عسلویه؛ شیرین تر از عسل

همه چیز درباره “ایران هسته ای” اینجاست

متن زیر در روزنامه کیهان ۲ شنبه/ پانزده فروردین ۱۳۹۰ کار شده است

مردان بزرگ کار بی حکمت نمی کنند. درس باید گرفت از سخن شان و نکته های ظریف که می گویند باید با چشم باز دید. آنجا که در حرم باصفا و دلربای هشتمین امام، رهبر انقلاب برای مردم سخن می گفتند، نکته ها بود؛ چه در متن و چه در حاشیه. می دیدی که ملت در تأیید سخن مولای خود مدام تکبیر می فرستند و چقدر هم با شور. خیلی ها با اشک چشم حتی. حالیا که ولی فقیه، ملتی دارد در شان خود، ملتی برتر از امت صدر اسلام. دشمن این ملت در آغاز سال نو پیام داده بود به این ملت که ما دوستدار شماییم؛ یعنی اوباما هوادار ماست! اوبامای آمریکایی که فقط در گوآنتانامو و ابوغریب آدم نمی کشد. اوبامای آمریکای هیروشیما و ناکازاکی و ویتنام و ۲۸ مرداد و ۸ سال جنگ تحمیلی و ۸ ماه جنگ تحلیلی و آن کربلای پنج و این کربلای رنج. اوبامای آمریکای بعثی ها و بعضی ها. مردک حالا شده طرفدار ما و به مناسبت نوروز برای ما پیام می فرستد. کدام ما؟… ما که اهل کوفه نیستیم. ما که اهل پیام نوروزی اوباما نیستیم، علی تنها بماند. مهم بود برایم ببینم که رهبر حکیم ما در برابر این پیام شیطان بزرگ چه واکنشی نشان می دهند. دوست داشتم «آقا» بزند توی دهان کفر. یک وقت ما ملت می گوییم «مرگ بر آمریکا»، یک وقت خمینی بت شکن می گوید «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» و می زند توی دهان آمریکا. یک وقت ما در تأیید سخن رهبر، تکبیر می فرستیم، یک وقت «آقا» می گویند؛ «حالا این آمریکا پیام داده به مناسبت نوروز به شماها که من طرفدار شما مردم ایران هستم»!… تا ما همراه رهبرمان به سر تا پای قامت ناراست کاخ سفید بخندیم… و تکبیر بفرستیم «مرگ بر آمریکا». دیدم از سیما که مردم بعد از خنده ای مختصر به نشانه تمسخر قوه عاقله سران کفر، خشمگین شدند و شعار دادند «مرگ بر آمریکا». اصلاً برای لحظاتی به رهبر اجازه ندادند سخنرانی کند، از بس که «مرگ بر آمریکا» گفتند و بعد خامنه ای می خواستند ادامه دهند سخنرانی شان را که باز هم مردم شعار آشنای دیگری را سر گرفتند. چه بود آن شعار؟… آفرین! آن شعار این بود؛ «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»… آری! ما اهل کوفه نیستیم، خامنه ای این را بداند. مردم اصرار داشتند که به رهبر خود برای بار بیشمار دیگر بگویند «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند». اوباما البته می تواند به ما پیام نوروزی بدهد. اصولاً به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی، به یمن حکومت حکیمانه حضرات ماه؛ خمینی و خامنه ای، حتی نوروز ما هم برای دشمن موضوعیت دارد. ما که جلوی رئیس جمهور بی عقل آمریکا را نگرفته ایم! اوباما هم مثل یکی از این حاجی فیروزهای سر چهار راه! آقای اوباما -چه ترکیب نامتجانسی!- حتی می توانست به مناسبت سیزده به در، برای روز طبیعت هم پیام می داد و ادعا می کرد طرفدار ماست. مالیات که ندارد! کنتور هم نمی اندازند!… اما گویی که هنوز هم شب عاشوراست و دوباره شمر به سرش زده پیام امان نامه برای عباس بفرستد که اگر دست از دامن عاشورایی حسین برداری، در امان مایی. خواسته اوباما هم از ما همین است؛ اگر دست از دامن آسمانی ولایت فقیه برداریم، در امان دشمن ایم. بگذریم که همین را هم دروغ می گویند. هر جا دوست از سر ضعف، تسلیم دشمن شد، تاریخ حکایت ها دارد از عهدشکنی و بدصفتی و بی وفایی دشمن. «آقا» گمانم آن جمله را گفت که از مردم تکبیر بگیرد و با زبان همان مردمی که اوباما برای شان پیام فرستاده، بزند توی دهان دشمن… و زد. قشنگ هم زد. نسبت ما با خامنه ای، نسبت عباس است با حسین. الگوی ما عباس است و اسوه خامنه ای، حسین. هر کار که عباس کرد، ما همان کار را می کنیم. ما نگاه می کنیم به جای پای عباس. به دست عباس. به کف العباس. اگر عباس با خشم مقدس خود، امان نامه شمر را پاره کرد، ما هم پاره می کنیم پیام اوباما را، همچنان که کردیم و خامنه ای هم بودند و دیدند و تأیید کردند که آن روی سکه معرفت و محبت ما به ولایت فقیه، بغض و عداوت و دشمنی است با شیاطین کوچک و بزرگ. ما دست از ولی فقیه محبوب خود بشوییم و عهدشکنی کنیم، که چند صباحی آمریکا شیره ما را بمکد و بعد مثل یک آدامس بی مزه، ما را پرت کند سطل خاک؟… هیهات منا الذله! چه فکر کرده دشمن درباره ما؟ ما حتی به طمع بهشت هم ولایت جانشین معصوم را نپذیرفته ایم. برای ما بهشت، جایی جز لبخند رضایت خامنه ای نیست. بهشت، دقیقاً آنجاست که حضرت ماه با زبان ستاره هایش عین امام، توی دهان دشمن می زند. الان آمریکا از دست ما به شدت عصبانی است و خدا بیفزاید بر درجات بهشتی شهید؛ آمریکا می تواند از این عصبانیت بمیرد.
هم الان به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی، حتی روستاهای منطقه خاورمیانه بدل به مسئله امنیت ملی سران کفر شده اند. فرزند آدم به بیچارگی آمریکا، قابیلی به عمر خود ندیده. چرا؟… چون پیوند ملت و ولایت در این دیار ناگسستنی است. چرا که رهبر ما به شکل مضاعف، حکیم است. دیده ایم و شنیده ایم که در وصف امام، حضرت «آقا» بر ویژگی حکیم بودن آن عزیز دوران، بیش از خصائل خوب دیگر اشاره می کنند. ای خوشا که همان حکمت را در خامنه ای می بینیم و می شنویم؛ حتی در نکات حاشیه ای. القصه! آنجا که «آقا» پند دادند عاقبت دیکتاتورهای منطقه را به بعضی ها در داخل، که هر کجا تاریخ مصرف تان تمام شود، رهای تان می کند و حمایتش از شما دائمی نیست، مردم نکته سنج و دقیق ما در تایید سخن رهبر خود، «مرگ بر منافق» گفتند، اما خامنه ای اولین «مرگ بر منافق» را که شنید، نگاه ها را از سران فتنه به سران کفر برگرداند و گفت؛ «منافق اصلی آمریکاست»… و مردم که دیدند همان یک «مرگ بر منافق» برای سران فتنه بس است، از دو مرتبه شعار دادند «مرگ بر آمریکا»… و من یاد این جمله امام افتادم که «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» و با دیدن خامنه ای، یاد خمینی افتادم و حتی «در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون». چفیه ای که بر دوش «آقا»ست تداعی می کند «یاد شلمچه، یاد فکه، یاد مجنون». چه بسیار فرزند شهید که در همین ایام عید خواستند از من که قبل از جمله «بابای ماست خامنه ای» اسم ایشان را هم بیاورم. یکی «محمد» بود، فرزند شهید کریمی، یکی هم «سیده زهرا» فرزند شهید ابطحی که خیلی دوست داشت از طریق «کیهان» -یعنی یک طوری که «آقا» حتما ببیند و بخواند- بگوید؛ «بابای ماست خامنه ای». می گفت و با چه گریه ای هم، که حاضرم برای این جمله هزار بار بمیرم. این شور و عشق و شعور کاملا طبیعی است؛ آخر پدرش وصیت کرده «جان خون من و جان امر امام، نگذارید باز هم قصه کوفه تکرار شود و رهبر جامعه اسلامی تنها شود»… الحق که خلف شایسته و حکیم خمینی است، خامنه ای. کوچک ترین سخنش پند است برای آدم. این همه سران بدبخت فتنه… آری! واقعاً بدبخت… خود را به در و دیوار زدند، ولی مولای ما آمریکا را منافق اصل کاری می داند. راستی که همین قدر می ارزند میکروبهای سیاسی. نفاق و کفر و ریا و ظلم و ستم و دیکتاتوری و خون جوانان شیعه و سنی ما در بحرین و بنغازی، می چکد از چنگ آمریکا. سران فتنه این وسط «پادو» هستند. عددی نیستند. این ما هستیم که گاه شان خود را پایین می آوریم و چیزکی درباره آنها می نویسیم. ما باید روزنامه و سایت و وبلاگ و هفته نامه و ارگان خود را پر کنیم، و الا من یکی که بیم دارم روزی نام سران فتنه را فراموش کنم! حال و روز سران فتنه باید پندآموز باشد برای کسانی که مسئله اصلی ما نیستند. هر کسی به فکر هر فتنه ای هست، نگاه کند به امروز فتنه گران و درس بگیرد و روزگار خود را تباه نکند. حالا دیگر چه فرقی می کند که آن فراری اعتراف کند یا نکند، درباره سلامت مالی زندگی رهبر انقلاب؟ یا چه فرق می کند آن دیگری محمل ببافد؟… خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست؛ این را هم به ثروت «آقا» اضافه کنید. حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست؛ جان این ملت شهیدپرور اگر چه ناقابل است، ثروت خامنه ای است. آبرو، پول، خانه و کاشانه، اصلا همه هستی ما ثروت خامنه ای است. حرفی هست؟! ثروت خامنه ای فقط این حسینیه ساده و باصفای امام خمینی نیست. فقط بیت رهبری نیست. فقط چند گلیم ساده نیست. فقط یک تکه فرش ماشینی کهنه و زبر و خشن نیست. فقط یک کتابخانه نیست. فقط یک چفیه و عصا و دست مجروح نیست. خامنه ای اگر چه سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویش است، اما جان ما و خون ما کلکسیون ثروت مولای خراسانی ماست و به این عبارت، خامنه ای ثروتمندترین رهبر دنیاست. اینها که چیزی نیست؛ سیدحسن نصرالله هم خودش را بخشی از ثروت خامنه ای می داند. حوادث منطقه بخشی از دارایی های انبوه انقلاب اسلامی ماست که تازه به مرحله برداشت رسیده است.
حال که صحبت از پول و ثروت و دارایی شد، چه قشنگ که امسال، سال «جهاد اقتصادی» شد. این را ما خوب می دانیم رهبر حکیم مان از کدام زاویه امسال را سال «جهاد اقتصادی» نام نهاده اند. جهاد اقتصادی یعنی یک پله بالاتر از همت مضاعف. رهبر از «همت مضاعف» ملت و دولت راضی بودند و اینک نوبت گام بعدی است: «جهاد اقتصادی». اگر رهبر عزیز در نوروز سال گذشته به «دشت عباس» رفت، اما نوروز امسال به «عسلویه» رفتند تا به دولت و مجلس و قوه قضائیه و همه و همه، پیامی حتی واضح تر از پیام نوروزی شان بدهند که قطار حکومت هرگز نباید از روی ریل خدمت به ملت خارج شود. خامنه ای در دعوای میان مسئولان نظام، فقط طرف ملت را می گیرد. به عبارتی در حکومت جمهوری اسلامی، اصلی ترین ثروت ملت، ولی فقیه است. این یک رابطه دوسویه است. از آنجا که دود دعوای پنهان و به خصوص در ملاء عام مسئولان در چشم مردم فرو می رود، خامنه ای وسط این دعوا بیشتر نگران حق ملت است. مع الاسف و با عرض پوزش از مسئولان نظام باید گفت که دعوای میان ایشان خیلی اوقات از جنس دعوای زن و شوهرهاست که عقلا کمتر باور می کنند و اغلب هم از این روست که حضرات، دولت و شهرداری و مجلس و… را می بینند، حوزه تحت مدیریت خود را می بینند، اما اصل نظام را نمی بینند. «آقا» اما کشتی بان همه این مجموعه است و هیچ جزئی را فدای کل نمی کند و حقوق اقتصادی و معیشتی مردم را فدای دعوای گاه و بی گاه مسئولان نمی کند. رهبر حکیم ما دنبال حق مردم است و تکلیف مسئولان. از نظر مردم، آن مسئولی بیشتر ولایت پذیری دارد، که از بقیه بیشتر کار کند و از بقیه کمتر دعوا کند و اگر هم این دعوا خیلی ضروری است، آن را نیاورد در سفره ملت و مثلاً مدام نگوید بودجه مترو نرسید و آن یکی مدام جواب ندهد که دادیم! از دیگر آفات که به جهاد اقتصادی ضربه می زند، مسئله سازی است. مکتب سازی است. حرفهای بی خودی است که نباید زد، اما متأسفانه توسط عده ای قلیل زده می شود و کارهای بی خودی است که نباید کرد، ولی عده ای آن را انجام می دهند. مثلاً چه ضرورتی دارد که مکتب ایرانی مطرح شود که یک عده از این طرف و عده ای از آن سو، به جای خدمت به ملت، در وادی این مباحث بیافتند؟ یا بحث موسیقی، بحث حجاب و از این مباحث. چرا عده ای وقت ذیق دولت را وقف این مباحث می کنند؟ چه می خواهند؟ اینکه می گویند؛ ما هنوز حرف های اصلی خودمان را نزده ایم، دیگر چه چیز را می خواهند بگویند؟ چرا مدام اصرار دارند یک اصل را نه در طول، که در عرض یک اصل دیگر مطرح کنند؟ نوروز البته که خوب است، اما امامزاده نیست که متولی بخواهد. همه جور استفاده ابزاری دیده بودیم، جز استفاده ابزاری از نوروز و حاجی فیروز! ما اما ایرانی بودن مان را بسیار بیشتر از کاتبان مکتب ایرانی دوست داریم، ولی این همه را کم و بیش هر ملتی دارد. آن ملتی هم که ندارد، خیالی اش را در قامت اساطیر می سازد. برگ برنده ما ستون های تخت جمشید نیست که معلوم نیست روی دوش چند کارگر و رعیت و فقیر و بیچاره بالا رفته. آنچه ما را از دیگر ملل دنیا -نه از یونیسف و سازمان ملل- ممتاز می کند، بچه های بازی دراز و بسیجیان هوراند. ولایت فقیه است. دین این ملت است. اگر ما پرسپولیس داریم، جوان مصری به اهرام ثلاثه می نازد؛ ولی هر ۲ می توانیم به یک چیز افتخار کنیم که عامل وحدت مان است و آن اسلام است. اینجاست که ما هم از سنی نوار غزه دفاع می کنیم و هم از شیعه میدان لؤلؤ. ما اگر می خواستیم افکار ایدئولوژیک خود را قربانی مسائل سمبلیک کنیم، اصولاً به رهبری ولی فقیه، انقلاب اسلامی نمی کردیم. برای ما اگر پاسارگاد و نقش رستم بیشتر از اروند و ارتفاعات الله اکبر ارزش داشت، رای می دادیم به فرد مورد نظر جناب گفت و گوی تمدنها. ما اگر به جای احیای ارزش ها و «جنگ جنگ تا دفن کل فتنه از عالم» که امام گفت، دنبال جشن جهانی نوروز بودیم، اصولاً به احمدی نژاد نباید رای می دادیم. بودند کسانی که در ظاهر و باطن بیشتر به درد این کارها بخورند و به جای چفیه بر دوش مجسمه کورش، برای تندیس داریوش کراوات بزنند! کسانی که نوروز را با «شهر النبی» اشتباه گرفته اند و برای ایام عید، «خطبه شعبانیه» -شاید هم مشائیه- می خوانند و کیلومترها جلوتر از پادشاهان هخامنشی، ادعا می کنند و حرف بی خود می زنند که در نوروز، دست و پای شیاطین بسته می شود، (!) نه فقط دشمن مکتب ناب اسلام، که دشمن کار در عسلویه اند. این عده البته بی خود از امام زمان دم می زنند. بعضی ها اصولاً و به خیال خام و زشت خود، امام زمان ما را مظلوم گیر آورده اند. چگونه است که تو مدیریت پیامبران را ناصحیح می خوانی، حجابی که اصل مسلم قرآن است، برنمی تابی، دم به ساعت حرفی می زنی که صدای مراجع و علما درآید، رهبر باعث تفرقه ات بخواند، از ایران بر فرق اسلام چماق بسازی، بعد همه این حرفها را با عذرهای بدتر از گناه لاپوشانی کنی، به جای قال الصادق و قال الباقر و صفحات نهج البلاغه، خودت را مفسر دین بدانی و هر روز به جای جهاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، یک اجتهاد جدید کنی… آری! چگونه است که برای یک جریان مسئله ساز با این همه انحراف، امام زمان اما از زبانش نمی افتد؟! آیا واقعیت ماجرا و اصل قصه این نیست که عده ای، آخرین معصوم و کامل کننده دعوت همه انبیا و ائمه را -با عرض معذرت از ساحت مقدس امام عصر- آن قدر غایب فرض کرده اند که می خواهند در پوشش این نام مطهر و سلاله کوثر، همه انحرافات خود را رنگ دینی و امام زمانی بزنند؟! چگونه است از سویی حجاب را برنمی تابند و از دیگر سو دم از امام زمان می زنند؟… چون حضرت صاحب، نهج البلاغه ندارند؟ چون از نظرها پنهان اند؟ چون در پرده غیبت اند؟ چون از ایشان مثل بعضی از معصومین احادیث و روایات محکم در باب حجاب و نماز و دیگر احکام اسلام نیست؟! از دیگر سو چگونه است که شما از ماه هم به خورشید نزدیک ترید؟… بدانید و آگاه باشید که امام زمان آن قدر که شما فکر کرده اید، غایب از نظرها نیست. کرکره این دکان را لطفاً پایین بکشید. برای ما امر نائب امام زمان در عصر غیبت، همان امر امام زمان است. وقتی ماه هست، ما برای باخبر شدن از خورشید، حتماً به مهتابی دخیل نخواهیم بست. شاید حضرت صاحب الامر ظاهر نباشند، اما حتماً حاضر هستند و ولایت فقیه مهمترین تجلی این حضور است. ولایت فقیه یعنی خمینی. ولایت فقیه یعنی خامنه ای. ولایت فقیه یعنی استمرار حرکت انبیاء. ولایت فقیه یعنی همان ولایت رسول الله. حضور خورشید در عصر غیبت و در این آخرین شبهای روزگار، فقط و فقط یعنی نور ماه. جمع کنید این بساط را که پرچم انتظار تنها زیبنده دست پیروان راستین ولایت فقیه است. «روات احادیثنا» یعنی ولایت فقیه. یعنی علمای آگاه. یعنی مراجع فرزانه. کاتبان مکتب ایرانی، راویان اشعار شاهنامه ای هستند که به یقین آن را فردوسی ننوشته. این اثر شاید کار خود اسفندیار باشد که «امام زبان» خود را با «امام زمان» ما اشتباه گرفته است. اسفندیار شاید فارسی باشد اما قطعاً سلمان نیست؛ سلمان فارسی نیست. سلمان، بیش از آنکه عجم باشد مسلمان بود و عمار بیش از آنکه عرب باشد. کسانی که از دغدغه های علی کم می کنند، کجا و کسانی که بر مسئله های علی اضافه می کنند، کجا؟! رضایت خورشید در گرو رضایت ماه است و کار کردن در عسلویه، به عشق علی، شیرین تر از عسل… در مثل مناقشه نیست؛ مثل رای ما به احمدی نژاد… پس زنده باد اقتصاد، زنده باد جهاد. زنده باد ولایت فقیه. زنده باد اجتهاد.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    چه طوری اینقدر فوق العاده و متفاوت مینویسی مومن؟

