گزارش سال ۹۱
درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
برف نامه گدوک
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
- بایگانی: یسار
آشتی
– هنوز قهری؟!…
«پیامک علی به محمود» 🙂
- بایگانی: یسار
جمهور، جمهور، جمهور
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
این اجنبی پرستان بی جنبه
۱: خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد»، که حق مسلم خود می دانند، توهین می کنند، تهمت می زنند، غیبت می کنند، فحش می دهند، اذهان عمومی را تشویش می کنند و دروغ می گویند. آیا چون ما خود روزنامه نگاریم، می توانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بی هیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانه ای» را قربانی اصول بی اصول ژورنالیسم می کنند؟! البته امیر قلعه نویی آدم با شرفی است، و الا «اجنبی پرستی»، فقط مال ۲ دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
۲: قطعا «اجنبی پرست» حرف بسیار گل درشتی است، اما قلعه نویی، سالی یک بار، درشتی می کند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعی العموم! چه نشسته ای که ژنرال، از گل نازک تر خطاب مان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است، -آن طور که عده ای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد حالا یک «اجنبی پرست»؟!
۳: اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبی پرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعه نویی نمی توان خرده گرفت، چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بهم می بافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبی ها را مسخره کرده اند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبی پرست»، این حرف ها را نداشته باشد! معفو است! یک سو، امیر قلعه نویی بی ادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا مانده ام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» می کنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟! پس بیاییم و بی خود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را می پرستند، شان عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبی پرست»، نه شاخ دارد، نه دم! اجنبی پرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
۴: اجنبی پرستی، استعاره ای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبی پرست» باشد، «احمق» است! جناب کی روش هم با این کارنامه مثال زدنی (!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیم فصل اول پرسپولیس را می گرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه می شد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود! به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زننده ای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمی توان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبی پرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش شد، آیا نباید به موفق ترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبی پرست بخواند؟! قلعه نویی زمان هدایت تیم ملی، بدون هیچ باختی، و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «۹۰» رفت و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چند ماه بعد از باخت کارلوس خان کی روش به تیم های رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای ۴ تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی می رود، تا از او رخصت بگیرد!! آیا امیر قلعه نویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیم ملی به جام جهانی مطمئن می شدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفته ایم! کارلوس کی روش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه می گیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله می کند!! و چرا نکند؟! او خوب می داند تا چه حد اجنبی پرست اند شماری از اصحاب رسانه. قلعه نویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبی پرستی… آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیم ملی را به خود نمی بیند. دربی، شهرآورد بی خودی بود، اما نه بی خودتر از بازی تیم ملی مقابل لبنان و ازبکستان!! و الحق که در قیاس با تیم ملی کی روش، دربی سرافرازانه ای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیم ملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبان بسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای ۲ تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبی پرست داریم، هم خبرنگاران اجنبی پرستی که از رئیس شومن شان خط می گیرند!
۵: امیر قلعه نویی به «کلهم» می گوید «کل یوم»، «کربکندی» را «گربه کندی» صدا می زند، و به «ذوب آهن» می گوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعه نویی اما با نام خدا سخن می گوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمی کند، قم و جمکران و زیارت امام زاده آقا علی عباسش ترک نمی شود، وقت قهرمانی، نماز شکر می خواند، در برهه های مختلف، وطن دوستی خود را ثابت کرده، و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بیشتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمی کند. خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما، از سطح تیم ملی، بالاتر است، بلکه سطح موفق ترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعه نویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبی پرست، زیاد هم هست، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز دربی!
۶: سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکی های جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عده ای اجنبی پرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شده اند. همان کسانی که فردا در زردنامه های شان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گل محمدی»! همان کسانی که امروز می نویسند؛ «کارلوس کی روش از ظرف فوتبال ما بزرگ تر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربی گری تیم ملی برای قلعه نویی، لقمه گنده تر از دهان بود»! لقمه گنده تر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبی پرست!
*** *** ***
همه به امیر قلعه نویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بی آنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبی پرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبی پرست ها را هم درمی آورد… نشان به نشان خواب آشفته بعضی ها، قبح اجنبی پرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازی آباد… بعد از تشر تو، حالا راحت تر از کارلوس مغرور انتقاد می کنند، حتی بعضی ها!
وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
جذب حداکثری؛ آری، اما…
چه بهتر که مطلع پلاک امروز را مزین به حدیثی از امام حسن عسکری (ع) کنم؛ «مومن برای مومن، برکت، و برای کافر، اتمام حجت است». «تحف العقول، صفحه ۴۹۸»
*** *** ***
یک: گاهی که بعضی رجل سن و سال دار سیاست، بیش از حد از در صلح و صفا وارد می شوند، صدای آرمان خواهان جامعه به نشانه اعتراض بلند می شود؛ «چرا می خواهید به فتنه گران تخفیف بی خود دهید؟!» موسپیدان اما مخلص جواب شان این است؛ «جذب حداکثری».
دو: جذب حداکثری اگر چه شرط عقل است، لیکن تاکید «آقا» روی این مفهوم، اهمیت آن را مضاعف می کند. با این همه، از بعضی عناصر سیاسی باید سئوالاتی پرسید؛
دو/ ۱: آیا سوژه جذب حداکثری فقط خواص سیاسی اند؟! اگر نه، پس چرا در باب جذب حداکثری، آنقدر که به جذب چند فتنه گر دانه درشت توجه می شود، کوششی برای جذب توده هایی که ذهن شان پر از معماهای بی جواب است، نمی شود؟! آیا رواست که حتی درباره جذب حداکثری نیز شاهد تبعیض باشیم؟!
