دقایقی پیش آرای باطله با حضور در نمایشگاه مطبوعات مورد استقبال شدید غرفه داران و بازدیدکنندگان قرار گرفت.
به گزارش خبرگزاری چیزنا آرای باطله ضمن بازدید از قسمت های مختلف نمایشگاه به گفت وگو با ارباب جراید، مدیران مسئول و خبرنگاران رسانه های عمومی پرداخت. آرای باطله در بازدید از غرفه کیهان از مهدی محمدی خواست، به حسین شریعتمداری سلام برساند و در جواب پرسش خبرنگاران این روزنامه گفت: اگر کروبی پاسدار مشروطیت است، من هم نگهبان نهضت جنگلم! وی افزود: من با اینکه در انتخابات گذشته نامزد نبودم اما رتبه ام از کروبی بهتر شد و می خواهم با راه اندازی حزب اعتقاد ملی، اعتماد ملی را به خود جلب کنم. آرای باطله بیان داشت: در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری حتماً کاندیدا خواهم شد و برنامه های خود را به زودی اعلام خواهم کرد.
آرای باطله در بخش دیگری از سخنان خود گفت: رقابت با کروبی دیگر در شان من نیست و این دفعه به رتبه های بالاتری فکر می کنم؛ شاید دومی!
وی همچنین با حضور در غرفه یکی از خبرگزاری های اون طرفی، به انتقاد از کسانی پرداخت که با مقایسه آرای باطله و آرای شیخ بیسواد به فهم و شعور خود توهین می کنند. این نامزد موفق انتخابات دوره گذشته به رئوس اهداف حزب اعتقاد ملی اشاره کرد و گفت: به زودی برنامه های خود را در یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام خواهم کرد.
آرای باطله درباره بحران اخیر فرانسه اظهار داشت: در اغلب کشورها مسئولین برای آرای باطله آنطور که باید احترام قائل نیستند و من مطمئن هستم اگر الان میان آرای باطله فرانسوی ها و نیکلا سارکوزی انتخابات برگزار شود، مردم عمرا به این گوسفند رای بدهند! وی گفت: به زودی ادوار آرای باطله که یک تشکل خودجوش و جهانی است، اعلام موجودیت خواهد کرد. آرای باطله که خیلی خوشحال به نظر می رسید، در جمع تعدادی از بازدیدکنندگان نمایشگاه که دوره اش کرده بودند، گفت: طرفداران من و طرفداران کروبی، یک جا جمع شوند، ببینیم زور کی از همه بیشتر است. وی تصریح کرد: حاضرم در حضور همگان با کروبی امتحان املاء بدهم، ببنیم چند چندیم! وی گفت: در جنگ نرم، ابزار جنگ، با زمان مشروطه فرق می کند و شیخ بیسواد همین یکی را بفهمد، من از او ممنون می شوم. وی افزود: کیفر خواستی تنظیم کرده ام تا از کروبی به خاطر خودبزرگ بینی مفرط به مراجع ذیصلاح شکایت و حق خود را از ایشان بگیرم. آرای باطله ادامه داد: در انتخابات گذشته، کمترین خرج را کردم و بدون حتی یک ستاد توانستم از ۴ نفر لااقل پنجم نشوم و این در شرایطی بود که حتی برای نامزدی در انتخابات، ثبت نام هم نکرده بودم و از طرفی، به مردم وعده سر خرمن هم ندادم که اگر رئیس جمهور بشوم، چی کار می کنم؛ آپولو هوا می کنم و از این حرفها و من همواره خود را اسیر محبت مردم می دانم.
این اسیر محبت مردم که در این لحظه داشت گریه می کرد، گفت: در فتنه بعد از انتخابات من از طرفداران خود خواستم، بر مدار قانون حرکت کنند و دیدید که هیچ کدام شان دست به اغتشاش نزدند و زورشان را به سطول زباله نرساندند. وی سطول را جمع سطل ها خواند و تصریح کرد: اگر هم سطول اشتباه باشد، خدا وکیلی این بدتر است یا اینکه خودت را ابوذر زمان بدانی و در عین حال پاسدار مشروطیت؟ آیا ابوذر در زمان مشروطه هم بود؟ یا شاید ستارخان و باقرخان در زمان صدر اسلام بودند و ما بی خبریم! شیخ بیسواد دقیقاً باید مشخص کند مال چه دوره ای از تاریخ است و اینطور که ایشان دارد بی محابا طی الارض می کند، بعید نیست با مخ بیافتد زمین! وی بیان داشت: شیخ بیسواد با بلندپروازی های خود مرا یاد خلبان های صدراسلام و دوران خلفای راشدین می اندازد! هر چند که درباره میزان بلندپروازی های شیخ بیسواد میان علما تعدد قرائت وجود دارد!