  2. سیداحمد می‌گوید:

    برای ما بهشت، جایی جز لبخند رضایت خامنه ای نیست. بهشت، دقیقاً آنجاست که حضرت ماه با زبان ستاره هایش عین امام، توی دهان دشمن می زند….

    به به
    تبارک الله داداش حسین.

  3. صبا می‌گوید:

    ببخشید”آن قدر غایب فرض کرده اید که می خواهند” “فرض کرده اند” فکر میکنم مورد نظر بود.

  4. صبا می‌گوید:

    از اول متن که خواندم می خواستم شاه بیت هایش (معادلش در نثر نمی دانم چیست) را انتخاب کنم اما کمی که پیش رفتم دیدم انگار باید کل متن را برایتان بگذارم.
    واقعا قلمتان همواره در راه ولایت پاینده
    اما
    “برای ما امر نائب امام زمان در عصر غیبت، همان امر امام زمان است”
    “خامنه ای در دعوای میان مسئولان نظام، فقط طرف ملت را می گیرد. به عبارتی در حکومت جمهوری اسلامی، اصلی ترین ثروت ملت، ولی فقیه است” زیرا “بابای ماست خامنه ای”

  5. چشم انتظار می‌گوید:

    تاسیداحمد ودیوونه داداشی نظرندادن اول بشم بعدش متن روبخوم البته شایدم اول نشم به هرحال …

  6. سیداحمد می‌گوید:

    واقعا عالی بود
    خیلی لذت بردم

    عالی شروع شد و عالی هم تمام شد؛
    ممنونم داداش حسین.

    خیر دنیا و آخرت نصیبت سالار.

