نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
این “ساعاتى دیگر” یعنى قبل از ال کیهانیکوى امروز؟ یا بعد از ال کیهانیکوى امروز؟!
یه پیشنهاد:
از جناب استوانه به جاى جناب میل گرد استفاده کنید؛ با اون شیرجه هاى مشهور سرگشاده اش هر توپى رو میگیره؛ دامت برکاته!!!
پس: ایول ایوله؛ ایول!
میلگردمون یله؛ ایول!
توپ جمع کنتیم داداش!
سالارى!
سلام. خوشحالم که تونستم سومین نفری باشم که کامنت میذاره. آرزو میکنم قلمتون همیشه بتازه. شما هم برای من نو پا دعا کنین
از اسمش مشخصه که ۱۰۰% متن جالبی خواهد بود.
پس منتظر خواهیم ماند.
سلام!
ببخشیدها بی مقدمه بگم. الان ذکر خیر شما بود. جشنواره وبلاگ نویسی حماسه نگارن بسیج و انقلاب اسلامی قراره ۱۷ بهمن ما از طرف معاونت فرهنگی اجتماعی سپاه قدس در رشت برگزار بشه، می دونیم شما وقتشو ندارید و هزار تا برنامه دارید اما گفتیم بگیم بهتون، شاید قبول کنید بیایید برای سخنرانی.
اگه بشه و مقدور باشه شماره موبایلتون رو بدید تا مدیر رسانه باهاتون تماس بگیرند ممنونم می شیم…
**یا قاضی الحاجات**
امیدوارم رفع توقیف بشه. هرچند که میدونم در سینما فروش چندانی
نخواهد کرد. چون اونائی که باید فیلم رو ببینن، اصولا اهل این قرتی بازیا!! و
سینما رفتن نیستن.
خطاب به بزرگمرد تاریخ انقلابی سینمای ایران ابوالقاسم طالبی:
کَرتیم
مخلصتیم
چاخلصتیم
پاتو بر دار از روی گردنم له شدم
آی…….آی……آی……..
ابوالقاسم طالبی بزرگمردی است که هیچ وقت از یادها نمی رود….
🙂
با اجازه مسئول مربوطه!!
افراد آنلاین: ۲۲ نفر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
به نام خدا
سلام داداش منم موافقم؛ علی رغم اینکه اینجور فیلمها حداقل تو سمنانی که من زندگی میکنم اصلا رو پرده نمیاد (آنهم در تک سینمای شهر که به جای این فیلم های ارزشی میرن مردان و زنان مریخی وونوسی رو میارن) در تهران برای نمایشش سنگ میندازن جلوی پاش، اما انشاالله که بچه های حزب الله برن حمایتش کنن( البته اگه پخشش کنن) و نذارن فروشش مثل شکارچی شنبه و ۳۳روز این قدر کم بشه. راستی ازت گله دارم حاجی اونم به خاطر….
یا علی
اکران «قلادههای طلا» در دست تصمیمات شخصی
http://www.javanonline.ir/vdcjyoexauqeioz.fsfu.html
اکران «قلادههای طلا» با دستور وزیر
http://www.javanonline.ir/vdcamanye49nma1.k5k4.html
“«قلاده های طلا» و «جلاده های بلا»”
از استادِ انتخاب تیتر، داداش حسین قدیانی!
و… همچنان تا ساعاتی دگر.
و ما همچنان منتظر شاهکاری دگر.
در ساعتی قبل از اخبار ساعت دو ……
دیدید دلبری حضرت ماه ما را؟
دارد بین المللی میشود نور ماه و افتخار و پز اولش که به همه میگوییم این ماه …….
میان ماه من تا ماه گردون……
اللم احفظ قائدنا الخامنه ای
و آیا پس از حماسه نه دی هنوز هم این ماییم که مظلومیم؟
و آیا واقعا باید باور کنیم همین یکی فیلم ارزشی ما در آستانه ورود به جشنواره توقیف شود؟
شاید جایی که فرهادی ها و تهمینه ها جایزه میگیرند جایی برای عناصر ولایتی نباشد!!!!
با مطلب:
حسین علایی یادت باشد کیت ویلسنت شدن آداب دارد!!!
به روزم.
http://foreign-policy.blogfa.com/
آقا شما چرا اینقدر عجله دارید؟! آقایان اطلاعات فرمودند حالا که فیلم نمی تواند در بخش مسابقه جشنواره فجر باشد، پس تا قبل از انتخابات مجلس هم اکران نشود! اینجور بگیر و ببندها برای همه فیلمهای جریان اصلی نظام وجود دارد… مثال بارزش “آژانس شیشه ای”.
سلام
امیدواریم همین امشب مطلب رو بگذارید، بعضی دوستانتون که کلی ما رو مشتاق کردند نسبت به نوشته تون.
نماز جمعه این هفته، به امامت حضرت آقا برگزار می شود.
لبیک یا خامنه ای…
ممنون به خاطر عکس ها.
تیغ سانسور و توقیف جشنواره فجر به فیلم آقای طالبی گرفت. چه داستانی شده!
سلام آقا قدیانی.
کلا” ممنون از همه پستهاتون.
خوندن قطعه شما توی بلاد کفر خیلی میچسبه حتی بیشتر از دیدن یه همزبون!!!
فقط این کامنت آخر آقا سید بدجوری دلمو سوزوند!
“نماز جمعه این هفته، به امامت حضرت آقا برگزار می شود.”
ما که دستمون کوتاهه ولی از همه شدیدا” التماس دعا داریم.
سلام داداش حسین،
اربعین ویژه بیاد خودت و پدر شهیدت تو کربلای حسینی بودم.
خیلی خیلی یادت کردم داداش.
الانم که کنار امام رضاع دعاگوتم؛
سالاری
دختر شهید مغنیه به آقا گفت من دختر شمام. انگار “بابای ماست خامنه ای” حس بین المللی فرزندان شهداست!
“نماز جمعه این هفته، به امامت حضرت آقا برگزار می شود.”
