من آمریکایی ام!

امروز ۲ بار ضایع شدم.

بار دوم: در فلان فروشگاه مجهز لوازم التحریر رفته بودم سررسید و چند تایی خودکار بخرم. ابتدا خودکاری که می خواستم، کلی گشتم و پیدا کردم. خودکاری با نوک نازک، روان، پررنگ و سبک که خوش دست باشد و توی دست لیز نخورد. خودکاری که انتخاب کردم ۳ گوش بود. حسنش؟! هنگام نوشتن های طولانی، روی کناره های انگشت آدمی جا نمی گذارد و کمتر عرق می کند. از خودکاری که خوشم آمد، چند تایی برداشتم. بعد رفتم سراغ سررسید. داشتم براندازشان می کردم که دیدم؛ خودکارهای توی دست، مانع است. خودکارها را گذاشتم توی جیب بیرونی کوچک سمت چپ کتم، و با آن چند مدل سررسید مشغول شدم. پس از کمی بررسی، یک مدل را انتخاب کردم که ورق کاغذش زرد بود و خیلی باریک. قطع «نه ده». برای هر روز یک صفحه داشت اما ۵ شنبه و جمعه اش توی یک صفحه بود. آن اندازه که من می خواستم توش چیز بنویسم جا داشت. هم برای قول و قرارها، هم برای ذکر خاطرات مهم، هم برای دریافت های معنی دار روزانه، هم برای سوژه های مطالب مد نظر. سال هاست سررسید برای من بی دفتر و دستک، کار صدها منشی را می کند. القصه! پول سررسید را حساب کردم و داشتم می رفتم بیرون که… چشم تان روز بد نبیند. آژیر دزدگیر فروشگاه صدا کرد! جز من کسی دم در نبود. ملت همه برگشتند مرا نگاه کردند… و یک جوری که انگار، عامل اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی را دارند نگاه می کنند! چپ چپ! از آن نگاه ها که آدم دوست دارد از ترس آبرویش، زمین باز شود و برود توی زمین. و امان از این ریش توی صورت! مزید بر علت!… خدایا! من که آخر، پول سررسید را حساب کرده ام! از مسئولان فروشگاه، خانمی آمد جلو و جیب بیرونی کوچک سمت چپ کتم را که سر ۵ تا خودکار ازش بیرون زده بود، نشانم داد و گفت: فکر کنم اینها را حساب نکرده ای! گفتم: ای داد! حق با شماست. باور کنید فراموش کرده بودم… واقعا معذرت می خواهم… من مشتری دائم این فروشگاهم، و آن خانم لابد می دانست مشتری ثابتش نمی آید به خاطر ۵ تا خودکار، آبروی خودش را ببرد که گفت: من هم از شما عذر می خواهم. سیستم دزدگیر فروشگاه ماست دیگر! آدم که نیست نیت ها را بخواند! خلاصه رفتم و پول خودکارها را حساب کردم و دست آخر به آن خانم گفتم: کاش «دزدگیر ۲۰۰۵ با ۸ سال ضمانت» هم مثل دزدگیر فروشگاه شما این همه تیز بود شاخک های عدالتش. خندید و گفت: ولی خودتان بهش رای داده بودین که؟! گفتم: آره، خودمان بهش رای داده بودیم! گفت: حالا به نظر ما رسیدین؟! گفتم: نه، به نظر شما نرسیدم، ولی به یه نظر دیگه ای رسیدم… اگه یه روز خواستم دزدی کنم، اختلاس کنم، زد و بند کنم، از تخلف مالی اطرافیانم دفاع کنم، از خودم بیشتر از ملت دفاع کنم، منم منم کنم و… چه بدونم؛ اگه یه روز خواستم به اسم عدالت، فقط با این و اون عداوت کنم، قبلش برم ریشم رو بتراشم.

بار اول: بار اولش نزدیکای ظهر بود. طرفای پل کریم خان رفتم از دکه «وطن امروز» بخرم که طبق معمول نداشت! اما تیتر ۲ ی ارگان شهرداری برای افتتاح پل قشنگ نیایش مجذوبم کرد. یک «همشهری» خریدم… و رفتم توی فلان اداره دولتی/ حکومتی و موقع برگشتن، «وطن امروز» را در دکه ای دیگر دیدم. برداشتم و حساب کردم. هنوز چند قدم نرفته بودم که یارو دکه ای صدایم کرد؛ جناب! بی زحمت اون «همشهری» رو هم حساب کنین!! گفتم: ولی من «همشهری» رو از اون یکی دکه خریدم. گفت: همه تون مثل همین! گفتم: یعنی من دقیقا مثل کیام؟ گفت: … گفتم: … و همین طور گفت و گفتم! یعنی گفتم ها! الان را نبین که دارم سانسور می کنم. اون موقع گفتم! یکی اون می گفت و ۴ تا هم من می گذاشتم روش!! اونقدر گفتم که طرف گفت: پس تو هم با خودمونی؟! گفتم: حالا شد… دیگه به من فحش ندی ها!! مشتی! من روزی ۱۰۰ بار می رم جلوی آینه که حتی قیافه ام مثل … نشه، بعد تو می گی…!!

