بازتاب/ واگرایی همگرایانه!

پیرو انتشار مطلب «ارباب رجوع دفتر شما رئیس جمهور شد» جناب محمدکاظم انبارلویی، پاسخی با عنوان «واگرایی همگرایانه» نوشتند. ضمن سپاس از التفات سردبیر روزنامه رسالت، این متن را می خوانیم. 

حضرت حسین قدیانی عزیز!

سلام

مرقومه جنابعالی را در وبلاگ قطعه ۲۶ و وطن امروز رویت کردم. فکر کردم تشکر در اندازه تماس تلفنی کفایت نکند و چند کلمه ای به رسم ادب و سپاس در این حدود قلمی کنم.

یک- راستش را بخواهی در عمرم هیچکس به این اندازه به حقیر «بد» و «بیراه» نگفته بود. نواختن بنده با کلماتی چون «استاد»، «صاحب سبک»، «حاج کاظم روزنامه ها» و… هم «بد» است و هم «بیراه»! اینها انسان را در طریق ولایت، آلوده به خودپرستی می کند. حتم دارم نیت تو خیر بوده، نخواستی ما را آلوده و مسموم کنی! مدح، مستی می آورد. این مستی از مستی آب انگور خطرناک تر است.

دو- سئوال کرده بودی مدرک شما چیست، در چه حوزه درس خوانده ای؟ بنده سوادم در حد خواندن و نوشتن است. گاهی از اهل منبر هم «قال الباقر»، «قال الصادق»ی به گوش مان خورده و در یاد نگاه داشته ام تا اگر خدا توفیق دهد، روی کاغذ آورم.

سه- پرسیدی رسالت ارگان کجاست؟ رسالت ارگان بچه حزب اللهی های انقلاب است. شما ایامی را در رسالت بودی و در حال و هوای آن تنفس کردی. آن ایام شاید طرح کاد نویسندگی می گذراندی، اما امروز به فضل خدا و به برکت دعای پدر شهیدت به جایی رسیدی که بنده خود گاهی مطالب شما را می خوانم، از باب اینکه چیزی آموخته باشم و یا اندکی از بی سوادی ام بکاهم.

چهار- دغدغه هایت در مورد مطبوعات کشور و اهالی رسانه و بلایی که اینترنت بر سرمان آورده، می فهمم. ان شاء الله از آسیب های آن در امان باشیم.

پنج- سخن از «اصیل گرایی» و «اصول گرایی» کردی. طرح این سئوال که «اصالت» کجاست؟ انگشت تاکید روی آدم شدن نهادی و گفتی که مشکل ما آدم نشدن است. از قیل و قال اهل اصول هم رنجیده ای و نمی توانی یک «فریاد واحد» را از «چند حلقوم مختلف، متضاد، لجوج و بی مهر» بشنوی! راستش بهانه اصلی من برای پاسخ به مرقومه شما همین قسمت از گلایه های تان بود.

حضرت اخوی!

ما اکنون در دهه چهارم انقلاب هستیم. فراز و فرودهای زیادی هم طی کردیم. ما به دلیل فقدان یک مدل الهی برای «توزیع قدرت» در انقلاب به چاله چوله های زیادی افتاده ایم. البته دشمنان ما در کشاندن اهل انقلاب به این چاله چوله ها بسیار مهارت نشان داده اند. سر و پای و دست خیلی ها در این چاله چوله ها شکست، که البته چشم و گوش و عقل درست و حسابی هم داشتند. توی این جماعت، از مرجع تقلید و اهل علم گرفته تا نویسنده و کارگردان و سناریست، از چریک فدایی اسلام و قرآن گرفته تا سیاستمداران موجه و نام آور، از… تا… دیده می شود. من و تو خیلی باید حواس مان جمع باشد که در طوفان های این فراز و فرود، کلاه مان را باد نبرد. بنده به تجربه دریافتم کسانی که در این وادی، امتحان بدی پس داده اند، مشکل اصلی آنها در گزینش «مولا» بوده است.

یک جماعتی هستند که عقل خود را داده اند دست یک مولای جاهل تر از خودشان! یک مولای جاه طلب و ذلیل تر از خودشان! یک مولای شهوت پرست و شهرت طلب تر از خودشان! اینها چپ کرده اند.

یک عده هم عقل خودشان را داده اند دست خودشان! و مولای خودشان، خودشان بوده اند. اینها در دام خودپرستی و خودمرکزبینی افتاده اند و احدی را جز خودشان قبول ندارند.

یک جماعتی هم هستند که عقل و جان خود را تسلیم مولای حقیقی کرده اند و طریق ولایت حقیقی می پیمایند.

این انقلاب محصول کار خالص و نیت پاک جماعت سوم است. ما به تجربه در این انقلاب یافته ایم که اگر مولای مان امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری(روحی فداه) باشد، به اطاعت از ولایت امام معصوم، ولایت رسول الله و ولایت الله می رسیم. این تنها طریق نجات است.

جماعت سوم، معادله قدرت در ایران، منطقه و جهان را بهم زده اند. این بهم ریختگی تا رسیدن به یک نظم جدید تا ظهور امام زمان(عج) ادامه دارد و شکی در آن نیست. ما یک نظام اسلامی هستیم و آن را در ظرف جمهوریت ریخته ایم. باید به یک مدل کارآمد در توزیع قدرت در جمهوری اسلامی برسیم و آن را از گزند نبردهای سخت و نرم دشمن، مصون نگه داریم.

غرب از آغاز مدرنیته تا کنون دز آزادی و دموکراسی را طوری تنظیم کرده تا به اصول لائیک آسیب نرسد. آنها روی این مفهوم متحد شده اند که در جوامع شان هر که می خواهد حاکم باشد، باشد اما خدا حاکم نباشد. این هدف گذاری را با مهارت مدیریت کرده اند و اکنون بیش از ۲ قرن است در جوامع غربی با حفظ اصول لائیسیته، توزیع قدرت به گونه ای صورت می گیرد که آب از آب تکان نمی خورد.

ما با انقلاب اسلامی قرار بر این گذاشتیم که کسی جز خدا حاکم نباشد، مع الاسف برای این مهم، و در زیرمجموعه مدل اعلا و مترقی ولایت فقیه، هنگام توزیع قدرت میان قوا، مدلی ارائه نداده ایم. غربی ها مدل رقابت در جوامع خود را با تردستی به ما قالب کرده اند. اولین رئیس جمهور ما لائیک از کار درآمد و رقابت های بعدی را هم با مهارتی عجیب، انداختند در مسیر دوگانه انقلاب و ضد انقلاب! آنها در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری سال های ۷۶ و ۸۸ طوری دز رقابت را به ما تحمیل کردند که گویی رقابت بین انقلابیون و ضد انقلاب است. مردم ما در ۹ دی به این بازی کثیف و دشمن نوشته، خاتمه دادند و در انتخابات اخیر مجلس از روی نعش دوگانه اصول گرا-اصلاح طلب عبور کردند.

اکنون رقابت درون اضلاع اصول گرایی است. اگر بگوییم به خاطر خدا و برای نجات از سقوط در چاه قدرت طلبی و جاه طلبی، رقابت را پایان دهیم، پس تکلیف جمهوریت چه می شود؟ اگر بگوییم رقابت را طوری شکل دهیم که هر ضلع، امپریالیسم ضلع دیگر باشد، اینها هم مشق نظام جمع در اردوگاه نبرد نرم آمریکا علیه خودمان است. پس باید یک مدلی را تعریف کنیم که نتیجه و حاصل جمع رقابت ها، تحکیم نظام اسلامی و اقتدار مردم و بسط ید ولایت فقیه باشد. در این مدل، «همگرایی در زیربنا» یعنی اصول انقلاب، اطاعت از امام و رهبری و نیز پایبندی به قانون اساسی بسیار مهم و حیاتی است. همچنین «واگرایی در روبنا» یعنی رفتار و گفتار و فعل سیاسی، اجتناب ناپذیر است.

امام برای این مدل در انتخابات مجلس سوم سرمایه گذاری کردند و می خواستند رقابت های سیاسی ذیل ۲ جریان نیرومند روحانی متعهد به اصول انقلاب و اسلام تجمیع شود تا هر کدام از جریان ها پیروز شدند، به اصول آسیب نرسد، اما یک جریان با بدعهدی و طرح دوستی با دشمنان نظام و پذیرش سمومات سکولاریسم در اندیشه سیاسی خود، عملا به مدل امام پشت پا زدند، گندم اندیشه سیاسی غرب را خوردند و از بهشت انقلاب خارج شدند. الان کادرهای رسانه، سیاسی و فرهنگی خود را فرستادند در رادیو آمریکا، رادیو بی بی سی و در دیگر عشرت کده های رسانه ای غرب، دارند موسیقی حرام علیه نظام پخش می کنند.