لطفا به جای ما هم از این فرصت استفاده کنید.
برگرفته از کلام شهید آوینی، با اندک تفصیل!
در جمهوری اسلامی، همه ی کارگردانان آزادند، الا کارگردانان حزب اللهی!!
حمایت از یک فیلم پر فروش شدن آن است. فیلم های ضد انقلاب افتخارشان به مخاطب و فروش بالایشان است .
ترو خدا بیاین پوز این نامردای سینما رو بزنیم. حتی اگر از جو سینما خوشتون نمیاد، بلیط رو بخرید که فیلم فروش کنه.
نه که خیلی ازش تعریف شنیدم.
بسم الله
سلام و عرض ادب
قبل از گذاشتن متن جدید اجازه بدید پیروزی ۱۴ـ ۵ امروز رو در ال کیهانیکو تبریک بگیم.
بازی بعد کی هست؟ دیگه رفتید جام جهانی یا دیگه تو کیهان رقیب ندارید که به قول خودتون با منصور دوانیقی باید بازی کنید؟
مخلصیم
منتظر متن جدید هستیم.
یاعلی
حسین قدیانی: علیک سلام! شما از کجا فهمیدی نتیجه بازی رو؟! پناه بر خدا!!
“نماز جمعه این هفته، به امامت حضرت آقا برگزار می شود.”
ای کاش این جمعه تهران بودم.
دیگه دیگه!!!
یا به قول شما یعنی که یعنی…
موقعی که اومدید قسمت تحریریه سیاسی روزنامه و نتیجه را گفتید به دوستان بنده هم اونجا بودم و مصافحه هم کردیم. حالا ادامه را عرض نکنم که چقدر شاکی بودید از دست دروازه بان که تو این بازی هم ۵ تا گل می خورد. بنده رسما اعلام آمادگی می کنم خدمت برسم. احتمالا ۵ تا گل نخورم.
مخلصیم.
حسین قدیانی: ای بلای ناقلا!!
“از «پلشتی بعثی ها» گفتن، هنر نیست؛ هنر آن است که تو شهامت کنی و از «زشتی بعضی ها» حکایت کنی…
حقا که گستاخی می خواهد درافتادن با بعضی ها. همان بعضی ها که همه جا، حتی در اداره های جمهوری اسلامی آدم دارند، اما خودشان آدم دشمن اند و دور گردن شان و گردن کلفت تر از کرگدن آقازاده های شان، آنچه عیان است «قلاده های طلا» است.”
با این تفاسیر، موقع اکران باید شال و کلاه کنم برم سینما.
ببینم فیلم سیاسی که میگن یعنی چی؟!
بعد، دقت کردی ۹۸ درصد نظرات هیچ ربطی به متن اصلی نداره!!
اولین فیلم سیاسی. باید دیدنی باشه درام فتنه.
آفرین به این جسارت.
با مطلب:
NPT یعنی: کد خدا را ببین و ده را بچاپ؟
http://foreign-policy.blogfa.com/
به روز هستم.
یا علی مدد.
ما که سینما نداریم! (شکلک گریه)
مشتاقانه در انتظار دیدن فیلم “عمار سینما” هستیم.
باید قوی از این کار حمایت کنیم.
امروز فاطمه مغنیه هم گفت بابای ماست خامنه ای؛ وقتی به آقا گفت: آقا! من دختر شما هستم.
باید تشکر کنیم از جناب طالبی بابت جسارت و شهامتی که به خرج دادند!
داداش حسین ممنون بابت معرفی زیبایِ این فیلم؛
انشالله با استقبال خوبی مواجه خواهد شد.
خدا قوت…
بسم الله
شاید مهم تر از جرات ورود به ژانر سیاسی در سینما -که البته همین را هم کم کسانی دارند ـ خوب از کار درآوردن یک فیلم سیاسی است. و نشود هم چون بعضی که وارد این عرصه می شوند ولی ضعف کارشان صدای همه را درآورد.
که ابوالقاسم طالبی اگر فقط “دست های خالی” را در کارنامه اش داشت معلوم بود که اگر ورود پیدا کند خوب در می آوردش از کار.
منتظریم دیدن “سیاسی ترین فیلم تاریخ سینمای ایران” را.
اللهم وفقنا فی نصرت دیننا و قائدنا
یاعلی
داداش حسین چند سئوال که در ذهن خیلی از دوستان احتمالا” هست:
۱ – آیا این فیلم به طور قطعی از توقیف خارج شده یا می شود؟
۲ – شما که فیلم را دیدید، وجه تسمیه ی قلاده های طلا چیست؟ البته اگه قراره فیلم رفع توقیف بشه، بهتره که اول اون رو ببینیم.
۳ – احتمال جرح و تعدیل قبل از اکران عمومی می رود؟
۴ – از قرار شنیده ها، وزارت محترم ا.ط فیلم رو توقیف کرده. البته اگر وزارت ارشاد این کار رو می کرد، با توجه به اتخاذ سیاست فرار به جلو و مواضع انفعالی در خصوص این گونه فیلم ها، زیاد بعید نبود. اما از وزارتی که در خیلی از اتفاقات فتنه تلاش ستودنی و خستگی ناپذیر داشته کمی دور از انتظار نیست؟
و…
حسین قدیانی: به اغلب این سئوالات، جناب آقای طالبی باید پاسخ دهد، نه من!
دو پاراگراف پایانی واقعا عالیست!
“حق مان را بدهید تا در «قلاده های طلا» ملتفت شویم که همین نامزد مدعی پیروزی در انتخابات، چگونه بود که ایام انتخابات، در سخنرانی شهر مشهد، ولایت فقیه را سد کودتا می دانست!! اما بعد، و بعد از اینکه قلاده دور گردنش انداختند، ناگهان ورق نظرش برگشت و به این نتیجه رسید که «جلاده های بلا» مردان خداجو هستند؟!!”
حسین قدیانی: بله! در جایی از فیلم، مردک دارد می گوید: «ولایت فقیه چنین است و چنان!!»… یک ماه قبل از انتخابات!! چه زود ۲ ضربدر ۲ شد ۵؟!!
