نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
چیکار داری می کنی داداش… دیوونه مان نکن!… ما طاقت نداریم
دراز کشیدم و زل زدم به آسمان و همین طور که داشتم ماه را نگاه می کردم، در دلم خدا را شکر گفتم که نگاه به ماه، چشم آدم را نمی زند.
سلام بر حضرت ماه
واقعا از آن داستان هائی است که شیدا می کند مخاطب را!
بی نهایت سپاس داداشم.
داداش حسینِ باهوشی که من می شناسم، اصل داستان را رو نکرده!
فکر کن؛
کتاب را بگیریم، چه کیفی دارد خواندنش!
اون آخرش را نفهمیدم چی شد؟!
حسین قدیانی: بریده ای از کتاب را گذاشتن، معایبی دارد و خوبی هایی. مهم ترین عیبش این است که مخاطب شاید برخی صحنه ها را نگیرد. اگر هم منظورت جمله سیگار و سلامتی بود، همین نفهمیدن، اتفاقا خیلی خوب است و نشان می دهد بچه های قطعه هیچ کدام شان اهل دود نیستند! از مادها به این طرف، پاک ترین بچه های ممکن!
۷۵ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
چه عکس های دلربایی… داداش حسین، خدا اجرت بده که پروازمون دادی:
آن دم صبح قیامت تاثیر *** حلقه در شد از او دامنگیر
دست در دامن مولا زد در *** که على بگذر و از ما مگذر
(شهریار)
میگم اگه این کتاب چاپ بشه داداش حسین یه آدرس پستی بهمون میده تا کتاب رو پست کنیم وامضاویه چند طی برامون یادگاری بنویسه.البته پول پست و همه چیزا رو تو پاکت میزاریم.
حسین قدیانی: حضوری حالش بیشتره… خرجش کمتر!
حضوری که نمیشه آخه ما بچه شمال چی جوری پاشیم بیایم تهران؟؟
حسین قدیانی: من میام شمال! یه تنی هم به آب می زنیم!
“از مادها به این طرف، پاک ترین بچه های ممکن!”
🙂
سلام بر حسین*
این فضا و داداشش و مبصرش و بچه هاش امشب واقعا” فضاییه.
در خدمتیم
کلا” داداش با آب تنی رابطتون خیلی خوبه. بیشتر عکس هایی که ازتون دیدیم یا کنار دریایین یا توی دریا!
چشم انتظار؛
رابطه شون با آب تنی خوبه؟!
دست رو دلم نذار که خونه! داداش حسین، نه تنها علاقه شدیدی به آب تنی دارن، بلکه علاقه شدیدی به شنا در نیمه شب دارن! مگه نخوندین سفرنامه شمال را، پارسال؟!
حسین قدیانی: اگر نبود که دریا، کوسه داشت، برای من اندازه کوزه ارزش نداشت!
خداوکیل منظورت از گذاشتن این حلقه در چی بود؟… بدجور گیر کردم توش!
حسین قدیانی: با عکاس جماعت زیاد می پرم. مثل همین عباس حاجی پور. عباس همیشه می گه: حتی توی اتاقت کلی سوژه هست برای عکاسی، که خیال می کنی معمولی و بی خود است، اما همه قشنگی اش اتفاقا به همین معمولی بودنش است… و اما؛ معمولا میان نوشته و عکس ها تناسبی را در نظر می گیرم. حتما میان این سطور و این ۲ عکس، یک تناسبی هست…
کوسه استوانه ای شکلی که با خاندانش نامرئی می شوند! 🙂
“اگر نبود که دریا، کوسه داشت، برای من اندازه کوزه ارزش نداشت!”
عجب!
اتفاقا دریای شمال خوب کوسه هائی دارد، خوب!
امشب خبر سیما با خوشحالی زاید الوصفی به جهت برگشتن ساعت رسمی به جای خود با این مضمون می گفت: مردم یک ساعتی بیشتر می خوابند.
ولی در اینجا باید به ستاره های قطعه ی مقدس ۲۶ تبریک گفت که، یک ساعتی بیشتر بیدار می مونند و این “معاشقه ی شاهد و مشهود” رو در “کشاکش دقایق” می خونند.
بسم رب الفاطمه(س)
۴۶* از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال شد:
چگونه است که همه مومنین در قبر مورد سوال و امتحان قرار می گیرند مگر شهید؟
حضرت فرمود : امتحانی که در زیر برق شمشیر داده است، برای او کافی است.
(کنز العمال، ج۴،ص۴۰۷)
مرد اگه مَرده باید دریایی باشه. اون هم دریایی پُر ز کوسه. حال می خواد این دریا کوسه ی واقعی داشته باشه یا کوسه از نوع محو شدنی. سفرنامه ی شمال رو پارسال خوندم سید احمد!
ما که دریا بغل دستمونه فکر نمیکنم سرو ته سالی ۵بار لب دریا بریم.خوش به حال تهرانیا که عشق دریا هستن
صد در صد بین این عکسها و متن ها ارتباط هست… نه یکی که چندتا!
من حدس می زنم این کوبه ی در، “داداش” بی شباهت با درب مستعار به شهادت نباشه. ولی خدایی رد شدن از در هایی که رنگ و بویی از شهادت دارند، کار هرکس نیست.
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
هم عفاالله صبا کز تو پیامی میداد
ور نه در کس نرسیدیم که از کوی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکن طره هندوی تو بود
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
که گشادی که مرا بود ز پهلوی تو بود
به وفای تو که بر تربت حافظ بگذر
کز جهان میشد و در آرزوی روی تو بود
به امید روزی که در حلقه شهیدان راهمان دهند …
در میخانه را گیرم که بستند… کلیدش را چرا یا رب شکستند…
مسلماً اگر برای این متنهای گلتان، عکس اف اف می گذاشتید تناسب نداشت!
حسین قدیانی: نه لزوما! چرا که آیفون شهادت، حتما تصویری است… با همین «اف اف» نسل ها بعد از ما، همین رابطه را بر قرار می کنند که من و تو با این حلقه… پس چرا ما خودمان را از این ارتباط، محروم کنیم؟! فلسفی شدها!!
سلام بدجوری دلم گرفته بود یه جارو میشناختم زدم نیومد گفتم بیام اینجا خودمو خالی کنم… بدجور بدجور دلم گرفته از شهدا از خدا از همه همه همه… و الانیکه مینویسم نمیدونم چرا ولی حس میکنم که میشناسمتونو میدونم که جوابمو میدین…
حسین قدیانی: دل گرفته اتفاقا خیلی خوبه. چه خوبه که برای خوبان داری ناز می کنی… با شهیدان کارها دشوار نیست! گاه هست که باید با همین لحن، گدایی کرد. ماه رمضونی، حاج منصور، توی ارک می گفت: حسین جون! اگه دیگه برات سینه زدم!! اما بعدش گفت: می کشی مرا حسین…
“نمی دونم الان کی توی بچه ها از همه قدیمی تره.”
خوب بنده از همه قدیمی ترم دیگه!
به منم یاد بدین چطوری برا خودتون عکس گذاشتین؟
ساعت سایت قاطی کرده داداش!
ببین من الان کامنت گذاشتم، ولی کامنت پرید بالا!
حسین قدیانی: آره! جالبه…
سلام
داداش حسین خبر داری تو شمال خیری طرف دار داری
ما هم اهل شمالیم ها
البته اینجا خیلی ها رو میشناسیم که مخلص شما هستن
فقط هر وقت خواستی بیای خبر بده خان داداش
یاعلی
حسین قدیانی: پس اینجا قطعه ای از شمال است…!!
سلام
گفتید کوسه یاد قدیما افتادم.
یادتونه اون موقع ها سیداحمد می رفت ماهیگیری، کوسه می گرفت برمی گشت؟
حسین قدیانی: بله! یادش به خیر! روزهایی که تازه داشت قطعه پا می گرفت… یکی بود به اسم «مهسا سرخ پوست»! یه بار کامنت بدی گذاشت. جواب دادم؛ این چه اسمیه؟! این چه کامنتیه؟! تا مدتها هر جا می رفتم، به من می گفتن: این چه اسمیه؟! این چه کامنتیه؟! دلم تنگ می شه گاهی برای اون بچه ها. انصافا توی فعال شدن قطعه خیلی نقش داشتن. نمی دونم الان کی توی بچه ها از همه قدیمی تره. شاید سیداحمد… شما هم سابقه داری البته!
مهسا سرخ پوست رو یادمه. از بچه های قدیمی سایبر بود. اما چه کامنت بدی؟
می گفتید با کمربند بریم سراغش!
“روزهایی که تازه داشت قطعه پا می گرفت…” بی نظیرترین روزهای زندگی من بود. یادش بخیر. با قطعه ۲۶ زندگی می کردیم. خواب و خوراک دیگه نداشتیم. حتی ساعت و دقیقه اومدن شما به پیشخوان رو هم از حفظ بودیم.
فکر می کنم سیداحمد از من خیلی قدیمی تر باشه. اما بقیه بچه ها گمون نکنم. اما من از همون اولین کامنتی که پا به قطعه گذاشتم در کمال پررویی جوری کامنت گذاشتم که انگار هزار ساله شما رو می شناسم. واسه همین عمرا هیچ کس نفهمید من خواننده جدید هستم. یادش بخیر.
البته اگر کامنتی حساب کنیم شاید “سید احمد”…
اما اگر حضوری حساب شود، قطعا “خودم”، شاید هم اولین نفر!
دیگه دیگه!!
“سید احمد” چون که از ساعت ۱۲ امشب ساعت یک ساعت عقب گرد کرده
جناب علمدار؛
تشریف ببرید اینجا و مراحل عکس دار شدن را ببینید!
http://in-my-place.blogsky.com/gravatar.htm
ضمنا نوای وبت را هم دوست دارم،
از آن روزها خیلی خاطره دارم!
تصاویری از فرزندان زهرا سلام الله علیها در بهشت ملکوت :
..:: http://Malakootclip.ir ::..
به امید خواندن این کتاب خوب و جالب…
دیوونه داداشی بزرگوار؛
از اولین لحظه ای که چراغ قطعه۲۶ روشن شد، من در قطعه ۲۶ حضور داشتم!
مدارکش هم موجوده!
بگم؟ بگم؟
اصلا در این مورد با من بحث نکنید که به هیچ وجه نمی پذیرم!
یعنی که یعنی!
نمیدونم بالاخره کامنتم ارسال شد یا نه
بماند که ما هم قدیمی هستیمها و کسی هم نمیداند به گمانم!
حسین قدیانی: این ساعت سایت، ریخته بود به هم. فکر کنم چندتایی از کامنتها یه جوری شد! اون شعر تک بیتی رو دوباره می فرستین…
بالاخره درست شد پس
آقا ما رو شرمنده نکن دیگه
بهشت کجا شهر ما کجا بهشت با اون همه حوری بی گناه شهر ما با این همه حوری با گناه
جان داداش این آدرس رو یه نگاه بکن تا منظورم رو متوجه بشی
http://m-sharif1338.blogfa.com/post-266.aspx
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۲۲
تعداد افراد آنلاین: ۲۲ نفر
ماشالله ستاره های حزب الله
داداش حسین عزیز بسیجیها
فــ حسین قدیانی: ممنون.ـــــــــدائی داری…
امروز بعد چند روز نسبتا طولانی بهش سر زدم میخوام امروز براش مطلب بذارم…
البته سلام…
ممنون از راهنمایی تون. راستی یه روزم میاد که منم قدیمی میشم…
اقا سید دعا یادتون نره ها…
اتفاقا وقتی رفرش کردم داشتم دنبالش میگشتم فکر کنم سایتتون کامنتم رو خورد!
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
آقای قدیانی!
من واقعا موندم که شما خیلی متواضع هستید یا خیلی مغرور؟! یعنی دارم هنگ می کنم دیگه.
ولی من کامنت حی علی الجهاد رو دیدم.
زیرش هم داداش نوشته بودن: ممنون.
حسین قدیانی: شما کلا با همه فرق می کنی…
حقوق ! (گفت و شنود)
گفت: از اختلاس ۳هزار میلیارد تومنی چه خبر؟!
گفتم: عجب آدم ندید بدیدی هستی ها؟ آخه ۳هزار میلیارد تومن ناقابل که جای اینهمه سر و صدا نداره!
گفت: مرد حسابی! اصلاً می دونی ۳هزار میلیارد تومن یعنی چی؟
گفتم: تو میدونی از زمان کوروش تا حالا چند سال گذشته؟!
گفت: ۲۵۰۰ سال ولی این چه ربطی به موضوع داره؟!
گفتم: وقتی رضاخان قزاق بی سواد و پسرش میلیاردها میلیارد پول مردم این مرز و بوم رو غارت کرده اند، کوروش نباید به عنوان یک پادشاه حقوق می گرفت؟!
گفت: خب! که چی؟!
گفتم: اگر حقوق ماهیانه کوروش ۱۰۰ میلیون تومن باشه، حقوق سالیانه اش میشه یک میلیارد و ۲۰۰ تومن و جمع حقوق کوروش برای ۲۵۰۰ سال، دقیقا میشه ۳هزار میلیارد تومن. قبول نداری؟ خودت حساب کن!
چقدر قشنگ بود این نوشته. عجب اشکی گرفت از چشمان من. خدا خیرتون بده. تا به حال همچین وبی ندیده بودم با این همه کامنت.
من چی منم دیدم پیام حی الجهاد رو
آقا حسین حساب کردی چند تا داداش داری
حسین قدیانی: این چه سئوالیه آخه؟! شونصدتا!
آذرخش،
خوب همه دیدن کامنت حی علی الجهاد رو؛
شاهکار نکردی ها!
رفتم کامنتای قدیمی قطعه رو دیدم/ بهمن ۸۸ و اسفند۸۸ و اینا …
کامنت آقای کامران نجفزاده و آقای ابوالقاسم طالبی و …. کلا بزرگان براتون نظر میذاشتند!!!
قطعه هم مثل انقلاب ریزشهایی داشته و رویشهایی و ایضا ثابتقدمانی که تا امروز با قطعه پیش آمدهاند و انشالله این قطار همچنان به پیش برود و به زودی به ایستگاه ظهور و شهادت برسد …
حسین قدیانی: همه دوستان «بزرگان» اند… و اما الان هم گاهی بزرگانی از آن دست، برای قطعه کامنت می گذارند که اغلب خصوصی است. بر این منوال، آخرین عمومی را آقای زائری برای متن «جهاد اقتصادی به روش آندرانیک» گذاشت که هم تعریف بود و هم طعنه! به هر حال خیلی ها هستند که فقط دوست دارند من مثل همین نوشته بنویسم و کاری با «مقولات» نداشته باشم و اگر داشته باشم، امانت خدا یعنی قلم را بد خرج کرده ام و از این حرفها.
