگ “آمار اقتصادی” با “جهاد اقتصادی”!؟»

  114. سایه/روشن می‌گوید:

    میشه به من بگین چه جوری می تونم دیدگاه متن های قدیمی رو راحت تر پیدا کنم؟

  115. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم رب الفاطمه(س)

    ۴۷* امیرالمومنین علی علیه السلام:

    همه خوبی ها در این دو جمع شده است: عمل کردن به آنچه ماندنی است و کوچک شمردن آنچه فانی شدنی است.

    (غررالحکم، ص۱۵)

  116. سیداحمد می‌گوید:

    سایه/ روشن

    راه خاصی وجود ندارد؛
    باید متن ها را یکی یکی باز کنید و بگردید!
    اگر حدودا می دانید از چه تاریخی با قطعه ۲۶ آشنا شدید، پیدا کردن کامنتتان خیلی سخت نیست.

  117. شاهد می‌گوید:

    سلام

  118. آذرخش می‌گوید:

    سلام
    قبول نداشتن سازمان ملل یه مسئله ایه که خوب بحثش جداست.
    اما به نظر من وقتی سازمان ملل اگه نگیم تنها تربیون اما جزو معدود تربیون هایی هست که ایران می تونه صدای خودش رو به دنیا برسونه چرا ازش استفاده نشه.
    کاری به درست یا غلط بودن نحوه حضور در این اجلاس ندارم که مسلما نقدهای زیادی بهش وارده. اما به نظرم حضور توی این مجمع بد نیست.
    چه اهمیتی داره که سران کشورها که همه شون دستشون توی یه کاسه اس جلسه رو ترک کنن؟ هدف چیز دیگه ایه. این برنامه توی اکثر کشورها به طور مستقیم پخش می شه و جاهای دیگه هم بخش هایی ازش منتشر می شه. پس این سخنرانی رو مردم دنیا می شنون. مهم اینه که یک سری حرف ها از یه طریقی به گوش همه مردم برسه.
    البته اینم برداشت منه. نمی دونم درست باشه نظرم یا نه.
    حسین قدیانی: می دونی چیه آذرخش؟! هیچ روزنامه نگاری اندازه من، در طول این چند سال در مدح دکتر ننوشته. از وقت شهرداری بگیر و بیا این طرف. هرگز هم پشیمان نیستم، اما اگر این حق را دارم که از کسی به خاطر کارهای خوبش دفاع کنم، این حق را هم دارم که به رفتار و گفتار منفی واکنش نشان دهم. آمریکایی ها و همه دشمنان ما، اصلا کاری به سخنان تقریبا تکراری و البته درست دکتر ندارند؛ این برای شان مهم است که احمدی نژاد با چه همسفرانی رفت آمریکا و با این کار چه پیامی را و به چه دوست و دشمنی می خواهد بدهد. البته این را بگویم که من قبول ندارم ۲ چیز را؛ اولا بی انصافی در حق حتی خدمات فعلی این دولت. ثانیا خلاصه کردن همه انتقادات، به نقد جریان منحرف. با این حال پیچیده کرده دکتر، کمی فضا را. و از این بدتر اینکه پیچیده دارد بازی می کند… بی خیال!

  119. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین با همه ی این حرف ها ولی دست آخر مدعوین ممتد بودى البته اون ها هم فقط دست می زنند.

  120. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام پیش قراول جنگ نرم…
    نوشته قشنگی بود….
    در مورد جواب کامنت آخری هم باید بگویم که جوابت جای بسی تأمل دارد!…..
    اللهم عجل لولیک الفرج…

  121. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سایه/روشن

    بروید ستون سمت چپ “قطعات قطعه”، روی یکی از آنها مثلا “سمفونی مورچه ها”،
    کلیک کنید!… وقتی باز شد، می توانید در آن جا “بایگانی” را ببینید…
    اگر بر روی هر ماهی از سال کلیک کنید، به راحتی می توانید دیدگاه های متن های قدیمی را پیدا کنید و با “نوشته های قدیمی تر” و یا “نوشته های تازه تر” که در پایین و بالای هر صفحه نوشته شده، دقیق تر بررسی کنید…

    فکر می کنم این ساده ترین راه است!

  122. شاهد می‌گوید:

    چشم پاک دختری از جمله ای تر مانده است
    چشم های پاکـش اما خیره بر در مانده است
    روی دیــوار اتــاق کـــوچـــک تـــنــهـــایــی اش
    عکـس بابایـش کـنـار شعـر مـادر مانـده است

    یاد و خاطره شهیدان گرامی باد

    فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدای داداش حسین

  123. سیداحمد می‌گوید:

    در مورد رفتن یا نرفتن به سازمان ملل دیدگاه های مختلفی میشه داشت!
    نمی دونم شاید نرفتن بهتر باشه، شاید هم بهتر این باشه که برن و حرف بزنن و کاری کنن که دروغ گو های بزرگ تاریخ بشریت، جلسه را ترک کنند!
    البته در مورد همراهان رئیس جمهور محترم که حرف زیاده،
    اینکه رئیس جمهور با همسرش رفته حرفی نیست، اما اینکه اون اطرافیان منحوس هم با خانواده رفتن خیلی جای سوال داره!
    اما کلا اینکه یکی یکی بلند می شدند و جلسه را ترک می کردند برام خنده دار بود!

  124. همیشه سبز می‌گوید:

    درود بر موسوی و کروبی دلاور
    پایانتان نزدیک است بسیجیها
    حسین قدیانی: دمت گرم! خیلی سالاری… بیشتر به ما سر بزن و هر چی خواستی بگو.

  125. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    دوستان عزیز، استوانه رو ول کنید، محمود رو بچسبید!!
    همینجوری داره گل به خودی میزنه!!
    آدم یا انسان یا هر چی، وقتی میشنوه سر قضیه ۱۵۰ تا نماینده مجلس
    مورد نظر اسی، حکومت تهدید به اغتشاش و حذف یارانه و بنزین آزاد و
    ادعای تقلب در انتخابات میشه! مو به تنش سیخ میشه.

  126. علمدار می‌گوید:

    داداشی نیستی؟ امروز چهلم مامان بزرگم بود نتونستم بهتون سر بزنم. نمیدونم این قطعه چی داره که منو میکشونه اینجا
    حسین قدیانی: ان شاء الله روح شان شاد باشد و قرین خوبان بهشتی.

  127. چشم انتظار می‌گوید:

    “داداش حسین”
    همین که فرمودین: نمی دانم درست باشد نظرم یا نه، نشون می ده که با رعایت برخی شروط، در هر صورت منکر استفاده از این فرصت نیستید. چون عدم حضور در این کنگره ی با اهمیت، هر چند آنگونه که باید تأثیر اساسی داشته باشد را ندارد، لکن عدم حضور در هر دوره، چه الان چه در گذشته موجب زبان درازی امثال آمریکا و غیره می باشد. حتی اگه سازمان ملل مورد قبول ما نباشد. چون بیشتر مخاطب ما ملت ها هستند. اما با این قسمت از سخنتان کاملا” موافقم. همراهان!. دوست داشتم دوربین هرگز به سمت حداقل برخی همراهان رییس جمهور نره. ولی چه کنیم که دست شکسته وبال گردنه.
    در هر صورت مواضع همیشگی ایشون در سازمان ملل، مورد توجه هست هرچند که شاید خیلی چیزها در ذهن انسان عادی چون من بود، که به گمانم جای آن در صحبت های دکتر خالیست و اهمیتش اگر از بعضی قسمت های سخنان ایشان بیشتر نباشد قطعا” کمتر نبود.
    حسین قدیانی: سازمان ملل البته برای کسی که قبولش ندارد، هرگز یک فرصت نیست! دنیا مگر از طریق سخنان روسای جمهور ما در سازمان ملل پی به حقانیت جمهوری اسلامی برده یا نبرده؟! آن فرصتی که دکتر باید نگران از دست دادنش باشد، فرصت ولایت پذیری است. فرصت خدمت است. بگذریم که در این باره چیزهایی هم هست که فعلا بهتر است نگوییم و نبینیم. یکی مثل من هرگز آبش با اخوان … توی یک جوی نمی رود، اما کاش دراز نمی کرد احمدی نژاد بعضی زبان ها را. دنیا را در کنار آدم هایی مثل این همراهان نمی توان اصلاح کرد!! دکتر دارد بد کد می دهد؛ خیلی بد! کاش من دارم اشتباه می کنم. کاش.

  128. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    برنامه های هیئت های معروف تهران در شب و روز
    شهادت امام صادق علیه السلام:

    حاج منصور ارضی:

    شب شهادت آقا جمعه اول مهرماه نود بعد از نماز مغرب

    حرم مطهر سید ناصرالدین خیایان خیام جنوبی(نرسیده به بازار تهران)

    سخنران : حجت الاسلام و المسلمین استاد الهی

    و نفس گرم پیر ارضی و عرش پیمای ما حاج آقا منصورارضی

    صبح شهادت آقا دوم مهرماه نودراس ساعت ۵:۴۵ دقیقه تا نماز ظهر

    صنف لباس فروش ها : پائین تر از میدان سعدی؛ خ استقلال؛ حسینیه صنف لباس فروش ها

    مداحان :حاج منصور ارضی و علی انسانی

    حاج سعید حدادیان:

    صبح شهادت امام صادق ساعت ۸ صبح به همراه غبار روبی مزار شهدای گمنام

    مداحان سعید حدادیان، محمد حسین حددادیان،

    مکان: خ آزادی – بین یادگار امام ( ره ) و حبیب الهی –

    مهدیه ی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

    حاج محمود کریمی:

    جمعه ا مهر ۱۳۹۰ مصادف با شب شهادت حضرت امام صادق(ع) از نماز مغرب و عشاء

    مکان : شمیران ، چیذر ، جوار بارگاه امامزاده علی اکبر(ع) و ۵۳۰ شهید دفاع مقدس

    شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰ مصادف با صبح شهادت امام جعفر صادق(ع) از ساعت ۱۰ صبح

    مکان : خیابان کارگر شمالی ، رو به روی پمپ بنزین ، مسجد حضرت امیر(ع)

    شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰ مصاف با شام شهادت امام جعفر صادق(ع) از نماز مغرب و عشاء

    مکان : بزرگراه شهید چمران ، پل مدیریت ، مسجد دانشگاه حضرت امام جعفر صادق(ع)

    ضمنا دسته عزاداران امام صادق (ع)ساعت ۱۶ روز شهادت از سعادت آباد بلوار دریا مقابل مقبره شهدای مسجد قدس به سمت دانشگاه امام صادق(ع) برپا می باشد.