دوغ (گفت و شنود)
گفت: یک سایت وابسته به رضا ربع پهلوی به مردم ایران پیشنهاد کرده است که «تا می توانید ریال های خود را به سکه و دلار تبدیل کنید و تا می توانید مواد غذایی بخرید و انبار کنید»!
گفتم: حیوون زبون بسته، عجب خل و چلیه؟!
گفت: اتفاقا یکی از کاربران فیس بوک خطاب به ربع پهلوی نوشته «مرتیکه…(برای احترام به حیوان چهارپای زحمتکش این کلمه حذف شده است) مگه ما مثل تو و پدرت و پدربزرگت…(برای احترام به برخی از مشاغل زشت این کلمه نیز حذف شده است) هستیم که….
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو یک کاسه ماست ریخته بود توی اقیانوس و با قاشق آن را به هم می زد. پرسیدند چه می کنی؟ گفت دارم دوغ درست می کنم. گفتند؛ عقلت کجا رفته مگه میشه؟! گفت فکرش رو بکن اگه بشه، چی میشه؟!
“از نظر ما، «جلاده های بلا» باید توقیف شود، نه «قلاده های طلا»”
سپاسگزارم آقای قدیانی.
امیدواریم موانع از سر راه این فیلم برداشته شود و زحمات جناب طالبی به ثمر بنشیند.
واقعا گذشته از متن زیبا، چیزی که در میان ما بچه های حزب اللهی زیاد شده، بزرگ کردن کارگردان های روشنفکری با بوق و کرنای بیهوده است… در حالی که معدود کارگردان های حزب اللهی، در بایکو ت اند؛ آنهم از طرف ماها!! ممنون داداش حسین!
نمی دونم همیشه فیلم «دستهای خالی» ایشون رو دوست داشتم، مخصوصا اونجا که شکیبایی با امام حسین صحبت می کنه…
راستی تو اول این فیلم هم نوشته تقدیم به حضرت فاطمه زهرا (س) به امید گوشه چشمی…
مردک، استادِ ماهرِ دروغگوئی بود!
سخنرانی هائی داشت در وصف بسیج و بسیجی که…!
اما بعد از انتخابات دیدیم چه کرد و چه گفت؛
روی فتنه ۸۸ از جوانب مختلف باید کار شود… حالا یک کار هم که شده، سنگ می اندازند جلوی پایش!
ممنون از استاد طالبی عزیز با این لبیک سینمایی و هم از تعظیم شما.
متن قبلی تون هم بد نبود ولی تیکه به جبهه پایداری رو حال نکردم، مردانه هم نبود، خصوصا که غربال سانسورتون هم ریزتر شده…
ولی به بزرگی این حرکتتون دل خوری ام رو غورت دادم.
خدا همه ما رو از امام و امتش جدا نکنه.
آدم حرفه اى و همزمان متعهد و انقلابى خیلى خیلى کم هست ولى خدا رو شکر که هست.
“آقاى طالبی! گستاخی ات را شکر!! و خدا قوت به شجاعتت!!”
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
باسلام واحترام – خدا قوت
«خداوندا! یک توفیقی بده شهدایی که با دست خودمان دادیم، با پای خودمان، خون شان را پایمال نکنیم؛ پیرو راهشان باشیم. حالا من نمیدانم پروردگار عالمیان چقدر دعای مان را مستجاب کند.»
موفق باشید.
حسین قدیانی: دوست عزیز! برای کامنت گذاشتن در متن قسمت ستون بیست و شش، کافی است روی تیتر متن کلیک کنید!
“فیلم هایی هست که قبل از دیدنش باید دست مریزاد گفت به جناب کارگردان.”
دست مریزاد و خدا قوت به صف شکنی که سنگ بزرگ را بر فرق بت بزرگ زد.
در خاطرمان زنده شد، حال و هوای انتخابات و حوادث بعدش و نیرنگ بی شرف ها. ستودنی بود این متن، به خصوص بند آخر که کارگردان را مورد خطاب قرار دادید.
“نگذار خواب مان ببرد… “
سلام به همگی
نمیشود راجع به نقد قضاوت کرد؛ چون فکر کنم هیچ کس فیلم را ندیده، ولی اصل جگر و جسارت آقای طالبی انکار نشدنی است. شما فیلم را خصوصی دیدی؟ به هر حال نوش جونت! خدا کنه بدون کم و کاست رفع توقیف بشه تا ما هم ببینیم. آمین!
————————————————————-
راستی دیشب بعد از اینکه رفتم چه بزن بزنی بوده!!!
کاش بشه فیلم رو ببینیم. دلمون برا سینمای متعهد یه ذره شده…
حرف فتنه ۸۸ شد، سری به آرشیو عکس هایم زدم!
چقـــــــــــــدر عکس و فیلم و خاطره دارم!!!
هـــــحسین قدیانی: اووووه!! مگه حالا چی شده؟! ــــــــی!
امان از این روزگار…
هویجوری!
روزگار بدی شده!
بسمه تعالی
————–
سلام بر آقای حسین قدیانی،
روشنفکر متعهد باغ ولایت
یکی از سایتهایی که نظراتم رو مینوشتم با این پیام مواجه شدم:
“دسترسی شما به سایت به دلیل ارسال ورودی های غیر مجاز مسدود شده است”
فکر میکنم معنیش اینه که دیگه نباید چیز بنویسم!
لطفا اگر مطلب نبایستی منتشر شود، انتظاری نیست برآن!
لا حول ولاقوة الا بالله العلی العظیم.
رفقاى تهرانى!
نائب الزیاره باشید این جمعه!
“و دور گردن شان و گردن کلفت تر از کرگدن آقازاده های شان،
آنچه عیان است «قلاده های طلا» است.”
خیلی با این جمله حال کردم.
و اما یک نظر بی ربط به متن ولی با مزه، عادل فرموژه! ۲ ساعته تلاش میکنه
امیر قلعه و پرویز مظلومی رو با هم بیاره رو خط، ولی نمیشه!
