درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
بسم الّلطیف…
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یا ابا الزهرا…
“فردا معلوم می شود چرا «غرور»، نه فقط برای پروردگار، نادرست نیست، بلکه زیبنده هم هست.”
بنده ای چون رسول خوبی ها، غرور هم دارد.
عالی…
“شمای بزرگوار، «عام الحزن» هنوز محزون خانم خدیجه و جناب ابوطالب بودی، اما برای هدایت قبیله «ثقیف» وارد شهر «طائف» شدی… با سنگ، دندان تان را شکستند، همان کودکانی که زودتر سلام شان می گفتی. عجبا! به تحریک بزرگ ترهایی که حتی جواب سلام کودکان را هم نمی دادند!”
اشاره زیبایی بود… زیبا و اشک آلود…
فردا سالروز میلاد «بهانه خلقت»،
فرخنده ترین روز جهان،
جشن تولد هستی،
بهترین روز استجابت دعا،
بهترین روز توبه و استغفار،
فردا خورشید را خوب نگاه کن!
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
دوست داشتنیترین ذکر دنیاست!
“… شاید هم چنان دندان شما زخم داشت، آن روز که گفتید؛ «حسین منی، انا من حسین»”
عجب اشاره ای…
۴۰۳* سیدالشهدا حضرت امام حسین علیه السلام:
پیامبر صلى الله علیه و آله چنان با هم نشینان رفتار مى نمودند که هیچ یک از آنان گمان نمى کرد؛ کسى نزد آن حضرت از وى گرامى تر باشد…
(عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۸۴)
“یا محمد! فردا خورشید در یک دست شماست، ماه، دست دیگرتان… و عاقبت سر می رسد چشم انتظاری ستاره ها…”
انشاءالله…
ممنون داداش حسین عزیز… بسیار دلنشین…
سلام بر محبوب دل پیامبر. خدیجه کبری “ام المومنین”. مادر فاطمه سلام الله علیها
از عالم و آدم
تا خورشید و ماه،
و از جان گرفته تا جهان،
جمله به رسول الله بدهکارند.
رتبه ها دارد رسول خدا نزد خدا.
خدایی که به خاطر محمد، هستی را آفرید،
حتما به خاطر محمد، از گناهان ما خواهد گذشت.
کودک ایم ما! بچه ایم! بچه تر از بچه های قبیله ثقیف
از خدا بخواه که در کار بسته ما «فرج» حاصل شود…
گره افتاده به کار آدمی زاد… فردا بهترین روز استجابت دعاست.
حمد بی حد «رب العالمین» را که بر ما منت نهاد و از سر رحمتش «رحمه للعالمین»، دُر یکتای عالم خلقت را آفرید.
یا رسول الله! ما بی دلان مخمور تشنه ایم؛ تشنه آن می نابی که درمان دل باشد.
یا شفیع المذنبین! گرچه بار گناهانمان از هفت اقلیم گذشته؛ ولی چشم امیدمان به دست با عطای شماست.
یا محمد! ما بی قراران ظهور بی تابیم؛ بی تاب حضور آن یار دلربا.
“ما معجزه ظهور را از چشم نازنین شما می بینیم… هم چنان که نور را…”
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سید احمد جان! عیدی ما یادت نره. یک مولودی، مداحی، چیزی سید!
زِ احمــــــد تا احــــــــد، یک میم فرق است.
جهانی انــدر این یک میـــــم، غرق است…
عید همه مبارک. خدا انشاءالله، حاجات همه رو، که بزرگترینش، ظهور فرزند برومند ختم رسل (ص) هست، به همین زودی روا نماید.
من هم، حاجتی دارم و التماس دعا…
روحمان را طراوت دادید، داداش حسین…
بلغ الاولی بکماله… کشف الدجی بجماله…
حسنت جمیع خصاله…صلوا علیه و آله…
http://www.uploadtak.com/images/s3468_GolchinMiladPayambar.mp3
حاج حسین؛
ممنون بابت متن زییاتون.
سید احمد؛
ممنون بابت عیدی.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
به کسایی که اسمشون “محمد” ه جایزه نمیدین؟؟
از دوستان هرکسی تو زندگیش گیر و گرفتاری داره، نذر صلوات بکنه.
