از «الله اکبر» تا «بابااکبر»

شب ۲۲ بهمن، هنگام «الله اکبر» داشتم به «بابااکبر» فکر می کردم که حاج اصغر آبخضر زنگ زد و گفت: «هشتاد و ششمین، یعنی آخرین شماره مجله «شاهد یاران» با عنوان «عباس علمدار» ویژه نامه خوبی از آب درآمده در وصف شهید عباس ورامینی. با من هم گفت و گو کرده اند. توی اینترنت، بگرد و پیدا کن. هم مجله را معرفی کن، هم خاطره آشنایی ام با عباس ورامینی را که در آن ذکر خیری از پدرت شده، بگذار توی قطعه ۲۶ و… اصلا یاد اکبر به خیر! شب ۲۲ بهمن، هر بار که الله اکبر می گویم، یادش دلم را کباب می کند. نزدیکای انرژی اتمی، ناگهان ایرج آمد و گفت: اکبر! اکبر! گفتم: چی شده؟ گفت: اکبر شهید شده. من بیسیم چی گردان بودم. ماموریت مهمی داشتم، باید می رفتم، اما مگر می شد اکبر را ول کنم؟!… رفتم کمی آن ورتر. رفتم دنبال اکبر. زمین پر بود از اجساد شهدا. در میان آن همه شهید، نگاهم به جوراب سبز رنگ شهیدی خیره ماند. یادم افتاد؛ قبل از حرکت، اکبر، پایین شلوارش را داخل جوراب فوتبالی اش گذاشته بود. خودش بود. دیدم با صورت روی زمین افتاده. دیدم پشت لباسش نوشته: «یا زیارت، یا شهادت». «شهادت» را درشت تر نوشته بود، با رنگ قرمز… اکبر را به پشت، روی زمین چرخاندم. چهره گلش، غرق در گل و خون بود. حنجره اش سوخته بود… ایرج گفت: وقتی تیر خورد، همه اش می گفت؛ الله اکبر، الله اکبر…».

اصغر آبخضر را باید بشناسید. رئیس شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی است، یا به عبارت بهتر؛ «آقای راهپیمایی ها». می گفت: «فردا شک نکن برای شهدا هم ۲۲ بهمن دیگری است… شک نکن همه شان می آیند…». خوابی تعریف کرد از پدرم که برای فردا، با خواب مادربزرگ جمع می زنم و می دهمش «وطن امروز». من البته حیا کردم و رویم نشد تلفنی از همسنگر عزیز پدرم انتقاد کنم که؛ «جناب آبخضر! اصولا بفرمایید رئیس قوه مجریه، خواه هاشمی باشد، خواه خاتمی، و خواه احمدی نژاد، بر اساس کدام لیاقت، باید سخنران مراسم یوم الله ۲۲ بهمن باشند؟!… این جماعت بی جماعت، اساسا چه نکته مهمی دارند که برای مادر ۴ شهید سخن بگویند؟!… چه فضیلتی دارند؟!…». الله اکبر! از خدا نترسی، همین شب ۲۲ بهمنی ۲ تا لیچار بارشان کنی ها… یک طوری که «آقا» هم نگویند؛ چرا همچین گفتی؟! بلکه بگویند؛ حق شان بود که گفتی… این جماعت، بصیرت اگر داشتند، حیا می کردند و میکروفن را می گذاشتند جلوی وصیت نامه شهدا… اصلا جلوی علیرضا و آرمیتا.