  7. فدایی رهبر می‌گوید:

    سلام داداش حسین.
    همه جا میگن ایران جهان سومیه ولی این جهان سومی مختص جماعتی که:
    نه اسلام و قبول دارن نه زیارت عاشورارو اونقت شعار یا حسین میرحسین میگن
    جماعتیه جلبک پوش که میریزید رو مثل مصدق میدونن اونوقت میرن بی بی سی که کودتای ۲۸مرداد رو پایه ریزی کردو گوش میدن
    جماعتیه که خودشون دکتر شریعتیو میپررستن اونوقت به ما که عشق امام خامنه ایو رو داریم میگن بت پرست
    جماعتیه که حجاب رو نقض حقوق زن میدونن اما استفاده جنسی از زنان رو حق اونا میدونن
    جماعتیه که پیشرفت هسته ای دولت رو بدون اینکه باج بدیم رو کار بی ارزش میدونن ولی جلوگیری از حمله هسته ای به ایران رو با دادن باج و پلمپ نیروگاه رو افتخار میدونن.
    جماعتیه که شعار مرگ بر دیکتاتور میگن اونوقت سنگ شاه رو به سینه میزنن.
    جماعتیه که دم از حقوق بشر میزنن ولی تا اسم عرب وسط میاد اونهارو حیوان مینامند.
    وقعا باید بر این جماعت مرگ بر منافق گفت.
    مرگ بر این جماعت منافق

  8. قاصدک منتظر می‌گوید:

    (ما اهل کوفه نیستیم ,علی تنها بماند.
    ابرو,پول,خانه وکاشانه,اصلا همه هستی مان,ثروت خامنه ای است.
    جهاد اقتصادی یعنی یک پله بالاتر از همت مضاعف.
    انچه ما را از دیگر ملل دنیا -نه از یونیسف و سازمان ملل-ممتاز می کند,بچه های بازی دراز و بسیجیان هوراند.ولایت فقیه است.دین این ملت است.
    برای ما امر نائب امام زمان در عصر غیبت,همان امر امام زمان است.وقتی ماه هست,ما برای با خبر شدن از خورشید,حتما به مهتابی دخیل نخواهیم بست.
    اسفندیار شاید فارسی باشد,قطعا سلمان نیست;سلمان فارسی نیست.سلمان,بیش از انکه عجم باشد وعمار بیش از انکه عرب باشد ,مسلمان بود.کسانی که از دغدغه های علی کم می کنند ,کجا و کسانی که بر مسئله های علی اضافه می کنند کجا ?!)

  9. به نام خدا
    سلام بر حاج حسین عزیز
    نمیدونم مهلت ارسال بهاریه ها تموم شده یا نه ولی این بهاریه اگر چه خیلی دست و پا شکسته است اما ” تحفه ایست هدیه ی درویش”.
    امیدوارم قبول کنی.(اسم بهاریه هست: حاج کاظم ۲ )

    اصلا تو حال و هوای خودم نبودم . داشتم به شب های قبل فکر میکردم که اینجا کجا و …
    یک دفعه صدای راننده اتوبوس بلند شد: ” چای بریزم براتون؟”
    اصلا فکر نمیکردم یک راننده اتوبوس اینقدر لفظ قلم صحبت کنه. چند ثانیه به چشم هاش خیره شده بودم، به چشم هایی که خیره بودن به جاده. دوباره سرشو برگردوند و وقتی منو دید که حیرت زده دارم نگاهش میکنم یه لبخند زد :” ببخشید حواستون رو پرت کردم. خیلی تو فکر بودید؟!”
    انگار زبونم بند اومده بود ولی هر چی که بود نمیتونستم جوابش رو بدم. خیلی به خودم فشار آوردم که یه چیز بگم: ” شما مطمئنید که راننده اتوبوس هستید؟ ”
    بنده خدا جا خورد . اصلا خودم هم جا خوردم. مسخره ترین سوالی بود که تا حالا از کسی پرسیده بودم ولی قشنگ ترین جوابی بود که از یک نفر میشنوم.
    ” اشک “. جواب سوال من ” اشک ” بود. ولی من نمیخواستم با سوالم تحقیر کنم. من نمیخواستم نیش بزنم .
    تا به حال “اشک” را نشنیده بودم ولی این بار من در جواب سوالم “اشک” شنیدم.
    این” اشک ” از جنس “اشک” های من نبود از جنس آب کوثر بود. من صدای آب کوثر را خوب میشناسم. هر “اشک”ی که “شنیده” شود از جنس آب کوثر است و از حوض کوثر سر چشمه میگیرد.

    من دیگر چیزی نگفتم و مستمع شدم تا “حاج کاظم ” ی که بعده ها این اسم را رویش گذاشتم متکلم وحده باشد.
    فقط نگاهش میکردم همین. حاج کاظم هم خوب میشناسد خواهش چشم ها را.
    با چشم هایم خواهش کردم که حرفی بزند. دلیل “اشک” هایش را بگوید.
    ” فکر میکنم سال که تحویل شد شما نجف بودید؟! ” به نشانه ی تایید سری تکان دادم.
    ” خوشا به حالتان. ما دلخوشیمان همین کربلای ایران است. خدا را شکر امسال هم قسمت شد آنجا باشیم. به چهره ات میخورد که جوان باشی. خدا را شکر کن که در اوج جوانی خدا قسمتت کرد و حضرت عشق(ع) طلبیدت. نمیدانی چقدر از دوستانم که هنگام شهادتشان صدایم میکردند تا بلندشان کنم و به سمت کربلا سلامی میدادند و … .
    ما که لیاقت نداشتیم و از قافله عقب ماندیم …..”

    صدای “اشک” ها …….

    ” راننده شدم. چون وقتی به جبهه می آمدم وضع پدرم خوب بود. در همان سال های جنگ فوت شد و تمام داراییش به من رسید. همه اش برای کمک به جبهه خرج کردم و مقداریش ماند به اندازه ی اجاره ی یک خانه ، همین. وقتی به تهران برگشتم تمام فامیل یک جوری به من نگاه میکردند . تمام فامیل وضعشان عالی بود و حالا که زندگی ساده ی مرا میدیدند با من و همسرم قطع رابطه کردند چون افت شان بود با من رفت و آمد داشته باشند. به خانه شان میرفتم تا قطع رحم نکرده باشم ولی در را به رویم باز نمیکردند. فشار زندگی چنان فشارم داد که دیگر نای بلند شدن نداشتم. راننده اتوبوس شدم. بله من راننده اتوبوس هستم و پسر محسن رضائی وارد کننده ی چه و چه و چه.
    پسر من حتی نمیداند که من اهل جنگ و جبهه ام . یعنی خودم به او نگفته ام چون میترسم که از سر همین جبهه ها حقی را بخواهد که حقش نیست.
    خودت که دیدی این اتوبوس هم برای من نیست و من فقط یک راننده ام . یک روز در این اتوبوس و یک روز هم در آن یکی. رانندگی میکنم و پول حلال به خانه میبرم تا نگویند که فلانی رفت جنگید و عوض آنکه کمک حال مردم و ملت باشد دارد خون این مردم و ملت را در شیشه میکند و هر روز گردن کلفت تر میکند.
    من یک راننده ی ساده ام…. همین”

    پیش خودم گفتم حاج کاظم هم یک راننده ی ساده بود… همین

    به راننده گفتم:” فیلم آژانس شیشه ای رو دیدید؟”
    گفت:” همون که آقای شریفی نیا توش بازی میکنند؟”
    گفتم:” نه ! ، حاج کاظم توش بازی میکنه ”
    ” به احتمال زیاد نیده باشم .”
    ” اجازه میدید “حاج کاظم ” صداتون کنم ؟ ”
    ” من که حج ، مشرف نشدم ! ”
    یاد دیالوگ عباس افتادم” هر کی خیبریه حاجیه ”
    ” من همون حاج کاظم صداتون میکنم”

    “…………..”

  10. سلام بر داداش حسین بیدار.خیلی زیبا بود خصوصا این دو جمله:
    شاید حضرت صاحب الامر ظاهر نباشند، اما حتماً حاضر هستند و ولایت فقیه مهمترین تجلی این حضور است.
    در حکومت جمهوری اسلامی، اصلی ترین ثروت ملت، ولی فقیه است.

  11. سندس می‌گوید:

    آقاى مبصرخداهردوى اونایى که گفتى روباشهید «ابراهام لینکلن» ( اگه اسمشودرست گفته باشم ) محشورفرماید.

  12. . می‌گوید:

    برای “بهاریه” که هم وزن “طلاییه” است..؛
    عنوان؛ مسافر کربلا
    قلم را در دست می گرم و به گنجینه…نه! اصلا نیازی به قلم در دست گرفتن و رجوع به گنجینه خاطرات نیست. مغز من، قلم به دست نگرفته سرشار از جمله می شود! چه برسد که قلم به دست بگیرم. زهرا، دوست صمیمی اما نه چندان قدیمی من است. قرار بود عید امسال را با هم به اردوی جهادی برویم اما خب نشد، یعنی قسمت چنین شد که ما عید از هم جدا باشیم. وقتی سال تحویل شد، شد احساس دلتنگی کردم ولی علتش را نمی دانستم.اول دوری پدرم به ذهنم رسید، اما بعد از صحبت با او آرام نشدم. دومین گزینه که به ذهنم رسید؛ دوری از زهرا بود اما با پیام دادن به او هم آرام نشدم… شاید ده روز مشغول کلنجار رفتن با خودم بودم تا اینکه… نمی دانم چه پیامی به دستم رسید که به طور اتفاقی جمله ای به ذهنم خطور کرد؛ “هرکس که کربلا را زیارت نکرده باشد، گمشده ای در دل احساس می کند!” ناگهان دلم خالی شد، داشتم احساس جدیدی را تجربه می کردم. شاید این چهارمین باری باشد که دچار احساس جدید می شدم، خوشحال شدم که بعد از این همه دغدغه به نتیجه رسیدم. اما این خوشحالی دیری نپایید، مشکل بزرگتری در پیش بود. باید راه های مختلف را برای رسیدن به گمشده ام بررسی می کردم؛ (( مامان و بابا که ۵ سال پیش رفتن و فعلا قصد رفتن ندارن. خواهر و همسرشون هم که پارسال رفته بودن. آن یکی خواهر هم که مثل من است! خودم هم که نمی تونم برم! در نتیجه باید بی خیال اصرار به خانواده می شدم!)) بعد از اینکه همه راه ها مورد بررسی واقع شد، چیزی شبیه نا امیدی در من سوسو زد! و از آنجا که “لا تقنطوا من رحمه الله”، ما هم آن سوسو را کور کردیم و نشستیم به مذاکره مسالمت آمیز با خود اقا امام حسین! خیلی نگذشت که زهرا _همین دوست صمیمی اما نه چندان قدیمی_ قرار مسابقه شما را به ما داد. حرفش را خیلی جدی نگرفتم اما وقتی دیدم در مسیج…نه ببخشید پیامکش نوشته بود “هر که دارد هوس کرببلا بسم الله” ما هم جوگیر شدیم. ولی باز هم خیلی جدی نگرفتمش. به همین خاطر بحث را درباب مزاح باز کردیم؛ که اگر ما بنویسیم صددرصد می بریم اما شما را چه کنیم که انگ بی معرفتی به ما می زنی! ایشان هم در جواب گفت: ((آرزویم است که دوستم به آرزویش برسد! ما که باشیم بخواهیم به اولاد پیغمبر انگ بزنیم…)) خلاصه ما دست به قلم نشده، برنده نشده، شروع کردیم به تعارف زدن. مدام ما می گفتیم بدون شما نمی رویم، ایشان هم هی می گفت برو خدا به همراهت! بعد از این تعارف های طولانی اما محبتی، ما هم رفتیم تو خط خاطره ای، دلنوشته ای، چیزی … اما پیدا نکردیم! یعنی پیدا کردیم لکن خاطره به آن معنا نبود. البته اگه ما انتخاب شویم و از کانال “قطعه۲۶” عازم کربلا شویم، قطعا همین نوشته جزء شیرین ترین خاطراتم خواهد شد.
    م.سادات سلیمی

  13. سیداحمد می‌گوید:

    ز آه سینۀ سوزان ترانه می سازم
    چو نی ز مایۀ جان این فسانه می سازم/

    به غمگساری یاران چو شمع می سوزم
    برای اشک دمادم، بهانه می سازم/

    پَرِ نسیم به خوناب اشک می شویم
    پیامی از دل خونین روانه می سازم/

    نمی کَنم دل از این عرصه شقایق فام
    کنار لاله رخان آشیانه می سازم/

    در آستان به خون خفتگان وادی عشق
    برون ز عالم اسباب، خانه می سازم/

    چو شمع بر سر هر کشته می گذارم جان
    ز یک شراره هزاران زبانه میسازم/

    ز پاره های دل من شلمچه رنگین است
    سخن چو بلبل از آن آشیانه میسازم/

    سر و تن و دل و جان را به خاک می فکنم
    برای تیر تو چندین نشانه میسازم/

    کشم به لجّۀ شوریدگی بساط “امین”
    کنون که رخت سفر چون کرانه می سازم

    سید علی حسینی خامنه ای
    (جوونیمون فدات آقاجانم)

  14. به جای امیر می‌گوید:

    مجلس ختم (گفت و شنود)

    گفت: پیام تسلیت آقای هاشمی رفسنجانی به مناسبت درگذشت مرحوم حاج میراسماعیل موسوی، با استقبال گسترده و ذوق زدگی گروه ها و جریانات ضد انقلاب روبرو شده است.
    گفتم: یعنی چه؟! خب! آن مرحوم شخص مومن و متدینی بود و پیام تسلیت به مناسبت فوت ایشان عیب و اشکالی ندارد که گروه های ضد انقلاب را ذوق زده کند؟!
    گفت: ذوق زدگی آنها به خاطر این است که آقای رفسنجانی در این پیام تسلیت، از میرحسین موسوی و زحمات!! او تقدیر و تشکر کرده است! آنهم به طور ویژه!!
    گفتم: ولی وطن فروشی و خیانت میرحسین موسوی برای همه ثابت شده است، چرا آقای هاشمی از این مامور نشان دار و ستون پنجم آمریکا و اسرائیل تقدیر کرده است؟!
    گفت: چه عرض کنم؟! آقای هاشمی در جریان فتنه ۸۸ هم چندان بی طرف نبود و از میرحسین موسوی و سایر سران فتنه حمایت می کرد.
    گفتم: در مجلس ختمی که برای یکی از اهالی محل برپا شده بود، واعظ مراسم به بهانه تقدیر از شخص متوفی، از خودش تعریف و تمجید می کرد، یکی از حاضران که حوصله اش سر رفته بود از جا بلند شد و خطاب به سخنران مراسم گفت؛ بالاخره ما نفهمیدیم که شما فوت کرده اید یا آن مرحوم؟!

  15. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  16. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “حضور خورشید در عصر غیبت و در این آخرین شبهای روزگار، فقط و فقط یعنی نور ماه.”

    “جمع کنید این بساط را… زنده باد ولایت فقیه.”

  17. یکتا می‌گوید:

    “اینجاست که ما هم از سنی نوار غزه دفاع می کنیم و هم از شیعه میدان لؤلؤ. ما اگر می خواستیم افکار ایدئولوژیک خود را قربانی مسائل سمبلیک کنیم، اصولاً به رهبری ولی فقیه، انقلاب اسلامی نمی کردیم. ” با سلام ، بر تک تک جملاتتان آفرین بر این دوجمله صد هزار آفرین ، که شاه کلید خنثی سازی توطئه دشمنان در منطقه است و حتما” توطئه بعدی سفیانی . هزار هزار آفرین. قلب انسان از این همه دانایی شما جوانان به رقص در می آید.

  18. حامد می‌گوید:

    ای کاش دولتمردان ما به جای کشمکش بر سر قدرت و به کرسی نشاندن حرف خودشان کمی هم به فکر دل شکسته مهدی فاطمه باشند. والسلام

  19. امین 2060 می‌گوید:

    سلام

    “برگ برنده ما ستون های تخت جمشید نیست که معلوم نیست روی دوش چند کارگر و رعیت و فقیر و بیچاره بالا رفته. آنچه ما را از دیگر ملل دنیا -نه از یونیسف و سازمان ملل- ممتاز می کند، بچه های بازی دراز و بسیجیان هوراند. ولایت فقیه است. دین این ملت است. اگر ما پرسپولیس داریم، جوان مصری به اهرام ثلاثه می نازد؛ ولی هر ۲ می توانیم به یک چیز افتخار کنیم که عامل وحدت مان است و آن اسلام است. اینجاست که ما هم از سنی نوار غزه دفاع می کنیم و هم از شیعه میدان لؤلؤ.”

    خیلی عالی بود
    موفق باشید
    یا علی

  20. آزاد اندیشی می‌گوید:

    سلام اسعد الله ایامکم
    با مطلب «نسبت ما و ایران باستان» به روز هستم.
    یا حق

  21. وصال می‌گوید:

    سلام
    بعد از داستان آقای تاجیک و موضع گیری قطعه دلم گرفت
    دل سرزدن به قطعه را نداشتم (البته خراب شدن مودم هم بی تاثیر نبود)حالا که آمدم میبینم نه الحق که ولایی هستید.
    خداوند همه ی ما را از اشتباه حفظ کند
    پایدار باشید  

  22. azadi__azadie.ir می‌گوید:

    از متن شما جالب تر «گفت وشنود » کیهان بود!

  23. مجتبی می‌گوید:

    سلام..همینجوری میخوام بنویسم….

    انتظار بد است؛منتظر حالش بد است..
    چشم راه میرود و راه میرود و راه میرود و نمیرسد مقصودی که میخواهد و یا نمیرسد به مقصودش..
    آه کشیدن راحت است،جمع کردنش سخت است،رساندنش به قصد خود سخت تر ، و در این میان پلکها را گناهی نیست که نمیتوانند،نمیگذاریم که برهم بزنند،بهم برسند و مقصر ماییم که قصد کردن را بلد نیستیم و مقصد و مقصود دیگری را غصب می کنیم ..

    “مه”

  24. احباب می‌گوید:

    یا علی مدد
    واقعا لذت بردم از این جور نگاه به سخنان آقا
    بسیار جذاب بود

  25. r1e1z1a می‌گوید:

    عالی
    عالی …
    خیلی لذت بردم !
    حاج حسین همه حرف دل بود …

  26. الامان مهدی جان می‌گوید:

    سلام حاجی.
    داداش تکلیف بهاریه ها را مشخص میکنید؟
    خدا توفیقتون بده.
    مدد

  27. یک بنده خدا می‌گوید:

    خامنه ای ثروتمندترین بابای دنیاست!

  28. علیرضا(ح) می‌گوید:

    سلام
    مثل همیشه فوق العاده و ولایت مدار
    راستش از شما غیر از این انتظار نمیره

  29. فدایی رهبر می‌گوید:

    یک والپیپر با موضوع طبیعت با رزولیشن ۱۷۲۸×۱۰۸۰
    برای دسکتاپ شما. تقدیم به اهالی قطعه مقدس۲۶
    http://parsaspace.com/files/2458258884/wallpaper26.jpg.html

  30. 313 می‌گوید:

    سلام علیکم
    خداقوت

  31. 313 می‌گوید:

    متن را خواندم
    مثل همیشه عالی عالی عالی عالی عالی بود…

    شهادت نصیبتان

  32. بچه مثبت می‌گوید:

    سلام داداش
    خسته نباشی تک ستاره حضرت ماه

  33. سلام داداش حسین می بخشیدا!!!!!!!!
    بهروزم وبروز:
    http://www.aghleshgh.blogfa.com

  34. فدای رهبر می‌گوید:

    سلام داداش خوبم
    نسبت ما با خامنه ای، نسبت عباس است با حسین. الگوی ما عباس است و اسوه خامنه ای، حسین. هر کار که عباس کرد، ما همان کار را می کنیم. ما نگاه می کنیم به جای پای عباس. به دست عباس. به کف العباس.
    شاید حضرت صاحب الامر ظاهر نباشند، اما حتماً حاضر هستند و ولایت فقیه مهمترین تجلی این حضور است. ولایت فقیه یعنی خمینی. ولایت فقیه یعنی خامنه ای. ولایت فقیه یعنی استمرار حرکت انبیاء. ولایت فقیه یعنی همان ولایت رسول الله. حضور خورشید در عصر غیبت و در این” آخرین شبهای روزگار”، فقط و فقط یعنی نور ماه.
    فوق العاده بود

  35. فاطمه خادمی می‌گوید:

    با سلام
    یه بهاریه دیروز فرستادم ،چون نمی دونم اونو دریافت کردید یا نه ، دوباره می فرستم
    ………………….

  36. از این نگذر می‌گوید:

    سلام همسنگر
    ضمن تبریک سال نو با مطلبی با عنوان جهاد اقتصادی یا خطبه ی شقشقیه بروزم.

  37. طلبه اینترنتی می‌گوید:

    تقدیم به داداش حسین :سلام حسین قدیانی میذاری بهت بگم داداش حسین من تودادشام اسم حسین ندارم همون داداشی که یه عمره دنبالش بودم داداشی که مقلد ماه باشه چه مرجعی چه حکومتی ودائم از حضرت ماه دفاع کنه همون داداشی که بعضی وقتا از کیبورد نوشته هاش خنده میکنم یا گریه میکنم گریه تاسف یا گریه شوق .همینقد بهت بگم خوشابحالت تو شهری زندگی میکنی که حضرت ماه توی اون شهر نفس میکشه اینو تو وبلاگم زدم راضی باش

  38. sokot می‌گوید:

    در این سرای بی کسی …
    هرکس به جمع بخور بخورها نپیوندد ، هرکس داد از بیداد بجوید چون شمایی (به جای امیر و امثال هم !) هست که از ترس منافعش به باد لیچار بگیرد او را!!!!

    باطومت را پاک کن برادر ! قطره های خون هم ریشه و هم میهنت چشم نواز نیست!

    این پست را هم پاک میکنید ! اما برایت نوشتم که خودت بخوانی … دست کم!!!!!!!!!!

  39. عباس می‌گوید:

    نظرات حضرات آیات هاشمی شاهرودی ، تسخیری ، بنی فضل ، موسوی همدانی + نظر طاهری اصفهانی در خصوص اعلمیت یا اصلح بودن تقلید از آیت الله العظمی خامنه ای

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=141&catid=41

  40. میلاد می‌گوید:

    سلام حاجی اینا دیگه کفر مارو دراوردن من دیگه صبرم تموم شده
    هاشمی گندشو دراورده
    http://milhal.blogfa.com/post-214.aspx

  41. مروی می‌گوید:

    یه بار از کنار آقا رد شدم بدون اینکه متوجه شم که تو اون ماشین آقااند خیلی دلم میخواست همین شعارها را مستقیما و بدون هیچ واسطه ای بهشون می گفتم.
    میگفتم اگرم تنهای تنها هم باشی من هستم و انشالله پیش مرگت می شم.