دو/ ۲: صرف نظر از بحث خواص و عوام، آیا جذب حداکثری به معنای تنها گذاشتن مفاهیم عالیه است؟! آیا ما حق داریم به گونه ای بر مدار جذب حداکثری حرکت کنیم که در ازای جذب فرضی چند فتنه گر عذرخواه، مفاهیمی از قبیل عدالت، مبارزه، پایداری، ایستادگی، آرمان خواهی و… دچار انزوا شوند؟! آیا جذب کردن چند عنصر ناراحت، ارزش چنین خسران بزرگی را دارد؟!
دو/ ۳: قطعا عده ای استثنا وجود دارند که جذب حداکثری شامل حال شان نمی شود. یعنی رفتار و گفتارشان آنقدر وقیحانه و رذیلانه است که لیاقت ورود به سفینه انقلاب اسلامی را ندارند. این جماعت سوژه دفع حداقلی اند. سئوال من از بعضی عناصر سیاسی این است؛ مشخصا و به طور مصداقی بفرمایید احیانا چه کسانی از چارچوب جذب حداکثری به تعریف شما، خارج اند؟! و آیا اصلا قائل به مفهوم دفع حداقلی هستید؟!
دو/ ۴: مراد از گفتمان جذب حداکثری چیست؟! جذب ما به فتنه گران؟! یا جذب فتنه گران توبه کننده به ما؟! آیا هدف از جذب حداکثری فقط و فقط احیای فریضه «شتر دیدی، ندیدی» است؟! آیا کمی آنها باید کوتاه بیایند، و کمی بیشتر از آنها، ما؟!
دو/ ۵: اگر حتی بصیرت، بنا به تعبیر حکیمانه رهبرمان آفت دارد و آفتش «غرور» است؛ آفات جذب حداکثری چیست؟! و اگر جذب حداکثری، بد و نارس و شل و ول و افراطی و تفریطی انجام شود، چه مضراتی خواهد داشت؟!
دو/ ۶: اگر جذب حداکثری را نادرست انجام دهیم و نتیجه اش، احیای مجدد فتنه و سران فتنه باشد، کار عاقلانه ای است؟! هیچ دقت کرده ایم که متاثر از سیاست جذب حداکثری، اصحاب انقلاب قرار است بیشتر شوند یا زبان عناصر ضد انقلاب، درازتر؟!
سه: شگفتا! واقعا شگفتا از روی اصحاب فتنه… این روزها گاهی که رسانه های زنجیره ای را دنبال می کنم، آنچه زیاد می بینم عناوینی از این دست است؛ «تغییر لحن آقای عسکراولادی کافی نیست!»، «ایشان باید رویه اش را نیز تغییر دهد!»، «عسکراولادی باید از اصول گرایان بخواهد که بابت رفتار و گفتارشان، از مردم و اصلاح طلبان معذرت خواهی کنند!»، «ما از سخنان ایشان استقبال می کنیم، اما شرکت در انتخابات، حقی نیست که عسکراولادی و عسکراولادی ها بخواهند به ما بدهند یا ندهند!» و…
چهار: بگذارید وارد مصادیق شوم، تا بیشتر معلوم شود وقتی جذب حداکثری، افراطی انجام می شود، چه نتیجه ای در پی دارد. جناب رسانه ملی وقتی دوربین صدا و سیما را کیلومترها آن طرف تر از جذب حداکثری، مقابل سرکار خانم معصومه ابتکار قرار می دهد، (به عنوان نماینده قشر دانشجو!) باید هم این گونه محصول اش را ببیند که عضو شورای شهر تهران، برود با فلان رسانه گفت و گو کند و بگوید؛ «تمام مولفه های زن مسلمان در حجاب، خلاصه نمی شود!… رویکرد پهلوی اول، بهبود زندگی مردم بود!… نفوذ تفکر امام بر اساس تحولاتی بود که دکتر شریعتی پایه گذاری کرد!…». معصومه ابتکار اگر چه در فتنه ۸۸ تا اوایل سال ۸۹ عمدتا در دفاع از فتنه و فتنه گران موضع می گرفت، اما پس از آن مقطع، ترجیح داد کارنامه خود را بیش از این تیره و تار نکند. مع الاسف صدا و سیما با کاریکاتور کشیدن از مفهوم جذب حداکثری، زبان سرکار خانم را باز کرد! حالا عضو شورای شهر تهران به دفاع از مهندس و شیخ اکتفا نمی کند! حجاب را می زند! از رضاخان دفاع می کند! به امام اهانت می کند! و البته مقصر چنین سخنان گل درشتی در وهله اول، همان رسانه ای است که مفت و مجانی دوربین خود را در اختیار اعوان و انصار فتنه می گذارد. من از شمای خواننده سئوال می پرسم؛ آیا به چنین رویه ای می گویند «جذب حداکثری»؟!