***

گور بابای جمله اول! راستش را بخواهی من امروز ۳ بار ضایع شدم. یه بارش اون باری بود که می خواستم مثل همیشه، در همچین وقتایی، توی یه برگه کوچیک، خودکارها رو تست کنم و بنویسم؛ «با عرض سلام خدمت همه شهدای عزیز… یک دو سه… آزمایش می شود…» اما دیدم گوشه برگه، مشتری قبلی نوشته؛ «این روزا وقتی می رم خرید، حس می کنم آمریکایی ام، چون هیچ غلطی نمی تونم بکنم!!» کلی خندیدم و خلف عادت کردم و پایین این نوشته، همچین تست کردم خودکار را؛ «از تو چه پنهون، منم!!» خودکار خوبی بود! آنقدر که ۵ تا خریدم! و البته امیدوار شدم که هنوز خیلی هم آمریکایی نشده ام!!

آهای مشتری قبلی! آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، اما دعوای مسئولان، چرا!! دعوای مسئولان، خیلی غلط ها می تواند بکند!! دعوای مسئولان می تواند پسته را به من و تو کیلویی ۷۰ هزار تومان بدهد، اما به خارجی ها کیلویی ۳۰ هزار تومان!! دعوای مسئولان می تواند پراید را ۲۵ میلیون کند، همان پراید و سمند و کوفت و زهر مار که به کشورهای دیگر با نصف این قیمت صادر می شود!! دعوای مسئولان می تواند ضعف های دشمن در باب تحریم را جبران کند!! آهای مشتری قبلی! من کم همچین می نوشتم… اما این نوشته، معجزه دعوای مسئولان است!! آهای مشتری قبلی! افغانستان، بودجه اش رفت مجلس، تصویب هم شد، اما اینجا… اینجا تو بگو؛ رئیس قوه ارادت به که دارد؟! «ولایت» یا «منیت»؟!

***

آهای مخاطب فعلی! «فعلا نصیحت می کنم»، تکلیف «آقا» است. وظیفه من چیز دیگری است. وظیفه من دقیقا همین نوشته است… خودکار من دارد خوب می نویسد… و تا «فتنه انحراف» جوهر دارد. خمسه، خمسه! ۵ تا ۵ تا! یک، دو، سه… آزمایش می شود؛ بسم الله…

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    عجب!

  3. سیداحمد می‌گوید:

    با خودکارا رفتی بیرون؟!!!
    بی اینکه پولشو حساب کنی؟!!!
    فراموش کردی تو جیبته؟!!!

  4. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “از خودکاری که خوشم آمد، چند تایی خریدم.”

    پس پولش پرداخت شده.

  5. ......... می‌گوید:

    باد آمد و بوی عنبر آورد

  6. سیداحمد می‌گوید:

    سلاله؛

    ممنون از دقت تان… اما می بینید که “خریدم”، اصلاح شد و شد “برداشتم”!

  7. به جای امیر می‌گوید:

    شلوار (گفت و شنود)

    گفت: تا همین چند هفته قبل گروه های ضد انقلاب و اصحاب فتنه در سایت ها و رسانه های خود می نوشتند، فساد کلان بانکی زیر سر خود نظام است و عوامل آن هرگز محاکمه و مجازات نمی شوند.
    گفتم: دیگه چی؟!
    گفت: بعد از شروع محاکمات، گفتند؛ این دادگاه نمایشی است و نتیجه ای ندارد. ولی حالا که مجرمان به اعدام و حبس ابد و زندان های طویل المدت محکوم شده اند، همین رسانه ها می گویند آنها مجرم نیستند بلکه افرادی هستند که درپی شکوفایی اقتصادی بودند!
    گفتم: تقصیر آمریکا و اسرائیل است که شلوار اپوزیسیون را برعکس پای آنها کرده است.
    گفت: یعنی چی؟ چطور مگه؟!
    گفتم: بچه ای شلوارش را برعکس پوشیده بود و مادرش می گفت؛ ذلیل مرده! بالاخره معلوم نیست داری میای یا داری میری؟!

  8. ......... می‌گوید:

    D:

    شما لازم نیست ریشتان را بتراشید
    همان کچلی کافی است!

  9. ......... می‌گوید:

    خب بعدش چی شد؟

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “ملت همه برگشتند مرا نگاه کردند… و یک جوری که انگار، عامل اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی را دارند نگاه می کنند!”

    خنده ام گرفته شدید!!! 🙂
    خیلی قشنگ بود!

