اذن دخول

سجادی/ بهاریه ۴۱: روبروی ایوون طلای تو، با نفس گرم سینه زنای تو، می خونه دلم به هوای تو…
هدفون رو از گوشش در آورد؛ هنوز هم باورش نمی شد که اونجاست. همه چیز مثل یه خواب بود. مثل یه رویا. چشماش رو بست و به گذشته فکر کرد.
از بچگی بین ائمه، به حضرت علی (ع) ارادت خاصی داشت. بارها برای مظلومیت او گریسته بود و عشق بازی ها کرده بود با “عشق یعنی” کریمی…
خیلی در مورد این که لحظه تحویل سال چه دعایی بکنه، فکر کرده بود و در آخر تصمیمش رو گرفت، همون دعایی که در شب قدر کرده بود: زیارت نجف . “آغاز سال ۱۳۹۰ هجری شمسی…”
همه چیز خیلی عجیب راست و ریس شده بود. به آرزوش رسیده بود و اسمش برای سفر به عتبات دراومده بود…
با خودش عهد کرده بود تا اذن دخول نگرفته، وارد حرم نشه. خودش هم نمی دونست این فکر از خوندن زندگینامه شهید چمران تو ذهنش ایجاد شده یا بخاطر عهد شکنی ها و گناه هایی که مرتکب شده بود، روی ورود به حرم رو نداشت…
چند ساعتی بود که روبروی حرم نشسته بود. زیر لب داشت زمزمه می کرد : مولای یا مولای انت الغفور و انا المذنب و هل یرحم المذنب الا الغفور…
نگاهش به نگاه یه پسر بچه گره خورد… پسر بچه مکثی کرد و خنده کنان وارد حرم شد… چقدر هوای دلش بارانی بود…
این یک خاطره نیست، خیال یک خاطره است!(حسین قدیانی: وصف العیش، نصف العیش…

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ط . زمانی می‌گوید:

    یعنی خاطره ی خیالی؟
    چه جالب!

  2. سیداحمد می‌گوید:

    وصف العیش، نصف العیش….

  3. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  4. سجاد می‌گوید:

    سلام
    اللهم ارزقنا …..

    یا علی مدد.

  5. یه زایر می‌گوید:

    واقعا وقتی ادم میره حرم امام علی حتا اگه دفعه چندمش هم باشه یه همچین حسی راداره فقط اشک وهیچ چیز دیگه.حتا هیچ خواسته ای هم نداره انگار تموم دنیاروبهت دادند

  6. شافی می‌گوید:

    عالی بود
    ان شا لله تجربش کنی بسیجی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.