من اثرها دیده ام از این جمله نورانی. اللهم صل علی محمد و آل محمد
وجه مشترک! (گفت و شنود)
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات که به انگلیس پناهنده شده در وبلاگ شخصی خود نوشته است «نباید بعد از انتخابات ۸۸ موضوع تقلب را مطرح می کردیم و دیدیم که مردم ایران تقلب در انتخابات را باور نکردند».
گفتم: خب! پس چرا ادعای تقلب کردند؟!
گفت: «بابک- الف» نوشته است «اعلام تقلب در انتخابات ریشه بیرونی داشت و ما نباید سرنوشت خود را با کشورهای غربی گره می زدیم».
گفتم: مثل این که کم کم داره یک چیزهایی حالیش میشه.
گفت: از فتنه گران پرسیده؛ می توانید بگوئید چه وجه مشترکی با آمریکا داشتیم؟!
گفتم: پاسخ این سؤال که خیلی آسان است. تنها وجه مشترک فتنه گران با آمریکا، آن است که هر دوتاشون هیچ غلطی نمی توانند بکنند.
افسر سلطان گل، پیدا شد از، طرف چمن
مقدمش یا رب، مبارک باد بر سرو و “سمن”
خوش به جاى خویشتن بود، این نشست خسروى
تا نشیند هر کسى، اکنون به جاى خویشتن
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تو مگر، بر لب آبى، به هوس ننشینى
ور نه، هر فتنه که بینى، همه از خود بینى
به خدایی که تویی بنده بگزیده او
که بر این چاکر دیرینه، کسى نگزینى
…………………………
تولد “پیامبر رحمت” بر همه مبارک !
امام صادق (علیه السلام) معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) آشکار شد، چنین بر میشمارد:
.
۱- ابلیس از ورود به آسمانهای هفتگانه محروم شد.
۲- شیاطین دور شدند.
۳- تمامی بتها در بتکده با صورت بر زمین افتادند.
۴- ایوان کسری شکست و چهارده کنگرهی آن سقوط کرد.
۵- آب دریاچه ساوه خشک شد.
۶- سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد.
۷- آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد.
۸- نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید.
۹- کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند.
۱۰- سحر ساحران باطل شد.
استحیائیل – یکی از فرشتگان بزرگ خدا – در شب تولد حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر کوه ابوقبیس ایستاد و با صدایی بلند گفت:
«ای مردم مکه! به خدا و فرستاده او و نوری که با او فرو فرستادهایم ایمان بیاورید.»
منبع: بحارالانوار، ج ۱۵، ص۲۵۷
میلاد شه خاتم
عید سعید نبى اکرم
ولادت حضرت محمد (ص)
بر اهالی .: قــطـعـه ۲۶ :. مبارک.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج
“یا محمد! فردا خورشید در یک دست شماست، ماه، دست دیگرتان… و عاقبت سر می رسد چشم انتظاری ستاره ها… ما معجزه ظهور را از چشم نازنین شما می بینیم… هم چنان که نور را… شما نبودی، خدا بهانه ای برای خلقت نداشت.”
احسنت؛ عید میلاد النبی بر همگی مبارک.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
بی ربط:
یا صادق آل محمد صلی الله علیه و آله! تو خلاصه همه صداهای منبسط شده تاریخی؛ معلم همه عشق، آموزگار شعر و شور و شروه.
آقا سلام! توی کلاس سبز تو جایی برای پاهای ناتوان من هست؛ جایی برای خستگی شانه های جاهل، تا بنشینم و در زُلال چشم های تو زُل بزنم؟
آقا! محبت تو یعنی شاخه پُر بار شیعه.
شیعه، صدای نفس های تو را توی هر کتاب می شنود.
هر چه دارد، از منطق آفتابی تو دارد.
«به رغم مدعیانی که منع عشق» می کنندمان، هنوز هم جمال تو حجّت است؛ موجه ترین حجت ما.
ای حجت خدا. برایم صلوات، معنای تازه دارد.
تو آمدی تا بفهمند این پیراهن پوسیده بر تن خلفای جور، اسلام نیست.
آمدی تا راه سُرخ ستاره را ادامه بدهی… دلم برای کودکی امشب پر می زند که علم، گوشه نشین مکتب اوست، خضر، سالک راهش و عیسی طفل نوآموز کرامتش.
