دارم یاد می گیرم آرام آرام کار کردن در این فضا را و به زودی شبی تا سحر با شما خواهم گفت حرف دلم را در ستون نظرات. ممنونم از میثم حسنی و امیرحسین ثابتی که مرا راه دادند به خانه خود در این چند روز خانه به دوشی و ممنونم از حسین عزیز و حامد مهربان که درست کردند برایم این سایت را که نامش همان “قطعه ۲۶” است و یک سایت حکومتی است. فردا شب اولین متن کتاب بعدی ام را برایتان در همین سایت خواهم نوشت. ممنونم که “نه ده” خود را به چاپ سوم رساندید ولی بیشتر ممنونم که دعای خود در حق مرا بیشمار کرده اید. در این قلم چیزی اگر هست متاثر از دعای شما است و بدی و کاستی و ضعفش از آن من. دوست ندارم دوستان مرا با کسی، بزرگی، عاقله مردی مقایسه کنند به خصوص با نویسنده ها. من شانی در هنر ندارم و اصلا تمایلی هم به این ندارم. شغل رسمی من گریه کردن پای روضه حاج منصور است. تمام افتخار من این است که وقتی بچه بسیجی ها شعار می دهند “ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند” از ذوق بال در می آورم. من این روزها ناهار نمی خورم تا به من بیشتر بچسبد قیمه بیت رهبری که دست پخت مادر پهلو شکسته ماه است. نویسنده بودن کیلویی چند است؟ من “داداش حسین بچه بسیجی ها” را با هیچ چیز دیگر عوض نمی کنم. تا وقتی حاکم “علی” است، نفت روسیاه را هم عشق است. مهم این است که ما روسیاه نباشیم.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
زنده بمانی داداش حسین
یا علی
سلام
خدا قوت
ما که اینجا دستمون به نه ده نمی رسه.
منتظریم شاید چاپ ۴م به دستمون برسه…
یا علی مددی
خدا خیرت بده داداش حسین.
امروز رفتم کتابخونه محلمون و اسم کتابتون را دادم تا برای کتابخونه هم بیارن و بقیه هم از مطالعه این کتاب نفیس بهره مند بشوند
هوالشهید
سلام و عرض خسته نباشید…
کتاب نه ده رو تا قم هم بردم و برگردوندم…
موقع خوندن بعضی قسمت ها از ذوقم بقیه رو مجبور میکنم تا اونا هم گوش بدن به اون متنی که دارم میخونم
خیلی قشنگه ………………….. خیلی …
خسته نباشید…
التماس دعا
یا علی
واقعا این قطعه ۲۶ حکومتی هست.
میشه یک راهی برای رسیدن به کتاب “نه ده” بگید…
آخه واقعا نمیشه تا چند ماه دیگه صبر کرد.
بگذارید اولی رو بخونیم بعد برید سراغ دومی
یا علی
سلام
داداش حسین نمیشد یه خبر بدی سایت زدی ؟؟؟؟ نه ؟؟؟ هر چه بود حواله کردن برات
می دونی چند شبه دارم میرم میام خبری نیست تا الان یه مخ طلام رسید سرچ کنم
دستت درد نکنه
چی می شد ادرس رو توی وطن امروز می زدی
داداش خیلی دلخورم از دستت
خیلی بدی :((
ممنون
مجلّه تان چی شد؟
کاشکی مرکز اسناد پرفروش ترین کتابش را اعلام کنه
سلام حسین جان
نمی دونم چرا شمارو تو مراسم های حاجی نمی بینم
ولی دوباره اینو میگم حاجی داره میره کربلا سر مزار پدرت رفتی ما رو هم دعا کن باهاش بریم کربلا
یادت نره ها
آقای حسین آقا سلام
خسته نباشب. روج آقات شاد، سایه ماه مستدام
چی شد این مجله وزین شما؟ فروردین که هیچی، اردیبهشت هم تموم شد
افشاگری های یک مقام اطلاعات درباره ی اصلاح طلبان در بین نخبگان مشهد
http://www.4shared.com/audio/h_uw9ebl/a_online.html
سلام. نمی دونستم نه ده به چاپ سوم هم رسید. مبارکه! من پنجشنبه که رفتم چاپ دومشو دیدم. البته کتاب رو یکشنبه پیش خریدم.
سلام
ما که تو تهران نیستیم چه جوری کتابتونو پیدا کنیم؟
مجلتون چی شد؟؟؟؟
یا علی.
————————————————————–
سلام دوست عزیز.حامد هستم.
به شما و دیگر دوستان شهرستانی که درخواست کتاب رو دارند میتونند به سایت مرکز اسناد مراجعه کنن و سفارش خودشون رو ثبت کنن.
اینهم آدرس مستقیم کتاب در سایت مرکز اسناد
http://www.irdc.ir/fa/book/733/default.aspx
داداش منتظریم
یادمه تو وبلاگ قبلیه گفتی قراره یه متن طولانی بزاری
باید فردا شب دوتا بنویسی به جای این یه هفته که نبودی شبی دوتا دوتا هم بنویسی تا
اخر سال کم نوشتی
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ما از دست داداش حسین چی کار کنیم
“شغل رسمی من گریه کردن پای روضه حاج منصور است” برای ما هم دعا کن گریه کن مجلس
فاطمه زهرا
دیشب یه خواب عجیب در مورد شما دیدم؛
دیشب شدیدا بیخواب بودم، به یاد شهدایی بودم که دارن میان؛
اول یه سری به کتاب «نه ده» شما زدم، بعد یه سر به وبلاگهای دوستان و آخرش به وبلاگ شما؛
خوابیدم؛
اول یه خواب عجیب در مورد فلسطین دیدم؛
بعد خواب شما رو دیدم؛
خواب دیدم یکی از دوستاتون واسطه شده شما رو ببینم؛
اومدیم خونتون
دیدم دراز کشیدین و نمیتونید بلند شید
حتی حرف هم نمیتونین بزنین؛
موها و محاسنتون آشفته است؛
اما لبخند به لب دارین؛
پرسیدم آقای قدیانی چرا اینطوری شدن؛
گفتن ایشون شیمیایی هستن؛
با درصد خیلی بالا؛
یک ماه و نیم بعد هم میرن پیش همین شهدایی که دارن میان؛
تو خواب کلی غصه خوردم؛
تو خواب می گفتم من فکر کردیم آقای شریعتمداری و آقای قدیانی سالها در کنار ما میخوان باشن و راه رو به ما نشون بدن؛ اگه امثال اینها همینطور از پیش ما برن ما تنها میمونیم؛
بهم گفتن قسمت همینه؛
تو همه این مدت میدیدم شما با لبخند میخواید از جا بلند شید و چیزی بگید اما نفستون یاری نمیکرد.