حضرتعالی که دستی بر تولید اندیشه سیاسی داری و قلم شما در خاموش کردن توپخانه اهل فتنه علیه مردم و ولایت سهم به سزایی در سال ۸۸ و ۸۹ داشت، باید در این مدل سازی سهمی را به عهده بگیری. اگر دیروز آرزو می کردم خداوند یک نمکی به قلم شما بدهد تا با خلق او به راحتی ارتباط برقرار کنید، امروز از خداوند می خواهم نمی از شکر به آن بیفزاید تا در همگرایی اهل ولا گامی بردارید تا مدل «واگرایی همگرایانه» شکل گیرد. مدلی که ظاهرش متناقض است اما اهل سیاست را به این می خواند که در عین متفاوت بودن، از چارچوب های اصولی خارج نشوند. تحت این فرمول می توانیم رقابت سالم، اخلاقی و جدی داشته باشیم که متضمن مشارکت سیاسی آبرومند باشد. غرب می خواهد ما را در «شعب ابی طالب» نگه دارد. حال آنکه ما در تدارک جنگ «بدر» و «خیبر» هستیم.

مدیریت رهبر معظم انقلاب در جمع کردن نبرد نرم، این آرزو را به دل دشمن گذاشت که جمع کثیری از خیمه انقلاب بیرون روند و پشت به انقلاب نمایند. تلفات نبرد نرم بسیار کم بود و گویی اصلا نبردی در کار نبوده است. مهارت «آقا» در جمع کردن فتنه به حدی بود که عده زیادی که رفته بودند، دوباره به خیمه انقلاب برگشتند. البته تردیدی نیست نمی توانند در خیمه انقلاب، همان جایی که قبلا نشسته بودند، بنشینند. این خیمه تا ظهور آقا امام زمان(عج) باید برپا بماند.

اصول گرایی البته مراتب دارد. اما فکر می کنم اصیل و غیر اصیل ندارد. یا آدم، اصول گراست یا نیست. سلمان و ابوذر هر ۲ در مکتب پیامبر و اهل بیت، اصول گرا هستند، اما مراتب ایمانی و فاصله اعتقادی در آنها متفاوت است. ما باید رقابت های اضلاع اصول گرایان و نقد درون گفتمانی آنها را تقویت کنیم که ظرفیت های اصول گرایی برای تحکیم ولایت فقیه، محفوظ و زنده و پویا باقی بماند.

وطن امروز/ ۱۰ خرداد ۱۳۹۱

پاسخ حسین قدیانی به سردبیر روزنامه رسالت

۱: در این روزگار پر از بد و سرشار از بیراه، ای خوشا بد و بیراه که در ورای آن ادب، احترام، واقعیت و اخلاص نهفته باشد. یعنی تا باشد از این بد و بیراه ها! شکر خدا، گذشته از اساتیدی چون شمای عزیز، حتی منتقدینم بارها گفته اند که حسین قدیانی، هنگام بد و بیراه نیز صداقت دارد. از قبل شما را دوست داشتم، با این جواب، اما علاقه ام به شما فزونی گرفت. جز این تواضع، انتظاری از شما نمی رفت. از من نیز، جز آن نوشتار.

۲: نمی دانم خداوند منان کی و کجا دعای شکری شما در حق مرا اینقدر سریع مستجاب کرده که این روزها متهمم می کنند به تفریط، سازش و محافظه کاری؟! اگر به سبب ۴ تا حرف حساب، یا چه بدانم؛ ۴ تا سئوال از فلان جبهه و ۴ تا نقد به بهمان سیاسیون، از نظر شما هم سازشکار شده ام، دعای بعدی لطف کنید و برای بالانس، کمی از خدا فلفل، برای قلم این کمترین استدعا کنید!

۳: آنچه شما به زیبایی و سادگی، «واگرایی همگرایانه» نامش نهاده اید، مدتی است دغدغه این قلم شده. اقتضای روزگار بعد از فتنه هشتاد و اشک، تدبر و تفکر ویژه بر رقابتی است که آسیب به جبهه دشمن بزند، نه جبهه دوست. مع الاسف رقابت بی مبنا و عاری از شعور، باعث می شود آنچه در انتخابات ریاست مجلس خبرگان به شکوه و عقل و منطق و صبر و بصیرت و اصول گرایی رخ داد، در انتخابات ریاست مجلس شورای اسلامی تکرار نشود. آن روزها بی نیاز به تشکیل هیچ جبهه ای علیه رئیس وقت مجلس خبرگان، جناب آیت الله مهدوی کنی دامت برکاته، ایثارگرانه آمد و رئیس خبرگان شد. این روزها اما علیه بعضی ها چه جبهه ها که تشکیل نشد و چه حرفهای آتشین که زده نشد، لیکن بی عقلی، بی منطقی، بی صبری، بی بصیرتی و… دست به دست هم داد تا «غلامعلی» به «علی» ببازد! باشد که عبرت بگیریم و این همه جبهه بی دلیل و گروه علیل تشکیل ندهیم. باشد که با پندگیری، اجازه ندهیم همین اتفاق در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو تکرار گردد. باشد که خیال نکنیم چون شکست خورده ایم، حتما بر حق بوده ایم!! باشد که «عمل به تکلیف» فرق کند برای ما با «عمل بر اساس منیت». آری استاد! حرف شما را از اساس قبول دارم. «واگرایی» اگر «همگرایانه» نباشد، و اگر فرمان اصول گرایی را بسپریم دست جماعتی که سیاست را چون عماراولی ها تحلیل می کنند، دیر نیست که برای نعش اصول گرایی، قرائت فاتحه لازم آید! استاد عزیز! قضاوتی ندارم در این باره که آیا اصلاح طلبان مرده اند یا نه، اما کاش جوری می شد تا اصول گرایان، اگر نه ایجابی، بلکه سلبی، اندکی کمتر در پیچ تاریخ، مچ هم را می خواباندند! البته دروغ گفتم! راستش را بخواهی، از نظر من، نه اصلاح طلبان و نه فتنه گران و نه آمریکا و اسرائیل و نه ابلیس بیرون و نه شیطان درون، هیچ یک نمرده اند! زنده اند و دارند به ریش جماعت اصول گرا می خندند!! مگر آنکه «واگرایی همگرایانه» کنیم. می کنیم؟ می کنند حضرات؟

۴: از خداوند برای شما، نیز برای آقامرتضی نبوی عزیز و همه دوستان خوبم در روزنامه قدیمی و محترم رسالت، آرزوی توفیق مسئلت دارم. دلم برای تان تنگ شده حاج کاظم روزنامه ها…

بعدالتحریر: جناب استاد! در راستای ایده «واگرایی همگرایانه» بد نیست نظر آقای قاسم روانبخش درباره شاگردتان را اینجا بخوانید.

چهار متن آخر صفحه «۰۶ : ۲۰» وبلاگ «قطعه ۲۶»

برنده سیمرغ قلم، نقدی بر کتاب «آر. کیو ۸۸»

به جهنم سازمان هواشناسی آمار هوای بهشت را ندارد

بازتاب قتل «خوزه» توسط «تاج طلا»

پیپ پپ کجا دود می شود؟!

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “ما به دلیل فقدان یک مدل الهی برای «توزیع قدرت» در انقلاب به چاله چوله های زیادی افتاده ایم. البته دشمنان ما در کشاندن اهل انقلاب به این چاله چوله ها بسیار مهارت نشان داده اند. سر و پای و دست خیلی ها در این چاله چوله ها شکست، که البته چشم و گوش و عقل درست و حسابی هم داشتند. توی این جماعت، از مرجع تقلید و اهل علم گرفته تا نویسنده و کارگردان و سناریست، از چریک فدایی اسلام و قرآن گرفته تا سیاستمداران موجه و نام آور، از… تا… دیده می شود.”

    خدا همه را عاقبت به خیر کند که حقیقتا در وادی و دنیای سیاست، لغزشگاه های بسیاری وجود دارد. هر کسی که می خواهد وارد این عرصه شود، گمانم قبلش باید زیر نظر اساتید اخلاق، دوره های کامل خودسازی را بگذراند تا آلوده نشود.