*** *** ***
عالیجنابان با تجربه تر از ما! ای کسانی که بیش از ما سرد و گرم سیاست را چشیده اید! موسپیدان! فداییان جذب حداکثری! آنی درنگ کنید که اگر فتنه به ثمر رسیده بود، اگر نقشه سران فتنه گرفته بود، اگر خون شهید غلام کبیری و ذوالعلی نبود، آیا باز هم مجال داشتید این همه بی قاعده بر طبل جذب حداکثری بکوبید؟! آیا اصلا قائل به این هستید که فتنه ۸۸ سران فتنه ای هم داشت؟! و آیا فکر نمی کنید اهل و عیال فتنه، بازگشت به نظام را، نه برای رجوع دوباره به آغوش پر مهر ولایت فقیه، بلکه برای اتمام کار نیمه تمام شان در فتنه ۸۸ می خواهند؟! این را من نمی گویم به خدا! خودشان می نویسند که «برای رسیدن به مقصود اصلاحات، تنها راه باقی مانده، استفاده از فرصت انتخابات است».
آقایان! این جماعت هر وقت نوشت «اصلاحات»، منظورش «براندازی نظام ۳۰۰ هزار شهید» بود. هنوز هم شک دارید؟!
جوان/ ۲ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بحران «مالی» و «بحران مالی»
امریکا که قرار بود بعد از کشتن بن لادن، جل و پلاس سربازان خود را از افغانستان جمع کند، ظاهرا بیرون بیا نیست! اما حضور نظامی یانکی ها چه رهاوردی برای همسایه شرقی ما داشته؟! صلح، آرامش، سازندگی، امنیت، رفاه و اشتغال؟! یا کشت و کشتار، کشت بیشتر تریاک، رشد بیشتر قاچاق و فربه شدن بیشتر طالبان؟! کم و بیش وضعیت همسایه غربی نیز بر همین منوال است. در عراق، تروریست های سلفی، دقیقا همان کاری را انجام می دهند، که طالبان در دیار افغان. اگر دیروز، صدام در زندان های بغداد، خاندان حکیم و صدر را وحشیانه می کشت، امروز در عراق، صبحی به شام نمی رسد، الا اینکه از چندین جای مختلف، اخبار اقدامات تروریستی مخابره شود. البته در عراق، ظاهرا، امریکایی ها حضور نظامی ندارند، اما تروریست ها خیال امریکا را بابت ناامن کردن بین النهرین، و دامن زدن به اختلافات قومی و تفاوت های مذهبی جمع کرده اند. واقعا تلخ است آنچه این روزها در عراق می گذرد؛ جنوب عراق محل جولان انگلیسی هایی است که بوی نفت بصره به مشام شان خوش نشسته. شمال عراق تبدیل به پاتوق شرکت های چند ملیتی شده که اغلب صهیونیستی اند. جبهه استکبار اصلا بدش نمی آید در شمال عراق، شمال غرب ایران، و جنوب ترکیه، به بهانه استقلال قوم کرد، از یک «اسرائیل جدید» پرده برداری کند. مرکز عراق هم هر روز شاهد تلفات سنگین ناشی از ترورهای بی وقفه است. واقعیت این است که این روزها در عراق، غرب اندازه صدها صدام کار می کند! در چنین منظومه ای باید دید که چه کار سختی دارد دولت نوری مالکی. و چقدر باید اهل تشیع و تسنن عراق هوشیار باشند که عراق در دام نقشه های تفرقه افکنانه نیفتد. قصه سوریه هم اگر چه کمی حادتر، زیرمجموعه همین ماجراست. اگر در سرزمین های اسلامی، رد پای غرب را درست ببینی، سرمنزلی جز ناامنی و اغتشاش ندارد. آن از افغانستان، آن از عراق، این هم از سوریه. اینک اما فرانسه هم مشخصا وارد گود شده تا به بهانه های واهی، مالی را دوباره تسخیر کند. مالی برخلاف کشورهای همسایه اش، نفت و گازی بی مانند دارد و موقعیتی ممتاز. آیا شما باور می کنید قصد فرانسه از لشکرکشی به مالی، مقابله با فلان گروهک شورشی، یا استقرار دموکراسی باشد؟! امریکا در افغانستان و عراق، چه گلی به سر مردم غرب آسیا زد که حالا فرانسه خاطرخواه صلح و آرامش مردم شمال آفریقا شده؟!
*** *** ***
دنیای استکبار در گذر از جنگ نرم، دوباره به این سوی و آن سوی، لشکرکشی فیزیکی می کند! «استکبار» باز هم بوی «استعمار» گرفته! روزگاری که خیلی هم دور نیست، جبهه غرب فکر می کرد با یک «کلیک» یا «فشار یک دکمه» یا «اینترنت» و «فضای مجازی»، بازی عالم را به سود خویش تمام می کند! و از دنیای به این بزرگی، «دهکده جهانی» می سازد! خودش هم می شود کدخدای جهان! کدخدا که چه عرض کنم؛ خدای جهان! جبهه استکبار البته توهم زده بود! و اینک دوباره مجبور است برگردد به همان روزگاری که اگر جایی، کشوری، منطقه ای را می خواست، لاجرم باید زحمت لشکرکشی و هزینه های سرسام آور نظامی را متحمل می شد! چند سال پیش شاید احدی فکر نمی کرد؛ فرانسه برای چند بشکه نفت بیشتر یا چند لوله گاز مفت، به کشور مالی لشکرکشی کند! دقت کنید؛ این اتفاق در اوایل سال «۲۰۱۳ میلادی» رخ داده! و باز هم دقت کنید؛ فرانسه «ناپلئون بناپارت» ندارد، بلکه فقط در یک قلم، کارخانه ماشین سازی «رنو» ۷۵۰۰ کارگر اخراجی دارد! ندید معلوم است؛ بحران «مالی» هم به «بحران مالی فرانسه» اضافه خواهد شد! غرب اگر با لشکرکشی نظامی می توانست کدخدای جهان شود، قرن گذشته میلادی، قرن بهتری بود! و غرب اگر با یک کلیک می توانست خدای جهان شود، لشکرکشی نظامی نمی کرد! راستی، کدام کدخدا اینقدر بدهکار و بدبخت؟! ندید معلوم است شعار فردای مردم معترض فرانسه به اوضاع ریاضت اقتصادی… «بحران مالی» خودمان را حل کنید؛ «مالی» پیشکش!