بی خیال! بیاییم ورق بزنیم آخرین شماره «شاهد یاران» را… اصغر آبخضر که از رزمندگان دوره جنگ تحمیلی است با ذکر خاطراتی زیبا از سردار ورامینی می‌گوید: «بنده و شهید ورامینی در مرحله اول عملیات الی بیت‌المقدس، دوست مشترکی داشتیم به نام «اکبر قدیانی» که او هم در همان عملیات الی بیت‌المقدس شهید شد. دوستی این دو شهید، دو هفته بیشتر طول نکشید، اما این دوستی، آن چنان قوت و اطمینان خاطری داشت که انگار سال‌های سال حاج عباس و اکبر با هم دوست بودند. اکبر از کودکی تعزیه‌ خوان بود و از همان دوران نوجوانی، ذکر مصیبت حضرت سید‌الشهدا (ع) و حضرت ابالفضل العباس (ع) را وظیفه خود می دانست؛ «گفت با مشرکین، ساقی لب تشنگان، می کنم یاری سرور آزادگان…». یادش به خیر! صدای دلنشینی داشت. اتفاقا یکی از زمینه‌هایی که باعث شد شهید ورامینی و شهید قدیانی با هم خیلی زود دوست شوند، همین موضوع ذاکر بودن شهید قدیانی است. البته شهید قدیانی ویژگی‌های دیگری هم داشت که بماند. شب اولی که دوکوهه بودیم، از قضای روزگار، تعدادی از خانواده معظم شهدا و همچنین تعدادی از مسئولان به دوکوهه آمده بودند. بعد از نماز مغرب و عشا، شهید قدیانی، چند دقیقه‌ای برای حضار، ذکر مصیبت حضرت سیدالشهدا را خواند. چقدر قشنگ! چقدر قشنگ! بعد از پایان برنامه اما‌ هر چه منتظر شدیم که شهید قدیانی بیاید، او را ندیدیم. به ناچار رفتیم در محل استراحت، و تا دیر وقت هم بیدار بودیم. حدودا ساعت ۱۲ شب بود که شهید قدیانی آمد. به او گفتیم: کجا رفتی؟ ما نگران شما شدیم! گفت: رفته بودم ستاد لشکر. سئوال کردیم؛ ستاد لشکر، برای چی؟ گفت: نمی‌دانید! یکی از فرماندهان لشکر به نام آقای عباس ورامینی، بعد از روضه خوانی در حسینیه دوکوهه، دست مرا گرفت و برد ستاد لشکر، در میان جمعی از فرماندهان و گفت: برای ما خصوصی روضه بخوان! من هم روضه‌خوانی کردم. بعد روضه هم کلی خنداندم شان! احمد متوسلیان ولم نمی کرد. خوشش آمده بود؛ هی می گفت: این را بخوان، آن را بخوان! این روضه را بخوان، آن لطیفه را بگو. بنده خدا عباس ورامینی مانده بود؛ بخندد یا گریه کند؟!…».

*** *** ***

دیدین؟!… پشت بعضی از این ماشینا نوشتن؛ «یادگاری پدر». اینجا یادگاری بابامه… اگه از این متن خوش تون اومد، یه فاتحه براش بخونین… همه اش که قرار نیست شهدا برای ما فاتحه بخونن…

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. قاصدک منتظر می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    این تیتر یعنی یک متن جذاب!

  3. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    عدد بازدید دیروز قطعه، چه با مزه است…

    بازدید دیروز: ۲۰۲۰

  4. چشم انتظار می‌گوید:

    چه انرژیی بده این متن، برای امروز…

  5. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۴۰۶* حضرت امام محمد باقر علیه السلام:

    ذکر زبان؛ حمد و ثناء، ذکر نفس؛ سختکوشى و تحمل رنج، ذکر روح؛ بیم و امید، ذکر دل؛ صدق و صفا، ذکر عقل؛ تعظیم و شرم، ذکر معرفت؛ تسلیم و رضا و ذکر باطن؛ مشاهده و لقا است.