    حاج محمد رضا طاهری:

    شب شهادت آقا یکم مهرماه ۱۳۹۰ بعد از نماز مغرب و عشا

    مکان : مجیدیه شمالی – خیابان شهید صباح غربی – مسجد الهادی

    سخنران : حجت الاسلام و المسلمین فراتی

    مداح : حاج محمدرضا طاهری

    حاج عبد الرضا هلالی:

    شب شهادت حضرت جمعه اول مهر ماه – ساعت ۲۰

    سخنران : حجت الاسلام و المسلمین رئیسی

    مرثیه سرایی توسط حاج عبدالرضا هلالی

    نشانی:میدان خراسان – حسینیه امام موسی ابن جعفر(ع)

    مهدیه تهران:

    مراسم عزاداری شب شهادت امام صادق (ع) ( جمعه ۱ مهر) ساعت ۲۱

    سخنران : حجت الاسلام و المسلمیم ماندگاری

    مداحان : حاج احمد چینی ، حاج حسین سازور

    شادی روح امام و شهدا صلوات

  129. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    فکر میکنم اولین باری که با اسم دوست داشتنیم کامنت گذاشم این بود قبلا میومدم مطالب رو میخوندم یا اینکه با اسم های متفاوت هر بار کامنت میذاشتم.

    برای اربعین نصرالله جنیدی/ پرستوی عاشق! تو با بهار رفتی…

    به یاد سیدسجاد می‌گوید:
    ۲ تیر ۱۳۹۰ در t ۱۳:۲۳

    خیلی قشنگ بود.وقتی متن رو میخوندم یاد سید سجاد خودمون میافتادم که سپاهی بود سال قبل بر اثر تصادف دربین الحرمین امام خمینی وحضرت معصومه رفت پیش عشقش امام حسین وحضرت زهرا.شادی روح هردو شون ۲صلوات

  130. شوکران می‌گوید:

    خواهش می کنم، چه زحمتی، وظیفم بود!! اما اینکه چرا کامنت اولم رو نمی ذارم دلیل خاصی نداره، جز اینکه از اولین کامنتی که گذاشتم خوشم نمی یاد! فکر می کنم شما هم خوشتون نیاد دوباره ببینیدش.

  131. میلاد پسندیده می‌گوید:

    أراکَ عَصِیَّ‌ الدَّمعِ شیمتُک الصبر أما للهوی نهیٌ علیک و لا امرُ
    می‌بینمت که از اشک فرمان نمی‌بری، فقط صبر می کنی. آیا عشق بر تو امر و نهی نمی کند؟

    بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعةٌ ولکنَّ مِثلی لا یُذاعُ لهُ سِرٌّ
    بله من به وطن و قومم مشتاقم و از شوق سوز دلی دارم، ولی راز چون منی برملا نشود تا زمانش فرا رسد.

    چه تحلیل زیبایی را رهبر گرانقدرمان با این شعر ابو فراس بیان کرد… ابالفضل علمدار، خامنه ای نگه دار

  132. فدائی آقا می‌گوید:

    سلام بر حاج حسین قدیانی و بزرگ مرد گمنام قطعه، آقا سید احمد
    آقای قدیانی خوشحال شدم امروز دیدمتون.شما افتخار بچه حزب اللهی هائی
    تواضعت قشنگه

  133. آذرخش می‌گوید:

    کامنت های این همیشه سبز خیلی نوستالژیکه.
    یاد ایزی لایف های پارسال میفتم. چه بچه های باصفایی بودن!

  134. سیداحمد می‌گوید:

    “دنیا را در کنار آدم هایی مثل این همراهان نمی توان اصلاح کرد!!”

    دقیقا!

  135. سیداحمد می‌گوید:

    این “همیشه سیز” گفته:
    “پایانتان نزدیک است؟”

    جناب!
    میشه یه کمی دقیق تر اشاره کنی؟
    دقیقا این نزدیک که گفتی یعنی کِی؟!
    🙂

  136. سیداحمد می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج…

  137. سایه/روشن می‌گوید:

    من زمانی به وجود شخصی به نام آقای قدیانی پی بردم که وبلاگشون فیلتر شده بود! این خبر رو از وب یک گرافیست متعهد دریافت کردم. من هم ندیده و نخونده به خاطر اون متن جنجالی و توضیحی که ایشون و سایر وبلاگ ها در این رابطه داده بودند شدم یک حامی ۲۶، بدون کارت و کامنت البته! ناگفته نمونه که تا اون زمان فقط برای تحقیق و یا دانلود عکس و پوستر به سراغ اینترنت میومدم و از جنگ نرم در فضای سایبر به این صورت بی اطلاع بودم!
    بعد از رفع فیلتر هم در موج سرور و تبریک بچه ها قلبی شریک بودم، و همین برای من کافی بود. بخاطر حجم زیاد درس ها هم معمولا دیر به قطعه سر می زدم و کم به دیدگاه ها، واقعا نمی دونم که دقیقا کی کامنت گذاشتم الان هم بدجور، متن ها چشمو گرفت فعلا دست خالی برگشتم، مهم نیست چون یک شعر خیلی بجا و زیبا پیدا کردم و این برای خودم کافیه:
    .
    .
    .
    ای پیــــــــــــــش پرواز کبوتــــــــــرهای زخمــــــــــــــی
    بابای جاویــــــــــــــــدالاثر بابای زخمـــــــــــــــــــــــــی

    تا یاد دارم برگـــــــــــــــی از تاریـــــــــــــــــــــــــخ بودی
    یک قــــــــــاب چوبـــــــــــــی روی دست میـــــخ بودی

    تـــــــــــــوی کتابــــــــــم هر چه بابا آب مــــــــــــی داد
    مـــــــــــــادر نشانم عکس روی قـــــــــــــــــاب می داد

    اینجا کنار قاب عکســــــــــــــــت جــــــــــــــــان سپردم
    از بس که از این هفتــــــــــه ها سرکوفـــــــــت خوردم

    من ســــــــــــی سالم شد هنوزم توی قابـــــــــــــــی
    خب لااقل حرفـــــــــــــــــــــــــــــــــی بزن مرد حسـابی

    یک بار هم از گیــــــــــــــــــــــر و دار قاب رد شــــــــــــو
    از توی سیــــــــــــــــم خـــــــــــاردار قـاب رد شــــــــــو

    برگرد تنهـــــــــــــــــــا یک بغــــــــــــــــل بابای من باش
    یا یک بغـــــــــــــل بابا بیــــــــــــــــا و جــــــای من باش

    ای دســـــــــــــت هایت آرزوی دســـــــــــــــــــت هایم
    ناز و ادایــــــــــــــت مانده روی دســـــــــــــــــــت هایم

    شاید تو هم شــــــــــــــــــرمنده یک مشت خاکـــــــی
    جا مانــــــــــــــــده ای در ماجرای بی پلاکـــــــــــــــــی

    عیبی نــــــــدارد خـــــــــــــاک هم باشی قبــول است
    یک چفیــــــــــــــه و یک ساک هم باشی قبــول است
    .
    .
    حسین قدیانی: کامنت نوشت های شما دارد یک پست خوبی می شود که خودم هم توضیحاتی درباره هر کدام از دوستان و شناختی که نسبت به ایشان دارم، به آن اضافه خواهم کرد. به یک تعدادی که برسد، عمومی می کنم این پست را.

  138. مرتضی می‌گوید:

    قشنگ بود بوسه تان بر پیشانی جانبازان. آقای قدیانی! پاینده باشی. راستش همیشه تصور یه آدم مغرورو از شما داشتم که امروز چند بار عکسش برایم ثابت شد. البته دوستانم می گفتند مظلوم به نظرمی رسین. که من گفتم هم مظلوم و هم تخس!!

  139. بیسکیویت می‌گوید:

    آپیم با تحلیل فیلم دل شکسته !!

  140. سیداحمد می‌گوید:

    سایه/ روشن

    این هم لینک شعری که گذاشتین،

    http://upload20.ir/upload/1316731925446146604.mp3

    داداش! ببخشید.

  141. آذرخش می‌گوید:

    در این مواردی که گفتید شکی نیست. بخصوص موضوع همراهان.
    خوب من از دید خودم سنجیدم مسائل رو. اینو باید در نظر گرفت که من کمتر از دو ساله که با سیاست آشنا شدم و شما سال ها زیر دست آقای شریعتمداری آموزش دیدید.
    خلاصه نظر من و شما با هم قابل مقایسه نیست مسلما. اما خوب هر کسی یه تحلیلی داره دیگه.
    در ضمن اینکه بارها و بارها در مدح دکتر نوشتید دست مریزاد. اما کیف می کنم وقتی می بینم دوستانی مثل شما در نهایت واقع بینی نقد درست رو فراموش نمی کنن. ممنون که همه جوانب رو در نظر می گیرید. صد در صد حق نقد به دولتی که دوستش داریم برای همه ما محفوظه.

  142. سایه/روشن می‌گوید:

    چه خوب شد که دو تا نقطه ی پایانی رو گذاشتم، در کامل کردن این فضای بصری زیبا کمکم کردید. ممنون

  143. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    سلام
    فکر نمی‌کردم یه روزی برسه که اینقدر از قطعه فاصله بگیرم که هر دفعه بخوام سلام کنم…
    رفقا خیلی دلم تنگ شده براتون
    دعا کنید بتونم مثل قبل کنارتون باشم…

  144. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    قطعه مداحی به نظرم بسیار زیبا از سیدسجاد مشهدسری:
    http://download940.mediafire.com/w4b2rpl5r0cg/qzk1371d7193k2w/Kafanam+ro.mp3
    خالی از لطف نیست بعد از اینکه شعرو گوش دادین یه صلواتی هم نثار روحش کنید.

  145. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    ساعت۷:۵۶

    افراد آنلاین:۱

    ماشاالله به خودم..

