درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
بسم الله…
یا علی
به نام خدای حج
“مبارک به آخرین بتی می ماند که بتگر، بدون او، احساس بی کسی می کند.”
.
.
تو ببین مبارک چه لطف بزرگی در حق آمریکا و اسرائیل کرده که بتگرها،
.
.
زورشان می آید از صدور حکم اعدام.”
جمله آخر بند اول، جمله آخر بند دوم، جمله آخر بند سوم، و جمله اول و آخر بند آخر، خیلی خوب بودند… پیامکی بود.
دادش با ما، آمدنش با شما، یا ایهاالعزیز!
السلام علیک یا ابا الصالح المهدی ادرکنی
“مصر جای خود دارد؛ دنیایی مُصِر به آمدن «عزیز» است. دیر نیست بت و بتگر با هم اعدام شوند. قبور اهرام ثلاثه، قبرهایی کم دارد. عجیب از آمدن «یوسف» نیست. رسیده ایم به جایی که نیامدنش، تعجب دارد. تمام «کنعان» شده «چشم یعقوب». تا کور نشده چشم خون بار بشریت، اعتراض، اسم رمز انتظار است.”
اللهم عجل لولیک الفرج…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان محترم!
به نظر من، این ۲ جمله، بیانگر سبک خاص و زیبای داداش حسین در قلم زنی است. نگاه کردن به امور از عجیب ترین زاویه ها…
۱: بیاییم برای ظهور، وقت معین نکنیم. شاید “آقا” زودتر آمد. (همین متن)
۲: من اصلا مراقب نیستم غلو نکنم. مشکلم قصور زبان در مدح شماست. (متن “نامه ای به امام خامنه ای”)
زیبا و قشنگ، زبان دل ما می شود قلم حسین قدیانی…
یا ایّها العزیز!
دنیا دیریست دلتنگ توست و دلها منتظر تو. چندیست «اعتراض، اسم رمز انتظار است.» حکایت، حکایت ظلم ظالمان است در حق مظلومان. قصه، قصه ی زخمی است بر پیکره ی عدالت و غصّه ی غریبی ولایت.
مهدی جان!
این روزها امام هادی(ع) نیز بیش از پیش بی قرار توست و امام عسگری(ع) از حُسن یوسفش برای گل نرگس حکایت ها دارد.
آقای من!
«دنیایی مُصِر به آمدن «عزیز» است»
شیعه و سنی این را فهمیده است که «دنیایی که من می بینم، بی منجی، راهی به عدالت نمی یابد. ابتر می ماند».
یابن الحسن!
بی تابیم و آمدنت را لحظه شماری می کنیم. می دانیم زودتر از روزی که فکرش را کنیم می آیی؛ روزی که دیر نیست؛ همین فرداست.
«بیاییم برای ظهور، وقت معین نکنیم. شاید «آقا» زودتر آمد.»
یا صاحب الزمان(عج) آجرک الله
ای آفتاب روشن شبهای کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا
زهرا، نبی و حسین و علی و حسن تویی
بانو تویی تو، پنج تن بعد کربلا
سالروز وفات پیام آور کربلا، حضرت زینب کبری(س) تسلیت باد.
اللهم عجل لولیک الفرج
وفات حضرت زینب کبری رو تسلیت عرض می کنم.
آقای مدیر؛ ریش و موهای بلند خیلی بهت میاد. چند روز پیش یکی گفته بود وقتی ریشات و موهات بلند میشه، شبیه شاعرا میشی، به نظر من که شبیه شاعرا نیستی. حالا گیرم که باشی، مگه شاعرا چشونه؟ خیلی از شاعرا بسیجی ان، همین مرحوم آقاسی خدا حفظش کنه، مگه بسیجی نبود؟
عمرا اگه حبس ابد این لعنتی اجرا بشه. همش نمایشیه.
بعدم همین حبس ابدش هم همچین بهش خوش می گذره. از زمانی که روی کار بود بیشتر داره کیف می کنه.
این هم از لطف و عنایات خدای زینب است
چشم ما آماده گریه برای زینب است
این که میسوزد هر نوکر که میگوید حسین
بر خود آقا قسم، سوز صدای زینب است
گرچه می دانیم ما صاحب عزا زهرا بود
مزد ما سینه زنان تنها به پای زینب است
هرکه میگوید حسین، زینب دعایش میکند
خیر دنیا و قیامت در دعای زینب است
گر خدا شد خون بهای حضرت ذبح عظیم
حضرت ارباب ما خود خون بهای زینب است
هر که گردد زینبی اول حسینی میشود
هر کسی باشد حسینی مبتلای زینب است
بین هیئت گر صفای کربلا حس میکنی
بر همان شش گوشه سوگند از صفای زینب است
آن مکانی که به تل زینبیه شهره است
کعبه اهل سماوات و منای زینب است
هرکه در عمرش فقط یکبار گوید یا حسین
مورد لطف و عنایات خدای زینب است
یه دونه ای حسین قدیانی.
