خجالت دارد…

نوروز امسال، یکی از اقوام که در فلان کارخانه محصولات غذایی، مسئول بخش انبار آبلیموست، می گفت: «روی شیشه «صد در صد طبیعی» قید شده، اما شاید باور نکنی؛ کارخانه ما اصلا ورودی لیمو ندارد!!» التماس دعا داشت ازم چیزکی بنویسم در این باره. به من و امثال من نقدی وارد است، کاملا صحیح و درست. گاهی نوشتن از درد مردم، گویی کلاس قلم مان را پایین می آورد! گاهی از بس «خواص نویسی» می کنیم، انگار نه انگار عوام الناس هم آدم اند! و گاهی فراموش می کنیم که به جز سیاست، سوژه های دیگری نیز برای پرداخت هست! من از بهار ۹۱ تا امروز که تقریبا ۱۰ ماه سال را پشت سر گذاشته ایم، اغلب روزی یک مطلب نوشته ام، بعضا روزی ۲ تا، یک وقت هایی حتی روزی به ۳ روزنامه، یادداشت داده ام، لیکن خودم بخواهم گوشم را بپیچانم، باید وجدانم را مخاطب قرار دهم؛ «برو فکر نان مردم کن که خربزه سیاست، آب است!» طرفه حکایت این جاست؛ دفترچه ای دارم که در آن، سوژه های مطالبم را یادداشت می کنم. و وقتی به سوژه ای می پردازم، کنار عنوانش «تیک» می زنم که مثلا نوشتم! آفرین… هنوز تیک نخورده سوژه آبلیموی صد در صد طبیعی!! شاید بعد از این «پلاک»، شاید هم نه! ادامه بدهم ببینم چی از آب درمی آید این نوشته؟! اما چه شد که عاقبت به صرافت از مردم نوشتن، و از درد مردم نوشتن، افتادم؟… هیچی! چند وقت پیش در یکی از ۳ روزنامه ای که بهشان مطلب می دهم، تیتری در صفحه اقتصادی، شاخک های مغزم را تکان داد! ایضا سلول های وجدانم را! تیتر این بود؛ «آبلیموی ۵ در صد طبیعی، البته با ارفاق!» متن خبر را خواندم… و خواندم؛ شماری از کارخانه های تولید آبلیمو، محصول خود را به جای لیمو، بسته اند به آب، نمک، اسانس، کوفت و زهر مار! یعنی همه چیز به جز لیمو! آن وقت در اوج بی وجدانی، روی شیشه می نویسند «صد در صد طبیعی»! و شگفتا که وقتی قیمت سکه بالا می رود، چند در صدی روی قیمت می کشند!! چند وقت پیش رفته بودم کله پزی. خواستم «بناگوش» را با مقداری آبلیمو بنوازم که دیدم اصلا آب است! به کله پز گفتم: آخه چرا همچین؟! حق به جانب گرفت و گفت: آبلیمو گران است، مجبوریم مقداری آب، به آبلیمو (بخوانید آب!!) اضافه کنیم! اولا آن خبر صفحه اقتصادی، ثانیا این حرف حضرت کله پز، مرا یک سر برد ایام نوروز و درد دل آن فامیل! و مرا یک سر برد صحیفه امام خمینی، آنجا که به من و ما تذکر داده بود؛ شما اهل قلم، هم درباره آنچه می نویسید، مسئول اید و هم درباره آنچه نمی نویسید. این وجیزه باید ۱۴ فروردین کار می شد، نه الان! البته از حق نباید گذشت که من، نه خبرنگار حوزه اقتصادم، نه خیلی سررشته ای دارم در این حوزه، اما «سیاست»، راستش را بخواهی، یعنی «تدبیر امور». یعنی «تدبیر امور مردم». باور بفرمایید اینقدر که سیاست با آبلیمو و لیمو سر و کار دارد، اقتصاد ندارد! القصه! دیشب همان فامیل را دیدم. رسما مسخره ام کرد و حق هم داشت که مسخره کند! گفت: تو روزی ۳ تا مطلب می نویسی، هنوز نوبت مشکل من که مشکل خیلی از خلق الله است، نشده؟! حالا اما دارم به مسئله مهم تری فکر می کنم؛ چند در صد اقتصاد ما حکایت همین آبلیموی صد در صد طبیعی است؟! چند در صد ماشین سازی ما؟! چند در صد صنعت ما؟! چند در صد داروسازی ما؟! چند در صد هدفمندی یارانه های ما؟! چند در صد قول و قرار وزرای حوزه اقتصاد ما؟! چند در صد بانک مرکزی ما؟! و البته چند در صد سیاست ورزی ما؟! آیا بازرسی، برسی، مسئول مرتبطی، آدم باوجدانی پیدا می شود که رد این نوشته را بگیرد و سماجت کند و برود یقه کارخانه دار دروغ گو را بچسبد؛ چرا با آبروی نظامی که ۳۰۰ هزار خون برایش ریخته شده، همچین داری بازی می کنی؟!

