نوشته ام را نوشته ام آنطور که قول داده بودم اما داده ام دست استاد تا بگویدم از معایبش. فردا شب خواهمش گذاشت در این سایت که عنوانش این است: “عبای رهبر ما بیرق علمدار است”. در همان مایه های “من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است” نوشتمش. بی ایراد نیست اینجا و گفته ام اصلاحش کنند. تازه یاد گرفته ام نظرات را تایید کنم و متن جدید بگذارم. در این چند روزی که نبودم دلم پیشتان بود و عادت کرده ام ناجور به شما بسیجیان خامنه ای. دعایم کنید. از ویژه نامه “و تو به معراج رفته ای” چند صدتایی مانده که فردا در میدان هفت تیر توزیع می شود. متنش مال من است، طرحش مال میثم. در چاپ های بعدی کتاب دو مقدمه به “نه ده” اضافه خواهد شد؛ یکی به قلم سردار باقر زاده و دیگری به قلم سردار قلم حسین بهزاد. خودم هم مقدمه ای برای کتاب نوشته ام که خواهمش آورد در چاپ های بعدی کتاب. مجله را هم مصمم هستم دربیاورم. یکی دو تا نیست مشغله ام و البته بیشمار است دعای شما. ممنونم از دوستانی که نشانی سایت را به طرق مختلف پوشش دادند. این روزها زیاد با من مصاحبه می کنند. هر موفقیتی را مدیون شمایم. “نه ده” در همان چاپخانه باد می کرد اگر نسل ۹/۱۰/۱۳۸۸ نبود. آنچه بالا است تیراژ دعای شما است و آنچه پایین است سر من است در برابر بزرگی شما. ای لباس مشکی ها! با چه زبانی بگویم دوست تان دارم؟
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
شاید اول..
به سلام داداش
ای لباس مشکی ها باحال بود
سلام.داداش خسته نباشی وخدا قوت.دست مریزاد
سلام
نه خسته داداش.
جسارتا عکس زمینه سایت شبیه سفره است، آدم یاد غذا میافته و اشتهاش وا میشه دیگه نمیتونه مطالبتون رو بخونه.
اگه عوض بشه بهتره.
ما رو هم دعا کنی به خدا قول میدم بد نشه. راستی امشب بیت قیمه داد، ازون قیمه توپا که کش دور ظرفاش جون میده واسه جنگ نرم.
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و التماس دعا دوباره
حسن جان منتظر نوشته ات و مجله هستیم..
دست خدا به همرات..
سلام… خدا قوت!منتظر جادوی قلمتان هستیم. یا علی
۳۰ نفر آنلاین.. در نیمه شب..
من چرا همیشه حسین رو حسن می نویسم..؟!
سلام حسین جان
خونه نو مبارک
چجوری بگیم دوستت داریم ای سخنگوی بچه هیئتی هاای سخنگوی بسیجیان سید علی وای سخنگوی …
پنج شنبه رفتم پیش بابا اکبرت لونه مورچه رم دیدم روان نویس هم که فکر کنم برای دست مولایمان است
خیلی مخلصیم
یاعلی
…
کاش همه چیز مثل زمان امام روح الله باقی می ماند…
و حضرت ماه اینقدر در میان حاکمان تنها نبود!!
http://www.talangorroom.blogfa.com
زیارت قبول. هوایی ام کردی.
بسم الله
یاس یک امشب گل ایوان ماست
یاس تنها تا سحر مهمان ماست
دعا بفرمایید
ی ا ح ق م د د ن ا
سلام
ایام بی مادری و تنهایی بر شما و همه خوانندگان تسلیت
محتاج دعاییم …
به شدت منتظر مجله و کتاب بعدی هستیم…
یا زهرا
حسین قدیانی: ممنون. دعا کنید.
لعنتی نمی تونم جواب نظرات را بدم؛ یه کامنت مستقل می آید! صد بار بهم توضیح دادها!
سلام، امیدوارم قلمت همچنان سالم باشد و جوهرش پرخون! برای سلامتیت دعا میکنیم و برای سلامتی همه بسیجیان خامنه ای که انشاالله همه شان بسیجیان مهدی(عج) باشند. برای تسهیل فرج آقا پنج صلوات. یاعلی.
احتمالا یاد گرفته باشم. جواب اندیشه روشن که درست شد.
قربون داداش حسینم بشم.
حرص نخور فدات شم.
حالا جواب هر کسی رو میخوای بدی یه کامنت جدید بذار و اولش اسم طرف مقابلتو بنویس.
چرا اعصاب خودتو خراب کنی عزیز دلم؟
ما به چه زبانی بگیم دوستت داریم؟
داداش حسین: با زبان بی زبانی!
داداش حسین جان ما اگر تونستی این زمینه رو عوض کن رنگش روشن بشه و خطوط مشکی بهتره! باور کن چشممان کم سو بشه باید جوابگو باشیدها! از ما گفتن بود! یاعلی
حرص نخور عزیزم.. کم کم یاد میگیری.. برای شما که تا همین چند وقت پیش هیچ تجربه ای توی نت نداشتی، همینقدر پیشرفت هم خودش خیلی عالیه..
حاجی ما هم چه جوری بگیم دوستت داریم؟..ها؟ باور کن نمیدونیم چه جوری بگیم! پس نمیگیم.. ولی تو بدون خیلی دوستت داریم!
جواب من چه قدر شبیه سید احمد شد!
حسین عزیز ممنون-
قسمت های زیادی از نه ده رو خوندم دستت درد نکنه اجرت با اباعبدالله – این رقص قلمت در میدان نبرد نرم خیلی چشم نوازی می کنه- باید ماشا الله بگیم چشم نخوری – ماشا الله – حسین جان نوشته های تو به گونهی عجیبی بعض گلوهایمان را باز میکنه- و حرفهایی که ما قادر به بیانش نیستیم تو میگویی- دست مریزاد حسین جان- خدا رحمت کند پدر بزگوار شهیدت را- حسین جان خدا به فکر و قلمت برکت روز افزون عنایت کنه-
شهادت صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها بر تو تسلیت باد
داداش حسین: ممنون عزیزم. در قلم من چیزی جز دعای خود شما نیست.