کارد بزنی خونش در نمیاد. ای حال میکنم ضایع میشه!
۱۴۰* امیرالمومنین على علیه السلام:
اندکى حق، بسیارى باطل را نابود مى کند؛ هم چنان که اندکى آتش، هیزم هاى فراوانى را مى سوزاند.
(غررالحکم، ح ۶۷۳۵)
آذرخش! این آهت از بس جان گداز بوده داداش پریده وسطش!!!!!
چیزی نشده ……
فقط اینکه داستان غربت معلوم نیست کی تموم میشه؟
دلم واسه مظلومیت های بی صدا میسوزه!
هــــــــــــــــــــــــــــی روزگار………..
راستی! امروز آقای ما آقای عالمه!
اشک شوق را در چشمان مشتاقانش دیدید؟
خدا میداند چه قدر باشنیدن حرفهایش و دیدن رخسارش حالم خوب شد.
مخصوصا اون جوانی که اینگونه آقا را مورد خطاب قرار داد: السلام علیک یابن رسول الله
روحی فداک…….
راستی تر از راستی….
اگه مولای عالم حضرت بقیةالله نزول اجلال بفرمایند چه حالی میشویم؟
خودم که هر وقت بهش فکر میکنم به این نتیجه می رسم که از شدت شوق روح از بدنم خارج بشه!!!
اللهم عجل لولیک الفرج
زیاد پیش نمیاد ۹۰ ببینم ولی الان اتفاقی دارم می بینم! مجری حرف هائی میزنه که یاد متن “شما با آقای کرباسچی که قبلا شهردار تهران بودن، نسبتی ندارین؟!” افتادم!!!
الان برگشت گفت پولی که شما به فلانی دادید دلار بود یا…؟
عجب!
شعاری که روی دیوار عکس اولی نوشته شده، “مرگ بر کمونیست” خیلی جالب است، برای مایی که نبودیم آن زمان ها و سر نداده ایم این شعار را. روزی، روزگاری، قطب قدرت بودند در جهان…در زمانه ی ما منسوخ شده، این شعار.
الان اما فصل بیداری اسلامی و قدرت ماست.
سلام. عالی بود. آهای حزب اللهی ها، انقلابی ها، یادمان نرود که تحویل گرفتن یک فیلم خریدن بلیط و رفتن به سینما برای تماشای آن است. ما سنگر را به دشمن واگذار کرده ایم، دشمن را پشت تیر بار نشانده ایم اما انتظار داریم که به طرف ما تیر اندازی نکند هر فرم فیلم به مانند ۲۴ تیر است که دشمن پرتاب می کند، پس باید سنگر را فتح کرد؛ چگونه؟
با ساختن چنین فیلم هایی و بالاتر از آن تحویل گرفتن آن از طرف ما. تماشای فیلم با خانواده ترغیب دوستان برای دیدن آن از طرق مختلف. هر بلیطی که خریداری میشود مانند یک برگ رای است به عقایدمان که کارگردان بر پرده سینما با هزار زحمت … به تصویر کشیده است.
فایل صوتی حضور سرزده رهبر انقلاب در منزل شهید رضایینژاد و صحبتهای «آرمیتا»
http://farsi.khamenei.ir/audio-content?id=18784
درود بر شما و قلمتان…
بزرگمرد ایران زمینی!… حضرت رقیه همیشه یار و یاورتان… انسانی بزرگ چون آسمان و انسانی بی باک چون دریا و انسانی با صلابت چون کوه…
سلام. من، خودم رو، از الان پشت باجه بلیط فروشی سینما می بینم. چه ذوق و شوقی دارم من… به به.
متنتون عالی بود مخصوصا:
“جناب طالبی! گستاخی ات را شکر!!… و خدا قوت به شجاعتت!! نگذار خواب مان ببرد؛ زود به زود بیدارمان کن و باز هم بر دهانه آتشفشان، پهن کن بند و بساط کارگردانی ات را، که از نظر ما، «جلاده های بلا» باید توقیف شود، نه «قلاده های طلا».”
راستی جمعه، اگه لیاقت داشته باشم تو نماز جمعه به امامت حضرت ماه، دعاتون میکنم. انشاالله که این توفیق نصیبم بشه.
سلام
بارها براتون کامنت گذاشتم اما هیچ کدومش تایید نشد
تو وبلاگ شما اصلا دموکراسی وجود نداره آقای قدیانی
شما نهایت نهایت نهایت یک دیکتاتورین
سلام به همه و آقای قدیانی! به قول معروف دمت گرم. بازم ترکوندی! من اولین باره که کامنت میزارم ولی تمام دل نوشته هاتو می خونم. به حاجی طالبی بگو؛ دست مریزاد! آبروی اصفهان رو خریدی! ایول ایول. راستی! این جمعه موقعی که مه تهران رو دیدی، یاد ما هم باش…
“تو فیلم نساختی! «قلاده های طلا» واقعیت بود! ما همه، بازی کرده ایم بارها در فیلم تو. از مای دوست، تا مای دشمن”
این تیکه آخرش “تا مای دشمن” چه طوری ها ست؟! نفهمیدم خب!
سلام. خدا قوت. از اونجایی که متن من همش سانسور میشه تصمیم گرفتم از این به بعد ضد شما حرف نزنم و این در کمال آزادیه.
دوستانی که به عرفان علاقه دارند وبلاگ این حقیر رو هم سر بزنن. rahekhoon.blogfa.com
**یا ارحم الراحمین**
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقا در قطعه۲۶
http://rajanews.com/detail.asp?id=115289
متن زیبائی بود.
اشتیاقم برای دیدن فیلم چند برابر شد.
ممنون آقای قدیانی.
آقای پناهیان: حماسهگر بودن و شجاع بودن برای همه خوب است، بخصوص برای هنرمندان.
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=115035
الان متوجه شدم خیلی هم دیکتاتور نیستین
…………………………….