خدایا! من به صداقت این لحظه ها، به روح نورانی صادق الائمه، به علم آسمانی اش نیازمندم.
خدایا! جاهلم به آن چه که تو مقدر آسمان ها و زمین کرده ای. جاهلم به همه علوم.
خدایا! مرا به حلقه شاگردان او برسان. مرا به زلال دانش جعفری مهمان کن.
خدایا! دلتنگ قدم زدن در همان حوالی که او رد می شود هستم؛ همان جا که درس نور می داد، به همان اطاق که آمد تا درس مهر بدهد.
خدایا! دست هایم بهانه دارند. دست های بهترین آموزگار را بر سرم بکش؛ راستگوترین آموزگار.
سلام علیکم،
میلاد رئیس مکتب حضرت رسول اکرم (ص) و میلاد رئیس مذهب حضرت امام صادق (ع) رو به شما و همه قطعه ۲۶ های قدیم و جدید تبریک میگم. 🙂
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم…
میلاد آقا رسول الله (ص) و امام جعفر صادق (ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد!
http://uploadtak.com/images/r9876_karimi06.mp3
امام حسین (ع) فرمود:
«از پدرم امیرالمومنین (ع) از سیره و روش حضرت رسول اکرم (ص) با همنشینانش پرسیدم؛ پدرم فرمود: پیغمبر (ص) همواره خوشرو، سهل گیر، نرمخو بود. خشونت و تندخویی نداشت، پرخاش جویی و دشنام گویی نمی نمود، هرگز عیب جویی یا مداحی نمی کرد، از آنچه نمی پسندید تغافل می فرمود و در عین حال کسی را از خود مایوس نمی ساخت و دیگران را که بدان مایل بودند ناامید و مایوس نمی کرد، خود را از سه چیز محفوظ می داشت: مجادله کردن، پرگویی، کارهای بیهوده.
بسیار زیبا و دلنشین…
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجًل فرجهم
امشب همه نیلوفران، مشتاق روی دلبرند
جمع شقایق ها همه مست می پیغمبرند
امشب تمام قدسیان مهمان بزم سرمدند
جمع ملائک تا سحر مشغول ذکر احمدند
عید بر شما مبارک.
امشب سخن از جان جهان باید گفت
توصیف رسول انس و جان باید گفت
در شام ولادت دو قطب عالم
تبریک به صاحب الزمان باید گفت
در چنین نیک روزی زیباست خوبان را به نیکی شادباش گفتن…
هدیه به ارواح مطهر شهدای عزیز.
قاصدک چرخ زنان از تو خبر آورده
با خودش شیشه ی عطری ز سفر آورده
آمده تا دلمان را پر امید کند
همه را با خبر از آمدن عید کند
فقط از معجزه ی عشق تـو بر می آید
شب به پایان نرسیده است سحر می آید
مکه با آمدنت حرمت بسیار گرفت
ماه از محضرتان رخصت دیدار گرفت
در هوایت چه کنم بال کبوتر شده را
جبرئیل ام چه کنم حال کبوتر شده را
سال ها پیش تر از آمدنت هم بودی
علت خلق بنی آدم و عالم بودی
سر بلندیم بگوییم مسلمان توأییم
عجمی زاده و پشت سر سلمان توأییم
می نویسم دل خود را برکاتی بفرست
می برم نام محمد صلواتی بفرست
عقل کلی و جهان جزئی از ادراک تـوأند
شیعیان علی از مابقی خاک توأند
ما که از جلوه ی توحیدی تو آگاهیم
در مسیر تقرّب به رسول الهیم
ما که از روز ازل جزء محبان هستیم
اشهد انّ به نام تو مسلمان هستیم
آن زمانی که تو را غیر علی یار نبود
یوسف حُسن تو را هیچ خریدار نبود
کار تو داشت نتیجه به تو ایمان آورد
باورت داشت خدیجه بـه تو ایمان آورد
عیدتون مبارک
عید میلاد هستی مبارک!