از خواب که بیدار شدم تو وضعیت عجیبی بودم؛
هیچ وقت اینطور وضعیتی نداشتم
ان شاالله که تعبیرش خیر باشه
سلام اخوی
عزیز یک لینکی می گذاشتین رو وبلاگ که این چند روزه اینقدر در به در دنبالت نمی گشتیم… حسابی ترسوندی ما رو… گفتیم داش حسین هم ما رو تنها گذاشت…
الحمدل… پیدات کردم دوباره…انشا ا… که خوبی و سلامت… بیت می ری ما رو هم دعا کن
همیشه موفق و موید باشی
یا علی
دیشب یه خواب عجیب در مورد شما دیدم؛
دیشب شدیدا بیخواب بودم، به یاد شهدایی بودم که دارن میان؛
اول یه سری به کتاب «نه ده» شما زدم، بعد یه سر به وبلاگهای دوستان و آخرش به وبلاگ شما؛
خوابیدم؛
اول یه خواب عجیب در مورد فلسطین دیدم؛
بعد خواب شما رو دیدم؛
خواب دیدم یکی از دوستاتون واسطه شده شما رو ببینم؛
اومدیم خونتون
دیدم دراز کشیدین و نمیتونید بلند شید
حتی حرف هم نمیتونین بزنین؛
موها و محاسنتون آشفته است؛
اما لبخند به لب دارین؛
پرسیدم آقای قدیانی چرا اینطوری شدن؛
گفتن آقای قدیلنی شیمیایی هستن؛
با درصد خیلی بالا؛
یک ماه و نیم بعد هم میرن پیش همین شهدایی که دارن میان؛
تو خواب کلی غصه خوردم؛
تو خواب می گفتم من فکر کردیم آقای شریعتمداری و آقای قدیانی سالها در کنار ما میخوان باشن و راه رو به ما نشون بدن؛ اگه امثال اینها همینطور از پیش ما برن ما تنها میمونیم؛
بهم گفتن قسمت همینه؛
تو همه این مدت میدیدم شما با لبخند میخواید از جا بلند شید و چیزی بگید اما نفستون یاری نمیکرد.
از خواب که بیدار شدم تو وضعیت عجیبی بودم؛
هیچ وقت اینطور وضعیتی نداشتم
ان شاالله که تعبیرش خیر باشه
بالاخره امروز کتاب به من هم رسید .از اینکه چاپ سوم بود تعجب کردم.
بیشتر مطالب رو خوندم اما شاید به عنوان سندی برای آینده گان و فرزندانمان خریدم…
دادا دمت گرم خیلی چسبید
حسین آقا بد نیست قالب داستان و رمان رو هم امتحان کنی
همین خاطراتی که بچه های از روزهای فتنه گری دارند و از شهدای بسیج و توهین هایی که تحمل کردند و یک قلم می خواد سر و سامون بده و در قالب داستان و رمان بده بیرون
خوش به حال اونهایی که کتاب نه ده رو خریدن .
به چاپ سوم رسید مبارکه چه فایده که هنوز به دست ما نرسیده .
لحظه شماری میکنیم برای خوندنش .
یاعلی
هاشمی + بصیرت = صفر
سلام داداش برادر بابا توکه دل مارو خالی کردی پس بالاخره تو وبلاگفا زدین به تیپ هم ها.من الان سایت رو پیداکردم امشب تا صبح میشینم تمام مطالبی که تواین چند روز نوشتی میخونم
پای روضه ی مادر با صدای عرشی حاج منصور خواهشا دعا یادت نره که بدجوری پابست دنیا شدم.
قیمه ی بیت رو می خوری ما رو هم یاد کن. امسال قسمت نبود من هم باشم. بیت رفتن واقعا لیاقت می خواد خوشا به حالت…
سلام
خدا قوت
چندروزی بود که به آدرس قبلی می رفتم و اثری از شما پیدا نمی کردم.
اما وقتی به وبلاگ آقای ثابتی سر زدم آدرس جدیدتون رو دیدم.پیدا کردن دوباره شمارو مدیون ایشونم. خوشحالم.
خدا پشت وپناهتون یاشه و شما و امثالهم رو برای انقلاب و ایران حفظ کنه.
التماس دعا.
یا حق
راستی عکس بابا رو سر مزار دیده بودم سوال بود برام این همه اخم گفتم داداشهم اخموهه؟؟؟
تااااااااا اینکه نه ده درومد و خوندم که اون عکس رو قبل رفتن به جبهه گرفته فهمیدم برا
چی اخم کرده
وایییییییییییییی پس خ.شبه حالمون میشه اون شبی که تا سحر خوابو از چشمات
می گیریم داداشی اما من که فقط یه ساعت خواب دارم دلت میاد بیدار باشم؟؟؟؟؟؟؟
اونم خسته باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟انصافه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام داداش گل من اینجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نگو نه که می دونم اینجایی داداشی
علیرضا ته دلمون رو خالی نکن داداش 🙁
رفته بودیم شهرک فاطمیون داداش جات خالی ما هم سه تا شهید داشتیم که امشب
مهمونمون بودن ولی یه اتفاقی افتاد که دلم اتیش گرفت.داداش یکی از دوستام بد زده
به خاکریز
شب همه قشنگ شب داداش پر کامنت
صدا همه درومد 🙂
یا زهرا
راستییییییی 🙂
چقدر مقدمه ها قشنگ بودن
اولین کتابی بود که خوندم و مقدمشو مقدمه ندونستم
یه راستییییییی دیگه
پسر کو ندارد نشان از پدر : داداش بابا اکبر هم دست به قلم بود هاااا
چه حالی بردم وقتی وصیت بابا رو دیدم داداش چه منتی به سر ما گذاشت تا ابد فراموش نمیشه
به نام خدای مولایم امام خامنه ای
سلام داداش حسین …. خدا قوت عمار سید علی
به خدا امام خامنه ای به رزمنده ای مثل داداش حسین بچه بسیجی ها افتخار می کنه
داداش حسین شما این شبها به بیت رهبری برای عزاداری بی بی دو عالم ( سلام الله علیها) تشریف می برید؟
اگه آقا رو دیدید سلام ما رو هم بهشون برسونید….
همیشه بر حق باشید و با حق
یا علی
اولین کتابی که گرفتم نه ده شما بود!
منم این روزا ناهار نمیخورم چون شام میرم بیت رهبری!
قیمش یه چیز دیگست !!
حاجی
حالا اینهمه بچه ها دعات کردن شما چیکار کردی براشون؟!
دعا میکنی یا نه؟
دیگه بچه شهیدی خدا روت رو زمین نمیندازه که . . . !!
راستی
یادم باشه این دفعه اگه دیدمت همچین یه بوس از پیشونیت بکنم جاش بمونه :دی
اقای قدیانی من منتظر جوابتون هستم معمولا تا این موقع شب بیدار نمیمونم اگر اطلاع
دارید بگیدممنون.
سلام حاج حسین
خدا خیرت بده
سلام داداش حسین عزیز؛
خوبی برادر؟
قیمه بیت رهبری رو که دیشب نوش جون کردی امشب قرمه سبزی بخور:)
آخ چه کیفی داره تو حسینیه شام مهمون آقا بودن.
التماس دعا داریم عزیز دل.
قربونت.
این چند روز نبودی ما رو که فراموش نکردی؟
سلام داداش حسین
اجازه دارم که بگم داداش
من یکی خیلی مخلصتم داداش
خدا اون کسی رو که آدرس شمارو به من داد برای اولین بار همیشه پایدارش کنه
فکر کنم کتابتون تا ۲روزه دیگه بیاد دستم آخه سفارش کرده بودم برام بیارن
بیصبرانه منتظرم
موفق باشید
یاعلی جانم فدای سیدعلی
………………….
سلام داداش حسین.
یه پیغام روی سایت برات گذاشته بودم اما از اونجا که می گید نسخه سایت آزمایشیه نمی دونم به دستت رسیده یا نه.
بی زحمت یه ندا به ما بده. دستت طلا. 🙂
یا علی.
دیده عالم ندیده زهرهاى مانند زهرا
دخترى مادر نزاده کو شود اُمّ ابیها
شد خدا راضى به آنچه فاطمه راضى به آن شد
متفق شد در رضا و در غضب با حق تعالى
سروده آیتالله وحید خراسانی در وصف حضرت زهرا (س)
شهادت دخت عصمت و پارسایی، بانو حضرت زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.