  11. ......... می‌گوید:

    داشتم فکر می کردم که شما که فروشگاه رفتن و خریدتان… زندگی تان سیاسی می شود و همیشه از این بلوتوث ها دریافت می کنین؛
    کچل شدن تان هم سیاسی می شود

    احتمالا خواب هایتان هم سیاسی است!

  12. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “کاش … تیز بود شاخک های عدالتش.”
    ای کاش!

  13. سیداحمد می‌گوید:

    حیف…
    خنده تلخ شد!
    حیف…

  14. صبا می‌گوید:

    پسرم با این که کلاس دوم است و اصلا نیازی به خودکار ندارد، هر بار که به لوازم التحریری می رویم چند تا خودکار بر می دارد. حالا هم که دیگر خودکارها عین مداد رنگی، رنگا وارنگند!
    راستی گفتم مداد رنگی! چقدر مداد رنگی گران شده!!!! یک بسته مداد رنگی، سی تومان!!!!!!!!!!!! تازه؛ فروشنده می گفت این خرید قدیمه. الان پنجاه هفت تومان شده، شرکتش حاضره ازم بخره!

  15. صبا می‌گوید:

    مشابه این اتفاق برای یکی از بستگانم افتاد؛ بنده خدا می گفت دیدم خریدم کم است، سبد بر نداشتم بعد حین خرید وسایلم زیاد شد هر چی برمی داشتم میگذاشتم در کیفم، که یکدفعه یکی اومد سراغم که خانوم؛ لطفا همراه من بیایید و بعد گفت لطفا کیف تان را باز کنید و بقیه ماجرا… اصلا دلم نمی خواست اون لحظه جای ایشون باشم، حالا باز مال شما فقط چند تا خودکار بود، اونم سرشان از جیبتان زده بود بیرون!!

  16. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    وقتی حسین قدیانی خودکار را از رو می بندد….

    بسم الله داداش
    حسین قدیانی: چه درباره این پست، چه پست های دیگر به خصوص متن «عمار، عمار است» که یکی دو روز دیگر به روز می شود، حرفی دارم برای دوستان ثابت وبلاگ. من مطالبم را می نویسم، شما یا خوش تان می آید یا نه. اگر نقد دارید خواهش می کنم نقدتان را قربانی محبت تان به من نکنید و واقعا حرف دل تان را بزنید. منتهی کش ندهید موضوع را. من یک ایده ای دارم و شما هم. اصلا متوقع نیستم هر آنچه گفته ام، به به و چه چه کنید. به ویژه تا انتخابات. اما درباره حرف های من، فکر کنید. فکر کنید و ببینید درست است یا نه… همین! اینقدرش را بدانید که جز این نیتی ندارم؛ «فقط برای ولی فقیه سربازی کنم». هرگز دوست ندارم از محبت شما به قطعه ۲۶ سوء استفاده کنم و بخواهم دربست طرفدار کلمه به کلمه نوشته هایم باشید، اما درباره نوشته ها خوب فکر کنید… همین! من با شما و محبت شما کاسبی نمی کنم، اما بعضی ها با ولی فقیه رسما دارند کاسبی می کنند… دانسته یا ندانسته… اسم خودشان را هم گذاشته اند «عمار»!! فتنه انحراف و ایضا تفکر حاکم بر این دوستان ناپایدار را مجبورم نقد کنم… در «عمار، عمار است»، واضح تر از همیشه… محکم تر از همیشه… باید بگویم این حرف ها را. تفسیرش با شما. قبول یا ردش با شما…

  17. سیداحمد می‌گوید:

    بزن… فتنه و انحراف را…
    بزن… فتـنـۀ انـحراف را…

    بزن که خوب می زنی!
    کر و کور کرده سَم این فتنه ها بعضی ها را… بزن به این امید که درمان شوند…

  18. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    من یکی که همشیه دست به نقدم! خیلی وقتم هست که نقد نکردم.
    دلم لک زده برای یک نقد درست و حسابی!

  19. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، اما دعوای مسئولان، چرا!! دعوای مسئولان، خیلی غلط ها می تواند بکند!!”

  20. آزاد اندیش می‌گوید:

    چه جالب بود! ما هم ضایع شدنای تاریخی داریم، گاهی وقتها که یکی یادآوری می کنه، نوعی شکنجه برام محسوب میشه. 🙁
    قرار شده بین خودمان پسته رو تحریم کنیم.
    به دوستان هم گفتم که هر کدام از دوستان پسته بخرد، انشاالله پسته هاش همه کرم خورده و یا لال باشه.

  21. یه غریبه می‌گوید:

    برا قسمت بالا:
    حرف دل بود
    آنچه از دل برآید بر دل نشیند، حرف دل خیلی ها بود.

