فغان از جدایی

نمی دانم چرا، چگونه و با کدام نیت، این همه میان کشورهای اسلامی، مرز جغرافیایی وجود دارد؟! درد نهفته در این سئوال، آنجا تشدید می شود که نیم نگاهی به بعضی همسایگان ایران خودمان بیاندازیم. عجبا که بعضا تاریخ و فرهنگ و زبان و دین و آئین و رسم و رسوم، یکی است، اما امان از مرز جغرافیا. گویی «نقشه» را دشمن کشیده به قصد اختلاف و کوچک سازی بلاد خاوری در میانه ترین جای زمین. جنوب را نگاه می کنم و بحرین را می بینم و افسوس می خورم و شمال را نگاه می کنم و آذربایجان را می بینم و افسوس می خورم. خدایی باید لعنت فرستاد به موازات لعن آل خلیفه و آل خلیفه اف(!)، رژیم بی صفت پهلوی و دولت بی عار قاجار را. قرارداد پشت قرارداد، کوچک کردند ایران اسلامی بزرگ را به بهانه ساعاتی طرب بیشتر. آه که در تاریخ می خوانم منامه و باکو و گنجه و… پاره تن وطن اند، لیکن در جغرافیا می بینم جدای از مام میهن، غریبانه زندگی می کنند. جوان مسلمانی در جنوب خلیج فارس باید شاهد توپ و تانک سعودی ها باشد و پیر مسلمانی در شمال خزر، شاهد راهپیمایی همجنس بازان. نه فقط این، بلکه شاهد جولان صهیونیست ها، و این اواخر، شاهد حضور منافقین. چرا؟ تحمل این همه جور، به کدام جرم؟ چون رگ غیرت نداشتند پادشاهان این دیار، روزگار ماضی. چون آستین شان، میزبان دست دشمن شد تا برای مسلمین، نقشه جدید بکشند. نقشه بکشند و کار را برسانند به این همه هجران. دلم می خواست «نظامی گنجوی» زنده بود تا غم می سرود در سوگ «هفت پیکر». گاهی درد جنوب خلیج، نمی گذارد درد شمال خزر را درست ببینیم. اینک حجاب در گنجه ممنوع است و هنگام نماز، مساجد باکو باید اذان را در خفا بگویند. آن از جنوب و این از شمال، وقتی که جدا می شود پاره تن از وطن. برادر آذربایجانی من، خواهر بحرینی من، این روزها دارند تقاص گناه کدام پادشاه را پس می دهند؟! شگفتا! دشمن فقط نقشه نکشیده، بلکه نقشه ها کشیده!

آری عزیز! یکی دو تا نیست درد. جدایی اگر این با خاک می کند، وای به حال جدایی خاکیانی که «جبهه» را «جبهه ها» می کنند. درد جدایی همیشه در دور، معلوم می شود، نه نزدیک.

تاریخ را بیا حکیمانه بخوانیم تا بفهمیم سردمداران جدایی، آنانکه فکر می کردند از دماغ فیل پایین افتاده اند و از همه بهترند، چگونه از افراط افتاده اند به تفریط. خود را چون بهتر می دیدند، جدا کردند از دوست، اینک اما بعضا بدترین اند. دیروز می گفتند «مبارزه با آمریکا، یعنی ما»، امروز اما جیره می گیرند از کاخ سفید.

البته خوب بودن، همیشه خوب است، اما مرز را تو ببین باید کجا بکشی؟! میان دوست با دشمن یا میان دوست با دوست؟! گیرم این دومی به سبب روزگار، واجب آمد؛ چقدر باید این مرز را پررنگ کشید؟! آنقدر که تحت الشعاع قرار دهد مرز میان دوست و دشمن را؟! کُشتی قرار بود با چه کسی بگیریم؟! جدایی جدایی جدایی، امان از جدایی!

با فرهنگ شروع کردم، بگذار با فرهنگ تمامش کنم. از جمله همسایه های ما افغانستان مظلوم است. یکی افغان است و من ایرانی ام، چرا اما جدایی؟! چه شد که من و احمدشاه مسعود و همسایه هایش، من و هرات و بلخ و مزارشریف، شدیم اهل ۲ کشور جدا؟! تاریخ مان یکی است، زبان مان مشترک، دین مان اسلام، نوروزمان عین هم…

طنز یا جدی، تلخ یا شیرین، نگهبان پارک محله ما کریم افغان هراتی، مدعی است؛ از خانه پدری من تا مشهد کمتر از ۱۰۰ کیلومتر فاصله است، از خانه پدری تو تا امام رضا(ع) بیشتر از ۱۴ ساعت!!