یاعلی[گل]
حسین آقا پرچمت پیش ما خیلی بالاس.
امشب مطلب شمارادرمورد شهدا را خواندم دلم برای مطالبت تنگ شده بود
اشک امانم نیدهد خیلی دلم گرفته هر وقت این شهدا می ایند ….
سلام شبه همه خوش و دم داداش حسین گرم .یا علی سید علی
سلام برادر
یه بنده گناهکار خدا هستم که با نوشته هاتون خیلی حال کردم یقینا هر کس بخونه حال می کنه. با اجازه لینکتون کردم..اللهم احفظ قائدنا امام الخامنه ای…..و من الله التوفیق…..اجرکم عند الله…..یا علی مدد
سلام.خسته نباشید آقای قدیانی . سایتتون خوب شده ولی این رنگ زمینه و نوشته برای کامنت ها خوب نیست .
از همه ی بسیجی های خامنه ای عزیز معذرت می خوام ولی وقتی دیروز داشتم یه فیلم رو راجع به بد حجابی تو دانشگاه تهران می دیدم فکر نمی کردم این جماعت به ظاهر دانشجو اینقدر وقیحانه به بسیجیان مظلوم توهین کنند . ببخشید آقای قدیانی تو وبلاگ شما مطرح می کنم . خواستم برم یه پست تو وبلاگ خودم بزنم گفتم آقای قدیانی هم سنگ صبور و هم زبون بسیجی های مظلومه . آقای قدیانی اگر خواستید نظرم رو منتشر نکنید ولی به دل شکسته ام قسمتون می دم
۱٫ این ۳ فیلم رو تا آخر ببینید(می دونم تو وطن امروز هستید و سایتی که اینها رو منتشر کرده با وطن امروز بیگانه نیست )
۲٫آه از ما قلم از شما .بی دل نوشت نذارید دل زخم خورده ی ما را
۳٫به دوستان با نفوذتان بگویید می دونیم هیچ کاری نمی کنید ولی باز هم آه و آه و….
http://www.bornanews.ir/vdcepx8w.jh8oni9bbj.html
یا
http://www.bornanews.ir/vdcepx8w.jh8oni9bbj.html
این هم یه لینک دیگه .
http://www.roshangari.ir/
سلام به داداش حسین و بقیه دوستان
خب دیگه الان وقتشه که به مبارزه بپردازیم با این سران فتنه و بالاخص استوانه فتنه (هاشمی) و دست راستش (لاریجانی) که دارن تحرکات تازه ای میکنن.
زت زیاد
سلام آقای قدیانی
قلم توانایی دارید انشالله قلم وقدمتان ثابت باشد در راهی که در پیش گرفته اید .
در دیدار حضرت ماه سلام مارا هم برسانید بگویید ما در منطقه خودمان که قدرت وثروت
قرار است هزاران نفر را قربانی کنند و همه مارا از زندگی ساقط کنند ما باز هم خودرا فدایی ولایت می دانیم
این روزها به بچه بسیجی های منطقه ما می گوید شماکه به یک اشاره کفن می پوشید به خیابان می ریزید حالا
چرا در مقابل این ظلم لال شدید .و ما نمی توانیم بگوییم ما فیای قدرت ثروت حتی نمی گذارد صدای ما به جایی
برسد هر حرکتی را هم سیاسی میکنند …..
بی خیال جگرم سوخت نوشتم
به حضرت ماه بگویید به شکست اگر سبویی به فدای چشت آقا
اگه کنجکاو شدید موضوع را بدانید به این آدرس رجوع کنید البته هدف من رسوا کردن ظالمانم است ولا غیر
http://iscanews.ir/fa/ShowNewsItem.aspx?NewsItemID=364311
البته این گذارش بسیا محافظه کارانه نوشته شده است
ببخش برادر گوشی نبود حرف مرا بشنود وقت شما را گرفتم حلال کن
سلام داداش نوکرتم دربست
حا جی همکار هم هستیم که شغل ما هم گریه کردن پای منبر حاج منصور و حاج قربون!
امیدوارم تو این کار ورشکسته نشیم و با دقت کار کنیم
یا علی مدد
سلام
داداشی
حب الدنیا راس کل خطیئه
بر جمال آل محمد صلوات ..
زنده و سلامت باشید و برای من هم دعا کنید.
رفیق دمت گرم
خیلی حال کردم باهات
خوشم میاد که یک کلامی
خونه نو مبارک
سلام داش حسین
حاجی نمی شد یه جوری به رفقا خبر سایتتو می دادی؟
من که اتفاقی پیدات کردم
الان هم خیلی ها از اینجا خبر ندارن
در مورد نه ده هم تبریک!
ایشالا به همین زودی زود چاپ صدمش هم در بیاد
یاعلی مدد
سلام داداش حسین
ممنونم به خاطر کتاب
به خاطر این اثر ناب
به قول آقا ” طیب الله انفسکم ان شا الله “
خشمان آمد
یاعلی
مرگ
بر ضد ولایت فقیه
این رفیقت آقا میثم رو تو تشییع دیدم. خیلی خشجیل مشجیله ها. سلام بهش برسون
سسسسسسللللللام داداش حسین جونم.خوبی؟فدات شم.خیلی دلم برات تنگ شده بود.بسیار بسیار
دوستت دارم.دعام کن.هر کمکی از دستم بر اومد بگو برات بکنم.راستی ویژه نامه تشییع هم به دستم رسید.خیلی گل کاشته بودید تو ومیثم جان.ممنونم.به داداش میثم هم سلام گرم من عباس را برسان
سلام داداش . کاش لیاقت داشته باشم هر روز به تو سلام کنم . داداش کم مونده بود برای همیشه از نعمت این وبلاگ محروم بشم ( ماجرایی طولانی داره ) اما باور کن مثل یه معجزه خدا جور کرد که بازم بتونم بیام و دلنوشته های نازنینت رو بخونم و شارژ بشم .
فرید سید احمد و بقیه ی داداشها دعام کنید که سخت محتاج دعای مومنهایی مثل شما هستم . خدایا شکرت
سلام داداش حسین،خدا عمرت بده(ناراحت نشو،فقط تا زمان شهادت منظورم بود)
با پوستر جدید به روزم:
و تو هنوز زمانی فاطمیه…
سلام
خیلی عالی بود. به روزم سر بزنی و نظر بدی خوشحال میشم.
نمیدونم چرا اینجا بهم نمیچسبه. البته امروز برای بار اوله که اومدم توی سایت. قبل ازین فقط مشتری وبلاگ بودم. شاید بخاطر اینه که فضای وبلاگ صمیمی تر بود. نمیدونم به هرحال امیدوارم به اینجا زود عادت کنم.
همسرم اومد نمایشگاه فقط بخاطر کتاب شما و اونو واسم خرید. تاالان کلی واسش مشتری پیدا شده. هرچند فکر نمیکنم به شهر ما(نیشابور) ببرسه. آخه اونجا فقط یه کتاب فروشیه که کتابهای جدید میاره و معروفه و اون هم کم ضد انقلاب نیس. شاید کتابفروشی آستان قدس بتونه کمکی کنه به همشهریهای من.
سلام..
سلام. تو رو خدا ماجرای اهدای کتابتون به آقا رو تعریف کنید. و همین طور اگه چیز جالبی در مراسم های فاطمیه بیت رهبری هم بود بنویسید. ممنون.