گفتنی است؛ تا لحظه تنظیم این گزارش آرای باطله هنوز در نمایشگاه بود.
«کارملیا-خبرنگار جدید چیزنا»
این متن که هم اکنون در سایت کیهان است، فردا در همین روزنامه، ستون خبرگزاری چیزنا کار می شود.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
اول؟
ایول کارملیا.
😀
سلام کارملیا خوش آمدی. مواظب باش به سرنوشت همکارت دچار نشوی.
سلام خسته نباشید
باز هم مثله همیشه جالب زیبا و روان بود
خوشمان آمد کلی باعث خرسندی گردید
باز هم قصه ؛ قصه ی بی سواتی این شیخ سطل آشغال ها بود
خدا قوت ٰ
داداش حسین بسیجی ها خستگی رو خسته کرده
داداش حسین بسیجی ها خستگی ناپذیره
برای سلامتیش صلوات
بر فرض این آرای باطله توی انتخابات هم شرکت کنه. چه فایده وقتی کروبی تحریمش کرده؟
عالی بود. ممنون از شما و همچنین کارملیا.
سلام علیکم.
مقدم آرای باطله را به نمایشگاه مطبوعات گرامی می داریم!
خیلی جالب بود آقای قدیانی. خدا سایۀ کروبی را کم کم از سر ما کم نکند! اگر خواست کم کند، یهو(!) کم کند.
فکر کنم این جناب شیخ مرگش هم برای ما اسباب طنز باشد! راستی، گفتم شیخ و مرگش و …! فکر می کنم اگر بخواهید متنی دربارۀ مرگ این حمار بنویسید، خیلی جالب خواهد شد.
التماس دعا
یاعلی
صابون (گفت و شنود)
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات که بعد از فتنه ۸۸ به انگلیس فرار کرده و در صف پناهندگی ایستاده است حسابی به پر و پاچه مهاجرانی و کدیور افندی پیچیده و گفته است آنها باعث بدبختی او شده اند.
گفتم: بهاءالله مهاجرانی و کدیور افندی که حیوونکی ها خودشون بدبخت تر و فلک زده تر از بقیه ضدانقلابیون فراری هستند.
گفت: به آنها گفته؛ وقتی می بینید که این جمهوری اسلامی درمقابل همه دنیا ایستاده است و آخ هم نگفته، چرا به فکر براندازی آن افتادید که همه ما را دربه در کنید؟
گفتم: یک دسته ۱۵ نفری مورچه رفته بودند حموم و چون آرزو داشتند آدم حساب شوند، تصمیم گرفتند مثل آدم ها صابون به تنشون بزنند ولی هیچکدومشون از حموم بیرون نیومدند! می دونی چرا؟! چون چسبیده بودند به صابون و مرده بودند.
احسنت به کارملیا؛
لذت بردیم.
ممنونیم از شما.
داداش حسین جانم فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
هنوز۳ ماه از آشنا شدنم با قطعه نمیگذره اول شدم. چه توفیق بزرگی.
برای تعجیل در فرج صلوات
سلام بر حسین*
تکبیررررررررررررررررررررررررر.
مثل همیشه عالی بود.
علی یارتون باشه
سلام
یاد اسامی طوفانها افتادم
کاترینا و …….
آرملیا، کارملیا……
آخه تا کی باید این همه بی عدالتی را که با سنگدلی به آقا آرا تحمیل می شود تحمل کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟هان؟؟؟؟؟
چرا به آقای باطله غرفه ندادند در نمایشگاه بسیار یخ امسال؟؟؟؟
دم شما و کارملیا گرم
سلام به داداش حسین و سید احمد بزرگوار
خسته نباشین و دمتون گرم
یاعلی
بسم الله
بلکه آرای باطله بیاد و گرمایی به این نمایشگاه بدهد. در نمایشگاه مطبوعات که پفک!!! پذیرایی کنند آقای آرای باطله هم باید گرم کننده باشد دیگر!!!
ورود کارملیا را هم می تبریکیم.
