نگاه می کنم که کجا بیشتر آرمیده اند و می بینم که شهدای عملیات “الی بیت المقدس” بیشتر ساکن “قطعه ۲۶” هستند. نگاه می کنم و می بینم که اغلب در یک روز به شهادت رسیده اند و اغلب در یکجا؛ روز ۶۱/۲/۱۰ و در جاده اهواز – خرمشهر. هنوز شب اربعین بابا اکبر فرا نرسیده بود که یکی گفت: شنوندگان عزیز توجه فرمایید. خرمشهر شهر خون و قیام آزاد شد. جهان آرا نبود. وزوایی نبود. حتی متوسلیان مجروح شده بود اما خدا بود و خدا خرمشهر را با دست بچه بسیجی ها آزاد کرد و من وقتی خرمشهر آزاد شد با مادرم رفتم قطعه ۲۶ و تقلید کردم آن صدای آشنا را که: شهدای عزیز توجه فرمایید خون تان به ثمر نشست.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
امروز نتونستیم رکورد بزنیم شاید فردا
سلام داداش حسین
درود بر شهیدان این انقلاب که با خون تک تک این گل گون کفنان پا گرفته
و همچنین درود بر شما برادر همیشه سخت کوش و خستگی ناپذیر
موفق باشید در پناه حق
سلام
بر شهیدان
با مطلب زیر برای دوستداران حسین قدیانی به روزم
آقای خاتمی با شما هستم!
سلام داداش حسین
دعایم کنید خیلی وقته می خوام برم گلزار شهدا نمیشه
یعنی شهدا نمی خوان
دعایم کنید
وقتی مطالب رو میخونم که از گلزار شهدا نوشتین
غبطه می خورم
داداش حسین دعایم کنید.
آقای خاتمی با شما هستم
http://culture-engineering.blogfa.com/post-124.aspx
نظر داداش حسین چیه؟
خیلی خودمو کنترل کردم که جلوی اعضای خانواده اشکم در نیاد .
یاد اون سرود ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته افتادم (برای دانلود برین http://www.aviny.com)
با اون همه تجهیزات با اون همه نیرو با اون همه کمک حریف ما نشد حریف ما که نه حریف خدای ما نشد.
من برم تا اشکم در نیومده.
میخوایم رکورد بزنیم
کمکی میخوایم برای معرفی و کلیک وب حسین قدیانی
اگه بپسندید
خدا کند زنده بمانند.
الی ظهور..
دینگ دینگ
آگاهی آنلاینی:۳۵ نفر آنلاین
“الی بیت المقدس” ۶۱ هنوز ادامه دارد و هنوز معتقدیم که “با سید علی تا فتح قدس ومکه”…
داشتم می رفتم اما چشم دید یهو………
منم به این فکر کرده بودم
داداش اما نگفتی
اضافه کن رمز الی بیت المقدس رو
یا زهرا
چقدر این وبلاگ زنده و بیدار است.شما احیانا سِنَةٌ وَ لا نَوْم ندارید؟
ساعت ۱۱:۳۰ شب.هم اینجا میهمانش بیدارند و هم میزبانش!
خدا بالابرد سوم خردادی ها را به عرش و به زیر کشید دوم خردادی ها را….
هنوز وقت هست برای رکورد زدن نا امید نشین
راستی این مطلبو ببینین مناظره ایست در مورد ولایت فقیه
در ذهن من به عنوان یک ایرانی و جوان سوالات بسیاری درباره ی آقای خامنه ای هست؟
http://fakher.blogfa.com/post-254.aspx
چقد دلم واسه اینجا تنگ شده بود
خدا بالابرد سوم خردادی ها را به عرش و به زیر کشید دوم خردادی ها را….
و البته شیخ را به زیر فرش…!!!!
۳۶ تا
این بازدید ها حکومتیست ما روزی یه ساندیس می گیریم میایم اینجا سر میزنیم
سلام داداش حسین
همیشه آرزوی داشتن برادر غیوری چون شما داشتم و اینک به وجود برادر بسیجی ام افتخار میکنم.
اگر باز هم دیدار حضرت ماه نصیبتان شد سلام خواهران بسیجی تان را هم به ایشان برسانید.
قلمتان و قدمتان همیشه در راه حق و برای حق مستدام.
یا علی
شیخ زیر زمین دنبال خورشید می گرده
خوشحالم که شما هم اومدید.