سلام دوستان جاتون خالی دیشب چه حالی داد پیش شهدابودن عرفان جون دعا می کنم
مشکلت حل بشه ان شاالله راستش برای خود منم یه مشکلی پیش اومده دیشب که شب که
نتونستم بخوابم هیچ امروز تو بیمارستان هم جای اینکه پانسمان یه بیمارو عوض کنم
بخیه ها رو برداشتم بیچاره دوباره راهیه اتاق عمل شد کلا قاط زدم دعا کنید
داداش حسین خیلی کلافم از خونه گیر دادن که شبا چرا دیر میای صبح کجا میری کی
میری کی میای کمند مشکلات خودم خانواده هم از یه طرف
داداشی باید برم دوست دارم تاابد.یــــــــــــــاحق سلامم را به همه ی دوستان
برسون
سلام داداش حسین عزیز تر از جان
ما که مردیم انقدر به این صفحه تکراری هر شب و هر روز دید زدیم و چیز جدیدی ندیدیم.(خدا لعنت کنه بلاگفا رو که داره دو دوزه بازی میکنه.
کتابتون که ترکونده؟؟؟؟؟؟؟؟
ولی حیف و بسیار حیف که ما شهرستانی ها نمیتونیم به راحتی این کتابو تهیه کنیم.
بابا ما هم دل داریم!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
حالا نمیشد به شهرستانا و کتابفروشی های ما هم راه پیدا کنه این کتاب ارزش مند که از الن که نخوندمش با طلا عوضش نمیکنم وقتی بگیرمش.
مجله نه -ده رو که ما رنگش رو هم ندیدیم.
من که اگه نشد از مرکز اسناد میخرمش.اما همه افرادی که دوست دارن این کتاب رو داشته باشن نمیتونن به این روش خرید کنن.
همه این گله ها رو کردم.اما ته همه اینا ما باز کوچیکتیم داداش حسین بچه بسیجی ها
خونه جدید مبارک باشه.. ممنون که اچازه دادید ما هم توی قطعه ۲۶ ثبت نام کنیم..
همین که به عنوان یک عضو اسممون اینجا ثبته خودش باعث افتخاره..
شیرازی رو هم بزارید با همون بلاگفاش خوش باشه.. حقش بود که دستگیر شد.. چوب خدا صدا نداره…. شرط میبندم بالاخره سر از کانادا در میاره..
سلام… یک پیشنهاد: زمینه ی گل و بوته به رنگ بنفش برای چشم آزار دهنده است مخصوصا صفحه کامنت ها. اگر صفحه کامنتها رنگ روشن باشه و نوشته ها مشکی بهترین حالت برای چشم هست. شما که نمی خواید روشنایی چشمهای بچه بسیجی ها فدای زیبایی سایتتون بشه! در ضمن اگه در صفحه اصلی سایتتون کمی هم از رنگهای روشن استفاده کنید خیلی بهتره تا اینکه از رنگهای تیره! جسارت خواهر بزرگتون رو ببخشید. یاعلی
آخه روزه حاج منصور هم حکومتی است.
سلام حسین جان
هر وقت میایم نت حتما باید بیاییم یه سری هم اینجا بزنیم . اصلا به عشق شما ست که میایم .
وقت قربون قدت گل بابا این صفحه دیدگا ها تیره است . چشممون باباقوری شد .
یه فکری کن .
یاعلی
کامنت دونی اینجا با حال نیست حسین جان
راستی من اونی هستم که ۵ شنبه با بچه های جشنواره ولی نعمتان بودم و شما می خواستی شیرینی رو بزور حلقم کنی و گفتی ، چاقی خب بخور چاق تر شی
حالا اینجا نقد سازنده ات کنم خوبه؟
D:
سلام
پس من چی؟ 🙁
چرا هیشکی به من محل نمی ده؟
داداش حسین جان کجائی؟
عزیز دل ما خیلی دلتنگتیم.
چرا نظراتم همش در انتظار بررسی میمونه؟
عرفان جان ما دعاگوی تمام بچه های قطعه ۲۶ هستیم.
و خدمت همه برادرا (فرید و عرفان و….)ارادت داریم.
سلام بر داداش حسین.
با اجازه ات میخواستم این پیام رو واسه جلبک های سبز بذارم.(میدونم که هر روز میان و این نظرهارو میخونن و از ته دل میسوزند)(خدا هدایتشان بکند)
من تا وقتی حسین قدیانی رو دارم غم ندارم
آخه حسین مال ماست، مال بچه بسیجیا است. مال شما که نیست با این حرفهای…
خلاصه این چند روزه که برا من مزخرفات زیادی گفتید خیلی دلم میگرفت ولی این سایت حکومتی به هرکس روحیه میده به همون خاط هم تونستم یه جواب درست و حسابی براتون بگم.
باز هم میگم خدا هدایتتان کند اگه قابل هدایت نیستید خدا به وسیله “عبادا لنا”(بسیجی ها) نابودتان کند.
فدای یه تار موی بسیجیان خامنه ای
من نمایشگاه نتونستم برم میشه بگین کتاب از کجا می تونم تهیه کنم؟
داداش حسین تو بهترین داداش مایی
اینجا نظرات را فقط حسین میخواند؟
آیا پس از تایید، نظرات منتشر میشوند یا نظرات باز است؟
سلام.
داداش حسین،انشاالله برامون بمونی تا ظهور آقا.
انشاالله پای رکاب آقا ببینیمت،که پشت سر آقا سید علی برا مولا سربازی میکنی…
با سلام خدمت دادا حسین گل
تبریک میگم افتتاح سایتو به همه. بالاخره از دست بلاگفا و مدیران بی لیاقتش راحت شدین و
شدیم همه باهم.
امیدوارم به مطالب کوبنده و محکمت ادامه بدی (مطمئنا) و چشم همه اونهایی که نمی تونن ایران
اسلامی ببینن کور کنی
شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
تمام غصه عالم نشسته در محراب
ضمن عرض تسلیت ایام فاطمیه، با مطلبی به عنوان “مرثیه ای برای او” به روزم
سلام داداش حسین تبریک میگم بهتون کتابتون رو خریدم ولی حیف که اول کتاب جای امضای شماخالیه
کلی دعا کردم که وقتی میام اونجا شما باشین ولی ادم بد شانس که باشه همینه دیگههههههههههههههههههههههههههههههه
سلام
صحیح سلامت باشی و موفق
هم خودت هم قلمت(!!)
یا علی
سلام
وب زیبایی دارید
راستی شما همونی هستید که خارطره شهدا رو تعریف می کنه ؟
اگر با تبادل لینک و لوگو موافق هستید خبرم کنید
موفق باشید
یا علی فدای سید علی
بسم ألله ألرّحمن ألرّحیم
سلام شهادت حضرت زهرای مرضیه(سلام الله علیها) تسلیت.
جاتون خالی چن روز قبل کربلا بودم. در بازگشت و لب مرز قبل از عراقیا،آمریکاییا(!)
گذرنامه ها رو بررسی می کردن. برخلاف همیشه اینی که گذر منو می دید باهام شروع کرد
به حرف زدنو احوال پرسی. منم جوابشو دادم. در ضمن دو تا سوالم ازش کردم ۱-شما اینجا
چیکار می کنین؟ ۲- اینجا کشور شماس؟…
اگه برای خوندن ادامه(ماجرای گفتگوی من و سرباز آمریکایی در مرز) قدم رنجه بفرمائین
و به وبلاگ تشریف بیارین و از نظراتونم منو خوشحال کنین سپاسگزارم
سلام عرض شد جناب قدیانی. اولین بار است که اینجا خدمت می رسم. خواستم عرض ادبی بکنم و دستمریزاد گرمی بگویم به خاطر نوشتن کتاب سراسر آموزنده و بسیار خواندنی “نه ، ده” .