سیداحمد
“نمیدونم بالاخره کامنتم ارسال شد یا نه”
“اتفاقا وقتی رفرش کردم داشتم دنبالش میگشتم فکر کنم سایتتون کامنتم رو خورد!”
خوب گفتم شاید حی علی الجهاد ندیده کامنت خودش رو بقیه هم ندیده باشن.
حالا شما هی ضایع کن.
خدا اموات همه رو بیامرزه! با این عقب کشیدنِ ساعت یاد مادربزرگم افتادم.
هیچ وقت نمی گذاشت اول فروردین ساعت اتاقش را یک ساعت ببریم جلو!
هر وقت هم از ما ساعت می پرسید، میگفت قدیم است یا جدید؟!
فکر میکنم کتاب غافلگیر کننده ای بشه / فقط خواهشا آخرش را رها نکنید البته این نظر منه
این هم آموزش تصویری عکس دار شدن:
قسمت اول:
http://upload20.ir/upload/13166366481858295915.wmv
قسمت دوم:
http://upload20.ir/upload/13166366481574099086.wmv
از این شونصد تا داداش، کدام یک را به دیگران ترجیح می دهید؟ لطفا نگوئید همه را به اندازه هم دوست دارم.
حسین قدیانی: چشم! نمی گویم…
آن کس امانتدار است که با قلمش حق را بگوید و یقینا در همه مقولهها حقی برای نوشتن هست …
بابا منم کامنت خودمو دیدم، پاسخ آقای قدیانی رو هم دیدم، حالا دعوا نکنین با هم!
بعدش که ساعت سایت درست شد، رفرش کردم، بعدش دیگه ندیدم!
آفرین علمدار؛
سیدمجتبی… به به…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
حسین قدیانی: چه خوب می شد اگه همه دوستان، اولین کامنت شان را در قطعه ۲۶ و اینکه مال کدام پست است، پیدا می کردند و در یک پست مجزا می گذاشتیم توی قطعه.
این اولین کامنت بنده است!
“سیداحمد میگوید:
۲ بهمن ۱۳۸۸ در t ۰۱:۲۶
فوق العاده بود.
هر دفعه که خوندم از ته دلم لذت بردم.
عالی نوشتی اخوی.
خدا پدر عزیزت رو با سید الشهدا همنشین کنه.
ازت ممنونم.”
متن “بعد از شهداشما چند محافظ داشته اید؟”
حسین قدیانی: ذخیره می کنم تا به زودی در یک پست عمومی، همه را نمایش دهم. واقعا یادش به خیر!
سلام. خدا قوت.
این چند بخش از داستان که گذاشتین بی نهایت جذابه. امیدوارم کتاب زودتر از نه دی به دستمون برسه.
من هر روز بایگانی سایتت رو میخونم، آمار همه رو دارم. سیداحمد از اول که نبود اما بعد که اومد دیگه موند، دیوونه داداشی بعدش اومد، دو بار هم غیبت نسبتا طولانی داشت، بار اول مریض بود اما بار دوم غیبتش غیر موجه بود! آذرخش هم چند بار غایب بود، بجز چشم انتظار و سلاله و صبا و حامد توکلی که یه خط در میون کامنت میذاره و چند نفر دیگه بقیه تقریبا ورودی دو سه ماه اخیرن! خان باجی و ستاره خرازی و عشقستان اسماعیل و… هم قبلا پای ثابت کامنتها بودن که دیکه نیستن!
به اشک اگر وضو سازی
و به امام عشق اقتدا کنی،
شهادت نمی دهی، شهادت می گیری…
و سلام را در بهشت خواهی داد:
السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته…
.
.
.
…::::علی اکبر بقایی:::…
دوستان!
ممکن است وقتی مطالب اول را می خوانید، در متن های قبل از این متن “بعد از شهدا….” اسم بچه هائی را ببینید که هنوز هم هستند ولی وقتی به تاریخ ارسال کامنتشان دقت کنید متوجه می شوید که همه بعد از بنده کامنت گذاشته اند!
کلا اینکه خودم السابقونم!
حسین قدیانی: از خصوصیت های منحصر به فرد قطعه ۲۶ یکی همین است که برای متن های قدیمی، بعضا خیلی قدیمی، هنوز هم کامنت می آید. کامنت هایی که البته فقط اهالی آرشیو قطعه می توانند ببینند.
آذرخش میگوید:
۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ در t ۲۲:۰۳
“سلام داداش حسین.
خونه نو مبارک. ایشالا اینجا براتون برکت داشته باشه. خوشحالیم که برگشتید.
یا علی”
متن “کجایید ای شهیدان خدایی”
حسین قدیانی: متن «کجایید ای شهیدان خدایی»… یادش به خیر واقعا!
خدایا! ما را به جرعه ای از عشق مهمان کن و برقی از منزل لیلی بدرخشان تا خرمن وجودمان را خاکستر کند.
خدایا! نگاه سرشار از لطفت را کماکان بدرقه راهمان قرارده.
شوکران!!!
چقدر با اطمینان نظر دادید؟
خیلی از بچه های ثابت را از قلم انداختید!
سلام به بچههای خوب قطعه ۲۶ و صاحب این قطعه مقدس/ از اونجایی که خواننده این قطعه هستیم هنوز یاد قدیمها کردیم و این اولین کامنت را میگذاریم اینجا تجدید خاطرهای شود همین …
اندیشه روشن میگوید:
۲۵ اسفند ۱۳۸۸ در t ۰۳:۱۸
سلام
خداقوت
آن قدر زیبا حرف های دل مرا نوشته اید که نتوانستم ساکت بمانم!
“تقدیم به سربازی که برای مولایش سنگ تمام گذاشت …”
نام مطلبی است تقدیم به شما!!! بخوانیدش!
از خواندن نظرتان خوشحال می شوم.
یاعلی
……………………………………………………………………………………………….
خواندم و برایت نظری گذاشتم. ممنون برادر. شرمنده کردی ما را…
حسین قدیانی: چه خاطره ای! گمان کرده بودم اندیشه روشن از برادران اند و بعد دیدم که نباید می گفتم «ممنون برادر»! آن متن واقعا قشنگ بود. خنده ام گرفته الان از آن اشتباه!!
اون موقع هنوز بلد نبودید کامنت ها رو جواب بدید. 😀
حسین قدیانی: بنده خدا این بچه های وطن امروز، پیر شدند تا به من واضحات وبلاگ را یاد بدهند!!!
بابا یه شب نبودیم ببین چی شده.
السابقون السابقون! اولئک المقربون!!
…………………………………
آقا اینطور که بوش میاد فتنه سال ۹۰ هم نزدیکه!
بذار محمود جون از نیویورک برگرده. اثرات این ۳۰۰۰ میلیارد رو میبینیم!!
هیچ وبی مثل قطعه ۲۶ نیست!
اهالی قطعه ۲۶ واقعا با این فضا و داداش حسین و متنها و بچه ها و همه همه، زندگی می کنند!
بارها و بارها داداش حسین و بچه ها از خواب و خوراکشان زدند برای حضور در سایت؛
البته واقعا زحمات داداش حسین بی حد و اندازه بود… هست!
اسلامی ایرانی،
فعلا که آقا صادق گفته ۳۰۰۰ میلیارد نبوده،
ضمنا هیسسسسسسسسسسس!
آقا صادق گفته هر کی بگه ۳۰۰۰ میلیارد، باهاش برخورد قانونی می کنیم!
“پای ثابت” اونیه که همیشه کامنت میذاشته و میذاره، یا اونیه که همیشه می خونده و می خونه و وقت کامنت گذاشتن نداشته و نداره؟!
حسین قدیانی: مهم اینه که هر کسی توی قطعه برای من محترمه.
اولین کامنتِ من در تاریخِ ۳۰ اردیبهشت ۸۹ ، ساعتِ ۱۳/۲۲ بوده.
اما چرا نیست؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من اسیرِ این صحنه آرایی خطرناک نمی شما!
گفته باشم!!
اون یکی از مدارکِ اثبات اول بودنِ بنده در قطعه است که نباید گم شود.
هر چند شاهد دارم!
کاش ما لااقل جای اسی بدقلق بودیم!
دیوونه ی داداشی میگوید:
۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹ در t ۱۳:۲۲
سلام داداشی جونم..
نمی دونم شعرام به دستت
رسیده یا نه !!
کاش می دونستم …….
یا حق
***
منظورم شعرهایی هستند که قبل از ایجادِ “قطعه”، برای داداش حسین می گفتم و برای پیامکِ خوانندگانِ “وطن امروز” ارسال می کردم…
یعنی زمانی که داداش حسین به هیچ وجه زیر بارِ داشتنِ وبلاگ نمی رفتند…
وای که چقدر برای راه اندازیِ اینجا دعا می کردم…
چقدر خوشحال شدم وقتی اولین پستِ “قطعه” را در وبلاگِ ساحل دیدم…
و چقدر غصه می خوردم که نمی توانستم به دلایلی در”قطعه” کامنت بگذارم!!
و بدانــیـــــــــــــد؛
“دیوونه داداشی” هیچ وقت از داداش حسین و قطعه جدا نبوده…
هر غیبتی در گذشته یا حتی در آینده(!)، با گواهی پزشکی همراه است…
دیگه همین!
این هم نام متن اولین کامنتم؛
“نه ده” سرمه ای است بر دو چشم جادویی…
من قبلا” اسمم چیز دیگه ای بود کلافه شدم از بس گشتم نتونستم پیدا کنم. فقط اولین کامنتی که گذاشتم و زیر نویس داشت این مضمون بود.
داداش حسین از بابا اکبر فایل صوتی یا تصویری هم دارین؟
حسین قدیانی: صوتی آره اما تصویری نه.
طی یک شب، احتلاس ۲۸۰۰ میلیاردی با گزارش کمیسیون اصل نود، به ۱۷۳۰ میلیارد کاهش یافت! اگه همینطور پیش بره اختلاس گرها کم کم مثل خاندان آل پسته، طلبکار و مالک نظام هم خواهند شد احتمالا”!
دیشب هرچه سعی کردم از آن بیشتر نمی شد کامنت گذاشت!!
راستی کامنت های اردیبهشت ۸۹ من پیدا نیست داداش!!
همینجا دستور می دهم هوادارانم فردا بریزند در خیابانها سطل آشغالها را آتش بزنند!!
حسین قدیانی: آملی می کُشَتِت!!!
از آنچه موجود است، اولین کامنت من این بوده:
متن “جناب روح الامینی! شما پدر یک مجرم هستید نه یک شهید”
میلاد پ س ۳ میگوید:
۲۷ تیر ۱۳۸۹ در t ۰۱:۰۱
دل ما خون است
غلط کردند بیشمارند
اولا ۳۸۰۰ بوده. بعدش ۲۸۰۰ تاش از ایران خارج شده!!!
اعتبار ارزی و ریالی یعنی همین دیگه!!
البته این پولا جای دوری نمیره. برای انتخابات بعدی خرج همین اراذل و اوباش
خودمون میشه! در واقع جیب به جیب شده! جمهوری اسلامیه دیگه.
آخر دموکراسی. به همه وام میده!! حتی برای فتنه!
اولین طرحی که برای قطعه فرستادم و همچنین اولین فونت درشت داداش حسین زیر کامنت من، مشترکاً همین بوده که البته الآن دیگر لینک عکسش باز نمی شود و دوباره می گذارم: http://miladps3.persiangig.com/GH26/1.jpg
متن “دعای پیر زن”
میلاد پ س ۳ میگوید:
۱۷ مرداد ۱۳۸۹ در t ۰۱:۰۳
دوستان گفتند که تخم مرغ بزنیم برای چشم نخوردن جواب کامنت ها
منم زدم در همین لینک زیر 🙂
http://aks98.com/images/dsmq89izvlqfxtbydjnn.jpg
به منم جواب بده داداشی 🙁 اشکمو در نیار حاجی… فدات بشم
داداش حسین: فدای تو.
نمی کشه فقط برخورد شدید می کنه که بجای قبرستان فقط راهی بیمارستان خواهیم شد!
سلام.
من چون در کامنت گذاشتن خیلی قدیمی نیستم پس کامنت اولمو نمی ذارم!!
ولی خوب خودم خدائیش از همون اول، از دی ۸۸ متناتونو می خوندم.
ماجرا حیثیتی شده.
حسین قدیانی: شما کامنت آخرت رو بگذار!!
من روزای اول اگه اشتباه نکنم با اسم محمد یعنی اسم خودم کامنت میذاشتم.
سیستم سرچ سایت هم خیلی دقیقه!! آنی میشه پیدا کرد!
این سید احمد هم اون اولا مبصر شده بود، عین این مبصرای عقده ای!!
همه نظرات رو سانسور میکرد. ولی خوب بنده خدا کم کم قلق کار دستش اومد.
خدائیش هم سید احمد نباشه، نظرات خوندن نداره. سید دوست داریم
سلام و عرض ادب.
دیدم دوستان دارند کامنتهای اولشان را می گذارند، من هم اعتماد به نفس به خرج دادم و کامنت اولم را می گذارم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منم گدای فاطمه میگوید:
۲۴ تیر ۱۳۹۰ در t ۱۵:۵۲
اللهم عجل لولیک الفرج*
سلام آقای قدیانی، وقت به خیر.
اگر اجازه دهید از امروز رسما عضو کوچکی از این بهشت زیبا باشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
البته دوستان دقت کنند به آن کلمه “رسما” که در کامنتم گفتم.
من از ماه رمضان ۸۹ با اینجا آشنا شدم، ولی خوب آغاز کامنت گذاشتنم از همین۲ ماه قبل بود.
#بهترین خاطره یِ کامنتیِ ام:
_________________________________________________________
بی ادعا میگوید:
۱۰ مرداد ۱۳۸۹ در t ۱۱:۴۸
سلام داداش یه کم انتقاد پذیری بد نیست در شان شما نیست اینطور تند و خشن صحبت کنی زود جوش نیار و نصیحت پذیر باش حتی از کوچکتر ها باشد که من از شما بزرگترم!
