نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
بسم الله…
“سرهای از بدن جدا را هم بشماریم”
“در این دنیا همه زندگی ام و تمام دار و ندارم، یک پسر بچه ۴۰ ساله است که سال هاست از روی ویلچر تکان نخورده، اما در آن دنیا، آغوش حسن و علیرضا خانه من است.”
“بنویس شغلم مادر ۲ شهید بودن است و مادر یک جانباز. بنویس ما با خدا معامله کرده ایم. بنویس گاهی کمرم می شکند، اما پشیمان نیستیم. بنویس اگر سرجداها نبودند، کدام نفوس بود و کدام سرشماری؟!”
“بنویس شغل من عاشقی است، اما خدا کند شغل یک عده، پا گذاشتن روی خون شهدا نباشد. خدا کند شغل یک عده، زخم زبان زدن به ما نباشد. شغل من هنر من است؛ مادر ۲ شهید بودن، مادر یک جانباز بودن، تر و خشک کردن عشق!”
احسنت به این قلم و این احساس!
عالی بود داداش… اشک و….
“امان از این اطلاع رسانی ها”
از بس کاری برای ایثارگران و خانواده هاشان انجام ندادند، فکر می کنند این سهمیه دانشگاهی خیلی مهم است!
دقیقا درست فرمودید، بعضی مسئولین باید سری به کشورهای دیگر بزنند تا معنای خدمت رسانی به ایثارگران را درک کنند.
بنویس ما با خدا معامله کرده ایم…
همانا خداوند از مؤمنان، جان ها و اموال شان را به بهاى بهشت خریده است. آنان در راه خدا می جنگند تا بکشند یا کشته شوند. وفاى به این وعده ى حق که در تورات و انجیل و قرآن آمده بر عهده خداست و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟ پس مژده باد شما را بر این معامله اى که به وسیله ی آن با خدا بیعت کردید و این همان رستگارى بزرگ است.
(سوره توبه، آیه۱۱۱)
عالی بود، عالی. خیلی زیبا نوشتید آقای قدیانی.
فکر کنم چند وقتی بود اینطوری با مطلبتون اشک نریخته بودیم.
ببین دخترم! این خانه من است. بچه ها را همین جا بزرگ کردم و از همین جا رفتند جبهه و پیکر بی جان و نیمه جان شان به همین خانه برگشت. الان هم ساکن همین خانه ام. ما خانه نمی خواهیم. خودمان خانه داریم. بنویس شغل من عاشقی است، اما خدا کند شغل یک عده، پا گذاشتن روی خون شهدا نباشد.
تر و خشک کردن عشق!
این خون دل ها را چه کسی خواهد شمرد؟
اشک ها را… داغ ها را… بی قراری ها را…
“بنویس اگر سرجداها نبودند، کدام نفوس بود و کدام سرشماری؟!”
ایثارگرانی که پرهزینه دارند درد می کشند،…
رایگان، نمک نپاشیم روی زخم شان!…
بنویس شغل من عاشقی است…
ما با خدا معامله کرده ایم…
………………………
……………….
…………
……
…
.
کاش بنویسی و سرشماری کنی، تعداد اشک هایم را…
چند شب پیش که همین خبر تحصیل رایگان را از اخبار شنیدم، احساس کردم که چه قدر زشت و تابلو اطلاع رسانی می کنند، انگار که…
استغفرالله…
“شرمنده می کنند جامعه ایثارگری را به خدا!! گذاشتند سن ۹۹ درصدشان از تحصیل بگذرد، بعد رایگانش کنند!!”
چشم تو و خورشید جهانتاب کجا؟… یاد رخ دلــــــــــدار و دل خواب کجا؟
با این تن خاکی، ملکوتی نشوی…. ای دوست، تراب و ربٌ الارباب کجا؟
“امام روح الله”
این قسمت اول عالی بود!
در مورد قسمت دوم ؛ شما یه فرزند شهید پیدا کنید که تو دانشگاه بگه من فرزند شهیدم!!
از بچگی فرزند شهدارو فرستادند مدرسه شاهد و یه حصار دورمون کشیدند که انگار همون اول با همه فرق داریم…..
یعنی خواستند به جامعه این جور تلقین کنند که به ما می رسند وما دیگه نباید هیچ توقع یا خواسته ای دیگه ای ازشون داشته باشیم.