    «اللهّم اجعل عواقب امورنا خیراً»

  3. میلاد پسندیده می‌گوید:

    هر سه تا متن فراخوب بودند خداییش… این پاسخ و بازپاسخ، قرار است ادامه داشته باشد باز؟!

  4. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حیف شد! کم کم دو طرف داشتند گرم می افتادند!!
    ان شاءالله شما همین رویه را ادامه بدهید… همان «هدر ندادن قلم» منظورم است!!!

  5. سیداحمد می‌گوید:

    جناب آقای قاسم روان بخش!
    عضو محترم هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی!
    عضو محترم موسس جبهه پایداری!
    عضو محترم شواری مرکزی قرارگاه عمار!
    دبیر محترم سیاسی هفته نامه پرتو سخن!
    ملبس به لباس پر شان و منزلت روحانیت!

    هفته نامه ای که شما دبیر سیاسی آن هستید، تا همین چند هفته پیش، مطالب داداش حسین را بدون منبع، بدون اجازه نویسنده، بدون حق التحریر، علی الدوام کار می کرد. آیا بهتر نیست به جای این حرفها، کمی از علما بخواهید در مذمت سرقت و حرام بودن دزدی، با شما سخن بگویند؟؟!! تا کی قرار است از سکوت حسین قدیانی مظلوم سوء استفاده کنید؟؟!! چطور تا وقتی داداش حسین عزیز ما علیه جبهه پایداری حرفی نزده بود، عمار رهبر بود و دعوتش می کردید قم تا برای تان در جمع طلاب متحصن در حرم حضرت معصومه دل نوشت بخواند، همین که ۲ تا نقد به دار و دسته پایداری وارد کرد، قابل قیاس با فلانی شد؟؟!! اما این حرفها به کنار! آیا در موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی یا هفته نامه پرتو سخن چیزی درباره حرام بودن دزدی فرهنگی هم به دانش آموختگان تان آموزش می دهید؟؟!! بترسید از حق الناس!! اظهار نظر سیاسی پیشکش!!

    آقای راونبخش! اگر مردم به شما رای ندادند، گناه حسین قدیانی چیست؟! حسین قدیانی ما روزی قابل قیاس با عوضی ها می شود که کولی بدهد به جبهه های بی جبهه. اشتباه گرفته اید داداش حسین ما را با جوجه هایی که خر احزاب شده اند…

    خدا نکند تمام شود صبر داداش حسین…

  6. سیداحمد می‌گوید:

    سپاس از جناب انبارلویی بابت مطلب قابل تاملشان؛
    و تشکر از داداش حسین عزیز بابت پاسخ متینی که بر پیغام “حاج کاظم روزنامه ها” نوشتند!

    “مع الاسف رقابت بی مبنا و عاری از شعور، باعث می شود آنچه در انتخابات ریاست مجلس خبرگان به شکوه و عقل و منطق و صبر و بصیرت و اصول گرایی رخ داد، در انتخابات ریاست مجلس شورای اسلامی تکرار نشود.”

  7. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “پس باید یک مدلی را تعریف کنیم که نتیجه و حاصل جمع رقابت ها، تحکیم نظام اسلامی و اقتدار مردم و بسط ید ولایت فقیه باشد. در این مدل، «همگرایی در زیربنا» یعنی اصول انقلاب، اطاعت از امام و رهبری و نیز پایبندی به قانون اساسی بسیار مهم و حیاتی است. همچنین «واگرایی در روبنا» یعنی رفتار و گفتار و فعل سیاسی، اجتناب ناپذیر است.”

    “مدلی که ظاهرش متناقض است اما اهل سیاست را به این می خواند که در عین متفاوت بودن، از چارچوب های اصولی خارج نشوند. تحت این فرمول می توانیم رقابت سالم، اخلاقی و جدی داشته باشیم”

    حرف جناب آقای انبارلویی استاد، کاملا درست است، مشکل اینجاست که حضرات، معنای رقابت را نمی دانند، آن قدر حلقه را تنگ می کنند که خودشان هم به سختی داخلش جا می شوند. معنای رقابت شان دعوا و منم منم است.
    آنجایی هم که فرمودند؛ آقای قدیانی هم در این مدل سازی سهمی را به عهده بگیرند، گمانم از مدت ها قبل از برگزاری انتخابات، متن های قطعه معطوف بر همین موضوع بوده است، اما کو گوش شنوا؟؟!!

  8. میلاد پسندیده می‌گوید:

    یک نکته: تیتر متن ارجاع شده به آن، چیز دیگری بود اما در این متن، به تیتر دیگری اشاره شده! علتش؟!

  9. سیداحمد می‌گوید:

    سیاست افراد را به چه جاهایی می کشاند!
    متحیرم از نامردی و نیشی که روانبخش زده…

  10. مجنون می‌گوید:

    سلام
    داش حسین! عجب استاد باحالی داشتی یا بهتره بگم داری
    عجب جواب زیبایی دادی ای والله بابا ای والله (نمی دانم خداوند منان کی و کجا دعای شکری شما در حق مرا اینقدر سریع مستجاب کرده که این روزها متهمم می کنند به تفریط، سازش و محافظه کاری؟! اگر به سبب ۴ تا حرف حساب، یا چه بدانم؛ ۴ تا سئوال از فلان جبهه و ۴ تا نقد به بهمان سیاسیون، از نظر شما هم سازشکار شده ام، دعای بعدی لطف کنید و برای بالانس، کمی از خدا فلفل، برای قلم این کمترین استدعا کنید!)

  11. مجنون می‌گوید:

    …………………….

  12. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۲۹* حضرت رسول صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله:

    عالمان همه به هلاکت درافتند، مگر آنان که به علم خود عمل کنند و عاملان همه هلاک شوند، مگر آنان که از روى اخلاص کار کنند، و مخلصان در خطرند.

    (تنبیه الخواطر، ج۲، ص۱۱۸)

  13. سیداحمد می‌گوید:

    تو رو خدا نگاه کن!

    با این سطح فکر می خواستن برن مجلس جمهوری اسلامی!!! جبهه پایداری رو نقد کنی، می شی فلان عوضی! نقد نکنی، عمار رهبری!!!

  14. مجنون می‌گوید:

    نظر قاسم روانبخش هر چی میزنم باز نمیشه بخونم.
    فکر میکنم لینکش مشکل داره؛
    لطفا یه چک بکنید.

  15. سیداحمد می‌گوید:

    مجنون؛

    لینک مورد نظر برای ما راحت باز می شود!
    لطفا با مرورگرهای مختلف امتحان کنید.

  16. ستاره خرازی می‌گوید:

    توصیه اخلاقی حضرت حجت(عج) به آیت‌الله حق شناس
    http://rajanews.com/detail.asp?id=127852
    رابطه سوره حمد با ابواب هشتگانه بهشت
    http://rajanews.com/detail.asp?id=127843

  17. همشهری حافظ می‌گوید:

    سلام.
    خیلی حرف بی‌خودی زده آقای روانبخش.
    ولی این حرفش رو به کل شخصیتش،
    و روانبخش رو به کل پایداری تعمیم ندهید.
    مقایسه انتخاب رئیس مجلس خبرگان با انتخابات مجلس قیاس مع الفارق نیست؟ خیلی با هم متفاوت بودند.
    حرفهای آقای انبارلویی در تبیین رقابت بین انقلابی ها بسیار جالب توجه بود. آقای پناهیان هم در این مدت روی این قضیه تاکید داشتند.

  18. حنظله می‌گوید:

    چون خراباتی نباشد زاهدی
    کش به شب از در درآید شاهدی

    محتسب گو تا ببیند روی دوست
    همچو محرابی و من چون عابدی

    چون من آب زندگانی یافتم
    غم نباشد گر بمیرد حاسدی

    آن چه ما را در دلست از سوز عشق
    می‌نشاید گفت با هر باردی

    دوستان گیرند و دلداران ولیک
    مهربان نشناسد الا واحدی

    از تو روحانیترم در پیش دل
    نگذرد شب‌های خلوت واردی

    خانه‌ای در کوی درویشان بگیر
    تا نماند در محلت زاهدی

    گر دلی داری و دلبندیت نیست
    پس چه فرق از ناطقی تا جامدی

    گر به خدمت قایمی خواهی منم
    ور نمی‌خواهی به حسرت قاعدی

    سعدیا گر روزگارت می‌کشد
    گو بکش بر دست سیمین ساعدی

  19. سیداحمد می‌گوید:

    همشهری حافظ؛

    جناب روانبخش نامربوط ترین و چرندترین حرف ممکن را زده؛
    خدا جای حق نشسته…

    کسی که چنین حرفی بر زبان می آورد، همان به که گوشه اتاقش بنشیند و کاری به امور مملکت داری نداشته باشد.

