تاولی بزرگ تر از النگو!

جهاد اقتصادی/ شمارش معکوس

من اگر جای مسئولین بودم، اگر نماینده مجلس بودم، اگر وزیر بودم، اگر سران قوا بودم، یک جایی از میز کار خود، تقویم سال جهاد اقتصادی را می گذاشتم که هر روز جلوی چشمم باشد و ببینم چقدر باقی مانده از سال جهاد اقتصادی. فصل بهار که گذشت بماند، گمانم ۱۱ روز هم از فصل تابستان گذشته است. به هر حال آنطور که حضرات ادعا می کنند، سرباز ولایت فقیه اند جملگی. همان ولی فقیه که امسال را سال “جهاد اقتصادی” نام نهادند. مبادا آخر سال “آقا” از کار ما راضی نباشد! اصلا خوب است هر مسئول، در سررسیدی هر شب برای خود بنویسد که از این ۲۴ ساعتی که گذشت، خود به خدایی چقدرش کوشش مضاعف برای سالی بوده که “کار” و خدمت به ملت، قرار است حرف اول را در آن بزند. یعنی از این ۲۴ ساعت خوب است آقایان کلاه خودشان را قاضی کنند که چند ساعت خوابیده اند، چند ساعت وقت شان مصروف جلسات حزبی شده، چند ساعت با دیگر قوا دعوا کرده اند، چند ساعت را به خوردن اختصاص داده اند، چند دقیقه “دو، دو” کرده اند که کم نیاورده باشند از رقیب، و چند ساعت هم واقعا کار کرده اند.

جریان انحرافی/ شگرد پوسیده

به جز آن روزنامه صبح که با جریان انحرافی هیچ نسبتی ندارد، روزنامه ای هم هست که رسما ارگان دولت است. یعنی دولت اگر دست دوم خردادی ها باشد، خبرنگار باید هوای دولت اصلاحات را داشته باشد و دولت اگر دست سوم تیری ها باشد، روزنامه نگار باید به ساز این جماعت برقصد. نمی دانم آیا این نوع خاص روزنامه نگاری اصلا حرفه ای هست و آیا با اصول حرفه ای و شرافت قلم خبرنگار جور در می آید یا خیر، اما ارگان دولت، قطعا بیشتر به یک بولتن شبیه است تا یک روزنامه. همچنان که ارگان شهرداری. لابد همین طور است که ما می بینیم “آگهی” در این قبیل روزنامه ها بعضا مهم تر از “آگاهی” جلوه می کند. ارگان دولت، عصر اصلاحات، گمان می کرد دوم خرداد حتی از ۲۲ بهمن هم مهم تر است، و حالا چندی است که همین ارگان به گونه ای مشی می کند که انگار سوم تیر از ۹ دی مهم تر است. این در حالی است که قوه مجریه زیرمجموعه و کوچک تر از اصل نظام است، همچنان که دیگر قوا. یعنی که دولت (منظور ۳ قوه است) از حکومت کوچک تر است، اما می بینیم که بعضی جراید دولت را مهم تر از حکومت فرض گرفته اند و مثلا آن قدر که خودشان را درباره حق و حقوق شهرداری مسئول می بینند، در جهت حق اصل نظام جمهوری اسلامی مسئول نمی بینند. از حق ارگان خود هرگز کوتاه نمی آیند، اما حقوق حکومت برای شان علی السویه است. نکته مشخصی که می خواهم به آن اشاره کنم این است: روزنامه ای که هیچ نسبتی با جریان انحرافی ندارد، آرزو و امیال این جریان را از خدمات دولت برجسته تر پوشش می دهد، و ارگان قوه مجریه هم حکومت را به دولت می سنجد، نه بالعکس. اولی مسائل انحرافی را در بوق می کند؛ زندگی اشرافی را ترویج می کند، خرید و مصرف گرایی را پیشنهاد می دهد، دامن می زند به تجمل گرایی، کار نیروهای حکومتی را مورد استهزا قرار می دهد، گشت ارشاد را می کوبد، هوای بی بند و باری و بدحجابی را به شدت دارد، اما وقتی سربازان اصیل انقلاب اسلامی با همین کارهای انحرافی مقابله می کنند و آن را به چالش می کشند، این بار ارگان دولت وارد گود می شود که چرا مسائل فرعی را اصلی می کنید؟! چرا به خدمات دولت اشاره نمی کنید؟! چرا بی خود و بی جهت حاشیه ها را بر متن غلبه می دهید؟! آری! میان این ۲ روزنامه پیمان نانوشته، شاید هم نوشته ای منتشر شده. یکی بر طبل انحراف می کوبد، و دیگری منتقدین جریان انحرافی را سرزنش می کند که چرا در حق خدمات دولت، بی انصافی می کنید!!