بعد هم تو دانشگاه که نتونستیم نفس بکشیم.اگه اتفاقی کسی می فهمید که هیچی ! می گفتند شما جای مارو تو دانشگاه تنگ کردین! اصلاً شماها چرا همه جا سهمیه دارید؟!
کاش هیچ وقت این سهمیه ها رو نمی دادند.که بعد منت بزارند…..
حالا اگه پدرامون منافق بودن به هیچ کس برنمی خورد به خدا!!
خدا روشکر بزرگ شدیم و بعضی هامون هم مدرک مونو گرفتیم قاب کردیم و بی کاریم …
ای بابا داغ دلمون تازه شد…..
بنویس شغلم مادری کردن است. مادر بودن. بنویس شغلم مادر ۲ شهید بودن است و مادر یک جانباز. بنویس ما با خدا معامله کرده ایم. بنویس گاهی کمرم می شکند، اما پشیمان نیستیم. بنویس اگر سرجداها نبودند، کدام نفوس بود و کدام سرشماری؟!
««««««««««««««بهشت زیرپای مـــــــــــــــــــــــــــــــادران است»»»»»»»»»»»»»
عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــالی بود.همه متن عالی بود.عاشقِ اینجور نوشتناتونم.خسته نباشید.
گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را
یک بار هم ای عشق من! از عقل میاندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
لینک دانلود:
http://snd.tebyan.net/1390/07/titraj_Vaziyat_Sefid_ghorbani.mp3_93944.mp3
وقتی با این حال و هوا می نویسید همیشه گل می کارید.
نهایت عشق بود بخش اول
مادرــــــــــــ عشق ــــــــــــــ شهید
بعد از خیلی وقت، دیروز در تحریریه کیهان، “بهروز ساقی” را دیدم. همان تبسم همیشه را با خود داشت و مثل همیشه روی ویلچر نشسته بود. چه فرقی می کند حالا جانباز چند در صد باشد؟! بگویم ۷۰ در صد یا ۷۵ در صد؟! بگویم قطع نخاع یا درد پشت بند درد؟! بگویم جزیره شمالی یا جنوبی؟! بگویم حاج عمران یا قلاویزان؟! اما بگذار بگویم که باز هم کار آلام ساقی همین چند وقت پیش کشیده شد بیمارستان. در جنگ به “سامان” نرسید و وصال قد نداد، تا در زندگی، انیس و مونس “ساسان” باشد. عده ای از درد، فریاد می کشند، اما ساقی تازه وقتی که فریاد دارد، درد می کشد. درد را نمی شود نوشت، باید کشید و تحمل کرد. باید دوری از شهدا را تحمل کرد. باید ورق زد آلبوم خاطرات را. عاشقی سهم ساقی است. تمام دنیا را هم سهمیه اش کنی، باز قطع نخاع است. نمی دانم الان دقیقا چند سال شده که عمر ساقی روی ویلچر زندگی گذشته است. شاید ۲۰ سال، شاید ۲۵ سال، شاید هم بیشتر. ساقی جان خود را با خدا معامله کرده. جانباز ویلچرنشین، مگر چند در صد فاصله دارد تا شهادت؟! به خدا نمی ارزد دل این جماعت را بشکنیم. ساقی وقتی رفت جبهه، با پای خودش رفت، اما امروز هیچ کدام از پاهایش نای راه رفتن ندارد. ساقی بدون ویلچر به جبهه رفت، اما جانباز برگشت. جانباز، آزاده ای است که اسیر دشمن نیست، اسیر دوست شده تا زخم زبان بشنود؛ سهمیه، سهمیه، سهمیه. بعد از جنگ، ویلچر شد سهمیه ساقی.
ساقی از جنگ، ویلچر را غنیمت گرفته. ساقی روی ویلچر می نشیند تا ما به راحتی نفس بکشیم و به راحتی از سهمیه، چماق بر سر او بکوبیم و به راحتی طعنه بزنیم او را که مثلا مراقب باش! نخاعت را مبادا با دنیا معامله کنی!! درد همین هاست دیگر. درد همین چیزهاست دیگر.