*** *** ***

آبلیموی «صد در صد طبیعی»، باید «ورودی لیمو» داشته باشد. «سیاست» باید «ورودی صداقت» داشته باشد. نداشته باشد، گندش درمی آید! مثلا… مثلا… مثلا آنکه سال ۸۸ نامه سرگشاده نوشت علیه رای ملت، وقتی سخن از «انتخابات آزاد» می گوید، متوجه نیست که آبلیموی سیاست ورزی اش، هرگز لیموی صداقت ندارد! آقای هاشمی! شما که این همه «دیدید گفتیم» می گویی، اجازه می دهی یادتان بیاوریم؛ دکتر، قبل از آنکه رای ما باشد، استاندار حضرتعالی بود؟! پس وقتی ورودی لیمو ندارید، لطف کنید و نفرمایید؛ هنوز هم صد در صد بر همان مواضع خودم در نماز جمعه هستم!

*** *** ***

تا فراموش نکرده ام، بنویسم که آهای جناب کارخانه دار! آبلیموی صد در صد طبیعی، از لیمو گرفته می شود. شهدا هم می خواستند مثل تو، «نسیه و دروغ» بجنگند، تکلیف ما چه بود؟! احمدی روشن هم می خواست مثل تو، «نسیه و دروغ» انرژی هسته ای را بارور کند، تکلیف ما چه بود؟! مرد ناحسابی! گیرم بدون «آبلیمو» بتوان زندگی کرد، بدون «وجدان» چه؟! ناراحت نشوی ها، اما اسانس دارد اخلاص حضرتعالی! آنهم در چه سالی؟! سال «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی». رهبر، هوای تو را دارد؛ تو قدر این رهبر را نمی دانی… تو داری کم فروشی می کنی… تو داری کم لطفی می کنی در حق این مردم… تو داری به «تحریم» کمک می کنی… تو نامردی! دیدی که! این نوشته، تیتر ندارد؛ «خجالت دارد»!

جوان/ ۲۵ دی ۱۳۹۱

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. دلخون می‌گوید:

    …………………

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “رهبر، هوای تو را دارد؛ تو قدر این رهبر را نمی دانی…”

    قدرنشناسی و نمک نشناسی، مد شده این روزها!
    آقای ما هوای همه را دارد و چقدر نامردند که قدر نمی دانند این حمایت با ارزش را!

    ممنون داداش حسینِ نکته سنج.

  4. جامانده می‌گوید:

    سلام؛
    خوبه که از همه چیز می نویسین، این راه همه شهداست، همگی نخبه بودن. نخبه بودن یعنی به تناسب زمان عمل کردن. هرجا نیاز بود باشن، حاضر بودن. نخبه بودن به سابقه سیاسی و گردن کلفت بودن نیست، به باغ پسته داشتن نیست.
    ممنون. مثل همیشه عالی بود. انشاالله حضرت صاحب الزمان به قلمتون برکت بده.
    التماس دعا

  5. برف و آفتاب می‌گوید:

    ما همیشه لیمو ترش می‌خریدیم و آبشو می‌گرفتیم. اما امسال لیمو خیلی گرون شد. ما منتظر شدیم که کمی ارزون‌تر بشه؛ اما به جای این‌که ارزون‌تر بشه، تموم شد! حالا یه بطری آبلیمو خریدیم که همین‌طوری مونده تو یخچال. مزه‌ی بدی داره.

    من هم باید کامنتمو به سیاست وصل کنم؟!

    خوب… خوب حرف‌ها و کارهای خوب هم مثل میوه‌ها، تو یه فصلی ارزون می‌شن. مثل فصل انتخابات! منتها ارزون شدن و زیاد شدن میوه تو یه فصل خاص، از رحمت خداست؛ نه از سیاستش!!

    این جناب هاشمی هم حتما مثل ما لیمو گیرش نیومده دیگه خوب!

  6. چشم انتظار می‌گوید:

    خوشم میاد داداش حسین،‏ همچین به جا جناب سرگشاده رو می نوازید.‏ حتی اگه شده با اسانس لیمو! ولی درد بزرگیه این آب بستن به آبروی مملکت.‏ خدا تو قبرشون آب بندازه اونایی رو، که گنجشک رو جای قناری به ملت می فروشند…
    راستی؛ چه صفایی می ده یه روز با داداش حسین،‏ بری کله پزی. آبلیمو که جای خود داره، آب خالی هم با شما صفا داره!‏

  7. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    آبلیموی صد در صد بی لیمو، شاید “خاصیت” ندارد؛ اما “خجالت” که دارد!!