سلامی دوباره به حسین جون خودمون، میخواستم بگم از دیشب تا حالا ۳۰بار این مطلبو خوندم و به دوستام نشون دادم. راستی به حاجی طالبی بگو دوست دارم قد یه دنیا و خوش به حالت حسین جون که فیلمو دیدی.
حاجی طالبی!
گستاخی ات را شکر!!… و خدا قوت به شجاعتت!! نگذار خواب مان ببرد؛ زود به زود بیدارمان کن و باز هم بر دهانه آتشفشان، پهن کن بند و بساط کارگردانی ات را، که از نظر ما، «جلاده های بلا» باید توقیف شود، نه «قلاده های طلا». دستهایمان خالیست.
ای بابا، ما ۲ سال نقطه چین شدیم، یکبار نگفتیم دیکتاتور!
۲ تا کامنتت تائید نشده، چه سر و صدائی!
ما کلی خاک صحنه خوردیم تا رسیدیم به اینجا!! الان هم هر از گاهی “نقطه چین”
میخوریم. بازم میگیم خدا رو شکر!
بسیار عالی …
خصوصا قسمت آخر:” آدمی زاد، تا پلاک شهدا را دارد، قلاده دور گردنش نمی اندازد.”
چقدر دلم میخواهد این فیلم را ببینم؛ یعنی طوری توصیفش کردید که لحظهشماری میکنم برای اکرانش … و انشاءالله مسؤولین سر عقل بیایند و این فیلم هم در جشنواره اکران شود و هم در سینماها …
و یک نکتهی خندهدار:
قبل از اینکه متن را بگذارید بنده “جلادههای بلا” را “جادههای بلا” خوانده بودم!! و با تصاویری که گذاشته بودید، آن را در ذهن خودم ربط داده بودم به جادههای منتهی به جنوب و دفاع مقدس!!!
جسارتش ستودنی ست.
سلام
در اینکه جناب طالبی آدم کاردرستیه حرفی نیست.
در اینکه جسارت کرده و این فیلم رو ساخته هم حرفی نیست. هر چند جناب طالبی گنده تر از این حرفاست که براش مشکل بسازن. ولی بازم از اینکه احساس مسئولیت کردن و فیلمی با این سوژه ساختن دست مریزاد.
اما شما که فیلمو ندیدی ایییییییینهمه قلم فرسایی مخلصانه و عاشقانه واسه چی؟ اینهمه تعریف و تمجید شاهانه و فضایی واسه چی؟ خواستی جسارتش رو تحسین کنی، بکن…اییییینهمه الفاظ خوشگل بیشتر شبیه چاپلوسی بود حضرت آقا! اینقدر شبیه چاپلوسی بود که آدم فکرایی میکنه!
اجر و احترام آقای طالبی را با این حرفهای نسنجیده زیر سوال نبرید. اون بنده خدا خودش محترم هست و مردم میشناسنش که کارش چقدر خوب و شریفه. شما با این تک و تعارف ها بهش ظلم می کنید و اینهم یه جور حق الناس….لطفا ناخواسته حق الناس نفرمائید!
یا حق
سخنان حماسی جوان بحرینی در محضر رهبر انقلاب +فیلم
http://jahannews.com/vdcfmvd0jw6dxma.igiw.html
داداش حسین جان من یه مطلب واسه “احمد حسن” و این سخنرانی حماسیش بنویس؛
انقدر با حرفاش اشک ریختم که مردم…
مطلبی هم برای “فاطمه مغنیه” بنویس که اون فرزند شهید هم گفت” بابای ماست خامنه ای”
http://8208.6.img98.net/out.php/i200519_n00206125-t.jpg
جناب بنده ضعیف…!!!
چرا وقتی از چیزی خبر نداری راجع بهش اظهار نظر می کنی؟
خدای قادر و متعال به بنده هاش عقل داده برای اینکه ازش استفاده کنن! برای اینکه زود قضاوت نکنن و قبل از هر حرفی، کمی فکر کنن!!!
چه باید بگم به امثال شما؟
کاملا واضح است که آقای قدیانی فیلم را دیده اند!
این متن را بخوان : http://www.ghadiany.ir/?p=11289
کمی دقت و تفکر بد نیست ها!
سلام. خداقوت
تعریف فیلم را شنیده بودم و الان هم اشتیاقم بیشتر شد برای دیدنش تا اینکه…
پوستر فیلم را دیدم. تصویر… را دیدم، یخ کردم.
آقای طالبی عزیز، شما دیگه چرا؟!
مگه بازیگر پاکیزه تر نبود که این م.ش.نیا رو انتخاب کردین؟!
آجرک الله یا صاحب الزمان…
شهادت آقا امام حسن عسگری(ع) بر اهالی قطعه مقدس۲۶ تسلیت باد.
http://www.faupload.com/upload/90/Bahman/میرداماد-امام-حسن-عسگری.mp3
……………………………..
http://www.aghleshgh.blogfa.com/post-49.aspx
این سرود زیبا و خیلی قدیمیِ مربوط به اوایل انقلاب، با عنوان “نماز جمعه” تقدیم به همه ی دوستان، بخصوص تهرانی ها به جهت برگزاری نماز جمعه ی این هفته، به امامت فرمانده ی معظم کل قوا حضرت آیه الله امام خامنه ای (حفظه الله تعالی).
خواننده دکتر قره باغی.
http://salamtabriz.com/media/audio/namaze-jomeh.mp3
چشمان سامرا از بغض هاى جارى، تمام شدنى نیست.
.
التهاب و داغدیدگى، به فراخور این غم، در کوچه هاى شهر بیداد مى کند.
.
بادِ نوحه گر، گذارش به نخل هاى گیسو پریش مى افتد که ردیف به ردیف، دست خوش فراق شده اند.
چند پاراگراف را خواندم؛ سر کارم هنوز، مشغول و درگیر!
خدا قوت بگویم الان که داغ داغ است.
آخر شب می خوانم ادامه اش را…
خدا قوت برادر قدیانی
سلام
ان شاالله این فیلم در این سینمای بی مخ و بی محتوا روزنه ای باشد.