کریم هر وقت این رجز را می خواند، بغضش تفسیر درد جدایی است. چقدر قشنگ می خواند از «اقبال» که نیک اگر بنگری «لاهور» هم «خودی» است. روزی از کریم پرسیدم: به تو چرا افغان می گویند و به من چرا ایرانی؟! گفت: ما اصالتا اهل شیرازیم. سال های نه خیلی دور، نیاکانم برای اینکه شعائر دینی خود مثل حجاب را بهتر و راحت تر حفظ کنند، از شیراز کوچیدند هرات که بخشی از ایران بود، اما حاکمش به ولنگاری کله گنده شیراز نبود. آن زمان هنوز شناسنامه ای در کار نبود. از این کوچ، فقط ۱۰ سال گذشت که هرات از ایران جدا شد و بازگشت، سخت. این شد که من و پدر و پدربزرگم با اینکه جدمان زاده شیراز است، افغان خوانده می شویم و مال کشوری غیر از کشور تو!! بیا اما من حافظ بخوانم، تو هم حافظ بخوان، ببینیم کی این وسط ایرانی تر است؟!

این را هم بنویسم و خلاص! چندی است اصلاح طلبان در جراید زنجیره ای تحت عناوینی چون حقوق بشر و حق مهاجر و چه و چه، از افغان های شریف هم افغانی تر شده اند! این یکی دیگر عجیب طرفه حکایتی است. انسان افغان صرف نظر از آنکه ساکن ایران باشد یا افغانستان، آنقدر باهوش هست که فرق گریه را با آبغوره بفهمد.

القصه! بعضی دوم خردادی ها جوری برای افغان های دیار ایران، دایه مهربان تر از مادر شده اند که تیز اگر باشی، بوی توطئه به مشام می رسد. می گردند و چیزهایی را مستمسک قرار می دهند، یا حتی می سازند(!) و بعد ادعا می کنند در ایران، حقوق مهاجرین افغانی گرامی داشته نمی شود.

اولا؛ من نوعی به کریم نوعی هرگز نمی تواند به چشم یک مهاجر نگاه کند. بگذریم که هم من و هم کریم، ملاحظات قانون را می فهمیم و جبر روزگار را نیز.

ثانیا؛ اصلاح طلبانی که اینگونه نگران حق و حقوق برادران افغان شده اند، آیا مضحک نیست که همین چند سال پیش، از پذیرش رای اکثریت جامعه خود، تنها به این دلیل که رای قشر مرفه نبود، سر باز زدند؟! ایشان که پابرهنه های دیار خود را آدم حساب نمی کنند، چه به درد و داغ جماعت افغان؟!

ثالثا؛ ایشان که اینقدر افغان نوازند، چرا چند سال پیش به جمهوری اسلامی توصیه کردند با طالبان ضد افغان از در آشتی و مصالحه درآید؟! بفرمایند با این همه حس افغان دوستی، هنگام حمله غرب به افغانستان، دقیقا کدام موضع ضد آمریکایی را گرفتند؟! آیا مرض بدخیم ندارند که به قصد زدن جمهوری اسلامی، طرف افغان را می گیرند، اما طرف افغان و ایران و پاکستان و عراق و… را نمی گیرند، بلکه کاخ سفید را بزنند؟! به راستی در ورای این مرض، چه نقشه وحشتناکی مستتر است؟!

رابعا؛ اگر ایشان اینقدر افغانستان را دوست دارند، چرا بعضا هنگام فرار، آمریکا و اروپا را به کابل و بلخ و پنج شیر ترجیح می دهند؟!

خامسا؛ آیا ممکن است کسانی افغانی و افغان را تا این حد دوست داشته باشند، اما در فتنه ۸۸ هم دست و هم قسم با دشمن، علیه تهران و شیراز و بوشهر و کجا و کجا، بگو همه ایران و همه جمهوری اسلامی آشوب کنند؟! مگر مشهد چند کیلومتر با هرات فاصله دارد؟!

شما که نابرادری خود را به مشهد ثابت کرده اید؛ هرات پیشکش! این حرفها سایز دهان شما نیست! با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!

روزی از روزهای فتنه، چه حرف قشنگی زد کریم افغان. گفت: از قرار فقط ما نیستیم که در افغانستان، طالبان داریم. شما هم طالبان دارید. طالبان شما گویی به دیکته نوشتن از غرب، از جدایی، از بلوا اعتیاد دارند! به کریم گفتم: البته با چند سانت ریش کمتر، اما به همان بی ریشگی و بی رگی طالبان شما! خندید و بی مرز، بی هیچ نقشه ای، برایم نشست به اقبال خوانی…

کیهان/ ۲۸ اردیبهشت ۹۱

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    نگاه و آهِ تامل برانگیزی بود!
    ممنون داداش حسین.