    این یک نمونه از پایداری چی ها بود!

  20. مجنون می‌گوید:

    آقا سید
    من هم با فایرفاکس و هم با اینترنت اکسپلورر زدم باز نشد!

  21. سیداحمد می‌گوید:

    مجنون؛

    این لینک را امتحان کن!
    http://anjomedu.ir/node/8362

  22. به جای امیر می‌گوید:

    کشیده (گفت و شنود)

    گفت: اردشیر امیرارجمند مشاور فراری موسوی از گروه های اپوزیسیون گله کرده است که چرا او را «مدحی۲» لقب داده اند.
    گفتم: خب! واسه اینکه، بعد از دستگیری و با وجود جرایم سنگینی که داشت مرخصی گرفت و به خارج کشور فرار کرد.
    گفت: خیلی دیگر از اعضای گروه های اپوزیسیون هم فراری هستند، چرا به امیرارجمند گیر داده اند؟
    گفتم: می گویند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی که عبدالمالک ریگی را در آسمان شکار می کند و با همه سرویس های اطلاعاتی غرب درگیر بوده است، چطور ممکن است امیرارجمند را فقط چند روز بعد از بازداشت آزاد کرده و او را به حال خود گذاشته باشد تا فرار کند!
    گفت: حالا چرا قبل از این که معلوم شود او نفوذی است به او حمله می کنند.
    گفتم: یارو داشت می رفت مسافرت، پسرش را صدا کرد و دو تا کشیده محکم بیخ گوشش زد. پرسیدند این چه کاری است؟ گفت؛ فردا نتیجه امتحانات را می دهند و من می دانم که او تجدید می آورد. پرسیدند؛ خب تا فردا صبر کن! یارو گفت؛ آخه فردا در مسافرتم و اینجا نیستم که حقش را کف دستش بگذارم!

  23. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    آقای قدیانی!
    دعا می کنیم برای سلامتی و صبر شما…

    عاقبت حقوق و مزایای مجلس کم نیست؛ می دانید که؟! چه عیبی دارد؛ شما هزینه مجلس نرفتن آقای روان بخش را با کرامت بدهید خب!

  24. مجنون می‌گوید:

    آقا بالاخره باز شد خوندمش.
    چرت گفته بابا؛
    خطر خودشون بیشتره!

  25. مجنون می‌گوید:

    ……………………………………
    شما به دل نگیر داداش حسین

  26. سیداحمد می‌گوید:

    یک کمیسیون و چهل و هفت نماینده!

    “این روزها که روزهای اول شروع به کار مجلس هشتم است، مهمترین کار نمایندگان، نه استیضاح وزرا است، نه رسیدگی به تورم، نه حل مشکل حوزه انتخابیه، و نه حتی بیخیال شدن استیضاح وزرا. الیوم یک نماینده خواه دوم خردادی، نه حالا بگو اصلاح طلب، خواه اصولگرا، یک رسالت بیشتر ندارد و آن هم تلاش برای عضویت در کمیسیون سیاست خارجی و امنیت داخلی است. حالا اینکه در بعضی کمیسیون های بدبخت و بی نوا، سر جمع چهار نماینده هم برای عضویت درخواست نکرده اند، آن یک بحث علی حده است که در این مقوله نمی گنجد، چون بعید است در مقولات دیگر هم بگنجد!
    اینکه حالا چرا کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی این همه طرفدار دارد، ما آن را کارشناسی کرده ایم که نتایج آن در زیر می آید.

    ۱- احتمال دارد که بیشترین تخصص نمایندگان مجلس، مربوط به این حوزه باشد؛ یعنی فی الواقع بهارستان پر باشد از دیپلمات. دیپلمات هایی که در عین حال به خاطر علاقه به خدمت، عطای وزارت خارجه را به لقای مجلس بخشیده و نماینده ملت شده اند!

    ۲- یک احتمال دیگر این است که ۴۷ نماینده فوق می‌خواهند با این حرکت، حال محمد البرادعی را بگیرند؛ یعنی دبیر کل آژانس ملتفت می‌شود که در ایران چیزی که زیاد است، دیپلمات است.

    ۳- شاید نمایندگان خواهان عضویت در کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی، هیچ تخصصی در عوالم مربوط به دیپلماسی نداشته باشند؛ منتها از همان دوران کودکی دوست داشته‌اند دیپلمات شوند. مع‌الوصف حالا که وارد مجلس شده‌اند، می‌خواهند رویای همیشگی را عملی کنند. به این دسته از نمایندگان پیشنهاد می‌شود گاه‌گداری از طریق متروی بهارستان، خود را به متروی توپخانه رسانده، به وزارت خارجه رفته و آموزش ضمن خدمت ببینند.

    ۴- یک احتمال بسیار ضعیف هم وجود دارد و آن این است که نمایندگان مزبور به عشق مسافرت‌های خارج از کشور، خواهان عضویت در کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی شده‌اند. نظر به ضعیف بودن احتمال فوق، این گزینه را بیخیال می‌شویم؛ اما گیریم این احتمال درست باشد، اولا از قدیم گفته‌اند بسیار سفر باید تا پخته شود خامی، ثانیا بالاخره مردم کشورهای دیگر هم آدمند. آیا نمایندگان باید فقط مشکلات مردم ایران را حل کنند؟ آیا آن مردمی که در کشورهای اروپایی، آمریکایی و بخصوص ونزوئلا تورم ۷۰ درصدی، نه حالا بگو ۱۷ درصدی دارند، آدم نیستند؟ وانگهی آمدیم و وزیر یک کشور بد عمل کرد و از بد روزگار نمایندگان مجلس آن کشور همه استیضاح آن وزیر را بی خیالی طی کرده باشند، در آن صورت چه اشکالی دارد نمایندگان مجلس ایران، وزرای یک دولت خارجی را مورد سوال قرار دهند؟

    ۵- شاید ۴۷ نماینده فوق‌الذکر می‌خواهند عضو کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی شوند با این هدف که نصف دوران خدمتشان را در “هواپیما” باشند و از بالا بیشتر به مشکلات مردم اشراف داشته باشند و این مصراع نمی‌دانم کدام شاعر را زمزمه کنند که “بلند آسمان جایگاه من است”.

    ۶- احتمال دارد کمیسیون‌های دیگر دردسرش بیشتر از منافعش باشد. آدمیزاد هم از آنجا که حب ذات دارد، باید به نمایندگان حق داد.

    ۷- این مورد که احتمالش چندان هم ضعیف نیست، مطمئن هستم چاپ نمی شود، خودم سانسور کنم سنگین‌تر است.

    ۸- شاید این همه علاقه به کمیسیون پروازهای خارجی … ببخشید، سیاست خارجی خودش از نتایج سفرهای استانی هیات دولت باشد. این البته فقط یک احتمال و حدس و گمان است و خدا کند به خاطر این احتمال همشهری عصر را مثل آن یکی خبرگزاری توقیف نکنند. بخصوص اینکه تعطیلات چند روزه‌ای هم در کار نیست که توقیف، بود و نبودش فرق نکند.”

  27. آذرخش می‌گوید:

    مردشور سیاست رو ببرن که باعث می شه بعضی آدما تا خرخره آلوده اش بشن و برای بالا کشیدن خودشون تن به همه جور حقارت بدن.
    خیلی جالبه. حسین قدیانی رو با کی مقایسه کردن.
    ………………………………………………..
    در مثل که مناقشه نیست!

    (بچه بودم این ضرب المثل رو قاطی می کردم می گفتم در مثل حاجت هیچ استخاره نیست!!!)

    خلاصه اینکه بدون هیچ دلیل منطقی شکستن دل یه بچه شهید عواقب خوبی نداره.
    خدا جای حق نشسته.

  28. آذرخش می‌گوید:

    ممنون از جناب انبارلویی بابت نامه پربارشون.
    کاش ما هم از این اساتید داشتیم. 🙂

  29. دلخون می‌گوید:

    خوش به حالتون آقای قدیانی.

    چه استاد با معرفتی دارید! خدا قسمت ما هم بکنه.

  30. ammar می‌گوید:

    moteasefam baraye khodam ke be in adam raay dadam!!!!
    aghaye khod ammar bin baraye khodet bishtar 2a kon.
    allahom ajal avagheba omorana khayra!!!!!