  42. سید مهدی می‌گوید:

    سلام بر داداش حسین عزیز
    راستش از وقتی که نه دی را گرفتم و خواندم احساس کردم که باید من هم بگویم داداش حسین عزیز. این کتابت فوق العاده بود و هر چه سعی کردم از روی آن تقلب کنم و یک متنی چون آنها بنویسم دیدم نشد. این نوشته ها باید از دل حسینی چون تو برون آید و از قلم چون تویی روان گردد.
    واقعیت اش سال گذشته تصمیم گرفتیم که یک وبسایتی راه اندازی کنیم و مستقلا حرف دلهایمان را در ان بنویسیم و از بنده انواع بلاگرها راهی یابیم و البته این کار را امسال مصادف با دوازده فروردین تمام کردیم و الان هم داریم کارهای آخرش را می کنیم. اما برای شروع کار می خواستیم کسی افتتاحیه را بنویسد که قلمش تبرک است و خوش و خرم.
    داداش حسین عزیز، التماسمان را رد نکن و یک افتتاحیه برای این پایگاه که نامش را مزین کردیم به نام حضرت ماه، و اسمش را گذاشتیم( حریّت: پایگاه عماریون امین) بنویس و ما را دلشاد کن. و البته اگر تمایل داشتید و باز بر ما منت گذاشتید همیشه این وبگاه را با نوشته هایتان روشن گردانید.
    منتظریم
    یا حق

  43. ف. طباطبائی می‌گوید:

    سلام داداش حسین. خسته نباشید. مثل همیشه گل کاشتید. مخصوصا ۲ بند اول متن خیلی دلنشین بود. با اینکه اشکم در اومد ولی لذت بردم. به قول آقا سید شما با کنار هم قرار دادن کلمات معجزه میکنید. بابت این متن بسیار سپاسگذارم.
    ………………

  44. میلاد پسندیده می‌گوید:

    آخی چه متن توپی! دستت درد نکند داداش حسین

  45. gole yas می‌گوید:

    vaghean ziba bud. khoda ghovat

  46. لجمن می‌گوید:

    داداش چی شده دیگه گیر به هاشمی نمی دی ؟
    http://lajman.blogsky.com/1390/01/14/post-53/

  47. فرزند ماه می‌گوید:

    با سلام :داداش خسته نباشی
    نمیدونم چه بنویسم ولی می گویم پدر ماست خامنه ای

  48. فرزند ماه می‌گوید:

    میدونی دیدن ماه از نزدیک چقدر قشنگه مخصوصا اگه برای اولین بار باشه و اون هم تو حرم امام رضا(ع)…
    اخ چه حالی داشت اون روز که دیدم…
    اگه بشه یه بار دیگه تورو اقا ببینم…اگه بشه چی میشه ؟

  49. خامنه ای اگر چه سرخوش ز سبوی غم پنهانی خویش است، اما جان ما و خون ما کلکسیون ثروت مولای خراسانی ماست و به این عبارت، خامنه ای ثروتمندترین رهبر دنیاست. اینها که چیزی نیست؛ سیدحسن نصرالله هم خودش را بخشی از ثروت خامنه ای می داند. حوادث منطقه بخشی از دارایی های انبوه انقلاب اسلامی ماست که تازه به مرحله برداشت رسیده است.

  50. خیبری می‌گوید:

    چه میکنه ای سردار در جنگ سایبری
    خداییش هدفگیری ات حرف نداره
    خوب پسر شهید قدیانی هستی دیگه
    پدرت خامنه ای اند دیگه
    انتظاری غیر از این نمیشه ازت داشت
    محشری

  51. زیبا بود . جای ما رو در ایران خالی کنید

    http://ghadr1.blogfa.com

  52. AliR می‌گوید:

    دادگاه عدالت و هاشمی ها

    صدای زمزمه فضای سالن دادگاه را کمی ملتهب کرده است /
    گویا همه حرفی دارند ، دادی ، دردی ، شکایتی /
    دقایقی مانده تا نُه ، تا شروع دادگاه /

    .
    .
    .

  53. چقدر دلم هوای بهار ایران رو کرده
    اینجا خارج از ایران همه چیز سرد و بی روهه .

  54. صادق می‌گوید:

    سلام خسته نباشی می خواستم یه پیشنهاد بدم.ما یه گروه شعری داریم که اگر خواستید میتونیم برای متن هاتون شعر بنویسیم.اگر خواستید خبر بدید.
    zafer88.blogfa.com
    zafer88@ymail.com
    یاعلی

  55. زلزال می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی،
    دلنوشته های شما زیبا و آهنگین است.شما فرد مسئول ،مؤمن و متعهدی هستید و به نوشته های شما علاقه مندم.مثل شما اهل دلم اما یادم میاد چند سال پیش خواب دیدم مادرم در خواب با چادری سپید صدایم میزد، پاشو ، پاشو وقت نماز صبح! پاشو نماز زنگوله بخوان! نماز زنگوله بخوان!
    اما دلم از خودم میگیره! نماز زنگوله میفهمم چیه اما نیست توی دلم! آه از خودم!
    کاش فکرم فکر نمی کرد اما دلم دل بود اونم دلداده!

  56. میلاد پسندیده می‌گوید:

    جسارتاً خصوصی

    “سئانس سیاست، سکانس سینما” درست تر است.

  57. سجاد می‌گوید:

    سلام
    “برای ما بهشت، جایی جز لبخند رضایت خامنه ای نیست. بهشت، دقیقاً آنجاست که حضرت ماه با زبان ستاره هایش عین امام، توی دهان دشمن می زند”
    مثل همیشه . . .

    خدا قوت داداش.
    یا علی مدد.

  58. منتظرخورشید می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج
    و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه
    و المستشهدین بین یدیه
    و احفظ قائدنا امام الخامنه ای
    و احفظ محمود احمدی نژاد
    و اهلک اعدائهم اجمعین

    ما عاشقان دولت یاریم و بسته ایم دل را به آه و ناله شب زنده دارها
    هی نهروانیان به علی حمله میکنند آنها که داده اند ز کف اعتبارها
    ما را چه غم ز بیم بلا تا نشسته ایم در کشتی نجات شما بیقرار ها
    دلبستگان ولایت نمیدهن ایمان خویش را به کف شب شکارها
    ای احمدی نژاد چو مست ولایتی از تو زنند باده گلگون خمارها
    گفتند: فتنه دولت ما را ،و بسته اند تهمت به خادمان وطن بی شمارها
    بریده ای از شعر شاعر ولایت مدار
    استاد بزرگوار
    امیر عاملی

  59. وائل می‌گوید:

    شاید نبینیمش…اما برای بازدید هم مشامم را قوی می کنم

    مهدی جان عجل علی ظهورک

  60. چای پولکی می‌گوید:

    سلام. هم کیف کردم، هم حیفم اومد. حیفم اومد از حدود ۵۷ سطر از سطور قطعه ۲۶ که صرف یک موجود کوچک بی مقدار بشه.

    برادر قدیانی، قصد ندارید درباره پیام تسلیت بعضیها برای فوت پدر بعضیهای دیگه مطلب بنویسید؟

  61. م.اشرف می‌گوید:

    سلا به همگی
    وقت ضیق درسته فکر کنم در تایپ اشتباهی صورت گرفته
    ——————————————————————————
    داداش! تذکراتی از این دست برای هر چه بیشتر بی نقص شدن این قطعه مقدسهو خدای نکرده عیبجویی تلقی نشه!

  62. وائل می‌گوید:

    لذتی که در فراق هست در وصال نیست.درفراغ شوق وصال است ودر وصال ترس فراغ…

  63. به جای امیر می‌گوید:

    جا به جا (گفت و شنود)

    گفت: شورای همکاری خلیج فارس متشکل از عربستان، کویت، قطر، بحرین، عمان و امارات با صدور بیانیه ای ایران را به دخالت در امور داخلی کشورهای عربی منطقه متهم کرده اند!
    گفتم: این کشورها که آشکارا برای قتل عام مردم و سرکوب حرکت های اسلامی به کشورهای دیگر نیروی نظامی اعزام می کنند در امور داخلی سایر کشورها دخالت کرده اند یا ایران اسلامی که آنها را از آدم کشی و نوکری اسرائیل منع می کند؟!
    گفت: این دیکتاتورهای کوچولو تقصیری ندارند! حیوونکی ها به آخر عمر خود رسیده اند و دارند دق و دلی خالی می کنند!
    گفتم: برای جمهوری اسلامی ایران چه افتخاری بالاتر از این که هرجا حرکت و خیزشی علیه دیکتاتورهای وابسته به آمریکا و اسرائیل پدید می آید، آن را به ایران نسبت می دهند.
    گفت: چه عرض کنم ، بدون آن که متوجه باشند به دیکتاتور بودن خود اعتراف کرده اند.
    گفتم: یارو به دوستانش می گفت از غول چراغ جادو یک عقل بزرگ و چاق و چله و یک بدن باریک خواسته بودم ولی فلان فلان شده اشتباه کرد و آرزوهایم را جابه جا برآورده کرد!

  64. سروش می‌گوید:

    نسبت ما با خامنه ای، نسبت عباس است با حسین

  65. ققنوس 19 می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    با سلام و احترام
    روز ها نو نشده کهنه تر از دیروز است!
    گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است!
    لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش
    آسمان چشم به راه قدمش هر روز است!
    ای خدا کاش شود سال نو ام عید فرج
    که نگاهم نگران منتظر آنروز است!
    ………………….
    با تحقیقی در بارۀ فرشتگان بروزم و منتظر تشریف فرمائی شما و نظرات سازنده تان.

  66. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت۱:۱۴ نیمه شب
    تعداد افراد آنلاین: ۲۰ نفر

    ماشالله…
    داداش حسین عزیز بسیجیها فــــــــــــــــــــــدائی داری….

  67. سید محمدرضا می‌گوید:

    سلام
    نوشتت درباره اخراجی های ۳ رو خوندم
    کاش یکی پیدا میشد و حرف دل منو بدون متهم کردنم که از فلان جبهه و جنبش و … ام میشنید
    یا علی

  68. م.ع می‌گوید:

    سلام!عالی!

  69. هوشنگ می‌گوید:

    شاهنامه برای ما قصه رنج سی ساله فردوسی برای زبان فارسی است و بس .
    ولی حکما پیروان مکتب ایرانی !!! به شاهنامه اعتقاد دارند .
    سرنوشت اسفندیار آنها در شاهنامه آمده است .

  70. حجت می‌گوید:

    سلام
    به قول خودت همچین آدمایی حتی ارزش ندارند اسمشون رو بیاری(مشایی رو میگم) داداش حسین شان خودت رو که پایین اوردی اما دمت گرم خوب حالش رو گرفتی.
    .
    .
    “جلسه برای حل مشکلات بحرین”به روزم با حظور استوانه ای نظام و شیخ بی سواد و …

  71. FOTROS می‌گوید:

    salam bar haj hosein
    in hafte haj mansur doaaye komeil ra tu masjede azame qom mikhune.
    ELTEMASE DOA

  72. مجتبی احسانی می‌گوید:

    سلامی ز بی نشانی
    رهبر من عاشق است یا عشق؟!
    چه پر بار است عشق عاشق و چه زیباست عاشق عشق بودن…

  73. تبادل نظر می‌گوید:

    سلام با مطلبی در باره ی جهاد اقتصادی به روزم ممنون میشوم نظرات خود را بیان کنید

  74. م.طاهری می‌گوید:

    “نسبت ما با خامنه ای، نسبت عباس است با حسین”

  75. سلام داش حسین
    من حاج حسین طناز الرعایا! هستم.
    یعنی طنز نویس مردم!!
    رفیق تو رگی مهدی مسعودی همکار عزیزتون
    از خدا پنهون نیست از شووما چه پنهون چند وقتیه دارم غلط زیادی می کنم
    یعنی دارم طنازی می کنم.
    یعنی دارم طنز می نویسم!
    دوست دارم نوشته هامو بخونی و نظر بدی و تو بهتر شدنش کمکم کنی.
    البته می دونم توقع زیادیه.
    ولی اگه این کار رو نکنی مجبور میشم به تلفن های مکرر مشایی جواب مثبت بدم
    گفته ماهی ۲ تومن میدم بیا برا ما بر ضد حسین قدیانی و رضا گلپور و حسین شریعتمداری طنز بنویس!!!
    شوخی کردم.
    راستی روز ۱ اسفند ما با دهم بودیم.یادته؟پشت موتور میثم بودی.
    در مورد ابراهیم نبوی سوال کردم ازت.
    اگه یادت باشه منو با پسر حسینی نماینده مجلس اشتباه گرفتی و حسابی تحویلم گرفتی!!!
    تا ظهور…

  76. اگه اینجا جواب ندی مجبور میشم بیام دفتر روزنامه!!!