    اصلاح طلبان هم خودشان را مسخره کرده اند!
    آن روزی که آمریکا و انگلیس به مردم مظلوم افغانستان حمله کردند و سال های سال آن ها را به خاک و خون کشیدند، اصلاح طلبان خواب بودند.
    حالا جو گیر شده اند و ژست حقوق بشری گرفته اند!

    این تیپ حرف ها و حمایت ها و مظلوم نمایی ها، به عاشقان آمریکا و انگلیس نمی آید!

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “تاریخ را بیا حکیمانه بخوانیم تا بفهمیم سردمداران جدایی، آنانکه فکر می کردند از دماغ فیل پایین افتاده اند و از همه بهترند، چگونه از افراط افتاده اند به تفریط. خود را چون بهتر می دیدند، جدا کردند از دوست، اینک اما بعضا بدترین اند.”

  4. بی نشان می‌گوید:

    من شنیدم بحرین در سال ۱۳۵۰ شمسی یعنی فقط ۷ سال قبل از انقلاب از ایران جدا شده….

    ای کاش… ای کاش انقلاب زودتر پیروز میشد تا بحرین مظلوم پیش خودمون می موند… ای کاش

  5. بی نشان می‌گوید:

    ساعت ۰۳:۰۰ نیمه شب
    افراد آنلاین: ۱ نفر

    (گفتم بگم شاید جایزه داشته باشه!!!)

  6. حنظله می‌گوید:

    خدا درجات حضرت امام (ره) را زیاد کند که هیچوقت قائل به مرزهای جغرافیایی نبودند.

    متن قشنگی است اخوی؛ ممنون!

  7. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    چه قدر هنرمندانه اتصال برقرار می کنید، بین موضوعات.

    “آری عزیز! یکی دو تا نیست درد. جدایی اگر این با خاک می کند، وای به حال جدایی خاکیانی که «جبهه» را «جبهه ها» می کنند. درد جدایی همیشه در دور، معلوم می شود، نه نزدیک.”
    …..

    “البته خوب بودن، همیشه خوب است، اما مرز را تو ببین باید کجا بکشی؟! میان دوست با دشمن یا میان دوست با دوست؟! گیرم این دومی به سبب روزگار، واجب آمد؛ چقدر باید این مرز را پررنگ کشید؟! آنقدر که تحت الشعاع قرار دهد مرز میان دوست و دشمن را؟! کُشتی قرار بود با چه کسی بگیریم؟!
    جدایی جدایی جدایی، امان از جدایی!”

  8. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    حقیقتا خاک بر سر حکومت مزخرف آذربایجان! آدم باشند کمی تا قسمتی، به خدا ضرر نمی کنند.
    آذربایجان، دومین کشور شیعه جهان است، آن وقت در این کشور، مساجد را تخریب می کنند و برگزاری آیین های مذهبی و ‌عزاداری برای امام حسین علیه السلام و پخش اذان از بلندگوها و حجاب وعرضه و فروش کتب دینی و کلا هرچیزی که رنگی از اسلام داشته باشد و نشان‌ دهنده‌ ی اسلامیت باشد، ممنوع است؛ بعد پرچم همجنس بازان در فراز آسمان باکو به اهتزاز در می آید و فستیوال همجنس گرایان برگزار می کنند!!! بچه شیعه ای هم که اعتراض کند، یک راست می برندش زندان و شکنجه.
    درد بزرگی است. “فغان از جدایی”

  9. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    حرف از افغانستان شد، یاد یکی از طنزهای بی نظیر آرکیو ۸۸ افتادم، تا اینجایی که کتاب را خوانده ام؛‌ متن “نامه ای به نامزدهای افغان” صفحه ی ۱۶۱، به نظرم یکی از قشنگ ترین طنزهای کتاب است. هم نیش دارد و هم خنده، مخصوصا “کرباس غلام” و “بایرام جزیره” و “آتشفشان بصیرت افغانستان”…

  10. پیرمرد می‌گوید:

    جدیداً مدتی‌ است که این طرف آب دوباره (هزار باره) در بوق و کرنا کرده‌اند که ایران رعایت حقوق بشر را نمی‌‌کند و مساله نژاد پرستی‌!!!! ایرانی‌‌ها را مطرح میکنند و نوع رفتار با مهاجران خصوصاً افغانی‌ها، و تبلیغات گسترده در این رابطه.

    من که از مراجعه به سایت‌ها و منابع خبری زنجیره‌ای حالم به هم می‌خورد، مانده بودم که ماجرا چیست؟

    لیک حالا متوجه شدم که حضرات لجن‌زار‌های متعفن تامین کننده خوراک لاشخور‌های خبری غربی هستند. حالا دستور ارباب چیست نمی‌دانم. شاید ایجاد شرایط لازم برای خروج از باتلاق افغانستان و جلوگیری از نفوذ ایران در آنجا، تا عراق دیگری بوجود نیاید. زهی خیال باطل.