    برا قسمت نظرها:
    اما بعضی ها با ولی فقیه رسما دارند کاسبی می کنند… دانسته یا ندانسته،
    یعنی واقعا نمی دونن!!!؟

  22. عمار می‌گوید:

    خیلی خوب بود.
    اینجوری که بوش میاد اوضاع خیلی کشمشی شده.
    با این تقلبی که شما راجع به متن “عمار، عمار است.” رسوندید، شدیدا چشم انتظار و البته بیشتر، محتاج این روشنگری هستیم.
    راستی نامحسوس یه روشنگری دیگه هم کردید و اون اینکه:
    .
    .
    .
    “خودکاری که انتخاب کردم ۳ گوش بود. حسنش؟! هنگام نوشتن های طولانی، روی کناره های انگشت آدمی جا نمی گذارد و کمتر عرق می کند.”

  23. سیداحمد می‌گوید:

    انا لله و انا الیه الراجعون…
    حضرت آیت الله خوشوقت به ملکوت اعلی پیوست…

  24. احمدرضا می‌گوید:

    این روزا وقتی می رم خرید، حس می کنم آمریکایی ام، چون هیچ غلطی نمی تونم بکنم!!

    طنزترین جمله ای بود که تا حالا شنیده بودم…

  25. احمدرضا می‌گوید:

    لطفا اگر امکانش هست راجع به «جبهه ناپایدار» که بعضی وقتا توی نوشته هاتون استفاده می کنید مقداری توضیح بدید و اگر منظورتون از جبهه ناپایدار همون جبهه پایداری هست لطفا دلایل نقدتون رو بگید و یا این که مشکل این جبهه کجاست؟ من خودم اطلاعات زیادی از این قضیه ندارم.
    مخلص…

  26. ......... می‌گوید:

    آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، اما دعوای مسئولان، چرا!! دعوای مسئولان، خیلی غلط ها می تواند بکند!!

    یاد این آیه ی قرآن افتادم
    فلا تخشوهم… واخشونی…

    اونجا که گفتین: یکی گفت و چهار تا گذاشتم روش، یاد مولانا بودی؟؟ کدوم عارف بود که به طرف دعواگفت: بگوی!… اگر هزار بگویی، یک هم نشنوی…

  27. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    خیلی هنرمندی می طلبد که اینگونه وقایع روزانه را مرتبط می کنید به مسائل روز کشور و نتیجه گیری های درست و قشنگ!

    “خودکار من دارد خوب می نویسد… و تا «فتنه انحراف» جوهر دارد. خمسه، خمسه! ۵ تا ۵ تا!

    یک، دو، سه… آزمایش می شود؛ بسم الله…”

  28. ......... می‌گوید:

    به قرآن می دونستم پاراگراف آخرو نمی ذارین.
    من واس خودم قدیانی شناسم! 🙂

  29. سنگربان می‌گوید:

    جداً بعضی حرف هایی که این روزها می شنویم درد داره…
    مثلاً تا یه جاهاشو با هم هم دردیم، بعد یه دفعه ای می بینی که سر همون دردی که ما هم داریم می کشیم و مشترک، ملت از آدم طلبکار می شن!!
    و طلب شون از بعضی مسئولین رو میزارن به حساب انقلاب و ولی فقیه…

  30. چشم انتظار می‌گوید:

    همه گونه نقد را، نقدا خریداریم!

  31. مرصاد می‌گوید:

    عالی بود آقای قدیانی.

  32. عطشان می‌گوید:

    وای خیلی اتفاق دردناکی بود، خداییش اصلا دوست نداشتم تو اون لحظه جای شما میبودم.

  33. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ………!

    گمانم آن قسمت متن را اشتباه برداشت کردید.
    منظور نویسنده این نیست که او به من فحش داد و منم چهارتا گذاشتم روش و بهش فحش دادم. دکه دار گفته؛ همه تون مثل هم اید و شما هم مثل فلانی ها هستید و نگارنده هم دفاع کرده که مثل آنها نیست و چیزهای مازادی هم نثار همان هایی کرده که دکه ای نقد داشته بهشون، که اگر اینگونه نبود به این جمله ختم نمی شد؛
    “اونقدر گفتم که طرف گفت: پس تو هم با خودمونی؟! گفتم: حالا شد… دیگه به من فحش ندی ها!!”
    جمله آخر هم یعنی اینکه بزرگترین فحش عالمه که ماها رو جزء این گروه بدونند.

  34. سوگند می‌گوید:

    یک بار هم من و مادرم، رفتیم مغازه فست فود. کلی هم من اولش غر زدم که چقدر بی کلاس و بو می ده! و…تو انقلاب هم بود. بعد خلاصه من سفارش دادم. پول را از مادرم گرفتم که بدم فروشنده. فروشنده گفت، بذارید آخر سر حساب کنید. خلاصه این که من آخر سر هم یادم رفت حساب کنم! و جالب تر این جا که به فروشنده کلی غر زدیم که خب نپخته بود…بعد آمدیم بیرون تو خیابون اصلی. فروشنده آمد دنبالمان، گفت شرمنده فکر کنم حساب نکردین. مامان بنده خدا من هم چون مطمئن بود پول را داده به من، می گفت نه حساب کردیم، من یک دفعه یادم افتاد چی شد، دوباره برگشتیم و حساب کردیم.