اللهم صل علی محمد و آل محمد
این روزها اگر کمتر بنویسین خوشحال ترم، چون می دونم کمتر از نوشته هاتون عقب می افتم. (اصلا هم خودخواه نیستم 😐 )
ز سر بیرون نخواهم کرد سودای محمد را
نمیگیرد خدا هم در دلم جای محمد را
پس از عمری که چون پروانه بر گِرد علی گشتم
در این آیینه دیدم نقش سیمای محمد را
به بینایی امیر عرصه تجرید خواهی شد
کنی گر سرمهات خاک کف پای محمد را
جهان را سر به سر آیینهی روی علی دیدی
علی خود آینهست ای دل تماشای محمد را
محمد «من رءانی» گفت و موسی «لن ترانی» دید
چه در دل داشت عیسی جز تمنای محمد را
شبی کآفاق را آیینهی نور خدا دیدم
خدا میدید در آیینه سیمای محمد را
چطور آخر همین گوشی که جز دشنام نشنیدهست
شنید آخر به جان لحن دل آرای محمد را
چه باید گفت از آن شب، آن شب قدس اهورایی
که من با خویشـتن دیدم مدارای محمد را
که میداند که یوسف با همین آلوده دامانی
شنید آخر ندای گرم و گیرای محمد را
شب صبح ازل پیوند رویایی! تو میگویی
همین من دیدم آیا روی زیبای محمد را؟
سگ کوی علی هستم ولی دزدانه میبینم
علی بر سینه دارد داغ سودای محمد را
«استاد یوسفعلی میرشکاک»
دکملهی شعر با صدای استاد:
http://azzabaneyekyaghi.persiangig.com/audio/01.%20Daghe%20Sodaye%20Mohammad.mp3
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
غزلقصیدهی “توفیق” از کتاب “کوار” استاد «مرتضی امیری اسفندقه»
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد؟
خدا که در حرم امن خویش راهت داد؟
هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی
خدا پناه در آن دوره سیاهت داد
خدا؟ کدام خدا؟ آن خدای بیمانند
همان که عصمت پرهیز از گناهت داد
همان که جان نجیب تو را مراقب بود
همان که سینهی خالی از اشتباهت داد
توان و توشه به پایان رسیده بود، ولی
خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز، روشن کرد
خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد
چقدر واقعهی آسمانی و شفاف
خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد
خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد
خدا که آینه را نور، با نگاهت داد
قسم به روز که خورشید، شمع خانه توست
قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوهی گهر بخشید
خدا که شعلهی روشن به جای آهت داد
خدا که جان تو را از الههها پیراست
خدا که غلغلهی قولِ لاالهات داد
جدا نمیشود از تو خدا، نخواهد شد
خدا رفیقِ سفر؛ بختِ نیکخواهت داد
یتیم آمدهام، ماندهام، پناهم ده
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد؟
عیدی تلویزیون ما به ملت شهید پرور… به مناسبت میلاد پیامبر عشق
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هم اکنون… از رسانه ی ملی… فیلم سینمایی مارمولک!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ببخشید ظاهرا این پیام اشتباه بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خیلی قشنگ بود!
عیدتون مبارک
……………
آقا سید یه سوال!
پس چی شد اون قضیه ی رونمایی از بعضی نامه هایی که بچه ها واسه داداش نوشتن و به دستشون رسیده؟؟؟ اصلا داداش حسین واقعا همچین نامه هایی رو دریافت کردن؟؟ با این نامه ها چیکار میکنن؟؟ چطور میشه براشون نامه فرستاد که هم مطمئن باشیم واقعا بدستشون میرسه و هم میخونن؟؟
کاوش؛
به نشانی روزنامه وطن امروز بفرست و حتما قید کن “برسد به دست حسین قدیانی”… خیابان انقلاب اسلامی، بین حافظ و ولی عصر، کوچه سعید، پلاک ۹
درباره انتشار بعضی نامه ها، “قطعه ۲۶” روی قول خود هست…
سلام و ارادت حسین آقای قدیانی
به عنایت خدا و کمک دوستان زنجانی یه سایت فروشگاهی راه انداختیم از محصولات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که خوشحال میشیم بیاین و ببینید و نظرتون رو بگین.
در ضمن از ناحیه ارگان های فرهنگی چندان حمایت نشدیم که انتظاری هم نبود.
چند سایت ارزشی هم که البته پربازدند نیز تحویلمون نگرفتند.
مثل رجا و تریبون مستضعفین و …
البته باز دم ۵۹۸ گرم که لوگومون رو گذاشته.