  31. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “یک کمیسیون و چهل و هفت نماینده!”
    متن زیبا و پرمغزی بود. مخصوصا نکات ۴ و ۵ ممنون. کاش نمایندگان این دوره، بگردند ببینند کجا و در کدام کمیسیون بهتر می توانند خدمت کنند…

  32. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا حی و یا قیوم**

  33. ف. طباطبائی می‌گوید:

    پیغام استاد و پاسخ شما، جفتش عالی بود.
    نکته های خوبی داشتن.
    خدا قوت آقای قدیانی.

    در مورد مطلب آقای روانبخش هم فعلا سکوت می کنیم چون ما خدا رو داریم…

  34. سنگربان می‌گوید:

    خدا عاقبت این به اصطلاح رهبران سیاسی رو بخیر کنه.
    خوب یا بدشون گروه های زیادی رو دنبال خودشون می کشونن!
    هر راهی که ملت به واسطه اونها انتخاب می کنند، باید اون دنیا جواب گو باشند.

  35. محسن خواجه زاده می‌گوید:

    از دوشنبه که صدای رادیو پیغام ناخوشایندی از انتخابات داخلی مجلس به گوشم رساند تصمیم گرفته بودم مطلبی در این باره بنویسم اما اینقدر دلسوخته و ناراحت بودم که گمان می کردم اگر دست به قلم شوم نتوانم شان نویسندگی و نامبرده گان را رعایت کنم یک بیست وچهار ساعت گذشت وتنها به نوشتن یا ننوشتن فکر کردم آخر به همان نتیجه ای که همیشه می رسیدم رسیدم! “ای کاش تونل نیایش به جای ملت و مدرس گاهی هم از بهارستان رد می شد” را دیروز تمام کرده بودم اما احساس می کردم به نظر خودم حق مطلب را ادا نکرده ام؛ قرار گذاشتم شب را صبح کرده و دوباره مطلب را خوانده و بعد بفرستم توی وبلاگ! امروز با کمی حذف واضافه حوالی ساعت ده نوشته جدیدم توی وبلاگ بود. گفتم بد نیست سری هم به قطعه ۲۶ بزنم. البته معمولأ این کار را بعد از ظهر ها می کنم چون سیستم من دیال آپ است وهزینه تلفن و…
    ساعت از ۱۲ گذشته بود که قطعه ۲۶ را باز کردم دیدم حاج کاظمی که در مطلب اخیر ذکر خیرش شده بود جوابیه فرستاده دفتر نشریه قطعه ۲۶! روی مطلب دیسکانکت شدم! وخواندم هرچه بیشتر خواندم لذتم از نوشته بیشتر شد وشناختم از خود بیشتر! در پارگرافهای اول گمان کردم استادی که من با مقاله های کیهانی اش می شناختمش تصادفأ با کلام منتشره من هم رای شده و یا بهتر است بگویم که من تصادفأ با نظر استاد مطلب نوشته ام! اما جلوتر که آمده و عبارات “شعب ابی طالب” و “احد” و “خیبر” را که دیدم از شما چه پنهان باورم شد استاد از روی دست شاگرد تقلب کرده!! بعد که مطلب را تمام کرده و تاریخ انتشار را دیدم با خود گفتم نکند حسین قدیانی مطلب من را بخواند و توی دلش بگوید این دیگر چه متقلب کپی برداری است البته همینجا خوبست اعتراف کنم من در این وبلاگ و از این قلم فرق بین “جمهوری اسلامی” و “انقلاب اسلامی” را فهمیدم و یا آدرس خیابان فلسطین را حال می کنم توی هر نوشته ای از خود جا دهم اگر چه اصلش مال من نیست! اما اگر بخواهیم شاگردان لایق اساتیدی چون حاج کاظم ها باشیم و فرزندان لایقی برای انقلاب امام خمینی وامام خامنه ای به نظرم اشکالی ندارد خوبیها و قدرت کلام و قلم آدمهای خوب و با تجربه تر را تقلید کنیم و حتی مکرر تکرار کنیم چه عیبی دارد؟! فکر نمی کنم کسی لااقل در جمع حزب الله باشد که ادعای نبوغ کامل و برتریت و ارجحیت مطلق داشته باشد یا کسی که ضعیف تر و کم تجربه تر ابایی از یاد گرفتن ودرس گرفتن. فکر می کنم این اولین گام برای رفتن و نشستن سر کلاس درس “همگرایی واگرایانه” است که حتی بزرگتر های انقلاب هم به نظر من بد نیست و ایرادی ندارد بیایند شاگرد این کلاس شوند. بخدا از کلاس آمدن هیچ باکلاسی بی کلاس نمی شود، بخصوص اینکه باکلاسها (شاسی های مدرک افزا را می گویم) نشان دادند که حداقل تا امروز جز کلاس گذاشتن برای انقلاب ومردم انقلاب چیزی برای ارائه دادن در خود کلاس ندارند.
    خلاصه اینکه حاج کاظم شما قطعأ بنده را ندیده واین حقیر نیز زیارت ایشان جز چند نوشته ای که یادم نمی آید نصیبم نشده؛ با این حال حال می کنم از خودم واین قلم که لااقل سر کلاسی نشسته ایم که قبل از شروع درس استاد می توانم حدس بزنم کجای کتاب انقلاب اسلامی را امروز و در این مقطع باید باز کرد و از رو خواند.
    موفق باشید.

  36. سیداحمد می‌گوید:

    سلسله مطالب حسین قدیانی درباره جام ملت های اروپا

    به زودی در وبلاگ قطعه ۲۶

  37. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۳۰* حضرت رسول صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله:

    اهل آتش از بوی چهار نفر در اذیت و آزارند، اینان از حمیم جهنم می آشامند و فریادشان به واویلا بلند است، یکی از آن ها در صندوقی از آتش است و آن، کسی است که از دنیا رفته و حقی از حقوق مردم برگردن او مانده…

    (لئالی الأخبار، ج۳، ص۱۹۷)

  38. مرتضی می‌گوید:

    جناب آقای قاسم روان بخش!
    عضو محترم هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی!
    عضو محترم موسس جبهه پایداری!
    عضو محترم شواری مرکزی قرارگاه عمار!
    دبیر محترم سیاسی هفته نامه پرتو سخن!
    ملبس به لباس پر شان و منزلت روحانیت!

    هفته نامه ای که شما دبیر سیاسی آن هستید، تا همین چند هفته پیش، مطالب داداش حسین را بدون منبع، بدون اجازه نویسنده، بدون حق التحریر، علی الدوام کار می کرد. آیا بهتر نیست به جای این حرفها، کمی از علما بخواهید در مذمت سرقت و حرام بودن دزدی، با شما سخن بگویند؟؟!! تا کی قرار است از سکوت حسین قدیانی مظلوم سوء استفاده کنید؟؟!! چطور تا وقتی داداش حسین عزیز ما علیه جبهه پایداری حرفی نزده بود، عمار رهبر بود و دعوتش می کردید قم تا برای تان در جمع طلاب متحصن در حرم حضرت معصومه دل نوشت بخواند، همین که ۲ تا نقد به دار و دسته پایداری وارد کرد، قابل قیاس با فلانی شد؟؟!! اما این حرفها به کنار! آیا در موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی یا هفته نامه پرتو سخن چیزی درباره حرام بودن دزدی فرهنگی هم به دانش آموختگان تان آموزش می دهید؟؟!! بترسید از حق الناس!! اظهار نظر سیاسی پیشکش!!

    آقای راونبخش! اگر مردم به شما رای ندادند، گناه حسین قدیانی چیست؟! حسین قدیانی ما روزی قابل قیاس با عوضی ها می شود که کولی بدهد به جبهه های بی جبهه. اشتباه گرفته اید داداش حسین ما را با جوجه هایی که خر احزاب شده اند…

    خدا نکند تمام شود صبر داداش حسین…
    ——-
    آقای قدیانی!
    دعا می کنیم برای سلامتی و صبر شما…

    عاقبت حقوق و مزایای مجلس کم نیست؛ می دانید که؟! چه عیبی دارد؛ شما هزینه مجلس نرفتن آقای روان بخش را با کرامت بدهید خب!
    ——-
    سیاست افراد را به چه جاهایی می کشاند!
    متحیرم از نامردی و نیشی که روانبخش زده…
    ——-
    من هم اتفاقا متحیرم!!!!
    اینجا چه خبره؟
    این حرفها چیه؟
    دزد؟
    روانبخش نامرد؟
    حالا دارید جبهه پایداری رو به این خاطر محکوم میکنید؟
    جبهه پایداری اشتباهات زیادی داشته اما در این مورد – علی به جای غلام علی – اتفاقا کارنامه درخشانی داشته!
    اگر دیروز برادران عزیزی همچون اقایان فدایی و زاکانی و … خودشان را در راه قالیجانی ها به کار نمیگرفتند امروز شاهد این وضع نبودیم!(که باز هم مثل دفعه قبل بیان و توی لیست شرکت کنن و باز جدایی طلبی بکنن…)
    سخن زیاد است اما وقتی شعله های هوای نفس و خود عمار بینی رو دارم میبینم دیگه لال میشم و …

  39. بهنام می‌گوید:

    این یک نمونه از پایداری چی ها بود!
    سیداحمد با همه محبتی که بهت دارم، این حرفت تیکه جالبی نبود.