    دیگه مامانم کلی به من چشم غره رفت. همش هم می گفت یک بار باهات آمدم پیتزا بخورم، آبروم رفت و….من هم به ایشون گفتم، بابا اشکال نداره پیش می آید. من انقدر از این سوتی ها دادم :دی

  35. قطعه 27 می‌گوید:

    خیلی مخلصیم
    دمت گرم… شما عمار رو آپ کن، نقدش با ما!

  36. م.طاهری می‌گوید:

    بیدار باش تنگه بگیریم در احد
    دشمن کمین نشسته، بگرداند آن چه شد
    بیدار! عمروعاص به پاتک نشسته است
    زخمی تر است، چون که ابهّت شکسته است
    تا قلّه غیر چند قدم، ره نمانده است
    در بین راه، فتنه ی دیگر نهفته است
    راه علی و پیر جماران همین ره است
    تنها مسیر شهر شهیدان همین ره است

  37. م.طاهری می‌گوید:

    جان کلام متن یک طرف، اصل ماجرا یک طرف.
    خیلی بده آدم این طوری ضایع بشه! خدا برای هیچ کس نیاره.

  38. برف و آفتاب می‌گوید:

    بار سوم که ضایع شدن نبود توش!

  39. سینا می‌گوید:

    “اگه یه ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻋﺪالت فقط برم با این و اون عداوت کنم؛ قبلش برم ریشم رو بتراشم”

    یک دنیا حرف دارد این جمله…

  40. به جای امیر می‌گوید:

    یک مدینه دل (به جای گفت و شنود)

    در سالروز رحلت کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه (س) که حوزه علمیه قم یعنی بزرگترین مرکز تشیع و کانون اصلی گسترش اسلام ناب محمدی(ص)، به سراسر جهان، از برکت وجود آن بزرگوار است، این ستون را به گزیده ای از سروده بلند یوسف رحیمی در رثای حضرتش اختصاص می دهیم؛
    چشم دلم به سمت حرم باز می شود
    با یک سلام، صبح من آغاز می شود
    فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
    این جا دل شکسته سبب ساز می شود
    کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
    هر روز چند مرتبه اعجاز می شود
    اعجاز توست، اینکه دلم یاکریم توست
    قلب تپنده حرم قم، حریم توست
    این جا بهشت دختر موسی بن جعفر(ع) است
    از نفخه شهود و تجلی معطر است
    برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت
    دارالعلوم مریم آل پیمبر است
    هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل
    دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است
    صحن تو غرق بوی گل یاس می شود
    اینجا حضور فاطمه احساس می شود

  41. لبیک یا حسین می‌گوید:

    خیلی متن باحالی بود!……………….

  42. لبیک یا حسین می‌گوید:

    چرا به فواید وجود جبهه ها و روابط مسالمت آمیز آنها درون جبهه ی بزرگ اصول گرایی فکر نمی کنیم؟
    باید قبول کرد که سربازان ولایت نباید حتما مانند هم بیندیشند. فضای رقابت درون گروهی بسیار بهتر است و سالم تر و نیز سازنده تر، تا اینکه به دلیل حس رقابت ذاتی که درون بشر است، رقیب خودمان را در انتخابات آتی برون مرزی! ببینیم…

  43. دلخون می‌گوید:

    حوصله خندیدن نه به این متن رو دارم نه متن صفحه اصلی…

  44. سیمرغ می‌گوید:

    آهای جناب قدیانی!! بستگی دارد که اتفاقات را با کدام عینک نگاه کنی! از کجا که اتفاق دم دکه روزنامه و مغازه لوازم التحریر فروشی پیغام دیگه ای داشت که شما باز هم ندیدی و نشنیدی!! حب و بغض بده. بصیرت از انسان می گیره! این ها که نوشته بودی ذهن منو به یه پیام برد که این اتفاقات می تونسته داشته باشه و اونم اینه که “گاه همه چشم ها تو را متهم می کنند به خاطر رفتاری که تو را سزاوار اتهام می کند ولی نیتی که هیچ کس جز انسان های بصیر (که می تواند نمادش همان خانم فروشنده که تو را می شناخت) و خداوند از آن آگاه نیست پس در قضاوت راجع به انسان ها از دایره انصاف خارج نشوید و از سرعت خود بکاهید”.