خانم میم/ قصه النگوها

شب جمعه ای کامنت خصوصی در وبلاگم دیدم از خانم “میم”. شما هم بخوانید خلاصه ای از این کامنت را، نقل به مضمون: سال ۸۴ وقتی یکی از نامزدهای انتخابات به شهر قم آمد، من تازه ازدواج کرده بودم و همسرم یک طلبه بود که جز شرافت و مردانگی و ایمان، از زندگی هیچ نداشت. کلا ۴ تا النگو داشتم؛ ۳ تایش مال ایام ماضی بود و یکی اش را “محمدحسن” برایم خریده بود. هر ۴ النگو را فروختم و دادم به ستاد آن نامزد. الان هم اصلا پشیمان نیستم از کرده خود، که کار درستی بود در زمان خودش، اما دلم راستش گرفته از دیدن خیلی چیزها. الان برای زندگی ما یک بلیط اتوبوس هم یک بلیط است و سر همین گاهی با همسرم و نوزادی که در آغوش دارم، ترجیح می دهیم مسیر ۵ ایستگاه اتوبوس را گاهی پیاده برویم و قناعت کنیم که آخر برج مجبور نشویم به قرض گرفتن از این و آن. مگر یک طلبه چقدر حقوق دارد؟! مگر من معلم چقدر درمی آورم؟! گاهی فکر می کنم به النگوهایی که تقدیم آن نامزد کردم و خوشحال می شوم که لابد خرج سفرهای استانی شده، خرج لبخندی شده بر لب یک روستانشین لب مرز، خرج یک دورافتاده شده از تهران شلوغ، خرج یک دانش آموز بی بضاعت شده، اما وقتی می بینم که آقای “سین” از خانواده همسرم که پایتخت نشین است و دور اول انتخابات سال ۸۴ اصلا شرکت نکرد و دور دوم هم به لج عدالت و به کوری چشم امثال ما به یکی دیگر رای داد، وقتی می بینم همین فرد در ایام فتنه چگونه به نفع اشرافیت، به صحنه آمد و به خیابان آمد و فحش داد و سوزاند و پاره کرد و آتش زد، و وقتی می بینم همین فرد که قبلا هم کارش روزنامه نگاری بود، الان روزنامه نگار جریان منحرف شده و ماهی چقدر می گیرد و حتی نامزد مذکور را بیشتر از ما دوست دارد، دلم می شکند. به هر حال برای ما خانم ها طلا و النگو و سرویس و این جور چیزها، صرف نظر از چادری بودن یا مانتویی بودن، مومن بودن یا نبودن، شهری بودن یا روستایی بودن، تهران نشین بودن، یا حاشیه نشین بودن، اهمیت مضاعف دارد، اما من از طلای خود گذشتم که عدالت بیشتر تجلی کند، یا جریان انحرافی؟! حالا ما شدیم بدخواه دولت و آقای “سین” باید به ما بخندد! البته همچنان که گفتم اصلا از کرده خود پشیمان نیستم، اما راستش پایم از فرط پیاده رفتن و قناعت و پس انداز یک بلیط اتوبوس، تاول زده. تاولی که خیلی بزرگ تر از النگوهایم است و سوز بدی دارد. درد دارد. درد. درد. درد.