  11. دلخون می‌گوید:

    بها دادن زیاد به افغان ها تو کشورمون باعث اثرات زیان باری هست.

    جدا از تمام مشترکاتی که با اونها داریم؛ اما اگر ورود اونها رو به کشور کنترل نکنیم، برامون دردسر میشه.

    خواهشا انقدر با دید خوب به افغان ها نگاه نکنید. منطقی نگاه کنیم بهتر است.

  12. مجنون می‌گوید:

    درد جدایی درمان ندارد
    دل از غم یار جان می سپارد

  13. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **یا حی و یا قیوم**

  14. ف. طباطبائی می‌گوید:

    یه روز از افغانستان حمایت می کنن، یه روز از …

    مهم اینه که آمریکا و انگلیس چی بخوان. یکی نیست به این مثلا اصلاح طلبا بگه اگر خیلی مردید از استقلال مردم افغانستان دفاع کنید نه از مهاجرینی که خیلی وقتها برای کشور ما دردسر سازن.
    خیلی علاقه به حقوق بشر دارید؟ کمپین حمایت از افغانستان در برابر متجاوزین راه بندازین، نه کمپین حمایت از مهاجرین غیری قانونی.

  15. مرتضی می‌گوید:

    خوب بود…
    به نظرم ما باید برای دفاع از افغانی ها کاری بکنیم و اجازه ندیم همونایی که تا دیروز به افغانیها میگفتند … الان بیان و دفاع از حقوق بشر!!! بکنند.

  16. سلام داداش حسین.
    خدا خیرتون بده…فوق العاده بود.
    با چند بند اولش اشک ریختم…

  17. یا زهراء مرضیه می‌گوید:

    “اگر ایشان اینقدر افغانستان را دوست دارند، چرا بعضا هنگام فرار، آمریکا و اروپا را به کابل و بلخ و پنج شیر ترجیح می دهند؟!”

    جالب بود.
    خدا قوت.

  18. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم!

    قطعه ۲۶ امشب با متنی نو به روز می شود…

  19. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “درد جدایی همیشه در دور، معلوم می شود، نه نزدیک…”

    امان از غم دوری… فغان از جدایی…

    سلام بر حسین*

  20. قاضی‌زاده می‌گوید:

    من افغانستانی‌ام و سنی‌ مذهب همانند اکثریت افغانستانی‌ها اما از پاره پاره شدن ایران تاریخی به دست بیگانگان شکوه‌ها در دل دارم. چاره چیست؟

    این را خوب نوشتی:

    “با فرهنگ شروع کردم، بگذار با فرهنگ تمامش کنم. از جمله همسایه های ما افغانستان مظلوم است. یکی افغان است و من ایرانی ام، چرا اما جدایی؟! چه شد که من و احمدشاه مسعود و همسایه هایش، من و هرات و بلخ و مزارشریف، شدیم اهل ۲ کشور جدا؟! تاریخ مان یکی است، زبان مان مشترک، دین مان اسلام، نوروزمان عین هم”.

    ما اشتراکات فراوانی با هم داریم.

  21. به جای امیر می‌گوید:

    چرت (گفت و شنود)

    گفت: شیرین عبادی در مصاحبه با یک روزنامه آلمانی از آمریکا و اروپا خواسته است به ایران اجازه فعالیت هسته ای ندهند!
    گفتم: مگه این خبرنگار آلمانی مرض داشته که سر به سر این پیرزن بیچاره گذاشته؟!
    گفت: خبرنگار آلمانی پرسیده است؛ چرا نگران بمب اتمی آمریکا و اروپا و اسرائیل نیستید؟ و عبادی در پاسخ گفته است؛ آنها از بمب اتمی سوءاستفاده نمی کنند!
    گفتم: آخر عمری به چه حال و روزی افتاده است؟!
    گفت: اتفاقا یکی از کاربران سایت بالاترین خطاب به شیرین عبادی نوشته؛ سرکار خانم! مگر آلزایمر گرفته ای یا به خواب عمیق فرو رفته ای که خبرنگار آلمانی اینطور دست به سرت کرده است؟!
    گفتم: یارو رفته بود الاغش را بفروشد، چند دقیقه خوابش برد. وقتی از خواب بیدار شد، دید افسار توی دهنش است، سر افسار دست دلال است و الاغش ایستاده و دارد پول می شمرد!