  146. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    رفتند رفیقان و به دلدار رسیدند/
    ای وای چه سازم شهدا صبر ندارند/
    آنان که بریدن دل از عالم خاکی/
    یک ثانیه در سیر سماء صبر ندارند….

  147. میلاد پسندیده می‌گوید:

    در طول این سی و سه سال کلاً رئسای جمهور ایران ۱۰ بار به سازمان ملل رفته اند… یکبار رجایی، یکبار خامنه ای، یکبار خاتمی (آن هم با کلی ادعای گفتگوی تمدنهایش) اما هفت بار احمدی نژاد (آن هم در حالی که از بیخ مخالف سازمان ملل است)

    حق داریم تعجب کنیم، آیا؟!
    حسین قدیانی: می دانی! دلم خیلی سوخت برای رژه آغاز هفته دفاع مقدس در جوار مرقد امام و شهدا. خیلی سوخت. معمولا همه ما جاهایی که باید باشیم، نیستیم و جاهایی که نباید باشیم، هستیم!! به قرآن قسم، دروغ سازمان ملل، خیلی بزرگ تر از دروغی مثل هولوکاست است. در این باره و این باره ها و درباره سفر دکتر و خودشان، حرفها بماند برای روزی دگر.

  148. شاهد می‌گوید:

  149. سلاله 9 دی می‌گوید:

    یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة (عج)

    این طالب بدم المقتول بکربلا…؟

    اللهم عجل لولیک الفرج

    الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.

  150. چشم انتظار می‌گوید:

    در این خصوص که فرمودید، متأسفانه شما اشتباه نمی کنید، داداش حسین.
    حسین قدیانی: فرق نسبت امثال ما یعنی من و شما با دکتر، و کسانی مثل اخوان …، در این است که اخوان …، خوب و بدشان، بر یا با ولایت بودن شان، پشیزی برای ما ارزش ندارد. اصلا زنده و مرده امثال خواص بی بصیرت برای من یکی هیچ مهم نیست، اما دلم برای دولتی و شخصی می سوزد که شبانه روز و مردمی کار کرده و بعضا امروز نیز.

  151. چشم انتظار می‌گوید:

    همیشه دوست داشتم از زاویه ی دید شما به موضوعات نگاه کنم. چون اولا” کاملا” مخاطبتون رو می شناسید، و همیشه به نکاتی توجه می کنید که از چشم خیلی ها حتی جمع کثیری از همکارانتون دور می مونه.
    دقت کردم همیشه در کلامتون رنگ و بویی از امید دیده می شه در عین حالی که به دقت و موشکافانه تحلیل و حتی نقد می کنین. از همون جوابی که به کامنت “آذرخش” دادید فکر کردم گرفتم موضوع رو. اما همینقدر که پایین تر اومدم و کامنت خودم رو دیدم پی بردم که نه موضوع رو هنوز کامل نگرفتم.
    حقیقتی رو بگم داداش حسین. خیلی از افراد جامعه ی ما از روزنامه نگار گرفته تا مردم عادی و سیاسیون و… موضوعات رو اونطور که خودشون می پسندند تفسیر می کنند نه اونطوری که واقعیت داره. نمی دونم علتش چیه؟ ولی فکر کنم بر می گرده به صداقت در گفتار رو رفتار و تا حدودی بهره نداشتن یا داشتن از مقداری بصیرت. وقتی می بینم مثلا” رییس مجلس در توجیهی کاملا” آشکار و به طرز مسخره ای، طرح تصویب نظارت بر نماینده ها رو بعد از ۱۵ ماه با عنوان “پختیمش” پاسخ می ده و مخاطش رو هالو فرض می کنه، به این نتیجه می رسم؛ ریا کاری و دروغ، یک جاهایی خودش رو بد جور نشون می ده. واین که شما گفتید؛ دکتر بد کد می ده حقیقت موضوع همینه بد کد می ده و بازی رو بد جور پیچیده کرده.
    اگه روزی صد بار از داشتن امامی به این ذکاوت و درایت پیشانی بر خاک بذاریم و خدا رو شکر کنیم کمه.
    اینه که داداش حسین، شما رو از بقیه متمایز می کنه. آره قربونت. نقطه چین نکن عزیز دل برادر. نقطه چین نکن.
    حسین قدیانی: اگر نماد این نظام، یکی مثل آقای پرسه در مه است، حاضرم برای مبارزه با چنین رژیم دیکتاتور و مغروری بمیرم. از ایشان بدتر، …نحوه تعامل برادرشان در ق. ق… در عرصه اجرا و مواجهات رسانه ای است! این آدم آنقدر بدعمل می کند که دعوای ما با سران فتنه را به دعوای ما با قوه قضائیه تفسیر کرد، و نقد رسانه ها به اختلاس را نقد قوه قضائیه!! می گوید که اگر کسی بنویسد ۳ هزار میلیارد تومان، مجرم است!! و بازداشت می شود!! نمی فهمد که این سخن را به زبان رسانه ای و درست باید گفت. همچنان که نفهمید روح نامه مرا. اما خمینی و خامنه ای و شهدا را اگر از این نظام بگیری، دیگران مغرور و پر ادعا، چقدر مثلا بهتر از مبارک اند؟! «این عمار» متاسفانه خیلی واقعیت دارد…

  152. یاسر می‌گوید:

    مدارکش هم موجوده ، بگم ؟ بگم؟
    سید تو رو خدا تو دیگه حال ما رو نگیر بابا ناسلامتی هم اسم رفیق گل منی که چند دهه پیش منو رفیق فابریکش سید مصطفی رو جا گذاشت و پرید پیراهن خونیشو هنوز سید داره…بی معرفتا دیشب ندیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدید سخنرانی رو؟
    در ضمن از مادها به این طرف پاک ترین بچه های ممکن بچه های همین دولت اند.
    شما هم سید جان پنجتاشو بگو، دوتاشو بگو…
    راستی سلام اعصاب نمی گذارید برا آدم اصلاً دلم خیلی برای اون مناظره ی افتخار آفرین تنگ شده ، خیلی…

  153. سیداحمد می‌گوید:

    بیائید در مورد کتاب “روزخند” صحبت کنیم؛
    یا راجع به “هفتادو دقیقه قبل از شهادت”.

    یعنی که یعنی!

  154. یاسر می‌گوید:

    این هم برای سید عزیز:
    شبی چون باد بر یالش خزیدم-به سوی خانه ی ساقی دویدم-چهل شب راه را بی وقفه راندم-چهل تسبیح ساقی نامه خواندم-ببین ای دل چقدر این قصر زیباست-گمانم خانه ی ساقی همین جاست-دلم تا دست بر دامان در زد-دو دستی سنگ شیون را به سر زد-امیدم مشت نومیدی به در کوفت-نگاهم قفل در میخ قدر کوفت-چه درد است این که در فصل اقاقی – به روی عاشقان در بسته ساقی-بر این در وای من قفلی لجوج است-بجوش ای اشک هنگام خروج است-در میخانه را گیرم که بستند – کلیدش را چرا یا رب شکستند؟-دعا کردند در زندان بمانم-دعا کردند سرگردان بمانم-من آخر طاقت ماندن ندارم-خدایا تاب جان کندن ندارم-دلم تا چند یا رب خسته باشد؟-در لطف تو تا کی بسته باشد؟-بیا باز امشب ای دل در بکوبیم-بیا این بار محکم تر بکوبیم -مکوب ای دل به تلخی دست بر دست-در این قصر بلور آخر کسی هست-بکوب ای دل که اینجا قصر نور است-بکوب ای دل مرا شرم حضور است-بکوب ای دل که غفار است یارم-من از کوبیدن در شرم دارم-بکوب ای دل که جای شرم و ظن نیست-مرا هرچند روی در زدن نیست-کریمان گرچه ستارالعیوب اند-گدایانی که محبوب اند خوبند – بکوب ای دل مشو نومید از این در-بکوب ای دل هزاران بار دیگر…

  155. یاسر می‌گوید:

    نوبهار است در آن کوش که خوشگل باشی…

  156. یاسر می‌گوید:

    حریر نور غریبش ، بر این رواق می افتد
    اگر چه ماه شبی در محاق می افتد
    تو بایدی و یقینی نه اتفاقی و شاید
    تو سرنوشت زمینی که اتفاق می افتد…
    اللهم عجل لولیک الفرج.

  157. سیداحمد می‌گوید:

    آقا یاسر؛

    من کِی حال شما را گرفتم برادر؟!
    صحبتهای داداش حسین کاملا متین و منطقیه، و حرف حق جواب نداره!

    با همه انتقاداتی که احمدی نژاد دارم، خیلی دلم براش می سوزه، خیــــــــــلی!
    در مقایسه با روسای جمهوری قبلی، بیشترین زحمت رو برای مملکت کشیده ولی خودش داره ذره ذره همشو بر باد میده! خیلی ظلمه، احمدی نژادِ ما، که براش خونِ دل خوردیم، کاری کرده که زبون کسائی مثل اخوان …. دراز شده.

    ای بابا خودمم شروع کردم!
    بیخیال، بیائید راجع به هوا حرف بزنیم، به به… چه هوای خوبی!

    نکته مهم:
    در کلیه کامنت ها، “اخوان…” اشاره به مرحوم “اخوان ثالث” دارد!

  158. سلام
    به جان خودم این طرح رو تو متن مربوط به همایش بیداری اسلامی فرستادم ولی کامنت ها خراب بود:
    http://hajianinet.persiangig.com/image/bidari%20eslami1.jpg

  159. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون آقا مرتضی،
    طرح زیبائیست.