کم شخصیتی نیست این آرای باطله
بی هیچ تبلیغاتی شیخ از خدا بی خبر را گرفت
سلام داداش حسین
واقعا خسته نباشید
ماشاالله به شما
محفوظ باشید اخوی
یاحق
سلام داداش حسین
اولش فکر کردم آرای باطله همون کروبیه. بعد که خوندم فهمیدم فراتر از کروبیه. راستی خوش به حال آرای باطله که بدون حتی اندکی زحمت نفر چهارم شد.
راستی دیروز تو نمایشگاه آقای منتجب نیا رو دیدم خواستم بهش یه چیزی بگم در مورد حزب اعتماد ملی ولی حیف که اسلام دست ما رو بسته بود.
خیلی قشنگ بود . (در جنگ نرم، ابزار جنگ، با زمان مشروطه فرق می کند و شیخ بیسواد همین یکی را بفهمد، من از او ممنون می شوم. )
سلام ::)
کارملیا!!! عجب
ممنون
خدا قوت آقای قدیانی
سلام داداش
کارملیا هم مثل آرملیا نفوذیه؟
زورشان را به سطول زباله نرساندند. وی سطول را جمع سطل ها خواند و تصریح کرد: اگر هم سطول اشتباه باشد، خدا وکیلی این بدتر است یا اینکه خودت را ابوذر زمان بدانی و در عین حال پاسدار مشروطیت؟ آیا ابوذر در زمان مشروطه هم بود؟ یا شاید ستارخان و باقرخان در زمان صدر اسلام بودند و ما بی خبریم!
واقعا نمیدونم چی بگم
باز دم آرای باطله گرم که چهارم شد!
یه نفر بود که تو انتخابات میلس (مجلس) ششم, سی ام شد و وقتی رفت مجلس استعفا داد.
باید مراقب آرای باطله بود تا از استوانه چیز یاد نگیره!
سلام
تشکر داداش حسین
در پناه مولا علی
یعنی میشود روزی آرای باطله دوم بشود و مردم اینقدر باهم یک رای و یک نظر شوند شاید روزی که ناحق نتواند لباس حقیقت بپوشد باشد .
خداییش این آرای باطله از شیخ هم بامزه تره
این بار دیگه من به آرای باطله رای میدم
🙂 🙂 🙂
امشب منتظر سمفونی مورچه ها بمانیم؟
کاش ساعت حضور حاج حسین رو مینوشتی. منکه فردا اگه بتونم حتما میام
۲ تا حاج حسین ببینم!!
خداقوت اخوی عالی بودبه ماهم سربزن
آخ آخ سمفونی مورچه ها
جدی منتظر بمونیم؟
هییییییییییییییییی
حسین شریعتمداری روز یکشنبه در غرفه کیهان
در پی پرسش های متعدد مراجعه کنندگان به غرفه کیهان در نمایشگاه مطبوعات به اطلاع می رساند که حسین شریعتمداری مدیر مسئول و سردبیر روزنامه کیهان روز یکشنبه از ساعت ۳ تا ۵ بعدازظهر در غرفه کیهان حضور خواهد یافت.
روابط عمومی مؤسسه کیهان
سلاااام
همه ۶ پست اخیر مثل همیشه عالی و خواندنی بود.مرسی. حسش نیست وگرنه برای همشون نظر میذاشتم.
نه به سمفونی مورچه ها رسیدیم نه به مطلب دوستان منتخبتون برای امور مالی و فنی سایت.
دیگه کم کم رفت! زحمت کنیم. انشاالله اگه مطلبی گذاشتید فردا مطالعه می کنیم.
یا علی
سلام بر داداش حسین عزیز و گرامی
وسلام بر سید بزرگوار
سلام بر حسین اقا و بر و بچه های
سلام برحسین بوی محرمش میاد
۳۷ روز تا محرم الحسین ۴۷ روز تا عاشورا ۶۰روز تا ۹ دی
سلام
چرا آمار سایت صبح ها درسته و بعد از اون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام باز مثل همیشه عالی بود خسته نباشی موفق پیروز باشی داداش حسین عزیز
این کلیپ رو بد نیست ببینید
کلیپ تصویری دموکراسی در قاب اروپا
در این کلیپ به نمایش بر خورد نامناسب پلیس در فرانسه ،ایتالیا وانگلیس با مردم پرداخته که اونها ادعای دموکراسی می کنند ولی بویی از دموکراسی حس نمیشه.
http://www.modafeclip.com
ممنون ممنون ممنون
قلمتون همیشه حق
شهادت کنار شش گوشه نصیبتون
۴۷ روز مانده تا عاشورا
.