یاعلی .
آهای کجا بودی این همه مدت من اومدم اونور توی وبلاگتون کلی خودم و خفه کردم ببینم چی شده
گفتم نکنه بلایی سر داداش حسین بچه بسیجی ها اومده دیروز توی نمایشگاه دوتا از بچه های وبلاگ رو دیدم اون ها هم نمی دونستن به کجا اسباب کشی کردی
خلاصه من یه هفته ای اونر الاف بودم آره؟؟؟؟
کتاب هم که به چاپ ۳ رسید
با خواهرم فقط رفتیم عکس های شمما رو با بابا اکبر ببینیم چقدر کوچولو بودین آخی
خواهرم ۱۵ سالشه میگه داداش حسین(آخه خواهرم بسیجیه) شبیه باباشه
راست می گه
توی نمایشگاه اطلاعات می گفت چنین کتابی نیست چرااااااااااااا؟
راستی من نصفه ی سمت راست نوشته هاتون رو نمی بینم چراااااااااااااا؟
سعی میکنم حدس بزنم چی نوشتی
سلام دادا
ای کاش یه کاری می کردی می تونستیم نه ده رو از اینترنت خریداری کنیم
من نتونستم تهیش کنم و خیلی هم دوست دارم بخونمش
اگر این امکان فراهم بشه خیلی عالیه
ممنون
———————————————————
سلام دوست عزیز.حامد هستم.شما میتونید به سایت مرکز اسناد مراجعه کنید و سفارشتون خودتون رو اونجا ثبت کنید.
لینک مربوط به کتاب در سایت مرکز اسناد : http://www.irdc.ir/fa/book/733/default.aspx
سلام علیکم و رحمةالله
اولین بار به صفحه جدیدتون اومدم. انشاالله در این فضا بتونید به مانند قبل از رهیبرمون امام خامنه ای حمایت کنید.
در این ایام بسیار برای تعجیل در فرج دعا کنید.
یا علی
سلام خسته نباشید.توصفحه ی فرهنگی روزنامه قدس (قسمت تلنگر)وهفته نامه ی گویه(قم)مطلب می نویسم.اگه میتونم کمکی بهتون بکنم خبرم کنید…
داداش این ترم واحد بیمارستانمو افتادم.این همه بخوون بخوون خودتو بکش اخرسرهم بیا واحد
بیمارستانو بیفت دعا کنید داداش داداش کوچولوتون این واحدو مشروط نشه شدیدا محتاج
دعاتونم
دمتان گرم و قلمتان استوار…
مادر ما مادر تموم عالمه / فاطمیه خداهم غرق ماتمه
یادمان باشد مادر به خاطر ولایت ماهش سیلی خورد ما هم به خاطر ماهمان فاطمی می شویم و سیلی که سهل است جانمان را هم فدایش می کنیم
یازهرا
التماس دعا
بالاخره امروز کتابتان را تمام کردم.چند روزی بود که دستم گرفته بودمش.تاکسی، اتوبوس، وقتهای بیکاری…
با اینکه کتاب کمی داغون شد ولی می ارزید.
نه ده، دراین چند سال آخر اولین کتاب طویلی بود که تا ته خواندمش.قبل از آن بیوتن بود که تا صفحه ۵۰ خواندمش و بعد…دیگر نخواندمش.خیلی بهم برخورد.خیلی…
فقط یک کلام!
خوشحالم که کسی پیدا شد که حرف دل ما را می زند.
دعا می کنم در همین راه بمانید
ان شا الله
سلام
این کتاب مصداق تولید علم واقعی است که آقا می فرمایندو مصداق این که بچه های بسیجی هم منطقی دارند که هیچ جنگ نرمی بر آنها سازگار نیست. به وبلاگ حقیر من هم سر بزن داداش حسین.
لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها*
از فاطمه اکتفا به نامش نکنید*
نشناخته توصیف مقامش نکنید*
هر کس که در او محبت زهرا نیست*
علامه اگر هست سلامش نکنید*
سلام حسین آقا. نفست گرم و قلمت تیز. هنوز سایت شما رو با جستجوی نام و نام خانوادگی شما چه به فارسی و چه به انگلیسی نمیشه براحتی در جستجوگرهایی مثل google، Yahoo و MSN پیدا کرد. حتی با جستجوی کلمه “قطعه ۲۶” بیشتر لینکها، کاربر رو بسمت بلاگ قبلی رهنمون می کنه. حیف است کسانی که می خوان به سایت شما دسترسی داشته باشن، از طریق جستجوی اینترنتی نتونن، اینجا رو ببین. من به یکی از دوستانتون که می گه شما رو می بینه راه حل مطلب رو عرض کردم که ان شاءالله حل بشه و همه سربازان ماه بتونن از می مطالب شما نیوش کنند.
یا علی
متن صحبت های موسوی را با کمیته ایثارگران که اخیراً جلسه داشتند حتما بخوانید
امام خمینی در وصف شهید بهشتی می گفت: او وابسته نبود، وارسته بود
اگر می خواین موسوی رو لعن کنید بگید
مرگ بر ضد ولی فقیه!
چون موسوی ولایت فقیه رو قبول داره، ولی فقیه رو عادل نمی دونه
سلام علیکم جناب قدیانی
شهادت جانگداز دخت نبی،همسر وصی و ام ولی الله حضرت فاطمه الزهرا رو به شما تسلیت می گم
خدا قوت ..کارتون عالیه می دونم نیاز نیست ما بگیم اما همچنان به راه خودتون ادامه بدید
در ضمن در وب قبلی ادرس رو کامل نزدید ادرستونو از یه سایت خبری پیدا کردیم http://ghadiany.com/wp/
و نکته اخر اینکه کتابتون هم عالی بود.امیدوارم در رکاب حضرت ماه تا طلوع حضرت خورشید همچنان موفق و مستدام باشید ان شاءالله
یا علی
سلام
با سوده موافقم. محیط وبلاگ صمیمی تر بود. اما گویا بلاگفا اذیتتون کرده!!
من هنوز موفق نشدم کتاب نه ده را تهیه کنم. کجا می توانم بخرمش؟
التماس دعا
عشق پشتوانه ای از عقل را به همراه دارد که ناشی از وابستگی به حقّ است. حقّ مطلق.(انسان وارسته اینگونه است)
ولی
تعصب پشتوانه ای از احساس را به همرا دارد که ناشی از وابستگی به شخص است که حق گرفته شده. و فرد تمام آگاهی های دریافتی خویش را از اطلاعاتی می گیرد که منتسب به حق(شخص)است
حضرت علی(ع): هیچ گاه شخص را حق نگیرید بلکه حق را با شخص بسنجید.(نقل به مضمون
باید حداقل، حتما، عهدنامه مالک اشتر را بخوانیم. که اگر دیر شد آنوقت است که دیگر حق،شخص شده و ما شده ایم اسیر احساس
یاعلی-التماس دعا
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده
مپرس از من چرا دلتنگ هستم
دلم بین در و دیوار مانده
شهادت بانوی نور تسلیت باد.
التماس دعای فراوان!
سلام-قسمت نشد امسال برم نمایشگاه چون خارج ار تهران درس میخونم ولی با این تعریفایی که از کتابتون میکنن باید خیلی زیبا باشه
خسته نباشید
سلام
اولا سنگر نو مبارک
ثانیا ما لینک شما رو به این آدرس عوض کنیم دیگه؟ خاطر جمع؟
ثالثا کاش عکستو نمیگذاشتی بالای صفحه. میدونی که چی میگم؟ یه جور خود محوری …. کاش عکس یکی از مردم رو میذاشتی مثلا!