اساتیدت چه حالی می کنن وقتی مطالبتو می خونن، نه؟
خدا وکیلی قلمت همتا نداره.
پنگوئن (گفت و شنود)
{سه شنبه ۱۶ خرداد}
گفت: مئیر داگان رئیس سابق موساد بدجوری به نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی حمله کرده است.
گفتم: چرا؟! مگه چی شده؟!
گفت: به نتانیاهو اعتراض کرده که چرا بدون درک شرایط حساس و شکننده اسرائیل درباره حمله به ایران حرف می زند؟!
گفتم: خب! دیگه چی؟!
گفت: از نتانیاهو با عنوان احمق ترین نخست وزیر اسرائیل یاد کرده و گفته است؛ مگر آقای نتانیاهو نمی داند که حمله به ایران موجودیت اسرائیل را به خطر می اندازد؟!
گفتم: یارو می گفت؛ از پررویی پنگوئن خیلی خوشم میاد! که فقط دو وجب قد و قواره داره ولی مثل گنده لات ها راه میره!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر زینب(س) نبود… (به جای گفت و شنود)
در سالروز رحلت پیام آور کربلا، حضرت زینب کبری(س) این ستون را به احترام آن بزرگ بانوی جهان اسلام، دیگرگونه می نگاریم و به سروده ای از آقای قادر طهماسبی در رثای حضرتش اختصاص می دهیم.
س رّ ن ی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
عزیز ما کجایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
بغض گلومو گرفت
اللهم عجل لولیک تافرج
ذکر این روزها:
زیــنـــب
زیــنـــب
زیــنـــب
زیــنـــب
زیــنـــب
زیــنـــب
زیــنـــب
بیاییم برای ظهور، وقت معین نکنیم. شاید «آقا» زودتر آمد.
یکی از قشنگترین ها بود
………………..
بعضی وقتا میشینم حسابی به مسلمون و شیعه بودن فکر میکنم آخرش به این نتیجه میرسم توی معادله ی دنیا فقط شیعه راه حل داره.
بقیه دور خودشون می چرخن و می چرخن!
وفات پیامبر کربلا رو به همه عاشقان عاشورا تسلیت عرض می نمایم
اللهم عجل لولیک الفرج
فیروزه باز، دلش پیش نیشابور است، حتی اگر چند امامی باشد! امام طوس، رئوف تر از این حرف هاست.
امام طوس، رئوف تر از این حرف هاست.
امام طوس، رئوف تر از این حرف هاست.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام
التماس دعا
کجاست منتظر تو چه انتظار عجیبی
میان منتظران هم عزیز من چه غریبی
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده راحت
چه کودکانه سپردیم دل به قصه ی قسمت
چه بی خیال نشستیم چه کوششی چه وفایی
فقط نشستیم و گفتیم خدا کند که بیایی…
از عمه ی سادات بخواهیم برای فرج مولا دعا کند
دنیایی مُصِر به آمدن «عزیز» است
یا ایها العزیز…
یا علی
***یا ایهاالعزیز***
داداش حسین: باز هم ممنون.
سالروز شهادت پیامبر کربلا را تسلیت میگویم.
وقتی جانباز عزیزی به لقا الله میبیوندد، ما او را شهید خطاب میکنیم. چون عقیده داریم او شهید زنده بوده است.
مگر زینب جانباز کربلا نبود. اگر نبود، چرا نمازش را نشسته می خواند؟… اگر نبود، چرا شوهرش عبدالله او را در مدینه نشناخت؟ و اگر…
پس بهتر است شهادت او را گرامی بداریم نه وفات.