خلاصه دست کمک دراز کردیم سمت دوستان حزب اللهی که اگه ممکنه سفارشمون بکنید و لینک.
باز هم ممنون و التماس دعا
موسسه حیات
http://www.hayatcenter.ir
سلااااااااااااااااااااااام!
یه چند روز نایب الزیارتون بودم در مشهد الرضا.
الان باید بشینم چهار پنج تا متنی رو که جدیدا نوشته شده همراه با دیدن ال کلاسیکو بخونم تا حقی از شما به گردنم نباشه.
مسائل خانوادگی (گفت و شنود)
گفت: سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا که از پرتاب کاوشگر ایرانی به فضا بدجوری عصبانی شده و حرفی برای گفتن نداشت برای «میمون» فضانورد دلسوزی کرده و گفته بود؛ «آه! میمون بیچاره»!
گفتم: خب! انتظار داشتی چه بگوید؟!
گفت: چه عرض کنم؟! حالا چرا در این میان برای میمون فضانورد دلسوزی کرده است؟!
گفتم: کشیش کلیسا در حال موعظه خطاب به دانش آموزان گفت؛ «بله، همه ما از نسل آدم و حوا هستیم» در این هنگام یکی از دانش آموزان گفت؛ ولی پدر من می گوید که ما از نسل میمون هستیم. و کشیش گفت؛ ببین پسر جان! ما در اینجا به مسائل خانوادگی شما کاری نداریم!
با سلام خدمت داداش حسین؛
http://ww2.mehr.ir/Multimedia-1-15484.aspx
برای شرکت در نظرسنجی به آدرس ذیل مراجعه نمائید.
http://iran-election2013.blogfa.com/
…………
……………………
دوستان محترم؛
امشب قطعه ۲۶ با ۱ متن به روز می شود؛ ان شاء الله…
شما رو به خدا بدبختی رو ببینید :
http://www.shahrekhabar.com/cultural/1359713340609309
آقای قدیانی
کامنت های قطعه ۲۶ هم پای مطالب زیباست…
بی نظیر و استثنایی بود.
خوبه که هنوز سایت هایی هستند که آدم هارو به خاطرات گذشته می برند.
سلام آقای قدیانی
یه مسئله ای که ذهن من رو مشغول کرده این ایام، طنزهاییه که مخالفان و معاندان علیه نظام و سخنان آقا می سازند و پخش می کنند. من نمی دونم این حرف یا پیشنهاد من درسته یا نه یا اینکه می شه به شکلی که صحیح تر باشه اصلاحش کرد یا نه؛ اما می خواستم بگم که ما هم به فکر باشیم یه جورایی مقابله به مثل کنیم. اگر با زبان طنز میشه کاری پیش برد، تکی کرد یا پاتکی، ما هم ازش استفاده کنیم، منظورم پست های طنزی که شما می نویسید نیست، منظورم دقیقا طنز کوتاه برای اس ام اس کردنه.
نمی دونم! یعنی میشه با ملاحظه تقوا و وحدت ما هم مقابله به مثل کنیم؟
اگر صلاح دونستید حتی می شه تو کامنتها این تقلب ها رو به ما برسونید!
خلاصه که از این جنگ نرم اس ام اسی نباید غافل بود، در این زمینه هم التماس دعا دارم.
(فتوای علما:
چنانچه امسال مومنی از گرانی، گرسنگی و فقر بمیرد، شهید اقتصادی محسوب شده و جایگاهش در قسمت انبار آذوقه بهشت است)
می بینید چقدر ظریفه(البته به نظر من).
فقط مونده به جای علما بنویسه آقا و البته تمسخر پنهان در شهید اقتصادی!
چی بگم! گفتم یه درد دلی بکنم و گرنه توقعی ندارم، نوشتن همین پست ها کلی انرژی می گیره، شما به بزرگواری خودتون ببخشید.
در پناه خدا و موفق باشید.
سلام با تشکر از وبلاگ خوب شما
خسته نباشید
بسیااار عااالی، موفق باشید
مطالب خوبی دارید. مرسی از شما
وبلاگ خوبی دارید
موفق باشید
عالی بود ، ممنون
تشکر از وبلاگ خوب شما
خسته نباشید