نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
بسیار عالی،
کیف کردیم، اساسی کیف کردیم.
ممنون داداش حسین با شهامت، از اینکه محافظه کار نیستی لذت می برم.
“باید از عالیجناب تزویر چند سوال پرسید؛ ۱- شما از چه جایگاهی دعوت به آشتی می کنی؟! ۲- این دعوت
به آشتی را دوست که به شما توصیه نکرده. با این حساب، آیا دعوت به مهرورزی(!) ابتکار خو دتان است و یا باز پای درس معلم انقلاب مخملی نشسته ای؟! اگر دومی است، چقدر ماسیده؟! قبلا حساب شده یا بعدا می دهند؟! ”
اما داداش حسین به نظر می رسد حاج حسین آقای شریعتمداری کمی در متن دست برده باشد!
حسین قدیانی: بله! درست است؛ مدیر مسئول کیهان که افتخار می کنم به شاگردی شان، گاهی مثل همین متن در نوشته های من دخل و تصرف می کنند که هم “حق” و هم “وظیفه” شان است. اصولا وقتی متنی به “کیهان” می دهم، استاد عزیزم از انداختن مطلب در سطل خاک تا کار کردن در روزنامه اختیار عمل دارد و این را به خود ایشان هم گفته ام. البته دوستی و مهر و محبت به کنار، معتقدم با ویرایش حاج حسین آقای شریعتمداری مطالبم چه از حیث محتوی و چه از نظر زیبایی، بهتر می شود. در این نوشته هم اصلاحات ایشان مثل همیشه لازم و ضروری بود و مثل همیشه باعث افتخار من…
جناب ملعونِ منافق واقعا روزگار بدی را سپری می کند.
هر روز و هر لحظه مجبور است رنگ عوض کند، برای جلب توجه یاران انقلاب یک حرف بزند و برای جلب توجه بالاترینی های متوهم یک حرف!
آفتاب پرست هم در مقابل سرعت رنگ عوض کردن منافق کهنه کارِ قصۀ ما کم آورده!
حسین قدیانی: اگر گفتی در این نوشته منظورم چه کسی بود؟!
الف: آقای چیز/ ب: خانم چیز/ ج: مورد الف و ب/ د: هیچ کدام.
همه موارد!
مرگ بر مرد هفت رنگ
حسین قدیانی: گفتی “هفت رنگ”، یاد “هفت سنگ” افتادم که عجب بازی قشنگی بود در ایام ماضی…
داداش حسین! اول اسمش “خ” هست؟!!
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۰۰:۱۶
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجیها فـــــــدائی داری…
خوب معلومه دیگه منظورتون ممد تمدن بود!!!!!!
حسین قدیانی: نه! منظورم اصلا آقای تمدن استاندار تهران نبود؛ “ممد” شان هم نبود!
من هم منظورم از ممد تمدن، آقای تمدن استاندار تهران نبود!!
حسین آقا جون
دستت درد نکنه
تو اون تیکه “احمدی نژاد اگه یه مشایی داشته باشه یا صدتا مشایی ما از پرداخت سهم شما غفلت نمی کنیم” خیلی حظ بردم.
ان شاء الله در مسیر هفت سنگ ستیزی ببخشید هفت رنگ ستیزی موفق باشی!
داداش حسین از اینکه این بار نیز ترکاندید صمیمانه متشکریم.
حسین قدیانی: این ترکاندن شما هم صمیمانه بود!
دوستان! قیافه طرف را تصور کنید بعد از خواندن این متن!
سلام
من اگه نخونده کامنت بذارم چی می شه؟
حسین قدیانی: هیچی! من هم نخوانده، جواب کامنت تان را می دهم!
“آقای فلانی! شک نکن به محض سقوط دیکتاتور مجروح و مفلوک یمن که ایام فتنه خودش را برای حمایت از شما کشت، حتما برایت به جای این وجیزه، پیام تسلیت می فرستم و آن نوشته را هم جزء کفاره گناهانت حساب خواهم کرد.”
ضد علی غیر عبدالله آنتی صالح
به طرف گفتن دو تا سهتا! دروغ پشت سرهم بگو گفت:
سهتای اول: علی عبدالله صالح
سهتای دوم: دانشگاه آزاد اسلامی
در این نوشته منظورتان همان میکروب سیاسی ,منافق پر رو ,”ال سقوط”فتنه و در خاتمه ,ختم ملعونین فتنه نیست!?