  45. سلام علیکم؛
    با این “قبلش بروند ریششان را بتراشند” موافقم.
    و البته اگر خانم بودند قبلش چادرشان را بگذارند کناری و یادشان باشد که چادر حرمت دارد.
    من تقویم سال بعدم را دیروز از حرم حضرت رئوف علیه السلام خریدم به رنگ سبز سیدی.
    به امیدی اینکه سال بعدم بیشتر از همیشه رنگ ولایت بگیرم.
    اون تیکه حرمش رو گفتم دل بقیه بسوزه! (شکلک شیطنت)
    حج فقراست دیگه 🙂 خواستم بگم ثروتمندیم ما!

  46. نهضت سرخ می‌گوید:

    دلم برای اون صاحب دکه روزنامه فروشی می سوزه!!!
    کسی که با حاج حسین دهن به دهن بشه، آخر عاقبتش دردناکه!
    از قلمش میشه فهمید که زبونش هم…

  47. نهضت سرخ می‌گوید:

    انشاءالله چشم فتنه انحراف رو با هدایت حضرت ماه در میاریم.

  48. صاعقه گمنام می‌گوید:

    “افغانستان، بودجه اش رفت مجلس، تصویب هم شد، اما اینجا… اینجا تو بگو؛ رئیس قوه ارادت به که دارد؟! «ولایت» یا «منیت»؟!”
    هیچ کدام!
    اسفندیار رو عشقه!

  49. مرتضی می‌گوید:

    هووووووووووو
    ایولله به حسین آقای قدیانی.
    همین الآن ی صدقه البته ناچیز میذارم کنار به خاطر این خلاقیت.
    ایشالله مستشهدین بین یدیه بشی برادر.
    لذت بردم از این متن زیبا…

  50. مریم می‌گوید:

    من یه سوالی داشتم، می خواستم ببینم این سید احمد و چند تا دیگه از نوچه های این وبلاگ که به نظر می رسه شغلشون “کامنت دونی وبلاگ حسین قدیانی داری”ه! اینا سنشون زیر ۱۶ ساله؟ تحصیلاتشون پایین تر از دوره متوسطه ست؟ آی کیوشون زیر هفتاده؟ یا همه موارد فوق؟
    “خنده ام گرفته شدید!!!”، یعنی من که ماهی دو-سه بار ممکنه بیام اینجا نظراتو نگا کنم، صد هزار بار همین عبارتو دیدم، آخه یه خورده خلاق باشید، یه خورده به شغلتون اهمیت بدید لااقل، وجدان کاری داشته باشید، بالاخره شماها یکی از نادرترین و جدیدترین شغلای عالمو دارید. نگهداری و تعمیرات کامنت دونی یه وبلاگم در نوع خودش یه جور مهندسیه دیگه، یه خورده سطح کارتونو بالاتر ببرید لطفا، به مخاطب بیچاره فکر کنید که حالش بد می شه از دیدن این جملات تکراری بی مزه……………

  51. هستی می‌گوید:

    آقا ما دوست داریم تعریف کنیم ولی دلیل نمیشه بگین فکر نمی کنیم رو مطالبتون ها!!!
    خب مگه چیه تعریفی می نویسید دیگه…

  52. هستی می‌گوید:

    خیلی باحال بود به جون بچه م…

  53. عیسی می‌گوید:

    به نظرتون این “مریم” سنش زیر ۱۱ ساله؟ تحصیلاتش پایین تر از دوره سیکله ست؟ آی کیوش زیر بیسته؟ یا همه موارد فوق؟!

  54. قطعه 27 می‌گوید:

    حسین جان همین که خوب دو آتیشه میکنی امثال این آدم ها رو راضیم ازت! 🙂

  55. صاعقه گمنام می‌گوید:

    قربونت برم داداش حاج حسین قدیانی!
    اصلا فکرم نکردم برا نوشتن این جمله!
    تا کور شود هر آنکه…
    تواضع نکن بزارش!

  56. زهرا می‌گوید:

    مریم؛

    خواهر من! خب شما کامنت ها رو نخون، فقط متن رو بخون!

  57. عمار می‌گوید:

    مریم بزرگوار؛
    شما لطفا سن پرتقال فروش رو محاسبه نکن!
    همون اصل رو اگه بچسبی برای ما و امثال ما کفایت میکنه.
    اصل رو بچسب.
    اصل رو.

  58. عمار می‌گوید:

    دیروز در مترو اتفاق جالبی افتاد.
    یکی از فروشنده های بد حجاب مترو، برای یکی از دوستان هم صنفش که از قضا معلول هم بود، مشتری جذب می کرد:
    “خانمها از فلانی شارژ بخرید هم ثواب داره، هم شارژتون هیچ موقع تموم نمیشه! تازه امروز هم تولدشه!… بخرید ثواب داره.”
    خانمی مانتویی و البته با حجاب، کنارم ایستاده بود. رو کرد به سمت فروشنده و گفت:
    “شما گفتید شارژ بخریم ثواب داره، درسته؟ به نظرتون اگر موهات رو تو بگذاری ثوابش بیشتر نیست؟؟؟؟”

  59. همت سید علی آقا می‌گوید:

    بسم الله
    وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ
    و انتظار بکشید! ما هم منتظریم!