کاش تمام سینمای ما به جای دسته هفتم شدن دسته اول می شدند و اندیشه های ناب را نشان می دادند.
غرب زدگی سینمای ما و …
چقدر بد هست که این فیلم ها انگشت شمارند و ما با ساختن چنین فیلمی خوشحال می شویم!
البته در پس کلام جناب”اسلامی ایرانی : این قرتی بازیا”، نکته جالبی نهفته هست.
سرما به خاطر عدم گرماست.
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۲:۵۵
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین بسیجها فــــــــــدائی داری…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان محترم؛
قبلا هم عرض کرده بودم نیاز نیست همه (!) در مقابل یک کامنت عکس العمل نشان دهند و کامنتی بگذارند!
با سپاس…
امام حسن عسگری علیه السلام فرمودند:
-پارسا ترین مردم
اورع الناس من وقف عند الشبهه، اعبد الناس من اقام على الفرائض ازهد الناس مـن تـرک الحـرام، اشـد النـاس اجتهادا مـن تـرک الذبوب.۱
پـارسـاتـریـن مـردم کسـى است که در هنگـام شبهه تـوقف کنـد.
عابـدتـریـن مـردم کسـى است که واجبـات را انجـام دهـد.
زاهـدتـریـن مـردم کسـى است که حـرام را تـرک نمـاید.
کـوشنـده تـریـن مـردم کسـى است که گنـاهـان را رهـا سازد.
ـ وجود مومن
المـومـن بـرکه علـى المـومـن و حجه علـى الکـافـر.۲
مـومـن بـراى مـومـن، بـرکت و بـر کـافـر، اتمام حجت است.
ـ محصول اعمال
انکـم فى آجال منقـوصه وایام معدوده و الموت یاتى بغبه، من یزرع خیرا یحصد غبطه و مـن یزرع شرا یحصـد ندامه، لکل زارع ما رزع لایسبق بطـىء بحظه، ولا یدرک حـریص ما لـم یقـدر له، مـن اعطـى خیـرا فالله اعطـاه، و مـن وقـى شـرا فالله وقاه.۳
شما عمر کاهنده و روزهاى برشمرده اى دارید، و مرگ به ناگهان مى آید، هر کس تخم خیرى بکارد به خوشى بدرود، و هر کس تخـم شرى بکارد به پشیمانى بدرود، هر که هر چه بکارد همان براى اوست. کندکار را بهره از دست نرود و آزمنـد آنچه را مقـدرش نیست در نیابـد، هر که به خیرى رسـد خدایش داده و هر که از شـرى رهـد خـدایـش رهانده.
ـ شناخت احمق و حکیم
قلب الاحمق فـى فمه و فـم الحکیـم فى قلبه.۴
قلب احمق در دهـان او و دهـان حکیم در قلب اوست.
– تلاش براى رزق
مقـدر لا یشغلک رزق مeمـون عن عمل مغروض.۵
رزق و روزى ضمـانت شـده، تـو را از کـار واجب بـاز نـدارد.
۱- تحف العقول، ص ۴۸۹٫
۲- همان، ص ۴۸۹٫
۳- پیشین، ص ۴۸۹٫
۴- تحف العقول، ص ۴۸۹٫
۵- همان، ص ۴۸۹٫
ای فقیه مورد اعتماد من! (به جای گفت و شنود)
امروز که با شهادت مولایمان حضرت امام حسن عسکری علیه السلام همزمان است، ستون گفت وشنود را به بخشی از نامه ایشان به مرحوم «ابن بابویه»، فقیه گرانقدر شیعه اختصاص می دهیم:
ای فقیه مورد اعتماد من! ای علی بن حسین قمی! خدا تو را در انجام کارهای مورد رضای خود توفیق دهد و از نسل تو فرزندان صالح بیافریند. اما بعد؛ تو را سفارش می کنم به بخشش گناه دیگران و خویشتن داری به هنگام خشم و غضب، صله رحم و ارتباط با خویشاوندان، همکاری با برادران دینی و کوشش در رفع نیاز آنان در سختی و آسانی، بردباری در مقابله با جهل و نادانی، کسب فهم و آگاهی در دین، تأمل و درنگ در کارها، هم پیمان شدن با قرآن، اخلاق نیکو، سفارش دیگران به کارهای نیک و بازداشتن آنان از زشتی ها…
تو خود به سفارش های من عمل کن و به شیعیانم بگو تا عمل کنند و نیز تو را به صبر و پایداری و انتظار فرج توصیه می کنم که پیامبر اکرم(ص) فرمود؛ از بهترین کارهای امت من، انتظار فرج است.
مرغ دلم به سوی سامره پرواز می کند
با گریه بی قراریش ابراز می کند
امشب دلم سراچه ی غم های عالم است
بهر دلی غمین که ظهورش اعجاز می کند
یا ابا محمد یا حسن بن علی ایها الزکی العسکری یابن رسول الله یا حجه الله علی خلقه یا سیدنا و مولینا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
التماس دعا
«خمینی ای امام، خمینی ای امام»، امسال زودتر بیا. من میدانم امسال هم که بیایی، اول میآیی به ما سر میزنی! و بعد ای «حبلالمتین تودههای آرزومند»، باز هم میروی بهشتزهرا(س) و برای شهدای راه انقلاب، فاتحه میخوانی. شهدایی که قرآن گفت زندهاند، شهیدان اسلاماند و امروز عدهای میخواهند از زندههایی که راستراست راه میروند، شهید بسازند! گوش من فقط «ندا»ی هل من ناصر ولایت را میشنود.