(تا همین الان هم که گاهی می توانید اظهار فضلی کنید,کمی بیش از اندازه صلح و صفا و اشتی و رافت و مهر نظام شامل حال شما شده.)
“من البته بنا ندارم نام این فرد از سران فتنه را در این نوشتار ببرم، ”
راست گفتید فقط بنا نداشتید نام و نام خانوادگی و شماره شناسنامه اش را ببرید!
رسول گرامی اسلام فرمود : سه خصلت از علامتهای منافق است اول هنگامی که خبری را می گوید دروغ می گوید دوم آنگاه که به او اطمینان شود خیانت می کند سوم وقتی وعده ای می دهد تخلف می کند.
آقای فلانی! به شما هشت سال اطمینان شد اما شما به جز خیانت، کردید؟
عالی بود استاد.
سلام
متن را هنوز به دلیل کمبود وقت و مطول بودن آن نخوانده ام و. ان شا الله بعدا میخوانم و نظرم را میگویم . اما یک نکته را میخواستم عرض کنم و آن این که اگر یادتان باشد در اولین پستی که در این ستون گذاشتید ( باب الفاطمه ) گفتید نوشته های این ستون اختصاصی وبلاگ است . اما در دو مورد همگان شاهد بوده اند که مطالب چاپ شده در کیهان را در این ستون آورده اید . پس لطفا زیر همین پست بنویسید ” از این پس در این ستون مطلب اختصاصی وبلاگ منتشر نمیشود ! “
متن پیام هکر جوان ایرانی به آمریکا و اسرائیل:| وقتی آمریکا واسرائیل بدون هیچ مشکلی می توانند ایمیل های من را بخوانند ، من هم می توانم هر کار بخواهم بکنم
به گزارش استان نیوز: هکر جوان ایرانی در انتقام از “استاکس نت” “کومودو” را هک کرد و در پی آن پیامی را برای همه مردم دنیا منتشر نمود؛
بخشهای مهم این پیام توسط “استان نیوز” ترجمه شده است که نظر شما را به آن جلب می کنیم.
سلام، من این پیام را به تمام دنیا می نویسم، سپس شما بیشتر درباره من خواهید دانست؛ اول می خواهم چند چیز را برای شما روشن کنم بعد می فهمید که من هکر هستم. من Comodo را از InstantSSLهک کردم که آدرس ایمیل آن: mfpenco@mfpenco.com و نام کاربزی آن: gtadmin ، و رمز عبور آن: globaltrust ، نام DB آن: globaltrust و instantsslcms بود. این کافی است، کسی که باید بفهمد خود قبلا فهمیده است! باید بگویم ما هیچ رابطه ای با ارتش سایبری ایران نداریم. ما DNS ها را تغییر نمی دهیم، ما فقط خودمان هک می کنیم. دیدم Comodo و دیگران نوشته بودند ۱۰۰۰ نفر روی این پروژه کار کرده اند! بگذارید توضیح بدهم؛ من یک تیم نیستم، من یک هکر تنها با تجربه ۱۰۰۰ هکر هستم! من یک برنامه نویس تنها هستم که به اندازه ۱۰۰۰ برنامه نویس تجربه دارم! بنابراین شما درست می گویید! این کار با ۱۰۰۰ هکر صورت گرفته است! ولی این تنها من بودم که تجربه هزار هکر را داشتم!
من می دانم شما واقعا از دانش، مهارت، سرعت و تجربه من شوکه شده اید، اشکالی ندارد! همه این کارها برای من خیلی راحت بود، من کارهای بزرگتری انجام داده ام که نمی توانم درباره آن صحبت بکنم؛ پس اگر شما مجبورید نگران باشید…؛
باید به شما بگویم سن من ۲۱ سال است!
بگذارید برگردیم به دلیل اینکه این پیام را برای شما ارسال کردم؛ من این را به دنیا می گویم، پس با دقت گوش کنید، وقتی آمریکا و اسرائیل “استاکس نت” را نوشتند، کسی درباره آن صحبتی نکرد، کسی برای این کار مقصر شناخته نشد! در کل هیچ اتفاقی نیفتاد، پس وقتی من این گواهی را امضا می کنم اتفاقی نخواهد افتاد، هیچ اتفاقی نباید بیفتد! این یک معامله ساده است؛ وقتی آمریکا و اسرائیل می توانند ایمیل های من را در “یاهو” ، “هات میل” ، ” اسکیپ” ، “جی میل” و غیره بخوانند، آن هم بدون هیچ مشکلی! ، وقتی آنها بتوانند با استفاده از Echelon جاسوسی کنند، من هم می توانم هر کاری که بخواهم بکنم؛ این یک قانون ساده است. تو انجام می دهی، من هم، تمام!؛ شما دست بر دارید، من هم دست برمی دارم؛ این قانون است.