    جمال چهره تو حجت موجه ماست…

  160. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بخشید اما به نظرتان یک مقدار جواب دوم تان به چشم انتظار تند نیست؟ حرف تان و غرورشان و «این عمار» درست اما خودتان یک بار در کامنتی بهم گفتید که نظر آقا بر حفظ اخوان لاریجانی است. یک مقدار شاید چندان درست نباشد این گونه گفتن از روسای دو قوه؛ یعنی نقد کنید عملکردشان را مثل همیشه برنده اما با یک لحن دیگر. می دانید وقتی این گونه جواب می دهید خیلی ها { این خیلی ها که می گویم قطعا خودم را جزء شان نمی دانم با توجه به شناختی که دارم} این گونه تصور می کنند که با بغض شخصی و به خاطر برخوردشان در قضیه ی آن نامه و فیلتر این گونه نظر می دهید. البته شاید هم من اشتباه می کنم و نظرم درست نباشد.
    {از ایشان بدتر، …نحوه تعامل برادرشان در ق. ق… در عرصه اجرا و مواجهات رسانه ای است!!} خصوصی بود.
    حسین قدیانی: تفاوت پست عمومی و فضای کامنت، مهم است. توی اینجا گاهی می شه حرف دل زد، ولو تند! کلا مشی ق. ق در مواجهه با مسائل رسانه ای، افتضاح است. الکی ما را که دشمن فتنه گران و منحرفین هستیم، دشمن خودشان می کنند. آیا این، نوعی فهم نادرست نیست؟! یک جوری یه دفعه ق. ق وارد اظهار نظر می شه که انگار، اختلاس را رسانه ها کردن!! و اما چرا خصوصی؟! بگذارید فضای نقد درست در قطعه میان بچه های خودی رواج داشته باشد. همین نقد شما باعث شد که جمله ام را اصلاح کنم! و کمی نقدتان را مخدوش!!

  161. جماران می‌گوید:

    آن دل که به یاد تو نباشد، دل نیست… قلبی که به عشقت نتپد، جز گِل نیست
    آن کس که ندارد به سر کوی تو، راه…. از زندگی بی ثرش حاصل نیست

    *امام روح الله*

  162. خیبری می‌گوید:

    درود بر موسوی و کروبی دلاور
    پایانتان نزدیک است بسیجیها
    حسین قدیانی: دمت گرم! خیلی سالاری… بیشتر به ما سر بزن و هر چی خواستی بگو.

    ههههه
    بسی خندیدیم
    خیلی باحالی
    هههههه
    راستی بچه ها حسابی یاد قدیما کردید ها
    !
    من غلام قمرم جز قمرم هیچ مگوی

  163. خیبری می‌گوید:

    راستی داداش حسابی سایت داغون شده ها
    تفحص هم نابوده
    کامنت ها قاط زده
    کلا دمت گرم

    چاکرتیم

  164. یاسر می‌گوید:

    می زنی جاده خاکی برارم ، ها! من کی گفتم صحبتهای داداشی غیره منطقی است؟ ها؟دوتاشو بگو؟…. من فقط گفتم احمد حال منو نگیر از کجاش درآوردی که داداش منطق اصلاً سرش نمی شه؟!!!!!!!!!! خیلی هم شکر خدا همه ی اهالی منطقی اند …
    شکر خدا. حالا نکنه بخاطره…
    تا پایان امروز شعری هم برای داداشی می گذارم.
    دلم برای احمدی نژاد می سوزه…خوب دل منم می سوزه ، به خدا گناه داره خیلی گناه….

  165. ع... می‌گوید:

    چقدر دلم میخواست یه جا گیرت میاوردم وتا میخوردی میزدمت که کلا دیدگاهتو نسبت به همه چی عوض کنم

  166. چشم انتظار می‌گوید:

    خیلی دوست دارم با ادامه ی این بحث، بیشتر چیزی یاد بگیرم (ولی می دانم چقدر گرفتارید داداش حسین) منظورم از چیزی، مصداق نیست. که مصادیق را شما خوب بازگو کردید. منظورم مفهوم بیان شماست و چه دنیایی دارد برای خودش این مفاهیم و آن مصادیق.
    روح نامه ی شما را، به گمانم نه او، که خیلی های دیگر هم که ادعای فهم ارواح و افواه کلام را دارند، نفهمیدند. چه آن نماینده ی عام بی بصیرتی که از سر به اصطلاح دلسوزی نامه نوشت که لطف فرموده و رفع فیلتر کنند، چه قاطبه ی خواص بی بصیرت که کم هم نیستند، و چه بعضی از صاحبان منبر و وعظ که الحمدلله کمترند ولی هستند.
    باید هم به ازای کثرت خواص بی بصیرت، قلت این عمار را با تمام وجود حس کنیم. واقعا”علت چیست که با این همه ادله ی روشن و تماثیل تاریخی، که برای هر کدام، شاهد مثالی در بین این آقایان وجود دارد، باز خود را به نفهمی می زنند. از ابو موسی اشعری بگیر تا طلحه و زبیر و الی ماشاءالله.
    اگر بر من خرده نگیرید می گویم؛ به خدا اگر مقابل آن ها حجت بالغه و معصوم الهی نبود، چه بسا که در برابر میراث خواران امروزی و نوین شان، رو سفید بودند که هستند. خدا کند در این آشفته بازار ما از قاطبه ی کوفیان نباشیم.
    حال می خواهم اعتراف کنم که بعضی از همین ها که دامنه یشان هم کم وسیع نیست، چگونه خواسته یا نا خواسته در امام شناسی و ولایت پذیری به شدت در آفساید جهالت و خود اجتهادی گیر کرده اند.
    دیگر از انجمن ضاله ی حجتیه چه انتظاری است، که علم مخالفت با جانشین امام معصوم در دست دارد. که آن ها حد اقل دو حربه برای رسیدن به مطامع شومشان دارند که البت! این آرزو را به گور خواهند برد. ۱ – حربه ی دین ۲ – حربه ی پول.
    حال آیا بعضی مسئولین ما به انضمام این دو امتیاز، ندارند امتیازات دیگری که در این جرگه قرار گیرند!

  167. سیداحمد می‌گوید:

    خیبری جان!

    کجا سایت داغونه؟
    تفحص هم رو به راهه، من راحت متن های مورد نظرم را پیدا می کنم!

  168. حسن مرتضوی می‌گوید:

    داداش حسین خوب و دوست داشتنی!
    چقدر توی همایش، می خواستم ببینمتون و باهاتون صحبت کنم و درددل کنم و خیلی چیزای دیگه که نمیشه نوشت اصلا.
    چندبار خاستم بیام جلو، اما نشد و خجالت کشیدم .
    سرخیلی مسائل زیاد پشت سرتون حرف زدیم که اینم نشد بیام و حلالیت بگیرم. وقتی از دور داشتم نگاهتنون می کردم یه چیزی توی دلم می گفت که ماها اصلا با شما برخورد خوبی نداریم. میایم و با نوشته هاتون حال می کنیم، اما کلی ام پشت سرتون حرف درمیاریم… همینجا حلالمون کن. داداشی که هر روز نه ده را سر سجاده می خوانم اون متن چهارشنبه رو که الان دیگه فکر کنم کلشو حفظ باشم. فقط اینو بدون که خیلی مردی. اونجا که اون جانباز ویلچری خواست با شما عکس بگیره، ماها از عقب داشتیم می دیدیمت. خیلی قشنگ و آموزنده بود کار شما. و افسوس خوردم بابت اون همه حرفی که پشت سرتون زدم … دیگه نمیدونم چی باید بگم داداش خوب.
    حسین قدیانی: برادرم! بر اساس یک مشاهده یا یک متن یا یک نامه یا یک شنیده یا یک گلایه، نباید درباره همدیگر قضاوت کنیم. لحظه ای فرض کن که من به خاطر احترام به مراسم و مجری و سخنران و همین شما مستمعین، می گذاشتم و آخر مراسم می رفتم پیش آن جانباز عزیز. و مثلا شما هم نمی دیدی این صحنه را. آیا در آن صورت من نزد شما آدم بد و مغروری بودم؟! دیگر مدتهاست که به این جو عادت کرده ام و فقط دارم کار خودم را می کنم؛ خواه امثال شما را خوش بیاید و خواه نیاید. نه «نه ده» خواندن شما سر سجاده خوشحالم می کند و نه آن حرفهایی که می گویی پشتم زده ای، ناراحت. پس آنچه اصلا به آن نیازی نیست، حلالیت خواستن و این حرفهاست.

  169. صبا می‌گوید:

    از بعد از نماز دارم دنبال اولین نظرم می گردم، ولی هنوز پیداش نکردم!
    از “طاهره فتاحی” خبری ندارید؟ شایدم اسمشان را عوض کرده اند.

  170. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم رب الفاطمه(س)

    ۴۸* امام باقر علیه السلام:

    آنکه در انتظار امر ما بمیرد از اینکه در وسط خیمه مهدی و لشکرش از دنیا نرفته، ضرر نکرده است.

    (کافی ج۱ ص۳۷۲)

  171. چشم انتظار می‌گوید:

    هر جمعــــــــه که تعطیل شود، کــــار و تــــکاپـو
    آنجا که پر از شور و تلاش است، همین جاست

  172. جواد یاوری می‌گوید:

    سلام جناب قدیانی.
    بعد از ظهر جمعه شما بخیر. بر خلاف این این دوستانی که از مراسم دیروز گفتن من می خواهم بگویم اتفاقا فکر می کنم شما کمی غرور دارید.
    یک حالت غرور خاصی در چهره و رفتارتان وجود دارد. در جلسه قبلی که حضور نداشتید، این جلسه را هم که آمدید به نظرم حضورتان هم با غرور همراه بود.
    البته من یکی از طرفداران همیشگی قلم شما هستم. از سالهای دور.
    اما چه کنم معتقدم شما کمی مغرورید، ببخشید دیگه!!
    حسین قدیانی: «کمی» را خودم هم قبول دارم!!

  173. چشم انتظار می‌گوید:

    پرواز در شب، آخرین شناسایی، افق، بلمی به سوی ساحل، سجاده ی آتش، از کرخه تا راین، آژانس شیشه ای،و…

  174. چشم انتظار می‌گوید:

    امشب، همه برای هم دعا کنیم.
    مخصوصا” اون لحظاتی رو که، در مظلومیت ائمه ی معصومین و رییس مکتب، امام جعفر صادق علیه السلام، مویه می کنید.

  175. حسن مرتضوی می‌گوید:

    جوابتون رو خوندم. حق با شماس. اما این کتابتون که بریده هاشو گذاشتین، عالیه و آدمو مشتاق می کنه که زود همشو در کتاب بخونه. ان شاالله زود در بیاد. دیروزم جمعیتی که اومده بود، عالی بود. سخنان دکترعباسی هم خیلی تفکربرانگیز بود مثل همیشه. اما من که آخرش نفهمیدم این متقارن و نا متقارن یعنی چی؟!!!!!!!!!!