امسال زودتر بیا خمینی! «مقدمت را اماما! شهیدان با نثار تن خود گشودند». بیا خمینی. من دلم برای تو تنگ شده و برای «اللهاکبر»ی که «مرتضاییفر» گفت. اماما! دیروز عدهای معدود، پشتبام رفتند و اللهاکبر گفتند که ترجمهاش این بود آمریکا بزرگتر از آن است که وصف میشود! امروز اماما! «ما نغمه اللهاکبر بر زبان داریم» و البته قرائتها از دین زیاد شده و کم مانده VOA بر «چهل حدیث» تو تفسیر بنویسد! اماما! من از طرف آنها که عکست را پاره کردند، معذرت میخواهم. آنچه در موزه رفت «ایسم»هایی بودند که دچار «ایست» قلبی شدند! جای تو در قلب ماست که بتشکن بودی و نترسیدی که CNN تو را مخالف حقوق بشر بخواند. اماما! با وجود تو بود که «در زمستان بهاران آمد». من از طرف آنها که به تو جام زهر دادند، معذرت میخواهم.
بنشین اماما! در همان صندلی معروف، کنار مزار شهدا و باز هم به پشتیبانی ما توی دهانشان بزن. اماما! دولتی که تو تعیین کردی، به پشتیبانی رای ما بود، اما امروز میخواهند رای ما را به انقلاب، به پشتوانه سفارت انگلیس نادیده بگیرند! و در جاده انقلاب حتی از تو، از اسلام ناب، عبور کنند. اماما! باز هم بیا. امسال زودتر بیا. تا برایت بخوانیم «تو شمشیر خدا بر قلب کفار گرانجانی»، «غریو لاتخف سر ده به گلبانگ مسلمانی». اماما! «ما چون خمینی رهبری روشن روان داریم» که تو گفتی لیاقت رهبری دارد و ما هر وقت دلمان برای تو تنگ می شود، او را نگاه میکنیم. «دشمن بداند ما موج خروشانیم»، «زاییده بحریم، فرزند طوفانیم». «در سنگر اسلام، بگذشته از جانیم». «بازو به بازو، صف به صف، ما آهنین چنگیم»، «سنگر به سنگر، جان به کف، آماده جنگیم».
«ای گذشته ز جان در ره هدف»، «ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام»، «خمینی ای امام، خمینی ای امام».
*نه ده، بریده هایی از متن “امسال خمینی زودتر می آید”*
هنرمند متعهد و انقلابی و جسوری چون ابالقاسم طالبی, با خلق اثر سیاسی قلاده های طلا, حتما تونسته تا حدودی جلوی تنفس بی خاصیت بعضی ها رو بگیره که همین امر سبب ساز توقیف فیلمش شده!
به روزیم با استفاده از جنین در محصولات پپسی و نستله!+ عکس
و کتاب و مرثیه و روضه و سخنرانی ویژه شهادت امام حسن عسگری (ع)
و یه کلیپ زیبا از رهبر
رفتاری که با این فیلم خواهد شد یکبار دیگر موید این نکته خواهد بود که در جمهوری اسلامی همه آزادند بجز حزب اللهی ها.
**یا حی و یا قیوم**
شهادت امام حسن عسکری(ع) بر همهی عاشقانش تسلیت باد….
بر تنها پسرش ولی الله الاعظم آقای عالم امکان …… آقای ما آجرک الله
انشاءالله این آخرین سالی باشد که در غیبت برای پدر بزرگوارتان عزاداری می کنید…..
امام آمد…
عاشق سخنرانی امام در بهش زهرا ام!
“من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم…”
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
آقای قدیانی عزیز
بهتر است در باره تخصص خودمان حرف بزنیم و بنویسیم. این که شمای سیاسی نویس نقد فیلم مینویسید، کمی عجیب است. من فیلم را ندیده ام، اما نوشته شما بوی یک نقد سینمایی را نمیدهد. بهتر است در حوزه تخصص خودتان قلم بزنید.
آغاز ولایت و امامت مولا و صاحبمان، حضرت مهدی (عج) بر همه دوستان مبارک باد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
دوستان محترم؛
لطفا اصول ویرایشی و نگارشی را در کامنت ها رعایت کنید!
آقای رضا؛
سینمای ما عین سیاست ماست!
دوستان محترم؛
قطعه ۲۶ امشب با یک متن اشکی و نماز جمعه ای به روز می شود…
متنت که عالی اما جالبتر کامنت علیرام نورایی، بازیگر خوش استیل این فیلم بود…
سید احمد؛ من هم عاشق سخنرانی امام هستم در بهشت زهرا اما بیشتر عاشق آنی که اول دست زد و بعد الله اکبر گفت. 🙂 و مخصوصاً آنجای سخنرانی که:
«ما چرا باید حکومتی را قبول داشته باشیم که پدران ما رفته اند و در گذشته ها به آن رای داده اند… پدران ما نباید برای ما تعیین تکلیف می کردند!!!»
راستی فیلم قلاده های طلا تو لیست نمایشی های جشنواره هست:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/96165/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%81%D8%AC%D8%B1
بازتاب: خط خطیای من در دنیای مجازی » قلاده های طلا
باز هم مظلوم واقع شدیم؛ اون از حضور فیلمهای ضد ایران که چهره ی نظام و کشورمان را خراب می کنند و در خارج از ایران جایزه می گیرند، این هم از خودی ها!
وا اسفا…
……………………….
فتنه پرستان پیروز شدند، قلاده های طلا از جشنواره خارج شد! از بیم وجود حیوانات درنده در سینما رسانه!!! از ترس تجمع فیس بوکیها!!!
کاش شما ولایتمداران هم اینقدر متحد بودید و برای عدم نمایش این فیلم تجمع اعتراضی راه می انداختید در برج میلاد و سینمای رسانه…
………………
این حضرات با این مصلحت اندیشی ها و نون به نرخ روز خوردن ها و… تاوان سختی خواهند داد.