  60. مهدی منتظر می‌گوید:

    جناب آقای قدیانی؛ با سلام و عرض ارادت
    یک، خودتان نوشته اید که انتظار تایید همه نظراتتان را ندارید.
    دو، با توجه به اینکه سایرین زحمت تعریف مقالات زیبای شما را می کشند به بنده اجازه دهید از منظر انتقادی به بعضی نظرات شما از روی خیر خواهی نقد داشته باشم.
    سه، در بند اول متن آنجا که می فرمایید: اگر قرار شد دزدی کنم، اختلاس کنم و……. ابتدا ریشم را می تراشم، نمی دانم متوجه شده اید که مستقیما به ذهن خواننده القا می کنید که (فلانی)، هم دزد است و هم اختلاس گر و هم …..؟ اگر قسمتهایی از متن، مثل آن قسمتی که راجع به منم منم کردن و یا حمایت از اطرافیان باشد مصداق رفتار فلانی باشد مطمئنا تهمت دزدی واختلاس تهمت بسیار بزرگی است. آنهم در متنی که هزاران نفر آن را می خوانند. یک بار دیگر به صحبتهای آقای رحیمیان مراجعه کنید؛ آن قسمت که: ملاک همیشه این است که چه کسانی از رفتار و صحبت ما خوشحال می شوند و چه کسانی ناراحت. آیا این اتهام که جواب اخروی سنگینی هم دارد، باعث خوشحالی دوستان انقلاب می شود یا دشمنان؟
    چهار، این بخش از صحبتم راجع به اتفاقی است که برایتان افتاده. طبق روایت داریم هر خیری که به شما می رسد از خداست و هر شری از خودتان. (قریب به مضمون)این را من خودم انقدر به چشم دیده ام که به آن عین الیقین دارم. ببینید کجا به کسی ناخوداگاه تهمت دزدی زده اید که ناخواسته به شما تهمت دزدی (اگر چه از طریق آژیر دزدگیر فروشگاه) زده شد.
    پنج، بنا به علاقه شخصی سایتهای بسیاری را هر روز تورق! می کنم و معمولا برای هیچکدام هم کامنتی تمی گذارم. چون علاقه ای به خط فکری آنها و نیت هایشان ندارم. بنا بر علاقه ای که در این چند ساله که می نویسید(چه آن زمان که در کیهان می نوشتید و چه بعدا که وارد دنیای مجازی شدید) به نوشته ها و عموما، خط فکری شما دارم، به خودم اجازه دادم که رک و بدون حاشیه از شما انتقاد کنم… اگر باعث رنجش است ببخشید.
    شش، به نظرم نوشتن زیاد و روحیه حساس، قدری شما را کم طاقت می کند. بعضی اوقات و بعضی جوابهای تان به بعضی ها گاهی تند است. جواب به بنده اگر لایق دیدید و صلاح دانستید که جواب بدهید اگر هم تند باشد می پذیرم چرا که خودم تند انتقاد می کنم.
    ممنون از حوصله ای که به خرج دادید برای خواندن

    حسین قدیانی: همین که وقت گذاشتید و نوشته را نقد کردید، ممنون. بخشی از نقدتان را که قبول دارم، سعی می کنم برای اصلاح.

  61. متوسلیان می‌گوید:

    سلام، دوستان بزرگوار.

    به نظر بنده این حق مریم خانم هست که اگر نقدی هست عنوان کنه، ولو اینکه با سبک و سیاق خودشون باشه.
    عیسی، زهرا و عمار؛ این حق ایشان نیست که نظرات را بخوانند و در برابر به اصطلاح کنشی یک واکنشی هم نشان دهند!؟

    بنده به شخصه قبل از خواندن متن داداش حسین نظرات دوستان را می خوانم کما اینکه گاهی اوقات واقعا برای بعضی دوستان اظهار تاسف می کنم از این که در نظر گذاشتن در پست مربوط “هدفی” ندارند؛ مثل این دوست بزرگوار:

    “حسین جان همین که خوب دو آتیشه می کنی امثال این آدم ها رو راضیم ازت!”

    در ضمن داداش حسین استفاده کردم؛ مثل همیشه.
    یاعلی.

  62. قطعه 27 می‌گوید:

    افتخار می کنم که حاج حسین فرمانده ی منه!
    حالا شما اسمشو بذارید پاچه خوار!
    یه دونه باشی… 🙂

  63. متوسلیان می‌گوید:

    دوست قطعه ۲۷ من!
    بنده ابدا قصد جسارت نداشتم؛ و برداشتم چیزی که شما عنوان کردید نبود؛ “پاچه خوار”
    یک نقد بود و خودتون مختارید بپذیرید یا نپذیرید!