این داش ابراهیم هم دوستت داره که انتقاد می کنه نه تقصیر تو نیست تقصیر امثال دیوونه داداشی یه که زیادی هوادارتن مواظب باش هوا ورت نداره اگه این نظر رو تایید نکنی می فهمم اصلا جنبه انتقاد نداری
آیا؟؟؟؟؟؟
داداش حسین: تایید می کنم اما این را بدان ما اینجا هوای همدیگر را داریم؛ شما چرا کمبود اکسیژن پیدا کرده ای، من مانده ام! در ضمن من عاشق دیوونه داداشی ام. حرفی هست؟!
_________________________________________________________
بی ادعا میگوید:
۱۰ مرداد ۱۳۸۹ در t ۱۵:۳۷
آقا من کم آوردم از جوابت تا خون در رگ ماست جانم فدای رهبر
هم از جوابت به خودم و هم به ابراهیم واقعا لذت بردم جدی ایتهمه تعریف و غش و ضعف دیوونه داداشی بی دلیل نیست ما هم دیوووووووووونتیییم اگه خدا قبول کنه
اگه نا خواسته نهراحتتون کردم یا وقتت با ارزشتون رو گرفتم معــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذرت
بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات
*** اللهم صل علی محـــــــــــمد و آل محـــــــــــمد و عجل فرجهم ***
بعد از رعایت اصول نگارشی و تغییر اسم و گذاشتن آواتار، حتما از چند روز دیگه پیدا کردن اولین کامنتی که گذاشتیم و دوباره کامنت کردنش هم جز شرایط تایید شدن کامنتها میشه، بله؟ لطفا اجازه بدید زیر بار این یه مورد دیگه نرم!
سلام
کامنت اول:
بزرگی را پرسیدند زنگی چند بخش دارد؟
گفت: دو بخش, کودکی و پیری
گفتند: پس جوانی چه؟
گفت: فذای حسین…
حسین قدیانی: دوستان! بنویسید برای کدام متن… و همان کامنت را اگر کپی کنید که خیلی بهتر است.
بسم الله
سلام
من وقتی اومدم تو فضای سایبر سال ۸۸ بود یعنی با بسیجی سایبری آشنا شدم وگرنه از جوونی (اول راهنمایی ) تو سایبر گشت می زدیم
سال ۸۸ تو وبلاگ شما نیامده بودم ولی لوگوتان رو تو دیگر وبلاگ ها دیده بودم عکسی بود ها بچه تو کامنت ها ت وبلاگ همدیگه به هم می گفتن تو از اهالی قطعه هستی؟ قطعه رو به هم معرفی می کردن و ….
منم کنجکاو بودم ببینم قطعه چیه؟ کجاست؟ البت اومدم چون متنی بود خوشم نیومد اون موقع اهل مطالعه نبودم اما از سال ۸۹ اهل مطالعه شدم علاقه مند به قطعه ولی وقتی لذت بردم و خواننده شدم یعنی پرو پا قرص که نامه نوشتید به صادق جون و در قطعه رو تخته کردن بعد به گمونم عقب نشینی کردید از مواضعتون دیگه نا امید شدم آخه هنوز که هنوزه دلیلش رو ندوستم
بعد یه توهینی کردین بعد آقا یه صحبت کرد معذرت خواهی کردین و یه سری دوستان گفتن حسین قدیانی خائن است به خون پدرش و ازین جور حرف ها که دیگه از اون موقع گفتم مظلوم واقع شدی تنهات نذارم و مطالبت رو خوب می خونم و استادی شدی برا من
اینو باید اعتراف کنم شما علاقه مرا تحریک کردید به نوشتن سیاسی و درس آموختم تو قطعه برا نوشتن بر ا همین شما رو استاد می دونم و سید احمد رو مبصر و قطعه رو کلاس
لب تابم فارسی نداره اشتباه تایپی رو ببخشید
سلاله میگوید:
۱۱ فروردین ۱۳۸۹ در t ۱۱:۰۷
سلام. به نظرم قلمتان زمینی نیست. به اراجیف این جلبکا هم اهمیت ندهید. پیروز باشید در تمامی نبردها.
“آیا آثار آوینی هم مثل خودش روی مین خواهد رفت؟”
******
این را هم بگویم که قطعه ۲۶ ای شدنم را مدیون شیخ بی سواد و سوتی هایش هستم. شیخ باعث آشنایی من با این قطعه مقدس شد.
اواخر دی ۸۸ بود که در وطن «نامه ملانصرالدین به شیخ بی سواد» را خواندم وخیلی پسندیدم و آن متن را از روزنامه جدا کردم و بعد از آن مطالب را از وطن پیگیری می کردم. تا قبل از آن نوشته های دیگری را هم از آقای قدیانی خوانده بودم؛ اما چندان به نام نگارنده توجه نمی کردم. فروردین پارسال بود که نام نویسنده را در اینترنت سرچ کردم و آمدم این جا و ماندگار شدم.
سلام
آقا سید کجاست؟
کامنتای قبلی رو خوندم، از بعضی از توهینهائی که بهت کردن،
سرم سوت کشید.
خدائیش اگه من جای تو بودم یا بیخیال نوشتن میشدم، یا نظرات رو میبستم.
سالاری سالار. هر جا میبینم یه متن علیه انقلاب نوشته شده، دلم قرص و
محکمه که ما هم یه حسین قدیانی داریم که به موقش میزنه تو دهنشون.
دستت رو میبوسم که بوسیدن داره این دست.
سلام علیکم به همه بسیجیایی که الحمدلله از اطرافشون و اتفاقایی که داره می اوفته خبر دارن.این یکی از دغدغه های سید علی مون عزیز دلمونه.
دیر به دیر به این سایت سر میزنم ولی خیلی دوست دارم بخونم و بدونم.
ماشالله.
خدا قلمتون رو پایدار کنه.
اسعدالله ایامکم
آهسته گویمت نکند بشنود رباب:
از عمرِ اصـــغرش فقط شش ماه مانده است…
.
.
.
سلام بر حسین*
اسلامی ایرانی؛
جدا دست شما درد نکنه!
اى دوست، ببین حال دل زار مرا…. ویـن جانِ بلا دیده بیمار مرا
تا کى درِ وصلِ خود به رویم بندى؟….جانا، مپسند دیگر آزار مرا
“امام روح الله”
جناب شوکران بزرگوار،
می بینیم چقدر برای گذاشتن آواتار به زحمت افتادید،
پس راحت باشید و زیر بار این یکی! نروید.
پس از بررسی و جستجوهای فراوان اولین کامنتم را پیدا کردم. از این کامنت معلوم می شه من از همه قدیمی ترم حتی از داداش حسین!!! باور ندارین به این قسمت از کامنت دقت کنید:
“به جمع دوستان خوش آمدی”
البته شوخی کردم این متن تو در تو و کلمات به هم چسبیده، بعد از رفع فیلتر سایت داداش حسینه.
ثابتم در این فضا، اما قدیمی نیستم
با وجود هر ستاره واقعا” من کیستم
پیام تشکر حسین قدیانی از دکتر احمدی نژاد
ارسال شده در ۳ دی ۱۳۸۹ توسط حسین قدیانی
(این قسمت خصوصی
داداش حسین از همون کامنت هاییه که اصلا” خوشت نمیاد و من اون زمان اصلا” حالیم نبود!)
احمدقاسمی میگوید:
۴ دی ۱۳۸۹ در t ۱۶:۵۹
بعضی خوشحالی هارونمی شه به زبون آوردولی بگم حسین عزیزهمونقدرکه ازنبودت بغض راه گلوموبست همونقدرهم بابودنت واومدنت بغض گلوموگرفته به جمع دوستان خوش آمدی یه پیشنهادبه بروبچه های قطعه ۲۶ دارم نمی دونم عملی می شه یانه ولی چقدرخوبه زمینه ای فراهم بشه یه روزهمه اعضارسمی وغیررسمی دربهشت زهراقطعه مقدس ۲۶ باحاج حسین قراری بزاریم وهم باهمدیگه چهره به چهره آشنابشیم هم قوت قلبی برای این سردارعزیزباشیم هرچندکمی دشواربه نظرمی رسه ولی شدنیه اونایی که موافقن نظربدن .
با نظر ایرانی اسلامی موافقم…
دوستان!
کامنتهای قدیمی به زودی در یک پست مجزا به نمایش در خواهد آمد.
سلام
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه ادرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه کدام شهید با ارامش به خانه می رسیم. نکند عکس انان را ببینیم و عکس انها عمل کنیم!
برای شادی روح شهدا صلوات
آقای قدیانی! خیلی وقته که مشتری وبتونم اما این اولین کامنتمه برای شما. همه بچه های اینجا رو هم می شناسم چرا که متن های شمارو همراه با کامنتا می خونم. از همه جالب تر این سیداحمده که خیلی جاها اندازه خود شما درباره اش حرف می شه و می گن که یه پیام بازرگانی مثل سید احمد قطعه ۲۶ بریم!! واقعا این وبلاگ مثل دریا می مونه. الان ۲ ساعته که اینجام و انگار برایم یه دقیقه بود. یعنی اصلامتوجه نشدم که زمان داره می ره. امروز توی همایش دیدمتون یه لحظه. انگار پیر شدین! باعث افتخار ماین.
۷۴ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
….:::::سلام علی آل یاسین::::….
آقایون مدعی حقوق بشر، یکی یکی دارند سالن جلسه سازمان ملل را ترک می کنند!!!
حسین قدیانی: نمی دانم درست باشد نظرم یا نه، اما آیا بهتر نیست کسی که اصلا سازمان ملل را قبول ندارد، -و اگر ندارد، حق دارد- لااقل هر سال و در هر اجلاس عمومی، نرود آمریکا؟! آنهم با این همراهان؟!
نیمی از سال جهاد اقتصادی گذشت…
{اندک اندک کم می شود از هرم این گرمای سوزان، و جوجه را در پائیز باید شمارش کنیم که چه کاشته ایم و چه برداشت کرده ایم. داد از این گذر ایام، اگر که به غفلت بگذرد. به چشم بر هم زدنی، از سال ۹۰ یک سوم گذشت و تا پایان سال “جهاد اقتصادی” تنها چند ماه، بلکه می خواهم بگویم تنها چند روز باقی مانده
به راستی فرق سال جهاد اقتصادی با سال های گذشته در چه چیز باید باشد؟! آیا این نام، با خود حامل هیچ مرامی نیست؟!
چه بوده “تیتر یک” در این چند ماهی که از سال “جهاد اقتصادی” گذشته؟! “کار” یا “آمار”؟! “همت مضاعف” یا “بوق مضاعف”؟! “حوادث تلخ” یا “حماسه های شیرین”؟!
واقعیت و حقیقت این است که قفل “جهاد اقتصادی” با “کلید کار” باز می شود، نه “ارائه آمار”، حتی آمار درست.
من این روزها بیش از آنکه نگران آرایش مجلس بعدی باشم که دست چه گروهی می افتد، نگران سالی هستم که “جهاد اقتصادی” خوانده شده. بیش از آنکه خدمت، احتیاج به روزشمار افتتاح داشته باشد، این سال مظلوم “جهاد اقتصادی” است که محتاج شمارش معکوس است! به طرفه العینی این سال تمام می شود، اما آخر سال، مردم، مسئولین را نه به “آمار”، که به “کار” می سنجند. آیا در این ثلثی که از سال “جهاد اقتصادی” گذشته، آماری هست از رضایت مردم از دست حضرات؟!… و ایضا رضایت قلبی “آقا”؟!…}
قطعه مقدس ۲۶، ۳۱ تیر ۱۳۹۰، «جنگ “آمار اقتصادی” با “جهاد اقتصادی”!؟»
میشه به من بگین چه جوری می تونم دیدگاه متن های قدیمی رو راحت تر پیدا کنم؟
بسم رب الفاطمه(س)
۴۷* امیرالمومنین علی علیه السلام:
همه خوبی ها در این دو جمع شده است: عمل کردن به آنچه ماندنی است و کوچک شمردن آنچه فانی شدنی است.
(غررالحکم، ص۱۵)
سایه/ روشن
راه خاصی وجود ندارد؛
باید متن ها را یکی یکی باز کنید و بگردید!
اگر حدودا می دانید از چه تاریخی با قطعه ۲۶ آشنا شدید، پیدا کردن کامنتتان خیلی سخت نیست.
سلام
…
سلام
قبول نداشتن سازمان ملل یه مسئله ایه که خوب بحثش جداست.
اما به نظر من وقتی سازمان ملل اگه نگیم تنها تربیون اما جزو معدود تربیون هایی هست که ایران می تونه صدای خودش رو به دنیا برسونه چرا ازش استفاده نشه.
کاری به درست یا غلط بودن نحوه حضور در این اجلاس ندارم که مسلما نقدهای زیادی بهش وارده. اما به نظرم حضور توی این مجمع بد نیست.
چه اهمیتی داره که سران کشورها که همه شون دستشون توی یه کاسه اس جلسه رو ترک کنن؟ هدف چیز دیگه ایه. این برنامه توی اکثر کشورها به طور مستقیم پخش می شه و جاهای دیگه هم بخش هایی ازش منتشر می شه. پس این سخنرانی رو مردم دنیا می شنون. مهم اینه که یک سری حرف ها از یه طریقی به گوش همه مردم برسه.
البته اینم برداشت منه. نمی دونم درست باشه نظرم یا نه.
حسین قدیانی: می دونی چیه آذرخش؟! هیچ روزنامه نگاری اندازه من، در طول این چند سال در مدح دکتر ننوشته. از وقت شهرداری بگیر و بیا این طرف. هرگز هم پشیمان نیستم، اما اگر این حق را دارم که از کسی به خاطر کارهای خوبش دفاع کنم، این حق را هم دارم که به رفتار و گفتار منفی واکنش نشان دهم. آمریکایی ها و همه دشمنان ما، اصلا کاری به سخنان تقریبا تکراری و البته درست دکتر ندارند؛ این برای شان مهم است که احمدی نژاد با چه همسفرانی رفت آمریکا و با این کار چه پیامی را و به چه دوست و دشمنی می خواهد بدهد. البته این را بگویم که من قبول ندارم ۲ چیز را؛ اولا بی انصافی در حق حتی خدمات فعلی این دولت. ثانیا خلاصه کردن همه انتقادات، به نقد جریان منحرف. با این حال پیچیده کرده دکتر، کمی فضا را. و از این بدتر اینکه پیچیده دارد بازی می کند… بی خیال!
