روزهای آخر دهه اول محرم امسال من «محرم در محرم» بود. با حاج حسین یکتا و بچه های دانشگاه امیرکبیر، روز تاسوعا چه جایی بهتر از «شرهانی»، چه جایی با صفاتر از منطقه عملیاتی «محرم». شرهانی و به روایتی فکه، در مرز جبهه غرب و جبهه جنوب اند. شاید هم نه غرب اند و نه جنوب. یعنی که به نسبت طلائیه و اروند و شلمچه، حتی به نسبت بازی دراز و شاخ شمیران، غریب ترند. این غربت، البته بدون حسن هم نیست، چرا که این مناطق، دست نخورده ترند و هنوز بکر مانده اند.
از شرهانی بگویم و از پرچم هایش که باد تکان شان می داد و کاش بودی این موسیقی خدایی را می دیدی و می شنیدی. نسیم جان فزا از سوی غرب می آمد. نسیم کربلا بود. کمی آن سوتر، داخل خاک عراق، هنوز پیکر شهدا روی خاک بودند. حاج حسین از مادر شهیدی برای مان گفت که مال همین نواحی است و هر وقت باران می آید، از خانه و زیر سقف، می زند بیرون. بشنو صدای این مادر را. صدای این مادر شهید را. صدای این مادر جاوید الاثر را. صدای این شیرزن را… «کمی آن سوتر، پیکر پسرم و هم سنگرانش زیر باران مانده اند؛ دوست دارم همان باران که بر سر و صورت بی پناه شهدای مان دارد می بارد، صورت مرا هم نوازش کند».
از شرهانی بگویم و از رود «دویرج» که هنگامه عملیات محرم، طغیان کرد و نزدیک ۳۰۰ نفر از رزمندگان را به خیل شهدا رساند. از شرهانی بگویم و از کانال بزرگ عراقی ها در شعاعی بس دور و دراز و پررمز و راز که کار را برای جنگیدن بچه ها، سخت و عاشورایی کرده بود. از شرهانی بگویم و از حاج حسین خرازی که همراه با بچه های لشکر اصفهان، غوغایی کرده بودند در عملیات محرم. از شرهانی بگویم و از عطر شهدا که هنوز پیچیده بود توی دشت. ما مهمان شهدای محرم بودیم در موسم محرم، آنهم روز تاسوعا.
بگذار همین جا بگویم؛ اشتباه است اگر که جنگ را تقسیم کنیم به عملیات های همراه با پیروزی و عملیات های همراه با شکست. این، قطعا اشتباه بزرگی است. جنگ تحمیلی، یک کل واحد و بهم پیوسته است. این منظومه را باید با هم دید. هرگز رشادت رزمندگان ما در عملیات هایی مثل «طریق القدس» یا «فتح المبین»، بیشتر از مجاهدت بچه های ما در «رمضان» و «محرم» نبوده و نیست. فی المثل ما در عملیات «کربلای چهار»، ظاهرا شکست خوردیم، اما مگر جز این است که «کربلای پنج» ادامه «کربلای چهار» بود؟! آری! پیروزی و شکست، تکلیف بچه های ما نبود. تقصیر بچه های ما هم نبود. رزمندگان ما، عمل به وظیفه کردند؛ پیروزی و شکست، دست خداست و تقدیر خداست.
محرم سال ۶۱ هجری قمری و در ادامه آخرالزمانی اش، محرم سال ۶۱ هجری شمسی، اولی در خاک نینوا و دومی در خاک شرهانی، هر دو ظاهری جز شکست یا عدم الفتح نداشت، اما قصه پیروزی خون بر شمشیر، قصه افسانه ها نیست. واقعیت دارد. حقیقت دارد. اینکه امام می گفت؛ «ما حتی برای یک لحظه هم از جنگ، نادم و پشیمان نیستیم»، مال همه جنگ بود. هم مال عملیات های پیروز و هم مال عملیات های شکست و هم مال عدم الفتح ها. مع الاسف، گاهی ما ظلم می کنیم به شهدای رمضان و محرم و کربلای چهار. به شهدای شرهانی. شرهانی و عین خوش و دشت عباس که جملگی در یک محورند، بخشی از همان جنگ اند که ما نادم از آن نیستیم، بلکه مفتخر به آنیم. همچنان که مفتخریم به فتح خرمشهر. جنگ و جبهه، تلفیقی از اشک و لبخند است که هرگز نمی توان، میان این دو، جدایی انداخت. اگر هدف، خدا باشد و بس، اگر تکلیف، خدا باشد و بس، پیروزی و شکست، را جور درست تری تفسیر خواهیم کرد. ما عزت فعلی مان را، وجب به وجب خاک مان را، غیرت و بصیرت مان را، نظام مان را و همه زندگی مان را، به تمامی شهدای ۸ سال دفاع مقدس بدهکاریم؛ خواه آن شهید، شهید عملیات محرم باشد، خواه، شهید عملیات مرصاد.
***
روایت گری حاج حسین از شرهانی، اشک ها را جاری کرد بر گونه ها. می دیدم قطرات اشک برادران و خواهرانم را که بر گونه خاک شرهانی جاری می شد. خاکی که قبلا شاهد قطرات خون سرخ شهدا بود. اشک این بچه ها را خونی دیدم که از رگ های خون دل، بیرون می زد. اشکی که بی رنگ بود، داشت بیعت می کرد با خونی که سرخ بود و هنوز بود. چه زیبا بود این دست بیعت. تمثیلی از وفاداری، آنهم در روز تاسوعا.