    یاعلی.

  64. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    آقای قدیانی! با نقدی که آقای منتظر کردند؛ کاری ندارم اما بخش چهارمش ذهن ام رو مشغول کرده، واقعا اینگونه است؟! البته آیه قرآن است و سوره نساء که “آنچه از نیکی ها به تو رسد، از جانب خداست و آنچه از بدی ها به تو رسد، از سوی خود توست”.

    اما می خواهم بدانم که این آیه را به این سبک و به این راحتی می شود تعمیم داد که فلان گرفتاری بابت فلان گناه است؟! و پس بحث امتحانات کجا قرار می گیرد؟!

    فکرم درگیر شده، عمومی یا خصوصی و اگر امکانش بود، جوابم را بدهید. ممنون…
    حسین قدیانی: خیلی موافق این گونه تفسیر کردن اتفاق ها نیستم. نه اینکه اتفاق ها سخنی با ما ندارد، بلکه درک ما از پیام اتفاق ها درک عاجزی است. قدر مسلم به هیچ کس نباید بی جهت، تهمت دزدی زد، خواه آژیر مغازه حالت را بگیرد، خواه نگیرد! من الان روی متن عمار دارم کار می کنم… بی خیال!

  65. صبا می‌گوید:

    سلاله؛
    این قدری که بلدم از بلا اینه. البته بحثش خیلی وسیع تر از این حرف هاست!

    بلا برای ترک تعلق است، البته اصلش این است که با اخلاص و عبادت تعلق مان را کم کنیم! اما خدا که بنده اش را می شناخت برایش واحد جبرانی گذاشت؛ بلا، مرض، فقر.
    بلا را معمولا دو جور قضاوت می کنیم؛ کفاره یا امتحان!
    اگر بخواهم بلایی که برای خودم نازل شده را جستجو کنم؛ میگم کفاره ست! امتحان از باب بالا رفتن رتبه، به مثل من نیومده! من با این همه گناه حالا حالاها باید کفاره بدهم. ولی از یک منظر دیگه همین بلاها باعث پاک شدن و بالا رفتن رتبه می شود.
    اما اجازه نداریم بلای دیگران را به گناه شان ربط بدهیم چه برسد به این که این بلا محصول کدام گناه است. یقینا مجازات ما آدم ها بسته به بزرگی مونه، هرچی بزرگ تر مجازات سخت تر، مسلما نماز صبح من بارها هم قضا بشود مرا مثل آن عالم مجازات نمی کنند که نماز صبح یک روزش قضا شد؛ فرزندش از دنیا رفت!!
    البته در احادیث داریم که بعضی از گناهان فلان نتیجه را دارند. مثل عدم اطاعت از حاکم شرع که باعث حبط بعضی از اعمال می شود. منتها اینقدر علت ها زیادند که قضاوتش از عهده من و امثال من خارج است! و اینقدر خداوند کریم است که حتی داریم؛ همان دلواپسی ای که از، از دست دادن چیزی برای تو حاصل می شود کفاره است برای تو! (نقل به مضمون)

    در کل به نظرم درست نیست همدیگر را به قضاوت بنشینیم! به ما دستور حسن ظن داده شده و قاضی کس دیگری ست! اما گاهی بد نیست دوستانه تذکراتی به هم بدهیم. (البته این از منظر اخلاقی ست و گرنه نهی از منکر از واجباته منتها زمینه ی ورودش متفاوته)

    این حدیث هم زیباست! امام سجاد علیه السلام می فرمایند: چند چیز است که نعمت را عوض می کند؛ ظلم به مردم، رها کردن کار خیر، از دست دادن معروف، کفران نعمت، ترک شکر!

  66. سیداحمد می‌گوید:

    صبا؛

    استفاده کردیم. بابت کامنت قشنگ تان ممنون.

  67. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    صبا!

    خیلی خیلی خیلی ممنونم! بعضا در زندگی ما آدم ها اتفاقاتی می افتد که از درک اش عاجزیم و جزع و فزع بی خودی می کنیم. نیاز به یک تلنگر داشتم و گمشده ام را در همان خط دوم کامنت تان یافتم. “ترک تعلق”

    غیر خدا در دو جهان هیچ نیست؛
    هیچ مگو غیر، که آن هیچ نیست

    این کمر هستی موهوم را
    چون بگشایی، به میان هیچ نیست

  68. صبا می‌گوید:

    سواد است که بلغور می کنیم؛ دعا کنید که علم شود به واسطه عمل!

  69. مهدیه می‌گوید:

    یا علی
    خمسه خمسه
    بسم الله…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.