آقا یه خط بنداز زیر اون نظر اصلیه ما بیشتر از این کور نشیم.
در ضمن سلام و عرض تبریک برای خونه ی جدیدمون.
سلام
حسین جان امیدوارم که همیشه بسیجی بمانی مارا هم دعاکن شما پیش خدا آبرو دارید.
کی می شود تا انتقام سیلی زهرا (سلام الله علیها )را بگیریم؟
قابل توجه طراحان محترم سایت
میشه این پس زمینه را روشن کنید؟ من خودم چشام دراومد! خدا این چشم آدم را محتاج اون چشم آدم نکنه! لااقل زنگ میزنم جواب بدین.
سلام بسیجی
شهادت مادرمون رو بهت تسلیت میگم…
راستی یکم قیمت کتابت بالا نیست؟
به فکر ما مستضعف ها هم باش برادر…
ما هم دوستت داریم.
حسین قدیانی: برادر محترم! من تمام زورم را زدم که قیمت کتاب تا جایی که ممکن است بالا نباشد. کاش خودم آنقدر پول داشتم که کتاب را به همه شما هدیه می دادم. اما خودمانیمها، اسمت که به قشر مستضعف نمی خوره!!!
خدا به حق حضرت زهرا شما رو برای ما حفظ کنه.
راستی اینجا نظرات خصوصی نداره؟
پس من همینطوری عمومی ابراز علاقه کنم؟
ارادتمند داداش حسین.
داداش حسین: نظراتی که عمومی نکنم می شود خصوصی.
شما هم بد شبی آن لاین شدیدآ آقای قدیانی…
با سلام و عرض تسلیت
حاجی از کلمه کلمه ی حرفهای شما عشق میبارد
ازکلمه کلمه ی نوشته هاتون تواضع میبارد
حاج حسین نمیدونید شایعه درست کردن که شما کتابتونو به قیمت۳۰هزارتومان میفروشید
خدا لعنت کند به کسی که در مورد حاج حسین ما اینطوری قضاوت بدبکنه
البته اینا هنوز نمیدونن که قلم شما قیمت نداره
داداش حسین: به کی قسم بخورم که من هنوز قرارداد هم نبستم.
ساعت دقیقا ۲:۲۱ نیمه شب.
تعداد افراد آنلاین ۱۷ نفر.
تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
آقای قدیانی پی گیریه تبلیغات بلاگفا چی شد؟ راستش آدرس وبلاگی رو در بلاگفا دارم که بسیار مطالب مستهجن مینویسه چند بار هم به مدیر بلاگفا اعتراض کردم همچنین به خود نویسنده اما دریغ از توجه! با کمال تعجب ایشون حتی به وبلاگ مدیر سایت هم لینک دادند! با کمال شرمندگی اگه نیاز بود میتونم آدرس وبلاگ رو جهت پی گیری خصوصی بهتون بدم!
عزیز دل قیمت کتاب هر چقدر باشه مطمئن باش کمه.
دوستان عزیز این کاملا طبیعیه افرادی که به هر دلیلی چشم دیدین حسین قدیانی عزیز رو ندارن با شایعات مختلف سعی در تخریب ایشون داشته باشن.
ولی زهی خیال باطل که داداش حسین بسیجیها با شایعات نه تنها تخریب نمیشه بلکه عزیز تر هم میشه.
منم یه وبلاگی دارم تحفه امام زمان و ولایت اگر لطف کنید لینک کنید
من هم لینک خواهم کرد
دوستان در سایت عضو شوید تا راحت تر بتوانید نظرات خود را ارسال کنید..
من فکر می کنم هرکسی حاضر بود هزینه ی کتاب رو به وطن امروز بفرسته تا مستقیما به دست شما برسه.
نیازی هم به قرارداد و… نبود.
با این که من کاملا از نسل آریایی هستم و خیلی ها با این که اختلاط ژن دارن به آریایی بودن خودشون افتخار میکنن
اما همیشه به اون هایی که به فاطمه (س) می تونن بگن مادر حسودیم می شه
سلام
ابتدا شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)ام ابیها را به تمامی بسیجیان امام خامنه ای
(مدضله العالی)وتمامی محبین اهل البیت(علیهم السلام)تسلیت عرض می کنم.
جای همه بچه هایی که در این ایام سوگواری ام الائمه(س)نمی توانند خودشان را به بیت رهبری
برسانند خالیست.چقدر زیباو روان صحبت می کند جناب آقای پناهیان ومابقی بزرگوارانی که
دعوت می شوند.
حاج حسین ما مخـــــــلــــــصــــــــتـــــــــیــــــــــم!
التماس دعا از همه دارم این داداش حقیر ومسکینتون را دعا نمایید.
یاعلی مدد
زیاد راه رفتیم تا بخرد تمام کتابهای درسی اش را !
آخر می خواهد بخواند برای رفتن به دانشگاه !!
کمرش ، پایش درد می کند ولی به روی خودش نمی آورد !
البته بیشتر خسته گی اش از سر پا ایستادن و متراکم شدن در مترو در تنش مانده !
سالن ۲۶ ( قطعه ی ۲۶ ) نمایشگاه است ! ملو از جمعیت .به مادرم می گویم :
مامان کتاب رو بگیریم زود بریم خسته شدی …
مادر مشغول نگاه کردن به جوانان بسیجی یی است که آمده اند و کتاب ” نه ده “را طلب می کنند و می گوید : ببین چه جوانایین ! تا به خودم بیایم می بینم دارد با آنها خوش و بش می کند و از کتاب شما می گوید و از من که هر روز نوشته هایتان را برایش می خواندم و به سوالهایش پاسخ می دادم !
مادر می گوید : بپرس خودش کی میاد ؟ می پرسم ، مسئول انتشارات اسناد می گوید : چند روزه ساعت ۶ میاد اینجا ! ولی الان ساعت ۲٫۵ است و مادر خسته !
با اینکه خودم آمده ام تا شما را ببینم ولی به خاطر مادر ، اسرار می کنم به رفتن تا موفق می شوم راضی اش کنم !
و هر دو ناراحتیم از رفتن !
مادر ازینکه نتوانست خیل تشکر و دعا ی خود را رو در رو نثارت کند !