    (مشکاة الانوار، ص ۱۱۳)

  6. سیداحمد می‌گوید:

    “احمد متوسلیان ولم نمی کرد… عباس ورامینی مانده بود؛ بخندد یا گریه کند؟!…”

    جانم…
    سلام خدا بر شهیدان…

  7. چشم انتظار می‌گوید:

    کجاست آن جوراب سبزی که مرحم چشمان خسته و رنجورمان کنیم؟
    کجاست آن رفاقت های یک هفته ای،‏ اما عمیق تر از هر پیوند برادری؟
    کجاست آن نوحه های پر سوز و گداز،‏ و آن لطیفه های منحصر به فرد،‏ که فرمانده هم نمی داند گریه کند یا بخندد؟! کجاست بابا اکبر،‏ که فردا بگوید؛ الله اکبر…‏
    آهان!‏ او سر قرار است.‏ سر تقاطع، منتظر ما…

  8. ستاره خرازی می‌گوید:

    اللهم صلی علی محمد و آل محمد
    این صلوات درود و تشکر بود برای امام باقر (ع)
    و بعد تشکر از سلاله بابت این حدیث!
    همه ی این ذکرا رو بگیم و درونی کنیم شاید از اوضاع فعلی جون سالم به در ببریم.
    هنوز به پیچ تاریخی نرسیده هیجان هاش شروع شده (نکنه رسیدیم؟).
    خدایا! خودت کمک کن.

  9. قاصدک منتظر می‌گوید:

    شهید حاج عباس ورامینی در سال ۱۳۶۱ به دستور حاج همت و حاج احمد متوسلیان به فرماندهی ستاد لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) منصوب شد و مدتی بعد به دستور آن دو بزرگوار رهسپار سفر حج گشت. سرانجام «مسئول ستاد سپاه ۱۱ قدر و قرارگاه نجف اشرف» در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین ارتفاعات کانی‌مانگا بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ به ناحیه پیشانی درتاریخ ۸/۲۸ /۱۳۶۲ به بیکران آسمان پرکشید و مزارش را در بهشت زهرا قطعه ۲۴ آسمانی‌تر کرد.

  10. قاصدک منتظر می‌گوید:

    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
    اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
    الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
    مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
    إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
    صِرَاطَ الَّذِینَ أَ نْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ*

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
    قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ
    اللَّهُ الصَّمَدُ
    لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
    وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُـواً أَحَدٌ*

  11. چشم انتظار می‌گوید:

    فکر می کنید،‏ این جمله از کیست؟
    تا امروز،‏ لحظه ای رهبر معظم انقلاب را، تنها نگذاشته ام!‏
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ه ا ش م ی!!!!!!

  12. فریاد فداییان رهبر می‌گوید:

    ما نوکر بابای شما هستیم. نوکر فرزند شهید هم هستیم. شرمنده هر دوی شما هم هستیم. فاتحه می خونیم اما خدا کنه این فاتحه از روسیاهیمون کم کنه.

  13. صبا می‌گوید:

    “اکبر از کودکی تعزیه‌ خوان بود و از همان دوران نوجوانی، ذکر مصیبت حضرت سید‌الشهدا (ع) و حضرت ابالفضل العباس (ع) را وظیفه خود می دانست؛”
    .
    .
    .
    “حنجره اش سوخته بود…”

    عمری است می گوییم حسین*
    آتش بزن بر جان ما!

  14. سردار شهیدزاده می‌گوید:

    از یک شنبه سیاه تا یک شنبه سفید” سیاهی اختلاف و سفیدی وحدت! مردم به مسئولین درس می دهند.

  15. برف و آفتاب می‌گوید:

    فاتحه خوندیم. یعنی اینکه از این متن خوشمون اومد. در حدی که ۳ تا “قل هو الله” هم بعدش خوندیم!

    خوش به حال ما که مجبور نیستیم الکی برای بعضی‌ها لبخند بزنیم!

  16. سید حمیدرضا نورانی می‌گوید:

    درود بر تو و پدر شهیدت… خدا حاج اکبر قدیانی رو با شهدای بدر و احد محشور کنه. ان شاء الله-الفاتحه

  17. سیداحمد می‌گوید:

    عکس اول متن “دربی آزادانه”

    اصغر آبخضر همانی است که فرق از وسط دارد و مقداری سبیل… همانی که نیم خیز شده و داره صحبت می کنه با یکی… انقلاب، فقط انقلاب در باطن نبود، بلکه در ظاهر آدم ها هم انقلاب به وجود آورد!