***
فردای آن روز، یعنی یوم العیار عاشورا فکه بودیم. منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی. کانال کمیل. قتلگاه بسیاری از شهدای نازنین. نقشه را نگاه می کنم؛ از فکه تا شرهانی راهی نیست. از فکه و شرهانی تا کربلا راهی نیست. از محرم و والفجر مقدماتی تا تاسوعا و عاشورا راهی نیست. شهدای ما در رود دویرج، با جان شان روضه علقمه خواندند. قصه خون خدا، خون حسین، سر دراز دارد. گفت: «هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله».
روزنامه جوان/ ۲۰ آذر ۱۳۹۰
بسم الله…
«کمی آن سوتر، پیکر پسرم و هم سنگرانش زیر باران مانده اند؛ دوست دارم همان باران که بر سر و صورت بی پناه شهدای مان دارد می بارد، صورت مرا هم نوازش کند»
سلامُ علی قلب زینب صبور…
“ما عزت فعلی مان را، وجب به وجب خاک مان را، غیرت و بصیرت مان را، نظام مان را و همه زندگی مان را، به تمامی شهدای ۸ سال دفاع مقدس بدهکاریم.”
“شهدای ما در رود دویرج، با جان شان روضه علقمه خواندند. قصه خون خدا، خون حسین، سر دراز دارد. گفت: «هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله».”
ممنون داداش حسین؛
خسته نباشید.
قصه پیروزی خون بر شمشیر، قصه افسانه ها نیست. واقعیت دارد
«هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله»
ممنون…
حالا حالاها باید حال کنیم داداش حسین با محرم نوشته هایتان.
سلام… به روزم.
محـــــرم در محــــرم، یـــار بــا یـــار
در این دور اسیری، سخت شـد کار
چه حالی باشد اکنون، حــال زینب
دریغا از غـــل و زنجیـــــر و بیــــــمار
ماشاالله.
مکه برای شما، فکه برای من! بالی نمی خواهم، این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند….
“شهید آوینی”
خط، با خونِ تو آغاز می شود…
سلام بر حسین*
دلم از شرح شرهانی، غمین است
تو گویی با غم و غربت، عجین است
در آن باران چو بینی، مادری را
به دنبال پسر، دل در کمین است
تا یکی ۲ ساعت دیگه، باز هم کله گنده های کاخ سفید در اتاق بیضی، ما را خواهند خنداند!!
شادی روح همه شهدای ۸ سال جنگ تحمیلی و ۸ ماه جنگ تحلیلی صلوات.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
« شاید زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهدا »
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم
تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد
حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من
تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود
شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید…
.
.
“سید حمیدرضا برقعی”
سلام عزاداریهاتون قبول
دو سال پیش تاسوعا و عاشورا خدا توفیق داد رفتم فکه البته اکثر مناطق رو فشرده زیارت کردیم شب عاشورا جاده شهیدصفوی بودیم شام غریبان هم منطقه فتح المبین
یادش به خیر
وقتی برگشتیم تهران شنیدیم اصحاب یزیدچه کار کردن اصلا مات و متحیر مونده بودیم
خدا دلشونو خون کنه
اما بعد از اون سفر بیشتر این حرف حاجی که میگن برای گریه هیچ جایی تهران نمیشه(با این مضمون) چون تهران بهای سر بریده است، رو درک کردم
آرام آرام… عجلو بالصلاة…
بسم الله…
بسم رب الحسین (ع)
۹۴* حضرت رسول صلی الله علیه و آله:
شهید در جنگ دریایی، مثل شهید در جنگ و جهاد در خشکی اجر دارد و خداوند ملک الموت را برای قبض روح همه افراد مامور ساخته است، مگر شهیدان جنگ دریایی که آنقدر مقام و فضیلت دارند که خداوند، خودش ارواح آنها را قبضه می کند.
(سنن ابن ماجه، ج۲، ص۹۲۸)
مطمئناً عاشورا تو فکه یه معنی دیگه ای داره رو اون رمل های روان و داغ ……
آخه شهدای فکه خیلی شبیه شهدای کربلا بودن…..
یادم تو یکی از سفرهای راهیان نور ، یکی از راوی ها تو فکه می گفت؛ بعضی از شهدای فکه از تشنگی شهید شدند!!
عکسی از فکه نمی ذارید؟
با این همه مطلب خوب و خوندنی، حسابی این تعطیلاتو جبران کردید.
بند بندش تاثیرگذار بود. ممنون.
اونی که شرهانی رو ندیده و خاک فکه رو لمس نکرده، چی میتونه بگه!
کربلا را اگر مرزی هست،
نه در زمین، که در هواست،
از مرز گذشتیم،
از کدام…
نمی دانم…
.
.
.
علـی
اکبـــر
بقایی:::…………………….
چه بیت زیبایی است این بیت
پیچیــــــده شمیمت همه جا، ای تَـــن بی ســــر
چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد
زینب جان!
گویا برای حسینی شدن ما،چاره ای جز بی حسین(ع)شدن تو نبود…
امسال شهدا لطف کردن کارت دعوت سفر فکه رو به من اهدا نمودند. اصلا باورم نمیشه که نماز ظهر عاشورا رو تو کربلای ایران فکه بخونم. شهدا تشکر
لینک دانلود سخنان دلنشین حاج حسین یکتا در مقتل الشهدای فکه – عاشورای ۹۰
http://emtedad64.persiangig.com/audio/yekta-fakkeh90.mp3
مکه برای شما، فکه برای من! بالی نمی خواهم، این پوتین های کهنه هم می توانند مرا به آسمان ببرند….
“شهید آوینی”
سلام حسین جان.
عکسها رو برات میزنم رو سی دی.
خواستی هماهنگ کن برسونم به دستت.
۱۹۷ تا عکسه.
البته یه سریش رو گذاشتم رو گوگل پلاس خودم.