و من ازینکه کتاب ” نه ده ” من ، مزین به دست خط نویسنده ی نازش ” سید حسین قدیانی ” نشد !
باور دارم که سیادت به رهروی است نه به خون ! که اگر خون سیادت را با خود می آورد ، نداشتیم سادات لامذهب !
و حالا تکلیف من چیست که می خواهم در خواست رفاقت همیشگی کنم از شما ؟؟
چطور می توانم شریک باشم در اینگونه مجاهدت های شما ؟
ظرفیت رفقای شما تکمیل است ؟؟
خدا را شکر کمی توانایی هست ولی مشخص کردن لیاقت با شما !
لطفا بی جوابم نگذارید ، دلخور نمی شوم اگر بگویی نمی شود !!
arshiha.persianblog.ir
arshiha1771@yahoo.com
به خاطر این که هستی در این راه شهدا ، این که می خواهی باشی ممنونم هم از خدا هم از شما .
تسلیت عرض می کنم داداش حسین
برادر کوچک شما
سید علیرضا عرشیها
(شاید خصوصی بماند بهتر است )
این سد احمدم که فقط میاد مثل پیام بازرگانی تعداد آنلاین هارو اعلام می کنه!!!! فکر کردی اینکه چند نفر آنلاینن مهمه؟ کل سایتت هم مهم نیست!!!!
برادر پس زمینه قسمت نظرات رو عوض کن، چشم رو اذیت می کنه موقع خوندن.
یا زهرا
دوباره سلام.دوباره جواب سلام یادت نره.داداش من تو بلاگفا کلی التماس کردیم تا فونت نوشتت عوض شد و با اینتر اشنا شدی.
اقا حامد عزیز نذار دوباره به التماس بیفتیم و داداشمون شرمنده.برادر ای که دستت میرسد کاری بکن.این چشمها از حدقه برون شد.
داداش از غربت هم خبری نیست.مثل اینکه یه مدت نبودی همه حالشون بد شد.
اهالی قطعه ۲۶ التماس دعا
الان ساعت یک ربع به چهار!من عضو سایت شدم!
سر دشمنت پایین باشه انشاالله . درسته که با خوندن کامنت دونیت چشممون در میاد اما با لباس مشکی که برای
مادرمون پوشیدم چشممون نور میگیره . کامنت های قبلی من تو پست های قبلی مفقود شده ها اما فدای سرت .
به آشیانه پرستوی عزیز هم عرض کنم آب در هاون میکوبی . مگر ما مرده ایم که به مدیر بلاگفا
گزارش دادید . ما اینجاییم که قلم امثال این متعفین را بشکنیم و دهانشان را مسواک کنیم . آدرس مرحمت بفرمایید .
ظاهرا” مدیران پرشین بلاگ و بلاگفا عقد اخوت بسته اند که توجهی به وبلاگ نویسان ارزشی نکنند .
و زمانی به شدت نهضت مسدودینگ راه اندازی کردند .ظاهرا” ارزش را درولنگاری می بینند .
اللهم اشغل الظالمین بالظالمین .
بخشی از وظیفه ما نسبت به کتاب نه ده. انشاءالله که مقبول حضرتش بیفتد
راستی مطلب چرا باید بگوییم «امام خامنه ای» را خوانده ای؟ اگر نه، بگو تا برایت بفرستیم.
نکته دوم: جوری در کتاب نوشتی انگار شعار جنگ جنگ تا پیروزی برای ماست!
تا جایی که ما یادمان می آید: حضرت روح الله می فرمود: جنگ تا رفع فتنه از تمام عالم. این آقای هاشمی که ناگهان شعار جنگ را عوض کرد و جنگ جنگ تا پیروزی در نمازهای جمعه رایج شد! آن هم مربوط به اواسط جنگ است. بابا اکبر شما و عمویم زودتر شهید شدند.
خیلی مخلصیم برادر حسین
بلاگ نو مبارک
سلام دوست عزیز
به یادبود مظلومیتش غریبانه سوگواریم
منتظر قدوم شما هستم
موفق باشید
سلام حسین جان
اون روز که به ما گفتید دیگه از فکر اومدید بیرون. (بعلت مشغله کاری)
یاعلی
سلام حسین جان
اون روز که به ما گفتید دیگه از فکر مجله
اومدید بیرون. (بعلت مشغله کاری)
یاعلی
سلام آقای قدیانی! داداش بزرگه ی خودمان. اجازه هست گاهی این طوری صدا کنم؟ البته به
برار جان و مثل اینها هم تغییر می کند. سایت نو مبارک. اما همان طور که گفتید رنگ تیره دارد.
اما چرا دات کام؟؟ دوستانتان زحمت کشیدند بد نبود دنبال نوع ایرانی اش بودند :
دات آر. این کتاب که دست من شهرستانی نمی رسد. ولی خوب خوب شد از همان اول تاسیس
سایت شناختم این جا را! پیروز باشید.
مقدمه های کتابتون عالی بود ای کاش این دو تا مقدمه جدید رو اینجا هم بذارید.
ما نمیتوانیم ۷تیربیاییم!!!.میشه تو پایگاه های دانشجویی هم پخش کنید یا تو سایت بگذارید.
ممنون.
یا حق
بالاخره پیداتون کردیم
راستی این سبک فلانی می گه را در جای دیگری از این دنیای مجازی هم تجربه می کنیم!
خداییش خیلی نمکه. چه جالب! عکس منم اومد. به به! شهادت حضرت فاطمه است و دارند
دسته می روند. ما را هم دعا کنید. آقای قدیانی! ببخشید زیاد صحبت می کنم اما چیزهای
از این دنیای مجازی می بینم که شاید تا حالا با آن برخورد نکردید. نمونه اش در یک
سایتی کسی به اسم سنی بودن و پیرو راستین اهل بیت، شیعه و اندیشه هایش را زیر سئوال می برد.
کمی برای این گونه افراد که درست در بهبوهه ی انتخابات و بعد از آن دست به کار
شده اند هم فکری بکنید.
پیشنهاداتی دارم در مورد سایت: ۱)گزینه ی نمایش همه ی دیدگاهها
۲)این قسمتی که دیدگاه می نویسیم اشکال دارد.