جوان/ ۱ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بسم الله…
نگاه و آهِ تامل برانگیزی بود!
ممنون داداش حسین.
اصلاح طلبان هم خودشان را مسخره کرده اند!
آن روزی که آمریکا و انگلیس به مردم مظلوم افغانستان حمله کردند و سال های سال آن ها را به خاک و خون کشیدند، اصلاح طلبان خواب بودند.
حالا جو گیر شده اند و ژست حقوق بشری گرفته اند!
این تیپ حرف ها و حمایت ها و مظلوم نمایی ها، به عاشقان آمریکا و انگلیس نمی آید!
“تاریخ را بیا حکیمانه بخوانیم تا بفهمیم سردمداران جدایی، آنانکه فکر می کردند از دماغ فیل پایین افتاده اند و از همه بهترند، چگونه از افراط افتاده اند به تفریط. خود را چون بهتر می دیدند، جدا کردند از دوست، اینک اما بعضا بدترین اند.”
من شنیدم بحرین در سال ۱۳۵۰ شمسی یعنی فقط ۷ سال قبل از انقلاب از ایران جدا شده….
ای کاش… ای کاش انقلاب زودتر پیروز میشد تا بحرین مظلوم پیش خودمون می موند… ای کاش
ساعت ۰۳:۰۰ نیمه شب
افراد آنلاین: ۱ نفر
(گفتم بگم شاید جایزه داشته باشه!!!)
خدا درجات حضرت امام (ره) را زیاد کند که هیچوقت قائل به مرزهای جغرافیایی نبودند.
متن قشنگی است اخوی؛ ممنون!
چه قدر هنرمندانه اتصال برقرار می کنید، بین موضوعات.
“آری عزیز! یکی دو تا نیست درد. جدایی اگر این با خاک می کند، وای به حال جدایی خاکیانی که «جبهه» را «جبهه ها» می کنند. درد جدایی همیشه در دور، معلوم می شود، نه نزدیک.”
…..
“البته خوب بودن، همیشه خوب است، اما مرز را تو ببین باید کجا بکشی؟! میان دوست با دشمن یا میان دوست با دوست؟! گیرم این دومی به سبب روزگار، واجب آمد؛ چقدر باید این مرز را پررنگ کشید؟! آنقدر که تحت الشعاع قرار دهد مرز میان دوست و دشمن را؟! کُشتی قرار بود با چه کسی بگیریم؟!
جدایی جدایی جدایی، امان از جدایی!”
حقیقتا خاک بر سر حکومت مزخرف آذربایجان! آدم باشند کمی تا قسمتی، به خدا ضرر نمی کنند.
آذربایجان، دومین کشور شیعه جهان است، آن وقت در این کشور، مساجد را تخریب می کنند و برگزاری آیین های مذهبی و عزاداری برای امام حسین علیه السلام و پخش اذان از بلندگوها و حجاب وعرضه و فروش کتب دینی و کلا هرچیزی که رنگی از اسلام داشته باشد و نشان دهنده ی اسلامیت باشد، ممنوع است؛ بعد پرچم همجنس بازان در فراز آسمان باکو به اهتزاز در می آید و فستیوال همجنس گرایان برگزار می کنند!!! بچه شیعه ای هم که اعتراض کند، یک راست می برندش زندان و شکنجه.
درد بزرگی است. “فغان از جدایی”
حرف از افغانستان شد، یاد یکی از طنزهای بی نظیر آرکیو ۸۸ افتادم، تا اینجایی که کتاب را خوانده ام؛ متن “نامه ای به نامزدهای افغان” صفحه ی ۱۶۱، به نظرم یکی از قشنگ ترین طنزهای کتاب است. هم نیش دارد و هم خنده، مخصوصا “کرباس غلام” و “بایرام جزیره” و “آتشفشان بصیرت افغانستان”…
جدیداً مدتی است که این طرف آب دوباره (هزار باره) در بوق و کرنا کردهاند که ایران رعایت حقوق بشر را نمیکند و مساله نژاد پرستی!!!! ایرانیها را مطرح میکنند و نوع رفتار با مهاجران خصوصاً افغانیها، و تبلیغات گسترده در این رابطه.
من که از مراجعه به سایتها و منابع خبری زنجیرهای حالم به هم میخورد، مانده بودم که ماجرا چیست؟
لیک حالا متوجه شدم که حضرات لجنزارهای متعفن تامین کننده خوراک لاشخورهای خبری غربی هستند. حالا دستور ارباب چیست نمیدانم. شاید ایجاد شرایط لازم برای خروج از باتلاق افغانستان و جلوگیری از نفوذ ایران در آنجا، تا عراق دیگری بوجود نیاید. زهی خیال باطل.