داداش حسین با همه ی این حرف ها ولی دست آخر مدعوین ممتد بودى البته اون ها هم فقط دست می زنند.
سلام پیش قراول جنگ نرم…
نوشته قشنگی بود….
در مورد جواب کامنت آخری هم باید بگویم که جوابت جای بسی تأمل دارد!…..
اللهم عجل لولیک الفرج…
سایه/روشن
بروید ستون سمت چپ “قطعات قطعه”، روی یکی از آنها مثلا “سمفونی مورچه ها”،
کلیک کنید!… وقتی باز شد، می توانید در آن جا “بایگانی” را ببینید…
اگر بر روی هر ماهی از سال کلیک کنید، به راحتی می توانید دیدگاه های متن های قدیمی را پیدا کنید و با “نوشته های قدیمی تر” و یا “نوشته های تازه تر” که در پایین و بالای هر صفحه نوشته شده، دقیق تر بررسی کنید…
فکر می کنم این ساده ترین راه است!
چشم پاک دختری از جمله ای تر مانده است
چشم های پاکـش اما خیره بر در مانده است
روی دیــوار اتــاق کـــوچـــک تـــنــهـــایــی اش
عکـس بابایـش کـنـار شعـر مـادر مانـده است
یاد و خاطره شهیدان گرامی باد
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدای داداش حسین
در مورد رفتن یا نرفتن به سازمان ملل دیدگاه های مختلفی میشه داشت!
نمی دونم شاید نرفتن بهتر باشه، شاید هم بهتر این باشه که برن و حرف بزنن و کاری کنن که دروغ گو های بزرگ تاریخ بشریت، جلسه را ترک کنند!
البته در مورد همراهان رئیس جمهور محترم که حرف زیاده،
اینکه رئیس جمهور با همسرش رفته حرفی نیست، اما اینکه اون اطرافیان منحوس هم با خانواده رفتن خیلی جای سوال داره!
اما کلا اینکه یکی یکی بلند می شدند و جلسه را ترک می کردند برام خنده دار بود!
درود بر موسوی و کروبی دلاور
پایانتان نزدیک است بسیجیها
حسین قدیانی: دمت گرم! خیلی سالاری… بیشتر به ما سر بزن و هر چی خواستی بگو.
دوستان عزیز، استوانه رو ول کنید، محمود رو بچسبید!!
همینجوری داره گل به خودی میزنه!!
آدم یا انسان یا هر چی، وقتی میشنوه سر قضیه ۱۵۰ تا نماینده مجلس
مورد نظر اسی، حکومت تهدید به اغتشاش و حذف یارانه و بنزین آزاد و
ادعای تقلب در انتخابات میشه! مو به تنش سیخ میشه.
…
داداشی نیستی؟ امروز چهلم مامان بزرگم بود نتونستم بهتون سر بزنم. نمیدونم این قطعه چی داره که منو میکشونه اینجا
حسین قدیانی: ان شاء الله روح شان شاد باشد و قرین خوبان بهشتی.
“داداش حسین”
همین که فرمودین: نمی دانم درست باشد نظرم یا نه، نشون می ده که با رعایت برخی شروط، در هر صورت منکر استفاده از این فرصت نیستید. چون عدم حضور در این کنگره ی با اهمیت، هر چند آنگونه که باید تأثیر اساسی داشته باشد را ندارد، لکن عدم حضور در هر دوره، چه الان چه در گذشته موجب زبان درازی امثال آمریکا و غیره می باشد. حتی اگه سازمان ملل مورد قبول ما نباشد. چون بیشتر مخاطب ما ملت ها هستند. اما با این قسمت از سخنتان کاملا” موافقم. همراهان!. دوست داشتم دوربین هرگز به سمت حداقل برخی همراهان رییس جمهور نره. ولی چه کنیم که دست شکسته وبال گردنه.
در هر صورت مواضع همیشگی ایشون در سازمان ملل، مورد توجه هست هرچند که شاید خیلی چیزها در ذهن انسان عادی چون من بود، که به گمانم جای آن در صحبت های دکتر خالیست و اهمیتش اگر از بعضی قسمت های سخنان ایشان بیشتر نباشد قطعا” کمتر نبود.
حسین قدیانی: سازمان ملل البته برای کسی که قبولش ندارد، هرگز یک فرصت نیست! دنیا مگر از طریق سخنان روسای جمهور ما در سازمان ملل پی به حقانیت جمهوری اسلامی برده یا نبرده؟! آن فرصتی که دکتر باید نگران از دست دادنش باشد، فرصت ولایت پذیری است. فرصت خدمت است. بگذریم که در این باره چیزهایی هم هست که فعلا بهتر است نگوییم و نبینیم. یکی مثل من هرگز آبش با اخوان … توی یک جوی نمی رود، اما کاش دراز نمی کرد احمدی نژاد بعضی زبان ها را. دنیا را در کنار آدم هایی مثل این همراهان نمی توان اصلاح کرد!! دکتر دارد بد کد می دهد؛ خیلی بد! کاش من دارم اشتباه می کنم. کاش.
برنامه های هیئت های معروف تهران در شب و روز
شهادت امام صادق علیه السلام:
حاج منصور ارضی:
شب شهادت آقا جمعه اول مهرماه نود بعد از نماز مغرب
حرم مطهر سید ناصرالدین خیایان خیام جنوبی(نرسیده به بازار تهران)
سخنران : حجت الاسلام و المسلمین استاد الهی
و نفس گرم پیر ارضی و عرش پیمای ما حاج آقا منصورارضی
صبح شهادت آقا دوم مهرماه نودراس ساعت ۵:۴۵ دقیقه تا نماز ظهر
صنف لباس فروش ها : پائین تر از میدان سعدی؛ خ استقلال؛ حسینیه صنف لباس فروش ها
مداحان :حاج منصور ارضی و علی انسانی
حاج سعید حدادیان:
صبح شهادت امام صادق ساعت ۸ صبح به همراه غبار روبی مزار شهدای گمنام
مداحان سعید حدادیان، محمد حسین حددادیان،
مکان: خ آزادی – بین یادگار امام ( ره ) و حبیب الهی –
مهدیه ی امام حسن مجتبی (علیه السلام)
حاج محمود کریمی:
جمعه ا مهر ۱۳۹۰ مصادف با شب شهادت حضرت امام صادق(ع) از نماز مغرب و عشاء
مکان : شمیران ، چیذر ، جوار بارگاه امامزاده علی اکبر(ع) و ۵۳۰ شهید دفاع مقدس
شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰ مصادف با صبح شهادت امام جعفر صادق(ع) از ساعت ۱۰ صبح
مکان : خیابان کارگر شمالی ، رو به روی پمپ بنزین ، مسجد حضرت امیر(ع)
شنبه ۲ مهر ۱۳۹۰ مصاف با شام شهادت امام جعفر صادق(ع) از نماز مغرب و عشاء
مکان : بزرگراه شهید چمران ، پل مدیریت ، مسجد دانشگاه حضرت امام جعفر صادق(ع)
ضمنا دسته عزاداران امام صادق (ع)ساعت ۱۶ روز شهادت از سعادت آباد بلوار دریا مقابل مقبره شهدای مسجد قدس به سمت دانشگاه امام صادق(ع) برپا می باشد.
حاج محمد رضا طاهری:
شب شهادت آقا یکم مهرماه ۱۳۹۰ بعد از نماز مغرب و عشا
مکان : مجیدیه شمالی – خیابان شهید صباح غربی – مسجد الهادی
سخنران : حجت الاسلام و المسلمین فراتی
مداح : حاج محمدرضا طاهری
حاج عبد الرضا هلالی:
شب شهادت حضرت جمعه اول مهر ماه – ساعت ۲۰
سخنران : حجت الاسلام و المسلمین رئیسی
مرثیه سرایی توسط حاج عبدالرضا هلالی
نشانی:میدان خراسان – حسینیه امام موسی ابن جعفر(ع)
مهدیه تهران:
مراسم عزاداری شب شهادت امام صادق (ع) ( جمعه ۱ مهر) ساعت ۲۱
سخنران : حجت الاسلام و المسلمیم ماندگاری
مداحان : حاج احمد چینی ، حاج حسین سازور
شادی روح امام و شهدا صلوات
فکر میکنم اولین باری که با اسم دوست داشتنیم کامنت گذاشم این بود قبلا میومدم مطالب رو میخوندم یا اینکه با اسم های متفاوت هر بار کامنت میذاشتم.
برای اربعین نصرالله جنیدی/ پرستوی عاشق! تو با بهار رفتی…
به یاد سیدسجاد میگوید:
۲ تیر ۱۳۹۰ در t ۱۳:۲۳
خیلی قشنگ بود.وقتی متن رو میخوندم یاد سید سجاد خودمون میافتادم که سپاهی بود سال قبل بر اثر تصادف دربین الحرمین امام خمینی وحضرت معصومه رفت پیش عشقش امام حسین وحضرت زهرا.شادی روح هردو شون ۲صلوات
خواهش می کنم، چه زحمتی، وظیفم بود!! اما اینکه چرا کامنت اولم رو نمی ذارم دلیل خاصی نداره، جز اینکه از اولین کامنتی که گذاشتم خوشم نمی یاد! فکر می کنم شما هم خوشتون نیاد دوباره ببینیدش.
أراکَ عَصِیَّ الدَّمعِ شیمتُک الصبر أما للهوی نهیٌ علیک و لا امرُ
میبینمت که از اشک فرمان نمیبری، فقط صبر می کنی. آیا عشق بر تو امر و نهی نمی کند؟
بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعةٌ ولکنَّ مِثلی لا یُذاعُ لهُ سِرٌّ
بله من به وطن و قومم مشتاقم و از شوق سوز دلی دارم، ولی راز چون منی برملا نشود تا زمانش فرا رسد.
چه تحلیل زیبایی را رهبر گرانقدرمان با این شعر ابو فراس بیان کرد… ابالفضل علمدار، خامنه ای نگه دار
سلام بر حاج حسین قدیانی و بزرگ مرد گمنام قطعه، آقا سید احمد
آقای قدیانی خوشحال شدم امروز دیدمتون.شما افتخار بچه حزب اللهی هائی
تواضعت قشنگه
کامنت های این همیشه سبز خیلی نوستالژیکه.
یاد ایزی لایف های پارسال میفتم. چه بچه های باصفایی بودن!
“دنیا را در کنار آدم هایی مثل این همراهان نمی توان اصلاح کرد!!”
دقیقا!
این “همیشه سیز” گفته:
“پایانتان نزدیک است؟”
جناب!
میشه یه کمی دقیق تر اشاره کنی؟
دقیقا این نزدیک که گفتی یعنی کِی؟!
🙂
اللهم عجل لولیک الفرج…
من زمانی به وجود شخصی به نام آقای قدیانی پی بردم که وبلاگشون فیلتر شده بود! این خبر رو از وب یک گرافیست متعهد دریافت کردم. من هم ندیده و نخونده به خاطر اون متن جنجالی و توضیحی که ایشون و سایر وبلاگ ها در این رابطه داده بودند شدم یک حامی ۲۶، بدون کارت و کامنت البته! ناگفته نمونه که تا اون زمان فقط برای تحقیق و یا دانلود عکس و پوستر به سراغ اینترنت میومدم و از جنگ نرم در فضای سایبر به این صورت بی اطلاع بودم!
بعد از رفع فیلتر هم در موج سرور و تبریک بچه ها قلبی شریک بودم، و همین برای من کافی بود. بخاطر حجم زیاد درس ها هم معمولا دیر به قطعه سر می زدم و کم به دیدگاه ها، واقعا نمی دونم که دقیقا کی کامنت گذاشتم الان هم بدجور، متن ها چشمو گرفت فعلا دست خالی برگشتم، مهم نیست چون یک شعر خیلی بجا و زیبا پیدا کردم و این برای خودم کافیه:
.
.
.
ای پیــــــــــــــش پرواز کبوتــــــــــرهای زخمــــــــــــــی
بابای جاویــــــــــــــــدالاثر بابای زخمـــــــــــــــــــــــــی
تا یاد دارم برگـــــــــــــــی از تاریـــــــــــــــــــــــــخ بودی
یک قــــــــــاب چوبـــــــــــــی روی دست میـــــخ بودی
تـــــــــــــوی کتابــــــــــم هر چه بابا آب مــــــــــــی داد
مـــــــــــــادر نشانم عکس روی قـــــــــــــــــاب می داد
اینجا کنار قاب عکســــــــــــــــت جــــــــــــــــان سپردم
از بس که از این هفتــــــــــه ها سرکوفـــــــــت خوردم
من ســــــــــــی سالم شد هنوزم توی قابـــــــــــــــی
خب لااقل حرفـــــــــــــــــــــــــــــــــی بزن مرد حسـابی
یک بار هم از گیــــــــــــــــــــــر و دار قاب رد شــــــــــــو
از توی سیــــــــــــــــم خـــــــــــاردار قـاب رد شــــــــــو
برگرد تنهـــــــــــــــــــا یک بغــــــــــــــــل بابای من باش
یا یک بغـــــــــــــل بابا بیــــــــــــــــا و جــــــای من باش
ای دســـــــــــــت هایت آرزوی دســـــــــــــــــــت هایم
ناز و ادایــــــــــــــت مانده روی دســـــــــــــــــــت هایم
شاید تو هم شــــــــــــــــــرمنده یک مشت خاکـــــــی
جا مانــــــــــــــــده ای در ماجرای بی پلاکـــــــــــــــــی
عیبی نــــــــدارد خـــــــــــــاک هم باشی قبــول است
یک چفیــــــــــــــه و یک ساک هم باشی قبــول است
.
.
حسین قدیانی: کامنت نوشت های شما دارد یک پست خوبی می شود که خودم هم توضیحاتی درباره هر کدام از دوستان و شناختی که نسبت به ایشان دارم، به آن اضافه خواهم کرد. به یک تعدادی که برسد، عمومی می کنم این پست را.
قشنگ بود بوسه تان بر پیشانی جانبازان. آقای قدیانی! پاینده باشی. راستش همیشه تصور یه آدم مغرورو از شما داشتم که امروز چند بار عکسش برایم ثابت شد. البته دوستانم می گفتند مظلوم به نظرمی رسین. که من گفتم هم مظلوم و هم تخس!!