لبیک یا حسین
سلام. من ترجیح می دم چیزی ننویسم چون فایده نداره!
*** سال شمار دفاع مقدس ***
۹/۸/۱۳۵۹ هـ .ش:
عبور ارتش اشغالگر عراق از رود بهمنشیر، و ورود آنان به آبادان از منطقه ذوالفقاری و خاکستان، در جنگ تحمیلی.
● ۹/۸/۱۳۵۹ هـ .ش:
اسارت محمد جواد تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران، و هیئت همراه او، در جاده اهواز ـ آبادان، به دست نیروهای متجاوز عراقی، در جنگ تحمیلی؛ ایشان بر اثر شکنجههای وحشیانه مأموران بعثی در اردوگاههای اسیران به شهادت رسید و پیکر پاک ایشان روز ۲۶ آذر ۱۳۷۰ به تهران آورده شد.
سلام حسین آقا
یه سوژه ناب از شیخ دارم که دوس دارم واسش بنویسی – امیدوارم واست تکراری نباشه-
این عکسو ببینین…
http://www.duelfa.com/wp-content/uploads/2010/10/karrubi-031.jpg
۳۷ روز مانده تا محرم – السلام علیک یا ثار الله
اظهار نظر بسیار جالب از استاد حسین صفار هرندی:
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8908090079
سلااااااااااااااام.وای خیلی وقت بود کامنت نذاشته بودم.یعنی تقریبا از وقتی آقای سیداحمد کامنتها رو تایید میکنند.واقعا وقت نمیکردم.مطالب رو کم وبیش دنبال کردم.این یکی که خیلی باحال بود.این آرای باطله هم خیلی استعداد داره ها.یه مسولیتی بهش بدید تو قطعه.
یا علی
بیسابقه است ملتی در ۳۰ سال اینهمه ماجرا داشته و رسانهاش اینقدر منفعل باشد
وحید جلیلی سردبیر نشریه راه در گفتگویی چالشی و خواندنی با رجانیوز به آسیب شناسی عملکرد رسانهها و رسانه ملی پرداخت. جلیلی با یادآوری مشهورات غلط شکل گرفته در عرصه رسانه ای کشور و تاکید بر عبور از آنها، بهطور مصداقی عملکرد صدا و سیما را نقد کرد و با بیان نمونههایی، رویکرد کلی رسانه ملی را توجه به برنامه های زرد و بایکوت کردن برنامه های ارزشمند دانست.
http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=67661
عجب طنز هیولایی بود . کلی خندیدم. اصلا حال کردم. دمت گرم ودمت گرم. بازم دمت گرم
واقعا عالی بود. خدا حفظتون کنه و قلمتون رو علیه مزدوران بی جیره و مواجیب استکبار تیزتر
واااااااااااااااااااااییییی عجب طنزی بودخداییش ارای باطله هم بااستعدادتره هم خیلی باشعورترازشیخه حداقل اینقدری حالیش میشه که به دونه مال چه دورییه مثه شیخ الزایمرنداره ……….
شب بخیر
خسته نباشی داداش
خداقوت
ویک خوش آمدگویی ویژه به کارملیا.
راستی بیست و سوم ماه ذى القعده طبق برخى از روایات شهادت امام رضا علیه السلام است و این روز، روز زیارت مخصوص امام رضا(ع) در سال است.(یعنی امروز -یک شنبه)
جای همتون خالی رفته بودم زیارت نائب زیاره همتون بودم اگه لایق بوده باشم.
یاحق
کلن که به شما عرض کنم؛بگذریم اگر از این آرای باطله!
این کارملیا “ممّد” همان آرملیا اینهاست،دیگر؟! پر واضح است که از فرهنگ وتفکر یک خانواده اند…
خیلی جالب بود،
درود بر آرای باطله،
به جز جمهوری اسلامی،تا چند سال دیگه رای اول اکثر کشورها رو دوستات میگرن،ای آرای باطله!!
سلام علیکم
دمت گرم حسین آقا
بعد از مدت ها آمدم سری بزنم و کلی خندیدم.
یاحق
خیلی کارت درسته داش حسین اجرت با حبیب بن مظاهر