نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
بسم الله…
شاید قانون گذاران محترم تا حالا سوار موتور نشده اند و اگر هم شدند از باب امرار معاش نبوده!
داداش حسین
این کلمه ی “قشر آسیب پذیر” هم بد جوری مصطلح شده. در عین حالی که آسیب، بیشتر تحمیل قشر ضعیف جامعه شده و کلمه ی آسیب پذیر، یعنی کسی که خودش این امر رو پذیرفته و قبول داره. در عین حالی که اصلا” قبول ندارند و مجبورند. البته نظر منه.
تامل برانگیز بود؛
ممنون داداش.
بیشتر از مردم، مسئولین هستند که می توانند در حل این مسائل نقشی داشته باشند.
در هر زمینه ای، این گونه مصوباتِ غیر کارشناسانه اگر دردی را دوا کند، درد دیگری ایجاد می کند. باید به این فکر کنند هیچ کسی از سر خوشی که به سراغ این کار نمی رود!
بیکاری، درد بزرگی است، خیلی بزرگ…
“چی کار کنم آخه؟! مجبورم! می فهمی؛ مجبورم!”
منطقی بود و عاقلانه.
باید دعا کنیم که در تصویب قوانین، رفاه مردم عادی و بعضا محروم و کم در آمد بیشتر مد نظر قرار بگیرد.
شاید درست نباشد گفتن این حرف، ولی با شکم سیر و جیب پر پول، نمی توانند به فکر مردم باشند.
آقای قدیانی سپاسگزارم بابت اینکه غرق در سیاسی بازیهای بعضی ها نمی شوید و همیشه حقیقت را می بینید و می نویسید حتی اگر تلخ باشد.
واقعا در اینکه آقایان وقتی آمد و شد موتور سواران را محدود می کنند، باید به فکر منبع در آمدی برایشان باشند، شکی نیست.
اما محدود کردن موتور سوارها هم خوب است؛ جدا خیابان های منتهی به بازار جو خطرناکی دارد.
رد شدن از خیابان یعنی بازی با جان!
یادم می آید آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) که حوزه شان در یکی از همین خیابان ها بود، فرموده بودند:
هر وقت می خواهید از این خیابان ما عبور کنید، برای در امان ماندن از این موتور سوارها ۳ بار قل هو الله بخوانید!
خدا رحمت کند آیت الله مجتهدی تهرانی آن مرد وارسته رو که با اون مطایبه ها و طنزهای زیبا و اخلاص بالا دلهای جوانان رو به سمت خدا سوق می دادند.
خیلی سخت مردی جلوی خانوادش شرمنده باشه…
الان خیلی ها هستند بخاطر مخارج سنگین زندگی مجبورند کار های سخت و خطر ناک تحمل کنند ……..
امیدوارم هیچ مردی شرمنده زن وبچه نشه……..
خدا هیچ مردی رو شرمنده نکنه/
“می دونید وقتی موتور منبع در آمدت باشه و موتورتو به علت حمل بار توقیف کنن چی میشه؟ بدبخت میشی
یعنی حتی روی اینو نداری که شب بری خونه
یعنی دیگه از پس اجاره اون اتاق چهل متری هم بر نمیای.
یه زن و شوهر با ۴ تا بچه تو یه اتاق ۴۰ متری.
حالا خدا پدر احمدی نژاد رو بیامرزه که بهمون یارانه می ده. ۶ نفریم هر ماه حدود ۲۴۰ تومن میگیریم. ما که پول آب و برق و گاز آنچنانی نداریم،۴۰ تومنش میره برای دادن قبضها و ۲۰۰ تومنش برامون میمونه. خدا لعنت کنه اونائی رو که خیری برای ما ندارن و چشم دیدن خدمات رئیس جمهورو هم ندارن.”
داداش حسین اینها که نوشتم حرفهای یک باربر موتوری بود که چند وقت پیش اتفاقی باهاش مواجه شدم.
همیشه میدونی چی بنویسی حاجی، خدا خیرت بده.
اخراج (گفت و شنود)
گفت: شبکه فارسی زبان بی بی سی و صدای آمریکا دست به اخراج تعداد قابل توجهی از ضد انقلابیون فراری زده اند که قبلا در جریان فتنه ۸۸ آنها را استخدام کرده بودند.
گفتم: خب! وقتی فتنه ۸۸ با شکست و رسوایی روبرو شده دیگر نیازی به این پادوهای کاسه لیس ندارند.
گفت: یکی از اخراج شده ها گفته است رئیس جدید VOA تحت تاثیر امیرعباس فخرآور است و فخرآور هم از طریق یک ایرانی مقیم واشنگتن با کیهان در تماس است! و نتیجه گرفته که اخراج آنها زیر سر کیهان است!