آپیم با تحلیل فیلم دل شکسته !!
سایه/ روشن
این هم لینک شعری که گذاشتین،
http://upload20.ir/upload/1316731925446146604.mp3
داداش! ببخشید.
در این مواردی که گفتید شکی نیست. بخصوص موضوع همراهان.
خوب من از دید خودم سنجیدم مسائل رو. اینو باید در نظر گرفت که من کمتر از دو ساله که با سیاست آشنا شدم و شما سال ها زیر دست آقای شریعتمداری آموزش دیدید.
خلاصه نظر من و شما با هم قابل مقایسه نیست مسلما. اما خوب هر کسی یه تحلیلی داره دیگه.
در ضمن اینکه بارها و بارها در مدح دکتر نوشتید دست مریزاد. اما کیف می کنم وقتی می بینم دوستانی مثل شما در نهایت واقع بینی نقد درست رو فراموش نمی کنن. ممنون که همه جوانب رو در نظر می گیرید. صد در صد حق نقد به دولتی که دوستش داریم برای همه ما محفوظه.
چه خوب شد که دو تا نقطه ی پایانی رو گذاشتم، در کامل کردن این فضای بصری زیبا کمکم کردید. ممنون
سلام
فکر نمیکردم یه روزی برسه که اینقدر از قطعه فاصله بگیرم که هر دفعه بخوام سلام کنم…
رفقا خیلی دلم تنگ شده براتون
دعا کنید بتونم مثل قبل کنارتون باشم…
قطعه مداحی به نظرم بسیار زیبا از سیدسجاد مشهدسری:
http://download940.mediafire.com/w4b2rpl5r0cg/qzk1371d7193k2w/Kafanam+ro.mp3
خالی از لطف نیست بعد از اینکه شعرو گوش دادین یه صلواتی هم نثار روحش کنید.
ساعت۷:۵۶
افراد آنلاین:۱
ماشاالله به خودم..
رفتند رفیقان و به دلدار رسیدند/
ای وای چه سازم شهدا صبر ندارند/
آنان که بریدن دل از عالم خاکی/
یک ثانیه در سیر سماء صبر ندارند….
در طول این سی و سه سال کلاً رئسای جمهور ایران ۱۰ بار به سازمان ملل رفته اند… یکبار رجایی، یکبار خامنه ای، یکبار خاتمی (آن هم با کلی ادعای گفتگوی تمدنهایش) اما هفت بار احمدی نژاد (آن هم در حالی که از بیخ مخالف سازمان ملل است)
حق داریم تعجب کنیم، آیا؟!
حسین قدیانی: می دانی! دلم خیلی سوخت برای رژه آغاز هفته دفاع مقدس در جوار مرقد امام و شهدا. خیلی سوخت. معمولا همه ما جاهایی که باید باشیم، نیستیم و جاهایی که نباید باشیم، هستیم!! به قرآن قسم، دروغ سازمان ملل، خیلی بزرگ تر از دروغی مثل هولوکاست است. در این باره و این باره ها و درباره سفر دکتر و خودشان، حرفها بماند برای روزی دگر.
…
یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة (عج)
این طالب بدم المقتول بکربلا…؟
اللهم عجل لولیک الفرج
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ.
در این خصوص که فرمودید، متأسفانه شما اشتباه نمی کنید، داداش حسین.
حسین قدیانی: فرق نسبت امثال ما یعنی من و شما با دکتر، و کسانی مثل اخوان …، در این است که اخوان …، خوب و بدشان، بر یا با ولایت بودن شان، پشیزی برای ما ارزش ندارد. اصلا زنده و مرده امثال خواص بی بصیرت برای من یکی هیچ مهم نیست، اما دلم برای دولتی و شخصی می سوزد که شبانه روز و مردمی کار کرده و بعضا امروز نیز.
همیشه دوست داشتم از زاویه ی دید شما به موضوعات نگاه کنم. چون اولا” کاملا” مخاطبتون رو می شناسید، و همیشه به نکاتی توجه می کنید که از چشم خیلی ها حتی جمع کثیری از همکارانتون دور می مونه.
دقت کردم همیشه در کلامتون رنگ و بویی از امید دیده می شه در عین حالی که به دقت و موشکافانه تحلیل و حتی نقد می کنین. از همون جوابی که به کامنت “آذرخش” دادید فکر کردم گرفتم موضوع رو. اما همینقدر که پایین تر اومدم و کامنت خودم رو دیدم پی بردم که نه موضوع رو هنوز کامل نگرفتم.
حقیقتی رو بگم داداش حسین. خیلی از افراد جامعه ی ما از روزنامه نگار گرفته تا مردم عادی و سیاسیون و… موضوعات رو اونطور که خودشون می پسندند تفسیر می کنند نه اونطوری که واقعیت داره. نمی دونم علتش چیه؟ ولی فکر کنم بر می گرده به صداقت در گفتار رو رفتار و تا حدودی بهره نداشتن یا داشتن از مقداری بصیرت. وقتی می بینم مثلا” رییس مجلس در توجیهی کاملا” آشکار و به طرز مسخره ای، طرح تصویب نظارت بر نماینده ها رو بعد از ۱۵ ماه با عنوان “پختیمش” پاسخ می ده و مخاطش رو هالو فرض می کنه، به این نتیجه می رسم؛ ریا کاری و دروغ، یک جاهایی خودش رو بد جور نشون می ده. واین که شما گفتید؛ دکتر بد کد می ده حقیقت موضوع همینه بد کد می ده و بازی رو بد جور پیچیده کرده.
اگه روزی صد بار از داشتن امامی به این ذکاوت و درایت پیشانی بر خاک بذاریم و خدا رو شکر کنیم کمه.
اینه که داداش حسین، شما رو از بقیه متمایز می کنه. آره قربونت. نقطه چین نکن عزیز دل برادر. نقطه چین نکن.
حسین قدیانی: اگر نماد این نظام، یکی مثل آقای پرسه در مه است، حاضرم برای مبارزه با چنین رژیم دیکتاتور و مغروری بمیرم. از ایشان بدتر، …نحوه تعامل برادرشان در ق. ق… در عرصه اجرا و مواجهات رسانه ای است! این آدم آنقدر بدعمل می کند که دعوای ما با سران فتنه را به دعوای ما با قوه قضائیه تفسیر کرد، و نقد رسانه ها به اختلاس را نقد قوه قضائیه!! می گوید که اگر کسی بنویسد ۳ هزار میلیارد تومان، مجرم است!! و بازداشت می شود!! نمی فهمد که این سخن را به زبان رسانه ای و درست باید گفت. همچنان که نفهمید روح نامه مرا. اما خمینی و خامنه ای و شهدا را اگر از این نظام بگیری، دیگران مغرور و پر ادعا، چقدر مثلا بهتر از مبارک اند؟! «این عمار» متاسفانه خیلی واقعیت دارد…
مدارکش هم موجوده ، بگم ؟ بگم؟
سید تو رو خدا تو دیگه حال ما رو نگیر بابا ناسلامتی هم اسم رفیق گل منی که چند دهه پیش منو رفیق فابریکش سید مصطفی رو جا گذاشت و پرید پیراهن خونیشو هنوز سید داره…بی معرفتا دیشب ندیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدیدید سخنرانی رو؟
در ضمن از مادها به این طرف پاک ترین بچه های ممکن بچه های همین دولت اند.
شما هم سید جان پنجتاشو بگو، دوتاشو بگو…
راستی سلام اعصاب نمی گذارید برا آدم اصلاً دلم خیلی برای اون مناظره ی افتخار آفرین تنگ شده ، خیلی…
بیائید در مورد کتاب “روزخند” صحبت کنیم؛
یا راجع به “هفتادو دقیقه قبل از شهادت”.
یعنی که یعنی!
این هم برای سید عزیز:
شبی چون باد بر یالش خزیدم-به سوی خانه ی ساقی دویدم-چهل شب راه را بی وقفه راندم-چهل تسبیح ساقی نامه خواندم-ببین ای دل چقدر این قصر زیباست-گمانم خانه ی ساقی همین جاست-دلم تا دست بر دامان در زد-دو دستی سنگ شیون را به سر زد-امیدم مشت نومیدی به در کوفت-نگاهم قفل در میخ قدر کوفت-چه درد است این که در فصل اقاقی – به روی عاشقان در بسته ساقی-بر این در وای من قفلی لجوج است-بجوش ای اشک هنگام خروج است-در میخانه را گیرم که بستند – کلیدش را چرا یا رب شکستند؟-دعا کردند در زندان بمانم-دعا کردند سرگردان بمانم-من آخر طاقت ماندن ندارم-خدایا تاب جان کندن ندارم-دلم تا چند یا رب خسته باشد؟-در لطف تو تا کی بسته باشد؟-بیا باز امشب ای دل در بکوبیم-بیا این بار محکم تر بکوبیم -مکوب ای دل به تلخی دست بر دست-در این قصر بلور آخر کسی هست-بکوب ای دل که اینجا قصر نور است-بکوب ای دل مرا شرم حضور است-بکوب ای دل که غفار است یارم-من از کوبیدن در شرم دارم-بکوب ای دل که جای شرم و ظن نیست-مرا هرچند روی در زدن نیست-کریمان گرچه ستارالعیوب اند-گدایانی که محبوب اند خوبند – بکوب ای دل مشو نومید از این در-بکوب ای دل هزاران بار دیگر…
نوبهار است در آن کوش که خوشگل باشی…
حریر نور غریبش ، بر این رواق می افتد
اگر چه ماه شبی در محاق می افتد
تو بایدی و یقینی نه اتفاقی و شاید
تو سرنوشت زمینی که اتفاق می افتد…
اللهم عجل لولیک الفرج.
آقا یاسر؛
من کِی حال شما را گرفتم برادر؟!
صحبتهای داداش حسین کاملا متین و منطقیه، و حرف حق جواب نداره!
با همه انتقاداتی که احمدی نژاد دارم، خیلی دلم براش می سوزه، خیــــــــــلی!
در مقایسه با روسای جمهوری قبلی، بیشترین زحمت رو برای مملکت کشیده ولی خودش داره ذره ذره همشو بر باد میده! خیلی ظلمه، احمدی نژادِ ما، که براش خونِ دل خوردیم، کاری کرده که زبون کسائی مثل اخوان …. دراز شده.
ای بابا خودمم شروع کردم!
بیخیال، بیائید راجع به هوا حرف بزنیم، به به… چه هوای خوبی!
نکته مهم:
در کلیه کامنت ها، “اخوان…” اشاره به مرحوم “اخوان ثالث” دارد!
سلام
به جان خودم این طرح رو تو متن مربوط به همایش بیداری اسلامی فرستادم ولی کامنت ها خراب بود:
http://hajianinet.persiangig.com/image/bidari%20eslami1.jpg
ممنون آقا مرتضی،
طرح زیبائیست.
جمال چهره تو حجت موجه ماست…
بخشید اما به نظرتان یک مقدار جواب دوم تان به چشم انتظار تند نیست؟ حرف تان و غرورشان و «این عمار» درست اما خودتان یک بار در کامنتی بهم گفتید که نظر آقا بر حفظ اخوان لاریجانی است. یک مقدار شاید چندان درست نباشد این گونه گفتن از روسای دو قوه؛ یعنی نقد کنید عملکردشان را مثل همیشه برنده اما با یک لحن دیگر. می دانید وقتی این گونه جواب می دهید خیلی ها { این خیلی ها که می گویم قطعا خودم را جزء شان نمی دانم با توجه به شناختی که دارم} این گونه تصور می کنند که با بغض شخصی و به خاطر برخوردشان در قضیه ی آن نامه و فیلتر این گونه نظر می دهید. البته شاید هم من اشتباه می کنم و نظرم درست نباشد.
{از ایشان بدتر، …نحوه تعامل برادرشان در ق. ق… در عرصه اجرا و مواجهات رسانه ای است!!} خصوصی بود.
حسین قدیانی: تفاوت پست عمومی و فضای کامنت، مهم است. توی اینجا گاهی می شه حرف دل زد، ولو تند! کلا مشی ق. ق در مواجهه با مسائل رسانه ای، افتضاح است. الکی ما را که دشمن فتنه گران و منحرفین هستیم، دشمن خودشان می کنند. آیا این، نوعی فهم نادرست نیست؟! یک جوری یه دفعه ق. ق وارد اظهار نظر می شه که انگار، اختلاس را رسانه ها کردن!! و اما چرا خصوصی؟! بگذارید فضای نقد درست در قطعه میان بچه های خودی رواج داشته باشد. همین نقد شما باعث شد که جمله ام را اصلاح کنم! و کمی نقدتان را مخدوش!!
آن دل که به یاد تو نباشد، دل نیست… قلبی که به عشقت نتپد، جز گِل نیست
آن کس که ندارد به سر کوی تو، راه…. از زندگی بی ثرش حاصل نیست
*امام روح الله*
درود بر موسوی و کروبی دلاور
پایانتان نزدیک است بسیجیها
حسین قدیانی: دمت گرم! خیلی سالاری… بیشتر به ما سر بزن و هر چی خواستی بگو.
ههههه
بسی خندیدیم
خیلی باحالی
هههههه
راستی بچه ها حسابی یاد قدیما کردید ها
!
من غلام قمرم جز قمرم هیچ مگوی
راستی داداش حسابی سایت داغون شده ها
تفحص هم نابوده
کامنت ها قاط زده
کلا دمت گرم
چاکرتیم
می زنی جاده خاکی برارم ، ها! من کی گفتم صحبتهای داداشی غیره منطقی است؟ ها؟دوتاشو بگو؟…. من فقط گفتم احمد حال منو نگیر از کجاش درآوردی که داداش منطق اصلاً سرش نمی شه؟!!!!!!!!!! خیلی هم شکر خدا همه ی اهالی منطقی اند …
شکر خدا. حالا نکنه بخاطره…
تا پایان امروز شعری هم برای داداشی می گذارم.
دلم برای احمدی نژاد می سوزه…خوب دل منم می سوزه ، به خدا گناه داره خیلی گناه….