بها دادن زیاد به افغان ها تو کشورمون باعث اثرات زیان باری هست.
جدا از تمام مشترکاتی که با اونها داریم؛ اما اگر ورود اونها رو به کشور کنترل نکنیم، برامون دردسر میشه.
خواهشا انقدر با دید خوب به افغان ها نگاه نکنید. منطقی نگاه کنیم بهتر است.
درد جدایی درمان ندارد
دل از غم یار جان می سپارد
**یا حی و یا قیوم**
یه روز از افغانستان حمایت می کنن، یه روز از …
مهم اینه که آمریکا و انگلیس چی بخوان. یکی نیست به این مثلا اصلاح طلبا بگه اگر خیلی مردید از استقلال مردم افغانستان دفاع کنید نه از مهاجرینی که خیلی وقتها برای کشور ما دردسر سازن.
خیلی علاقه به حقوق بشر دارید؟ کمپین حمایت از افغانستان در برابر متجاوزین راه بندازین، نه کمپین حمایت از مهاجرین غیری قانونی.
خوب بود…
به نظرم ما باید برای دفاع از افغانی ها کاری بکنیم و اجازه ندیم همونایی که تا دیروز به افغانیها میگفتند … الان بیان و دفاع از حقوق بشر!!! بکنند.
سلام داداش حسین.
خدا خیرتون بده…فوق العاده بود.
با چند بند اولش اشک ریختم…
“اگر ایشان اینقدر افغانستان را دوست دارند، چرا بعضا هنگام فرار، آمریکا و اروپا را به کابل و بلخ و پنج شیر ترجیح می دهند؟!”
جالب بود.
خدا قوت.
دوستان محترم!
قطعه ۲۶ امشب با متنی نو به روز می شود…
“درد جدایی همیشه در دور، معلوم می شود، نه نزدیک…”
امان از غم دوری… فغان از جدایی…
سلام بر حسین*
من افغانستانیام و سنی مذهب همانند اکثریت افغانستانیها اما از پاره پاره شدن ایران تاریخی به دست بیگانگان شکوهها در دل دارم. چاره چیست؟
این را خوب نوشتی:
“با فرهنگ شروع کردم، بگذار با فرهنگ تمامش کنم. از جمله همسایه های ما افغانستان مظلوم است. یکی افغان است و من ایرانی ام، چرا اما جدایی؟! چه شد که من و احمدشاه مسعود و همسایه هایش، من و هرات و بلخ و مزارشریف، شدیم اهل ۲ کشور جدا؟! تاریخ مان یکی است، زبان مان مشترک، دین مان اسلام، نوروزمان عین هم”.
ما اشتراکات فراوانی با هم داریم.
فقط ثالثاً!
چرت (گفت و شنود)
گفت: شیرین عبادی در مصاحبه با یک روزنامه آلمانی از آمریکا و اروپا خواسته است به ایران اجازه فعالیت هسته ای ندهند!
گفتم: مگه این خبرنگار آلمانی مرض داشته که سر به سر این پیرزن بیچاره گذاشته؟!
گفت: خبرنگار آلمانی پرسیده است؛ چرا نگران بمب اتمی آمریکا و اروپا و اسرائیل نیستید؟ و عبادی در پاسخ گفته است؛ آنها از بمب اتمی سوءاستفاده نمی کنند!
گفتم: آخر عمری به چه حال و روزی افتاده است؟!
گفت: اتفاقا یکی از کاربران سایت بالاترین خطاب به شیرین عبادی نوشته؛ سرکار خانم! مگر آلزایمر گرفته ای یا به خواب عمیق فرو رفته ای که خبرنگار آلمانی اینطور دست به سرت کرده است؟!
گفتم: یارو رفته بود الاغش را بفروشد، چند دقیقه خوابش برد. وقتی از خواب بیدار شد، دید افسار توی دهنش است، سر افسار دست دلال است و الاغش ایستاده و دارد پول می شمرد!
اقبال لاهوری
«قل هو الله احد».
اینکه در صد سینه پیچـد یک نفس سرّی از اسـرار توحـید است و بس
رنـگ او بــرکــن مثـال او شــوی در جـهان عـکس جـمال او شـوی
آن که نام تـو مسلمـان کـرده است از دویـی سـوی یـکی آورده اسـت
خویشتن را ترک و افغان خوانده ای وای بـر تـو آنــچـه بـودی مانـده ای
با یـکی سـاز از دویـی بردار رخـت وحدت خود را مگـردان لخت لخت
صـد مـلل از مـلّتـی انـگیــخـتـی بـر حصـار خـود شبیـخون ریـخـتی
یک شــو و توحیـد را مشهـود کـن غایبــش را از عمــل مــوجـود کن
«الله الصمد».
گـر بـه «الله الصـمد» دل بــسته ای از حد اسبــــاب بـیــرون جسته ای
بنـــده حــق بـنـده اسبـاب نیـست زنـــدگـانی گـردش دولاب نیـسـت
مسلـم استـی بـی نیـاز از غیــر شـو اهـــل عـالـم را سـراپــا خیــر شـو
پـیش منـعم شکـوه گــردون مکــن دست خویش از آستین بیرون مکن
چـون علــی در ســاز با نـان شعیـر گـردن مرحـب شـکن خیـبــر بگیـر
رزق خـود را از کـف دو نـان مــگیر یـوسف استـی خــویش را ارزان مگیـر
گر چه باشی مـورهــم بـی بـال و پر حــاجـتــی پیــش مـسلمانـی مبـر
راه دشـوار اسـت سـامـان کـم بگیر در جــهــــان آزاد زی، آزاد میــــر
پشــت پـا زن تخـت کیــکاووس ر سـر بـده از کــف مـده نـامــوس ر
«لم یلد و لم یولد».