نوشته ها به طور خودکار بعد از رسیدن به خط پایان نمی پرد سر خط. همین طور می رود
تا بی نهایت و البته بدون دیده شدن!
فکر می کنم فروش کتاب (نه ده)شاید پیامی حتی مهم تر از فروش کتاب (دا)برای برخی!داشته باشد.برای همین ارزو می کنم که ان شاءالله به چاپ دوازده هزارم برسد.
سلام . حسین جان …
جون من ایمیلت رو چک کن واست پیام گذاشتم ، منتظر جوابتم !
یا علی برادر
http://news.blogfa.com/Post-153.aspx
یک چیزی هم این جا خوندم یعنی این به خاطر همونه؟؟
سلامن علینا من ربنا
داداش خوب ما…
من هم نه ده می خواهم یه عالمه
فروش اینترنتی ندارد
نمایندگی فروش هم ندارد
پستی هم ندید م بفروشند
پست بعدی ات باشد برای این انشا ا….
سلام بر شما و بر بندگان صالح خدا .
سلام حاجی
به فروم ما هم که سر نزیدی یه سر بزن نظرتو بگو
بگو ما چه کنیم بهتر شه جهادمون
اینم آدرس فروم:
http://mahfel.mihanbb.com
خدایی سر بزن
محفل مجاهدین…محفل بسیجیا و رهروان شهدا
مجاهدین چفیه مشکی
داداشی من به زبان بی زبانی میگم دوست دارم تا ابد نوکرتم تا دم در بهشت وارادتمند
تمام دوستداران داداش حسین هستم علی الخصوص داداشای گلم عرفان وسید احمد البته اگه
منو به عنوان داداش قبول کنن.فدایداداش حسین نازم.
با یک نگاه محرم اسرار می شوم
دیوانه وار میثم تمار می شوم
کار جنون و مستی و دیوانگی گذشت
یک دم حسین-حسین… نکم هار می شوم
با یک نگاه محرم اسرار می شوم
دیوانه وار میثم تمار می شوم
کار از جنون و مستی و دیوانگی گذشت
یک دم حسین-حسین… نکم هار می شوم
پس اینجایی داداش یه ســــــــــــــــــــــــــلام از نزدیک وگرم به داداش حسین
بچه بیسجیا.
بابا بدبخت شدم که.
سید احمد گفتی عضو شو شدم ولی چرا نوشته ا اینجوری شد؟
همه چی سیاهه. =(((
سلام داداش حسین.
می بینم که آنلاینی. 🙂
یا علی
خدا خیرت بده داش حسین
چقد این جا خوب شد که روشن شد درست عین خودت.
نه انگار ربطی نداره.
خارج شدم بازم اینجوریه.
قالب به هم ریخته؟ یا مشکل از سیستم منه؟ :-S
ای وای چی شد؟ توهم بود یا ایراد از لب تاب من؟
پرید که!!!! 🙁
سلام
گفت یا علی(ع)؛
عشق آغاز شد.
گفت یا زهرا(س)؛
سوز آغاز شد.
و چه سریست بین عشق و سوز؟
شاید همان قصه شمع و پروانه باشد که حکایت نور است و سوختن؛
اما نه…
زبان لال میشود در برابر توصیف عشق و سوز علی و فاطمه؛
که اگر نبود صبر الهی؛
کن فیکون میشد عالم و هرآنچه در اوست.
گفت: فاطمه، فاطمه است.
اما نه؛
فاطمه، فاطمه بود و فقط، خدا و پدر و همسر و فرزندانش میدانند که؛
فاطمه که بود.
شهادتش بر شما تسلیت باد….
-=============================-
وب جدیدتون هم مبارک باشه…
اگر وقت کردید سری هم به وب ما بزنید و ما رو از نظرات کارساز خودتون در جهت بهبود سایت
بهرمند کنید…
عالی بود
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت شما دوستان عزیز .
وبلاگ پر محتوا وجالب شما در وبلاگ هر چند کوچک ما پیوند بود وهست وخواهد بود .
لیکن اگر وبلاگ ما در وبلاگ شما پیوند هست نام مدافع ایران را به کلیپ موبایل مدافع ایران تغییر دهید.
تاباشد در جهت ارائه کلیپ های بهتر در فضای سایبری فعالیتی بیشتر ارائه دهیم.
دوستدار شما مدیریت کلیپ موبایل مدافع ایران
یا علی
[گل][گل][گل][گل]
سلام داداش حسین
بعد از روزی که دیدمتون چند بار دیگه اومدم که خودتون بالای کتاب برام بنویسید اینجا قطعه ای از بهشت ات……….
اما توفیق نداشتیم.
سرتان بالا که همه ی بچه بسیجی ها هم شما را دوست دارند و برایتان دعا میکنند…………..
تقوی تقوی تقوی
اول م بعد شما
علی مدد
گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می خوانند
وای خدای من
نوری به چشمای ما بده که هم بتونیم پست های داداش حسین رو بخونیم هم نظراتشو……..
به خدا داداش عینکمون هم به التماس افتاده یه کاری کن………….
قبلا زیاد سر میزدم به مطالبتون. الان .. واقعا با حس خواهرانه می نویسم… مثل قبل نیست.
یکم کامنتا اصرار زیاد دارن در تعاریف و بزرگ کردن . به قول حاج آقا پناهیان اگر می خوای یه آدم خیلی خوبو زمین بزنی ازش تعریف کن.
یکم تعریفا بوی غلو گرفته. نوشته هاتونم …میشه بدون رودروایسی بگم؟ نوشته هاتون دیگه مثل گذشته نوشته های کسی که می نویسه بدون اینکه براش مهم باشه چند نفر می خونن نیست. نوشته های کسیه که می دونه خیلی خواننده داره و باید داشته باشه.
با نوشته هاتون دیگه حس نزدیکی نمیشه کرد.( این فقط نظر شخصی یه نفر از بیشمار خواننده هاتونه)
مو یه خواهش. لطفا این نظرو تایید نکنید. هم برای اینکه این فقط یه درددل خواهرانه اس و بس برای برادری که دوست ندارم تغییر کنه.
و دوم اینکه می دونید بعضی از دوستدارانتون حرمتی برای منتقدین قائل نیستن و باب بی ادبی رو باز می کنن.