فضولی بود. ببخشید.
یا علی
سلام
الحق که پا جای پای پدر شهیدتون گذاشتید.
با اجازه این سایت رو که بوی شهدا میده لینک کردم.
خدای مهربانم …
به شبها ی زیبای فاطمیه به مظلومیت حضرت بانو به کسی که تا آخرین نفس پای ولایت ایستاد و پای آرمانهایش قسمت می دهم خواهش می کنم ..لطفا …دستمان را بگیر نه اینکه نگرفته باشی نه..اینطور نیست ولی خدای رئوفم التماست می کنم این بار دستمان را طوری بگیر
که نتوانیم از دستت رها کنم !
دیشب بیت قرمه سبزی دادن .شهادت مادر سادات رو تسلیت می گم به امید ظهور و پیدا شدن قبر مادرمون.
خوندن نظرات خیلی سخته.چشمو اذیت میکنه میشه یه فکری کنید
سلامت باشید و موفق
بیصبرانه منتظر متن بعدی میمانیم
سلام واقعا تبریک میگم جاپ سوم کتاب رو. هر خط این کتاب سرب داغی بود تو گلو این سران فتنه .
کتابو دیروز خریدم الان وسطاشم
دمت گرم سخنت حق برات پیام گذاشتم جوابم رو بده.
باید واسه خیلی چیزا بسیج شد چه بسیجی باشیم چه نباشیم فعل مهمه ونیت
(ایام فاطمیه تسلیت) هر چند که این ایام رو هم می خواهند از ذهن ها پاک کنند یادتان باشد که روزی زینب (س)
را از حافظه ها پاک کردند به گوش و به هوش باشید این سران بازیچن برنامه جایی دیگر خارج این مزر ها دارد شکل میگیرد
سلام داداش حسین اطلاع رسانی در مورد سایت جدید یکم ضعیف بود منم بعد از چند روز سرگردانی .خدا را شکر ادرس جدید را پیدا کردم .بابت کشیده شدن کتاب به چاپ سوم هم می خواستم بال درارم .خدا خیرت بده که خیلی زحمت می کشی و ان شا الله شاهد پیشرفت روزافزونت باشیم .
اپیزود اول نجوا با خدا: ای خدای فاطمه این چه رازی است که در نام فاطمه تو بگذاشته ایی ،که نامش این چنین درِقلب عشاق را آتش زده است تو بگو مگر در سوخته نسبتی هم با فاطمه دارد، آتش بگیرد این در ،که آتش بر دل حیدر زد. تو بگو پهلوی شکسته چه به کار یاس آسمانی آید ، و خدایا چرا وقت رفتن فاطمه(س) یاد علی (ع) می آید به یاد محزون ما.آخر مگر چه گذشته برسر علی(ع)بعد زهرای نبی که حجم تنهایی او صد برابر افزون گشته است .خدایا تو بگو داغ دار ،داغ زهرا(س) باشیم یا علی یا علی (ع)امشب آخرین شبی است که زهرا(س)مهمان زمین است که چه بد میزبانی بود این زمین، نفرین بر زمینی که زهرای نبی را تاب نیاورد.امشب به روایتی آسمان بی ماه میشود و علی(ع)چه تنها میشود. اپیزود دوم :گفتگوی زهرا (س)و علی(ع): آخرین شب بود وآری شب آخر بود. علی (ع) گفت:تو دلت آید که مرا میان این همه جهل این همه ظلم بگذاری و خود سوی خدا روی. زهرا (س) گفت:علی، جانم به فدایت ،دانم که تنها هستی ،همراه غمها هستی اما خدایت بهتر بداند، طاقت ندارم از جهل و از ظلم ،طاقت ندارم دوری زبابا ،بابا کجایی، بابا کجایی این جاهلانم کشتند مرا،پیش از که دنیا آید شهید کردند ،محسنم را. دلم از زمین گرفته به زمان سپارم او را که زمانه خود بگیرد انتقام محسنم را . آقای قدیانی میدونم وقتش را ندارید ولی اگه میشه نظورتون را راجع به نوشته ام بدیدچه کار کنم بهتر بشه ، آخه من خیلی دوست دارم نمی گم نویسنده میگم دلم می خواد حتی اگربمیرم فکرم زنده باشه. زیرا ،عمری که با مرگ تمام شود به هیچ نمی ارزد (پائولوکوئیلو)
سلام
من که اولین کتابی که گرفتم توی نمایشگاه کتاب نه ده بود .
سراغتونم از غرفه دار گرفتیم …
گفتند: که تا همین الان همین دورو ورا بود . صبحم اومد اما الان نمی دونیم کجاست؟!
خلاصه نتونستیم زیارتتون کنیم.
بگذریم .
این وبلاگتونو کاش به لینک های قدیمی معرفی می کردید حداقل کاملا اتفاقی پیداتون کردم .
این صفحه نظراتتون هم یه کم چشمو اذیت میکنه(البته اگه نفرمایید که مگه وقتی شما می آید وبلاگ ما راجع به این چیزا نظر میدید که ما دخالت می کنیم !!!)
این که آخر نظرات زدید دیدگاه های کهنه غیر مستقیم فحشه ها !!! آخه دیدگاه های این وبلاگ که به روز به ۹۰ می رسه دیگه کهنه حسابش کنید یه هوا مردونگی نیست !
از اسباب کشی خسته نباشید .
همیشه پایدا رو حکومتی باشید .
التماس دعای فراوان
اپیزود اول نجوا با خدا: ای خدای فاطمه این چه رازی است که در نام فاطمه تو بگذاشته ایی ،که نامش این چنین درِ قلب عشاق را آتش زده است تو بگو مگر در سوخته نسبتی هم با فاطمه دارد، آتش بگیرد این در ،که آتش بر دل حیدر زد. تو بگو پهلوی شکسته چه به کار یاس آسمانی آید ، و خدایا چرا وقت رفتن فاطمه(س) یاد علی (ع) می آید به یاد محزون ما.آخر مگر چه گذشته برسر علی(ع)بعد زهرای نبی که حجم تنهایی او صد برابر افزون گشته است .خدایا تو بگو داغ دار ،داغ زهرا(س) باشیم یا علی یا علی (ع)امشب آخرین شبی است که زهرا(س)مهمان زمین است که چه بد میزبانی بود این زمین، نفرین بر زمینی که زهرای نبی را تاب نیاورد.امشب به روایتی آسمان بی ماه میشود و علی(ع) چه تنها می شود. اپیزود دوم :گفتگوی زهرا (س)و علی(ع): آخرین شب بود وآری شب آخر بود. علی (ع) گفت:تو دلت آید که مرا میان این همه جهل این همه ظلم بگذاری و خود سوی خدا روی. زهرا (س) گفت:علی، جانم به فدایت ،دانم که تنها هستی ،همراه غمها هستی اما خدایت بهتر بداند، طاقت ندارم از جهل و از ظلم ،طاقت ندارم دوری زبابا ،بابا کجایی، بابا کجایی این جاهلان کشتند مرا،پیش ازآن که به دنیا آید شهید کردند ،محسنم را. دلم از زمین گرفته به زمان سپارم او را که زمانه خود بگیرد انتقام محسنم را . آقای قدیانی میدونم وقتش را ندارید ولی اگه میشه نظرتون را راجع به نوشته ام بدیدچه کار کنم بهتر بشه ، آخه من خیلی دوست دارم نمی گم نویسنده میگم دلم می خواد حتی اگربمیرم فکرم زنده باشه. زیرا ،عمری که با مرگ تمام شود به هیچ نمی ارزد (پائولوکوئیلو)
ســــــــــــلام داداشای نازم علی الخصوص اقا حسین گل دلم داره می ترکه دوستان کسی
نظری ایده ای نداره عرفان جون شما که همیشه ایده هات فوران می کرد راه حلی نداری
داداش؟سید احمد شما چی شما پیشنهادی ندارین؟ن.خ چی؟اصلا داداش حسین خود شما بگین چی
کار کنم؟شما که درجریان بودین.خدایا چی کار کنم؟استادمون هم که ماشاالله ضد ولایت
فقیه با من چپ افتاده دنبال سوتی بود که منم دادم دستش یکی یه نظری بده.