فــارغ از بـاب ام و اعــمـام بـاش هـمـچو سلـمان زاده اســلام باش
نکـته ای ای هـمــدم فـرزانه بیــن شـهــد را در خـانـه هـای لانه بین
قـطـره ای از لالـه حـمـــراســـتی قـطـره ای از نرگــس شهــلاسـتی
این نمی گـوید کـه مـن از عـبـهـرم آن نـمی گـویــد مــن از نیــلوفـرم
مـلّـت مـا شـأن ابـراهـیــمی است شهـد مـا ایـمان ابـراهیــمی است
گـر نـسب را جــزو ملّت کـرده ای رخنـــه در کـار اخــوّت کــرده ای
در زمـیـن ما نـگــیــرد ریـشـه ات هسـت نامسلـم هنـوز اندیشـه ات
نیسـت از روم و عـرب پـیونــد م نیســت پابنــد نســب پیــوند م
دل به محبـوب حجـازی بستـه ایـم زیـن جهـت بایکـدیگر پیوسته ایم
عشـق او سـرمایـه جمعیـت اسـت همچو خون اندر عروق ملّت است
عشق ورزی از نسب بایـد گذشـت هم ز ایـران و عرب بایـد گـذشـت
«و لم یکن له کفواً احد».
رشتـه ای بـا «لم یـکن» بایـد قـوی تا تــو در اقـوام بـی هـمـتــاشـوی
آن که ذاتش واحد است و لاشریک بنـده اش هـم در نسـازد با شـریک
مؤمـن بــالای هــر بـــالاتـــری غـیــرت او برنـتــابـد هـمـســری
فـرقـه «لاتحـزنــوا» انــدر بـــرش «انتـم الاعلـون» تاجـی بـر ســرش
مـی کـشـد بـار دو عـالـم دوش او بـحــر و بـــر پــرورده آغــوش او
زیـر گـردون مـی نـیـاســایـد دلش بــر فـلک گیـرد قـرار آب و گلـش
طایــرش منقــار بــر اخــتر زنــد آن سـوی ایـن کهـنه چنبـر بـر زنـد
تــوبـه پــرواز پـری نـگشــوده ای کرمک اسـتی زیر خـاک آسـوده ای
خــوار از مهجــوری قـرآن شــدی شـکوه سنـج گـردش دوران شـدی
ای چـو شبـنـم بر زمیـن افتنـده ای در بــغـل داری کـتــاب زنــده ای
سپاسگزارم آقای قدیانی.
دغدغه مهمی بود.
این روزها که احوالات شیعیان آذربایجان را شاهدیم، جدا تاسف می خوریم و لعنت می فرستیم بر باعث و بانی این جدایی ها.
ضمنا این روزها حمایت های ابلهانه بعضی ها از مهاجرین افغان، بیشتر شبیه به یک داستان طنز مضحک و سخیف است تا شبیه به حقیقتی نشات گرفته از احساس انسان دوستی.
شما که نابرادری خود را به مشهد ثابت کرده اید؛ هرات پیشکش! این حرفها سایز دهان شما نیست! با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!
روزی از روزهای فتنه، چه حرف قشنگی زد کریم افغان. گفت: از قرار فقط ما نیستیم که در افغانستان، طالبان داریم. شما هم طالبان دارید. طالبان شما گویی به دیکته نوشتن از غرب، از جدایی، از بلوا اعتیاد دارند! به کریم گفتم: البته با چند سانت ریش کمتر، اما به همان بی ریشگی و بی رگی طالبان شما! خندید و بی مرز، بی هیچ نقشه ای، برایم نشست به اقبال خوانی…!!!
بعد از بیت رهبری، این نوشته خیلی به من چسبید!!
نوکر داداش حسین!!!
من می خواستم که از همین بند متن که با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد، تعریف و تمجید کنم که دیدم زودتر از من، سجاد عزیز زحمت این کار را کشیده است.
دوستان یک بار دیگر به این بند نگاه کنید: “با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!” حکمت را در لباس استعاره می بینید!!
آقای قدیانی! بنظر من این متن، یکی از بهترین نوشته های شما طی ایام اخیر بود.
سلام.
خوب این شگرد اصلاحاتی هاست. افغان ها هم جمعیت کمی نیستند برای جلب نظر آن ها.
با نظر “دلخون” موافقم.
در ادامه کامنت جناب هوشنگ، این را هم من اضافه کنم که این جمله هم زیبایی ظاهری و ادبی خیلی زیبایی دارد…
“چون آستین شان، میزبان دست دشمن شد تا برای مسلمین، نقشه جدید بکشند….”
ممنون آقای قدیانی استاد!!
سالها پیش که نوجوانی را پشت سر می گذاردم؛ مشغول بودم با مجلات زرد که پر بود از سرگذشت های واقعی… جمله ای از آن خواندن ها در ذهنم حک شده است، راوی حکایت دختری بود که با ازدواج کردن گذرش به اون ور آب اون هم انگلیس افتاده.