چقدر دلم میخواست یه جا گیرت میاوردم وتا میخوردی میزدمت که کلا دیدگاهتو نسبت به همه چی عوض کنم
خیلی دوست دارم با ادامه ی این بحث، بیشتر چیزی یاد بگیرم (ولی می دانم چقدر گرفتارید داداش حسین) منظورم از چیزی، مصداق نیست. که مصادیق را شما خوب بازگو کردید. منظورم مفهوم بیان شماست و چه دنیایی دارد برای خودش این مفاهیم و آن مصادیق.
روح نامه ی شما را، به گمانم نه او، که خیلی های دیگر هم که ادعای فهم ارواح و افواه کلام را دارند، نفهمیدند. چه آن نماینده ی عام بی بصیرتی که از سر به اصطلاح دلسوزی نامه نوشت که لطف فرموده و رفع فیلتر کنند، چه قاطبه ی خواص بی بصیرت که کم هم نیستند، و چه بعضی از صاحبان منبر و وعظ که الحمدلله کمترند ولی هستند.
باید هم به ازای کثرت خواص بی بصیرت، قلت این عمار را با تمام وجود حس کنیم. واقعا”علت چیست که با این همه ادله ی روشن و تماثیل تاریخی، که برای هر کدام، شاهد مثالی در بین این آقایان وجود دارد، باز خود را به نفهمی می زنند. از ابو موسی اشعری بگیر تا طلحه و زبیر و الی ماشاءالله.
اگر بر من خرده نگیرید می گویم؛ به خدا اگر مقابل آن ها حجت بالغه و معصوم الهی نبود، چه بسا که در برابر میراث خواران امروزی و نوین شان، رو سفید بودند که هستند. خدا کند در این آشفته بازار ما از قاطبه ی کوفیان نباشیم.
حال می خواهم اعتراف کنم که بعضی از همین ها که دامنه یشان هم کم وسیع نیست، چگونه خواسته یا نا خواسته در امام شناسی و ولایت پذیری به شدت در آفساید جهالت و خود اجتهادی گیر کرده اند.
دیگر از انجمن ضاله ی حجتیه چه انتظاری است، که علم مخالفت با جانشین امام معصوم در دست دارد. که آن ها حد اقل دو حربه برای رسیدن به مطامع شومشان دارند که البت! این آرزو را به گور خواهند برد. ۱ – حربه ی دین ۲ – حربه ی پول.
حال آیا بعضی مسئولین ما به انضمام این دو امتیاز، ندارند امتیازات دیگری که در این جرگه قرار گیرند!
خیبری جان!
کجا سایت داغونه؟
تفحص هم رو به راهه، من راحت متن های مورد نظرم را پیدا می کنم!
داداش حسین خوب و دوست داشتنی!
چقدر توی همایش، می خواستم ببینمتون و باهاتون صحبت کنم و درددل کنم و خیلی چیزای دیگه که نمیشه نوشت اصلا.
چندبار خاستم بیام جلو، اما نشد و خجالت کشیدم .
سرخیلی مسائل زیاد پشت سرتون حرف زدیم که اینم نشد بیام و حلالیت بگیرم. وقتی از دور داشتم نگاهتنون می کردم یه چیزی توی دلم می گفت که ماها اصلا با شما برخورد خوبی نداریم. میایم و با نوشته هاتون حال می کنیم، اما کلی ام پشت سرتون حرف درمیاریم… همینجا حلالمون کن. داداشی که هر روز نه ده را سر سجاده می خوانم اون متن چهارشنبه رو که الان دیگه فکر کنم کلشو حفظ باشم. فقط اینو بدون که خیلی مردی. اونجا که اون جانباز ویلچری خواست با شما عکس بگیره، ماها از عقب داشتیم می دیدیمت. خیلی قشنگ و آموزنده بود کار شما. و افسوس خوردم بابت اون همه حرفی که پشت سرتون زدم … دیگه نمیدونم چی باید بگم داداش خوب.
حسین قدیانی: برادرم! بر اساس یک مشاهده یا یک متن یا یک نامه یا یک شنیده یا یک گلایه، نباید درباره همدیگر قضاوت کنیم. لحظه ای فرض کن که من به خاطر احترام به مراسم و مجری و سخنران و همین شما مستمعین، می گذاشتم و آخر مراسم می رفتم پیش آن جانباز عزیز. و مثلا شما هم نمی دیدی این صحنه را. آیا در آن صورت من نزد شما آدم بد و مغروری بودم؟! دیگر مدتهاست که به این جو عادت کرده ام و فقط دارم کار خودم را می کنم؛ خواه امثال شما را خوش بیاید و خواه نیاید. نه «نه ده» خواندن شما سر سجاده خوشحالم می کند و نه آن حرفهایی که می گویی پشتم زده ای، ناراحت. پس آنچه اصلا به آن نیازی نیست، حلالیت خواستن و این حرفهاست.
از بعد از نماز دارم دنبال اولین نظرم می گردم، ولی هنوز پیداش نکردم!
از “طاهره فتاحی” خبری ندارید؟ شایدم اسمشان را عوض کرده اند.
بسم رب الفاطمه(س)
۴۸* امام باقر علیه السلام:
آنکه در انتظار امر ما بمیرد از اینکه در وسط خیمه مهدی و لشکرش از دنیا نرفته، ضرر نکرده است.
(کافی ج۱ ص۳۷۲)
هر جمعــــــــه که تعطیل شود، کــــار و تــــکاپـو
آنجا که پر از شور و تلاش است، همین جاست
سلام جناب قدیانی.
بعد از ظهر جمعه شما بخیر. بر خلاف این این دوستانی که از مراسم دیروز گفتن من می خواهم بگویم اتفاقا فکر می کنم شما کمی غرور دارید.
یک حالت غرور خاصی در چهره و رفتارتان وجود دارد. در جلسه قبلی که حضور نداشتید، این جلسه را هم که آمدید به نظرم حضورتان هم با غرور همراه بود.
البته من یکی از طرفداران همیشگی قلم شما هستم. از سالهای دور.
اما چه کنم معتقدم شما کمی مغرورید، ببخشید دیگه!!
حسین قدیانی: «کمی» را خودم هم قبول دارم!!
پرواز در شب، آخرین شناسایی، افق، بلمی به سوی ساحل، سجاده ی آتش، از کرخه تا راین، آژانس شیشه ای،و…
امشب، همه برای هم دعا کنیم.
مخصوصا” اون لحظاتی رو که، در مظلومیت ائمه ی معصومین و رییس مکتب، امام جعفر صادق علیه السلام، مویه می کنید.
جوابتون رو خوندم. حق با شماس. اما این کتابتون که بریده هاشو گذاشتین، عالیه و آدمو مشتاق می کنه که زود همشو در کتاب بخونه. ان شاالله زود در بیاد. دیروزم جمعیتی که اومده بود، عالی بود. سخنان دکترعباسی هم خیلی تفکربرانگیز بود مثل همیشه. اما من که آخرش نفهمیدم این متقارن و نا متقارن یعنی چی؟!!!!!!!!!!
بالا بری پایین بیای، دوست داریم و قلمت بخوای نخوای معرکس. حتی خیلیا که پشت شما حرف می زنن، آخرش می گن عجب قلمی داره! گاهی فکرمی کنم بعضیا باید به قلمتون غبطه بخورن ولی حسادت می کنن و همین باعث برخی حرف و حدثامی شه. از اینکه با قوت دارین کارخودتون رو می کنین، ممنون. بودن شما مایه امید ماست.
قسمت اول داستان اشکمو درآورد، تیکه های بخش دوم، خندمو… مرسی برادر. قشنگ می نویسی. چقدر فضای اینجا عوض شده به نسبت قدیم. آدمای جدید و حرفای جدید اما خداییش قطعه همیشه قشنگه. با مطالب اخیرتون خیلی حال کردیم. از شهدا زیادتر بنویسین.
“پس آنچه اصلا به آن نیازی نیست، حلالیت خواستن و این حرفهاست.”
خب! الهی شکر. مانده بودم چگونه حلالیت بگیرم، البته نه بابت گفته ها بلکه بابت شنیده ها. در فضای کارهای فرهنگی، زیاد عملکردها به نقد گذاشته می شود البته غیبت هایی که شنیده می شود، اغلب مربوط به موضع گیری های سیاسی ست.
شما که ان شاءالله بخشیدید، خدا هم ببخشه
خدا ما را از شر شیطان و هوای نفس مان برهاند.
بروم همچنان دنبال اولین کامنت
حسین قدیانی/ مزاح: کشتی شما خودت رو بابا! پیداش کن دیگه!!
با نظرتان راجع به سازمان ملل و این حرفها تقریبا موافقم …
برنامه دیروز هم خیلی خوب بود، فقط سخنان دکتر عباسی به نظرم ناقص موند، وقت کم بود، کاش فرصت بیشتری در اختیار ایشان میبود تا درباره راهکارها بیشتر صحبت میکردند.
خدا قوت به همه دستاندرکاران این همایشها …
این هم کامنت اول حی علی الجهاد:
حی علی الجهاد میگوید:
۲۵ بهمن ۱۳۸۹ در t ۰۱:۱۵
سلام به آقای قدیانی و سلام به همه دوستان
“می دانید چرا ما این همه سیدعلی را دوست داریم؟ راز این محبت به این برمی گردد که ما “علی” را دوست داریم.”
احسنت
ما هم میگوییم میدانید چرا ما باتوم را دوست داریم چون با آن بر فرق دشمنان “سیدعلی” و نیز دشمنان “علی” میزنیم.
همیشه مهمان این قطعه مقدس بودهایم هردویمان اما این بار مزه دیگری دارد …
دعوتید به وبلاگ مشترکمان و به خواندن مطالب این وبلاگ …
بخوانیدمان و با نظراتتان یاریمان دهید در این جهاد مقدس تا هم بهتر بجنگیم و هم بهتر سربازی کنیم برای مولا
همت بود و باکری!
سلام به برادر حسین عزیز و گل این شعر از اخوان ثالث تقدیم به شما با احترام و بی منظور ، واقعاً:
قصه است این، قصه، آری قصه ی درد است
شعر نیست ، این عیار مهر و کین مرد و نا مرد است، بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست ، هیچ-همچون پوچ- عالی نیست ، این گلیم تیره بختی هاست خیس خون داغ سهراب و سیاوش ها ، روکش تابوت تختی هاست…
…مرد نقال از صدایش ضجه می بارید…
…پهلوان هفت خوان اکنون ، طعمه ی دام دهان خوان هشتم بود…
حسین قدیانی/ مزاح:………….؟؟
یعنی عاشق این حساسیتت هستم که یه وقت به طرف بر نخوره، منظورت رو
کامل بگیره.
جملات زیر پیشنهاد میشود:
حسین قدیانی/ جدی:………….؟؟
حسین قدیانی/ ریلکس!:………….؟؟
حسین قدیانی/ خوفناک!:………….؟؟
حسین قدیانی/ شنگول!:………….؟؟
حسین قدیانی/ قاطی:………….؟؟
حسین قدیانی/ خسته ، کوفته:………….؟؟
حسین قدیانی/ موعد اجاره نزدیک!:………….؟؟
حسین قدیانی/ پس این حق التحریر رو کی میریزن!!:………….؟؟
حسین قدیانی/ پس این بچه ها کی میرن بخوابن؟؟:………….؟؟
حسین قدیانی/ حالا چه جوری به این حالی کنم:………….؟؟
حسین قدیانی/ سالاری سالار
حسین قدیانی: خیلی ناز بود!
راستش با کمک دوستان بعد از تلاش های فروان بالاخره فکر کنم به اولین کامنتم رسیدم. آخه هم این که صبای دیگری هم قبلا بود و من چون کامنت های قبلی را نخوانده بودم، نمی دانستم که نام دیگری بگذارم هم این که آن اوایل با فاصله می آمدم قطعه.
صبا میگوید:
۱۳ مهر ۱۳۸۹ در t ۰۰:۵۰
سلام نه ده محشر بود عالی اجرکم عند الله.من کلی باهاش گریه کردم و خندیدم البته بیشتر اشک ریختم آنقدر که احساس میکردم روحم به در و دیوار جسمم میزنه داشتم خفه میشدم البته اولاش.
واقعا دینتون رو به حضرت ماه ادا کردین.
این “نه ده”منه.
http://www.irfreeup.com/images/27043384479717036139.jpg
خداییش “از نه ده” شما خوشگل تر نیست؟!
ببخشید، شرمنده!
عنوان مطلب؛ چه خبر از “نه ده” است.
#این هم یک کامنتِ قدیــمــــی… بـه یـادِ اون روزهـایِ “همیشه سبز”!!
_______________________________________________________
دیوونه داداشی میگوید:
۱۷ مرداد ۱۳۸۹ در t ۱۰:۲۹
« خطاب به جلبک های بی شمار در جهنم! »
.
.
این مِـــیـــــــــدونِ تـــــره بــارِ “نن جــــــــونـــه”
هرچــی تــوشـــــه هم ســبزِ هم ارزونــــــــه!
هم خـــــــوراکــی هم دارو هم مــرهــــــــمــه
فقط ســــــــوا نـکـن!… هـمــش درهــــــــمــه
ســــــبزی خــوردن با پــیـــازچــــه بـا تـــــــرب
ســـبز و ســـفید و ســـــرخ، رمـــزِ تـقلـــــــب!
ســـــــــبزی هـایِ آفـــــــــــتـی و دیـــــــــروزی
میـــــــــــــوه هایِ ســـــبز و کـــالِ پــیــــــروزی
ســـــبز و گـــــرد و تــپـــل به این باحـــــــــالـی
گـــوجه ســـــــبز و چـاغـــالـی و باقـــــــــــالـی
فـلـفــل دلـــــمه، نخـــــود ســــبز و لــوبـیـــــــا
خـــــیارِ ســـــــبز و ســــالادی ، تو رویـــــــــــــا
ســــــبزیِ بامیـــــه، کـــــرفــس و کــــــــنگـــــر
با چــــپ و راســــت و انــداخــتـنِ لــــــــنگـــــر
ســـبزی قــرمـه، ســــبزی پـلـو، ســــبزی آش
ســـبزی هـــــایِ تنــد و تـــــــردِ اغـــتـشــــاش
ســـبزی هــــایِ چـــــیز و ریـــز و سـاق کـــوتا
ســـبزی مخـــــــمــلــی و نــــرمِ کــــــــــــــودتا
ســـبزی فـــــــرنگی و رنـگـــــیــهِ ســــــوروس
بــلــنـــــــدِ کـــاهوش، مـثـــهِ دمِ خــــــــــروس
ســـبزی هـایِ ریـــــا، ســــبزی لـجــــــــــنــی
ســبزی ساسی مانـکن، ســبزی فشـــــنــی
ســبزی اپـتـیــمـــــــــــم، واســه ابــتــــــــهـاج
بـــرگِ چـغـنـــــــــــدر بـه جـــــایِ اســــــفـنـاج
ســـــرورِ سـبزی هـا، کــلـم بــروکـــلـیــســـت
کـــودش، واســه پــــرورشِ ونــدالــــیــــســـت
عــــــلـف هـایِ هـــرز و ســــبز و بـی ریـشـــه
ســــنـگ هـایِ ســبزِ لاش، خـــوراکِ شیشـه
شــــــویـــد، نـــرم و تـــازه مـثـــه پــــرِ قـــــــــو
هنــــــدونـه شـــم بـخــــر، بـه شـــرطِ چـاقـــو!