سلام ب همه
سلام حسین داداش .خوبی
سلام سید احمد . خدا بد نده …
“دلم برای بقیع پر می زند من اینجا زندانی دل دنیایم چه کسی دست مرا می رساند تا بقیع؟
من پرندم اما پرهایم کو؟ می شود شبی بیاید؟ شبی پر از باران شبی پر از ناله
شبی به دید من اما نبی کنار بقیع می شود؟ دستم به بقیع نمی رسد اما چه دلم هوای جماران دارد دستم اگر به جماران هم نرسد حرم یک تیر و دو نشانه است “
نمی دانم امشب می آیی یا نه؟
اما ما دوستت داریم حسین آقا
سایت حکومتی شما رو عشقه
اگر اولین مطلب کتاب بعدی خودت رو مینویسی
اگه میشه این جمله را هم بنویس
برخی می گویند خامنه ای خمینی دیگر نیست/ ما هم میگوییم خامنه ای خمینی دیگر نیست/ آری خامنه ای یک آه بیشتر از خمینی دارد(تلمیحی از نوشته های حسین قدیانی)
بابا شب شهادته ها
حواست هست
(با لحن طلبکارانه): پس دلنوشته تون کو داداش حسین!!!!!!
سلام داداش . عزاداری هاتون قبول . قربون دلهای شکسته ی همه ی بچه بسیجی ها .
یا زهرا
تنها اسمش زهرا بود…
حجاب کاملی نداشت اما ناجور هم لباس نمی پوشید. وقت اذان که می شد وضو می گرفت برای نماز جماعت و موهایش را محو می کرد از صورتش. ساداتی در دانشگاه به او گفت :
-اخر تو با حجابی یا نه ؟
گفت : برای چه؟
جواب شنید : فکر کنم تو را اینطور ندیدم امروز صبح
-اری ، برای نماز که وضو می گیرم موهایم را بیرون نمی گذارم.
هر بار که این سادات او را می دید به او می گفت چقدر با حجاب زیبا می شود اما اینه به او می گفت زشت می شود.
گذشت و ایام فاطمیه بود واو به احترام فاطمه زهرا و اینکه اسمش زهراست حجابش را کامل کرد . فاطمیه تمام شد اما دیگر رغبتی برای درست کردن موهایش نداشت . کم کم احساس حقارت کرد که چادر بر سرش نیست . چند ماه بعد چادر بر سرش گذاشت همزمان با ترم جدید دانشگاه و به سال نکشید که راهی سرزمین دلداده ها شد. چند سالی گذشت تازه فهمیده که مهمانی جنوب هزار افرین چادرش بود. نه شاید هم هزار افرین نیتش بود نه هزار افرین اسمش بود .او تنها اسمش زهرا بود .
هنوزهم باورش نمی شود چه شد اینکه موهایش را دیگر نشان نامحرم نداد چه راحت موهایش را بیرون نگذاشت . سه سال قمری می گذرد حجاب زهرا سه ساله شده
برگرفته از سنگر (انجمن) امتداد به قلم عطر خاک
خوشم میاد که سرتاپا ایدئولوژیکی نفس قلمت گرم!
داداش حسین گلم سلام.جواب سلام یادت نره.کجایی؟دلمون برات تنگ شده.کجااااااااااااایی؟
اهالی محترم کسی از امین عارفی خبر نداره؟اخه تو وبلاگش ازش خبری نیست؟
قلم خاصی داری حاجی. البته قصد مقایسه با یکی از معاصرین را داشتم که چون
گفتید خوشتان نمی آید مایوس شدم. فقط یه انتقاد، از دیدن عکس خود در آن بالا
حالت بدی بهتان دست نمی دهد؟ یاد ندارم شهدا قبل از شهادت عکس خود را قاب سردر اتاق
یا جایی کرده باشند!!!
سلام…ایام شهادت مادر سادات اولین مظلومه عالم و اولین شهید ولایت بر تمامی شیعیان تسلیت و تعزیت
دمت گرم اقا حامد برای ادرس خرید کتاب
من رفتم خیلی دنگ و فنگ داشت اما ارزشش رو داشت
ثبت نام کردم و بعد از واریز پول ان شاءالله زودی به دستم برسه منم از شادی بال در بیارم
ممنونم حسین اقا
قلمت همیشه پرتوان و گرم
اقا دعا یادتون نره
سلام و عرض ادب
اینجا هم عالمیست ، وبلاگتون هنوز لینکه اینجا رو هم لینک میکنم توی پایگاه نقاب
خداقوت . یاعلی
سلام
روزای بی مادری رو به شما تسلیت میگم…
.
.
.
به ظاهرش که نگاه میکنم،به نظرم کلمه ی سنگینی میاد…
.
.
.
اللهم عجل لولیک الفرج
.
.
.
صلواتی بفرست…
خوشحال شدیم از حضور دوباره تان ….
درمشهد منتظر نه ده هستیم….
“شغل رسمی من گریه کردن پای روضه حاج منصور است.” خیلی قشنگ بود.
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
خاک وجود ما را گرد از عدم برآید…
نمی دونم من فقط این حسو دارم یا همه اینطورین این شبا چقدر شبیه شب عاشوراست یا
شبا قدر.ولی مظلومانه تر اون موقع همه حواسشون هست اما حالا انگار نه انگار
شهادت مادر مظلوممون رو خدمت همه فرزندان حضرت زهرا تسلیت میگم.
وای مادرم……
داش حسین قلمت ایول داره اما محض رضای خدا و محض رضای بندگان خدا یه دونه کریستال مو از نوع خیلی چربش بگیر بزن به موهات تا کمتر بندگان خدا رو به قطعه های مورد انتظارشون بفرستی
سلام حاجی من اولین بار ازروزنامه وطن امروز باقلم شما اشنا شدم واقعا کلامت دل نوشته من همیشه حسرت امثال ادمهایی مثل شما رو میخورم البته شنیدم شما توی کیهان هم قبلا مطلب می نوشتید امیدوارم برای این روزنامه هم مقالات جدید بنویسید راستی چون ما شهرستانی هستیم نتونستیم کتاب نه ده رو پیدا کنیم باور کنید وقتی امروز دیدم به چاپ سوم رسیده از ته دلم خوشحال شدم.حاجی انشالا چاپ صدم انشالا کتابهای بعدی
سلام داداش حسین
خونه نو مبارک.ایشالا به خیروخوشی و سلامتی.
بی صبرانه منتظر اولین متن کتاب بعدی ات هستم.