فقط ۲۰ دقیقه مونده…
سلام
بر شما وبر همه دوستان دیگه
بالاخره بعد از دو هفته کتاب نه ده به دستم رسید.انصافاچقدر خوشگه همه چیش جلدش،متنش،عکساش،بیست بیست به کوری چشای اونایی که نمی خواستن کتاب در بیاد.خسته نباشید
راستی از همه دوستان التماس دعا داریم امتحانامون خیلی نزدیکه ،اگه یه وقت دوست داشتید برا ی ماهم دعا کنید
با این که خیلی برامون سخته ولی ناچارا کم میام اینجا
اینجا برامون شده مثل هیئت یه هفته نمیریم تا هفته بعد شارژمون خالیه حالا اینجا هم یه روز نیاییم شارژ خالی میکنیم.
التماس دعا
من که تو کلوب فریادم نشانی قطعه۲۶ هست :)یا علی دعامون سلامتی حضرت ماه
سلام اولا مطلبتون خیلی زیبابود دوما می خواستم بپرسم این انتشاراتی که کتابتونو چاپ کرده چی بود من نیم ساعتی تو نمایشگاه گشتم پیدا نکردم از همه بدتر قرار شده بود برای بچه های دیگه هم بگیرم الان از کجا می شه خریدش؟تورو خدا یکی جواب بده
هر چه داشتیم رو کردیم
۷۳۴۷ تا شد.باید چند تا میشد؟
کاش در دل ، ره نمی یافت
نقش زشت / یا قلم ، تنها
ز زیبا ، می نوشت / کاش
چشمی در میان سیل اشک تر ، نمی گشت زیر چتر
دل نوشت / واژه ی جنگ
را حسین ، از ته نوشت
رنگ بابا اکبر و طعم
بهشت / کرد معنا ، تا که
قاف عشق را / غرقه در
خون گشت ما را سرنوشت/ جام زهر از دست جمشید، او شکست / جام جم ، بر
تخت عباسش سرشت /
ساخت دل را مست چنان
تا خوانده ام / من “نه ده”
را ، “ده اردیبهشت”.
تقدیم به بابا اکبر و
داداش حسینم*
شهدای عزیز توجه فرمائید…. خیلی زیبا بود.خیلی.
انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.آقا یا خانم داشجوی امیر کبیر توجه فرمائید
عالی بود! یادش بخیر! راستی کسی خبر داره از صاحب آن صدای ماندگار؟
۲۱۸=۷۳۹۸-۷۶۱۶
۲۱۸؟!
“غلط کردید بیشمارید”
همین
راستش بعد از اون مطلبی که درباره ی حجاب نوشته بودید خیلی دلم ازتون گرفت آقای قدیانی.
نمی دونم باور می کنید یا نه ولی چند روز در گیرش بودم.برام جالب بود که همه هم ازتحلیلتون خوششون اومده بود.دخترا و پسرا.آخه شما بی حجابی رو خیلی ابریشم وار تقبیح کرده بودید که با شناختی که ما از شما داریم ازتون بعیده.به نظر من پدیده ای به اسم بدحجابی وجود نداره .فرقی نمی کنه یه تار موی آدم بیرون باشه یا همش.یه نفر یا باحجابه یا بی حجاب.
هنوزم نتونستم هضممش کنم فقط سعی کردم با تحلیلتون کنار بیام.
کاشکی یه کمی هم از چادر (تاکیدم فقط روی چادره که همه ی شهدا از سیاهی اش تقدیرکردن) حمایت می کردین.
اگه همون موقع نظر می دادم فکر کنم بدجوری دعوامون می شد و از طرف دوستان به تند روی و بی بصیرتی محکوم می شدم.
آخه من بد جوری به چادر غیر ملی و غیر دانشجویی و غیر افغانی وغیر عربی و غیر لبنانی و غیر امریکایی اعتقاد دارم.
متوجه مدل چادر که شدید.آخه چادری که ما سرمون می کنیم اسم نداره…
سرم پایین است
این کامنت نیست خجالت نوشت است
شرمنده ام حسین
امشب دیر جنبیدیم
خرمشهر را خدا آزاد کرد.