    گیریم بدون «آبلیمو» بتوان زندگی کرد، بدون «آبرو» چه؟!

    وجدان نه! اما اسانس دارد اخلاص حضرتعالی!

    آن هم در چه سالی؟!!

    لطف کنید و…

    نفرمایید!

  8. چشم انتظار می‌گوید:

    دارم فکر می کنم تو عالم سیاست،‏ این جناب سرگشاده و خاندانش،‏ بیشتر شبیه شفتالوی لهیده می مونن تا لیموی آب بندی شده!‏

  9. مسعودساس می‌گوید:

    الان لیموه به بقیه‌ی میوه ها مثل کیوی و خربزه و خیارچنبر، پز می ده که دامت برکاته رو با من کوبیدن.
    طفلکی خیارچنبر!!

  10. یه دوست می‌گوید:

    نوشتید کم فروشی!!!

    بفرماید هیچ فروشی!

  11. YOUR BROTHER می‌گوید:

    کاش هیچوقت اقتصادی و به قول خودتان مردمی و از درد مردم نمی نوشتید. اگرچه همین متن غیر سیاسی را مثل همیشه و همه متن های سیاسی تان زیبا نوشته اید، اما…
    زجر مردم کجا و اقتصادی نوشتن شما کجا؟؟
    لگدمال شدن شرافت انسان (به عنوان اشرف مخلوقات) کجا و متن زیبای شما کجا؟؟؟
    مکیدن شدن خون مستضعفین(به قول خمینی کبیر) یا همان قشر آسیب پذیر (به قول امروزی ها) توسط بعضی ها کجا و برای مستضعفین نوشتن شما کجا؟؟؟
    آیا به نظر شما آبلیموی ق.ق چند درصدش طبیعی است؟؟؟ آبلیموی بقیه نهادها پیش کش!!!
    آری برادر! شما را همان به که سیاسی بنویسید که الحق و الانصاف جگرمان خنک می شود با قلم تان؛ اما برای مثل منی که بنا به اقتضای شغلم کمی تا قسمتی اشراف اطلاعتی دارم بر مسائل بووووووووووووووق، وقتی حجم آتش را می بینم و جگرم از هرم آن دائم الکباب است، لذا قطره های متن شما آن را تسلایی نیست که نیست.

  12. YOUR BROTHER می‌گوید:

    لطفا آدرس این کلام حضرت امام رو برام می فرستید؟؟؟ خیلی به کارم میاد. خواهش می کنم:

    شما اهل قلم، هم درباره آنچه می نویسید، مسئول اید و هم درباره آنچه نمی نویسید.

  13. ... می‌گوید:

    ……………

  14. به جای امیر می‌گوید:

    شباهت (گفت و شنود)

    گفت: از انتخابات چه خبر؟!
    گفتم: خیلی ها احساس تکلیف کرده اند که نامزد ریاست جمهوری بشوند.
    گفت: احساس تکلیف آنها اهمیتی ندارد، مهم احساس تکلیف مردم است که به چه کسی رأی بدهند.
    گفتم: غیر از یکی دو نفر، بقیه شبیه هم هستند و آمدن و نیامدنشان تفاوتی ندارد و کسی هم آنها را نمی شناسد و مردم همه آنها را مثل هم می دانند.
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: یارو می گفت اولین کسی که جمله «همه مردها مثل هم هستند» را به کار برد یک خانم چینی بود که شوهرش رو توی بازار گم کرده بود!

  15. نسیم می‌گوید:

    چقدر ترش شدی در این ربیع… نه… خوبه… این مدلی مسائل زیاد هستن اگه پرداخته بشه.
    ولی ما آبلیموی صددرصد طبیعی میخوریم از لیموهای حیاطمون!!!

  16. نسیم می‌گوید:

    ولی بی انصافی نکنید. رنگ این آبلیموها صد درصد سبزه!… به رنگ جلبک!