قطعه مقدس ۲۶/ ۱ مرداد
بابا ما هم که فرزند شهید نبودیم بهمون برخورد….حالا که چی؟از اون طرف کلی از همین جانبازا از نون شب زن و بچه میزنن برای تهیه داروهاشون راس میگن داروهارو بهشون برسونن….
وقتی دلی می نویسی،کلمه کلمه مطلبت تا عمق قلب مخاطب نفوذ میکنه حاجی جان.
سرهای از بدن جدا را هم بشماریم
خدا به ما و به کم کاری ما رحم کنه
سید احمد می گوید:
احسنت به این قلم و این احساس!
سید من که کاری نکردم!!!خواهش میکنم!!!شرمنده میکنید!!!!(شوخی)از این شکلک ها که قهقهه میزنه!!!!
و اما آقای قدیانی بعد از اون متن خنده دار این متن خیلی خوب بود اما زیباتر از متن شما حرفهای مادر شهید بود!البته این تیتر”تر و خشک کردن عشق”به شدت حس خوبی به آدم میده
قسمت دوم عین حقیقت جامعه رو نشون میده.واقعا که گاهی آدم حس میکنه که اصلا درک نکردن معنای ایثار و ایثارگری را
سلام اخوی….
شما ببخش… آنها حتما نیتشان خیر است! شما ببخش حتما خدمات دولتی به دیگر اقشار جامعه اگر رسانه ای شود ریا می شود! و البته خدمت به ایثارگران باید رسانه ای شود تا جامعه تشویق شوند به خدمت به این قشر! بگذریم …
” شهدا شرمنده ایم ” … همین!!!!!!!!
التماس دعا داداش حسین…
خوش به حالت سردار بی سر “کار”،
که بین ما مرده ها زندگی نمی کنی و بی نیازی از شمارش پیکر بی سرت .
اگر بودی چه می کشیدی از بی بصیرتی مسئولین بی مسئولیت که همه دست به دست هم داده اند تا خونی شوند در دل خامنه ای عزیزمان.
برای ما فاتحه ای بخوان “برونسی” عزیز.
هم الان کنارم در صندوقچه داخل کمد، تمام مدارک شهریه ای که بابت تحصیل در دانشگاه داده ام هست! البته از حق نگذریم که به ما تخفیف دادند چند درصدی، که حتی یک درصد بدن پدر شهیدم هم نشد!! و برای من، «بابااکبر» نشد!!
بابا اکبر بابا اکبر بابا اکبر کجایی؟
لا یمکن الفرار من فونت درشت!
شغل من عاشقی است
به نام خدا . قابل توجه افسران جبهه سایبری این روزها جبهه به اصطلاح روشنفکری خط شکن جبهه فرهنگی ابراهیم حاتمی کیا را مورد توهین و اهانت قرار داده اند .برای این حقیر بسی جای تعجب است که شما افسران جبهه نرم در قبال این موضوع سکوت اختیار کرده و این بزرگوار را در این مقطع تنها گذاشته اید . باز هم به غیرت هموطنانی که حتی به اندازه یک کامنت در سایت های مختلف از ایشون حمایت کردند و بازهم به غیرت ان دسته از کسانی که حتی موافق فرهادی و سینمای وی هستند اما نسبت به اهانت به شخصیت اقای حاتمی کیا اعلام تنفر کرده اند. در این فضای موجود چیزی که بیش از همه خود را نشان می دهد مظلومیت این بزرگوار نه ازسمت انها بلکه از سمت جبهه خودی است. این روزها مظلومیت سید بزرگوار مرتضی آوینی که( هم نزد جبهه روشنفکری و هم جبهه خودی مظلوم بودند) بیش از پیش احساس میشود .
در وبلاگ فجرنور: طرح ژنرال قاسم سلیمانی
– چرا جوری خبررسانی می کنند که لااقل بخشی از ملت گمان کنند خوشی زده زیر دل عباس های آژانس شیشه ای و کولر و یخچال و چی و چی گرفته اند؟!
– ولش کن! بروم آژانس شیشه ای ببینم!!!
بازتاب: تر و خشک کردن عشق! - گفتگوی دینی
……………………
نمیدونم چی بگم
فقط میگم
آتیشم
زدی
بدجوری اشکمو در آوردین… خدا نکنه بقیه بیدار نشن!
بد جور دلم گرفت