دعامون کنید. یاعلی(علیه السلام)
سلام خدا قوت و خسته نباشی .
آقای قدیانی باورم بشه این حسین قدیانی که نظر می ده خود تونید که اگر چنین است یعنی فقط وقت نداشتید نظرتون را راجع به نوشته من بدید باشه، شاید توقع من زیاد،شایدم نخواستید از نوشتن نا امیدم کنیدولی من همه تلاشم را می کنم که یاد بگیرم بنویسم در هر صورت خدا نگهدار قلمتان باشد .
حسین قدیانی: نوشته تان کجاست؟ دوباره در همین ستون نظرات برایم ارسال کنید.
سلام آقا حسین خودمون.ایول داداش.خیلی خوشحال شدم که از بلاگفا زدی بیرون. خوشم میاد که واسه رسیدن به هدفت تلاش فراوان میکنی. اون تبلیغات کذایی توی بلاگفا سبب خیر شد که مسیرت رو از بلاگفا جدا کنی.
جاتون خالی
تشییع جنازه شهدا
قم
داداش حسین من میرم انگاری زیاد کار داری اگه شد عصری میام دیدنت کاش اینجا باشی
راستی داداش جون علی تونستی شما هم یه راه حلی واسه این مشکل من بده ن.خ که
حسابی ناامیدم کرد لااقل یه جوابی بده دلمون خوش باشه یه داداشی داریم که گاهی وقتا
منو تحویل می گیره قربونه داداش یـــــــــــــــــاحق.نوکرتم تا…………
داداش حسین: ما مخلصیم.
ببخشید دوباره کامنت می ذارم
این جای عکس مقابل اسممون را چگونه می توانیم پر کنیم و عکس مورد نظرمان را بگذاریم؟
نشانی تان را اصلاح کردم و مجدد پینودتان دادم.
با فایر فاکس باز کنید دلتان خواست گریه کنید.
http://lashkar61.blogfa.com/post-89.aspx
خدا قوت مجاهد
من دنبال خرید اینترنتی کتابتون هستم لطفا راهنمائی فرمائید.
دست حق به همراهت
سلام.
مبارکه. پس داشتین پس زمینه رو عوض می کردین.
ایول.
داداش نوکرتم.
غمش در نهانخانه ی دل نشین
بنازی که لیلی به محمل نشیند….
سلام
خدا عوض خیرت بده زمینه رو روشن کردی گل بابا ( بوس )
سلام
خدا عوض خیرت بده زمینه رو روشن کردی گل بابا
سلام
من به همراه چندتا از وبلاگ نویسان حامیان ولایت به تازگی قرارگاه المهدی رو واسه هماهنگی بیشتر نوشته هامو و وحت سازماندهی کردیم ولی اول کار فیلتر شدیم………به خواست خدا مشکل رو برطرف کردیم……..خواتیم از شما هم واسه عضویت در شورای هماهنگی دعوت کنیم و هم ازتون برای ایجاد یه میحط امن برای گفتگوی انلاین اعضا کمک بگیریم
اول سلام 🙂
فدات بشم حسین داداش اینطور دیگه ننویسی هااااا از اینجا تا قطعه ۲۶ اشک ما رو دربیاری که سیل می بره البته اگه این سیل منافقا رو ببره حرفی نیست
راستی جات خالی همراهی شهدا .یه ساعتی میشه برگشتم دو شهید …..
کامنت بعدی
آن زمانی که زند تکیه به کعبه مهدیش/ فاش میگوید به عالم دولتم زهرایی است
التماس دعا
سلام . حسین جان . . .
من با موبایل به سایتت سر میزنم ، چون کامپیوترم هندلیه ! (هزینش زیاد میشه ولی فدای سر ماه)
ایمیلتون gmailرو چک کردید ؟
منتظرم
یا علی
اینو دیشب کامنت کردم برات حسین داداش :
“دلم برای بقیع پر می زند من اینجا زندانی دل دنیایم چه کسی دست مرا می رساند تا بقیع؟
من پرندم اما پرهایم کو؟ می شود شبی بیاید؟ شبی پر از باران شبی پر از ناله
شبی به دید من اما نبی کنار بقیع می شود؟ دستم به بقیع نمی رسد اما چه دلم هوای جماران دارد دستم اگر به جماران هم نرسد حرم یک تیر و دو نشانه است “
ادامه:
“گفتم می روم حرم یک تیر و دونشانه است . انجا هم قسمت نشد . من جایی رفتم که یک تیر صد نشانه بود .دلم ارام گرفت چه شام غریبانی می شود امشب از پس این بیست روز ماتم …
جای همه تان خالی خالی .امروز تشییع پیکر شهدا بود … نه … امروز تشییع غبار گناهان چندین ساله ام بود جایتان خال .اولین بارم بود جمعه هم قسمت نشد چقدر دلم سوخت اما قسمت بود همین دو گمنام امروز روز گمنام ها اسم دارند همه شان فاطمه زهرایند . هر دو شهید برای عملیات هایی بودند با رمز یا زهرا … خدا بی بی نظر کرده امروز به ما؟؟؟؟ امروز به بقیع رفتم من در بین الحرمین دو شهید را تشییع کردم روضه عباس خواندم شعار دادم و گفتم خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر (امام) ماست به بهشت زهرا و حرم رفتم خواندم یاد امام و شهدا را دلم اما پر کشید تا عملیات والفجر هشت و عملیات الی بیت المقدس ….”
جای همتون خالی
چی میگی داداش؟؟؟؟
دلت میاد ما رو شرمنده کنی
تو سربلندی و ما سرافکنده
تو که می نویسی به یاد شهدا به یاد امام برای امام خامنه ای …. تو چرا سرت پایین باشه
ما هزار بار بمیریم بهتر است که بسیجی خامنه ای گبوید سرم پایین است
خجالت زده مان می کنی
میخواهی رنگ شبهای عملیات و بوسه های فرماندگان بر دست رزمنده ها را زنده کنی؟
ای والله که چنین کردی و قرار ما ربودی
دوستت داریم اخوی
یه پست دیگر فقط و فقط برای حسین قدیانی:
نه ده حسین قدیانی را شهید کند تعجب نمی کنیم!