این ۲۱۸ تا رو خیلی ها الان درگیر کنکور هستن خیلی ها امتحان دارن
و گرنه می شد ۱
آخه فقط یه نفر بود با هزار تا اسم
سلام داداش حسین.انگار یه نفر دیگه به نام عباس برا تو پیام میذاره.من همینی ام که این دو تا پیام بالایی ها رو برات گذاشتم ویه کم قدیمی ترم.چه جوری باید متوجه بشی؟چی کار کنم؟
حسین جان اینجا را ببین
خصوصی آمار بادیدکنندگانت است
وبلاگ من چرا رفته اولین لینک دهنده؟
http://www.webgozar.com/counter/stats.aspx?code=1563479#
شرمندتم بهتر از این نشد
ببخشید با کم کاری مون دهن سبزای متوهم رو باز کردیم.
شرمنده.
لطفا به ما فحش بدهید آقای قدیانی…
خواهرم، طاهره فتاحی
“اگرچه چادر، حقیقتا حجاب برتر است اما من هیچ وقت نگفته ام که چادر را در جایی اجباری کنند.”
حضرت ماه
حسین این مطلب توهین شدید الحن موسسه نشر به شما چی بود
پاکش کردی؟
آقای علیرضا کیانی مطلبت رو خوندم . چه قدر شبیه داداش می نویسی .
راستی داداش من خیلی مواقع از طرف آشنایان و دوستان و کسانی که دلشان با شماست اما وقت یاری نمی دهد برای شما و با اسم اونا کامنت گذاشته ام امیدوارم فکر نکنید که من آدم فریبکاری هستم . تازه من وقت ندارم وگرنه باید روزی از طرف ۵۰ نفر برایتان کامنت بذارم و سلامشون رو به شما برسونم .
قققققققققربانت
آیت الله مجتبی تهرانی به پوشش حضرت زهرا (س) در زمان ایراد خطبه در مدینه میپردازد و میگوید:
«حضرت زهرا (س) وقتی خبردار شدند که مهاجر و انصار در مسجد جمع شدهاند، خمار بر سر مبارکشان بستند، به نحوی که تمام سر و گردن را پوشاند. جلباب پوشیدند که نوعی پوشش سراسری بوده که روی لباسها میپوشیدند. الان در مناطق غرب نشین به آن عبا میگویند و ما می گوییم پوشش برتر، یعنی چادر. ضمن اینکه ایشان در میان اعوانشان به مسجد رفتند تا حتی پیکره ایشان دیده نشود…
.
.
منم یه جورایی با خانم طاهره فتاحی همفکرم .
به نظر من بد حجابی از بی حجابی بدتره . صرف نظر از اینکه کسی ولایتمدار هست یا نیست . فدای همه اونهایی که عاشق حضرت ماه هستن ….
حضرت ماه کی چیزی رو اجبار کردن که چادر رو اجبار کنند ؟ بمیرم برای ایشون که همیشه مورد حمله و آماج تهمت های و افتراهای گوناگون از سوی یک مشت بی فکر که اسم روشنفکر روی خودشون گذاشتن قرار میگیرن .
من خودم یه خانم هستم و ممکنه توی گرمای تابستان چادر کلافه ام کنه . یا موقع بازار رفتن و خرید کردن دست و پا گیرم بشه ولی هیچ وقت چادر رو کنار نمی زارم و به نظرم مظلومتر از چادر پوشش دیگه ای نیست که در حال حاضر مورد ظلم قرار گرفته .
پس اون عکسه چی شد . مال بنیاد رو می گم
یه چیزی الان زدین برش داشتین من که خوندم
واقعا بهت زدم یعنی تا این قدر بی شرف شدن ؟؟؟؟؟؟؟؟
داداش تا کی هستی ؟
چرا اون عکس رو برداشتین ؟
اگه منو رها کنی تو رو رها نمی کنم
سر از تنم جدا کنی چون و چرا نمی کنم
پس پاکش کردین
خیلی نامردن این ها اونجا رو هم دشمن فتح کرده
یه عده نامرد آتیش زدن دل پر از ملالمو
کمی نکردن بی غیرتا رعایت سن و سالمو
آری آری عشق نشانی دارد…
و اینبار نه به وسعت خاک ،تا افلاک ،امتداد خط سرخ این الفاطمیون ،مرز بین شک و یقین؛حق و باطل ،عشق و فراق و ماندن و رفتن را فریاد خواهد کشید.
آری عشق نشانی دارد.حسین جان.
پلاک بابا اکبر بوی پیراهن یوسف میدهد،نه انگار فاطمیه ،معراج را رقص پلاک های شهدای گمنام آذین نموده.همچون مادرشان بی نشان…
پلاک هایشان فرش قدم های منجی مصلح کل نموده اند.تا در بی نشانی؛نشان غربت حیدر را در گوش چاه تنهایی آقا سید علی زمزمه کنند.