شاید آمده است اما ما منتظران او شاید مثل قوم یهود که در مدینه منتظر ظهور پیامبر آخرین بودند، چون با نشانه های آنان نمی خواند نه تنها انکار او نمودند که سرسخت ترین دشمنش شدند؛ باشیم. آمده است. ما دوستش نداریم چون شبیه آنچه سالها راجع به او به خوردمان داده اند نیست… شاید برای همین مشکل بودن در شناختن اوست که یارانش انگشت شمارند و گرنه آفتاب را که همه میتوانند ببینند. چشمهای دلت را باز کن قدیانی؛ آمده است. بگرد پیدایش خواهی کرد اگر دلت حنیفانه و به دور از شرک مسلمان باشد…
بانو؛
لطف می کنی اگر در کامنت هایت رعایت کنی اصول ویرایشی و قواعد نگارشی را. به کامنت اصلاح شده تان بیشتر دقت کنید و غلطی که علی الدوام، اصلاح می شود، دوباره تکرار نکنید.
“پیرمرد”
چه قشنگ سوزاندی ما را!!!
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم مو به مو
از خار گر چه گرد حرم پاک کرده ای
تا شام و کوفه راه درازی ست پیش رو
خون، گوشواره ها زده بر گوشهایمان
صد بغض مانده جای گلوبند در گلو
تنها گذاشتیم تنت را و میرویم
اما سر تو همسفر ماست کو به کو
بی تاب نیستیم…خداحافظت پدر!
بی آب نیستیم…خداحافظت عمو!
“محمدمهدی سیار”
حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
“چرا به انجام واجبات و ترک محرّمات ملتزم نیستید، حضرت حجت علیه السلام به همین از ما راضى است؛ زیرا: «أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ تَوَرَّعَ عَنِ الْمـُحَرَّمَاتِ.» پرهیزگارترین مردم، کسى است که از کارهاى حرام بپرهیزد. ترک واجبات و ارتکاب محرّمات، حجاب و نِقابِ دیدار ما از آن حضرت است.”
ای کاش…
صبر را معنا و مفهومی به نام زینب است
احترام عشق هم از احترام زینب است
“دنیایی مُصِر به آمدن «عزیز» است. دادش با ما، آمدنش با شما، یا ایها العزیز! ”
اللهم عجل لولیک الفرج
خوندن نوشته هات دیگه داره سخت میشه! بعضی جاها رو باید ۲ بار خوند.
قربون برم خدا رو، ره صد ساله رو با یک تیکه سنگ! یا پاره آجر! ۲ ساله رفتی.
الله اکبر…
سلام
دلم برای فونت درشت جوابهای حسین قدیانی تنگ شده!
چقدر از این متنتان خوشم آمده!
چقدر دلنشین شده…
دوستان محترم؛ تا کنون ۱۱۲۹ مطلب برای وبلاگ “قطعه ۲۶” نوشته اند داداش حسین… شوخی نیست؛ یک هزار و صد و بیست و نه متن، که یکی از یکی زیباترند.
سلام و عرض ادب.
طاعات قبول.
مطلب جذابی بود. البته شما قلم فوق العاده ای دارید.
بابت مقایسه ای که بین قذافی و حسنی مبارک انجام دادید و جایگاه این دو بین کشورهای غربی را بیان کردید، ممنونم. آخر به این مسئله خیلی فکر کردم و اینکه چرا قذافی خیلی زود سوخت ولی مبارک با این حال خرابش، هنوز هم برای غرب ارزش دارد.
بحث را عالی مطرح می کنید و خیلی خوب جمع بندی می کنید.
یا ایها العزیز
مسنا و اهلنا الضر…
صحبت فیروزه شد، یاد این عکس افتادم:
http://faupload.com/uploads/362680-orig.jpg
خوش به حالش…
ویروس فلیم (گفت و شنود)
گفت: آمریکا و اسرائیل بعد از مذاکرات بغداد روی جنگ سایبری علیه برنامه هسته ای ایران خیلی سروصدا راه انداخته اند!
گفتم: که چی؟! معلومه که از مذاکرات بغداد بدجوری کلافه شده اند.
گفت: ادعا می کنند که با استفاده از ویروس هایی مثل ویروس شعله -FLAME- می توانند به تاسیسات هسته ای ایران ضربات سختی بزنند!
گفتم: پس چرا تا حالا نتوانسته اند هیچ غلطی بکنند؟! و اگر چنین قدرتی دارند چرا در مذاکرات هسته ای با التماس از ایران می خواهند که کوتاه بیاید؟!
گفت: اتفاقا یکی از سناتورهای آمریکایی گفته است؛ ایران از این گنده گویی ها واهمه ای ندارد و ما هم به جای این توهم پراکنی ها باید علت واقعی شکست خود در مذاکرات بغداد را جستجو کنیم.