نه ده حسین قدیانی را شهید کند تعجب نمی کنیم!
نه ده حسین قدیانی را شهید کند تعجب نمی کنیم!
آدرس:
http://culture-engineering.blogfa.com/post-120.aspx
۵ شنبه فقط برای خرید کتاب شما رفتم نمایشگاه. اسم انتشاراتی رو نمی دونستم ! برای همین حدود دو ساعت کل نمایشگاه و گشتم ولی….
رفتم اطلاعات و گفتم چنین کتابی رو از این نویسنده می خوام. گفت چنین کتابی با چنین نویسنده ای در نمایشگاه نیست!!!!!!!!
داداش حسین، تو انقلاب هم می تونیم کتابت رو پیدا کنیم؟ اگه آره میشه آدرس بدی؟!
من کتابت رو می خواااااااااااام…..!
.
.
.
اگه خواستی اینجا آدرسش رو بدید اگر نه تو وب خودم بذارید…
من فردا دارم می رم انقلاب ها…! پس منتظرم ! یا علی
ساعت ۳٫۳۰
۳۰ نفر انلاین
نذکر به بعضی ها ، اینجا صد نفر هم انلاین بشن هااااا رنگ وبوی اینجا عوض نمیشه اخه نوشته های اینجا جوهر قلم حسین داداش نیست اینجا جوهرش خون شهدداست اینو که حتمی شنیدی:
اهن ابدیده را زنگ عوض نمی کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند
به خیل دشمنان ( و دوستان) بگو
مطیع امر رهبری رنگ عوض نمی کند
اقا تسلیت . نه کم و نه بیش . این روزها حرف اضافه ممنوع
سلام.امیدوارم “نه ده”به شهر ما هم برسه!
سلام حسین آقا
امروز در مراسم تشییع شهدا همش به فکر شما بودم
یه مقاله از شما را در وطن امروز خوندم حدود ۳الی ۴ماه بیش
اون موقع نمیشناختمت! یادمه همون روز با یه ذوقی برای حدود ۲۰نفر بیامک دادم که دل نوشت شما را بخونند حتی به سوبر مارکت سر کوچمون!!
خسته نباشی
از این به بعد یکی از مشتری های ثابتت منم با نام والفجر۸
دوست داریم از شهدا برامون زیاد بنویسی. برات دعا میکنم شهید قلم بشی انشاالله.
التماس دعا
سلام داداش
من میدونم شما قرار داد نبستین اینایی که دارن این شایعه هارو میسازن همشون دشمنای شما هستن و من خیلی خوشحال هستم که شما دشمن دارید چون معلومه که تو کارتون موفق هستن و خوب جایی رو هدف گرفتین
غلط میکنن هرکی این حرفهارو میزنه
البته اگه به ما اجازه ی برخورد بدین برخورد میکنیم چون بلاخره شما فرمانده جنگهای سایبری هستین و ما سرباز شما
سلام.خوبی داداش حسین؟ این سایتت خیلی بهتر از اولش شده.فقط بگو نام نویسی برا چیه؟ خدا قوت ودست مریزاد.سلام منو به میثم جان برسون
سلام
خداوند
به قلم
به وقت
به صبر
وبه فروتنی تمام بچه بسیجی ها برکت دهاد…
.
لباسشان به وجب نمی رسد بانو…
یازهرا
سلام
ماهم دوستت داریم
دمت گرم و زبانت سرخ و سرت سبز باشد. موفق باشید ان شاءالله.
سید احمد :
ندیدمت داداش تا بهت بگم به شوخی نوشتم جدی گرفتی .من کی باشم اخه
سید ؟؟؟ درمون؟؟؟ اینجا؟؟؟؟……………………………………دعات کردم سید دعام کن
سلام داداش کتابتو ازنمایشگاه خریدم ولی همونجاگمش کردم ولی بازم بیخیال نشدم ازکتابت پیش رفیقم تعریف کردم تاکه آخررفت خریدش اگه امیدبه پیداشدنش نداشتم دوباره خودم میخریدمش دعاکن پیدابشه وقتی گمش کردم خیلی دلم سوخت ارزشش خیلی بود آخه نویسندش یه بچه بسیجی باحال بود
شبی کامنت گذاشتم گفتم ۳۰ روز گذشت برای ۱۰ روز دیگرش هم دعا کنید
۴۰ روز گذشت . من یکی از گناهان بزرگم رو ۴۰ روزه ترک کردم . البته من ترک نکردم اینجا منو ترک داد وگرنه من همون بودم که هستم از روی اینجا خجالت کشیدم با گناه وارد نشدم . برام دعا کنید که سمتش نرم . مدیون این نوشته هام مدیون کلیپ های مبارزم .من که تا قیامت مدیون شهدام از پس دین نوشته های حسین داداش برنمیام چه برسه به شهدا
رفتند که ما بمانیم !!! نه نرفتند . همین جایند نمیبینی کسی مرا امر به خوبی و نهی از بدی کرده
خدا شکرت شکرت شکرت که هر چی دارم از غبل همین ایامه .
مدتها بود فکر می کردم پای نوشته هام چه امضایی بزنم همین الان اومد تو مخم :کنیز فاطمه زهرا
خدایا شکرت /شکرت که ایرانیم /شکرت که مسلمانم/ شکرت که شهید داریم/ ما قطعه ۲۶ داریم/ شکرت که ما حسین داداش داریم
چه روزیه امروز .کاش میشد براتون از همه نشونه های فاطمه زهرا توی زندگیم بگم کاش
کنیز فاطمه زهرا
سلام
خسته نباشی آزادی وبلاگت هم مبارک //// ولی خودمونیم هیچی وبلاگ نمیشه !! ا
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
در راه دفاع از حریم ولایت اگر
تنها بودی
سیلی خوردی
بازویت شکست
سینه ات مجروح شد
خانه ات را سوزاندند
اموالت را گرفتند
فرزندت ر اکشتند
چه باک
که زهرا(س) دریغ نکرد از این همه
و
باز از علی(ع) حلالیت می طلبید!
التماس دعا داداش حسین عزیز
به ما سر بزن منتظریم .