هر فرد مشکل داری در ایران، از جنبش جعلی سبز گرفته تا همه اعضای گروهک منافقین و تروریستهای دو رو باید از شخصیت من بترسند. من به هیچ کسی در ایران اجازه نمی دهم به مردم ایران آسیب برساند، به دانشمندان هسته ای کشورم، به رهبرم ( که هیچ کس قادر نیست) یا به رئیس جمهور من؛ تا من زنده ام شما قادر به این کارها نیستید، تا من زنده ام شما در اینترنت امنیت نخواهید داشت، خلوت امنی نخواهید داشت، امنیتی در دنیای دیجیتال نخواهید داشت. فقط صبر کنید و ببینید.
Comodo و دیگران! هرگز فکر نکنید که در امان هستید، هرگز فکر نکنید که می توانید بر اینترنت حکومت کنید، یا با ۲۵۶ شماره دیجیتال که کسی نمی تواند ۲ فاکتور نخستین آن را پیدا کند بر جهان حکومت کنید؛ من به شما نشان خواهم داد چگونه کسی در سن و سال من قادر خواهد بود بر دنیای دیجیتال حکومت کند.
به “مایکروساف”، “موزیلا” و “کروم” که به محض رسیدن دستورات از CIA نرم افزارهای خود را بروز می کنند! شما هم هدف های من هستید؛ من یک “شبح” هستم، پس بترسید اگر باید بترسید! نگران باشید اگر باید نگران باشید.
A message in Persian: Janam Fadaye Rahbar
یک پیام به فارسی: جانم فدای رهبر
ترجمه: استان نیوز
نفاق بد دردی است.درمان هم ندارد.
داداش جان
میدونی این متنها چراعلیرغم اینکه زخم کهنه تازه می کنه به دل می شینه . به خاطراینکه منافق شناسی یه ذکاوتی می خوادکه بعضی مواقع خودمنافق هم نمی تونه چهره ی پلیدشوبشناسه وفکرمی کنه عین حقه .
ضمنا : من معتقدم این منافق عباشکلاتی که آخرهم نفهمیدم منظورت کی بود . به مراتب ازآقاوخانم چیزوهمچنین شیخ بی سوادوراس الفتن و…بدتره چون زمینه ی همه ی این انحرافات رواون ملعون مهیاکرد .
راستی فکرکنم طرف روشناختم : سیدمهدی هاشمی معدوم نیست ؟
اگه اون نیست احتمالاعاقبتش عین اون هست البته نه بااین دستگاه محترم غذا !
دست مریزاد
عجب متنی بود
چسبید! خیلی بیشتر از خوردن یه آب میوه خنک بعد از چند ساعت پیاده روی زیر آفتاب
بی خود نیست که در نظر حضرت حق منافق از کافر هم بدتر است
راستی، سران فتنه کی محاکمه می شوند؟
حسین قدیانی: شاید این شنبه!
برای ما دست دوستی و آشتی و این حرف ها بهانهای برای یک دسیسه دیگر است برای چپاول این ملت اگر آقای فلانی از کرده خود پشیمان بود طرح آشتی نمیریخت نقشه چوبه دارش را میکشید!
حالا حالاها باید بخورند از ملت و از دشمن ملت که این هم شاید کفاره قطرهای از خون شهدای ۸ ماه دفاع مقدس نباشد …
چاره نفاق آتش دوزخ است و بس … فعلا که دنیا دوزخشان است و انشالله آخرت نیز …
داداش حسین :شد یه با ر به ما هم جواب بدی! بگو نه
چراشو نمی دونم
راستش از ممد خاتمی وقتی میگی دلم خنک میشه از تشخیصیه میگی جگرم خنک میشه!افتادددد
چرا شنبه به ما ساندیس ندادند؟مگه جنگ نرم تموم شد!!؟؟؟
حسین قدیانی: گفتی ساندیس… یاد ساندیس افتادم!