  40. به جای امیر می‌گوید:

    جشن! (گفت و شنود)

    گفت: مدتی است که مدعیان اصلاحات پشت سر هم جلسه می گذارند تا برای ورود دوباره به عرصه سیاسی نظام، راهی پیدا کنند!
    گفتم: خب! به نتیجه ای هم رسیده اند؟
    گفت: بعضی از آنها می گویند با آنهمه ساختارشکنی در فتنه ۸۸ دیگر راهی باقی نمانده است.
    گفتم: این بعضی ها عقلشان از بقیه بیشتر کار می کند.
    گفت: همین بعضی ها می گویند، با منافقین و مارکسیست ها و سلطنت طلب ها ائتلاف کردیم، به نفع آمریکا و اسرائیل شعار دادیم، به ساحت امام حسین(ع) و حضرت امام(ره) اهانت شد، ساکت بودیم، کلمه اسلام را از جمهوری اسلامی ایران خط زدیم و… پس حالا چه انتظاری داریم که مردم دوباره ما را بپذیرند؟!
    گفتم: راست میگه! هر کلکی بزنند، شناخته می شوند… یارو در یک مجلس جشن شرکت کرده و حسابی مشغول خوردن بود. یکی از او پرسید؛ شما را کی دعوت کرده؟ یارو گفت؛ من از خانواده داماد هستم. و طرف گفت؛ ولی اینجا جشن تولده نه عروسی!

  41. سیداحمد می‌گوید:

    مرتضی! بهنام!

    قبول کنید سخت است تاب این همه بی انصافی در حق داداش حسین… پس ظلم به چه چیزی می گویند؟!

  42. شیدا می‌گوید:

    کامنت براى نامه فوق العاده تان به مولایمان.
    داشتم کیهان را مى خواندم که نامه زیبای تان را دیدم.
    با عشق و اشک آن را خواندم. اعماق قلبم جایی که وقتى بعد از یک باران طولانى لبریز از آرامش می شود شاد شد.
    شتابان آمدم تا السابقون السابقون خوش سلیقه قطعه، جملات جادویی تان را کاسب نشده اند یک بار هم ما اولئک المقربون باشیم.

    مکتب ما اسلام هم که باشد جز با قرائت ولی فقیه قبولش نداریم.
    امن تر از ولایت ما را چه ساحلى است آقاجان.
    آن چه اما هیج طوفانى یاراى خم کردن قامتش را ندارد بیعت ما با شماست.
    ولایت فقیه دلیل زندگى ماست.
    فتنه را مدیرى چون شما باید که دست آخر سران فتنه هم بیایند و رأى بدهند.
    ما به اقتدار شما افتخار مى کنیم آن جا که در صف رأی مان اصحاب قلیل فتنه را مى بینیم.

    اما این ۲ جمله آخر تمام غم هاى دوران فتنه را از قلبم زدود. به خصوص آن کلمه قلیل اش.
    روح با با اکبر شهیدتان لبریز از قهقهه مستانه و عند ربهم یرزقون باد.

  43. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    با “مرتضی” و “بهنام” موافقم.

    “سیداحمد”:

    شما داری دقیقا کاری رو می کنی که آقای روانبخش کرد! اگر آن مقایسه بی انصافی بود، شما بیشترش را در حق ایشان روا داشتی. ایضا تهمت هم زدی در حرفهایت!

    زیاد می بینم اینجا این اتفاق را در نقد یک حرف بد دقیقا عین همان حرف بد زده می شود و این کار را خراب می کند.

  44. سیداحمد می‌گوید:

    تهمت؟
    کجای کامنت بنده تهمت بود؟
    چند شماره از نشریه پرتو را برایتان بیاورم که مطالب داداش حسین را بی اجازه کار کردند؟
    برای کدام مطلبی که کار کردند از داداش اجازه گرفتند؟ و چرا بی منبع؟ آیا روزنامه های کیهان و وطن امروز و… و وبلاگ قطعه ۲۶ به این کار هفته نامه پرتو سخن رضایت داده اند؟! مگر سرقت، شاخ و دام دارد؟!

    مثل اینکه متوجه عمق فاجعۀ این توهین نیستید!
    مدت هاست که مطالب حسین قدیانی را می خوانیم و به به و چه چه می کنیم، ولی اینقدر غیرت نداریم که در برابر چنین توهینی بایستیم و اعتراض کنیم! آیا ۲ تا سئوال محترمانه از علامه مصباح و ۲ تا نقد به فلان گروه، یعنی ایستادگی در برابر امام و “آقا”؟! با این حساب، چه کسی برای رهبر باقی می ماند؟! این همه نویسنده در کشور داریم که رسما و علنا به رهبر انقلاب توهین می کنند. چرا رگ گردن بعضی ها فقط در برابر منتقدین بسیجی شان کلفت می شود؟! آیا رویه رهبر هم به همین شکل است؟!

  45. محسن می‌گوید:

    برایم یک سئوال پیش آمده. آیا از رفتار بعضی اهالی جبهه پایداری، نمی توان این نتیجه را گرفت که مع الاسف برای علامه مجاهد و عزیز ما، شان ولی فقیهی می خواهند بتراشند؟! از این بدتر، آیا حضرت آیت الله را با الله اشتباه نگرفته اند که با ۴ تا سئوال سائلانه از ایشان، رسما طرف را در مسیر ضد انقلاب می خوانند؟؟!!

    یکی به من بگوید معنای این نوع نگاه به کجا منجر می شود؟!

  46. سیداحمد می‌گوید:

    محسن عزیز؛

    مطمئن باشید علامه مصباح مثل این دوستان فکر نمی کنند و دید بسیار وسیعی دارند.
    مطمئن باشید ایشان از طرح چند سوال به هیچ وجه نمی رنجند و فرق سوالی که یک شاگرد مخلص بپرسد، با سوالی که مغرضانه مطرح شود را خوب تشخصی می دهند.

    حضرت آقا هم با آن جایگاه و مقامشان، بارها فرموده اند که من “نقدها” را می پذیرم؛ حال اینکه داداش حسین فقط چند سوال مطرح کردند و حرفی از انتقاد نبود. سوالاتی که در کمال ادب و احترام بیان شد!

    وانگهی! بارها شنیده ام که در باب وجود آزادی بیان، علمای قوم می گویند؛ در جمهوری اسلامی حتی از ولی فقیه نیز می توان سئوال پرسید. من نمی گویم چنین شعاری را قبول دارم یا نه، اما خوب است بعضی ها به ادعای شان گند نزنند!!

    طنز عجیب و غریب روزگار اینجاست؛ داداش حسین بارها به من گفته اند: اگر بر فرض در زمانی معین وقتی برای دیدار و ابراز ارادت به ایشان بدهند تا مهدوی و مصباح را توفیق زیارت دست دهد، انتخاب حسین قدیانی، حتما و حتما و حتما علامه مجاهد است. حال آیا بی انصافی نیست رنجاندن دل این نویسنده جوان؟! در روزگاری که خاتمی می تواند برگردد، آیا ظلم نیست حسین قدیانی و حسین قدیانی ها را به دلیل تنگ نظری، رهرو همان مسیری بدانیم که ضد انقلاب رفته اند؟!

  47. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    “سیداحمد”

    قطعا چاپ مطالب آقای قدیانی بدون کسب اجازه از ایشان خطاست و در گرفتن این خطا مشکلی نیست. هرچند قبل از این جریانات باید این مسئله پیگیری می شده و آن ها آگاه می شدند به خبط و خطای خود، نه الان آن هم به صورت گروکشی!(البته اگر تذکری هم قبل جریان پایداری و این حرف ها داده شده باشد که خب من بی خبرم و با بی خبری دارم می نویسم) که من می توانم حرف آقای قدیانی را به شما برگردانم و بگویم چطور آن زمان که نقدی به آیت الله مصباح نشده بود، شما آمار این خبط و خطا را این‌جا نداده بودید! و نیز به خودشان!