  77. مختار می‌گوید:

    تیتر ارگان منافقین در سال ۶۰: ما بی‌شماریم! + عکس
    http://www.jahannews.com/vdccssqsi2bqe08.ala2.html

  78. یوسف می‌گوید:

    تم عشق‌ نافرجام از همان نخستین کارهای فرهادی در تلویزیون جلوه‌ی بارزی داشت. حتما مخاطبان پیگیر تلویزیون به یاد دارند که چگونه در قسمت آخر سریال “داستان یک شهر”، در حالی که همه انتظار داشتند کاراکترهای زن و مرد اصلی سریال (با بازی آتنه فقیه نصیری و علی قربان‌زاده) با هم ازدواج کنند، این اتفاق رخ نداد در حالی که دلیل قانع کننده‌ای هم برای شکل نگرفتن این ازدواج به مخاطب ارائه نشد. در بین قسمت‌های دیگر همین سریال،‌ اپیزودهای دیگری هم وجود داشت که این روند را تائید می‌کردند و در آنها خیانت و دروغ متناسب با خط قرمزهای تلویزیون دیده می‌شد؛ از جمله اپیزودی که در آن، داستان زوجی روایت می‌شد که مرد خانواده ایدز داشته و آن را به همسرش نیز منتقل می‌کند.

    بعد از خداحافظی فرهادی با تلویزیون، این تم در آثار او به صورت بارزتری ارائه شد؛ چرا که او دیگر در قید و بند ممیزی تلویزیون نبود. فرهادی در اولین کار سینمایی‌اش یعنی “رقص در غبار”(۱۳۸۱)، قصه‌ی جوانی را تعریف می‌کند که همسرش را به خاطر بدنام بودن مادرش طلاق می‌دهد و در اثر اتفاق‌هایی با مارگیری عبوس و کم حرف با بازی فرامرز قریبیان آشنا می‌شود و تصمیم می‌گیرد در کنار او مارگیری را بیاموزد. اگرچه تا همین‌جا هم شما با یک عشق نافرجام روبرو شده‌اید، اما فرهادی به این خانواده‌ی از هم ‌پاشیده شده اکتفا نمی‌کند. در ادامه‌ی فیلم با گرم‌تر شدن رابطه‌ی مارگیر با جوان، پیرمرد قصه‌ی زندگی خود را برای جوان تعریف می‌کند و شما در این حین متوجه می‌شوید که مارگیر مدتی قبل، مردی را که به زنش نظر داشته کشته و در اثر همین کار راهی زندان شده، اما وقتی از زندان فرار کرده، درمی‌یابد که زنش با فرد دیگری ازدواج کرده است.

    در “شهر زیبا” (۱۳۸۲) باز هم به وفور شاهد چنین موقعیت‌هایی هستیم. اکبر به خاطر کشتن دختری (که سابقاً عاشقش بوده) زندانی و منتظر اعدام است. فیروزه -خواهر اکبر (با بازی ترانه علیدوستی)- مدتی است از شوهر معتادش طلاق گرفته است. عشق اعلا و فیروزه هم که در پایان داستان نافرجام می‌ماند. از این فیلم به بعد، متناسب با هر چه بیشتر دیده شدن آثار فرهادی، این تم و تفکر در آثار او تقویت شد.

    در چهارشنبه سوری (۱۳۸۳) فرهادی تصویرگر ماجرای زنی با بازی هدیه تهرانی است که به شوهرش شک دارد و فکر می‌کند که او با زن همسایه‌ رابطه دارد. روند فیلمنامه، پرداخت صحنه‌های فیلم و گریم هدیه تهرانی به نحوی است که گویا کاراکتر زن بیمار و اسیر توهم است و شک او به شوهرش (با بازی فرخ نژاد) بی اساس است؛ اما در پایان فیلم، درست کمی بعد از اینکه زن متقاعد می‌شود که شکش نادرست بوده و شوهرش مرد وفاداری است، مخاطب رودست می‌خورد و متوجه می‌شود که شک زن به شوهرش صحیح بوده و مرد به او خیانت کرده است.

    این در حالی است که زن متوجه این خیانت نمی‌شود و این زندگی ادامه پیدا می‌کند و فیلم اینگونه به اتمام می‌رسد. تمام قصه‌ی فیلم در روز چهارشنبه سوری اتفاق می‌افتد و روایت زندگی خانواده‌ای این‌چنین در بستر روز چهارشنبه سوری اشاره‌ای زیرکانه است به موقعیت ناپایدار خانواده‌ی ایرانی و آتش خیانتی که بالاخره روزی سر از زیر خاکستر درخواهد آورد.

    چند سال بعد، دقیقاً همین تم، در فیلم محاکمه در خیابان(۱۳۸۷) (همکاری مشترک فرهادی و کیمیایی در نوشتن فیلمنامه) تکرار می‌شود. مردی که در روز عروسی‌اش به گذشته‌ی همسر خود شک کرده است، جستجویی خیابانی را برای یافتن حقیقت آغاز می‌کند و بالاخره به این نتیجه می‌رسد که نکته‌ی تاریکی در گذشته‌ی همسرش نیست. اما درست در همین جاست که مخاطب -به عنوان وجدان بیداری که نمی‌توان حقیقت را از او پنهان کرد- متوجه می‌شود که همسر او پیش از این، رابطه‌هایی داشته که آن را از شوهر فعلی‌اش پنهان کرده است.

    جالب اینجاست که خیلی‌ها نقش فرهادی در این فیلمنامه‌ی مشترک را فقط در پایان بندی آن می دانند و معتقدند که مشخص شدن صحت خیانت زن به شوهرش در پایان، محصول کار فرهادی است و نقش او در فیلمنامه کیمیایی فقط همین یک صحنه بوده است واین خود تاییدی است بر اینکه فرهادی آن‌قدر در به تصویر کشیدن این تم مهارت یافته که حالا هرجایی این چنین موضوعی دیده شود، با اطمینان آن را به فرهادی نسبت می‌دهند.

    به این ترتیب فرهادی دوباره ماجرای تراژدی تشکیل خانواده‌ای را برای شما بازگو می‌کند که از همان ابتدا بر دروغ و خیانت بنا می‌شود. به عبارت دیگر، فقط هنگامی در فیلمنامه‌های فرهادی شاهد تولد یک خانواده‌ی جدید هستیم که بنای آن خانواده بر اساس دروغ شکل گرفته باشد.

    کنعان(۱۳۸۶) یکی دیگر از فیلمنامه‌های فرهادی است که این رویکرد این بار با ظهور و بروز بیشتری در آن دیده می‌شود. کاراکتر مینا با بازی علیدوستی در حالی که زندگی خوبی دارد و مشکل خاصی در زندگی‌اش دیده نمی‌شود،‌ قصد خروج از کشور را دارد و چون مرتضی شوهرش (با بازی فروتن) مخالف این کار است، او درخواست طلاق می‌دهد. او در یکی از سکانس‌ها در پاسخ به سوال همسرش برای آگاهی او از علت طلاق،‌ به این موضوع اشاره می‌کند که دوست ندارد وقتی از خانه بیرون می‌رود، کسی منتظر او باشد و اینکه او بعد از سال‌ها زندگی متوجه شود که پیر شده و به هیچ یک از آرزوهای خود نرسیده است.

    این در حالی است که کاراکتر مرتضی به هیچ وجه فرد شکاک و سخت‌گیری نیست، بلکه یک روشنفکر تمام عیار و یک استاد دانشگاه است. اما به عقیده‌ی فرهادی، اصولاً خانواده یک بنیان محدود کننده است که مانع رسیدن آدمی به آروزهایش می‌شود. از همین رو مینا فکر می‌کند که با ازدواج با استاد سابقش(مرتضی)، از تحصیل علم و خیلی چیزهای دیگر محروم شده و حالا می خواهد به این روند پایان دهد.

    در کنعان، دیگر خیلی خبری از دروغ و خیانت نیست. اینجا فرهادی این دو موضوع را بهانه‌ای برای از هم گسستن خانواده‌ی ایرانی نکرده، بلکه با صراحت اصل خانواده را زیر سوال می برد. او این بار تصویر گر خانواده‌ای است که هیچ مشکل بزرگی در آن دیده نمی‌شود، اما بازهم مثل همان خانواده‌های پیشین در حال از هم پاشیدن است. در پایان فیلم، مینا به خاطر خواهرش از طلاق صرف نظر می‌کند و مخاطب دوباره دعوت می‌شود به اندیشیدن در مورد خانواده‌ای که به خاطر مصلحت اندیشی‌ها مجبور هستند دوباره در کنار هم زندگی کنند و این همان تلخی بی پایانی است که فرهادی بعدها در “درباره‌ی الی” به آن اشاره می‌کند: یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخی بی‌پایان است.

    “درباره‌ی الی” شاهکار فرهادی است که به حق فیلم ارزنده‌ای است اما باز هم تصویرگر خانواده‌هایی دروغگوست و جامعه‌ای که دروغ را مستمسک آرزوهای خود قرار داده است. اصولاً از دید فرهادی جامعه‌ی “ایران” جامعه‌ی مناسبی برای زندگی نیست؛ چرا که غرق در دروغ و خیانت است. او چندین بار در فیلم‌‌هایش تصویرگر افرادی بوده که آرمان‌شان زندگی در خارج از کشور است و حاضر هستند زندگی مشترک خود را -که زندگی چندان بدی هم نیست- فدای این آرمان کنند.

    در این فیلم، وقوع یک بحران موجب می‌شود تا پرده از زندگی شاد و دلپذیر چند خانواده‌ی به ظاهر خوشبخت، کنار رفته و چهره‌های واقعی این چند خانواده افشا شود. هر چه تا پیش از این رقص و شادی و خنده دیده‌ایم، حالا از این به بعد باید دعوا و پرخاش تماشا کنید. کار به جایی می رسد که دست آخر این چند خانواده برای حفظ بنیان خود از نابودی، مجبور می‌شوند از آبروی الی -که دیگر در میان‌شان نیست- هزینه کنند. خانواده‌هایی که از این به بعد باید با وجدان خود درگیر شده و تلخی بی پایانی را تجربه کنند.

    “جدایی نادر از سیمین” اما حکایت انتخاب یک پایان تلخ است به جای یک تلخی بی‌پایان. اینجا دیگر از نام فیلم هم مشخص است که قرار است چه اتفاقی بیفتد. این فیلم نقدی است بر و ضعیت اخلاق در جامعه‌ی ایران و تسری به آن خانواده ها که در بهترین حالت به طلاق می‌انجامد. خواه خانواده‌ها مذهبی باشند خواه غیر مذهبی. فقیر باشند یا از قشر متوسط؛ فرقی نمی‌کند. جامعه غرق در دروغ شده و بهترین راه عزیمت از کشور است و اینکه این بار فرهادی تاکید می‌کند که ادامه‌ی زندگی در چنین خانواده‌ای، یک رنج دائمی است که می توان با طلاق به آن پایان داد.