آبرو به من داد شال ماتم تو
عمری که هستم زیر پرچم تو
وقتی کرد اشاره نائب الامامم
سرها بدویدند بهر مقدم تو
آخ جان.همه چی روشن شد.موقع ظهر که اینجا کلا سیاه بود.یه خسته نباشید به اقا حامد گل.داداش حسین ما منتظر مطلب جدیدت هستیم.دیگه هم ازت نمیپرسم که تو تشییع جنازه کدوم نوشتت به دست مردم رسید.مثل اینکه قابل نمیدونید جواب مارو بدی.
اما یه نکته خدمت داداش گلم اقا فرید.اگه ناامیدت کردم به خاطر اینکه به جای اینکه قبول کنی اشتباه کردی میگی استادم ولایتی نیست.این سوتی وحشتناک از یک دانشجوی پرستاریه ترم بالایی یعنی فاجعه.داداش گلم منم مثل شما واحدهای بالینی رو تو بیمارستان پاس کردم به عنوان کسی که همه اونو به نام دانشجوی عضو بسیج میشناختن.باید تلاش ما بچه های بسیج از همه بیشتر بود که الحمدالله بچه ها مثل همیشه سربلند بودن.اگه خودتو بسیجی و ولایتی میدونی باید بیشتر از همه تلاش کنی.اگه میتونی با استادت صحبت کن که حداقل قبولت کنه.که این هم بستگی به این داره که کار بالینیت تا قبل از این چه جور بوده.من برات دعا میکنم.شما هم همت و تلاشتو مضاعف کن.انقدر هم مامانتو حرص نده که خواهرت بیاد اینجا شکایتتو بکنه.
داداش حسین شرمنده ولی باید به فریدحتما حتما دلداری میدادم.و یک نکته هم به همه بچه های قطعه ۲۶
داداشها و آبجی های عزیز بسیجی و عاشق حضرت ماه بودن فقط به حرف نیست به عمله.میدونم که همتون میدونید ولی فقط جهت یادآوری بود.
التماس دعا
راستی حسین داداش
امروز حین تشییع پیکر شهدا یه خانومی سیدی پخش می کرد البته گفتن برای موسوی بوده به منکه نداد وگرنه ……..
مردم هم نگاه نکردن گرفتن
بعد که فهمیدن هر چی گشتن پیداش نکردن
خلاصه بعضی ها می گفتن کاش خودم می دیدمش می کشتمش
خواهشمندم کهههههه 🙂 : بچه ها باید چشامون مثه عقاب باشه من امروز کوتاهی کردم دیگه تکرار نمیشه
راستی داداشی چه بلایی سر شیخ رشیدالدین وطواط اومد؟عکسش نیست.اینجا قطعه ای از بهشت چی شد؟
کجایی داداش بیا دیگه :((
سلام
می خواستم نظرتون رو درباره یک تحلیل سیاسی البته نه قوی اما حاصل تفکر شخصی بدانم.
ممنون میشم تشریف بیاوردید
سلام داداش حسین اخه من چقدر بد شانسم تو نمایشگاه که ندیدمتون تو هفت تیر هم ویژه نامتون بهم نرسید اخه من دردمو به کییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بگم؟
سلام داداش حسین
فقط خواستم بگم خیلی مخلصتیم…… اللهم احفظ قائنا امام الخامنه ای
سلام….
حسین جان و ای یکی از آوینی نژادها یک سوال در ذهنم دائم میخواهد از زبانم فرار کند و آن این است که شما از حاج اسدالله ثمری شناختی داری؟ که قطعاً جوابش را میدانم که با این استاد عزیز رفاقت داری…
حاجی می گفت شما ایشان را کامل میشناسی که اگر اینطور باشد یک قدم به سویت نزدیک تر شده ام چون حاجی را ۱۶ سال است شاگردش هستم در خیمه گاه رضیع الحسین(ع)…
“نه ده”را که چند جلدی خریده بودم یکی را تقدیم استاد گرانقدرم، شاگرد حضرت روح الله و عاشق حضرت ماه،جناب ثمری کردم.
حاجی را اگر بشناسی ،روحیه ی شدید شهدائی دارد و همیشه از جاماندنش به یار شکایت دارد…البته شکایتی که به ناز می ماند تا نارضایتی…
دوست دارم صحبتی با هم داشته باشیم و چون سرت خیلی شلوغ است کمی مزاحمت شوم!!
دعایت را محتاجم…
میثم(سبحان)
سلام داداشهای گلم . فرید جان راستش دنیا خیلی پیچیده است . شاید الان برای تو یک چیزی مشکل باشه ولی بعدا همین مشکل هزار جا تو رو از مشکلات بدتر نجات می ده . امیدوارم همیشه شاد و امیدوار باشی . داداش بچسب به درست . خیـــــــــــــــــــــلی مهمه . راستش داداش فرید این روزا منم یه ذره حالم گرفته است . نمی دونم دلیلش برخورد برخی از اساتید هست یا . به هر حال آن را که حساب پاک است از برخورد دیگران چه باک است . به قول داداش حسین حرفی هست ؟ اخ که من عاشق این تیکه کلام داداشم شدم : حرفی هست ؟
داداش حسین دوستت داریم حرفی هست ؟
ققققققققققققربانت
داداشی در ضمن ساعتش یک ساعت و۱۱ دقیقه عقبه این خصوصیه
خب این چه وضع کتاب چاپ کردنه؟؟؟ آبروی ما رو جلو رفقا بردید! اومدم نمایشگاه ۶ تا خریدم دادم دوستام.حالا هی زنگ میزنند که این چرا اینطوری؟ از ۶ تا ۳ تاش مشکل داره.تازه من خودم تو نمایشگاه چکشون کردم که یه وقت صفحه سفید چاپ نشده باشه اما دیگه نمی دونستم باید تمام صفحاتشو بشمارم که کم نباشه!!عزیزم کتاب خوشکلت از صفحه ۱۶ پریده ۸۱!!!!!!!!! اونم مث خودت کلش داغه.!! آبرو ریزیش به کنار, حالا من چه کار کنم با ۳ تا کتاب ناقص؟ امیدوارم توقع نداشته باشی یکاره پاشم بیام تهرون واسه ۳ تا کتاب!!!