  22. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اقبال لاهوری

    «قل هو الله احد».
    اینکه در صد سینه پیچـد یک نفس سرّی از اسـرار توحـید است و بس
    رنـگ او بــرکــن مثـال او شــوی در جـهان عـکس جـمال او شـوی
    آن که نام تـو مسلمـان کـرده است از دویـی سـوی یـکی آورده اسـت
    خویشتن را ترک و افغان خوانده ای وای بـر تـو آنــچـه بـودی مانـده ای
    با یـکی سـاز از دویـی بردار رخـت وحدت خود را مگـردان لخت لخت
    صـد مـلل از مـلّتـی انـگیــخـتـی بـر حصـار خـود شبیـخون ریـخـتی
    یک شــو و توحیـد را مشهـود کـن غایبــش را از عمــل مــوجـود کن
    «الله الصمد».
    گـر بـه «الله الصـمد» دل بــسته ای از حد اسبــــاب بـیــرون جسته ای
    بنـــده حــق بـنـده اسبـاب نیـست زنـــدگـانی گـردش دولاب نیـسـت
    مسلـم استـی بـی نیـاز از غیــر شـو اهـــل عـالـم را سـراپــا خیــر شـو
    پـیش منـعم شکـوه گــردون مکــن دست خویش از آستین بیرون مکن
    چـون علــی در ســاز با نـان شعیـر گـردن مرحـب شـکن خیـبــر بگیـر
    رزق خـود را از کـف دو نـان مــگیر یـوسف استـی خــویش را ارزان مگیـر
    گر چه باشی مـورهــم بـی بـال و پر حــاجـتــی پیــش مـسلمانـی مبـر
    راه دشـوار اسـت سـامـان کـم بگیر در جــهــــان آزاد زی، آزاد میــــر
    پشــت پـا زن تخـت کیــکاووس ر سـر بـده از کــف مـده نـامــوس ر
    «لم یلد و لم یولد».
    فــارغ از بـاب ام و اعــمـام بـاش هـمـچو سلـمان زاده اســلام باش
    نکـته ای ای هـمــدم فـرزانه بیــن شـهــد را در خـانـه هـای لانه بین
    قـطـره ای از لالـه حـمـــراســـتی قـطـره ای از نرگــس شهــلاسـتی
    این نمی گـوید کـه مـن از عـبـهـرم آن نـمی گـویــد مــن از نیــلوفـرم
    مـلّـت مـا شـأن ابـراهـیــمی است شهـد مـا ایـمان ابـراهیــمی است
    گـر نـسب را جــزو ملّت کـرده ای رخنـــه در کـار اخــوّت کــرده ای
    در زمـیـن ما نـگــیــرد ریـشـه ات هسـت نامسلـم هنـوز اندیشـه ات
    نیسـت از روم و عـرب پـیونــد م نیســت پابنــد نســب پیــوند م
    دل به محبـوب حجـازی بستـه ایـم زیـن جهـت بایکـدیگر پیوسته ایم
    عشـق او سـرمایـه جمعیـت اسـت همچو خون اندر عروق ملّت است
    عشق ورزی از نسب بایـد گذشـت هم ز ایـران و عرب بایـد گـذشـت
    «و لم یکن له کفواً احد».
    رشتـه ای بـا «لم یـکن» بایـد قـوی تا تــو در اقـوام بـی هـمـتــاشـوی
    آن که ذاتش واحد است و لاشریک بنـده اش هـم در نسـازد با شـریک
    مؤمـن بــالای هــر بـــالاتـــری غـیــرت او برنـتــابـد هـمـســری
    فـرقـه «لاتحـزنــوا» انــدر بـــرش «انتـم الاعلـون» تاجـی بـر ســرش
    مـی کـشـد بـار دو عـالـم دوش او بـحــر و بـــر پــرورده آغــوش او
    زیـر گـردون مـی نـیـاســایـد دلش بــر فـلک گیـرد قـرار آب و گلـش
    طایــرش منقــار بــر اخــتر زنــد آن سـوی ایـن کهـنه چنبـر بـر زنـد
    تــوبـه پــرواز پـری نـگشــوده ای کرمک اسـتی زیر خـاک آسـوده ای
    خــوار از مهجــوری قـرآن شــدی شـکوه سنـج گـردش دوران شـدی
    ای چـو شبـنـم بر زمیـن افتنـده ای در بــغـل داری کـتــاب زنــده ای

  23. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سپاسگزارم آقای قدیانی.
    دغدغه مهمی بود.
    این روزها که احوالات شیعیان آذربایجان را شاهدیم، جدا تاسف می خوریم و لعنت می فرستیم بر باعث و بانی این جدایی ها.