  18. زهرا :) می‌گوید:

    واقعا بعضیاشون فضیلتی ندارند که هیچ رذیلت هم دارند!

    مثلا بعضیا از ناحیه “قوه تشخیص” دچار اختلال مزمن اند اما رییس تشخیص مصلحت همه اند!

  19. طاعتی می‌گوید:

    شما هم هی هر از گاهی نمک بپاش به زخم ما:
    همه اش که قرار نیست شهدا برای ما فاتحه بخونن…

  20. چشم انتظار می‌گوید:

    چقدر این چفیه،‏ به بعضی از مسئولین نمیاد!!!!

  21. قطعه 27 می‌گوید:

    “همه اش که قرار نیست شهدا برای ما فاتحه بخونن…”

    از این سیاهی به خدا، شهدا شرمنده ایم
    خالی شده جای شما، شهدا شرمنده ایم

  22. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    رمز دفاع از حریم “ولایت” بدون شک؛ تکرار اسم اعظم مولایم “حیدر” است… آن مدرکی که به این رمز اعتبار می دهد؛” خون شهیده ایست” که بر دیوار و بر در است… تاریخ گواه دهد بر این ادعا و آن؛ خون لخته های جگر “سبط اکبر” است… حتی دلیل دیگر این ادعای من؛ جسم به خون تپیده “ارباب بی سر” است… حالا بسوز ای منافق ملعون که “رهبرم”؛ از نسل پاک “فاطمه” و پور “حیدر” است…

  23. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    ای کاش شهدا یه حمد تنها می‌خوندن بلکه یه فرجی بشه…

    خدا همه‌ی بازماندگان رو بیامرزه…

  24. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    وای از اون روزی که در ترازوی سنجش اعمال، جوراب فوتبالی شهید، از ۸۰ سال زندگی بعضیا سنگین تر باشه!‏ آره، باید به بعضیا گفت: تو واسه من، جورابم نیستی، چه برسه به استوانه!‏

  25. به جای امیر می‌گوید:

    نیمرو (گفت و شنود)

    گفت: در اخبار سایت های ضد انقلاب آمده است که هفته قبل، ابتدا رضا ربع پهلوی و مریم قجر عضدانلو ابریشمچی رجوی در ملاقات با یک کمیته فرعی اتحادیه اروپا خواستار مهار جمهوری اسلامی ایران شده بودند.
    گفتم: چه غلط ها! خب دیگه چی؟!
    گفت: همین سایت ها نوشته اند بلافاصله بعد از این ملاقات، اردشیر امیرارجمند و رجب مزروعی نیز به نمایندگی از سران فتنه با همان کمیته فرعی ملاقات کرده و همان درخواست را مطرح کرده اند ولی مسئولان اروپایی به آنها وعده سرخرمن داده اند.
    گفتم: یارو میهمان یک آدم قالتاق شده بود. صاحبخانه پرسید؛ گشنه ای؟! یارو جواب داد؛ آره! صاحبخانه گفت؛ خودم هم خیلی گشنه ام! قراره یک مرغ بخرم، وقتی خریدم، بهش میگم تخم کنه تا برات نیمرو درست کنم!

  26. مجنون می‌گوید:

    یا علی

  27. پیر مرد می‌گوید:

    عجب حرفی‌ میزنی حسین جان! مثل روز برایم روشن است که فاتحه خوانی ما چیزی بر آنها نمی افزاید. من که عمری است فاتحه می خوانم و به دستشان می سپارم تا سر پل صراط تحویلم دهند. درست مثل معنی‌ “مودت اهل بیت در دعای ندبه”. آخر، خواندن فاتحه بنام شهدا، مجوز عبور از پل صراط است.