  17. صبا می‌گوید:

    چه جالب نظر جناب هاشمی در مورد انتخاب آزادانه، با بعضی نوچه هاشون یکی نیست!
    یکی از بستگان که از ارادتمندان جناب هاشمی هستند و درجه دار هم هستند؛ در آخرین دیدار افاضه فرمودند که “مردم ما احساسی هستند و احساسی تصمیم می گیرند باید بزرگان بنشینند و رییس جمهور انتخاب کنند. اصلا رای یک مهندس مگر با یک روستایی برابر است” و این که “ما بعدا فهمیدیم که اصلا زمان خوبی برای انقلاب نبود و اشتباه کردیم”. حرف های نشنیدنی دیگر هم زدند، یعنی من تقریبا شاخ در آوردم! با خودم گفتم کاش لااقل نان انقلاب را نمی خوردی!
    دلم می خواست می توانستم ازش بپرسم که
    منظور خود را از بزرگان بیان کنید؟
    اصلا مگر شما برای انقلاب چه کردید که بعدا پشیمان شدید؟
    اصلا مگر شش سال دانشگاه خواندید یعنی به تمام علوم عالم واقفید؟

    راستی اگر قرار بود رییس جمهور را بزرگان(!) انتخاب کنند؛ چه بر سر مملکت می آمد؟

    چقدر جدیدا حرف های قدیمی از زبان آدم های جدید می شنویم!

  18. مجنون می‌گوید:

    این نوشته، تیتر ندارد؛ «خجالت دارد»!

  19. صاعقه گمنام می‌گوید:

    این روزها برخی اما آبلیموی ۱۰۰% طبیعی میریزند بر زخم کاری مردم، با حرف های غیر طبیعیشان…

  20. سنگربان می‌گوید:

    “رهبر، هوای تو را دارد؛ تو قدر این رهبر را نمی دانی… تو داری کم فروشی می کنی… تو داری کم لطفی می کنی در حق این مردم… تو داری به «تحریم» کمک می کنی… تو نامردی!”

    واقعاً نامرده کسی که نمک نظام رو می خوره نمک دونشو می شکنه.
    آدم باید خیلی روح بزرگی داشته باشه که با وجود این همه قدر نشناسی؛ بازم هوای همچین آدمی رو داشته باشه بخاطر مصلحت مردم…
    کاش یکم آقای تشخیص مصلحت هم، مصلحت مردم رو تشخیص میداد.

  21. سیداحمد می‌گوید:

    “جمهوری نازنین اسلامی”

    امشب در قطعه نازنین ۲۶

  22. mostafa می‌گوید:

    سلام برادر
    حرفت کاملا درسته ایضا حرف فامیلتون
    همه چی تولید ما آبکی شده، بعد همین صاحبان تولیدات آبکی به چینی های محترم و باوجدان فحش میدن!
    وجدانمون هم آبلیموییه… چرا آمار سقط جنین نوزادان نارس بیماریهای قلبی و هزار جور مرض و مرگ دیگه بالاست؟؟
    علتش همین محصولات غذایی و غیرغذایی غیر واقعیه برادر!
    ما بجای شما برحسب رشته تحصیلی سرکی زدیم به صنایع مختلف از کارخونه های آدمکش خودرو بگیر تا صنایع غذایی… امان از دزدی در روز روشن!
    امان از مظلومیت سید مقتدر، به قول شما حضرت خامنه ای…

  23. سین می‌گوید:

    البته آبلیموی نوشته های خودت هم خیلی طبیعی نیست چند وقته!

  24. با سلام.
    وبلاگ مطالبه گری و عدالتخواهی در دانشگاه تبریز با موضوع مبانی فقهی مطالبه گری و عدالتخواهی به روز شد:
    http://tabrizu-motalebe.blogfa.com/

  25. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    مردی از راه فروش روغن، ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت؛ همیشه به غلام خود می گفت؛ در وقت خرید روغن هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری گرفته شود و برعکس در وقت فروختن آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می داشت؛ مرد توجه نمی کرد، تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و بالای کشتی برد، چون به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد؛ تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک ها را یکی یکی به دریا می انداخت. در این حال غلام گفت: ارباب! انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی…

    بدبخت و بیچاره آن کارخانه داری که خیال می کند دارد زرنگی می کند و با دروغ و دغل محصولش را می فروشد. برکت پیدا نمی کند کارش و زمین می خورد.

  26. نهضت سرخ می‌گوید:

    من که از خیلی وقت پیش این رو فهمیدم دیگه آبلیمو نمی خورم. صد در صد طبیعی که هیچ باید گفت صد در صد برای بدن مضر است.
    بازم لیمو امانی خودمون…

  27. حسن می‌گوید:

    در مورد هر چی بنویسی، تهش قشنگترین نتیجه رو می گیری

    دمت گرم خداییش…

  28. Fatima می‌گوید:

    آقاى قدیانى! خیلى دوست داشت بفهمم که چه طور جملاتى به این زیبایى مى نویسید. اما وقتى که وصیت نامه پدرتون رو خوندم متوجه شدم که استعداد نوشتن رو از پدر به ارث بردید.
    خوبه که آدم بتونه به زیبایى صحبت کنه. عالیه، بهتر از این نمیشه…
    با این نامردا باید همین طورى برخورد کرد. خدا حفظتون کنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.