آری عشق نشانی دارد و آن بیقراری توست ،حسین جان
ای کاش همچون بابا اکبر شهید بشوید.
که وقتی هفته پیش از نزدیک دیدمتان،غربت چشمانت از پشت قاب چشمانت همچون تنهایی موعود در طلب بصیرتی شفاف در قلوب شیعیان آخر الزمان به دنبال گمشده اش می گشت.
شب هایت را می شناسم ،بوی شب های رمل های فکه شمالی را گرفته؛دست نخورده و پاکسازی نشده.
هنوز معبر دلت را گروه تفحص پیدا نکرده. باران چشم هایت وبگاهتان را همیشه با طراوت نگاه داشته.
آری عشق نشانی دارد.و آن صدایی است که تاریخ آن را از یاد نخواهد برد.صدای پیروزی لشکر خداست …که هجای فاصله ها را در جنگ دنیا ها از بلندای مسجد جامع خرمشهر به طنین افکنده است.
راستی بوی شهدا امشب وب سنگرت را مثل پشت بام گردان کمیل غرق سلام و صلوات افلاکیان خاک نشین کرده است. ..
می دانم که تعداد کینه ورزان به ساحت قلم شیدا و جانبازت بیشتر از تمام کامنت های یست که برایت گل افشانی میکند ولی برادر حسین ما به عشق لبخند سید علی خامنه ای شب یلدای فتنه را پشت سر گذاشتیم و حالا می بایست برای شکفتن و سبز شدن محیای کارزاری دیگر شویم با همتی مضاعف ثابت قدم و استوار خانه دل مان را چراغانی کنیم که ظهور نزیک است .
امام راحل وقتی جام زهر را می نوشید گفت که :امروز، روز هدایت نسل های آینده است …کمر بند هایتان را ببندید ،که هیچ چیز تغییر نکرده است ..
یاس های سجاده مادر ،پارسای دل شیدا یتان
شهادت قلم تان را ارج می نهیم.
خداوند زیباترین تجلیات خویش را در قلم های جوانان این مرز و بوم جاری و مستدام بدارد…
داداش دست همه شون واسه مردم رو شده … شما اون رو نمی ذاشتی هم .. تازه این بهترین کارشونه … خدا می داند چه خبره … فقط داداش با بد آدمایی طرفی خدا بهت رحم کنه . ما که فقط می تونیم دعا کنیم . یادتونه چه جوری بسیجی ها رو تیکه تیکه می کردن .بابا این سبزکا آدم خوارن .
کاش میدونستیم چی به خدا گفتند!!!
راستی داداش آهنگ هلالم کردی ای هلال من چه قدر به حضرت ماه میاد .
هلالم کردی ای هلال من // نگاهی کن به روز و حال من
اگه تونستی و وقت داشتی دانلود کن خیلی می چسبه
baba to dige ki hasti?!nakone bache basigi hasti
خیلی باحال بود………ممنونم
یاعلی مدد
می خوام برم بگیرم بخوابم که همش بیدار بودم ولی دلم نمیاد آخه وقتی این سفره پهنه آرامش دارم…
دیروز رفتیم بام تهران
یکی از این دخترای بدحجاب تا مارو دید گفت ای کاش انقلاب می شد دیگه این چادریارو نمیدیدیم
منم گفتم زهی خیال باطل
فکر کردن ۴ تا بچه فوکولی میتونن انقلاب کنن
اگه بسیجی ها نبودند ۲۲ بهمن ۵۷ انقلاب نمیشد
الان میخواین با قرطی بازی انقلاب کنین، بکنین ببینیم کی پیروز میشه
بسم رب الشهدا
سلام دوستام و حسین اقا
یه قرار این ما رکورد بزنیم رو ساعتش رو اعلام کن تو محل بگم بچه ها بیان….کلی بسیجی داریم اینجا….همچین رکورد بزنیم تا این سبزک ها دق کنن….
خدایا حسین اقا رو واسم دل ما نگه دار
چه توهمی زدید!!!! شما بسیجی و اونها هم بسیجی بودند. اما این کجا و آن کجا!!!!!!!
خیلی بدین،خیلی!
شنوندگان عزیز توجه فرمایید!!!
بسیجیان موتور ضد انقلاب را در نه ده بیاده کردند!!!