پــونــه واســه مـــــار، واسه تـیـــزی تــرخـــون
ریـخـــتـنِ خــــــــــون، شکسـتنِ اســــتـــخون
از غـــــوره هاش نــگــذر، نـگـــو نــاجــــــــــوره
آبــکـــــــــــیـه، راســــــتِ کـــــارِ آبـغـــــــــــــوره
انــــگــورایِ پـوســت نـــــازکِ عــــســـــــگــری
تو ظـــــرف هـایِ راه راه و خـــــــاکســـــــتـــری
واســه پـوســـــتِ خــــانـومـا، آلــــــــــــوئــه ورا
احــــیـاگــرِ اســــطـــــــــــوره یِ “مــــــــــــــده آ”
حــــنـا جـــایِ رنـــگ و ســـرخـاب سـفــیــداب
واسـه ثــــوابِ مــــــــــردانِ بــا حـــــــجـــــــــاب
بـادنـجــــونـاش بـا ایـنـکــه مــــغـــــــــز نـــدارن
رو ســــــیـاهن، روســـــــــــریِ ســـــــــبز دارن
کـیـــسـه هـایِ ســــــبزِ ســـــــــــــطلِ زبــالــه
شـــــرطی ســازِ گـــوســــــــالهِ بـزغـــــــــالــه!
نـعـنــاع جـعـفـــری و مـــــــرزه، رویِ مـــــــــیــز
واســت تـــــره خــورد می کنه با گـــــشــنـیـــز
شــیـریــنــه شــــاهـیـش، مثــه شــــنـبـلـیـلـه
این جا یـه مـشــکل؛ همیشــه تـعـطــیـــــــلـه!
پــنــبــــــه را بـــایــد از گــوشــــــا در آریـــــــــــد
یـعـنــــــی؛ غـلـــــط کـردیـد کـه بـیـشـــمـاریـــد!
________________________________________________________
خسته نباشی داداشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی…
ولی من لغت “مزاح” رو دیدم فکر کردم سوء سابقه ام باعث آوردن این کلمه شده!
بسم الله
سلام
یکی از وقت هایی که تو قطعه لذت می برم همین وقت هایی هست که توی قطعه هستم
اخوی جوش نزن فک کنم زیادی گیر دادی به اخوان بابا بی خیال!!
فقط یه زحمت بکش یوزر و پس رو بده به برادرت که وقتی رفتی کهریزک ایشون قطعه رو به روز نگه داره
اخوی همه آزادن به جز حزب الهی ها تو این …
فقط عشق است رهبر مان و بس
اینایی که شما می گید اگه باشه دست آقا زاده ها قطع میشه و ۳ هزار میلیارد حق مردمان فقیر تو جیب دوستان نمی ره و …..
یا به عبارتی اون جامعه ای که شما دنبالش می گردی امام زمان توش حاکمه
که پرسه در مه توش نی و امثالهم
قربان مظلومیتت ای مادر سادات.
این عکس به مناسبت امشب.
اللهم ارزقنا.
http://casebook.parsiblog.com/Files/1.jpg
ما فکر میکردیم فقط تو ایران استوانه داریم!
نگو جناب کرزای هم نقش استوانه افغانستان رو دارند و همان قدر
دورو و منافق صفت.
آخه تو با برهان ربانی چیکار داشتی، بلندش کردی آوردی به کشتنش دادی
حالا اشک تمساح میریزی.
کم کم داره از هرچی استوانه است بدم میاد!
شهادت آقا امام صادق، تسلیت…
http://upload20.ir/upload/13167810671439016047.wma
این نوای زیبای “حاج منصور” هم تقدیم به داداش حسین،
http://upload20.ir/upload/13167813851357456799.mp3
(این نوا را از سایت مبارز دانلود کردم.)
سلام
نامه ی شما به رئیس قوه قضائیه و بعد فیلتر شدن قطعه۲۶ باعث شد من با این قطعه مقدس و قلم زیبای شما اشنا شوم.[و البته رئیس قوه قضائیه شود سبب خیر اگر خدا خواهد]
خیلی گشتم تا اولین کامنتم رو پیدا کردم. هر متنی رو باز می کردم چون قبلا خونده بودم فکر می کردم برای اون متن, کامنت گذاشتم. ولی تقریبا از نیمه های بهمن, دست و پا شکسته کامنت می گذاشتم که با اجازه ی شما کامنت سوم یا چهارمم رو که در روز جمعه بود, می گذارم:
۲ رکعت نماز دل شکسته ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه, قربه الی الله
قاصدک منتظر می گوید:
۳۰ بهمن ۱۳۸۹ در ۰۱:۵۰ t
مولای من
دلم برای ظهور شما لحظه شماری می کند و حنجره ام شما را فریاد می زند, شما که تجلی عشقی. هر روز صبح چراغ دلم را با جامعه کبیره روشن می کنم و شبم را با ال یاسین و عهد تزئین می نمایم دلم پر از مشق انتظار است و بی قرار بی قرار.
(بیا و ما را بخوان و از چشم ما بخوان این بی قراری را)
حرم نه
گنبدنه
گلدسته نه
کاش یه سایبون به روی قبر آقام بود.
“السلام علیک یا جعفربن محمد”
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم
****
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است
****
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لا هوت را مراد تویی
آسمان ها مرید مذهب توست
****
قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچ کس با امام ِصادق نیست
***
خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
****
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
“سید حمیدرضا برقعی”
اگر قول بدهید “شدّت” را شدید بخوانید، می گویم به شدّت با این جمله داداش حسین موافقم: “کلا مشی ق. ق در مواجهه با مسائل رسانه ای، افتضاح است.”
مهمترینش هم اینکه از مادها به این طرف بیشترین مصاحبه ی غیر ضرور را همین هیئت رئیسه ق.ق داشته است.
حسین قدیانی: طرح جلد “نه ده”، جَلد نور است. “شمع” می سوزد و با تاریکی نمی سازد. “شمع” آب می شود ولی تاب یتیمی نور را ندارد…آنچه دارد می سوزد “دل شمع” است نه “بال پروانه”.
فردا که بیاید ۷۲ روز می ماند تا عاشورا ، براستی که چه روزی است ۷۲روز مانده به عاشورا…
سلام داداش حسین
حالا این کتاب کی چاپ میشه؟
حسین قدیانی: دوست دارم ۹ دی درآید.
یا حق
خیلی عجیب بوداو زیر آسمان هیچ کس را نداشت تنها کسی که او را میشناخت یک شاطر بود
سلام
این یه خط مربوط به یکی از شهدای عزیزمونه که البته الان دیگه غریب نیست
اگر دوست داری بیشتر با این عزیز آشنا بشی یه سر بیا کانال کمیل
منتظرم
یا علی
۷۳ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
بسم رب الفاطمه(س)
۴۹* امام جعفر صادق علیه السلام:
دعا کن و مگو کار از کار گذشته (و آنچه مقدر شده همان می شود). همانا نزد خداوند مقام و منزلتی است که جز با دعا و درخواست بدست نمی آید.
(کافی، ج۲، ص۴۶۶)
قالَ الاْمامُ الصّادِقٌ (علیه السلام) :
در روز قیامت کسى نماند که یک کلمه به مؤمنى از دوستان ما کمک کرده باشد، جز این که خداوند او را بى حساب به بهشت داخل گرداند.
…………………………
زیاد دعا کنید، زیرا خداوند بندگان دعا کن خود را دوست دارد و به بندگان مؤمنش وعده اجابت داده است، وخداوند در روز قیامت دعاى مؤمنان را از کردارشان محسوب دارد و ثوابش را با بهشت فزاید.
…………………………
با احمق مشورت نکن، و از دروغگو یارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مکن
………………………….
السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق (ع)
کیه که این کلیپ رو ببینه و چند بار تکرارش نکنه و لذت نبره.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=77655&musicID=78655
فرازی از وصیت نامه ی شهید ..:::حسین پور خسروانی:::.. حک شده بر مزار پاکش:
…:::”عاشقــــــــانه مـــــــرگ را انتخــــــــــاب کنیـــــــــــد” :::…
و چه زیبا که خود، در عمل به این وصیت اولین بود…
شب عملیات بود و فرماندهان در جزیره مجنون برای ما سخنرانی می کردند و می گفتند کسانی که از جان و مال خویش گذشته اند بلند شده و با چرخبال برای عملیات در خاک عراق بروند. اوّلین کسی که برخواست “حسیـــــــــــــــــن” بود که به طرف چرخبال به راه افتاد و من نیز با چرخبال بعدی رفتم و ساعت ۱۲ ظهر در کنار “شط فـــــــــــــــــــرات” با هم وضو گرفته و نماز خواندیم و سپس به اتفاق دو نفر دیگر از دوستان شهری یک عکس یادگاری گرفتیم و سرانجام ساعت ۱۲ شب جمعه شروع به پیشروی کردیم که ناگهان به زمین افتاد و صدای “یا مهـــــــــــــــــدی” او بلند شد من برگشتم و دیدم که پایش تیر خورده است خواستم حرکتش دهم که فرمانده به من اجازه نداد و وقتی برگشتم دیگر “حسیـــــــــــــــــن” را آنجا ندیدم.
.
.
.
..::::روح پاک او و همه ی همرزمان شهیدش سرشار سرور باد:::…
…………………………………………………………………….آمین
تلویزیون دارد “آژانس شیشه ای” را نشان می دهد.
«من اعتراف می کنم؛ ما سر به راه نبودیم. تخسی کردیم. ما خلاف جریان تاریخ شنا کردیم در صفحات مواج تقویم و “۹ دی” را غریبانه آفریدیم و عمار این رفیق ما “موجی” شد!…
و من خیبری ام اما مهمتر از خیبری بودن، حیدری ام، پس دود این موتوری ها امثال مرا خفه نمی کند. دود این موتوری ها ریه مرا آلوده نمی کند. قطار تهران – اندیمشک ریه شهر مرا آلوده نمی کند. دودی که در سال هشتاد و اشک از خیمه حسین از خانه عزای فاطمه بالا رفت، هنوز هم دارد آلوده می کند شهر مرا. من حیدری ام، اهل هور، اهل نی، اهل آب. من خیبری ام اهل هور، اهل نی، اهل آب. نسل من خیبری است. نسل من حیدری است. آهای شهدا! خوب شد که همان بعثی ها شما را کشتند و الا اینجا باید از بعضی ها در ساختمان “عدالت شیشه ای” شلاق می خوردید و در عین حال از عدالت از شلاق بر تن ظالم بر تن فاسق بر تن فراری بر تن محارب بر تن مارقین و قاسطین و ناکثین که قرار است به زودی قوه قضاییه ان شاء الله الرحمن الرحیم اینها را محاکمه کند، دفاع می کردید.»
بریده ای از متن “در عدالت شیشه ای جرم ما عمار بودن است” کتاب قطعه ۲۶/ صفحه ۲۶۶
سلام
داداش حسین
خیلی آقایی الان داشتم آژانش شیشه ای رو میدیم از اولش گریه کردم تا آخرش نه به خاطر فیلم ها به اطر اینکه چه قدر از مردهایی مثل عباس فاصله گرفتم چه قدر به شهدا شرمنده ام
چی میشد همه حزب الهی ها مثل عباس آزانش شیشه ای می بودن(مو توقعی نداشتوم؛ مو سر زمین بودوم با تراکتور، جنگ هم که تموم شد، رفتم سر همون زمین، بی تراکتور!
آقاجان! مو دفترچه بیمه هم نگرفتوم موسهم نمیخوایم)
خدا ببخشه
پسر دید و رفت، پدر چید و رفت!
یکی به بهشت، یکی از بهشت،
اینست اعجاز شهادت…
.
.
.
…:::
علــی
اکبــــر
بقایی:::::…
سلام
سپری می شود این ظلم عدو می بازد
می رسد آنکه خداوند بر او می نازد
باشد آن روز ببینند همه آدمیان
در بقیع حضرت مهدی حرمی می سازد
شهادت امام صادق (ع) بر امام (عج) و نایب امام و امت امام تسلیت باد
کاش می شد بچه ها را جمع کرد
سنگر آن روزها را گرم کرد
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت
جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت…
قدیانی جان فوق العاده ای عزیز جان،چند ساعته دارم مطالب مختلفتو می خونم.
سایتی که شما راه انداختی،فضائی که شما درست کردی،عمرا کسی بتونه شبیهشو بسازه.
صد سال دیگه هم بگذره کسی نمی تونه جائی شبیه سایت شما راه بندازه.
قلمت بی مثاله،درسته گاهی اوقات زود جوش میاری ولی به خدا حرف نداری.
قشنگش اینجاست بچه های وبت هم خیلی خوبن،متفاوتن.
همین سید احمدت می ارزه به کل وبلاگا و وبلاگ نویسیا،چه مودب و با احترام هم صحبت می کنه!!
خیلیها حسادت میکنن،به خودت،به قلمت،به فضای سایتت.خدا وکیلی قانون جالبی گذاشتی تو سایتت اینکه سید مبصرته.من وبهای زیادی رو میبینم ولی نظم وبت مثال زدنیه.درسته اصل کاری قلم خودته ولی یکی از دلایل مهم موفقیت وبت همین سیده.
قدیانی جان امیدوارم همه حزب اللهی های سایبر به جای حسادت و حرف های خاله زنکی،سعی کنن از مدیریتت الگو برداری کنن.