    بالا بری پایین بیای، دوست داریم و قلمت بخوای نخوای معرکس. حتی خیلیا که پشت شما حرف می زنن، آخرش می گن عجب قلمی داره! گاهی فکرمی کنم بعضیا باید به قلمتون غبطه بخورن ولی حسادت می کنن و همین باعث برخی حرف و حدثامی شه. از اینکه با قوت دارین کارخودتون رو می کنین، ممنون. بودن شما مایه امید ماست.

  176. یه بیست و ششی می‌گوید:

    قسمت اول داستان اشکمو درآورد، تیکه های بخش دوم، خندمو… مرسی برادر. قشنگ می نویسی. چقدر فضای اینجا عوض شده به نسبت قدیم. آدمای جدید و حرفای جدید اما خداییش قطعه همیشه قشنگه. با مطالب اخیرتون خیلی حال کردیم. از شهدا زیادتر بنویسین.

  177. صبا می‌گوید:

    “پس آنچه اصلا به آن نیازی نیست، حلالیت خواستن و این حرفهاست.”
    خب! الهی شکر. مانده بودم چگونه حلالیت بگیرم، البته نه بابت گفته ها بلکه بابت شنیده ها. در فضای کارهای فرهنگی، زیاد عملکردها به نقد گذاشته می شود البته غیبت هایی که شنیده می شود، اغلب مربوط به موضع گیری های سیاسی ست.
    شما که ان شاءالله بخشیدید، خدا هم ببخشه
    خدا ما را از شر شیطان و هوای نفس مان برهاند.
    بروم همچنان دنبال اولین کامنت
    حسین قدیانی/ مزاح: کشتی شما خودت رو بابا! پیداش کن دیگه!!

  178. حی علی الجهاد می‌گوید:

    با نظرتان راجع به سازمان ملل و این حرف‌ها تقریبا موافقم …

    برنامه دیروز هم خیلی خوب بود، فقط سخنان دکتر عباسی به نظرم ناقص موند، وقت کم بود، کاش فرصت بیش‌تری در اختیار ایشان می‌بود تا درباره راه‌کارها بیش‌تر صحبت می‌کردند.

    خدا قوت به همه دست‌اندرکاران این همایش‌ها …

    این هم کامنت اول حی علی الجهاد:

    حی علی الجهاد می‌گوید:
    ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در t ۰۱:۱۵
    سلام به آقای قدیانی و سلام به همه دوستان
    “می دانید چرا ما این همه سیدعلی را دوست داریم؟ راز این محبت به این برمی گردد که ما “علی” را دوست داریم.”
    احسنت
    ما هم می‌گوییم می‌دانید چرا ما باتوم را دوست داریم چون با آن بر فرق دشمنان “سیدعلی” و نیز دشمنان “علی” می‌زنیم.

    همیشه مهمان این قطعه مقدس بوده‌ایم هردوی‌مان اما این بار مزه دیگری دارد …
    دعوتید به وبلاگ مشترک‌مان و به خواندن مطالب این وبلاگ …
    بخوانیدمان و با نظرات‌تان یاری‌مان دهید در این جهاد مقدس تا هم بهتر بجنگیم و هم بهتر سربازی کنیم برای مولا

  179. بسیجی واقعی می‌گوید:

    همت بود و باکری!

  180. یاسر می‌گوید:

    سلام به برادر حسین عزیز و گل این شعر از اخوان ثالث تقدیم به شما با احترام و بی منظور ، واقعاً:
    قصه است این، قصه، آری قصه ی درد است
    شعر نیست ، این عیار مهر و کین مرد و نا مرد است، بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست ، هیچ-همچون پوچ- عالی نیست ، این گلیم تیره بختی هاست خیس خون داغ سهراب و سیاوش ها ، روکش تابوت تختی هاست…
    …مرد نقال از صدایش ضجه می بارید…
    …پهلوان هفت خوان اکنون ، طعمه ی دام دهان خوان هشتم بود…

  181. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    حسین قدیانی/ مزاح:………….؟؟
    یعنی عاشق این حساسیتت هستم که یه وقت به طرف بر نخوره، منظورت رو
    کامل بگیره.
    جملات زیر پیشنهاد میشود:
    حسین قدیانی/ جدی:………….؟؟
    حسین قدیانی/ ریلکس!:………….؟؟
    حسین قدیانی/ خوفناک!:………….؟؟
    حسین قدیانی/ شنگول!:………….؟؟
    حسین قدیانی/ قاطی:………….؟؟
    حسین قدیانی/ خسته ، کوفته:………….؟؟
    حسین قدیانی/ موعد اجاره نزدیک!:………….؟؟
    حسین قدیانی/ پس این حق التحریر رو کی میریزن!!:………….؟؟
    حسین قدیانی/ پس این بچه ها کی میرن بخوابن؟؟:………….؟؟
    حسین قدیانی/ حالا چه جوری به این حالی کنم:………….؟؟
    حسین قدیانی/ سالاری سالار
    حسین قدیانی: خیلی ناز بود!

  182. صبا می‌گوید:

    راستش با کمک دوستان بعد از تلاش های فروان بالاخره فکر کنم به اولین کامنتم رسیدم. آخه هم این که صبای دیگری هم قبلا بود و من چون کامنت های قبلی را نخوانده بودم، نمی دانستم که نام دیگری بگذارم هم این که آن اوایل با فاصله می آمدم قطعه.
    صبا می‌گوید:
    ۱۳ مهر ۱۳۸۹ در t ۰۰:۵۰

    سلام نه ده محشر بود عالی اجرکم عند الله.من کلی باهاش گریه کردم و خندیدم البته بیشتر اشک ریختم آنقدر که احساس میکردم روحم به در و دیوار جسمم میزنه داشتم خفه میشدم البته اولاش.
    واقعا دینتون رو به حضرت ماه ادا کردین.

    این “نه ده”منه.
    http://www.irfreeup.com/images/27043384479717036139.jpg
    خداییش “از نه ده” شما خوشگل تر نیست؟!

  183. صبا می‌گوید:

    ببخشید، شرمنده!
    عنوان مطلب؛ چه خبر از “نه ده” است.

  184. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    #این هم یک کامنتِ قدیــمــــی… بـه یـادِ اون روزهـایِ “همیشه سبز”!!
    _______________________________________________________

    دیوونه داداشی می‌گوید:
    ۱۷ مرداد ۱۳۸۹ در t ۱۰:۲۹

    « خطاب به جلبک های بی شمار در جهنم! »
    .
    . ‏
    این مِـــیـــــــــدونِ تـــــره بــارِ “نن جــــــــونـــه”
    هرچــی تــوشـــــه هم ســبزِ هم ارزونــــــــه!

    هم خـــــــوراکــی هم دارو هم مــرهــــــــمــه
    فقط ســــــــوا نـکـن!… هـمــش درهــــــــمــه

    ســــــبزی خــوردن با پــیـــازچــــه بـا تـــــــرب
    ســـبز و ســـفید و ســـــرخ، رمـــزِ تـقلـــــــب!

    ســـــــــبزی هـایِ آفـــــــــــتـی و دیـــــــــروزی
    میـــــــــــــوه هایِ ســـــبز و کـــالِ پــیــــــروزی

    ســـــبز و گـــــرد و تــپـــل به این باحـــــــــالـی
    گـــوجه ســـــــبز و چـاغـــالـی و باقـــــــــــالـی

    فـلـفــل دلـــــمه، نخـــــود ســــبز و لــوبـیـــــــا
    خـــــیارِ ســـــــبز و ســــالادی ، تو رویـــــــــــــا

    ســــــبزیِ بامیـــــه، کـــــرفــس و کــــــــنگـــــر
    با چــــپ و راســــت و انــداخــتـنِ لــــــــنگـــــر

    ســـبزی قــرمـه، ســــبزی پـلـو، ســــبزی آش
    ســـبزی هـــــایِ تنــد و تـــــــردِ اغـــتـشــــاش

    ســـبزی هــــایِ چـــــیز و ریـــز و سـاق کـــوتا
    ســـبزی مخـــــــمــلــی و نــــرمِ کــــــــــــــودتا

    ســـبزی فـــــــرنگی و رنـگـــــیــهِ ســــــوروس
    بــلــنـــــــدِ کـــاهوش، مـثـــهِ دمِ خــــــــــروس

    ســـبزی هـایِ ریـــــا، ســــبزی لـجــــــــــنــی
    ســبزی ساسی مانـکن، ســبزی فشـــــنــی

    ســبزی اپـتـیــمـــــــــــم، واســه ابــتــــــــهـاج
    بـــرگِ چـغـنـــــــــــدر بـه جـــــایِ اســــــفـنـاج

    ســـــرورِ سـبزی هـا، کــلـم بــروکـــلـیــســـت
    کـــودش، واســه پــــرورشِ ونــدالــــیــــســـت

    عــــــلـف هـایِ هـــرز و ســــبز و بـی ریـشـــه
    ســــنـگ هـایِ ســبزِ لاش، خـــوراکِ شیشـه

    شــــــویـــد، نـــرم و تـــازه مـثـــه پــــرِ قـــــــــو
    هنــــــدونـه شـــم بـخــــر، بـه شـــرطِ چـاقـــو!

    پــونــه واســه مـــــار، واسه تـیـــزی تــرخـــون
    ریـخـــتـنِ خــــــــــون، شکسـتنِ اســــتـــخون

    از غـــــوره هاش نــگــذر، نـگـــو نــاجــــــــــوره
    آبــکـــــــــــیـه، راســــــتِ کـــــارِ آبـغـــــــــــــوره

    انــــگــورایِ پـوســت نـــــازکِ عــــســـــــگــری
    تو ظـــــرف هـایِ راه راه و خـــــــاکســـــــتـــری

    واســه پـوســـــتِ خــــانـومـا، آلــــــــــــوئــه ورا
    احــــیـاگــرِ اســــطـــــــــــوره یِ “مــــــــــــــده آ”

    حــــنـا جـــایِ رنـــگ و ســـرخـاب سـفــیــداب
    واسـه ثــــوابِ مــــــــــردانِ بــا حـــــــجـــــــــاب

    بـادنـجــــونـاش بـا ایـنـکــه مــــغـــــــــز نـــدارن
    رو ســــــیـاهن، روســـــــــــریِ ســـــــــبز دارن

    کـیـــسـه هـایِ ســــــبزِ ســـــــــــــطلِ زبــالــه
    شـــــرطی ســازِ گـــوســــــــالهِ بـزغـــــــــالــه!