نگاه تحقیر آمیز انگلیسی که او را می دید و از ایرانی بودنش مطلع می شد مقایسه می کرد با همان نگاههایی که در خیابان های ایران تحویل افغانی ها می داد!
مرز کشور ها را می بینیم مرز انسانیت فراموشمان شده است.
ان اکرمکم عندالله اتقاکم…
لعنت بر تو ای انگلیس که این چنین پاره پاره کردی سرزمین های اسلامی را.
تقریبا در همین باره ها متن امروز حسین جعفریان در روزنامه جوان هم خوب بود. افغان و افغانستان خیلی این روزها غریب اند. ممنون که خیلی خوب، پشت صحنه حمایت اصلاح طلبان از افغان های مهاجر را نشان دادید.
طالبان خوب، طالبان بد، طالبان بدتر!
http://www.javanonline.ir/vdcizva5qt1aqq2.cbct.html
متن خیلی زیبا و دل سوز بود.
ولی به عنوان یک گیلانی از شما و همه دوستان خواهش میکنم به جای خزر از لفظ کاسپین استفاده کنین.
التماس دعا
سلام برادر
از ایران و ایرانی گفتن فقط جریان انحرافی سود میبره مواظب باش در دام جریان انحرافی نیفتی. مهم اینه که عرب ها و افغانها و آذری ها همه مسلمان هستند
داداش حسین؛
گفتید پنج شیر، یاد شیر دره ی پنج شیر افتادم. همان زمان هم، این افغان دوست ها، چندان از، کشته شدن شیر بی مثال افغان، احمد شاه مسعود ناراحت نبودند. که شاید بعضی هم خوشحال!
آقای قدیانی هم گمانم در این متن، همه تاکیدشان بر این بود که چرا بین کشورهای اسلامی این همه مرز کشیده شده؟! و مسلمانان کشورهایی که روزی هموطن ما بودند، این روزها این همه در رنج و سختی اند. تعجب می کنم که برداشت بعضی از دوستان بر این است که از ایران و ایرانی گفتند!!!
به یاد صیاد گرامی!
به قول ما، دم نقدا” که جریان انحرافی و فتنه و افراطی و تفریطی و…، تو دام داداش حسین حسابی دارند دست و پا می زنند. شما هم اصلا” نگران سود و زیان جریان انحرافی نباش. جریان انحرافی اسمش روشه!
وقت کردید این دو متن، از ده ها متن را هم، مطالعه بفرمایید:
http://www.ghadiany.ir/?p=10196
http://www.ghadiany.ir/?p=9971
جناب ناشناس؛
همیشه بعضی ها هستند که برداشت های بی ربط از متن ها می کنند و اصلا کاری به منظور نویسنده ندارند!
در همین متن چند نمونه از این کامنت ها وجود دارد!
سلام بر حسین قدیانی عزیز؛
ممنون بابت این متن قشنگ. خاک بر سر پادشاهان عیاش قبلی که فتنه و انحراف را با هم داشتند.
…………
اینکه جایی گفته بودین جریان انحرافی اصلا عددی نیست، حال کردم. واقعا حرف حقی بود که باید زده می شد. پادشاهان گذشته هم مکتب شان ایرانی بود که ایران را به فنا دادند. امروز اما جریان منحرف در برابر امت حزب الله عددی نیست که بخواهد کاری کند.
حق الناس اصلا رعایت نشد در دزدی ۳ هزار میلیاردی!
عالی نوشته شده این متن. توپ!
بسم الله القاسم الجبارین ۲۸/۲/۹۱
دردنامه اهالی ایثار و شهادت شهر میانه از استان آذربایجان شرقی خبر اقدام تامل برانگیز و مشکوک تعدادی عوامل مخالف ارزشها بر علیه ایثارگران، آزادگان و رزمندگان و شهدا و خانواده های آنان در آموزش و پرورش منطقه میانه (استان آذربایجان شرقی)
حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) سلام علیکم
با کمال احترام باستحضار عالی می رسانیم متاسفانه توسط عده ای افراد مخالف ایثارگران و رزمندگان و خانواده های شاهد در شهر میانه از توابع استان آذربایجانشرقی که آن افراد در بدنه اداره آموزش و پرورش منطقه میانه نفوذ کرده اند اخیرا حرکتی تخریبی دیگر و این بار بر علیه فرزندان این یادگاران هشت سال دفاع مقدس سریعا در حال طراحی و اجراست.