گفتم: یارو آس و پاس شده بود و برای اینکه خودش را از تک و تا نیندازد به دوستانش می گفت، کف دستم می خاره و معلومه که یک پولی به دستم می رسه، پشتم هم خارش داره و نشانه اینه که گنج پیدا می کنم و… دوستش گفت؛ مرد حسابی! همه اینها نشانه اینه که بدنت چرکه، پاشو برو حموم!
سلام داداش حسین خیلی ممنونم ازت
کاش بیشتر مطالبت در این مورد بود. باور کن به نتیجه میرسیم؛ زمینه سازی ظهور حضرت فقط به دست ما ایرانی هاست…
حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
مهمّ تر از دعا براى تعجیل فرج حضرت مهدى ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف ـ ، دعا براى بقاى ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او مى باشد.
ائمّه ى ما ـ علیهم السّلام ـ در روایات به ما خبر داده اند که:
« خیلى از اهل ایمان و عقیده در اثر ابتلائات بر مى گردند. « لاِءَنَّهُ یَقُوُم بَعْدَ… ارْتِدادِ أَکْثَرِ الْقائِلِینَ بِإِمامَتِهِ. »؛ زیرا او بعد از… بازگشت بیشتر معتقدان به امامتش قیام مى کند.(۲) خدا کند ایمان ما تا آن وقت باقى بماند، و گرنه اگر ظهور هم نزدیک باشد ولى ایمان ما زایل شده باشد، دیگر ما را چه باظهور آن حضرت و حضرت را چه با ما؟!
براى مؤمنین تثبیت در دین و ایمان و ثبات قدم تا ظهور آن حضرت، از ظهور آن حضرت مهم تر است.
دلم تنگه برای زیارت امام رضا(ع).
امام طوس، رئوف تر از این حرف هاست.
خیلیییی دلتنگشم خیلیییی
داریم به نیمه شعبان نزدیک و نزدیک تر میشیم با نوشته هاتون ما رو بیشتر یاد موعد بندازین
“اسلامی ایرانی”
واقعا خوش به حالش!!! چه سعادتی…حیف که ما نداریم!
دست مریزاد داداش حسین
از پسر فاطمه(س) بیشتر بنویس
نوشته قبلی ت در مورد آقا به خیلی پیشتر برمی گردد.
عجیب است شرکت پپسی برای تبلیغ به دنبال فتح ماه است؛
ما هنوز برای آقا تلوزیونمان را فتح نکردیم.
به قول ظریفی که می گفت:
شبانه روز آنگونه که می گویند بیست و چهار ساعت است.
و از همین رو یک هفته نیز به صد و شصت و هشت ساعت تقسیم میشود.
تو صاحبِ زمانی ای موعود
اما سهم تو در تلوزیون های ما در یک هفته تنها چند دقیقه است،
بسیار کمتر از پیام های بازرگانی!!
**لا اله الله الملک الحق المبین**
جدا زیبا و خواندنی بود.
خدا قوت…
اون تیکه آخر مطلبتون فوق العاده بود.
(بیاییم برای ظهور، وقت معین نکنیم. شاید «آقا» زودتر آمد.)
چقدر حرف تو این یه تیکه هست….
“دادش با ما، آمدنش با شما، یا ایها العزیز!”
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ
وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ
فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد
اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ
مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ
اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى
فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب
الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.
***
خدایا! بلاء عظیم گشته و درون آشکار شد و پرده از کارها برداشته شد و امید قطع شد
و زمین تنگ شد و از ریزش رحمت آسمان جلوگیرى شد و تویى یاور و شکوه بسوى تو است
و اعتماد و تکیه ما چه در سختى و چه در آسانى بر تو است. خدایا! درود فرست بر
محمد و آل محمد، آن زمامدارانى که پیروی شان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام
و منزلت شان را به ما شناساندى، به حق ایشان، به ما گشایشى ده، فورى و نزدیک مانند
چشم بر هم زدن یا نزدیکتر. اى محمد! اى على! اى على! اى محمد! مرا کفایت کنید
که شمایید کفایت کننده ام و مرا یارى کنید که شمایید یاور من. اى سرور ما! اى صاحب
الزمان! فریاد، فریاد، فریاد، دریاب مرا! دریاب مرا! دریاب مرا! همین ساعت،
همین ساعت، هم اکنون، زود زود زود. اى خدا! اى مهربانترین مهربانان! به حق
محمد و آل پاکیزه اش.
_________
این متن انگار ترجمه دعای فرج بود به زبان دل…
“رسیده ایم به جایی که نیامدنش، تعجب دارد.”