    نـعـنــاع جـعـفـــری و مـــــــرزه، رویِ مـــــــــیــز
    واســت تـــــره خــورد می کنه با گـــــشــنـیـــز

    شــیـریــنــه شــــاهـیـش، مثــه شــــنـبـلـیـلـه
    این جا یـه مـشــکل؛ همیشــه تـعـطــیـــــــلـه!

    پــنــبــــــه را بـــایــد از گــوشــــــا در آریـــــــــــد
    یـعـنــــــی؛ غـلـــــط کـردیـد کـه بـیـشـــمـاریـــد!
    ________________________________________________________
    خسته نباشی داداشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی…

  185. صبا می‌گوید:

    ولی من لغت “مزاح” رو دیدم فکر کردم سوء سابقه ام باعث آوردن این کلمه شده!

  186. چوک دیریا می‌گوید:

    بسم الله
    سلام
    یکی از وقت هایی که تو قطعه لذت می برم همین وقت هایی هست که توی قطعه هستم
    اخوی جوش نزن فک کنم زیادی گیر دادی به اخوان بابا بی خیال!!
    فقط یه زحمت بکش یوزر و پس رو بده به برادرت که وقتی رفتی کهریزک ایشون قطعه رو به روز نگه داره
    اخوی همه آزادن به جز حزب الهی ها تو این …
    فقط عشق است رهبر مان و بس
    اینایی که شما می گید اگه باشه دست آقا زاده ها قطع میشه و ۳ هزار میلیارد حق مردمان فقیر تو جیب دوستان نمی ره و …..
    یا به عبارتی اون جامعه ای که شما دنبالش می گردی امام زمان توش حاکمه
    که پرسه در مه توش نی و امثالهم

  187. چشم انتظار می‌گوید:

    قربان مظلومیتت ای مادر سادات.
    این عکس به مناسبت امشب.
    اللهم ارزقنا.
    http://casebook.parsiblog.com/Files/1.jpg

  188. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    ما فکر میکردیم فقط تو ایران استوانه داریم!
    نگو جناب کرزای هم نقش استوانه افغانستان رو دارند و همان قدر
    دورو و منافق صفت.
    آخه تو با برهان ربانی چیکار داشتی، بلندش کردی آوردی به کشتنش دادی
    حالا اشک تمساح میریزی.
    کم کم داره از هرچی استوانه است بدم میاد!

  189. سیداحمد می‌گوید:

    شهادت آقا امام صادق، تسلیت…
    http://upload20.ir/upload/13167810671439016047.wma

    این نوای زیبای “حاج منصور” هم تقدیم به داداش حسین،
    http://upload20.ir/upload/13167813851357456799.mp3
    (این نوا را از سایت مبارز دانلود کردم.)

  190. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سلام
    نامه ی شما به رئیس قوه قضائیه و بعد فیلتر شدن قطعه۲۶ باعث شد من با این قطعه مقدس و قلم زیبای شما اشنا شوم.[و البته رئیس قوه قضائیه شود سبب خیر اگر خدا خواهد]
    خیلی گشتم تا اولین کامنتم رو پیدا کردم. هر متنی رو باز می کردم چون قبلا خونده بودم فکر می کردم برای اون متن, کامنت گذاشتم. ولی تقریبا از نیمه های بهمن, دست و پا شکسته کامنت می گذاشتم که با اجازه ی شما کامنت سوم یا چهارمم رو که در روز جمعه بود, می گذارم:
    ۲ رکعت نماز دل شکسته ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه, قربه الی الله
    قاصدک منتظر می گوید:
    ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ در ۰۱:۵۰ t
    مولای من
    دلم برای ظهور شما لحظه شماری می کند و حنجره ام شما را فریاد می زند, شما که تجلی عشقی. هر روز صبح چراغ دلم را با جامعه کبیره روشن می کنم و شبم را با ال یاسین و عهد تزئین می نمایم دلم پر از مشق انتظار است و بی قرار بی قرار.
    (بیا و ما را بخوان و از چشم ما بخوان این بی قراری را)

  191. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    حرم نه
    گنبدنه
    گلدسته نه
    کاش یه سایبون به روی قبر آقام بود.
    “السلام علیک یا جعفربن محمد”

  192. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    کاش من هم به لطف مذهب نور
    تا مقام حضور می رفتم
    کاش مانند یار صادقتان
    بی امان در تنور می رفتم
    ****
    علم عالم در اختیار شماست
    جبر در این مسیر حیران است
    چشم هایت طبیب و بیمارش
    یک جهان جابر بن حیان است
    ****
    روز و شب را رقم بزن آخر
    ماه و خورشید در مُرکّب توست
    ملک لا هوت را مراد تویی
    آسمان ها مرید مذهب توست
    ****
    قصه تکرار می شود یعنی
    باز هم در مدینه عاشق نیست
    کوچه در کوچه شهر را گشتم
    هیچ کس با امام ِصادق نیست
    ***
    خواب دیدم که پشت پنجره ها
    روبروی بقیع گریانم
    پابه پای کبوتران حرم
    در پی آن مزار پنهانم
    ****
    گریه در گریه با خودم گفتم
    جان افلاک پشت پنجره هاست
    آی مردم! تمام هستی ما
    در همین خاک پشت پنجره هاست

    “سید حمیدرضا برقعی”

  193. میلاد پسندیده می‌گوید:

    اگر قول بدهید “شدّت” را شدید بخوانید، می گویم به شدّت با این جمله داداش حسین موافقم: “کلا مشی ق. ق در مواجهه با مسائل رسانه ای، افتضاح است.”

    مهمترینش هم اینکه از مادها به این طرف بیشترین مصاحبه ی غیر ضرور را همین هیئت رئیسه ق.ق داشته است.

  194. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حسین قدیانی: طرح جلد “نه ده”، جَلد نور است. “شمع” می سوزد و با تاریکی نمی سازد. “شمع” آب می شود ولی تاب یتیمی نور را ندارد…آنچه دارد می سوزد “دل شمع” است نه “بال پروانه”.

  195. یاسر می‌گوید:

    فردا که بیاید ۷۲ روز می ماند تا عاشورا ، براستی که چه روزی است ۷۲روز مانده به عاشورا…

  196. کانال کمیل می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    حالا این کتاب کی چاپ میشه؟
    حسین قدیانی: دوست دارم ۹ دی درآید.

  197. کانال کمیل می‌گوید:

    یا حق
    خیلی عجیب بوداو زیر آسمان هیچ کس را نداشت تنها کسی که او را میشناخت یک شاطر بود
    سلام
    این یه خط مربوط به یکی از شهدای عزیزمونه که البته الان دیگه غریب نیست
    اگر دوست داری بیشتر با این عزیز آشنا بشی یه سر بیا کانال کمیل
    منتظرم
    یا علی

  198. سیداحمد می‌گوید:

    ۷۳ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یا حسینِ زهرا…

  199. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم رب الفاطمه(س)

    ۴۹* امام جعفر صادق علیه السلام:

    دعا کن و مگو کار از کار گذشته (و آنچه مقدر شده همان می شود). همانا نزد خداوند مقام و منزلتی است که جز با دعا و درخواست بدست نمی آید.

    (کافی، ج۲، ص۴۶۶)

  200. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    قالَ الاْمامُ الصّادِقٌ (علیه السلام) :
    در روز قیامت کسى نماند که یک کلمه به مؤمنى از دوستان ما کمک کرده باشد، جز این که خداوند او را بى حساب به بهشت داخل گرداند.
    …………………………
    زیاد دعا کنید، زیرا خداوند بندگان دعا کن خود را دوست دارد و به بندگان مؤمنش وعده اجابت داده است، وخداوند در روز قیامت دعاى مؤمنان را از کردارشان محسوب دارد و ثوابش را با بهشت فزاید.
    …………………………
    با احمق مشورت نکن، و از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مکن
    ………………………….
    السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق (ع)

  201. چشم انتظار می‌گوید:

    کیه که این کلیپ رو ببینه و چند بار تکرارش نکنه و لذت نبره.
    http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=77655&musicID=78655

  202. سایه/روشن می‌گوید:

    فرازی از وصیت نامه ی شهید ..:::حسین پور خسروانی:::.. حک شده بر مزار پاکش:

    …:::”عاشقــــــــانه مـــــــرگ را انتخــــــــــاب کنیـــــــــــد” :::…

    و چه زیبا که خود، در عمل به این وصیت اولین بود…

    شب عملیات بود و فرماندهان در جزیره مجنون برای ما سخنرانی می کردند و می گفتند کسانی که از جان و مال خویش گذشته اند بلند شده و با چرخبال برای عملیات در خاک عراق بروند. اوّلین کسی که برخواست “حسیـــــــــــــــــن” بود که به طرف چرخبال به راه افتاد و من نیز با چرخبال بعدی رفتم و ساعت ۱۲ ظهر در کنار “شط فـــــــــــــــــــرات” با هم وضو گرفته و نماز خواندیم و سپس به اتفاق دو نفر دیگر از دوستان شهری یک عکس یادگاری گرفتیم و سرانجام ساعت ۱۲ شب جمعه شروع به پیشروی کردیم که ناگهان به زمین افتاد و صدای “یا مهـــــــــــــــــدی” او بلند شد من برگشتم و دیدم که پایش تیر خورده است خواستم حرکتش دهم که فرمانده به من اجازه نداد و وقتی برگشتم دیگر “حسیـــــــــــــــــن” را آنجا ندیدم.
    .
    .
    .
    ..::::روح پاک او و همه ی همرزمان شهیدش سرشار سرور باد:::…
    …………………………………………………………………….آمین

  203. سلاله 9 دی می‌گوید:

    تلویزیون دارد “آژانس شیشه ای” را نشان می دهد.