  28. عمار می‌گوید:

    ای کاش شور جنگ، در ما کم نمی شد
    این نامرادی، شیوه ی مردم نمی شد

    ای کاش رنگ شهر، بازی ام نمی داد
    در جبهه “یازهرا (س)” مرا، بر باد می داد…

  29. ......... می‌گوید:

    باشه فاتحه رو می خونیم.
    خیلی قشنگ بود. جدا توی بیت المقدس بودن؟ یعنی حاج احمد با ایشون بود؟!

    میگما یه ضرب المثلیه که میگه از مردان بزرگ فرزندان بزرگی به وجود نمیاد!

    ولی این بابا اکبر انگار یه لوح فشرده از تموم هنرمندی هاش رو در وجود شما به یادگار گذاشته. چاپلوسی نمی کنما؛ جدی میگم.

    ولی یه چیز بابا اکبر خیلی جالبه برام… کارشون در زمینه ی هنر و تئاتر و حوزه هنری و این جور حرفا، اونم اون موقع، خیلی شخصیت عجیبیه برام. شهید متفاوتیه!!
    شاید اگه بود الان یه کارگردان یا هنرمند واقعی و ارزشی بود…
    هر چند شهادت هنر مردان خداست.
    ممنون.

  30. سیداحمد می‌گوید:

    جناب ……؛

    بله؛
    شهید قدیانی جدا در بیت المقدس بودند و در تاریخ دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به شهادت رسیدند.

  31. ......... می‌گوید:

    خیلی جالبه
    اون موقع که سوال جدی داریم کسی جوابمونو نمی ده………

  32. عمارنامه می‌گوید:

    سلام و درود؛
    دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
    http://ammarname.ir/link/18525
    ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
    موفق و پیروز باشید .
    عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
    یا علی

  33. قطعه 27 می‌گوید:

    دلم خیلی گرفته…

    جمجمک برگ خزون
    بابا جونش بابا جون
    سر و صورت پر خون
    توی کربلای پنج
    خاک شده عین یه گنج
    گوله خورده تو سرش
    توی خاک سنگرش
    رفته دیگه نمیاد
    پسرش بابا میخواد
    پسرش بابا میخواد…

  34. بسیجی می‌گوید:

    آقا ما امسال با موتور گازی مان آمدیم راهپیمایی!

  35. یعنی این علیرضا و آرمیتا رو خوب اومدی ها!
    از سر شب به یادشونم…
    البته علیرضا هایی که آذر و دی و مهر و آبان ۵۷ یتیم و صاحب بابای آسمانی شدن هم به همین اندازه، مستحق سخنرانی بودن به جای آقایون یقیناً.

  36. پشت بعضی از این ماشینا نوشتن؛ «یادگاری پدر». اینجا یادگاری بابامه…
    بغض و……
    شب جمعه است، فاتحه را خواندنم.
    … و تو بدان
    او با لشگری از شهیدان خواهد آمد
    ان شاءالله
    شاید همین فردا…

  37. حسن عزتی می‌گوید:

    بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
    اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
    الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
    مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ
    إِیِّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
    صِرَاطَ الَّذِینَ أَ نْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلاَ الضَّآ لِّینَ*

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
    قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدٌ
    اللَّهُ الصَّمَدُ
    لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ
    وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُـواً أَحَدٌ*

  38. سید مجتبی می‌گوید:

    شادی روح بابا اکبرت صلوات…
    شادی روح خودتم صلوات، پسر ژولی پولی بابا اکبر!

  39. یاسین می‌گوید:

    “لبیک یا امام”

    آقا مگر من مرده ام
    درد و بلایت بر سرم
    من با کلاف جان خود
    لبخند رویت می خرم
    دشمن بداند تا ابد
    تا آخرین هرم نفس؛
    “من انقلابی هستم”و
    پا در رکاب رهبرم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.