سلام………………
۲۳۵* حضرت رسول صلی الله علیه و آله:
مَثَل قائم ما مَثَل وقوع قیامت است که وقت آن را جز خدای تبارک و تعالی نمی داند و به احدی آشکار نسازد و جز به صورت ناگهانی پیش نخواهد آمد.
(بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۵۴)
*بیاییم برای ظهور، وقت معین نکنیم. شاید «آقا» زودتر آمد.*
به نام خدا
سلام داداش!
چند وقتی بود بدلیل فرجه ها نتونستم سر بزنم به قطعه اما حالا قصد دارم بگم:
۱) وفات حضرت زینب تسلیت
۲) حیف از این مجلس نهم که رئیسش شد اصلا نه، حیف علی لاریجانی تا قبل ۸۶، که شد این علی لاریجانی.
۳) لطفا و لطفا متن دیدار حضرت آقا را با ایثارگران که در هفته نامه ۹دی اومد رو بخونید که کنایه ی جالبی هم به شما زده شد و دلم براتون ناگهان سوخت (به این دلیل که چه چیزی باعث شد داداش ما تو انتخابات مجلس … و اینکه نباید مینوشتید وچند آه دیگر را)
۴) من خودم تو مشهد که آقای لنکرانی رو دیدم، بهشون گفتم آقای جلیلی. الانم واقعا دوستدار این رزمنده ی دیپلماتم و عکسشم تو خونه دارم اما ایشون یه ایراد بزرگ دارن (که از نظر رفیقام: اگه سعید جلیلی یه حسن هم داشته باشه همینه که من میگم ایراد) اونم اینه که مثل آقای احمدی نژاد صحبت نمیکنه. پس انشاالله آقای لنکرانی پاینده، میشه رئیس جمهور آینده. داداش برای بار چندم احمدی نژاد هر چقدرم دوستدار مشایی باشه نمیتونی بهش بگی مشایی.
یاعلی
راستی ۱۰ واحد امتحام تو دو روز دارم. واقعا برام دعا کنید.
یه چیز دیگه! ما چهاردهم نتونستیم داخل بیام، از بیرون صحبت ها رو میشنیدیم. وسط جمعیت ما هم یه خبرنگار خارجکی اومد که گفت آیت الله خامنه ای. اونجا یه بچه بسیجی نشسته بود گفت امام خامنه ای. خارجکیه به انگلیسی گفت: در انگلیسی میگن آیت الله. اما اون پسره گفت:
in all of the word، imam khamenei
حالا یا علی
سلام
به دل نشست…
نعش! (گفت و شنود)
گفت: اردشیر امیرارجمند، مشاور فراری موسوی با صدور یک بیانیه از هواداران سران فتنه خواسته است برای اعلام مخالفت خود با جمهوری اسلامی دست به یک حرکت توفنده و کوبنده بزنند!
گفتم: اوه! اوه! آخ! آخ! حالا قراره چه بلایی بر سر نظام بیاورند؟!
گفت: از هواداران خواسته است برای ۲ ساعت کاملا سکوت کنند!
گفتم: یارو برای آزمون هنرپیشگی به کارگردان مراجعه کرد. ازش پرسیدند در چه نقشی تجربه بازیگری داری؟ گفت؛ در نقش «نعش»!
دوستان محترم؛
به لطف خدا قطعه ۲۶ امشب با ۲ متن به روز می شود…
همه گویند به انگشت اشاره؛
مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد…
تو کجایی؟
تو کجایی؟
شده ام باز هوایی… شده ام باز هوایی
برسد کاش صدایم به صدایی…
“تمام «کنعان» شده «چشم یعقوب». ”
اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن ارحیم
اللهم عظم البلاء و برح الخفاء وانکشف الغطاء، و ضاقت الارض و منعت السماء، و الیک یا رب المشتکی، و علیک المعول فی الشده و الرخاء، اللهم صل علی محمد و آله، الذین فرضت علینا طاعتهم، فعرفتنا بذالک منزلتهم، فرج عنابحقهم، فرجا عاجلا کلمح البصر، او هو اقرب من ذلک، یامحمد یا علی، یاعلی و یا محمد، انصرنی فانکما ناصرای، و اکفیانی فانکما کافیانی، یا مولای یا صاحب الزمان، الغوث الغوث الغوث، العجل العجل العجل، ادرکنی ادرکنی ادرکنی.
“«عقیق» دقیق تر که بنگری، این روزها می فهمد حرف «فیروزه» را.”
خوشم می آید از این کنایه هاتان! زیباست!
خدا قوت، متن قشنگی است.
…………………..