    «من اعتراف می کنم؛ ما سر به راه نبودیم. تخسی کردیم. ما خلاف جریان تاریخ شنا کردیم در صفحات مواج تقویم و “۹ دی” را غریبانه آفریدیم و عمار این رفیق ما “موجی” شد!…

    و من خیبری ام اما مهمتر از خیبری بودن، حیدری ام، پس دود این موتوری ها امثال مرا خفه نمی کند. دود این موتوری ها ریه مرا آلوده نمی کند. قطار تهران – اندیمشک ریه شهر مرا آلوده نمی کند. دودی که در سال هشتاد و اشک از خیمه حسین از خانه عزای فاطمه بالا رفت، هنوز هم دارد آلوده می کند شهر مرا. من حیدری ام، اهل هور، اهل نی، اهل آب. من خیبری ام اهل هور، اهل نی، اهل آب. نسل من خیبری است. نسل من حیدری است. آهای شهدا! خوب شد که همان بعثی ها شما را کشتند و الا اینجا باید از بعضی ها در ساختمان “عدالت شیشه ای” شلاق می خوردید و در عین حال از عدالت از شلاق بر تن ظالم بر تن فاسق بر تن فراری بر تن محارب بر تن مارقین و قاسطین و ناکثین که قرار است به زودی قوه قضاییه ان شاء الله الرحمن الرحیم اینها را محاکمه کند، دفاع می کردید.»
    بریده ای از متن “در عدالت شیشه ای جرم ما عمار بودن است” کتاب قطعه ۲۶/ صفحه ۲۶۶

  204. شاهد می‌گوید:

    سلام
    داداش حسین
    خیلی آقایی الان داشتم آژانش شیشه ای رو میدیم از اولش گریه کردم تا آخرش نه به خاطر فیلم ها به اطر اینکه چه قدر از مردهایی مثل عباس فاصله گرفتم چه قدر به شهدا شرمنده ام
    چی میشد همه حزب الهی ها مثل عباس آزانش شیشه ای می بودن(مو توقعی نداشتوم؛ مو سر زمین بودوم با تراکتور، جنگ هم که تموم شد، رفتم سر همون زمین، بی تراکتور!
    آقاجان! مو دفترچه بیمه هم نگرفتوم موسهم نمیخوایم)
    خدا ببخشه

  205. سایه/روشن می‌گوید:

    پسر دید و رفت، پدر چید و رفت!
    یکی به بهشت، یکی از بهشت،

    اینست اعجاز شهادت…
    .
    .
    .
    …:::
    علــی
    اکبــــر
    بقایی:::::…

  206. سادات می‌گوید:

    سلام
    سپری می شود این ظلم عدو می بازد
    می رسد آنکه خداوند بر او می نازد
    باشد آن روز ببینند همه آدمیان
    در بقیع حضرت مهدی حرمی می سازد
    شهادت امام صادق (ع) بر امام (عج) و نایب امام و امت امام تسلیت باد

  207. سادات می‌گوید:

    کاش می شد بچه ها را جمع کرد
    سنگر آن روزها را گرم کرد
    کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
    جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت…

  208. فدائی آقا می‌گوید:

    قدیانی جان فوق العاده ای عزیز جان،چند ساعته دارم مطالب مختلفتو می خونم.
    سایتی که شما راه انداختی،فضائی که شما درست کردی،عمرا کسی بتونه شبیهشو بسازه.
    صد سال دیگه هم بگذره کسی نمی تونه جائی شبیه سایت شما راه بندازه.
    قلمت بی مثاله،درسته گاهی اوقات زود جوش میاری ولی به خدا حرف نداری.
    قشنگش اینجاست بچه های وبت هم خیلی خوبن،متفاوتن.
    همین سید احمدت می ارزه به کل وبلاگا و وبلاگ نویسیا،چه مودب و با احترام هم صحبت می کنه!!
    خیلیها حسادت میکنن،به خودت،به قلمت،به فضای سایتت.خدا وکیلی قانون جالبی گذاشتی تو سایتت اینکه سید مبصرته.من وبهای زیادی رو میبینم ولی نظم وبت مثال زدنیه.درسته اصل کاری قلم خودته ولی یکی از دلایل مهم موفقیت وبت همین سیده.
    قدیانی جان امیدوارم همه حزب اللهی های سایبر به جای حسادت و حرف های خاله زنکی،سعی کنن از مدیریتت الگو برداری کنن.
    بازم تشکر بابت حضورت تو جمع حزب الله سایبر،جیگرمون حال اومد دیدیمت.

  209. پاییز می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام
    یک هفته رفته بودم سفر؛پابوس امام رضا،غروبی برگشتم خونه.نایب الزیاره شما هم بودم.خداکنه که قبول کنه.کتاب نه ده رو یک روز مونده بودکه برم گرفتم تو طول سفر داشتم میخوندم،برادرم میگفت توماشین که کتاب نمیخونن،ولی مگه میشد؟…
    بقعه قدمگاه رضوی رو درنیشابور زیارت کردم،که خدا قسمت همه بکنه.کتابو تو همین شهرِقدمگاه تموم کردم.محشر بود.من که مُردم ازبس گریه کردم،

    “…شما هر حرفی بزنید من یک جواب برایش دارم.در قلم من جوهر نیست،گوهر گرانقدر خون پدرم است…۲۲۷″
    …………………………………………………………………………………………………..
    نشستم همه مطالب این هفته رو یه جاخوندم،متن یه طرف نظرات یه طرف دیگه.
    دراز کشیدم و زل زدم به آسمان و همین طور که داشتم ماه را نگاه می کردم، در دلم خدا را شکر گفتم که نگاه به ماه، چشم آدم را نمی زند.”
    ………………………………………………………………………………………………….
    اولین کامنت:”حسین قدیانی صاحب دیدید گفتیم شد”
    پاییز می‌گوید:
    ۱۷ شهریور ۱۳۹۰ در t ۰۱:۴۹

    بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام به همگی اهالی باصفایِ قطعه
    من تازه یه هفته ست باهاتون اشنا شدم،خداییش ادم فکر میکنه وارد یه خونواده شده ،یه خونواده واقعی با بابا و…خواهر و برادر و البته برادراش ماشاء الله خیلی بیشترن …انشاء الله همیشه سلامت باشید

    تقدیم به شما:

    …مردم بالا دست،چه صفایی دارند!
    چشمه هاشان جوشان،گاوهاشان شیر افشان باد!
    من ندیدم دهشان،
    بی گمان پای چپرهاشان جاپای خداست.
    ماهتاب آنجا،می کند روشن پهنای کلام.
    بی گمان در ده بالادست،چینه ها کوتاه است.
    مردمش میدانند،که شقایق چه گلی ست.
    بی گمان آنجا آبی،آبی ست.
    غنچه ای می شکفد،اهل ده باخبراند.
    چه دِهی باید باشد‍!
    کوچه باغش پرموسیقی باد!

    برای ظهور مهدی فاطمه صلوات.اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
    ……………………………………………………………………………………………………
    راستی ؛ پاییزتون به خیر.

  210. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام…
    شهادت امام جعفر صادق (ع) تسلیت…
    نمیدانم شاید بد متوجه شدم اما یه جورایی سخنان دکتر بودار بود، نمی دانم شاید این بو از همراهانش بوده شاید هم من باید به یک متخصص گوش و حلق و بینی مراجعه کنم!
    تو این روزا ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنین

  211. الیاس می‌گوید:

    با سلام …
    حرفــــِـــــ دل : “رابطه ی چادر و لباس خاکی ” ، طرح جدید …
    ان شاء الله که مرحمی باشد بر دل افسرانِ جنگ نرم …
    حرفــــِـــــ دل : http://www.sakha.mihanblog.com
    یا زهرا (س)

  212. هیچستان می‌گوید:

    سلام
    فقط می تونم بگم عالیه
    پرواز نصیبت
    یاعلی

  213. شاهد می‌گوید:

    بسیجی دیه بیدار عشق است
    داداشی این عکس های شما تو دومین گردهمایی حزب الله سایبر واقعا که سالاری
    http://www.hizbullahcyber.com/sites/default/files/imagecache/media_pic_node/Kilick-Mo-19.jpg

    http://www.hizbullahcyber.com/sites/default/files/imagecache/media_pic_node/Kilick-Mo-11_0.jpg

  214. میلاد پسندیده می‌گوید:

    این طرح را از طرف اهالی قطعه ۲۶ تقدیم می کنم به همه مادران شهدا:
    http://miladps3.persiangig.com/GH26/neneh.jpg

  215. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    در سـازمـانِ فـــشـــلِ غــــــــــــاصــــــــــب و لاابــــــالـی
    که بهرِ ظلــــم، کــــف می زنـنـد با هـیـبـتـی پوشــالـی

    بـرای آزاده تــریـن رئــــیـــس جـــــــــمـــهـــورِ دنــیــــــــــا
    شــــــــرف داره نـشـسـتـنِ صــــنـدلـی هایِ خــــــــالی!!

    یا حق…

  216. طاهره فتاحی می‌گوید:

    سلام. شهادت امام صادق علیه السلام رو تسلیت میگم.
    من در زمانهای دور یکبار اولین کامنتم رو دوباره کامنت گذاشتم. اون روز بازار اولین کامنتها داغ شده بود.
    این هم اولین کامنت بنده:
    ***************************************
    طاهره فتاحی می‌گوید:
    ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ در t ۰۰:۰۳
    سلام . معمولا توی گروهها و وبلاگهای اینترنتی تا وقتی که خونم حسابی به جوش نیاد نظر نمی دم . الآنم چون یاد اون مطلب ۹ دی که توی iusnews خوندم افتادم برات comment میذارم .
    اون مطلبو چند بار خوندمو خیلی باهاش حال کردم . خیلی بهم چسبید . همون موقع هم فهمیدم که نفس نویسنده اش با بقیه فرق میکنه . الآن میفهمم که دم باباش مسیحایی بوده .
    ۹ دی نمی خواستم برم راهپیمایی . می خواستم سریع از دانشگاه برم خونه . زمان امتحانا بود . ولی جمعیت میلیونی محاسباتم رو بهم ریخت و تا آخر مراسم و خداحافظی مجری برنامه فقط تونستم خودمو برسونم سر ۱۲ فروردین و ساعت ۱ ربع به ۸ رسیدم خونه . ولی وقتی اون مطلبو خوندم کلی شرمنده شدمو پشیمون…

    **************************************************

  217. ف. طباطبائی می‌گوید:

    کشید بند طناب و شما زمین خوردی
    شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی

    تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند
    مگر چه قدر شما با صدا زمین خوردی؟

    چه عاشقانه سر کوچه ی بنی هاشم
    به یاد حضرت خیرالنساء زمین خوردی

    شتاب مرکب و زانوی خسته باعث شد
    طیّ مسیر، شما بارها زمین خوردی

    صدای ناله ی زهرا مدینه را لرزاند
    به دست بسته، غریبانه تا زمین خوردی

    دلت شکست و به یاد رقیه افتادی
    خودت برای رضای خدا زمین خوردی

    *وحید قاسمی*

  218. سیداحمد می‌گوید:

    طاهره فتاحی بزرگوار؛

    غیبت طولانی و غیر موجهی داشتید!!!