    ضمنا این روزها حمایت های ابلهانه بعضی ها از مهاجرین افغان، بیشتر شبیه به یک داستان طنز مضحک و سخیف است تا شبیه به حقیقتی نشات گرفته از احساس انسان دوستی.

  24. سجاد می‌گوید:

    شما که نابرادری خود را به مشهد ثابت کرده اید؛ هرات پیشکش! این حرفها سایز دهان شما نیست! با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!

    روزی از روزهای فتنه، چه حرف قشنگی زد کریم افغان. گفت: از قرار فقط ما نیستیم که در افغانستان، طالبان داریم. شما هم طالبان دارید. طالبان شما گویی به دیکته نوشتن از غرب، از جدایی، از بلوا اعتیاد دارند! به کریم گفتم: البته با چند سانت ریش کمتر، اما به همان بی ریشگی و بی رگی طالبان شما! خندید و بی مرز، بی هیچ نقشه ای، برایم نشست به اقبال خوانی…!!!

    بعد از بیت رهبری، این نوشته خیلی به من چسبید!!
    نوکر داداش حسین!!!

  25. هوشنگ می‌گوید:

    من می خواستم که از همین بند متن که با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد، تعریف و تمجید کنم که دیدم زودتر از من، سجاد عزیز زحمت این کار را کشیده است.
    دوستان یک بار دیگر به این بند نگاه کنید: “با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!” حکمت را در لباس استعاره می بینید!!

    آقای قدیانی! بنظر من این متن، یکی از بهترین نوشته های شما طی ایام اخیر بود.

  26. روان نویس می‌گوید:

    سلام.
    خوب این شگرد اصلاحاتی هاست. افغان ها هم جمعیت کمی نیستند برای جلب نظر آن ها.
    با نظر “دلخون” موافقم.

  27. ناشناس می‌گوید:

    در ادامه کامنت جناب هوشنگ، این را هم من اضافه کنم که این جمله هم زیبایی ظاهری و ادبی خیلی زیبایی دارد…

    “چون آستین شان، میزبان دست دشمن شد تا برای مسلمین، نقشه جدید بکشند….”

    ممنون آقای قدیانی استاد!!

  28. بانو می‌گوید:

    سالها پیش که نوجوانی را پشت سر می گذاردم؛ مشغول بودم با مجلات زرد که پر بود از سرگذشت های واقعی… جمله ای از آن خواندن ها در ذهنم حک شده است، راوی حکایت دختری بود که با ازدواج کردن گذرش به اون ور آب اون هم انگلیس افتاده.
    نگاه تحقیر آمیز انگلیسی که او را می دید و از ایرانی بودنش مطلع می شد مقایسه می کرد با همان نگاههایی که در خیابان های ایران تحویل افغانی ها می داد!
    مرز کشور ها را می بینیم مرز انسانیت فراموشمان شده است.
    ان اکرمکم عندالله اتقاکم…

  29. لعنت بر تو ای انگلیس که این چنین پاره پاره کردی سرزمین های اسلامی را.

  30. حسنوند می‌گوید:

    تقریبا در همین باره ها متن امروز حسین جعفریان در روزنامه جوان هم خوب بود. افغان و افغانستان خیلی این روزها غریب اند. ممنون که خیلی خوب، پشت صحنه حمایت اصلاح طلبان از افغان های مهاجر را نشان دادید.

  31. سیداحمد می‌گوید:

    طالبان خوب، طالبان بد، طالبان بدتر!

    http://www.javanonline.ir/vdcizva5qt1aqq2.cbct.html

  32. سادات می‌گوید:

    متن خیلی زیبا و دل سوز بود.
    ولی به عنوان یک گیلانی از شما و همه دوستان خواهش میکنم به جای خزر از لفظ کاسپین استفاده کنین.
    التماس دعا

  33. به یاد صیاد می‌گوید:

    سلام برادر
    از ایران و ایرانی گفتن فقط جریان انحرافی سود میبره مواظب باش در دام جریان انحرافی نیفتی. مهم اینه که عرب ها و افغانها و آذری ها همه مسلمان هستند

  34. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛
    گفتید پنج شیر، یاد شیر دره ی پنج شیر افتادم. همان زمان هم، این افغان دوست ها، چندان از، کشته شدن شیر بی مثال افغان، احمد شاه مسعود ناراحت نبودند. که شاید بعضی هم خوشحال!

  35. ناشناس می‌گوید:

    آقای قدیانی هم گمانم در این متن، همه تاکیدشان بر این بود که چرا بین کشورهای اسلامی این همه مرز کشیده شده؟! و مسلمانان کشورهایی که روزی هموطن ما بودند، این روزها این همه در رنج و سختی اند. تعجب می کنم که برداشت بعضی از دوستان بر این است که از ایران و ایرانی گفتند!!!