    منظور من از تهمت این سخنان است:

    “آقای راونبخش! اگر مردم به شما رای ندادند، گناه حسین قدیانی چیست؟!”

    “سیاست افراد را به چه جاهایی می کشاند!”

    ایضا جملات”منم گدای فاطمه” که یه جور دیگری همین جملات شماست:

    “عاقبت حقوق و مزایای مجلس کم نیست؛ می دانید که؟! چه عیبی دارد؛ شما هزینه مجلس نرفتن آقای روان بخش را با کرامت بدهید خب!”

    شما از کجا می دانید آن سخنان درباره آقای قدیانی ربطی به راه نیافتن ایشان به مجلس دارد؟ آقای روانبخش یک مقایسه غلط انجام داده که در دید معمولی یک بی انصافی است اما حتی شاید با خیلی حسن ظن بتوان گفت از روی دلسوزی بوده که حالا ما به این قسمت هم کار نداریم و اصلا این تکه را ندید بگیر شما و ما هم می گوییم حسن ظنی هم اگر باشد نمی توان آن را پای دلسوزی گذاشت خب!

    اما نکته ای که شما گفتی یک امر قلبی است ناشی از حقد یا کینه یا حسادت یا حرص ناشی از قدرت طلبی یا … که امری قلبی است و اگر در فرد نباشد تهمت زده اید…

    توضیح کامل دادم که خلط مبحث نشود.

    مطلب دیگر این که هیچ کس معصوم نیست و نقد هم برای غیر معصومین است. آقای قدیانی چند سؤال پرسیدند و نقدهایی کردند، خب خودشان هم دارند نقد می شوند این که بد نیست! شما واقعا معتقدی آقای قدیانی هیچ جا قلمش بی انصافی نکرده؟ یعنی کلمه به کلمه نوشته های داداش حسین با رعایت انصاف کامل و با رعایت تقوای کامل بوده؟

    اگر معتقدی که داداش حسین هم مثل باقی انسان ها ممکن الخطاست پس باقی انسان ها هم ممکن الخطا هستند. آقای قدیانی جایی تند رفته و جایی قلمش از انصاف خارج شده، آقای روانبخش هم این جا از انصاف خارج شده. این، این قدرها هم عمیق نیست که شما فاجعه می نامیدش! و توهین می‌ خوانیدش و دارید بزرگش می کنید!

    آقای قدیانی نقدی کرده و قطعا می دانسته در پی این نقد صداهایی بلند می شود و قطعا نویسنده ای چون ایشان تاب و جنبه نقد و نظر و حتی نواختن ها را دارد. این اقتضای فضای نویسندگی است.

    یه حرف دیگر هم دارم… این که پاسخ های اینچنینی شما در پست هایی که خود آقای قدیانی سکوت می کنند جور دیگری تعبیر می شود! انشالله که منظورم را بگیرید!

  48. سیداحمد می‌گوید:

    یه بیست و شیشی!

    من هم مثل شما کامنت می گذارم و نظرات را تایید می کنم. هم نظر شما را و هم نظر خودم را. حتی آنهایی را هم که احساس می کنم بنا به شناختم از سلیقه داداش حسین، نباید تائید کنم، دست نمی زنم تا خودشان تصمیم بگیرند. گذشته از این حرفها، فکر کنم من بیشتر می دانم سکوت حسین قدیانی از چیست! حال چه فرقی می کند نظر شما درباره کامنت من دارای چه طعنه گزنده ای باشد؟!

    دوست محترم!

    من هم ممکن است به متنی از داداش حسین یا چند خط از یک متنش نقد داشته باشم، اما دوست ندارم این دست از نظراتم عمومی باشد. مطمئن باشید داداش حسینی که اساتیدی مثل انبارلویی و صفار و شریعتمداری دارد، نه با نقد شما، نه با به به من، دچار لغزش نمی شود.

    راستی!

    آیا ستودنی نیست صبر و سکوت ایشان در برابر این همه تشویق و این همه نقد و این همه تنبیه؟! می توانی آنی خودت را بگذاری جای داداش حسین؟! ماهی نیست که برود و بیاید، این فرزند شهید از طرف جماعتی فحش و ناسزا نشنود! روزی انحرافی ها، روزی احمدی نژادی ها، روزی راستی ها، روزی علی مطهری ها، روزی پایداری ها، روزی…!!! چرا؟؟؟ جرم حسین قدیانی چیست که به زعم بعضی ها با «آقا» زاویه پیدا کرده؟؟؟!!! اصلا آیا داداش حسین، خودش را در این حد و در این سطح می داند؟! هنوز یک ساعت نگذشته از متن “نامه ای به امام خامنه ای”. گمان نکنم سهم داداش حسین، نقد بی مبنای آمیخته به بعضی چیزها باشد. اصلا گمان نکنم… من فرض می کنم از قلم حسین قدیانی هیچ چیز به ما نرسیده، الا متن “من مستاجر نیستم…”. به خدا این رسمش نیست.

  49. محسن می‌گوید:

    آقا یا خانم محترم یه بیست و شیشی!

    یک بار دیگر سخنان جناب روان بخش را بخوانید… من هم راستش مثل سیداحمد آقا احساس می کنم پای حب و بغض در میان است و الا نه به آنکه پشت بند هم نوشته های داداش حسین در پرتو سخن کار می شد، نه به اینکه به طرفه العینی شد زاویه دار با امام و رهبری!! اصلا بحث ممکن الخطا بودن نیست. گیرم نوشته های آقای قدیانی درباره جبهه پایداری صددرصد نادرست باشد. حتی با این حساب، نباید خیال کنیم حسین قدیانی قدم در مسیری گذاشته که بعدا ضد انقلاب می شود. همین الان نوشته های حسین قدیانی با خط کش حسین شریعتمداری دارد در کیهان کار می شود. کمی انصاف داشته باشیم. حتما حسین شریعتمداری اندازه جناب روان بخش، ولایی هستند!! روزی اگر بر فرض، حسین قدیانی ضد انقلاب شد، من یکی می دانی چه می گویم؟! می گویم: جناب روان بخش! این حسین قدیانی نویسنده پرتو سخن بودها!!

    دوست محترم! این نوع گارد گرفتن، از اساس خطاست…

  50. یه بیست و شیشی می‌گوید:

    سیداحمد آقا

    جمله ی پایانی بنده اصلا طعنه نبود، یک اطلاع رسانی بود از جانب یک مخاطب و البته یک دوست که شما بیشتر مراقب باشی که طرفداری های این گونه ات تعبیر دیگری پیدا نکند و به ضرر آقای قدیانی نشود. انگار این جا همه چیز را باید مفصل مفصل نوشت و اگر بسنده کنی به یک جمله متهم می شوی به طعنه گزنده زدن!

    می خواهی قسم بخورم که دیگر سفت و محکم شود و از مظان اتهام بیرون بیایم؟! زود قضاوت می کنید! خیلی زود و تند

    آقا محسن!

    بنده اعلام موضع کردم در برابر حرف آقای روانبخش. بی‌تقوایی درجاتی دارد و حرف ایشان درجه ای از بی تقوایی داشت اما قضاوت حب و بغض به همین راحتی نیست!

    اگر کسی به من بگوید حتی با طعنه که مراقب باش از خط امام و رهبری چپ نکنی، بدم نمی آید چون طعنه ای است که باید دعای همه مان باشد و هست قطعا.

  51. محسن می‌گوید:

    حسین قدیانی! به خدا خیلی قدر این مبصر وبلاگت را بدان. عجب رفیق باوفایی است.

  52. شیدا می‌گوید:

    ……………….. ممنون

  53. بهنام می‌گوید:

    سید احمد
    اولا که ما با دور بودنمان از شما ارادتمان به حسین قدیانی ثابت شده است. قضیه اش را در نیم روزی در طور تراختور نوشته بودم.
    دوما شما به خاطر یک روانبخش همه پایدارچی ها را هدف گرفته اید که در همه جای ایران لیست داشتند و همه آنها هم مثل روانبخش نیستند.
    سوما یک مطهری دارد خامنه ای، اگر ما با او این طور تا کنیم از بقیه چه انتظار؟
    چهارم نوشته اید این همه نویسنده در کشور داریم که رسما و علنا به رهبر انقلاب توهین می کنند. چرا رگ گردن بعضی ها فقط در برابر منتقدین بسیجی شان کلفت می شود؟!
    نویسنده ها شاید به ره برمان توهین بکنند اما بسیجی اگر دل به عشق ره برش سپرده باشد به ره برش انتقاد نمی کند. داداش حسین هم به اطرافیان انتقاد کرده نه به خود ره بر
    ولی در برابر انتقاد سازنده هم رگ گردن نباید کلفت شود، که تفاوت است بین این دو مطلب، داداش حسین خودش به من گفته بود که پرچم نقد و اعتراض دست خودتان باشد.