    او در نشست مطبوعاتی جشنواره‌ی برلین در جواب خبرنگاری می‌گوید: «من از جامعه‌ای آمده‌ام که آمار طلاق در آن رشد فزاینده‌ای دارد و خیلی‌ها آن را اتفاق بدی می دانند، اما به نظر من رشد طلاق، حاکی از کنار گذاشتن رودربایستی‌های سنتی است.» و خود به صراحت اشاره می‌کند که باید قبح طلاق ریخته شود. از نظر فرهادی تعداد خانواده‌هایی که با عشق شروع کرده و با عشق تمام کنند، بسیار نادر است. احتمالاً اتفاقی که این وسط باید بیفتد، طلاق است تا هر یک از زوجین بیرون از حصار خانواده(!) به آروزها وآرمان‌های خود برسند. خانواده معمولا بستری است که برای حفظ آن باید ناگزیر به دروغ متوسل شد.

    فرهادی در “جدایی…” و “درباره‌ی الی” دروغ را به همه حتی دختر کم سن و سال نادر و سیمین -ترمه (با بازی سارینا فرهادی)- نسبت می‌دهد تا بگوید مقصر این همه دروغ‌گویی در جامعه‌ی ما افراد جامعه نیستند بلکه مناسبات اجتماعی آن جامعه و در راس آنها خانواده است که چنین بستری را فراهم می‌کند.

    یک بار دیگر اگر همه‌ی دروغ‌هایی را که از زبان کاراکترهای فیلم‌های فرهادی شنیده‌اید، مرور کنید، متوجه خواهید شد که تمام آنها یک توجیه داشته اند و آن چیزی نبوده جز “حفظ بنیان خانواده”. نظافتچی ساختمان در “چهارشنبه سوری” دروغ می‌گوید تا خانواده‌ای را به زعم خود از فروپاشیدن حفظ کند. سپیده در “درباره‌ی الی” دروغ می گوید تا چند خانواده را از بحرانی که درگیر آن‌ها شده نجات دهد و ترمه در “جدایی…” دروغ می‌گوید تا شاید بتواند پدرش را و به تبع آن خانواده اش را دوباره دور هم جمع کند.

    و در آخر تلخ تر از همه‌ی مطالب بالا این است که نوع نگاه فرهادی در حال تکثیر است: سال گذشته “هفت دقیقه تا پاییز” با نگاهی به “درباره‌ی الی” ساخته شد و امسال “سعادت آباد” و “انتهای خیابان هشتم”

  79. چشم انتظار می‌گوید:

    آفرین داداش حسین عزیز:
    مزد این متن سراسرشوروشعورت یکی شعرزیبای آقابرای ستاره های خمینی است که سیداحمدعزیزگذاشته ویه شعرزیبای دیگه هم من ازآقابرات می ذارم .
    ما خیل بندگانیم ما را تو می‌شناسی
    هر چند بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی

    ویرانه‌ئیم و در دل گنجی ز راز داریم
    با آنکه بی‌نشانیم، ما را تو می‌شناسی

    با هر کسی نگوییم راز خموشی خویش
    بیگانه با کسانیم ما را تو می‌شناسی

    آیینه‌ایم و هرچند لب بسته‌ایم از خلق
    بس رازها که دانیم ما را تو می‌شناسی

    از قیل و قال بستند، گوش و زبان ما را
    فارغ از این و آنیم ما را تو می‌شناسی

    از ظن خویش هرکس، از ما فسانه‌ها گفت
    چون نای بی‌زبانیم ما را تو می‌شناسی

    در ما صفای طفلی، نفْسُرد از هیاهو
    گلزار بی‌خزانیم ما را تو می‌شناسی

    آیینه‌سان برابر گوییم هرچه گوییم
    یک‌رو و یک‌زبانیم ما را تو می‌شناسی

    خط نگه نویسد حال درون ما را
    در چشم خود نهانیم ما را تو می‌شناسی

    لب بسته چون حکیمان، سرخوش چو کودکانیم
    هم پیر و هم جوانیم ما را تو می‌شناسی

    با دُرد و صافِ گیتی، گه سرخوشی است گه غم
    ما دُرد غم کشانیم ما را تو می‌شناسی

    از وادی خموشی راهی به نیک‌روزی است
    ما روزبه، از آنیم ما را تو می‌شناسی

    کس راز غیر از ما، نشنید بس «امینیم»
    بهر کسان امانیم ما را تو می‌شناسی

  80. یوسف می‌گوید:

    به نظر می‌رسد این اتفاقی که برای فیلم اخراجی‌ها رخ داده، فراتر از ضربه زدن به یک فیلم است و با این کار نقطه‌ی عطف دیگری در تاریخچه حقیر روشنفکری ایران شکل گرفته است.
    شما ببینید در همین ماجرا هم نخبگان این جریان ابتدا آمدند این نوع خشونت‌ورزی با یک اثر سینمایی را تئوریزه کردند. یعنی حتی قبل از اینکه این فیلم ساخته بشود مجموعه‌ی تیم نخبگان و تیم رسانه‌ای اینها متحد شدند برای تحریم یک اثر سینمایی که مورد پسند آنها نبود. اینها به جمهوری اسلامی فحش می‌دهند و مدیریت فرهنگی جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار می‌دهند که تو حتی حق نداری بر اساس مبانی قانونی خودت و با روش‏های قانونی، هیچکدام از آثار ما را حتی اصلاحیه بزنی ولی خودشان برای حذف یک اثر سینماییِ مخالفِ نظرشان، حتی روش‌های غیرقانونی و غیر اخلاقی را به کار می‌گیرند.

    در این قضیه فقط تهیه کننده ضرر نمی‌کند بلکه سینمادار و کارگر سینما که منتظر است هر چند سال یکبار فیلم پرفروشی مثل اخراجی‌ها اکران شود، هم ضرر می‌کند. یعنی جریان روشنفکری حاضر است منافع صدها و هزارها نفری را که در صنعت سینما از فروش اخراجی‌ها نفع می‎برند را ضایع کند تا منافع ایدئولوزیک و طبقاتی خودش به خطر نیفتد.

    البته این ماجرا را از یک منظر دیگر نیز می‌شود بررسی کرد و آن اینکه این جریان حتی در مقابل فیلمی که به قول خودشان، اثری ضعیف است و حتی ارزش دیدن ندارد، نیز کم می‌آورد و حتی با این توان رسانه‌ای که امروز در اختیار دارد، یعنی با تمام سایت‌ها و شبکه‏های ماهواره ای و بخشی از صدا و سیما – که همراه آنهاست – توان قانع کردن مردم برای حذف و تحقیر اخراجی‌ها را ندارد.

    نکته‌ی جالب‌تر در این ماجرا که خیلی قابل توجه است این است که این جریان فیلمی را در مقابل اخراجی‌ها قرار داد که از موضع روشنفکری برای از دست رفتن اخلاق در ایران امروز سوگواری می‌کند! و حرفش این است که ایران امروز جای زندگی نیست، چرا که اخلاقیات در آن زیرپا گذاشته شده است! فیلم «جدایی نادر از سیمین» که تابلوی اینها برای مقابله با اخراجی‌ها۳ است، دارد ادعای اخلاق می‌کند ولی شما ببینید که این جریان برای حمایت از این فیلم چقدر بی‌اخلاقانه رفتار می‌کند و این مسئله خود نشانگر ریاکاری عمیق روشنفکری و رفتارهای فاشیستی این جریان در ایران است.

    این جریان هم اتفاق دیگری در ادامه‌ی بی‌اخلاقی‌های قبلی این جریان است که مدعی‌ترین، پرافاده‌ترین، لائیک‌ترین و لیبرال‌ترین بخش جریان روشنفکری از خود نشان داد. البته اینها فکر می‌کنند که به اخراجی‌ها ضربه زدند، اما با این رفتاری که کردند بیش از همه خودشان را رسوا کردند و برگ سیاه دیگری به کارنامه ریاکاری وتناقضات روشنفکری ایران افزودند.

  81. حی علی الجهاد می‌گوید:

    انگار یک بار فایده ندارد باید دوباره بروم و بخوانم این جمله‌های ناب را

    در همین متنی که کوتاه هم نیست و وقتی آدم می‌خواهد بخواند یک نفس می‌خواند تا ته! یک کتاب حرف زده‌اید، یک کتاب “نه ده”

    خداوند ذهن پویای شما را پویاتر و خلاق تر کند …

    راستی این هم سهم ما از اخراجی‌ها۳!

  82. حمید رضا می‌گوید:

    فراخوانی رزمنده ی فرهنگی برای اجرای عملیات فرهنگی در فضای مجازی
    برای اطلاعات بیشتر به ما سر بزنید : http://motalebeyebasij.blogfa.com

  83. شهید آینده می‌گوید:

    سلام بر شما!
    سلام بر ستاره های ماه!
    سلام بر داداش حسین بسیجی ها!
    سلام بر این متن که حرف دل ما بود!
    سلام بر مجاهدین اقتصادی!
    التماس دعا

  84. سلام سال نو بر همه اهالی قطعه مبارک
    داداش حسین اگه شما هم مثل دکتر منتقدین واقعی رو با مرتجعین و معاندین و جلبکین اشتباه نگیری دلم میخواد یه چندتا نقدکنم ازتون علتشم اینه که طرفدارای واقعی شما همش دارن به به و چه چه میکنن!یکم تکراری شده!!
    ۱- اول اینکه این متنو ۱۴ روز با تاخیر دادید خیلی اومدم به وبلاگ سرزدم تا یه متن خوب از سخنان رهبری بخونم که فایده نداشت
    ۲- یه چیز مهم و مشترک در پیام نورروزی رهبر و سخنانشون در حرم مطهر بود و اون رضایت ایشون در کلام و چهره از سالی که گذشت و تلاشهای خستگی ناپذیر دولت بود خدایی ملت تلاشش همون انتخاب رییس جمهور بود و پارسال کار خاصی نکرد اما دولت موتور محرک بدون خاموشی بود بی انصافی اگه مطلبی در مورد این رضایت ننویسید چون حقیقتا دولت و رییس جمهوری حتی اگه خودشونم ندونن خدا و ملت که می دونن دوستی غیر از امثال شما و کیهان آقای شریعتمدای و صفار هرندی ندارن و حمایتهای شما هم برای خداست پس نادیده نگیرید این خدمات و سکوت نکنید این سکوت خیلی آزار دهندس!!!
    ۳- رهبری فرمودند اصلی و فرعی کردن و من مسئله اصلی این وبلاگ و اصلوگراها رو از سر دلسوزی البته!مشایی می بینم در حالی که به گفته آیت الله علم الهدی مشایی نه فتنه است و نه خطری داره مسئله اصلی الان اینه که ما ملت ایران با مقاوت و تلاشمون و ولایتپذیریمون دولتی رو داریم که توی این ۶ سال پیام امام آنچنان در دنیا فریاد زد که انقلاب امام در همه کشورهای اسلامی رخ داد ۳۰ سال تاخیری که میرفت به خوابی همیشگی بدل بشه به لطف خدا و یاری ولایت زنده شد و هزاران بار شکر که کافی نیست و هرگز نمیشود شکر کرد شکری که در تمام این ۶ سال در کلام و حمایتهای رهبری عیان بود من هرموقع به وبلاگ شما میام واهمه از این دارم بازم به قول خودتون ویرگولی مثل مشایی اینقدر بزرگ بشه که نام دکتر بپوشونه!!
    و یه چندتا نقد دیگه دارم که یادم نیست تا ببینیم چقدر مارو با بدخواها اشتب نمیگیرید و تحویلمون میگیرید!!
    یاعلی

  85. احمد می‌گوید:

    سلام
    بالاخره وبلاگم رو تبدیل به سایت کردم.البته اسمش هم از این جا ایران است به انعکاس تغییر کرد.
    یا علی

  86. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    دیگر جای ماندن نیست…
    به خدا قسم دیگر طاقت ماندن ندارم…
    بریده ام!
    دردها از همه طرف مثل تیربار بر سرم وارد می آیند…
    توقع دارم حرفهایم را بشنوید…
    تو را به خدا گوش کنید…
    اگر می شنوید، شهدا را دریابید…
    اگر شده هفته ای یک بار با آنها حرف بزنید…
    از آنها معذرت خواهی کنید به خاطر تمام از جان گذشتگی ها یشان که برایمان کردند و طلب شفاعت کنید…
    دلم گرفته…
    ای شهدا! شما رفتید و مرا تنها گذاشتید…

    (شهید “س . م” سال شهادت “هزار و سیصد و هفتاد و پنج”.