سلام
…
حسین قدیانی: برادر محترم! حرفهایی که زدید، حتی اگر درست باشد، طرحش در وبلاگ قطعه ۲۶ با این شدت که شما نوشتید به صلاح نیست. کامنت تان را اگر برای من نوشته بودید، خواندم. ممنون!
…
قطعه قطعه مهره
سلام
همه متن ک یه جایی رو از یه کسی می سوزوند یه طرف این خداروشکر آخرش یه طرف (:
ممنون ک هستین (:
گفتند که آقای هاشمی به دلیل خرابی ماشین دیر به مراسم رسید اما مگه با دار و دسته کورها طرفند؟ روشن است که این را بهانه کردند که پس از شروع سخنرانی آقا وارد جایگاه بشود تا از شعار مردم که به احترام سخنان آقا سکوت خواهند کرد در امان بماند و چه کنجی مطمئن تر از پناه رافت آمیز آقا برای کسانی که پرونده سنگینی نزد ملت دارند .
بنازم به قدر و منزلت آقا که بعضی ها در عین طاقچه بالا گذاشتن برای نظام اسلامی و خود را عقل کل دانستن ولی باز هم برای فرار از سرزنش و ملامت امت ، پناهی بهتر از خود آقا پیدا نمیکنند .
همین فعلشان به عنوان ملاک قدر و منزلت خودشان نزد امت اسلامی کافی است و ایکاش دیده عبرت بین آنها باز شود و نعمت بصیرت به سراغشان بیاید .
سلام داداش
دمتون گرم خوشم اومد کلا زدید تو دهنش گفتی صدات در نیاد تا به موقعش خودمون داریم برات جوجه
وای خودمونیما کلا خدمت شما که عرض کنم تو انتخابات این دوره جای شیخ بی سواد خالیه من که هر وقت میومد نطق انتخاباتی می کرد کلی می خندیدم
…
سلام
“حسین قدیانی: اگر گفتی در این نوشته منظورم چه کسی بود؟!”
اگه تو جیب جا میشه, ممد خالی بنده دیگه!
یا علی مدد.
http://www.absarnews.com/fa/pages/?cid=8708
“انگار که دعوای خانوادگی بود آشوب عاشورا. انگار که دعوای ۲ همسایه یک محل بود شعار جمهوری ایرانی. انگار که حالا یک حرفی بود و خیلی هم مهم نبود شعار علیه اصل ولایت فقیه.”…
دقیقا.همینه.جواب خوبی است!
متاسفانه انگار همه چیز را دوست دارند انحصاری کنند، این ها!
//////
کلاً که به شما عرض کنم دلمان برای این “کلا به شما عرض کنم”های دوره ای هم تنگ شده است…
خارج از نوبت فکری نمی کنید؟
صرفا جهت خنده.در همین ۲۰:۰۶ خودمان!
جک و لطیفه در شهر خنده:
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
اگه دلت گرفته.
اگه دوست داری از ته دل بخندی.
هر روزی که باشه مهم نیست. صبح ، ظهر و یا شب.
یکسر بیا شهر خنده.
منتظرت هستم.
تخصص شهر خنده پاک کردن غصه از دل ایرانی هاست.
می گی نه؟
بیا و خودت ببین.
اگه می خوای دلنوشته هایت رو صد ها نفر بخونن.
اگه می خوای تولد کسی رو تبریک بگی و یا برای کسی که دوسش داری پیام بذاری.
بیا به شهر خنده.
http://shahr-e-khandeh.blogfa.com
افسانه ی آخرین بازمانده از نسل مردان ایران زمین.
آنانکه سربلندی مردمشان را در شاد بودن جستجو می نمایند.
“شهر خنده” متعلق به همه ی ما ایرانی هایی است که می خواهیم ثابت کنیم با شاد بودن و شاد زندگی کردن می توانیم سربلندی را برای ایران عزیزمان به ارمغان آوریم.
[نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند][نیشخند]
وقتی شنیدم یه دختر ۷ ساله نابغه ریاضیه خود به خود به یا د پروفسور کروبی افتادم!!!!!!! باور کنید من اگه جای مسئولین نظام بودم کروبی رو آزاد میکردم فقط به خاطر نشاط روح مردم.اخه حیف نیست این کروبی گوگولی تو حبس باشه؟این بلبل آوازه خوان برای مردم نخونه؟ تازه حسین قدیانی هم دل و دماغی برای نوشتن پیدا میکنه!مگه نه دادش حسین؟
دمت گرم…