روزنامه جوان/ ۱۱ تیر ۱۳۹۰ 

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. حیران می‌گوید:

    “حالا ما شدیم بدخواه دولت و آقای “سین” باید به ما بخندد!”
    خنده بازاری شده، حتی اگر حرمت قرابت را نیز نگه دارند و نخندد، غرور دیدید گفتیم در چهره هاشان فریاد می زند.
    خدایا امتحان های سخت سخت می گیری ها! انگار زمان بزرگترین و اصلی ترین امتحان نزدیک است.
    اللهم عجل لولیک الفرج

  3. شیخ باسواد از حسر خانگی می‌گوید:

    ای خدا لعنت کنه این جریان انحرافی رو که باعث شد من تیتر خبر ها و دشنام هاتون نباشم
    نه ممد سوروس!؟؟

  4. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    …اما من از طلای خود گذشتم که عدالت بیشتر تجلی کند، یا جریان انحرافی؟!

    خدایا! چشمان بعضی‌ها را به حقایق باز گردان!
    خدایا! کوردلان منحرف را نیست بفرما!

    “خدایا! بقیه‌ات را کی حساب می‌کنی؟!”

  5. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش عزیز :
    اگرقرارباشد ، مسئولین وغیرمسئولین ، حقیقتا” سخنان آقارودرعمل درخصوص کاروجهاداقتصادی ، به منصه ی ظهوربرسانند ، فکرنکنم اصلاوقت نوشتن درتقویم وحساب کتاب باشه .

  6. م.طاهری می‌گوید:

    ببخشید
    فکر کنم در اولین جمله “م” بودم جا افتاده

  7. م.طاهری می‌گوید:

    رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “نمی دانم آیا این نوع خاص روزنامه نگاری اصلا حرفه ای هست و آیا با اصول حرفه ای و شرافت قلم خبرنگار جور در می آید یا خیر، اما ارگان دولت، قطعا بیشتر به یک بولتن شبیه است تا یک روزنامه. همچنان که ارگان شهرداری. لابد همین طور است که ما می بینیم “آگهی” در این قبیل روزنامه ها بعضا مهم تر از “آگاهی” جلوه می کند.”

    مسلما این نوع روزنامه نگاری شرافتمندانه نیست!
    کلا اینکه مجبور باشی به به و چه چه کنی و یا اینکه مجبور باشی نقد (بخوانید تخریب) کنی اصلا خوشایند نیست!

  9. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین :
    فکرمی کنید عاقبت چندنفرازخواص جامعه همانندابراهیم مالک اشترمی شود ؟ چه سئوالی کردم من

  10. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    خدایا پایه واساس این جریان انحرافی را نیست ونابود بفرما که بلای جان همه مان شده……
    اللهم عجل لولیک الفرج

  11. هفتـ آسمان می‌گوید:

    چه لزومی داشته فروختن النگو ها؟!
    تکرار حرف دلیل پشیمانی نیست که هست!

  12. قاصدک منتظر می‌گوید:

    شبیه تاول پای اون خانوم ,روی قلب ما هم هست که به جای درد می سوزد,می سوزد و می سوزد که خدا کنه این سوزش باعث سکته نشه و فقط گرفتگی یه رگ باشه که با مداوای به موقع حل شه!

  13. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حالا اگر باز نگویید که زبان درازی می کنی، باید بگویم پارسال معنای “همت مضاعف و کار مضاعف” را هر کسی در هر جایی و در هر مسولیتی می فهمید و عمل می کرد که البته باعث خوشنودی و رضایت رهبرمان هم شد اما واقعاً به درستی معنای “جهاد اقتصادی” برای مردم شیرفهم نشده و از آنجایی هم که مردم همیشه جلوتر از مسئولین هستند، یقیناً برای مسئولین هم شیرفهم نشده!

  14. سلاله 9 دی می‌گوید:

    {من اگر جای مسئولین بودم، اگر نماینده مجلس بودم، اگر وزیر بودم، اگر سران قوا بودم، یک جایی از میز کار خود، تقویم سال جهاد اقتصادی را می گذاشتم که هر روز جلوی چشمم باشد و ببینم چقدر باقی مانده از سال جهاد اقتصادی.}

    یاد شهید صیاد شیرازی گرامی.