  36. چشم انتظار می‌گوید:

    به یاد صیاد گرامی!
    به قول ما، دم نقدا” که جریان انحرافی و فتنه و افراطی و تفریطی و…، تو دام داداش حسین حسابی دارند دست و پا می زنند. شما هم اصلا” نگران سود و زیان جریان انحرافی نباش. جریان انحرافی اسمش روشه!
    وقت کردید این دو متن، از ده ها متن را هم، مطالعه بفرمایید:
    http://www.ghadiany.ir/?p=10196
    http://www.ghadiany.ir/?p=9971

  37. سیداحمد می‌گوید:

    جناب ناشناس؛

    همیشه بعضی ها هستند که برداشت های بی ربط از متن ها می کنند و اصلا کاری به منظور نویسنده ندارند!
    در همین متن چند نمونه از این کامنت ها وجود دارد!

  38. امیرعباس می‌گوید:

    سلام بر حسین قدیانی عزیز؛

    ممنون بابت این متن قشنگ. خاک بر سر پادشاهان عیاش قبلی که فتنه و انحراف را با هم داشتند.

  39. امیرعباس می‌گوید:

    …………

  40. امیرعباس می‌گوید:

    اینکه جایی گفته بودین جریان انحرافی اصلا عددی نیست، حال کردم. واقعا حرف حقی بود که باید زده می شد. پادشاهان گذشته هم مکتب شان ایرانی بود که ایران را به فنا دادند. امروز اما جریان منحرف در برابر امت حزب الله عددی نیست که بخواهد کاری کند.

  41. امیرمحمد می‌گوید:

    حق الناس اصلا رعایت نشد در دزدی ۳ هزار میلیاردی!

  42. امیررضا می‌گوید:

    عالی نوشته شده این متن. توپ!

  43. Ahmad91 می‌گوید:

    بسم الله القاسم الجبارین ۲۸/۲/۹۱
    دردنامه اهالی ایثار و شهادت شهر میانه از استان آذربایجان شرقی خبر اقدام تامل برانگیز و مشکوک تعدادی عوامل مخالف ارزشها بر علیه ایثارگران، آزادگان و رزمندگان و شهدا و خانواده های آنان در آموزش و پرورش منطقه میانه (استان آذربایجان شرقی)
    حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) سلام علیکم
    با کمال احترام باستحضار عالی می رسانیم متاسفانه توسط عده ای افراد مخالف ایثارگران و رزمندگان و خانواده های شاهد در شهر میانه از توابع استان آذربایجانشرقی که آن افراد در بدنه اداره آموزش و پرورش منطقه میانه نفوذ کرده اند اخیرا حرکتی تخریبی دیگر و این بار بر علیه فرزندان این یادگاران هشت سال دفاع مقدس سریعا در حال طراحی و اجراست.
    موضوع از این قرار است که با عنایات مسئولین محترم کشوری و استانی و بنیاد شهید و امور ایثارگران انشالله قرار است در منطقه میانه نیز دبیرستان متوسطه پسرانه شاهد تشکیل و راه اندازی شود و از اول سال تحصیلی ۹۱ ۹۰ در این دبیرستان فرزندان ایثارگران آزادگان جانبازان خانواده عای شهدا و حتی نوه های آنان مشغول تحصیل شوند و متاسفانه با کج فهمی و با عرض پوزش نیت شوم و پلید تعدادی از معاونان اداره و بی تجربگی رییس غیر بومی منطقه و سایر افراد دست اندرکار داخل اداره آموزش و پرورش میانه در صدد هستند تا این مدرسه را در ابتدای شهرک ظلم آباد شهر میانه که به اصلی ترین مرکز فسق و فجور و محل تجمع اصلی اراذل و اوباش میانه مشهور است ببرند و در آنجا مستقر کنند آیا این است پاداش ایثارگران و فرزندان آنان؟؟؟
    آن آقایان مخالف ایثارگران در آمورزش و پرورش میانه همان تنبلی خود را ادامه داده و نگذارند این دبیرستان راه اندازی شود بهتر و آبرومندانه تر است از این که خیانتی مضاعف در حق ایثارگران و فرزندان دانش آموز دبیرستانی آنان معمول نمایند که مدرسه شان را در دل اراذل و اوباش شهر میانه ایجاد کنند. موضوع مهمتر اینکه در هفته های گذشته طی برنامه و گزارش تلویزونی که از سیمای استانی شبکه سهند استان آذربایجان شرقی از مشکلات شهر میانه پخش شد، اهالی خود این شهرک (ظلم آباد) میانه طی تجمعی از صدا و سیما و سایر مسئولین شهر میانه و استان می خواستند که مدرسه ای را که با پول خودیاری خودشان قبلا در محل ایجاد این مدرسه که قرار است شاهد در ابتدای شهرک شان ایجاد کرده بودند، مسئولین به خودشان برگردانند تا اهالی این شهرک (ظلم آباد) فرزندان خودشان را درآنجا ثبت نام نموده و به کلاس بفرستند. حال جای بسی تعجب است که در مقابل این اوضاع متشنج چرا مسئولین شهر و آموزش و پرورش منطقه میانه با اطلاع کامل شان! در صدد درگیر نمودن ایثارگران و جانبازان و فرزندان آنها با اهالی شهرک ظلم آباد هستند.
    آیا مدرسه دیگری نیست تا در شهر میانه فرزندان ایثارگران بتوانند لحظات و ساعاتی با فراغت یافتن از دردها و رنجها و بیماری پدران شان (که سالها ست درد و زخم دوران دفاع مقدس را در جلوی این فرزندانشان تحمل می کنند) در محلی ساکت و آرام در داخل خود شهر میانه ( و نه در شهرک ظلم آباد میانه !!!( به کسب علم و تحصیل معرفت مشغول شوند؟ از عموم مسئولین کشوری استانی استدعای عاجزانه داریم درد دل ما ایثارگران رزمندگان و جانبازان و آزادگان شهر میانه از مناطق استان آذربایجانشرقی را شنوا و پذیرا شوند و بدادما و فرندان مظلوم ما ایثارگران میانه برسند تا بدست تعدادی نفوذی و مخالف ایثارگران در داخل آموزش و پرورش میانه اینگونه تحقیر نشویم و فرزندانمان را با انتقال به شهرک حاشیه ای ظلم آباد میانه بدبخت و تبدیل و اراذل و اوباش نکنند . و همچنین تقاضای استفاده از خود فرهنگیان ایثارگر را دراین مدرسه شاهد منطقه میانه داریم . و من الله التوفیق و علیه التکلان با کمال تشکر و قدردانی ایثارگران, و خانواده های شهدا و رزمندگان و جانبازان و آزادگان شهر میانه از مناطق استان آذربایجان شرقی