    انتظار خیلی بیشتر است از بسیجی ها سید جان

  54. عمار می‌گوید:

    کجایی سید شهیدان اهل قلم؟؟؟
    کجایی که یک عده خوب مانور میدهند روی مخمان!!!
    الحق ثابت کردند این جمله را که:
    “در جمهوری اسلامی همه آزادند، الا بچه بسیجی ها”!!!
    ای روزگار!!!
    دلتنگیم بسی.

  55. عمار می‌گوید:

    ببخشید!!!
    منظورم همون “حزب اللهی ها” بود.

  56. سیداحمد می‌گوید:

    آقا بهنام بزرگوار؛

    مگر چه جسارتی محضر علامه مصباح شده؟
    ببین برادر من!
    بعضی از علما اصلا خودشان را قاطی سیاست نمی کنند. مثلا علامه حسن زاده!
    ایشان ارادت خود را به حضرت آقا بارها و بارها اعلام کردند، ولی معمولا نسبت به انتخابات ها و کاندیدها، اظهار نظر نمی کنند. خب طبیعتا حرف و حاشیه خاصی هم برایشان به وجود نمی آید.

    اما علامه مصباح رسما وارد سیاست شدند و در انتخابات های مختلف اظهار نظر کردند.
    طبیعی است که بعضی ها با اظهار نظرهای ایشان در بعضی موارد مخالف باشند.
    مطمئن باشید وقتی علامه مصباح نظرشان را رسما اعلام می کنند، انتظار موافقت و مخالفت های مختلف را هم دارند.

    البته این به معنای این نیست که کسی به خودش اجازه جسارت به ایشان را بدهد.
    یک علامه مصباح که بیشتر نداریم. ما جانمان را برای دفاع از فداییان ولایت می دهیم.

    اما متاسفانه تفکر و روش حاکم بر نمایندگان جبهه پایداری، به این سبکی که جناب روانبخش صحبت کردند، نزدیک است!

    “جوگیر بودن” بزرگترین مشکل اعضای جبهه پایداری بوده و هست!

    من اگر خودم طرفدار اکثریت لیست جبهه پایداری نبودم، اینقدر از کارهایشان حرص نمی خوردم. اکثر لیست جبهه پایداری در تهران، رای بنده هم بود!

  57. رزمنده می‌گوید:

    سلام دوست عزیز؛
    سایت “قیام یاران ولایت” با هدف پوشش اخبار مربوط به حرکت طلبه سیرجانی ایجاد شده است.
    اگر خبر داشته باشید طلبه سیرجانی چند روز پیش در جریان پیاده روی عدالتخواهان ولایتمدار اهواز بازداشت و مدتی بعد آزاد شد.
    به همین جهت فیلم ها و عکس های این پیاده روی به همراه “یک فیلم کوتاه از سخنان طلبه سیرجانی بعد از دستگیری در نمازخانه مسجد دانشگاه چمران اهواز” در سایت قرار گرفته است.

    این پیاده روی بخشی از قیام یاران ولایت در شهرهای دیگر بود که با حضور قوی دانشجویان و بچه های حزب الله اهواز به خوبی برگزار گردید.

    بعد از انجام پیاده روی و پس از آن سخنرانی طلبه سیرجانی در همایش بررسی مفاسد اقتصادی در سالن آمفی تئاتر دانشگاه شهید چمران، ایشان به دعوت امام جماعت مسجد الغدیر اهواز حاج آقا بزار در این مسجد سخنرانی می کنند.

    این سخنرانی می تواند بخشی از سوالات وحتی شبهاتی که در مورد این حرکت مطرح است را پاسخ دهد.
    این مطلب در سایت قیام یاران ولایت قرار گرفته است.
    در صورت تمایل می توانید این مجموعه کلیپ را در سایت خود قرار دهید.
    آدرس سایت قیام یاران ولایت:
    http://ghiame-yaran.ir/post/34
    یا زهرا

  58. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۳۱* حضرت امام جواد علیه السلام:

    هر که خود را به وسیله خداوند، بى نیاز بداند؛ مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقواى الهى را پیشه خود کند، خواه ناخواه، مورد محبت مردم قرار مى گیرد، گرچه مردم خودشان اهل تقوا نباشند.

    (بحارالأنوار، ج ۷۵، ص۷۹)
    _______________________
    ولادت با سعادت باب المراد عالمین حضرت جوادالائمه علیه السلام و باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام مبارک.

    http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2010/09/572226_orig.jpg

    http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/amaken/kazemein/kamel/04.JPG
    __
    http://fupload.ir/images/47zqi1nfvfmzx6kmkds4.jpg

  59. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
    چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

    امام خمینی

  60. بهنام می‌گوید:

    تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی
    تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

    امام خامنه ای

  61. پسرشهید می‌گوید:

    سلام؛
    خستگی چینی

  62. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اَللّهُمَّ طالَ الاِْنْتِظارُ وَ شَمِتَ مِنَّا الْفُجّارُ وَ صَعُبَ عَلَیْنَا الاِْنْتِصارُ

    خدایا انتظار ما به درازا کشید و مردمان فاجر ما را شماتت کنند و انتقام (از دشمن) بر ما دشوار گشت.

    ————————————————————————————————

    اللّهم عجل لولیک الفرج

  63. سیداحمد می‌گوید:

    مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی (عج)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار حضرت تا ظهور او می باشد.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    انتظار ظهور و فرج امام زمان (عج)، با اذیت دوستان آن حضرت سازگار نیست.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    کسانی منتظر فرج هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند، نه برای برآوردن حاجات شخصی خود.

    {بر گرفته از سخنان ارزشمند حضرت آیت الله بهجت}

  64. قاصدک منتظر می‌گوید:

    یا اللهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ

    ————————————————————————————————

    از حضرت پیغمبر (ص) روایت شده است که:
    «خدای تعالی فرمود: هر که اهانت برساند به یکی از دوستان من، پس کمر به مبارزه‌ی با من بسته است».

  65. از بر و بچ سایبر می‌گوید:

    حرف روانبخش که درست نبود، اما اون وقتی خیلی بد می شه که این طرز نگاه، تبدیل بشه به یه فرهنگ مسری میان دوستان حزب اللهی. از اون روز می ترسم! همین الان فلان سایت برای نقد … هیچی انگار نداشته، رفته سند خرید ماشینش رو افشا کرده!!

    داداش حسین! خواهشا مراقب باش قطعه ۲۶ به این جور چیزا آلوده نشه توی این فضا.

  66. م.طاهری می‌گوید:

    بحث جالبی شد.

  67. م.طاهری می‌گوید:

    آقای روانبخش‏!‏ کمی انصاف برادر من.

  68. لبیک یا حسین می‌گوید:

    عید همه مبارک
    ممنون از سکوت ادامه دار حسین آقا
    از شاگرد تا استاد بسیار راه است و اگر پای تضعیف کسی به میان آید قطعا شاگرد با مایه گذاشتن از استاد او را راحتتر تضعیف میکند تا یک قلم محتاط!
    همه خوب میدانیم که آدمهای بزرگ با دست اندازهای کوچک پنچر نمیشوند، اکنون انقلاب ما از دره هایی عبور کرده که امثال علامه صحیح و سالم از آن رد شده اند…

  69. محمد حسن می‌گوید:

    حسین آقا سلام
    یه مطلبیه البته فکر کنم اگه بخونی یاد ملا لغتیا بیفتی
    از اساتید ادبیات شنیدم تو زبون فارسی و در جمله ها استفاده از کلمات”علیه کسی” یا “بر علیه کسی” اشتباهه. درستش اینه که گفته بشه “بر ضد کسی”
    حالا البته خودت استادی. من من باب یه دوست گفتم.
    خیلی آقایی

  70. یه آقاهه می‌گوید:

    رویِ خونِ مردم جولان دادن و مدح و ثنایِ یکدیگر را شمردن چشم ها باز می کند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.