  87. سیداحمد می‌گوید:

    السلام علیک یا فاطمة الزهرا…

    http://up.iranblog.com/images/59oc7mvcmzyksa40q6ww.wma

  88. مهدی می‌گوید:

    یه سر بزنید وبلاگ “راه۲۲ “خوشحال میشویم وپذیرایی خوبی صورت خواهد گرفت.

  89. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام “بی زرگانی”

    ساعت ۲۳:۰۰
    تعداد افراد آنلاین: ۳۲ نفر

    ماشالله….
    داداش حسین عزیز بسیجیها فــــــــــــــدائی داری….

  90. سروش می‌گوید:

    احسنت
    ثواب این نوشته بابصیرتت به روح پدرت انشاالله

  91. به جای امیر می‌گوید:

    عمرو عاص (گفت و شنود)

    گفت: چند تن از مدعیان اصلاحات که به آمریکا و اروپا پناهنده شده اند، از کمک های مالی آمریکا و شیوخ عرب منطقه به سران و عوامل فتنه حمایت کرده و آن را باعث افتخار هم دانسته اند!
    گفتم: یعنی به مزدوری برای بیگانگان افتخار می کنند؟!
    گفت: این عده نظیر مجید محمدی، تریتا پارسی، کاظم علمداری، محمد تهوری و … بعد از افشای کمک های مالی کلان کشورهای بیگانه به سران فتنه، با صراحت اعلام کرده اند که برای مقابله با جمهوری اسلامی دریافت این کمک ها مجاز است!
    گفتم: چه عرض کنم؟!
    گفت: داریوش سجادی یکی دیگر از پناهندگان به آنها اعتراض کرده و پرسیده است، پس آن همه شعار که درباره ایران دوستی و استقلال و آزادی سر می دادید کجا رفته است؟! چرا از تاریخ پند نمی گیرید؟!
    گفتم: به یک شخص بی حیثیت که بر هر رذالتی تن می داد توصیه کردند سریال امام علی(ع) را ببیند تا شاید درسی آموخته و آدم شود و بعد از مدتی پرسیدند؛ از دیدن این سریال چه درسی آموختی؟ جواب داد؛ آموختم که هر وقت تحت تعقیب قرار گرفتم و نزدیک بود که دستگیرم کنند، سر تا پا لخت شوم!

  92. hamrah می‌گوید:

    سلام با اینکه دیر بود اما عالیست
    معلومه که سلاح رو گذاشتی رو رگبار
    تقریبا با نظرات (همگام با ولایت تاظهور) موافقم
    لطفا پیشنهادهای اقتصادی هم بدهید
    چون بازدید کننده بسیار داریدفتنه های جدید راهم پیش بینی کنید البته اگر میتوانیددرغیر اینصورت کمک بگیرید واطلاع رسانی کنید
    در اموزش این سبک به دوستان کمک کنیدکه سربازان بیشتر شوند
    خدا قوت داره کارتون

  93. sabte asrar می‌گوید:

    سلام
    با مطلب “آیات فتنه” بروزم.
    حتما ببینید و نظر بدید.
    sabteasrar.loxblog.com
    adeldarbandi.blogfa.com
    به امید ظهور

  94. چشم انتظار می‌گوید:

    حالاکه همه دست به وبلاگ شدن واثرات زحمات بی شائبه ی باغبان قطعه ی مقدس ۲۶ یعنی داداش حسین عزیزداره به ثمرمی شینه این وبلاگ هم آماده هدایت هاورهنمودهای ستاره های صاحب نظروباصفاست به خصوص گل سرسبدستاره هاکه سی نیست جز د ا د ا ش ح س ی ن ب چ ه ب س ی ج ی ه ا
    http://hipnotism.blogfa.com

  95. حی علی الجهاد می‌گوید:

    “چهارشنبه نیست اما من نشسته ام بر همان اتوبوسی که چهارشنبه ما را آورد راه‌پیمایی نه دی و دارم از شیشه دلشکسته اتوبوس به حوادث امسال نگاه می‌کنم. چه سالی بود امسال. چه بی‌مثال بود امسال. امسال سال نبود. یک تمثال بود از کل تاریخ. حیف که تا چند روز دیگر به امسال باید بگوییم پارسال. این روزهای آخر سال برای من شده عین روزهای آخر محرم یا مثل روزهای آخر ماه رمضان. باید به جای دعای افتتاح دعای وداع خواند. الوداع ای سال خوبی‌ها! الوداع ای سال پرحماسه …”

    “آمریکا آمریکا تو با ماهواره با این پاره تن بنی هاشم! بجنگ تا بجنگیم!
    تو با دویست کلاهک هسته ای اسراییل ما با این ناخدای باخد!ا بجنگ تا بجنگیم!
    تو با بمب اتم ما با ساندیس جمهوری اسلامی! بجنگ تا بجنگیم!
    تو با دروغ و تزویر ما با بصیرت و تدبیر! بجنگ تا بجنگیم!”

    “پس بگذار چشم دشمن کور شود! خانه ما خانواده‌های شهدا بیت رهبری است و بیت رهبری خانه ما! بارها گفته‌ام: من مستاجر نیستم خانه‌ام بیت رهبری است.”

    کتاب نه ده، هزار و سیصد و فتنه.

    عشق و دیگر اشک … اشک و دیگر هیچ.

  96. سیداحمد می‌گوید:

    این شعر فوق العاده زیبا تقدیم به قطعه مقدس۲۶ و داداش حسینم

    حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا
    ساقی ز پا فتاده شدم، جام ده مرا/

    فرسود دل ز مشغله جسم و جان بیا
    بستان ز خود فراغت ایام ده مرا/

    رزق مرا حواله به نامحرمان مکن
    از دست خویش بادۀ گلفام ده مرا/

    بوی گلی مشام مرا تازه می کند
    ای گلعذار بوسه به پیغام ده مرا/

    بنما تبسمی و خزانم بهار کن
    ای نخل بارور، گلِ بادام ده مرا/

    عمرم برفت و حسرت مستی ز دل نرفت
    عمری دگر ز معجزۀ جام ده مرا/

    ای عشق شعله بر دل پر آرزو بزن
    چندی رهائی از قفس خام ده مرا/

    جانم بگیر و جام می از دست من مگیر
    ای مدعی هر آنچه دهی نام ده مرا/

    مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید
    یا رب امید رستن از این دام ده مرا/

    بشکفت غنچۀ دلم ای باد نوبهار
    خندان دلی به سان”امین” وام ده مرا

    “”امام سید علی حسینی خامنه ای””

  97. ENFEJAR می‌گوید:

    بسم رب الحسین علیه السلام
    انگار که برای ارسال بهاریه دیر رسیدم…. 🙁
    این بهاریه من است…اگر فرصت داشتید بخوانیدش:پست اول وبلاگم 🙁
    کربلا از آنِ هر کس شد التماس دعــــای فرج.

  98. مدافع امروز می‌گوید:

    امسال سال همت مضاعف در جهاد اقتصادیست.

    خاطره ای از شهید چمران به زبان امام خامنه ای

    http://nojavan-modern.blogfa.com/post-135.aspx

  99. احمد می‌گوید:

    سلام
    متن عالی است اما دو کلمه را اصلاح کن: مهمل ( نه محمل) و ضیق ( نه ذیق). موفق باشید. نمی دانم شاید هم عمدا اینجوری نوشتید.

  100. احمد می‌گوید:

    البته تذکر پیشین را برای نمایش عمومی ننوشتم خصوصی بود.

  101. ف.طباطبائی می‌گوید:

    سلام داداش حسین. یه نکته ای ذهنمو درگیر کرده اونم اینه که شما فرموده بودید برای شرکت در مسابقه بهاریه، بچه ها یک خاطره از عید بیان کنن. بعضی از بهاریه هائی که ارسال شده درسته که خاطرات زیبائی هستن ولی بهاریه نیستند. قبول دارید؟

  102. احمد می‌گوید:

    سلام وخسته نباشید
    همیشه به شما سر می زنم
    زیبا می نویسید
    از روزهای پر فتنه ومقالات خوبتان در رسوایی سران فتنه استفاده می کردیم وخاطرات خوبی بود
    امید تا همیشه در راه ولایت وبرای ولایت بنویسید
    درخواستی دارم که درباره مناسبتهای مذهبی مانند تولد ائمه و… هم مقاله بذارید
    ممنون

  103. علی می‌گوید:

    خودتان قضاوت کنید!!!!!!!!!!!!!

    بکار بردن لفظ “امام خامنه ای” بهتر از لفظ “خامنه ای” نیست؟؟؟؟؟؟

    ومن الله التوفیق

  104. شریفی می‌گوید:

    سلام

    وخسته نباشید

    آقای قدیانی دل را درحجابی محکم پیچده اندچنان که منفذی به هیچ جاندارد آنگاه دم ازامام زمان و ظهور می زنند خدا را چه قرن اعجوبه ای .سلام مارا به مرشد وآقای مان سیدعلی آقا برسانید وبه ایشان بگویید شما جان بخواهید ما تحت فرمانیم.ازتو به یک اشاره ازمابه سردویدن.

  105. مهدی می‌گوید:

    بیش از خصائل خوب دیگر اشاره می کنند.

    فکر منم خصائص باشد

  106. مهدی می‌گوید:

    و من یاد این جمله امام افتادم که «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» و با دیدن خامنه ای، یاد خمینی افتادم و حتی «در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون». چفیه ای که بر دوش «آقا»ست تداعی می کند «یاد شلمچه، یاد فکه، یاد مجنون

    بسیار زیبا

  107. داداش مرتضی اهوازی می‌گوید:

    سلام

    خیلی ناراحتم که نمی‌تونم مثل قبل به قطعه سر بزنم….
    هنوز نخوندم ولی مطمئنم مثل همیشه زیبا و دلنشینه

    التماس دعا

  108. سیده.... می‌گوید:

    استاد معرکه ای.نگفتم داداش گفتم استاد برای اینکه آدم باید کلمه ای رو بگه که لیاقتشو داره.ای کاش ۱ ارزن از کیاست و شجاعت اخلاص تو رو داشتم
    تو رو به حق علی دعام کن

  109. محمد رضا می‌گوید:

    یکی دیگه به یگی پیام داده تو چرا اینقد نگرانی؟؟

  110. ابوالفضل می‌گوید:

    سلام….
    زیبا بود….
    مردک حالا شده طرفدار ما و به مناسبت نوروز برای ما پیام می فرستد. کدام ما؟… ما که اهل کوفه نیستیم. ما که اهل پیام نوروزی اوباما نیستیم، علی تنها بماند…
    یا حق….
    التماس دعا…

  111. صفایی‌نژاد می‌گوید:

    یادداشتی راجع به مشایی:
    جو رسانه‌ای http://safaeinejad.ir/?p=428

  112. salam
    saite fogh ol ade iy darid age ghabel dunesti mano ba esme ((arteshe saiberi velayat)) link konid

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.