موضوع از این قرار است که با عنایات مسئولین محترم کشوری و استانی و بنیاد شهید و امور ایثارگران انشالله قرار است در منطقه میانه نیز دبیرستان متوسطه پسرانه شاهد تشکیل و راه اندازی شود و از اول سال تحصیلی ۹۱ ۹۰ در این دبیرستان فرزندان ایثارگران آزادگان جانبازان خانواده عای شهدا و حتی نوه های آنان مشغول تحصیل شوند و متاسفانه با کج فهمی و با عرض پوزش نیت شوم و پلید تعدادی از معاونان اداره و بی تجربگی رییس غیر بومی منطقه و سایر افراد دست اندرکار داخل اداره آموزش و پرورش میانه در صدد هستند تا این مدرسه را در ابتدای شهرک ظلم آباد شهر میانه که به اصلی ترین مرکز فسق و فجور و محل تجمع اصلی اراذل و اوباش میانه مشهور است ببرند و در آنجا مستقر کنند آیا این است پاداش ایثارگران و فرزندان آنان؟؟؟
آن آقایان مخالف ایثارگران در آمورزش و پرورش میانه همان تنبلی خود را ادامه داده و نگذارند این دبیرستان راه اندازی شود بهتر و آبرومندانه تر است از این که خیانتی مضاعف در حق ایثارگران و فرزندان دانش آموز دبیرستانی آنان معمول نمایند که مدرسه شان را در دل اراذل و اوباش شهر میانه ایجاد کنند. موضوع مهمتر اینکه در هفته های گذشته طی برنامه و گزارش تلویزونی که از سیمای استانی شبکه سهند استان آذربایجان شرقی از مشکلات شهر میانه پخش شد، اهالی خود این شهرک (ظلم آباد) میانه طی تجمعی از صدا و سیما و سایر مسئولین شهر میانه و استان می خواستند که مدرسه ای را که با پول خودیاری خودشان قبلا در محل ایجاد این مدرسه که قرار است شاهد در ابتدای شهرک شان ایجاد کرده بودند، مسئولین به خودشان برگردانند تا اهالی این شهرک (ظلم آباد) فرزندان خودشان را درآنجا ثبت نام نموده و به کلاس بفرستند. حال جای بسی تعجب است که در مقابل این اوضاع متشنج چرا مسئولین شهر و آموزش و پرورش منطقه میانه با اطلاع کامل شان! در صدد درگیر نمودن ایثارگران و جانبازان و فرزندان آنها با اهالی شهرک ظلم آباد هستند.
آیا مدرسه دیگری نیست تا در شهر میانه فرزندان ایثارگران بتوانند لحظات و ساعاتی با فراغت یافتن از دردها و رنجها و بیماری پدران شان (که سالها ست درد و زخم دوران دفاع مقدس را در جلوی این فرزندانشان تحمل می کنند) در محلی ساکت و آرام در داخل خود شهر میانه ( و نه در شهرک ظلم آباد میانه !!!( به کسب علم و تحصیل معرفت مشغول شوند؟ از عموم مسئولین کشوری استانی استدعای عاجزانه داریم درد دل ما ایثارگران رزمندگان و جانبازان و آزادگان شهر میانه از مناطق استان آذربایجانشرقی را شنوا و پذیرا شوند و بدادما و فرندان مظلوم ما ایثارگران میانه برسند تا بدست تعدادی نفوذی و مخالف ایثارگران در داخل آموزش و پرورش میانه اینگونه تحقیر نشویم و فرزندانمان را با انتقال به شهرک حاشیه ای ظلم آباد میانه بدبخت و تبدیل و اراذل و اوباش نکنند . و همچنین تقاضای استفاده از خود فرهنگیان ایثارگر را دراین مدرسه شاهد منطقه میانه داریم . و من الله التوفیق و علیه التکلان با کمال تشکر و قدردانی ایثارگران, و خانواده های شهدا و رزمندگان و جانبازان و آزادگان شهر میانه از مناطق استان آذربایجان شرقی
“… و «سکینه» شد اسمی بی کلاس”
متنی سرشار از درد، به زودی در وبلاگ قطعه ۲۶ به قلم زیبای داداش حسین
Ahmad91
“بسم الله القاصم الجبارین” درست است اخوی!
قاصم: درهم شکننده
در فجر نور:
سنگهای معنادار و جالب قبور شهدا
“با کت شلوار جرج سوروس نمی توان بیل برای قندهار زد!”
خدا وکیلی خودت از این برهانهای چرت و پرت خنده ات نمیگیره…………….
زیاد نوشتن مهم نیست؛ با فکر نوشتن مهم است.
خواهش میکنم آنقدر به افغانها بها ندهید که کم مانده ما مستاجر و آنها صاحبخانه شوند! این کریم هراتی که میگویید شعر و سعدی را بهتر میخواند یا فاصله منزلش تا امام رضا کمتر از صد کیلومتر است؛ بجای این همه شعر و شعار حالا که کشوری مستقل است و اکثر آنها که در ایران جا خوش کرده و برای ماندن در ایران حتی به مرزبانان ما رحم نمی کنند و صاحبحانه را در خانه اش میکشند، همه جوان و نوجوان هستند! بروند در خانه خود و بیگانگان و حرامیان را حتی با دست خالی از کاشانه خود بیرون کنند؛ یا کشته شوند یا بکشند که در هر دو حالت پیروز و سربلند خواهند بود.
همانطور که جوانان و نوجوان های ما کردند و به هیچ کشوری پناهنده نشدند و آن قلیل ترسوهایی که در جنگ ایران و عراق پشت به دشمن کردند، الان با خواری و ذلت در دامن بیگانه زندگی انگلی خود را طی میکنند.
بسیار تاسف برانگیز است کسی از اسلام دفاع نمی کند! فقط همه از مذهب دفاع میکنند یکی بر سنی بودن می بالد و یکی هم بر شیعه بودن. خدا را فراموش کرده اند و یاری از شیطان میخواهند. بدا بحال ایران و ایرانی یک روز نشد که شاهد ساختن فیلم و سریال بین مسلمان و کفر باشیم. بد بختانه بد بختانه چندتا آدمک لعنتی کثیف همش دنبال سریال و فیلم ساختن تفرقه افکنی بین شیعه و سنی هستند.