اقای قدیانی دل نوشته هاتون خیلی زیبا و دلنشین
دایی منم شهید شهید علی محمد قدیانی میشناسین؟
شاید شما نشناسین ولی مادر بزرگ و پدر بزرگ تون حتما میشناسن
اخه از اشناهای دور مادرم هستید
داداش حسین: بله و این برایم باعث افتخار است.
سلام نوشته هاتونو دروبلاگ فصل انتظارمی خونم . به عنوان یک خواهرشهیدمیگم . این درددل خانواده های شهداست که اززبان شما به زیبایی بیان میشودوملهم دردهاشون میشه.تشکر .
سلام
خدا قوت
ان شا الله شرمنده ی جهان ارا ها نشویم در این ایام نورانی
سلامت باشید وموفق….سید شهیدان ۸ ماه دفاع مقدس
نمی دونم حسین آقا شما کی هستید،راستش یه کم این طرفی میرید یه کم اون طرفی………….نمیشه هم بسیجی باشی هم طرفدار خاتمی میشه؟به هر حال بسیجی بودن یه افتخاره منم بسیجی ام
)-:
من دوم خردادی ام …
اما دوم خردادی که فرداش سوم خرداد هست…
من دوم خردادی ام …
اما دوم خردادی که پاش بیفته سوم خرداد به پا می کنم…
من دوم خردادی ام …
اما خردادی که ۲۲ام هم داره…
من دوم خردادی ام…
اما از مهندس و شیخ و ممد و مخمل و اکبر و شیرین بی زارم…
من،دوم خردادی ام…
کتاب نه ده را خوانده اما نه دهی نیستم ، کتاب نه ده را باز می خوانم ، اما باز نه دهی نیستم…
من دوم خردادی ام…
آری دوم خردادی ام ، دوم خردادی که انگار سال ها با سوم خرداد فاصله دارد…
من دوم خردادی ام…
اما دوم خردادی که بیشتر از آن با نه ده فاصله دارد…
من دوم خردادی ام…
آآآه می کشم،باز
دوم خردادی ام…
حسرت می خورم
دوم خردادی ام…
اشک می ریزم…هنوز
دوم خردادی ام…
بی امان می دوم باز
دوم خردادی ام…
آقا جان … شرمنده ام…
دوم خردادی ام…
اما دوست دارم سوم خردادی بشم…
نه دهی بشم…
قطعه بیست و ششی بشم…
هی میرم هی میام هی میرم هی میام ……
سلام اخوی.انشالله که مثل بابات بشی.
دست ما رو هم بگیر.
دوست دارم آقا ازم راضی باشه ، چون وقتی آقا از من راضی باشه حتما امام زمان عج هم از من راضی میشه.
حاجی یه سر هم به ما بزن.دست ما رو هم بگیر
سلام ایشالله بالشگر سایبری حضرت آقا اینترنت رو هم فتح میکنیم
تا انقلاب مهدی یک یا حسین دیگر
نسل سومی مذهبی و بسیجی جنگ ندیده جناب آقای قدیانی :اگر ریه های تو هم ازانواع گازهای شیمیایی پر بودالان اینقدر با جریان حاکم همراه نبودی .تقصیر ت نیست میخواهی پیشرفت کنی .ادمی هم که میخواهد پیشرفت کند باید با این خزعبلات پا روی گورده همه بزارند و اراجیف را بهم ببافند متاسفم
در شب تاریک هجران چشم دل را بسته اند
کور دل هستند که نور ماه را گم کرده اند
یا علی
سلام دوست من باز مرحبا با قلمت
با کلیپ هایی از شمخانی در مورد جنگ وخاتمی به روزیم حتما ببینید
حتما ببینید ودرصورت تمایل مصرف کنید یا علی
http://www.modafeiran.blogfa.com
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
بسیار جالب بود!
سلام با تشکر از سایت جالب وپر محتوای شما
با کلیپ های
احترام آیت الله مصباح به امام خامنه ای با میکس به روزیم
کلیپ ناراحت کنند امام خمینی ((این دردهارا به کجاببریم))به روزیم
کلیپ حدود آزادی از امام خامنه ای به روزیم
ووصیت نامه سید احمد خمینی به فرزندش سید حسن خمینی به روزیم.
حتما مشاهده کنید.
یا علی
http://www.modafeiran.blogfa.com
خوب بود
سلام بر برنسی
و
سلام بر ابرهیم هادی
و
سلام بر همه ی گم نام های بانشانمون
… .
روحشون شاد و یادشون گرامی