اینو تو کامنتای این پستت نوشتم چون احساس کردم الکی شارژی ! دلم نیومد زیر پست آخرت از این مسایل بنویسم.
سلام حسین جان
خوبی داداش .
امروز سر مزار بابا اکبر بودم . هر چی چشم گردوندم که ببینمت اما ….
یاعلی
این بار به رسم ادب دوباره می فرستمش اما بی توقع چرا که بعد از نوشته ی پشین با خود اندیشیدم ودیدم انتظارم بی مورد است چرا که شما وقت آن را ندارید ،برای هر نظری جوابی بدهید. بابت قضاوت عجولانه ام ببخشد اپیزود اول نجوا با خدا: ای خدای فاطمه این چه رازی است که در نام فاطمه تو بگذاشته ایی ،که نامش این چنین درِ قلب عشاق را آتش زده است تو بگو مگر در سوخته نسبتی هم با فاطمه دارد، آتش بگیرد این در ،که آتش بر دل حیدر زد. تو بگو پهلوی شکسته چه به کار یاس آسمانی آید ، و خدایا چرا وقت رفتن فاطمه(س) یاد علی (ع) می آید به یاد محزون ما.آخر مگر چه گذشته برسر علی(ع)بعد زهرای نبی که حجم تنهایی او صد برابر افزون گشته است .خدایا تو بگو داغ دار ،داغ زهرا(س) باشیم یا علی یا علی (ع)امشب آخرین شبی است که زهرا(س)مهمان زمین است که چه بد میزبانی بود این زمین، نفرین بر زمینی که زهرای نبی را تاب نیاورد.امشب به روایتی آسمان بی ماه میشود و علی(ع) چه تنها می شود. اپیزود دوم :گفتگوی زهرا (س)و علی(ع): آخرین شب بود وآری شب آخر بود. علی (ع) گفت:تو دلت آید که مرا میان این همه جهل این همه ظلم بگذاری و خود سوی خدا روی. زهرا (س) گفت:علی، جانم به فدایت ،دانم که تنها هستی ،همراه غمها هستی اما خدایت بهتر بداند، طاقت ندارم از جهل و از ظلم ،طاقت ندارم دوری زبابا ،بابا کجایی، بابا کجایی این جاهلان کشتند مرا،پیش ازآن که به دنیا آید شهید کردند ،محسنم را. دلم از زمین گرفته به زمان سپارم او را که زمانه خود بگیرد انتقام محسنم را . آقای قدیانی میدونم وقتش را ندارید ولی اگه میشه نظرتون را راجع به نوشته ام بدیدچه کار کنم بهتر بشه ، آخه من خیلی دوست دارم نمی گم نویسنده میگم دلم می خواد حتی اگربمیرم فکرم زنده باشه. زیرا ،عمری که با مرگ تمام شود به هیچ نمی ارزد (پائولوکوئیلو)
آقا جون برادر عزیز جواب ایمیل منو بده eli.63 عضو هستم وپیامی دادم میدونم گرفتاری اما من میخوام که جواب سوال هامو تو بدی دادش جون, کلی هم درد دل دارم راستی از صحبت های نبویان امشب خیلی خوشم اومد راستی چرا سران فتنه ۲۰ ساله بسیج شدن دارن تیشه به ریشه خیلی چیزها میزنند اونوقت ما فقط یه آسیب شناسی میکنیم و رد میشیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما هم دوستت داریم داداش گلم 😉
اینقدر بزرگی که نمیدونم چی واست بنویسم.داداش جونم روی زیباوپرنورتو که نمیتونم ببینم دلم برات تنگ میشه ولی هروقت میام اینجابوی خوش قلمت آرومم میکنه کتابتو از وقتیکه خریدم بالای سرم میذارم بعد میخوابم با اینکه این روزا همش امتحان دارم ولی با بی خوابی تونستم ۳۵۰ صفحه از کتابتو موبه مو بخونم.من عاشق حضرت ماهم که تونسته باجذب حداکثری حداکثریا رو به خودش جذب کنه اونا اگه جذب نمیشن حداقلند تو ناراحت نشو چون تو رکاب آقا بودن اخلاق،مرام،شجاعت،ایمان ویکرنگی حداکثری میخواد.دست مادرمون پشت وپناه خودتو قلمت.
سلام!
چرا این جوری شد این جا؟ برای میل ها تون عکس بزارید این جا خوشگل می شه ها. تازه از روی عکس می شه آدما رو شناخت. ولی این قسمت نظرات خوب شد.
سلام اقای قدیانی خسته نباشید.پیشنهاد می کنم با این قلم تواناتون شروع کنید به شفاف سازی مسئولین همون که اقای پناهیان می گفت و همینطور با تحقیق ،حافظه تاریخی انقلاب مردم رو تقویت کنیداینطوری حضرت ماه راضی ترند.موفق باشید.
سوالم را پاسخی ندادی!!؟؟
منتظرم…
جمله ای که شاید اگر در “”قطعه ۲۶” نبود،بهتر بود…
“””کلیه حقوق محفوظ میباشد. نقل مطالب با ذکر منبع بلامانع میباشد. قطعه ۲۶″””!!!؟؟؟
حسین قدیانی : این جمله و این قبیل امور توسط طراح سایت انجام می شود که گاهی به حرف خود من هم گوش نمی کند وگرنه اگر من صاحب این سایتم شما هر چه قدر که دوست دارید از مطالبش استفاده کنید و منبعش را هم ذکر نکنید…آزادید، مهم انتشار حق است گوربابای کپی رایت (البته این یکی را شوخی کردم)
سلام . خسته نباشید برادر . خدا نیاره روزی رو که یه آدم بی لیاقت و ناآشنا با مکتب بسیج به ریاست حوزه ی بسیج دانشجویی دانشگاه تهران جنوب برسه و امضای شما هم پای حکم باشه … داداش ناامیدمون کردی …
حسین قدیانی: برادر با چه زبانی باید بگویم که من رییس بسیج نیستم؟! آیا بهتر نیست اول درباره یک چیز مطمئن شویم و بعد نظر بدهیم؟!
داداش حسین انتظار داشتیم شب شهادت حضرت فاطمه گل بکاری ها پس چی شد؟
تنهیت نمی گذاریم