گفتم: عجب خل و چلی است؟! فلان فلان شده دارد رد گم می کند! چون شایع شده که خود او مشکوک به تماس با مراکز اطلاعاتی ایران است و به همین علت اخراج شده تا ماجرا بررسی شود.
گفت: حیوونکی ها بد جوری گیج و منگ شده اند!
گفتم: به یارو گفتند؛ تو، منی، من تو هستم! حالا بگو تو کی هستی؟ و یارو کمی فکر کرد و گفت؛ خدا لعنتت کنه! بد جوری منو گم و گور کردی!
دستفروشِ پیــــــــــــــر شبانگاه به خانه آمدو گفت:
خیلی خسته ام،فکر می کنم اگر چشمانم را ببندم می میرم
چُنیـــــــــــــن است فقــــــــــــــر…
س.نجفی
یک پست برای بچه مذهبی ها…
ژانرش فک کنم اجتماعی بود
خلاصه نباید اینجور باشه ولی نمی دونم چرا اینطور میشه
آخه بعضی آقایون مجلس میگن : گور بابای …..
همون صحبت دکتر عباس در مورد حقوق شهروندیه دیگه
فقط اشراف شهروندند نه ….
به نام الله
“چرخ موتور، چرخ زندگی شان را می چرخانند.”
بنظرم اینو زیاد به کار بردید!
یه چیز دیگه اینکه :خوب شما که اینطور نوشتید بنظرتون مسئولین چیکار کنند؟هم می گید موتورسواری نباشه هم می گید مجبوریم که باشه!!!
سمفونی ستاره ها!
داداشــ حسینـــ بچهـــــ بسیجیــــ ها فداءءءءءءءءءءءءی داریـــــــــــ…
لا اله الاّ الله ملک الحق المبین
کاملاً درسته
کاش توجه شود به این مسائل
احساسی که بعد از خواندن این متن به من دست داد، شبیه احساسی است که زمان هایی که دست فروش های نزدیک پاساژ محل سکونت مان را می بینم، به سراغم می آید. بندگان خدا وقتی می شنوند ماموران شهرداری دارند می آیند، با چه سرعتی وسایل شان را جمع می کنند و الفرار. از یک طرف دلم برای شان می سوزد و از طرف دیگر بارها شنیده ام که مغازه داران پاساژ اعتراض کرده اند که دست فروش ها قیمت اجناس شان از ما ارزان تر است و علتش هم این است که آن ها اجاره مغازه ندارند و این وسط حق ما مغازه دارها ضایع می شود و می نالند که باید با دست فروش ها برخورد شود.
احساس تلخی است. کاش نیازمندی بر صورت هیچ قشری پنجه نکشد.
ای کاش دست یکی از همین مقنن ها را میگرفتی و با خود به همان خیابان میبردی! ) البته اگر می آمد!) تا شاید متوجه شوند از جنس مردم و با مردم بودن یعنی چه؟!
بسم رب الفاطمه(س)
۷۱* رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
عبادت ده جزء دارد، نه جزء آن طلب روزى حلال است.
(مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۱)
دستتون درد نکنه.
کاش یه متن هم درباره خانمهای فروشنده داخل مترو می نوشتید.
بیشترشان عوامل فروش اجناس دم دستی تلنبار شده در بازار هستند.
و اکثرا از سر ناچاری مرتکب تخلف می شوند. خانمهایی که بیشترشان حاضر نیستند هرجایی و با هر کسی کار کنند. واگنهای مخصوص خانمها رو محل امنی برای فعالیت دیده اند.
به نام خدا . قابل توجه افسران جبهه سایبری این روزها جبهه به اصطلاح روشنفکری خط شکن جبهه فرهنگی ابراهیم حاتمی کیا را مورد توهین و اهانت قرار داده اند .برای این حقیر بسی جای تعجب است که شما افسران جبهه نرم در قبال این موضوع سکوت اختیار کرده و این بزرگوار را در این مقطع تنها گذاشته اید . باز هم به غیرت هموطنانی که حتی به اندازه یک کامنت در سایت های مختلف از ایشون حمایت کردند و بازهم به غیرت ان دسته از کسانی که حتی موافق فرهادی و سینمای وی هستند اما نسبت به اهانت به شخصیت اقای حاتمی کیا اعلام تنفر کرده اند. در این فضای موجود چیزی که بیش از همه خود را نشان می دهد مظلومیت این بزرگوار نه ازسمت انها بلکه از سمت جبهه خودی است. این روزها مظلومیت سید بزرگوار مرتضی آوینی که( هم نزد جبهه روشنفکری و هم جبهه خودی مظلوم بودند) بیش از پیش احساس میشود .