  44. سیداحمد می‌گوید:

    “… و «سکینه» شد اسمی بی کلاس”

    متنی سرشار از درد، به زودی در وبلاگ قطعه ۲۶ به قلم زیبای داداش حسین

  45. حنظله می‌گوید:

    Ahmad91

    “بسم الله القاصم الجبارین” درست است اخوی!

    قاصم: درهم شکننده

  46. فجرنور می‌گوید:

    در فجر نور:
    سنگهای معنادار و جالب قبور شهدا

  47. عمار می‌گوید:

    “با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!”

  48. حسن می‌گوید:

    خدا وکیلی خودت از این برهانهای چرت و پرت خنده ات نمیگیره…………….

    زیاد نوشتن مهم نیست؛ با فکر نوشتن مهم است.

  49. ش سمندی می‌گوید:

    خواهش میکنم آنقدر به افغانها بها ندهید که کم مانده ما مستاجر و آنها صاحبخانه شوند! این کریم هراتی که میگویید شعر و سعدی را بهتر میخواند یا فاصله منزلش تا امام رضا کمتر از صد کیلومتر است؛ بجای این همه شعر و شعار حالا که کشوری مستقل است و اکثر آنها که در ایران جا خوش کرده و برای ماندن در ایران حتی به مرزبانان ما رحم نمی کنند و صاحبحانه را در خانه اش میکشند، همه جوان و نوجوان هستند! بروند در خانه خود و بیگانگان و حرامیان را حتی با دست خالی از کاشانه خود بیرون کنند؛ یا کشته شوند یا بکشند که در هر دو حالت پیروز و سربلند خواهند بود.
    همانطور که جوانان و نوجوان های ما کردند و به هیچ کشوری پناهنده نشدند و آن قلیل ترسوهایی که در جنگ ایران و عراق پشت به دشمن کردند، الان با خواری و ذلت در دامن بیگانه زندگی انگلی خود را طی میکنند.

  50. ناشناس می‌گوید:

    بسیار تاسف برانگیز است کسی از اسلام دفاع نمی کند! فقط همه از مذهب دفاع میکنند یکی بر سنی بودن می بالد و یکی هم بر شیعه بودن. خدا را فراموش کرده اند و یاری از شیطان میخواهند. بدا بحال ایران و ایرانی یک روز نشد که شاهد ساختن فیلم و سریال بین مسلمان و کفر باشیم. بد بختانه بد بختانه چندتا آدمک لعنتی کثیف همش دنبال سریال و فیلم ساختن تفرقه افکنی بین شیعه و سنی هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.