  219. سیداحمد می‌گوید:

    ۷۲ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یا حسینِ زهرا…

  220. صبا می‌گوید:

    سلام
    نمیشه که نگم. کلی ذوق کردم عکس کتابم(ببخشید همان کتاب خودتان) را در صفحه اصلی دیدم.
    مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارم / هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

  221. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    ضمن سپاس از طرح زیبای “میلاد پسندیده”…
    ……………………………………………………………………

    من نیز باران می شوم باران که می گیرد

    در من دوباره خاطراتت جان که می گیرد…

    این حرف های سخت مثل شعر می بارند

    از سینه ام، با من غمت آسان که می گیرد

    با هر صدای در به شوقت هول… اما نه

    قلبم دوباره تیر… آه… آن سان که می گیرد

    آن قدر آش پشت پا را می پزم مادر

    آن قدر می خوانم دعا تا آنکه می گیرد

    من چشم هایم را به رؤیای تو مدیونم

    آری به جایش داده این را، آن که می گیرد

    یک پیرهن، یک چفیه، یک عکس از تو جا مانده ست

    یک مادر و یک ختم الرّحمن که می گیرد

    من خوب می دانم که بامم را تو می روبی

    تو هیچ می دانی برایم نان که می گیرد؟

    هر روز مهمان شقایق های گلزارم

    جسمم اگر خسته ست، روحم جان که می گیرد
    .
    .
    .
    مادر نبودی تا بفهمی هیچ کس جایِ

    قلب تو را در سینه ی زخمی نمی گیرد…

    “حامد اهور”

  222. میلاد پسندیده می‌گوید:

    برای اینکه بیشتر با حال و هوای این طرح آشنا شوید باید داستان ” نِنِه ” نوشته حبیب احمدزاده را خوانده باشید:
    http://miladps3.persiangig.com/GH26/neneh.html

  223. سایه/روشن می‌گوید:

    دیروز زیباترین پیشنهاد “رنگی” ام را دریافت کردم. و امروز برای ثبت این زنده ترین خاطره عمرم راهی گلزار بهشت رضا (ع) شدم به همراه جمعی از پروانه های عاشق.
    رنگ کردن کلماتی از جنس بهشت تا برای ما خاکستر نشینان جلایی زمینی بگیرد.
    که شهید را چه نیازی به آب و رنگ؟… که او خود آفریننده ی هزار رنگ و نقش است!
    جایتان خالی بود ببینید این عشق بازی با نام آن ها را، که من خود مبهوت این ماجرایم هنوز…
    .
    .
    .
    و اما زیباترین اتفاق امروزم درخواست پدر پیر یک شهید بود که پرسید: “رنگ قرمز داری خانوم؟ میای این رو هم رنگ کنی؟”
    و من مشتاق تر از او بودم و خود خبر نداشت.
    این من بودم که باید اجازه می گرفتم، و الا:
    “از تو به یک اشاره…

    و اما شهید …:::جــــــــــــواد جــــــــــــــاویدی:::… قرعه ی من بود.
    خاطره ای از او بیابم می نویسم حتما.
    ———————-روحش شاد/آمین.

  224. طاهره فتاحی می‌گوید:

    شرمنده آقا سید.
    آقایون مدیر و مبصر هردو من رو ببخشند لطفا.
    کلا تو این مدت کم به اینترنت سر می زدم. وقتهایی هم که می آمدم به خاطر قطعه بود…

  225. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان!

    ستون ۲۰:۶ آپ شده،
    آن هم چه آپ شدنی!

  226. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    ببخشید میشه اسم روزنامه هایی که مطالبتونو چاپ میکنید رو بگید؟؟چه روزهایی روزهای مطالبتون چاپ میشه؟؟
    آخه شاید با شروع شدن درس ها دیگه دسترسی زیادی به نت نداشته باشم

  227. صبا می‌گوید:

    “طاهره فتاحی”! درسته که همو به اسم و رسم نمی شناسیم ولی وقتی مدت طولانی ازتون بیخبر میشیم دلواپس میشیم.

  228. سیداحمد می‌گوید:

    به یاد سیدسجاد بزرگوار؛

    به طور ثابت: کیهان، جوان و وطن امروز.
    دقیق نمی توانم بگویم چه روزهائی، به هر حال به دلیل مشغله های آقای قدیانی، ممکن است زمان نوشتن مطلب برای روزنامه های مختلف تغییر کند!
    حسین قدیانی: اینها همه درست، اما خواندن مطلب قطعا در همین قطعه ۲۶ صفای دیگری دارد!

  229. سیداحمد می‌گوید:

    بله، حق با شماست.
    اتفاقا می خواستم به این دوست عزیز عرض کنم سعی کن همین جا مطالب را بخوانی، حتی اگر شده با اینترنت موبایل کانکت شوی.
    حضور در قطعه ۲۶ آرامش بخش است!

  230. اهل همین قطعه می‌گوید:

    آقای قدیانی!
    همیشه خدا توی وبلاگ شما یه چیزی هست که توی هیچ رسانه دیگری اعم از مکتوب و سایبری پیدا نمی شه. یعنی متفاوت با جاهای دیگه اس. بعد از یک ماه آمدم و خیال می کردم با کلی متن سیاسی روبرو خواهم شد، اما چشمانم را شما با شهدای داستان قشنگتون بارونی کردین. روح بابااکبرتون هم شاد.

  231. به یاد سید سجاد می‌گوید:

    خودم هم میدانم خواندن مطالب در قطعه صفای دیگری دارد ولی الان با شروع شدن درس ها کار بسیار مفید را در این میبینم .البته شاید هر چند وقت بیام قطعه.واقعا خیلی برام سخته که دیگه نمیتونم مثل سابق بیام.خداییش تابستان امسال به دلیل حضورم در قطعه بهترین تابستانم بود.چه میشود کرد با این روزگار؟؟؟

  232. فرهاد می‌گوید:

    اونقدر دلم برای آقا تنگ شده،خیلی دلم می خواد زودتر محرم برسه تا زیارتشون کنم.
    می خوام جونمو برای آقام بدم.یه برنامه درست و حسابی نتونستن برای آقا درست کنن…امروز سوار تاکسی بودم راننده تاکسی یه جوون کار درست بود که یه مداحی تمیز گذاشته بود.نمی دونم مداحش کی بود ولی شعرشو یادداشت کردم و براتون می ذارم.

    ما شاعران شعر غروریم/ دریای عشق و شور و شعوریم
    تا زنده هستیم رزمنده هستیم/ از نسل خیبر، از ایل هوریم
    سایه پرچم علی رو سرمونه/ یه سید خراسانی دلبرمونه
    به کوری هر کی نمی تونه ببینه/ سید علی خامنه ای رهبرمونه

  233. سیداحمد می‌گوید:

    فرهاد عزیز!

    احتمال می دهم مداحی ای که در تاکسی شنیدی این بود!
    http://svr1.faupload.com/upload/90/shahrivar/روح-الله۲٫mp3

  234. سادات می‌گوید:

    سلام
    امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:
    [ زمانی که بینی حقایق قرآن بر مردم گران آید, اما شنیدن باطل, سهل و آسان, مراقب خود بوده و از خدا نجات خواه که که فرج نزدیک است. ]
    [ کسی که به اوضاع زمان خود آگاه باشد, گرفتار هجوم اشتباهات نمی شود. ]

  235. mobin1414 می‌گوید:

    بسم الله
    ببخشید یه سوال داشتم، شما در جایگاه یه فرزند شهید، دوست دارید چی از جنگ و یا بعد از جنگ برا مردم گفته بشه؟واقعا چیزی که ما از دفاع مقدس، میبینیم و می خونیم همون بایدها و شایدهاست و یا حرفای دیگه ای هم هست؟اینو به این دلیل میپرسم که نه در زمان جنگ بودم و نه از آشنایان و اطرافیانم کسی مستقیما با حال و هوای جبهه در ارتباط بوده.
    حسین قدیانی: در مقام پاسخ دادن به این سئوال نیستم.

  236. دختر آسمانی می‌گوید:

    خداقوت*

    سلام.

  237. علمدار می‌گوید:

    در دفترچه یادداشت یه شهید۱۶ ساله که گناهان هرروزش را در آن یادداشت میکرد، گناهان یکروز او به این ترتیب بود:
    هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد
    زیاد خندیدم
    سجده نماز ظهرم طولانی نبود

  238. علمدار می‌گوید:

    الهی شهادت در رکاب امام زمان (عج) را نصیب ما و دوستان بفرما.
    اللهم عجل لولیک الفرج

  239. لجمن می‌گوید:

    سلام
    و این مطلب “حقیقتی در فضای مجازی” شرح حال ما و حضرت ماه علیه السلام تقدیم به همه ی ستاره های درخشان امام خامنه ای : http://lajman.blogsky.com/1390/07/02/post-83/

  240. ayda می‌گوید:

    سلام
    شهدا رو خیلی خیلی دوست دارم ولی گاهی شیطون گولم میزنه و کارایی میکنم که اونا دوست ندارن. آقای قدیانی! تازه با شما آشنا شدم و قلمتون رو خوندم. برام ۲آ کنید و اگر راهنمایی دارید بفرمایید. ممنون. آجرکم الله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.