داداش حسین،امشب قصه غصه های حسینین سر باز کرده،تازه تر شده…
توئیتر فیلتر می کند
http://www.bartarnews.com/?task=inter&nid=3966
سلام من یکی از مزدوران نظام جمهوری اسلامی هستم و خوشحالم که با یک برادر ریش دار خودم روبرو می شوم حسین ریشهایت باید خیلی نرم باشد مثل ریش خیلی ها که شبها با اشک بجای روغن نارگیل آنها را خیس میکنند اصولا بدون اشک ریشه موها نرم نمی شود و هر چه آنکادرتر شود و دست بیشتر بر ان بمالی زمخت تر می شود.
حسین جان برادر این ها که می نویسی جز با اشک در دلنمی نشیند
حسین اینم به سبک تو نوشته ها
http://motalebe.ir/index.php?action=show_news&news_id=5947
حسین اینم به سبک تو نوشته ها
سلام عزیز دلم!
یه دونه ای داش حسین!
علی مدد.
داش حسین یه دونه ای!
در زمان کار اصلی خود ( گریه کردن پای روضه حاج منصور)، منو فراموش نکنی داداش حسین…
التماس دعا
سلام به همه دوستان عزیز.
عطر خاک ارادتمندم.
فرید جان آقا عرفان مخلصیم.
داداش حسین کجاااااااااااااااااااائی؟
دلمون تنگه برات.
ن.خ
فکر کنم امین عارفی مریض شده،آخه تو وبلاگش نوشته براش دعا کنید. 🙁
سلام. این اولین پاسخ من در این سایت به یک نظر است. غلط نکنم یاد گرفته ام یک چیزهایی. امین عارفی کجاست؟ درد و بلایش بخورد وسط ملاج اولی و دومی و سومی و … الی آخر تا موسوی.
این پاسخ بود یا کامنت داداش حسین؟
واااااااااااای داداش حسین عزیز.
چقدر ذوق کردم کامنتتونو دیدم.
عزاداریهاتون قبول عزیز دل.
خیلی مخلصم داداش حسین.
سلام
با توجه به تجربه ای که خودم داشتم خواستم بگم که به این غربی ها زیاد نمی شه اعتماد کرد. هر موقع که دلشون بخواد دسترسی تون رو از هاست قطع می کنند. خودم این مشکل رو با هاست های آمریکا و کانادا داشتم.
هاست شما هم که در انگلیس هست و به این ها هم هیچ اعتمادی نیست.
اگر می تونستید انتقال بدید به یک هاست ایرانی هم مطمئن تر بود و هم زمانی که لنگر کشتی ها به کابل اینترنت ایران گیر می کرد، سایتتون از دسترس خارج نمی شد.
کتابتون هم همین امروز توسط یکی از بچه ها به دستم رسید. خوشحالم که یادگاری بر اون اضاف کردید.
سلام.آخیش.داداشم تاتی تاتی داره کامنت تایید میکنه.الهی درد و بلای هر چی بسیجیه بخوره تو سر ….
جای خالی به دلخواه پر شود.
اگه از امین عارفی خبری گرفتین ما رو هم در جریان بگذارید.کامنتهارو تایید نمیکنه.یکی دیگه هم جاش مینویسه.شدیدا نگرانشیم.
با اجازتون یه نکته ای رو به اقا فرید عزیز عرض کنم.فرید جان من اگه جای استادت بودم میفرستادمت که دوباره پراتیک پاس کنی که به جای عوض کردن پانسمان بخیه مریضو نکشی.حالا تو کدوم بخش
بودی؟در ضمن اگه استادت ضدولایتی هم نبود فرقی به حالت نمیکرد.برادر من حواستو جمع کن.
یا علی.رفتم بقیع اما چه سود؟
هرچه گشتم فاطمه آنجا نبود
یا علی قبر پرستویت کجاست؟
آن گل صدبرگ خوشبویت کجاست؟
هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه بیحاصل است
کعبه ی بی فاطمه مشتی گل است
سلام سرباز ولایت
سرباز ولایت عکس آقایش همه جا بالای دیوار است نه عکس خودش
اولین بار که آمدم سایت جدیدتان دلم گرفت
اگر مقصد رضای اوست و سربازی ولی او چه اهمیتی دارد دیگران ما را بشناسند یا نه
جای عکس آقا، عکس شهدا، عکس قطعه ۲۶ خالی…
نمینوسین درباره حجاب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا قوت ….
این لینکی که در پیوندها دادید واقعاً نوبر است ؟!!
امیرخانی مینوشت اما نویسنده نبود!کی نویسنده اش کرد ما.بله ما من طلبه ام سالی چند بار میرم تبلیغ .هرجامیرفتم چند جلد داستان سیستان دستم بودومیدادم بوبچ بخوننن!حسن جان بنویس نه تا نویسنده بشوی بنویس تا دست ما خالی نباشه میریم تبلیغ.عصر امثال امیر خانی تموم شد یعنی تمامش میکنیم بازم بله ما.به قول قدیانی بله ما حرفی هست؟به همه ی اونایی که گفتیم امیرخانی بخونن میگیم نخونن.لازمم شدقدیانی نویسنده همبشه میشه .رمان هم بنویسه مینویسه کلاس هم بزاره میزاره نازهم کنه میکنه سکوت هم بکنه این یکی دیگه نشد !بخواد تواین وادی بره مثل امیز خانی یکی دیگه درست میکنیم وحسین قدیانی زو فراموش میکنیم قحط رجال نیست که.حسین خودشم میدونه که حیسنه ماست بخاطر تجلی نور ماه رو قلمش همین!
سلام خسته نباشید خوشحالم که دوباره پیداتون کردم .
خوش به حال شماکه میتونید دینتونوبه حضرت ماه وشهدا ادا کنیدواقعا بهتون حسودیم میشه .امروز۲تاپرنده گمنامم تو شهرمون قم تشییع کردن.خیلی غریبانه بود.
خلاصه اینکه منم خیلی دوست دارم یه جورایی ادای وظیفه کنم به شهدا در حد خودم اماراهی پیدا نمیکنم.تقریبا سردرگمم.
اگه میتونید یه راه جلوی پام بذارید.من یه دانشجوام ترم۴٫
ممنون داداش مهربون
دوباره سلام
شرمنده گمون کنم ادرسمو اشتباهی وارد کردم
سلام داش حسیم خودمون
عجب سایتی شده اینجا …
تبریک میگم
تو که میومدی حسینیه امام (ره) ، جرا ما رو خبر نکردی تا ببینیمت (از نزدیک)؟
موفق باشی انشاالله
یاسیدعلی
ممنونم که داداش حسین برای ما بودن رو با هیچی عوض نمیکنی.از لطفته،از مهربونیته.
دعا کردن برای پیروزی بسیجیان حضرت ماه رو وخوندن نوشته های داداش حسینمو با دعا کردن برای هیچکی وخوندن نوشته های هیچکی عوض نمیکنم.
امین واقعا تو تنهایی امیرخانی رو نوینسده کردی؟ بسم الله! حالا حسین رو نویسنده کن!!!
حسین آقا ما سی و یک ساله که حکومتی هستیم .تقصیر ما چیه که بعضیها برای شیرفهم شدن مشکل دارن. دست علی به همراهت. یاعلی
خواهش میکنم خواهش میکنم خواهش میکنم
اگه میشه کسی با اسم قبلی من حق نداره چیزی اینجا حک کنه
اینجا برا حسین داداشه میدونم اما از اسم کابری قدیمی بنده سوء استفاده نکنید
موفق باشید
خیلی زیبا می نویسید
التماس دعا/این یکی رو جدی گفتماااااااااااااا/ التماس دعا دارم ازتون جناب قدیانی