– مگر نه این که طی ۳۳ سال گذشته، بزرگترین ضربات به نظام، از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله بهشتی گرفته تا انفجار و شهادت رجایی و باهنر رئیس جمهور و نخست وزیر، و دیگر ترورها و بمب گذاریها، توسط عوامل نفوذی دشمن و بخصوص منافقین صورت گرفته است؟ پس چطور است که نشان دادن خیانت نفوذ این جنایت کاران، مشکل دارد و…
متاسفانه جشنواره فجر فقط اسمش به نام جمهوری اسلامی است و کسانی که از این جشنواره بهره می برند، نه دوستدار انقلابند نه پایبند به اعتقادات و ارزشهای اسلامی. هرساله پول مفت بیت المال را به حلقوم چنین افرادی می ریزند. اگر شخصی از نیروهای انقلابی باشد و بخواهد در این جشنواره وارد شود، با توهین و بی مهری های این قشر به اصطلاح هنرمند مواجه می شود و حقش پایمال می شود؛ نمونه اش مسعود ده نمکی، امسال هم ابوالقاسم طالبی!
…………………
…….
…………………………………………
سلام؛
چرا تو بند ۴ از ضعف اطلاعات گفتید؟؟!! چرا هیشکی نیست که از سختی اطلاعاتیا و خونوادشون بگه؟؟!! از رنجایی که میکشن و هیشکی نمی فهمه؟؟!!
………………
انسان با شنیدن قلاده به یاد سگ و طلا به یاد پول و ثروت و مقام می افتد.
فیلم آنقدر قوی ساخته شده که وقتی فیلم را میبینیم احساس میکنیم نقشی از مستندات سال ۸۸ در آن به نمایش کشیده شده؛ در صورتی که بیشتر آنها بازیگر بوده اند و مقابل دوربین این سیل جمعیت را بازی کرده اند.
اکثر کسانی که حس میشود هنرور هستند خود دارای مدارک بازیگری اند و در زمینه تاتر دستی دارند و با تست استخدام شده اند.
فیلم قلاده های طلا به کارگردانی و نویسندگی آقای ابولقاسم طالبی که یکی از بزرگترین کارگردانان ایرانی به شمار میرود ساخته شده و پرونده ی خوبی در سینمای ایران دارد که میتوان از آن جمله به فیلم دستهای خالی، آقای رییس جمهور و… و به تازگی سریال زیبای به کجا چنین شتابان؟ را نام برد.
من در فیلم نقش زیادی را بازی نکردم و فقط در یک صحنه که آن هم صحنه ی در گیری من با یگان ویزه بود که آن هم به لطف وزارت ارشاد حذف شد.
فیلم روایتگر دسیسه های کشورهای دشمن است که میخواهند برادر و خواهر مسلمان ایرانی را بجان هم بافکنند و به قولی ایجاد جنگ داخلی کنند که (اینو جدا میگم) غربی ها تبحر خاصی در به وجود آوردن این نوع جنگها دارند.
آنها کسانی از مرز و بوم همان کشور انتخاب میکنند و به آنها آموزشات لازم را میدهند و به وسیله ی همین افراد ایجاد اختشاش و نابسامانی میکنند که این عملکردها در اذهان عموم مردم ایجاد وحشت میکند.
در صورتی که همه میدانیم که هر ایرانی با هر فکر و عقیده ای عاشق میهن خویش است. آنها از اعتقادات ما استفاده کرده و ما را مخالف هم نشان میدهند.
و به این سبب باعث درگیری بین خانواده ها و صمیمی ترین دوستان میگردند.
در فیلم حتی شاهد صحنه هایی هستیم که بسیجیان با مسلسل به طرف مردمی که به فکر خودشان حقشان از بین رفته به پایگاه بسیج با چوب و چاقو و سنگ حمله میکنند و در آخر هم کشته و مجروح میشوند.
و در صحنه ای نمایش داده میشود که یگان ویزه با باتوم به جان مردم افتاده و آنها را به قصد کشت میزنند.
(البته خود من هم نتوانستم از زیر باتوم این یگان فرار کنم نامردا واقعی میزدن…در فیلم)
ولی در جای دیگر می بینیم که بجز جاسوسی که توسط منافق به کشورمان فرستاده شده جاسوس ها و ضد انقلابیونی هم در خود وزارت اطلاعات و گشت پلیس هستند که بیشتر از جاسوس اصلی فیلم مردم را تحریک میکنند.
که اینها نیز برای منافع خویش به قولی از آب گل آلود ماهی میگیرند. بیشتر صحنه های فیلم حذف شده که خود من هم با این حال که در سر اکثر پلانها در پشت صحنه حضور داشتم نمیدانم چه اشکالی داشتند که سانسور شدند. به قول خود آقای طالبی در فیلم هیچ اقراقی نشان داده نشده و تمام صحنه های فیلم و حتی شعارها طبق اسناد به دست آمده بوده اند. جالب اینجاس که نویسنده ی فیلم در آن سالها در کنار مردم بوده و خود ناظر تمام تحریکاتی که از شبکه های خارجی به مردم منعکس میشده بوده است.
و تاثیر سخنان این دشمنان اسلام که الهی گور به گور بشن را در مردم مشاهده کرده است. سختی های مجوز گرفتن این فیلم بماند… بماند که باید این فیلم جایزه میگرفت و آقای طالبی حاضر نشد که بگیرد. و چه خوب بود اگر این فیلم مشت محکمی بر دهان ضد ایرانیان و ضد پارسی زبانان میبود. ما همیشه کشورمان را دوست داریم ولی حیف که مردم کوته فکرمان زیاد شده اند.
چرا باید این همه جوانان وطنمان با یک اشتباه و دسیسه چینی از طرف کشورهای (عوضی آشغال)که به خواهر و مادر خود هم رحم نمیکنند جانشان را از دست بدهند؟ آنها می توانستند دانشمندان و بزرگان خوبی برای کشورمان باقی بمانند نه اینکه با یک فکر احمقانه و غرور بیجا جان پر ارزش خود را تقدیم به آسمانها کنند. از همه ی دوستان خواهشم این است که اگر فیلم را ندیده اید حتما ببینید بعد در باره ی آن اظهار نظر کنید.
دلم خیلی بحال خودمان میسوزد.چرا نباید کشور اسلامی و درستی داشته باشیم. مگر در قرآن کریم چه جمله ای اشتباه است که نمیخواهیم به آن عمل کنیم؟؟؟
ممنون
مطلب خوبی بود