    همراه جمعی از فرماندهان و مسئولان خدمت مقام معظم رهبری رسیده بودیم .از وقتی که حضرت آقا شروع به صحبت فرمودند دیدم شهید صیاد شیرازی گل صحبت ها و فرمایشات آقا را یادداشت می کنند، وقتی از جلسه بیرون آمدیم به ایشان عرض کردم : علی آقا ! چرا صحبت های آقا را یادداشت کردید ؟ این صحبت ها را که اخبار اعلام می کند و متنش هم بعدا در اختیار شما قرار می گیرد پس چه لزومی داشت در جلسه آن ها را یادداشت کنید ؟ صیاد به من گفت : آیا قبول داری که سرپیچی از دستور فرمانده جرم است ؟گفتم بله . گفت : من از ” ب ” بسم الله تا آخر فرمایشات آقا را به مثابه امر و دستور تلقی می کنم و می خواهم از همان لحظه ای که دستور را می شنوم و از محضر ایشان مرخص می شوم اقدام به اجرای امر مولا کنم و این نوشته ها برای همین است که دائم به آن نگاه کنم و برای اجرای آن فکر و تدابیری بیندیشم و می ترسم از اینکه وقتی از این جا خارج می شوم و سوار ماشین می شوم در راه اتفاقی برایم بیفتد و از دنیا بروم در حالی که امر نائب امام زمان (عج) را اجرا نکرده باشم و در فکر اجرای صحیح و به موقع آن هم نبوده باشم.

    “فکر اجرای صحیح و به موقع”

  15. قلیدون می‌گوید:

    “از امشب در این وبلاگ حکومت نظامی برقرار است.”
    http://gholeidoon.blogfa.com
    g h o l e i d o o n

  16. سیداحمد می‌گوید:

    “وقتی می بینم که آقای “سین” از خانواده همسرم که پایتخت نشین است و دور اول انتخابات سال ۸۴ اصلا شرکت نکرد و دور دوم هم به لج عدالت و به کوری چشم امثال ما به یکی دیگر رای داد، وقتی می بینم همین فرد در ایام فتنه چگونه به نفع اشرافیت، به صحنه آمد و به خیابان آمد و فحش داد و سوزاند و پاره کرد و آتش زد، و وقتی می بینم همین فرد که قبلا هم کارش روزنامه نگاری بود، الان روزنامه نگار جریان منحرف شده و ماهی چقدر می گیرد و حتی نامزد مذکور را بیشتر از ما دوست دارد، دلم می شکند.”

    خدائی وقتی آدم امثال آقای “سین” را می بیند خیلی لجش میگیرد!
    خدا ازشان نگذرد…

  17. خادم الشهدا می‌گوید:

    برخی از مسئولان ونمایندگان (بعضیاشون)اگر وقت بذارن و زمان خوردن و دو دو کردن و زیرآب زنی(شرمنده) و…را کاهش داده و اندکی به درد مردم واین خانم محترم بپردازند، من که النگو ندارم ولی قول میدم گوشی ولب تاپمو بفروشم!!!جدی میگم!

  18. چشم انتظار می‌گوید:

    بهره ای ازکلام آقا :
    قرآن ضامن سعادت همه ی ماست ، عزیزان من .
    قرآن ضامن بقای جمهوری اسلامی است .
    قرآن همه چیزاست .

  19. ساسان می‌گوید:

    بسم رب الشهدا
    ما مکلف به تکلیفیم و نه نتیجه
    پس یک یا حسین تا میر حسین و جریان انحرافی برند پیش صدام حسین

  20. مهدی نعیمی می‌گوید:

  21. مهدی نعیمی می‌گوید:

  22. مهدی نعیمی می‌گوید:

    ماعاشق” ماه”هستیم برای مافرقی نمی کند که کدام ستاره بال بال می زند تاخود را بنمایاند مافقط به”ماه” خیره ایم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.