بازم تشکر بابت حضورت تو جمع حزب الله سایبر،جیگرمون حال اومد دیدیمت.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
یک هفته رفته بودم سفر؛پابوس امام رضا،غروبی برگشتم خونه.نایب الزیاره شما هم بودم.خداکنه که قبول کنه.کتاب نه ده رو یک روز مونده بودکه برم گرفتم تو طول سفر داشتم میخوندم،برادرم میگفت توماشین که کتاب نمیخونن،ولی مگه میشد؟…
بقعه قدمگاه رضوی رو درنیشابور زیارت کردم،که خدا قسمت همه بکنه.کتابو تو همین شهرِقدمگاه تموم کردم.محشر بود.من که مُردم ازبس گریه کردم،
“…شما هر حرفی بزنید من یک جواب برایش دارم.در قلم من جوهر نیست،گوهر گرانقدر خون پدرم است…۲۲۷″
…………………………………………………………………………………………………..
نشستم همه مطالب این هفته رو یه جاخوندم،متن یه طرف نظرات یه طرف دیگه.
دراز کشیدم و زل زدم به آسمان و همین طور که داشتم ماه را نگاه می کردم، در دلم خدا را شکر گفتم که نگاه به ماه، چشم آدم را نمی زند.”
………………………………………………………………………………………………….
اولین کامنت:”حسین قدیانی صاحب دیدید گفتیم شد”
پاییز میگوید:
۱۷ شهریور ۱۳۹۰ در t ۰۱:۴۹
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی اهالی باصفایِ قطعه
من تازه یه هفته ست باهاتون اشنا شدم،خداییش ادم فکر میکنه وارد یه خونواده شده ،یه خونواده واقعی با بابا و…خواهر و برادر و البته برادراش ماشاء الله خیلی بیشترن …انشاء الله همیشه سلامت باشید
تقدیم به شما:
…مردم بالا دست،چه صفایی دارند!
چشمه هاشان جوشان،گاوهاشان شیر افشان باد!
من ندیدم دهشان،
بی گمان پای چپرهاشان جاپای خداست.
ماهتاب آنجا،می کند روشن پهنای کلام.
بی گمان در ده بالادست،چینه ها کوتاه است.
مردمش میدانند،که شقایق چه گلی ست.
بی گمان آنجا آبی،آبی ست.
غنچه ای می شکفد،اهل ده باخبراند.
چه دِهی باید باشد!
کوچه باغش پرموسیقی باد!
برای ظهور مهدی فاطمه صلوات.اللهم صل علی محمد و آل محمدوعجل فرجهم
……………………………………………………………………………………………………
راستی ؛ پاییزتون به خیر.
سلام…
شهادت امام جعفر صادق (ع) تسلیت…
نمیدانم شاید بد متوجه شدم اما یه جورایی سخنان دکتر بودار بود، نمی دانم شاید این بو از همراهانش بوده شاید هم من باید به یک متخصص گوش و حلق و بینی مراجعه کنم!
تو این روزا ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنین
با سلام …
حرفــــِـــــ دل : “رابطه ی چادر و لباس خاکی ” ، طرح جدید …
ان شاء الله که مرحمی باشد بر دل افسرانِ جنگ نرم …
حرفــــِـــــ دل : http://www.sakha.mihanblog.com
یا زهرا (س)
سلام
فقط می تونم بگم عالیه
پرواز نصیبت
یاعلی
بسیجی دیه بیدار عشق است
داداشی این عکس های شما تو دومین گردهمایی حزب الله سایبر واقعا که سالاری
http://www.hizbullahcyber.com/sites/default/files/imagecache/media_pic_node/Kilick-Mo-19.jpg
http://www.hizbullahcyber.com/sites/default/files/imagecache/media_pic_node/Kilick-Mo-11_0.jpg
این طرح را از طرف اهالی قطعه ۲۶ تقدیم می کنم به همه مادران شهدا:
http://miladps3.persiangig.com/GH26/neneh.jpg
در سـازمـانِ فـــشـــلِ غــــــــــــاصــــــــــب و لاابــــــالـی
که بهرِ ظلــــم، کــــف می زنـنـد با هـیـبـتـی پوشــالـی
بـرای آزاده تــریـن رئــــیـــس جـــــــــمـــهـــورِ دنــیــــــــــا
شــــــــرف داره نـشـسـتـنِ صــــنـدلـی هایِ خــــــــالی!!
یا حق…
سلام. شهادت امام صادق علیه السلام رو تسلیت میگم.
من در زمانهای دور یکبار اولین کامنتم رو دوباره کامنت گذاشتم. اون روز بازار اولین کامنتها داغ شده بود.
این هم اولین کامنت بنده:
***************************************
طاهره فتاحی میگوید:
۲۵ اسفند ۱۳۸۸ در t ۰۰:۰۳
سلام . معمولا توی گروهها و وبلاگهای اینترنتی تا وقتی که خونم حسابی به جوش نیاد نظر نمی دم . الآنم چون یاد اون مطلب ۹ دی که توی iusnews خوندم افتادم برات comment میذارم .
اون مطلبو چند بار خوندمو خیلی باهاش حال کردم . خیلی بهم چسبید . همون موقع هم فهمیدم که نفس نویسنده اش با بقیه فرق میکنه . الآن میفهمم که دم باباش مسیحایی بوده .
۹ دی نمی خواستم برم راهپیمایی . می خواستم سریع از دانشگاه برم خونه . زمان امتحانا بود . ولی جمعیت میلیونی محاسباتم رو بهم ریخت و تا آخر مراسم و خداحافظی مجری برنامه فقط تونستم خودمو برسونم سر ۱۲ فروردین و ساعت ۱ ربع به ۸ رسیدم خونه . ولی وقتی اون مطلبو خوندم کلی شرمنده شدمو پشیمون…
**************************************************
کشید بند طناب و شما زمین خوردی
شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی
تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند
مگر چه قدر شما با صدا زمین خوردی؟
چه عاشقانه سر کوچه ی بنی هاشم
به یاد حضرت خیرالنساء زمین خوردی
شتاب مرکب و زانوی خسته باعث شد
طیّ مسیر، شما بارها زمین خوردی
صدای ناله ی زهرا مدینه را لرزاند
به دست بسته، غریبانه تا زمین خوردی
دلت شکست و به یاد رقیه افتادی
خودت برای رضای خدا زمین خوردی
*وحید قاسمی*
طاهره فتاحی بزرگوار؛
غیبت طولانی و غیر موجهی داشتید!!!
۷۲ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسینِ زهرا…
سلام
نمیشه که نگم. کلی ذوق کردم عکس کتابم(ببخشید همان کتاب خودتان) را در صفحه اصلی دیدم.
مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارم / هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
ضمن سپاس از طرح زیبای “میلاد پسندیده”…
……………………………………………………………………
من نیز باران می شوم باران که می گیرد
در من دوباره خاطراتت جان که می گیرد…
این حرف های سخت مثل شعر می بارند
از سینه ام، با من غمت آسان که می گیرد
با هر صدای در به شوقت هول… اما نه
قلبم دوباره تیر… آه… آن سان که می گیرد
آن قدر آش پشت پا را می پزم مادر
آن قدر می خوانم دعا تا آنکه می گیرد
من چشم هایم را به رؤیای تو مدیونم
آری به جایش داده این را، آن که می گیرد
یک پیرهن، یک چفیه، یک عکس از تو جا مانده ست
یک مادر و یک ختم الرّحمن که می گیرد
من خوب می دانم که بامم را تو می روبی
تو هیچ می دانی برایم نان که می گیرد؟
هر روز مهمان شقایق های گلزارم
جسمم اگر خسته ست، روحم جان که می گیرد
.
.
.
مادر نبودی تا بفهمی هیچ کس جایِ
قلب تو را در سینه ی زخمی نمی گیرد…
“حامد اهور”
برای اینکه بیشتر با حال و هوای این طرح آشنا شوید باید داستان ” نِنِه ” نوشته حبیب احمدزاده را خوانده باشید:
http://miladps3.persiangig.com/GH26/neneh.html
دیروز زیباترین پیشنهاد “رنگی” ام را دریافت کردم. و امروز برای ثبت این زنده ترین خاطره عمرم راهی گلزار بهشت رضا (ع) شدم به همراه جمعی از پروانه های عاشق.
رنگ کردن کلماتی از جنس بهشت تا برای ما خاکستر نشینان جلایی زمینی بگیرد.
که شهید را چه نیازی به آب و رنگ؟… که او خود آفریننده ی هزار رنگ و نقش است!
جایتان خالی بود ببینید این عشق بازی با نام آن ها را، که من خود مبهوت این ماجرایم هنوز…
.
.
.
و اما زیباترین اتفاق امروزم درخواست پدر پیر یک شهید بود که پرسید: “رنگ قرمز داری خانوم؟ میای این رو هم رنگ کنی؟”
و من مشتاق تر از او بودم و خود خبر نداشت.
این من بودم که باید اجازه می گرفتم، و الا:
“از تو به یک اشاره…
و اما شهید …:::جــــــــــــواد جــــــــــــــاویدی:::… قرعه ی من بود.
خاطره ای از او بیابم می نویسم حتما.
———————-روحش شاد/آمین.
شرمنده آقا سید.
آقایون مدیر و مبصر هردو من رو ببخشند لطفا.
کلا تو این مدت کم به اینترنت سر می زدم. وقتهایی هم که می آمدم به خاطر قطعه بود…
دوستان!
ستون ۲۰:۶ آپ شده،
آن هم چه آپ شدنی!
ببخشید میشه اسم روزنامه هایی که مطالبتونو چاپ میکنید رو بگید؟؟چه روزهایی روزهای مطالبتون چاپ میشه؟؟
آخه شاید با شروع شدن درس ها دیگه دسترسی زیادی به نت نداشته باشم
“طاهره فتاحی”! درسته که همو به اسم و رسم نمی شناسیم ولی وقتی مدت طولانی ازتون بیخبر میشیم دلواپس میشیم.
به یاد سیدسجاد بزرگوار؛
به طور ثابت: کیهان، جوان و وطن امروز.
دقیق نمی توانم بگویم چه روزهائی، به هر حال به دلیل مشغله های آقای قدیانی، ممکن است زمان نوشتن مطلب برای روزنامه های مختلف تغییر کند!
حسین قدیانی: اینها همه درست، اما خواندن مطلب قطعا در همین قطعه ۲۶ صفای دیگری دارد!
بله، حق با شماست.
اتفاقا می خواستم به این دوست عزیز عرض کنم سعی کن همین جا مطالب را بخوانی، حتی اگر شده با اینترنت موبایل کانکت شوی.
حضور در قطعه ۲۶ آرامش بخش است!
آقای قدیانی!
همیشه خدا توی وبلاگ شما یه چیزی هست که توی هیچ رسانه دیگری اعم از مکتوب و سایبری پیدا نمی شه. یعنی متفاوت با جاهای دیگه اس. بعد از یک ماه آمدم و خیال می کردم با کلی متن سیاسی روبرو خواهم شد، اما چشمانم را شما با شهدای داستان قشنگتون بارونی کردین. روح بابااکبرتون هم شاد.
خودم هم میدانم خواندن مطالب در قطعه صفای دیگری دارد ولی الان با شروع شدن درس ها کار بسیار مفید را در این میبینم .البته شاید هر چند وقت بیام قطعه.واقعا خیلی برام سخته که دیگه نمیتونم مثل سابق بیام.خداییش تابستان امسال به دلیل حضورم در قطعه بهترین تابستانم بود.چه میشود کرد با این روزگار؟؟؟
اونقدر دلم برای آقا تنگ شده،خیلی دلم می خواد زودتر محرم برسه تا زیارتشون کنم.
می خوام جونمو برای آقام بدم.یه برنامه درست و حسابی نتونستن برای آقا درست کنن…امروز سوار تاکسی بودم راننده تاکسی یه جوون کار درست بود که یه مداحی تمیز گذاشته بود.نمی دونم مداحش کی بود ولی شعرشو یادداشت کردم و براتون می ذارم.
ما شاعران شعر غروریم/ دریای عشق و شور و شعوریم
تا زنده هستیم رزمنده هستیم/ از نسل خیبر، از ایل هوریم
سایه پرچم علی رو سرمونه/ یه سید خراسانی دلبرمونه
به کوری هر کی نمی تونه ببینه/ سید علی خامنه ای رهبرمونه
فرهاد عزیز!
احتمال می دهم مداحی ای که در تاکسی شنیدی این بود!
http://svr1.faupload.com/upload/90/shahrivar/روح-الله۲٫mp3
سلام
امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:
[ زمانی که بینی حقایق قرآن بر مردم گران آید, اما شنیدن باطل, سهل و آسان, مراقب خود بوده و از خدا نجات خواه که که فرج نزدیک است. ]
[ کسی که به اوضاع زمان خود آگاه باشد, گرفتار هجوم اشتباهات نمی شود. ]
بسم الله
ببخشید یه سوال داشتم، شما در جایگاه یه فرزند شهید، دوست دارید چی از جنگ و یا بعد از جنگ برا مردم گفته بشه؟واقعا چیزی که ما از دفاع مقدس، میبینیم و می خونیم همون بایدها و شایدهاست و یا حرفای دیگه ای هم هست؟اینو به این دلیل میپرسم که نه در زمان جنگ بودم و نه از آشنایان و اطرافیانم کسی مستقیما با حال و هوای جبهه در ارتباط بوده.
حسین قدیانی: در مقام پاسخ دادن به این سئوال نیستم.
خداقوت*
سلام.
در دفترچه یادداشت یه شهید۱۶ ساله که گناهان هرروزش را در آن یادداشت میکرد، گناهان یکروز او به این ترتیب بود:
هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد
زیاد خندیدم
سجده نماز ظهرم طولانی نبود
الهی شهادت در رکاب امام زمان (عج) را نصیب ما و دوستان بفرما.
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
و این مطلب “حقیقتی در فضای مجازی” شرح حال ما و حضرت ماه علیه السلام تقدیم به همه ی ستاره های درخشان امام خامنه ای : http://lajman.blogsky.com/1390/07/02/post-83/
سلام
شهدا رو خیلی خیلی دوست دارم ولی گاهی شیطون گولم میزنه و کارایی میکنم که اونا دوست ندارن. آقای قدیانی! تازه با شما آشنا شدم و قلمتون رو خوندم. برام ۲آ کنید و اگر راهنمایی دارید بفرمایید. ممنون. آجرکم الله.